others/content
نسخه قابل چاپ

نظام عدالت علوی؛ مبانی، اصول، مراحل، سطوح

مقدمه
مطلب حاضر برآمده از پژوهشی است که در خصوص «عدالت در نگرش و روش حضرت علی(ع)» انجام شده است. چهارچوب مطالب مطرح شده مستند به فرمایش‌ها و سیره حضرت علی(ع) است و البته ارائه آن متناسب با دنیای امروز و در قالب‌های علمی رایج، مورد تأویل و تفسیر نگارنده نیز قرار گرفته است. به‌رغم اینکه این امکان وجود داشت که در ده‌ها موضوع ریز و جزئیِ عدالت، مطالبی ارائه شود، ولی در نهایت ترجیح داده شد یک شمای کلی از نظام عدالت علوی تقدیم شود که هدف این مقاله است.
 
شبکه عدالت
 مفهوم عدالت، مرکز و محور است و سایر مفاهیم مرتبط با آن بسان یک شبکه، با عدالت سنجیده می‌شوند. به چهار دلیل عدالت نقطه ثقل و مرکز قرار گرفته است؛ ۱. جامع‌ترین و شامل‌ترین است، ۲. قانون و قاعده است یا می‌شود از آن قانون قاعده ساخت، (اقداماتی را که نتوان قاعده‌مند کرد نمی‌توان در دایراه عدالت گنجاند، این اقدامات اگر فضیلت‌مندانه باشند در دایره انصاف می‌گنجند)، ۳. درک عدالت یا قواعد عادلانه برای همگان امکان‌پذیر است، ۴. در نظام عدالت سیاسی و اجتماعی، عدالت چهارچوب این نظام است و سایر مفاهیم اجزای آن هستند.۱ اگر عدالت در حوزه سیاست و اجتماع فرو ریزد، تمام اینها به‌عنوان یک شبکه نظام‌مند سیاسی و اجتماعی فرو می‌ریزند و جنبه فردی، جزئی و مقطعی پیدا می‌کنند. اجزای شبکه عدالت به شرح زیرند:
 
۱. انصاف
انصاف مهم‌ترین مفهوم مکمل عدالت بوده و دارای سه مرتبه است، ۱. انصاف از خود۲، ۲. انصاف به دیگران از خود۳ و ۳. انصاف از دیگران به دیگران.
۱-۱. مبانی انصاف
۱. حق
۲. «انسان» به عنوان یک واقعیت
۳. قانون علّی نظام اجتماعی؛ بدین معنی که هر تصمیم و اقدامی تبعات خاص خود را در حوزه سیاست و اجتماع در پی دارد.
۲-۱. اصول انصاف
۱. اصول انصاف اقتصادی۴
  • هیچ محرومیت مادی که موجب خدشه‌دار شدن عزت نفس هر انسانی باشد نباید وجود داشته باشد.
  • در سایر امور و حقوق اجتماعی، این طبقه مقدمند، مشروط به اینکه به تضییع شدن حقوق دیگران نیانجامد.
  • جبران محرومیت‌های عاطفی و غیرمادی این طبقه از طریق برخوردارتر کردن مادی آنها مشروع و منصفانه است.
۲. اصول انصاف سیاسی
  • محو زمینه‌های بی‌انصافی و تلاش برای تحقق انصاف بین مردم، خود عملی منصفانه است.۵
  • در تعارض منافع و خواسته‌های نخبگان سیاسی و صاحبان نفوذ با سایر منافع و خواسته‌های سیاسی اجتماعی، هیچ امتیاز و ارجحیتی برای منافع گروه اول وجود ندارد.۶
  • دغدغه ناامنی مخالفان و دشمنان ـ که یک احساس درونی است چه درست باشد چه نباشد ـ؟ باید رفع شود.۷
 
۲. حق
مفهوم بعدی که در شبکه عدالت جایگاه مهمی دارد «حق»است. هدف عدالت، رساندن حق‌ها به صاحبان آن است و به هر میزان احقاق حق صورت گیرد به همان میزان عدالت تحقق یافته است.۸
 
۳. صداقت
شاخص عدالت،‌ میزان احقاق حق است، ولی در برخی موارد نمی‌توان حق را تشخیص داد یا میزان ادا شده آن را اندازه گرفت، برای هر دوی آنها یک شاخص مهم‌تر وجود دارد و آن «صداقت» است۹، بدین معنی که در ادای حق‌ها، همگان اصل را بر عمل بر اساس صداقت بگذارند۱۰ و همه بدانند که در ذهن هیچ کس فکر بهره‌گیری بیشتر خطور نمی‌کند، حتی اگر امکان‌پذیر باشد. در حوزه سیاست و اجتماع همگان و از جمله متصدیان عدالت و صاحبان نفوذ باید با خود تعهد کنند که در احقاق حق‌ها و تخصیص منابع و فرصت‌ها به دنبال کسب سهم بیشتری از منابع و فرصت‌ها نباشند و این صداقت است، و حکومت‌ها باید متعهد باشند که اگر معلوم شد فرد یا گروهی پا از دایره صداقت بیرون نهاده، او را بدون هیچ‌گونه ملاحظه مجازات کنند . اما شاخص خودِ صداقت چیست؟ شاخص عمومی و همگان قابل درک همگانی برای صداقت این است که:
«در وضعیت مشابه، افراد و گروه‌ها، هر جایگاه و منفعتی برای خود می‌خواهند همان جایگاه و منفعت را برای سایرین بخواهند و بالعکس».۱۱
بر اساس این شاخص، افراد و گروه‌ها در صورت وجود صداقت،‌ راضی خواهند شد دستاورد و جایگاه خود را با سایرین که در وضعیت مشابه آنها قرار دارند و هم سطح آنها تلقی می‌شوند، تعویض کنند.
 
۴. مصلحت عمومی
مصلحت عمومی در مقابل مصالح و منافع خواص قرار دارد. خواص یا دارای قدرت و ثروتند،‌ یا به کانون‌های ثروت و قدرت متصلند و می‌توانند تأثیرگذار باشند و یا جزء بزرگان جامعه و افراد دارای نفوذ به حساب می‌آیند. بر اساس اصل مصلحت عمومی، در اجرای عدالت می‌توان بخشی از حق‌ها را نادیده گرفت به شرطی که:۱۲
۱. حق‌های نادیده گرفته شده از حد وسط بیشتر نباشد؛
۲. نادیده گرفتن آن حق‌ها، موجب فراگیرتر شدن عدالت شود؛
۳. حق‌های نادیده گرفته شده از آن خواص باشد؛
۴. نادیده گرفتن آن حق‌ها، رضایت تعداد بیشتری از افراد به به دنبال داشته باشد.
مبنا و جواز نادیده گرفتن این حق‌ها این است که؛ اولاً در راستای هدف غایی عدالت است که انسان می‌باشد و با نادیده گرفتن این حق‌ها انسان‌های بیشتری تحت گستره عدل قرار می‌گیرند، ثانیاً این اقدام با انصاف سازگار است و ثالثاً بر اساس اصل معادله ثروت،‌ که به موجب آن «هیچ ثروت انبوهی گرد نمی‌آید مگر آنکه حقی در کنار آن ضایع شده باشد»، در اصل حق‌های نادیده گرفته شده از آنِ خواص نبوده است بلکه از طریق منابع و فرصت‌هایی برای آنها فراهم شده که محروم شدن دیگران از این منابع و فرصت‌ها، مجال را برای آنان باز کرده است.
 
مبانی عدالت
  1. مبانی الهی؛
  1. الگوی عدالت الهی در نظام خلقت۱۳
  2. امر خداوند به عدالت۱۴
  3. شاخص‌های عدالت خداوند برای بشر۱۵
  1. مبانی مفهومی؛
  1. عقلی بودن عدالت۱۶
  2. انس و افت با ذات انسان۱۷
  3. ملازمت با ایمان انسان۱۸
  4. پیوند با سعادت انسان
  1. مبانی معرفتی؛۱۹
  1. درک عمیق
  2. دانش معطوف به حقیقت
  3. حُکم نیکو
  4. سعه صدر و بردباری نهادینه شده
  1. . مبانی اجتماعی و عمل‌گرایانه
  1. توافق بر قبول مقتضی عدل۲۰
  2. تقدم پایبندی مجری عدالت به عدل۲۱
  3. تقدم ادای حقوق دیگران۲۲
  4. عمل نکردن به ظن و گمان۲۳
۵. مبانی برابری‌طلبانه؛
  1. برابری انسان‌ها در خلقت
۱-۱. برابری در نظام آفرینش۲۴
۲-۱. برابری در نظام سیاسی۲۵
  1. برابری‌های سیاسی، اجتماعی
۱-۲. برابری مردم در نگرش حاکمان۲۶
۱-۲. برابری مردم در رفتار حاکمان۲۷
۱-۲. برابری مردم و حاکمان۲۸
۱-۲. برابری در استفاده از امکانات و فرصت‌ها۲۹
۱-۲. برابری صاحبان ادیان مختلف۳۰
 
اصول عدالت
۱. اصول عدالت در حوزه نخبگان سیاسی
۱. عدالت، ضرورت انکار ناپذیر و قطعی برای نخبگان سیاسی و مدیران است.۳۱
۲. حاکمان و مدیران باید نسبت به عدالت درک و معرفت عمیق داشته ‌باشند.۳۲
۳. نخبگان سیاسی باید به لحاظ شخصیتی تسلط کامل بر خویش و هوای خویش داشته باشند و بر خود ستم نورزند.۳۳
۴. رفاه مادی و امکانات زندگی حاکمان و مدیران باید در حد کم برخوردارترین ـ یا متوسط ـ مردم جامعه باشد،۳۴ تا حدی که مخل ایفای وظیفه آنان نشود. تشخیص این امر به عهده افراد و گروه‌های غیرذینفع است.
۲. اصول درون حکومتی عدالت
۱. عدالت بر اصل قدرت و حکومت مقدم است.۳۵
۲. حاکمان و مدیران و هم‌فکران و اطرافیان آنان، نسبت به عموم مردم جواز برخورداری بیشتر از امکانات و فرصت‌ها را ندارند و باید در نظام رقابت همگانی به اینها دست یابند.۳۶
۳. نخبگان سیاسی و مدیران باید کشور، ‌نظام سیاسی، سازمان‌ها، ‌قوانین و امکانات را امانت و موقتی بدانند.۳۷
۴. نخبگان سیاسی و مدیران باید زمینه‌های تصور بی‌عدالتی را در اجتماع و نظام سیاسی از بین ببرند.۳۸
۵. عوامل بیرونی و فشارهای جانبی هیچ تأثیری در روند اجرای عدالت نداشته باشند.۳۹
۳. اصول برون حکومتی عدالت (در مورد مخالفان و دشمنان)
۱. مخالفان و دشمنان همانند سایر شهروندان، در مقابل قانون برابرند۴۰ و از منابع و فرصت‌ها برخوردارند.۴۱
۲. برخورداری از آزادی‌های سیاسی، اجتماعی حق آنان است.۴۲
۳. امنیت همه‌جانبه آنها باید تضمین شود.۴۳
۴. نمی‌توان در مورد آنان بر اساس ظنّ و گمان عمل کرد یا قبل از وقوع جرم آنان را زندانی یا مجازات کرد.۴۴
۵. غلبه بر مخالفان و دشمنان فقط از راه‌هایی که عدالت تعیین می‌کند مجاز و عادلانه است.۴۵
 
مراحل عدالت
مرحله اول: انسان با مجموعه‌ای از حق‌های اولیه ذاتی متولد می‌شود.
مرحله دوم: انسان با مجموعه‌ای از حق‌های ثانویه اجتماعی شامل حق‌های اساسی اجتماعی و حق‌های ارادیِ اجتماعی، به زندگی اجتماعی گردن می‌نهد.
تا اینجا، فرض این است که انسان‌ها (نوع انسان) مطلقاً برابرند، بنابراین از حق‌های برابر نیز برخوردارند. این برابری مبنای عدالت است.

