1378/09/01
بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از اینکه این توفیق را پیدا کردم که به دانشگاه شما - این دانشگاه نامآور و پرافتخار - بیایم، بسیار خوشحالم. متأسفانه قبل از این، من هرگز این توفیق را نداشتم. چند بار - چه در زمان ریاست جمهوری و چه بعد از آن تا امروز - برنامهریزی کردیم و قرار گذاشتیم که به این دانشگاه بیاییم و با دانشجویان این دانشگاه دیدار کنیم؛ اما هر دفعه به خاطر گرفتاریهای من و مشکلاتی که داشتیم، نشد. امروز خدا را شاکرم که این توفیق دست داد و به دانشگاه شما آمدم.
یک جمله در مورد دانشگاه صنعتی شریف عرض کنم: انسان دو خصوصیت ممتاز را در تاریخچه این دانشگاه مشاهده میکند؛ یکی خصوصیت علمی، یکی هم خصوصیت انقلابی و دینی. یعنی دانشگاه شما، هم در زمینه تلاش علمىِ دانشگاهی، یک دانشگاه پیشرو و موفّق به حساب میآید؛ هم از لحاظ فعّالیتهای انقلابی و دینی، باز یکی از دانشگاههای موفّق و پیشرو محسوب میشود. آقای رئیسِ دانشگاه اشاره کردند که این دانشگاه، در گذشته شهدای معروف و نامآوری داشته است؛ مثل «شهید عبّاسپور»، «شهید وزوایی»، «شهید شوریده» و خودِ «شهید شریف واقفی» در قبل از انقلاب. اینها هر کدام یک شهیدند؛ اما با شخصیتی کاملاً متمایز و درخشان. در تکوین جهاد سازندگی، در جنگ تحمیلی، در ترکیب اوّلیه سپاه، در فعّالیتهای انقلابی و سیاسىِ سالهای اوّل انقلاب، عناصری از برجستگان همین دانشگاه حضور داشتند؛ یعنی دانشگاهی که پیام دین و انقلاب را به شکل بسیار بارزی دریافت کرد و آن را در میان دانشجویان، در میان اساتید، در میان رؤسای دانشکدهها و دانشگاهها و خودِ دانشگاه نشان داد. از لحاظ علمی هم این دانشگاه در یک سطح راقی است. آمارهایی را در جمع اساتید محترم - که دقایقی پیش آنجا بودیم - دادند؛ البته من از بسیاری از این آمارها مطّلع بودم. در مسابقات جهانی، در زمینههای علمی، در جذب استعدادهای درخشان، این دانشگاه، دانشگاه موفّقی است.
پس، تا اینجای سخن به این نتیجه برسیم که دانشگاه شما و شما دانشجویان عزیز در این دانشگاه و اساتیدتان، یک نمونه زنده و برجسته و عملی از بههمتنیدگی دین و علم هستید. حالا بعضیها بنشینند سخنرانی کنند و داد بکشند که علم و دین با هم نمیسازند! صد ساعت سخنرانی، به قدر یک ساعت حضور شما بُرد علمی ندارد؛ چون شما هستید و حضور دارید. آن سابقه روباتهایتان است؛ آن مسابقه ریاضی است که در دنیا اوّل شدید؛ آن جذب سرمایههایتان است؛ آن عناصر بسیار برجسته علمیتان است؛ این هم مایههای دینیتان است. الان در این دانشگاه، کانونهای قرآن و دین و کارهای هنری دینی، از بسیاری از دانشگاههای کشور، برجستهتر، زندهتر و فعّالتر مشغولند؛ من هم از بعضی از آنها مطّلعم. پس، به قول بعضیها: «ادلّ الدلیل علی امکان شیء وقوعه»؛ بهترین و رساترین دلیل بر امکان چیزی، این است که خود آن چیز اتّفاق بیفتد. وقتی ما بحث میکنیم که آیا این فلان چیز ممکن است یا ممکن نیست، بعد میبینیم همین شیئی که درباره امکان وقوعش بحث میکنیم، الان در خارج وجود دارد، دیگر بحثها تمام میشود. البته باز هم عدّهای به بحث ادامه خواهند داد؛ آدمهای بیکار و دنبال بحثهای صرفاً ذهنی، در دنیا کم نیستند. اینجا و آنجا بنشینند و حرف بزنند: «بحث کنیم ببینیم آیا گرایش انقلابی، گرایش دینی و عمل دینی، با پیشرفت علمی سازگار است یا نیست!» خیلی خوب؛ بنشینند تا شب بحث کنند! وجود این دانشگاه و وجود این مجموعه علمی در اینجا و وجود شما دانشجویانِ بسیار خوب و عزیز من و آن اساتید بسیار خوبتان، این بحثها را بیفایده و مهمل و بیجا محسوب میکند.
