بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّةاللَّه فیالأرضین ارواح العالمین له الفداء قالاللَّه الحکیم فی کتابه: بسماللَّهالرّحمنالرّحیمذلک بأنّ اللَّه لم یک مغیّرا نعمة أنعمها علی قوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم و أنّ اللَّه سمیع علیم(۱)
جلسهیی بسیار باعظمت و پُرمغز و استثنایی است. این هم از برکات انقلاب بزرگ اسلامی ماست که این فرصت را میبخشد که مسؤولان کشور با ارکان حوزهی علمیه و فضلا و اساتید و شخصیتهای برجسته، در زیر یک سقف، صمیمانه و با احساس همدلی، گرد یکدیگر جمع بشوند و مسائلی را که مهم میدانند، با هم در میان بگذارند؛ و این حقیقت، چیزی است که با این شکل در طول تاریخ - تاریخ مدوّنی که ما از آن مطلع هستیم - سابقه ندارد. فرق است بین جمعی از روحانیون و ملاهای وابستهی به دستگاههای قدرت طاغوتی که برای کسب دنیا و جلب حطام بیارزش دنیوی، با سلاطین و متجبران و متکبران عالم گرد هم بیایند و برطبق میل و نظر آنها حرف بزنند؛ و اینکه مجموعهی علمی طراز اول یک کشور، با مسؤولان طراز اول آن کشور، احساس خویشاوندی معنوی و اتصال و ارتباط روحی و فکری، بلکه وحدت و یگانگی کنند؛ اینها دو چیز است؛ این شکل دوم، آن چیزی است که در طول تاریخ گذشتهی معلوم و شناخته شدهی ما وجود خارجی نداشته است؛ الان هم در هیچ جای دنیا چنین چیزی نیست؛ لذا هم اولیای دولت، و هم اکابر روحانی و علمی باید خدا را شکر کنند. این فرصتِ بسیار مغتنمی است، و شکر این نعمت به این است که از این فرصت حداکثر استفاده بشود.
البته بنده اگر میخواستم طبق شوق و میل دل خودم و انجذابی که در نفس حقیر اینجانب هست، عمل بکنم، باید بیش از اینها به قم میآمدم و چنین جمعهایی را از نزدیک میدیدم و در آن شرکت میکردم؛ ولی «ما کلّ ما یتمنّی المرء یدرکه». کارها اجازه نمیدهد؛ اما حالا که توانستیم این فرصت را پیدا کنیم، شاید انشاءاللَّه بتوانیم استفاده کنیم.
یک نکتهی کوچک دیگر را هم قبل از شروع عرایضم عرض کنم، و آن این است که بهترین شکل اینگونه مجالس، آن شکلی است که امروز در دنیا به آن «سمینار» میگویند؛ یعنی صاحبنظرانی جمع بشوند و دربارهی موضوع واحد مورد علاقهی خود تبادل نظر کنند؛ هر کدام نظرات خودشان را عن تحقیقٍ و متکئاً به تأمل عقلی و تلاش فکری عرضه کنند و مجموعهی نظرات جمعبندی شود و از آن بهرهبرداری گردد؛ این آن شکل صحیح و کارآمد است که جلسهی ما آن جلسه نیست. بنده عرایضی عرض خواهم کرد و شما بزرگان و اساتید و اعاظم حوزه آنها را خواهید شنید؛ یا در دنبال این حرفها، ما و شما تلاشی خواهیم کرد، یا نخواهیم کرد؛ بههرحال یک مسألهی یکجانبه است.
اگرچه امشب هم مثل همیشه از فرمایشهای حضرت آیةاللَّه مشکینی استفاده کردیم و ایشان راه ما را کوتاه کردند و بسی از حرفهای دل ما را بیان کردند، لیکن آن شکل سمیناری - یعنی تبادلنظری - چیز دیگری است و حوزه باید آنچنان کارهایی را بکند. مثلاً فرض بفرمایید مسألهی معیشت - که جزو جدیترین مباحث عالَم است و شوخی هم نیست - در حوزه مطرح میشود؛ یا چیزهایی که مربوط به جریان معنوی حوزه است، مطرح میشود؛ مثلاً آن چیزی که جوانان حوزه، مکرر در مکرر آن را بیان میکنند؛ مانند مسألهی ترتیبات علمی و درسی و تقسیمبندیهای حوزه. کتاب درسی، یک مسأله است؛ تخصص و رشته گزینی، یک مسأله است؛ نوع خدمات حوزه برای نظام، یک مسأله است؛ اینها را چهطوری حل کنیم؟ راهش همان چیزی است که عرض کردم؛ باید در داخل حوزه کسانی فکر کنند، کار کنند؛ از روی مسؤولیت، کارشان جمعبندی شود و برای عمل آماده گردد؛ حتّی عاملش هم مشخص بشود؛ این کار بایستی انشاءاللَّه در حوزه رواج پیدا کند.
و اما مطلبی که در نظر گرفتهام عرض کنم، شامل دو بخش است:
بخش اول این است که نظام جمهوری اسلامی به طبیعت خود، نظامی وابستهی به علمای دین است؛ و علمای دین، هم از این حیث که در پدید آوردن این نظام سهم اوفر را داشتهاند؛ و هم از این جهت که مردم دربارهی نظام به آنها مراجعه میکنند؛ و هم از این جهت که خود از جهات مختلف و در مشاغل مختلف، در نظام مسؤولند؛ لذا علمای دین و حوزههای علمیه باید از وضعیت و موجودیت نظام، آنچنان که هست، مطلع باشند؛ نقایص را بشناسند و پیشرفتها را بدانند؛ آنجا که کمک لازم است، آن را تشخیص بدهند؛ آنجا که دشمن به آن توجه پیدا کرده و هدف گرفته است، آن را شناسایی کنند، تا بتوانند نقش صحیح خود را در تداوم این نظام ایفا کنند. حوزهی علمیه و علمای دین و جوامع دینی و روحانی نمیتوانند از وضع نظام بیخبر باشند و بیخبر بمانند و این بیخبری را تحمل کنند. من اگر بخواهم دربارهی این نظامی که قم زادگاه و خاستگاه آن است و پدر و معمار و روح این نظام، زاده و پروریده و بزرگ شدهی این حوزه است، گزارشی که خطوط کلی را ترسیم میکند، به شما بدهم، میتوانم این گزارش را در جملات آتی خلاصه کنم:
نظام جمهوری اسلامی تا امروز از جهات مختلف در درجات بالای توفیق قرار داشته است. شما یک نظام حکومتی و اجتماعی را در نظر بگیرید که سیزده سال از عمر آن میگذرد؛ بعد با یک محاسبهی منطقی، توقعاتی را که میشود از این نظام با موجودیها و مشکلاتش داشت - که البته موجودیهای گرانقیمت و عظیمی است و مشکلاتش هم به نوبهی خود بسیار عظیم بوده است - بر روی صفحهیی بنویسید و بشمارید؛ در این صورت، یا باید عرض بکنم که همهی آن توقعات برآورده شده است، یا باید بگویم که از آن توقعات چیز بیشتری هم برآورده شده است.
البته میشود یک انتظار غیرمنطقی را مطرح کرد و گفت این انتظار برآورده نشده؛ ولی واقعاً این غیرمنطقی است. ما مثلاً در جنگ میخواستیم رودخانه یا ارتفاعی را بگیریم، بعد رزمندگان ما تلاش میکردند و آن رودخانه یا ارتفاع را با شهادتهایی میگرفتند و دشمن را دچار خسارتهای سنگینی میکردند و به آن هدف میرسیدند؛ اما بعد در تبلیغات خصمانهیی که علیه ما میشد - چه مستقیماً از طرف دشمن، چه از طرف آنهایی که از او حمایت میکردند - میگفتند ایران نتوانست بصره را بگیرد! انگار ما در این عملیات میخواستیم بصره را بگیریم! بله، ما نتوانسته بودیم بصره را بگیریم؛ اما این کار برای چه بود؟ برای این بود که آن افکاری که نگران نشستهاند تا ببینند محصول سرمایهگذاری آنها در این جبهه چه شد، احساس کنند که عجب، پس این سرمایهگذاری بر باد رفت؛ بصره را که نتوانستند بگیرند!
