عدالت اجتماعی -
تعداد فیش :
168 ،
تعداد مقاله :
26
1403/04/16
1403/04/05
1402/02/12
1401/11/10
1400/11/28
1400/11/28
1400/11/28
1400/06/06
1400/03/14
1400/02/21
1399/11/29
1399/11/29
1399/01/03
1398/05/30
1397/08/12
1397/03/02
1396/12/24
1396/11/19
1396/03/31
1396/03/17
1396/03/14
1396/03/14
1395/05/31
1395/05/11
1395/05/11
1395/03/29
1395/03/14
1395/03/14
1395/03/08
1395/03/06
1394/11/28
1394/11/19
1394/04/20
1393/10/17
1393/01/01
1392/12/20
1392/11/29
1392/11/28
1392/05/06
1391/07/22
1391/03/14
1390/11/14
1390/11/14
1390/05/16
1390/04/13
1390/02/27
1390/02/27
1390/02/27
1390/02/27
1390/01/01
1389/11/15
1388/03/29
1387/10/21
1387/03/14
1386/01/01
1385/08/20
1385/08/19
1384/08/08
1384/06/17
1384/03/28
1384/03/08
1384/03/01
1384/02/19
1384/02/19
1384/02/19
1384/02/19
1384/02/11
1384/02/11
1384/02/11
1384/02/11
1383/12/24
1383/09/11
1383/08/15
1383/08/15
1383/08/06
1383/06/25
1383/03/27
1383/03/14
1383/03/06
1382/11/24
1382/08/15
1382/07/22
1382/05/15
1381/12/01
1381/11/15
1381/09/15
1381/08/06
1381/06/30
1381/03/14
1380/06/05
1380/03/19
1380/03/18
1379/12/26
1379/12/26
1379/12/26
1379/12/22
1379/12/22
1379/12/22
1379/02/23
1379/02/14
1379/02/01
1379/01/06
1379/01/01
1378/10/04
1378/09/01
1378/09/01
1378/03/14
1378/03/14
1378/03/12
1378/02/30
1378/01/19
1377/12/04
1377/04/07
1376/09/18
1376/05/29
1376/05/12
1376/05/09
1376/04/25
1376/03/07
1376/01/01
1375/12/18
1375/09/19
1375/09/19
1375/09/05
1375/08/30
1375/06/08
1374/09/29
1374/09/29
1374/07/22
1374/06/14
1374/06/08
1374/04/19
1372/08/18
1372/06/03
1372/05/12
1372/05/12
1372/04/23
1372/01/01
1371/11/01
1371/03/14
1371/03/13
1371/01/15
1370/11/30
1370/10/07
1369/06/05
1369/05/01
1369/03/15
1369/03/14
1369/03/10
1369/03/10
1369/01/22
1368/12/22
1368/12/21
1368/12/10
1368/12/04
1368/11/09
1368/11/09
1368/11/09
1368/11/09
1368/11/09
1368/05/12
1368/05/12
1368/04/23
1368/04/23
1368/04/21
1368/04/20
1368/04/18
1368/04/07
مسائل مهم و زخمهای تازه و کهنهی جهان را میشناسید. تازهترین آنها فاجعهی بینظیر غزّه است. برجستهترین آنها شکست اخلاقی و سیاسی و اجتماعی غرب و سیاستمداران غربی و تمدّن غربی است. عبرتآمیزترین آنها ناتوانیِ لیبرالدموکراسیِ مدّعیانِ آن در استقرار آزادی بیان و غفلت مرگبار آنان از موضوع عدالت اقتصادی و اجتماعی است. بارقهی کمسو ولی امیدبخشِ اعتراضاتِ مردمی و بخصوص دانشجویی در آمریکا و اروپا نیز از مسائل مهمّ کنونی است. منطقهی غرب آسیا و کشور عزیز ما نیز با مسائل کوچک و بزرگ متعدّد روبهرویند. همهی اینها زمینههای اندیشه و کار و ابتکار برای مجموعهی مبارکی همچون اتّحادیّهی شما است.
در مورد مسئلهی عدالت؛ اصلاً نمیشود انسان دربارهی عدالت امیرالمؤمنین حرف بزند؛ اصلاً قابل توصیف نیست. حالا من یک جمله از حضرت نقل کردم؛ میفرماید: «وَاللهِ لَاَن اَبیتَ عَلی حَسَکِ السَّعدانِ مَسَهَّداً اَو اُجَرَّ فِی الاَغلالِ مُصَفَّداً»، اگر سختترین شکنجهها را به من بدهند، با بدن برهنه من را روی خارها بکشانند و مانند اینها، «اَحَبُّ اِلَیَّ مِن اَن اَلقَی اللهَ عَزَّ وَ جَلّ یَومَ القیامَةِ ظالِماً لِبَعضِ العِباد»، همهی اینها برای من بهتر از این است که من روز قیامت خدا را ملاقات کنم در حالی که به یک نفر ظلم کرده باشم! [اگر] بیشترین شکنجهها را در دنیا به من بدهند، برای من گوارا است تا اینکه به یک نفر [ظلم کرده باشم]. آن وقت شما ببینید چه کسی این حرف را میزند؛ کسی که در رأس یک حکومتی است که شرق و غرب این حکومت، چند برابر ایران فعلی ما است. یعنی آن مملکتی که امیرالمؤمنین حاکم آن بود و امیرالمؤمنینِ آن مملکت بود ــ از رود جیحون تا رود نیل است، یعنی شامل ایران، شامل افغانستان، شامل عراق، شامل مصر [میشد]؛ فقط شام جدا بود که معاویه جدا کرده بود، بقیّه همه تحت حکومت امیرالمؤمنین [بودند] ــ میگوید [اگر] به یک نفر از این جمعیّت عظیمی که در این کشور بزرگ زندگی میکنند ظلم بشود، برای من سنگینتر است از اینکه همهی عمرم شکنجه بکشم! این عدل امیرالمؤمنین [است]. عرض کردم دربارهی عدالت امیرالمؤمنین اصلاً نمیشود حرف زد، از بس مسئله سنگین است، از بس نشانههای عجیب و غریبی از عدالت این بزرگوار وجود دارد. این هم در اوج است.
وقتی ما به مدرسهی دولتی کماعتنائی بکنیم، معنایش این است که اگر کسی بنیهی مالیاش آن قدر نبود که بتواند در آن مدرسهای که شهریّه میگیرد ثبت نام بکند، ناچار است که تن به ضعف بدهد؛ معنایش این است که کسی که بنیهی مالی ندارد، بنیهی علمی هم نداشته باشد. این بیعدالتیِ محض است؛ این بیعدالتی به هیچ وجه قابل قبول نیست... مدرسهی دولتی بایستی از آموزش خوب، از معلّم خوب، از فضای آموزشی خوب بهرهمند بشود.
اینکه ما سیاستهای اصل ۴۴ را مطرح کردیم، برخلاف تصوّر میبینم بعضی از برادرهای خوب، بعضی از عناصر خوب و خوشنیّت به سیاستهای اصل ۴۴ اعتراض میکنند؛ این اعتراض درست نیست. این سیاستها با دقّت انتخاب شد، با فکر انتخاب شد؛ افرادی که وارد بودند در مسائل اقتصادی و علاقهمند به عدالت اجتماعی و بجد دنبال عدالت اجتماعی بودند، همه آن را تأیید کردند؛ منتها خب عمل نشده؛ متأسّفانه دولتها درست عمل نکردند؛ خیلی کم عمل شده. چندین دولت این جور پشت سر هم به این سیاستهای اصل ۴۴ عمل نکردند؛ باید عمل بشود. البتّه دقّت بشود، مراقبت بشود، مدیریّت بشود، نظم و انضباط کاری ملاحظه بشود و این کار انجام بگیرد.
«هدفهای انقلاب» که گفتیم، یعنی چه؟ یعنی پیشرفت کشور، عدالت اجتماعی در کشور، اقتدار کشور، تشکیل جامعهی اسلامی در کشور و در نهایت رسیدن به تمدّن نوین اسلامی و تمدّن بزرگ اسلامی؛ هدفهای انقلاب اینها است. باید دید برای رسیدن به این هدفها، برای رسیدن به عدالت اجتماعی، برای رسیدن به پیشرفت واقعی کشور -نه پیشرفتهای پوشالی و ادّعایی؛ پیشرفتهای همهجانبه، مادّی و معنوی- و برای رسیدن به جامعهی اسلامی که احکام اسلام به معنای واقعی در آن پیاده بشود و مردم بهرهمند بشوند از تحقّق این احکام و در نهایت برای رسیدن به تمدّن نوین اسلامی، چه کارهایی لازم است، آن کارها را در حدّ توانمان [انجام بدهیم]؛ هر کسی در حدّ توان خودش؛ بنده یک جور، آن مسئول یک جور، آن دانشجو یک جور و امثال اینها که حالا عرض خواهیم کرد.
حالا خود بنده جزو کسانی هستم که در مسائل اقتصاد همیشه به خودمان انتقاد میکنم؛ در زمینهی عدالت اجتماعی، در زمینهی توزیع عادلانهی ثروت، در زمینهی نابرخورداری طبقات ضعیف و امثال اینها، بنده در گفتارهای گوناگون انتقاد دارم؛ لکن در همین مقولهی اقتصاد هم قضاوت مراکز اقتصادی معروف دنیا این است که ایران در شاخصهای مهمّی از شاخصهای اقتصاد، نسبت به قبل پیشرفتهای مهمّی کرده، گامهای بزرگی را برداشته و حرکات بزرگی انجام گرفته. علاوهی بر اینها، خودکفائی ما در تولید بسیاری از چیزها و اعتماد به نفْس تولیدکنندهی ایرانی [هم حاصل شده] که اینها بایست منعکس بشود. البتّه رسانهی ملّی در این زمینه تکلیف بزرگی دارد که اینها را منعکس بکند، [امّا] آن چنان که باید و شاید منعکس نکردهاند؛ باید بکنند؛ این جزو کارهای لازمی است که بر دوش رسانهی ملّی است.
با همین حرکت تداوم انقلاب و استمرار انقلاب، امروز بحمدالله انقلاب، هم زنده است، هم زاینده و تولیدکننده است. اینکه شما میبینید جبههی استکبار این جور در مقابل انقلاب و در مقابل ملّت انقلابی ایران میایستد و این جور دشمنی میکند، به خاطر این است که انقلاب زنده است. اگر انقلاب نبود، اینها داعی نداشتند این قدر خباثت و ملعنت به خرج بدهند در مقابل ملّت ایران. حالا «زنده بودن انقلاب» یعنی چه؟ یعنی دلبستگی نسلهای جدید کشور به آرمانهای انقلاب. امروز مردم دلبستهی همان آرمانهایی هستند که انقلاب مطرح کرد؛ یعنی استقلال ملّی، عزّت ملّی، رفاه ملّی، عدالت اجتماعی، تحقّق جامعهی اسلامی و در نهایت، همان طور که عرض کردیم، ایجاد تمدّن نوین اسلامی؛ اینها هدفهای بزرگ انقلاب است. مردم ما امروز به این هدفها دلبستهاند، علاقهمندند؛ کاری از دستشان بربیاید -هر کسی بتواند کاری انجام بدهد- واقعاً انجام میدهند؛ یعنی یک اکثریّت عظیمی از کشور این [دلبستگی] را دارند. حالا افرادی هم ممکن است گوشهکنار وجود داشته باشند که یک مقداری کُند باشند در حرکت یا در حرکت داخل نشوند، لکن ملّت ایران عموماً دلبستهی به این آرمانها است. ملّت دلبسته است، انقلاب زنده است و دلیل زنده بودن انقلاب هم یکی همین دشمنی جبههی استکبار است که به خاطر ایستادگی نظام بر سر این هدفها است.
اساس حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی بر اقامهی عدل است، کما اینکه اساس همهی ادیان بر اقامهی عدل است. خدای متعال میفرماید که ما پیغمبران را فرستادیم، کتابهای آسمانی را فرستادیم، لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۳) اصلاً برای اینکه مردم قیام به قسط کنند و جامعه، جامعهی عدالتآمیز باشد. خب ما در این زمینهها عقبیم، خیلی باید کار کنیم، خیلی باید تلاش کنیم. به نظر من هر مصوّبهای که شما تصویب میکنید، هر لایحهای که در دولت تنظیم میکنید، هر بخشنامهای که خود شما در دستگاهِ خودتان صادر میکنید، یک پیوست عدالت باید داشته باشد؛ باید مراقب باشید این روش، این کار، این دستور، ضربهای به عدالت نزند، طبقات مظلوم را پایمال نکند؛ این مراقبت باید همیشه باشد؛ حالا یا با یک پیوست مکتوب یا بالاخره از لحاظ نوع تنظیم جوری باشد که این طور باشد.
گاهی اوقات یک روش مدیریّتی، یک رفتار رایج ضربه میزند؛ ما واقعاً [چنین] مواردی داریم. الان هم در مجموعهی کارهای ما یک رسومی، و اوضاعی وجود دارد که اینها باید اصلاح بشود؛ در زمینههای مختلف [هم هست]؛ و عمدتاً در زمینهی عدالت در توزیع امکانات کشور است؛ این امکانات باید واقعاً عادلانه توزیع بشود. الان در بعضی از بخشها حقیقتاً این جوری نیست. البتّه اینکه من عرض میکنم، به معنای این نیست که یک اقدامی پشت سر این وجود داشته باشد لکن مثلاً در زمینهی انرژی، در زمینهی نفت، همین اواخر یکی از مسئولینِ دولت قبل، گزارشی به ما داد که یارانهی پنهان نفت در سال ۹۹، حدود ۶۳ میلیارد دلار است! که خب اصلاً این رقم و این یارانه به چه کسی میرسد؟ چه کسانی از نفت کشور، از بنزین، بیشتر استفاده میکنند؟ جمع مهمّی از مردم اصلاً از این یارانه هیچ استفاده نمیکنند. آن وقت محاسبه کردهاند ۶۳ میلیارد دلار یعنی ۱۵۰۰ هزار میلیارد تومان، که از بودجهی سال ۹۹ بیشتر است! اینها خب چیزهایی است که حالا من گفتم ، [البتّه] در زمینهی نفت، من هیچ توصیهای ندارم که چه کار بکنید، آنها را باید بررسی کنید، ببینید که چه کار باید انجام بدهید؛ میخواهم بگویم یک چنین وضعی گاهی وجود دارد؛ اینها خب خلاف عدالت است، بایستی مراقبت بشود. باید کاری کنیم که فاصلهی طبقات محروم با طبقات برخوردار کم بشود؛ یعنی هر چه ممکن است امکانات کشور عادلانه توزیع بشود. یک توقّع دیگری از نامزدها هست که آن را هم عرض بکنم؛ نامزدهای محترم تصمیم بگیرند که اگر چنانچه پیروز شدند و توانستند به مقصود برسند، خودشان را متعهّد بدانند اوّلاً به عدالت اجتماعی، به کاهش فاصلهی فقیر و غنی متعهّد بدانند؛ یعنی این کار را جزو اساسیترین کارهای خودشان بدانند. ثانیاً مبارزهی با فساد؛ بدون رودربایستی، بدون ملاحظه، خودشان را متعهّد بدانند به این که با فساد مبارزه کنند؛ خودشان را متعهّد بدانند به اینکه تولید داخلی را تقویت کنند. بارها عرض کردهایم؛ این حرف، حرف متخصّصین اقتصادی هم هست؛ بنده هم مکرّر تکیه کردهام روی این که محور نجات اقتصاد کشور، تقویت تولید داخلی است؛ تقویت تولید داخلی؛ مبارزهی با قاچاق، مبارزهی با واردات بیرویّه، مبارزهی با کسانی که جیب خودشان را از طریق واردات پُر میکنند و نمیخواهند بگذارند که با تولید داخلی، واردات متوقّف بشود و کمر تولید داخلی را با واردات میشکنند، این مبارزه را جزو مسائل اصلی خودشان بدانند و این را متعهّد بشوند. این آقای نامزدِ امروز، خودش را متعهّد کند به این، و تصریح کند که متعهّد به این است، تا اگر چنانچه انتخاب شد و به این تعهّد عمل نکرد، دستگاههای نظارتی بتوانند از ایشان سؤال کنند و بپرسند و جلوی ایشان بِایستند بگویند آقا چرا عمل نکردی.
بعضی از آرمانها، آرمانهای کلان نظام جمهوری اسلامیاند، آرمانهای بلندمدّت و میانمدّت هستند و البتّه آرمانهای اساسی هستند که باید به آنها توجّه کرد؛ مثل تشکیل جامعهی اسلامی یا استقرار عدالت اجتماعی یا مسئلهی استقلال، مسئلهی آزادی و مانند اینها؛ اینها آن آرمانهای اساسی است. بعضی از این آرمانها در سطوح خُردتری هستند و در واقع اجزای تشکیل آن آرمانهای سطح بالا محسوب میشوند؛ مثل مثلاً فرض کنید پیشرفت علمی؛ یک آرمان است -یکی از آرمانهای ما قطعاً پیشرفت علمی است- منتها جزئی از مجموعهای است که جامعهی اسلامی را تشکیل خواهد داد یا استقلال ما را مثلاً تشکیل خواهد داد. یا فرض کنید که اقتدار در سیاست خارجی که به معنای بیرون نگه داشتن کشور و نظام سیاسی از شبکهی اقماری قدرتهای مستکبر و نظام سلطه است -اقتدار در سیاست خارجی به این معنا است که در اوّل انقلاب در شعار «نه شرقی، نه غربی» متبلور بود که آن روز یک ابرقدرت شرقی داشتیم که نظام کمونیست و جامعهی کمونیستی دنیا بود، و یک نظام سرمایهداری؛ شعار این بود که جمهوری اسلامی بایستی خودش را از ورود در شبکهی اقماری این قدرتهای بزرگ حفظ کند و حفظ هم کرد بحمدالله- خب این هم یک آرمانی است؛ بایستی این آرمان حفظ بشود و دنبال بشود و تعقیب بشود و روزبهروز برتر بشود. یا خودکفائیِ اقتصادی که در واقع یکی از آرمانهای خُرد نسبت به آن آرمانهای عمده است.
ما هر جا انقلابی عمل کردیم، عقبماندگی نداشتیم، هر جا از انقلاب کوتاه آمدیم، یک حرکت غیر انقلابی و حرکت ناشی از کسالت و بیتوجّهی انجام دادیم، عقبماندگی به وجود آمد؛ که در درجهی اوّل، مسئلهی معیشت طبقات فقیر است، ما در این زمینه عقبماندگی داریم و اختلاف و شکاف طبقاتی هست. البتّه این را هم بگویم، در همین زمینهای که ما عقبماندگی داریم، در مقایسهی با قبل انقلاب بمراتب جلو هستیم. اینکه کسی خیال کند که وضع قبل از انقلاب مثل وضع امروز بود، اصلاً این جور نیست.
آن روزها خب بنده در میدان کار بودم و با طبقات مختلف، طبقات فقیر، در مشهد و در آنجایی که بودیم [ارتباط داشتیم]؛ و از جاهای دیگر هم ما بیاطّلاع نبودیم؛ وضع، بسیار با امروز متفاوت بود و بسیار بد بود؛ امروز از آن جهت هم ما پیشرفت کردهایم منتها این [جایی] که ما امروز هستیم باب شأن انقلاب نیست ؛ ما بایستی خیلی بیش از این حرکت میکردیم. شکاف طبقاتی بایستی از بین برود و عدالت اقتصادی به معنای واقعی کلمه بایستی مستقر بشود در کشور؛ این وظیفهی ما است، این کار ما است، بایستی انجامش بدهیم. قبل از انقلاب، جمعیّت کشور ۳۵ میلیون بود، امروز ۸۵ میلیون است؛ آن روز چند برابرِ امروز از درآمد نفت استفاده میکردیم -نفت میفروختیم و استفاده میکردیم -امروز علاوهی بر تحریم که اضافه شده، این مقدار فروش نفت هم هرگز نداشتهایم- مثل قبل از انقلاب که آن روز شش میلیون بشکه نفت میفروختند؛ آن طور که معروف بود- و در عین حال خب بحمدالله کارهایی انجام گرفته ولی آن کارها خیلی کم است. مردم ما هم امروز از اوایل انقلاب نسبت به این نابسامانیها حسّاسترند. امروز مردم نسبت به فساد حسّاسند، نسبت به فاصلهی طبقاتی حسّاستر از اوّل انقلابند؛ این چیز بدی نیست، این چیز بسیار خوبی است؛ این نشاندهندهی آن است که مردم با آرمانهای انقلاب آشنایند و دنبال آن آرمانهایند، لذا اعتراض میکنند؛ به فساد اعتراض میکنند و هر جایی که مبارزهی با فساد باشد، مردم در آنجاها علاقه نشان میدهند و طرفداری نشان میدهند و دلگرمی نشان میدهند؛ آنجایی که حرکت به سمت کمک به مردم ضعیف باشد، ایجاد عدالت و استقرار عدالت باشد، مردم طرفداری و حمایت نشان میدهند؛ این خیلی مهم است و نشاندهندهی گرایش مردم است؛ همین را باید تقویت کرد.
بعثت و وحی الهی، حقایقی را برای مردم روشن کرد؛ برای بشریّت حقایقی را روشن کرد. این حقایق به نحوی است که اگر آحاد بشر و جوامع گوناگون بشری به این حقایق ایمان بیاورند و عملاً ملتزم بشوند، حیات طیّبه به اینها خواهد رسید.
... یک بخش دیگر از این حقایق، منظومهی ارزشیِ اسلام است، ارزشهایی که اسلام آنها را تثبیت کرده است، یعنی به عنوان ارزش آنها را شناخته است؛ که آحاد مردم و جوامع مردمی موظّفند خودشان را به این ارزشها نزدیک کنند [و به سمت آنها] پیش ببرند؛ سعادتشان در این است. از مثل خلقیّات فردی که انسان دارای صبر باشد، دارای حلم باشد، دارای گذشت باشد و امثال اینها که صفات فردی انسانها است، تا مفاهیم عمومی و زندگیساز مثل آزادی، مثل عدالت اجتماعی، مثل کرامت انسانی، مثل سبک زندگی؛ اینها جزو آن سلسلهی ارزشهای اسلامی است که در اسلام بیان شده و تفهیم شده به ما. یک عدّهای بخطا تصوّر میکنند که این مفاهیم رایج مثل عدالت اجتماعی و آزادی و مانند اینها از غرب به عالَم اسلام آمده است، یا متفکّرین اسلامی اینها را از غربیها یاد گرفتهاند؛ این کاملاً اشتباه است. غرب سه چهار قرن بیشتر نیست که با این مفاهیم آشنا شده؛ از بعد از رنسانس با این مفاهیم آشنا شده است؛ در حالی که اسلام ۱۴۰۰ سال قبل از این، این مفاهیم را به طور روشن در قرآن بیان کرده است؛ با این تفاوت که غربیها که اینها را مطرح کردهاند، هیچ وقت صادقانه به آن عمل نکردهاند -نه به آزادی عمل کردند، نه به عدالت اجتماعی عمل کردند- [آنها] گفتند و عمل نکردند؛ [این مفاهیم] در اسلام بود و در زمان پیغمبر عمل شد. این عبارت «اُمِرتُ لِاَعدِلَ بَینَکُم»،(۷) مال قرآن است دیگر؛ دستور پیغمبر این است که اجرای عدالت بکند؛ این همان عدالت اجتماعی و عدالت همهجانبه است؛ یا [میفرماید]: لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنٰتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکـِتٰبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۸) یعنی اصل بعثت همهی انبیا و ارسال رسل و کتب برای این بوده است که قسط -یعنی همین عدل اجتماعی، عدل اقتصادی- در بین مردم برقرار باشد؛ بنابراین اینها مفاهیم قدیمیِ اسلامی است. رونق اقتصاد کشور، پیشرفت اقتصاد کشور، هدف اصلیاش چیست؟ ... هدف این است که ما بتوانیم عدالت اجتماعی را در جامعه تأمین کنیم، فقر را ریشه کن کنیم، تا ثروتمند شدن کشور به نفع رفع فقر و ریشه کنی فقر باشد؛ والّا الان ثروتمندترین کشور دنیا آمریکا است؛ آنجا چند میلیون انسان زیر خطّ فقر زندگی میکنند، عدّهی زیادی در گوشهی خیابانها از گرسنگی یا از سرما یا از گرما میمیرند؛ ما این را نمیخواهیم. صِرف اینکه یک کشور ثروتمند باشد، این، آن چیزی نیست که مورد نظر اسلام و مطلوب اسلام [باشد]؛ باید این ثروت در خدمت ریشهکنی فقر باشد، در خدمت گسترش عدالت باشد؛ با این نگاه و با این رویکرد باید حرکت کرد.
لیبرالدموکراسی -بنده قبلها هم مکرّر این را گفتهام- خود ملّتهای غربی را که پایه و اساس حکومتشان و نظام اجتماعیشان بر لیبرالدموکراسی است، بدبخت کرده. لیبرالدموکراسیای که امروز در غرب رایج است، خود آنها را بیچاره کرده؛ شکافهای اجتماعی، نبود عدالت اجتماعی، نابود شدن خانواده، فساد اخلاقیِ فراگیر و همهگیر، فردگراییهای افراطی و شدید؛ خود آنها بیچاره شدهاند. حالا این آقا هم که آمده -این رئیسجمهورِ فعلیِ عجیبوغریبِ آمریکا- که دیگر به همهی اینها چوب حراج زده و درواقع تتمّهی آبروی هم آمریکا و هم لیبرالدموکراسی را برده.
بدانیم نسخههای غربی برای ما قابل اعتماد نیستند. من نمیگویم بکلّی رد کنیم؛ نه، بسنجیم. تسلیمِ بیبروبرگردِ نسخههای غربی نمیشود شد؛ نه در زمینهی اقتصاد، نه در زمینههای دیگر مثل مسئلهی جمعیّت. قضیّهی جمعیّت یکی از همان نسخههای غربی است. اخیراً دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیسِ خبیث تجویز نسخه هم کرده که ایران برای سی میلیون جمعیّت، خیلی کشور خوبی خواهد بود! چشمتان چهار تا! انشاءالله این جمعیّت به ۱۵۰ میلیون هم خواهد رسید. سیاستهای جمعیّتی کشور -آنهایی که دنبال میکردیم- سیاستهای غلطی بود. قبلاً این را من گفتهام؛ البتّه اوّلش درست بود؛ شروع درست بود، [ولی] ادامهاش درست نبود و غلط بود و ما غفلت کردیم در این زمینه؛ باید جبران بکنیم. مشکل اقتصادی کشور هم همینجور است؛ با نسخههای غربی درست نخواهد شد. تاکنون هم در طول سالهای مختلف هروقت نسخههای غربی را به کار گرفتیم، سودی نبردیم، از یک جاهایی ضرر کردیم؛ قضیّهی تعدیل وقتیکه در دههی هفتاد پیش آمد، مشکل عدالت اجتماعی در کشور ما بهمعنای واقعی کلمه ضربه خورد، شکاف طبقاتی به وجود آمد؛ ممکن است یک فوائدی داشت امّا این ضررهای عمده را هم ما تحمّل کردیم.
ما در جمهوری اسلامی شعارمان عبارت است از توحید، از ولایتالله و ولایت اولیاءالله، عدالت اجتماعی، تکریم انسان؛ این شعارهایی که ما داریم و دنبالش هستیم، اینها است، و اینها دشمن دارد. ما با ظلم مخالفیم؛ کونا لِلظّالِمِ خَصماً وَ لِلمَظلومِ عَونا؛ ما این مکتب را داریم؛ خصم ظالمیم، عون مظلومیم. این موضع، طبعاً دشمن به وجود میآورد، دشمنی به وجود میآورد، دعوا راه میاندازد؛ این هست.
نظامِ برآمدهی از انقلاب اسلامی، یک سیاستهای اصولیای برای خود ترسیم کرد. انقلاب اسلامی، نظام سیاسی و اجتماعی را پیشنهاد کرد و تحقّق بخشید و پیاده کرد؛ یک اصولی هم برای این نظام بر مبنای انقلاب به وجود آمد.
... عدالت، عدالت اجتماعی، برداشتن فاصلههای زیاد بین قشرهای مختلف مردم. در این زمینه البتّه کمکاری داریم، عقبماندگی داریم، کاری که باید در این زمینه انجام بگیرد آنچنانکه شایسته و بایسته و لازم بوده انجام نگرفته؛ باید بجد دنبال این باشیم و بدانید که به توفیق الهی دنبال این هستیم و از این قضیّه صرفِنظر نخواهیم کرد؛ این یکی از پایههای اصلی نظام جمهوری اسلامی است. البتّه راهش مبارزهی با ظلم و مبارزهی با فساد است. بحث آسیبهای اجتماعی است، بحث عدالت اجتماعی است که اینهمه حرف عدالت اجتماعی را همه میزنیم، اینهمه راجع به عدالت اجتماعی میگوییم، جزو واضحات و مسلّمات است. خب کو؟ حالا تحقّق پیدا کرد عدالت اجتماعی؟ ضریب جینی روزبهروز بالاتر رفته است، بدتر شده است. چرا؟ علّت چیست؟ این فکرِ درست، این خواستِ درست، این هدفِ درست، چرا در کشور تحقّق پیدا نمیکند؟
من تشکّلهایی را میگویم که تحت هر نامی، معتقد به انقلابند، معتقد به دینند، معتقد به نظام اسلامیاند، معتقد به این مبارزهی عظیمند؛ تحت هر نامی که هستند فرق نمیکند؛ خطابم به آنها است.
... توصیهی بعدی. چند کلیدواژهی اصلی هست، این کلیدواژههای اصلی را فراموش نکنید: ... - مسئلهی «عدالت» جزو کلیدواژههای اصلی است؛ و ازاینقبیل. اینها را باید تبیین کنید. یعنی توصیهی من به تشکّلهای دانشجویی این است که این کلیدواژههای اساسی و اصلی را درست تبیین کنند. از بیانات امام استفاده کنید و مانند اینها. امام یک جذّابیّتهای شخصی داشت، یک جذّابیّتهایی در شعارهای امام وجود داشت؛ این جذّابیّتها آنقدر قوی بود که توانست قشرهای مختلف مردم و از جوانها را وارد میدان کند.
... بخشی از جذّابیّتها مربوط به اصولی بود که امام ارائه میکرد. مثلاً ازجملهی چیزهایی که امام به مردم ارائه میکرد، اسلام بود؛ اسلام ناب، اسلام ناب محمّدی. اسلام ناب یعنی اسلامی که نه اسیر و پابند تحجّر است، نه اسیر و پابند التقاط است. در دورانی که هم تحجّر وجود داشت، هم التقاط وجود داشت، امام، اسلام ناب را مطرح کرد؛ این برای جوان مسلمان، جذّاب بود. ازجملهی مبانی اعلامی امام و شعارهای امام، استقلال بود؛ ازجملهی آنها آزادی بود؛ ازجملهی آنها عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی بود؛ اینها مبانی امام بود که مطرح میکرد؛ اینها همه جذّاب است. بعد از رحلت امام عدّهای امیدوار شدند که شاید بتوانند راه امام را برگردانند، که بحمدالله نتوانستند. بعد از رحلت امام سالهایی گذشت، عدّهای در خارج از کشور و عوامل آنها در داخل کشور منتظر نشستند که شاید انقلاب غفلت کند، انقلاب پیر بشود، ازکارافتاده بشود، تا بتوانند حمله کنند و همان بساط قبل از انقلاب را مجدّداً در کشور بر سر کار بیاورند، [ولی] نتوانستند. علّت این نتوانستنها چیست؟ علّت، همان جاذبههای امام بزرگوار، جاذبههای مبانی و اصول امام بزرگوار است که در کشور وجود دارد. من این را بعد هم عرض خواهم کرد؛ جسم امام از میان ما رفته است امّا روح امام زنده است؛ روح امام زنده است، راه امام زنده است، نفَس امام در جامعهی ما زنده است. آن جذّابیّتهایی که در زمان حیات ظاهری، مردم را، جوانها را، دلها را مثل آهنربا به خود جذب میکرد، امروز هم وجود دارد. نام امام گرهگشا است، علاوه بر اینکه اصول امام یک اصول تمامنشدنی و کهنهنشدنی است؛ اینها وجود دارد. بنابراین شعار عدالت اجتماعی و اقتصادی، شعار استقلال، شعار آزادی، شعار مردمسالاری، شعار جدا شدن از چنبره و جاذبهی قدرت آمریکا و قدرتهای جهانی، امروز هم برای مردم ما و جوانهای ما جذّاب است.