حقیقتش این است که وقتی من با شما دانشجویان عزیز دیدار دارم، حرفهای فراوانی در ذهنم میگذرد. مخاطب اصلىِ بیشترین حرفهای ما هم شما - یعنی نسل جوان دانشجو - هستید. «ما» که میگویم، نه من بهعنوان یک مسؤول در نظام جمهوری اسلامی؛ نه. من بهعنوان «علی خامنهای» بهعنوان یک طلبه و یک روحانی و بهعنوان کسی که به مسائل علمی و فکری در زمینههای اسلامی، در زمینههای تاریخی، در زمینههای سیاسی ذیعلاقه است. البته مسؤولیت هم خودش یک داستان دیگر و ماجرای دیگری است. مخاطب اصلىِ من قشر جوان است و در میان قشر جوان، فرزانگان و نخبگان و اهل دانش و فرهنگ و علم و معرفت و کتاب و نوشتن و گفتن و فهمیدن و پیش رفتن. البته حجابِ مسؤولیتهای مملکتی جلوِ بسیاری از اینها را میگیرد؛ یعنی خود ما هم نمیتوانیم این حجاب را بدریم و به آن نقطه مرکزىِ سخنِ دل برسیم. بنابراین حرفهای زیادی وجود دارد و به قول شاعر مشهدی ما: «یک سینه حرف، موج زند در دهان ما».
چون میخواهم بحث ما تا آنجا که ممکن است، کوتاه باشد، بعد فرصت بدهم که سؤالات مکتوب شما بیاید و به آن سؤالات پاسخ دهم، بهنظرم رسید که موضوع بحث را یک موضوع صددرصد دانشجویی قرار دهم و آن عبارت است از آنچه که امروز به آن، حرکت دانشجویی، یا جنبش دانشجویی گفته میشود؛ یا به تعبیر بهتر و رساتری که میتوان برایش انتخاب کرد: بیداری دانشجویی و احساس مسؤولیت دانشجویی. این مقوله بسیار مهمّی است؛ صددرصد هم دانشجویی است. چرا میگوییم صددرصد دانشجویی است؟ چون بسیاری از احساسات، درخواستها و انگیزهها ممکن است در قشر دانشجو وجود داشته باشد، اما به خصوصیت دانشجویی او ارتباط مستقیمی نداشته باشد؛ مثل دغدغه شغل. شاید دانشجویی وجود نداشته باشد که دغدغه شغل و آینده نداشته باشد؛ لیکن این به حیثیّت دانشجویىِ دانشجو ربطی ندارد. این مربوط به هر جوانی است؛ دانشجو هم نباشد، این دغدغه را دارد. یا مثلاً دغدغه ازدواج و تشکیل خانواده، که البته از این مورد، حضّار بیشتر هم خوششان میآید! هر دانشجویی - چه دختر و چه پسر - این دغدغه و این مطالبه و میل را دارد؛ چون مسأله اساسی زندگی است. اما این لازمِ ذاتی دانشجو نیست؛ این لازمِ انسان بودن و جوان بودن اوست. دانشجو هم که نباشد، این احساس را دارد. اما آن چیزی که من اسمش را «بیداری دانشجویی» میگذارم و امروز در بین دانشجویان و غیردانشجویان معمول است و به آن «جنبش دانشجویی» میگویند، مخصوص قشر دانشجو - به حیث دانشجو - است؛ یعنی متعلّق به همه جوانان نیست؛ متعلق به همین جوانِ قبل از محیط دانشجویی هم نیست؛ متعلق به این جوان بعد از دوره دانشجویی هم نیست. این متعلّق به محیط دانشگاه است؛ متعلق به همین چهار سال، پنج سال، شش سال است؛ همین مدتی که شما در دانشگاه درنگ دارید. این حقیقتی است که وجود دارد.
جنبش دانشجویی - یا به همان تعبیر درستتر: بیداری دانشجویی - چیز جدیدی نیست؛ یک چیز مخصوص ایران هم نیست؛ چون همانطور که گفتیم، متعلّق به محیط دانشگاه است. این بیداری، خصوصیاتی دارد؛ انگیزههایی در آن هست و نتایجی بر آن مترتّب میشود. اگر این خصوصیات را درست بشناسیم، میتواند بهعنوان یک منبع غنی و سرشار و فیّاض برای آن کشور و آن محیط و آن جامعه بهکار گرفته شود؛ اما اگر درست شناسایی نشود، ممکن است تضییع شود. مثل ثروتی که شما از وجود و یا از کاربرد آن اطّلاع ندارید. بدتر از این، آن ثروتی است که شما که صاحبش هستید، اطّلاع ندارید؛ اما یک دزد و یک دغل اطّلاع دارد که زیر این مخفیگاه، این گنج هست؛ کاربردش هم این است. لذا او میآید و استفاده میکند و این دیگر میشود خسارت فوق خسارت! یکی از فرایض اوّلیه اوّلاً خودِ دانشجو، ثانیاً مجموعه مدیرانِ دانشجویان و دانشگاهها و ثالثاً مجموعه مدیران کشور، شناسایی این پدیده ذاتاً دانشجویی است؛ یعنی بیداری دانشجویی، یا جنبش دانشجویی، یا حرکت دانشجویی. به هر اسمی آن را بنامید، حقیقتش را میشناسیم که چیست. منشأ چنین پدیدهای، خصوصیاتی است که در دانشگاه و در مجموعه دانشجویان هست. سن و انرژی و توان و نیروی جوانی، معارف و دانشهایی که دانشجو در این دوره با آنها آشنا میشود - چه معارف علمی، چه معارف سیاسی، چه معارف اجتماعی - فراغت دانشجویی که گرفتار زندگی و نان و دربند گرفتاریها و بارهای زندگی نیست و یک آزادی نسبی دارد و در جایی مسؤولیتی ندارد، مجتمع بودن دانشجویان در یک محیط خاص، تأثیر گرفتن از امواج عمومی جامعه و بازتاب آنها را نشان دادن - چه مثبت و چه منفی - از عوامل این پدیده بسیار مهم و در عین حال بسیار مبارک است که در صورتی که از آن استفاده نشود و یا بد استفاده شود، بسیار خطرناک هم خواهد بود. در مجموعه دانشجویان و در حرکت دانشجویی یا بیداری دانشجویی، خصوصیاتی هست که تقریباً میشود گفت این هم در اغلب جاها یکسان است - با تفاوت فرهنگها و تاریخها و زیرزمینههای هر کشوری و هر ملتی و هر مجموعه انسانی - لیکن مشترکاتی بالاخره در همه جا هست.