امروز عین همان کار در سطح جمهوری اسلامی دارد انجام میگیرد. رادیوهای بیگانه، پُر از آمارهای مربوط به نشدههای ایران است. البته در خیلی از موارد دروغ هم میگویند؛ شدههایی را هم یا میگویند نشده است و یا کتمان میکنند؛ آنها هم ظاهراً معتقدند که راست گفتن واجب نیست! اما آنچه را که به عنوان نشدهها اعلام میکنند، چیزی نیست که نظام گفته باشد ما میتوانیم در ظرف سیزده سال آنها را انجام بدهیم. کدام نظام، با تشکیلات منسجم و با قوّت عملی کارگزارانش، در این مدت توانسته است به این دستاوردها برسد که از نظام جمهوری اسلامی با آن همه مشکلات انتظار باشد که بتواند این کارها را بکند!؟
ما اگر بخواهیم آنچه را که باید عمل بشود، در یک جمله خلاصه کنیم، آن یک جمله عبارت از فقه اسلامی است. ما باید فقه اسلامی را در جامعه پیاده کنیم. فقه اسلامی، فقط طهارت و نجاسات و عبادات که نیست؛ فقه اسلامی مشتمل بر جوانبی است که منطبق بر همهی جوانب زندگی انسان است؛ فردیاً، اجتماعیاً، سیاسیاً، عبادیاً، نظامیاً و اقتصادیاً؛ فقهاللَّه الأکبر این است. آن چیزی که زندگی انسان را اداره میکند - یعنی ذهن و مغز و دل و جان و آداب زندگی و ارتباطات اجتماعی و ارتباطات سیاسی و وضع معیشتی و ارتباطات خارجی - فقه است. اگر ما بخواهیم در طول سیزده سال این فقه را فقط یاد بگیریم، آیا میتوانیم؟ عمل کردن، از یاد گرفتن مشکلتر است. اینطور نیست که وقتی ما بخواهیم در یک جامعه گناه از بین برود، با اشارهیی یا با اعمال زوری بشود این کار را کرد. اگر بخواهیم فقر از جامعه برود و زایل بشود، اینطور نیست که جامعهیی که سالهای متمادی، بلکه قرنهای متمادی، از همه جهت موارد درآمدی و ارتباطات اقتصادی او زیر فشار سلطههای ظالم بوده، ما بتوانیم در مدت کوتاهی به این جامعه نظم و نسقی بدهیم؛ این کار بسیار سخت است. ادارهی کشور، ادارهی زندگی و مواجه شدن با واقعیت، به مراتب دشوارتر است از آنچه که از ترتیب اوضاع در ذهن انسان میگذرد.
ما باید نگاه کنیم ببینیم آنچه را که به عنوان هدف معین کردهایم، آیا در این مدت برای رسیدن به آن هدف، تلاشی انجام گرفته است یا نه؛ و به قدر آن تلاش، توفیق حاصل شده است یا نه؛ اگر دیدیم شده، در جمعبندی نهایی، نسبت به آنچه که انجام گرفته است، ما موفقیم؛ و من عرض میکنم که این توفیق حاصل شده است.
ما در داخل کشور توانستهایم جهت زندگی را، از جهت گناه - که بهطور فعالی مردم را به آن سمت میراندند - به طرف ثواب و به طرف فعل معروف منحرف کنیم. البته «ما» که میگوییم، منظور یک شخص یا مجموعهیی که اسمش را دولت بگذاریم، نیست؛ «ما» یعنی نظام بما فیه آحاد مردم و مسؤولان و روحانیان و معلمان فکری و نویسندگان و...، و نقشی که امام عظیمالشأن داشت، و هرکس هر مقداری که نقش داشته است. وقتی جامعه به سمتی میرود، معنایش این نیست که در جامعه فرد گناهکاری نیست؛ چرا، ممکن است خیلی هم باشد؛ اما روال این است. آن وقتی که یکی از فتاوی معروف امام راحل (رضواناللَّهعلیه) در این اواخر صادر شده بود، ما در خدمت ایشان بودیم؛ تعبیرشان این بود که امروز در کشور ما همه چیز در راه درست و در جهت درست است؛ و این صحیح است. امروز خطوط اصلی، تمام در جهت درست است؛ البته در همین جهت درست هم ممکن است آدم بدجنسی سوءاستفاده کند؛ سوءاستفادهی مالی، سوءاستفادهی فرهنگی، سوءاستفادهی دولتی، سوءاستفادهی در مراکز و منبرها و کرسیهای گوناگون.
ما توانستیم قوانین را اسلامی کنیم. هرچه قانون زاییده میشود، اسلامی است. ما توانستیم مجریان را از آدمهای متدین انتخاب بکنیم. امروز هرچه مجری در سطوح عالی گماشته میشود، از متدینان هستند. البته آن وقتی بهتر خواهد شد که تا سطوح پایین هم از متدینان گماشته بشوند؛ اما این از آن کارهای درازمدت است؛ چون این کار دیگر از آن کارهای دولتی نیست؛ این کار، کار روحانیت است؛ کار تبلیغ است؛ کار دین است که آدمها را درست بسازد؛ والّا اگر فرض کنیم امروز بخواهیم جاهایی را که - یقال - آدمهای غیرمتصلب در دین هستند، از این افراد خالی کنیم، اصلاً معلوم نیست جای آنها را از آن آدمهای مورد نظر - که آرمانی و غایت مطلوب هستند - بشود پُر کرد. باید آدم ساخت؛ البته آدمسازی مشکل است. شما به خود حوزه نگاه کنید، ببینید طلبهسازی و آدمسازی و پرورش عنصر صالح برای کارهای گوناگون، چهقدر دشوار است؛ در سطح جامعه از این هم سختتر است.
از لحاظ آن چیزی که شاخصهی نظام اسلامی در دنیاست - یعنی عزت، استقلال، مناعت در مقابل کفار، اشداء علیالکفار، رحماء علی المؤمنین - امروز نظام ما یک نظام موفق و پیشرفته است. الان من اخبار را میشنیدم که یک نفر از سردمداران یکی از مجموعههای مهم غربی(۲) گفته که یک امپراتوری اسلامی در حال تحقق و شکلگیری است که به هیچ وسیلهیی نمیشود او را ترساند! این نکته جالب است؛ نمیگوید نمیشود او را از بین برد - بحث از بین بردن نیست؛ معلوم است که ابرقدرتها نمیتوانند یک ملت را از بین ببرند - میگوید نمیشود او را ترساند! ابرقدرتها با ترساندن است که ملتها و دولتها را از میدان خارج میکنند؛ نهیب میزنند، دست و پای ملتها و دولتها میلرزد و کنار میروند. بنده در دوران ریاست جمهوری این را در مجامع جهانی دیدم. در همین سفری هم که رئیس جمهور عزیزمان(۳) به کنفرانس اسلامی(۴) رفته بودند و ما هم در اینجا اطلاع پیدا کردیم، همینطور بوده است؛ دلشان با حرفهایی هماهنگ است، اما میترسند! ملتها هم میترسند؛ مخصوص دولتها نیست.
این شجاعتی که شما میبینید، این یک موهبت الهی است که امروز بهوجود آمده است؛ البته در کشورهای اسلامی هم این موجی است که بحمداللَّه برخاسته است. بنابراین، جمهوری اسلامی در دنیا عزت، استقلال و سربلندی دارد و دشمن احساس میکند که این نظام، مستحکم و پولادین است و به این آسانی نمیشود آن را لرزاند.
امروز آنچه که در زمینههای اقتصادی در ایران انجام میگیرد، کارهای اصیل و واقعی است. ممکن است بگویند درآمد ملی در فلان دورهی قبل از انقلاب این رقم را داشته، که اگر با امروز مقایسه کنیم، با توجه به مسائل تورم، رقم خوبی را نشان میدهد؛ اما باید گفت که درآمد ملىِ آن روز، چیزی غیر از معنای درآمد ملىِ امروز بود. امروز جمهوری اسلامی تا اعماق روستاها را کشور و ملت ایران میداند. امروز راهآهن، خط شوسه، امکانات ارتباطی، بزرگراهها، برق، آب، تلفن و وسایل آسایش، مخصوص شهرهای بزرگ نیست؛ اما آن روز اینطور نبود. من میدیدم که امام (رضواناللَّهتعالیعلیه) غالباً حرص و جوش میخوردند که چرا این آمارها را نمیدهید. حالا بنده خودم وقتی با مجامع گوناگون روبهرو میشوم، همین حرص را میخورم. آمارها فوقالعاده است. بله، یک عده آدم بدخواه، بدجنس، بیمسؤولیت، بیفکر نسبت به آن کاری که میکنند و تابع دشمنان خارجی، ممکن است آمارها را زیر سؤال ببرند؛ که میبرند هم: بله، دولت اینطوری گفته؛ پس موفقیتها کجاست!؟ آیا باید آمار این موفقیتها را به تهران بیاورند و در دفترتان به شما نشان بدهند!؟ شما باید بروید و ببینید که این موفقیتها کجاست. من به بوشهر رفته بودم؛ (۵) آمار سازندگیها در بوشهر را که به من دادند، واقعاً حیرتآور بود؛ چون بوشهر یک استان فوقالعاده فقیر است.
البته نباید کسی تصور کند که آنچه انجام گرفته، خواهد توانست چهرهی ظاهر این کشور را آنچنان دگرگون کند که دیگر انسان اثری از دردهای گذشته پیدا نکند؛ نه، اینطور نیست؛ این مثل همان فتح بصره است! مگر میشده در مدت سیزده سال اینطور کار کرد؟ مگر آنهایی که ثروتها و بودجههای ملیشان، ده برابر، بیست برابر و گاهی صد برابر ماست، توانستهاند فقر را در کشورهاشان ریشهکن کنند!؟ البته ما با آنها قیاس نمیشویم؛ آنها نمیخواهند عدالت اجتماعی را دنبال کنند.