ما البتّه در تحقّق بعضی از این شعارها انصافاً عقبیم. ما در مورد عدالت اجتماعی عقبیم، در مورد تحقّق برخی از مبانی و اصول اسلامی عقبماندگی داریم؛ این را انکار نمیکنیم، امّا همّت ما، هدف ما، آرمان ما همین است که امام بزرگوار معیّن کرد و ما دنبال این آرمانها حرکت میکنیم؛ این برای نسل جوان ما جذّاب است؛ نهفقط نسل جوان کشور ما، بلکه برای نسل جوان کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای اسلامی، جذّاب است. مسجد، [هم] پایگاه مقاومت است، هم [پایگاه] رشد فعّالیّتهای فرهنگی و هدایت فرهنگی و بصیرت فرهنگی [است]؛ در دل فرهنگ، سیاست هم هست. این را هم عرض بکنیم که معنای سیاست فقط این نیست که انسان طرفدار زید و مخالف عمرو باشد یا بعکس؛ سیاست یعنی نگاه به حرکت عمومی جامعه که کدام طرف داریم میرویم؛ آیا به سمت هدفها داریم حرکت میکنیم یا زاویه گرفتهایم و داریم از هدفها دور میشویم؟ معنای واقعی سیاست این است. آنوقت در خلال این نگاه، تکلیف آدمها و اشخاص و گروهها و احزاب و جریانها روشن میشود که آیا داریم به سمت عدالت اجتماعی میرویم؟ آیا داریم به سمت استقلال واقعی دینی میرویم؟ آیا داریم به سمت ایجاد تمدّن اسلامی میرویم، یا داریم به سمت وابستگی به غرب و وابستگی به آمریکا و تحتتأثیر قرار گرفتن نسبت به بافتهها و یافتههای بیمغز غربیها حرکت میکنیم؟ این خیلی مسئلهی مهمّی است که سبک زندگی ما، ما را به کدام طرف دارد میکشانَد؛ این نگاه، نگاه سیاسی است که میبینید از فرهنگ سرچشمه میگیرد؛ بنابراین در دل فرهنگ، سیاست هم هست. با این نگاه به حوادث جامعه باید نگاه کرد.
ایرانِ یکپارچه با اقوام مختلف و متعدّد، دارای یک هدفند؛ دارای یک مسیرند. بله، ممکن است زبانها مختلف باشد، مذاهب مختلف باشد امّا اهداف عالی این ملّت یکسان است؛ همه میخواهند ایران عزیز را بهعنوان الگوی یک کشور اسلامی به دنیا معرّفی کنند. الگوی کشور اسلامی هم به معنای این نیست که در این کشور همهی مردم فقط مشغول نماز و روزه و دعا و توسّلاتند؛ نه، اینها هست، اینها معنویّت است امّا در کنار این معنویّت، پیشرفت مادّی هست، رشد علمی هست، توسعهی عدالت هست، کم شدن فاصلههای طبقاتی هست، برداشته شدن نمونهها و قلّههای اشرافیگری هست؛ خصوصیّت جامعهی اسلامی اینها است.
ما در این ۳۷، ۳۸ سالی که از اوّل انقلاب گذشته است، خوب پیش رفتیم. واقعاً اگر کسی با چشم انصاف نگاه کند، ایرانِ وابستهی عقبافتادهی گمنامِ ذلیل زیر دست و پای آمریکا و انگلیس، امروز جوری شده است که آمریکا و انگلیس و بقیّه میآیند صف میبندند برای اینکه امکانات موجود جمهوری اسلامی در منطقه را بلکه بتوانند بنحوی مصادره کنند، و نمیتوانند؛ یعنی اینجور گسترش پیدا کرده است عزّت اسلامی و عزّت نظام اسلامی و ایران اسلامی که آنهایی که با چشم تحقیر نگاه میکردند به ملّتها و ازجمله به ملّت ایران -مثل دوران طاغوت- امروز مجبورند مثل یک هماورد قدرتمند با او مواجه بشوند. این پیشرفت عمومی ملّت است. در علم پیشرفت کردیم، در سیاست پیشرفت کردیم، در مسائل گوناگون مورد نظر اسلام پیشرفت کردیم. از لحاظ عدالت اجتماعی هم امروز با گذشته، زمین تا آسمان فرق کرده است؛ البتّه تا آن عدالت اسلامی خیلی فاصله داریم، تا عدالت مطلوب خیلی فاصله داریم. امروز متأسّفانه همچنان نشانههای اشرافیگری و تجمّلات و بعضی از انحرافات گوناگون در جامعهی ما کم نیست امّا وقتی نسبت به قبل از انقلاب ملاحظه بکنیم -حالا شما جوانها که قبل از انقلاب را ندیدید؛ ما و آنهایی که دیدیم قبل از انقلاب را- پیشرفت ملّت ایران و کشور اسلامی نسبت به آنوقت، پیشرفت بسیار برجستهای است.
آیا بیست سال بعد ما ایرانی با این خصوصیّاتی که عرض میکنم میخواهیم؟ ایران مقتدر؛ بیست سال بعد ایرانی مقتدر [میخواهیم]؛ مقتدر، یعنی از تهدید دشمنان ریز و درشت احساس هراس نکند، احساس واهمه نکند، به اقتدار خودش متّکی باشد؛ ایرانی مقتدر. ایرانی مستقل؛ گاهی یک کشوری احساس هراس هم نمیکند از ناحیهی دشمنان بیرونی امّا به اتّکاء یک قدرتی؛ مثل کودکی که به اتّکاء پدرش احساس امنیّت و قدرت میکند. آیا میخواهیم اینجوری باشیم؟ یا نه، میخواهیم ایرانی باشد که اقتدارش به اتّکاء خودش باشد، مستقل باشد، استقلال داشته باشد؟ ایرانی متدیّن؛ ایرانی ثروتمند؛ ایرانی برخوردار از عدالت، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی، عدالت قضائی؛ ایرانی با یک حکومت مردمی؛ ایرانی با حکومتی پاک، جهادگر، دلسوز و پرهیزکار؛ اینجور ایرانی میخواهیم؛ که این البتّه یک چیز مطلوبی است.
امام بزرگوار ما مسیر را عوض کرد و یک تغییر بزرگ انجام گرفت؛ [امام] مسیر ملّت ایران را تغییر داد، ریل را عوض کرد؛ ما را بهسمت هدفهای بزرگ حرکت داد. این هدفها که انقلاب و امام انقلاب، ما را بهسمت این هدفها حرکت دادند و جامعهی ایرانی را به این سمت رهنمون شدند، فوقالعاده حائز اهمّیّت است. این هدفها خلاصه میشود در حاکمیّت دین خدا. حاکمیّت دین خدا بهمعنی عدالت اجتماعیِ بهمعنای واقعی است، بهمعنای ریشهکنی فقر است، بهمعنای ریشهکنی جهل است، به معنای ریشهکنی استضعاف است؛ حاکمیّت دین خدا بهمعنای برقراری منظومهی ارزشهای اسلامی است
اینکه ما عرض کردیم باید به آن آرمانها پابند بود، باید دنبال عدالت اجتماعی بود، دنبال حمایت از محرومین بود، دنبال حمایت از مظلوم بود، با ظالم و مستکبر باید مقابله کرد، زیر بار او نرفت، اینها همه مطالبات اسلامی است، اسلام اینها را از ما خواسته است؛ اینجور نیست که فقط یک محاسبهی عقلائی و انسانی باشد؛ تکلیف دینی است. هرکسی این چیزها را از اسلام جدا کند، اسلام را نشناخته است؛ هرکسی حوزهی معرفتی اسلام را و حوزهی عملی اسلام را از محیط زندگی اجتماعی مردم و سیاسی مردم دور کند، بلاشک اسلام را نشناخته است.
اولویّتهای مهمّ دیگری در بخشهای گوناگونِ مربوط به اقتدار ملّی و استحکام امنیّت و مصونیّت کشور، وجود دارد که تضمینکنندهی استقرار عدالت اجتماعی و استقلال و پیشرفت کشور است. شناخت این اولویّتها ازجملهی وظایف نمایندگان و در دسترس ذهن هوشمند آنان است.
هدفهای انقلاب چیست؟ در درجهی اوّل حاکمیّت اسلام است؛ اصلاً انقلاب برای این بهوجود آمد؛ برای اینکه اسلام حکومت کند؛ حاکمیّت داشته باشد با معنای خاصّ خودش. اهداف انقلاب [عبارتند از]: حاکمیّت دین خدا، آزادی، عدالت اجتماعی، رفاه عمومی، ریشهکنی فقر و جهل، مقاومت در برابر سیل بنیانکنِ فساد اخلاقیای که از غرب به همهی دنیا سرازیر شده که شما امروز دارید خصوصیّاتش را میبینید.
اگر چنانچه مجلس به دنبال رفاه مردم، عدالت اجتماعی، گشایش اقتصادی، به دنبال پیشرفت علم، پیشرفت فنّاوری، به دنبال عزّت ملّی و استقلال ملّت باشد، ریلگذاری او به سمت این هدفها خواهد بود؛ اگر مجلس مرعوب غرب باشد، مرعوب آمریکا باشد، دنبال حاکمیّت جریان اشرافیگری باشد، ریلگذاری او در این جهتها خواهد بود؛ کشور را بدبخت خواهند کرد.
شکیل نظام انقلابی لازم است امّا تا وقتیکه این انقلاب بتواند پایههای خود را محکم کند و اهداف خود را تحقّق ببخشد، تدریج وجود دارد، مرور زمان لازم دارد. اگرچنانچه آن هدفها از یاد رفت، آن حادثه فراموش شد، آنوقت آنجوری میشود که در خیلی از کشورهای بظاهر انقلابی دیده شد؛ بعضی انقلابها در نطفه خفه شد -مثل همینهایی که در زمان ما، همین چند سال اخیر، اتّفاق افتاد و واقعاً در نطفه خفه شد- بعضی هم بعد از به دنیا آمدن جوانمرگ شدند. علّتش همین بود؛ علّتش انحراف بود از هدفهایی که اعلام شده بود. آن هدفها بایستی باقی بمانند؛ هدفِ عدالت اجتماعی، هدفِ تحقّق زندگی اسلامی بهمعنای واقعی -که عزّت دنیا و آخرت در زندگی اسلامی است- هدفِ تشکیل یک جامعهی اسلامی که در آن جامعه، هم علم هست، هم عدل هست، هم اخلاق هست، هم عزّت هست، هم پیشرفت هست. هدف اینها است؛ ما به این هدفها هنوز نرسیدهایم و در نیمهراه این هدفها هستیم.
از جملهی آرمانها، عدالتخواهی است؛ همین حرفهایی که بعضی از برادرها اینجا گفتند. مسئلهی عدالتخواهی خیلی مهم است، شُعب گوناگونی دارد؛ به اسم هم اکتفا نباید کرد، باید واقعاً دنبال بود. از جمله، مسئلهی سبک زندگی اسلامی است. از جمله، آزادیخواهی است؛ آزادی نه بهمعنای غلط و منحرفکنندهی غربی که معنای آزادی این است که دختر اینجوری زندگی کند، پسر اینجوری زندگی کند. لعنت بر آن کسانی که برخلاف سنّتهای اسلامی و سنّت ازدواج، با سنّت ازدواج صریحاً مخالفت میکنند و بعضی از منشورات ما و دستگاههای فرهنگی ما متأسّفانه این را ترویج میکنند؛ باید با اینها مقابله کرد. مسئلهی آزادیخواهی در اندیشه، در عمل فردی، در عمل سیاسی، در عمل اجتماعی و در جامعه که معنای آزادیخواهی در جامعه همان استقلال است.
ما همیشه میگوییم، بارها گفتیم که ما نتوانستیم خواستههاى اسلام را بهطور کامل تحقّق ببخشیم، این قطعى است؛ امّا ما راه زیادى در این زمینه طى کردیم. ما نتوانستیم عدالت اجتماعى را بهطور کامل در این کشور بهوجود بیاوریم امّا خیلى از راه را جلو آمدیم. نباید اینها ندیده گرفته بشود. یکروزى همهى ثروت این کشور صرف تعدادى خانوادههاى اشرافى [مىشد] و احیاناً سرریز آن به چند شهر بزرگ میرسید؛ امروز اقصى نقاط کشور برخوردار از خیرات این کشورند. این حرکت عظیم، حرکت به سمت عدالت اجتماعى، حرکت به سمت اخلاق اسلامى [وجود دارد].
اقتصاد مقاومتی، عدالتمحور است؛ یعنی تنها به شاخصهای اقتصاد سرمایهداری ـ [مثل] رشد ملّی، تولید ناخالص ملّی ــ اکتفا نمیکند؛ بحث اینها نیست که بگوییم رشد ملّی اینقدر زیاد شد، یا تولید ناخالص ملّی اینقدر زیاد شد؛ که در شاخصهای جهانی و در اقتصاد سرمایهداری مشاهده میکنید. در حالی که تولید ناخالص ملّی یک کشوری خیلی هم بالا میرود، امّا کسانی هم در آن کشور از گرسنگی میمیرند! این را ما قبول نداریم. بنابراین شاخص عدالت ـ عدالت اقتصادی و عدالت اجتماعی در جامعه ـ یکی از شاخصهای مهم در اقتصاد مقاومتی است، امّا معنای آن این نیست که به شاخصهای علمی موجود دنیا هم بی اعتنایی بشود؛ نخیر، به آن شاخصها هم توجّه میشود، امّا بر محور «عدالت» هم کار میشود. عدالت در این بیان و در این برنامه به معنای تقسیم فقر نیست، بلکه به معنای تولید ثروت و ثروت ملّی را افزایش دادن است.
من یک فهرست اجمالی از مؤلفهها و ویژگیهای الگوی اقتصاد مقاومتی را مطرح میکنم. من در سه بخش، عرایضم را تقسیم کردهام: یکی فهرست این مؤلفهها است؛ بعد چند نکته برای اینکه ما چرا اقتصاد مقاومتی را امروز یک ضرورت میدانیم و دنبال میکنیم؛ و در بخش سوم هم الزاماتی که بایستی به آنها پابند باشیم.
در این بخش [اول] من ده ویژگی را یادداشت کردهام که به شما عرض میکنم که اینها ویژگیهای این سیاستهای اقتصاد مقاومتی است که مطرح شده و در واقع مؤلفههای این مجموعه است. یکی مسئلهی ایجاد تحرک و پویایی در اقتصاد کشور و بهبود شاخصهای کلان است؛ از قبیل رشد اقتصادی، از قبیل تولید ملی، از قبیل اشتغال، کاهش تورم، افزایش بهرهوری، رفاه عمومی. در تأمین این سیاستها، تحرکی در اقتصاد کشور و بهبودی در این شاخصها در نظر گرفته شده؛ و از همهی این شاخصها مهمتر، شاخص کلیدی و مهم عدالت اجتماعی است. یعنی ما رونق اقتصادی کشور را بدون تأمین عدالت اجتماعی بههیچوجه قبول نداریم و معتقد به آن نیستیم. کشورهایی هستند که شاخصهایشان خیلی خوب است، مطلوب است، رشد اقتصادیشان خیلی بالا است؛ لکن تبعیض، اختلاف طبقاتی، نبود عدالت در آن کشورها محسوس است؛ ما این را بههیچوجه منطبق با خواست اسلام و اهداف جمهوری اسلامی نمیدانیم. بنابراین یکی از مهمترین شاخصهای ما، شاخص عدالت اجتماعی است. باید طبقات محروم از پیشرفت اقتصادی کشور به معنای واقعی کلمه بهرهمند بشوند. این مؤلفهی اول. با هدف تأمین رشد پویا و بهبود شاخصهای مقاومت اقتصادی و دستیابی به اهداف سند چشمانداز بیستساله، سیاستهای كلی اقتصاد مقاومتی با رویكردی جهادی، انعطاف پذیر، فرصت ساز، مولد، درونزا، پیشرو و برونگرا ابلاغ میگردد:
... ۴- استفاده از ظرفیت اجرای هدفمندسازی یارانهها در جهت افزایش تولید، اشتغال و بهرهوری، كاهش شدت انرژی و ارتقاء شاخصهای عدالت اجتماعی. دو پیام در این راهپیماییهای بیستودوّم بهمن وجود داشته است: یكی پیام استقامت، یكی پیام وحدت. استقامت یعنی چه؟ یعنی ملّت ایران بر روی آرمانهای انقلاب ایستادگی دارند. ما آرمانهای ایجابی هم داشتیم، آرمانهای سلبی هم داشتیم؛ آرمانهای ایجابی ما عبارت بوده است از اینكه: ما دنبال عدالت اجتماعی هستیم؛ ما دنبال حضور مردمی در حوادث گوناگون كشور هستیم؛ ما دنبال اسلام هستیم؛ ما سعادت كشور را در عمل به تعالیم اسلامی میدانیم؛ ما دنبال اقتصاد مستقل هستیم؛ دنبال فرهنگ غیر وابستهی به بیگانگان و فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی خودمان هستیم؛ ما دنبال پناه دادن به مظلوم و مقابلهی با ظالم هستیم؛ ما دنبال پیشرفت كشور هستیم؛ ما دنبال برجستگی علمی كشور هستیم؛ میخواهیم كشورمان در علم، در اقتصاد، در فرهنگ، در امور اجتماعی، در اخلاق، در معنویّت، پیشرو و پیشقدم باشد؛ پیامهای مثبت ایجابیِ انقلاب ما اینها است. یك پیامهای سلبی هم انقلاب داشت؛ پیام سلبی انقلاب این است كه: ما تسلیم زورگویی نمیشویم، تسلیم باجخواهی نمیشویم، تسلیم نظام سلطه نمیشویم.
نظام سلطه یعنی اینكه چند قدرتِ دست یافتهی به توانایی مادّی و سلاح و پول و امثال اینها بخواهند بر دنیا حكومت كنند؛ مظهر نظام سلطه هم امروز آمریكا است. ملّت ایران در انقلاب گفت، در حوادث بعدی گفت، در جنگ تحمیلی گفت، در این بیستودوّم بهمن گفت: ما تسلیم زورگویی و باجخواهی آمریكا نخواهیم شد. یك آرمان دیگر، اقتصاد مقاومتی است؛ كه نسبت به آرمان قبلی كه گفتیم،[ایجاد جامعهی عادلانه و عادل و پیشرفته و معنوی] یك آرمان خُرد است. با اینكه خود اقتصاد مقاومتی چیز مهمی است، اما در واقع در ذیل آن آرمان قبلی تعریف میشود. سلامت در جامعه، صنعت برتر، كشاورزی برتر، تجارت پر رونق، علم پیشرو، اینها همهاش جزو آرمانها است. نفوذ فرهنگی در جهان، نفوذ سیاسی در جهان و در منظومهی سیاسی سلطه در عالم، اینها همهاش جزو آرمانها است. رسیدن به عدالت اجتماعی، جزو آرمانها است. بنابراین وقتی میگوئیم آرمان، ذهن ما به یك امر غیر قابل تعریفِ دور از دسترسی نرود؛ آرمان یعنی اینها، اینها همه آرمانهایند؛ البته در درجات مختلف.
یک شاخص دیگر برای پیشرفت، عدالت است. اگر کشوری در علم و فناوری و جلوههای گوناگون تمدن مادی پیشرفت کند، اما عدالت اجتماعی در آن نباشد، این به نظر ما و با منطق اسلام پیشرفت نیست. امروز در بسیاری از کشورها علم پیشرفت کرده است، صنعت پیشرفت کرده است، شیوههای گوناگون زندگی پیشرفت کرده است، اما فاصلهی طبقاتی عمیقتر و شکاف طبقاتی بیشتر شده است؛ این پیشرفت نیست؛ این پیشرفتِ سطحی و ظاهری و بادکنکی است. وقتی که در یک کشوری، جمعیت معدودی بیشترین بهرهی مادی را از آن کشور میبرند و در همان کشور، در خیابانها مردم از سرما و گرما میمیرند، عدالت اینقدر نامفهوم و غیر عملی در آن کشور است. در خبرهای جهانی میخوانیم که در فصل تابستان در شهرهای ایالتهای مختلف آمریکا، افرادی از گرما میمیرند! خب، چرا کسی از گرما بمیرد؟ این غیر از این است که سرپناه ندارند، خانه ندارند، جا ندارند؟ آمریکا همان کشوری است که ثروتمندترین آدمهای دنیا و گردنکلفتترین شرکتها و کارتلها و تراستهای دنیا در آن کشور هستند؛ بیشترین سود تجارتهای سلاح در آن کشور است؛ اما در کشوری که آن ثروتهای افسانهای وجود دارد، عدهای در تابستان از گرما، و در زمستان از سرما جان میدهند و میمیرند! این معنایش عدم وجود عدالت است. حالا در فیلمهای سینمائی و ادعاهای افسانهای و داستانی، شکلهائی از عدالت را نمایش بدهند؛ خب، این با واقعیت فاصلهاش بسیار زیاد است. در کشورهائی که با شیوهی اقتصادیِ سرمایهداری اداره میشوند و نام لیبرالیسم - آزادگرائی - را روی خودشان گذاشتهاند، یک چنین بدبختیهائی وجود دارد؛ در آنجا واقعیت زندگی این است.
ما اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، در درجهی اول، یکی از شاخصهای مهم، عدالت است. ادعای بنده این است که ما در این زمینه پیشرفت کردهایم؛ البته نه به قدری که میخواهیم. اگر خودمان را با وضع قبل از انقلاب مقایسه کنیم، پیشرفت کردهایم؛ اگر خودمان را با بسیاری از کشورهای دیگر که با نظامهای گوناگون زندگی میکنند، مقایسه کنیم، بله پیشرفت کردهایم؛ اما اگر خودمان را مقایسه کنیم با آنچه که اسلام به ما گفته است و از ما خواسته است، نه، ما هنوز خیلی فاصله داریم و باید تلاش کنیم. این تلاش به عهدهی کیست؟ این تلاش به عهدهی مسئولان و مردم - با هم - است. بله، ما از لحاظ توزیع منابع عمومی به همهی مناطق کشور، پیشرفت کردهایم. یک روزی بود که بیشترین منابع این کشور در مناطق مخصوصی که تعلق خاصی داشت به قدرتمندان آن روز و به دربار آن روز، صرف میشد؛ بسیاری از استانها و شهرها هم از منابع عمومی کشور هیچ حظ و بهرهای نداشتند. قبل از انقلاب، یکی از استانهای بزرگ این کشور - که البته نمیخواهم اسم بیاورم؛ قبلاً یک وقتی گفتم - پنج فرودگاه اختصاصی در پنج نقطهی استان داشت، که متعلق بود به وابستگان به دربار شاه؛ اما یک فرودگاه عمومی در آن استان وجود نداشت! یعنی مردم برای استفادهی از فرودگاه و هواپیما و رفتوآمد هوائی، هیچ امکانی نداشتند؛ در حالی که در همان استان، پنج فرودگاه برای اشخاص خاص وجود داشت؛ این بیعدالتی بود. امروز وقتی نگاه میکنیم، میبینیم از لحاظ خدمات، از لحاظ جادهسازی، از لحاظ ساختن بزرگراهها و آزادراهها و جادههای راحت، سرتاسر کشور برخوردارند. از لحاظ گسترش تحصیل علم، در سرتاسر کشور این امتیاز و این امکان وجود دارد. همان طور که اشاره کردم، مناطق متعددی از کشور در آن روز، حتّی شهرها، از لحاظ دبیرستان در مضیقه بودند. بنده در استان سیستان و بلوچستان تبعید بودم؛ اوضاع را آنجا میدیدم. از لحاظ دبیرستان، بسیاری از شهرهای آن استان در مضیقه بودند. یک مرکز نیمبندِ ضعیفِ درجهی سوم چهارمِ دانشگاهی در کل آن استان وجود داشت. امروز شما وقتی در آن استان و بقیهی استانها نگاه کنید، میبینید در همهی شهرها دانشگاه وجود دارد؛ یعنی امکان تحصیل. خب، این عدالت است. این معنایش این است که امکان تحصیل علم توزیع شده است بین مناطق گوناگون کشور؛ امکانات مادی کشور، منابع مالی، علم توزیع شده است؛ این بسیار چیز خوبی است. در گذشته، نخبگان شهرهای دوردست و کسانی که دارای استعداد بودند، امکان بروز و ظهور نداشتند؛ امروز چرا، امکان بروز و ظهور دارند. در اسفراین و هر نقطهی دیگری، وقتی انسان بااستعدادی حضور داشته باشد و بتواند نخبگیِ خودش را نشان دهد، دستگاههای گوناگون کشور از او استقبال میکنند، او را گرامی میدارند و از امکان او استفاده میکنند. در گذشته اینجور نبود. بنابراین نسبت به گذشته، مطمئناً این شاخص پیشرفت - که شاخص عدالت است - برجسته است؛ اما نسبت به آنچه که ما از اسلام فهمیدیم و شناختیم، نه، ما هنوز عقبیم؛ باید تلاش کنیم و کار کنیم. این جنبشها و انقلابهای منطقه را که نگاه کنید، میبینید همه مرتبط با عزت ملت است. این انقلابها، از یمن و بحرین بگیرید تا مصر و لیبی و تونس و همچنین کشورهائی که هنوز آتش زیر خاکسترند و یک روزی شعلهور خواهند شد، همهی اینها انگیزهشان بازگشت به عزت ملی و عدالت اجتماعی و آزادی، و همه در سایهی اسلام است. اینکه میگوئیم بیداری اسلامی، این حرف پایهدار است، ریشهدار است. ملتهای مسلمان عدالت را میخواهند، آزادی را میخواهند، مردمسالاری را میخواهند، اعتنای به هویت انسانها را میخواهند؛ اینها را در اسلام میبینند، نه در مکاتب دیگر؛ چون مکاتب دیگر امتحانداده و شکستخوردهاند. بدون مبنای فکری هم که نمیشود به این اهداف بلند دست پیدا کرد. آن مبنای فکری بر حسب ایمان و اعتقاد ملتهای منطقه عبارت است از اسلام و بیداری اسلامی. ماهیت جنبشها این است.
در عدالت اجتماعی هنوز به نقطهی مورد نظر اسلام - که آرزوی خود ما بوده است - نرسیدهایم؛ این هم از نقطهضعفهای ماست. این ضعفها را بایستی جبران کنیم. اینها ضعفهائی است که نمیشود از آنها گذشت. هم مسئولین، هم آحاد مردم باید احساس کنند وظیفه دارند این ضعفها را برطرف کنند. انشاءاللّه باید از خدای متعال کمک بخواهیم و این ضعفها را برطرف کنیم. و البته میشود برطرف کرد؛ اینها بدون تردید برطرفکردنی است.
ایران اسلامی در عرصهی علم، تکنولوژی، حقوق اجتماعی، عدالت اجتماعی، توسعه، بهداشت، تأمین کرامت زنان و حقوق اقلیتهای دینی و ... گامهای بزرگ و بینظیری برداشت. ما ضعفهای خود را نیز میشناسیم و بعوناللّه درمان میکنیم انشاءاللّه.
«و البسنی زینة المتّقین» در این چیزها: اول، «فی بسط العدل»؛ گستردن عدالت. عدالت را در میان جامعه مستقر کنیم؛ عدالت قضائی، عدالت به معنای تقسیم منابع حیاتی کشور میان آحاد مردم، عدالت به معنای تقسیم درست فرصتها میان مردم. تقوائی که از ما انتظار میرود، جزو پایهها و مبانی این تقواست.
انقلاب در ذات خود یک حرکت پیشرونده است، آن هم پیشرفت پرشتاب. به کجا؟ به سمت هدفهای ترسیم شده. هدفها عوض نمیشوند. این اصول و ارزشهائی که بر روی آن بایستی ایستادگی کرد و برای آن جان داد، اصول و ارزشهائی هستند که در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائی، تعالی و تکامل و قرب الهی است. هدف پائینتر از آن، انسانسازی است؛ هدف پائینتر از آن، ایجاد جامعهی اسلامی است با همهی مشخصات و آثار، که استقرار عدالت در آن باشد، توحید باشد، معنویت باشد. اینها اهداف هستند. این اهداف عوضشدنی نیستند؛ یعنی ما نمیتوانیم بیائیم مایه بگذاریم تا از هدف کم کنیم. بگوئیم خیلی خب، یک روز میخواستیم عدالت برقرار کنیم، حالا میگوئیم عدالت که نمیشود، یک نیمهعدالتی برقرار کنیم! نه، عدالت. این، هدف است.
عدالت دغدغهی همیشگی و تاریخی بشر بوده. به تبع احساس نیاز به عدالت که در طول تاریخ تا امروز در مردم عمومیت داشته، متفکران بشر، فیلسوفان و حکما در این مقوله وارد شدند و دغدغهی آنها بوده است. بنابراین از قدیمترین دورانهای تاریخ تا امروز دربارهی عدالت و عدالت اجتماعی به همین معنای عام، بحث شده، نظریه داده شده؛ لیکن نقش ادیان استثنائی است. یعنی آنچه که ادیان در طول زمان راجع به عدالت گفتند و خواستند و اهتمام کردند، بینظیر و استثنائی است. در نظرات حکما و اندیشمندان، آن اهتمام ادیان مطلقاً مشاهده نمیشود.
در عرصهی تفکر و نظریهپردازی، ما احتیاج داریم به تعدد آراء و تضارب آراء. یعنی اینکه ما میگوئیم به یک نظریه باید برسیم و نظریهی ناب اسلامی را کشف کنیم، مبتنی بر یک مقدمات نسبتاً طولانی و گستردهای است؛ که اهم این مقدمات همین است که آراء متفکران تضارب پیداکند، آراء مختلفی مطرح شود؛ و این لازم است؛ این نشاط علمی است. نباید تصور کرد که ما یک پیشداوریای داریم، یک چیزی را از قبل در نظر گرفتهایم و میخواهیم حتماً به آن برسیم؛ نه، میخواهیم با تضارب آراء بیابیم آنچه را که حق است و آنچه که درست است. بنابراین تضارب آراء لازم است. حد یقف هم ندارد. یعنی بعد از آنکه به نظر نهائی و مختار برای این برههی از زمان رسیدیم، باز احتمال اینکه آراء جدیدی، نظرات جدیدی، نکات تازهای در آینده مطرح شود، هست؛ هیچ مانعی هم ندارد. لیکن به هر حال نیاز هست به اینکه به یک جمعبندی قوی برسیم که بر اساس آن، برنامهریزیهای درازمدت در کشور صورت بگیرد. بنابراین تضارب آراء لازم است؛ لیکن در نهایت ادارهی کشور نیاز دارد به اینکه به یک جمعبندی قوی و متقن و مستدل در باب عدالت اجتماعی برسد که بتواند بر اساس آن جمعبندی، برنامههای بلندمدت را طراحی کند. البته بعد از آنکه به این جمعبندی رسیدیم، باز پژوهشهای تازهای شروع خواهد شد برای اینکه شیوهها را پیدا کنید؛ یعنی پژوهشهای کاربردی. امروز من ملاحظه کردم که بعضی از بخشهای مباحث، مربوط به مباحث کاربردی است - بسیار هم خوب است - این دامنهاش خیلی وسیع است؛ یعنی بعد از آنکه ما به یک نظریهی متقن و جمعبندی شدهای در باب عدالت رسیدیم، تازه برای پیدا کردن شیوههای اجرا و تحقق آن در جامعه، به بحثهای کاربردی نیاز داریم؛ که این خودش پژوهشهای فراوانی را دنبال خواهد کرد. آن وقت در اینجاست که ما میتوانیم از تجربیات بشری استفاده کنیم.
یکی از مهمترین کارها در عرصهی نظری این است که ما عدالتپژوهی را در حوزه و دانشگاه به عنوان یک رشتهی تعریف شدهی علمی بشناسیم، که این امروز وجود ندارد؛ نه در حوزه وجود دارد، نه در دانشگاه. یعنی هیچ اشکال ندارد فرضاً در حوزه یکی از موضوعاتی که محل بحث قرار میگیرد، یک فقیه با روش فقیهانه بحث میکند، مسئلهی عدالت باشد. حالا همین قاعدهی عدل و انصافی که آقایان به آن اشاره کردند، بایستی تنقیح شود؛ این غیر منقح است. دلیل عدم تنقحش هم این است که آدم میبیند در بخشهای مختلف فقهی استنادهائی به این قاعده میشود که هیچ نمیشود اینها را تمام کرد - یعنی قابل استدلال نیست - همین طور در بخشهای مختلف گفته میشود. چه اشکالی دارد که در حوزهی علمیه - که خب، بحمداللَّه فضلای برجستهای در جلسه حضور دارند - یکی از بخشهائی که یک فقیه در درس فقه استدلالیِ خودش دنبال میکند، مسئلهی عدالت باشد؛ «کتاب العدالة»؟ این غیر از آن بحث عدالتی است که اشاره کردند شیخ (علیه الرّحمة) فرمودهاند؛ آن بحث دیگری است. در باب عدالت اجتماعی بحث شود؛ بحث فقهیِ قوی.
دو تا نکتهی کوتاه را من در آخر عرض میکنم، که البته اینها خارج از متن بحث است، لیکن تنبه و تذکرش بد نیست. یکی این است که در مسئلهی عدالت، اعتقاد به مبدأ و معاد، یک نقش اساسی دارد؛ ما از این نباید غفلت کنیم. نمیتوان توقع داشت که در جامعه عدالت به معنای حقیقی کلمه استقرار پیدا کند، در حالی که اعتقاد به مبدأ و معاد نباشد. هر جا اعتقاد به مبدأ و معاد نبود، عدالت یک چیز سربار، تحمیلی و اجباری بیش نخواهد بود. علت این هم که بعضی از طرحهای قشنگ غربی در باب عدالت مطلقاً در عمل تحقق پیدا نمیکند، همین است؛ پشتوانهی اعتقادی ندارد. حرف قشنگ است - حالا لااقل ظاهر قشنگی دارد، ولو خیلی برهانی نباشد - لیکن در عمل، در جوامع غربی، در زندگی غربی مطلقاً از آن خبری نیست؛ اصلاً انسان تحقق آنها را مشاهده نمیکند؛ بیعدالتی مطلق در آنجا وجود دارد. علت همین است که پشتوانهی اعتقاد به مبدأ و معاد در آن نیست. اعتقاد به معاد، اعتقاد به تجسم اعمال، اعتقاد به تجسم ملکات در قیامت، خیلی تأثیر دارد. ما عادل باشیم، عدلخواه باشیم، عدل را ستایش کنیم، برای عدل تلاش کنیم؛ اینها در قیامت تجسم پیدا خواهد کرد. نقطهی مقابلش هم همین است. این اعتقاد، به انسان نشاط میدهد، نیرو میدهد. انسان بداند که رفتار ظالمانه، حتّی اندیشهی ظالمانه، در عرصهی تجسم اعمال در قیامت، چه بلائی به روز او میآورد، طبعاً به عدالت نزدیک میشود.
ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران کسی به این اعتقاد داشته باشد که گرگصفتی در اینجا، تجسمش در آنجا، گرگ برخاستن از خواب گرانِ مرگ است، این خیلی تأثیر میگذارد. بنابراین در پژوهشهای مربوط به عدالت، از این نکته نبایستی غفلت کرد. نکتهی دوم و پایانی که بد نیست من در اینجا عرض بکنم، عدالتی است در رابطهی با خود، که ربطی به عدالت اجتماعی ندارد. در قرآن، ظلم به نفس در آیات متعددی تکرار شده. خب، ظلم، نقطهی مقابلش عدل است. در دعای کمیل میخوانیم: «ظلمت نفسی». در مناجات شریف شعبانیه عرض میکنیم: «قد جرت علی نفسی فی النّظر لها فلها الویل ان لم تغفر لها». گناهان، لغزشها، رفتن به دنبال شهوات، رفتن به دنبال اهواء، دور شدن از توجه و تذکر و خشوع در مقابل پروردگار، ظلم به خود است. این هم یک عرصهی مهمی است. ما وقتی که در باب عدالت بحث میکنیم - عدالت در روابط اجتماعی، عدالت در تشکیل نظام اجتماعی - نمیتوانیم از عدالت نسبت به خودمان غفلت کنیم. به خودمان هم باید ظلم نکنیم. به خودمان هم بایستی عدل بورزیم. نقطهی مقابلِ این «قد جرت علی نفسی»، همان عدل است. جور نکنیم، عدل داشته باشیم. اگر خدای متعال توفیق بدهد که ما از این ظلم اجتناب کنیم، بنده امید فراوانی دارم که توفیق خواهد داد که در محیط جامعه هم انشاءاللَّه بتوانیم عدل را برقرار کنیم. زمینهی دیگری که در آن، همت مضاعف را انسان مشاهده میکند و به دنبال خود، دریائی از کار به وجود میآید، مسئلهی عرصههای اقتصادی است که یک نمونهی آن، گام بلند هدفمند کردن یارانههاست. خوب است ملت عزیز ما بدانند که همهی صاحبنظران اقتصادی - چه آن کسانی که از لحاظ دیدگاههای اقتصادی با دولت فعلی موافقند، و چه آن کسانی که دیدگاههای اقتصادی آنها مخالف با نظرات دولت فعلی است - متفقند که هدفمند کردن یارانهها یک کار بسیار لازم، بسیار اساسی و بسیار مفید است. این، جزو آرزوهائی بود که سالهای گذشته از دولتها مطالبه میشد. ورود در این میدان، کار دشوار و سختی است؛ زمینهها هم آماده نبود. بحمداللَّه اکنون این کار شروع شده است. همکاری ملت و دولت در این زمینه هم انصافاً عالی بود. حرکت مردم در جهت هدفمند کردن یارانهها، حرکت عالیای بود. آثار این کار در آینده بتدریج آشکار میشود؛ اگرچه تا امروز هم بعضی از آثار مثبت آن آشکار شده است. اهداف مهم این کار، در درجهی اول، توزیع عادلانهی یارانههاست. دستگاه مدیریت کشور یارانههائی را بین مردم تقسیم میکند. با شکل قبلی، این یارانهها به کسانی که بیشتر پول داشتند، بیشتر مصرف میکردند، بیشتر میرسید؛ اما به کسانی که کمتر پول داشتند، کمتر مصرف میکردند، این یارانهها کمتر میرسید. با هدفمند کردن یارانهها، توزیعِ عادلانه انجام میگیرد؛ یعنی به همه، به نسبت واحدی میرسد. این، یک گام بلند در جهت ایجاد عدالت اجتماعی است.
امام از اول اعلام عدالت کردند. خب، عدالت اجتماعی از همهی این کارها سختتر است؛ من به شما عرض بکنم. از حفظ مردمسالاری و بقیهی کارهائی که در جمهوری اسلامی شده است، استقرار عدالت اجتماعی کار سختتری است؛ بسیار کار دشواری است. نمیگویم هم که ما تا امروز توانستیم به طور کامل عدالت اجتماعی را مستقر کنیم؛ نه، هنوز خیلی فاصله داریم. آن عدالتی که اسلام از ما خواسته است، با آنچه که امروز در جامعهی ماست، فاصلهی زیادی دارد؛ اما حرکت به سمت عدالت اجتماعی متوقف نشد و ادامه پیدا کرد و روزبهروز شدیدتر شده است. امروز حرکت به سمت عدالت اجتماعی از سالهای قبل هم بیشتر است، از دورههای قبل هم بیشتر است. یکی از نمونههای مهم عدالت اجتماعی، تقسیم و توزیع متناسب فرصتهای کشور است. در نظامهای غافل از حقیقت عدالت اجتماعی، بر روی طبقهی خاصی تکیه میشود، بر روی مناطق خاصی از کشور تکیه میشود؛ اما در جمهوری اسلامی هرچه پیش میآئیم - تا امروز که سی و دو سال گذشته - این معنا را قویتر میبینیم. روستاها در حوزهی مراقبت قرار میگیرند، شهرهای دوردست در حوزهی مراقبت قرار میگیرند. این همه مسکنسازی در روستاها، این همه جادهسازی به سمت شهرهای دور کشور و روستاها، راههای ارتباطی، ارتباطات گوناگون، نیروی برق، آب مناسب، تلفن، امکانات زندگی، اینها در سرتاسر کشور توزیع شده است.
این سفرهائی که مسئولین کشور به استانهای مختلف، به شهرهای مختلف میکنند، بعضی از این شهرهای دوردست تصور نمیکردند که بتوانند یک مسئول درجهی دو را هم ببینند؛ حالا میبینند که مسئولین بالای کشور میروند سراغ اینها. اینها خیلی بااهمیت است، خیلی ارزش دارد. وقتی انسان رفت، مشکلات را مشاهده میکند، برای برطرف کردن مشکلات انگیزه به وجود میآید؛ و همین، استقرار عدالت اجتماعی است. داریم میرویم به سمت عدالت اجتماعی. آنچه که انسان در دنیا از زندگی مسئولان مشاهده میکند، زندگیهای اشرافی است؛ کسی که به حکومت میرسد، رئیس جمهور میشود یا یک مقام بالائی پیدا میکند، زندگیاش کأنه از این رو به آن رو میشود؛ در کشور ما نه. البته امثال بنده باید زندگیهامان را مطابق با ضعیفترین اقشار جامعه قرار بدهیم. نتوانستیم، این توفیق را نداشتیم، این نشده است؛ اما زندگی مسئولین جامعه، مسئولین کشور بحمداللَّه مثل زندگی متوسط مردم، گاهی بعضی پائینتر از متوسط مردم است؛ اینها خیلی باارزش است. همین مسئلهی سهام عدالت، همین مسکن روستائی، همین هدفمند کردن یارانهها، یک کار بزرگی است. اگر انشاءاللَّه مسئولین کشور بتوانند این را خوب اجرا کنند و عمل کنند، این خیلی مهم است. این یارانهای که دولت برای نیروی برق به همهی مردم میداد، خب، آن کسی که توی خانه چهلچراغ و لوستر روشن میکند و مصرف برق بیشتری میکند، آن کجا، آن کسی که یک شعله، دو شعلهی برق توی خانه دارد، این کجا؟ آن کسی که ثروتمندتر است، بیشتر از این یارانه استفاده میکرد؛ این ظلم بود. میخواهند جلوی این ظلم را بگیرند. همین طور در قضیهی نان، همین طور در قضیهی بنزین و غیر اینها. ما ایستادیم. نظام بر روی شعار عدالت اجتماعی ایستاد. من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلافنظر داریم، که طبیعی هم هست؛ ولی مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگری فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلافنظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینهی مسائل خارجی اختلافنظر دارند، هم در زمینهی نحوهی اجرای عدالت اجتماعی اختلافنظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلافنظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است.
در مورد مبارزهی با فساد مالی، موضع نظام یک موضع روشنی است. در زمینهی مسائل مربوط به عدالت اجتماعی، موضع نظام یک موضع روشنی است. با فساد باید در هر نقطهای که هست، مبارزه کرد. من میخواهم این را عرض بکنم: ما مدعی نیستیم در نظام ما فساد مالی و اقتصادی وجود ندارد؛ چرا، اگر وجود نداشت که بنده آن نامهی هشت مادهای را چند سال قبل خطاب به رؤسای محترم سه قوه نمینوشتم و اینقدر روی آن تأکید نمیکردم. چرا، هست؛ اما میخواهم این را بگویم: نظام جمهوری اسلامی، همین امروز یکی از سالمترین نظامهای سیاسی و اجتماعی در دنیاست. اینکه ما بیائیم به استناد گزارش فلان مرجع صهیونیستی، نظام را و کشور را متهم کنیم به فساد، این مطلقا درست نیست. این هم که ما اشخاص را، مسئولین را بیجهت در زمینهی فساد زیر سؤال ببریم، این هم درست نیست. فساد مالی یکی از مسائل مهم در نظام اسلامی است و باید با او جدا مبارزه کرد؛ هم در قوهی مجریه، هم در قوهی قضائیه، هم در قوهی مقننه. همه موظفند با این مسئله مبارزه کنند. اگر مبارزه نشود، مهار نشود، توسعه پیدا خواهد کرد؛ کما اینکه بسیاری از کشورهای دنیا - همین کشورهای غربی که اینقدر دم از مبارزهی با فساد مالی و پولشوئی و امثال اینها میزنند - تا خرخره غرق در فسادند. قضایای دولت انگلیس و مجلس پارلمان انگلیس را این روزها شنیدید و همهی دنیا دانستند. این یک گوشههائی از قضایاست؛ خیلی بیش از اینهاست. گسترش عدالت اجتماعی با: تنظیم همه فعالیتهای مربوط به رشد و توسعه اقتصادی بر پایه عدالت اجتماعی و کاهش فاصله میان درآمدهای طبقات و رفع محرومیت از قشرهای کم درآمد با تأکید بر موارد زیر: جبران نابرابریهای غیرموجه درآمدی از طریق سیاستهای مالیاتی، اعطای یارانههای هدفمند و ساز و کارهای بیمهای. تکمیل بانک اطلاعات مربوط به اقشار دو دهک پایین درآمدی و به هنگام کردن مداوم آن.هدفمند کردن یارانههای آشکار و اجرای تدریجی هدفمند کردن یارانههای غیرآشکار. تأمین برخورداری آحاد جامعه از اطلاعات اقتصادی.
وظیفهای بر دوش همگان سنگینی میکند و آن حفظ این امانت بزرگ الهی است. مردم باید خودشان را حافظ این انقلاب بدانند. انقلاب هویتش، معنایش به شعارهای انقلاب است؛ به جهتگیریهای انقلاب است؛ به ارزشها و مبانی انقلاب است. همیشه بودهاند، امروز هم هستند، در آینده هم خواهند بود کسانی که بخواهند به بهانهی اینکه اوضاع جهان عوض شده است، شعارهای انقلاب را تغییر بدهند یا شعار دینی - بعد دینی - را از انقلاب جدا کنند یا بعد عدالت اجتماعی را از انقلاب جدا کنند یا بعد سلطهستیزی و بیگانهستیزی را از انقلاب جدا کنند یا بعد ضد استبداد بودن را از انقلاب جدا کنند. انگیزههای مختلف، به بهانههای مختلف همیشه ممکن است وارد میدان شوند، برای اینکه شعارهای انقلاب و هدفهای انقلاب را تغییر دهند. مردم باید هوشیار باشند؛ بدانند. این انقلاب با شعارهای خود زنده است. اصلیترین شعارهائی که در این انقلاب بر روی پرچم انقلاب نوشته شده است، شعار اسلامی بودن است؛ پایبند بودن به مبانی دین و اصول و قواعد دینی است؛ سلطهستیزی است؛ ستیزهی با استکبار است؛ دفاع از مظلومان عالم است، آن هم دفاع صریح و صادقانهی از همهی مظلومان.
آنچه که اساس مطلب برای ما ایرانیهاست - که همیشه باید این را در مد نظر داشته باشیم - این است که ملت ما و مجموعهی ما مردم ایران هدف بزرگی برای خودمان ترسیم کردیم و در طول دهههای پس از انقلاب، این هدف را دنبال کردیم. هرچه نگاه میکنیم، احساس میکنیم که ما برای رسیدن به این دو هدف، تواناییهای لازم را داریم. این هدف بزرگ عبارت است از سربلندی ایران اسلامی، الگوشدن در میان ملتهای مسلمان، هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی. معنای این حرف این است که ملت ما، هم از لحاظ مادی و هم از جنبههای معنوی ارتقاء پیدا کند؛ استقلال ملی داشته باشد؛ عزت ملی داشته باشد؛ توان و ظرفیت ملی داشته باشد؛ بتواند از همهی ظرفیتهای خود استفاده کند؛ از رفاه عمومی برخوردار باشد و عدالت عمومی و اجتماعی بر زندگی او حاکم باشد. این ملت در آن صورت میشود الگو برای همهی جوامع مسلمان و حتّی غیر مسلمان. ملت ایران میخواهد ملتی باشد آزاد، مرفه، باایمان، و کشوری داشته باشد آباد و پیشرفته؛ این هدف ملت ایران است.
در این هدف، اختلافی هم وجود ندارد؛ دعواهای جناحی و اختلافات سیاسی در اینجا همه برطرف میشود؛ این هدفِ مورد قبول همهی آحاد ملت ایران است. کشوری آباد داشته باشیم، ملتی آزاد و سربلند داشته باشیم، از ظرفیتهای ملیِ خودمان بخوبی استفاده کنیم، بتوانیم پیشرو باشیم، پرچم عدالت اجتماعی را در دست داشته باشیم، پرچم ایمان اسلامی را در پیشاپیش همهی ملتهای مسلمان به دوش بگیریم؛ این چیزی است که همهی ملت ایران طالب و عاشق آن هستند. و میتوانیم به این هدف دست پیدا کنیم؛ هم شناخت ظرفیتهای ملی به ما این امید را میدهد، هم تجربهها این را تأیید میکند. کشور ما از لحاظ مادی باید در آن، علم و تجربه و فناوری در سطوح بالا قرار بگیرد. از لحاظ ساخت و ارتباطات اجتماعی مردم در زمینهی اقتصاد و بقیهی موارد، ارتباط مردم با یکدیگر، باید ارتباطات سالم، قوی و نشاندهندهی پیشرفت و شکوفایی باشد؛ باید استعدادها در آن جامعه بشکفد. همهی انسانها بتوانند در آن با توان خدادادهی خود در پیشبرد اهداف زندگی، به یکدیگر کمک و با هم همکاری کنند. در آن جامعه باید عدالت اجتماعی باشد. عدالت به معنای یکسان بودن همهی برخورداریها نیست؛ به معنای یکسان بودن فرصتهاست؛ یکسان بودن حقوق است. همه باید بتوانند از فرصتهای حرکت و پیشرفت بهرهمند شوند. باید سرپنجهی عدالت گریبان ستمگران و متجاوزان از حدود را بگیرد و مردم به این، اطمینان پیدا کنند.
آرمانهایی که ملت ایران تصویر کرده است، البته آرمانهای بلندی است؛ اما این آرمانها دست یافتنی است. پرچم عدالت اسلامی را برافراشتن، از آن دفاع کردن و در راه آن حرکت کردن، یک آرمانگرایی پوچ و بینتیجه نیست، آنچنان که بعضی سعی میکنند اینطور القاء کنند. این، عملی است. درست است که امروز در دنیای بشر عدالت اجتماعی مظلوم است؛ درست است که امروز مدعیان حقوق بشر بیرحمترین پامال کنندگان حقوق بشرند؛ شما ببینید الان در فلسطین چه دارد میگذرد؛ روزانه فلسطینیها قتل عام میشوند. صهیونیستهای وحشی که ابهت به دست آمدهی نظامی در طول پنجاه سال را در جنگ سی و سه روزهی لبنان از دست دادند - پنجاه سال تلاش کردند تا نشان بدهند که اسرائیل شکستناپذیر است؛ اما این ابهت پنجاه ساله در سی و سه روز دود شد رفت هوا. یک گروه مجاهد مؤمن تهیدست از سلاحهای پیشرفتهی هوایی و غیره، توانست آن ارتش مغرور و سرکش را به ذلت بکشاند؛ تلفات بر آن وارد کند؛ او را در سطح دنیا مسخره کند - گویا میخواهند انتقام آن شکست و آن فضاحت را از فلسطینیهای بیچاره بگیرند. الان چندین روز است یا شاید چند هفته است که غزه مورد تهاجم دائمی صهیونیستهاست. و خود همین تهاجم بیامان و ظالمانهی به غزه - که بهظاهر در ذیل یک قراردادی آنها را به دست فلسطینیها برگرداندند و حالا دارند اینطور با آنها رفتار میکنند - باید نشان بدهد که آخر و عاقبت مذاکرهی با اسرائیل غاصب و صهیونیستها چیست. بعضیها میگویند با مذاکره، مشکلاتمان را با صهیونیستها حل کنیم؛ بفرمایید این هم مذاکره! این ستم بزرگ امروز دارد انجام میگیرد؛ طرفداران حقوق بشر، مدعیان حقوق بشر، حضراتی که در هر نقطهی دنیا سر چیز کوچکی دولتهایی را که مطیع آنها نیستند، به نقض حقوق بشر متهم میکنند - در اروپا و غرب - نشستهاند، دست روی دست هم گذاشتهاند؛ فارغالبال و بیخیال دارند به این کشتار روزانه نگاه میکنند. اگر کسی یک گوسفند را هم در یکی از خیابانهای یک پایتخت اروپایی سر ببرد، اینقدر فراغت بال به وجود نخواهد آمد. برای کشتن دهها و صدها انسان و برای نابود شدن کودکان، زنان و مردان بیدفاع، کسانی که در هیچ کار مسلحانهای شرکت نداشتهاند و همینطور چشم بسته به قتل میرسند، ارزشی به قدر ریختن خون یک گوسفند ندارند؛ امروز وضع عدالت در دنیا این است.بعضی که به این وضعیت نگاه میکنند، میگویند: شما نام عدالت اجتماعی را میآورید، مگر میشود؟! در داخل هم البته کسانی هستند که حاضرند برای منافع خود، پا روی منافع صدها و هزارها و میلیونها بگذارند؛ که میشنوید. بعضی سوءاستفاده کنندگان و مفسدان اقتصادی برایشان بیتالمال و غیر بیتالمال فرقی نمیکند؛ هر جا بتوانند دست میاندازند؛ حق هر کس ضایع شد، شد. اینها را که بعضی میبینند، میگویند: مگر میشود در کشور عدالت اجتماعی را مستقر کرد؟! من عرض میکنم: بله؛ همهی آرمانهای این ملت و انقلاب - از جمله عدالت اجتماعی - را میشود با پشتیبانی این مردم مؤمن و غیور - که مثل کوه ایستادهاند - به نتیجه رساند.
سوم، غفلت از مردم و خدمت به آنهاست. اگر غفلتی در این مورد داشتهایم، باید به خدا پناه ببریم و توبه کنیم. نگذاریم دل ما از مردم غافل شود؛ بخصوص شما مسؤولانی که مردم با شعار «خدمت به مردم»، «مبارزهی با فساد»، «عدالت اجتماعی» - چه در مجلس، چه در دولت - شما را انتخاب کردهاند. یک لحظه باید از خدمت به مردم غافل نشویم. به برکت گفتمان عدالت و خدمت و مبارزهی با مفاسد، امروز این مجلس و این دولت شکل گرفته. علاقهی مردم به این مفاهیم بوده؛ نمیشود این مفاهیم را مجرد و انتزاعی بدانیم؛ اینها مفاهیم واقعی است؛ در میدان زندگی است.
مورد دوم هم که وظیفهی سنگینی است، حمایت از دستگاههای اجرایی و بخصوص حمایت از دولت است؛ این هم وظیفهی همه است. دولتی با شعارهایی سر کار آمده، این شعارها هم شعارهای جذابی است؛ شعارهای مردمی و انقلابی است. اگر این شعارها تحقق پیدا کند، این کشور سود خواهد برد؛ همهی دلسوزان این نظام سود خواهند برد. اگر ما بتوانیم حقیقتا عدالت اجتماعی را به پیش ببریم؛ اگر ما مسؤولان بتوانیم تطبیق رفتار خودمان را با اسلام بیش از گذشته کنیم؛ اگر بتوانیم از بعضی واگراییهایی که با پارهیی از مبانی در برخی جاها پیدا شده، جلوگیری کنیم، این موفقیت بزرگی برای انقلاب و کشور است؛ سودی است که به همه میرسد؛ اینطور نیست که سودش به یک شخص یا یک جناح یا مجموعهی خاصی برسد؛ نه، همه سود میبرند. در همهی دوران شانزده، هفده سالی که دولتهای متعددی سر کار بودند و چهار بار ما انتخابات ریاستجمهوری داشتیم و دو شخصیت محترم در این مدت مسؤول بودند، موضع بنده همین موضع بود؛ بدون کم و کاست. معتقدم همه باید از رئیس جمهور و از دولت حمایت و به آنها کمک کنند. هیچ دولتی و هیچ کسی هم نیست که ما بتوانیم بگوییم از همه جهت کامل است؛ بالاخره هر کسی ممکن است در بخشی از کارش ضعفی وجود داشته باشد. دولتهای گذشته هم داشتند، این دولت هم مستثنا نیست. نباید ضعفها را عمده کرد؛ نباید نقضها را بر کمالها ترجیح داد؛ باید این را دید که وسط این میدان و وسط این گود، معتقدم همه باید از رئیس جمهور و از دولت حمایت و به آنها کمک کنند. هیچ دولتی و هیچ کسی هم نیست که ما بتوانیم بگوییم از همه جهت کامل است؛ بالاخره هر کسی ممکن است در بخشی از کارش ضعفی وجود داشته باشد. دولتهای گذشته هم داشتند، این دولت هم مستثنا نیست. نباید ضعفها را عمده کرد؛ نباید نقضها را بر کمالها ترجیح داد؛ باید این را دید که وسط این میدان و وسط این گود، مجموعهیی به نام دولت قرار گرفته که در رأس آن رئیس جمهور است و بیشترین بار بر دوش اینهاست
نکتهی آخر، وظیفهی سنگین در باب خدمترسانی است؛ که این وظیفه عمدتا متوجه به مسؤولان دولتی است. خدمترسانی به مردم کار اصلی ماست و بیشترین کسانی که خدمت باید متوجه آنها شود، طبقهی محروم و مظلوم و مستضعف جامعهاند که محتاج خدمتند. ما باید این خدمت را به آنها برسانیم و خدمترسانی را تسهیل کنیم. این، خود یک قدم بزرگ در راه ایجاد عدالت اجتماعی است. امروز دیگر کوتاهیها و تکاسلها و وقت مفید اداری را به یک ساعت یا کمتر یا اندکی بیشتر رساندن، قابل تحمل نیست؛ اینها باید درست شود. البته مجاهدت و تلاش لازم است. همه باید انشاءالله کمک کنند تا مسؤولان بتوانند وظایف خود را انجام دهند. شما ملت عزیز، شما جوانان پرشور و متعهد، شما مرد و زن با ایمان، با حضور حماسی و آگاهانهی خود،دشنام بوش را به خودش برگرداندید و عزم راسخ خود را بر استقلال کشور و دفاع از اسلام و مردمسالاری اسلامی اعلام کردید.
رأی شما که در محیطی آزاد و با حضور سلایق گوناگون و به نامزدهائی با چهرهها و گرایشهای متنوع، در صندوق رأی ریخته شد، پیش از هر چیز، رأی به جمهوری اسلامی، رأی به استقلال ملی، رأی به قانون اساسی، رأی به پیشرفت و عدالت و آرمانهای اسلامی است که در آن،دین و دنیای مردم،و رفاه و معنویت عمومی، و عزت و افتخار ملی تأمین خواهد شد. هرکدام از نامزدهای محترم که سرانجام از بیشترین رأی مردم برخوردار باشد، متعهد به این آرمانها است و عدالت اجتماعی و رفع فساد و تبعیض و مقابله با توطئههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی نخستین وظیفهی اوست. شما برادران و خواهرانی که بحمدالله در مجلس شعار حفظ مبانی انقلاب و جلوه بخشیدن به سخنان امام را مطرح کردهاید، مسؤولیت مضاعفی دارید؛ چون مردم حقیقتا به میدان آمدهاند و با گزینش خود، راه کشور را مشخص کردهاند. مدعیان اینطور القاء میکردند که راه امام و خط امام و انقلاب و اسلام و عدالت اجتماعی تمام شد؛ روزگار و فصل دیگری آمد و کارهای دیگری باید کرد. مردم آمدند راه را تصحیح کردند؛ مثل سوزنبان ماهری که میآید خط را مشخص میکند تا معلوم باشد مسیر از اینجاست. شما با این توجه، با این توقع و در واقع با این ادعا وارد مجلس شدهاید؛ این مسؤولیت خیلی سنگینی است. انتظار مردم این است که شما این مسؤولیت را فراموش نکنید.
سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایرانبا توجه به ذیل اصل 44 قانون اساسی و مفاد اصل 43 و به منظور :- شتاب بخشیدن به رشد اقتصاد ملی.- گسترش مالکیت در سطح عموم مردم به منظور تأمین عدالت اجتماعی.
و....سهم بهینه بخشهای دولتی و غیردولتی در فعالیتهای صدر اصل 44، با توجه به حفظ حاکمیت دولت و استقلال کشور و عدالت اجتماعی و رشد و توسعه اقتصادی، طبق قانون تعیین میشود. جمهوری اسلامی - یعنی نظام مردمی، نظام مستقل، نظام مبتنی بر ارزشهای اصیل، نظام مبتنی بر آزادی فکر و عدالت اجتماعی - یک هدیهی الهی به ملت ایران است. خدای متعال این هدیه را مفت و مجانی به ملت ایران نداده است. نسلهایی تلاش کردند، نسل قبل از شما مجاهدت سخت و دشواری را متحمل شدند؛ خدای متعال هم وعده کرده است که برای مجاهدت پاداش قائل است. پاداش نه فقط پاداش اخروی است، بلکه در همین نشئهی زندگی هم پاداش داده میشود؛ «کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک»؛ هرکس تلاش کند، به نتیجهی آن تلاش خواهد رسید. ملت ایران تلاش کردند؛ خدای متعال هم این هدیه را به آنها داد؛ یعنی یک نظام مردمی که پایههای آن بر ضدیت با فساد و انحراف و کجروی و وابستگی نهاده شده است. این هدیه را باید نگه داشت. اینطور نیست که اگر خدا به قومی نعمت داد، آن قوم خاطرجمع باشند که این نعمت برای آنها خواهد ماند.
جوان در ایران اسلامی کنونی ما - شاید در جاهای دیگر هم همینطور باشد؛ من نمیتوانم از لحاظ علمی اظهارنظری بکنم؛ اما آن چیزی که به تجربه و شناخت از نزدیک به آن رسیدهام، در مورد جوان ایرانی کنونی ماست - آرزوهایش خلاصه نمیشود در پیدا کردن خانه و همسر و شغل؛ این، همهی آرزوهای یک جوان نیست. البته اینها نیازهای یک جوان است و دوست دارد تأمین شود؛ اما فراتر از این، آرزوهای بزرگتری هم بهطور طبیعی در جوان ما وجود دارد؛ بخشی مربوط به طبیعت جوانی است - که آرمانگرایی در آن وجود دارد - بخشی مربوط به آرزوهایی است که نظام جمهوری اسلامی برای ملت و آیندهی ما ترسیم کرده؛ برخی شاید بر اثر پیشرفتهایی است که تاکنون با تجربه به دست آمده؛ برخی هم بر اثر ناکامیهایی است که وجود دارد. جوان ما وقتی تبعیض را در جامعه میبیند، آرزوی عدالت اجتماعی در دل او شعله میکشد. جوان ما وقتی فساد را در بخشی از دستگاههای مجموعهی نظام مشاهده میکند، میل به مبارزهی با فساد و آرمان ریشهکنی فساد در درون او شکل میگیرد و او را به حرکت وادار میکند. به این دلایل، کمالجویی و آرمانخواهی در جوانان ایران اسلامی ما وجود دارد.
در تجربهی غربی، عدالت اجتماعی و حتی دمکراسی واقعی نیست.
خدا را شکر میکنیم که مسؤولان نظام جمهوری اسلامی از آرمانهای اسلامی و آنچه به عنوان اهداف والا برای این انقلاب و این مردم تعریف شده است، تخلف نکردهاند. این اهداف را همه پذیرفتهاند و شرط خدمت به این مردم و شرط احراز مسؤولیتهای اساسی برای این مردم همین است که هر مسؤولی به این اهداف والا و آرمانهای الهی و اسلامی از بن دندان و از عمق جان معتقد باشد و در راه آن تلاش و مجاهدت کند. جاذبهی نظام اسلامی برای ملتهای مسلمان در سراسر دنیا در همین نکتهی اساسی نهفته بود که اسلام را تضمینکنندهی سعادت جوامع اسلامی دانست. ملتهای مسلمان تا قبل از آنکه انقلاب اسلامی به صحنه بیاید، میپنداشتند نام عدالت در اردوگاه چپ و سوسیالیستی است، و رفاه و پیشرفت مادی در اردوگاه راست - یعنی نظام سرمایهداری - قرار دارد. اسلام به صحنه آمد؛ وعدهی زندگی همراه با رفاه مادی و عدالت اجتماعی را به مردم داد و آنها مجذوب این شعار و این حرکت عظیم شدند؛ لذا در تمام دنیای اسلام، نام انقلاب اسلامی و نام امام این انقلاب برای مردم به صورت یک خورشید درخشان و یک نقطهی پرجاذبه درآمد.
همهی ما پیشرفتهای این کشور را در زمینهی علم، فناوری، تحقیقات و توسعهی اقتصادی میدانیم و میبینیم. این پیشرفتها برای این ملت طبیعی است. اگر این ملت پیشرفت نکند، غیر طبیعی است. آنچه باید روی آن تکیه و برای آن تلاش کرد، این است که این حرکتها و این پیشرفتها در سایهی عدالت اجتماعی انجام بگیرد تا جوانان و همهی مردم بخشهای گوناگون ایران بتوانند از امکانات این کشور استفاده کنند. اما آنچه امروز برای این کشور مهم است، این است که دستاوردهای مهم دوران بعد از پیروزی در جنگ تحمیلی تا امروز، بتواند به صورت محصول شیرینی، کام مردم را شیرین کند. با تلاشی که تا امروز انجام گرفته است، ملت ایران و مسؤولان کشور باید بتوانند آینده را همراه با برخورداری مردم از عدالت اجتماعی و رفاه و ادامهی پیشرفت در راههای گوناگون، بسازند. زیربناهای کشور خوب ساخته شده است؛ اما آنچه بهوجود آمده، باید زندگی مردم را از فقر و محرومیت نجات دهد. از آنچه انجام گرفته است، ملت باید بتواند بهرهبرداری کند. بیانصافی است اگر کسی تلاشهای گذشتهی دولتهای گوناگون و سالهای متمادی بعد از جنگ را ندیده بگیرد. کار متراکمی صورت گرفته است؛ لیکن برای اینکه این کارها زندگی عامهی مردم و همهی مناطق کشور را از منافع و برکات خود بهرهمند کند، یک سلسله کار دیگر هم لازم است. وضعیت خطیر و مهم ما به این مناسبت است.
ما نمیتوانیم از عدالت اجتماعی فقط حرفی بگوییم و بشنویم. ما نمیتوانیم از صلاح اجتماعی فقط سخنی بگوییم و بشنویم. باور دینی، ایمان انقلابی و باورهای ملی باید عمق پیدا کند. کشور ما با ملت مؤمن خود - که در جهت علم و فناوری هم پیشرفت میکند - باید الگویی بشود از توانایی و اقتدار و پیشرفت، تا مسلمانهای دنیا را تشویق و نام اسلام را بلند کند. شایستهی ملت ایران چنین جایگاه و چنین موقعیتی است. این مقطع تاریخی به این جهت برای ما مهم است.
هر دوره خصوصیتی دارد و هر کدام از مسؤولان در دورههای گذشته کارهایی انجام دادند. امروز ما احتیاج داریم که در کشورمان تلاش و پیشرفت و رشد علمی و فناوری، همراه با عدالت اجتماعی و مبارزهی با فساد باشد. آنچه برای رئیس جمهور آینده بسیار مهم است، این است که با همهی وجود در پی کار و تلاش برای مردم باشد. لذا من در اول سال عرض کردم؛ آنچه کشور احتیاج دارد، رئیس جمهور بانشاط، مصمم، کاردان، توانا، پیگیر و با حوصله است؛ رئیس جمهوری که قدر مردم را بداند؛ با مردم صمیمی باشد؛ برای مردم مجاهدت کند؛ برای مردم کار و تلاش کند؛ ظرفیتهای کشور را آنچنان بهکار بگیرد که مردم بتوانند از این ظرفیتها در همهجا بهرهمند شوند؛ رئیس جمهوری که اعماق کشور و روستاهای دورافتاده برای او با تهران تفاوتی نداشته باشد؛ حق مردم شهرهای بزرگ و کوچک در نظر او یکسان باشد؛ بتواند برای رفع تبعیض و پر کردن شکاف میان ثروتمندان و فقرا تلاش و کار کند؛ رئیس جمهوری شجاع، با تدبیر و مؤمن به هدفهای انقلاب و نظام باشد.