آن چیزی که من در مورد کشور خودمان میتوانم بهعنوان ویژگیهای حرکت دانشجویی از قبل از انقلاب تا اوان انقلاب و از اینجا به بعد عرض کنم، خصوصیاتی است که ذکر میکنم:
خصوصیت اوّل، آرمانگرایی در مقابل مصلحت گرایی است؛ عشق به آرمانها و مجذوب آرمانها شدن. انسان وقتی که در محیط تلاش و کار معمولی زندگی قرار میگیرد، گاهی موانع جلوِ چشم او را میگیرد؛ آرمانها را دور دست و غیرقابل دستیابی به انسان نشان میدهد و این خطر بزرگی است. گاهی آرمانها فراموش میشوند. در محیط جوان، آرمانها محسوس، ملموس، زنده و قابل دسترسی و دستیابی است؛ لذا برای آنها تلاش میشود. خودِ این تلاش، تلاش مبارکی میشود.
خصوصیت دوم، صدق و صفا و خلوص است. در حرکت دانشجویی، کلک، تقلّب، حیله و شیوههای غیرانسانیای که معمولاً در محیطهای زندگىِ رایج به کار میرود، کمرنگ است و یا بهطور طبیعی نیست. در محیط معمولی زندگی، در محیط سیاست، در محیط تجارت و در محیط بده بستانهای اجتماعی، هر کس هر حرفی که میزند، مواظب است ببیند از این حرف چه گیرش میآید و چه از دست میدهد. حالا بسته به این است که چقدر زرنگ، چقدر پشت همانداز و چقدر عاقل باشد - یا در نقطه مقابلش قرار گرفته باشد - تا چیزی از دست بدهد، یا چیزی بهدست آورد. اما در محیط حرکت دانشجویی، نه؛ حرف را برای خوب بودنش، برای درست بودنش، برای جاذبه داشتنش برای خود و برای حقیقت، بیان و دنبال و تعقیب میکنند. نمیخواهم تعمیم دهم و بگویم که هر نفر از آحاد دانشجو، هر تک تکی از این حرفهایی که میزند، اینطور است؛ نه، اما این رنگِ غالب است.
خصوصیت سوم، آزادی و رهایی از وابستگیهای گوناگونِ حزبی و سیاسی و نژادی و امثال اینهاست. در این مجموعه حرکت دانشجویی، انسان میتواند این خصوصیت را مشاهده کند که این هم یک شعبه از همان مصلحتگرایی است. غالباً در اینجا از تقیّداتی که معمولاً مجموعههای گوناگون سیاسی و غیرسیاسی برای افراد خودشان فراهم میکنند، خبری نیست و جوان حوصله این قید و بندها را ندارد. لذا در گذشته پیش از انقلاب، احزابی بودند و کارهایی میکردند؛ اما به دانشگاه که میرسیدند، ضابطه از دستشان در میرفت! ممکن بود چهار نفر عضو هم یارگیری میکردند، اما نمیتوانستند انضباطهای مورد نظر خودشان را - انضباطهای حزبی خیلی شدید که در احزاب دنیا معمول بود و هست - در محیط دانشجویی بهدرستی اعمال کنند؛ زیرا دانشجو بالاخره در جایی به اجتهاد میرسد. آن زمانها حزب توده، حزب فعّالی بود؛ تشکیلات خیلی وسیعی هم داشت؛ با شورویها هم مرتبط بود و اصلاً برای آنها کار میکرد؛ اما به دانشگاه که میرسید، مجبور بود بسیاری از حقایق حزبی را از چشم دانشجو پنهان کند!
چهارمین خصوصیتِ این حرکت، مبتنی بر اشخاص نبودن است. یعنی این حرکت در دانشگاه صنعتی شریف هست، امروز هم هست، ده سال پیش هم بود، ده سال بعد هم هست؛ اما نه ده سال پیش شما بودید، نه ده سال بعد شما اینجا هستید. این حرکت هست، ولی مبتنی بر اشخاص نیست؛ متعلّق به فضا و مجموعه حاضر است.