مبنای سیاست سرمایهداری بر این نیست که همهی انسانها بایستی مستغنی باشند و فقیر نباشد. آنها اگر فقیر را غنی میکنند، بهخاطر این است که فقیر باید برایشان کار کند؛ ولی فقیری که برای آنها کار نمیکند، میگویند بگذار بمیرد! چنانچه سرمایهداران و کمپانیها و تراستها نتوانستند آدم ولگرد و بیکار را به کار بگیرند - یعنی لازمش نداشتند - اگر به آنها بگویند آیا دلتان میخواهد به شما یک آمپول بدهیم بزنید و این افراد را از بین ببرید، میگویند بله، بدهید بزنیم! بنابراین، برای آنها مسأله این است؛ اما برای ما مسأله غیر از این است. ما میگوییم نه فقط انسانی که در این کشور هست - منتها نسبت به انسان این کشور، ما یک مسؤولیت فوریتر داریم - بلکه همهی مسلمین در عالم، به یک معنا عایلهی ما هستند. اگر از مسلمین هم فراغت پیدا کردیم، همهی گرسنگان دنیا - در صورتیکه محارب نباشند - عایلهی ما هستند؛ این مسأله، مسألهی اعتقادی است. کشورهای غربی و پیشرفتهی اقتصادی، نخواهند توانست بکلی فقر را برطرف کنند؛ اما جمهوری اسلامی در این جهت حرکت میکند و انشاءاللَّه به اینجا خواهد رسید. آمار بیسوادی بشدت پایین آمده است. آمار مشکلات طبقات پایین در مناطق گوناگون کشور، بشدت پایین آمده است؛ البته سطح زندگی بالا رفته و توقعات بیشتر شده است.
تورمهای جهانی روی تورم کشور ما اثر میگذارد؛ اما سیاستهایی که امروز در زمینههای اقتصادی وجود دارد، سیاستهای حقیقی است؛ یعنی آنچه که بهعنوان درآمد ملی مطرح میشود و برای آن تلاش میگردد و برنامههای اقتصادییی که امروز دارد طراحی میشود، برنامههایی است که به معنای واقعی کلمه میتواند جیب کشور را پُر کند؛ چیز صوری و ظاهری نیست. در گذشته، صنعتی هم که میآوردند، صنعت دروغینی بود؛ صنعت بود، اما آن صنعتی نبود که کشور را بینیاز بکند. جاهای گوناگونی از تسلسل صنعتی - آن زنجیرهی لازمی که در یک کشور هست؛ از معدن و از مواد اولیه، تا محصول مورد استفاده در داخل خانههای مردم - منقطع بود؛ عمداً منقطع نگه میداشتند؛ برای اینکه همیشه به خارج احتیاج داشته باشند؛ اما امروز اینطوری نیست؛ امروز دارند جدی کار میکنند.
در زمینههای فرهنگی هم همینطور است. من و شما برادران، پیش از انقلاب انگیزهی تبلیغ داشتیم و دلمان میخواست دو کلمه بنویسیم، دو کلمه حرف بزنیم؛ آرزوی ما این بود که از کتاب دویست، سیصد صفحهیی ما ده هزار نسخه منتشر شود؛ شاید ده هزار نفر آن را بخوانند. ساعتها و روزها نشستیم فکر کردیم و حرف درستی را پیدا کردیم؛ به این امید که شاید بتوانیم پانصد نفر را جمع کنیم و آن پانصد نفر آن حرف را بشنوند؛ اما امروز رادیو و تلویزیون شما، ساعات فراوانی را صرف بیان حقایق دینی میکند. البته بنده راضی نیستم؛ اما به شما بگویم که من بیش از آنچه که از حجم آن برنامهها راضی نیستم، از کیفیتش راضی نیستم؛ این هم تقصیر من و شماست؛ چرا با هم رودربایستی کنیم!؟
امروز شما که عناصر حوزهی علمیه هستید، باید برای تمام طبقات مردم، خوراک فکرىِ لازمی که آنها را به اسلام مؤمن کند، از گناه بیزار کند، به ثواب راغب کند، به رضای الهی مطمئن کند و آنها را به در خانهی خدا ببرد، داشته باشید؛ کجاست؟ روز وفات یکی از ائمهی معصومین (علیهمصلواتاللَّهوملائکتهاجمعین) مطرح میشود، میبینیم ممکن است در آن روز پنج ساعت، هفت ساعت، گاهی ده ساعت، از آن امام بزرگوار حرف و مطلب گفته شود؛ ولی آنچنان که باید، نیست. ما اگر واقعاً میتوانیم پنج ساعت راجع به امام باقر (علیهالصّلاةوالسّلام) در رادیو با این پوشش عظیم حرف بزنیم، میدانید که دستگاه روحانی و دینی و فکرىِ اسلامی ما چهقدر باید برای این پنج ساعت کار کند؟ این کمکاریها هست؛ این اشکال بر خودمان وارد است؛ بر بنده هم همینقدر وارد است؛ منتها از جهت روحانی بودنم.
این پیشرفت عظیمی است که رادیو و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی ما در این راه دارند حرکت میکنند؛ نه اینکه لابلایش چیز بدی نیست؛ چرا هست؛ آن هم از همان قبیل چیزهایی است که باید در بلندمدت درست بشود. اشتباه است اگر کسی خیال کند که ما میتوانیم در ظرف مدت کوتاهی، دوازده هزار پرسنل رادیو و تلویزیون زمان شاه را - که در میانشان انواع و اقسام افراد متخصص و فنی و نویسنده و کارگردان و هنرپیشه هست - از این رو به آن رو و دگرگون کنیم و جایگزین همهی آنها، جوانان متدین مسلمان را بیاوریم. البته تعدادی آمدند و به همان تعداد، برنامهها خوب شده است. هرجا میبینید برنامه خراب است، نشانهی این است که ما نتوانستیم آدمش را درست کنیم.
بعضی از آقایان به من میگویند که فلان برنامهی تلویزیون یا رادیو بد است. من غالباً بیش از شما آقایان رادیو و تلویزیون را گوش میکنم و میبینم؛ میدانم آنجا چهقدر اشکال هست؛ اشکالاتی هم هست که شاید خیلی از کسانیکه به من میگویند، به آن اشکالات خیلی توجه نمیکنند؛ اما بنده توجه میکنم. البته من دایماً هم با آنها سروکار دارم؛ یعنی قضیه را هیچ رها نکردهام. من در این دو، سه سال اخیر به قدری با رادیو و تلویزیون برخورد کردهام و رسیدهام که در طول این مدت، این مقدار با اینها برخورد نشده است. البته خیلی هم خوب شده و نسبتاً پیش رفته، اما اشکال فراوان است. این را بدانید، آنجایی که اشکال هست، مربوط به این است که ما آدمش را نداریم؛ آدمش را که داشته باشیم، خوب خواهد شد. آن فیلمی که در تلویزیون نشان داده میشود، شما که پای آن فیلم نشستهاید و قلبتان از شوق به رضوان الهی میلرزد - که از این فیلمها هست و واقعاً اشک انسان را در میآورد - آن فیلم توسط بچهمسلمانهای ساخته شدهی بعد از انقلاب درست شده است.
من اگر بخواهم بهطور کلی وضعیت کنونی کشور را برای شما ترسیم کنم، باید بگویم خوب است؛ اما توجه کنید که این خوب، خوب نسبی است و آدم به خوب نسبی راضی نیست. انسان وقتی از یک بیماری سخت، تازه بلند میشود و از تخت پایین میآید و دو قدم راه میرود، اگر از او بپرسند حالت چهطور است، میگوید الحمدللَّه خیلی خوب شدهام؛ اما «خیلی خوب» آن وقتی است که بتواند بدود و بار سنگینی را بردارد؛ این، زمان لازم دارد.
گزارش من از وضع کشور این است: ما بحمداللَّه امروز میتوانیم با جرأت، با افتخار، با روسفیدی و با سربلندی بگوییم که نظام اسلامی با توجه به فهرست امکانات و مشکلاتش، بیش از آن مقداری که متوقع است، یا لااقل به همان مقداری که متوقع است، پیش رفته است؛ این، آن بخش اول قضیه بود که من لازم دانستم در این جلسهی با این عظمت و اهمیت عرض بکنم؛ وجهش هم همین است که نظام با شما پیوند دارد و شماها نمیتوانید از اوضاع نظام بیاطلاع باشید. این، کلیات و خطوط اصلیش بود؛ جزییات هم بههمین اندازه قابل دسترسی است و شما بایستی اطلاع پیدا کنید.
بخش دوم دربارهی حوزه است که حضرت آقای مشکینی (اداماللَّهبقائه الشّریفواداماللَّهبرکاتوجوده) آن را بیان کردند. حوزهی امروز، نسبت به گذشتههای ما، یک چیز استثنایی است. ما در تاریخ اسلام، هرگز چنین حوزهیی با این کم و کیف نداشتهایم. آنطور که فرمودند، (۶) حدود بیستوچهار هزار نفر طلبه در یک مرکز مشغول تحصیل هستند. البته حوزههای دیگری هم در سرتاسر کشور هست. بحمداللَّه حوزهی نجف هم هنوز هست؛ اگرچه دشمنان روی آن خیلی فشار آوردند؛ و البته نخواهند توانست آنچنان پایگاه عظیمی را از بین ببرند و انشاءاللَّه آنها خواهند مُرد و خواهند رفت و آن حوزه برگ و بار پیدا خواهد کرد و رشد و بالندگی خواهد داشت و برکاتش را بر دنیا سرازیر خواهد کرد. بنابراین ما در تاریخ خودمان، چنین حوزهی علمیه و چنین مجموعهی علمییی نداشتهایم؛ همچنان که در ادیان و در مذاهب دیگر غیراسلامی هم اینگونه مجموعهی علمی با این حجم و با این عمق - یعنی کماً و کیفاً - نداریم. البته مراکزی مثل «ازهر» و جاهای دیگر هست؛ لیکن بین آنها و بین آنچه که امروز در حوزهی قم و حوزههای عریق(۷) ما مشاهده میشود، بُعدٌبعید است؛ این چیز باارزشی است. این حوزه نسبت به نظام جمهوری اسلامی تکالیفی دارد که با تکالیف آن در قبل از انقلاب بشدت متفاوت است. اصلاً کار ما متحول شده است؛ کأنه از لحاظ کثرت تفاوتی که بین وظایفِ امروز و وظایفِ دیروز هست، طبیعت دیگری به وجود آمده است.
در سطح عرض و طول دنیای اسلام - چه در طول تاریخ از جهتی، و چه به حسب مذاهب گوناگونی که هست - روحانیون نسبت به دستگاهها سه نوع موضعگیری میتوانستند داشته باشند:
یک موضعگیری، موضعگیری وابستگی به دستگاه است؛ یعنی عضو دولت بودن. ما در معارف شیعی، یا در واقعیت درخشان حوزههای علمی شیعی خودمان، چنین چیزی را نداریم. حوزهی علمیه، یک دستگاه علمىِ روحانی است؛ نباید و نمیتواند سازمانی از سازمانهای دولتی بشود؛ حتّی اگر آن دولت، دولت جمهوری اسلامی باشد؛ این اعتقاد من است؛ بر این اعتقاد پافشاری هم دارم. دولت جمهوری اسلامی، دولت امام زمان (عجّلاللَّهتعالیفرجهالشّریف) است؛ اما اگر حوزهی علمیه بخواهد بماند و رشد کند و بالندگی داشته باشد و توقعاتی که از او هست، برآورده کند، نمیتواند حتّی عضوی از همین دولت باشد؛ این یک شکل است، که ما این شکل را رد میکنیم.
البته نظرات مخالف هم هست؛ من آن نظرات را عن علمٍ و با معرفت به آن نظرات قبول نکردم و نمیکنم؛ دیگران نه، حوزههای علمیهشان، عضوی از دستگاههای دولتی است؛ ادارهیی به نام ادارهی اوقاف یا امور مذهبی وجود دارد که چیزهایی، از جمله مساجد و ائمهی جمعه را اداره میکند؛ کاغذی را به دست آنها میدهند تا بخوانند؛ به آنها میگویند درسی را بدهند؛ ماه به ماه حقوقی هم به آنها میدهند؛ ما این را قبول نداریم.
موضع دوم، موضع بیتفاوت است؛ مثل مواضعی که روحانیت ما در گذشته و در طول زمان با دستگاهها و دولتها داشت. البته همان موضع بیتفاوت هم اینطور نبود که در آن جاهایی که لازم میدانست، همکاری نکند. مرحوم شیخ جعفر کاشفالغطاء(۸) (رضواناللَّهتعالیعلیه) به گمان زیاد - آنطور که از مقدمهی کتاب برمیآید - کتاب کشفالغطاء را برای ادارهی دستگاه فتحعلیشاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلیشاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی(۹) (رضواناللَّهعلیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلیشاه، رسالهی جهادش - رسالهی عباسیه - را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانهتر از مرحوم کاشفالغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشفالغطاء (رضواناللَّهعلیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بنابراین، آن روزی هم که علما از دستگاه جدا بودند، اینطور نبود که بکلی بیتفاوت باشند؛ آن هم وضع امروز نمیتواند باشد؛ امکان ندارد باشد.
اگر شما فرض کنید که حوزهی علمیهی امروز میتواند در قبال دستگاه جمهوری اسلامی همان موضعی را داشته باشد که علما در طول زمان نسبت به دستگاههای حکومتی داشتند، این خطاست؛ از جهات عدیدهیی هم خطاست. آن دستگاهها، دستگاههای ظلم بودند؛ اما دستگاه جمهوری اسلامی، دستگاه عدل اسلامی است. آن دستگاهها، دستگاههای غصب بودند؛ اما دستگاه جمهوری اسلامی، دستگاه ولایت است؛ حق محض است؛ همهی مسؤولیتها مستند به یک امر الهی است؛ اصلاً با آن قابل مقایسه نیست. علاوه بر همهی اینها، دستگاه جمهوری اسلامی - چه بخواهید، چه نخواهید - دستگاهی است که مبتنی بر یک عنصر روحانی است؛ زیرا در رأس این نظام، رهبری قرار دارد، و رهبر باید یک فقیه باشد؛ یعنی یک روحانی. بنابراین، حوزههای علمیه و علمای دین نمیتوانند نسبت به دستگاه و امور کشور و آنچه که میگذرد، بیتفاوت باشند و بگویند حالا دیگر خودشان میدانند؛ ما چه کار کنیم؛ نه له و نه علیهشان چیزی نمیگوییم - مثلاً اگر خیلی لطف کنند، بگویند چیزی علیهشان هم نمیگوییم! - چنین چیزی نمیشود؛ این از آن قبیل چیزهایی نیست که بشود گفت ما نه له و نه علیه، چیزی نمیگوییم؛ نه، مال خودتان است؛ مال روحانیت است؛ مال دین است؛ چارهیی ندارید. جمهورىِ اسلامی است؛ اگر شما کنار کشیدید، جمهورىِ غیراسلامی خواهد شد. البته امروز که چهار نفر عناصر خودی زنده هستند، جمهورىِ غیراسلامی نمیشود؛ اما اگر علما کنار کشیدند، بتدریج جمهورىِ غیراسلامی خواهد شد. اینقدر هم دستهایی هستند که برای جمهوری غیراسلامی شدن تلاش و کار میکنند؛ پول خرج میکنند و انواع حیلهها را هم بلدند؛ فوراً تمام این زحمات و تلاشها و این شهادتها و این جوانان و آن نفس زدن آن پیرمرد الهی و معنوی - که در سنین هشتاد تا نود سالگی، مثل یک جوان کار میکرد؛ که جز به تأیید الهی و لطف غیبی امکان نداشت کسی در آن سنین، اینطور بتواند کار و تلاش و همت بکند و تصمیم بگیرد و عمل نماید - ضایع خواهد شد.
البته چیزی هم هست که نسلهای آینده آن را تحمل و قبول نخواهند کرد. هرکس کنار بکشد، غیر از مؤاخذهی الهی، بلاشک با مؤاخذهی نسلهای آینده مواجه خواهد شد. من یادم نمیرود که در سنین جوانی - آن زمانی که شور جوانىِ طلبگی داشتیم؛ یعنی بین سالهای ۳۰ تا ۴۵ یا ۵۰ - همواره به آن کسانیکه سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰ را درک کرده بودند، اما برای روحانیت کاری نکرده بودند، ایراد میگرفتیم و نق میزدیم؛ دایماً میگفتیم چه آدمهای بیعرضه و بیفکری بودند؛ ده سال دیکتاتوری پهلوی رقیق و ضعیف شده بود - مخصوصاً سالهای اولش - اما چرا علما کاری نکردند! مگر نسلهای آینده گریبان ما را رها میکند؛ ولو در گور هم باشیم؟ نمیشود بیتفاوت بود؛ امکان ندارد. بنابراین، شق دوم هم ممنوع است.
شق سومی که بشود فرض کرد، این است که حوزهی علمیه با دستگاه مبارزه کند؛ مثل دستگاه روحانیت ما که با رژیم ظالم مبارزه میکرد؛ یا در بسیاری از دورهها، بخشی از روحانیت ما یا همهی آنها، با سلاطین ظالم و ستمگر مبارزه میکردند.
امروز هیچکدام از آن سه وجه، ممکن و معقول نیست و معنی ندارد؛ وجه دیگری لازم است، و آن این است که جدا باشد، اما همراه باشد و برای نظام جمهوری اسلامی یک پشتیبان باشد. اینکه شما(۱۰) میفرمایید حوزهی علمیه از نیروهای مسلح مؤثرتر است، این جزو بینات و بدیهیات ماست. منظور از پشتیبانی، نه پشتیبانییی که در گفتگو و سخنرانی، از مسؤولان این نظام تمجید و تعریف بشود - اینکه چیزی است که اگر کسی وظیفهاش دانست، مطلبی میگوید؛ ندانست، نمیگوید؛ کسی هم آن را مطالبه نخواهد کرد - بلکه پشتیبانی به معنای حقیقی کلمه؛ یعنی حوزهی علمیه خوراک فکری این نظام را بدهد؛ آن را توجیه دینی بکند؛ تربیت و انسانسازىِ لازم را برای ادارهی این نظامِ باعظمت بکند.
حوزهی علمیه، یک دستگاه تولیدی و یک کارخانهی عظیم انسانی است؛ باید دایم تولید کند؛ باید کتاب تولید کند؛ آدم و عالم تولید کند؛ متدین تولید کند؛ فکر تولید کند و حرف تازهیی بزند. حرف تازه که تمام نشده است. بزرگان ما میگویند که هر وقت به قرآن مراجعه میکنیم و در آن تدبر میکنیم، حرفی مییابیم که قبلاً نیافته بودیم؛ خیلی خوب، این حرفِ تازه است. بعضیها نگویند که هرچه حرفِ تازه است، در دین است؛ دیگر چه حرف تازهیی میخواهید. بله، ما همان دین را درست نشناختیم! باید حرفهای تازهی دین را در بیاوریم؛ «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت». اینطور نیست که همهی حرفهای دین همین چهار تا حرفی است که من و شما در منبرها یا در کتابهای علمی و تبلیغی و رسالهمان بیان کردهایم؛ نخیر، بیش از اینهاست؛ شما جلو بروید، خدا به شما حرف جدید خواهد داد.
ما در باب علمیات هم نمیگوییم راه بسته است. در مسألهیی که همهی فقها قرنها آن را تنقیح کردهاند، شما که یک مجتهد هستید، امیدوارید که شاید حرف تازهیی پیدا کنید. آیا شما دیگر مسائل مشهوره و اجماعی بین فقها را - اجماع به معنای اینکه همهی فقها آن را قبول کرده باشند؛ نه آن اجماع حجت و معتبر - مطالعه نمیکنید؟ نه، دنبالش میگردید ببینید واقعاً شاید حرف جدیدی - غیر از حرفهایی که تاکنون گفتهاند - پیدا کردید. شما در مباحث اصولی، فکر و تأمل میکنید؛ شاید حرف جدیدی درآوردید. در مباحث کلی دین و در فقه - به معنای اوسع و اشمل آن - این حرفها فراوان است. اینقدر حرف هست که ما هنوز بلد نیستیم. ما مسائل اقتصادی و نظامی و سیاست خارجی و ارتباطات اخلاقی خود را بایستی از دین دربیاوریم؛ خیلی از مسائل فردیمان را باید بازنگری کنیم؛ تعارف که نداریم.
ما در طول زمان، به دین و فقه به عنوان قالب و شکلی برای حکومت نگاه نکردیم. ما در دورانهای گذشته، گروه محکومی بودیم؛ حکومتها داشتند کار خودشان را میکردند و گاو خودشان را میدوشیدند؛ ما هم در این چارچوبی که حکومتها تشکیل داده بودند و در این اتوبوس یا قطاری که حکومتها مردم را سوار کرده بودند و به سمتی حرکت میدادند، در حالی که خودمان هم با این اتوبوس یا قطار حرکت میکردیم، میخواستیم چیزی در خصوص ارتباطات فردی افراد و مسافران به آنها یاد بدهیم؛ فقه ما اینطوری بوده؛ لااقل در این چند قرن اخیر اینطوری بوده است. امروز فقه، شکلی برای حکومت و شکلی برای نظام اجتماعىِ منها الحکومة است. حکومت جزیی از یک نظام اجتماعی است. کدامیک از فقها میتوانند بگویند که ما همهی اینها را تر و تازه و شسته و رُفته درآوردهایم، بفرمایید در اختیار شماست؛ قطعاً هیچکس چنین ادعایی نکرده و نمیکند؛ خیلی خوب، باید برویم اینها را پیدا کنیم؛ پس فکر جدید لازم است.
حوزهی علمیه باید کارخانهی سازندگی انسان، سازندگی فکر، سازندگی کتاب، سازندگی مطلب، سازندگی مبلّغ، سازندگی مدرّس، سازندگی محقق، سازندگی سیاستمدار و سازندگی رهبر باشد. حوزهی علمیه باید به جایی برسد که همیشه ده، بیست نفر شخصیت آماده برای رهبری داشته باشد؛ که اگر هرکدام از اینها را در مقابل زبدگان این امت بگذارند، بر او متفق بشوند که برای رهبری صلاحیت دارد. حالا حوزهی علمیه این کارها را میتواند بکند، یا نمیتواند بکند؟ همهی ما در اینجا خودمانی هستیم. سابقهی آخوندی و حوزوی من از بسیاری از شماها بیشتر است؛ شاید هم اگر ادعا کنم از اکثر شماها بیشتر است، خیلی گزافه نباشد؛ چون میبینم ماشاءاللَّه اغلب شما از من جوانترید. من نسبت به مسائل روحانیت، علاقهی عمیقی از نوع علاقهی انسان به نفس و متعلقات خودش دارم. مسأله، مسألهی یک شیئ خارجی نیست که دربارهاش بحث کنیم. من که نگاه میکنم، میبینم حوزهی ما اینطوری نیست.
اینکه گفتم سمینار برگزار شود، برای این است که در چنین جایی شما پشت تریبون بروید و بگویید نه، به این دلیل و این دلیل، قضیه اینطوری است. حالا که فقط من دارم صحبت میکنم، ادعا میکنم و میگویم که حوزه اینطوری نیست؛ حداقل این است که بگوییم این کارهایی که از حوزه مورد توقع و انتظار است، حوزه برآورده نمیکند؛ حالا گیرم بگوییم که میتواند بکند، اما نمیکند؛ چرا نمیکند؟ چون عیبی در کار هست؛ این عیب را باید پیدا کنید.
البته اعتقاد من این است که حوزه بالقوه میتواند این کارها را بکند؛ بالقوه به این معنا که الان استعداد این کار در حوزهی علمیه هست. امروز ما در حوزه محققان و متفکران خوبی داریم. مغزهایی در این حوزهی علمیه هستند که اگر هرکدام از مراکز تحقیقاتی دنیا این آدمها را در آن رشتهی خودشان تربیت کرده بودند، امروز نابغههایی داشتند؛ این هم یکی از بدبختیهای ماست! امروز ذهنهایی در حوزهی علمیه هستند که اگر در فلان مؤسسهی تحقیقاتی دنیا در فن ریاضیات یا فیزیک یا علوم طبیعی یا نجوم مشغول بودند، امروز در دنیا مثل خورشیدی میدرخشیدند و هر روز یکی از کارهاشان در دنیا به ثبت میرسید؛ اما اینطور مغزهایی در حوزهی علمیهی ما آدمهای معمولی و عادی هستند؛ نه اینکه کسی برایشان شأنی قائل نیست - اینکه حالا چیزی نیست - بلکه بهرهی لازم از اینها گرفته نمیشود. پس حوزهی ما از لحاظ شأنیت و استعداد، این امکان را دارد؛ اما عملاً ندارد؛ چرا ندارد؟ عللی دارد:
یکی از عللش همین چیزی است که جناب آقای مشکینی فرمودند؛ مسائل معیشتی. بسیار خوب، حالا شما مسائل معیشتی را با من مطرح کردید؛ من انشاءاللَّه روی آن فکر خواهم کرد؛ اما قولی نمیدهم که این کار به آسانی و بزودی عملی بشود. من نسبت به این مسأله تاکنون به صورت مستقیم و جدی فکر نکرده بودم. البته ما بیمهی حوزه را راه انداختیم؛ انشاءاللَّه به جریان میافتد و هرکس بخواهد، استفاده خواهد کرد. هزینههای بیماری، یکی از مشکلات طلاب است؛ خود بنده هم در آن دوران همواره گرفتار آن بودم؛ میدانم که خیلیها هم گرفتارند و این از مشکلات اساسی است. انشاءاللَّه ما در حوزه یک تعاونىِ خوب هم راه میاندازیم که بتوانند لااقل بعضی از اجناس را ارزان تهیه کنند؛ طرحش را هم آماده کردهاند؛ خود بنده هم سرمایهگذاری کلانی در آن خواهم کرد؛ بعد هم طلاب هرکدام سهمی میگذارند و سرمایهگذارییی میکنند. دربارهی مسألهی مسکن هم عدهیی از آقایان مشغول هستند. من قبلاً هم به آن تشکیلاتی که خانههای سازمانی میسازند، مختصر کمکی کردهام؛ نیت کمک کردن بعد از این را هم داشتهام - نه اینکه نداشته باشم - اما بههرحال بعد از این هم میرویم و مینشینیم فکر میکنیم و به دوستانی که در مسائل حوزه برای ما فکر و کار میکنند، خواهم گفت که روی این مسأله کار کنند.