چند جملهیی هم راجع به این استان عرض کنیم. این استان ظرفیتهای بسیار بالایی دارد. ظرفیتهای طبیعی و انسانی این استان بسیار زیاد است. این استان بحمدالله صنعت پیشرفتهیی پیدا کرده است. ظرفیتهای بینظیر معدنی، کشاورزی و باغداری در این استان وجود دارد. آثار باستانی و جاذبههای گردشگری در اینجا فراوان است. در صادرات غیرنفتی هم این استان سهم بالایی دارد. در بخشهای دام و اصلاح بذرهای کشاورزی و چیزهایی از این قبیل، امکانات منحصربهفردی دارد. امکان ایجاد نیروگاه خورشیدی در اینجا وجود دارد. بالاتر از همه، نیروی انسانی خوشاستعداد و 67 درصد نیروی جوان این استان ثروت عظیمی است. این استان این ثروتهای مهم را دارد؛ اما وضعیت اقتصادی و اجتماعی استان، آنطوری که این همه ظرفیت و امکان ایجاب میکند، نیست. بخشی از مناطق این استان، بسیار محروم است. من قبل از انقلاب هم این استان را دیده بودم و به مناطق محروم این استان رفته بودم. من در جیرفت تبعید بودم و آن روز کهنوج را از نزدیک دیدم؛ میدانم وضع مردم چگونه است. دوستان ما در شهرهای مختلف این استان - در بافت و شهر بابک و جاهای دیگر - تبعید بودند؛ لذا ماجرای این مناطق را آن روز شنیدیم. البته بعد از پیروزی انقلاب کارهای زیادی در همین مناطق صورت گرفته، که یک روز فقط خواب و خیال بود؛ اما آنچه انجام شده، تا آنجایی که باید انجام بگیرد، فاصله خیلی زیاد است. گفته میشود شمال و جنوب این استان از نظر عدالت اجتماعی با هم سطوح مختلفی دارند. البته معنای عدالت اجتماعی این نیست که ما از پیشرفتهای بخش پیشرفته کم کنیم؛ نه، باید کمکهای خود را به بخش عقبافتاده بیشتر کنیم تا بتواند پیشرفت کند.
یکی از مهمترین آرزوهای هر جوانی در سنین شماها - چه پسر، چه دختر - این است که در محیط و جامعهیی که زندگی میکند، این خصوصیات را مشاهده کند: جامعهی او، یک جامعهی پیشرفته از لحاظ علم و مدنیت باشد؛ از عدالت و روابط اجتماعی انسانی و اخلاقی انسانی برخوردار باشد و افق روشنی برای همهی افراد - بخصوص جوانان - وجود داشته باشد. کار بزرگی که ملت ما در بیستوشش سال پیش انجام داد - یعنی پدید آوردن انقلاب اسلامی - اگر پنجاه سال و یا حتی سی سال زودتر انجام گرفته بود، امروز این جامعهی آرمانی را در کشور و خانهی خودمان داشتیم.
دادن پیامهای گوناگون باید جریانی انجام بگیرد و به شکل یک روند دربیاید؛ مقطعی و موردی فایدهیی ندارد. همهی برنامههای ما باید یکدیگر را کمک کنند تا این فکر و این اندیشه در جامعه مطرح شود. ممکن است گاهی ما پیامهای متناقض بدهیم. مثلا از یک طرف دربارهی عدالت اجتماعی برنامهی خیلی خوبی تولید میکنید؛ اما از آن طرف در خلال یک برنامهی دیگر، عملا عدالت اجتماعی را نقض میکنید! این درست نیست؛ باید آهنگ کلی برنامهها یکی باشد و در بین آنها تناقض دیده نشود. در مقولهی عدالت اجتماعی فیلمها و سریالهایی ساخته میشود که غالبا خانههای مورد استفادهی شخصیتهای این فیلمها اعیانی و اشرافی است! واقعا وضع زندگی مردم ما اینطوری است؟ آیا یک زوج جوان یا یک زن و شوهر در چنین خانههایی زندگی میکنند؟! این کار چه لزومی دارد؟ سالها قبل بعضی از سریالهایی که از سیما پخش میشد، هرچند کیفیت آنها مثل سریالهای الان نبود - عقبتر بود - لیکن فضای زندگی در آنها، متواضعانه و در یک خانهی معمولی بود؛ آنطوری خوب است. زندگی را لزوما نباید اعیانی و اشرافی و متجملانه معرفی کرد. فضای تبلیغی صدا و سیما اینطوری باشد. البته گاهی در این خصوص هم به ما تذکر میدهند و مطالبی میگویند. تبلیغات رسانهیی و گاهی تبلیغهای خیلی پررنگ که مردم را به طرف مصرفگرایی سوق میدهد، با برنامهیی که فرضا شما ساختهاید تا مصرفگرایی را تقبیح کنید، عملا در تناقض است؛ با هم هماهنگ نیست.
عدهیی خیال میکنند شعارهای انقلاب؛ شعار عدالت، شعار جهاد، شعار دین، شعار استقلال، شعار خودکفایی؛ شعارهایی که مردم را به شوق آورد، وارد صحنه کرد، رژیم طاغوت را ساقط کرد و مردم هشت سال در جنگ مقاومت کردند، کهنه شده و قابل پیاده شدن نیست؛ نه، ممکن است ما کهنه شده باشیم و اقتدار و صلابت خود را از دست داده باشیم. ما سست شدیم؛ آن اصول با قوت و صلابت خود باقی است. ما اگر با ایمان لازم، با مدیریت کافی، با شوق و امید، با مقهور نشدن در مقابل شیوهها و کلکهای سیاسی و تبلیغاتی دشمنان وارد میدان شویم، همان اصول، امروز جلوهی بیشتری خواهد داشت. معلوم است؛ عدالت اجتماعی در یک جامعهی ده، پانزده هزار نفری مدینه کجا، عدالت اجتماعی در یک جامعهی چندین ده میلیونی و چندین صد میلیونی حکومت دوران امیرالمؤمنین کجا؟ و امیرالمؤمنین این کارها را کرد.
بدیهی است که امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ اما بعد از رحلت پیغمبر اینطور نشد؛ در مقابل چیزی که حق خود میدانست، بیستوپنج سال هیچ حرکتی نکرد؛ اگر کسانی هم خواستند حرفی بزنند، آنها را آرام نگهداشت. «انک لقلق الوضین ترسل فی غیر سدد»، «ودع عنک نهبا صیح فی حجراته»؛ از این مطالب امیرالمؤمنین دارد. امیرالمؤمنین در مقابل آن مسأله بیستوپنج سال عکسالعمل نشان نداد؛ اما در مقابل قضیهیی که بظاهر کمتر از آن قضیه بهنظر میرسد - مسألهی عدالت اجتماعی، مسألهی احیای اصول نبوی، دوباره بنا کردن بنای اسلامی مستحکمی که پیغمبر گذاشته بود - امیرالمؤمنین سه جنگ را تحمل کرد؛ جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ نهروان. ببینید این کار به نظر امیرالمؤمنین چقدر مهم بود. کار بزرگ امیرالمؤمنین این است.
نوع دیگر سلطهپذیری این است که یک وقت دولتی در مقابل منفعتی از منافع آنها سر بلند میکند، اما آنها میزنند سرش را میشکانند و کنارش میزنند؛ او هم که پشتوانهی مردمی ندارد - چون همین سلطهگرها او را نگه داشتهاند - براحتی از میان میرود؛ در نتیجه یکی دیگر را سر کار میآورند، که نمونههایش را در کشورهایی دیدیم و من الان نمیخواهم اسم این کشورها را بیاورم؛ شاید خود شماها هم توجه دارید. در میان کشورهای همسایه، از این قبیل کم نداشتیم؛ یکی را بردهاند، یکی را آوردهاند. این نظام سلطه است در دنیا. کسانیکه در نظام سلطه پامال میشوند، ملتها هستند؛ منافع و هویت و شخصیت و ارزشها و فرهنگشان نابود میشود. روزبهروز هم نظام سلطه تقویت شده است؛ یعنی از وقتی که استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنیا با یکدیگر و پیشرفت علم بهوجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امکانات جدید و وسایل ارتباطی سریع و فوقالعادهیی که وجود دارد و امکانات نظامی و پولی و تبلیغاتی و غیره، نظام سلطه هرچه میخهای خود را بر سرزمین محل زندگی ملتها و انسانها بیشتر فرو کرده، انسانها محکوم شدهاند به تو سری خوری و سلطهپذیری. نظام ما آمد این مدار را قطع کرد؛ گفت نمیشود. هرچند کمونیسم هم در دنیا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنیا را تقسیم کرده بودند؛ البته نه از روی طوع و رغبت؛ تقسیم از روی ناچاری؛ یک قسمت دست این، یک قسمت دست آن. بنابراین مدار سلطه در آنجا هم وجود داشت. همان شوروی مدعی سوسیالیسم و کمونیسم و عدالت اجتماعی، در اروپای شرقی فجایع عظیمی به راه انداخت که لابد بعضی از شماها یادتان هست - ماها که یادمان هست - بعضیها هم لابد در کتابها و نوشتهها خواندهاید. لهستان یکطور، مجارستان یکطور، چکسلواکی یکطور. خونها ریختند، آدمها کشتند، تانکها بردند؛ همان کاری که امروز امریکاییها در عراق دارند میکنند؛ همان کاری که امریکاییها چند صباح قبل در افغانستان کردند. سلطه، سلطه است. بنابراین مدار حرکت سلطهآمیز و متکی به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ایران اسلامی آمده این مدار را قطع کرده؛ میگوید ما قبول نداریم. این طرح، در دنیا بیجواب هم نمانده است. ملتها به این طرح خیلی معتقد شدهاند. هر کس نگاه کند، در دنیای اسلام نشانههای این را بروشنی میبیند؛ یک نمونهاش فلسطین است. فلسطین دهها سال تحت اشغال بود، بدون اینکه ملت فلسطین خودی نشان دهند؛ اما میبینید ملت فلسطین به کجا رسیدهاند و با این همه فشار چگونه ایستادهاند. اظهاراتی که بعضی از کشورهای حول و حوش خود ما در زمینهی گرایش به مردم و گرایش به اسلام و گرایش به جهات مردمی میکنند، بهخاطر این است. ایستادگی مردم عراق را میبینید. این عراقیها همان کسانی هستند که سالهای متمادی زیر فشار حکومت انگلیس و بعد هم عوامل چپ حرکت نمیکردند؛ این موج بیداری اسلامی است که عراقیها را اینطور بیدار کرده است. این طرح جدید کار خودش را کرده؛ یک فرهنگ جدید، یک فکر جدید و یک مسیر جدید برای بشریت مطرح کرده است. عصبانیتها و اشکالات مربوط به این است. مسألهی بمب اتم و دنبالههای آنچه در توهم فعالیت نظامی اتمی در دنیا میپراکنند، همه بهانه و حرف است؛ مسأله این نیست. حتی با اسلام هم به عنوان خود اسلام و شعار اسلام مخالفتی نیست. این را شما توجه داشته باشید که در تاریخ حکومت شعارهای دینی یا حکومتهای مدعی دین، حکومت روحانیان کم نیست؛ فراوان است. در دورهی جوانی ما، در مناطقی از دنیا حکومت روحانیون مسیحی بود. در چند قرن گذشته هم که کلیسا بر خیلی از کشورهای غربی و بعضی مناطق دیگر حکومت میکرد. در تاریخ اسلام هم که حکومت مدعیان دین و تولیت دین را میبینیم. این چیزها در تاریخ کم نیست؛ الان هم در دنیا حکومتهایی هستند که شعار دین سر دستشان قرار دارد. آنچه در دنیا کمیاب است - که این همه دشمنی را به خودش جذب کرده - حکومت ارزشهای دینی است؛ پیدا شدن دین است؛ یعنی اصرار بر تحقق عدالت اجتماعی. اینکه ما میگوییم، شعار نیست؛ حقیقت و هویت ماست. ما اگر دنبال عدالت اجتماعی نباشیم، وجود ما پوچ و بیهوده است و جمهوری اسلامی معنی ندارد. باید عدالت اجتماعی را تحقق ببخشیم؛ باید ارزشهای اسلامی را در جامعه پیاده کنیم؛ باید جامعه را، جامعهی دینی و اسلامی کنیم.
بسیار بجاست که در عناصر اصلی الگوی توسعه - که از نظر این مجموعه، افزایش سرانه، افزایش آموزش و افزایش سلامت مدنظر است - استقرار عدالت هم که روح همهی اینهاست، در نظر گرفته شود و برنامهها و اقدامها و پروژههایی را که در کشورهای اسلامی انجام میدهیم، با توجه به استقرار عدالت اجتماعی باشد؛ این یکی از تعالیم بزرگ اسلام است، که ما در هر حرکت اقتصادی باید به آن توجه کنیم.
تعبیر «ذوب در ولایت» را غالبا مخالفان شماها - کسانی که میخواهند نکتهگیری کنند و مضمونی بگویند - به کار میبرند؛ والا بنده این حرف را از آدمهای حسابی کمتر شنیدهام. بنده نمیفهمم معنای ذوب در ولایت را. ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید ذوب در اسلام شد. خود ولایت هم ذوب در اسلام است. روزی که شهید صدر گفت «در امام خمینی ذوب شوید؛ همچنانکه او در اسلام ذوب شده است»، تنها شاخص صحت راه، شخص امام بود؛ نه قانون اساسی بود، نه جمهوری اسلامی بود، نه نظامی بود، نه دستگاهی بود. در صحنهی آشفتهی هویها و جریانها و خطوط مختلف، یک قامت برافراشته و یک علم سرافراز وجود داشت و او امام بود؛ شهید صدر میگفت در او ذوب شوید. راست هم میگفت؛ ذوب در امام، ذوب در اسلام بود. امروز اینطوری نیست. ذوب در رهبری، ذوب در شخص است؛ این اصلا معنا ندارد. رهبری مگر کیست؟ رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد. احترام رهبری در سایهی این است که او ذوب در اسلام و ذوب در همین هدفها بشود؛ پایش را یک قدم کج بگذارد، ساقط میشود. هیچکس در شخص و در جهت ذوب نمیشود؛ در آن هدفها باید ذوب شد؛ در اسلام باید ذوب شد؛ در اهداف والای اسلامی - که خدای متعال برای ما معین کرده - باید ذوب شد؛ در واقع در ملت باید ذوب شد. به این هدفها و به آن نقطهی اوج و والا چشم بدوزید. اسلام، عزت ملی، استقلال، عدالت اجتماعی و کم کردن فاصلهها بین طبقات جامعه؛ امروز ما به اینها خیلی نیاز داریم. یک قانون شما میتواند شکاف بین فقیر و غنی را عمیقتر کند؛ میتواند هم مقداری این را جمع کند. باید دنبال این باشید که این فاصله را کم و این شکاف را پر کنید.
آخرین نکتهیی که بهعنوان شاخصهی مکتب سیاسی امام عرض میکنم، مسألهی عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی یکی از مهمترین و اصلیترین خطوط در مکتب سیاسی امام بزرگوار ماست. در همهی برنامههای حکومت - در قانونگذاری، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعی و پر کردن شکافهای طبقاتی، مورد نظر و هدف باشد. اینکه ما بگوییم کشور را ثروتمند میکنیم - یعنی تولید ناخالص ملی را بالا میبریم - اما ثروتها در گوشهیی به نفع یک عده انبار شود و عدهی کثیری هم از مردم دستشان خالی باشد، با مکتب سیاسی امام نمیسازد. پر کردن شکاف اقتصادی در بین مردم و رفع تبعیض در استفادهی از منابع گوناگون ملی در میان طبقات مردم، مهمترین و سختترین مسؤولیت ماست. همهی برنامهریزان، قانونگذاران، مجریان و همهی کسانی که در دستگاههای گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکی از مهمترین شاخصهای حرکت خود بهحساب آورند.
نیازها و مطالبات حقیقی مردم را میشناسید؛ اشتغال، مبارزه با فساد مالی، زدودن محرومیت از مناطق محروم، مهار تورم و مقابله با گرانی، روان شدن چرخهی خدمت رسانی، گسترش و اعتلای فرهنگ و اخلاق، رونق یافتن علم و تحقیق، مسئولیت پذیری و پاسخگویی مسئولان حکومتی، در شمار برجستهترین این نیازها است و اینها است که عدالت اجتماعی را ممکن و پیشرفت و توسعه را محقق میسازد. نیازهای موهوم و ساختهی دست تبلیغاتچیهای بیگانه و بدخواه، نباید بجای این خواستههای حقیقی بنشیند.
ما پیشرفت کردهایم. معنای این پیشرفتها این نیست که ما به هدفهای خود رسیدهایم. من بارها گفتهام، الان هم میگویم: بنده به عنوان یک طلبهی انقلابی معتقد به اسلام و انقلاب، اعتقادم این است که در بسیاری از اهداف خود هنوز در نیمهی راه هستیم. ما عدالت اجتماعی و بنیانکنی فقر و آبادسازی همهجانبهی کشور را میخواستیم؛ اما هنوز به آن مقاصد نرسیدهایم و در وسط راه هستیم؛ درعینحال حرکت کردهایم و جلو آمدهایم و بخش مهمی از راه را پیش رفتهایم. این کارها را انقلاب و نظام اسلامی کرد.
یکی از کارهای بسیار مهمی که مورد اشارهی بعضی از دوستان هم بود، این است که شما میتوانید در سه زمینهی علم، عدالتخواهی و آزاداندیشی کار تئوریک کنید. این کار تئوریک را میتوانید در زمینهی جنبش تولید علم یا در زمینهی عدالتخواهی انجام دهید. مثلا در زمینهی عدالتخواهی، میتوانید قانون اساسی را مطالعه کنید و ببینید اگر ما بخواهیم عدالت اجتماعی را با همان مفهوم متعارفی که همه میفهمیم، تحقق ببخشیم، باید از کدام دستگاهها چه توقعهایی داشته باشیم.
عزیزان من! این سخن نو - توحید، کرامت انسان و عدالت اجتماعی - در دنیا جا باز کرد؛ اینها سه رکن اصلی است. ما باید همهی عقبماندگیهای خود را در این سه رکن، عقبماندگی بدانیم. هرچه شخصیت و رفتار ما مسؤولان از رفتار توحیدی فاصله بگیرد و احترام ما به زندگی، شخصیت، هویت و عزت مردم کاهش پیدا کند و به هر مقدار که شکافهای طبقاتی علاج نشود و عدالت اجتماعی به معنای حقیقی در کشور دنبال نگردد، این عقبماندگی است. باید همهی تلاش ما این باشد که عقبماندگیها را جبران کنیم؛ فضای جامعه هم باید اینچنین باشد. اینکه گاهی به بعضی کسان - مسؤولان و دیگران - هشدار میدهم، بهخاطر همین نقطه نظرهاست.
من معتقدم تلاش برای عدالت اجتماعی و پر کردن شکاف طبقاتی، بزرگترین مسؤولیت ماست. خوشبختانه در این جلسه جمعی از مسؤولان استان هم حضور دارند که خواهش میکنم روی این مسائل فکر کنند. امروز مهمترین مسألهی ما این است که بتوانیم شکاف طبقاتی بین فقیر و غنی را پر کنیم. بزرگترین خدمت به جوانان این است که بتوانیم استعدادهای آنها را بارور کنیم؛ امکانات تحصیلی برایشان فراهم نماییم و بعد به فکر شغل و کار برای آنها باشیم. اینکه من گاهی نهیب میزنم فلان مسألهی فرعی و جنجالی یا دعوای سیاسی را وارد میدان مناقشات عمومی نکنید، بهخاطر همین است، والا اینکه دو جناح و حزب در صد مسأله با هم اختلاف داشته باشند و به سر و کلهی هم بزنند، به هیچ جای کشور صدمهای نمیزند. انتظار بنده از مجلس، دولت و مسؤولان در همهی ردهها این است: به معنای واقعی کلمه، مسائل اساسی کشور را بشناسید. در عرصهی اجتماعی، توسعه باید با مردم گره بخورد؛ مردم باید محور توسعه باشند. عدالت حتما یکی از شاخصهای اصلی است. برنامهریزی و سیاستگذاریای که عدالت و توزیع عادلانهی ثروت را در جامعه ندیده بگیرد، نمیتواند چشمانداز مورد نظر ما را تأمین کند و برنامهی مطلوب ما نیست. چون برادران سازمان مدیریت و کارشناسان و برنامهریزان اینجا هستند، این مطلب را میگویم: توجه کنید حتما عنصر عدالت اجتماعی و اقتصادی و توزیع عادلانهی ثروت رعایت شود. نمیگوییم همه درآمد برابر داشته باشند - اینکه مورد بحث نیست - اما نمیتوانیم از عنصر عدالت که یکی از اساسیترین عناصر در نظام جمهوری اسلامی است، صرفنظر کنیم؛ باید حتما رعایت شود.
ولایت در حقیقت به معنای پیوند، ارتباط و اتصال است. آن کسی که منصوب به این مقام است، برخلاف حکام و فرمانروایان عالم، فقط یک فرمانروا یا یک سلطان و یک حاکم نیست بلکه یک ولی است، به مردم نزدیک است، به آنها پیوسته است و مورد اتکای دل و جان مردم است. این معنا در امیرالمؤمنین و در ائمهی معصومین علیهمالسلام وجود دارد. بعد از دوران حضور ائمه هم اگر پرتوهای ضعیفی از این حقیقت در جایی پیدا شود، ولایت در آنجا شکل میگیرد. حقیقت و معنای واقعی امر این است. لذا نبیاکرم در بیان صفات امیرالمؤمنین میفرماید: «اعدلکم فی الرعیة»، او عادلترین شما در بین مردم است. هم عدالت درونی و معنوی و فردی امیرالمؤمنین مراد است و هم عدالت رفتاری و عدالت اجتماعی او. اینها چیزهایی است که در زبان به آسانی میشود بیان کرد، اما در تحقق و تبلور در عمل است که انسان به عظمت این حقیقت و کسانی که تجسم این حقیقت بودهاند، پی میبرد. عدالت به معنای واقعی کلمه در وجود امیرالمؤمنین، در رفتار او، در تقوای او و در توجه او حضور دارد. در رفتار بیرونی او هم عدالت تجسم پیدا میکند. امروز بعد از گذشت قرنها، اگر بخواهیم عدالت را تعریف کنیم و آن را در ضمن مثال و نمونه بیان کنیم، هیچ مثالی رساتر و گویاتر از رفتار امیرالمؤمنین علیهالسلام نمیتوانیم پیدا کنیم.
مسألهی عدالت یکی از این پیامهاست که باید در ذهن مردم جا بیفتد و نزد مردم طالب و عاشق عدالت - عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی، هر دو - به عنوان یک شعار اصلی شود. مثلا ما فیلمی یا طنزی یا بیانی را پخش کنیم که نتیجهاش القای بیاعتنایی به عدالت به نفع یک شعار دیگر باشد. فرضا ما شعار عدالت را در جامعه به شعار توسعه تبدیل کنیم. البته توسعه هم از نظر مردم و از نظر گویندگان و شنوندگان، مفهوم چندان روشنی نیست. این پیام یا این شعار به آن شعار تبدیل شود، بدون اینکه در این توسعه، عدالت در نظر گرفته شده باشد. این طبعا همان حرکتی است که با آن نواخت عمومی که بایستی همهی دستگاه و اجزای این مجموعه با آن تطبیق کنند و با آن هماهنگ باشند و آن را پیش ببرند، تطبیق نمیکند.
البته علاج فقر به شکل اصولی در هر جامعهای، از راه استقرار عدالت اجتماعی و نظام عادلانه در محیط جامعه است، تا کسانی که اهل دستاندازی به حقوق دیگرانند، نتوانند ثروتی را که حق همگان است، به سود خود مصادره کنند. این یک وظیفهی دولتی و حکومتی است؛ اما مردم هم به نوبهی خود وظیفهی سنگینی بر دوش دارند. اجرای برنامههای اجتماعی فقط در بلندمدت و میانمدت و بتدریج امکانپذیر است؛ اما نمیشود منتظر ماند تا برنامههای اجتماعی به ثمر برسد و شاهد محرومیت محرومان و فقر گرسنگان در جامعه بود. این وظیفهی خود مردم و همهی کسانی است که میتوانند در این راه تلاش کنند.
امروز سرآغاز فهرست بلند مسائل کشور مسألهی عدالت است. دانشجوی جوان اگر چه خود برخاسته از قشرهای مستضعف جامعه هم نباشد، به عدالت اجتماعی و پر کردن شکافهای طبقاتی به چشم یک آرزوی بزرگ و بیبدیل مینگرد.این احساس و انگیزه در دانشجو پر ارج و مبارک است. و میتواند پایهی قضاوتها و برنامههای عملی او برای حال و آینده باشد. اگر عدالت - عدالت واقعی و ملموس و نه فقط سخن گفتن از عدالت - آرزو و آرمان و هدف برنامهریزیهاست، پس باید هر پدیدهی ضد عدالت در واقعیات کشور مورد سؤال قرار گیرد .
خصوصیت دوم و شاخصهی دوم حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالت مطلق. یعنی هیچ مصلحت شخصی و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدم نمیکند. «أتأمرونی ان اطلب النصر بالجور لا والله»؛ من حاضر نیستم پیروزی را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلو درخشانی است؛ چه پرچم بلندی است. به شما میگویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقهی علمی، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب میکنید؟ امیرالمؤمنین میگوید من این پیروزی را نمیخواهم. من شکست بخورم عیبی ندارد، اما ظلم نمیکنم. همهی این حرفهایی که راجع به امیرالمؤمنین دربارهی عدالت شنیدهاید، محورش همین عدالتطلبی مطلق امیرالمؤمنین است. عدالت برای همه و عدالت در همهی شؤون؛ یعنی عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی. این یکی دیگر از معیارهای حکومت امیرالمؤمنین است. تحمل ظلم را نمیکند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمیشود، ولو مصالحش از دست برود. یکی از ظلمهای بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیض در اجرای احکام، چه تبعیض در اجرای مقررات. اینها به هیچ وجه برای امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچی بسیار ماهری است و دائما به نفع او تبلیغات حق میکند، مرتکب عمل خلافی میشود و امیرالمؤمنین حد الهی را بر او جاری میکند. طرفدار مذکور که چنین انتظاری ندارد، میگوید: یا امیرالمؤمنین! منی که این قدر طرفدار شمایم؟ منی که این قدر از شما دفاع میکنم؟ حضرت میفرماید: بله، حکم خداست. آن طرفداریای که از ما میکنی، انشاءالله قبول باشد، خیلی هم متشکر؛ اما حکم خدا این است. حد خدا را برایش جاری کرد؛ او هم گفت: خیلی خوب؛ حال که اینطور است، سراغ دربار معاویه میروم که قدر مرا میدانند! و رفت.
اصل عدالت اجتماعی، اجرای عدالت، در نظر گرفتن حق تودههای وسیع مردم و پرکردن فاصلهی طبقاتی، یکی از اصول اصلی نظام اسلامی است. مبارزه با فساد اداری و فساد اقتصادی و سوءاستفاده از امکاناتی که قدرت در اختیار افراد میگذارد - چه سوءاستفادهی مالی و چه سوءاستفادهی سیاسی - از اصول انقلاب است و باید رعایت شود. خدمت به مردم، از اصول انقلاب است. حفظ استقلال کشور در همهی زمینهها و جلوگیری از نفوذ و رخنهی دشمنان، جزو اصول تغییرناپذیر انقلاب است. اصول و خطوط اصلی انقلاب قابل تغییر نیست. مظهر همهی اینها قانون اساسی مترقی ماست.
نصیحت دوم من، مسألهی عدالتپروری است. ما برای اجرای عدالت آمدهایم. قشر محروم مردم، بلندگو و تریبون ندارند؛ اما قشر مرفه و زرمند و زورمند، هم از تریبونها بناحق استفاده میکنند؛ هم هرجا بخواهند، در بدنهها اعمال نفوذ میکنند و کارشان را پیش میبرند؛ ولی آن قشر محروم زمین میمانند. اهتمام اصلی دولت در همهی سیاستهای اجرایی و بخشی، باید رفع محرومیت به نفع ایجاد عدالت باشد. این باید اولین چیزی باشد که مورد نظر قرار میگیرد. با این کار، چقدر ما رفع محرومیت میکنیم و چقدر کشور را به عدالت نزدیک میکنیم. البته اینکه چه چیزهایی در رفع محرومیت بیشتر مؤثرند، شما آنها را خیلی خوب میدانید. اشتغال، مسکن، درمان، بیمه و موارد گوناگون دیگر، در کاهش و رفع محرومیت مؤثرند. مثلا اگر میخواهیم یک پروژهی صنعتی یا معدنی یا ارتباطاتی را اجرا کنیم، در درجهی اول باید ببینیم تأثیر آن در ایجاد عدالت اجتماعی چقدر است؛ بر این اساس کار کنیم.
در پایان با اعتماد به فضل و رحمت الهی و امید به توجهات حضرت بقیةالله روحی فداه توفیق مسئولان را در عمل به آنچه موجب رضای او و صلاح ملت است، و توانائی و عزم آنان را در تأمین عدالت اجتماعی و نزدیک شدن به رفتار علوی، از خداوند عزوجل مسألت مینمایم.
در نظام جمهوری اسلامی، ریاست جمهوری شأن مهمی است. بازوی اجرایی نظام، دولت و رئیس جمهور است. مردم نشان دادهاند که هر کاری ممکن بوده و میتوانستهاند، برای نظام کردهاند؛ نظام هم باید هر کاری میتواند، برای مردم بکند. امیدواریم که انشاءالله دولت جدیدی که روی کار خواهد آمد، بتواند مردم و کشور را با طعم عدالت اجتماعی، بیشتر آشنا کند؛ چون امسال، سال «رفتار علوی» نام گرفته و امیدواریم در آخر سال از مردممان، خیلی شرمنده نباشیم.
در زندگی و شخصیت امیرالمؤمنین، واژه و مفهوم «عدالت» برجستگی خاصی دارد. بسیاری از خصوصیات در آن بزرگوار بود، اما یکی از برجستهترین این خصوصیات - که همیشه با نام آن بزرگوار همراه است - مسألهی عدالت است. مفاهیم گوناگونی که شعب مختلف عدالت دارد، در وجود امیرالمؤمنین درهمتنیده است. امیرالمؤمنین مظهر عدل الهی هم هست. عدل به آن معنایی که ما جزو اصول دین میدانیم، اقتضاء میکرد که خداوند متعال شخصیتی مثل امیرالمؤمنین را برای رهبری و هدایت مردم انتخاب کند؛ و این کار را خدای متعال کرد. وجود امیرالمؤمنین، شخصیت او، تربیت او، اوج مقام او، و بعد نصب او به خلافت، اینها مظهر عدل الهی است؛ اما در وجود خود او، عدالت به معنای انسانی آن هم به طور کامل متجلی است. عدالت انسانی در دو قلمرو فردی و اجتماعی، خود را نشان میدهد: عدالت یک انسان در قلمرو فردی او، و عدالت یک انسان در زمینهی حکومت و فرمانروایی او، که به آن عدالت اجتماعی میگوییم. هر دوی اینها در زندگی امیرالمؤمنین برجسته است. اینها را ما باید به قصد عمل کردن بدانیم؛ بخصوص کسانی که در جامعه مسؤولیتهایی بر دوش دارند و در قلمرو حکومت، صاحب شأنی هستند.
در امیرالمؤمنین عدالت شخصی در حد اعلی بود؛ همان چیزی که از آن به تقوا تعبیر میکنیم. همین تقواست که در عمل سیاسی او، در عمل نظامی او، در تقسیم بیتالمال توسط او، در استفادهی او از بهرههای زندگی، در هزینه کردن بیتالمال مسلمین، در قضاوت او و در همهی شؤون او خودش را نشان میدهد. در واقع در هر انسانی، عدالت شخصی و نفسانی او، پشتوانهی عدالت جمعی و منطقهی تأثیر عدالت در زندگی اجتماعی است. نمیشود کسی در درون خود و در عمل شخصی خود تقوا نداشته باشد، دچار هوای نفس و اسیر شیطان باشد، اما ادعا کند که میتواند در جامعه عدالت را اجرا کند. چنین چیزی ممکن نیست. هرکس که بخواهد در محیط زندگی مردم منشأ عدالت شود، اول باید در درون خود تقوای الهی را رعایت کند. تقوا - به همان معنایی که در ابتدای خطبه عرض کردم - یعنی مراقبت برای خطا نکردن. البته معنای این حرف آن نیست که انسان خطا نخواهد کرد؛ خیر. بالاخره هر انسان غیر معصومی دچار خطا میشود؛ اما این مراقبت، یک صراط مستقیم و یک راه نجات است و از غرق شدن انسان جلوگیری میکند و به انسان قدرت میبخشد. انسانی که مراقب خود نیست و در عمل و کلام و زندگی شخصی خود دچار بیعدالتی و بیتقوایی است، نمیتواند در محیط جامعه منشأ عدالت اجتماعی باشد. این جاست که امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام درس همیشگی خودش را به همهی کسانی که در امور سیاسی جامعهی خود نقشی دارند، بیان کرده است: «من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛هر کس که خود را در معرض ریاست، امامت و پیشوایی جامعه میگذارد - در هر محدودهای - اول باید شروع به تأدیب و تربیت خود کند؛ بعد شروع به تربیت مردم کند. یعنی اول خودش را اصلاح کند، بعد به سراغ دیگران برود. میفرماید: «ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه»؛ اگر میخواهد دیگران را تربیت کند، باید با سیره و روش و رفتار خود تربیت کند؛ نه فقط با زبان خود. به زبان بسیار چیزها میشود گفت؛ اما آن چیزی که میتواند انسانها را به راه خدا هدایت کند، سیره و عمل کسی است که در محدودهای - چه در آفاق یک جامعه و، چه در محدودههای کوچکتر - او را به عنوان پیشوا و معلم و کسی که مردم بناست از او پیروی کنند، منصوب کنند. بعد میفرماید: «و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم». و اما عدالت علی علیهالسلام در قلمرو جامعه؛ یعنی تأمین عدالت اجتماعی. در اینجا امیرالمؤمنین نسخهی کامل اسلام است. حکومت امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام یک حکومت صددرصد اسلامی است، نه 99 درصد یا 99/99 درصد؛ نه. صددرصد یک حکومت اسلامی است. تا آنجایی که به امیرالمؤمنین و دامنهی اختیار و قلمرو قدرت او ارتباط پیدا میکند، یک لحظه حرکت و تصمیم غیر اسلامی در او نیست؛ یعنی عدالت مطلق. البته در مناطق گوناگونی از حکومت امیرالمؤمنین کاملا ممکن بود و اتفاق هم افتاد، که کارهای غیر عادلانهای انجام گیرد؛ اما امیرالمؤمنین به عنوان یک فرد مسؤول، هرجا که با چنین چیزی مواجه شد، احساس تکلیف کرد. نامهها و هشدارها و خطبههای جانسوز و جنگهای امیرالمؤمنین، همه در راه اجرای این عدالت بود.