پنجمین خصوصیتِ بسیار مهمّش این است که در مقابل مظاهری که ازنظر فطرت انسانی زشت است - مثل ظلم، زورگویی، تبعیض، بیعدالتی، تقلّب، دورویی و نفاق - حسّاسیت منفی دارد و آن را دفع میکند. یک وقت در اوّل انقلاب، همین گروه منافقین، با استفاده از فرصت انقلاب توانست در میان جوانان و دانشجویان نفوذی پیدا کند؛ اما وقتی معلوم شد که اعضای این گروه، منافقند، غالباً روی برگرداندند. چرا به آنها منافق میگفتند؟ چون ادّعایشان این بود که براساس ایدئولوژی دین تشکیلات دارند، تلاش میکنند و آینده معیّن میکنند؛ اما در عمل معلوم میشد که نه، از ایدئولوژی دین هیچ خبری نیست؛ تفکّرات، تفکّرات التقاطی مارکسیستی است؛ آن هم نه مارکسیستىِ یک دست؛ التقاطی، مخلوط و آشفته؛ و در عمل خارجی و فعّالیت و مبارزات هم آن چیزی که حاکم بر بیشترین فعّالیتهای آنهاست، قدرتطلبی است. تلاش برای این که به قدرت دست پیدا کنند؛ قدرتی که در پدید آمدنش نقش زیادی نداشتند؛ بلکه بهعنوان یک مجموعه اصلاً نقش نداشتند؛ هرچند ممکن بود افرادی از آنها هم در خلال ملت نقش داشته باشند. لذا چون نفاق آنها معلوم شد - معلوم شد که ظاهرشان با باطنشان؛ حرفشان با دلشان؛ ادّعایشان با آنچه که حقیقتاً آن را دنبال میکنند، یکی نیست - مجموعه جوانِ دانشجویی از اینها اعراض کرد و روی برگرداند.
ششمین خصوصیت این حرکت دانشجویی و این پدیده ذاتی محیط دانشگاهها این است که بر این حرکت، فقط احساسات حکومت نمیکند؛ بلکه ضمن این که احساسات هست، منطق و تفکّر و بینش و تحصیل و میل به فهمیدن و تدقیق هم در آن وجود دارد. البته شدّت و ضعف دارد؛ گاهی کم و گاهی زیاد. از نظر ما، اینها خصوصیاتی است که در این مجموعه موسوم به حرکت دانشجویی، یا بیداری دانشجویی وجود دارد. البته کسانی که اهل تحلیل و تدقیقهای اینطوری هستند، بگردند و خصوصیات دیگری هم پیدا کنند؛ که حتماً هم وجود دارد و من حالا نمیخواهم آنطوری بحث کنم.
عزیزان من! این را بدانید؛ این حرکت دانشجویی، به این انقلاب خیلی هم خدمت کرده است. قبل از انقلاب، در خیل مبارزات عظیم مردم، دانشجویان چشمگیر بودند؛ حضور داشتند و فعّال مینمودند. من بیشترین مشاهدهام در این مورد، مربوط به مشهد است. در محیط دانشجویی مشهد، من فعّال بودم؛ تهران هم که میآمدم، همینطور بود. در دانشگاههای مختلف میآمدم و میرفتم؛ دانشجویان با من ارتباط داشتند و از نزدیک میدیدم که چه خبر است. الان بعضی از همین مسؤولان کنونی کشور، از دانشجویانِ آنروز ما هستند که با ما ارتباط داشتند. از اوّلِ انقلاب به بعد، این نقش تمام نشد. شاید اگر کسانی در مسؤولیتهای گوناگون مربوط به قضایای دانشجویان قرار داشتند که به این مقوله علاقهمند بودند، برکات زیادتری بر آن بار میشد؛ اما بدون آن هم برکاتی بر این حرکت و احساس و بیداری و انگیزش دانشجویی پدید آمد که چند نمونهاش را به شما میگویم:
یک نمونهاش، همین قضایای دانشگاه تهران بود که گروهکهای الحادی آمدند دانشگاه تهران را تصرّف کردند و از اتاقها و سالنها و مراکزش بهعنوان اتاقهای جنگ، انبارهای سلاح و مرکز توطئه علیه اصل انقلاب و علیه نظام استفاده کردند! فضا را قُرق هم کردند؛ یعنی یک حالت ارعابی نه فقط در مسؤولان آن روز - مسؤولان آن روز، دولت موقّت بودند که اصلاً جان و توان و دل و جگرِ ورود در این میدانها را نداشتند؛ آنها که هیچ! - که حتّی در دل بسیاری از افراد انقلابی هم ایجاد کرده بودند. در محیط خودِ دانشگاه تهران، اینها بیشترین رعب را ایجاد کردند. من یادم نمیرود که در یکی از سختترین آن روزهایش، اتّفاقاً خودم در دانشگاه بودم و یک برنامه هفتگی داشتم. در مسجد دانشگاه تهران، آن روز طبق معمول، روزِ برنامه بود. آمدم، دیدم دانشگاه خلوتِ خلوت است. به مسجد آمدم؛ شاید بیست نفر، سی نفری در مسجد بیشتر نبودند. وقتی وارد مسجد شدم، چند نفر آمدند و گفتند: آقا! زود از اینجا بروید! گفتم مگر چه شده!؟ معلوم شد که بله، دانشگاه را قُرق کردهاند و از زدن و کشتن و این چیزها هم اصلاً ابایی ندارند! چه کسانی در مقابل اینها ایستادند؟ خودِ دانشجویان. اوّلین، یا یکی از اوّلین نشانههای بروز فعّالیت مؤثّرِ بسیار کارساز جوشش دانشجویی، در همین قضیه بود. دانشگاه نیمه تعطیل بود، اما دانشجویان - یعنی یک مجموعه انقلابىِ محض - همه زنده و فعّال آمدند و داخل دانشگاه ریختند و آنجا را تطهیر کردند. این قضیه، مربوط به سال پنجاه و هشت است که آن را عرض میکنم. این یکی از نمونههاست.