مرحله سوم: در تقسیم حق‌ها و استفاده از آنها، که شامل منابع و فرصت‌ها هستند، مسئله تقدم و تأخر افراد مطرح می‌شود یا کمبود منابع و فرصت‌ها پیش می‌آید.
مرحله چهارم: افرادی در جامعه، تصدی تقسیم حق‌ها را به عهده می‌گیرند و اینان همان نخبگان سیاسی و مدیران هستند.
مرحله پنجم: به دلیل پیچیدگی انسان، پیچیدگی اجتماع، پیچیدگی روندهای سیاسی اجتماعی و پیچیدگی‌های تقسیم حق‌ها، به یک نظام پیچیده سیاسی و اجتماعی نیاز می‌افتد و این نظام شکل می‌گیرد.
مرحله ششم: پس از حاکمیت نخبگان وشکل‌گیری نظام سیاسی، به هر دلیلی که ریشه آن اختلاف طبایع و سلایق انسان‌هاست ـ و منافع انسان‌ها را نیز نباید از نظر دور داشت ـ دو گروه پدید می‌‌آیند؛ گروه اول حاکمان،‌ مدیران و طیف طرفدار آنها که امکانات و اهرم‌های قانونی را نیز در دست دارند و گروه دوم طرف‌های مقابل و مدعی، که دست به خشونت نزده‌اند.
در این مرحله، عدالت تعیین می‌کند که حاکمان و مدیران اولاً با خودشان و اطرافیان و همفکرانشان چه رفتاری داشته باشند تا آن رفتار عادلانه تلقی شود و جایگاه صاحبان قدرت و نفوذ در نظام سیاسی و تقسیم حق‌ها چیست؟ ثانیاً با مخالفان و دشمنان سیاسی خودشان چه رفتاری داشته باشند تا از اصول عدالت خارج نشوند. نصیب هر دو گروه را نیز عدالت تعیین می‌کند. اگر بین این دو گروه که در دو سر طیف قرار دارند عدالت برقرار شود، برای سایر مردم که در میان این دو گروه جای می‌گیرند طبیعتاً عدالت جاری خواهد شد.

مرحله هفتم: در شرایطی خاص و استثنایی، مصلحت عمومی ایجاب می‌کند و در صورت احراز چهار شرط مهم، برخی از حق‌های خواص تا حدی نادیده گرفته شوند.
در این هفت مرحله، عدالت قاعده و قانونِ شفاف و همه فهم ارایه می‌دهد و منطقی رفتارها، تقسیم‌ها، تخصیص‌ها و گزینش‌ها تقریباً برای همگان روشن، قابل فهم و قابل قبول است.

مرحله هشتم: قانون عدالت به دلیل کلیت و شمولیت، و قانون و قاعده بودن، ‌برخی موارد کیفی و جزئی را نمی‌تواند تحت پوشش قرار دهد. در این مرحله، انصاف که مبتنی بر عدالت و برتر از آن است مطرح می‌شود و عمل می‌کند.

انصاف که در تمام مراحل و عرصه‌ها حضور دارد در دو حوزه به طور جدی مطرح می‌شود و کانون انصاف سیاسی این دو حوزه است؛ اول، پایین‌ترین ومحروم‌ترین طبقه اجتماعی، که کانون و محور انصاف اقتصادی است و دوم، مخالفان و دشمنان، که کانون و محور انصاف سیاسی قرار می‌گیرند.


سطوح عدالت
۱. سطح باورمندی: در این سطح، افراد به این باور و اعتقاد می رسند که عدالت مطلوب است و باید به دنبال و پایبند آن بود. دو نکته مهم در این سطح وجود دارد: ۱. افراد تصوری از عدالت دارند و روشی را عادلانه می‌پندارند. ۲. معتقدند باید عدالت را اجرا و محقق و تبعات آن را نیز تحمل کرد.
۲. سطح ارتباطی: افراد در تعامل با دیگران، عدالت را در حد خود رعایت می‌کنند. در این سطح، عدالت در روابط بسیط فردی و اجتماعی تحقق می‌یابد.
۳. سطح معرفتی: عدالت، ‌به طور تخصصی مورد مطالعه قرار می‌گیرد و معرفت و آگاهی عمیق و گسترده علمی نسبت به ابعاد مختلف آن پیدا می‌شود.
۴. سطح اجتماعی: یک عدالت نسبی در شبکه پیچیده نظام اجتماعی ایجاد می‌شود، مهم‌ترین نمود عدالت در این سطح این است که در جامعه،‌ ظلم بزرگ و آشکار دیده نمی‌شود، ولی ممکن است در برخی حوزه‌ها و برخی امور جزئی، معادلات ناعادلانه‌ای حاکم باشد.
۵. سطح سیاسی: معادلات موجود در حوزه نظام سیاسی و زیرمجموعه‌های آن مثل قوای سه‌گانه، ـ تقریباً ـ بر مدار عدالت می‌چرخد و ضمن اینکه کلیت نظام سیاسی بر مبنای عدالت استوار شده است،‌ روندهای تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و چالش منافع افراد و گروه‌های مختلف نیز غالباً بر اساس عدالت صورت می‌گیرد.
۶. سطح سیاست اخلاقی: برترین عدالت در این سطح تحقق می‌یابد و عادل‌ترین فرد کسی است که در این مرحله عدالت ورزد. در این سطح، اگر منافع نخبگان سیاسی و گروه‌ها، در تعارض با عدالت قرار گیرند، عدالت را بر می‌گزینند. این سطح از عدالت دارای دو مشخصه بارز است؛ اول اینکه اصل قدرت و منافع افراد و گروه‌های مختلف فدای عدالت شود، دوم اینکه حکومت و حاکمان و مدیران، نسبت به افراد و گروه‌هایی که آنها در حق ظلم کرده‌اند نیز عدالت می‌ورزند.۴۶ این سطح از عدالت، با انصاف همراه است.
 
نمودار نظام عدالت علوی



نتیجه‌گیری
در این نتیجه‌گیری کوتاه به یک نکته مهم درمورد عدالت اشاره می‌شود و یک تعریف از عدالت تقدیم می‌شود. نکته مهم اینکه عدالت صفت افراد، سازمان‌ها، ساختارها، سیاست‌ها و قوانین نیست، بلکه ماهیت آنهاست. نمی‌توان قوانین یا ساختارهایی ایجاد کرد بعد آنها را عادلانه ساخت، بلکه از آغاز شکل‌گیری هر ساختار، سازمان، قانون و سیاستی، اینها باید عجین با عدالت شکل بگیرد و عدالت جزء ماهوی اینهاست. اما تعریف عدالت:
«عدالت عبارت است از مجموعه اصول و قواعدِ مورد توافق جمعی در هر زمان و مکان و شرایط و موضوع، و ریشه دار در سنت الهی و نظام خلقت، که در قالب نظام پیچیده، بی‌نهایت امورِ بی‌نهایت پیچیده را با تبدیل شدن به جزئی از ماهیت آنها،‌ به بهترین شکل ممکن سامان می‌دهد»
 
 
 

۱ - مثلاً مفهوم انصاف که به دلایلی از عدالت برتر است در جایی وجود دارد که عدالت امکان حضور در آن مرتبه را ندارد، یا مفهوم حق، هدف عدالت است، یا مفهوم صداقت، شاخص عدالت و ضمانت اجرای آن است،‌ یا مفهوم وجود،‌ تکمیل کننده عدالت به شمار می‌رود. اما اصالت حقیقی تمام اینها در جنبه سیاسی اجتماعی، به عدالت وابسته است.
 
۲ - فَامْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لاَ یَحِلُّ لَکَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا احَبَّتْ اوْ کَرِهَتْ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه ۵۳، ص۳۲۶./ تخُلّو باَلأخذ بالفضل و الکفّ عن البغی و العمل بالحقّ والانصاف من النفس و... شرح غررالحکم و دررالکلم. پیشین، ج۳، ص۳۰۰.
 
۳ - تخلّوا بالأخذ بالفضل... و الانصاف من النَّفس و اجتناب الفساد و اصلاح المعاد. همان، ج۳، ص۳۰۰./ انفصوا الناس مِن انفسکُم. أبومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه َالحرانی، ‌تحف العقول، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷هـ ۱۹۹۶ م. ص ۱۵۲./ اَلا إنَّه من ینصِفَ الناس من نفسه لم یزده الله اِلَّا عِّزاً، ابوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی،‌ پیشین، ج۲، ص۱۴۴ و محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۷۵ ص۳۳./ فاَنصِفوا الناس من انفسکُم، و اصبروا لحوائجهم فَأنَّکُم خُزّان الرّعیَّه و وکلاءُ الأمّه و سُفراءُ الأئمَّه. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه ۵۱، ص ۳۲۴./ أنصف الله و أنصف الناس من نفسک و من خاصَّه اهلک و من لک فیه هوی مِن رعیّتک، نهج‌البلاغه، نامه۵۳، ص۳۲۷.
شارحان و مترجمان محترم نهج‌البلاغه، ـ تا آنجا که ما دیدیم ـ توضیح نداده‌اند که انصاف جستن از خود یا انصاف دادن از خود به چه معنی است، حتی گاهی در ترجمه هم مشکلاتی پیدا شده است. در خصوص فقره اخیر که مهم و مورد استناد بحث ماست استاد ارجمند جناب آقای دکتر شهیدی عبارت «أنصف الله و أنصف الناس من نفسک و خاصَّه اهلک و من لک فیه هوی‌َّ‌ من رعیتک فأنک اِلّا تفعل تظلم» را چنین ترجمه کرده‌اند: «داد خدا و مردم و خویشاوندان نزدیکت را از خود بده و آن کس را که از رعیت خویش دوست می‌داری، که اگر داد آنان را ندهی ستمکاری». یعنی «خویشاوندان نزدیک و آن کس را که از رعیت خویش ‌دوست می‌داری» را به خدا و مردم عطف کرده است، در حالی که اینها عطف به «من نفسک» هستند و به این معنی است که داد خدا و مردم را «از خودت و نزدیکانت و رعیت هوادارت» بده. در این صورت، «انصف الله و انصف الناس از یک جنس، و «من نفسکَ و من خاصَّه اهلکَ و من لک فیه هوی َّ من رعیّتک» از یک جنس هستند. و هدف این است که راه بی‌انصافی بر حاکم و نزدیکانش و هوادارانش بسته شود. (ر.ک. همان).
مرحوم محمدتقی جعفری هم به همین صورت ترجمه کرده است و آورده «انصاف برقرار کن میان خدا و مردم و خویشتن و دودمان خاص خود و هرکسی از رعایایت که رغبتی به او داری». (ر.ک. محمدتقی جعفری، پیشین، ص۲۰۳) در این تفسیر نیز امام ابتدا انصاف به مردم را تذکر داده و نزدیکان و رعایای مورد رغبت نیز جزئی از مردمند.
ابن ابی الحدید تفسیر خاصی را ارایه نکرده است (ر.ک. ابن ابی الحدید، پیشین، ج۱۷ ص۳۵) اما ابن‌میثم بحرانی خویشان و رعیت هوادار را به حاکم عطف کرده و در تفسیر جمله امام علی(ع) می‌گوید: أمَرَه‌ُ بإنصاف الله و انصاف الناس من نفسه و اهل هواهُ من رعیّته، فانصاف الله.. و انصاف الناس العدل فیهم و الخروج إلیِّهم من حقوقهم اللازمه لنفسه و الأهل خاصَّتِهِ (ر.ک: کمال‌الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی، شرح نهج‌البلاغه، بیروت: دارالثقلین، ۱۴۲۰هـ ۱۹۹۹م، ج۵، ص۱۳۵)./ أنصف الله و أنصف الناس من نفسک و من خاصَّه أهلکَ و من لک فیه هویَّ من رعیَّتک، فَإنَّک الَّا تفعل تظلم، و من ظلم عبادالله کانَ الله خَصمَه دون عبادِهِ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص۳۲۷.
 