البته عرض کردم، این به معنای آن نیست که من بگویم حالا دیگر مسألهی معیشتی طلاب حل شد؛ نه، اینطوری نیست. من میدانم که وضع طلاب بد است. امروز شهریههای حوزه حداکثر هشت هزار تومان است. چه کسی میتواند با هشت هزار تومان شهریه، زندگی خود را با داشتن سه، چهار بچه اداره کند!؟ این درآمدِ بسیار کمی است. امروز واقعاً یک کارگر سادهی کارخانه هم با هشت هزار تومان کار نمیکند؛ اما در حال حاضر طلبهی ما که انتظار داریم یک روز خورشید درخشانی بشود که کشور و دنیا را اشعاع کند، دارد با این مبلغ زندگی میکند! واقعاً این تقریباً مثل همان زمان شهیدثانی(۱۱) (رضواناللَّهعلیه) است؛ یعنی اگر با سطوح زندگىِ آن روز مقایسه کنیم، این مثل آن میشود! امروز کسانی هستند که روزی صدهزار تومان درآمد دارند! آنهایی که ماهی صدهزار تومان درآمد دارند، خیلی بیشترند. حالا در چنین جامعهیی که کسانی هم درآمدهای خوب و زندگیهای راحتی دارند، طلبهی ما با ماهی هشت هزار تومان زندگی میکند! البته این چیز خیلی سختی است و میتواند عامل عمدهیی هم باشد و بایستی به آن رسید؛ لیکن این یکی از علتهاست؛ علل دیگری هم دارد و من امشب میخواهم از یکی از این علل - که روی آن خیلی فکر کردهام - یاد کنم.
حوزه تشکیلاتی است که به یک معنا اهمیت و حجمش از هر دانشگاهی بیشتر است؛ اما آن اولین چیزی را که هر مؤسسهی علمىِ با این عظمت باید داشته باشد - یعنی یک دستگاه مدیریت مشخص و منظم و منسجم - ندارد! طلبهیی به من نامه نوشته و گفته است که ما نمیدانیم در حوزه به چه کسی مراجعه کنیم! امتحان را در جایی باید بدهیم، میدهیم؛ شهریه را باید از یک جای دیگر بگیریم، میگیریم؛ اما مشکلاتی داریم؛ به هرکس هم که مراجعه میکنیم، میگوید به من مربوط نیست! شما این نقص را چیز کمی نگیرید؛ این چیز خیلی بااهمیتی است.
در این چند سال اخیر، یک عده از فضلای طراز اول و خوب و مؤمن واقعاً زحمت کشیدند و شورای مدیریت را تشکیل دادند. من شاهدم که این شورا واقعاً بسیار کار و تلاش کرد. ممکن است خیلی از طلبههای حوزه هم تفصیل کارهای شورای مدیریت را ندانند؛ اما بنده میدانم. آقایان گزارشهاشان را به صورت تفصیلی و ریز آوردند؛ من در جریان آن گزارشها قرار گرفتم و دیدم که واقعاً زحمت کشیدهاند. بینی و بیناللَّه آدم وقتی نگاه میکند، میبیند این آقایان با آن شأن و وضعی که دارند، و آنچه که از یک شورای مدیریت برمیآید، خیلی کار کردهاند؛ منتها مشکل کار این است که برای ادارهی این واحد به این عظمت، امکان ندارد کاری از شورای مدیریت بربیاید. مسأله، مسألهی شورای مدیریت نیست؛ یک مجموعهی مدیریت قوی میخواهد؛ یک مدیر کارآمد میخواهد؛ یک مجموعهی اداری و پرسنلی میخواهد؛ یک بودجهی منظم میخواهد؛ ده تا معاونت میخواهد؛ تا بتوانند این مجموعهی عظیم را درست کنند.
هرکس از دوستان ما برای معالجه یا کار دیگر به خارج رفت، آمد گفت به فلان کشور مبلّغ بفرستید؛ اما من به آنها میگویم آن نیازی را که شما احساس کردهاید، من پیش از شما از آن خبر داشتم؛ اما کسی را نداریم؛ شما آدمی را معرفی کنید تا من بفرستم؛ میگویند نداریم! از کشورهای مختلف میآیند و از ما مبلّغ میخواهند؛ اما نداریم! از داخل شهرهای ایران میآیند و از ما مبلّغ و امام جمعه میخواهند؛ اما نداریم؛ خیلی عجیب است! بنده به مسائل امامت جمعه اشراف پیدا کردهام. من دایماً گزارش آقایان دبیرخانهی ائمهی جمعه و جناب آقای رسولی را - که رئیس دبیرخانه هستند - میبینم و خبرها را میخوانم. جاهایی هست که گاهی شش ماه یا یک سال بدون امام جمعه میماند؛ این در حالی است که ما حوزهی به این عظمت را داریم! مگر ما گفتیم به جنگلهای آمازون بروید و تبلیغ کنید!؟ آقایان نمیروند؛ میگوییم چرا نمیروید، میگویند میخواهیم درس بخوانیم! برادران! من این روش را قبول ندارم؛ حالا شما هرچه میخواهید بگویید، بگویید؛ من واللَّه این را الهی نمیدانم! چند نفرتان بیایید از مرجعیت و از ریاست و از مدرّسی و از فضل و سوادِ در آن حد بگذرید؛ حوزه را طوری راه بیندازید که بعداً هزار نفر مثل خودتان را بهوجود بیاورید.
تبلیغ که اولیترین کار ماست، حوزهی علمیهی قم این کار را نمیکند! با زحمت و تلاش زیاد، در فصل تابستان و یا به مناسبتی، آقایان عدهیی را برای تبلیغ میفرستند؛ بنده هم پشتیبانی و کمک میکنم و بر این معنا اصرار میورزم. ما در این دو، سه ساله، از سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات خواهش کردیم، عدهیی را فرستادند؛ ولی این کافی نیست. جاهایی هست که اصلاً روحانی پایش به آنجا نمیرسد! در سفر به استان بوشهر به منطقهیی رفتیم و وارد ده بزرگی شدیم؛ گفتیم روحانی و عالم شما کیست؟ گفتند ما روحانی نداریم! پرسیدیم چرا؟ گفتند نمیآیند بمانند! من از شما سؤال میکنم که چرا نمیروید بمانید؟ این واقعاً سؤال جدی است؛ چرا نمیروید بمانید؟ بروید در یک ده بمانید؛ چه اشکالی دارد؟ حوزه نمیتواند برای اینطور جاها مبلّغ بفرستد.
تحقیق هم همینطور است. این حوزه بایستی دستگاههای تحقیق داشته باشد. اگر یک نفر بنشیند برای خودش تحقیق کند، البته چیز باارزشی است؛ اما کار این مجموعهی عظیم این نیست. مرحوم آیةاللَّه بروجردی(۱۲) سالها در بروجرد بود و تک و تنها یک عالَم تحقیق کرد؛ حالا اگر شما که یک عالِم هستید، در قم بنشینید و در این مجموعهی به این عظمت تحقیق کنید؛ که تازه این تحقیقات، مثلاً شطری از اشطار(۱۳) آن تحقیقات یک نفر که تنها نشسته و تحقیق کرده، نشود، این چه قیمتی دارد؟ امروز در یک مجموعه علمی، کار تحقیقات، ضابطه و قانون و روشهای پیشرفته دارد؛ کامپیوتر هست؛ تحقیق دستجمعی هست؛ تحقیق در چیزهای لازم هست؛ اما در حوزه، یکی در امری که لازم نیست، تحقیق میکند؛ دو نفر در امر واحدی تحقیق میکنند و تولید واحدی را بهوجود میآورند! در باب تحقیق، سازماندهی و نظم لازم است؛ این نظم در حوزهی علمیه وجود ندارد!
کتابهای درسی، یکی دیگر از مشکلات حوزهی علمیهی قم و حوزههای علمیهی دیگر است. تا سخنی از کتابهای درسی میگوییم، میگویند فلان عالم بزرگ هم همین کتابها را خواند؛ حالا آنهایی که انقلابیترند، میگویند امام هم همین درسها را خواند که امام شد! آیا امام چون همین درسها را خواند، امام شد!؟ امام جوهر مخصوصی بود. آنچه که شما در عظمت امام پیدا میکنید، ناشی از این نیست که این کتابهای درسی را خواند. وانگهی، از زمانی که امام راحل (رضواناللَّهعلیه) این کتابها را میخواندند، تا حالایی که من و شما میخواهیم این کتابها را بخوانیم، بین این دو مقطع، شصت سال، هفتاد سال فاصله شده است.
کتاب درسی جدید تولید کنید. چه اشکالی دارد که عدهیی بنشینند کتاب درسی جدید تولید کنند؟ میگویند ما شهید ثانی(۱۴) نمیشویم! خیلی خوب، شهید ثانی نمیشوید؛ اما بسیاری از فقهای امروز ما از فقهای گذشته واردترند. من نمیگویم رتبهی علمی و استعدادشان بیشتر از آنهاست - شاید اگر در زمان آنها بودند، مثل آنها نمیتوانستند باشند - اما بسیاری از آنها، سطح معرفت فقهیشان بالاتر از خیلی از فقهای گذشتهی ماست؛ چرا نمیشود؟ کتاب اصول تولید کنید؛ کتاب فقه تولید کنید؛ برای مراتب مختلف تولید کنید؛ شکل درس را عوض کنید.
آن روز یکی از دوستان عزیز ما - که من واقعاً خیلی هم خاطرش را گرامی میدارم - به من میگفت که اینطور نمیشود که در حوزه جنس پلاستیکی درست کرد؛ باید مطول و بعد معالم و بعد قوانین و بعد لمعه را با شروحش از اول تا آخر مطالعه کرد. من به او گفتم که نمیگویم جنس از پلاستیک درست کنید؛ بلکه میگویم امروز در دنیا از جنسی که از آهن سختتر است، صفحهیی نازکتر از کاغذ درست میکنند؛ من میگویم این را درست کنید.
نوآوری کنیم. مگر میشود این همه مجموعهی انسانىِ با این عظمت و با این همه استعداد، در کتاب درسی نوآوری نداشته باشد؟ این همه کارها را چه کسی باید بکند؟ این کارها را بایستی مدیریت حوزه بکند. البته کارهای فردی انجام گرفته است؛ فرد مخلصی، مصلحی، دلسوزی، کتابی نوشته؛ کتابی تخلیص کرده؛ کتاب نویی آورده؛ درس جدیدی گفته؛ مطلب تازهیی آورده؛ اما کار فردی به جایی نمیرسد؛ کار باید جمعی باشد؛ باید بر حوزه فرض بشود؛ باید مثل قالبی گذاشته شده باشد.
به نظرم میرسد که در حوزه دستگاه مدیریت لازم است. من فرمی برای این مدیریت تصویر کردم و روی کاغذ نوشتم، که الان برای شما میخوانم. اگر حوزه اینطوری اداره بشود، مشکلاتش حل خواهد شد؛ اگر اینطوری اداره نشود، مشکلاتش حل نخواهد شد. من عرض میکنم که با شورای مدیریت، حوزه اداره نمیشود؛ مدیر لازم دارد. در رأس بایستی یک شورای عالىِ سیاستگذارىِ امور حوزه متشکل از دوازده نفر، پانزده نفر از فضلای طراز اول حوزه وجود داشته باشد؛ اینها دو هفته یک بار دور هم جمع بشوند و برای سیاستگذاری، مسائل حوزه را با هم تبادل نظر کنند و دیگر در جزییاتِ اجراییات داخل نشوند. این عده، یک نفر را به عنوان مدیر انتخاب کنند؛ این مدیر هم بایستی شرایطی داشته باشد؛ باید از فضلای حوزه باشد و طلبهها و فضلا او را قبول داشته باشند؛ فرد خارج از حوزه، یا کسی که وجههی فضلی و علمی نداشته باشد، کار را مشکل خواهد کرد.
البته خواهید گفت فضلای ما درس و بحث دارند؛ بله، من هم میدانم؛ اما من میگویم که محض رضای خدا همان درس را تعطیل کنند و بیایند به مدت سه سال این کار را بهعهده بگیرند. بنده بعد از رحلت امام (رضواناللَّهتعالیعلیه) خیلی از این مسؤولیتهای مهم کشور را دو ساله، سه ساله - یعنی زماندار - به این و آن محول کردهام. شما درس خارج میگویید و پنجاه نفر، صد نفر - کمتر یا بیشتر - هم شاگرد دارید؛ خیلی خوب، محض رضای خدا به مدت سه سال این درس را تعطیل کنید. اگر این درس تعطیل بشود، آیا در عالَم ضایعهیی پدید خواهد آمد!؟ بیایید این مدیریت را قبول کنید و یک نفر مدیر بشود؛ بعد این مدیر با اختیارات و با بودجهی کافی، معاونتهایی داشته باشد. قبل از ایجاد معاونتها، باید یک دفتر طرح و برنامه، دایم برای طرحهای حوزه کار کند؛ بنشینند و راجع به مقررات، آییننامهها، شکلها، کارها، هیأت حوزه و مسائل کلی حوزه، دایم طرح بدهند.
یک معاونت، معاونت تبلیغ و نیروی انسانی است؛ کارش فقط همین باشد؛ یعنی تربیت مبلّغ برای داخل کشور؛ تربیت مبلّغ برای خارج کشور؛ تأمین مبلّغان ثابت برای مناطق گوناگون کشور؛ تأمین مبلّغان فصلی برای مناطق گوناگون کشور؛ که هرکدام از اینها کلاسهای دورهیىِ کوتاه میخواهند؛ مثلاً امامت جمعه به نظر من چیزی نیست که فقط به علم و بیان و امثال اینها بستگی داشته باشد و چیز دیگری نخواهد؛ امامت جمعه چیز دیگری هم لازم دارد؛ آن کسانی که خبرهی این کارند و اهل فن هستند، میدانند که امامت جمعه چه میخواهد؛ بنشینند چیزهایی را بنویسند و یک دورهی چهار جلسهیی، پنج جلسهیی، ده جلسهیی درست کنند؛ عدهیی هم این دوره را ببینند و برای امامت جمعه آماده باشند؛ دبیرخانهی ائمهی جمعه هم اینها را به حسب حالشان برای امامت جمعه انتخاب کند؛ حوزه باید این را تأمین کند. مسألهی استقرار روحانیون در مناطق گوناگون و نیز تأمین مدارس تربیت مربی برای مراکز آموزش فرهنگی، باید مورد توجه قرار گیرد؛ شبیه آنچه که در همین مدرسهی دارالشفاء به شکلی دارد انجام میگیرد. الان در سطح کشور جاهایی هست که مربیهای روحانی میخواهند؛ در سپاه میخواهند، در ارتش میخواهند، در دانشگاه میخواهند، در تربیت معلم میخواهند، در تربیت مدرّس میخواهند.
یک معاونت، معاونت آموزش است؛ که باید مدارس تحت برنامه و مدارس تخصصی را اداره کند؛ برای آموزش، برنامهریزی کند؛ متون آموزشی تهیه کند؛ گواهی پایاننامههای تحصیلی را بدهد؛ از طلاب بخواهد که پایاننامه بنویسند. شما آقایان چرا پایاننامه نمینویسید؟ یک نفر دانشجو، چهار سال، پنج سال دورهیی را میبینید؛ بعد موضوعی را به او میدهند؛ استاد او را راهنمایی میکند و یک رساله به وجود میآورد؛ خیلی هم خوب است. الان اگر همین آقایان طلاب ما، بعد از آنکه پنج سال، شش سال، ده سال درس خارج رفتند، یک استاد راهنما بگیرند و یک موضوع فقهی به آنها بدهند و بگویند کار کنید، ببینید از همین طریق چهقدر موضوع حل خواهد شد. پایاننامههای بعضی از این دانشگاهها را که برای من میآورند - در موضوعاتی که بنده به آنها ذیعلاقه هستم - میبینم که خیلی هم خوب است و این جوانان خوب کار میکنند. جوانان حوزه، اگر استعدادشان بیشتر از آنها نباشد، کمتر از آنها نیست؛ تلاش و زحمت و روح تحقیقشان هم که الحمدللَّه بالاست.
یک معاونت، معاونت تحقیقات و مطالعات است؛ کارش تربیت محقق، نظارت بر رسالههای تحقیقی و انتشار مجلات علمی در حوزه است. من آن روز با جمعی از برادران این نکته را مطرح کردم و گفتم که ما یک مجلهی فقه نداریم! ما یک مجلهی علمی فقه لازم داریم که مباحث فقهی را با زبان علمی فقه - یعنی زبان عربی - بیان کند. اگر کسی هم خواست فارسی بنویسد، مینویسد؛ اما زبان اصلی مجله باید عربی باشد. محققان یک مجلهی فقه تهیه کنند و در آن مقاله بنویسند؛ یکی از فضلای آبرومند هم یکی از درسهایش را تعطیل کند و بیاید مسؤولیت این مجله را به عهده بگیرد. مگر فایدهی این مجله برای پیشبرد فقه اسلام، کمتر از فایدهی آن درس است؟ محققان، بزرگان و فضلا، موضوعات جدید فقهی را بنویسند؛ تحقیق کنند؛ نقد کنند؛ فقه را پیش ببرند و دنیا را از فقه شیعه آگاه کنند. در دائرةالمعارفها، فقه ما را بعد از فقه اباضیه میآورند! از این فقه غنی - که شاید هیچ فقهی این همه کتاب و تحقیق و متون مهم نداشته باشد، یا کمتر فقهی داشته باشد - کسی خبر ندارد! اینها را بیرون بیاوریم، تا در مجلات علمی دنیا منعکس بشود.
یک معاونت، معاونت پرورشی است؛ مشاورههای اخلاقی و تربیتی، دروس و برنامههای تربیتی، کشف و هدایت استعدادهای درخشان. در جمع طلاب و فضلای ما استعدادهای درخشانی هستند؛ در میان اینها علامهی حلیها و محقق حلیها و شیخ انصاریها پیدا میشود؛ اینها کجایند؟ بعضی در غم معاش، بعضی هم در غم پیدا کردن کان یکونِ یک کتاب درسىِ مشکل! واقعاً چه کار کنند؛ کسی نیست اینها را پرورش بدهد! من در دو، سه سال قبل از این، با یکی از فضلای عالیمقام - که واقعاً قلباً به ایشان ارادت دارم؛ خیلی خوشفکر و نوآور هم هستند - همین نکته را مطرح کردم و گفتم شما تعدادی از این فضلا و محققان را در جایی از قم جمع کنید و به آنها کار تحقیقی بدهید و بودجهیی هم برایش بگذارید؛ اما تعقیب نشد و متأسفانه این کارها انجام نمیشود! من ایراد ندارم که چرا فلان آقا این کار را نکرده؛ معلوم است که این کارها فردی انجام نمیگیرد؛ این کارها تشکیلات و مدیریت تشکیلاتی لازم دارد.
یک معاونت، معاونت امور حوزههای شهرستانهاست. یک معاونت، معاونت گزینش و آمار است. گزینش حوزه چهطوری است؟ دو نفر از آقایان اساتید، یک نفر را گواهی میکنند؛ از کجا او را میشناسند؟ ما اول انقلاب کسانی را داشتیم که نامهیی از فلان پیشنماز فلان محله میآوردند که در آن نامه، این شخص تأیید شده بود؛ او هم این نامه را مثلاً به سپاه یا کمیته میبرد و به او شغل میدادند؛ اما بعد معلوم میشد که این فرد منافق است! وقتی میگفتیم چرا چنین شخصی را تأیید کردید، میگفتند ابویشان مرتب به نماز ما میآمد! اگر پدرش به نماز شما میآمده، به این جوان که جزو فلان گروه ضددین یا مثلاً منافق است، چه ارتباطی دارد!؟ مدرّس نگاه میکند، ظاهر حال را میبیند؛ لزوماً مأمور به تحقیق از باطن حال هم نیست؛ اینکه ملاک گزینش نمیشود! گزینش مهم است و از اینها دقیقتر است. مسألهی گزینش، مسألهی گروههای مختلف اجتماعی در حوزه، مسائل امنیتی، مسائل حقوقی، امتحانات ورودی در حوزه، مسألهی نظام وظیفه و نیز آمارهایی که در حوزه لازم است - و ما خیلی از این آمارها را نداریم - به این معاونت مربوط میشود. در کنار اینها، معاونت رفاه و خدمات و معاونت اداری و پشتیبانی هم لازم است.
بنابراین، آن شورای عالی باید تشکیل شود؛ حالا مراجع یا جامعهی مدرّسین محترم میخواهند آن را انتخاب بکنند، فرقی نمیکند؛ ده، پانزده نفر از آدمهای خوشفکر باید انتخاب بشوند. لازم نیست اینها وقت زیادی هم بگذارند؛ هفتهیی یک جلسه، دو هفتهیی یک جلسه - بسته به کارها - بنشینند سیاستگذاری کنند و خطوط اصلی را معین نمایند؛ یک دبیر فعال هم داشته باشند که برایشان برنامهها را روان کند؛ بعد اینها یک مدیر قوی انتخاب کنند و با همهی وجود از او حمایت کنند؛ البته در این صورت، بنده هم پشتیبانی مالی خواهم کرد. من به خود آقایان جامعهی مدرّسین و شورای مدیریت هم که یک وقت تشریف آورده بودند، همین را گفتم؛ گفتم اگر چنین تشکیلاتی ایجاد بشود، من پشتیبانی مالی خواهم کرد و تا آنجا که در وسع من هست، فروگذار نخواهم کرد.
این مدیر قوی باید برای خودش پنج تا، هشت تا، ده تا، دوازده تا - هرچه لازم است - معاونت ایجاد کند. البته اگر قرار باشد چنین چارتی تصویب شود، یکی از همان سمینارها لازم است. یک گروه خوشفکر باید بنشینند و معاونتها را انتخاب کنند؛ بعد معاونان را بیاورند و آن شورای عالی تصویب و تأیید کند، تا با نظر همه باشد. مسؤولانِ زیردستتر را خود آن معاون انتخاب کند. باید ساختمان مناسبی هم در اختیارشان گذاشته بشود - پنجاه تا، صد تا اتاق؛ بیشتر، کمتر - و بودجهی معینی هم به این کار اختصاص پیدا کند و یک چند صد نفر آدم، مرتب صبحها دنبال ادارهی کار حوزه بیایند؛ والّا شورای محترم مدیریت و فضلای عالیمقام، با وجود درسهای خارج، تحقیقات علمی و شاگرد طلبه، معلوم است که نمیرسند. ادارهی چنین تشکیلات به این عظمتی، کار یک شورای مدیریت نیست؛ این یک نظام مدیریتی میخواهد؛ علاجش این است. جوانان طلبه و فضلا هم مکرر به من مراجعه میکنند، یا نامه و طومار مینویسند؛ جواب من این است که گفتم؛ حوزه اینطوری درست میشود.
نکتهیی را حضرت آقای مشکینی فرمودند که نکتهی درستی است. خوشبختانه امروز این عَلَمینِ جلیلینِ مرجعینِ اعظمینی که در قم هستند(۱۵) - که خداوند انشاءاللَّه برکات وجودشان را بر سر ما و همهی مردم مستدام بدارد، و من واقعاً برای طول عمر و عافیت این آقایان دعا میکنم - بحمداللَّه جزو روشنفکران و خوشفکرانند؛ جزو کسانی هستند که اینگونه چیزها را قبول دارند. من بارها به دوستان گفتهام که در شهر قم و حوزهی قم، اول مدرسهیی که با صورت برنامهیی درست شد، مدرسهی حضرت آیةاللَّه العظمی گلپایگانی بود. سی سال پیش، قبل از مدرسهی حقانی، مدرسهی ایشان بود. ایشان مرحوم شهید بهشتی را برای این کار بردند. بنابراین، هر دو نفر این آقایان، اهل برنامه و اهل این چیزهایند. هیچ اشکالی ندارد که این فکرها در حوزهیی باشد که در رأس و در مقام مرجعیتش، چنین شخصیتهای عالیمقامی هستند. آقایان فضلا بروند و این مطالب را با آنها در میان بگذارند؛ وقتی رضایت آنها کسب شد - که البته کسب میشود و راضی خواهند بود - بیایند بحولاللَّه و قوته کار را انجام بدهند؛ اینطوری حوزه درست خواهد شد. آقایان! بدون اینها، حوزه در قیامت از ماها شکایت خواهد کرد؛ چون استعداد عظیمی وجود دارد که به قدر خود این استعداد از آن استفاده نشده است!
من امشب قدری زیاد صحبت کردم؛ البته حدس هم میزدم که طولانی بشود؛ اما این جزو حرفهای دل من است. این مجمع هم برای من جزو شیرینترین و مطلوبترین مجامعی است که همواره دیدهام و داشتهام؛ این بود که دیگر قدری زیادهروی شد؛ اما همینطور که ایشان(۱۶) فرمودند، بالاخره شما تحمل کردید! خداوند انشاءاللَّه به خاطر صبر و تحملی که فرمودید، اجرتان بدهد. آنچه را که گفتیم و میگوییم و میکنیم، خداوند انشاءاللَّه برای خودش و در راه خودش قرار بدهد؛ به گفتار و کردار ما برکت بدهد و اینها را مرضی ذات و درگاه مقدس خودش قرار بدهد؛ که این همه چیز خواهد بود.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) انفال: ۵۳
۲) ناتو
۳) حجةالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی
۴) ششمین اجلاس سران کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی که در تاریخ ۱۸/۹/۱۳۷۰ به مدت چهار روز در داکار، پایتخت کشور سنگال برگزار شد.
۵) این سفر در تاریخ ۱۱/۱۰/۱۳۷۰ برگزار شد.
۶) آیةاللَّه مشکینی
۷) ریشهدار
۸) ۱۲۲۸ - ۱۱۵۴ ق)
۹) ۱۲۳۱ - ۱۱۵۱ ق)
۱۰) آیةاللَّه مشکینی
۱۱) ۹۶۶ - ۹۱۱ ق)
۱۲) ۱۳۴۰ - ۱۲۵۳ ش)
۱۳) بخشی از بخشها
۱۴) ۹۶۶ - ۹۱۱ ق)
۱۵) آیةاللَّه العظمی گلپایگانی، آیةاللَّه العظمی اراکی
۱۶) آیةاللَّه مشکینی