اگر ما پیوندهای دانشجویی و ارتباطات دانشجویی را - که به برکت انقلاب مستحکم شده بود - نمیداشتیم، این کار به این خوبی و به این روشنی امکان نداشت. البته آن روز دانشجویان در بخشهای اساسی انقلاب هم رفتند و فعّال شدند - در سپاه پاسداران، در جهاد سازندگی، در بخشهای گوناگونی از کشور - بعد جنگ شروع شد، که همین شهدایی که اسم آوردیم، اینها همه دانشجو، اهل علم و اهل تحصیل بودند. بعضیشان دارای استعدادهای خیلی خوب و مراتب عالی بودند؛ اما وجودشان وقف خواستههای انقلاب و نیازهای انقلاب بود. بنده همیشه این جمله را به دوستانم تکرار میکردم؛ الان هم به شما میگویم که هر انسانی باید تلاش کند، نیاز لحظه را بشناسد و آن را برآورده کند. اگر نیاز این لحظه تاریخ را نشناختید و آن را برآورده نکردید و فردا فهمیدید، کار گذشته و دیر شده است؛ مثل یک خطّ تولید که همینطور حرکت میکند و تکنسینها و کارگران و مهندسان و متخصّصان در جای خودشان قرار گرفتهاند. وقتی این ابزار جلوِ شما میرسد، اگر کاری را که باید انجام دهید، انجام ندادید، دیگر از دست رفته است؛ ابزار بعدی یک چیز دیگر است. تاریخ و زمان و نیازهای جامعه اینطوری است؛ و این آن چیزی است که جوان - بخصوص دانشجو - از عهده آن برمیآید؛ میتواند آن را بداند و میتواند عمل کند؛ چون انرژی دارد؛ فعال است؛ چشمش باز است؛ ذهنش باز است؛ آینده هم متعلّق به اوست؛ برای خودش هم کار میکند.
آینده متعلّق به شماست. امروز از همان جوانان، کسانی در رأس مسؤولیتها قرار دارند و در دولت و در بخشهای مختلف مشغول خدمتند و کولهبار باارزشی از سالهای پربار و پرفعّالیتی از این تلاش دانشجویی و بیدارىِ دانشجویی در اختیار آنهاست. اینها برکاتش است. من میخواهم بگویم شما هم که امروز دانشجو هستید، اگر در این محیط، این پدیده را با همین خصوصیاتی که گفتم - والاّ اگر این خصوصیات نبود، چیز دیگری خواهد شد و این برکات هم بر آن مترتّب نمیشود - عمل کنید، برکات وجود شما برای کشورتان، برای انقلابتان، برای آیندهتان، برای تاریختان و در واقع برای خودتان - هم خودتان در دنیا، هم خودتان در پیشگاه عدل الهی - ایجاد خواهد شد و کار بزرگ و زیادی را انجام دادهاید. من به این پدیده بهعنوان یک پدیده مثبت و مبارک علاقهمندم؛ منشأهای آن را هم از نزدیک شناسایی کردهام و میدانم منشأها، منشأهای پاکی است. خصوصیات هم همین خصوصیاتی است که گفته شد. اگر آرمانگرایی، به بیزاری از آرمانها تبدیل شود، دیگر آن نخواهد بود؛ یک چیز دیگر خواهد شد؛ حالا اگر شکلش هم نو باشد، باطنش ارتجاع و کهنگی و پوسیدگی و کهنهپرستی است. این جنبش باید دنبال آرمانها باشد؛ یعنی دنبال عدالت، دنبال مساوات، دنبال آزادی معنوی، دنبال آزادی اجتماعی، دنبال عزّت اجتماعی، دنبال سرآمد شدن ملی در جهان. اگر آن حالت صفا و خلوص، به حالت معاملهگری و به بازیهای متداول سیاسی تبدیل شد - که آدمهایی که سنّی از آنها گذشته، این بازیها را میشناسند؛ اما آن جوانی که تازه وارد میدان میشود، خیال میکند که اینها کارهای جدیدی است و کسی هم نمیفهمد؛ نه، کارهای دستمالیشده کهنه است؛ کارهای احزابِ قدرتطلبِ پوسیده اینطوری است - دیگر آن نخواهد بود.