۴ - ثُمَّ الله الله فی الطبقه السُفلی من الَّذین لاحیله لهم مِن المساکین و المحتاجینَ و أهلِ الوَّسی و الزَّمنی فانَّ فی هذِه الطبَّقه قانعاً و معتراً... و تَعَهَّد اهل الیُتمِ و ذوی الرَقَّه فِی‌السِّنِّ ممَّن لاحلیه  َ لَهُ و لاینصِبُ للمسئله نفسهَ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص ص ۶ـ۳۳۵.
 
۵ - اِنَّ من العدل أن تنصف فی‌الحُکم و تجتنب الظلم. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین،‌ ج۲، ص۵۰۲. در این حدیث امام علی(ع) انصاف در حکم را از عدالت دانسته است. در اینجا از نظر ما اولاً منظور از عدل همان اوج و نهایت عدل است که انصاف باشد، و شاید به دلیل تقریب بیشتر به ذهن کلمه عدل در ابتدا آمده است، ثانیاً «حکم» به صورت مطلق آمده و معنی حکومت هم از آن مستفاد می‌شود. چه به معنی حکم باشد چه به معنی حکومت، همراه با اجتناب از ظلم هم که آمده بیانگر قدرت نظام‌مند است، چون صدور حکم ـ و حکومت ـ موقعی معنی پیدا می‌کند که اختیار برای انجام این کارها باشد./ ثُّم إِن َّللوالی خاصَّه ِّ و بطانه ِّ فیهم أستئثارٌ و تطاولٌ، و قلَّه أنصاف فی معامله، فاحسم مادَّه اؤائک بقطع أسباب تلکِّ الاحوال. و لاتقطعن لاحدٍ من حاشیتک حامَّتک قطیعه‌ً. و لا یطمعن‌َّ منکَ فی اعتقاد عقده تضُرُّ بمن یلیها من النَّاس فی شرب أو عملٍ مشترکِ یحملون مؤونتهُ علی غیرهم، فیکون منهاً ذلک لهم دونک، و عیبُهُ علیک فی الدنیا و الاخره و ألزم الحقَّ‌ من لزمهُ من القریب و البعید. و کن فی ذلک صابراً محتسباً، واقعاً ذلک من قرابتک و خاصَّتک حیثٌ وقع. و ابتغ عاقبته بما یثقُلُ علیک منه فإن مغبَّه ذلک محمودهٌ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳ ص۳۳۸./ أنصف الله و أنصف النّاس من نفسک و من خاصهَ اهلکَ و من لک فیه هویِّ من رعیتکَ، فأنَّک اِلا تفعل تظلم. همان، ص۳۲۷./ فتعصَّبوا لـ.. و الإنصاَف للخلق. همان، خطبه۱۹۲، ص۲۱۸.
 
۶ - ثُّم إنَّ للوالی خاصَّّه و بطانهَّ فیهم أستئثارٌ و تطاولٌ، و قلَّه إنصاف فی معامله، فاحسم مادَّه اؤلئک بقطع أسباب تلکَّ ألاحوال. و لاتقطعنَّ لاحدٍ من حاشیتک و حامَّتک قطیعهِّ. و لا یطمعنَّ منکَ فی اعتقاد عقده تضُرُّ بمن یلیها من النَّاس فی شربٍ أو عملٍ مشترکٍ یحملون مؤونتهُ علی غیرهم، فیکِّون منهاً ذلک لهم دونک، و عیبُهُ علیک فی الدنیا و الاخره و ألزم الحقُّ من لزمهُ من القریب و البعید، و کن فی ذلک صابراً محتسباً، واقعاً ذلک من قرابتک و خاصَّتک حیثٌ وقع. و ابتغ عاقبته بما یثقُلُ علیک منه فإن مغبَّه ذلک محمودهٌ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳ ص۳۳۸./ أنصف الله و أنصف النّاس من نفسک و من خاصه اِهلکَ و من لک فیه هویِّ من رعیتکَ، فإنَّک اِلا تفعل تظلم. همان، ص۳۲۷./ فتعصَّبوا لـ.. و الإنصاَف للخلق. همان، خطبه۱۹۲، ص۲۱۸.
 
۷ - و کتب علیه السلام عبدالله بن العباس: أتانی کتابک نذکر مارأیت من اهل البصره بعد خروجی عنهم، و إنّما هم مقیمون لرغبه یرجونها، او عقوبه یخافونها، فَأرغب راغبهم و احلل عقده الخوف عن راهبهم بالعدل و الانصاف انشاءالله. احمدبن‌ یحیی بن جابر البلاذری، پیشین، ج۲، ص۳۸۷./ از جمله مخالفان حضرت علی(ع) که ـ در دل او با او دشمن بودند و ـ با او بیعت نکردند مروان بن حکم، سعیدبن عاص و ولیدبن عقبه بودند. وقتی این سه را به حضور حضرت فراخواندند آنان با حضرت به بحث نشستند و کینه‌های خود را مطرح کردند و علل مخالف و دشمنی خود را بیان نمودند و ابراز کردند که در حکومت آن حضرت احساس ناامنی می‌کنند، حضرت علی(ع) پس از تبیین بی‌مورد بودن کینه‌های آنان، ابتدا امنیت آنها را تضمین کرد و آنان را مطمئن ساخت که هیچ خطری متوجه‌شان نیست. آنان با حضرت بیعت کردند و رفتند ولی بعداً به حضرت خبر رسید که ایشان از مال و جان خود احساس ناامنی می‌کنند، حضرت آنان را فراخواهند و گفت اگر احساس ناامنی می‌کنید و می‌خواهید به شام ـ نزد معاویه ـ یا هر جای دیگر بروید از نظر من اشکالی ندارد. گفتند در مدینه می‌مانیم زیرا امنیت ما تضمین شده است و از جانب شما هیچ ترسی نداریم. پس از مدتی مروان ابیاتی سرود که توهین به رهبر جامعه یعنی حضرت علی(ع) بود، او را نزد امام آوردند و عده‌ای قصد کشتنش را کردند ولی حضرت مانع شد و فرمود: از مروان دست بردارید، چیز خاصی نگفته است. (ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، پیشین، ج۱/ ص۳۱۰./ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، پیشین، ج۶، ص۹۷./ محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۵۷۰.) معاویه مهم‌ترین و سرسخت‌ترین دشمن حضرت علی(ع) و اینان عموزادگان او بودند و با توجه به عرق و تعصب ایلی و قبیله‌ای،‌ پیوستن اینان به معاویه می‌توانست به طور جدی خطرساز باشد ـ که بعداً شد ـ ولی حضرت با اینکه امنیت اینان را تضمین کرده بود ولی چون احساس کرد اینان ترس و اضطراب دارند به آنان اجازه داد که هرجایی دوست دارند بروند تا ترس و اضطراب آنان از بین برود. اینان به طلحه و زبیر برای جنگ با علی(ع) پیوستند و پس از اسارت در جنگ جمل به دست لشکر امام و آزادی مجدد، به معاویه پیوستند و جنگ صفین اتفاق افتاد. مجدداً در مقابل امام به جنگ پرداختند./ و کتب علیه السلام عبدا.. بن العباس:أتانی کتابک نذکر مارأیت من اهل البصره بعد خروجی عنهم، و إنما هم مقیمون لرغبه یرجونها أو عقوبه یخافونها، فأرغب راغبهم و احلل عقده الخوف عند بالعدل و الانصاف انشاءالله. احمدبن یحیی بن جابر البلاذری، پیشین، ج۲، ص۳۸۷.
 
۸ - اعدل الخلق اقضاهم بالحق. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۲. ص۴۰۱.
 
۹ - الصِّدق صلاح کل شی‌ءٍ. همان، ج۱، ص۲۸۱./ الصِّدق فضیله. همان، ج۱، ص۳۰./ أجلّ شیءٍ الصِّدق. همان، ج۲، ص۳۷۱./ الصِّدق مرفعه. همان، ج۱ ص۴۹./ الصدق کمال النُّبل. همان ج۱، ص۲۶۴./ الصدق خیر القول. همان، ج۱، ص۸۱. خیر الکلام الصدق. همان، ج۳، ص۴۲۹. الصدق اشرف روایه. همان، ج۱، ص۲۵۶./ لا مخبر افضل من الصِّدق. همان، ج۶، ص۳۸۱./ الصِّدق روح الکلام. همان، ج۱، ص۱۰۴./ ثمره العقل الصدق. همان، ج۳، ص۳۳۳.
 
۱۰ - الصِّدق خیر مبنی. همان، ج۱، ص۲۵۹. / علیک بالصدق فانه خیر مبنی. همان ج۴، ص۲۸۹.
 
۱۱ - این قاعده از حدیث زیر استخراج شده که به طور مکرر و انحای گوناگون ذکر شده است: برای نمونه: قال رسول‌الله: اعدل الناس من رضی للناس ما یرضی لنفسه و کره لهم مایکره لنفسه. محمد محمدی ریشهری، پیشین، ج۶، ص۸۸، الفقیه ۴/۳۹۴؛ نهج‌الفصاحه، پیشین ج۱، ص۶۶، حدیث۳۴۰؛ محمدباقر مجلسی، پیشین ج۷۷، ص۱۱۴. و قد قیل له: احب أن اکون اعدل ‌الناس، [قال رسول‌الله(ص)] أحب للناس، تحب لنفسک تکن اعدل الناس. علی‌بن‌حسام‌الدین، کنزالعمال، بیروت: مؤسسه‌الرساله، ۱۳۹۹ ۴۴۱۵۴؛ محمد محمدی‌ری شهری، پیشین،‌ ج۷، ص۳۵، ج۶، ص۸۹. قال رسول‌الله(ص): من صاحب الناس بالذی یحب أن یصاحبوه، کان عدلاً، محمد محمدی ری‌شهری، پیشین، ج۶، ص۸۵./ قال رسول‌الله(ص): یا علی، ما کرهتَهُ لنفسک فَاٰکره لغیرک و ما أحببتَهُ لنفسک فأحببه لاخیک تکن عادلاً فی حکمک، مقسطا فی عدلک، محبّاً فی اهل السماء مودوداً فی صدور اهل الارض. محمدبن‌حسن‌بن شعبه الحرانی، پیشین، ص۱۵./ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۷۷، ص۶۷.
 
