سادهانگاری است که مفهوم زیبا و فطری «آزادی» را رهآورد دنیای غرب برای زنان بدانیم، بلکه «آزادی» دستاویزی برای غرب است تا بتواند آزادی واقعی زن، که همان آزادی فکر و اندیشه و عمل بهعنوان یک انسان است، را محدود کند و صرفاً در چارچوب منافع نظام سرمایهداری از آن استفاده کند.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بهرغم برخی خسارتها، فرصت دیگری برای پرده برداری از برخی جلوههای وجودی غرب و آمریکا که البته برای ملت ما تازگی نداشت، فراهم ساخت. اقداماتی مثل تعقیب سیاستهای مزورانه و ریاکارانه، توسل به زور به جای مذاکره و ادامه روندهای دیپلماتیک، همنوایی کامل با رژیم شرور و جنگ طلب صهیونیستی...
ذات استکباری آمریکا بجز تسلیم چیز دیگری را قبول نمیکند؛ این را همهی رؤسای جمهور آمریکا میخواستند ولی به زبان نمیآوردند؛ این رئیسجمهور فعلی به زبان آورد... این را همه بدانند که در حال حاضر علاج خیلی از مشکلات «قوی شدن» است؛ کشور را باید قوی کرد.
جنگ دوازدهروزه اثبات کرد که ما هرچند در دورهی استعمار فرانو هستیم و استعمار ذهن و جنگ نرم، امّا غربیها نشان دادهاند که پستتر از این حرفها هستند و اگر منافعشان ایجاب کند، به همان استعمار کهنه و سختافزار و تجزیهی ایران و اشغال هم فکر میکنند؛ یعنی نشان میدهد که ما با یک استعمار ترکیبی روبهرو هستیم.
ایران نه استیلاطلب است، نه استقلال خود را در معرض فروش قرار میدهد و حتّی اگر به قیمت رویارویی تمام شود، باقدرت جلوی وحشیگری مدرن میایستد. کلید کار در تغییر رویکرد غرب نهفته است که دست از تسلّططلبی بردارند؛ آنگاه شرایط عوض میشود، وگرنه تهدیدات آمریکا تأثیری بر ارادهی ملّی ایرانیان نخواهد داشت.
ما غربستیز نیستیم، بلکه غرب ایرانستیز است، غرب اسلامستیز است. ما بر اساس عقلانیّت شیعی و دینی و هویّت تاریخی و چند هزار سال سابقهی تاریخی و تمدّنیای که داریم، زیر بار سلطه نمیرویم؛ ملّت ایران زیر بار سلطه نمیرود و ما داریم مقاومت میکنیم. اتّفاقاً ما مقاومت عاقلانه، هوشمندانه و مقتدرانه در مقابل غرب داریم و این ویژگی ما است.
حضرت آیتالله خامنهای: «ایران کشور قوی و پهناوری است، ایران دارای تمدّن کهنی است؛ ثروت فرهنگی و تمدّنی ما صدها برابر بیشتر از آمریکا و امثال آمریکا است. اینکه کسی توقّع کند که ایران تسلیم کشور دیگری بشود، این یکی از آن مهملگوییهای غلطی است که یقیناً مایهی استهزاء افراد خردمند و افراد دانا واقع خواهد شد.» ۱۴۰۴/۰۴/۰۵
رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت برگزاری نشست پایانی همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای»، مجموعه لوح «غرب و ایران مستقلّ مقتدر» را منتشر میکند.
تحلیلگران غربی و تحلیلگران جهان عرب و جهان اسلام و حتی پژوهشگران صهیونیست در آکادمیهایی که به ایرانشناسی و شیعهشناسی میپردازند، اعتراف کردهاند که فقه سیاسی شیعه بالاترین پتانسیل را در مواجهه با محور نظام سلطه، محور صهیونیسم و محور استعمار ـ که امروزه به شکل «استعمار فرانو» جلوهگر شده است ـ داراست. این فقه ظرفیت بالایی دارد و این ظرفیتها به شیوههای گوناگون در حال بروز و ظهور در جهان معاصر است.
همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشهی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای» سال گذشته توسط مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی آغاز شده است و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایشهای بینالمللی صدا و سیما برگزار خواهد شد.
انقلاب اسلامی بنیانگذار شکلگیری مدلی جدید از تمدنسازی اسلامی-ایرانی است که در تقابل فرهنگی و ایدئولوژیک با تمدن غرب به ظهور رسید. در این تحولات، اصول و مبانی فکری اسلام بهمثابه «جریان تمدنساز» معرفی شد و نظام جمهوری اسلامی خود را الگویی برای مقابله با کاستیهای تمدن غرب معرفی کرد.
از فلاسفه و متفکّران باستان تا فلاسفه و متفکّران معاصر غربی، اعتقادشان در مورد زن این است که زن موجود دست دوّم، شهروند منفعل، عامل گناه نخستین و فاقد استقلال مدنی، حقوقی و سیاسی است. کنشگر نیست و در حقیقت این زن است که عامل انحراف، فساد و تباهی در جامعه است و حتی در فلسفه کانتی که امروزه سرلوحه نظامهای حقوقی غربی است، این موارد کاملاً آشکار است.
برای شناخت بهتر و دقیقتر غرب باید ویترینِ غرب را کنار بگذاریم و ریشههای پشتش را نشان بدهیم. آن تفکر مادیگرا را ترسیم کنیم، نشان بدهیم، عریان کنیم که چطور برایش انسان فاقدِ اعتبار است، چطور اخلاقیات برایش فاقدِ اعتبار است، چطور هدف وسیله را برایش توجیه میکند؟
جنگ ۱۲ روزه نشان داد که غرب برای رسیدن به اهدافش، به خوی وحشیگریاش پناه میبرد. درس دیگری هم که این جنگ به ما داد همان صحبت صدر اعظم آلمان بود که اعتراف کرد رژیم صهیونیستی کارهای کثیف غرب که خودش نمیخواهد یا نمیتواند را انجام میدهد.
غرب دارای یک پوسته و ظاهر و یک باطن و درون است. ما برای اینکه بتوانیم بهخوبی غرب را بشناسیم، باید نگاهی تحلیلی، تطبیقی و تاریخی به تمدّن غرب داشته باشیم؛ یعنی آن را بهصورت کلّی منسجم در نظر بگیریم که مجموعهای است از عناصر بشری که میتوانند هدف آن تمدّن را کاملاً محقّق کنند.
منظور از شعار اینکه «آمریکا را مجدداً باعظمت بکنیم» این است که برگردیم به دورانی که آمریکا باعظمت و باشکوه بود. خب، آن عظمت و شکوه آن دوران بر چه مبنایی بود؟ بر مبنای نسلکشی. یعنی اساساً آن درخشش و شکوه و تمدن آمریکایی، روی جنازه سرخپوستها، روی جنازه تمدنهای پیشینی که ساکنان اصلی قاره آمریکای شمالی بودند، شکل گرفت.
از شرق و غرب، هر دو، مبنای خود را بر ماتریالیسم نهادهاند. در حال حاضر این مبنا در هر دو سوی عالم حاکم است. اما امروز معنویت و اخلاق وارد عرصه سیاست شدهاند؛ حرکت پس از دوران قرون وسطی، حرکتی منهای اخلاق بود، اما اکنون اخلاق به میدان آمده است. روشن است که این حرکت، حرکتی کاملاً معکوس و برخلاف مسیر مدرنیته است.