من غالباً به خیلی از مجموعههای دانشجویی که پیشم میآیند، گفتهام که عشق و علاقه من به دانشجو، بخش عمدهاش ناشی از صفا و صداقت دانشجوست. این صداقت و صفا بایستی در یکایک دانشجویان حفظ شود؛ اما اگر فرض کنیم این هم عملی نیست که در یکایک دانشجویان این صفا و صداقت و صمیمیّت و حالت خلوص و پاکی روحی و قلبی محفوظ بماند، لااقل در مجموعه جنبش دانشجویی این باید محفوظ بماند. این حرکت دانشجویی و بیداری دانشجویی، نه در گذشته و نه در امروز، هرگز فراگیر همه دانشجویان نبوده است. بالاخره در محیط دانشگاه، همه یکطور نیستند؛ بعضیها حوصله حرکت ندارند؛ میگویند بگذار کارمان را بکنیم، درسمان را بخوانیم؛ زودتر این ورقپاره را بگیریم و مثلاً دنبال کاری برویم! این مشمول حرف من نیست. ممکن است اینها هم بسیار جوانان خوبی باشند - اصلاً نمیخواهم رد کنم - ولی میخواهم بگویم اینها مشمول این حرفی که میزنم - این بیداری، این خیزش، این جنبش، این حرکتی که عنوان دانشجویی دارد - نیستند. بعضیها هم در محیط دانشجویی هستند که بیش از آن که دانشجویی کنند، جوانی میکنند و به عنوان یک کار رایج، دنبال کارهای جوانیاند؛ آن هم نه بهعنوان «الّا اللّمم» (۱). «لمم» که در قرآن هست، یعنی همینطور گاهی کاری از انسان سرمیزند که تصادفی و بدون توجّه است. کیست آن کسی که گناه و خطایی نداشته باشد؟ مگر در انسانهای خیلی والا. بنابراین، یک وقت کاری تصادفاً انجام میگیرد؛ یک وقت هم ممکن است براساس خطا و غفلت و جهالت، انسان حرکتی کند که نامناسب باشد. آن حکم دیگری دارد؛ اما بعضیها هستند که این حرکت خطا و نامناسب، شغل و کارشان میشود؛ کأنّه دغدغهشان این است! اینها هم از مقوله حرف ما خارجند. البته در گذشته و پیش از انقلاب، از این قبیل افراد زیاد بودند؛ اما بعد از انقلاب، از این قبیل، به آن زیادی نیستند. من آن مجموعه دارای هدف و آرمان و احساس را بحث میکنم که مقوله جنبش دانشجویی هم متعلّق به آنهاست، والاّ آنها یک وقت هم اگر در تظاهراتی حضور پیدا کنند، حضورشان یک حضور مصنوعی و دروغی و غیرواقعی است! گاهی دیده شده که از آن قبیل آدمهایی که هیچ دغدغهای جز همین چیزها ندارند، در اجتماعی هم حاضر شدهاند؛ یعنی بله، ما هم هستیم! معلوم است که مقوله کار جدّی و کار آرمانگرایانه، مقولهای نیست که آدمهای اینطوری اصلاً بتوانند در آن خیلی نقش داشته باشند.
پس ببینید؛ خصوصیات یک حرکت دانشجویی، باید در این جنبش دانشجویی وجود داشته باشد. من کاری به این تشکّلهای گوناگون دانشگاهها ندارم. اینها هر کدام یک حکم و حالتی دارند. این حرف من فراتر از مسأله تشکّلهاست؛ متعلّق به همه کسانی است که احساسی دارند؛ آن احساسی که اوّل تعریف کردم که متعلّق به این محیط است و برخاسته از عناصر بسیار ارزشمندی است؛ مثل جوانی، پاکی، صداقت، انرژی، آرمانگرایی. باید این خصوصیات را حفظ کنند. البته جنبش دانشجویی آفاتی هم دارد؛ باید حقیقتاً از این آفات پرهیز کنید و بترسید.
یکی از آفات حرکت دانشجویی این است که - همانطور که گفتم - عناصر و مجموعههای ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوءاستفاده کنند. در دورهای - که ما هم در آن دوره، خودمان از نزدیک شاهد و واقف به کارهای اینها بودیم - بعضیها بودند که دلشان میخواست سربهتن جنبش دانشجویی نباشد! هرجا که حرکت جوانان، بخصوص دانشجویان بود، اینها رویشان را درهم میکشیدند و طاقت نداشتند! اینها وقتی ببینند که میدانی هست و بالاخره دانشجو و نسل جوان در کشور حرف میزند و تعیین کننده است، بنا میکنند اوّل سینهخیز، بعد یواشیواش نیم خیز، بعد هم یواشیواش با گردن افراشته میآیند که بله، ما هم هستیم! اگر مجموعههای سیاسىِ قدرت طلبِ بدنیّتِ بددلِ بدسابقه، طرف حرکت دانشجویی آمدند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند، این میشود آفت. گاهی از همین تجمّعها و تشکّلهای دانشجویی که پیش من میآیند، به آنها صریحاً گفتهام که آن مجموعههای خطرناک چه کسانی هستند. چون این صحبت ممکن است پخش شود، در این جا پیش شما اسم نمیآورم؛ اما برای آنها اسم هم آوردهام. مواقعی هست که یک انسان بد و یک نیّت ناپاک میخواهد از یک نیّت خوب، از یک انسان خوب، از یک حرکتِ خوب سوءاستفاده کند که انسان دلش میسوزد و اگر بتواند، حاضر نیست چنین چیزی اتفّاق بیفتد. اینجا هم از همان قبیل است. دانشجویان باید مواظب باشند. نمیشود بگوییم کسانی مواظب دانشجویان باشند؛ این نقض غرض خواهد شد. خودِ دانشجویان باید مواظب باشند که انسانهای بد نیّت، تجمّعهای بد نیّت، تشکیلاتهای بد نیّت، مجموعههای بد نیّت و بد سابقه و بد نام، نزدیک نشوند. اگر هم میخواهند کار خیری بکنند، بروند خودشان کار خیر بکنند؛ به مجموعه دانشجویی کاری نداشته باشند.