۱۲ – این قاعده از این سخن امام علی(ع) استخراج شده است: و لیکن أَحَبُّ الامور ألیک أوسطها فی‌الحقِّ، و أَعمَّها فی العدل و أجمعها لرضی الرّعیهَ، فإنَّ سُخط العامِّه یُجحفُ بِرِضَی الخاصَّه و إنَّ سُخط الخاصَّه یُغتفر مع رضی اَلَعامَّه. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص۳۲۷.
ابن میثم بحرانی در شرح جمله فوق گوید: «أمرهُ أن یکون احبُّ الامور إلیه أقربها إلی حاق الوسط من طرفی الافراط و التفریط و هوالحق. و أعمها للعدل و أجمعها لرضاء الرَّعیه، فإنَّ العدل قد یوقع علی وجه لا یعمّ العامَّه بل یتبع فیه رضاء الخاصه و نبَّه علی لزوم العدل العام الرّعیه و حفظ القلوب العامّه و طلب رضاهم.» (کمال الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی، پیشین، ج۵، ص۱۳۶) اولاً حد وسط افراط و تفریط را معمولا عدل می‌نامند و اگر بین مفهوم حق و عدل فرق قائل شویم ـ که ما قائل شده‌ایم ـ تفسیر ابن میثم چندان درست به نظر نمی‌رسد،‌ ثانیاً امام علی(ع) نفرموده حد وسط امور، که ما آن را نقطه وسط حد افراط و تفریط بگیریم، بلکه امام(ع) در عبارت «اوسطها فی الحق» بر «حد وسط حق» تأکید کرده که شاید بتوان آن را به «حد وسط حق را در هر امری» نیز تفسیر کرد. در این صورت، اگر حق را یک نقطه یا یک چیز حساب کنیم خود ان به طیفی تبدیل می‌شود که ما مجاز خواهیم بود با تحقق شروط بعدی حد وسط آن را بگیریم.
میزا محمد باقر نواب لاهیجی نیز اوسط امور در حق را «اعدل آنها در حق» و عبارت‌های بعدی امام را شامل‌ترین آنها در عدالت و جمع‌کننده‌ترین آنها مر رضا و خشنودی رعیت را تفسیر کرده است (میرزا محمدباقر نواب لاهیجی، پیشین، ج۲، ۱۱۴۲.) در اینجا نیز اشکال قبلی کماکان باقی‌ست، چون اعدل را همان حد وسط و میانه افراط و تفریط گرفته است. مضافاً بر اینکه عبارت «اعدلها فی الحق و اعّمها فی‌العدل» چندان معنا ندارد.
مرحوم محمدتقی جعفری تفسیری کاملاً متفاوت ارایه می‌دهد، که با نوع نگاه ما به بحث فرق دارد اما به دلیل اهمیّت آن، عیناً نقل می‌کنیم. ایشان در تفسیر «ولکن احب الامور الیک أوسطها فی الحق و اعمها فی العدب و أجمعها لرضی الرَّعیهِ» می‌گوید:
  1. در اظهار حق و اجرای آن، معتدل‌ترین امور باید انتخاب شود، علت این تناسب (مراعات اعتدال با اظهار و اجرای حق) عدم تحمل و ناتوانی اغلب مردم از برقرار ساختن ارتباط همه جانبه با همه ابعاد حق است. به‌عنوان مثال، در نظر بگیرید که آیا می‌توانید به افراد بسیار فراوان جامعه بگویید: «چون شما نادانید، پس زندگی شما حیوانی است» اگرچه این حق است. یا اگر شما از نیت‌های پلید یک انسان آگاه باشید و این امر برای شما اثبات شود،‌ حق است ولی آیا می‌توان با اظهار این حق یا عمل بر طبق آن، بدون هیچ شرط و ملاحظه موقعیت، همان انسان را اصلاحش کنید و جامعه را از شر او راحت کنید.
  2. در اظهار عدالت و اجرای آن، فراگیرترین امور باید منظور شود، علت این تناسب (مراعات فراگیر بودن با اظهار و اجرای عدالت) این است که عدالت همانگونه که قانون واقعی و حق را در نظر می‌گیرد شخص یا گروه مورد جریان عدل را از نظر توانایی و ناتوانی و دیگر شئون مربوطه نیز به حساب می‌آورد، در همان مثال فوق شما اگر بخواهید حق را ابراز کنید می‌توانید به آن شخص دارای نیت بد بگویید: تو انسان پلیدی هستی. ولی اگر این ابراز حق او را اصلاح نکند و سودی به حال دیگر انسان‌ها نداشته باشد، مخصوصاً اگر آن شخص را وادار به لجاجت هم کند عدالت این است که شما آن حق را ابراز نکنید مگر با ملاحظه شرایط و موقعیتی که آن انسان را نجات دهید. پس در حقیقت ابراز عدل و اجرای آنکه همه علل و معلولات و خصوصیت‌های موردی را به محاسبه درمی‌آورد مساوی ابراز و اجرای حق است با حد وسط‌‌‌ترین و معقول‌ترین امور.
  3. در اجرای امور اجتماعی، جامع‌ترین آنها برای رضایت مردم منظور شود. و علت آن متناسب همان است که می‌تواند درمان واقعی دردهای اجتماعی زندگی بشر و ارتباط ان با سیاستمداران  و زمامداران و بلکه با هر صنف از گردانندگان امور انسان‌ها بوده باشد. البته بدیهی است که مقصود جلب رضایت همه مردم جامعه در همه حالات نیست،‌ زیرا مردم به اضافه اینکه در اموری که رضایت آنها را جلب می‌کند بسیار مختلف و دارای تضاد فکری و آرمانی می‌باشند هیچ قانون و زمامداری پیدا نمی‌شود که بتواند این اختلاف‌ها  وتضادها را برطرف سازد. رضایت اغلب مردم هم بدان جهت که بر مبنای حیات طبیعی محض استوار است، نمی‌تواند مورد تصدیق اسلام باشد که بر حیات معقول تأکید دارد. بنابراین، مقصود از رضای مردم آن رضایت است که از تأمین حق حیات و حق کرامت و حق آزادی معقول آنان به طور کامل در آخرین حد ممکن ناشی می‌شود، و این رضایت و عوامل و نتایج ان است که می‌تواند با معتدل‌ترین در حق و فراگیرترین امور در عدل هماهنگ شود. (محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی، سوم، تهران: بنیاد نهج‌البلاغه ۱۳۷۹ ص۲۱۸ با اندکی تلخیص)
ایرادی که بر تفسیر استاد جعفری وارد است این است که باید بین سخن حق ـ در مقابل باطل ـ که برخی افراد تحمل شنیدن آن را ندارند، با حق ـ به معنی حقوق افراد ـ اعم از مادی و غیرمادی ـ فرق گذاشت. می‌توان سخن حقی را که جامعه تحمل آن را ندارد نزد، اما نمی‌توان حقوق افراد را نداد،‌ چون جامعه تحمل آن را ندارد. زیرا «حق الناس» بر ذمه تضییع کننده حق بار می‌شود و حاکم نمی‌تواند حقوق مردم را به آنها نرساند،‌ چنانکه امام علی(ع) فرمود: اگر تمام آسمان و زمین و آنچه در آن است به من بدهند تا پوست جویی به نام حق از دهان مورچه بگیرم چنین نخواهم کرد (نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه۲۲۴، ص۲۶۰) و چنانکه در مباحث مربوط به برابری بحث کردیم امام علی(ع) در اعطای حقوق مردم کوچک‌ترین قصور و یا تسامحی از خود نشان ندادند.
 
۱۳ ـ ... و عدَّل حرکاتها بالرسیات من جلامیدها و ذواتِ الشّاخیبِ الشُمِّ من صیاخیدها... همان، خطبه۹۱. ص۸۱ و ص‌ص۸۴-۷۴./ برای نمونه: ... و من اعجبها خلقا الطّاووس الَّذی أقامهُ فی أحکمِ تعدیلٍ و نضَّد ألوانَهُ فی احسن تنضید... همان، خطبه ۱۶۵، ص۱۶۹./... الذی صدَق فی میعاده، و ارتفع عن ظُلم عاده. و قامَ بالقسط فی خلقه وَ عَدّلَ علیهم فی حَُکمه. همان، خطبه۱۸۵، ص۱۹۷./... و أمازَ سبحانهُ بعدلِ حکمه و حکمتِهِ بین‌المؤجف من أنامهِ إلیَ مرضاتهِ و محبَّتِهِ و بین‌المبطِی عنها و المستظهر علی نعمتِهِ منهم بمعصیتهِ، فذلک قول الله عزَّ و جل: «ام حَسِب الذین اجترحوُا السیِّئاتِ أن نجعلَهم کالَّذین آمنوا و عملوا الصالحاتِ سواء محیاهُم و مماتُهُم ساءَ مایحکمون» (الجاثیه: ۴۵) نهج‌السهاده فی مسترک نهج البلاغه، پشین، ج۱، ص۴۹۹./ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳هـ ۱۹۸۹م، ج۳۰، ص۸./... و لااعتورْتهُ فی تنفیذ الامور و تدابیر المخلوقین ملالهُ و لافتََرهٌ. بل نَفَذَ فیهم علمُهُ و أحصاهُم عَدُّه و وسِعَهُم عدلُهُ و غَمرَهُم فضلُهُ مع تقصیرهم عن کنه ماهو أهلُهُ... . نهج‌البلاغه، پیشین،‌ خطبه۹۱،‌ص۸۴./ و قَدّرالأرزاق فَکَثَّرها و قَلَّلَها. و قَسمتها علی الضیّقِ و السعَهِ فعَدَلَ فیها لیبتلِیَ من أرادَ بمیسورها و مَعصورها. و لِیختَبرَ بذلک الشکرَ و الصَّبرَ مِن غَنِیِّها و فقیرها. ثُّم قَرَنَ بِسَعَتها عقابیلَ فاقتها و بسلامتها طواقَ آفاتِها، و بفُرَج أفراحهِا غصَصَ أتراحِها. همان، خطبه۹۱، ص۳ـ۸۲.
 
۱۴ ـ جعل الله سبحانه العدل قواماً للأنام و تنزیهاً من‌المظالم... شرح غررالحکم و دررالکلم، جمال الدین محمد خوانساری، مقدمه و تصحیح و تعلیق: میرجلال‌الدین حسینی ارموی، تهران: انتشارت دانشگاه تهران، ۱۳۶۰. ج۳، ص۳۷۴./ اِن العدل المیزان الله سبحانه الذی وضعه فی‌الخلق و نصَبهُ لإقامهٌ الحقّ فلا تخالفهُ فی میزانِهِ و لاتعرضه فی سَلطانه. همان. ج۲، ص۵۰۸./ فی‌العدل الاقتداء بسنه‌الله و ثبات الدول. همان، ج۴، ص۴۰۳./ اِنَّ الله سبحانه اَمَرَ بالعدل و الإحسان و نهی عن‌الفحشاء و الظلم. همان، ج۲، ص۵۵۳.
 
۱۵ - ... فهو معدنُ الایمان و بحبوحتُهُ. و ینابیع العلم و بُحُوُره، و ریاض العدل و غدرانُهُ، و أثَافِیُّ الاسلام و بنبانُهُ، و أودیَهُ الحقَّ و غیطانُهُ. و... نهج‌البلاغه، پیشین خطبه۱۹۸، ص۲۳۴. همچنین نک: قبل و بعد فراز ذکر شده./ در وصف قرآن فرمود: هوالفصل لیس بالهزل، هوالنّاطق بسنَّه العدلِ و الآمر بالفضل... شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۶، ص۲۰۷./ اللّهم... و اجزه من ابتعاثِک له مقبول الشهاده و مرضیَّ المقالَهِ ذامنطقٍ عدلٍ و خُطّهٍ فصل. نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه۷۲، ص۵۵./ درباره آن رسول(ص) فرمود: هم کنوزالایمان و معدن‌الاحسان، إن حکموا عَدلوا و إن حاجّوا خَصَموا. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۶، ص۲۱۸.
 
۱۶ ـ  غریزه العقل تحدو علی استعمال العدل. همان، ج۴، ص۳۷۹./ من علامات العقل العمل بِسُنهٍ العدل. همان، ج۶، ص۴۴.
 
۱۷ ـ العدل مألوف، همان، ج۱، ص۱۱.
 
۱۸ ـ العدل رأس الایمان. همان، ج۲، ص۳۰./ العدل زینه الایمان. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، پیشین: ج۷۵، ص۸۰./ الایمان علی اربع دعائم: علی‌الصَّبر و الیقین و العدل و الجهاد. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی ۱۳۵۵. ج۱، ص۱۳۵./ نهج‌البلاغه، پیشین، ‌قصار۳۱، ص۳۶۴./ ابومحمدالحسن بن علی بن الحسین بن شعبه‌الحرانی، تحف‌العقول عن آن الرسول، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷هـ ۱۹۹۶م ص۱۱۵، با اندکی تفاوت.
 