عدالت باید واقعیت خودش را در جامعه نشان دهد؛ و این ممکن است؛ کمااینکه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بخشهایی از عدالت را که در دورهای اجرای آن در ایران جزو محالات شمرده میشد، محقق کرد. یک روز بود که در کشور ما امکان دستیابی به مراکز سیاسی برای کسانی که وابستهی به امریکا نبودند، قبل از آن وابستهی به انگلیس نبودند، وابستهی به قدرتهای فاسد نبودند، وابستهی به آن دربار فاسد نبودند، جزو محالات بود. مردم عادی کارهای نبودند. کسی به ذهنش هم خطور نمیکرد که بتواند بدون این آلودگیها و وابستگیها، در مجموعهی فلک سیاست و قدرت در این کشور تأثیری بگذارد؛ اما امروز همهی آحاد این کشور میبینند که اگر بخواهند و اگر شرایط لازم را در خودشان فراهم کنند، به بالاترین مقامات سیاسی این نظام نایل میشوند. یک روز بود که در این کشور عدالت اجتماعی برای کسی قابل تصور نبود؛ اما امروز بخشی از آن محقق شده است. پس ما میتوانیم. با همت مردم، میشود کارهای زیادی کرد.
چرا با توجه به فرمایشهای شما در زمینهی عدالت اجتماعی و رفع تبعیض و فساد طبقاتی، مسؤولان کشوری این نکته را کمتر مد نظر قرار میدهند و حتی در زندگی شخصی خود هم به آن جامهی عمل نمیپوشانند، چه برسد در سطح کشور؟
برداشت من از مجموعهی مسؤولان عالیرتبهی کشور این نیست. برداشت من این است که آنها حقیقتا مایلند عدالت اجتماعی در جامعه اجرا شود. همچنان که بارها هم گفتهام - البته این نگاه عام و یک قاعده است؛ هر قاعدهای ممکن است استثناهایی هم داشته باشد - آنها میخواهند کار کنند؛ اما در تشخیص راههای کار، ممکن است نظرات، مختلف باشد. ارزیابی کار مسؤولان هم چنان که باید برای همهی مردم تبیین شده نیست. در هر سه قوه و در همهی بخشها، کارهای مثبت خوب، بسیار انجام گرفته است؛ کارهایی که حقیقتا به عدالت اجتماعی کمک میکند. البته اگر از من بپرسند که به این حد راضی هستید، یقینا جوابم منفی است و اصرارم بر این است که همهی وقت و تلاش و همت و امکانات مسؤولان در راه اجرای عدالت اجتماعی باشد، که یکی از بزرگترین هدفهای انقلاب و از آرزوهای بزرگ ملت ماست. باید به این سمت برویم. انشاءالله در این جهت، حرکت، تندتر و سریعتر هم خواهد شد. در این راه نباید توقف کرد. ما به هر حدی هم پیشرفت کرده باشیم، تا رسیدن به آرزوهای بزرگ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی فاصله وجود دارد؛ لذا باید تلاش ادامه پیدا کند. انقلاب نیامده بود که برای مردم ایران پاسخگویی کند. انقلاب، انقلاب خود مردم بود. مردم برای تحقق آرمانهایی انقلاب کردند. این آرمانها عبارت بود از ساختن یک ایران آباد و آزاد، داشتن مردم آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعی، نجات از وابستگی و عقبماندگی علمی و استبداد و قهری که آن روز بر این مملکت حکمفرما بود. میپرسید ما چقدر به این اهداف رسیدهایم؛ من عرض میکنم که تحقق این اهداف، تدریجی است؛ چیزهایی است که باید برای آن تلاش و مجاهدت کرد و قدم به قدم پیش رفت. نظام اسلامی، یک نظام پیشساخته - مثل خانههای پیشساخته - نیست؛ نظامی است که باید آجر آجر و سنگ سنگ روی هم چید و آن را بالا برد. در اثنای این کار، طبیعی است که مشکلاتی پیش بیاید. این مفاهیمی هم که من گفتم - عدالت اجتماعی، آزادی، آگاهی، معنویت؛ که جزو مبانی این نظامند - مفاهیم ایستا و متحجری نیستند. اینها چیزهایی هستند که بر حسب پیشرفت و اقتضائات زمان، ممکن است مصادیقشان تغییر پیدا کند. در اثنای این کار بسیار پرتلاش و پرزحمت، بسیار طبیعی است که مشکلاتی پیش آید؛ چون به طور پیوسته و دائم بایستی مهندسی و معماری کرد و مراقب بود که هیچ نقطهای از این بنا برخلاف جهت صحیح ساخته نشود. البته ممکن است گاهی اختلاف نظر و کمبود مصالح و کمبود نیروی کار پیش بیاید و دشمن این بنا را به منجنیق ببندد و گوشهای از آن را ویران کند. گاهی ممکن است فلان بنا یا عمله، در گوشهی این بنا، کاری را نادرست انجام دهد، که باید رفت و آن را ترمیم کرد. گاهی ممکن است در کسانی که خودشان معمار و سازندهی بنا هستند، ضعفها و تنبلیهایی وجود داشته باشد. همهاش هم اینطور نیست که بگوییم ضعفها تحمیلی و از ناحیهی دیگران است. بنابراین در این راه، مشکلات فراوانی وجود دارد. کمبود مصالح، رفیق نیمهراه و آدمهای طماع و قدرتطلب، بخشی از این مشکلات است. ما باید این نظام را بسازیم و ذره ذره و قدم به قدم پیش برویم.
بنابراین ما پیشرفت زیادی کردهایم؛ منتها اگر از من بپرسید که آیا به این حد قانعم، پاسخ من این است: ابدا. ما هنوز راه زیادی داریم؛ هم به عدالت اجتماعییی که اسلام از ما خواسته است - و اسلام در این خصوص بسیار سختگیر است - هم به آن سطحی از آزادی که ملت ایران مستحق و شایسته آن است، هنوز نرسیدهایم. ما هنوز کار داریم؛ این راه، راهی طولانی است. اینکه من بارها به جوانها میگویم خودتان را آماده کنید، برای همین است. شما باید این راه را طی کنید. این راه هم راهی است که در هر کیلومترش تابلوی «توقف ممنوع» نصب شده است؛ لذا در این راه نباید توقف کرد. سربازان عدالت اجتماعی باید خستگیناپذیر باشند. کسانی که در این راههای طولانی و آرمانهای بزرگ حرکت میکنند، باید خستگی حس نکنند. یک ملت، اینگونه به سیادت و آقایی و آرمانهای خودش میرسد. هیچ ملتی با تنبلی به سیادت و سعادت نمیرسد. بزرگترین مصیبت برای یک ملت این است که بگوید چون ما نتوانستیم همهی هدفهای خود را تأمین کنیم، پس ولش! نخیر؛ بایستی هدفها را دنبال کرد.
پس یک خطر، عبارت شد از اینکه دو جناح و دو طرف، خودشان غفلت کنند و دچار خطر شوند. اما خطر بزرگتر از این هم وجود دارد. آن چیست؟ آن خطر نفوذ است. از هر دو طرف ممکن است افرادی نفوذ کنند. گاهی یک دشمن از هر دو طرف نفوذ میکند: از آن طرف به عنوان ارزشگرایی میآید و با هرگونه تحولی مخالفت میکند؛ حتی با راههای رفته هم مخالفت میکند و میخواهد حرکت انقلابی را برگرداند. از این خطرناکتر، این طرف قضیه است؛ به عنوان تغییر و تحول و پیشرفت، کسانی بیایند که با اساس ارزشها و با اصل اسلام و با اصل تدین مردم و با اصل عدالت اجتماعی مخالفند؛ دچار همان سرمایهسالاری غربیاند؛ دنبال کیسه دوختناند؛ با اصل رفع تبعیض طبقاتی مخالفند؛ با نام دین هم مخالفند، ولو به زبان نیاورند! اینها به نام تحول، به نام تغییر، به نام پیشرفت، به نام اصلاح، بیایند وارد میدان شوند و میدانداری کنند. اینها ممکن است در بدنهی اقتصادی جامعه نفوذ کنند. اگر اینگونه آدمهای بیگانه و غریبه در بدنهی اقتصادی جامعه نفوذ کنند، البته خطرناک است؛ چون اقتصاد و مال و ثروت در جامعه مهم است و باید دست انسانهای امین باشد. اما از آن خطرناکتر این است که بیایند در مراکز فرهنگی نفوذ کنند؛ ذهن مردم، ایمان مردم، باورهای مردم، خط سیر صحیح مردم را قبضه کنند و در اختیار بگیرند. همان چیزی اتفاق بیفتد که در صحنهی مطبوعات و صدا و سیمای دنیای غرب اتفاق میافتد؛ یعنی سرمایهسالاری. همچنان که رادیوها و تلویزیونهای بینالمللی امپراتوری خبری دنیا در دست سرمایهدارهاست، اینها به داخل کشور ما بیایند و مراکز فرهنگی را هم تصرف کنند و از طریق فرهنگی بخواهند اثر بگذارند. این همان چیزی است که بنده چند سال قبل از این، نشانههای آن را در گوشه و کنار مشاهده کردم و «تهاجم فرهنگی» را گفتم. بعضی پذیرفتند، بعضی هم اصلش را انکار کردند و گفتند اصلا تهاجم فرهنگی وجود ندارد!
یک جمله هم میخواهم به بعضی از مسؤولان عرض کنم. امروز کشور ما در حال گذر از یک دوران سخت اقتصادی است، تا انشاءالله به یک دوران باز، آزاد، خوب و برخوردار از رفاه برسد که مردم بتوانند از منافع و عطایا و هبات این طبیعت عظیم و این امکانات فراوانی که در کشور ما هست، استفاده کنند. ما تلاش همه را هم لازم داریم؛ لیکن یکی از آفاتی که در همین دوران متوجه حرکت رشد و توسعهی عمومی کشور است، این است که بهوسیلهی سوءسیاستها در کشور، شکاف بین طبقات زیاد شود. این را باید بسیار مراقب باشند. عدهای فقط به خود فکر میکنند. اینها کسانی هستند که نه به قشر مظلوم و مستضعف، نه به فقرا و نه به آیندهی کشور فکر نمیکنند و فقط به جیب خودشان، به زندگی شخصی خودشان و به گردآوری هرچه بیشتر ثروت میاندیشند. دستگاههای مسؤول نباید اجازه دهند که اینها مرتب فاصلهها و شکافها را بیشتر کنند. عدالت اجتماعی، اساس است. اگر رونق اقتصادی در کشور باشد، اما عدل اجتماعی نباشد، این رونق اقتصادی به درد فقرا و مستضعفان نخواهد خورد و محرومیت را برطرف نخواهد کرد؛ همچنان که امروز در بسیاری از کشورها شما ملاحظه میکنید که تولید بالاست، کارخانههای بزرگ مشغول کارند، ثروت تولید میشود؛ اما محرومیت در آن کشورها هست؛ از جمله همین کشورهای پیشرفتهی اروپایی و غربی. آنچه که از این کشورها در تلویزیونها و از پشت دوربینها به من و شما نشان میدهند، جاهای خوبش است. محلات فقیرنشین و زندگیهای تلخ و گرسنگیها و محرومیتها و حسرتها را که نشان نمیدهند؛ ساختمانها و خیابانهای عالی و باغهای بزرگ و امثال اینها را نشان میدهند! اگر پیشرفت صنعتی و رونق اقتصادی باشد، اما عدالت اجتماعی نباشد، میشود همین وضعیت و وضعیت بعضی از کشورهایی که از آنها هم بدترند. ما که این را نمیخواهیم. ما در جامعه فقط رونق اقتصادی را نمیخواهیم. ما رونق اقتصادی همراه با عدالت اجتماعی را میخواهیم. البته نمیگوییم عدالت اجتماعی باشد، اما رونق اقتصادی نباشد؛ چون در آنجایی که هیچ رونق اقتصادی نیست، عدالت اجتماعی عامل چندان مهمی نیست و درعینحال جامعه به رفاه و به برخورداری لازم نخواهد رسید. اگر عدل اجتماعی همراه با پیشرفت اقتصادی باشد، جامعه شکوفا خواهد شد. نمیشود که ما عدالت اجتماعی را رعایت نکنیم.
مسؤولان سررشته دار امورند. از طرفی باید اجازه بدهند که کسانی از مجاری صحیح، تلاش اقتصادی سالم و قانونی بکنند - چون تولید ثروت در اسلام مذموم نیست - اما باید جلو استفاده از روشهای غیرقانونی، استفاده از راههای تقلب و خدعه و مکر و سوءاستفاده از ثروتهای عمومی را بگیرند. اینها ممنوع است. فاصلهها باید کم شود. پارهای از این حقوقها، پاداشها و دریافتهایی که بعضی افراد دارند - که از بیتالمال هم هست - اصلا قابل توجیه و قابل فهم و قبول نیست. کسانی که از اموال دولتی و از بیتالمال استفاده میکنند، بایستی بهقدر حق و ارزش کارشان برخوردار شوند. نمیشود که عدهای برخورداریهای زیاد داشته باشند. البته انقلاب اسلامی این بت تبعیض و طاغوت پروری را در این کشور شکست. قبل از انقلاب، فاصلهی بین فقیر و غنی یک امر اجتنابناپذیر تلقی میشد. کسی جرأت نمیکرد بگوید بالای چشمتان ابروست. انقلاب اسلامی آمد و راه عدالت اجتماعی را باز و مسیر را هموار کرد. اما ما باید عمل کنیم. آن کسی که قانون میگذارد، آن کسی که تصمیم میگیرد و آن کسی که برنامهریزی میکند، باید ملاحظهی عدالت اجتماعی را بکند. چند روز قبل از این، سیمای جمهوری اسلامی مدرسهای را در یکی از روستاهای بوشهر نشان داد که از مشاهدهی آن وضعیت، دل من به درد آمد! یک عده جوان در گوشهای از همین کشور، با آن شرایط سخت به دبیرستان میروند؛ آن وقت چند کیلومتر آن طرفتر در وسط دریا، شما ببینید با ثروتهای بادآورده چه کارهایی میشود!در نظام جمهوری اسلامی، این روش درست نیست؛ غلط است. مسؤولان باید مراقبت کنند. هرکس وظیفهای دارد و باید وظیفهاش را دقیق انجام دهد. مسؤولان باید دنبال عدالت و دنبال آسان کردن زندگی برای طبقات مستضعف و محروم و پابرهنه باشند. مراد کسانی است که در روز خطر این مملکت را نجات دادند و اگر خدای نکرده بار دیگر خطری این مملکت را تهدید کند، باز هم همین جامعهی کارگری، همین معلمان، همین قشرهای محروم و همین کارمندانی که از لحاظ درآمد در سطوح پایینی قرار دارند، میروند دفاع میکنند و سینه سپر میسازند. در بسیاری از مناطق دنیا ممکن است دمکراسی هم باشد، فعالیت اقتصادی هم باشد؛ اما چیزی به نام عدالت اجتماعی و رفع تبعیض مطرح نیست. امروز در کشورهای سرمایهداری و در میان طبقات گوناگون، آنچه که رسمیت و اعتبار دارد، مبارزه و جنگ اشخاص برای حفظ منافع خودشان است و چیزی به نام عدالت اجتماعی، به عنوان یک وظیفه، به عنوان یک ارزش و به عنوان یک تکلیف بر دوش برنامهریزان آن کشورها، وجود ندارد. اسلام که قانون اساسی ما را تشکیل میدهد و قوانین ما را هدایت میکند، عدالت اجتماعی جزو بزرگترین توصیههایش است. اگر مسؤولانی در کشور برای عدالت اجتماعی، برای نفی فقر در جامعه و برای کم کردن شکاف میان طبقات فقیر و غنی کار نکنند، از چشم مردم خواهند افتاد و مردم آنها را به عنوان مسؤولانی که مورد علاقه و قبول آنها باشند، طبعا نمیپذیرند.
اگر امنیت نباشد، فعالیت اقتصادی هم دیگر نخواهد بود. اگر امنیت نباشد، عدالت اجتماعی هم نخواهد بود. اگر امنیت نباشد، دانش و پیشرفت علمی هم نخواهد بود. اگر امنیت نباشد، همهی رشتههای یک مملکت بتدریج از هم گسسته خواهد شد. لذا امنیت، پایه و اساس است.
ما میتوانیم در سایهی نزدیکی به امیرالمؤمنین علیهالسلام، به آرزوی بزرگ کشور و ملتمان و نظام جمهوری اسلامی - یعنی عدالت اجتماعی - نزدیک شویم. امیدوارم که ما مسؤولان کشور - در درجهی اول - و همهی آحاد مردم تلاش کنند تا بتوانیم عدالت اجتماعی را در این کشور، مستقر کنیم. این آرزوی بزرگ همهی عدالتخواهان، همهی مبارزان و شهیدان و همهی رادمردان عالم در تاریخ ما و در تاریخ عالم بوده و هست.
برادران و خواهران! هر جا هستید و در هر مسؤولیتی قرار دارید، باید مراقب باشید. یک رفتار شما، یک گفتار شما، یک حرکت شما میتواند تأثیر ماندگار بگذارد؛ میتواند تأثیرهای وسیعی در زندگی مردم بگذارد. سالهاست که بنده دربارهی زندگی تشریفاتی مکرر تذکر میدهم. این دو جنبه دارد: یک جنبه از لحاظ اصل پایبندی به تجملات و تشریفات است که این بد و دون شأن انسان والاست؛ یعنی یک وقت انسان به یک چیز غیر لازم پایبند میشود که دون شأن انسان است؛ بعلاوه، مسرفانه است؛ تضییع سرمایهها، تضییع اموال و تضییع موجودیها در آن هست. این یک بعد قضیه است که اصل اسراف بد است؛ اصل تجمل همراه با اسراف و همراه با زیاده روی است و بد است؛ لیکن جنبهی دومی دارد که اهمیتش کمتر از جنبهی اول نیست و آن انعکاس تجمل شما در زندگی مردم است. بعضیها از این غفلت میکنند. وقتی شما جلو چشم مردم، وضع اتاق و دفتر و محیط کار و محیط زندگی را آنچنانی میکنید، این یک درس عملی است و هرکسی این را میبیند، بر او اثر میگذارد. حداقل این را باید رعایت کرد. فضا را، فضای تجملاتی و تجملگرایی و عادت کردن به تجمل قرار ندهیم؛ چون امروز اگر این روحیهی تجملگرایی در جامعهی ما رواج پیدا کند - که متأسفانه تا میزان زیادی هم رواج پیدا کرده است - بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی کشور اصلا حل نخواهد شد. تجملگرایی و گرایش به اشرافیگری در زندگی، ضررها و خطرهای زیادی دارد: هیچ وقت عدالت اجتماعی تأمین نخواهد شد؛ هیچوقت روحیهی برادری و الفت و انس و همدلی - که برای همهی کشورها و همهی جوامع، بخصوص جامعهی ما، مثل آب و هوا لازم است - پیش نخواهد آمد. این همان تأثیر حرف و اقدام و عملکرد من و شما در روحیهی مردم است. این اهمیت تقوای ما را اینقدر زیاد میکند. اینکه من در این اواخر، مکرر به همدلی مسؤولان با یکدیگر توصیه کردهام، برای این است که جریانها و خطوط و دنبالههایشان بدانند که این حرفهایی که بین آنهاست، بین مسؤولان نیست. مسؤولان هم اختلاف سلیقه دارند - نه اینکه ندارند - اما اختلاف سلیقه یک مسأله است و اختلاف سلیقه را برای کشمکش بهانه قرار دادن، یک حرف دیگر است. این دومی زندگی را بر مردم تلخ میکند.
انقلاب اسلامی آمد و هندسهی جغرافیای سیاسی کشور را بهکلی عوض کرد. نسبت به گذشته، جهت سیاسی بهکلی فرق کرده و با گذشته متفاوت شده است. یک نظام مستقل، یک نظام دینی و اسلامی، یک نظام صددرصد مردمی بهوجود آمده است. ایران، پایگاهی برای توجه همهی کسانی شده است که عقدهی فروخوردهای از سلطهی امریکا دارند. ملتهای فراوانی هستند - کم هم نیستند - که امروز از شعارهای ضدامریکایی ایران خوشحال میشوند. من اگر میتوانستم، اسمهایی میآوردم که شما تعجب میکردید. کشورهای معروف بزرگی هستند که از اینکه ملتی اینجا وجود دارد که با همهی قدرت در مقابل افزونطلبی امریکاییها به صراحت حرف میزند، احساس هیجان میکنند و خوشحالند! در چنین شرایطی، حالا یک عده بیایند بهعنوان دانشجو، نقطهی مقابل حرکت شانزده آذر را علم کنند؛ یعنی گرایش به امریکا تحت عناوین بسیار پوچ و سست و غیرمنطقی و غیرمستدل. این پشت کردن به جنبش دانشجویی است؛ این اصلا جنبش دانشجویی نیست؛ این بهکلی یک چیز دیگر است؛ عکس آن است. مسألهی مخالفت با امریکا را در قالبهای بسیار کوچک و سست و بیبنیاد جناحگرایی و امثال آن قرار دهند، برای اینکه اصل قضیه را از بین ببرند. این نمیشود. این از آفات جنبش دانشجویی است. پس، یکی از آفات جنبش دانشجویی همین است که به آرمانها و آرمانگرایی پشت کنند. یا مثلا وقتی که مسألهی عدالت اجتماعی در کشور مطرح میشود، دانشجو باید از این مسأله حمایت کند. عدالت اجتماعی، آن چیزی است که حتی کسانی که اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعی را به دلایل سیاسی و با انگیزههای گوناگون کمرنگ کنند، بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعی را مطرح کنند. در دنیا، غیر از مستکبران و زورگویان و چپاولگران عالم، هیچ انسانی نیست که به عدالت اجتماعی و شعار آن پشت کند. این شعار در کشور مطرح میشود؛ چه کسی باید از این شعار حمایت کند؟ چه کسی باید بیشتر از همه دربارهی آن بیندیشد؟ چه کسی باید برای آن کار کند و دربارهی راههای تأمین آن، تحقیق و بحث کند و میزگرد بگذارد، غیردانشجویان؟ باید توجه داشت که این حرکت دانشجویی و بیداری دانشجویی، مطلقا به سمت عکس جهتها نرود. پس، یکی از آفات این جنبش، پشت کردن به آرمانها، فراموش کردن آرمانها و از یاد بردن آرمانهاست.
سؤالی راجع به بحث «عدالت اجتماعی» دارم. علیرغم بیانات شما در چند سال گذشته، این بحث درگیر بازیهای سیاسی گردید و به آن غایتی که جنابعالی فرموده بودید، چندان نزدیک نشد. آیا زمان آن نرسیده است که به طریق اصولی به این بحث بنگریم و داراییهای افراد را مورد بررسی قرار دهیم و این امر را از دولتمردان آغاز کنیم و به مرور در جامعه تسرّی دهیم؟
این حرفِ بسیار خوبی است که گفتنش آسان است، اما عمل کردنش بسیار بسیار مشکل مینماید. به مجرّد اینکه به سمت بعضی از مسؤولان دست دراز شود، طبعاً اوّلِ گله و شِکوه و فریاد آنهاست. یک وقت میبینید که در اصل کار هم مانعتراشی میشود و انجام نمیگیرد! من یک عقیده جدّی دارم که بحث «عدالت اجتماعی» باید تعقیب شود - شکّی در این نیست و بارها هم این را گفتهام - منتها آن کسی که باید تعقیب کند، بنده نیستم؛ دستگاههای قضایی و دستگاههای دولتی هستند که بایستی دنبال کنند. یک مقدار از این قضیه باید به برکت قوانینِ خوب حل شود؛ یک مقدار باید به برکت اجرا حل شود؛ یک مقدار هم باید به برکت بازرسی دستگاههای برتر و بالاتر حل شود؛ یعنی دستگاههای دولتی، نسبت به بخشهای زیرمجموعه خودشان. بههرحال، من نسبت به این قضیه، با نویسنده این نامه همعقیدهام و امیدوارم که پیش برود. البته کارهایی هم میشود؛ نه اینکه هیچ کاری نشود. بنده چندی پیش در همین زمینه از قوّه قضایّیه سؤالی کردم. گزارشهایی دادند و کارهایی هم انجام میگیرد؛ لیکن روند کار طوری نیست که بنده را هم راضی کند؛ چه برسد شما را که جوان و آرمانخواه هستید. سوم از مشخصههای خط امام، عدالت اجتماعی و کمک به طبقات مستضعف و محروم است که امام آنها را صاحب انقلاب و صاحب کشور میدانست. امام، پابرهنگان را مهمترین عنصر در پیروزیهای این ملت میدانست؛ همینطور هم هست و همانطور که گفتیم، امام به گفتن هم اکتفا نکرد. امام از همان اول انقلاب، جهاد سازندگی، کمیتهی امداد، بنیاد مستضعفان، بنیاد پانزده خرداد و بنیاد مسکن را به وجود آورد و دستورات مؤکد به دولتهای وقت داد. عدالت اجتماعی، جزو شعارهای اصلی است؛ نمیشود این را در درجهی دوم قرار داد و به حاشیه راند. مگر میشود؟! حالا عدهای از آن طرف در میآیند که امام فرمود: انقلاب ما انقلاب نان نیست، برای نان نیست! بله؛ انقلاب اکتبر روسیه که در سال 1917 پیدا شد، بهخاطر قطع شدن نان در شهرهای اصلی آن روز - مثلا مسکو - بود. اگر مردم آن روز نان داشتند - همین نان معمولی - آن انقلاب پیش نمیآمد. انقلاب ما اینگونه نبود، انقلاب ما براساس یک ایمان بود؛ اما معنایش این نیست که انقلاب نباید به زندگی مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. این چه حرفی است!؟ امام به این مسائل میپرداخت و دستور میداد و آنچه در درجهی اول، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف. البته امروز کنار گودنشینها، آنهایی که همیشه بلدند گوشهای بنشینند و دستور و نسخه صادر کنند - بدون اینکه بدانند واقعیتها چگونه است، یا هیچ مسؤولیتی احساس کنند - میگویند عدالت اجتماعی تحقق پیدا نکرده است! البته عدالت اجتماعی کامل، بلاشک تحقق پیدا نکرده است - خیلی باید مجاهدت کنیم - اما نظام اسلامی آمد و آن برنامه و نقشهی غلطی را که در این مملکت بود - که هیچ حقی برای روستا و روستانشین و شهرهای دور دست و طبقات محروم قائل نبودند - تغییر داد و بیشترین اهتمام را روی این چیزها گذاشت. امروز بیشترین اهتمام دولت خدمتگزار ما برای نقاط محروم است. در طول دوران انقلاب، همیشه دولتها اینطور بودند؛ بیشترین اهتمامشان برای مردم محروم و نقاط محروم بود و کارهای فراوان و خدمات عظیمی هم انجام گرفته است. اینها به برکت همین عنصر عدالت اجتماعی در خط امام است.
ما افتخار میکنیم که ملتی جوان و زنده و با نشاط داریم. افتخار میکنیم که مسؤولان مؤمن، بیطمع، بیغرض و مردمی، قوای این کشور را اداره میکنند. افتخار میکنیم که علیرغم دشمنی استکبار و علیرغم این همه توطئه، ملت و مسؤولان ما بحمدالله توانستهاند راه طولانی و دشوار انقلاب را پیش ببرند و مملکت را بسازند. روزبهروز این سازندگی، بیشتر خواهد شد؛ روزبهروز انشاءالله به سمت عدالت اجتماعی، پیشتر خواهیم رفت؛ روزبهروز پایههای اسلام و تعبد به اسلام در این کشور، محکمتر خواهد شد.
اسلام به ملتها استقلال و آزادی میدهد؛ هم آزادی در محیط زندگی خودشان - آزادی از قدرتهای دیکتاتور و مستبد، آزادی از خرافات و جهالتها، آزادی از تعصبهای جاهلانه و کج فکریها - و هم آزادی از کمند قدرت اقتصادی و فشار سیاسی استکبار. اسلام به ملتها رفاه و پیشرفت اقتصادی همراه با عدالت اجتماعی هم میدهد. آن پیشرفت اقتصادی که فاصلهی بین طبقات مردم را زیاد کند، مورد نظر اسلام نیست. آن نسخهی اقتصادی که امروز کشورهای غربی برای مردم دنیا میپیچند و ارائه میدهند که طبقاتی را مرفه میکند و رونق اقتصادی را بالا میبرد و به قیمت ضعیف شدن و فقیر شدن و زیر فشار قرار گرفتن طبقاتی از جامعه تمام میشود؛ این را اسلام نمیپسندد. رفاه اقتصادی همراه با عدالت، همراه با روح مواسات و همراه با روح برادری، باز در سایهی اسلام بهدست میآید.
اینک به فضل و عنایت خداوند سبحان و توجهات حضرت بقیةاللهالاعظم (ارواحنافداه) سیاستهای کلی برنامه پنجسالهی سوم برابر اصل یکصد و دهم قانون اساسی ابلاغ میگردد. این سیاستها با هدف: استقرار عدالت اجتماعی، ارتقاء دینی و علمی و فرهنگی، امنیت و رفاه اقتصادی، افزایش عزت و اعتبار بینالمللی که در مدت برنامهی سوم از اولویت برخوردار است، با اصرار مؤکد بر حضور و مشارکت مردم تنظیم شده و میتواند پایه و چهارچوب متین و قابل تحققی برای پیشرفت و توسعهی کشور باشد، انشاءالله.
تمرکزدادن همه فعالیتهای مربوط به رشد و توسعهی اقتصادی به سمت و سوی «عدالت اجتماعی» و کاهش فاصله میان درآمدهای طبقات، رفع محرومیت از قشرهای کمدرآمد ایجاد نظام جامع تأمین اجتماعی برای حمایت از حقوق محرومان و مستضعفان و مبارزه با فقر و حمایت از نهادهای عمومی و مؤسسات و خیریههای مردمی با رعایت ملاحظات دینی و انقلابی اصلاح نظام مالیاتی درجهت : برقراری عدالت در گرفتن مالیات، توجه به ضرورت تولید و سرمایهگذاریهای تولیدی، و ایجاد انگیزههای مردمی در پرداختن مالیات و افزایش نسبت مالیات در درآمدهای دولت اجتماعی، سیاسی، دفاعی، امنیتی تقویت نهاد خانواده و جایگاه زن در آن و در صحنههای اجتماعی، و استیفای حقوق شرعی و قانونی بانوان در همهی عرصهها، و توجه ویژه به نقش سازندهی آنان. گسترش عدالت اجتماعی و تعادلهای منطقهیی. توجه جدی در تخصیص منابع، به وظایف مربوط به اعمال حاکمیت دولت، بهبود امنیت عمومی و پیشگیری و مقابله مؤثر با جرائم و مفاسد اجتماعی و امنیتی از طریق تقویت و هماهنگی دستگاههای قضایی، امنیتی، انتظامی. با وجود برخورداری پیش نویس ارسالی رئیس جمهور محترم از منطق و استحکام و دقت - که بجاست از دستاندرکاران تهیهی آن تشکر شود - به نظر میرسد بعضی از بندهای مذکور در آن، در حدی که در قالب سیاستهای کلی ارائه شوند، نیست، و در موارد محدودی، سیاست کلی مذکور مورد اهتمام اینجانب نیست، و بعضی دیگر گرچه در مجموعهی برنامه کلان و درازمدت نظام قرار میگیرند، اما در قالب یک برنامهی پنجساله نمیگنجد؛ مانند برخی از آنچه ناظر بر برنامههای بینالمللی است. در مقابل این موارد، سیاستهایی نیز وجود دارد که مورد تأکید اینجانب است، اما از آنها ذکری در پیش نویس ارسالی به میان نیامده است.