یکی دیگر از آفات جنبش دانشجویی - همانطور که گفتم - دور شدن از آرمانهاست. عزیزان من! ببینید؛ سالها قبل از انقلاب، یک واقعه جنایتآمیز در روز شانزده آذر اتّفاق افتاد. از اوّلِ انقلاب، میشد کاری کنند که شانزده آذر اصلاً فراموش شود؛ چون آنقدر ما حوادث داشتیم! اما نه، مسؤولان کشور و علاقهمندان به مسائل کشور، مایلند خاطره این روز زنده بماند. چرا؟ چون آن روز بهخاطر سخن حقّی، اتّفاقی در دانشگاه افتاد که بعدها جبهه دژخیمان بهخاطر همان هدفی که جوانان داشتند - و هدف والایی هم بود - با آنها مقابله کردند و به کشته شدن سه نفر انجامید. مسأله آن روز چه بود؟ ضدّیت با امریکا. چه زمانی؟ آن زمان که سیاست امریکا و دولت امریکا و رژیم امریکا و عناصر اطّلاعاتی و نظامی امریکا، در تمام شؤون این کشور حاکم بودند. در این کشور، چه آشکار و چه پنهان، همه چیز در دست امریکاییها بود. امروز که شما میبینید امریکاییها از این که ایران اسلامی به طرفشان نمیرود، زنجیر میجوند، به یاد آن روز است؛ چون این جا جایی بود که اینها میایستادند و از این جا به همه منطقه - کشورهای عربی و ترکیه و ... - فخر و آقایی میفروختند و اعمال نفوذ میکردند؛ چون اینجا را مال خودشان میدانستند! این را هم توجّه داشته باشید: کشور شما از لحاظ موقعیت جغرافیایی، در یک مرکز بسیار حسّاس قرار گرفته است که البته آن روز بهخاطرِ بودن شوروی، برای امریکاییها از یک جهت حسّاستر بود. امروز شوروی نیست، اما اوّلاً کشورهای آسیای میانه هستند که بسیار مهمّ است؛ ثانیاً روسیه هست که برای غرب و بخصوص برای امریکا بسیار مهمّ است. روسیه الان در حال بین مرگ و زندگی، یک حالت نیمه بهوشی دارد. آنها میدانند که اگر روسیه - یکی از بزرگترین کشورهای دنیا - توانست در یکی از حسّاسترین مناطق دنیا سرِپای خودش بایستد و اقتدار داشته باشد و تحت نفوذ امریکا نباشد، چقدر برای امریکا و برای تک قطبی شدن دنیا خطرناک است؛ یعنی لنگه همان شوروی سابق برای امریکاییها خواهد شد. لذا روسیه هم مهمّ است. پس، امروز با این که شوروی نیست، اما چون آسیای میانه هست، چون روسیه هست، چون از این طرف کشورهایی مثل عراق و سوریه هستند که یک روز تحت نفوذ شوروی بودند و امروز امریکاییها طمع دارند که اینها را تصرّف کنند؛ لذا باز موقعیت جغرافیایی و جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی ایران، موقعیتی بسیار مهم و در این منطقه منحصر به فرد است.
امریکاییها نگاه میکنند، میبینند که این جا هیچ جای پایی ندارند؛ حتی یک سفارتخانه ناقابل؛ حتّی یک دفتر حافظ منافع! امروز حتّی یک مأمور امریکایی در این کشور شاغل نیست. دفتر حافظ منافعشان در اختیار سوئیسیهاست. امریکاییها این جا جایی ندارند. تلاشی هم کردهاند؛ مدّتی هم هست که فشار میآورند؛ اما مسؤولان ما از این طرف مقاومت کردهاند و اجازه ندادهاند. میگویند باید کسانی به عنوان دفتر حافظ منافع بیایند و در تهران مستقر شوند. آنها در واقع میخواهند برای ارتباط با عناصر خودفروخته، یک سایت اطّلاعاتی - سیاسی در وسط تهران درست کنند؛ این مقصود آنهاست! امروز یکی از علل عصبانیتشان، آن وضعی است که قبل از انقلاب در این جا داشتهاند. در آن چنان شرایطی، دانشجویان از آمدن معاون رئیس جمهور وقت امریکا به ایران خشمگین شدند و خشمگینی خودشان را آنگونه نشان دادند که روز شانزده آذر شکل گرفت. الان هم از آن واقعه تقریباً چهل سال میگذرد، اما هنوز شانزده آذر هست.
انقلاب اسلامی آمد و هندسه جغرافیای سیاسی کشور را بهکلّی عوض کرد. نسبت به گذشته، جهت سیاسی بهکلّی فرق کرده و با گذشته متفاوت شده است. یک نظام مستقل، یک نظام دینی و اسلامی، یک نظام صددرصد مردمی بهوجود آمده است. ایران، پایگاهی برای توجّه همه کسانی شده است که عقده فروخوردهای از سلطه امریکا دارند. ملتهای فراوانی هستند - کم هم نیستند - که امروز از شعارهای ضدّامریکایی ایران خوشحال میشوند. من اگر میتوانستم، اسمهایی میآوردم که شما تعجّب میکردید. کشورهای معروفِ بزرگی هستند که از این که ملتی این جا وجود دارد که با همه قدرت در مقابل افزونطلبی امریکاییها به صراحت حرف میزند، احساس هیجان میکنند و خوشحالند! در چنین شرایطی، حالا یک عدّه بیایند بهعنوان دانشجو، نقطه مقابل حرکت شانزده آذر را عَلَم کنند؛ یعنی گرایش به امریکا تحت عناوین بسیار پوچ و سست و غیرمنطقی و غیرمستدل. این پشت کردن به جنبش دانشجویی است؛ این اصلاً جنبش دانشجویی نیست؛ این بهکلّی یک چیز دیگر است؛ عکس آن است. مسأله مخالفت با امریکا را در قالبهای بسیار کوچک و سست و بیبنیادِ جناحگرایی و امثال آن قرار دهند، برای این که اصل قضیه را از بین ببرند. این نمیشود. این از آفات جنبش دانشجویی است. پس، یکی از آفات جنبش دانشجویی همین است که به آرمانها و آرمانگرایی پشت کنند. یا مثلاً وقتی که مسأله عدالت اجتماعی در کشور مطرح میشود، دانشجو باید از این مسأله حمایت کند. عدالت اجتماعی، آن چیزی است که حتی کسانی که اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعی را به دلایل سیاسی و با انگیزههای گوناگون کمرنگ کنند، بالاخره نتوانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعی را مطرح کنند. در دنیا، غیر از مستکبران و زورگویان و چپاولگران عالم، هیچ انسانی نیست که به عدالت اجتماعی و شعار آن پشت کند. این شعار در کشور مطرح میشود؛ چه کسی باید از این شعار حمایت کند؟ چه کسی باید بیشتر از همه درباره آن بیندیشد؟ چه کسی باید برای آن کار کند و درباره راههای تأمین آن، تحقیق و بحث کند و میزگرد بگذارد، غیردانشجویان؟ باید توجّه داشت که این حرکت دانشجویی و بیداری دانشجویی، مطلقاً به سمت عکس جهتها نرود. پس، یکی از آفات این جنبش، پشت کردن به آرمانها، فراموش کردن آرمانها و از یاد بردن آرمانهاست.