۱۹ ـ [و سُئل عن الایمان فقال:] الأیمانُ علی اربعِ دعائم: علی الصّبر و الیقین و العدلِ و الجهاد... و العدل منها علی اربع شُعبٍ: علی غائِص الفهم، و غورالعلم و زُهرهِ الحکم و رساخه الحِلم... فَمن فهم عَلم غورالعلم و من عَلمَ غورُالعلم صَدَّر عن شرائعِ‌الحکم، و من حَلُمَ لم یُفرِّطَ فی‌امره و عاش فی‌الناس حمیداً، نهج‌البلاغه، پیشین، قصار۳۱،‌ ص‌ص۵-۳۴۶. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، پیشین، ج۱، ص۱۳۵./ ابومحمدالحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرّانی، پیشین، ص۱۱۵، با اندکی تفاوت.
 
۲۰ ـ ... فالحقّ أوسع‌الاشیاء فی‌التواصف و أضیقها فی‌التّناصف، همان، خطبه۲۱۶، ص۲۴۸.
 
۲۱ ـ غایه‌ العدل أن یعدل المرء فی نفسه. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۴، ص۳۷۲./ غایه الانصاف أن ینصف المرء نفسه. همان و مشابه این، همان، ج۲، ص۵۰۲./ إن من احب عبادالله الیه عبداً... قد الزم نفسه العدل فکان اولٌ عدله نفی الهوی عن نفسه، یصفُ الحق و یعمل به. نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه۸۷، ص۶۹./ من نصب للناس إماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تأدیبه بسیرتِهِ قبل تأدیبه بلسانِهِ. نهج‌البلاغه. پیشین. قصار۷۳، ص۳۷۱./ ر.ک: عزیز السیدجاسم، علی‌بن‌ابی‌طالب سلطه الحق، قاهره: سینا للنشر، ۱۹۹۷، ص۲۵۳. و ص‌ص۲۶۳-۲۵۳.
 
۲۲ ـ لاعدل افضل من ردالمظالم. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۶، ص۴۱۵.
 
۲۳ ـ لیس من‌العدل القضاء علی الثقه بالظن. همان، ج۵، ص۸۴.
 
۲۴ ـ وَ لَقد کرَّمنا بنی آدَمَ و حملناهُم فی‌البَرِّ و البحرِ و رزقناهم من الطیِّبات و فضَّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا...اسری، ۷۰./ ر.ک: بقره ۴۸و۱۲۳و۲۸۱ / نساء ۱۷۳./ انعام ۴۹و۱۳۲و۱۶۴ / زمر۷۰./ مؤمن۱۸/ سجده۴۶./... و استأدَی اللهُ سبحانه الملائکه ودیعتَهُ لدیهم و عهدَ وصِیَّته إلیهم فی الإذعانِ بالسُّجود لَهُ و الخشوع لِِتکرمتِهِ فقاله سبحانَهُ أسجدوالِآدَمَ فَسجَدِوا الا ابلیس». نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه۱، ص۵./ فقال سبحانه و هو العالمُ بمضمراتِ القلوب، و محجوبات الغیوب: «اِنِّی خالَقٌ بشراً من طین فاذا سوَّیتُهُ و نفختُ فیهِ من روحی فقعوا لَهُ ساجدینَ فسجد الملائکهُ کُلُّهُم أجمعون إلا إبلیس.» أعترضَتهُ الحَمیَّهُ فافتَخَرَ علی آدم بخلقِهِ و تَعَصَّبَ علیه لاصله. فَعَدُوُّ الله امام المتعصِّبین و سلَفُ المستکبرین ألذی وضَعَ اساسَ العصبیِّه و نازَعَ الله رداءَ الجبریَّهِ. همان، خطبه۱۹۲، ص‌ص ۱۱ـ۲۱۰.
 
۲۵ ـ ایُّها الناس اِنَّ آدَم لََم یَلد عبداً و لا امّه و انَّ‌النّاسَ کلهم احرارٌ ولکن الله حوِّل بعضکمِ بعضاً فَمن کإن لَه بلاءُ و فَصَبَرَ فی‌الخیر فََلا یَمُنَّ به عَلََی الله عَزَّوجَلَّ الا و قَد حَضَرَ لشیءُ و نَحنَُ مسوّون فیه بین الاسوَدِ و الاحَمر. فقال مروان، للطلحه و الزبیر: ما اراد بهذا غیر کما. قال: فاعطیٍ کل واحد (من المسلمین) ثلاثه دنانیر، و اعطی رجلاً من‌الانصار ثلاثه دنانیر، و جاء بعد ]ه[ غلام أسود،‌ فاعطاه ثلاثه دنانیر فقال الانصاری: یا امیرالمؤمنین، هذا غلام أعتقتهُ بالامس تجعلنی و أیّاهُ سواءُ؟ فقال ]علیه‌السلام[: اِنِّی نظرت فی کتاب الله فلم أجد لولد اسماعیل علی ولَد اسحاق فضلا. نهج‌السعاده فی مستدرک نهج‌البلاغه، پیشین، ج۱، ص۲۵۵. و شبیه این داستان: الامام ابی بکر احمد بن الحسین بن علیّ البیهقیّ، السئن الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطاء بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰هـ  ۱۹۹۹م، ج۶، ص۵۶۷./ محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۳۲، ص۱۳۴../ محمدبن الحسن الحرّ العاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم الربانی الشیرازی، طهران: المکتبه‌الاسلامیه، ۱۴۰۳ هـ‌‌ ق. ج۱۱، ص۸۱./ پیوستن برخی از اصحاب امام به معاویه به دلیل تقسیم بالسویه بیت‌المال: انّ مولیً لامیر المؤمنین علیه‌السلام سأله مالاً فقال: یخرج عطائی فأقاسمکه. فقال: لاأکتفی و خرج الی معاویه فوصله فکتب إلی أمیرالمؤمنین علیه‌السلام: یخبره بما أصاب من المال فکتب إلیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام: أما بعد فإن ما فی یدک من المال قد کان له أهل قبلک و هو صائر ألی أهل بعدک و أنّما لک منه مامهّدت لنفسک فآثر نفسک علی اصلاح ولدک فانّما أنت جامع لأحد رجلین: إمّا رجل عمل فیه بطاعه الله فسعد بما شقیت و أما رجل عمل فیه  بمعصیه الله فشقی بما جمعت له، و لیس من هذین أحد بأهل أن تؤثره علی نفسک و لاتبرد له علی فارج لمن مضی رحمه الله وثق لمن بقی یرزق الله. محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ هـ. ۱۹۸۳م، ج۳۳، ص۲۸۵، به نقل از روضه الکافی. همچنین ر.ک: علی‌اکبر علیخانی، توسعه سیاسی ازدیدگاه امام علی(ع)، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، ص‌ص۵۶-۵۲.
 
 ۲۶ ـ وأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعا ضَارِیا تَغْتَنِمُ أکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ، یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یؤتَی عَلَی ایْدِیهِمْ فِی‌الْعَمْدِ وَ الْخَطَاء فَأعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ... نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص۳۲۶.
 
۲۷ ـ فاحفِضْ لهم جَنَاحَکَ و أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ أبسط لهم وجهک، وآسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ حَتَّی لاَ یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لهم وَ یَیْأسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ بهم. همان، نامه۲۷، ص۲۸۹. و نامه مشابه: همان نامه۴۶، ص۳۲۰.
 
۲۸ ـ و ایَّاک و الاسئثار بماالناسُ فیه أسوه: نهج‌البلاغه، پیشین نامه۵۳، ص۳۴۰./ روی عن عیسی بن عبدالله الهاشمی عن أبیه عم جدّه عن علیّ(ع)
قال: لمّا رجع الأمر الیه امر أبا الهیثم بن التیهان و عمّار بن یاسر و عبیدالله بن [أبی] رافع فقال: اجمعوا الناس ثم انظروا ما فی بیت مالهم و اقسموا بینهم بالسویه فوجدوا نصیب کلّ واحد منهم ثلاثه دنانیر فأمرهم یقعدون للناس و یعطونهم.
قال: و أخذ مکتله و مسحاته ثم انطلق ألی بئر الملک یعمل فیها فأخذ الناس ذلک القسم حتی بلغوا الزبیر و طلحه و عبدالله بن عمر أمسکوا بأیدیهم و قالوا: هذا منکم أو من صاحبکم؟ قالوا: بل هذا أمره لانعمل إلّا بأمره قالوا: فاستأذنوا لنا علیه. قالوا: ما علیه إذن هوذا ببئر الملک یعمل فرکبوا دوابّهم حتّی جاؤاالیه فوجدوه فی الشمس و معه أجیر له یعینه فقالوا له: إن الشمس حاره فارتفع معنا ألی الظلّ [فارتفع] معهم إلیه فقالوا له: لنا قرابه من نبی الله و سابقه و جهاد إنّک أعطیتنا بالسویّه و لم یکن عمر و لاعثمان یعطوننا بالسویّه کانوا یفضّلوننا علی غیرنا. فقال علیّ أیّهما عندکم أفضل عمر أو أبوبکر؟ قالوا: أبوبکر. قال: فهذا قسم أبی‌بکر و ألّا فدعوا أبابکر و غیره و هذا کتاب الله فانظروا مالکم من حقّ فخذوه. قالا: فسابقتنا؟ قال: أنتما أسبق منی بسابقتی؟ قالو: لا. قالا: قرابتنا بالنبیّ (صلی‌الله علیه و آله) قال: [أهی] أقرب من قرابتی؟ قالوا: لا. قالوا: فجهادنا. قال: أعظم من جهادی؟ قالوا: لا. قال: فوالله ما أنا فی هذا المال و أجیری هذا إلّا بمنزله سواء قالا: أفتأذن لنا فی‌العمره؟ قال: ما العمره تریدان و إنّی لأعلم أمرکم و شأنکم فاذهبا حیث شئتما... محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۳۲، ص۱۱۰. و موارد مشابه: ابی جعفر محمدبن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، بی‌جا، انتشارات ذوی‌القربی، ۱۴۲۱ هـ ق، ۱۳۷۹هـ ش، ج۱، ص۱۲۸./ همچنین: فقال [علی(ع)]: یا عمّار قم إلی بیت المال فأعط النّاس ثلاثه دنانیر لکلّ انسان و ادفع لی ثلاثه دنانیر... محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۴۱، ص۳۰۵، به نقل از مناقب آل ابی طالب./ ایُّهاالناس، إنّی رجُلٌ منکم، لی مالکم و علیَّ ما علیکم. ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج۱، ص۲۶۹./ ایُّهاالناسُ إنّی و الله ماأحتُّکم علی طاعه ألّا و أسبقُکُم إلیها، و لاأنهاکم عن معصیه إلّا و أتناهی قبلُکُم عنها. نهج‌البلاغه، پیشین،‌ خطبه۱۷۵، ص۱۸۱.
 
