![]()
1370/11/30
بیانات در جمع طلّاب، فضلا و مدرّسین حوزهى علمیّهى قم
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّة الله فى الارضین ارواح العالمین له الفداء. قال الله الحکیم فى کتابه: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَةً اَنعَمَها عَلی قَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم وَ اَنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیمٌ.(۲) جلسهى بسیار باعظمت و پُرمغز و استثنائىاى است. این هم از برکات انقلاب بزرگ اسلامى ما است که این فرصت را میبخشد که مسئولین کشور با ارکان حوزهى علمیّه و فضلا و اساتید و شخصیّتهاى برجسته در زیر یک سقف، صمیمانه و با احساس همدلى گرد یکدیگر جمع بشوند و مسائلى را که مهم میدانند، با هم در میان بگذارند و این حقیقت، چیزى است که با این شکل در طول تاریخ مدوّنى که ما از آن مطّلع هستیم، سابقه ندارد. فرق است بین جمعى از روحانیّون و ملّاهاى وابستهى به دستگاههاى قدرت طاغوتى که براى کسب دنیایى و جلب حطام(۳) بىارزش دنیوى با سلاطین و متجبّرین و متکبّرین عالم گرد هم بیایند، برطبق میل و نظر آنها حرف بزنند و اینکه مجموعهى علمى طراز اوّل یک کشورى با مسئولین طراز اوّل آن کشور، احساس خویشاوندى معنوى و اتّصال و ارتباط روحى و فکرى بلکه وحدت و یگانگى کنند؛ اینها دو چیز است. این شکل دوّم، آن چیزى است که در طول تاریخ گذشتهى معلوم و شناختهشدهى ما وجود خارجى نداشته است و الان هم در هیچ جاى دنیا چنین چیزى نیست. هم اولیاى دولت باید خدا را شکر کنند، هم اکابر روحانى و علمى خدا را باید شکر کنند. این فرصت بسیار مغتنمى است و شکر این نعمت، به این است که از این فرصت حدّاکثر استفاده بشود. بنده البتّه اگر میخواستم طبق شوق و میل دل خودم و انجذابى(۴) که در نفْس حقیر اینجانب هست عمل بکنم، باید بیش از اینها به قم مىآمدم و اینچنین جمعهایى را از نزدیک میدیدم و در آن شرکت میکردم؛ ولى «ماکلّ مایتمنّى المرء یدرکه»؛(۵) کارها اجازه نمیدهد و حالا که توانستهایم این فرصت را پیدا کنیم، شاید انشاءالله بتوانیم استفاده کنیم. یک نکتهى کوچک دیگر را هم قبل از شروع عرایضم عرض کنم و آن، این است که بهترین شکل این گونه مجالس، آن شکلى است که امروز در دنیا به آن میگویند سمینار؛ یعنى صاحبنظرانى جمع بشوند دربارهى موضوع واحد مورد علاقهى خود تبادل نظر کنند. هر کدام نظرات خودشان را تحقیقاً و متّکئاً به تأمّل عقلى و تلاش فکرى عرضه کنند و مجموعهى نظرات جمعبندى بشود و از آن بهرهبردارى بشود. این است آن شکل صحیح و کارآمد. جلسهى ما آن جلسه نیست؛ بنده عرایضى عرض خواهم کرد و شما بزرگان و اساتید و اعاظم حوزه آنها را خواهید شنید؛ یا در دنبال این حرفها، ما و شما تلاشى خواهیم کرد یا نخواهیم کرد؛ به هر حال یک مسئلهى یکجانبه است. اگر چه از فرمایشات حضرت آیتالله مشکینى مثل همیشه امشب هم استفاده کردیم و ایشان راه ما را کوتاه کردند و بسى از حرفهاى ما را و حرفهاى دل ما را ایشان بیان کردند لکن آن شکل سمینارى ــ یعنى تبادل نظرى ــ چیز دیگرى است و حوزه باید آنچنان کارهایى را بکند. مثلاً فرض بفرمایید یک مسئلهاى در حوزه مطرح میشود؛ مسئلهى معیشت. مسئلهاى جدّى است. جزو جدّىترین مباحث عالم، مبحث معیشت است؛ شوخى که نیست. یا چیزهایى که مربوط به جریان معنوى حوزه است؛ مثلاً آن چیزى که حالا جوانهاى حوزه، مکرّر در مکرّر آن را بیان میکنند: مسئلهى ترتیبات علمى و درسى و تقسیمبندىهاى حوزه مسئلهاى است، کتاب درسى یک مسئله است، تخصّص و رشتهگزینى یک مسئله است، نوع خدمات حوزه براى نظام یک مسئله است. خب، اینها را چه جورى حل کنیم؟ راه آن همان است که عرض کردم؛ باید در داخل حوزه کسانى فکر کنند، کار کنند از روى مسئولیّت، جمعبندى بشود و آماده بشود براى عمل؛ حتّى عامل آن هم مشخّص بشود. این کار بایستى انشاءالله در حوزه رواج پیدا کند. و امّا مطلبى که در نظر گرفتهام که عرض کنم، دو بخش است: یک بخش این است که نظام جمهورى اسلامى به طبیعت خود، نظامى است وابستهى به علماى دین؛ و علماى دین، هم از این حیث که در پدید آوردن این نظام سهم اوفر را داشتهاند و هم از این جهت که مردم دربارهى نظام به آنها مراجعه میکنند و هم از این جهت که خود مسئولند در نظام از جهات مختلف و در مشاغل مختلف، لذا علماى دین و حوزههاى علمیّه باید از وضعیّت نظام و موجودیّت نظام آنچنان که هست مطّلع باشند، نقایص را بشناسند، پیشرفتها را بدانند، آنجا را که کمک لازم است، تشخیص بدهند، آنجا را که دشمن به آن توجّه پیدا کرده و هدف گرفته است، شناسایى کنند تا بتوانند نقش صحیح خود را در تداوم این نظام ایفا کنند. حوزهى علمیّه و علماى دین و جوامع دینى و روحانى نمیتوانند از وضع نظام بىخبر باشند و بىخبر بمانند و این بىخبرى را تحمّل کنند. من اگر بخواهم یک گزارشى که خطوط کلّى را ترسیم میکند دربارهى این نظامى که این قم زادگاه و خاستگاه آن است و پدر و معمار و روح این نظام، زاده و پروریده و بزرگشدهى این حوزه است، به شما بدهم، میتوانم این گزارش را در جملات آتى خلاصه کنم. نظام جمهورى اسلامى تا امروز در درجات بالاى توفیق قرار داشته است؛ از جهات مختلف. یک نظام حکومتى و اجتماعى را در نظر بگیرید که سیزده سال از عمر آن میگذرد؛ بعد با یک محاسبهى منطقى توقّعاتى را که میشود از نظام با موجودىهایش ــ که البتّه موجودىهاى گرانقیمت و عظیمى است ــ و مشکلاتش که آنها هم به نوبهى خود بسیار عظیم بوده است، براى این مدّت سیزده سال داشت، این را اگر بنویسیم بر روى یک صفحهاى و بشماریم، یا باید عرض بکنم که همهى آن توقّعات برآورده شده است یا باید بگویم که از آن توقّعات، چیزى بیشتر هم برآورده شده است. البتّه میشود یک انتظار غیر منطقى را مطرح کرد و گفت این انتظار برآورده نشده؛ ولى خب غیر منطقى است. فرض بفرمایید ما در جنگ میخواستیم که یک رودخانهاى را یا یک ارتفاعى را بگیریم، بعد رزمندگان ما تلاش میکردند آن ارتفاع را با تلفاتى، با شهادتهایى میگرفتند، دشمن را دچار خسارتهاى سنگینى میکردند و به آن هدف میرسیدند، بعد در تبلیغات خصمانهاى که علیه ما میشد ــ چه از طرف دشمن مستقیماً، چه از طرف آنهایى که از او حمایت میکردند ــ میگفتند ایران نتوانست بصره را بگیرد! انگار ما از این عملیّات میخواستیم بصره را بگیریم. بله، ما نتوانسته بودیم بصره را بگیریم. این براى چه بود؟ این براى این بود که آن افکارى که نگران نشستهاند، تا ببینند محصول سرمایهگذارى آنها در این جبهه چه شد، احساس کنند که عجب، پس این سرمایهگذارى بر باد رفت! بصره را که نتوانستند بگیرند! امروز عین همان کار در سطح جمهورى اسلامى دارد انجام میگیرد. رادیوهاى بیگانه پُر است از آمارهاى مربوط به نشدههاى ایران که فلان کارها نشده؛ راست هم میگویند. البتّه خیلى جاها دروغ هم میگویند. شدههایى را هم، یا میگویند نشده است، یا کتمان میکنند. آنها هم ظاهراً معتقدند که راست گفتن واجب نیست! امّا آنچه را به عنوان نشدهها اعلام میکنند، چیزى نیست که نظام گفته باشد که در ظرف سیزده سال آن را میتوانیم انجام بدهیم. کدام نظام با تشکیلات منسجم، با قوّت عملى کارگزاران، در این مدّت توانسته است به این دستاوردها برسد که انتظار باشد از نظام جمهورى اسلامى با آن همه مشکلات توانسته باشد این کار را بکند؟ ما اگر بخواهیم آنچه را باید عمل بشود، در یک جمله خلاصه کنیم، آن یک جمله عبارت است از فقه اسلامى. ما باید فقه اسلامى را در جامعه پیاده کنیم. فقه اسلامى فقط طهارت و نجاسات و عبادات که نیست؛ فقه اسلامى مشتمل است بر جوانبى که منطبق است بر جوانب زندگى انسان، فردیّاً و اجتماعیّاً و سیاسیّاً و عبادیّاً و نظامیّاً و اقتصادیّاً؛ همهى جوانب زندگى بشر. فقهاللهالاکبر این است. آن چیزى که زندگى انسان را اداره میکند یعنى ذهن را، مغز را، دل و جان را، آداب زندگى را، ارتباطات اجتماعى را، ارتباطات سیاسى را، وضع معیشتى را، ارتباطات خارجى را درست میکند و تنظیم میکنند، این فقه است. خب، ما اگر بخواهیم در طول سیزده سال این فقه را فقط یاد بگیریم، میتوانیم؟ عمل کردن از یاد گرفتن مشکلتر است. این جور نیست که وقتى ما بخواهیم در یک جامعه گناه از بین برود، با یک اشارهاى بشود این کار را کرد یا با یک اِعمال زورى بشود این کار را کرد. اگر بخواهیم فقر از جامعه برود و زایل بشود، این جور نیست که در یک جامعهاى که سالهاى متمادى بلکه قرنهاى متمادى از همه جهت موارد درآمدى او و ارتباطات اقتصادى او در زیر فشار سلطههاى ظالم بوده، ما بتوانیم در یک مدّت کوتاهى یک نظم و نسقى به آن بدهیم؛ کار بسیار سخت است. ادارهى کشور، ادارهى زندگى، مواجه شدن با واقعیّت، بمراتب دشوارتر است از آنچه در ذهن انسان، از ترتیب اوضاع میگذرد. ما باید نگاه کنیم ببینیم آنچه را ما به عنوان هدف معیّن کردیم، آیا در این مدّت براى رسیدن به آن هدف، تلاشى انجام گرفته است یا نه؛ و به قدر آن تلاش، توفیق حاصل شده است یا نه؛ اگر دیدیم شده، در جمعبندى نهایى ما موفّقیم نسبت به آنچه انجام گرفته است؛ و من عرض میکنم این توفیق حاصل شده. ما در داخل کشور ــ «ما» که میگوییم، منظور [یک] شخص نیست یا مجموعهاى که اسمش را بگذاریم دولت نیست؛ «ما» یعنى نظام، بمافیه آحاد مردم و مسئولین و روحانیّون و معلّمین فکرى و نویسندگان و مانند اینها، و نقشى که امام عظیمالشّأن داشت و هر کسى هر مقدارى که نقش داشته؛ «ما» یعنى این ــ توانستهایم جهت زندگى را از جهت گناه که به طور فعّالى مردم را به آن سمت میراندند، منحرف کنیم به طرف ثواب، به طرف فعل معروف. این کار انجام گرفته در کشور. جهت جامعه وقتى به یک سمتى میرود، معنایش این نیست که در جامعه گناهکارى نیست؛ چرا، ممکن است خیلى هم باشند، [امّا] روال این است. به تعبیر امام راحل (رضوان الله علیه) آن وقتى که یکى از فتاوى معروف ایشان در این اواخر صادر شده بود، ما در خدمت ایشان بودیم، تعبیرشان این بود که امروز در کشور ما همه چیز به سمت راه درست است، در جهت درست است؛ و این درست است. خطوط اصلى، تمام در جهت درست است. البتّه در همین جهت درست هم یک آدم بدجنسى ممکن است سوءاستفاده کند؛ سوءاستفادهى مالى، سوءاستفادهى فرهنگى، سوءاستفادهى دولتى، سوءاستفادهى در مراکز و منبرها و کرسىهاى گوناگون؛ همهى اینها ممکن است، [امّا] جهت، جهت درستى است. ما توانستهایم قوانین را اسلامى کنیم و هر چه قانون زاییده میشود، اسلامى است؛ ما توانستهایم مجریان را از آدمهاى متدیّن انتخاب بکنیم و امروز هر چه مجرى در سطوح عالى گماشته میشود، متدیّنینند. بهتر آن وقتى خواهد شد که تا سطوح پایین هم متدیّنین بشوند امّا این کارى است از آن کارهاى درازمدّت. چون این کار دیگر از آن کارهاى دولتى نیست؛ این کار، کار روحانیّت است، کار تبلیغ است، کار دین است که آدمها را درست بسازند؛ وَالّا اگر فرض کنیم که امروز جاهایى را که یُقال(۶) اینکه آدمهاى غیر دینىِ غیر متصلّب در دین هستند، اگر بخواهیم خالى کنیم، معلوم نیست جاى آنها را از آن آدمهاى مورد نظر که آرمانى هستند و غایت مطلوب هستند، اصلاً بشود پُر کرد؛ باید آدم ساخت. آدمسازى مشکل است. شما به خود حوزه نگاه کنید، ببینید چقدر طلبهسازى و آدمسازى و عنصر صالح براى کارهاى گوناگون دشوار است ــ که حالا میرسیم به مسئلهى حوزه ــ در سطح جامعه از این هم سختتر است. از لحاظ آن چیزى که شاخصهى نظام اسلامى در دنیا است یعنى عزّت، استقلال، مناعت در مقابل کفّار، اَشِدّاءُ عَلَى الکفّار، رُحَماءُ على المؤمنین،(۷) از این جهت نظام ما امروز یک نظام موفّق و پیشرفتهاى است. الان مىشنفتم اخبار را؛ یکى از سردمداران یکى از مجموعههاى مهمّ غربى،(۸) گفته یک امپراتورى اسلامى در حال تحقّق و شکلگیرى است که به هیچ وسیلهاى نمیشود او را ترساند. این نکته جالب است؛ نمیگوید نمیشود او را از بین برد؛ بحثِ از بین بردن نیست. خب معلوم است که ابرقدرتها نمیتوانند یک ملّت را از بین ببرند؛ مگر میشود؟ باید بترسانند، ابرقدرتها با ترساندن است که ملّتها را و دولتها را از میدان خارج میکنند؛ نهیب میزنند، دست و پایشان میلرزد، میروند کنار. ما دیدیم، بنده هم در آن دورهى قبل، در سفرهایى که در مجامع جهانى بودم، دیدم. در همین سفرى هم که رییسجمهور عزیزمان(۹) رفته بود به کنفرانس اسلامى،(۱۰) اطّلاع پیدا کردیم همین جور بوده؛ دلشان با یک حرفهایى هماهنگ است امّا میترسند. مخصوص دولتها [هم] نیست؛ ملّتها هم میترسند؛ خیال نکنید ملّتها هم نمیترسند. این شجاعتى که شما مىبینید، این یک موهبت الهى است که امروز به وجود آمده. البتّه در کشورهاى اسلامى هم این موجى است که بحمدالله برخاسته. خب، این حالت جمهورى اسلامى است در دنیا: عزّت، استقلال، سربلندى، احساس دشمن از استحکام او که دشمن احساس میکند که مستحکم است، پولادین است، به این آسانى نمیشود او را لرزاند. از لحاظ درآمدهاى ملّى. امروز آنچه در ایران انجام میگیرد در زمینههاى اقتصادى، کارهاى اصیل و واقعى است. ممکن است بگویند درآمد ملّى در فلان دورهى قبل از انقلاب این رقم را داشته که اگر با امروز مقایسه کنیم، با توجّه به مسائل تورّم و مانند اینها، یک رقم خوبى را نشان میدهد، امّا آن روز درآمد ملّى، چیزى بود غیر از معناى درآمد ملّى امروز. امروز جمهورى اسلامى تا اعماق روستاها را «ملّت ایران» میداند. راهآهن، خطّ آسفالته و شوسه، امکانات ارتباطى، بزرگراهها، برق و آب و تلفن و وسایل آسایش، مخصوص شهرهاى بزرگ نیست؛ [امّا] آن روز این جور نبود. من میدیدم امام (رضوان الله تعالى علیه) جوش میخورند، حرص میخورند غالباً که چرا این آمارها را نمیدهید؟ حالا خود بنده وقتى با مجامع گوناگون روبهرو میشوم، احساس میکنم آدم همین حرص را میخورد. آمارها فوقالعاده است. بله، یک عدّه آدم بدخواه، بدجنس، بىمسئولیّت، بىفکر ــ نسبت به آن کارى که میکنند، تَبَعاً لِدشمنان خارجى(۱۱) ــ ممکن است آمارها را زیر سؤال ببرند؛ و میبرند هم: «بله، دولت این جورى گفته؛ کو پس؟». خب بیاورند تهران، در دفتر شما نشان بدهند؟ خب بروید ببینید کو. من بوشهر رفته بودم؛(۱۲) آمار سازندگىها در بوشهر را که به من دادند واقعاً حیرتآور بود! بوشهر یک استان فوقالعاده فقیر است. البتّه اگر کسى تصوّر کند که آنچه انجام گرفته، خواهد توانست چهرهى ظاهر این کشور را آنچنان دگرگون بکند که دیگر انسان اثرى از دردهاى گذشته پیدا نکند، نه، این همان چیزى است که مثل فتح بصره است! مگر میشده در سیزده سال این جور کار کرد؟ مگر آنهایى که ثروتهایشان و بودجههاى ملّىشان ده برابر، بیست برابر، صد برابر ما است، توانستند فقر را ریشهکن کنند در کشورهایشان؟ البتّه ما با آنها قیاس نمیشویم، آنها نمیخواهند [این کار را انجام بدهند]. مبناى سیاست سرمایهدارى بر این نیست که بایستى انسانها همه مستغنى باشند و فقیر نباشد. اگر فقیر را غنى میکند، براى خاطر این است که فقیر برایش باید کار کند ولى آن که کار نمیکند برایش، میگوید بگذار بمیرد! ولگردى که هست، بیکارى که هست، اگر چنانچه سرمایهدارها و کمپانىها و تراستها نتوانستند این آدم بیکار را به کار بگیرند، یعنى لازمش نداشتند، اگر بگویند آقا، دلت میخواهد یک آمپول بدهیم بزنى از بین ببرد؟ میگوید: بله، بده بزنم! براى او مسئله این نیست. براى ما مسئله غیر از این است؛ ما میگوییم هر انسانى ــ نه فقط انسانى که در این کشور است؛ منتها نسبت به انسانِ این کشور، ما یک مسئولیّت فورىترى داریم ــ بلکه همهى مسلمین در عالم عائلهى ما هستند به یک معنا؛ اگر چنانچه فراغت پیدا کردیم از مسلمین، همهى گرسنگان دنیا عائلهى ما هستند؛ در صورتى که محارب نباشند. این مسئله، مسئلهى اعتقادى است. بنابراین آن کشورهاى غربى و پیشرفتهى اقتصادى نخواهند توانست یعنى نمیکنند این کار را که فقر را بکلّى برطرف کنند امّا جمهورى اسلامى در این جهت حرکت میکند و به اینجا انشاءالله خواهد رسید. آمار بىسوادى بشدّت پایین رفته، آمار مشکلات طبقات پایین در مناطق گوناگون کشور بشدّت پایین آمده؛ البتّه سطح زندگى بالا رفته، توقّعات بیشتر است. تورّمهاى جهانى روى تورّم کشور ما اثر میگذارد امّا سیاستهایى که امروز وجود دارد در زمینههاى اقتصادى، سیاستهاى حقیقى است یعنى آنچه به عنوان درآمد ملّى مطرح میشود و براى آن تلاش میشود و برنامههاى اقتصادى که امروز دارد طرّاحى میشود، برنامههایى است که به معناى واقعى کلمه میتواند جیب کشور را پُر کند؛ چیز صورى و ظاهرى نیست. در گذشته صنعتى هم که مىآوردند، صنعت دروغینى بود؛ صنعت بود امّا آن صنعتى نبود که کشور را بىنیاز بکند. از تسلسل صنعتى و آن زنجیرهى لازمى که در یک کشور هست ــ از معدن، از موادّ اوّلیّه، تا محصول که در خانههاى مردم مورد استفاده قرار بگیرد ــ جاهاى گوناگونى از این زنجیره منقطع بود. عمداً منقطع نگه میداشتند، براى اینکه به خارج همیشه احتیاج داشته باشند؛ امروز این جورى نیست؛ امروز دارند جدّى کار میکنند. در زمینههاى فرهنگى همین جور است. من و شما برادرانى که پیش از انقلاب انگیزهى تبلیغ داشتیم و دلمان میخواست دو کلمه بنویسیم، دو کلمه حرف بزنیم، آرزوى ما این بود که یک کتابى که نوشتیم دویست صفحه، سیصد صفحه، از این ده هزار نسخه منتشر بشود، شاید ده هزار نفر آن را بخوانند. سخنرانىاى که نشستیم فکر کردیم، یک حرف درستى را پیدا کردیم، شاید بتوانیم یک پانصد نفر را جمع کنیم، آن پانصد نفر آن را بشنوند. امروز رادیو و تلویزیون شما، ساعات فراوانى را صرف حقایق دینى و بیان حقایق دینى میکند؛ البتّه بنده راضى نیستم امّا به شما بگویم من بیش از آنچه از حجم آن برنامهها راضى نیستم، از کیفیّت آنها راضى نیستم، و این هم تقصیر من و شما است؛ چرا با هم رودربایستى کنیم؟ حوزهى علمیّه باید تأمین بکند. شما ــ که حوزهى علمیّه هستید ــ باید براى تمام طبقات مردم، امروز خوراک فکرى لازم را که آنها را به اسلام مؤمن کند، از گناه بیزار کند، به ثواب راغب کند، به رضاى الهى مطمئن کند، آنها را به درِ خانهى خدا ببرد، داشته باشید. کو؟ زندگى ائمّه مطرح میشود، [مثلاً] روز وفات یکى از ائمّهى معصومین (علیهم صلوات الله و ملائکته اجمعین) مطرح میشود؛ مىبینیم ممکن است در آن روز پنج ساعت، هفت ساعت، ده ساعت گاهى، از آن امام بزرگوار حرف و مطلب گفته شود در آنجا، ولى خب آنچنان که باید نیست. ما اگر واقعاً میتوانیم ده ساعت راجع به امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام)، پنج ساعت راجع به امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) حرف بزنیم در رادیو با این پوشش عظیم، میدانید چقدر باید دستگاه روحانى و دینى و فکرىِ اسلامى ما براى این پنج ساعت کار کند؟ البتّه این کمکارىها هست ــ این را بعد میرسیم ــ اشکالى است که بر خودمان وارد است؛ بر بنده هم همین قدر وارد است؛ منتها از جهت روحانى بودنم. خب، این پیشرفت عظیمى است که رادیوى ما، تلویزیون ما، وسایل جمعى ما در این راه دارند حرکت میکنند. نه اینکه لابهلاى آن چیز بد نیست؛ چرا، هست. آن هم از همان قبیل چیزهایى است که باید در بلندمدّت درست بشود. آن هم اشتباه است اگر کسى خیال کند که ما میتوانیم در ظرف مدّت کوتاهى سیزده هزار یا دوازده هزار پرسنل رادیو و تلویزیون زمان شاه را که بین آنها متخصّص هست، فنّى هست، نویسنده هست، کارگردان هست، هنرپیشه هست ــ همه چیز بین آنها هست؛ فراوان، انواع و اقسام ــ در ظرف مدّت سیزده سال دگرگونشان کنیم از این رو به آن رو، و جایگزین همه، جوانهاى متدیّنِ مسلمان بیاوریم. یک تعدادى البتّه آمدهاند، به همان تعداد برنامهها خوب شده. هر جا مىبینید برنامه خراب است، نشانهى این است که ما آدمش را نتوانستیم درست کنیم. بعضى از آقایان به من میگویند فلان برنامهى تلویزیون یا رادیو بد است. من بیش از شما آقایان هم غالباً رادیو و تلویزیون را گوش میکنم. میدانم چقدر آنجا اشکال هست. یک اشکالاتى هم هست که شاید خیلى از کسانى که به من مىگویند، به آنها خیلى توجّه نمیکنند [امّا] بنده توجّه میکنم. البته دائماً هم من سروکار دارم با آنها یعنى من هیچ رها نکردهام این قضیّه را. من این دو سه سال اخیر به قدرى به رادیو و تلویزیون برخورد کردهام و رسیدهام که در طول این مدّت، این مقدار به اینها برخورد نشده. خیلى هم خوب شده، نسبتاً پیش رفته، امّا خب اشکال فراوان است. آنجایى که اشکال هست، مال این است که ما آدمش را نداریم؛ این را بدانید. آدمش را که داشته باشیم، خوب خواهد شد. آن جایى که آدمش را داریم، خوب است. آن فیلمى که در تلویزیون نشان داده میشود، شما که نشستهاید پاى آن فیلم، قلبتان از شوق به رضوان الهى میلرزد ــ که از این فیلمها هست؛ اشک انسان را در مىآورد ــ آن فیلم مال آن بچّهمسلمانهاى ساختهشدهى بعد از انقلاب است.است. آن فیلمی که شما در آن اشکالات گوناگونی را پیدا میکنید، مال آن کسانی است که از سابق ماندهاند. البتّه همان که او ساخته، قیچی میشود، ملاحظه میشود، کنترل میشود امّا این مقدارش هم از دستشان در میرود میآید بیرون؛ باید اینها درست بشود. امّا آنچه تاکنون شده، فوقالعاده است؛ این شوخی نیست. در هیچ جای دنیا شما این دستگاه ساختهشده و پرداختهشدهی به وسیلهی دشمنان دین را نمیبینید که اینقدر در خدمت دین باشد. از صبح که نگاه کنید، برنامهها، برنامههای مفیدی است؛ برای خانوادهها، برای جوانها، برای نوآموزان، برای کودکان، برای بزرگان؛ برنامههای خوبی در آنها هست. این خوب که میگوییم خوب نسبی است. توجّه کنید که این خوب، خوب نسبى است. به خوبِ نسبى، آدم راضى نیست. از یک بیمارى سختى وقتى انسان بلند میشود ــ که تازه توانسته مثلاً فرض کنید از تخت بیاید پایین، دو قدم راه برود ــ میپرسند آقا چطورید، میگوید: الحمدلله خیلى خوب شدم. امّا «خیلى خوب» آن وقتى است که بتواند بدود، بتواند بار سنگین را بردارد. این، زمان لازم دارد. گزارش من از وضع کشور این است: ما بحمدالله میتوانیم امروز با جرئت، با افتخار، با روسفیدى، با سربلندى بگوییم که نظام اسلامى به نسبتِ آنچه میتوان در امکانات او و مشکلات او فهرست کرد، اگر ملاحظه بشود، بیش از آن مقدارى که متوقّع است، پیش رفته است یا لااقل همان مقدارى که متوقّع است، پیش رفته است. این، آن بخش اوّل قضیّه که من لازم دانستم در این جلسهى با این عظمت و اهمّیّت عرض بکنم؛ وجه آن هم همین است که نظام با شما یک پیوندى دارد و شماها نمیتوانید از اوضاع نظام بىاطّلاع باشید. این، کلّیّات و خطوط اصلىاش بود. جزئیّات هم به همین اندازه قابل دسترسى است و باید دسترسى پیدا کنید و بایستى اطّلاع پیدا کنید. نکتهى دوّم دربارهى حوزه است که حضرت آقاى مشکینى (ادام الله بقائه الشّریف و ادام الله برکات وجوده) بیان کردند. آقایان! حوزه یک چیز استثنائى است. حوزهى امروز نسبت به گذشتههاى ما استثنائى است. ما هرگز در تاریخ اسلام یک چنین حوزهاى با این کیفوکم نداشتهایم؛ حدود بیست هزار یا بیست و چند هزار [طلبه] ــ حالا آن طور که فرمودند(۱۳) ــ در یک مرکز [هست]، حوزههای دیگر هم هست، حوزهى نجف هم بحمدالله هنوز هست که اگر چه دشمنان خیلى روى آن فشار آوردند، البتّه نخواهند توانست از بین ببرند آنچنان پایگاه عظیمى را و انشاءالله علىرغم آنها، آنها خواهند مُرد، خواهند رفت و حوزه، برگوبار پیدا خواهد کرد، رشد خواهد کرد، بالندگى پیدا خواهد کرد، برکاتش را بر دنیا انشاءالله سرازیر خواهد کرد، و حوزههاى دیگرى که در سرتاسر کشور وجود دارد. ما نداشتیم چنین حوزهى علمیّهاى، چنین مجموعهى علمى در تاریخ خودمان؛ همچنان که این جور مجموعهى