یکی دیگر از آفات مهمّ جنبش دانشجویی، سطحی شدن است. عزیزان من! از سطحیاندیشی بهشدّت پرهیز کنید. خصوصیت دانشجو، تعمّق و تدقیق است. هر حرفی را که میشنوید، رویش فکر و دقّت کنید. چرا در اسلام هست که: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنه» (۲)؛ یک ساعت فکر کردن، ارزشش از عبادت سالها بیشتر است؛ بهخاطر این که اگر شما فکر کردید، عبادتتان هم معنا پیدا میکند؛ تلاش سازندگیتان هم معنا پیدا میکند؛ مبارزهتان هم معنا پیدا میکند؛ دوستتان را میشناسید، دشمنتان را هم میشناسید. شما فرض کنید در یک جبهه جنگی آدمهایی پیدا شوند که جبهه خودی را از جبهه دشمن تشخیص ندهند - حیران و سرگردان دور خودشان بچرخند - گاهی اینجا تیر بزنند، گاهی آنجا تیر بزنند؛ گاهی بالا تیر بزنند، گاهی به خودشان تیر بزنند! ببینید فکر که نباشد، آدم اینطوری میشود. عدّهای میخواهند در هایوهوی فریادها و شعارها و رنگ و روغنها و رنگ و لعابهای دروغین، مجموعه دانشجویی را به این سمت بکشانند. این برای جنبش و حرکت دانشجویی خطر است. باید فکر کرد. با فکر، انتخاب، انتخابِ درستی خواهد بود. اگر در انتخاب اشتباه هم بکند، چنانچه انسانِ اهل فکر باشد، با او راحتتر میشود حرف زد. آن آدمی که اهل فکر نیست، هرگونه انتخابی بکند، اگر اندک خطایی در آن باشد، نمیشود با او حرف زد و منطقی صحبت کرد؛ تسلیم تعصّبها و ندانستنها و جهالتهای خودش است؛ اما وقتی اهل فکر و دقّت بود، اگر خطایی هم اتّفاق افتاده باشد، یک نفر آدم خیرخواه میتواند با او حرف بزند و بگوید به این دلیل، این کار خطاست. نباید سطحی بود. به هر شعاری، به هر حرف گرمی، به هر دهان گرمی و به هر نقلی، نمیشود اعتماد کرد؛ باید فکر کرد. اساس قضایا فکر است. آن چیزی که انتظار عمده از انسانهای فرزانه و هوشمند است، این است.
یکی دیگر از آفات، به دام احزاب و گروهها افتادن است؛ که این را قبلاً هم گفتم. مواظب باشید، اختاپوس خطرناک احزاب و گروههای مختلف به سراغتان نیاید و شما را به دام نیندازد. از آن مجموعه آزاداندیش، اغلبِ خصوصیات مثبت را خواهند گرفت؛ که اگر این شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار میگیرد و چیز خطرناکی میشود و زندگی و سرمایه و آینده انسان حقیقتاً به باد میرود و انسان دچار حسرت میگردد. صحبت قدری طولانی شد. من فقط در پایان این بخش از صحبتم توصیه کنم که شما عزیزان با نهجالبلاغه اُنس پیدا کنید. نهجالبلاغه، خیلی بیدار کننده و هوشیار کننده و خیلی قابل تدبّر است. در جلساتتان، با نهج البلاغه و کلمات امیرالمؤمنین صلواتاللَّهوسلامهعلیه انس پیدا کنید. اگر خدای متعال توفیق داد و یک قدم جلو رفتید، آن وقت با صحیفه سجّادیه - که علیالظاهر فقط کتاب دعاست؛ اما آن هم مثل نهجالبلاغه، کتاب درس و کتاب حکمت و کتاب عبرت و کتاب راهنمای زندگی سعادتمندانه انسان است - اُنس بگیرید. البته حرفِ نگفته و گفتنی بسیار است؛ منتها چون تا ظهر، وقت بسیاری باقی نمانده و میخواهم به سؤالات پاسخ دهم، این است که این بخش را تمام میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) نجم: ۳۲
۲) خلاصة المنهج، ج ۳، ص ۸۵