۲۹ ـ به تحلیل‌های این کتاب مراجعه شود: محمد طی، الامام علی(ع) و مشکله نظام‌الحکم، بیروت: مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه ۱۴۱۷هـ ۱۹۹۷م ص‌ص ۱۳۲-۱۲۳./ من کلام له(ع) فی تنبیه الناس بأنَّ الفی‌ء یقسم بینهم بالسَّویه و أنَّه لایفضّل شریفاً علی و ضیع: یا معشر المهاجرین و الانصار، یا معشر قریشٍ إعملوا ـ والله ـ أنِّی لا أرزَؤُکم من فیئِکُم شیئاً ماقام لیً عِنقٌ بیترب اَفترونی مانعاً نفسی و وُلدی و معطیکم؟ لأ سَوِّینَّ بین الأسودِ و الاحمر، فقام إلیه (اخوُه) عقیل‌بن‌ابی‌طالب فقال: لتجعلنی و أسود من سودان المدینه واحداً؟ فقال له: اجلس رحمک الله تعالی، اما کان ههنا من یتکلم غیرک؟ و ما فضلک علیهم الَّا بسابقه أو تقوی. نهج‌السعاده فی مستدرک نهج‌البلاغه، پیشین، ج۱، ص‌ص ۵-۲۲۴. و ص ۲۱۲ الاختصاص شیخ مفید ص۱۵۱ـ بحارالانوار، پیشین، ج۴۰، ص۱۰۶./... فی خبر طویل:انَّه قام سهل بن حنیف، فَأخذ بید عبده فال: یا امیرالمؤمنین، قداعتقتُ هذا الغلام، فَأعطاه ثلاثه دنانیر مثل مااعطی سهل بن حنیف، ابی جعفر رشیدالدین محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، بی‌تا، ج۲، ص۱۱۱، همچنین موارد مشابه: محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۳۲، ص‌ص‌۴-۱۳۳ یا ج۳۳، ص‌ص ۴-۱۳۳ حدیث ۱۰۷ و ص۲۶۰ حدیث ۵۳۲ و ص۳۸۵، حدیث۵۴۸ و۷۲ و ج۳۴، ص‌ص۲۰۸-۲۰۳ و ص۳۵۰ حدیث ۱۱۷۵ و ج۴۱، ص۱۸-۱۱۲، حدیث۱۴ و ج۷۲، ص۳۵۸، حدیث۷۲./ الرّیشهری محمد، موسوعه الامام علی(ع)، قم: دارالحدیث ۱۴۲۱هـ ، ج۴، ص‌ص۸-۱۰۷. و ۲۰۰-۱۹۴، شرح ابن الحدید، پیشین، ج۷، ص‌ص۸-۳۵. در خصوص مقابله حضرت علی(ع)، با زیاده‌خواهی بزرگان و منتفذان جامعه ر.ک: محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۴۱، ص‌ص۱۱۷-۱۱۶./ احمد بن مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، ص۳۲۴./ ابن ابی‌الحدید، پیشین، ج۷، ص‌ص۹-۳۸ و ۱۹۷./ عبدالرحمن الشرقاوی، علی امام المتقین، بیروت: دارالقاریء، ۱۴۲۳هـ ، ۲۰۰۲م، ج۲، ص۶۴۹./ ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ، وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مَادَّةَ أولَئِکَ بِقَطْعِ أسْبَابِ تِلْکَ الْاحوالِ. وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لِاحَدٍ مِنْ حَاشِیَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِیعَه. وَ لاَ یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ فِی شِرْبٍ أو عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ یَحْمِلُونَ مَؤنَتََهُ عَلَی غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَّکَ، وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، وَ ألْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِیبِ وَالْبَعِیدِ، وَ کُنْ فِی ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِبا، وَاقِعا ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ فَإِن مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَة. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص۳۳۸./ ولْیَکُنْ أحَبٌ الْأمُورِ الَیْکَ أوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ، وَ أعَمها فِی الْعَدْلِ وَ أجْمَعَهَا لِرِضَی الرَّعِیَّةِ فَإِن سُخْطَ الْعَامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَی الْخَاصَّةِ، وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَی الْعَامه. وَ لَیْسَ أحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أْثقَلَ عَلَی الْوَالِی مَؤونَةً فِی الرَّخَاءِ، وَ أقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِی الْبَلاَءِ، وَ اکْرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أسألً بِالْإِلْحَافِ وَ أقَلَّ شُکْرا عِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أبْطَأ عُذرا عِنْدَ الْمَنْعِ، وَ أضْعَفَ صَبْرا عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أهْلِ الْخَاصَّةِ. وَ إِنَّمَا عِمادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدةُ لِلْأعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِن الْامَّةِ، فَلْیَکنْ صِغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ. همان، ص۳۲۷. همچنین درخصوص برخورد امام علی(ع) با نزدیکان و اطرافیانش ر.ک: محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۳۳، ص‌ص۲۰۰-۱۹۹ و ج۳۴، ص۱۳-۳۱۲ و ج۴۰، ص۸-۳۴۵ و ابی جعفر محمدبن علی بن شهر آشوب، چاپ ذوی‌القربی، ج۲، ص‌ص۶-۱۲۵./... إنَّ للأقصی مثل الذی للأدنی...، نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص۳۳۵./... ألا و إنَّ حقَّ مَن قبلک و قِبلنا من المسلمین فی قسمهِ هذا ألفی‌ءِ سواء یرَدِونعندی علیهِ و یصدرونَ عنه. نهج‌البلاغه، پیشین، ‌نامه۴۳، ص۳۱۶./ و کتب علیه‌السلام إلی سلیمان بن صُرد و هو بالجبل: ذکرتَ ماصار فی یدیک من حقوق المسلمین و أنَّ من قبلک و قبلنا فی‌الحق سواء فاعلمنی ما اجتمع عندک من ذلک، فاعطا کل ذی حقّ حقّه، و ابعث ألینا بماسوی ذلک لنقسمه قبلنا إن‌شاءالله. احمدبن یحیی بن جابر البلاذری، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷هـ ، ۱۹۹۶م. ج۲، ص۳۹۳.
 
۳۰ ـ ... ایاک أن تضرب مسلماً أو یهودیاً او نصرانیاً فی درهم خراج، أو تبیع دابه عمل فی درهم، فانَّما اُمرنا أن نأخد منهم العفو. محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۴۱، ص۱۲۸ فروع کافی ـ جزء ثالث ص۵۴۰./ کلا، و انَّما ساءَنی أنَّک کنیتینی، و لم تُساء بینی و بین خصمی، و المسلم و الیهودیُّ أمام الحقِّ سواءٌ. باقر شریف القرشی النظام السیاسی فی‌الاسلام. بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۲، ص۱۸۴./ ابی جعفر، رشیدالدین محمدبن علی‌بن‌شهرآشوب، پیشین، ج۲./ ص۱۱./ روزی حضرت علی(ع) پیرمردی را در حال گدایی دید، برآشفت و پرسید: ماهذا؟ در زبان عربی «من» به معنی «چه کسی» و «ما» استفهامی به معنی «چه ـ چه چیزی است». منظور از سؤال حضرت این نبود که این شخص چه کسی است؛ زیرا می‌دید که یک سائل فقیر است. بلکه منظور حضرت علی(ع) این بود که این چه وضعیتی است و چرا در جامعه گدا و فقیر وجود دارد؟ اطرافیان ـ شاید برای اینکه موضوع را مقداری کم اهمیت جلوه دهند ـ پاسخ دادند: که او یک مسیحی است، حضرت فرمود: مسیحی باشد. تا او توان و رمق داشت از او کار کشیدید ـ جامعه از او استفاده کرد ـ اکنون که پیر و ازکار افتاده شده او را به حال خود رها کرده‌اید. سپس دستورداد که از بیت‌المال مسلمانان به او انفاق کنند. (محمدبن الحسن الحر العاملی، پیشین، ج۱۱، ص۴۹.) در اینجا بحث و نژاد مطرح نبوده بلکه آنچه امام علی را برآشفت خدشه‌دار شدن عزت نفس و کرامت یک انسان به سبب گدایی بود، و طبیعی است که انسان بودن مقدم بر دین و مذهب فرد است و مسیحی بودن او مانع پرداخت مستمری از بیت‌المال مسلمانان به او نمی‌شود.
وقتی به حضرت علی(ع) خبر رسید که دشمن در حمله وغارت یکی از شهرهای مرزی، خلخال از پای یک زن یهودی یا مسیحی درآورده است حضرت به شدت خشمگین و ناراحت شد و به خاطر تعرضی که به یک زن ذمی شده بود طی خطبه‌ای شدیداللحن فرمود: از این غصه اگر مردی بمیرد جای سرزنش نیست. (محمد بن حسن الحر العاملی، پیشین، ج۲، ص۲۷۶). در اینجا نیز مسئله تعرض دشمن به یک شهروند مطرح بود. و حریم یک انسان خدشه‌دار شده بود، برای امام تفاوتی نداشت که این شهروند مسلمان یا غیرمسلمان باشد. در یک حکومت مبتنی بر اسلام، حقوق و قوانین غیرمسلمان‌ها نیز مورد احترام است. یکی از والیان امام طی نامه‌ای از ایشان سؤال کرد که یک مسلمان و یک مسیحی مرتکب خلافی شده‌اند، از نظر حقوق چگونه با آنان رفتار کند. حضرت در پاسخ فرمود: مسلمان را طبق قوانین اسلام مجازات کند و متخلف مسیحی را به بزرگانش تحویل دهد تا آنان طبق قوانین دین خود او را مجازات کنند. (محمدبن الحسن الحر العاملی، پیشین، ج۱۸، ص۴۱۵./ ابوالحسن ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، پیشین، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۰.) این عمل حضرت در یک جامعه اسلامی، نشان‌دهنده تکریم شخصیت انسانی و به رسمیت شناختن قوانین و اعتقادات سایر انسان‌هاست؛ در حالی که حضرت هم بر این باور بود که اینان بر حق نیستند و اعتقادشان صحیح و درست نیست و هم آنان اقلیت بودند و تحت حاکمیت حکومت اسلامی زندگی می‌کردند و قوانین اسلامی می‌توانست بر آنان جاری باشد. همچنین حضرت علی(ع) با یک کافر ذمی همسفر شد، کافر از امام(ع) پرسید: شما به کجا می‌روی؟ حضرت فرمود به کوفه. مسیر را با هم طی کردند تا به چند راهه‌ای رسیدند که یکی از آنها به کوفه می‌رفت، مرد ذمی دید حضرت علی(ع) بر خلاف مسیر اصلی خود، همچنان همراه اوست. از امام علی(ع) پرسید: مگر شما به کوفه نمی‌رفتید؟ حضرت پاسخ داد: بله به کوفه می‌روم، ولی پیامبر ما توصیه کرده است همسفر خود را مقداری مشایعت کنید. (محمد بن الحسن الحر العاملی)، پیشین، ج۲۶، ص۳۱۸،‌ و ج۲۱، ص۱۹۹./ ر.ک: عبدالرحمن الشرقاوی، پیشین، ص۶۴۹.
 
۳۱ ـ العدل فضیله السلطان. همان، ج۱، ص۱۵۴./ ر.ک: معجم الوسیط، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، ج۲، ص۶۹۳./ اذا ولّیت فاعدل. همان، ج۳، ص۱۱۸./ اعدل فیما ولیت. همان، ج۲، ص۱۷۵./ اِنَّ أفضَلَ قُرَّةِ عَیْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِی الْبِلاَدِ وَ ظُهُورِ مَوَدَّةِ الرَّعِیَّةِ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص۳۳۱./ وَ اعْلَمْ أنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ یَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلا بِبَعْضٍ وَ لاَ غِنَی بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ،... وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ. همان، ص۳۲۹./ وَ الْوَاجِبُ عَلَیْکَ، أنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَی لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَةٍ عَادِلَةٍ، أوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ، أوْ أثَرٍ عَنْ نَبِیِّنَا ص أوْ فَرِیضَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ. همان، ص۳۴۱./ فاعْلمْ أنّ أفْضل عبادالله عنْد الله إمامٌ عادلٌ، هُدی، وهدی، فأقام سُنّةً معْلُومةً، وأمات بدْعةً مجْهُولةً. همان، خطبه ۱۶۴، ص۱۶۸./ من علامات النُّبل العمل بسُنّه العدل. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۶، ص۲۹./ افضل الملوک سجّیهً من عمََّ الناس بعدله. همان، ج۲، ص۴۱۰ افضل الملوک العادل. همان، ص۳۷۶./ زمان العادل خیر الازمنه. همان، ج۴، ص۱۱۴.
 
۳۲ ـ لا یعدلُ الا من یحسن العدل. ابوجعفر محمدبن یعقوب الکلینی، الکافی، صححه و علَّق علیه: علی اکبر الغفاری، ج۱، ص۵۴۲، محمدرضا حکیمی و... الحیاه، طهران: مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، ۱۴۱۹ هـ ق، ۱۳۶۸هـ ش، ج۶، ص۳۴۶.
 