علمى در ادیان دیگر و در مذاهب دیگرِ غیر اسلامى هم با این حجم و با این عمق یعنى کمّاً و کیفاً مثل اینجا نداریم. هست جاهایى مثل ازهر(۱۴) و جاهاى دیگر لکن بین آنها و بین آنچه امروز در حوزهى قم و حوزههاى عریق(۱۵) ما مشاهده میشود، بُونٌ(۱۶) بعید. خب، این یک چیز باارزشى است. این حوزه نسبت به نظام جمهورى اسلامى تکالیفى دارد که با تکالیف او قبل از انقلاب بشدّت متفاوت است. اصلاً کار ما متحوّل شده است. یک طبیعت دیگرى کأنّه به وجود آمده از لحاظ کثرت تفاوتى که بین وظایف امروز و وظایف دیروز هست. در طول تاریخ یا این جور بگوییم که در سطح عرض و طول دنیاى اسلام ــ چه در طول تاریخ از جهتى و در عرض [اگر] حساب کنیم به حسب مذاهب گوناگونى که هست ــ روحانیّون نسبت به دستگاهها، دو جور یا به اعتبارى سه جور موضعگیرى میتوانند داشته باشند: یک موضعگیرى، موضعگیرى وابستگى به دستگاه است یعنى عضو دولت بودن. ما در معارف شیعى خودمان یا در واقعیّت درخشان حوزههاى علمى شیعىِ خودمان چنین چیزى را نداریم. حوزهى علمیّه، یک دستگاه علمىِ روحانى است، نباید سازمانى از سازمانهاى دولتى بشود و نمیتواند بشود؛ حتّى آن دولت اگر دولت جمهورى اسلامى باشد؛ این اعتقاد من است. دولت جمهورى اسلامى، دولت امام زمان (عجّل الله تعالى فرجه الشّریف) است امّا حوزهى علمیّه اگر بخواهد بماند و رشد کند و بالندگى داشته باشد و توقّعاتى که از او هست برآورده کند، نمیتواند عضوى از همین دولت حتّى باشد. این یک شکل است که ما این شکل را رد میکنیم. اعتقاد بنده این است و بر این اعتقاد پافشارى هم دارم. البتّه نظرات مخالف هم هست؛ من آن نظرات را عَن علمٍ و با معرفت به آن نظرات قبول نکردم و نمیکنم. دیگران نه؛ حوزههاى علمیّهى دیگران عضوى است از دستگاههاى دولتى؛ یک ادارهاى است به نام ادارهى اوقاف یا امور مذهبى یا مانند اینها که چیزهایى را اداره میکند، از جمله مساجد را، ائمّهى جمعه را؛ یک کاغذى میدهند دست او بخواند، یک درسى را به او میگویند بدهد؛ یک حقوقى هم ماه به ماه به او میدهند. این را ما قبول نداریم. موضع دوّم، موضع بىتفاوت است؛ مثل مواضعى که روحانیّت ما در طول زمان در گذشته با دستگاهها و دولتها داشت. این هم یک موضع. البتّه همان موضع بىتفاوت هم این جور نبود که در هیچ مسئلهاى همکارى نکند؛ در آنجاهایى که لازم میدانست [همکاری میکرد]. مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطاء (رضوان الله تعالى علیه) به گمان زیاد، کتاب کشفالغطاء را براى ادارهى دستگاه فتحعلىشاه نوشته؛ آن طور که از مقدّمهى کتاب برمىآید. و در کتاب جهاد کشفالغطاء، ایشان اسم مىآورد از فتحعلىشاه و از سلطان مسلمین، و مسائلى را ذکر میکند که این جور باید همکارى کنند، و از این کارها باید بکنند و مانند اینها. خب، ناظر بوده به حکومت زمان. مرحوم میرزاى قمى (رضوان الله علیه) براى جنگهاى ایران و روس در زمان فتحعلىشاه، بخصوص رساله نوشت؛ رسالهى جهاد؛ رسالهى عبّاسیّه. مرحوم میرزاى قمى رسالهاى دارد در باب جهاد به نام عبّاسیّه؛ به اسم عبّاسمیرزا است؛ مسائل جهاد، چون مسائلى بوده که دولت با آنها سروکار داشته. البتّه میرزاى قمى در این قضیّه خیلى زیرکانهتر از مرحوم کاشفالغطاء با آن دستگاه برخورد کرده؛ چون اینجا بوده و از نزدیک میدیده، میدانسته چه جورى باید با آنها رفتار کند. مرحوم کاشفالغطاء (رضوان الله علیه) یک قدرى بهتر از آنچه دستگاه بوده، دیده دستگاه را؛ که حالا خود این یک بحث دیگرى است. بنابراین آن روزى هم که علما از دستگاه جدا بودند، این جور نبود که بکلّى بىتفاوت باشند. وضع امروز آن هم نمیتواند باشد؛ امکان ندارد باشد. اگر شما فرض کنید که حوزهى علمیّهى امروز میتواند در قبال دستگاه جمهورى اسلامى همان موضعى را داشته باشد که علما در طول زمان نسبت به دستگاههاى حکومتى داشتند، این خطا است از جهات عدیدهاى: آن دستگاهها، دستگاههاى ظلم بودند و دستگاه جمهورى اسلامى، دستگاه عدل اسلامى است؛ آن دستگاهها، دستگاههاى غصب بودند و دستگاه جمهورى اسلامى، دستگاه ولایت است، حقّ محض است، همهى مسئولیّتها مستند به یک امر الهى است؛ اصلاً قابل مقایسه نیست با آن. علاوه بر همهى اینها، دستگاه جمهورى اسلامى ــ چه بخواهید، چه نخواهید ــ یک دستگاهى است که مبتنى است بر یک عنصر روحانى، زیرا که در رأس این نظام، رهبرى قرار دارد و رهبرى، یک فقیه باید باشد یعنى یک روحانى. بنابراین حوزههاى علمیّه و علماى دین نمیتوانند نسبت به دستگاه و امور کشور و آنچه میگذرد، بگویند «خب خودشان میدانند؛ ما چه کار کنیم؟»؛ نه لَه، نه علیه؛ خیلى مثلاً لطف کنند، بگویند چیزى علیهشان هم نمیگوییم؛ نه لَه، نه علیه. نمیشود چنین چیزى. این از آن قبیل چیزهایى نیست که بشود گفت نه لَه، نه علیه؛ نه آقا، مال خودتان است، چارهاى ندارید؛ مال روحانیّت است، مال دین است؛ جمهورىِ اسلامى است؛ اگر شما کنار کشیدید، خواهد شد جمهورىِ غیر اسلامى. البتّه امروز که چهار نفر عناصر خودى زنده هستند نمیشود امّا علما اگر کنار کشیدند، بتدریج خواهد شد جمهورىِ غیر اسلامى. این قدر هم دستهایى هستند که براى جمهورىِ غیر اسلامى شدن تلاش میکنند، کار میکنند، پول خرج میکنند، انواع حیلهها را هم بلدند؛ آنها همه [جور] کاری خواهند کرد؛ فوراً تمام این زحمات و تلاشها و این شهادتها و این جوانها و نفَس زدن آن پیرمرد الهى و معنوى ــ که در سنین هشتاد سالگى تا نود سالگى مثل یک جوان کار میکرد که جز به تأیید الهى و به لطف غیبى، امکان نداشت یک کسى در آن سنین این جور بتواند کار کند و تلاش کند و همّت بکند و تصمیم بگیرد و عمل بکند؛ مگر میشد؟ ــ همهى اینها را ضایع کردن و دور ریختن است. و البتّه چیزى هم هست که نسلهاى آینده این را تحمّل نخواهند کرد، قبول نخواهند کرد. هر کسى کنار بکشد، غیر از مؤاخذهى الهى، بلاشک مواجه خواهد شد با مؤاخذهى نسلهاى آینده. من یادم نمیرود در سنین جوانى ماها؛ آن زمانى که شور جوانى طلبگى داشتیم، یعنى سالهاى بین ۳۰ تا ۴۵ یا۵۰، همواره ما ایراد میکردیم و نق میزدیم به آن کسانى که سالهاى بین ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ را درک کردند و براى روحانیّت کارى نکردند. نسل ما این کار را میکرد. دائماً میگفتیم چه آدمهاى بىعرضهاى بودند، چه آدمهاى بىفکرى بودند؛ ده سال دیکتاتورىِ پهلوى رقیق و ضعیف شده بود ــ مخصوصاً سالهاى اوّل آن ــ علما چرا کارى نکردند! مگر نسلهاى آینده گریبان ما را ول میکنند؛ ولو در گور هم باشیم؟ نمیشود بىتفاوت بود؛ امکان ندارد. این شق دوّم هم ممنوع است. شقّ سوّمى هم که بشود فرض کرد، این است که مبارزه کنند با دستگاه؛ مثل دستگاه روحانیّت ما که با رژیم ظالم مبارزه میکردند؛ یا در بسیارى از دورهها بخشى از روحانیّت ما یا همهی آنها با سلاطین ظالم و ستمگر مبارزه میکردند. امروز هیچ کدام از آن سه وجه ممکن نیست و معنى ندارد و معقول نیست؛ وجه دیگرى لازم است و آن، این است که جدا باشد امّا همراه باشد و براى نظام جمهورى اسلامى یک پشتیبان باشد. اینکه شما(۱۷) میفرمایید که حوزهى علمیّه از نیروهاى مسلّح مؤثّرتر است، جزو بیّنات و بدیهیّات ما است. پشتیبان [باشد]؛ نه پشتیبانى که در گفتگو و سخنرانى از مسئولین این نظام تمجید و تعریف بشود ــ خب اینکه یک چیزى است که اگر کسى وظیفهاش دانست، یک چیزى را میگوید، ندانست نمیگوید؛ کسى هم آن را مطالبه نخواهد کرد ــ پشتیبان به معناى حقیقى کلمه؛ یعنى خوراک فکرى او را بدهد، توجیه دینى او را بکند، تربیت و انسانسازى لازم را براى ادارهى این نظام باعظمت، حوزهى علمیّه باید بکند. حوزهى علمیّه یک دستگاه تولیدى است؛ یک کارخانه است؛ یک کارخانهى عظیم انسانى؛ باید دائم تولید کند. باید کتاب تولید کند، آدم و عالم تولید کند، متدیّن تولید کند، فکر تولید کند؛ یک فکرى، یک حرف تازهاى. حرف تازه که تمام نشده. ما خودمان همیشه با همدیگر هر وقت حرف میزنیم، میگوییم ما هر وقت به قرآن مراجعه میکنیم، چیز جدیدى پیدا میکنیم. بزرگان ما [هم] میگویند ــ ما که قابل این حرفها نیستیم؛ بزرگان، امثال شماها ــ بزرگترها میگویند هر وقت ما به قرآن مراجعه میکنیم، تدبّر میکنیم، یک حرفى مىیابیم که قبلاً نیافته بودیم. خیلى خوب، این حرف تازه است. بعضىها نگویند هر چه حرف تازه است، در دین است؛ چه حرف تازهاى میخواهید؟ خب بله، ما همان دین را درست نشناختهایم! حرفهاى تازهى دین را باید دربیاوریم؛ «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت».(۱۸) این جور نیست که همهى حرفهاى دین همین چهار کلمه حرفى است که من و شما در منبرهایمان یا در کتاب علمىمان یا کتاب تبلیغىمان یا در رسالهمان بیان کردیم؛ نخیر، بیش از اینها است؛ شما برو جلو، خدا به تو خواهد داد؛ حرف جدید خواهد داد. این همه حرف تازه هست. ما در باب علمیّات هم نمیگوییم راه بسته است. در یک مسئلهاى که همهى فقها این مسئله را قرنها تنقیح(۱۹) کردهاند، شما که یک مجتهد هستى، مىنشینى آنجا که حرف جدید پیدا کنى؛ یعنى شما امیدوارى که شاید حرف تازهاى پیدا کنى. مسائل اجماعى را ــ اجماع به این معنا، یعنى همهى فقها قبول کرده باشند؛ نه آن اجماعى که اجماع حجّت است و معتبر ــ مسائل مشهورهى بین فقها را شما دیگر مطالعه نمیکنید؟ میگویید خب گفتند دیگر؟ نه آقا، میگردید دنبال آن، ببینید واقعاً شاید حرف جدیدى پیدا کردید، غیر از حرف آنهایى که گفتند. در مسائلِ استاندارد و فیکس(۲۰) ما این جورى است. در مباحث اصولى شما فکر میکنید، تأمّل میکنید، شاید حرف جدیدى درآوردید. خب در مباحث کلّى دین، در فقه به معناى اوسع و اشمل، این حرفها زیاد است. این قدر حرف هست که ما هنوز بلد نیستیم. ما مسائل اقتصادىمان را بایستى از دین دربیاوریم، مسائل نظامىمان را باید از دین دربیاوریم، مسائل سیاست خارجىمان را باید از دین دربیاوریم، ارتباطات اخلاقىمان را باید از دین دربیاوریم؛ خیلى از مسائل فردىمان را باید بازنگرى کنیم؛ تعارف که نداریم. ما فقه را به عنوان یک قالبى براى حکومت، یک شکلى براى حکومت ــ به این چشم ــ که نگاه نکردیم در طول زمان. ما در دورانهاى گذشته، یک گروه محکومى بودیم. حکومتها داشتند کار خودشان را میکردند، گاو خودشان را میدوشیدند، ما هم میخواستیم در این چهارچوبى که حکومتها تشکیل دادهاند، در این اتوبوسى یا قطارى که حکومتها مردم را سوار کردهاند و به یک سمتى دارند حرکت میدهند، ما در داخل این قطار، در حالى که خودمان هم حرکت میکردیم، میخواستیم یک چیزى در این ارتباطات فردى افراد و مسافرین یادشان بدهیم؛ فقه ما این جورى بوده؛ لااقل در این چند قرن اخیر این جورى بوده. امروز فقه یک شکلى است براى حکومت؛ یک شکلى است براى نظام اجتماعى که منها(۲۱) الحکومه؛ حکومت جزئى از یک نظام اجتماعى است. خب، چه کسى میتواند ادّعا کند و کدام یک از فقها میتوانند بگویند ما همهى این را تروتازه و شسته و رُفته درآوردهایم؛ بفرمایید در اختیار شما؟ هیچ کس چنین ادّعائى را نکرده و نمیکند. قطعاً کسى نمیتواند چنین ادّعائى کند. خیلى خوب، باید برویم، پیدا کنیم اینها را. پس فکر جدید [لازم است]. [حوزه] کارخانهى سازندگى انسان، سازندگى فکر، سازندگى کتاب، سازندگى مطلب، سازندگى مبلّغ، سازندگى مدرّس، سازندگى محقّق، سازندگى سیاستمدار، سازندگى رهبر [باید باشد]. حوزهى علمیّه باید به جایى برسد که ده نفر، بیست نفر شخصیّتهایى که اگر هر کدام از اینها را بگذارند در مقابل زبدگان این امّت، بر او متّفق بشوند بر اینکه این صلاحیّت دارد براى رهبرى، همیشه بغل هم چیده، حاضر داشته باشد. ما خیلى کار داریم. این حوزهى علمیّه است. خب، حالا حوزهى علمیّه این کارها را میکند یا نمیتواند بکند؟ ما که اینجا همه خودمانى هستیم ــ سابقهى آخوندى من از بسیارى از شماها بیشتر است، سوابق حوزهاىام بیشتر است؛ حالا نمیگویم از اکثر شماها؛ شاید هم اگر ادّعا کنم از اکثر، خیلى گزافه نباشد؛ چون میبینم ماشاءالله اغلب جوانید؛ یعنى از ما جوانترید. من نسبت به مسائل روحانیّت، یک علاقهى عمیقى از نوع علاقهى انسان به نفْس خودش و به متعلّقات خودش دارم؛ آن چیزهایى که مربوط به خودش است. مسئله، مسئلهى یک شىء خارجى نیست که دربارهى آن بحث کنیم ــ من که نگاه میکنم، میبینم حوزهى ما این جورى نیست. اینکه گفتم سمینار، براى این است که در یک چنین جایى، شما بروید پشت تریبون، بگویید نه آقا، به این دلیل، این دلیل، این دلیل این جورى است. حالا که من دارم فقط صحبت میکنم، من ادّعا میکنم و میگویم حوزه این جورى نیست؛ حدّاقل این است که بگوییم این کارهایى را که مورد توقّع و انتظار از حوزه است، برآورده نمیکند. حالا گیرم بگوییم میتواند بکند، امّا نمیکند. چرا نمیکند؟ چون یک عیبى در کار هست؛ این عیب را باید پیدا کنید. البتّه اعتقاد من این است که بالقوّه میتواند بکند. بالقوّه به این معنا که الان استعداد این کار در حوزهى علمیّه هست. امروز ما در حوزه محقّقین خوبى داریم، متفکّرین خوبى داریم، مغزهایى در این حوزهى علمیّه هستند که اگر هر کدام از مراکز تحقیقاتى دنیا، این آدم را در آن رشتهى خودشان تربیت کرده بودند، امروز یک نابغه داشتند. این هم یکى از بدبختىهاى ما است؛ ذهنهایى که اگر در فلان مؤسّسهى تحقیقاتى دنیا در فنّ ریاضیات یا فیزیک یا طبیعى یا نجوم یا مانند اینها امروز بودند، مثل یک خورشیدى در دنیا میدرخشیدند و هر روز یکى از کارهایشان در دنیا به ثبت میرسید، این جور مغزهایى در حوزهى علمیّهى ما یک آدم معمولىِ عادّىاند؛ نه اینکه شأنى برایشان کسى قائل نیست ــ اینکه حالا چیزى نیست ــ کارى از آنها کشیده نمیشود و بهرهى لازم از اینها گرفته نمیشود. پس حوزهى ما از لحاظ شأنیّت و استعداد، این امکان را دارد امّا عملاً [این امکان را] ندارد. چرا ندارد؟ عللى دارد. یکى از علل آن همین چیزى است که جناب آقاى مشکینى فرمودند: مسائل معیشتى. بسیار خب، حالا شما با من مطرح کردید مسائل معیشتى را؛ من روى آن انشاءالله فکر خواهم کرد؛ قولى نمیدهم که این کار بهآسانى و بزودى عمل بشود امّا من نسبت به این مسئله تاکنون به صورت مستقیم و جدّى فکر نکرده بودم. البتّه ما بیمهى حوزه را راه انداختیم؛ انشاءالله به جریان مىافتد، هر کس بخواهد استفاده خواهد کرد. بیمه و مسئلهى بیمارى و مخارج بیمارى و هزینههاى بیمارى، یکى از مشکلات طلّاب است. خود بنده هم همواره در آن زمانها گرفتار بودم؛ میدانم هم که خیلىها گرفتارند و از مشکلات اساسى است. حالا این راه افتاده. یک تعاونى هم انشاءالله ما راه مىاندازیم در حوزه. این را من گفتهام، طرح آن را هم آماده کردهاند. انشاءالله ما یک تعاونى در حوزه راه مىاندازیم؛ یک تعاونى خوب. یک سرمایهگذارى کلانى خود بنده خواهم کرد، بعد هم طلّاب هر کدام سهمى میگذارند، سرمایهگذارىاى میکنند، یک تعاونى انشاءالله راه مىاندازیم در حوزه؛ یک تعاونى خوبى که بتوانند اجناس را ــ لااقل بعضى از اجناس را ــ ارزان تهیّه کنند. [براى] مسئلهى مسکن هم یک عدّهاى از آقایان مشغول هستند. من قبلاً هم به آن تشکیلات مسکن که خانهى سازمانى دارند میسازند، مختصر کمکى کردهام، نیّت کمک کردنِ بعد از این را هم همیشه داشتهام ــ نه اینکه نداشته باشم ــ به هرحال حالا بعد از این میرویم مىنشینیم فکر میکنیم. من به این دوستانى که در مسائل حوزه براى ما فکر میکنند و کار میکنند، خواهم گفت روى این مسئله کار بکنند؛ این کار خواهد شد. یکى از علل این است. البتّه عرض کردم این به معناى آن نیست که من بگویم حالا مسئلهى معیشتى طلّاب دیگر حل شد؛ نه آقا، این جورى نیست. من میدانم وضع طلّاب بد است. امروز شهریههاى حوزه حداکثر هفت هزار تومان است. خب، با هفت هزار تومان چه کسى میتواند با سه چهار بچّه زندگى بکند؟ [چه برسد به] هفت هشت بچّه. خیلى خوب، این درآمد بسیار کمى است؛ یعنى امروز واقعاً با هفت هزار تومان، یک کارگر سادهى پایین کارخانه هم کار نمیکند. حالا طلبهى ما که ما انتظار داریم یک روز خورشید درخشانى بشود که کشور را و دنیا را اِشعاع(۲۲) کند، دارد با این زندگى میکند. این تقریباً مثل همان زمان شهید ثانى (رضوان الله علیه) و آن چوبها و فلان است؛ یعنى اگر مقایسه کنیم وضع زندگى آن روز و سطوح زندگى آن روز را، این میشود مثل آن. امروز هستند کسانى که روزى صد هزار تومان درآمد دارند؛ هستند. آنهایى که ماهى صد هزار تومان درآمد دارند خیلى بیشترند؛ هستند. حالا در یک چنین دنیایى، در یک چنین جامعهاى که کسانى هم درآمدهاى خوبى دارند، زندگىهاى راحت دارند، طلبهى ما با ماهى هفت هزار تومان، هشت هزار تومان [زندگى میکند]. خب، این البتّه چیز خیلى سختى است، میتواند عامل عمدهاى هم باشد. و بایستى به این رسید. لکن آقایان! این یکى از علّتها است؛ علل دیگرى هم دارد و من از یکى از این علل میخواهم امشب یاد بکنم و روى این علّت خیلى فکر کردهام. و آن، این است که حوزه یک تشکیلاتى است که اهمّیّت و حجم آن از هر دانشگاهى به یک معنا بیشتر است امّا آن اوّلین چیزى را که هر مؤسّسهى علمىِ با این عظمت باید داشته باشد یعنى یک دستگاهِ مدیریّت مشخّص و منظّم و منسجم، ندارد. یک طلبهاى یک نامهاى به من نوشته، میگوید ما نمیدانیم به چه کسى مراجعه کنیم در حوزه! خب، امتحان را یک جایى باید بدهیم، میدهیم؛ شهریه را باید از یک جاى دیگر بگیریم، میگیریم؛ [امّا] مشکلات داریم، به هر کس مراجعه میکنیم، میگوید به من مربوط نیست! اشکالات درسى داریم، اعتراض داریم، به هر کس مراجعه میکنیم، میگویند به ما مربوط نیست. این نقص را شما چیز کمى نگیرید، این خیلى چیز بااهمّیّتى است. این چند سال اخیر یک عدّه از فضلاى طراز اوّل، خوب، مؤمن، واقعاً زحمت کشیدند و شوراى مدیریّت را تشکیل دادند و این شوراى مدیریّت واقعاً بسیار کار کرد و تلاش کرد؛ من شاهدم. ممکن است خیلى از طلبههاى حوزه هم ندانند تفصیل کارهاى شوراى مدیریّت را، [امّا] بنده میدانم. گزارشهایشان را آقایان آوردند، تفصیل و ریز را من در جریان قرار گرفتم. واقعاً زحمت کشیدند. بینىوبینالله آدم وقتى نگاه میکند، میبیند این آقایان با آن شأنى که دارند، با آن وضعى که دارند ــ و آنچه از یک شوراى مدیریّت برمىآید ــ خیلى کار کردند، منتها مشکل کار این است که براى ادارهى این واحد به این عظمت، امکان ندارد بتواند کارى از شوراى مدیریّت بربیاید. آن آقایان خیلى تلاش کردند. مسئله، مسئلهى شوراى مدیریّت نیست؛ یک مجموعهى مدیریّت قوى میخواهد، یک مدیر کارآمد میخواهد، یک مجموعهى ادارى و پرسنلى میخواهد، یک بودجهى منظّم میخواهد، دهتا معاونت میخواهد تا بتوانند این مجموعهى عظیم را درست کنند. این حوزهى با این عظمت ــ حالا ایشان میفرمایند ۲۴ هزار نفر؛ بنده خیال میکردم حدود ۲۰ هزار نفر است ــ ۲۴ هزار طلبه هست در اینجا، [امّا] هر کس از دوستان ما براى یک معالجهاى، چیزى، رفت خارج، [وقتى] آمد، گفت آقا! شما فلان کشور یک مبلّغ بفرستید. من گفتم حالا شما رفتید در لندن یا فلان جا مطّلع شدید، من پیش از شما خبر دارم این را، [امّا] نداریم کسى را؛ یک آدمى شما معرّفى کنید، من بفرستم. میگویند نداریم. از کشورهاى مختلف مىآیند از ما مبلّغ میخواهند، نداریم؛ از داخل شهرهاى ایران مىآیند مبلّغ میخواهند، نداریم؛ امام جمعه میخواهند، نداریم! خیلى عجیب است! بنده اِشراف پیدا کردم به مسائل امامت جمعه. به نظر من خیلى مهم است. من دائماً ــ این آقایان دبیرخانه و جناب آقاى رسولى(۲۳) که رئیس دبیرخانه هستند و آقایانى که با ایشان همکارى میکنند تشریف دارند ــ گزارشها را و خبرها را میبینم. یک جاهایى هست، گاهى شش ماه، یک سال میمانَد بى امام جمعه! این حوزهى به این عظمت، مگر ما گفتهایم بروید توى جنگلهاى آمازون تبلیغ کنید که آقایان نمیروند؟ میگوییم آقا چرا نمیروى؟ میگوید میخواهم درس بخوانم. عجب! من قبول ندارم این روش را. بنده این را ــ حالا شما هر چه میخواهید بگویید، بگویید ــ والله الهى نمیدانم. خب بیایید از مرجعیّت بگذرید. بیایید یک چند نفرتان از مرجعیّت بگذرید، از ریاست بگذرید، از مدرّسى بگذرید، از فضل و سواد در آن حد بگذرید؛ حوزه را جورى راه بیندازید که بعد صد نفر مثل شما به وجود بیاورید؛ هزار نفر مثل خودتان به وجود بیاورید. نمیکنند آقایان این کار را. خب این عیب از کجا است؟ تبلیغ که اوّلىترین کار ما است، حوزهى علمیّهى قم نمیکند این کار را. با زحمت زیاد، با تلاش زیاد، فصل تابستان، به یک مناسبتى، یک عدّهاى را میفرستیم ــ یا آقایان میفرستند؛ بنده هم پشتیبانى میکنم و کمک میکنم و اصرار میکنم بر این معنا ــ این دو سه ساله ما تابستانها خواهش کردیم از سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات عدّهاى را فرستادند، ولى خب کافى نیست. [مثلاً] یک محلّى است که اصلاً آنجا پاى روحانى نمیرسد! من خودم رفتم. همین بوشهر که رفته بودیم،(۲۴) رفتیم یک منطقهاى، یک دِه بزرگى، گفتیم آقایتان کیست؟ گفتند: ما آقا نداریم؛ عالِم نداریم! [گفتیم] خب چرا؟ گفتند «نمىآیند بمانند.». خب چرا نمیروید بمانید؟ من از شما سؤال میکنم؛ این سؤال واقعاً جدّى است: چرا نمیروید بمانید؟ خب بروید در یک دِه بمانید، چه اشکالى دارد؟ یعنى حوزه نمیتواند مبلّغ بفرستد براى ما. این تبلیغش است. تحقیق همین جور است. این حوزه بایستى دستگاههاى تحقیق داشته باشد. یک نفرى براى خودش بنشیند تحقیق کند، البتّه چیز باارزشى است امّا کار این مجموعهى عظیم این نیست. مرحوم آیتالله بروجردى، سالها در بروجرد بود، یکعالَم تحقیق کرد تک و تنها. خیلى خوب، حالا شما در قم بنشینید، یک عالِم، در این مجموعهى به این عظمت تحقیق کنید که تازه این تحقیقات مثلاً بخشى و شطرى از اشطار(۲۵) آن تحقیقاتِ یک نفرى که تنها نشسته تحقیق کرده نشود، این چه قیمتى دارد؟ کار تحقیقات در یک مجموعهى علمى ضابطه دارد، قانون دارد، امروز روشهاى پیشرفته دارد؛ کامپیوتر هست، تحقیق دستهجمعى هست، تحقیق در چیزهاى لازم هست. [مثلاً] یکى تحقیق میکند در یک امرى که لازم نیست؛ دو نفر در یک امر واحدى تحقیق میکنند؛ دو نفر یک تولید واحدى را به وجود مىآورند. خب اینها درباب تحقیق، سازماندهى لازم است، نظم لازم است. این نظم در حوزهى علمیّه وجود ندارد. کتابهاى درسى یکى دیگر از مشکلات حوزهى علمیّهى قم است و حوزههاى علمیّهى دیگر. خب تا چیزى میگوییم، میگویند، فلان عالم بزرگ [مثلاً] آخوند(۲۶) هم همین کتابها را خواند یا امام هم ــ حالا آنهایى که انقلابىترند ــ همین درسها را خواند که امام شد. امام چون همین درسها را خواند، امام شد؟ امام یک جوهر مخصوصى بود. آنچه در عظمت امام شما پیدا میکنید، ناشى از این نیست که این کتابهاى درسى را خواند. وانگهى، حالا بین زمانى که امام راحل (رضوان الله علیه) این کتابها را میخواندند تا حالایى که من و شما میخواهیم این کتابها را بخوانیم، شصت سال، هفتاد سال فاصله شده. خب، کتاب درسى جدید تولید کنید. چه اشکالى دارد یک عدّهاى بنشینند کتاب درسى جدید تولید کنند؟ میگویند آقا، ما شهید ثانى نمیشویم! خیلى خوب، شهید ثانى نمیشوید؛ اوّلاً که من نمیگویم بسیارى از فقهاى امروز ما رتبهی علمی و استعدادشان بیشتر از فقهاى گذشته است. شاید اگر در زمان آنها بودند، مثل آنها نمیتوانستند کار کنند امّا بسیاری سطح معرفت فقهیشان بالاتر از خیلی از فقهای گذشتهی ما بود. چرا نمیشود؟ کتاب اصول تولید کنید؛ کتاب فقه تولید کنید؛ برای مردم مختلف تولید کنید؛ شکل درس را عوض بکنید. آن روز یکی از دوستان عزیز ما که خیلی هم من خاطر آن دوست را واقعاً گرامی میدارم و عزیز میدارم، به من میگفت که «نمیشود این جوری جنس پلاستیکی در حوزه درست کرد؛ یعنی مثلاً باید کتابهای مطوّل را اوّل تا آخر خواند و بعد قوانین و بعد شرح لمعه و بعد معالم و بعد امثال اینها؛ دانهدانه اینها را باید با شروح معتبر مطالعه کرد». من گفتم آقا جان! من نمیگویم پلاستیک درست کنید. من میگویم از جنسی که از آهن محکمتر است، امروز دارند صفحهای درست میکنند از کاغذ نازکتر؛ من این را میگویم درست کنید. نوآورى کنیم. مگر میشود این مجموعهى انسانى با این عظمت، با این همه استعداد، نوآورى نداشته باشد در کتاب درسى؟ نمیشود. اینها را چه کسى باید بکند؟ این همه کارها را چه کسى باید بکند؟ این کارها را بایستى مدیریّت حوزه بکند. کارهاى فردى البتّه انجام گرفته که یک فردى، مخلصى، مصلحى، دلسوزى، کتابى نوشته، کتابى تخلیص کرده، کتاب نویى آورده، درس جدیدى گفته، مطلب تازهاى آورده، امّا کار فردى به جایى نمیرسد آقایان؛ کار باید جمعى باشد؛ باید فرض بشود بر حوزه؛ باید مثل یک قالبى گذاشته [شده] باشد. من به نظرم میرسد مدیریّت لازم است در حوزه؛ دستگاه مدیریّت. من یک فرمى براى این مدیریّت تصویر کردهام، نوشتهام روى این کاغذ ــ براى شما الان میخوانم ــ که اگر حوزه این جورى اداره بشود، مشکلاتش حل خواهد شد؛ اگر این جورى اداره نشود، مشکلاتش حل نخواهد شد. من عرض میکنم حوزه با شوراى مدیریّت اداره نمیشود؛ مدیر لازم دارد. در رأس بایستى یک شوراى عالى سیاستگذارى امور حوزه وجود داشته باشد؛ پانزده نفر، دوازده نفر از فضلاى طراز اوّل حوزه که دو هفته یک بار اینها دُور هم جمع بشوند، مسائل حوزه را با هم تبادل نظر کنند براى سیاستگذارى. دیگر در جزئیّاتِ اجرائیّات داخل نشوند. این عدّه، یک نفر را به عنوان مدیر انتخاب کنند. این مدیر بایستى شرایطى داشته باشد: اوّلاً بایستى از فضلاى حوزه باشد ــ باید فاضل باشد ــ باید طلبهها و فضلا او را قبول داشته باشند؛ خارج از حوزه یا کسى که وجههى فضلى و علمى نداشته باشد، کار را مشکل خواهد کرد. البتّه خواهید گفت خب آقا، فضلاى ما درس دارند، بحث دارند. بله من هم میدانم؛ من میگویم همان درس را محض رضاى خدا تعطیل کنند، بیایند این کار را به عهده بگیرند؛ سه سال. بنده بعد از رحلت امام (رضوان الله تعالى علیه) خیلى از این مسئولیّتهاى مهمّ کشور را دوساله، سهساله به این و آن محوّل کردم؛ زماندار. خیلى خوب، شما درس خارج میگویید، پنجاه نفر، صد نفر هم ــ کمتر، بیشتر ــ شاگرد دارید. خیلى خوب، این درس را تعطیل کنید سه سال محض رضاى خدا. چه ضایعهاى به عالم پدید خواهد آمد، اگر این درس تعطیل بشود؟ بیایید این مدیریّت را قبول کنید؛ یک نفر بشود مدیر. یک دفتر طرح و برنامهاى [هم] باید دائم براى طرحهاى حوزه کار بکند. مرتّب بنشینند راجع به مقرّرات، آییننامهها، شکلها، کارها، هیئت حوزه، مسائل کلّى حوزه، دائم طرح بدهند. بعد این مدیر با اختیارات کافى، با بودجهى کافى، معاونتهایى داشته باشد به این شرح: یک معاونت، معاونت تبلیغ و نیروى انسانى. کار یک معاون فقط همین باشد: تربیت مبلّغ براى داخل کشور، تربیت مبلّغ براى خارج کشور، تأمین مبلّغان ثابت براى مناطق گوناگون کشور، تأمین مبلّغان فصلى براى مناطق گوناگون کشور که هر کدام از اینها کلاس میخواهند؛ کلاسهاى دورهاى کوتاه میخواهند. مثلاً امامت جمعه به نظر من چیزى نیست که فقط به علم و بیان و مانند اینها بستگى داشته باشد و چیز دیگرى نخواهد؛ امامت جمعه یک چیز دیگرى هم لازم دارد. بنشینند آن کسانى که خبرهى این کارند، اهلفنّند، میدانند امامت جمعه چه میخواهد، یک چیزهایى را بنویسند، یک دورهى چهار جلسهاى، پنج جلسهاى، ده جلسهاى درست کنند، یک عدّهاى این دوره را ببینند، آماده باشند براى امامت جمعه. دبیرخانهى ائمّهى جمعه اینها را به حسب حالشان انتخاب کند براى امامت جمعه. حوزه باید تأمین کند. استقرار روحانیّون در مناطق گوناگون، تأمین مدارسى براى مراکز آموزش فرهنگى که مربّى تربیت کنند. الان در سطح کشور جاهایى هستند که مربّىهاى روحانى میخواهند؛ در سپاه میخواهند، در ارتش میخواهند، در دانشگاه میخواهند، در تربیت معلّم میخواهند، در تربیت مدرّس میخواهند؛ کسانى باشند. آنچه در همین مدرسهى دارالشّفاء به یک شکلى دارد انجام میگیرد، یک بخشى از آن چیزى است که باید انجام بگیرد؛ شبیه این. این را همین معاونت آموزشى باید به عهده بگیرد: تأمین کادر مورد نیاز براى سیاسى ـ عقیدتىها و این تشکیلات. این یک معاونت؛ کارهایش این باشد، برنامهریزى کند، بودجه بگذارد، کارمند داشته باشد. یک معاونت، معاونت آموزش در حوزهى علمیّه [است]؛ ادارهى مدارسِ تحت برنامه. مدارس تحت برنامه را اداره کنند، مدارس تخصّصى را اداره کنند، برنامهریزى کنند براى آموزش، متون آموزشى تهیّه کنند، گواهى پایاننامههاى تحصیلى را بدهند، بخواهند از طلّاب که پایاننامه بنویسند. شما آقایان چرا پایاننامه نمینویسید؟ یک نفر دانشجو، چهار سال، سه سال، پنج سال، یک دورهاى را مىبیند، بعد یک موضوعى را به او میدهند، استاد راهنمایىاش میکند، یک رساله به وجود مىآورد؛ خیلى هم خوب است. الان اگر همین آقایان طلّاب ما بعد از آنکه پنج سال، شش سال، ده سال درس خارج رفتند، یک استاد راهنما بگیرند، یک موضوع فقهى به آنها بدهند، بگویند کار کنید، خب ببینید چقدر موضوع حل خواهد شد از همین طریق. پایاننامههاى بعضى از این دانشگاهها را مىآورند براى من ــ در موضوعاتى که بنده به آنها ذىعلاقه هستم ــ مىبینیم خیلى هم خوب است و این جوانها خوب کار میکنند. خب جوانهاى حوزه، استعدادشان کمتر از آنها نیست اگر بیشتر نباشد. تلاش و زحمت و روح تحقیقشان هم که الحمدلله بالا است. این هم یک معاونت: معاونت آموزش. معاونت تحقیقات و مطالعات؛ تربیت محقّق، رسالههاى تحقیقى، مجلّات علمى حوزه. من آن روز با جمعى از برادران مطرح کردم که ما یک مجلّهى فقه نداریم! یک مجلّهى علمى لازم داریم؛ مجلّهى فقه، که مباحث فقهى با زبان علمى فقه یعنى زبان عربى، کسى هم خواست فارسى بنویسد، مینویسد، امّا زبان اصلى مجلّه باید عربى باشد. محقّقین یک مجلّهى فقه تهیّه کنند، در آن مقاله بنویسند. یکى از فضلا، یکى از آبرومندها، یکى از درسهایش را تعطیل کند، بیاید این مجلّه را راه بیندازد. مگر فایدهى این مجلّه براى پیشبرد فقه اسلام کمتر از فایدهى آن درس است؟ محقّقین، بزرگان، فضلا، موضوعات جدید فقهى را بنویسند، تحقیق کنند، نقد کنند، فقه را پیش ببرند، دنیا را از فقه شیعه آگاه کنند. فقه ما را بعد از فقه اباضیه(۲۷) در دائرةالمعارفها مىآورند! این فقه غنى که شاید هیچ فقهى این همه کتاب و تحقیق و متون مهم نداشته باشد یا کمتر فقهى داشته باشد، کسى خبر ندارد. خب بیاوریم بیرون اینها را و در مجلّات علمى در دنیا منعکس بشود. یک معاونت، معاونت پرورشى است؛ مشاورههاى اخلاقى و تربیتى، دروس و برنامههاى تربیتى، کشف و هدایت استعدادهاى درخشان. در جمع طلّاب ما، فضلاى ما، استعدادهاى درخشانى هستند. بین اینها علّامهى حلّىها پیدا میشود، محقّق حلّىها پیدا میشود، شیخ انصارىها پیدا میشود؛ اینها کجا هستند؟ بعضى در غم معاش، بعضى در غم پیدا کردن کانَ یکونُ یک کتاب درسى مشکل. خب چه کار کنند؟ کسى نیست اینها را پرورش بدهد. من دو سه سال قبل از این، باز به یکى از فضلاى عالىمقامى که واقعاً قلباً به ایشان ارادت هم دارم، و خیلى خوشفکر و نوآور هم هستند، همین را مطرح کردم، گفتم یک تعداد از این فضلا و محقّقین را شما در قم یک جایى جمع کنید، کار تحقیقى به آنها بدهید، یک بودجهاى برایش بگذارید؛ متأسّفانه تعقیب نشد، نمیشود این کارها. من ایراد ندارم که چرا فلان آقا این کار را نکرده؛ معلوم است این کارها فردى انجام نمیگیرد؛ این کارها تشکیلات لازم دارد؛ مدیریّتِ تشکیلاتى لازم دارد. یک معاونت، معاونت امور حوزههاى شهرستانها است که آن هم حالا زیاد [کار] دارد. یک معاونت، معاونت گزینش و آمار است. گزینش حوزه چه جورى است؟ خب دو نفر از آقایان اساتید، یک نفر را گواهى میکنند؛ از کجا مىشناسند؟ ما اوّل انقلاب کسانى را داشتیم، یک نامهاى پیشنماز فلان محلّه نوشته که ایشان فلانند، او را هم در سپاه مثلاً بردند یا در کمیته راهش دادند، شغل دادند؛ بعد معلوم شد این منافق است. گفتیم آقا چرا؟ گفته خب ابوىشان مرتّب نماز ما مىآمد؛ پدرشان! خب پدرش نماز شما مىآمده، به این جوان چه ارتباطى دارد که جزو فلان گروه ضدّ دینى یا مثلاً منافق است؟ خب، مدرّس نگاه میکند، ظاهر حال را میبیند، لزوماً مأمور به تحقیق از باطن حال هم نیست ظواهر حال ایشان را [میبیند]. اینکه ملاک گزینش نمیشود؛ گزینش از اینها دقیقتر است، مهم است. مسئلهى گزینش، مسئلهى گروههاى مختلف اجتماعى در حوزه، مسائل امنیّتى، مسائل حقوقى، امتحانات ورودى در حوزه، مسئلهى نظام وظیفه؛ آمارهایى که در حوزه لازم است. ما خیلى از آمارها را نداریم. مدیریّت رفاه و خدمات، مدیریّت ادارى و پشتیبانى، مدیریّتهاى گوناگون ــ یا معاونت یا مدیریّت ــ یک چنین چیزى لازم است. یعنى آن هیئت عالى، آن شوراى عالى ــ حالا مراجع میخواهند انتخاب بکنند، جامعهى مدرّسین محترم انتخاب بکنند؛ هر کسى میخواهد انتخاب کند ــ ده پانزده نفر باید انتخاب بشوند از آدمهاى خوشفکر. وقت هم زیاد لازم نیست اینها بگذارند؛ هفتهاى یک جلسه، دوهفتهاى یک جلسه ــ بسته به کارها ــ بنشینند سیاستگذارى کنند، خطوط اصلى را معیّن کنند؛ یک دبیر فعّال هم داشته باشند که برایشان برنامهها را روان کند. بعد اینها یک مدیر قوى انتخاب کنند، با همهى وجود از او حمایت کنند، کمک مالى بشود به او؛ البتّه اگر این جور بشود، در این صورت بنده پشتیبانى مالى هم خواهم کرد. به خود آقایان ــ آقایان جامعهى مدرّسین که تشریف آورده بودند، آقایان شوراى مدیریّت که یک وقت تشریف آورده بودند ــ من همین را گفتم؛ گفتم اگر یک چنین تشکیلاتى بشود، من پشتیبانى مالى خواهم کرد و تا آنجایى که در وسع من هست، فروگذار نخواهم کرد. امّا این کارها باید انجام بگیرد. این مدیر قوى براى خودش ده نفر، پنج نفر، هشت نفر، دوازده نفر ــ هر چه لازم است؛ حالا بنده به این شکل گفتم ــ [معاون انتخاب کند]. البتّه اگر قرار باشد یک چنین چارتى تصویب شود، یکى از همان سمینارها لازم است. یک گروه خوشفکر باید بنشینند، پیدا کنند و معاونت انتخاب کنند. معاونین را بیاورند، آن شوراى عالى تصویب کند، تأیید کند که با نظر همه باشد. مسئولین زیردستتر را خود آن مدیر انتخاب کند. یک جامعهى عظیمى، یک ساختمان مناسبى در اختیارشان گذاشته بشود با پنجاه اتاق، صد اتاق، بیشتر، کمتر؛ یک بودجهى معیّن؛ چند صد نفر آدم که اینها مرتّب صبح بیایند دنبال ادارهى کار حوزه؛ وَالّا شوراى محترم مدیریّت، فضلاى عالىمقام، درسهاى خارج، تحقیقات علمى، شاگردِ طلبه، خب معلوم است که نمیرسند؛ ادارهى یک چنین تشکیلات به این عظمتى شوراى مدیریّتى که نیست؛ این یک نظام مدیریّتى میخواهد. آقایان! علاج آن این است. جوانهاى طلبه هم مکرّر به بنده مراجعه میکنند، فضلا هم مراجعه میکنند، نامه مینویسند، طومار مینویسند، جواب من این است که گفتم؛ حوزه این جورى درست میشود. یک نکتهاى را حضرت آقاى مشکینى فرمودند که نکتهى درستى است؛ خوشبختانه امروز این عَلَمین جلیلین مرجعین اعظمینى که در قم هستند(۲۸) ــ که خداوند انشاءالله برکات وجودشان را بر سرِ ما و همهى مردم مستدام بدارد و من واقعاً دعا میکنم براى طول عمر و عافیت این آقایان ــ این آقایان بحمدالله جزو خوشفکرهایند، جزو روشنفکرهایند، جزو کسانى هستند که این گونه چیزها را قبول دارند. من بارها به دوستان گفتهام، در این شهر قم و حوزهى قم، اوّلمدرسهاى که با صورت برنامهاى درست شد، مدرسهى حضرت آیتاللهالعظمىٰ گلپایگانى بود؛ سى سال پیش؛ قبل از مدرسهى حقّانى مدرسهى ایشان بود. مرحوم شهید بهشتى را ایشان بردند براى [این] کار؛ یعنى اهل برنامهاند، اهل این چیزهایند هر دوى این آقایان. یعنى هیچ اشکالى ندارد که این فکرها در حوزهاى باشد که در رأسش و در مقام مرجعیّتش یک چنین شخصیّتهاى عالىمقامى هستند. با آقایان در میان گذاشته بشود؛ آقایان فضلا بروند، با آنها در میان بگذارند، این حرفها را بگویند؛ وقتى رضایت آنها کسب شد ــ که البتّه کسب میشود، البتّه راضى خواهند بود ــ بیایند شروع کنند؛ بحولالله و قوّته، کار را انجام بدهند؛ این جورى حوزه درست خواهد شد. آقایان! بدون اینها حوزه در قیامت از ماها شکایت خواهد کرد. چون یک استعداد عظیمى است که به قدر خود این استعداد از آن استفاده نشده. من امشب یک قدرى زیاد صحبت کردم. البتّه حدس هم میزدم طولانى بشود؛ این جزو حرفهاى دل من است و این جور جلسهاى که آقایان تشکیل دادید و این مجمع هم براى من جزو شیرینترین و مطلوبترین مجامعى است که همواره دیدهام و داشتهام؛ این بود که دیگر حالا یک قدرى زیادهروى شد. همین طور که ایشان(۲۹) فرمودند، دیگر شما بالاخره تحمّل کردید. خدا انشاءالله اجرتان بدهد به خاطر صبر و تحمّلى که فرمودید. خداوند انشاءالله آنچه را گفتیم و میگوییم و میکنیم، براى خودش و در راه خودش قرار بدهد؛ به گفتار و کردار ما برکت بدهد و اینها را مرضىّ ذات مقدّس خودش و درگاه مقدّس خودش قرار بدهد که این همهچیز خواهد بود. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
(۱. در ابتدای این دیدار ــ که در چهارچوب سفر سهروزهى معظّمٌله به استان قم برگزار شد ــ آیتالله على مشکینى (امامجمعهى قم) مطالبی بیان کرد.
(۲ سورهى انفال، آیهى ۵۳؛ «این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتى را که به قومى ارزانى داشته، تغییر نمیدهد؛ مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند، و خدا شنواى دانا است.»
(۳ چیزهاى پوچ و بىاعتبار
(۴ جذب، کشش
(۵ ابوطیّب متنبّى. ما کلّ ما یتمنّى المرء یدرکه / تجرى الرّیاح بما لا تشتهى السّفن؛ «نه هر چیزى را که انسان آرزو میکند، بدان میرسد؛ چنان که بادها در جهتى میوزند که کشتىها آن را دوست ندارند.»
(۶ گفته میشود
(۷ سختگیر بر کافران، مهربان بر مؤمنین. (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهى فتح، آیهى ۲۹)
[۸ مانفرد وایز (دبیرکلّ ناتو)
[۹ حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمىرفسنجانى
(۱۰ ششمین اجلاس سران کشورهاى عضو سازمان کنفرانس اسلامى که از ۱۸ آذر ۱۳۷۰ به مدّت چهار روز در داکار، پایتخت سنگال، برگزار شد.
(۱۱ به دنبالِ دشمنانِ خارجی
(۱۲ سفر سهروزهى معظّمٌله به استان بوشهر در ۱۱ دى ۱۳۷۰
[۱۳ آیتالله على مشکینى
(۱۴ جامعة الازهر مصر
(۱۵ ریشهدار
(۱۶ فاصله، مسافت
(۱۷ آیتالله على مشکینى
(۱۸ صائب تبریزی. دیوان اشعار، غزلیّات؛ «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت / در بند آن مباش که مضمون نمانده است»
(۱۹ تصحیح، بازنگری
(۲۰ ثابت
(۲۱ از آن جمله است
(۲۲ پرتوافشانی
(۲۳ حجّتالاسلام والمسلمین سیّدهاشم رسولىمحلّاتى (دبیر شوراى مرکزى دبیرخانهى ائمّهى جمعهی سراسر کشور)
(۲۴ سفر سهروزهى معظّمٌله به استان بوشهر در ۱۱ دى ۱۳۷۰
(۲۵ بخشى از بخشها
(۲۶ آخوند ملّامحمّدکاظم خراسانى
(۲۷ اِباضیّه فرقهاى از خوارج و پیروان عبداللهبناباض تمیمى هستند. اِباضیان نسبت به خوارج معتدلتر بودند و به همین دلیل هنوز گروههاى کمشمارى از معتقدان به آنها در این روزگار حضور دارند. بیشترین پیروان این فرقه را میتوان در مناطقى مانند زنگبار و شمال آفریقا و عمان سراغ گرفت. امروز اِباضیّه در مقایسه با اهل تسنّن و تشیّع، چه کمّاً و چه کیفاً، اهمّیّت قابل ملاحظهاى ندارند و در جهان اسلام غالباً منزوىاند.
(۲۸ آیات عظام سیّدمحمّدرضا گلپایگانى و محمّدعلى اراکى
(۲۹ آیتالله على مشکینى
![]() جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|