در تنظیم سیاستهای اقتصادی لازم است امر رشد و توسعه همراه با: - عدالت اجتماعی، و بهرهمندی عمومی در جریان افزایش بهرهوری ملی و.... مدتها قبل از اینکه خدمت جنابعالی برسیم، سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده بود که جویای پاسخی برای آن بودم؛ تا اینکه چند روز قبل که یک کار تحقیقاتی را - که ظاهرا پایاننامه بود - دیدم و به آمار واقعا عجیب و غریبی برخوردم، مصمم شدم این سؤال را امروز از حضور حضرتعالی بپرسم. در یک کار تحقیقاتی که توسط یکی از دانشجویان درخصوص اتومبیلهای گراننقیمت و مدل بالا در سطح شهر تهران انجام شده بود و کار مدون و حساب شدهای هم بهنظر میرسید، این طور آمده بود که متأسفانه درصد بسیار بالایی از این اتومبیلها، به فرزندان و یا خانوادههای مسؤولان بلندمرتبهی کشور جمهوری اسلامی ایران اختصاص دارد. در گذشته، اختلاف طبقاتی در این کشور وجود داشت. با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، بسیاری از مردم بارقهی امیدی در دلشان بهوجود آمد که این فاصلهی طبقاتی، اگر نه به طور کامل، ولی بسیار کم شود؛ اما متأسفانه امروز شاهد هستیم که این فاصله از زمین تا آسمان است. عدهای واقعا بدون کوچکترین درد و دغدغه و مشکلی، آنچه را که بخواهند، به هر قیمتی و به هر شکلی برایشان فراهم است، و در مقابل، کسانی را هم داریم که برای گرفتن یک کیلو گوشت و یا دیگر اقلام ضروری زندگیشان مجبورند یک شبانه روز یا بیشتر با خودشان کلنجار بروند؛ ده بار به یک مغازه بروند، بیرون بیایند، تا بههرحال چیزی دور از چشم مردم تهیه کنند. الان فقرای کشورمان کسانی نیستند که کاسهی گدایی جلو خودشان گذاشتهاند و سر چهارراهها یا خیابانها نشستهاند؛ بلکه کسانی هستند که واقعا شخصیت و وجههی اجتماعی مناسبی هم دارند؛ اما متأسفانه صورت خودشان را با سیلی سرخ نگه داشتهاند. ما بر مشکلات اقتصادی کشور واقف هستیم و میدانیم که قیمت نفت پایین است و درآمدهای سالانه کاهش یافته؛ اما من فکر میکنم بعضی از مدیریتهای ضعیفی که در برخی از قسمتهای کشور داریم، باعث میشود که به این مشکلات دامن زده شود و ما از این امکاناتی که داریم، به نحو احسن استفاده نکنیم. من میخواستم که حضرتعالی در جهت تحقق بخشیدن به عدالت اجتماعی - که یکی از شعارهای ما بوده و انشاءالله دوست داریم که روزبهروز زمینهی آن بیشتر فراهم شود - و کاهش اختلافات طبقاتی، تدبیرتان را بفرمایید.
*سؤال درست و مهمی است. مسألهی مهم جامعهی ما، همین مسألهای است که شما مطرح کردید. علیرغم اینکه بعضیها سعی میکنند مسائل مربوط به عدالت اجتماعی و پیدایش طبقهی جدیدی از مرفهین را کمرنگ کنند و در سایه قرار دهند، اما مسألهی اصلی و خطر اصلی این است. این هم مربوط به یک سال و دو سال اخیر نیست؛ این متأسفانه ریشه در چند سال و در برخی از روشها دارد؛ یا بگوییم ریشه در بیتوجهیهایی دارد که نسبت به این قضیه شده است. چند سال است که من این مسأله را مکرر مطرح میکنم؛ حال آنکه رهبری نقشش در این مورد چیست؟ شما میدانید که رهبری برای برنامههای کشور سیاستگذاری میکند؛ برنامه را دولت میریزد و دولت اجرا و بازرسی میکند. من البته در موارد زیادی که شکایتی میشود، یا از چیزی اطلاعی پیدا میکنم، منتظر نمیمانم که کسی بازرسی کند و بیاید به من خبر بدهد. خودم برای بازرسی میفرستم و اگر ببینم ناحقی وجود دارد، تا آن جایی که در حدود اختیارات قانونی من است، اقدام میکنم. یعنی به آن سیاستگذاری اول اکتفا نمیکنم؛ لیکن هیکل کار، سیاستگذاری است. سیاست همین برنامهی دومی را که الان تقریبا در حال تمام شدن است و امسال، سال آخر یا ماقبل آخر آن است، ما قبلا ابلاغ کردیم؛ یعنی سیاست تأمین «عدالت اجتماعی»؛ همین مسألهای که شما به آن اشاره کردید؛ یعنی عدم پیدایش طبقات جدید و کاهش دادن فاصلهی طبقات. ما این سیاست را هم به دولت و هم به مجلس ابلاغ کردیم. البته وظیفهی مجلس، قانونگذاری است؛ وظیفهی دولت، اجراست. من اعتقادم این است که باید مردم نسبت به مسألهی عدالت اجتماعی و خواست عدالت اجتماعی، مجدانه و منطقی، با مسؤولانشان صحبت کنند و از دولتها و از نمایندگان مجلس این را بخواهند. باید آن کسی را که شعار عدالت اجتماعی میدهد، موظف و مسؤول کنند و از او مطالبه نمایند. باید توجه داشته باشند آن کسی که عدالت اجتماعی را در درجهی پنجم قرار میدهد و عناوین دیگری را بهجای عدالت اجتماعی میگذارد، او بیشترین نیاز یک جامعه را نادیده میگیرد و از نظر دور میکند. البته اینکه شما میفرمایید فاصله بیش از گذشته است، درست نیست. گذشتهای که شما میگویید، ممکن است مثلا ده سال پیش باشد - این ممکن است - اما زمانهایی که ما میشناسیم و دیدیم، نخیر. آن زمانها طور دیگری بود؛ آن زمانها فاصلهها از امروز خیلی عمیقتر بود. در زمان رژیم طاغوت، اکثریتی از مردم سطح زندگیشان بهشدت پایین بود و اقلیتی هم همین برخورداریهایی را که شما میگویید، داشتند. امروز طبقهی متوسطی وجود دارد که به هر جهت وضعش خوب است؛ ولو اینکه حالا آن ثروتهای افسانهیی را هم ندارد؛ لیکن عدهای هم هستند که برخورداریهای زیادی دارند. همین قضیهی اتومبیلی که شما میگویید، من در جلسهای آقایان مسؤولان دولتی را دعوت نمودم، با آنها راجع به همین قضیه صحبت کردم و چیزهایی گفتم. البته یک مقدار هم عمل کردند و بالاخره بعضیها اتومبیلهای گرانقیمت را کنار گذاشتند؛ لیکن بتدریج باز یواش یواش این کارها را میکنند. دستگاههایی که مسؤولان این کار هستند، باید مراقبت کنند؛ مدیران و رؤسا باید مراقبت کنند؛ مردم هم باید اقدام در این زمینه را بخواهند. به نظر من، گفتن این مسائل در محیط دانشجویی و در مواجهه با مسؤولان، خودش هشدار دهنده و کمک کنندهی به این است که انشاءالله به نتیجه برسد. بههرحال شما بدانید که در جمهوری اسلامی، اساس «عدالت اجتماعی» است. دوستان سؤال خطرناکی را برای من گذاشتند و مصوب کردند که بپرسم! سؤال دربارهی اصل انتقاد نسبت به همهی اجزای کشور و همهی مسؤولان نظام، از جمله رهبری است. البته از خود امام علی علیهالسلام حدیث هم داریم که میفرماید: به من انتقاد کنید و من بالاتر از آن نیستم که اشتباه نکنم. بههرحال امروز بعد از گذشت بیست سال از پیروزی انقلاب، جوانانی که در همین انقلاب و در همین جمهوری اسلامی پرورش یافتهاند و رشد کردهاند، به حدی رسیدهاند که میتوانند سؤال بپرسند؛ دوست دارند که انتقاد کنند؛ چون روحیهی جوان، یک روحیهی انقلابی است. یکی از متفکران میگوید: اگر جوان در دوران جوانیش انقلابی نباشد، مرده است. اما به دلیل بعضی از برخوردهای حذفی و بعضی از مسائلی که پیش آمده، جوانان نسبت به سؤال کردن از جمهوری اسلامی و مسؤولان آن تردید دارند. سؤالات متعددی در مورد وقایع گذشته و این بیست سالی که نظام پشت سرگذاشته، وجود دارد؛ که حدودی از آن را ما دیدیم، و حدودیش را هم بزرگترها دیدند و برای ما تعریف کردند. مثلا یکی از اصول قانون اساسی، بیست سال مسکوت گذاشته شده و هیچ عکسالعملی نسبت به آن انجام نشده است. بنیاد مستضعفان ظاهرا به هیچ کس پاسخگو نیست و هیچ وقت مردم از کارهایی که در آن قسمت انجام میشود، مطلع نیستند. صدا و سیما اخبار را تا حدودی تحریف میکند و اخبار و اطلاعات صحیح را به مردم نمیرساند. وزارت اطلاعات کارش به جایی رسیده که بهجز جاسوسی و خبرچینی از این و آن، یک عده از افرادش آدمکشی میکنند. بحث قوهی قضاییه هم که جای خود دارد. طبق آمار و ارقامی که خودشان اعلام کردند و روزنامهها چاپ کردند، هر پنج نفر ایرانی، یک پرونده در قوهی قضاییه دارد؛ یعنی بیش از یازده میلیون پرونده در قوهی قضاییه داریم! یک سری قوانینی وجود دارد که دست و پا گیر شده است که نمونهاش را در جریان قتلهای اخیر دیدیم. یکی از این قوانین این است که اگر قاتلی بیاید ثابت کند که به وظیفهی شرعیاش در قتل عمل کرده، از حکم قصاص مبراست. آن مصوباتی که بانک مرکزی میگذارد، آن بحث عدالت اجتماعی که دوستان کردند، آن لوایحی که وزارت امور اقتصادی و دارای به مجلس میدهد و بعد هم در آنجا تصویب میشود، آن قضیهی بودجهی امسال، آن قونینی که امسال در مجلس تصویب شد، فروختن نفت پارس به بیست و یک میلیارد دلار - چیزی شبیه همان قرارداد دارسی که به خاطرش شلوغ شد و علماء قیام کردند - همهی اینها نواقصی است که جوانان احساس میکنند در جامعه هست. امروز میبینیم که در جامعهی اسلامی، باز ما شاهد برگشتی هستیم و همان روند گذشته را ظاهرا طی میکنیم. عدالت و عدل، مهمترین ارزش در جامعه است: «بالعدل قامت السموات والارض»؛ آسمان و زمین به عدالت وابسته است؛ نظام اجتماعی هم به عدالت وابسته است. اگر عدالت نباشد، هیچ چیز در جامعه نیست.در یک جامعهی آزاد - حتی آزاد به همان سبک امریکایی - اگر عدالت نباشد - که در آنجاها نیست و همان آزادی هم به نفع یک طبقه و علیه یک طبقه خواهد بود - چند نفر سفیدپوست یک نفر سیاهپوست معلول را از روی ویلچر برمیدارند و به اتومبیل خودشان میبندند، به بیابانها میبرند و روی زمین میکشند! بالاخره آزادی است دیگر! عدالت که نباشد، امنیت هم در خدمت طبقهی مرفه و برخوردار و سوءاستفادهچی است. اگر عدالت نباشد، همهی خیرات به یک طرف میرود. من پارسال به شما عزیزان عرض کردم که هشت سال دوران سازندگی را گذراندیم که از بهترین و پرکارترین دورانهای ما بوده است. خیلی تلاش شده است، خیلی زحمت کشیده شده است؛ اما خاصیت دوران بازسازی این است که پول در جامعه زیاد است. زرنگترها، بیملاحظهترها، بیقانونترها، بیخداترها، کسانی که دلشان به خون امثال شهدای هفتم تیر نمیتپد، در چنین شرایطی سوءاستفاده میکنند. کسانی که بارها بر دوش آنهاست، سرشان بیکلاه میماند؛ یعنی اکثریت کشور، یعنی طبقهی مستضعفین، یعنی پابرهنهها، یعنی کسانی که بار تورم بر روی دوش آنهاست و گرانیها بر آنها فشار میآورد؛ یعنی طبقهی کارمند، طبقهی کارگر، کسبهی ضعیف، قضات پاکدامن، قاضیای که در سنین نزدیک به بازنشستگی باید چند کیلو پرونده را زیر بغل بگذارد، به خانه ببرد و فصل تابستان در یک اتاق گرم بنشیند، ساعتها بررسی کند. برای اینکه درآمدی در مقابل آن داشته باشد! فشارها روی اینهاست؛ اینها عقب میمانند. این خلاف عدالت است. ما برای این نیامدهایم. فلسفهی وجود من و امثال من در اینجا - که بنده یک طلبه هستم - این است که ما بتوانیم عدالت را اجرا کنیم ولاغیر. دعایی که شما برای آمدن امام زمانتان میکنید - که اعز همهی خلایق عندالله و عند عباده الصالحین است - این است که میگوییم:«یملاالله به الارض عدلا و قسطا»، نمیگویید دینا و خلقا. بشر تشنهی عدالت و دنبال عدالت است.
در نظام سیاسی اسلام؛ عدالت اجتماعی، آزادیهای گوناگون، صلح عادلانه، مبارزه با زورگویی و تجاوز، روابط زن و مرد، روابط آحاد مردم در یک جامعه و روابط جوامع با یکدیگر و نیز تزکیهی نفس و رابطهی باطنی هر فرد با خداوند، همه و همه مبتنی بر آن پایهها و ناظر به درمان آن دردهای کهن و همیشگی است. امروز هم به رغم ظواهر دلنشین و رنگین زندگی، بشر از همان دردهایی رنج میبرد که در طول تاریخ برده است. اکثر مردم جهان فقیرند و عدهای معدود، بیشترین ثروت زمین را در دست دارند. اکثر ملتها از پیشرفت علمی بینصیبند و جمعی دانش خود را وسیلهی زورگویی به دیگران کردهاند. در گوشه و کنار جهان، جنگها برپاست و دیگران هم دائما از بروز جنگ بیمناکند. در سطح جهان میان کشورها و نیز در اغلب کشورها میان طبقات مختلف، تبعیض وجود دارد. تمدن مادی غرب، همه را به مادیگری سوق میدهد و پول و شکم و شهوت، بزرگترین همتها شده و میشود و بالاخره صفا و یکرنگی و گذشت و ایثار، در بخشهای عظیمی از عالم، جای خود را به نیرنگ و توطئه و حرص و حسد و بخل و دیگر خویهای زشت داده است.
البته در داخل کشور، کارهای زیادی وجود دارد که باید انجام گیرد. در داخل کشور، حرکات عظیمی است که به عهدهی مسؤولان است و باید با کمک مردم کارهای بزرگی را انجام دهند و کشور را بسازند؛ هم نوسازی مادی، هم نوسازی معنوی و فرهنگی، هم تأمین و استقرار عدالت اجتماعی و هم از بین بردن فقر و محرومیت و بیسوادی و تبعیض و جلوگیری از رشد خصلتهای منفی در جامعه. اینها کارهایی است که باید انجام گیرد. وقتی که این کارها شد، حرکت عظیم مردم و آن جوهر معنوی انقلاب خواهد توانست کار خود را بکند.
حقیقت آن است که در دورههای متوالی ریاست جمهوری، دولتها خدمات بزرگ و حتی بیسابقهیی نثار کشور و ملت ایران کردهاند که پاداش آنها را جز از خدای بزرگ نمیتوان انتظار داشت؛ با این حال اقشار ضعیف مردم که شامل صادقترین و فداکارترین یاوران انقلاب در روزهای دشوار بودهاند و خواهند بود، همچنان نیازمند توجه و کار و اهتمام ویژه و طولانیند. و وظیفهی اهم جنابعالی و همکارانتان، رسیدگی و علاججویی برای آنان و مجاهدت در راه استقرار عدالت اجتماعی است.
من نمیخواهم بگویم که همهی آرزوهای ما برآورده شده است. از قبیل مسائل مربوط به عدالت اجتماعی و مسائل مربوط به قشرهای گوناگون، کارهای زیادی وجود دارد که بایستی به مرور انجام گیرد و انشاءالله دولتهای بعدی آنها را انجام خواهند داد؛ ولی آنچه که بر عهدهی این دولت بود و در طول هشت سال در زمینهی بازسازی میتوانست انجام بگیرد، بحمدالله به بهترین وجهی انجام گرفته است. خداوند انشاءالله به همهی شما اجر دهد و از شما راضی باشد و به این تلاشی که کردید و به نتایج کارتان، برکت دهد، که بتواند زمینهی خوبی برای کارهای بعدی باشد.
شعار عدالت اجتماعی نیز همینطور است. اهتمام به مسألهی عدالت اجتماعی در کشور، نباید یک لحظه کاستی بگیرد. البته این قضیه، قضیهی شعاری نیست، با گفتن هم مسأله تمام نمیشود؛ همهی دستگاهها باید تلاش کنند. همین کارهایی که امروز در کشور انجام میگیرد، همه لازم است و باید انجام گیرد؛ منتها جهت اینها باید جهت تأمین عدالت اجتماعی باشد. از مسؤولان اجرایی، تا مسؤولان قضایی، تا قانونگذاران، تا روحانیان، تا گویندگان، تا روزنامهنگاران، تا روشنفکران و دیگران، همه باید این را وظیفهی خودشان بدانند. اگر جهتگیری عدالت اجتماعی در کشور ضعیف شود، هر کاری در کشور انجام گیرد، به زیان طبقات ضعیف و عامهی مردم و به سود یک عدهی معدود زرنگها و گردنکلفتها و دست و پادارها و قانوندانهای قانونشکن که راههای قانون را بلدند و قانونشکنی را هم میدانند، تمام خواهد شد. مجموعهای از این کارها به عهدهی همه است؛ بخشی از آن هم که قابل اهمیت است، به عهدهی شما عزیزان نیروی انتظامی است. راه اصلاح و تکمیل و گسترش کیفی و همچنین به قدر لازم، گسترش کمی را با جدیت و قدرت دنبال کنید؛ همانگونه که بحمدالله چندی است احساس میشود که در نیروی انتظامی واقعا حرکتی محسوس است.
گفتند که این انتخابات، اعتراض است! چه اعتراضی؟! اکثریت بیست میلیونی مردم، به چه کسی رأی دادند؟ شعارهای رئیس جمهور منتخب مگر چیست؟ شعارهای رئیس جمهور منتخب، نظم و قانون و رفع تبعیض و گسترش عدالت اجتماعی و به طرف اهداف اسلامی و انقلابی رفتن و پیروی از وصایای امام بزرگوار است. آیا اینها مخالفت با نظام اسلامی است؟! اینها شعارهای نظام اسلامی است. مردم اینها را دوست میدارند. دشمن منتظر نشسته است که ببیند در جمهوری اسلامی چه حادثهی کوچکی ممکن است اتفاق بیفتد، تا بشود با صد من سریشم، چیز بدی را به آن چسباند و برای مردم ما تلخ کرد و چهرهی ملت ایران را در دنیا مشوه نمود.
مبلغان دینی، علمای دینی، متفکران دینی، عشاق گسترش اسلام، علاقهمندان به اسلام و اهلبیت علیهمالسلام باید توجه کنند که اسلام و قرآن، با استدلال و منطق همراه است. مکتب اهل بیت، با منطق و استدلال همراه است. اگر استدلال را از آن جدا کردند و به جای استدلال، خدای نکرده چیزی را وارد کردند که از منطق دور است و جنبهی خرافی دارد، این درست ضد استدلال عمل خواهد کرد. پس، یک ابزار اسلام برای گسترش و غلبه بر همهی ادیان و جماعات و ملل و کشورها، عبارت از منطق است و دیگری، عبارت از عدالت اجتماعی است.
فرق عدالت اجتماعی با منطق این است که منطق و استدلال را همهی مسلمانانی که حتی در اقلیت هم باشند، میتوانند به کسانی که دربارهی اسلام دچار تردیدند، ارائه دهند. مثلا فرض بفرمایید، اگر یک دانشمند اسلامی در کشوری زندگی کند که مسلمانان در آن کشور، در اقلیت قرار داشته باشند، میتواند عقاید اسلامی و استدلال و منطق اسلام را ارائه کند. اما عدالت اجتماعی چه؟ عدالت اجتماعی اسلام، فقط در هنگامی قابل ارائه و عرضه کردن است که یک حکومت اسلامی بر پا شود. عدل اسلام در هنگامی است که حکومت اسلامی و نظام اسلامی در کشوری وجود داشته باشد؛ والا عدالت اسلامی چگونه قابل اجراست؟ در قطعاتی از تاریخ که حاکمیت اسلام، حاکمیت حقیقی بوده است - مثل دوران امیرالمؤمنین علیهالسلام، یا بعضی از دوران دیگر صدر اسلام - همان مقدار از عدالت اسلامی که باقی مانده، دلها را به خود جذب کرده است. شما ببینید چند نفر از نویسندگان و دانشمندان غیرمسلمان، دربارهی امیرالمؤمنین علیهالسلام کتاب نوشتهاند و راجع به عدالت آن حضرت سخن گفتهاند؛ به انگیزهی عدالت، علی علیهالسلام را شناختهاند و به او دل باختهاند. عدالت، اینگونه است. اگر جامعهای که براساس اسلام به وجود میآید، در میان خود، عدالت اجتماعی و عدالت حقوقی و عدالت قضایی و عدالت اجرایی داشته باشد، عدالت به معنای مطلق کلمه در میان مردم اجرا شود و تقسیم صحیح ثروت باشد، خود این عدالت در این جامعه، عاملی برای جذب دلهای ملتها و مردم در همه جای دنیا به اسلام است. چرا؟ چون انسانها از بیعدالتی رنج میبرند. امروز در کشورهایی هم که دارای ثروت مادی و علمی فراوان هستند، بیعدالتی هست و عدالت به معنای حقیقی کلمه نیست. لذا اکثریت انسانها در آن کشورها دچار رنجند. چرا؟ چون دربارهی آنها عدالت اجرا نمیشود. وقتی اینها ببینند که در گوشهای از دنیا حکومتی وجود دارد و نظامی هست که براساس اسلام شکل گرفته و در این نظام، عدالت مستقر است و مردم از عدالت بهرهمندند و در آن، بیعدالتی و زورگویی افراد به یکدیگر و تجاوز و تعرض به حقوق دیگران نیست و در آن مظلومی وجود ندارد که دستش به دادرسی و دادگستری نرسد، نسبت به آن نظام، جذب میشوند. خود این، عامل گسترش اسلام است. پس، عامل دوم گسترش اسلام، عدالت است. عدالت، مقولهای است که امروز جمهوری اسلامی، مخاطب به آن است. البته عدالت کامل و مطلق، چیزی نیست که در ظرف دو سال و پنجسال و دهسال، به وسیلهی انسانهای ناقصی از قبیل ما قابل استقرار یابد. عدالت، مقولهی بسیار دشواری است. عدالت، بسیار صعبالوصول و مشکل است. جامعه باید از لحاظ اخلاقی ساخته شود، تا بتوان عدالت کامل را در آن اجرا کرد. نکتهی دیگر اینکه از اول تشکیل حکومت جمهوری اسلامی تا امروز، به فضل پروردگار تلاشهای بسیاری برای استقرار عدالت شده است. آن ظلمها، آن زورگوییها، آن از بالا حقوق افراد جامعه را غصب کردنها، آن مالاندوزیهای قدرتمندان - که آن کسی که در رأس قدرت قرار داشت، از همهی مردم کشور ثروتمندتر بود - امری عادی نبود. سلاطین قاجار، سلاطین پهلوی - از قبلیها ما درست خبر نداریم و کاری هم با آنها نداریم - آن کسانی که در رأس حکومت بودند و آن کسی که به عنوان پادشاه در این کشور زندگی میکرد و رئیس کشور بود، از همهی افراد ملت ثروتمندتر بودند. این، از کجاست؟ مگر جز با ظلم، چنین چیزی ممکن است؟ اموال مردم را میگرفتند. رضاخان هر جا ملک خوبی بود، هر جا چیز چشمگیری بود، هر جا عمارت زیبایی بود، دست میگذاشت و ثروت انبوه عظیمی برای خودش درست میکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلق به خودش کرد! بازماندگان او هم همینطور بودند. در رأس قدرت، بیعدالتی مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر میآمدیم، این بیعدالتی هم پایینتر میآمد و گسترش پیدا میکرد. هر کس در آن نظام دستش میرسید که به دیگری ظلم کند، ظلم میکرد. جلوگیری هم نداشت.جلوداری هم نبود. آن نظامها، اینگونه بودند. در نظام جمهوری اسلامی، بحمدالله مطلب به عکس است. اگر یک وقت هم گزارشی از برخی بیعدالتیها یا تعرضها و تجاوزها میرسد، مطلقا مربوط به کسانی که در رتبههای بالای حکومت هستند، نیست. آن کسانی که در رأس قدرتند؛ آن کسانی که در رأس حکومتند، زندگیهایی مثل زندگیهای مردم متوسط - بعضا پایینتر از متوسط - دارند، طمعی به مال مردم ندارند، طمعی به مال دنیا ندارند. خدا را شکر میکنیم که پروردگار عالم، این سنت و سیرهی سجیهی پسندیده را در جمهوری اسلامی قرار داد که کسی از مسؤولان نخواهد به ثروت تفاخر کند. آن روزها به ثروت تفاخر میکردند، چون یک امتیاز بود؛ ولی امروز ثروت داشتن مسؤولان، یک جنبهی منفی است. اگر یکی از مسؤولان دارای ثروتی باشد، مال و منالی داشته باشد، خانهی آن چنانی داشته باشد، وضعیت آن چنانی داشته باشد، این یک امر منفی است. هم از نظر مردم بحمدالله منفی است، هم از نظر مسؤولان منفی است، هم آن کسانی که دارند، میدانند که یک نقطهی منفی است. این، در نظام جمهوری اسلامی، مسألهی خیلی مهمی است. این، همان حرکت به سمت عدالت است که از اول انقلاب بحمدالله شروع شد - امام بزرگوار ما مظهر پاکدامنی و پارسایی و بیاعتنایی به دنیا بود - و بحمدالله رواج داشت. در نظام حکومت امروز هم همینطور است. بنابراین، هم کارهایی که شده است و هم آنچه که به معنای عدالت مطلق مورد نظر است، یک حرکت بلندمدت لازم دارد؛ ولی آن چیزی که من میخواهم به مسؤولان و به مردم عرض کنم، این نکته است که در دوران بازسازی، خطر دنیاطلبی بیشتر از همیشه است. در دوران بازسازی، ثروتها انباشته میشود؛ چون دوران بازسازی، دوران تراکم کارها، دوران انباشت ثروتها، دوران افزایش فعالیتهای اقتصادی و دورانی است که اگر کسی میتواند تلاشی بکند و حرکتی اقتصادی بکند، راه برای او باز است. در چنین دورانی، آدمهایی که اهل دنیا هستند، آدمهایی که دلشان در بند زخارف دنیوی است، آدمهایی که منافع شخصی خود را بر منافع کشور و ملت و مصالح انقلاب ترجیح میدهند، دستشان باز است، برای اینکه بتوانند خدای نکرده به سمت اشرافیگری و زراندوزی و جمع مال و منال و سوءاستفاده بروند. دوران بازسازی، دوران شکوفایی و پیشرفت ملت و دوران ساختن کشور است. اما در همین حال، این دوران، دوران خطر گرایش آدمهای ضعیف به سمت اشرافیگری و تجمل و انباشت ثروت و سوءاستفادهی اقتصادی است. لذا همه باید خیلی مراقب باشند؛ هم مسؤولان و هم آحاد مردم. خدای متعال برای جامعه، غنا و ثروت خواسته است. خدای متعال از جامعهی فقیر خشنود نیست و از جامعهی مستمند و ملت فقیری که نمیتواند زندگی خود را تأمین کند، خوشش نمیآید. خدای متعال، برای یک جامعه، غنا و ثروت و داشتن امکانات زندگی و استخراج ذخیرههای زیرزمینی و امثال اینها را خواسته است. اسلام، این را خواسته است. اسلام از ما خواسته است که روی زمین را آباد کنیم و به ثروت جامعه بیفزاییم. این درست؛ اما درعینحال اسلام خواسته است که در جامعه، فاصلهی میان دو قشر از جامعه - قشر فقیر و قشر غنی - فاصلهی زیاد و درهی عمیقی نباشد و شکاف به وجود نیاید. این طور نباشد که در جامعه، عدهای دچار فقر و تنگدستی و تیرهروزی باشند، اولیات زندگی به دست آنها نرسد؛ اما عدهای ثروتهای افسانهای درست کنند. این را اسلام نمیخواهد. این، خلاف عدالت است. این، همان چیزی است که اگر در جامعه به وجود آمد و به آن میدان داده شد، آن وقت دیگر تأمین عدالت اجتماعی در جامعه، شکل افسانهواری به خود خواهد گرفت. دیگر نمیشود امیدوار بود که جامعه به عدالت اجتماعی خواهد رسید. باید جلو این را گرفت. آنچه که من میخواهم در روز اول سال 1376 هجری شمسی و روز ولادت امام علیبنموسیالرضا علیهالسلام به همهی شما، به همهی ملت و به همهی مسؤولان عرض کنم، همین نکته است. من دیروز در پیام اول سال، به ملت ایران عرض کردم که صرفهجویی را شعار خودتان قرار دهید. صرفهجویی به معنای گدابازی نیست که بعضی بگویند چرا نمیگذارید مردم از نعمتهای خدا استفاده کنند. نه؛ استفاده کنند، ولی اسراف و زیادهروی نکنند. اسراف در جامعه، لازمهی اشرافیگری و تقسیم نابرابر ثروت و مایهی تضییع اموال عمومی و نعمت الهی است. صرفهجویی صحیح - همان که در اسلام به آن قناعت میگویند - به معنای نخوردن نیست. به معنای زیادهروی نکردن، مال خدا را حرام نکردن و نعمت الهی را ضایع نکردن است. اگر جامعهای بخواهد قناعت و صرفهجویی را - که یک دستور اسلامی است - عمل کند، باید متوجه باشد که در شکل کلی به عدالت اجتماعی و مسألهی عدالت پرداخته شود. برای اینکه بشود این راه را ادامه داد، همه و همه باید کوشش کنند. حال که بحمدالله کشور در راه سازندگی حرکت میکند، از عدالت غفلت نکنند و میدان برای سوءاستفاده کنندگان باز نشود. مسؤولان قضایی، با استحکام دادگاهها و دستگاههای قضایی؛ مسؤولان اجرایی، با دقت در سپردن مسؤولیتها و کارها و طرحها و ثروتها به افراد امین؛ مسؤولان قوهی مقننه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، با وضع قوانین مناسب، باید این زمینه را فراهم کنند. اینکه من چندی پیش به مردم عزیز اهواز و خوزستان و در حقیقت به همهی ملت ایران گفتم که ما باید گام چهارم انقلاب را که گام نوسازی و تحول معنوی و اخلاقی است، برداریم و در جامعه، به یک معنا این حرکت از همهی حرکتها دشوارتر است و خیلی سخت است که انسان از لحاظ اخلاقی، همهی جامعه را نوسازی کند و تحول ببخشد و رذایل اخلاقی را کنار بریزد و معنویات را بر جامعه مستقر کند، بهخاطر همین است که ما بدون یک تحول اخلاقی عمیق و گسترده، نخواهیم توانست عدالت اجتماعی را آنطوری که مورد نظر اسلام است، انجام دهیم. عدالت، عدهای را زخمدار و ناراضی میکند. عدالت، کسانی را که درصدد سوءاستفاده از اموال عمومیاند، به اعتراض وامیدارد. آن کسانی هم که در این مواقع اعتراضی میکنند، کسانی نیستند که دستشان به جایی نرسد. کسی که امکانات و ثروت دارد، میتواند مسأله درست کند. دشمنان خارجی هم به این طور آدمها کمک میکنند. نظام اسلامی، نظام عدالت است. لذا در آیهی شریفهی قرآن، فرستادن پیامبران و نازل شدن کتب آسمانی را به هدف اقامهی قسط معین فرموده است: «لیقوم الناس بالقسط». جامعه، با قسط حرکت میکند. وقتی در جامعه عدالت بود؛ وقتی هر کس که اهل تلاش و کار و فعالیت است، دید در جامعه میتواند تلاش و کار و فعالیت کند و وقتی همه دیدند کسانی که فرصتطلبند، کسانی که پررویند، کسانی که متجاوز و متعرض به حقوق دیگرانند، توسط قانون و پاسداران قانون جلویشان گرفته میشود، به اسلام جذب میشوند. نه فقط آنها، بلکه همهی ملتها و کشورها و همهی انسانها و همهی تشنگان عدالت در دنیا، به سمت اسلام جذب میشوند. مردم، امروز تشنهی عدالتند. وقتی در نظام جمهوری اسلامی عدالت باشد، از همه جای دنیا مردم گردن خواهند کشید؛ چشم به این حقیقت درخشان خواهند دوخت، آن را تحسین خواهند کرد و به آن جذب خواهند شد. آن وقت این آیهی شریفه معنا خواهد شد: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علیالدین کله». این وظیفه است؛ هم وظیفهی مردم و هم وظیفهی دستگاههای مسؤول. همانطور که عرض کردم، هم دستگاههای قضایی، هم دستگاههای اجرایی و هم قوهی مقننه، هر کدام باید ببینند برای تکمیل و گسترش و هوشمندانه اجرا کردن عدالت در سطح کشور و در همهی کارها و فعالیتهای اقتصادی - که مقداری بحمدالله وجود دارد، اما باید تکمیل شود - بخصوص در این دوران، چه وظیفهای متوجه آنهاست؛ آن وظیفه را باید انجام دهند. مردم، به نظام جمهوری اسلامی با همهی وجود علاقهمندند. مردم، مسؤولان و نظام و نمایندگان خود را دوست میدارند. این مردم علاقهمند بااخلاص صادق وفادار وارد در همهی میدانهای لازم در جمهوری اسلامی را بایستی با اجرا و گسترش و اعمال عدالت، باز هم به این حقیقت روشن امیدوارتر کرد. عزیزان من! به شما عرض کنم که این دو آیه با هم است. این آیه میگوید که اسلام در سایهی عوامل درونی خود - که عرض کردیم منطق و استدلال از یک سو و عدالت اجتماعی از سوی دیگر است - بر دنیا سیطره خواهد یافت. نه از راه توطئهگری، نه از راه شمشیر، نه از راه کارهایی که دشمنان خدا در جاهای دیگر همیشه کردهاند و دشمنان جمهوری اسلامی همین حالا هم میکنند؛ بلکه از راه منطق و از راه اجرای عدالت. این، یک آیه. آیهی قبلی هم این است که «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم»؛ هرچه میخواهند تهدید کنند. اینکه خدای متعال، کید دشمن را در مقابل اسلام ضعیف میشمارد، فقط کید کفار قریش در روزگار پیامبر نیست. این، یعنی همهی توطئهی دشمن، یکجا علیه جمهوری اسلامی. یعنی محاصرهی اقتصادی. یعنی توطئهی تبلیغاتی گسترده در همه جا. یعنی فشارهای سیاسی. یعنی شب و روز نشستن صهیونیستهای وسوسهگر با دیگر قدرتهای ضد جمهوری اسلامی و علیه جمهوری اسلامی شب و روز تلاش کردن. همهی اینها را شامل میشود و قرآن میگوید که در مقابل پایبندی این ملت به اسلام و راه خدا؛ در مقابل وحدت و همبستگی این ملت؛ در مقابل عشقی که این ملت را از روز اول به راه خدا و قرآن به حرکت واداشته است؛ در مقابل استقامت و صبر و حکمت و هوشیاری این ملت، همهی این قدرتها، همهی این توطئهها، همهی این خدعهگریها و همدستیها و همهی این دشمنیها، یکجا محکوم به شکست است. اما قدم چهارمی که وجود دارد، نوسازی معنوی ایران است؛ یعنی استقرار عدالت اجتماعی به معنای کامل. البته این قدم چهارم هم برداشته شده است؛ منتها باید روزبهروز شتاب بیشتری پیدا کند. در یک نظام اجتماعی، عدل از همهی چیزها بالاتر و باارزشتر است. عدالت، هدف تشکیل نظامهای الهی و فرستادن پیامبران خداست. عدالت، از بین رفتن تبعیض و فقر و جهل و محرومیت و نادانیهای نفوذ و رسوب کرده در اذهان بخشی از مردم در گوشه و کنار کشور، چیزهایی است که باید انجام گیرد. ما اگر سازندگی را باز هم پیش ببریم، اما در جهت استقرار عدالت و از بین بردن تبعیض و ایجاد برابری حقوق و احیای کرامت زن و مرد مسلمان فعالیتی نکنیم، موفقیتی به دست نیاوردهایم. موفقیت، آن وقتی است که بتوانیم معنویت و دین و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و تواناییهای گوناگون را در میان جامعه مستقر کنیم.
دین اگر با قدرت همراه شود، خواهد توانست گسترش و بسط پیدا کند؛ اهداف و آرزوهای دینی را تحقق ببخشد و آرمانهایی را که دین شعار آنها را میداده است، در جامعه به وجود آورد. اینها بدون قدرت امکان ندارد؛ با قدرت ممکن است. مثلا شما خیال میکنید عدالت اجتماعی را در جامعه، میشود با نصیحت، توصیه، التماس و خواهش به وجود آورد؟! عدالت اجتماعی، رفع تبعیض و کمک برای استقرار تساوی در قانون را مگر میشود بدون قدرت، در سطح داخل جامعه - به یک صورت - و در سطح جهان - به صورت دیگر به وجود آورد؟!
قدم بعدی تشکیل حکومت است؛ اما تشکیل حکومت، هدف نیست. نکتهی اساسی این جاست. تشکیل حکومت برای تحقق آرمانهاست. اگر حکومت تشکیل شد، ولی در جهت تحقق آرمانها پیش نرفت، حکومت منحرف است. این یک قاعدهی کلی است؛ این معیار است. ممکن است تحقق آرمانها سالهایی طول بکشد؛ موانع و مشکلاتی بر سر راه وجود داشته باشد؛ اما جهت حکومت - جهت و سمتگیری این قدرتی که تشکیل شده است - حتما باید به سمت آن هدفها و آرمانها و آرزوهایی باشد که شعار آن داده شده است و داده میشود و در متن قرآن و احکام اسلامی وجود دارد. اگر در آن جهت نبود، بلاشک حکومت منحرف است. معیار، این است که عدالت اجتماعی و نظم متکی بر قانون به وجود آید و مقررات الهی همه جا مستقر شود.
چنانچه مقررات الهی مستقر شد؛ نظم متکی به اسلام به وجود آمد و عدالت اجتماعی تحقق پیدا کرد، هنوز یک هدف متوسط، یا در واقع یکی از مراحل راه، طی شده است. مرحلهی بعد آن است که مردمی که در این نظام، به آسودگی، بیدغدغه و با برخورداری از عدل زندگی میکنند، برای تخلق به اخلاق حسنه، فرصت و شوق پیدا کنند. این، آن چیزی است که من خواستم امروز روی آن تکیه کنم و میخواهم این نکته را عرض کنم که بعد از تشکیل حکومت، این هدف است. بلکه بعد از تشکیل نظام عادلانه و استقرار عدالت اجتماعی و حکومت واقعا اسلامی، هدف این است.این، هدف بعدی است. نمیگویم مثل امیرالمؤمنین شویم. امام سجاد هم فرمود که نمیتواند مثل امیرالمؤمنین عمل کند. امیرالمؤمنین هم فرمود: «الا و انکم لاتقدرون علی ذلک.» به چه کسی؟ به عثمانبنحنیف، با آن عظمت. به او فرمود که شما نمیتوانید این گونه که من میکنم، عمل کنید. اینکه واضح است. اما لااقل در آن راه، در آن سمت و جهت، در جبههی او قرار گیرید. این لازم است. اگر میخواهید در جبههی امیرالمؤمنین قرار گیرید، بارزترین خصوصیت او در دوران حکومتش - که مربوط به امروز من و شما میشود - دو چیز است: یکی عدل اجتماعی، یکی زهد نسبت به دنیا.
عزیزان من! این دو ارزش را ما باید مثل پرچم، در جامعهی خودمان بلند کنیم. عدالت اجتماعی، یعنی نظر و نگاه دستگاه قدرت و حکومت، نسبت به آحاد مردم یکسان باشد. در مقابل قانون، امتیازات و برخوردها یکسان باشد. البته انسان با یکی دوست و خویشاوند است؛ لذا ارتباطات با همه، به یک صورت نیست. آن کسانی که در جایی مسؤولیتی دارند - مسؤول یک اداره یا یک میز، فرقی نمیکند. مسؤولیت یک ناحیهی کوچک، یا مسؤولیتهای بزرگ، همه مثل هم است - میدانند که بالاخره انسان با یکی آشنا و با یکی آشنا نیست. نمیخواهیم این را بگوییم. منظور ما برخورد و رفتار قانونی است. آن جایی که پای امتیازات به میان میآید و حرکت و نگاه و اشاره، از سوی این مسؤول، منشأ اثر میشود، اینجا باید یکسان باشد. همه باید احساس کنند که به طور یکسان از خیرات نظام اسلامی بهرهمند میشوند. البته بعضیها تنبلند و دنبال کار نمیروند؛ بعضیها کوتاهی میکنند؛ بعضی به خودشان ظلم میکنند؛ حساب آنها جداست. اما معنای عدل اجتماعی این است که قانون، مقررات و رفتارها نسبت به همهی افراد جامعه یکسان باشد و کسی امتیاز ویژهای بدون دلیل نداشته باشد. این معنای عدل اجتماعی است. امیرالمؤمنین این کار را کرد. ملت ایران، عقیده و ایمان و عشق خود، عدالت اجتماعی و رفاه و امنیت در سایهی اسلام و توحید و احکام نورانی و مقدس اسلام را، هدف قرار داده است و برای آن تلاش میکند و شعار میدهد. این، از نظر آنها تحجر و تعصب و کجفهمی است و آن را عیب میگیرند! ملت ایران از روز اول، با رژیم مستکبر امریکا مبارزه کرده است؛ باز هم مبارزه میکند. آن طور که از قرائن به دست میآید، هنوز که هنوز است، رژیم مستکبر امریکا تصمیم دارد با این فکر و این راه و این هدف و این ملت، مقابله کند.
این، یک اصل هم هست که مردم بایستی در کارهای دولت، سهیم، شریک، همکار و مباشر کار باشند؛ لیکن نکتهی اساسی که در اینجا وجود دارد، این است که نوع دخالت مردم، نباید منجر به این شود که بعضی از قشرهای مردم یا بعضی از افراد زرنگ در میان مردم، سودهای کلان و بادآورده ببرند؛ در حالی که عدهی دیگری از مردم، در اولیات زندگی در بمانند. یعنی همان مسألهی اساسی عدالت اجتماعی و رسیدگی به همهی قشرها در بخشهای مختلف، باید مورد توجه قرار گیرد. الان در بخشهای مختلف کشور، دولت در وزارتخانههای مختلف، یا طبق قانون، یا طبق سیاستهایی که در این وزارتخانهی خاص وجود دارد - که خوب هم هست و ایرادی ندارد - هر کدام به نحوی مسائلشان را با مردم، هماهنگ و متوازن میکنند؛ لیکن حتما باید توجه کنید که از قبل امکانات و موجودی دولت - که متعلق به همهی مردم است - این طور نشود که ثروتهای بادآوردهای به وجود آید و در مقابل، همچنان که لازمهی وجود ثروت بادآورده در کشور است، عدهای محروم بمانند.
زندگی انسان بدون عدالت، همان چیزی است که شما در زشتترین چهره های تاریخ بشر مشاهده میکنید. امروز هم در گوشه و کنار دنیا مشاهده میشود. همهی بدبختیهایی که شما در جوامع مختلف میبینید، ناشی از ظلم و بیعدالتی است. ممکن است ظاهر امور، این را نشان ندهد؛ اما باطن قضیه، این است. اگر شما میبینید در گوشهای از عالم، کودکان از بیغذایی جان خود را از دست میدهند، ظاهر قضیه این است که به دلیل نیامدن باران، خشکسالی شده است؛ اما باطن قضیه، چیز دیگری است. باطن قضیه، بیعدالتی است. اگر عدالت از نسلهای گذشته بر آن جامعه حکمفرما بود و چنانچه عدالت بر محیط زندگی بشر حکمفرما بود، انسان میتوانست در سایهی استقرار عدالت، محیط زندگی خود را طوری بسازد که برای او قابل زیست باشد و فرزند او به آن فلاکت نیفتد و زندگی، این قدر زشت و دردآور نشود. در اثر بیعدالتی، انسانیت دچار این بیماریها و دردهاست.
اولین هدف همهی انبیا، در کنار آن ذکر، تأمین عدالت است. این دو هدف اصلی است. البته یکی اصلیتر است و آن، همان موضوع تذکر است. آن، ریشهای و اساس قضیه است. اگر غفلت بیاید، چیزی عاید نخواهد شد و عدالت هم بهوجود نمیآید. لذا، شما دیدید آن نظامها و کسانی که مدعی عدالت اجتماعی بودند، نتوانستند چیزی از نوع عدالت، به مردم جوامع خودشان هدیه کنند. چرا؛ چیزهای دیگر دادند! فضانوردی به آنها دادند، موشکهای قارهپیما برایشان ساختند؛ اما عدالت اجتماعی را نتوانستند مستقر کنند! عدالت اجتماعی، در سایهی اصلاح انسان، نفوس و بواطن و در سایهی توجه به خدا و ذکر، حاصل خواهد شد. این دو، هدف پیغمبر است و توانست آنها را محقق کند؛ ولو در دایرهای محدود. او جامعهای به وجود آورد متذکر، آگاه و برخوردار از حد اعلای عدالت اجتماعی. ممکن بود در گوشهای از آن جامعه، کسی به کسی ظلم بکند؛ اما این، ملاک فقدان عدالت اجتماعی نیست. ملاک وجود و عدم عدالت اجتماعی، استقرار حاکمانهی عدالت اجتماعی است. در جامعهای که قانون و حکمروایی عادلانه است، حکمران عادل است و نیت، نیت عدالت است، حرکت عمومی به سمت عدالت اجتماعی است. ممکن است دیر یا زود این راه طی شود و مدتی طول بکشد؛ اما بالاخره به عدالت اجتماعی خواهد رسید. چنین وضعیتی را پیغمبر اکرم به وجود آورد. کمترین بیعدالتی را، آن بزرگوار برنتافت و نپذیرفت. الگو نشان داد، که البته ما پس از حیات مبارک نبی اکرم، آثار آن تربیت را تا مدتها در جوامع اسلامی دیدیم و باز در دوران امیرالمؤمنین علیهالصلاةوالسلام، همان عدالت مطلق را در شخص حاکم مطهر و بزرگوار دنیای اسلام در آن زمان، مشاهده کردیم. آنچه که امروز ملت ایران را سرافراز میکند، این است که در جهت این بعثت، یک حرکت عظیم و اساسی انجام داده است. دشمنان دربارهی ما، خیلی حرفهای دروغ میزنند؛ اما این را نمیتوانند منکر شوند که نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران، برای احیای ارزشهای اسلام و تجدید بعثت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم قیام کرده است، و این، افتخار ماست. چیزی هم که موجب شده است این ملت تا امروز در این راه مقاومت کند، همین بوده است. لذا، اگر شما متن جامعه را مشاهده کنید، خواهید دید که جامعهی ما بحمدالله یک جامعهی غفلت زده نیست. مردم، مردم ذاکر و متذکری هستند؛ دنبال حقیقت و در راه حقیقتند. برای آنها، ارزشهای معنوی و الهی حقیقتا ارزش است. مادیات را فدای معنویات میکنند؛ معنویات را فدای مادیات نمیکنند. روال عمومی جامعهی ما این است. البته، همه نوع انسانی در همه جا پیدا میشود. درآن قسمت دوم هم، اساس جامعهی نظام جمهوری اسلامی، «لیقوم الناس بالقسط» است. هدف، عدالت و قسط اجتماعی است. جامعه، زمانی به صلاح، آبادانی، عمران و نجات حقیقی خواهد رسید که این تأمین شود.
نظامهای سرمایهداری در دنیا، دنبال آبادی، عمران و پیشرفت علم و صنعت در کشورهایشان رفتند؛ بدون اینکه به اصل عدالت اجتماعی، اهتمام قابل اعتنایی داشته باشند. البته خیلی از آن هدفها را توانستند کسب کنند؛ مانند کسب علم، زندگی راحت، فناوری پیشرفته، زندگی لوکس و کسب قدرت نظامی. اینها بهدست آمد و این هم وعدهی الهی است. خداوند متعال وعده فرموده است که هر ملتی، چنانچه بهطور جدی به دنبال هر هدفی حرکت کند، به آن هدف خواهد رسید.در این، شک نیست. آنهایی هم که بهطور جدی حرکت کردند، به همان مقدار، به این ظواهر زندگی؛ یعنی به ثروت جامعه، قدرت نظامی و قدرت و پیشرفت علمی رسیدند؛ اما در زندگیشان، سعادتمند نشدند. در آن کشورها، دردهای بشریت، تمام نشده است. ثروتی که در آن جامعه هست، عدهای از افراد جامعه را برخوردار کرده است؛ اما نتوانستهاند تبعیض را برطرف و عدالت اجتماعی را برقرار کنند. حتی برای کسانی هم که از زندگی راحت برخوردارند، نتوانستند راحتی حقیقی، آرامش روحی و زندگی خوش بهوجود آورند. آب خوش از گلویشان پایین نمیرود. انواع و اقسام گرفتاریها، گریبان آنها را گرفته است. البته بعضی از گرفتاریها فوری ظاهر میشود و بعضی بعد از مدتی ظاهر میگردد، که اکنون وقت ظاهر شدن گرفتاریهای آنهاست. دنیای غرب، ممکن است بیست تا چهل سال پیش اینطور نبوده است؛ اما اکنون گرفتاریهای زندگی مادی، گریبان آن را گرفته است. دلیل آن، این است که به معنویت و عدالت اجتماعی توجه نکرده است. بعضی جاهای دنیا رونق اقتصادی و رفاه مادی تا حدودی دارند؛ اما معنویت ندارند. وقتی معنویت در جامعه وجود ندارد، رفاه اقتصادی هم فایدهای نمیبخشد؛ تبعیض را برطرف نمیکند، عدالت اجتماعی به وجود نمیآورد، گرسنگی را ریشهکن نمیکند و فساد را از بین نمیبرد. رونق اقتصادی که همه چیز یک کشور نیست. اگر خانوادهای پول داشته باشد، اما زن و شوهر در درون خانواده، با هم دائما دعوا کنند، زندگی در آن خانواده تلخ است. یا خانوادهای پول داشته باشد، اما امنیت در درون خانه نباشد، یا جوان آن خانواده معتاد به هروئین باشد، این خانواده لذت پولداری را نمیبرد.
اقامهی نماز در کشوری که پرچم اسلام را بر فراز سر خویش برافراشته و به حاکمیت اسلام مفتخر گردیده، یکی از واجبترین فرائض است. زیرا همهی هدفهای یک جامعهی نیکبخت، از قبیل: تأمین عدالت اجتماعی، دستیابی به رفاه عمومی و شکوفایی مادی، پرورش استعدادها و خلاقیتها در آحاد مردم، برخورداری از دانش و بینش و تجربه، عزت و استقلال و اقتدار ملی، گسترش اخلاق انسانی و روابط سالم میان آحاد مردم و دیگر هدفهای والا، در صورتی تأمین میشود که تربیت فردی و تهذیب اخلاقی در آحاد مردم به ویژه در کارگزاران امور کشور، تأمین شود و انسانهایی پاک و برخوردار از همت و توکل و اخلاص و صبر و سختکوشی در آن جامعه باشند که به یاری این پشتوانهی روحی، توانایی برداشتن بارهای سنگین را دارا باشند و در برابر موانع گوناگون و به ویژه امواج فساد و تباهی، یارای ایستادگی داشته باشند. هر چه شمار اینگونه انسانها در جامعه و کشوری بیشتر باشد، افق آیندهی آن جامعه و آن کشور، روشنتر و حرکت به سوی نیکبختی در آن جامعه و آن کشور، ممکنتر و آسانتر خواهد بود.
بحمدالله کشور در طریق رشد و توسعه حرکت میکند. این یک امر محسوس است. حقیقتا کار سازندگی در کشور، جدی گرفته شده است و هر کس که این موضوع را انکار کند، بلاشک بیانصافی کرده است؛ چون مملکت به شکل تعجب برانگیز و تحسینآمیزی به سمت سازندگی حرکت میکند و هر جای این کشور نگاه کنید، شعلهی کار بلند است و کار مفیدی برای این مردم در بخشهای مختلف انجام میگیرد. پس رشد و توسعه جریان دارد و شما با برنامه ریزی و حرکت صحیح، دنبال آن میروید. آنچه که در این بین بایستی با وسواس و دقت دنبالش باشید، مسألهی «عدالت اجتماعی» است که با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضی این طور تصور میکردند - شاید حالا هم تصور کنند - که ما بایستی دورهای را صرف رشد و توسعه کنیم و وقتی که به آن نقطهی مطلوب رسیدیم، به تأمین عدالت اجتماعی میپردازیم. این فکر اسلامی نیست. «عدالت» هدف است و رشد و توسعه مقدمهی عدالت است. آن روزی که در کشور عدالت اجتماعی نباشد، اگر بتوانیم باید آن روز را تحمل نکنیم. اگر میبینید که در کشور هنوز تفاوت و فاصلهی طبقاتی وجود دارد و هنوز کسانی در فقر و محرومیت هستند، به خاطر این است که مسؤولان کشور بیش از این نمیتوانند. خرابیای که در سالیان طولانی به وجود آمده، عمیقتر و بیشتر از آن است که در طول این مدت کوتاه بشود آن را بر طرف کرد، والا اگر بتوانیم یک روز هم نباید تحمل کنیم. برنامهی دوم بحمدالله خوب انجام شد و حالا هم با خوبی پیش میرود. در برنامهریزیهای بعدی مسألهی برطرف کردن فقر و محرومیت از کشور را در درجهی اول قرار دهید که یکی از ارکان عدالت، این موضوع است. البته همهی مفهوم عدالت این نیست که ما فقر و محرومیت را برطرف کنیم؛ گرچه حقا و انصافا بخش مهمی از آن مفهوم است. این امر را در کارها و در همهی بخشها و برنامهریزیهایتان دخالت دهید. در سیاستهایی هم که برای برنامهی دوم ابلاغ و اعلام شد، این نکته جزو اقلام مهم آن سیاستگذاری بود.
اگر بتوانیم اخلاق را اسلامی کنیم، فرهنگ را اسلامی کنیم، مردم را با خلقیات اسلامی پرورش دهیم و صفاتی را که در صدر اسلام از یک جماعت کوچک، یک ملت عظیم و مقتدر درست کرد، در ملتمان زنده کنیم، همینها بزرگترین دستاوردهاست. باید توجه داشت که آنچه در آغاز، از پیشرفت و ترقی برای انسانها به وجود آمد، ناشی از همین فرهنگ اسلامی بود: دنبال علم و کار رفتند، تلاش و سعی کردند، نوآوری کردند، به معرفت طبیعت، انسان، تاریخ و راههای زندگی پرداختند و تعامل خوب و برادرانه را پذیرفتند. اینها چیزهایی است که هیچ دستگاه قدرتمندی، بدون آنکه فرهنگ مردم و بینش آنها را اصلاح کند، نمیتواند در جامعهای ایجاد کند. مثلا آن عدالت اجتماعیای که کمونیستها، بیتوجه به اصلاح فرهنگ مردم و پذیرش اختیاری آنها بر آنها تحمیل کردند، همان چیز ناقص غلط معیوبی شد که در تاریخ ثبت شده است. یعنی به اسم عدالت اجتماعی، همه چیز را به هم ریختند و هیچ فایدهای بهبار نیاوردند.
از اینرو، کشورهای کمونیستی، تجربهی عظیمی هستند؛ به ویژه طبقات مرفه عظیم آنها که به زعم خودشان از ایجاد کمونیسم حکومتی و دولتی، به دنبال عدالت اجتماعی بودند؛ اما بهجای این عدالت، یک تزار جدید و یک استالین بدکار و فاسد و ظالم و قسیالقلب بهوجود آوردند! بله؛ عدالت اجتماعیای که از اخلاق و فرهنگ صحیح جدا باشد، نتیجهاش این میشود. عدالت اجتماعی، که یک امر اجتماعی محض و مربوط به حکومت، سیاست و شیوهی فرمانروایی در جامعه است، جز به برکت یک فرهنگ صحیح در اذهان یکایک مردم، تأمین شدنی نیست. اصولا همهی موفقیتها در همهی صحنهها اینگونه است. خوب؛ اینک شمایید و جامعهی ایرانی. میخواهید فرهنگ اسلامی و آن چیزهایی را که از پیکرهی این جامعهی اسلامی گرفته شده است، به آن برگردانید: «و استصلح بقدرتک ما فسد منی.» این، که در دعای «مکارمالاخلاق» آمده است، مصداقش همین است. میخواهید آن بخشهایی از زندگیمان را که تحت تأثیر ظلمها و استبدادها و انحرافها و کجفهمیها و کجرویها و دخالتهای بیگانه و امثال اینها ضایع و فاسد شده است، اصلاح کنید. این، کار عظیم و بسیار بزرگی است؛ به حدی، که اگر وزارت ارشاد، واقعا جز اصلاح فرهنگ عمومی، هیچ کار دیگری نکند، به نظر بنده، برای آن کافی است و کار کمی را عهدهدار نیست. خوب؛ بحمدالله، آقایان همتشان بالاست؛ این کار را میکنند و صد کار دیگر هم در کنارش دارند. انشاءالله به همهی آنها هم دست مییابند. آنچه سیاستهای حاکم بر برنامههای دوم را تشکیل میدهد پس از لحاظ کردن احکام شریعت اسلامی که اصل مقرر در قانون اساسی است و به معنای آن است که باید همهی مواد برنامه در بخشهای اقتصادی و پولی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و غیر آن با ظواهر احکام فقهی هیچگونه تعارض و تنافی نداشته بلکه در همهی موارد مذکور در فقه اسلام بر آن منطبق باشد، به ترتیب زیر است:
رعایت عدالت اجتماعی در: ز: گسترش و بهبود نظام تأمین اجتماعی. اهتمام لازم به بخشهای اجتماعی و توسعهی سهم آن در برنامه از قبیل: امنیت عمومی و قضایی، فرهنگ، آموزش همگانی، بهداشت و درمان، آموزش عالی و تحقیقات، حفظ محیط زیست و تربیت بدنی ما، بحمدالله چیزی کم نداریم. من هیچ اعتقادی به این معنا ندارم که جمهوری اسلامی از رسیدن به خواستهاش که تشکیل یک جامعه بر اساس عدالت اجتماعی و رفاه عمومی است، ناتوان است. من به هیچ وجه به این اعتقاد ندارم. به اینکه ما در این قضیه نیاز به تکیهی به دیگران داریم هم اصلا اعتقادی ندارم. البته مراوده با دیگران، استفاده از دیگران، همکاری با دیگران و داد و ستد با دیگران، همیشه خوب است؛ در همهی سطوح خوب است. البته با حدود و ثغوری که قانون و سیاستهای کشور و تدبیر مدیران بالا مشخص میکند. لکن تکیه نه! اتکا و استناد و ناتوانی بدون آن؛ چنین چیزی را من اعتقاد ندارم. اساس ادارهی تشکیلات کشور نیز همین است که بارها تکرار شده: عدالت اجتماعی. در تمام آثار دینی که شما نگاه میکنید، هدف و غایت برای حرکت جامعهی اسلامی، تشکیل جامعهی عادله است. راجع به امام زمان اینهمه اثر هست و در اغلب اینها گفته میشود که آن بزرگوار تشریف بیاورند تا اینکه جهان را پر از عدل کنند. بیش از آنچه که گفته شده «پر از دین حق کنند» گفته شده «پر از عدالت کنند». یعنی آنچه که در درجهی اول مطرح است، «عدالت» است که باید انجام گیرد.
اینجانب ضمن تبریک به ملت عزیزمان برای این حسن انتخاب و با معرفت به مقام و مرتبت والای شخصیت برجسته و چهرهی منور نظام جمهوری اسلامی و رکن رکین انقلاب و بازوی توانا و زبان گویای آن، جناب آقای هاشمی رفسنجانی دامعلاه، رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب میکنم. بدیهی است که تنفیذ اینجانب نیز، مانند رأی ملت، تا زمانی است که ایشان در همان صراط مستقیم و منهاج قویمی قدم برمیدارند که سالهای عمر بابرکت خود را در طی مراحل نورانی آن گذرانیدهاند؛ یعنی راه دفاع از اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآله و مجاهدت برای تحقق حاکمیت کامل قرآن و عمل به شریعت و حمایت از محرومان و مستضعفان و کوشش برای ریشهکن کردن فقر و تبعیض و استقرار عدالت اجتماعی و تمسک به اصول پایدار انقلاب اسلامی، که البته همواره چنین خواهد بود.
مسألهی دوم هم مسألهی سیاستها و برنامههاست. من فقط یک جمله در باب سیاستهای اقتصادی عرض کنم که بحمدالله، دولت عزیزمان برنامهی اول را به اواخرش رساند و به زودی برنامهی دوم را بعد از یکسال یا کمتر، شروع خواهد کرد اساس در نظام اسلامی، عبارت است از رفاه عمومی و عدالت اجتماعی. فرق عمدهی ما با نظامهای سرمایهداری همین است.
در نظامهای سرمایهداری، اساس، رشد اقتصادی و شکوفایی اقتصادی و ازدیاد و تولید ثروت است. هر که بیشتر و بهتر تولید ثروت کند، او مقدم است. آنجا مسأله این نیست که تبعیض یا فاصله پیش آید. فاصله در درآمدها و نداشتن رفاه جمع کثیری از مردم، نگرانی نظام سرمایهداری نیست. در نظام سرمایهداری، حتی تدابیری که ثروت را تقسیم کند، از نظر نظام سرمایهداری، تدابیر منفی و مردودی است. نظام سرمایهداری میگوید: «معنی ندارد که ما بگوییم ثروت جمع کنید تا آن را از شما بگیریم تقسیم کنیم! این معنی ندارد. اینکه شکوفایی نخواهد شد!» نظام اسلامی اینگونه نیست. نظام اسلامی معتقد به یک جامعهی ثروتمند است، نه یک جامعهی فقیر و عقبمانده. معتقد به رشد اقتصادی است؛ ولی رشد اقتصادی برای عدالت اجتماعی و برای رفاه عمومی، مسألهی اول نیست. آنچه در درجهی اول است، این است که فقیر در جامعه نباشد؛ محروم نباشد؛ تبعیض در استفاده از امکانات عمومی نباشد. هر کس برای خودش امکاناتی فراهم کرد، متعلق به خود اوست. اما آنچه که عمومی است مثل فرصتها و امکانات متعلق به همهی کشور است و باید در اینها تبعیضی وجود نداشته باشد. معنی ندارد که یک نفر پای خود را بگذارد روی دوش مأمورین دولتی و با ترفند و خدای ناکرده با اعمال روشهای غلط، امتیاز بگیرد، رشدی افسانهای بکند و بعد بگوید: «آقا، من ثروت را خودم به دست آوردهام.» در نظام اسلامی، چنین چیزی را نداریم. ثروتی که بر پایهی صحیحی نیست، از اصل نامشروع است. اسلام یک روش خاص خود دارد. مسلکی در مسائل اقتصادی جامعهی اسلامی دارد و آن سلک را طی میکند. اساس سیاست کلی اقتصادی کشور، عبارت است از رفاه عمومی و عدالت اجتماعی. البته ممکن است یک نفر با تلاش و استعداد بیشتر، بهرهی بیشتری برای خودش فراهم کند. این مانعی ندارد. اما در جامعه فقر نباید باشد. هدف برنامهریزان باید این باشد. سازمان برنامه و برنامهریزان کشور، با این سیاست کلی و بر این اساس باید برنامهریزی کنند. به شما برادران و خواهران عزیز عرض میکنم: وقتی یک انقلاب در یک کشور به وجود میآید، برای این است که اوضاع عمومی و نظام اجتماعی کشور را عوض کند؛ حکومت را دگرگون کند؛ روابط اجتماعی و اقتصادی را دگرگون کند. این، هدف یک انقلاب است. اما هدف عوض شدن و دگرگون شدن اوضاع اجتماعی چیست؟ چرا میخواهیم اوضاع اجتماعی عوض شود؟ برای اینکه اخلاق مردم عوض شود. برای اینکه در نظام فاسد و جائر و در نظام طاغوتی، انسانها بد تربیت میشوند. انسانها مادی و بیمعنویت و بیحقیقت بار میآیند. انسانها بیوفا، بیصفا و بیصداقت بار میآیند. انسانها از رحم و مروت و دوستی و همکاری و همراهی، دور میمانند. اینها آثار یک زندگی اجتماعی فاسد و غلط است. انقلاب برای این است که جامعه را عوض کند و عوض کردن جامعه برای این است که اخلاق انسانها عوض شود. برای این است که انسانها به خوبی تربیت شوند. لذا شما میبینید در دعای روزهای ماه رمضان، یکی از فقرات اصلی دعا این است که: «اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک.» اینگونه است که عدالت اجتماعی تأمین میشود. عدالت اجتماعی، یک اصل است. یک هدف اصلی و والاست. اما عدالت اجتماعی، در صورتی در جامعه تامین میشود که افراد در جامعه تربیت شده باشند؛ ظلم نکنند و زیر بار ظلم نروند.
جامعهی ما، به برکت انقلاب، اخلاقش به سمت اخلاق الهی، گردش قابل توجهی کرد؛ اگرچه این گردش کامل نیست و باید باز هم ادامه پیداکند. این جوانان را دیدید در جنگ چه کردند؟! این پدران و مادران را دیدید چگونه از عزیزان خود، برای خدا و قرآن و دین گذشتند؟! این انسانها را دیدید چگونه از ثروت شخصی خودشان زنان از طلای خودشان، مردان از دسترنج خودشان برای خاطر مصالح عمومی، برای جنگ، برای حل مشکلات کشور، برای سیل و زلزلهی فلانجا، صرف نظر کردند؟! اینها گردش به سمت اخلاق اسلامی است. قبل از انقلاب این چیزها بود؛ اما در مقیاسهای بسیار کوتاه و کوچک. عمومی نبود. مواظب باشید که این حرکت به سمت اخلاق اسلامی، ادامه پیدا کند. اگر اینگونه شود، جامعهی ما از عدالت اجتماعی برخوردار خواهد شد. عدالت اجتماعی، به مقدار زیادی وابسته به اخلاق است. البته بخش عمدهی آن مربوط به مقررات و قوانین جامعه است. اما مقررات و قوانین، بدون اینکه افراد از اخلاق الهی و اسلامی برخوردار باشند، چندان کارساز نیست. امروز در جامعهی ما، هستند کسانی که درآمدهای زیادی دارند. حال یا تخصص آنها تخصص مورد نیازی است، یا افراد کمی آن تخصص را دارند. به هر جهت و به هر دلیل، درآمدهای زیادی دارند. آیا این همه درآمد را باید صرف خودشان کنند؟ این اخلاق مادی است. این اخلاق شیطانی است. به تعبیر درستتر، این اخلاق حیوانی است. حیوان هرچه دارد، مال شخص خودش است. اخلاق انسانی و بخصوص آن اخلاق والای اسلامی، این طور حکم نمیکند. آنچه شما دارید، باید پس از آنکه نیاز ضروری خودتان را تأمین کردید و خواستههای خودتان را عمل نمودید، برای بقیهی انسانهایی که در آن جامعه هستند صرف شود. همسایهی شما اگر نیازی دارد، صرف او شود. خویشاوند شما اگر نیازی دارد، صرف او شود. فرض کنید امروز در جامعهی ما، مدرسهسازی یک مسألهی مهم است. ساختن فضاهای آموزشی، یا همین رسیدگی به عقبافتادهها و معلولین جسمی و ذهنی، یک کار مهم است. کسانیکه امکان مالی دارند، بسیار شایسته است و از لحاظ اخلاقی یک فریضه است که بخشی از ثروت خودشان را برای اینها صرف کنند. این، همان دگرگونی اخلاقی است. اگر اخلاق در جامعه تأمین شد، عدالت اجتماعی تأمین میشود؛ جامعه آباد میشود و انسانها در بهشت زندگی میکنند؛ ولو در همین دنیا. در سطح عالم، مشاهده میکنیم عمده فجایعی که بر سر بنیآدم میآید، ناشی از اخلاق سوء و فسادهایی است که در اخلاق افرادی از نوع بشر هست. شما همین ظلمهایی را که در سطح دنیا میشود نگاه کنید! البته ما از علل سیاسی غافل نیستیم. عوامل اقتصادی و سیاسی این تحلیلها روشن است. لکن اگر در ریشه و پایهی همهی آنها دقت کنید، یک عنصر سوءاخلاق وجود دارد. اعتقاد بنده این است که تربیتها و اخلاقهای غلط است که امروز ملتهایی را در دنیا دچار مصیبتهای بزرگ کرده است. در همین مسألهی بوسنی هرزگوین موطن مسلمانان مظلومی که در قلب اروپا این گونه قتل عام میشوند و دچار مصائب روزافزونی هستند اگر دروغگویی بعضی از مسؤولین قدرتهای استکباری دنیا نمیبود، مسلمانان آنجا این وضعیت را نداشتند. یک سال و چند ماه است که این مردم بیچاره و این ملت مظلوم، زیر ضربات یک عده وحشی نژادپرست فاشیست یعنی صربها قرار دارند. با کلمات و الفاظ، سر مردم را گرم میکنند و همهی اینها ریشه در اخلاق فاسد، ریاکاری و دروغگویی دارد. خوی استکباری که امروز رژیم ایالات متحدهی امریکا دارد، در بن و بنیاد، یک مسألهی اخلاقی است و ریشهی اخلاقی دارد. استکبار هم یک امر اخلاقی است؛ یک اخلاق فاسد است. اینها انصاف ندارند. اگر انصاف داشتند؛ اگر مروت داشتند؛ اگر انسانیت در آنها بود، با ملتهای دنیا اینطور عمل نمیکردند. آنچه که من به برنامهریزان و مسؤولین دولتی مؤکدا سفارش میکنم، این است که در این برنامه توجه کنند که هدف اصلی، کمک به طبقات محروم جامعه باشد. این، چیزی است که ما را به «عدالت اجتماعی» نزدیک میکند. هدف اصلی در کشور ما و در نظام جمهوری اسلامی، عبارت از تأمین عدالت است و رونق اقتصادی و تلاش سازندگی، مقدمهی آن است. ما نمیخواهیم سازندگی کنیم که نتیجهی این سازندگی یا نتیجهی رونق اقتصادی، این باشد که عدهای از تمکن بیشتری برخوردار شوند و عدهای فقیرتر شوند. این، به هیچوجه مورد رضای الهی و رضای اسلام و مورد قبول ما نیست. ما میخواهیم سازندگی شود و کشور رونق اقتصادی و پیشرفت مادی پیدا کند و ازلحاظ اقتصادی رشد کند، تا بتواند به عدالت اجتماعی نزدیک شود و فقیر نداشته باشیم؛ تا دیگر، طبقات محروم در جامعه، احساس محرومیت نکنند و محروم نباشند؛ تا منطقهی محروم در کشور نداشته باشیم و فاصلهی بین فقیر و غنی، روزبهروز کمتر شود. این، هدف اصلی است. باید این را در برنامه مورد نظر قرار دهند. این برنامههای پنج ساله، هر کدام رقم درشتی برای حرکت ملت و دولت به سمت اهداف انقلاب است. باید این جهت را، که جهتگیری انقلابی است، با تأکید و اصرار هر چه تمامتر، در آن رعایت کنند و آن را حفظ نمایند.
در قلمرو حیات اجتماعی، چیزی که بهعنوان هدف معین شده است، عدالت اجتماعی است. «لیقوم الناس بالقسط.». «قسط» با «عدل» فرق میکند. عدل یک معنای عام است. عدل همان معنای والا و برجستهای است که در زندگی شخصی و عمومی و جسم و جان و سنگ و چوب و همهی حوادث دنیا وجود دارد. یعنی یک موازنهی صحیح. عدل این است. یعنی رفتار صحیح؛ موازنهی صحیح؛ معتدل بودن و به سمت عیب و خروج از حد نرفتن. این، معنای عدل است. لکن قسط، آنطور که انسان میفهمد، همین عدل در مناسبات اجتماعی است. یعنی آن چیزی که ما امروز از آن به «عدالت اجتماعی» تعبیر میکنیم. این، غیر از آن عدل به معنای کلی است. انبیا اگر چه حرکت کلیشان به سمت آن عدالت به معنای کلی است - «بالعدل قامت السموات و الارض»؛ آسمانها هم با همان اعتدال و عدالت و میزان بودن سر پا هستند - اما آن چیزی که فعلا برای بشر مسأله است و او تشنهی آن است و با کمتر از آن نمیتواند زندگی کند، قسط است. قسط یعنی اینکه عدل، خرد شود و به شکل عدالت اجتماعی در آید. «لیقوم الناس بالقسط.» انبیا برای این آمدند.
هفتم، نقش محوری دادن به نجات محرومین و تأمین عدالت اجتماعی. همیشه، مردم در چشم امام، «اصل» بودند. در منطق و در خط حکومتی امام امت، محرومان و مستضعفان محور تصمیمگیریها محسوب میشدند و همهی فعالیتهای اقتصادی و امثال آن، بر محور نجات محرومین از محرومیتها بود.
تبلیغات استکباری بر ضد اسلام که بخشی از حملهی صلیبی جدید است، چنین وانمود میکند که اسلام قادر بر سازماندهی زندگی سیاسی و اقتصادی ملتهای مسلمان نیست و ملتهای مسلمان چارهای جز این ندارند که با معیارها و شکل و محتوای حکومتها و نظامهای سرمایهداری غرب زندگی کنند! این، یک ترفند و دروغ مزورانه است که برای وابسته کردن کشورهای اسلامی به اردوگاه استکباری غرب و استثمار منابع مادی آن طراحی شده و سالها است تبلیغ میشود. نظام سرمایهداری غرب، تا گلو در مشکلات انسانی لاینحل فرو رفته و با وجود ثروتهای فراوانی که در اختیار دارد، از استقرار عدالت اجتماعی، به کلی ناتوان مانده است. شورش اخیر سیاهان در امریکا، نشان داد که نظام امریکا نه فقط نسبت به ملتهای آسیا و آفریقا و امریکای لاتین، که نسبت به ملت خود نیز با بیعدالتی عمل میکند و در اینجا نیز مانند آنجاها، اعتراض را با خشونت و سرکوب پاسخ میدهد. درست است که اردوگاه کمونیزم متلاشی و نابود شد، اما رقیب آن، یعنی اردوگاه سرمایهداری هم، با وضع فعلی و بخصوص با غرور و طغیانی که پس از یکهتاز شدن در میدان قدرت بدان دچار شده، ماندنی نیست و دیر یا زود، دنیا شاهد سقوط و متلاشی شدن آن نیز خواهد بود.
انبیا آمدند تا چنین جامعهای را به وجود آورند. اگر جامعهای که انسانها و مردمش درست میاندیشند و عمل میکنند، دارای رحم و مروتند، دارای احساس مسؤولیت در پیش خدای بزرگند، دارای احساس معنویتند، غرق در ماده نیستند و همه چیز را برای خود نمیخواهند؛ قدرت و رفاه مادی بیابند، آن پول و قدرت و آن پیشرفت و رفاه مادی، برای همهی انسانهای دنیا، خیر به وجود میآورد. همانطور که در صدر اسلام، اسلام آمد و چراغ علم و معنویت را در دنیا روشن کرد. اسلام آمد و به همان اندازه که جوامع فاتح صدر اسلام از معنویات برخوردار بودند، عدالت اجتماعی را در سطح عظیمی از دنیا مستقر کرد و در سطح دنیا به تربیت انسانها پرداخت.
البته نباید کسی تصور کند که آنچه انجام گرفته، خواهد توانست چهرهی ظاهر این کشور را آنچنان دگرگون کند که دیگر انسان اثری از دردهای گذشته پیدا نکند؛ نه، اینطور نیست؛ این مثل همان فتح بصره است! مگر میشده در مدت سیزده سال اینطور کار کرد؟ مگر آنهایی که ثروتها و بودجههای ملیشان، ده برابر، بیست برابر و گاهی صد برابر ماست، توانستهاند فقر را در کشورهاشان ریشهکن کنند؟! البته ما با آنها قیاس نمیشویم؛ آنها نمیخواهند عدالت اجتماعی را دنبال کنند.
قدرتهای ستمگر عالم، بخصوص در صد سال اخیر، بر حذف معنویت و ارزشهای والای انسانی در زندگی جوامع بشری پای فشردهاند و نتیجهی آن، گسترش فسادهای اخلاقی و اعتیاد و بیبندوباری و ویرانی بنیان خانواده و نیز رشد استثمار و افزایش فاصلهی میان ملتهای فقیر و غنی و دوری روزافزون از عدالت اجتماعی و بیاعتنایی به کرامت انسان و تولید سلاحهای مرگبار و افزایش کشتارهای دستجمعی گردیده است. علم نیز مانند انسان، قربانی حذف معنویت و بیاعتنایی به ارزشهای دینی شده است.
ما باید مملکت خودمان - این سرزمین اسلامی - را از جهت مادی و معنوی، آنچنان بسازیم و آباد کنیم که همهی ملتهای دنیا تصدیق کنند که اسلام، قادر به سازندگی یک ملت و یک کشور به بهترین وجه است. باید عدالت اجتماعی در این کشور، به همان شکل اسلامی کامل، استقرار پیدا کند. امروز هم خیلی پیش رفتیم و خیلی از دستهای ظالم کوتاه شده؛ لیکن باز هم راههایی در مقابلمان داریم.
آنچه که امروز متن جامعهی ماست، همان خط و راه امام است. آنچه که ما آن را به صلاح دین و دنیای خودمان میدانیم، همان چیزی است که با انگشت اشارهی امام در مقابل ما باز شده و قدم در آن گذاشتیم و یازده سال با قدرت در آن حرکت کردیم و باز هم تا جان در بدن داریم، آن راه را ادامه خواهیم داد. از هیچیک از آرمانهایی که به وسیلهی امام(رضواناللهتعالیعلیه) ترسیم شده، چشمپوشی نخواهیم کرد؛ چه در زمینهی مسائل داخلی، چه در زمینهی عدالت اجتماعی، چه در زمینهی ترجیح پابرهنگان در نظام اسلامی و در کشور ما و نیز ترجیح منافع و خواستها و انگیزهها و احساسات آنها بر مرفهان - و به تعبیر امام، مرفهان بیدرد - چه در زمینهی حمایت مردم از مسؤولان و آن را فریضه دانستن، چه در زمینهی تکیهی مردم بر نیروهای خودشان و حرکت به سمت جوشاندن سرچشمههای استعداد در درون کشور و خودکفایی، چه در زمینهی مسائل خارجی، یعنی مقابله با استکبار، خط جدایی از ابرقدرتها و قدرتهای دخالتکننده؛ آن چیزی که با عنوان افتخارآمیز «نه شرقی، نه غربی» - در آن روزی که دنیا واقعا بلوکبندی شرق و غرب داشت - معرفی میشد، مبارزهی با قدرتهای ظالم و ستمگر عالم، مقابله و معارضهی حتمی با هر نشانهیی از سلطهگری که در دنیا مشهود باشد - در هرجای دنیا فرقی نمیکند، از نظر ما تسلط چنگالهای نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر کشوری و در هرجایی مردود است - و نیز در زمینهی بزرگ و اصلی شمردن مسألهی فلسطین و بقیهی خطوط روشنی که امام ترسیم کردند.
از همان چیزهایی که آن روز ایشان در زندگی دنیوی رنج میبردند، امروز هم قاعدتا روح مطهر ایشان از آن چیزها آزرده میشود؛ ببینید ایشان از چه چیزهایی رنج میبردند. امام طرفدار وحدت و طرفدار فقرا و ضعفا و عدالت اجتماعی و مقابله و مبارزه با گردنکلفتهای استکبار جهانی و وابستگانشان بود، طرفدار فعالیت روزافزون و با کیفیت هرچه بیشتر روحانیت و علمای متعهد و آگاه و وظیفهشناس و عالم و فاضل بود، طرفدار جوانان با اخلاص و پرشور بود، طرفدار مسؤولان علاقهمند بود. امروز هم همان حرفهاست. امروز هم همان خط، همان حدود و مرزها، همان هدفها و همان راههاست. مواظب باشید که این راه، درست پیموده بشود.
انقلاب بزرگ ما، خصوصیاتی مخصوص به خود داشت. این خصوصیات که بارها هم در تحلیلهای ملت ما و آشنایان با انقلاب تکرار شده، اولین بار در یک انقلاب مشاهده میشد: تکیهی به اسلام، هدفگیری ایجاد حکومت اسلامی، تجدید نظر در مفاهیم سیاسی عالم - مثل آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و چیزهای دیگر - و حرکت به سمت دنیا و جامعهیی که بر پایهی ارزشهای اسلامی بنا شده باشد.
فوریترین هدف تشکیل نظام اسلامی، استقرار عدالت اجتماعی و قسط اسلامی است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهی، برای همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایهی قسط و عدل زندگی کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انسانی نایل آیند. دعوت به نظام اسلامی، منهای اعتقادی راسخ و عملی پیگیر در راه عدالت اجتماعی، دعوتی ناقص، بلکه غلط و دروغ است و هر نظامی هرچند با آرایش اسلامی، اگر تأمین قسط و عدل و نجات ضعفا، و محرومین، در سرلوحهی برنامههای آن نباشد، غیراسلامی و منافقانه است. و از همینجاست که ادعای سلاطین و حکامی که با وجود داعیهی مسلمانی و شعار پیروی از قرآن، راه دیگر جباران را پیموده و فاصلهی فقیر و غنی را بیشتر کرده و خود در صف اغنیا قرار گرفته و از درد فقرا و پابرهنگان غافل ماندهاند، چه در تاریخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوی هوشمندان آشنا به معارف قرآن و اسلام، مردود دانسته شده است.
در انقلاب اسلامی ایران، چند خصوصیت مهم وجود داشت که همه منطبق بر حرکت اسلامی صدر اول بود:...
خطوط اصلی جامعهی مطلوب، یعنی استقرار شریعت اسلامی که متضمن عدل اجتماعی و استقلال سیاسی و استغنای اقتصادی و رشد علمی و اخلاقی است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» که به معنای تبدیل واقعی و همهجانبهی بنیانهای زندگی جاهلی به بنیانهای اسلامی است، مطرح گردید. مظهر عدل پروردگار، امام زمان(عج) است و میدانیم که بزرگترین خصوصیت امام زمان(علیهالصلاةوالسلام) - که در دعاها و زیارات و روایات آمده است - عدالت میباشد: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا». ما باید امروز جامعه را جامعهی عدالت بکنیم. در بنای یک جامعه، عدالت از همه چیز مهمتر است. عدالت، به معنای عدم تبعیض در حقوق و حدود و احکام است. عدالت، یعنی کمک به مردم محروم و ضعیف. عدالت، یعنی اینکه برنامهها و حرکت کلی کشور، در جهت تأمین زندگی مستضعفان باشد. عدالت، به معنای این است که کسانی که در زیر سایهی سنگین نظام طاغوتی، از حقوق خود محروم ماندند، به حقوقشان برسند. عدالت، یعنی اینکه عدهی خاصی برای خودشان حق ویژهیی قایل نباشند. عدالت، یعنی اینکه حقوق انسانی و اجتماعی و عمومی و حدود الهی، یکسان بر مردم اجرا شود. اگر جلوی کسانی که با تکیه بر فریب و زور و یا بر اساس کارهای ناصحیح و مبتنی بر عقلهای مادی و منحرف از معنویت، توانستند به چیزهایی که حق آنها نبوده است، دست پیدا کنند، گرفته شود تا فرصتی برای ادامهی کار خود پیدا نکنند، عدالت تحقق پیدا کرده است.
مظهر عدل پروردگار، امام زمان است و میدانیم که بزرگترین خصوصیّت امام زمان (علیه الصّلاة و السّلام) که در دعاها و در زیارات و در روایات هست، عدالت است؛ یَملَاُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلا. ما باید امروز جامعه را جامعهی عدالت بکنیم. در بناى یک جامعه، عدالت از همهچیز مهمتر است. عدالت به معناى عدم تبعیض در حقوق و حدود و احکام است؛ عدالت یعنى کمک به مردم محروم و ضعیف؛ عدالت یعنى برنامههاى کشور و حرکت کلّى کشور در جهت تأمین زندگى مستضعفان و مردم ضعیف باشد؛ عدالت به معناى این است که آن کسانى که در زیر سایهی سنگین نظام طاغوتى از حقوق خودشان محروم ماندهاند، به حقوق خودشان برسند؛ عدالت یعنى اینکه عدّهی خاصّى، عدّهی ویژهاى، براى خودشان حقّ ویژهاى قائل نباشند؛ حقوق - حقوق انسانى، حقوق اجتماعى، حقوق عمومى - یکسان [باشد] و حدود الهى هم یکسان باید بر مردم اجرا بشود؛ این معناى عدالت است. عدالت یعنى آن کسانى که با تکیهی بر فریب، بر زور، بر کارهاى ناصحیح، بر عقلهاى مادّى و منحرفِ از معنویّت، توانستند به چیزهایى که حقّ آنها نبوده دست پیدا کنند، فرصت پیدا نکنند این راه را همینطور ادامه بدهند.
امروز بعکس، عدالت اجتماعیاى که ما مطرح میکنیم و حقوق بشر به سبکى که اسلام مطرح میکند، بمراتب راقیتر(۴) است از آنچه دنیاى دموکراسى آن را مطرح میکند. ما عدالت اجتماعیمان از دنیاى بهاصطلاح سوسیالیسم پیشرفتهتر است؛ حقوق بشرمان و آزادیهاى فردیمان از آنچه در دنیاى بهاصطلاح دموکراسى مطرح میشود، پیشرفتهتر است. این را هم دنیا قبول دارد؛ به این تبلیغات رادیوها یا مجلّات -که پول میگیرند چیز مینویسند، ارتجاع مِرتجاع میگویند- نگاه نکنید، اینها قابل ذکر و قابل توجّه نیست.
این، ماه شعبان است، آستانهی ماه مبارک رمضان، و این دعاها و این راه و این صفا و این توصیهی امام امّت [است].
و ملّت ما احتیاج دارد امروز و همیشه به عزم پولادین و قدم استوار در این راه پُرفرازونشیب، در راه مَجد(۹) امّت اسلامى و اِعلاء کلمهی(۱۰) اسلام و مسلمین، در راه احیاى ارزشهاى اسلامى، در راه مجسّم کردن واقعى عدالت؛ [یعنى] عدالت اجتماعى و حمایت از مظلوم و ضعیف، چیزى که در دنیا شعار آن را دادند، امّا عمل نشد. امروز همهی آنچه در دنیا از شعارها مطرح است -اگرچه غالباً عملى تحت آن شعارها انجام نمیشود؛ [مثل] شعار عدالت اجتماعى، شعار آزادگى و آزادى، شعار علم و دانش و ترقّیخواهى، شعار تعالى سطح زندگى؛ این شعارهایى که دولتها و ملّتها و صاحبان افکار و مکاتب میدهند- شعارهاى همان بعثت الهى است که البتّه به شکل ناقص در دست مردم وجود دارد و بعضى به سمت آن حرکت میکنند؛ امّا نفْس این شعارها در دنیا، به برکت بعثتها و بعثت آخرین -بعثت خاتم- مطرح شده. امروز ما و همهی بشر، به سمت تدیّن به مفاهیم و ارزشهاى این بعثت داریم حرکت میکنیم.
آنچه ما امروز در مقابل خودمان داریم، یک ایران آباد، یک ایران کامل، یک کشور از همه جهت مورد غبطهی دوست و دشمن [است]؛ که نگاه کنند، بگویند بهبه! این صنعتش است، این کشاورزیاش است، این حکومتش است، این عدالت اجتماعیاش است، و از این قبیل. به نظر شما رسیدن ما از اینجا به آن نقطه[ى مطلوب] مشکلتر است از رسیدن ما از آن نقطه به اینجا؟ نه، به نظر من خیلى آسانتر است. از آنجا به اینجا رسیدن، یعنى تبدیل شدن قلعهی امن استکبار جهانى به سنگر مستحکم ضدّ استکبار جهانى -که امروز ایران بحمدالله هست و خواهد بود- بمراتب راه طولانیتر و دشوارتر و طینشدنیترى است از آن راهى که ما امروز داریم به آن نقطهی مطلوب؛ یعنى یک کشور آبادِ آزادِ عادلانهی مرتّبِ خوبِ اسلامىِ پُرتپشِ پُرحرکتِ آبرومندِ عزیز و امثال اینها؛ این راه خیلى از آن راه نزدیکتر است، خیلى رفتنیتر است، خیلى شدنیتر است، ابزارش خیلى دراختیارتر است. برادران! ما میتوانیم این راه را برویم؛ امّا همان شرط را دارد: اَن تَقوموا لِله.
در محیط سیاست داخلى، یکى از آن چیزهایى که لازم است، عدالت اجتماعى است. بدون عدالت اجتماعى، بدون تأمین عدالت در جامعه، جامعه، اسلامى نخواهد بود. اگر کسى تصوّر بکند که ممکن است ما تحقّق دین الهى -هر دین واقعى، نهفقط اسلام- را در جایى داشته باشیم که در آن، عدل اجتماعى -به معناى صحیح و وسیع این کلمه- تحقّق پیدا نکرده باشد، باید بداند که اشتباه میکند. هدف پیغمبران اقامهی قسط است، لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۱۴) اصلاً پیغمبران آمدند تا اقامهی قسط کنند. البتّه اقامهی قسط، یک منزل است در راه؛ هدف نهایى نیست؛ لکن آنها که آمدند، کار اوّلشان این بود: اقامهی قسط و مردم را از شرّ ظلم و جور طاغیان و ظالمان نجات دادن. هدف حکومت ولیعصر (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) در آخرالزّمان هم، باز همین عدل است.
عدالت اجتماعى هدف بزرگ پیغمبران و هدف قیام ولیعصر (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) است. این از لحاظ عملى، اوّلین ارزش در نظام ما باید باشد که در تمام برنامهریزیها و عملها و امثال این، مورد توجّه باشد.
مبارزهی با فقر غیر از عدالت اجتماعى است؛ اشتباه نشود. عدالت اجتماعى یک ارزش بالاتر است؛ یعنى استقرار عدل در جامعه و از بین رفتن هرگونه تبعیضى. و این یک مسئلهی دیگر است.
و البتّه این را هم عرض بکنم؛ ما که میگوییم این سه دشمن را بزداییم یا عدالت اجتماعى را تأمین کنیم، همه را در محور تعالیم اسلام میگوییم. خیلیها در دنیا خواستند فقر را ریشهکن بکنند، [امّا] از چه طریقى استفاده کردند؟ همهی حرف سَرِ این طریقها است. مثلاً از همین روش سوسیالیسم استفاده کردند؛ خب، روش سوسیالیسم غلط از آب در آمد. آنهایى که از اوّل، این روش را اختراع کردند، شاید قصد سوئى هم نداشتند -یعنى حتماً نداشتند- فکر میکردند یک کارى و یک راهى است. گفتند بیاییم همهی سرمایهها را از مردم بگیریم و بدهیم دست دولت تا این سرمایهدارى وربیفتد؛ دولت هم عادلانه تقسیم میکند. غافل بودند که دولت هم متشکّل است از یک عدّه انسان که آنها هم مثل همان سرمایهدارها، همان احساسات را دارند؛ بعد از یک مدّتى به یک چیزى حتّى پُرضررتر و بیکارهتر از آن سرمایهدارها تبدیل شدند؛ ملاحظه کردید؛ که [نمونهی آن] این کشورهاى اروپاى شرقى است. آن آقا که یک رهبر سوسیالیست بود و تا همین دم آخر شعار سوسیالیسم میداد، شنیده شد -چقدر راست است، چقدر دروغ است [نمیدانم]؛ امّا بههرحال این حرفها و اظهارات، یک پَرهیبى(۲۰) از واقعیّت را نشان میدهد- دخترخانم ایشان براى وزن کردن غذاى سگش از ترازوى طلائى استفاده میکرد! کدام سرمایهدارى در دنیا از این بدتر و لجنتر کار میکند؟ سوسیالیسم اینجورى است. [باید] فقر را برطرف کنیم، عدالت اجتماعى را مستقر کنیم، امنیّت را ایجاد کنیم، بیسوادى را ریشهکن کنیم، [امّا] از راه اسلام و در محور تعالیم اسلام؛ بدون این نمیشود، مقاصدمان برآورده نخواهد شد.
البته، در مسائل داخلی و سازندگی، رفاه و رفع مشکلات و ایجاد سازندگی، تنها هدف نیست. در مسائل داخلی هم، تأمین عدالت اجتماعی و امنیت عمومی و رعایت طبقات ضعیف و محروم، یک رکن اصلی است؛ همچنانکه در سطح حرکت عمومی کشور، اخلاق و روحیات اسلامی و برادری و گذشت و ایثار و بقیهی خلقیات حسنهی اسلامی هم، باید مورد توجه قرار بگیرد.
اینجانب، ضمن سپاس مجدد از الطاف نهان و آشکار حضرت حقتعالی (جلتعظمته)، به پیروی از ملت عظیمالشأن و با معرفت به مقام و مرتبت یاور صمیمی امام و شخصیت برجستهی نظام جمهوری اسلامی و بازوی توانا و زبان گویای آن، جناب آقای هاشمی رفسنجانی(دامتتأییداته)، رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب میکنم و بدیهی است که این رأی و تنفیذ تا زمانی است که ایشان در همین صراط مستقیم و نورانی که عمر شریف خود را تاکنون در آن گذرانیدهاند - یعنی راه دفاع از اسلام ناب محمدی (صلیاللهعلیهواله) و مجاهدت برای تحقق حاکمیت کامل قرآن و عمل به شریعت و طرفداری از محرومین و مستضعفین و کوشش برای ریشهکن کردن فقر و محرومیت و استقرار عدالت اجتماعی - راه خود را ادامه دهند که البته چنین خواهد بود.
پایان یافتن عزای رسمی، به معنای پایان یافتن درد و داغ ملت ایران در این سوگ بزرگ نیست. یاد جاودانهی امام کبیر ما، هم با خاطرههای شیرین حیات بابرکت او، و هم با غم فقدان تسلاناپذیر او، همواره همراه خواهد بود. با این همه، من با تشکر مجدد و با تبریک عید سعید قربان که خاطرهی غمانگیز محرومیت از حج را بار دیگر زنده میسازد و فریاد ملت ما در برائت از کفار مستکبر و عمال مرتجع آنان را رساتر میسازد، از عموم ملت ایران میخواهم که رخت عزا از تن برکنده و جامهی کار و تلاش و جد و جهد به تن کنند و با توان و نیروی جدیدی که تجسم لطف خدا بر امام ما در ممات اوست، به سمت هدفهای او پیش روند. حرکت به سمت هدفهای امام و انقلاب و تأمین عمران و آبادی و عدالت اجتماعی و حفظ مواضع انقلابی و ساختن کشوری نمونه، کار و تلاش و جد و جهد میطلبد.
در این مرحله از انقلاب، هدف عمده عبارت است از ساختن کشوری نمونه که در آن، رفاه مادی همراه با عدالت اجتماعی و توأم با روحیه و آرمان انقلابی، با برخورداری از ارزشهای اخلاقی اسلام تأمین شود. هریک از این چهار رکن اصلی، ضعیف یا مورد غفلت باشد، بقای انقلاب و عبور آن از مراحل گوناگون ممکن نخواهد شد.
رفاه مادّی، به معنای ترویج روحیهی مصرفگرایی نیست - که خود، یکی از سوغاتهای شوم فرهنگ غرب است - بلکه بدین معنی است که کشور از نظر آبادی و عمران، استخراج معادن و استفاده از منابع طبیعی، تأمین سلامت و بهداشت جامعه، رونق اقتصادی و رواج تولید و تجارت، با تکیه بر استعدادهای ذاتی نیروهای انسانی خودی، به حد قابل قبول برسد و علم و فرهنگ و تحقیق و تجربه همگانی شود و نشانههای فقر و عقبافتادگی رخت بربندد. عدالت اجتماعی، بدین معنی است که فاصلهی ژرف میان طبقات و برخورداریهای نابحق و محرومیتها از میان برود و مستضعفان و پابرهنگان که همواره مطمئنترین و وفادارترین مدافعان انقلابند، احساس و مشاهده کنند که به سمت رفع محرومیت، حرکتی جدی و صادقانه انجام میگیرد. با قوانین لازم و تأمین امنیت قضایی در کشور، بساط تجاوز و تعدی به حقوق مظلومان و دستاندازی به حیطهی مشروع زندگی مردم جمع شود. همه کس احساس کند که در برابر ظلم و تعدی میتواند به ملجأ مطمئن پناه برد، و همه کس بداند که با کار و تلاش خود خواهد توانست زندگی مطلوبی فراهم آورد. ما کارهای زیادی داریم که باید انجام بدهیم. استکبار ما را هشت سال به جنگ تحمیلی مشغول کرد. قبل از آن هشت سال هم جنگ بود؛ منتها جنگ اعلامنشده بود. ما باید با سرعتی حرکت کنیم که جبران آن هشت سال را بکند. باید برای رفاه کشور، تأمین عدالت اجتماعی، استقرار ارزشهای اسلامی و عمق بخشیدن به انگیزههای انقلابی کار کنیم و نیازهای مادی این ملت را برآورده سازیم.
درحقیقت از نظر ناظران جهانی، قبةالاسلام و علم و مظهر جامعهی نمادین اسلام اینجاست. اگر ما ضعیف و بد عمل کنیم و نتوانیم احکام اسلامی و عدالت اجتماعی را استقرار ببخشیم و استعدادها را جوشان سازیم و از آنها استفاده کنیم و نتوانیم اخلاق اسلامی را در جامعه رواج دهیم و روابط انسانها را به صورت مطلوب تنظیم کنیم، قضاوت دنیا این خواهد بود که اسلام نتوانست به وعدههای خود عمل کند. میبینید که این مسؤولیت فقط بر عهدهی ماست، و علمای کشورهای دیگر که با نظامهای متفاوت زندگی میکنند، این احساس را در خود ندارند.
اگر جنگ هشتساله را بر ما تحمیل کردند، به خاطر این بود که ما دیرتر به بازسازی کشور و زنده کردن زمینههای عمران بپردازیم. استعمار و استکبار میدانند که اگر ملت ما به کمک مسؤولان و گردانندگان و مدیران دلسوز کشور بتواند ایرانی آباد و آزاد بسازد و آحاد جامعه را کاملا مرفه و برخوردار از عدالت اجتماعی و سایر ارزشهای اسلامی کند و در زیر چتر شریعت مقدسهی اسلام نگهدارد، در آن صورت انقلاب بزرگ و شکوهمند ما به خودی خود و بدون آنکه کسی تلاش کند، به همهی کشورهای اسلامی صادر خواهد شد و الگوی دیگران قرار خواهد گرفت.
آیندهی بسیار روشنی پیش روی ماست، که به سمت آن در حرکتیم؛ آیندهیی که ملت ایران خواهد توانست به برکت اسلام و نظام اسلامی، هم عدالت اجتماعی و رفاه مادی داشته باشد، و هم به استقلال کامل دست یابد. از روز اول پیروزی انقلاب، ما به سمت این آینده حرکت کردهایم و به اعتقاد من، قسمتهای سختترش را پشت سر گذاشتهایم. نمیگویم بدون تحمل زحمت میشود به آن آینده رسید؛ اما میگویم با حفظ وحدت و ایمان و انگیزه و ادامهی حرکت، میتوان به آن دست یافت. عمده این است که ما یاد و راه و هدفهای امام(ره) را همیشه در خاطر داشته باشیم و آنها را حفظ کنیم.
نمودار
مقالات
مرتبط
آخرین مقالات
|