۳۳ ـ کیف یعدل فی غیره من یظلم نفسه. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۳، ص۱۰۸./ اما بعد، فَإنَّ الوالی اذا اختلف هواه منعَهَ ذلک کثیراً من العدل. نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه۵۹، ص۳۴۴./ همچنین ر.ک: عبدالرحمن شرقاوی، پیشین، ج۱، ص۹-۹۸.
 
۳۴ ـ علی أئمه الحقّ أن یتأسلوّا بأضعفِ رعیَّتهم حالاً فی الاکل و اللَّباس و لایتمیَّزون علیهم بشی‌ءٍ لایقدرون [علیه] لیراهم الفقیر فیرضی عن الله تعالی بما هو فیه و یراهم الغنیُّ فیزداد شکراً و تواضعاً. نهج‌السعاده فی مستدرک نهج‌البلاغه، پیشین، ج۲، ص۴۹./... إنَّ الله تعالی فرض علی أئمه العدل أن یقدِّروا أنفسهم بضعفه الناس کیلا یَتَبَیَّغ بالفقیر فقرُهُ. نهج‌البلاغه، پیشین، خ۲۰۹، ص۲۴۲ و نهج‌السعاده فی‌مستدرک نهج‌البلاغه، پیشین، ج۱، ص‌ص۶-۳۵۵ و محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۴۱، ص۱۲۴ به نقل از اصول الکافی و مشابه این حدیث: ابی عبدالله محمدبن محمدبن النعمان الشیخ المفید، الاختصاص، بیروت: دارالمفید، ۱۴۱۴هـ ۱۹۹۳م، ص۱۵۲./ اِنَّ الله جعلنی اماماً لخلفه ففرض عَلیَّ التقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی لضعفاء الناس کی یقتدی الفقیر یفقری و لایطغی الغنی غناه. اصول کافی، ج۱، ص۴۱۰./ وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ، وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ، وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ، وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأطْعِمَه. وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أوْالْیَمَامَةِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ. أوْ ابِیتَ مِبْطَانا وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ اکْبَادٌ حَرَّی  أأقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأنْ یُقَال هَذَا أمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ أشَارِکَهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ، أوْ أکُونَ أسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَه الْعَیْشِ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۴۵، ص۳۱۸.
 
۳۵ ـ ... از فضیل بن جعد روایت کرده که مهم‌ترین دلیل دوری و کناره‌گیری عرب از حضرت علی(ع) این بود که آن حضرت اشراف را بر غیراشراف و عرب را بر عجم برتری نمی‌داد و با سران و فرماندهان قبایل همانند سایر پادشاهان و حاکمان رفتار نمی‌کرد و به آنان اموال بیشتری اختصاص نمی‌داد و سعی نمی‌کرد از این راه کسی را به خود متمایل سازد، در حالی که معاویه و دیگران از این روش استفاده می‌کردند. در نتیجه مردم علی(ع) را ترک کرده و به معاویه ـ دشمن او ـ می‌پیوستند. حضرت علی(ع) سستی و کناره‌گیری بعضی از اصحاب خود و فرار آنها به سوی معاویه را با مالک اشتر در میان گذاشت. اشتر عرض کرد یا امیرالمؤمنین... تو با مردم به عدالت رفتار می‌کنی و به حق عمل می‌نمایی و انصاف طبقه پایین را از سر کردگان اشراف مطالبه می‌کنی، اشراف و نیرومندان را نزد تو برتری و منزلتی نیست، بنابراین جماعتی از آنها که با تو بودند، هنگامی که رعایت حق آنان را فراگرفت از حق نالیدند و رنجیدند و چون در عدالت قرار گرفتند از آن آزرده و غمگین شدند، و از سوی دیگر، رفتار معاویه با بزرگان و اشراف را دیدند، روح مردم شیفته دنیاست و کسانی که دوستی و همراهی‌شان برای دنیا نباشد بسیار کمند. بیشتر مردم از حق کراهت دارند. و باطل را خریدارند و دنیا را بر آخرت مقدم می‌دارند. ای امیرالمؤمنین، اگر بین مردم بذل مال نموده و پول بدهی به طاعت تو گردن می‌نهند و به سوی تو روی می‌آورند و خیرخواه و صمیمی و دوست تو می‌‌گردند. حضرت علی(ع) در پاسخ اشتر فرمود: آنچه از شیوه کار و روش عادلانه ما ذکر کردی، خدای بزرگ فرماید: «هرکس کار نیکی انجام دهد سودش را خودش می‌برد و هرکس بدی مرتکب شود زیانش را خود می‌بیند و خداوند نسبت به بندگانش ستمکار نیست»(فصلت۴۶) بیشتر ترس من از آن است که در آنچه یادآور شدی کوتاهی کرده باشم. اما آنچه را یادآور شدی در مورد اینکه تحمل حق را برای مردم سنگین و دشوار است و به همین دلیل از ما فاصله گرفتند و جدا شدند، خداوند به خوبی می‌داند که این جماعت بر اثر فشار ظلم و ستم از ما دور نشدند و پس از ترک ما به عدالت پناه نبردند، و دنبال چیزی نبودند جز دنیای ناپایدار که آن را نیز بگذارند و بگذرند. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، پیشین، ج۱، ص‌ص۷۳-۷۱./ محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۳۴، ص ۵-۱۶۳ و ج۴۱، صص۴-۱۳۳./ ابن ابی الحدید، پیشین، ج۱، صص ۰-۴۸۸ و ج۲، ص۱۹۷./ ر.ک: بقره ۲۲۹،۱۸۷ و ۲۳۰./ نساء۱۳./ توبه۹۷ و۱۱۲. مجادله۴./ طلاق۱./ همچنین:... إنّهُ لیس علی الامام إلّا ما حُمِّلَ من أمر ربّه:... و أقامهُ الحدود علی مستحقِّیها. نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه۱۰۵، ص۹۸./ اللّهمّ إنّک تعْلم أنّه لمْ یکن الّذی کان منّا منافسةً فی سلْطانٍ ولاالْتماس شیءٍ منْ فضول الْحطام، ولکنْ لنَرُدَّ الْمعالمَ منْ دینک و نظْهر الاْصْلاح فی بلادک. فیأْمَنَ الْمظْلومون منْ عبادکَ وتقام الْمعطّلة من حدودک: همان، خطبه۱۳۱، ص۱۲۹./ امام علی(ع) حدود الهی را بر همه مردم اعم از صاحبان نفوذ و قدرت و یاران و طرفداران خود اجرا می‌کرد که این مسئله نارضایتی آنها و پیوستن‌شان را به معاویه به دنبال داشت و این موضوع نقش مهمی در تضعیف حکومت حضرت علی(ع) داشت، ولی هیچگاه موجب نشد که حضرت به این بهانه، دست از اجرای حدود الهی بردارد. برای دیدن نمونه‌‌ها ر.ک: محمدبن محمدبن نعمان الشیخ المفید، الجمل، پیشین، ص۱۷۹./ ابوالحسن علی‌بن حسین المسعودی، پیشین، ج۲، ص۳۳۴. ابواسحاق ابراهیم بن محمدبن ثقفی کوفی اصفهانی، پیشین، ج۱، صص۱۲۰ و ۱۲۴ و ج۲، ص۵۳۳.
 
 ۳۶ ـ در یکی از شب‌های سرد، خادم حضرت علی(ع) قطیفه و پارچه‌ای برای آن حضرت آورد، حضرت پرسید آن را از کجا آورده است؟ پاسخ داد از قطیفه‌های بیت‌المال است. حضرت فرمود: امشب باید سرما را تحمل کنم. من نمی‌توانم از بیت‌المال برای گرم کردن خودم استفاده کنم. محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۴۱، ص۱۱۳، همچنین در خصوص عدم جواز استفاده شخصی از اموال عمومی، ر.ک: ج۳۴، ص۳۵۶، ج۴۰، ص۸-۳۳۷ و ج۴۱، ص۱۳۱ و ج۶۳، ص۳۲۰ و ج۷۶، ص۳۱۳-۳۰۹./ و کتب علیه‌السلام الی سلیمان بن صرد و هو بالجبل: ذکرت ماصارفی یدیک من حقوق المسلمین، أنَّ من قبلک و قبلنا فی‌الحق سواء، فاعلمنی ما اجتمع عندک من ذلک، فاعط کل ذی حقّ حقّه و ابعث أالینا سوی ذلک لنقسمه قبلنا اِن شاءالله. احمدبن یحیی بن جابر البلاذری، پیشین، ج۲، ص۳۹۳./... ألاَ وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْهُ. نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۴۳، ص۳۱۶./ به حاکم مصر نوشت: و ایّاک و الاستئثار بِما الناسُ فیه اُسوه: همان، نامه۵۳، ص۳۴۰./ طلحه و زبیر برای گفت‌وگو شب نزد امام علی(ع) آمدند، امام فرمود تا چراغ را ببرند و چراغ دیگری بیاورند، آنان سبب را پرسیدند، حضرت فرمود: تا الآن مشغول حساب بیت‌المال بودم و آن چراغ بیت‌المال بود، اکنون با شما صحبت دارم و شایسته نیست چراغ بیت‌المال بسوزد. همچنین شبی عمروعاص آمد و آن حضرت مشغول امور بیت‌المال بود، چراغ را خاموش کرد و زیر نور ماه به گفتگو نشستند و جایز ندانست بدون استحقاق زیر نور چراغ بیت‌المال بنشیند، ابی‌جعفر رشیدالدین محمدبن علی بن شهر آشوب، پیشین، ج۲، ص۱۱۰. همچنین عقیل ـ برادر حضرت علی(ع) که نابینا و عیالوار بود ـ گوید: سخت درمانده شدم و گرفتاری و گرسنگی مرا فراگرفت. مالی ـ اضافه بر حق و سهم خود ـ از حضرت علی(ع) درخواست کردم، توجهی نکرد، من کودکان خویش را جمع کردم و آنان را که بینوایی و درماندگی بر چهره‌شان آشکار بود نزد امام آوردم، فرمود: شامگاه پیش من آی. شامگاه در حالی که یکی از پسرانم دستم را گرفته بود و راهنمایی می‌کرد نزد او آمدم، به فرزندم فرمان داد دور برود، آنگاه به من گفت بگیر. در حالی که طمع بر من چیره شده بود و می‌پنداشتم کیسه پول است دستم را دراز کردم ولی آن را بر قطعه آهنی نهادم که چون آتش بود، هنوز آن را نگرفته رها کردم و چنان بانگی برآوردم که گاو نر زیر دست قصاب بانگ می‌کِشد، حضرت به من گفت: مادرت بر سوگت بگرید. این آهنی است که آتش این جهانی آن را گرم و آن را با زنجیرهای جهنم فرو بندند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «هنگامی که غل‌ها بر گردن‌های ایشان است و زنجیرها را می‌کشند. غافر۷۱» سپس به من گفت: برای تو پیش من بیشتر از حقی که خداوند برای تو واجب گردانده نیست، پیش خانواده‌ات بازگرد. ابن ابی الحدید، پیشین، ج۵، ص‌ص ۱۸۱-۱۸۰./  ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ، وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مِادَّةَ اؤلَئِکَ بِقَطْعِ أسْبَابِ تِلْکَ الْأحْوَالِ، وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لِأحَدٍ مِنْ حَاشِیَتِکَ وَ حَامَّتِکَ قَطِیعَةً، وَ لاَ یَطْمَئنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ فِی شِرْبٍ أوْ عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَی غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، نهج‌البلاغه، پیشین، نامه۵۳، ص۳۳۸./  وَ ألْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِیبِ وَالْبَعِیدِ، وَ کُنْ فِی ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِبا، وَاقِعا ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ، همان.
 
۳۷ ـ عبدالله بن زمعه از شیعیان امام علی(ع) بود، در خلافت امام نزد او آمد و مالی ـ از بیت المال ـ خواست، امام (ع) رو به او فرمود: إِنَّ هذَا الْمَالَ لَیْسَ لِی وَلاَ لَکَ، وَإِنَّمَا هُوَ فَیْء لِلْمُسْلِمِینَ، وَجَلْبُ أَسْیَافِهِمْ، فَإِنْ شَرِکْتَهُمْ فِی حَرْبِهِمْ کَانَ لَکَ مِثْلُ حظَّهم، وَإِلاَّ فَجَنَاةُ أَیْدِیهِمْ لاَ تَکُونُ لِغَیْرِ أَفْوَاهِهِمْ، نهج‌البلاغه، پیشین، خطبه ۲۳۲، ص‌ص۵-۲۶۴. و به اشعث پسرقیس حاکم آذربایجان نوشت: و إنَّ عَمَلَکَ لیس لک بطُعمه و لکنَّهُ فی عُنْقِکَ أمانَه و انت مُستَرعیً لِمن فوقک: لیس لک أن تَفتاتَ فی‌رعیَّه و لاتُخاطرَ إلَّا بوثیقَه. و فی یَدیکَ مالٌ الله عزَّوجلَّ و انتَ مِن خُزّانه حتی تُسلمّهُ إلیَّ، همان، نامه۵، ص۲۷۴./...أَمَا ما ذَکرتما مِن أمر الأسوه فإنَّ ذلک أمرٌ لم أحکمُ أنَا فیه بِرأیی و لاوَلمتُهُ هوَیِّ منِیِّ. بَل وَجَدتُ أنا و أنتما ما جاءَ به رسُول الله صلی‌الله علیه و آله و سلمَّ قد فرُع منهُ، فلَمَ أحتَجْ إلَیکما فیما فَزَع الله مِن قَسمِهِ و أمضَی فیه حکمَهُ. همان، خطبه۲۰۵، ص۲۳۹.
 
۳۸ ـ امام علی به محمد پسر ابوبکر هنگامی که او را حکومت مصر داد نوشت: فَاحفض لهُم جَناحک و لن لهُم جانبک، و أبسطُ لهُم وجهک و آس بینَهم فی اللحظَه و النَّظره حتی لایطمَعَ العُظماء فی حیفک لهم ولاییأس الضُّعفاءُ من عدلک بهم. همان، نامه۲۷، ص۲۸۹./ و به یکی از والیان خود نوشت:... و أخفِص للرَّعیه جناحک و أبسُُط لهم وجهکَ، و لن لَهم جانبک و آس بینهم فی الّلحظه و النّظره، و الاشاره و التّحیَّه، حتّی لایطمع العظماءُ فی حیفک و لاییأس الضّعفاءُ من عدلک، همان، نامه۴۶، ص۳۲۰.
 
۳۹ ـ حضرت علی‌(ع) در وصیت به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: اوصیک... و بالعدل علی الصدیق و العدو. محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۷۷، ص۲۳۶./ همچنین حضرت خطاب به عمر فرمود: تلاث إن حفظن و عملتَ بها کفتک ماسواهَنَّ، و إن ترکتّهنَّ فلاینفک شی‌ء، قال عمر: و ما هنَّ، فقال: الحدود علی القریب و البعید، والحُکم بکتاب الله فی الرِّضا و السخط، والقسم بالعدل بین الاحمر و الاسود. احمدبن ابی یعقوب، پیشین، ص۲۰۸.
 
۴۰ ـ حضرت علی(ع) در وصیت به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: اوصیک... و بالعدل علی الصدیق و العدو. محمدباقر المجلسی، پیشین، ج۷۷، ص۲۳۶./ همچنین حضرت خطاب به عمر فرمود: ثلاث إن حفظن و عِملتَ بها کفتک ماسواهَنَّ، و إن ترکتّهنَّ فلاینفکَ شیء، قال عمر: و ما هُنَّ، فقال: الحدود علی القریب و البعید، والحُکم بکتاب الله فی‌الرِّضا و السخط، والقسم بالعدل بین الحمر والاسود. احمدبن ابی یعقوب، پیشین، ص۲۰۸./ علیک بالعدل فی‌الصَّدیق و العدوّ. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۴، ص۲۹۴./ ابذل لأخیک دمک و مالک و لعدوّک عدلک و انصافک ابومحمدالحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی، پیشین، ص./ قال علی(ع) لُعمر: ثلاث إن حفظنَ و عملتَ بها کفتک ماسواهُنَّ، قال: و ماهُنَّ، فقال(ع): الحدود القریب و البعید، والحکم بکتاب الله فی‌الرّضا والسخط، والقسم بالعدل بین الاحمر و الاسود. احمدبن ابی یعقوب، پیشین، ص۲۰۸./ من وصایا امیرالمؤمنین لابنه الحسین(ع): اوصیک... وبالعدل علی‌الصدیق و العدو. ابومحمدالحسن بن علی‌بن الحسین بن شعبه الحرّانی، پیشین، ص‌ص۶۴ و ۷۱.
 
۴۱ جعده بن هبیره به حضرت علی(ع) گفت: دو نفر برای قضاوت نزد تو می‌آیند در حالی که یکی از آنان تو را از جان و مالش بیشتر دوست دارد ولی دیگری دشمن توست و اگر بتواند سرت را خواهد زد و تو به نفع دشمن خود و علیه دوستت حکم می‌دهی، چرا؟ حضرت پاسخ داد: إنَّ هذا شی‌ء لوکان فعلت ولکن إنَّما ذا شی ولله. ابن عساکر، پیشین، ج۳، ص۲۴۹./ همچنین قنبر به‌عنوان مأمور امام علی(ع)، ـ و دوستدار و خدمتکار اوـ روزی مجرمی را حد می‌زد، سه تازیانه اضافه زد، حضرت دستور داد قنبر بخوابد و آن مجرم سه تازیانه را قصاص کند. الشیخ عباس القمی، پیشین. ۲. قبل از جنگ صفین، حضرت علی(ع) باهلیان را که خوش نداشتند با او رهسپار شوند فراخواند و به آنان گفت: ای گروه باهله، من خدا را گواه می‌گیرم که شما مرا دشمن می‌دارید و من نیز شما را دوست ندارم. پس سهم خود را برگیرند و به دیلم روید. (شهدالله إنَّکم تبغضوننی و أبغضکم، فخذوا عطاءکم و أخرجوا إلی الدیلم). نصر بن المنقری، پیشین، ص۱۶۲.
 
۴۲ ـ ر.ک: عدالت و آزادی
 
۴۳ ـ و کتب علیه ‌السلام عبدا... بن العباس: أتانی کتابک نذکر مارأیت من اهل البصره بعد خروجی عنهم، و إنما هم مقیمون لرغبه یرجونها أو عقوبه یخافونها، فأرغب راغبهم و احلل عقده الخوف عند راهبهم بالعدل و الانصاف انشاءالله. احمدبن یحیی بن جابر البلاذری، پیشین، ج۲، ص۳۸۷./ همچنین ر.ک: منبع فوق.
 
۴۴ ـ لیس من العدل القضاء علی الثِّقه بالظنِّ. همان، قصار۲۲۰، ۳۹۸.
حضرت علی(ع) به ابن عباس فرمود: طلحه و زبیر از من اجازه گرفتند که به مکه بروند ولی جز قصد فتنه و جنگ با من ندارند. ابن عباس گفت: اگر مسئله تا این حد برای شما روشن است چرا آنها را مجازات و زندانی نکردی تا کشور نیز از خطر آنها در امان باشد؟ حضرت در پاسخ فرمود: ای ابن عباس، آیا به من امر می‌کنی که به ظلم آغاز کنم و قبل از نیکی، بدی مرتکب شوم و بر اساس ظنّ و تهمت عقوبت کنم؟ هرگز! به خدا سوگند با عدالت رفتار می‌کنم که خداوند به حکمرانی بر عدل از من عهد و پیمان گرفته است. محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، الجمل، پیشین، ‌ص‌ص ۷-۱۶۶./ یکی از مخالفان و ـ بعد ـ دشمنان سرسخت حضرت علی(ع) «خریت بن راشد» بود که علناً دشمنی خود را ابراز ابراز می‌کرد، یکی از یاران حضرت به او گفت: چرا هم‌اکنون او را دستگیر و زندانی نکنیم؟ حضرت پاسخ داد: ... من نمی‌توانم مردم را قبل ار اینکه مخالفت خود را آشکار کرده باشند دستگیر یا زندانی یا عقوبت کنم. البته مخالفت و دشمنی خریت آشکار بود و احتمالاً منظور حضرت دست زدن به اقدام عملی بود. (محمدبن محمدبن نعمان، الشیخ المفید، الجمل، پیشین، ص‌ص۱۶۶-۷./ ابوابراهیم محمدبن ثقفی کوفی اصفهانی، پیشین، ص‌ص۳۳۵ و ۳۷۲ محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، تحقیق و تعلیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، پیشین، ج۳۳، ص‌‌ص۷ـ۴۰۶. همچنین روزی یکی از خوارج را ـ احتمالاً برای مجازات ـ نزد حضرت علی(ع) آوردند و گفتند: این شخص به شما توهین کرده و ناسزا گفته است، حضرت فرمود: شما هم به او ناسزا بگویید و البته بهتر است او را ببخشید. گفتند: این شخص شما را به مرگ و ترور تهدید کرده است، حضرت فرمود: هنوز اقدامی صورت نگرفته است تا او را مجازات کنم (ابی عبید القاسم بن سلّام، الاموال، قاهره: دارالشروق، ۱۴۰۹هـ ، ۱۹۸۹م، ص۳۲۱.)
 
۴۵ ـ ... و بالسیره العادله یُقهر المناویُ نهج‌البلاغه، پیشین، قصار ۲۲۴، ص۳۹۸./ شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۳، ص۲۱۹./ امام علی(ع) به یکی از والیانش نوشت: استعمل العدل و احذرَ العسَف و الحَیف، فأنَّ العسف یعودُ بالجلاء و الحیف یدعوا إلی السَّیف. نهج‌البلاغه، پیشین، قصار۴۷۶، ص۴۴۵.
۴۶ ـ العدل أنَّک اذا ظلمتَ أنصفتَ و الفضل أنَّک اذا قدرت عفوت. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۲، ص۱۴۵./ أعدل النَّاس من أنصف من ظَلَمه. همان، ج۲، ص۴۳۵. در این حدیث، واژه‌های «العدل» و «اعدل» را ما نهایت و غایت عدل گرفته‌ایم که همان انصاف است./ علیک بالعدل فی‌الصَّدیق و العدوّ. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۴، ص۲۹۴./ ابذل لأخیک دمک و مالک  لعدوّک عدلک و انصافک ابومحمدالحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی، پیشین، ص./ قال [علی(ع)] لعُمر: ثلاث إن حفظنَ و عملتَ بها کفتک ماسواهنَّ، قال: و ماهُنَّ، فقال(ع): الحدود علی القریب والبعید، والحکم بکتاب الله فی‌الرّضا والسخط، والقسم بالعدل بین الحمر و الاسود. احمد بن ابی یعقوب، پیشین، ص۲۰۸./ من وصایا امیرالمؤمنین لابنه الحسین(ع): اوصیک... وبالعدل علی الصدیق و العدو. ابومحمدالحسن بن علی‌بن الحسین بن شعبه الحرّانی، پیشین، صص۶۴و۷۱./ اعدل الناس من انصف من ظَلَمُهُ. شرح غررالحکم و دررالکلم، پیشین، ج۲، ص۴۳۵./ العدل أنّک اذا ظُلمتَ أنصحتَ و إذا قدرتَ عفوتَ، همان، ج۲، ص۱۴۵.

 
 
برچسب‌ها: عدالت اجتماعی؛
....

منبع چاپی: مجموعه مقالات نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع عدالت
لطفاً نظر خود را بنویسید:
نام :
پست الکترونیکی :
نظر شما :
ضمن تشکر ، نظر شما با موفقیت ثبت شد.
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی