[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری - 1396/12/24 عنوان فیش :نگاه پدرانه امام(ره) به مرحوم آیت الله نصرالله شاه آبادی کلیدواژه(ها) : نصرالله شاه آبادی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : طلب رحمت و مغفرت میکنیم برای مرحوم آقای شاهآبادی (رضوان الله تعالی علیه) و یاد ایشان را گرامی میداریم. ایشان در میان فرزندان مرحوم آیتاللهالعظمیٰ آقای شاهآبادی جزو آن فرزندانی بودند که با امام راحل روابط نزدیک و صمیمی و مهربانانهای داشتند که امام نسبت به چند نفرشان - از جمله ایشان - نگاه پدرانه و نزدیکی داشتند و خود ایشان هم انصافاً، هم از لحاظ روحیّه، هم از لحاظ برخورد، هم از لحاظ وفاداری به انقلاب شخص برجستهای بودند؛ خداوند انشاءالله درجاتشان را عالی کند. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بررسی اندیشههای فلسفی علامه جعفری - 1396/08/22 عنوان فیش :جامعیّت شخصیت مرحوم علامه جعفری کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علامه جعفری, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از بارزترین خصوصیّات مرحوم علّامهی جعفری، جامعیّت بود. یعنی ایشان در یک رشتهی خاص منحصر نشده بود. در کارهای طلبگیِ ماها، ایشان هم در فقه و هم در فلسفه کار کرده بود. در فقه، ایشان در تبریز شاگرد مرحوم آمیرزا رضی تبریزی بودند. آمیرزا رضی شاگرد آخوند بود؛ بنده دیده بودم مرحوم آمیرزا رضی را؛ شخص اوّل از علمای تبریز بود؛ در یک برههای از زمان، شخص اوّل روحانی تبریز بود. آقای جعفری در دورهی جوانی با ایشان مأنوس بودند، به درس ایشان میرفتند و شاگرد ایشان بودند که خود ایشان قضایایی را در مورد ارتباط با مرحوم آمیرزا رضی نقل میکردند برای ما. بعد هم ایشان میروند نجف. خب چند سال در نجف به درس آقای خویی، درس دیگر بزرگان و علیالظّاهر مرحوم آشیخ کاظم شیرازی [میرفتند]؛ اینها خب [از آدم] فقیه میسازد دیگر؛ یعنی با اینجور درسها، کسانی که دستاندرکار مسائل علمی و دینی هستند حس میکنند که این فقیه [است]. بعد هم ایشان در زمینهی مسائل فلسفی هم کار کرده بودند و ازجملهی خصوصیّات ایشان در این بخشِ مربوط به فلسفه، توجّه به نظرات فلاسفهی غربی بود که از قدیم، از همان دورهی جوانی که ما ایشان را در مشهد زیارت کردیم، به همین مسائل -حرفهای هگل و مانند آن؛ این چیزهایی که آنوقت هنوز معمول نبود و از اینها هیچکسی در حوزههای علمیّه هیچ یادی نمیکرد و بلد نبود یا مرتبط نبود با این مسائل- ایشان وارد بود و بحث میکرد. من سال ۳۳ یا ۳۴ بود که ایشان را در مشهد دیدم؛ خب ما نوجوان بودیم و ایشان تازه از نجف آمده بودند. در مشهد یک خویشاوندی داشتند؛ عمویشان در مشهد بود و به مناسبتی -که حالا [ذکر] جزئیّاتش لزومی ندارد- ایشان و برادرانشان در مشهد بهاصطلاح یک جاپایی داشتند، یک حقّ آبوگلی در مشهد داشتند؛ به همین مناسبت ایشان آمدند مشهد و مدّتی -حالا یادم نیست چقدر- در مشهد بودند. مدرسهی نوّاب که ما بودیم، جایی بود که ایشان بهطور مستمر میآمدند، میرفتند، مینشستند، حرف میزدند؛ آنهم با آن بیان گرم و شیرین و لهجهی زیبا؛ و کار ایشان جذّاب بود. آن کتاب ایشان که ارتباط انسان - جهان [نام داشت] -ایشان اصرار داشتند که نگویید «انسان و جهان»، بگویید «انسان - جهان»؛ ایشان بخصوص این را تأکید کرد؛ خود من شنفتم از ایشان که میگفت نه، «انسان و جهان» نیست- تازه جلد اوّلش چاپ شده بود؛ ایشان میآوردند مدرسهی نوّاب و بعضی از طلبهها جمع میشدند، ایشان شرح میدادند که این کتاب این است، این را میخواهیم بگوییم، این کار را میخواهیم بکنیم. البتّه بیان علمی ایشان بیان آسانی نبود، کمااینکه بیانِ علمیِ مکتوبِ ایشان هم بیان آسانی نیست؛ لذا حالا بنده نمیتوانم در مورد نظرات فلسفی ایشان حرفی بزنم و ادّعایی بکنم، کسانی از دوستان که بیشتر مرتبط بودند، بیشتر میتوانند [نظر بدهند]، لکن ایشان خب وارد بود، مطّلع بود. ایشان بسیار پُرکار بود. واقعاً شخصیّت آقای جعفری (رحمةاللهعلیه) ازاینجهت که هیچ بخشی از گسترهی عظیم علمی و فکری، ایشان را از بخش دیگر غافل نمیکرد [برجسته بود]. حالا ملاحظه کنید ایشان در آنِ واحد، هم شرحمثنوی دارد، هم شرحنهجالبلاغه دارد؛ خب مثنوی و نهجالبلاغه یک تفاوتهای عمقی و جوهری با هم دارند. ایشان یک شرح مفصّل برای مثنوی، بعد هم یک شرح مفصّل برای نهجالبلاغه نوشتهاند، و در اختیار افکار عمومی گذاشتهاند. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بررسی اندیشههای فلسفی علامه جعفری - 1396/08/22 عنوان فیش :مرحوم علامه جعفری؛ پای ثابت جلسه شعر کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علامه جعفری, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایشان[مرحوم علّامهی جعفری] روحاً یک انسان هنرمند بود و هنرشناس. من یادم هست اوایل انقلاب، یک جلسهی کوچکی هفتهای یک بار یا دو هفتهای یک بار تشکیل میشد که بنده هم با همهی گرفتاریهای فراوانی که داشتم، سعی میکردم شرکت کنم. ایشان در تهران پای ثابت آن جلسه بودند؛ شعرهایی خوانده میشد، شعرهای مشکلی هم گاهی خوانده میشد، [امّا] ایشان آنچنان مسلّط بر فهم شعر و شعرفهمی و شعرشناسی و مانند اینها بود که من تعجّب میکردم! مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بررسی اندیشههای فلسفی علامه جعفری - 1396/08/22 عنوان فیش :مرحوم علامه جعفری؛ انسانی متفکّر و دارای حافظهی فوقالعاده کلیدواژه(ها) : علامه جعفری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : معروف است کسانی که حافظهی خوبی دارند، ازلحاظ فکری عمق ندارند؛ آنهایی [هم] که از لحاظ فکری عمق دارند، حافظهی خوبی ندارند؛ میگویند این دو با هم نمیسازد. آقای جعفری غلط بودن این فکر را اثبات کرده بود؛ یعنی آدم فکوری بود، متفکّر بود و حافظهی فوقالعادهای [هم] داشت؛ یعنی واقعاً و حقیقتاً حافظهی ایشان جزو عجایب بود! ما در مشهد یک سفر ییلاقیِ پیادهرَویای داشتیم با مرحوم آقای جعفری و سه نفر دیگر از دوستان -که پنج نفر بودیم؛ یک نفر از آن دوستان حیات دارد و آن سه نفر دیگر که ازجمله خود ایشان باشند، از دنیا رفتهاند- در این ییلاقات مشهد پیادهرَوی میکردیم روی این کوهها و صحبت [میکردیم]؛ آقای جعفری نمیگذاشت آدم طول راه را حس کند، از بس خوشصحبت و گرم و مسلّط و حاضریراق در همهی بحثها بود. آنوقت ازجمله، حافظهی ایشان [عجیب بود]. آدم یک اشاره به یک شعری میکرد [بقیّه را میخواند]. من یادم هست به یک مناسبتی صحبت منوچهری شد، من یک اشاره کردم، گفتم بله «الا کجاست جمْل بادپای من»؛یک مصرع از یک قصیده [را خواندم]. ایشان شروع کردند قصیده را از اوّل تا آخر خواندن؛ از حفظ! یعنی ایشان اینجوری بود؛ حافظه، حافظهی فوقالعاده و همهچیزحاضر. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بررسی اندیشههای فلسفی علامه جعفری - 1396/08/22 عنوان فیش :احساس مسئولیت مرحوم علّامهی جعفری نسبت به گستردن معارف اسلامی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علامه جعفری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ازجملهی خصوصیّات ایشان[مرحوم علّامهی جعفری]، احساس مسئولیّت نسبت به گستردن معارف اسلامی بود. ایشان اهل سخنرانی [بود] و خب لهجهی شیرینی هم داشت و زبان گویایی هم داشت. از قبل از انقلاب من یادم هست ایشان دعوت میشدند؛ ما آنوقت مشهد بودیم. مشهد گاهی بعضی از جلسات خاص، ایشان را دعوت میکردند و از تهران میآمدند؛ در خود تهران، در جاهای دیگر، بعد از انقلاب هم که فراوان ایشان جلسات داشتند برای جوانها، برای دانشجویان، برای اساتید، برای علما، برای عامّهی مردم و به تبلیغ و ترویج معارف دینی میپرداختند؛ یعنی سطح علمی و جایگاه فکری و علمی ایشان مانع از این نمیشد که ایشان بیاید در سطح افکار مخاطبین خودش و بحث کند. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره بزرگداشت آیتاللّه سیّد مصطفی خمینی - 1396/07/30 عنوان فیش :درخشش حاج آقا مصطفی در واقعه پانزده خرداد کلیدواژه(ها) : شهید آیتالله سید مصطفی خمینی, نهضت پانزده خرداد, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم آقای حاج آقا مصطفیٰ (رضواناللهتعالیعلیه) دو جا حقیقتاً درخشید. یکی در اوّل نهضت -در پانزدهم خرداد- یکی هم در آغاز حرکت عمومی مردم؛ در آنجا با بلند شدن و رفتن به داخل صحن مطهّر حضرت معصومه که [آن] حرکت عظیم را ایشان در واقع با این کار هدایت کرد؛ در اینجا [سال ۵۶] هم با درگذشت خود و با حادثهی فقدان خود، عواطف و احساسات این اقیانوس را به حرکت در آورد. در آن قضیّه [اوّل]، البتّه من آنوقت قم نبودم، در آن روزها زندان بودم؛ لکن آنجا حاج آقا مصطفیٰ (رضواناللهعلیه) نشان داد که از لحاظ جنس و فلزّ شخصیّتی، نسخهی دوّم خود امام است؛ این را ایشان واقعاً نشان داد. در آن حادثهی عجیب و در آن حملهی مأموران و حوادث تهران و قم، ایشان بلند شد رفت در صحن قم و نشست آنجا. بعضی از مبارزین و شَجعان جوانهای قم مثل مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم وکیلی و مانند اینها هم آمدند دُوروبَر ایشان -آنطور که خبرش بعدها برای ما رسید- و مردم را هدایت کردند؛ آن روزی که شبش، امام (رضواناللهعلیه) را دستگیر کرده بودند؛ بعد از عاشورا. خب، خیلی کار بزرگی بود، خیلی کار مهمّی بود. بعد هم ایشان را گرفتند و بردند و مدّتی در قزلقلعه، زندان بود. خب در این حادثهی اخیر هم واقعاً فقدان مرموز آقای حاج آقا مصطفیٰ، دوستان او را بهتزده کرد؛ یعنی علاقهمندان -[امثال] ماها در مشهد- وقتی شنیدیم، واقعاً مثل آدمهایی که صاعقهزده هستند، یک چنین حالی دست داد؛ هم برای فقدان خود او که واقعاً شخصیّت عزیز و مغتنمی بود، هم برای اینکه برای امام چه پیش خواهد آمد که این جوان را و این مرد را از دست داد. لکن تصوّر نمیشد که این حادثه که برای دوستان اینقدر سنگین است، بتواند یک چنین تلاطمی و موجی به وجود بیاورد؛ و به وجود آورد. همینکه فرمودند امام که از الطاف خفیّهی الهی بود، واقعاً همین بود؛ و چه عظمتی میخواهد که یک پدر در مقابل یک چنین فقدانی، با این نگاه و از این منظر مسئله را ببیند، نه از منظر یک مصیبت، نه از منظر یک مسئلهی شخصی. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره بزرگداشت آیتاللّه سیّد مصطفی خمینی - 1396/07/30 عنوان فیش :برجستگی حاج آقا مصطفی از لحاظ علمی و ذهنی کلیدواژه(ها) : شهید آیتالله سید مصطفی خمینی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم حاج آقا مصطفیٰ انسان برجستهای بود. البتّه من این سالهای آخری که ایشان رفتند اوّل به ترکیه و بعد نجف، خب ایشان را دیگر ندیده بودیم؛ از دور از بعضی از احوال ایشان مطّلع بودیم؛ لکن وقتی ایشان قم بود و ما هم قم بودیم، کاملاً از نزدیک من ایشان را میشناختم. اوّلاً ایشان از لحاظ ذهن و استعداد علمی، جزو افراد کمنظیر بود؛ یعنی ایشان واقعاً [دارای] یک استعداد برتر و یک ذهن وقّاد که آقای رشاد تعبیر کردند و کاملاً درست است، بود. ایشان درس هم خوب خوانده بود؛ با اینکه حالا ایشان اهل گعده و مانند اینها هم بود -حالا ما که نمیدیدیم، [ولی] میگفتند ایشان در صحن، گاهیاوقات تا دو ساعت از شب آنجا گعده [داشت]- لکن بعد که میرفت منزل و مشغول مطالعه میشد، از همهی آنکسانیکه اَقرانش بودند، ایشان جلوتر بود؛ از همهشان، هم فاضلتر بود، هم فهیمتر بود. بنابراین از لحاظ علمی و از لحاظ ذهنی، یکچنین آدم برجستهای بود. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره بزرگداشت آیتاللّه سیّد مصطفی خمینی - 1396/07/30 عنوان فیش :حاج آقا مصطفی، مستشکل درس اصول امام بود کلیدواژه(ها) : شهید آیتالله سید مصطفی خمینی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, درس خارج امام خمینی (ره), فقاهت امام خمینی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [حاج آقا مصطفی]از لحاظ جرئت علمی هم همینجور بود؛ یعنی آدم با جرئتی بود. من یادم نمیرود اشکالات ایشان را سرِ درس امام؛ ایشان سرِ درس اصول امام اشکال میکرد؛ عقب هم مینشست و فریاد میکشید؛ تماشایی بود برخورد این پدر با پسر! اشکال میکرد به امام؛ وقتی هم میخواست اشکال کند، یکخُرده بلندتر مینشست -یکجوری مینشست که خیلی چهره [معلوم باشد]، بلند بود، شاخص بود- داد میکشید. امام سرِ درس داد میکشیدند، خیلی از اوقات فریاد میزدند؛ بخصوص کسانی که در اشکال، پیگیری میکردند، امام همینطور گاهی سرشان داد میکشیدند؛ امام هم همینطور متقابلاً با این پسر [بلند حرف میزد] و بحث میشد. خیلی واقعاً مناظر زیبایی است اینها؛ انسان در حوزههای علمیّه وقتی نگاه کند، این سنّتهای حوزهای وقتی دست انسانهای لایق و برجسته میافتد، اینجوری از آب درمیآید. حالا خود امام در اصول یک آدم مبنابرانداز و مبناساز بود؛ یعنی دُوروبَر حرفهای دیگران نمیگشت؛ خود امام، مبنا درست میکرد؛ از جملهی فقها و اصولیّینی که صاحب مبانیِ جمعی و جامع هستند، یکی امام بزرگوار است؛ مثل بعضی از بزرگان دیگر، مثل مرحوم آخوند،مثل مرحوم نائینی و امثال اینها؛ یعنی یکچنین شخصیّتی بود؛ [یعنی] اینجور نبود که حالا یک ملّایی است و درس اصول دارد میگوید که هرکسی بتواند اشکال کند؛ امّا این جوان اشکال میکرد. آن وقتی که من عرض میکنم، شاید حاج آقا مصطفیٰ در سالهای ۳۸، ۳۹، ۴۰، مثلاً ۳۰ سال، ۳۱ یا ۳۲ سال بیشتر هم نداشت، ولی خب اینجوری بود. جرئت علمیاش زیاد بود؛ در کتابهایی هم که ایشان نوشته است -کتابهایی که آقای سجّادی زحمت کشیدهاند و خیلی از کارهای ایشان را جمع کردهاند- این معلوم است؛ کاملاً پیدا است. امام یک مبنای مهمّ اصولی دارند [به نام] «خطابات قانونی»؛ ایشان خطابات شرعی را از قبیل خطابات قانونی میدانند؛ مبنای خیلی مهمّی است که در چندین مسئلهی اساسیِ اصولی، این مبنا اثرمیگذارد؛ امام هم روی این مبنا فکر کردند و کار کردند و با مقدّمات فراوانی آن را در اصول، بیان کردند. چندجا هم بیان کردند؛ از جمله در آن جای اصلی، با مقدّمات فراوان -شاید شش هفت مقدّمه- ایشان بیان میکنند؛ حاجآقا مصطفیٰ میپردازد به این مبنا. اوّل که خب تعریف میکند، جا هم دارد؛ واقعاً این مبنا، مبنای تعریفداری است؛ تعریف مفصّلی از این مبنا میکند که این چهجور است، یکچیز فوقالعادهای است -راست هم میگوید واقعاً؛ یک فکر فوقالعادهای است که امام [کردند]- بعد شروع میکند مناقشه کردن؛ دانه دانه این مقدّماتی را که امام ذکر کردند، ذکر میکند و بعد میگوید، نه این مقدّمه هیچ لزومی نداشت، اصلاً ربطی ندارد و مانند اینها، رد میکند؛ [همینطور] مقدّمهی بعدی، مقدّمهی بعدی! البتّه بعد خود ایشان مبنا را تحکیم میکند، نه اینکه رد بکند -یعنی واقعاً هم قابل رد نیست این مبنایی که امام دارند؛ این مبنای اصولی، واقعاً قابل رد هم نیست اگرچه مخالف هم زیاد دارد- غرض، مرحوم حاجآقا مصطفیٰ اینجوری است؛ از لحاظ علمی، هم بااستعداد است، هم کارکرده است، هم باجرئت علمی است. من یک نوشتهای دیدم از ایشان -حالا یادم نیست کجا بود و چند سال پیش از این- که ایشان [وقتی به] درسهای علما و مدرّسین معروف نجف میرفته، اشکالاتی بر هرکدام از اینها در یک مسئلهی قابل توجّهی ذکر میکند؛ همهی اینها را آقایان زحمت کشیدهاند، جمع کردهاند؛ انسان اینجوریای بود. این از لحاظ علمی و فکر و مانند اینها. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره بزرگداشت آیتاللّه سیّد مصطفی خمینی - 1396/07/30 عنوان فیش :پرهیز حاج آقا مصطفی از آقازادگی کلیدواژه(ها) : شهید آیتالله سید مصطفی خمینی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از لحاظ عملی، آقای حاجآقا مصطفیٰ یک انسان انصافاً ممتازی بود؛ این مهم است. پسر کسی مثل امام خمینی [بود] -خب ایشان در قم معروف بودند؛ چه قبل از مرجعیّت، چه زمان مرجعیّت- [امّا] یکذرّه نشانههای آقازادگی در حاجآقا مصطفیٰ نبود. امام در ایّام فاطمیّه چند روز یک روضهای داشتند؛ حتّی در منزل امام و روضهی امام [هم] انسان، حاجآقا مصطفیٰ را نمیدید که بیاید خودش را بچسباند به امام؛ بااینکه عاشق امام بود -که بعد خواهم گفت؛ واقعاً از آن پسرهایی بود که عاشق پدرش بود یعنی واقعاً عشق میورزید به امام- امّا دُوروبَر امام بهصورت آقازادگی و مانند اینها، مطلقاً ایشان حرکتی نمیکرد. بعد که در سال ۴۱ مبارزات شروع شد، عصرها و سرشب، منزل امام رفتوآمد فراوانی میشد و ما همیشه و هر روز میدیدیم حاجآقا مصطفیٰ دَم در نشسته؛ این آدمی که کمتر آنجاها دیده میشد، از وقتی مبارزه شروع شد از سال ۴۱ در قضیّهی انجمنها، مرحوم حاجآقا مصطفیٰ هر روز آنجا حضور پیدا میکرد و مینشست؛ یعنی مَنِش، مَنِش مبارزاتی بود. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه استان تهران - 1396/06/06 عنوان فیش :تدوین کتب مختلف دفاع از تشیّع بعداز کتاب فجرالاسلام کلیدواژه(ها) : فجر الاسلام, پاسخگویی به شبهات, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از امتیازات امروز، کثرت سؤالات است؛ سؤال زیاد است. وقتی سؤال زیاد بود، مسائلی که به وجود میآید، میدان را باز میکند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آنوقت آثار تولید میشود. یک نویسندهی متعصّب مصری سالها پیش یک کتابی علیه تشیّع نوشت بهنام فجرالاسلام؛ [که] در آن حرفهای واقعاً غیرمنصفانهای علیه تشیّع [بود]. البتّه بعد دنبالهی آن ضحیالاسلام و ظهرالاسلام و عصرالاسلام و مانند اینها را هم نوشت. اینها همه را بنده آنوقتها در همان سالهای اواخر [دههی] ۴۰ یا اوایل [دههی] ۵۰ خواندهام. این کتاب فجرالاسلام موجب شد که چند نفر از برجستگان علمای ما چند اثر برجسته به وجود بیاورند. یکی از آن آثار برجسته الذّریعة است؛ ذریعهی آشیخ آقا بزرگ تهرانی. یکی از آن آثار برجسته تأسیسالشّیعةلفنونالاسلام است؛ مال مرحوم صدر. همهی اینها در مقابل فجرالاسلام [نوشته شد]. گمان میکنم یکی از آن آثار برجستهای که تحت تأثیر کار فجرالاسلام -نوشتهی احمد امین مصری- به وجود آمد، کتاب مرحوم سیّدمحسن امین است؛ این کتابِ شرح حال علما یا اعیانالشّیعة. خب، یعنی یک مسئله ایجاد شد، برای پاسخ به آن مسئله چند کار مهم انجام گرفت که اگرچنانچه آن سؤال نبود، این کارهای مهم انجام نمیگرفت. این هم یک نکته. بنابراین امتیازات این دوره امتیازات زیادی است؛ خدا را شکر کنید که در این دوره قرار گرفتهاید و میتوانید از امتیازاتش استفاده کنید. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره مرحوم آیتالله حاج شیخ غلامرضا یزدی (فقیه خراسانی) - 1396/05/30 عنوان فیش :کمک مرحوم حاج شیخ غلامرضا به فقرای زردشتی و کلیمی یزد کلیدواژه(ها) : غلامرضا یزدی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, کمک به نیازمندان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این نکتهای که ایشان[آقای ناصری] ذکر کردند در مورد رسیدگی به فقرای زردشتی و کلیمی یزد، خیلی نکتهی مهمّی است؛ خیلی چیز مهمّی است؛ یک روحانیِ باتقوایِ مقدّسی مثل مرحوم حاج شیخ غلامرضا، برود نان و آرد و غذا بگذارد درِ خانهی مثلاً فرض کنید که یهودی بهخاطر اینکه او فقیر است؛ اینها خیلی مهم است. امروز در دنیا این چیزها وجود ندارد، یعنی در دنیای مادّی این حرفها مهجور است، این را اسلام به پیروان خودش تعلیم میدهد؛ هرکسی هم که با اسلام بیشتر مأنوس است، اینجور حرکتی را بیشتر انجام میدهد؛ اینها را بدانند، بفهمند. این آدم یهودی است و به خدا و پیغمبر و قرآن و دین ما هیچ اعتقادی ندارد امّا صِرف اینکه فقیر است و احتیاج به کمک دارد و انسان است -همان «وَ اِمّا شَبیهٌ لَکَ فِی الخَلق»که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمایند- موجب میشود که ایشان برود این خدمات را انجام بدهد؛ اینها امروز خیلی باارزش است، درس است؛ اینها باید تدوین بشود، باید حفظ بشود و انشاءالله برای نسلِ روبهرشدِ ما درس باشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب - 1396/03/20 عنوان فیش :سرودن منظومه حسینی توسط مرحوم قمشهای در پی شفاء فرزندش کلیدواژه(ها) : شعر, امیری فیروزکوهی, شیخ مهدی الهی قمشهای, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از کارهای نکردهی ما منظومهسازی است. یک موضوعی را در نظر بگیرید، یک منظومه برایش بسازید؛ کمااینکه این کار را شعرای گذشتهی ما انجام دادند. یکی از کارهای جالب مرحوم امیری فیروزکوهی منظومهسازی بود. ایشان سه جور شعر داشت، سه شیوه، سه سبک: غزل داشت، [این] یک سبک، سبک هندیِ زیبای شیوای مثلاً پُرمضمون؛ بعد قصیده داشت به سبک خاقانی -قصیدهی امیری فیروزکوهی را کسی نگاه کند، گاهی اوقات ممکن است اشتباه کند با خاقانی؛ واقعاً به سبک قصائد خاقانی- و منظومه داشت خارج از هر دوی این سبکها؛ سبکهای نو. فرض کنید دربارهی درختی در سیمیندشت -محلّ ملکی که در شمال داشتند، مثلاً یک درختی آنجا بوده- یک منظومه گفته بود؛ یعنی این کارها بوده در گذشته. یا همین مرحوم آقای الهی قمشهای، این نغمهی حسینی او یک منظومه است، نغمهی حسینی را ایشان برای همین پسرش حسین آقا -که حالاها مطرح است- گفته. خود مرحوم آقای الهی برای من شخصاً تعریف کرد این قضیّه را که این بچّه مریض بود و ایشان قطع امید کرده بودند از اینکه این بچّه که شیرخواره بوده، زنده بماند؛ نذر میکند که اگر این بچّه زنده بماند، ایشان یک منظومهای بگوید دربارهی امام حسین. گفت مشغول فکر شدم، دیدم بچّهام داشت میمرد، بچّه در آن ساعتهای آخر بود و داشت از بین میرفت، میمرد؛ برای اینکه مادرش نبیند جان کندن بچّه را، به او گفتم برود بالای پشت بام؛ گفتم برو بالای پشت بام، سرت را برهنه کن، دعا کن، فلان کن؛ به این بهانه خواستم از بالای سر بچّه دورش کنم که جان کندن بچّه را نبیند امّا خودم این نذر به ذهنم رسید که اگر این بچّه خوب شد، من یک منظومهای بگویم دربارهی امام حسین؛ بعد شروع کردم فکر کردن که بله مثلاً از کجا شروع میکنم، چهجوری میگویم و ازاینقبیل، همینطور ذرّه ذرّه در ذهنم [میگفتم] که ناگهان رسیدم به علیاصغر و تشنگی علی اصغر؛ ناگهان به ذهنم آمد که این بچّه سه چهار روز است به دستور دکتر، نه آب خورده، نه شیر؛ دکتر گفته بوده آب و شیر برای این [بچّه] ضرر دارد، اگر بخورد میمیرد؛ گفتم با خودم این بچّه تشنه است، اینکه دارد میمیرد، بگذار من آب به او بدهم [بعد] بمیرد؛ دیگر حالا که دارد میمیرد، اقلّاً تشنه نمیرد؛ میگفت بلند شدم آب آوردم و با قاشق چایخوری ذرّه ذرّه آب ریختم لای لبهای این بچّه؛ دو سه بار که این کار را کردم، دیدم چشمهایش وا شد؛ بیشتر آب به او دادم، شروع کرد گریه کردن؛ رفتم دمِ راهپلّه، مادرش را صدا کردم گفتم که بیا بچّهات شیر میخواهد؛ گفت مادره فکر کرد بچّه مُرده، من با این زبان دارم میگویم که «بیا بچّهات را شیر بده»؛ آمد پایین دید نه، بچّه دارد گریه میکند و شیر میخواست، بنا کرد شیر دادن؛ گفت بچّه خوب شد! البتّه این داستان را ایشان در همان مقدّمهی نغمهی حسینی ذکر کرده؛ آنچه ایشان به من گفت و حالا نقل کردم با آنچه در مقدّمهی نغمهی حسینی است اندکی تفاوت دارد: در [ورق] دفتر نام و نشان نامْ حسین آمدش از آسمان این حسین الهی [قمشهای] که برنامه اجرا میکند همین است؛ این بچّه مال این [ماجرا] است. غرض خب، نغمهی حسینی را گفته ایشان، و یکی از بهترین شعرهای آقای الهی قمشهای همین نغمهی حسینی است؛ یعنی جزو بهترین شعرهای آقای الهی، همین منظومهی نغمهی حسینی است. خب ما منظومه نداریم. مربوط به :بیانات در دیدار هیأت علمی و دستاندرکاران برگزارى همایش ملى «فقه هنر» - 1394/10/21 عنوان فیش :ورود حرفه ای بعضی از علما به هنر کلیدواژه(ها) : سید رضی, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, کارهای هنرمندانه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در بین فقهاى ما در حوزههاى علمیّه بااینکه بحث هنر بهمعناى هنر هیچ مطرح نبوده، هنرمندان بزرگى در خود حوزه حضور پیدا کردهاند؛ ایشان(1) میفرمایند به تفنّن، بعضى به تفنّن، بعضىها هم واقعاً حرفهاى؛ مثلاً سیّدمحمّدسعید حَبّوبى شاعر حرفهاى است و یک شاعر برجستهى عرب است. فرض بفرمایید سیّدمحمّد هندى یا سیّدرضا هندى که آن قصائد گوناگون مفصّل را گفته، یک شاعر حرفهاى نجف است؛ اینها مال زمان قدیم هم نیستند. یا سیّد رضى؛ من سالها پیش یکوقتى از یک عرب باذوقى خواستم مقایسه کند بین شعر سیّدرضى و شعر یک نفر دیگر -که نمیخواهم اسم بیاورم، یک آدم معروف و شاعر معروف- گفت اصلاً قابل مقایسه نیست. او شعرشناس بود؛ بنده شعر عربى را نمیتوانم مثل یک عرب بشناسم و بفهمم که وزن شعر و بهاصطلاح اندازه و قوارهى شعر چقدر است؛ این را یک عربِ شاعر میتواند بفهمد. میگفت اصلاً قابل مقایسه نیست؛ یعنى شعر سیّد رضى در ردیف اوّل اشعار عرب قرار دارد. خب، یعنى میشود گفت این هم همان حرفهاى [است]؛ یعنى خیلى تفنّنى هم نبوده؛ واقعاً حرفهاى وارد شدند. و زیاد داریم؛ خود سیّد مرتضى شاعر است، محقّق حلّى شاعر است، پدر علّامه شاعر است؛ این علماى بزرگ ما همه شاعرند، منتها در مقولهى شعر وارد شدند؛ فرض کنید در مقولهى معمارى وارد نشدند یا در مقولهى موسیقى وارد نشدند و از این قبیل. بنابراین این نشاندهندهى این است که وقتى این مایهى طبیعى، یعنى آن ذوق و تخیّل در جایى بهوجود آمد، این بُروز خواهد کرد ولو فضا فضاى پرورانندهى این هم نباشد؛ مثل حوزههاى علمیّه که اصلاً فضاى اینجورىاى نبوده است. 1.ابوالقاسم علىدوست (دبیر علمى - محتوائى همایش) مربوط به :بیانات در دیدار فرماندهان گردانهای بسیج - 1394/09/04 عنوان فیش :نفوذ دشمن در بیت مرجع تقلید کلیدواژه(ها) : نفوذ فردی, نفوذ جریانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, سیّد حسن تهامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نفوذ دو جور است: یک نفوذ موردی است، نفوذ فردی است؛ یک نفوذ جریانی است. نفوذ موردی خیلی نمونه دارد، معنایش این است که فرض کنید شما یک دمودستگاهی دارید، یک مسئولی هستید؛ یک نفر را با چهرهی آرایششده، بزکشده، با ماسک در مجموعهی شما بفرستند؛ شما خیال کنید دوست است درحالیکه او دوست نیست، تا او بتواند کار خودش را انجام بدهد؛ گاهی جاسوسی است که این کمترینش است؛ یعنی کماهمّیّتترینش جاسوسی است، خبرکشی و خبردهی است؛ گاهی کارش بالاتر از جاسوسی است، تصمیم شما را عوض میکند. شما یک مدیری هستید، یک مسئولی هستید، تصمیمگیر هستید، میتوانید یک حرکت بزرگ یا مؤثّری انجام بدهید، اگرچنانچه این حرکت را اینجور انجام بدهید این به نفع دشمن است، او میآید کاری میکند که شما حرکت را اینجور انجام بدهید؛ یعنی تصمیمسازی. در همهی دستگاهها سابقه هم دارد؛ فقط هم دستگاههای سیاسی نیست، دستگاههای روحانی و دینی و مانند اینها هم همیشه وجود داشته. مرحوم آقای آسیّد حسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملّای خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آنوقتی که عراقیها با انگلیسها میجنگیدند -در [سال] ۱۹۱۸؛ قریب صد سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبهها گرم میگرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست. گفت بعد که انگلیسها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرّف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبهها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حُوِیش -بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند میآیند -آنوقت با اسب رفتوآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار واایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسیّد حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم. گاهی نفوذ اینجوری است؛ نفوذ شخصی است؛ وارد خانهی کسی، وارد دستگاه کسی میشوند. در دستگاههای سیاسی هم الیماشاءالله از این قبیل وجود داشته است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البتّه خطرناک است. منتها از این خطرناکتر، نفوذ جریانی است. نفوذ جریانی، یعنی شبکهسازی در داخل ملّت؛ بهوسیلهی پول که نقش پول و نقش امور اقتصادی اینجا روشن میشود. عمدهترین وسیله دو چیز [است]؛ یکی پول، یکی هم جاذبههای جنسی. مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى ستاد برگزارى سومین جشنوارهى بینالمللى شعر حوزه - 1394/07/13 عنوان فیش :توجه ویژه مرحوم بحرالعلوم به شعر و شاعری کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سید بحرالعلوم, شعر نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزه ظرفیّتهای متعدّد و چندجانبهای دارد؛ مخصوص امروز هم نیست، در گذشته هم همینجور بوده. در بین فقهای بزرگ و علمای بزرگ شیعه آن کسانی که شاعر بودند و بعضیشان شاعران برجستهای هم بودند، کم نیستند؛ مثل محقق حلّی، مثل پدر علّامه و دیگرانی از این قبیل؛ تا زمانهای بعد، مرحوم میرداماد، مرحوم فیّاض، حزین لاهیجی و دیگران و دیگران؛ در نجف هم همینجور، مرحوم بحرالعلوم. خاطرهی بحرالعلوم را عرض بکنیم که جالب است و نشاندهندهی روحیّه و فضای نجف در دوران بحرالعلوم است؛ یعنی دویست سال پیش. ایشان بعد از مرحوم آقای بهبهانی مرجع شدند؛ یعنی مرحوم بحرالعلوم مثل کاشفالغطا مورد قبول بقیّهی علمای بزرگ و شاگردان بزرگ مرحوم بهبهانی قرار گرفتند؛ و دیگران همه تسلیم شدند در مقابل ایشان و با طوع و رغبت ایشان را بهعنوان رئیس انتخاب کردند. مرحوم بحرالعلوم اوّلِ ریاستش یک سفر پیاده از نجف حرکت کرد به طرف کربلا. در یکی از منازل اوایل راه خسته شدند و نشستند؛ مرحوم بحرالعلوم گفت من ضعیفم و امشب از اینجا نمیتوانم حرکت کنم. بعضیها گفتند برویم؛ ایشان گفت نه، من میمانم؛ بعد این بیت را خواند: از ضعف به هرجا که نشستیم وطن شد وز گریه به هر سو که گذشتیم چمن شد [این بیت از] طالب آملی [است]. شعرای عرب همراه ایشان بودند، به نظر من نکتهی خیلی جالبش اینجا است؛ اینکه حالا بحرالعلوم یک بیت شعر طالب آملی را بخواند، این خیلی عجیب نیست امّا اینکه ایشان در سفر زیارتی کربلا، از نجف تعدادی شاعر با خودش همراه کرده و میبرد، به نظر من مهم است؛ شعرای عرب گفتند که سیّدنا! شِنوا معنی هذالبیت؟ اینکه شما خواندید، چه بود؟ ایشان برایشان شرح داد، معنا کرد برایشان که اینکه خواندم معنایش این است و گفت حالا شما بسازید، و شعرای عرب شروع کردند [نظیر] این بیت را ساختن. این قضیه را من به نظرم در کتاب مرحوم حرزالدّین دیده باشم؛ آنجا نقل میکند که فلان کس اینجوری گفت، فلان کس اینجوری گفت، خود بحرالعلوم هم اینجوری گفت؛ یعنی عالمی مثل بحرالعلوم که از لحاظ فقهی سرآمد است، از لحاظ معنوی [سرآمد است] -میدانید بحرالعلوم از لحاظ معنوی فوقالعاده است و همان جنبهی معنوی او هم شاید بود که موجب شد همهی فقهای بزرگ که شاگردهای مرحوم بهبهانی بودند، در مقابل ایشان تسلیم شدند- با آن مقامات معنوی، با آن حالت عرفانی، با آن چیزهایی که نقل میکنند از ملاقات ایشان با حضرت و از این چیزها، وقتی که حرکت میکند از نجف برای سفر زیارتی پیاده به کربلا، با خودش شعرا را میبرد. این نشاندهندهی اهمّیّت حوزهها به مقولهی شعر است. بههرحال حوزههای علمیّه اینجور بودند. در خود قم مرحوم آقای صدر یک شاعر برجستهای بوده؛ این دوبیتی که ایشان برای مرحوم آشیخ عبدالکریم گفته که روی سنگ قبر مرحوم حاج شیخ نوشته شده و نقر(۱) شده، خیلی دو بیت برجسته و عالی است که دو سه بیت است که مادّه تاریخ مرحوم حاج شیخ را هم ایشان در آن گنجانده. ۱) کندهکاری مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى ستاد برگزارى سومین جشنوارهى بینالمللى شعر حوزه - 1394/07/13 عنوان فیش :توجه حوزههای علمیّه به مقوله شعر کلیدواژه(ها) : شعر, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شعر یکی از مقولاتی است که حوزههای علمیّه به آن میپرداختند، به جا هم هست، یعنی هیچ منافاتی با علمیّت و با فضل و مانند اینها ندارد؛ شاعر بودن و شاعر خوب بودن نه با فقاهت منافات دارد، نه با فلسفه و فیلسوف بودن منافات دارد، با هیچ یک از این مقولات مهمّی که ما در حوزهها داریم، منافاتی ندارد. مرحوم حاج شیخ محمّدحسین اصفهانی غزل میگوید، قصیده میگوید، عربی میگوید، فارسی میگوید، مرحوم سیّد محمدسعید حبّوبی که از مراجع عربِ نجف و معاصر با مرحوم آخوند و مانند اینها بوده؛ ایشان یک دیوان قطور دارد و من دیوان ایشان را دارم. شعرهای عجیبی در آن است؛ شعرهای عاشقانه، غزلیّات به شکل عربی، چون عربها غزل را به شکل فارسی معمول ما ندارند امّا انواع گوناگون دیگری از غزلیّات اینها دارند. مرحوم سیّد محمّدسعید حبّوبی هم فقیه بوده، هم مجاهد بوده، جزو کسانی است که با انگلیسها جنگیده ایشان و هم درعینحال شاعر بوده. امام بزرگوار خودمان هم آخرین نمونهای است که جلوی چشم ما است که ایشان هم آن غزلیّات عاشقانه را -که البتّه معنای عرفانی دارد، امّا ظاهر غزلیّات اینجوری است- دارند. بنابراین شعر مقولهی مهمّی است و خوب است که در حوزه دنبال بشود. یک مایهی تنفّسی است برای آن فضای علمی متراکمی که در حوزه وجود دارد؛ چون فضای علمی در حوزه خیلی متراکم است و با دانشگاهها فرق دارد. کاملاً فضا علمی است؛ مثل یک اتاق دربسته است. و گاهی این رایحهی عطر شعر بلند بشود در این فضا؛ به نظر من چیز مطلوبی است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى ستاد برگزارى سومین جشنوارهى بینالمللى شعر حوزه - 1394/07/13 عنوان فیش :وجود شعرای برجسته در حوزه نجف کلیدواژه(ها) : حوزه علمیه نجف, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در نجف شعرایی که از علما بودند و شاعر بودند که کم هم نیستند، گاهی شعرهایشان در سطح جهانی مطرح میشد. آن شاعر معروف لبنانی ساکن آمریکا، یک شاعر معروفی است که الان اسمش [یادم نیست(1)] شعر معروفی دارد که اسم شعرش «الطلاسم» است و آن کلمهی ترجیعش -البتّه ترجیعبند به معنای مصطلح ما نیست- «لست ادری» است. این را مرحوم سیّد رضای هندی جواب داده: انا ادری؛ آن شعر پخش شد در دنیای عرب و همه شناختند و دانستند. یعنی شعرای برجستهای بودند علمای نجف. خود مرحوم شاه محمّدرضای مظفّر که کتاب علمی ایشان در حوزه کتاب درسی است و میخوانند، شاعر است، یک شاعر حسابی است، شاعر خوبی است که با جمع شعرا در نجف مأنوس بودند، مشغول بودند. علیایّحال شعر چیز خوبی است و حوزه بحمدالله این استعداد را دارد و هرچه هم بیشتر بتوانید تربیت کنید؛ البتّه به شرطی که وقت درس و بحث را نگیرد؛ یعنی جوری نباشد که آقایان وقتشان بیشتر صرف شعر بشود. 1) ایلیا ابوماضی (۱۹۵۷ - ۱۸۸۹ م) مربوط به :پیام به یادوارهی آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی - 1394/01/25 عنوان فیش :برپایی جلسات تفسیر قرآن توسط آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی کلیدواژه(ها) : سیدهاشم میردامادی نجفآبادی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این روحانی عالیمقام که مراتب علمی را در نجف و در محضر اساتید بنام آن روزگار طی کرده و مفتخر به اجازه و شهادت علمی از آنان بود، در مدّت نزدیک به چهل سال اقامت در مشهد مقدّس، بیشترین تلاش خود را به تفسیر قرآن منعطف ساخته و محفل گرم و بیوقفهی تفسیریِ جذّابی در مسجد گوهرشاد (شبستان شمال غربی) برپا نموده بود. هر شب پس از اقامهی نماز جماعت، جمعی از ارادتمندان مشتاق، گِرد منبر بیپیرایهی این عالمِ عامل، مجتمع گشته و از بیان شیرین و نفس گرم او سخن خدا را میشنیدند، و این سفرهی گستردهی معرفت و حکمت، دهها سال، مائدهی الهی و قرآنی را نصیب دوستداران میکرد. ثبت و نگارش همین درسهای شبانه، تلاش دیگر این عالم قرآنیِ بااخلاص بود که اکنون بحمدالله در اختیار همگان قرار گرفته است.(1) 1. خلاصة البیان فی تفسیر القرآن مربوط به :پیام به یادوارهی آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی - 1394/01/25 عنوان فیش :تسلط آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی بر حدیث کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای, سیدهاشم میردامادی نجفآبادی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : غّل (1) و تبحّر [آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی] در کلمات اهل بیت (علیهمالسّلام) نیز خصوصیّت برجستهی دیگر این عالم متّقی و متعبّد بود. تسلّط او بر حدیث چنان بود که در هر مجلس و محفل، حتّی در جمع خانوادگی ـ که این حقیر در دوران کودکی و نوجوانی تا اوائل جوانی از اقبال حضور در آن برخوردار بودم ـ رشحهئی از آن کلمات نورانی را به کام حاضران میریخت و مجلس را با ذکر کلمات امامان هدایت (سلام الله علیهم) منوّر میساخت. 1.ورود عمیق، تعمّق مربوط به :پیام به یادوارهی آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی - 1394/01/25 عنوان فیش :استفاضهی آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی از مرحوم سیّداحمد کربلائی کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیدهاشم میردامادی نجفآبادی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : رفتار و منش عملی ایشان [آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی] در زندگی شخصی به گونهئی بود که گفتارش را نافذ و اثرگذار میکرد. حضور و استفاضهی او از محضر علمای بزرگ اخلاق و سلوک توحیدی در نجف از قبیل عالمِ سالکِ واصلِ الیالله مرحوم سیّداحمد کربلائی، از او متعبّدی مراقب و اهل تضرّع و بکاء و خشوع، پدید آورده بود؛ تمتّعات متعارف زندگی از قبیل خوراک و پوشاک و شئون اجتماعی و امثال آن، در زندگی او نمودی نداشت. مربوط به :پیام به یادوارهی آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی - 1394/01/25 عنوان فیش :حضور آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی در مجاهدت علمای مشهد کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیدهاشم میردامادی نجفآبادی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اهتمام به امر دین در میدانهای دشوار و پر خطر، از قبیل حضور در مجاهدت علمای مشهد در مسجد گوهرشاد در سال ۱۳۱۴ شمسی، از نقاط برجستهی زندگی او [آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی] بود که تحمّل زندان و تبعید ششساله از سوی دستگاه رضاخانی در سمنان و شهر ری نتیجهی قهری آن به شمار میرفت. مربوط به :پیام به یادوارهی آیتالله سیّدهاشم میردامادی نجفآبادی - 1394/01/25 عنوان فیش :برپایی مجلس ترحیم آیتالله نجفآبادی توسط آیتاللهالعظمی بروجردی کلیدواژه(ها) : سیدهاشم میردامادی نجفآبادی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم آیتالله نجفآبادی، عالِمی جامع و عامل و مراقب بود، و در مشهدِ آن روز ارادتمندان و مخلصان فراوان داشت، و هنگامی که خبر وفات ایشان در سال ۱۳۸۰ قمری به قم رسید ـ و اینجانب در آن سالها در قم اقامت داشتم ـ مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی مجلس ترحیم مجلّلی در مدرسهی فیضیّه اقامه فرمود و این حقیر و برادر بزرگ و مکرّم مرا مورد تفقّد قرار داد. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1392/02/25 عنوان فیش :امام(ره)، شیر غرّان روز و رهبان شب کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, معنویت امام خمینی, عزم امام خمینی, عبادت امام خمینی(ره) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : کسی مثل امام بزرگوار ما که یکتنه وارد شد و توانست به برکت عزم و ارادهی راسخ و ایمان و توکل، همهی ملت را بسیج کند و این حرکت عظیم را راه بیندازد، بیش از هر چیز متکی بود به همان جوشش قلبی، معنوی، روحی، توکل، معرفت، عبادت. تا آخر عمر هم این بزرگوار با وجود پیری و ناتوانی و شکستگی، نیمهی شب برمیخاست، اشک میریخت. ما خبر داشتیم از نزدیکان ایشان که به همهی خصوصیات زندگی ایشان واقف بودند، شنیده بودیم، اطلاع داشتیم؛ ایشان نیمههای شب برمیخاست، از خدای متعال استمداد میکرد - «رهبان اللّیل» - شب با آن حالت، آن وقت روز مثل شیر غرّانی میآمد توی میدانها، قدرتها را شکست میداد، ضعفهای ملت را برطرف میکرد، ارادههای همهی ما مردم را تقویت میکرد و راه میانداخت؛ به برکت آن پشتوانهی معنوی. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری همایش محدّث کبیر علّامه سیّد نعمتاللّه جزایری - 1391/12/07 عنوان فیش :معرفی خاندان علّامه سيّد نعمتاللّه جزايری کلیدواژه(ها) : علّامه سیّد نعمتاللّه جزایری, سید نورالدّین جزایری, سید عبدالله جزایری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم سیّد نعمتاللّه جزائری با دو كتاب معروف است: زهر الرّبیع و انوار نعمانیّه، لكن شأن مرحوم سیّد نعمتاللّه خیلی بالاتر از اینها است. ایشان، هم فقیه بودند ــ فقیه ماهری است مرحوم سیّد نعمتاللّه ــ و هم محدّث خبیر و متوسّعِ در كتابهای اخبار بودند، هم ادیب بودند. جالب اینجا است كه خانوادهی اینها یك خانوادهایاند كه علاوهی بر فقاهت و حدیث، اهل ادب و لغت و اینها هستند؛ مرحوم سیّد نورالدّین ــ پسر ایشان ــ كتاب معروف فروق اللّغات را نوشته كه فقط یك كتاب لغت نیست، معنایش تسلّط كامل بر لغت عربی است؛ نوهی ایشان هم مرحوم سیّد عبداللّه جزائری است؛ یعنی سه نسلْ پشت سرِ هم جزو علمای برجسته و معروفند، در حوزههای علمیّه شناخته شده هستند. البتّه هر سه بزرگوار اخباریاند؛ مرحوم سیّد عبداللّه بیشتر، سیّد نعمتاللّه و سیّد نورالدّین كمتر؛ لكن مرحوم سیّد نعمتاللّه با اینكه اخباری است، به آراء و نظرات اصولیّین توجّه دارد و كتابی هم ایشان دارد ــ من حالا اسم كتاب یادم نیست ــ در لزوم رجوع به كتب فقها؛ كه مراد ایشان از فقها،طبعاً فقهای اصولی هستند. مرد بزرگی است ایشان. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری همایش محدّث کبیر علّامه سیّد نعمتاللّه جزایری - 1391/12/07 عنوان فیش :کتاب زهرالربیع علامه جزایری ؛ نشانی از توجه علما به تفكّه طلاب کلیدواژه(ها) : علامه مجلسی, علّامه سیّد نعمتاللّه جزایری, سید عبدالله جزایری, زهر الرّبیع, سید نورالدّین جزایری, فروقاللّغات, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : میدانستم ایشان[علّامه سیّد نعمتاللّه جزایری] حدود سی چهل تألیف دارند؛ كه در بین اینها شروح مهمّ كتب اربعهی ما هست - یعنی ایشان شرح تهذیب دارد، شرح استبصار دارد، بهنظرم شرح كافی دارد - شرح بسیاری از كتابهای صدوق را دارد - مثل توحید صدوق و مانند اینها. یعنی یك شخصیّت بسیار برجستهای است ایشان در تبحّر و احاطهی بر حدیث شیعه؛ و همراه با نگاه دقیق فقهی، نه فقط حدیث. ایشان شاگرد علّامهی مجلسی است. خب، علّامهی مجلسی مرد خیلی بزرگی است، یعنی كسی نگاه كند به بیانهایی كه ایشان در بحار - در ذیل روایات - دارد، میفهمد كه این مرد هم فقیه است، هم متكلّم است، هم اهل عقلیّات است. مجلسی خیلی بزرگ است، منتها فقط به حدیث معروف شده؛ در حالی كه اینجور نیست. ایشان محدّث هم هست - خب كتاب حدیث ایشان، بحارالانوار، كتاب بزرگی است - لكن فقیه متكلّم صاحبنظر [است]، گاهی اوقات ایشان یك آراء بسیار برجستهای در مسائل كلامی و عقلی - در ذیل روایات - دارد كه اینها خیلی برجسته است. مرحوم سیّد نعمتاللّه شاگرد یك چنین كسی است، شاگرد مرحوم علّامه مجلسی. شاگرد فیض ظاهراً، به نظرم ایشان شاگرد فیض هم بوده است. به هر حال شخصیّت برجستهای است. حالا كتاب زَهرُ الرّبیع هم با اینكه یك كتابی است كه در حوزههای علمیّه به عنوان یك كتاب فكاهی و اینها معروف شده، لكن نشاندهندهی این است كه فقهای ما، بزرگان ما، علمای ما، در عین كارهای عمیق علمی و فقهی به این جور مسائل هم توجّه داشتند. یعنی ایشان در اوّل زهر الرّبیع - ما شاید پنجاه شصت سال قبل از این زهر الرّبیع را نگاه میكردیم - میگوید كه دیدم طلبهها احتیاج دارند به یك تفنّنی و تفكّهی، این كتاب را برای آنها نوشتم؛ یعنی كتابی است كه ایشان نوشته برای اینكه طلبهای كه حالا غرق در كارهای علمی در مدرسه و در حجره و اینها است، یك وسیلهای برای تفكّه داشته باشد؛ یعنی غافل از این چیزها نبودند. حالا ما اینجا خشك بنشینیم، تا یك كسی آن طرف یك شوخیای كرد فوراً به ما بربخورد! اینجوری نبودند علمای ما؛ آن هم عالمی مثل سیّد نعمتاللّه كه اخباری و متصلّب و اینها است دیگر؛ امّا این چیزها را هم داشتند. به نظر من این تفنّن علمای گذشتهی ما خیلی مهم است؛ كه یك نمونهاش هم همین فروق اللّغات است كه عرض كردیم سیّد نورالدّین - پسر ایشان - با اینكه فقیه است، با اینكه محدّث است، شاگرد پدرش است، امّا در عین حال اینجور چیزی را در باب لغت مینویسد. به هر حال به نظر ما شخصیّت برجستهای است مرحوم سیّد نعمتاللّه. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :یک روزی در کشور ما مشهد کانون حکمت بود. کلیدواژه(ها) : حکمت, علامه طباطبایی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [مجمع عالی حکمت اسلامی] یک بنای مبارکی است که الحمدلله شماها همت کردید و این کار را راه انداختید؛ واقعاً «کشجرة طیّبة»است؛ منتها باید اصل آن را ثابت کنید. اگر چنانچه غفلت شود، اشتباه شود، کوتاهی شود، خدمترسانیِ کم انجام بگیرد و همهی آنچه که شماها دارید، برای حفظ و بقاء و استمرارِ اینجا به صحنه نیاید، از دست خواهد رفت یا ضعیف خواهد شد - که ضعیف شدن هم مثل از دست رفتن است؛ فرقی نمیکند - آن وقت خسارت پیدا خواهیم کرد. همین مشهدی که شما مثال زدید و تعجب میکنید که مشهد طالب و مایل مسائل حِکمی و فلسفی است، خب این مشهد یک روزی در کشور ما کانون حکمت بوده است. یعنی حکمای بزرگی در این شهر حضور داشتند؛ مثل مرحوم آقا بزرگ حکیم، پسرش آقا میرزا مهدی حکیم، یا مثل مرحوم شیخ اسدالله یزدی که عارف بود؛ اینها همه در مشهد بودند، مال دورهی قبل از دورهی اساتید ما هستند. یعنی پدر من، هم پیش مرحوم آقا بزرگ درس خوانده بود، هم پیش مرحوم آ شیخ اسدالله یزدی. طبقهی قبل از ما و اساتید ما، اینها را درک کرده بودند قبل از اینها، مرحوم آ میرزا حبیب - عارف و حکیم - در مشهد بوده. یا مرحوم حاج فاضل سبزواریالاصلِ سَرخَروی در مشهد در عین حال که ملّا و مدرّس فقه و اصول بود، لیکن اهل حکمت بود. بنابراین مشهد مرکزِ اینجوری بوده. خب، دقت نکردند، توجه نکردند، یکباره از بین رفت؛ مشهد تبدیل شد به یک مرکز ضد حکمت. یعنی توجه نکنید، اینجوری میشود. به نظر من هنر بزرگ مرحوم علامهی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) این بود که پافشاری کرد و کار خود را در شرائط مختلف ادامه داد. حتّی طبق آن نقلهائی که ما شنیدیم - گرچه آن وقت هم بنده به ذهنم بود، منتها دقیق یادم نیست - هنگامی که ایشان «اسفار» را تعطیل کردند، همان جا در همان مسجد سلماسی «شفاء» را شروع کردند. خب، این یعنی استقامت. پس کار اول شما این است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :لزوم تبیین مسائل خاص فلسفی کلیدواژه(ها) : فلسفه اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, آقاعلی مدرس زنوزی, رسالة فی وجود الرابطی, ملاصدرا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : به نظر من در بخشهای مختلف، مسائل گوناگون فلسفی قابل تبیین است. ما امروز در همین فلسفهی خودمان مسائل گوناگونی داریم که اینها را باید تبیین کرد. یک مسئلهای است، که باید این را بیان و روشن کرد. گذشتگان ما هم داشتهاند. یعنی هم در قدیم و هم در دوران معاصر، دربارهی یک مسئلهی خاصی از مسائل فلسفه، کتاب مینوشتند. خود ملاصدرا در کنار کتاب عظیم «اسفار»، شما میبینید مثلاً «مشاعر» را دارد، تقریباً مخصوص مسائل وجود؛ یا مثلاً «مبدأ و معاد» را دارد، دربارهی مسائل مبدأ و معاد. همین مرحوم آقا علی زنوزی که شما اسم آوردید، ایشان دربارهی «وجود رابطی» رسالهای نوشته است. البته چهل پنجاه سال پیش، من آن را دیدم؛ رسالهی کوچکی بود به نام «رساله فی الوجود الرّابطی». حالا تعیین این که کدام مسئله اولویت دارد که انسان آن را مورد توجه قرار دهد، یک بحث دیگر است؛ اینکه واقعاً وجود رابطی اینقدر اهمیت دارد که انسان دربارهاش رسالهای بنویسد یا نه؛ اما خب، خیلی مهم است که انسان مسائل گوناگونی را انتخاب کند و ذکر کند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :جدا نبودن فلسفه از حوزه علمیه با توجه با سیره علما کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, فخر المحققین حلی, درس خارج امام خمینی (ره), علامه طباطبایی, فلسفه اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر چنانچه فلسفه حساب خودش را از حوزه جدا نکند - یعنی همان دعوای قدیمی و سنتیِ علوم عقلی و علوم نقلی تشخص پیدا نکند - بهتر است. مثلاً امام (رضوان الله تعالی علیه) صبح و عصر به مسجد سلماسی میآمد و درس میگفت - صبح فقه میگفت، عصر هم اصول میگفت - مرحوم آقای طباطبائی هم پیش از ظهر در همان مسجد فلسفه میگفت؛ فقط تفاوتش این بود که امام آنجا مینشست، آقای طباطبائی اینجا مینشست؛ جایشان فرق داشت. هر دو، روی زمین مینشستند - هم امام روی زمین مینشست، هم آقای طباطبائی - و درس میگفتند؛ آن هم در «مسجد». واقعاً چه اشکالی دارد که ما درس فلسفه را در مسجد آقای بروجردی بگوئیم؟ بزرگان فلسفهی ما - آقای جوادی، آقای مصباح، آقایان دیگر - آنجا فلسفه بگویند؟ فلسفه را باید به عنوان یک علم دینیِ محض به حساب آورد. خب، جایش کجاست؟ جایش در مسجد است. گذشتگان ما هم همین جور بودند. خب، شما ملاحظه کنید مرحوم فخرالمحققین اجازهی روایتی میگیرد از سید حیدر آملی، و به او اجازهی روایتی میدهد، با چه تجلیلی. سید حیدر یکی از آن قلندرهای درجهی یک عرفان است، لیکن فخرالمحققین آنجور از او تجلیل میکند. مرحوم علامهی حلی (رضوان الله علیه) شرح «حکمتالعین» دارد. خود ایشان هم شاگرد کاتبی است، شرح «حکمتالعین» هم دارد. به نظر من باید برگردیم به همین مبنا و همین معنا. این که ما بگوئیم فقه، مجرد از فلسفه، یک قداستی دارد؛ فلسفه هم دامن خودش را منزه نگه میدارد که داخل وادی فقه و اصول و حدیث و اینها نیفتد، درست نیست؛ اینها همهاش یکی است، یک هدف دارد. یا مثلاً کلام. همین طور که آقایان فرمودند، کلام مسئلهی مهمی است. امروز شبهات کلامی، حرفهای کلامی، مباحث جدید کلامی، که هرگز فکرش نمیشد، آمده وارد ذهنیات جامعهی ما شده. خب، باید روی اینها بحث شود؛ و جایش مسجد است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :عرفان نظری باید به عرفان عملی و سلوک بینجامد. کلیدواژه(ها) : عرفان, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, محمدعلی شاه آبادی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته میشود: «الانسان عدوّ لما جهله». بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیهی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک. عرفان نظری باید به سلوک بینجامد. خب، موضوع عرفان، ذات مقدس پروردگار است. موضوع عرفان، خداست. از این جهت، برتر از همهی علوم است. خب، این خدا باید در زندگی کسی که اهل عرفان است، تجلی پیدا کند. ما کسانی را دیدیم که گفته میشد در عرفان نظری از همه بهترند، اما در عرفان عملی یک قدم برنداشته بودند. ما افراد اینجوری را دیدیم و درک کردیم که اصلاً مسائل سلوکی و اینها را مس نکرده بودند. آنچه که من به آن تکیه دارم، این است که واقعاً یک حرکت عملی دیده شود؛ که این در مورد اهل معقول، به طور عام مطلوب است. آن کسانی هم که به عنوان اهل حکمت و اهل معقول شناخته شدند، غالباً کسانیاند که این جنبهی معنوی در آنها وجود داشته. حالا شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطرهای نقل کردید؛ خود من هم یک خاطرهای دارم که آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم که شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی کتابها مینویسند که امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آ شیخ محمدعلی اراکی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. میگفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد که درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاهآبادی بوده. یک خاطرهی دیگر هم به مناسبت عرفان نقل کنم. گفتند اوّلی که ایشان مرحوم آقای شاهآبادی را در قم دیده بودند، یک کسی گفته بود آن که شما دنبالش میگردید، این است. مرحوم شاهآبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند که من و فلانی - یک کس دیگری را اسم آوردند، که من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یک درسی برای ما شروع کنید. ایشان اول امتناع میکرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه میخواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشتهایم؛ «مصباح الانس» میخواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»؟! خانهی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام میگفتند از مدرسهی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینکه بالاخره ایشان را وادار کردیم که برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع کرده.ایشان خیلی هم به عرفان علاقهمند بودند. میدانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. خب، حرفهای عرفان نظری، حرفهای پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والّا نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم. مربوط به :بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی - 1391/07/19 عنوان فیش :معرفی علمای برجسته خراسان شمالی کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سوابق علمی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), خراسان شمالی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : منطقه ی بجنورد، یعنی منطقهای که امروز «خراسان شمالی» نامیده میشود، از فاروج بگیرید تا نزدیک مرز گلستان و جنگل گلستان - شرقی و غربی و شمال و جنوبی هم که معلوم است - یک منطقهی استعدادخیز است. نمیخواهیم مبالغه کنیم از لحاظ کثرت علمائی که از این منطقه برخاستند و آنها را با بعضی از شهرهائی که عالمان زیادی داشتند، مقایسه کنیم؛ اما میخواهیم عرض کنیم علمائی که ما شناختیم که از این منطقه برخاستند، بسیاریشان جزو برجستگان استعداد بودند. حالا یک نفری که من خودم ایشان را زیارت کردم و در درسشان شرکت کردم، مرحوم آقای آمیرزا حسن بجنوردی هستند. وقتی ایشان در سال 40 یا 41 برای زیارت مشهد و قم از نجف به ایران آمدند، امام بزرگوار (رضوان اللّه تعالی علیه) اصرار کردند که شما باید در قم بمانید. یعنی شخصیت علمی او جوری بود که امام بزرگوار با آن روحیهی سختگیری که در زمینهی علم و علمیات و همراهی علمیات با معنویات و اخلاق داشتند، به این مرد اصرار کردند که شما باید در قم بمانید. ایشان هم قبول کردند، قرار درس هم گذاشته شد، ولی متأسفانه همان روزی که قرار بود ایشان بیایند مدرسهی فیضیه درس بگویند، سکته کردند، بیمار شدند؛ لذا مجبور شدند نمانند و برگردند نجف. البته من در نجف هم چند جلسهای درس ایشان را درک کردم. مرحوم آقای آمیرزا حسن بجنوردی در مسجد طوسی درس میگفتند و عدهای از فضلای ناب در درس ایشان شرکت میکردند. ایشان مجمعی بود از استعداد و ذوق و حافظه. این برجستگی را ما در ایشان دیدیم. ایشان یکی از کسانی است که از این منطقه برخاسته. رفیق و همدرس ایشان، مرحوم آقای حاج میرزا احمد بجنوردی مرتضوی بود. این دو نفر - که ظاهراً هم اهل خراشاه بودند - اولِ طلبگی از بجنورد آمدند مشهد، در درس مرحوم آقازاده و مرحوم آقای حاج آقا حسین قمی شرکت کردند. پدر من در آن وقت جزو فضلای مشهد بودند؛ اینها را میشناختند، با اینها مرتبط بودند، از اینها خیلی تعریف میکردند. بعد هم اینها رفتند نجف. بعد از آن هم مرحوم والد ما مشرف شدند نجف، در نجف هم با اینها مربوط بودند. آقای حاج میرزا احمد بعد از چند سالی برگشت بجنورد. ایشان در بجنورد روحانی متصرفِ قدرتمندِ مردمیِ بانفوذ در سرتاسر این منطقه بود. با اینکه آن وقت حکومت با روحانیون بد بود و اگر روحانیای بانفوذ بود، هر طور میتوانستند، سعی میکردند او را از نفوذ بیندازند - یا او را با خودشان همراه کنند، یا انگشتهای نفوذ او را ببرّند و قیچی کنند - در مورد مرحوم حاج میرزا احمد نتوانستند این کار را بکنند. ایشان اینجا روحانی بود، مرد بسیار محترمی بود؛ مشهد هم که میآمد - ما آن وقت طلبهی مشهد بودیم - علمای مشهد از ایشان تجلیل میکردند، دیدن ایشان میرفتند، احترام میکردند. قبل از اینها، مرحوم شیخ محمدتقیِ معروف بجنوردی بود. ایشان در مشهد امام جماعت معتبر و موجّه مسجد گوهرشاد و معروف به عبادت و زهد و علم - همه با هم - بود. البته زمان ایشان مال قرن قبل از ماست، در حدود صد سال قبل ایشان فوت کردند؛ لیکن از آن زمان تا همین چند سال قبل از این، خانهی شیخ محمدتقی در بالاخیابان مشهد و در کوچهای که به نام ایشان بود: کوچهی شیخ - مشهدیها کوچهی شیخ و منزل شیخ را کاملاً میشناسند - محل اجتماع مردم بود. مهمترین مجلس عزای دههی عاشورا، همین منزل بود؛ که مردم نذورات زیادی میکردند، میآوردند. پسر ایشان، مرحوم شیخ مرتضی، از علمای مشهد، راه ایشان را ادامه داد. بعد فرزند ایشان، مرحوم آشیخ رضا بود؛ که ما آشیخ رضا را زیارت کرده بودیم. مرحوم آقای حاج میرزاحسنعلی مروارید، داماد آقای آشیخ رضا بودند. ببینید، اینها برجستههای این منطقهاند. بله، از لحاظ کمیت زیاد نیستند، اما زبدهاند، برجستهاند. این استعداد را ما در زمان طلبگیِ خودمان هم دیدیم. به دوستان گفتم؛ ما در درس کفایه و مکاسب مرحوم آشیخ هاشم قزوینی که شرکت میکردیم، یک طلبهای بود که استعداد او از همهی طلاب آن درس، که شاید نزدیک دویست نفر شرکت میکردند و آن وقت خیلی زیاد بود - حالاها این عددها به خاطر وسعت حوزهها چیزی نیست؛ اما آن زمان دویست تا طلبه پای یک درس، چیز مهمی بود - بالاتر بود. او در درس کفایه اشکال میکرد و حاج شیخ را به بحث وامیداشت. ایشان اهل همین منطقه بود - ظاهراً مال منطقهی آشخانه بود - اسمش هم شیخ حسین کُرد بود؛ جزو کُردهای این منطقه بود. متأسفانه در آن دوران، این استعدادها نه شناخته میشد، نه وقتی شناخته شد، مورد استفاده قرار میگرفت. کسی سؤال نمیکرد فلان استعداد کجا رفت، چه شد، درس را تا کجا خواند، چقدر توانست در پیشرفت علم منشأ اثر باشد. آن زمان اینجوری بود؛ امروز نباید اینجور باشد، و نیست. در بین همین شهدای روحانی، من با دو نفر از نزدیک آشنائی داشتم. البته طلاب جوانی بودند که رفتند جنگ، جهاد کردند و به شهادت رسیدند. من اسمهای اینها را دیدم، ولی توفیق آشنائی با اینها را از نزدیک نداشتم؛ لیکن من با دو نفر از نزدیک آشنائی داشتم: مرحوم آشیخ قاسم صادقی گرمهای - که اهل گرمه بود - و مرحوم طیبی. مرحوم حاج شیخ قاسم صادقی چندین سال با بنده مباحثه میکرد؛ ما با هم شرح لمعه و مکاسب را مباحثه میکردیم. ایشان آیت استعداد بود. او هم اگر چنانچه درس میخواند و ادامه میداد، یقیناً یک عالم برجستهای میشد؛ اما آن وقت معمول نبود که از طلبه بپرسند: شما که هستی؟ چه هستی؟ چه کار میخواهی بکنی؟ راهنمائی کنند، دستگیری کنند، به او کمکهزینهی تحصیلی بدهند، برایش امکانات تحصیل فراهم کنند؛ آن روزها این حرفها نبود. ایشان هم رفت مشغول کارهای دیگر شد. البته در انقلاب، هم ایشان، هم مرحوم طیبی آمدند نمایندهی مجلس شدند و در بین هفتاد و دو شهید حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. ببینید، پس اینجا مرکز استعداد است. از خود بجنورد بگیرید تا این مناطق اطراف - اسفراین، شیروان، فاروج - بعد این طرف، شهرستانهای دیگری که در اینجا هستند؛ چه آن منطقهای که برادران سنی ما هستند، چه آن قسمتی که شیعه هستند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیتالله سید علی قاضی (قدّس سرّه) - 1391/04/26 عنوان فیش :تبیین زندگی مرحوم آقای حاج ميرزا علی آقای قاضی کلیدواژه(ها) : سید علی قاضی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, جریان سلوکیِ عرفان متشرع, شیخ مرتضی انصاری, شاگردان شیخ انصاری, آقا سیدعلی شوشتریِ, سید احمد کربلایی, آخوند ملاحسینقلی همدانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایشان[مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی]علاوه بر مقامات معنوی و عرفانی خودشان، شاگردان زیادی را هم تربیت كردند كه این خیلی با ارزش است؛ شخصیتهای بزرگی كه ما بعضی از اینها را ملاقات كردیم، زیارت كردیم: مرحوم آقای طباطبائی، مرحوم آقای آسید محمدحسن الهی - اخوی ایشان - مرحوم آقای آمیرزا ابراهیم شریفی - كه داماد مرحوم آقای قاضی بودند، در زابل بودند و جزو شاگردان برجستهی آقای قاضی بودند - مرحوم آقای حاج شیخ عباس قوچانی، و در این اواخر هم مرحوم آقای بهجت؛ بزرگان دیگری هم بودند، مثل مرحوم آقای حاج شیخ محمدتقی آملی، مرحوم آقای حاج شیخ علیمحمد بروجردی و شخصیتهای متعدد دیگری. مهمترین مسئله در این باب، این است كه ما در بین سلسلهی علمی فقهی و حِكمی خودمان در حوزههای علمیه - در این صراط مستقیم - یك گذرگاه و جریان خاصالخاص داریم كه میتواند برای همه الگو باشد، هم برای علما الگو باشد - علمای بزرگ و كوچك - هم برای آحاد مردم و هم برای جوانها؛ میتوانند واقعاً الگو باشند. اینها كسانی هستند كه به پایبندی به ظواهر اكتفاء نكردند، در طریق معرفت و طریق سلوك و طریق توحید تلاش كردند مجاهدت كردند كار كردند، و به مقامات عالیه رسیدند. و مهم این است كه این حركت عظیم سلوكی و ریاضتی را نه با طرق مندرآوردی و تخیّلی - مثل بعضی از سلسلهها و دكانهای تصوّف و عرفان و مانند اینها - بلكه صرفاً از طریق شرع مقدّس آن هم با خبرویت بالا، به دست آوردند. همین سلسلهی مرحوم آقای قاضی - مجموعهی این بزرگواران كه از مرحوم حاج سید علی شوشتری شروع میشود - همهشان مجتهدین طراز اول بودند. یعنی مرحوم آسید علی شوشتری كه شاگرد شیخ بود و استاد اخلاقی و سلوكی شیخ بود - در فقه و اصول شاگرد شیخ بود، در سلوك و اخلاق استاد شیخ بود [و] شیخ میآمد از ایشان استفاده میكرد - بعد از فوت مرحوم شیخ كه یك مدت خیلی كوتاهی هم [ایشان بعد از شیخ] زنده بودند، درس شیخ را از همان جایی كه بود شروع كردند؛ شاگردانی كه در درس مرحوم حاج سید علی شوشتری شركت كردند، میگفتند ما فرقی ندیدیم بین شیخ و بین او؛ یعنی مقام او از لحاظ علمی و فقهی در این مرحله است. شاگرد برجستهی ایشان، مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی است كه از لحاظ عرفانی و معنوی و سلوكی حقیقتاً در عرش است، یعنی عظمت مقام مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی قابل توصیف نیست؛ ایشان از لحاظ ملائی و علمی - كه ایشان جزو شاگردان شیخ بودند - جزو شاگردان درجهی یك شیخ در علم فقه و اصول بودند؛ ولی معنای سلوكی و عرفانی و توحیدی بر زندگی ایشان غلبه كرد، چون در این طریق مشی میكرد. شاگردان ایشان - كه اساتید مرحوم آقای قاضی باشند - مثل مرحوم حاج سید احمد كربلائی، مرحوم حاج شیخ محمد بهاری و افرادی از این قبیل، اینها همه افرادی بودند كه از لحاظ فقهی در رتبهی بالا بودند؛ یعنی مرحوم حاج سید احمد كربلائی جوری بود كه مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی احتیاطات خودش را به ایشان مراجعه میكرد و قطعاً [ایشان] در معرض مرجعیت بود؛ امّا خود ایشان امتناع كردند - گله كردند كه چرا احتیاطات را به من مراجعه میكنید، اجتناب كردند - و در همین عالم معنویت بودند. مرحوم جدّ ما - مرحوم آقای آسید هاشم نجفآبادی - دیده بود، درك كرده بود مرحوم آسید احمد را؛ میگفت ما وقتی سحر یا شب میرفتیم طرف سهله یا از سهله برمیگشتیم، صدای گریهی این مرد - آسید احمد - از داخل خانهاش كه سر راه بود شنیده میشد. اینها یك حالات اینجوریای داشتند. خب، مرحوم آقای قاضی هم شاگرد اینها است. ایشان البته هم شاگرد پدرشان مرحوم آقای آسید حسین هستند، هم - بعد كه میآیند نجف - شاگرد مرحوم آسید احمد بودند، ده سال یا دوازده سال هم شاگرد مرحوم سید مرتضای كشمیری بودند؛ البته در این كتابی كه آقازادهی مرحوم آقای قاضی - مرحوم آسید محمدحسن - نوشتند، میگویند ایشان پیش مرحوم آسید مرتضای كشمیری تلمذ نمیكرده، از مصاحبت او استفاده میكرده؛ لكن در همان كتاب یا در نوشتههای مرحوم آقای آسید محمدحسین طهرانی دیدم - یادم نیست الان كجا خواندم - مرحوم آقای قاضی میگوید من نماز خواندن را از آسید مرتضای كشمیری یاد گرفتم. شما ببینید معانی این كلمات چقدر عمیق است. ماها هم نماز میخوانیم و خیال هم میكنیم كه نمازِ خوب میخوانیم. این مردِ عارفِ بزرگی كه سالها پیشِ پدرش در تبریز تربیت شده بود و پیش رفته بود، وقتی میآید نجف [و] ده سال پیش مرحوم آسید مرتضای كشمیری میماند، میگوید من نماز خواندن را از او یاد گرفتم. آن وقت شاگردهای مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی نقل میكنند كه ایشان با همهی [گرفتاری] - خیلی گرفتار بوده در زندگی، عائلهی سنگین و فقر و مشكلات - وقتی وارد نماز میشد، از همهی دنیا غافل میشد؛ یعنی آنچنان غرق در ذكر و خشوع و توسّلْ در حال نماز بود كه از همهی عالم فارغ میشد. خب، این یك گذرگاه فوقالعادهای است؛ گذرگاه خاصالخاص است. برای ماها از این جهت حجّت است كه ما بفهمیم این هم هست؛ این مقامات، این حركت، این سلوك، این خلوص در راه خدا هست. هیچ اهل بُروز مكاشفات و مانند اینها هم نبودند؛ خب خیلی چیزها از آنها نقل شده - نقلیات موثقی كه در مورد عجایب زندگی مرحوم آقای قاضی كه به نظر ماها عجایب است نقل شده، یكی دو تا نیست؛ موثق هم هست، آدم یقین پیدا میكند از صحّت طُرقی كه دارد - لكن اصلاً اینها در زندگی این بزرگوارها اهمیتی ندارد، نقشی ندارد. خود ایشان هم به شاگردهایشان میگفتند؛ میگفتند اگر چنانچه یك حالت مكاشفهای برایتان دست داد اعتناء نكنید، كارتان را بكنید، ذكرتان را بگویید، آن حالت خشوع را حفظ بكنید؛ یعنی مقامات اینها این است. بالاخره خیلی مهم است كه شخصیتهای اینجوری احیاء بشوند، شناخته بشوند، معرفی بشوند؛ منتها در معرفی اینها از آدمهای خبره استفاده كنید؛ یعنی كسانی بیایند دربارهی اینها حرف بزنند كه بتوانند مقامات اینها را - لااقل در لفظ، در زبان - برای ماها بیان كنند كه ما یك استفادهای ببریم، بهرهای ببریم؛ والّا صِرف [بیان] مقامات علمی و فقهی - كه در حد اعلی اینها داشتند - كافی نیست برای معرفی امثال شخصیتی مثل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی. خب، ایشان عمر طولانی هم الحمدلله داشتند، و توفیقات زیادی هم داشتند، شاگردهای زیادی هم تربیت كردند، از لحاظ معانی سلوك و عرفان و مانند اینها هم از افرادی است كه عرض كردم حداقل این است كه بگوییم كمنظیر [است]، یعنی واقعاً شخصیت ایشان برجسته است. در این كتابی كه آقازادهی ایشان - مرحوم آقای آسید محمدحسن - نوشتند كه من چند سال پیش دستم رسید و مكرر نگاه كردم، چند تا نامه از ایشان هست [ولی] در این كتاب جوری حاشیه زده شده كه آدم نمیفهمد كدام قسمت جزو متن است كدام قسمت جزو حاشیه است. اگر بتوانید متن این نوشتهها را كه حتماً در اختیار بقیهی بازماندگان آن مرحومین است به دست بیاورید - چهار پنج نامه است كه یكیاش به احتمال قوی خطاب به آقای طباطبائی است، البته عنوان ندارد امّا آدم از متنش حدس میزند كه خطاب به آقای طباطبائی است؛ یكیاش احتمالاً خطاب به مرحوم آقای آسید محمدحسن الهی است؛ یكی دو نامه خطاب به مرحوم آشیخ ابراهیم شریفی زابلی است كه داماد ایشان بوده است؛ یكی خطاب به عموم شاگردانشان است به مناسبت حلول ماه رجب یا حلول ماه ذیقعده كه میگویند ماه حرام شروع شد و دربارهی اهمیت ماههای حرام چیزهایی آنجا مینویسند؛ و شاید بعضی هم خطاب به دیگرها - و اگر خود این نامهها را جداگانه منتشر كنید، به نظر من یك یادگار خیلی خوبی است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیتالله سید علی قاضی (قدّس سرّه) - 1391/04/26 عنوان فیش :شاگردان مرحوم آقای حاج ميرزا علی آقای قاضی کلیدواژه(ها) : سید علی قاضی, جریان سلوکیِ عرفان متشرع, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایشان[مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی]علاوه بر مقامات معنوی و عرفانی خودشان، شاگردان زیادی را هم تربیت كردند كه این خیلی با ارزش است؛ شخصیتهای بزرگی كه ما بعضی از اینها را ملاقات كردیم، زیارت كردیم: مرحوم آقای طباطبائی، مرحوم آقای آسید محمدحسن الهی - اخوی ایشان - مرحوم آقای آمیرزا ابراهیم شریفی - كه داماد مرحوم آقای قاضی بودند، در زابل بودند و جزو شاگردان برجستهی آقای قاضی بودند - مرحوم آقای حاج شیخ عباس قوچانی، و در این اواخر هم مرحوم آقای بهجت؛ بزرگان دیگری هم بودند، مثل مرحوم آقای حاج شیخ محمدتقی آملی، مرحوم آقای حاج شیخ علیمحمد بروجردی و شخصیتهای متعدد دیگری. مهمترین مسئله در این باب، این است كه ما در بین سلسلهی علمی فقهی و حِكمی خودمان در حوزههای علمیه - در این صراط مستقیم - یك گذرگاه و جریان خاصالخاص داریم كه میتواند برای همه الگو باشد، هم برای علما الگو باشد - علمای بزرگ و كوچك - هم برای آحاد مردم و هم برای جوانها؛ میتوانند واقعاً الگو باشند. اینها كسانی هستند كه به پایبندی به ظواهر اكتفاء نكردند، در طریق معرفت و طریق سلوك و طریق توحید تلاش كردند مجاهدت كردند كار كردند، و به مقامات عالیه رسیدند. و مهم این است كه این حركت عظیم سلوكی و ریاضتی را نه با طرق مندرآوردی و تخیّلی - مثل بعضی از سلسلهها و دكانهای تصوّف و عرفان و مانند اینها - بلكه صرفاً از طریق شرع مقدّس آن هم با خبرویت بالا، به دست آوردند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیتالله سید علی قاضی (قدّس سرّه) - 1391/04/26 عنوان فیش :سلسله اساتید مرحوم آقای حاج ميرزا علی آقای قاضی کلیدواژه(ها) : سید احمد کربلایی, سید علی قاضی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, جریان سلوکیِ عرفان متشرع, آقا سیدعلی شوشتریِ, شاگردان شیخ انصاری, آخوند ملاحسینقلی همدانی, شیخ مرتضی انصاری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : سلسلهی مرحوم آقای قاضی - مجموعهی این بزرگواران كه از مرحوم حاج سید علی شوشتری شروع میشود - همهشان مجتهدین طراز اول بودند. یعنی مرحوم آسید علی شوشتری كه شاگرد شیخ[انصاری] بود و استاد اخلاقی و سلوكی شیخ بود - در فقه و اصول شاگرد شیخ بود، در سلوك و اخلاق استاد شیخ بود [و] شیخ میآمد از ایشان استفاده میكرد - بعد از فوت مرحوم شیخ كه یك مدت خیلی كوتاهی هم [ایشان بعد از شیخ] زنده بودند، درس شیخ را از همان جایی كه بود شروع كردند؛ شاگردانی كه در درس مرحوم حاج سید علی شوشتری شركت كردند، میگفتند ما فرقی ندیدیم بین شیخ و بین او؛ یعنی مقام او از لحاظ علمی و فقهی در این مرحله است. شاگرد برجستهی ایشان، مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی است كه از لحاظ عرفانی و معنوی و سلوكی حقیقتاً در عرش است، یعنی عظمت مقام مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی قابل توصیف نیست؛ ایشان از لحاظ ملائی و علمی - كه ایشان جزو شاگردان شیخ بودند - جزو شاگردان درجهی یك شیخ در علم فقه و اصول بودند؛ ولی معنای سلوكی و عرفانی و توحیدی بر زندگی ایشان غلبه كرد، چون در این طریق مشی میكرد. شاگردان ایشان - كه اساتید مرحوم آقای قاضی باشند - مثل مرحوم حاج سید احمد كربلائی، مرحوم حاج شیخ محمد بهاری و افرادی از این قبیل، اینها همه افرادی بودند كه از لحاظ فقهی در رتبهی بالا بودند؛ یعنی مرحوم حاج سید احمد كربلائی جوری بود كه مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی احتیاطات خودش را به ایشان مراجعه میكرد و قطعاً [ایشان] در معرض مرجعیت بود؛ امّا خود ایشان امتناع كردند - گله كردند كه چرا احتیاطات را به من مراجعه میكنید، اجتناب كردند - و در همین عالم معنویت بودند. مرحوم جدّ ما - مرحوم آقای آسید هاشم نجفآبادی - دیده بود، درك كرده بود مرحوم آسید احمد را؛ میگفت ما وقتی سحر یا شب میرفتیم طرف سهله یا از سهله برمیگشتیم، صدای گریهی این مرد - آسید احمد - از داخل خانهاش كه سر راه بود شنیده میشد. اینها یك حالات اینجوریای داشتند. خب، مرحوم آقای قاضی هم شاگرد اینها است. ایشان البته هم شاگرد پدرشان مرحوم آقای آسید حسین هستند، هم - بعد كه میآیند نجف - شاگرد مرحوم آسید احمد بودند، ده سال یا دوازده سال هم شاگرد مرحوم سید مرتضای كشمیری بودند؛ البته در این كتابی كه آقازادهی مرحوم آقای قاضی - مرحوم آسید محمدحسن - نوشتند، میگویند ایشان پیش مرحوم آسید مرتضای كشمیری تلمذ نمیكرده، از مصاحبت او استفاده میكرده؛ لكن در همان كتاب یا در نوشتههای مرحوم آقای آسید محمدحسین طهرانی دیدم - یادم نیست الان كجا خواندم - مرحوم آقای قاضی میگوید من نماز خواندن را از آسید مرتضای كشمیری یاد گرفتم. شما ببینید معانی این كلمات چقدر عمیق است. ماها هم نماز میخوانیم و خیال هم میكنیم كه نمازِ خوب میخوانیم. این مردِ عارفِ بزرگی كه سالها پیشِ پدرش در تبریز تربیت شده بود و پیش رفته بود، وقتی میآید نجف [و] ده سال پیش مرحوم آسید مرتضای كشمیری میماند، میگوید من نماز خواندن را از او یاد گرفتم. آن وقت شاگردهای مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی نقل میكنند كه ایشان با همهی [گرفتاری] - خیلی گرفتار بوده در زندگی، عائلهی سنگین و فقر و مشكلات - وقتی وارد نماز میشد، از همهی دنیا غافل میشد؛ یعنی آنچنان غرق در ذكر و خشوع و توسّلْ در حال نماز بود كه از همهی عالم فارغ میشد. خب، این یك گذرگاه فوقالعادهای است؛ گذرگاه خاصالخاص است. برای ماها از این جهت حجّت است كه ما بفهمیم این هم هست؛ این مقامات، این حركت، این سلوك، این خلوص در راه خدا هست. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیتالله سید علی قاضی (قدّس سرّه) - 1391/04/26 عنوان فیش :میراث مکتوب اخلاقی و عرفانی مرحوم آقای حاج ميرزا علی آقای قاضی کلیدواژه(ها) : سید علی قاضی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : خب، ایشان[مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی] عمر طولانی هم الحمدلله داشتند، و توفیقات زیادی هم داشتند، شاگردهای زیادی هم تربیت كردند، از لحاظ معانی سلوك و عرفان و مانند اینها هم از افرادی است كه عرض كردم حداقل این است كه بگوییم كمنظیر [است]، یعنی واقعاً شخصیت ایشان برجسته است. در این كتابی كه آقازادهی ایشان - مرحوم آقای آسید محمدحسن - نوشتند كه من چند سال پیش دستم رسید و مكرر نگاه كردم، چند تا نامه از ایشان هست [ولی] در این كتاب جوری حاشیه زده شده كه آدم نمیفهمد كدام قسمت جزو متن است كدام قسمت جزو حاشیه است. اگر بتوانید متن این نوشتهها را كه حتماً در اختیار بقیهی بازماندگان آن مرحومین است به دست بیاورید - چهار پنج نامه است كه یكیاش به احتمال قوی خطاب به آقای طباطبائی است، البته عنوان ندارد امّا آدم از متنش حدس میزند كه خطاب به آقای طباطبائی است؛ یكیاش احتمالاً خطاب به مرحوم آقای آسید محمدحسن الهی است؛ یكی دو نامه خطاب به مرحوم آشیخ ابراهیم شریفی زابلی است كه داماد ایشان بوده است؛ یكی خطاب به عموم شاگردانشان است به مناسبت حلول ماه رجب یا حلول ماه ذیقعده كه میگویند ماه حرام شروع شد و دربارهی اهمیت ماههای حرام چیزهایی آنجا مینویسند؛ و شاید بعضی هم خطاب به دیگرها - و اگر خود این نامهها را جداگانه منتشر كنید، به نظر من یك یادگار خیلی خوبی است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری همایش علامه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی - 1391/03/22 عنوان فیش :مرحوم سیّد یزدی یکی از فقهای درجهی اوّل محافل علمی فقهی است کلیدواژه(ها) : سیدمحمدکاظم یزدی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم سیّد یزدی با اینکه در محفل علمی فقهی ما جزو فقهای درجهی اوّل است – یعنی عروهی (1) ایشان در اختیار همه است، همه بر او حاشیه میزنند؛ از وقتی که عروه بُروز کرده، کمتر دیده شده که فقهای ما، مراجع ما، به مثلاً نجاه العباد و بقیّهی کتابهایی که آن وقت حاشیه میزدند حاشیه بزنند؛ یعنی جامعیّت عروه، خوش سلیقه بودن سیّد در تنظیم کتاب عروه الوثقی و جهات فراوان امتیازی که این کتاب دارد، با اینکه ابواب فقهی اش کامل نیست، در عین حال همه ی توجهات روی این کتاب متمرکز شده؛ این نشان دهنده ی برجستگی این کتاب و صاحب این کتاب است – [و] با اینکه در حوزه های علمیه و در بین فقها اینقدر این شخصیت معروف است، ولی در بین مردم نه؛ یعنی این چهره ی علمی برجسته ی با عظمت، شناخته شده نیست. 1. کتاب العروة الوثقی، در فقه مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری همایش علامه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی - 1391/03/22 عنوان فیش :حاشیه ی سیّدمحمدکاظم یزدی بر کتاب مکاسب بی نظیر است کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیدمحمدکاظم یزدی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : کتابهای مرحوم سیّد[محمدکاظم یزدی] از بس رائج بوده چاپ شده؛ عمده عروه است که خب، الی ماشاءالله چاپ دارد؛ بعد هم حاشیهی مکاسب است که مجموعاً بهترین حاشیهی بر مکاسب، حاشیه ی سیّد است؛ اگر چه بعضی از حواشی دیگر – مثل حاشیه ی مرحوم آخوند و دیگران – امتیازات خاص خودشان [را] دارند، امّا بر روی هم که نگاه کنیم، [از لحاظ] اتقان استدلال، جامعیّت، پختگی فقهی، احاطه ی به ابواب گوناگون و استفاده ی از آنها در تنقیح مسئله، انصافاً حاشیه ی سیّد بی نظیر است. خب، این کتابها به خاطر اینکه مورد توجّه بوده و ارزش ذاتی داشته، خودش رائج شده و احتیاج به این نبوده که مثلاً تجدید چاپ بشود. [به] کتاب «تعادل و تراجیح» هم نباید گفت رساله، کتاب مفصّلی است، آن هم اخیراً چاپ شده، ظاهراً دو سه سال بیشتر نیست که من دیدم چاپ شده؛ [یا] سؤال و جوابهای سیّد یا همان مطالبی که فرمودند؛ خب، اینها کتابهای خیلی خوبی است که منتشر بشود؛ لکن به نظر من در کنار اینها، تعمّق و تحقیق در مبانی فقهی سیّد [لازم است]؛ چون کتاب عروه کتابی است که حرفهای جدید در آن هست، حرفهای تازه در آن هست؛ مبانی فقهی سیّد جمع بشود. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری همایش علامه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی - 1391/03/22 عنوان فیش :جهات برجستگی مرحوم آسیّد محمّدکاظم یزدی کلیدواژه(ها) : سیدمحمدکاظم یزدی, آخوند خراسانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ نهضت مشروطیت, نقش علما در مشروطیت, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات ضد استعماری علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در مرحوم آسیّد محمّدکاظم یزدی سه جهت به نظر من وجود دارد که این سه جهت در کمتر ملّایی در این سطح با همدیگر دیده میشود. یکی تسلّط و تبحّر و مهارت فقهی این مرد است؛ فقیه انصافاً بزرگی است. آن طور که خواندم من در همین نوشتجات – هم کتاب مرحوم مُنذر، هم بعضی جاهای دیگر این را نقل کردند – مرحوم آخوند خراسانی که خب مستغنی از تعریف و توصیف است، ایشان را از لحاظ فقهی بر همه ی معاصرین خودش ترجیح میدهد؛ معاصرین ایشان مرحوم آمیرزا محمدتقی شیرازی است – با آن مقام دقتی که آن مرد دارد – مرحوم آقای آسیّد اسماعیل صدر است که ملّای بزرگی است، همین جور مرحوم حاج آقا رضای همدانی است، مرحوم آسیّد محمد اصفهانی است، این بزرگانی که بودند. از آقای آخوند که سؤال میکنند که شما افقهید یا مثلاً آسیّد محمد کاظم، ایشان – ظاهراً تعبیر ایشان از مرحوم آسید محمد کاظم معمولاً «آقا» [است] - یک ابراز تردیدی میکند؛ بعد راجع به تفاضل مرحوم آخوند با دیگران میپرسند، ایشان میگوید وقتی آقا اینجور باشد، دیگران وضعشان روشن است! یعنی یک ترجیح واضحی را مرحوم آخوند نسبت به ایشان قائل است. این خیلی چیز مهمی است. یک معاصری آن هم در حدّ مرحوم آخوند خراسانی، اینجور یک معاصر خودش را مثلاً تجلیل کند، تعظیم کند؛ این خیلی مهم است. بنابر این جنبه ی علمی ایشان خیلی به نظر من برجسته است. هم در عروه این معنا واضح است، هم در حاشیه ی مکاسب این معنا واضح است. این یک جهت است در شخصیّت این بزرگوار. یک جهت دیگر، آن جهت تقوایی و ملاحظات فردی و شخصی و جهات معنوی است که این هم در نقلهای فراوانی که از ایشان میشود، واضح است. حتّی در همین قضیّه ی مشروطه، خب مرحوم آسیّد محمد کاظم جزو اولین کسانی است که مشروطه را امضاء کرد و قبول کرد در اول کار. وقتی مرحوم شیخ فضل الله نوری نوشت که یک چنین کاری در تهران دارد انجام میگیرد، جزو اولین کسانی که این را امضاء کردند و قبول کردند، مرحوم آسیّد محمد کاظم بود. بعد که اساسنامه – یعنی همان قانون اساسی – مطرح شد، ایشان گفت که من باید قانون اساسی را ببینم، من باید این که بنا است تأیید بکنم را ببینم. مرحوم آشیخ فضل الله از تهران نوشت که ما دیدیم، درست است، خوب است. خب، آشیخ فضل الله هم معاصر اینها بود، هم دوره ی اینها بود، مرد بزرگی بود، به او اطمینان داشتند. ایشان گفت نه، من خودم باید ببینم! این نهایت اهتمام این مرد را نشان میدهد که با اینکه کسی مثل شیخ فضل الله نوری که مورد قبول اینها بوده تأیید میکند، ایشان میگوید من [باید ببینم]؛ چون کار، کار بزرگی است، میفهمیده که کار ریشه دار و دنباله داری است، نمیشود این را با سهل انگاری از سر گذراند؛ که بعد هم قضایای بعدی تأیید کرد که همین درست بوده؛ یعنی باید از اول همین کار را میکردند. خود مرحوم شیخ فضل الله سر قضیه ی متمّم قانون اساسی چه کشید در تهران! آخرش هم چه شد؛ هم ایشان، هم مخالفین ایشان از علمای بزرگ، به چه وضعی دچار شدند. این دقّت و احتیاط این مرد را نشان میدهد در امر دین. این به نظر من خیلی مهم است. با اینکه فشار هم زیاد بود – یعنی شرائط، شرائط عادی نبود؛ فشار فکری، فشار سیاسی، از اطراف روی این مرد [بود]؛ عشایر نجف و اینها مرید ایشان بودند، لکن در خود حوزه ی نجف اغلب مخالف بودند – ایشان ایستاد. این هم جنبه ی تقوایی و معنویی این مرد. جنبه سوم هم – که باز شاید بر میگردد به همین جنبه ی دوم – جنبه ی آمادگی برای جهاد است. قضایای مبارزه ی با انگلیسهای اشغالگر و جنگی که در عراق اتفاق افتاد، بر محور مرحوم آسیّد محمد کاظم یزدی میگردد. ایشان پسر خودش – مرحوم سید محمد – را فرستاد؛ البته مرحوم سید محمد در جنگ به شهادت نرسید، بعداً از دنیا رفت؛ لکن فرزند خودش را فرستاد. بزرگانی از علما آن وقت بودند – مرحوم سید علی داماد بود، مرحوم سید مصطفای کاشانی پدر مرحوم آقای کاشانی بود، بزرگان دیگری بودند – اما محور پسر مرحوم آسیّد محمد کاظم بود که خب همه به عنوان شخصیّت برجسته ای دنبال او بودند. آمدند در مناطق جنوبی عراق – در همین مناطق مرزی ایران – جنگیدند، مبارزه کردند. من آن سفری که رفته بودم خوزستان چند سال قبل از این، چند پیر مرد از بازمانده های دوران آن جنگ آمدند در یک جلسه ای با من ملاقات کردند، پرچم آن جنگ را برای ما آوردند – یک پرچم مندرس شده ی فرسوده ای بود – آن را دادند، گفتند این پرچم مرحوم سید محمد کاظم یزدی است؛ عربهای خوزستانی خودمان به نسبت این پرچم به این بزرگوار توجه داشتند. بنابراین ایشان شخصیت جامع الاطراف بزرگی بوده. اگر در قضیه ی مشروطه نظر ایشان تأمین میشد و آن شرطی که ایشان گذاشته بود تحقق پیدا میکرد، بنده گمان میکنم مسیر مشروطه عوض میشد؛ یعنی آدم احتمال میدهد که مسیر مشروطه عوض میشد، سهل انگاری هایی که انجام گرفت انجام نمیگرفت. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری کنگرهی بزرگداشت عبدالجلیل قزوینی رازی - 1391/01/28 عنوان فیش :مجاهدت محدّث اُرموی برای تصحیح و عرضه کتاب النّقض کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, محدّث اُرموی, النقض, محدّث اُرموی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مصحّح این كتاب[النقض مرحوم عبدالجلیل قزوینی رازی] - مرحوم محدّث اُرموی - خیلی زحمت كشید برای این كتاب و هیچ هم از او قدردانی نشد؛ من خواهش میكنم در این كاری كه دارد انجام میگیرد، از مرحوم محدّث واقعاً قدردانی بشود. خب، مرد بسیار فاضلی بود؛ محدّث یك چیزی شبیه محمّد قزوینی - یعنی واقعاً همانجور تیپی - بود. من ایشان را از نزدیك دیده بودم، كاملاً میشناختم. این كتاب النّقض و ملحقات نقض را هم من خودم از ایشان شخصاً خریدم. ایشان این كتاب را یك دوره، دو دوره، سه دوره، در دستمال میگذاشت - از این دستمالهای ابریشمی - و با خودش راه میبرد؛ اینجوری میفروخت كتاب را این مرد ملّا و فاضل! ایشان داماد مرحوم آسیّد احمد طالقانی یعنی شوهر خواهر جلال آلاحمد بود؛ و خب آدمی بود كه میتوانست در محافل ادبی و هنری آن روز شناخته شده باشد؛ امّا كسی به ایشان خیلی توجّهی نمیكرد، از بس آدم خوددار و دارای عزّت نفس و عفّت نفسی بود. از او واقعاً باید تجلیل بشود؛ او مجاهدت كرد كه این كتاب را تصحیح كرد و چاپ كرد و آورد به بازار و در اختیار این و آن قرار داد والّا اصلاً كسی این كتاب را نمیشناخت. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری کنگرهی بزرگداشت عبدالجلیل قزوینی رازی - 1391/01/28 عنوان فیش :نوشته شدن کتاب النّقض توسط عبدالجلیل قزوینی در پاسخ به کتاب یک ناصبی کلیدواژه(ها) : عبدالجلیل قزوینی رازی, سید مرتضی رازی, تاریخ علما و فقهای سلف, النقض, تاریخ شهر ری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, کتابخوانی رهبری, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این شخصیّت بزرگ [عبدالجلیل قزوینی رازی]، هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ ادبی، یك مرد برجستهای بوده. كتاب النّقض ایشان، غیر از اینكه اعتقادات و معارف اهلبیت و شیعه را بیان كرده و جواب داده به آن ناصبیای كه كتاب نوشته بوده، مملوّ است از استدلالهای منطقی و قابل فهم برای همه؛ این خیلی چیز مغتنمی است. علاوهی بر این، متن یك متن ادبی است، یعنی یك نثر قرن ششمیِ استوار، محكم و بسیار قوی. یك مشكل اساسی ما در كارهای اعتقادی و علمیِ اسلامی، برخوردار نبودن از آرایههای هنری و ادبی است. خیلی از كتابهای ما كتابهای خیلی خوبی است، لكن هیچ خوانندهی اهل ذوق و اهل ادبی را جذب نمیكند، مگر كسی انگیزهی زیادی داشته باشد و فقط محتواها را بخواهد بفهمد؛ چون خودِ آرایهی كتاب - از لحاظ ادبی - چیز جذّابی نیست. این كتاب اینجور نیست؛ این كتاب كتابی است كه از لحاظ ادبی نثر بسیار متین، قوی و محكمی دارد و خیلی زیبا نوشته شده. البتّه نثر قرن ششم است، لكن كسانی كه با زبان فارسی، با ادب فارسی، با نثر فارسی آشنایی دارند، این كتاب را بسیار میپسندند... از لحاظ كار محتوایی هم، خود او در مقدّمهی كتاب - البتّه من این كتاب را و این مقدّمه را دهها سال پیش و تقریباً در نوجوانی دیدم و این را خواندم؛ از دیشب تا حالا هم كه به من گفتند امروز در خدمت آقایان هستیم، خواستم مراجعه كنم امّا حقیقتش وقت نكردم كه مراجعه كنم و دوباره این را نگاه كنم؛ خیلی زمان فاصله شده، اینكه میگویم نقل از سالهای 35 و 36 است، یعنی تقریباً قبل از تاریخ؛ آن وقتها من این كتاب را با شوق و عشق فراوان نگاه میكردم و میخواندم؛ بعد از آن گاهی مراجعه داشتهام، امّا دیگر نشده آنجور و مثل آن وقت به این كتاب نگاه كنم؛ از آن وقت یادم است، ممكن است بعضی از كلمههایش در ذهنم دقیق نباشد؛ مراجعه كنید، به نظر من توجّه به این نكته خوب است - میگوید كه وقتی كتابِ آن ناصبی نوشته شد - بعض فضائح الرّوافض - همه گفتند كه كسی نیست به این جواب بدهد مگر عبدالجلیل این كار را بكند، و به من مراجعه كردند و من هم نشستم و این كار را كردم. و ری در آن وقت پرورشگاه بزرگان زیادی بوده - خب، ابوالفتوح هم مال همین زمان است و ایشان معاصرند با ابوالفتوح - یعنی باید تاریخ ری را هم از این راه به دست آورد. ایشان البتّه قزوینی و رازی است، لكن به هر حال اهل ری است. و من یك نفر دیگر را هم به شما عرض كردم آن وقتی كه راجع به عبدالجلیل سفارش میكردم، و او سیّد مرتضای رازی است؛ او هم یك شخصیّت برجستهی دیگری است. حالا شما برای سیّد مرتضای بغدادی دارید بزرگداشت میگیرید - عیبی هم ندارد؛ لازم است، چون آن بزرگوار از مفاخر دنیای اسلام است - لكن سیّد مرتضای رازی را هم حتماً از قلم نیندازید؛ او هم شخص بزرگی است؛ و ناشناخته، كسی او را نمیشناسد. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزارى همایش بزرگداشت آیتالله مشکینى - 1391/01/28 عنوان فیش :مرحوم حاج آقا مرتضی حائری فرمودند:آیت الله مشکینی 20 سال بر گردن حوزه حق دارد کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, میرزا علی مشکینی, سید محمدرضا گلپایگانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آقاى مشکینى (رحمةاللّه علیه) - در زمان حیاتشان من این را اعتقاد داشتم، الان هم بر همان اعتقاد هستم - یک آدم بىبدیل بود؛ یعنى ما حقّاً [و] انصافاً، هیچکس دیگر را با این جامعیّت در خصوصیّات مختلف، در بین بزرگان روحانىمان نداریم. انصافاً یک مرد بىبدیل و بىنظیرى بود. خب سالهاى متمادى هم ایشان حضور داشته در صحنه. از سال ۴۱ ایشان وارد صحنهى مبارزات بودند. و من این جمله را مکرّر نقل کردهام از مرحوم آقاى حائرى (رضوان اللّه علیه)؛ خود آقاى حائرى براى من نقل کردند - همان سال ۴۱، ۴۲ - [که] یک صحبتى با مرحوم آقاى گلپایگانى میکردند، مرحوم آقاى گلپایگانى فرموده بودند که من چهل سال به گردن این حوزه حق دارم - که خب، حق هم همین است - ایشان میگفتند من گفتم خب حاج میرزا على مشکینى هم بیست سال به گردن این حوزه حق دارد. این مال سال ۴۲ است؛ یعنى اهمّیّت شخصیّت آقاى مشکینى را آدم اینجورى میتواند بفهمد [که] کسى مثل مرحوم حاج آقا مرتضاى حائرى - با آن رتبه و مقام علمى و [مخصوصاً] با آن آبرویى که ایشان در حوزه داشت؛ مرحوم آقاى حاج آقا مرتضى، در حوزه خیلى آبرومند و باحیثیّت بود؛ خیلى وزنه بود در حوزه، از همه جهت - دربارهى آقاى مشکینى یک چنین تعبیرى میکردند. مربوط به :بیانات در اجتماع مردم کنگاور - 1390/07/27 عنوان فیش :حاج آقا بزرگ محمدی عراقی؛ عالم معنوی حاضر در کنگاور کلیدواژه(ها) : حاج آقا بزرگ محمدی عراقی, کنگاور, حاج آقا بهاءالدین محمدی عراقی, علمای کرمانشاه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : کنگاور منزلگاه عاشقان حسینی در طول سالها و قرنهای متمادی است. علاقهی به دین و دیانت و روحانیت، از جملهی خصوصیات دیگر این شهرستان است؛ که نام شریف علمای بزرگی از برجستگان این استان [کرمانشاه]، مربوط به این شهر است: مرحوم آقای حاج آقا بزرگ محمدی عراقی، عالم معنویِ مردمیِ اهل سلوک و تقوا، که از چهرههای برجستهی این استان است، در این شهر زندگی کرده است و فیوضات و برکات فراوان این مرد بزرگ و معنوی در این شهر به مردم رسیده است. فرزند شهید ایشان هم، مرحوم آقای حاج آقا بهاءالدین محمدی عراقی، که در دوران طلبگیِ قم با ایشان آشنا بودیم و به ایشان اخلاص داشتیم، پرورشیافتهی این شهر است؛ عالم و شهید. شهر شما با اینکه در منطقهی مقدم جنگی نبود، اما یکی از مراکز مهم حضورِ جهاد و مردانگی جوانان بود. بیشترین پشتیبانیها را در دوران جنگ تحمیلی، جوانان این شهر و این منطقهی از استان کرمانشاه نسبت به جبهه کردند؛ به همین جهت تعداد شهدای آنها هم بالاست. پشتیبانیهای گوناگون و تدارکاتی این شهر نسبت به جبههها را، مردان جنگ و آشنایان دوران جبهه بخوبی میدانند و میشناسند. مربوط به :بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه - 1390/07/20 عنوان فیش :آیةاللَّه اشرفی و آقای نجومی؛ دو تن از علمای بزرگ کرمانشاه کلیدواژه(ها) : شهید عطاءاللّه اشرفی اصفهانی, سید مرتضی نجومی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علمای کرمانشاه, شهادت, حاج آقا بهاءالدین محمدی عراقی, حاج آقا مجتبی حاج آخوند, تزکیه نفس, خودسازی اخلاقی, خودسازی اخلاقی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : لازم میدانم یاد نیکی بکنم و تجلیل کنم از عالم بزرگوار و اخلاقی و زاهدی که عمرش را به دستور مرحوم آیةاللَّه بروجردی در این استان [کرمانشاه]گذرانید و اجر زحمات خود را با شهادت دید؛ شهید بزرگوار محراب، مرحوم آیةاللَّه اشرفی، که شنیدم همین روزها سالگرد آن بزرگوار است. من توفیق پیدا کردم مکرر در منزلشان در کرمانشاه با ایشان ملاقات کنم؛ دو نفری بنشینیم و گفتگو کنیم. در جلسات دیگر هم ایشان را دیده بودیم؛ در جلسهی ائمهی جمعهی استان در اسلامآباد، که مرحوم شهید صدوقی از یزد آمده بود و دیگران هم بودند. زیر بمباران، جلسهی ائمهی جمعهی استان را تشکیل دادند و ما هم شرکت کردیم. در جلسات متعدد، من این مرد بزرگوار را از نزدیک دیده بودم؛ حقاً و انصافاً مصداق یک عالمِ عامل بود. فقط زبان او تبلیغ نمیکرد؛ عمل او هم تبلیغ میکرد. تواضع او، زهد او، بیاعتنائی او به بسیاری از چیزهای ظاهری، از ویژگیهای او بود؛ مرد بزرگی بود. خدای متعال هم به او اجر داد؛ در آخرِ یک عمر نسبتاً طولانی، خدای متعال مرگ ناگزیر را برای او به شهادت قرار داد. بارها عرض کردیم؛ شهادت مرگ تاجرانه است، مرگ پرسود است، این روغنِ ریخته را نذر امامزاده کردن است. بالاخره این روغن که خواهد ریخت؛ «کلّ نفس ذائقة الموت». اگر چنانچه انسان سعادت پیدا کند - پروردگارا ! ما هم مشتاق این سعادتیم - این حادثهی ناگزیر را به خدا بفروشد، سود سرشاری کرده است. «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم»؛خدا جان را میخرد، خدا مشتری است. این خیلی سعادت بزرگی است، و این مرد این سعادت را پیدا کرد. در این استان[کرمانشاه]، رفیق قدیمیِ عزیز ما، مرحوم حاج آقا بهاءالدین محمدی عراقی هم جزو همین سعادتمندانی بود که به شهادت رسید. مرحوم آقای حاج آقا بهاء از شاگردان خوب امام و از دوستان ما بود در قم. رحمت خدا بر این دو شهید. همچنین یادی بکنیم از عالم اخلاقیِ مهربانِ متواضعِ دوستداشتنی و صمیمیمان، مرحوم حاج آقا مجتبی حاج آخوند، که ایشان هم از رفقای قدیمی ما بود از مدرسهی حجتیه در قم؛ مؤمن، با صفا، صالح، صادق. رحمت خدا بر او. همچنین یاد کنیم از مرحوم آقای نجومی (رضوان اللَّه علیه)؛ عالم، فاضل، درسخوانده، زحمتکشیده، در عین حال یک قلهی هنری و حقیقتاً یک هنرمند. بعد از انقلاب، قبل از دورهی ریاست جمهوری، من یکی از سفرهائی که به کرمانشاه آمدم، منزل ایشان رفتم و کارهای هنریاش را از نزدیک دیدم. بعد هم پس از رحلت امام، ایشان یکی از کارهایش را برای من فرستاده بود. من از ایشان درخواست کردم که این حدیث شریف را: «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره» برای من بنویسید تا جلوی چشم من باشد؛ فراموش نکنیم وظیفهی تعلیم خودمان را. ایشان با یک خط بسیار زیبائی نوشتند، من هم تابلو کردم و توی اتاق جلوی چشم من است. «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛ اگر این تعلیم انجام گرفت، تعلیم غیر، آسان خواهد شد؛ مشکل کار ما این است. مربوط به :بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه - 1390/07/20 عنوان فیش :شهادت؛ اجر اعمال نیک آیتالله اشرفی کلیدواژه(ها) : شهادت, شهید عطاءاللّه اشرفی اصفهانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : لازم میدانم یاد نیکی بکنم و تجلیل کنم از عالم بزرگوار و اخلاقی و زاهدی که عمرش را به دستور مرحوم آیةاللَّه بروجردی در این استان [کرمانشاه]گذرانید و اجر زحمات خود را با شهادت دید؛ شهید بزرگوار محراب، مرحوم آیةاللَّه اشرفی، که شنیدم همین روزها سالگرد آن بزرگوار است. من توفیق پیدا کردم مکرر در منزلشان در کرمانشاه با ایشان ملاقات کنم؛ دو نفری بنشینیم و گفتگو کنیم. در جلسات دیگر هم ایشان را دیده بودیم؛ در جلسهی ائمهی جمعهی استان در اسلامآباد، که مرحوم شهید صدوقی از یزد آمده بود و دیگران هم بودند. زیر بمباران، جلسهی ائمهی جمعهی استان را تشکیل دادند و ما هم شرکت کردیم. در جلسات متعدد، من این مرد بزرگوار را از نزدیک دیده بودم؛ حقاً و انصافاً مصداق یک عالمِ عامل بود. فقط زبان او تبلیغ نمیکرد؛ عمل او هم تبلیغ میکرد. تواضع او، زهد او، بیاعتنائی او به بسیاری از چیزهای ظاهری، از ویژگیهای او بود؛ مرد بزرگی بود. خدای متعال هم به او اجر داد؛ در آخرِ یک عمر نسبتاً طولانی، خدای متعال مرگ ناگزیر را برای او به شهادت قرار داد. بارها عرض کردیم؛ شهادت مرگ تاجرانه است، مرگ پرسود است، این روغنِ ریخته را نذر امامزاده کردن است. بالاخره این روغن که خواهد ریخت؛ «کلّ نفس ذائقة الموت». اگر چنانچه انسان سعادت پیدا کند - پروردگارا ! ما هم مشتاق این سعادتیم - این حادثهی ناگزیر را به خدا بفروشد، سود سرشاری کرده است. «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم»؛ خدا جان را میخرد، خدا مشتری است. این خیلی سعادت بزرگی است، و این مرد این سعادت را پیدا کرد. مربوط به :بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه - 1390/07/20 عنوان فیش :میهماننوازی مردم؛ علت مهاجرت و اقامت علمای بزرگ به کرمانشاه کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مردم کرمانشاه, علمای کرمانشاه, خاندان آلآقا, مرحوم آقا محمدعلی, آسید حسین حائری, سردار کابلی, سیدحسین طباطبایی قمی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در گذشتههای دور، کرمانشاه علمای بزرگی داشته است؛ در این دو قرن، دو قرن و نیم اخیر هم خانوادههای علمیِ بزرگی در این شهر به وجود آمدند؛ مثل خاندان آلآقا، مثل خاندان جلیلی، و خاندانهای علمیای که غالباً در بین آنها عالم، یک نفر و دو نفر و ده نفر نبود - بیشتر بود - خاندانهای علمیِ ماندگار. یک نقطهی دیگری که در این باب نظر من را در مورد کرمانشاه جلب میکند، این است که همچنان که مردم کرمانشاه غریبنواز و مهماننواز و نسبت به واردشوندگان، دارای دل رحیم و دست بخشنده هستند، این خصوصیت در مورد علمای وارد، گویا بیشتر است. مرحوم آقا محمدعلی (رضوان اللَّه علیه) - پسر مرحوم وحید بهبهانی، که از برجستهترین شاگردان پدرش بود - بلند شد آمد کرمانشاه ماند. با اینکه قصد کرمانشاه نداشت، اما کرمانشاه ماند، نگهش داشتند؛ شد سرسلسلهی خاندان آلآقا. خودش و تعداد زیادی از فرزندان و از خاندانش از علما بودند. این یک مورد. مورد دیگر، مرحوم آسید حسین حائری است، که ایشان آخر عمر مشهد آمده بود. آن موقع، دوران نوجوانی ما بود. تا حدودی من از ایشان یادم هست. ایشان پسر برادر مرحوم آسید محمد اصفهانیِ معروف و شاگرد آسید محمد اصفهانی و شاگرد آخوند و ملای بزرگی بود که از عراق آمد و سالهای متمادی در کرمانشاه ساکن شد. ایشان در اصفهان حد جاری میکرد. شخصیت برجستهای بود؛ هم عالم بود، هم معنوی و اخلاقی بود. مرحوم آقای آقا مرتضی حائری از قول خود مرحوم آسید حسین برای من نقل کردند که کسی آمده بود منزل آسید حسین و مدتی آنجا بود. او اهل معنا و اهل سلوک و اهل ریاضت بود. ایشان به او میگوید اگر میتوانی یک کاری بکن که من خدمت حضرت برسم. او هم یک راهی به ایشان یاد میدهد. بعد اطلاع میدهند که در ده روز روضه - دههی محرم بوده یا کِی بوده - حضرت میآیند در روضهی تو. و حضرت تشریف آوردند در روضهی او. که حالا داستانش مفصل است. او یک چنین شخصیتی است. این از لحاظ معنویاش است، از لحاظ علمی هم که از تربیت شدگان اخلاقی مرحوم آخوند ملا فتحعلی سلطانآبادی است که آن وقت در سامره بوده. شخصیت دیگر، مرحوم سردار کابلی است؛ شخصیت برجستهی علمی در فنون مختلف. این کتابی که دربارهی ایشان نوشتند، کتاب بسیار پرمغز و خوبی است؛ بنده سالها پیش این کتاب را دیدم. ایشان حدود شصت سال در کرمانشاه بوده است. بزرگان از او استفادهها کردند. من در آن کتاب خواندم که مرحوم حاج آقا حسین قمی (رضوان اللَّه تعالی علیه) در سفر به عتبات یا در برگشت از عتبات، به کرمانشاه میآیند و با مرحوم سردار کابلی دیدار میکنند. در یک مسئلهای دربارهی قبله و این حرفها بین این دو نفر بحث شد و مرحوم سردار کابلی مطالبی گفت که حاج آقا حسین گفت شما بیا اینها را به من یاد بده. نویسندهی کتاب میگوید من خودم دو جلسه دیدم - به نظرم میگوید خودم دیدم؛ چون من سالها پیش این کتاب را خواندم - که حاج آقا حسین قمی، مرجع تقلید، شخصیت علمی برجسته، جلوی سردار کابلی مینشست و سردار کابلی آن بحث علمی را به ایشان یاد میداد. این هم خودش درس است؛ یادگیری در سنین هشتاد سالگیِ مرحوم حاج آقا حسین و در رتبهی مرجعیت تقلید. برای یک عالم، این کار نه فقط ننگ نیست، عیب نیست، بلکه افتخار است. ما طلبهها باید اینها را یاد بگیریم. شما جوانها باید با این روشها حرکت کنید و پیش بروید. این مرد، کابلی بود، اهل کابل بود، بزرگشدهی هند بود، بعد نجف بود، به اینجا آمد، کرمانشاه از او پذیرائی کرد، او را در آغوش گرفت؛ مرحوم سردار کابلی - جامع فنون، ذو فنون - شصت سال در کرمانشاه ماند. همین مرحوم شهید اشرفی اصفهانی یکی از علمای مهاجر به این شهر بود. این شهر این خصوصیت را هم دارد؛ نشان میدهد که دلهای مردم، دلهای عالمِ دینپسند است؛ علمای دین را دوست میدارند. وقتی که کسی را پیدا کردند و خصوصیات او را دیدند، پسندیدند و فهمیدند، با صفائی که مردم کرمانشاه دارند، آنچنان با او گرم میگیرند که او احساس نمیکند در وطن خودش نیست. خب، مرحوم اشرفی، اصفهانی بود، اما خودش را کأنه کرمانشاهی میدانست؛ شده بود کرمانشاهی. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری کنگرهی بزرگداشت یکصدمین سالگرد رحلت آیتالله العظمی آقانجفی اصفهانی - 1390/07/04 عنوان فیش :خصوصیات مسائل اجتماعی با حضور روحانیت کلیدواژه(ها) : محمدتقی آقانجفی اصفهانی, حاج آقا نورالله اصفهانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, روحانیت شیعه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حضور روحانیّت - با خصوصیّاتی که روحانیّت شیعه دارد، حالا آن که ما در بین خودمان در تاریخ دیدهایم - در مسائل اجتماعی، به طور طبیعی معنا و هویّت خاصّی میدهد به آن مسائل اجتماعی. وقتی که عالم شیعی در حوادث بزرگ اجتماعی حضور دارد، این طبعاً اسلامیّت درش هست، مقابلهی با هر دستگاه ظلم و استعمار و استکبار - اعمّ از استعمار خارجی یا استبداد داخلی - درش هست، مردمی بودن قهراً درش هست، امتداد داشتن در متن مردم و در خودِ روحانیّت درش هست. خب شما ملاحظه کنید، همین کاری که مرحوم آقای آقانجفی اصفهانی و اخوی ایشان مرحوم حاج آقا نورالله انجام دادند، این کار از قبل از مشروطه شروع شده - یعنی از زمان تحریم تنباکو - و تا زمان رضاخان ادامه پیدا کرده؛ در حالی که در خلال این مدّت چه حوادث تلخی برای اینها پیش آمده: هم برای خود مرحوم آقانجفی که تبعید شد، مورد تحقیر قرار گرفت، به او اهانت شد، همین طور که شما میگوئید مورد تهمت قرار گرفت و ابهاماتی در مورد ایشان به ذهنها القاء شد؛ مرحوم حاج آقا نورالله(1) هم که معلوم است، بعد آمد و مسموم شد و به شهادت رسید. بنابراین نفسِ حضور روحانی - عالم برجستهی دینی - خودش یک موضوعیّتی دارد. 1.برادر مرحوم آقانجفی مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری کنگرهی بزرگداشت یکصدمین سالگرد رحلت آیتالله العظمی آقانجفی اصفهانی - 1390/07/04 عنوان فیش :حضور زیاد خانوادههای پرعالم در اصفهان کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ اصفهان, محمدرضا نجفی اصفهانی, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از نکاتی که غالباً در علمای اصفهان و در محیط دینی و علمی اصفهان نظر من را جلب میکند، این است که خانوادههای پرعالم در اصفهان زیاد است؛ ما کمتر جاهای دیگر این را دیدهایم. مثلاً خود همین خانواده: مرحوم حاج شیخ محمّدتقىِ صاحبحاشیه(1) - حاشیهی «هدایة المسترشدین» (2) که کتاب اصولىِ عمیقِ قوىِّ ماندگاری است و دارای حرفهای نو - که شخصیّت معروفی است در حوزههای علمیّه؛ بعد فرزند ایشان مرحوم حاج شیخ محمّدباقر؛ بعد پسرهای مرحوم حاج شیخ محمّدباقر که همین چهار پنج تا برادرند که ظاهراً از همه بزرگتر مرحوم آقای آقانجفی بوده، حاج شیخ محمّدعلی، حاج شیخ محمّدحسین؛ بعد پسر حاج شیخ محمّدحسین که مرحوم حاج شیخ محمّدرضای اصفهانی است - معروف به آقا رضای اصفهانی - که امام و دیگران در قم توانستند یک مدّت کوتاهی از درس او استفاده کنند و همین برای اینها یک نکتهای است، امام در بحث مکاسب محرّمه مطلب مرحوم آقا رضای اصفهانی را حدود دو سه صفحه تلخیص میکنند و نقل میکنند، ایشان از لحاظ ادبی شخصیّت معروفی است، حالا ایشان در اصفهان خیلی مردمی و بین مردم نبوده بلکه بیشتر نجف و در حوزههای نجف و بخصوص در بین ادبا و اینها معروف است؛ بعد مرحوم حاج آقا نورالله است؛ بعد مرحوم حاج آقا جمال(3) است - برادر دیگرشان - که سالها در تهران بودند؛ یک خانوادهی علمی. بقیّهی خانوادههای اصفهان هم همین جورند: خانوادهی کلباسیها - که خب عدّهشان هم زیاد بوده - خانوادهی شفتیها، خانوادهی درچهایها - همین آقایان درچهای، مرحوم آ سیّد محمّدباقر درچهای، آ سیّد مهدی درچهای و بعضی از اولاد اینها - خانوادهی چهارسوقیها - که اصلاً خوانساری هستند و بعد آمدند اصفهان و چقدر عالم در بین اینها از علمای بزرگ و برجسته هست - هم این خصوصیّت علمی را دارند. حضور اینها خیلی مؤثّر بوده. 1. شیخ محمّدتقی رازی صاحب هدایةالمسترشدین 2. این کتاب حاشیهای بر معالم الاصول است. 3. جمالالدّین، برادر مرحوم آقانجفی مربوط به :بیانات در مراسم بیست و دومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1390/03/14 عنوان فیش :فراگیری مراسم اعتکاف در کشور نسبت به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : معنویتگرایی, اعتکاف, دستاوردهای انقلاب اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در دوران جوانی ما، در حوزهی علمیهی قم، ایام نیمهی رجب که روزهای معروف اعتکاف است، شاید در مسجد امامِ آن روز، ده نفر، پانزده نفر، بیست نفر طلبه - آن هم در مرکز حوزهی علمیه، که قم باشد - اعتکاف میکردند؛ این کار معمول نبود، بلد نبودند. امروز در دانشگاههای کشور، هزاران نفر از جوانان دانشجو - دختران و پسران - در مساجد دانشگاهها اعتکاف میکنند، سه روز عبادت میکنند، خلوت میکنند، با خدای خود ارتباط برقرار میکنند؛ مساجد بزرگ و مجامع بزرگ که جای خود دارد. اینها معنویت است. کشور ما اهل معنویت است، اما معنویت ما همراه و همروال است با احساس مسئولیت. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از شاعران و ذاکرین اهل بیت(ع) - 1390/03/03 عنوان فیش :مطالعه و یادداشتبرداری؛ شرط تبلیغ و مداحی کلیدواژه(ها) : مبلغان, حجتالاسلام محمد تقی فلسفی, مداحی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تبلیغ صحیح نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : صاحب حرفهی مداحی که خود را مفتخر کرده است به اینکه در این راه خدمت و کار کند، اگر بخواهد همهی این خصوصیات را جمع کند، اولاً احتیاج دارد به مطالعه و کار. به قول معروف، بیمایه فطیر است. احتیاج به مطالعه هست، احتیاج به کار هست. مداحهای قدیمی ما مقید بودند حتماً از حفظ بخوانند؛ بد میدانستند که از رو بخوانند. امروز خوشبختانه اینجور نیست. هیچ لازم نیست که حالا مثلاً ساعتها صرف وقت کنند، قصیدهای را، شعری را حتماً حفظ کنند؛ نه، از رو هم بخوانند. منبریها هم همین جورند. ما در دوران جوانی و نوجوانی هرگز ندیده بودیم که منبری از جیبش کاغذ در بیاورد، حدیث را از رو بخواند؛ این را بد میدانستند. مرحوم آقای فلسفی (رضوان اللَّه علیه) این سنت غلط را شکست؛ از جیبش کاغذ در آورد، روایت را از رو خواند. خب، ایشان واعظ درجهی یک کشور بود. حالا هم وعاظ یاد گرفتهاند. برای اینکه درست بخوانند، برای اینکه بجا بخوانند، برای اینکه آنچه میخواهند بخوانند، بخوانند، کاغذ را از جیبشان در میآورند، حدیث را میخوانند؛ مطلب را که نوشتهاند، میخوانند؛ شعر را میخوانند؛ این خیلی کار را آسان کرده. مداحی هم همین جور. بنابراین مطالعه کردن، یادداشت کردن، یادداشت داشتن، با حساب و کتاب و مطالعه حرف زدن، شرط اول است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از معلمان سراسر کشور - 1390/02/14 عنوان فیش :منشأ برکت شدن شهید مطهری در محیط تعلیم و تربیت عمومی کلیدواژه(ها) : روز معلم, شهید مطهری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اینکه روز معلم را در سالگرد شهادت شهید مطهری قرار دادند، یک معنای نمادین و پرمغز و پرمضمونی دارد؛ چون حقاً و انصافاً مرحوم شهید مطهری یک انسان بزرگ و برجسته بود. زندگی او، تلاش مخلصانه و مؤمنانه و عالمانه، همراه با احساس درد، همراه با یک بصیرت کامل در میدان علم و معرفت و فرهنگ بود. خدای متعال هم این مرد بزرگ را مأجور کرد، پاداش داد و شهادت را نصیب او کرد؛ در واقع او را زنده نگه داشت؛ «بل احیاء عند ربّهم». یک متخرّج و تحصیلکردهی حوزهی علمیهی قم، وقتی با کولهبار معرفت و دانشی که به طور عمیق آموخته است، میآید در دل محیط فرهنگ و تعلیم و تربیت عمومی و نسل جوان قرار میگیرد، اینقدر منشأ برکات میشود. من همین جا عرض بکنم - قبلاً هم در حوزهی علمیه گفتهام - فضلا و برجستگان حوزهی علمیه، آن عناصر لایق و توانائی هستند که میتوانند در مجموعهی عظیم آموزش و پرورش نقش ایفاء کنند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی - 1389/12/09 عنوان فیش :علامه عسگری ؛ رفیق و همدوره آقای طالقانی کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیدمحمود طالقانی, سید مرتضی عسکری, سید مرتضی عسکری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : چقدر خوب است که آقای طالقانی معرفی میشود. این مناسبت صدسالگی هم خوب است. ایشان ظاهراً متولد حدود هزار و سیصد و بیست و نه قمری هستند. مرحوم آقای آ سیّد مرتضای عسگری که با ایشان رفیق و همدوره و در قم با هم بودند، به نظرم میگفت: من دو سال بزرگترم از آقای طالقانی. به هرحال تاریخ، همان تاریخی که نوشته شده درست است لابد. انشاءالله که خدا کمکتان کند .این کار، کار خوبی است؛ منتها آقای طالقانی را با همهی ابعاد معرفی کنید. صرفِ یک روشنفکر مذهبی نیست، همچنانی که صرفِ یک پیشنماز مسجد هدایت نیست، همچنانی که صرفِ یک مبارز نیست، یعنی مجموعهی این خصوصیات را در ایشان معرفی کنید. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره آیتالله مرعشی - 1389/11/18 عنوان فیش :خصوصیات برجسته مرحوم آیت الله مرعشی کلیدواژه(ها) : سیدشهاب الدین مرعشی نجفی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم آیتالله مرعشی یك تفاوتهایی با معمول و متعارف مراجع داشتند، یكی از این تفاوتها همین مساله انس با كتاب و كتابشناسی و نسخهشناسی است، این را ما كمتر دیدیم، البته بزرگانی از مراجع و علمای بزرگ بودهاند كه كتابخانههای قدیمی و خوبی در نجف و قم داشتند، اما انس با كتاب و شناختن نسخههای خطی و شناختن مولفین ازجمله خصوصیات مرحوم آیتالله مرعشی نجفی بود كه ایشان این هنر بزرگ را نیز در كنار سایر مفاخری كه در وجود ایشان بود، داشتند. یكی از علل ارتباط ایشان با بعضی از برجستگان و نامآوران دانشگاهی شاید همین بود كه مكاتباتی داشتهاند، زیرا مساله كتاب و نسخه و مولفین و جمع كتاب و شناسایی كتاب در زندگی ایشان تاثیر داشت. یكی دیگر از خصوصیات ایشان تنوع در معلومات بود و همین مساله آشنایی با انساب و مسایل مربوط به انساب چیز كمی نیست، چیز مهمی است، ایشان آشنایی داشتند، كار كرده بودند و مطالعات زیادی در این زمینه داشتند. یك مساله دیگر نیز مساله اجازت و تسلسل ارتباط علمای شیعه از لحاظ اجازه روایتی به یكدیگر بود كه ایشان در این قضیه هم خیلی فعال بودند. همین طور كه اشاره شد ایشان با علمای معروف دنیای اسلام ارتباط داشتند از آنها اجازه گرفته بودند و به آنها اجازه روایت داده بودند، تبادل اجازات داشتند؛ اینها جزو آن نكات برجستهای است كه خوب است در مورد ایشان شناخته شود و شناسانده شود. یك خصوصیت دیگر مرحوم مرعشی نجفی در قم، انس با مردم بود، ایشان یك مرجع مردمی بود، با مردم ارتباط داشت، مانوس بود؛ میآمدند؛ میرفتند؛ خیلی راحت با مردم برخورد میكردند، به قدری ایشان با مردم قم ارتباطشان نزدیك بود كه خیلیها ایشان را قمی میدانستند، هیچ كس تركی حرف زدن آقای مرعشی را -خوب ایشان تبریزی بودند- ندیده بود. ایشان ارتباطشان با مردم خیلی نزدیك بود، حتی گاهی [كه] بعضی از طلبههای ترك میرفتند با ایشان تركی صحبت میكردند، ایشان فارسی جواب میداد، ارتباط با مردم یك خصوصیت برجسته در ایشان بود، ایشان با مردم، مانوس و راحت بودند و اینها خصوصیات ممتازی است. ایشان نسبت به امام و انقلاب نیز، از ابتدا همراهی داشتند، مرحوم حاج آقا مصطفی یكی از بیوتی كه بعد از زندانی شدن امام با آنجا ارتباط داشتند، بیت مرحوم آقای مرعشی بود كه با ایشان ارتباط نزدیكی داشتند و میرفتند و میآمدند. واقعا جوانان ما و خیلی از مردم ما، خصوصیات اخلاقی، منشها و رفتارهای این بزرگان را میشناسند، [اگر] بشناسند، محبت اینها در دلشان جاگیر میشود و خیلی لازم است كه این كار انجام بگیرد. مربوط به :بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره آیتالله مرعشی - 1389/11/18 عنوان فیش :کتابخانه آیت الله مرعشی؛ نشانهای از اهميت و عظمت ميراث مكتوب ما کلیدواژه(ها) : کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی, تاریخ رهبری امام خمینی(ره) بعد از انقلاب اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, عظمت میراث مکتوب ما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : خیلی از اینها [كتابخانههای بزرگان] تلف شده،[دیگر] نیست، مثلا در نجف كتابخانه مرحوم شیخ علی كاشفالغطاء از كتابخانههای بسیار مهم و معتبر بوده است و بد نیست [این قضیه] دنبال شود، پیگیری شود، كتابخانه مرحوم آشیخ علی كاشف الغطاء پدر شیخ محمدم حسین كاشفالغطاء معروف، اینها معلوم نیست چه شده و كجاست. در نجف كتابخانههای زیادی وجود داشت، در قم البته همین جور بود، در قم نیز مرحوم آقای صفایی كتابخانه خوبی داشت. مرحوم آقای كلباسی هم كتابخانه خوبی داشت. اینها را ما نگذاشتیم بعد از وفات این بزرگواران متفرق بشود، دست ورثه تقیسم بشود، دست دیگران بیفتد، همه را یكجا از اینها خریداری و به آستان قدس منتقل كردیم، بنابراین بعضی از این كتابخانهها الحمدالله محفوظ است، لكن هیچ كتابخانهای با این عظمت، آراستگی و شایستگی، انسان نمیبیند. در بین كتابخانههای كه شخصی بود و مال اشخاص بود و از مال شخصی فراهم شده بود، تنها این كتابخانه مرحوم بزرگوار [آیت الله مرعشی] هست كه الحمدالله نشانهای است از اهمیت و عظمت میراث مكتوب ما و امیدواریم ان شاءالله روزبه روز این كتابخانه بهتر بشود. امام كمك كردند یعنی واقعا توجه امام و عنایت امام به این كتابخانه به نظر من، این كتابخانه را نجات داد و كمك كرد به بازماندگان محترم كه اینجا را بتوانند ترتیب بدهند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم - 1389/08/02 عنوان فیش :لزوم توجه به توصیه های معنوی به طلاب در کلاس های حوزه کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سید علی قاضی, معنویتگرایی, معنویت امام خمینی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی, درس خارج امام خمینی (ره), شیخ هاشم قزوینی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : کار معنویت، کار دلدادگی به عالم معنا، در حوزه اساس کار است؛ این را باید همه توجه داشته باشیم. کمبود این معنا در حوزه به ما لطمه میزند. در حوزه بحمدلله کسانی هستند که میتوانند از زلال معنویاتی که از دل آنها سرازیر میشود - فقط لقلقهی زبان هم نیست - همهی ما را سیراب کنند؛ بخصوص طلاب جوان را که بیش از همه احتیاج دارند، بیش از همه هم از این بیانات آمادگی و تأثر دارند. گاهی سر درس، استاد به یک مناسبتی دو کلمه چیزی بگوید، طلبه از این رو به آن رو می شود. امام (رضوان الله علیه) به مناسبتهای مختلف سر درس - گاهی روز شروع درس، گاهی روز آخر درس - با آن بیان عجیبی که ایشان در مسائل معنوی و روحی و آن احتظاظات معنوی داشت، گاهی یک جملاتی میگفت، طلبهها گریه می کردند. بعد از رحلت مرحوم آیتالله بروجردی، در مسجد سلماسی برای امام منبر گذاشتند - قبل از آن امام منبر نمیرفت، روی زمین مینشست درس میگفت، ظاهرا به احترام آقای بروجردی - ایشان رفتند روی منبر نشستند. خب چیز جدیدی بود، به امام یک حالت تبسمی دست داد. بعد بلافاصله ایشان تغییر حالت داد و فرمود: روز اولی که مرحوم آقای نائینی (رضوان الله علیه) روی منبر نشست، گریه کرد؛ فرمود این همان منبری است که شیخ انصاری روی آن نشسته، حالا کار به جایی رسیده است که ما باید روی آن بنشینیم. این حرف، طلبهها را، دلها را تکان داد. بعد هم ایشان مفصل صحبت کردند. در مشهد مرحوم آشیخ هاشم قزوینی، مدرس معروف و نامدار حوزه علمیه خراسان که از حیث بیان و تسلط بر مطلب، نظیرش را ما در هیچ حوزهی دیگری ندیدیم؛ نه در قم، نه در نجف، گاهی اوقات وسط درس سطح - درس مکاسب و کفایه - که حدود یک ساعت طول می کشید، ده دقیقه یا بیشتر نصیحت میکرد؛ طلبهها اشک می ریختند. دل جوان آماده است؛ این را از دست ندهید. یک حدیث بخوانید، دو کلمه نصیحت کنید. اول، نصیحت به خود ماست. این حدیث را که من میخوانم، اول کسی که مخاطب است و انشاءالله اول کسی که باید از آن متأثر بشود، خود گویندهی حدیث است؛ برای خودتان هم مفید است. حوزه به این احتیاج دارد. شما ببینید یک نفس گرم مثل حاج میرزا علی آقای قاضی در نجف چقدر برکات درست کرد. شاگردهای مرحوم آقای قاضی هر جا که بودند، مایهی برکت شدند؛ یک نمونهاش مرحوم علامهی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) که قم را روشن کرد؛ چراغ علوم عقلی را در قم ایشان روشن کرد و ادامه داد و با مشکلات ساخت. بقیه تلامذهی مرحوم آقای قاضی و متأثرین از ایشان هر جا بودند، همینجور بود. در تهران، در آذربایجان، در خود نجف، در بروجرد، در جاهای دیگر، هر جا شاگردهای ایشان بودند، مرکز معنویت و مرکز اشعاع روحانیت بودند. نمیشود اینها را ندیده گرفت. طلبه ها را نصیحت کنید. طلبه ها را به تفکر، تأمل، ذکر موت و پرهیز از درس خواندن و تلاش کردن برای رسیدن به مقامات عالی برای جلب توجه مردم به سمت خود، هدایت کنید. طلبهها درس بخوانند لله، فی الله و بالله؛ این آن وقت میشود حوزهی با برکت. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم - 1389/08/02 عنوان فیش :علم ؛اساس حوزه است کلیدواژه(ها) : حوزههای علمیه, فرهنگ نقد در حوزه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف, شیخ یوسف بحرینی, ابن ادریس حلی, نقد علمی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اساس حوزه برای علم است؛ حوزه علمیه است. ما میگوییم کام حوزه علمیه با علم برداشته شده است. پس علم، بافت حقیقی و پایه حقیقی و هویت حقیقی این حوزه را تشکیل میدهد - حوزه های علمیه همه جا اینجورند؛ مخصوص حوزه علمیه قم که نیست – یعنی حوزه علم محور است. علم محور بودن لوازمی دارد؛ باید به این لوازم ملتزم شد. یکی از چیزهایی که لازمهی علم محور بودن است، این است که مجموعه علم محور پرسش زاست، پرسش آفرین است. وقتی بحث علمی مطرح است، سوال مطرح است، با سوال باید با روی باز مواجه شد؛ همچنان که در سنت علمی سلف ارجمند ما هم این وجود داشته. شما ملاحظه می کنید؛ در فقه معارضات فقهی زیاد است؛ گاهی با لحن های تند هم همراه هست. فرض بفرمایید مرحوم صاحب حدائق نسبت به صاحب مدارک، گاهی لحن تندی به کار میبرد؛ باز متقابلا مرحوم صاحب جواهر نسبت به صاحب حدائق در مواردی لحن بسیار تندی به کار میبرد. قبلا هم همینجور بوده است. مرحوم علامه در مختلف، در موارد متعددی به ابن ادریس به شکل عجیبی میتازد و عکسالعمل خیلی شدیدی نشان میدهد. البته باز ابن ادریس (رضوان الله علیه) به نوبه خود با همان بیان، با شیخ طوسی برخورد کرده است. این کار رایج است، اشکالی هم ندارد؛ اما در میدان علم. اگر ابن ادریس زنده می شد، میایستاد، علامه پشت سرش نماز میخواند، دستش را هم میبوسید. اگر سید صاحب مدارک زنده میشد، صاحب حدائق و دیگران پشت سرش نماز میخواندند، دستش را هم می بوسیدند - در این شکی نیست - اما در میدان علم با هم برخورد می کنند؛ مانعی هم ندارد. این برخوردها معنایش این است که طرح سوال، طرح اشکال، طرح شبهه، طرح مسئله جدید، طرح شیوه جدید، ایرادی ندارد. اگر آنچه که مطرح شده است، غلط است، آن وقت باید با شیوه علمی با آن غلط برخورد کرد؛ یعنی اغماض در مواجهه ی با غلط علمی جایز نیست. کسی اشتباه علمی کرده است، اغماض کردن و اینکه بگوییم احترامش را حفظ کنیم، ملاحظه کنیم و نگوییم، جایز نیست؛ نه، در باب علمیات، این مسئله وجود ندارد. باید از لحاظ علمی برخورد کرد، اما جلوی سوال را نباید گرفت. حوزه باید قطع سوال نکند. قطع سوال به قطع دانش می انجامد. راه سوال را نباید بست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم - 1389/08/02 عنوان فیش :مکاتبه مرحوم علامه سمنانی و آیت الله میلانی درباب مسائل فقهی کلیدواژه(ها) : حوزههای علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, ابن ادریس حلی, تاریخ علما و فقهای سلف نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از جمله چیزهایی که لازمه حوزه علمیه است، ارتباط فعال با جامعه ملی درون کشور و جامعه فراملی است، که دیدم توی بیانات بعضی از آقایان هم بود. حوزه علمیه باید با حوزه های علمیه عالم و با حوزههای علمیه داخلی ارتباط علمی پیدا کند. در گذشته با اینکه ارتباطات این همه دشوار بود، علما از راههای دور با هم ارتباط برقرار میکردند. مرحوم ابن ادریس در سرائر خود مینویسد که فلان کس - اسم آن شخص یادم نیست - یک فتوایی داده بود، من به او نامهای نوشتم، او جواب من را نوشت، من قبول نکردم. در گذشته نامه مینوشتند، نظر علمی را مطرح میکردند، این عالم آن نظر علمی را رد میکرد، گاهی از هم سوال میکردند. مرحوم علامه سمنانی چند تا مسئله فقهی را از مرحوم آیت الله میلانی مکتوب سوال کرده بود؛ ایشان هم یک جوابی دادند، ایشان هم بحث کردند؛ جزوه شده، چاپ شده. این کارها کارهای رایجی بود، امروز هم بسیار لازم است؛ به خصوص با این وسایل ارتباطات جدید. پس همسانی و همسازی و جریان متقابل فکری و علمی میان حوزه های داخل کشور و حوزه و دانشگاه در مسائلی که دارای ربط به یکدیگر است و با حوزه های خارج کشور، لازمهی حوزه علمیه است. هیچ اشکالی ندارد که با حوزه های علمی اهل سنت در پاکستان، در حجاز، در مصر، در جاهای دیگر، ارتباط برقرار کنید؛ البته ارتباطات مضبوط و تعریف شده و از مرکز معین؛ چون امروز ارتباطات شخصی معنا و ارزشی ندارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم - 1389/08/02 عنوان فیش :احتیاج حوزه علمیه به فلسفه کلیدواژه(ها) : فلسفه اسلامی, آخوند خراسانی, علامه طباطبایی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حوزههای علمیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : هویت علمی حوزه هم نکتهی مهمی است؛ منحصر به فقه و اصول نیست. فقه و اصول خیلی مهم است، در این شکی نیست؛ قبلا هم ما گفتیم ستون فقرات حوزه های ما فقه است؛ اما این معنایش این نیست که ما به فلسفه احتیاج نداریم. امروز بیش از گذشته به فلسفه احتیاج داریم. روزی بود که ملاهای بزرگ ما، مجتهدین بزرگ ما برای تحصیل فلسفه «شدّ رحال» می کردند - مثل آخوند خراسانی که در سبزوار پیش حاج ملاهادی رفت و زانو زد و فلسفه خواند - یا بزرگانی از فقها و اصولیین ما که رفتند فلسفه خواندند و آن را فرا گرفتند. امروز از آن روز خیلی بیشتر احتیاج داریم. آن روزی که مرحوم علامه طباطبایی در نجف پیش مرحوم آسیدحسین بادکوبهای فلسفه می خواند، آن روز نیاز به فلسفه اسلامی به مراتب کمتر از امروز بود که این همه مکاتب گوناگون، این همه افکار جدید، این همه شبهه، این همه پیشنهاد فکری در دنیا مطرح است؛ آن هم با این روابط و ارتباطات آسان و سریع؛ با اینترنت و با بقیه وسائل، کتاب و مجله و چه و چه. بنابراین به فلسفه احتیاج است. نه فقط به فلسفه، به علوم دیگر هم در حوزه قم نیاز هست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم - 1389/08/02 عنوان فیش :مدرسه آیتالله گلپایگانی ؛ قدیمیترین مدرسه برنامهریزی شده در حوزه کلیدواژه(ها) : تحول در حوزه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سید محمدرضا گلپایگانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از شیوههای نو در آموزش علم، در تعلیم علم، در گسترش علم، در تولید علم نباید ترسید؛ از شیوههای نو نباید واهمه کرد. هدف وقتی پرداختن به علم است، حقیقتا دنبال علم هستیم و زمام کار دست افراد عالم است، شیوههای نو هر جور که باشند، قابل قبولاند. این را من عرض بکنم که در همین حوزه قم، مبتکر مدارس برنامهای، یکی از فقهای معروف منحصر در امر فقاهت بود؛ یعنی مرحوم آیتالله گلپایگانی. اصلا مدرسهی برنامهریزی شده در حوزه قم، تأسیس آقای گلپایگانی است؛ قبل از مدرسه حقانی. مرحوم آقای بهشتی و دیگران مدرسه حقانی را از روی مدرسه آقای گلپایگانی درست کردند. در واقع مرحوم آقای بهشتی و بعضی دیگر مدرسین آنجا بودند؛ بعد بیرون آمدند و خودشان مدرسه حقانی را بنیانگذاری کردند. مدرسه آقای گلپایگانی - که ظاهرا هنوز هم این مدرسه به همین اسم هست - قدیمیترین مدرسه برنامهریزی شده در حوزه است. آقای گلپایگانی یک فقیه متبحر متخصص در کار فقاهت و پابند به مسائل فقاهت، نترسید از اینکه یک برنامه نوئی را در امر آموزش اجرا کند. البته ایشان نوآوری های دیگری هم داشتند. اول جائی که در حوزه، این مسائل رایانهای و اینها را راه انداخت، دستگاه آقای گلپایگانی بود، که بعد البته رواج بیشتری پیدا کرد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم - 1389/08/02 عنوان فیش :امروز فقه واصول برای تبلیغ دین کافی نیست کلیدواژه(ها) : حوزه و نیازهای روز, حوزههای علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیدابوالحسن اصفهانی, شیخ مرتضی انصاری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزه خیلی کار دارد. البته وقتی ما میگوئیم فلان رشتهها بیاید، فلان کارها انجام بگیرد، بعضی میگویند آقا شما به فقه و اصول بیاعتنائی کردید؛ ما در حوزه، دیگر صاحب جواهر یا شیخ انصاری متخرج نداریم. این جزو حرفهای رائج است. من این حرف را قبول ندارم. اولاً مثل شیخ انصاری کو؟ توی حوزههائی هم که مخصوص این کار بودند، مگر چند تا شیخ انصاری داشتیم؟ عرض کردم؛ به نظرم نمیرسد که بعد از شیخ انصاری، هیچکدام از شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان تا امروز به رتبه شیخ انصاری رسیده باشند. بله، حرفهای ایشان را ذکر میکنند، اشکال میکنند، ایراد میکنند، اشکالها هم وارد است؛ اما مسئلهی شیخ، مسئلهی دیگری است. آن قالبی که شیخ علیهالرحمه برای استنباط فقهی بعد از صاحب جواهر و روی دست صاحب جواهر، شیخ فراهم کرده شما ملاحظه کنید «مکاسب» شیخ را با «متاجر» جواهر مقایسه کنید تا معلوم شود فرق بین شیخ و صاحب جواهر چقدر است. بعد از صاحب جواهر، مگر ما چند تا مثل صاحب جواهر در حوزههای علمیه تربیت کردیم که حالا از حوزه گله کنیم که صاحب جواهر تربیت نمیکنیم! خب، اینها قلههائی بودند، هر چند وقت یکبار، یک مجموعه علمی و انسانی به یک قلهای دست پیدا میکند. اگر در زمان ما صاحب جواهر یا شیخ انصاری درست نشد، جای گله نیست که چرا نتوانستیم؛ خیال کنیم که اگر ما این درسها را کنار میگذاشتیم و فقط به فقه و اصول میچسبیدیم، حالا چند تا صاحب جواهر داشتیم؛ نه، آن روزی هم که حوزه نجف منحصر و مختص به فقه و اصول بود و غیر از آن نبود - که مرحوم سید اصفهانی (رضواناللهتعالیعلیه) اینجور فرموده بودند که باید فقط فقه و اصول باشد – ما ندیدیم در نجف مثل صاحب جواهر یا شیخ انصاری تربیت شود. این اولاً. ثانیاً اعتقاد ما این است که ما امروز نوکر دینیم؛ ما نوکر اسمها که نیستیم. روحانیت برای چیست؟ روحانیت برای این است که بتواند مردم را تغذیه دینی کند؛ البته عالمانه. آن روز یک طلبهای میآمد نجف درس میخواند، فقه و اصول میخواند، رجال میخواند و بعضی چیزهای دیگر میخواند، ملا میشد، فاضل میشد؛ اگر در نجف میماند میشد بحرالعلوم و کاشفالغطاء؛ اگر از نجف خارج میشد، میشد میرزای قمی و ملامهدی نراقی و ملا احمد نراقی و حاجی کلباسی و سید شفتی و امثال اینها. یعنی هر کدام از اینها در هر شهری بودند، برای هدایت و تغذیه معنوی و فکری مردم خودشان کافی بودند. یک سید شفتی یا یک حاجی کلباسی یا یک میرزا مهدی شهید در مشهد، خودش و شاگردانش میتوانستند مردم را از لحاظ فکری تغذیه کنند. آن وقت عوامل گمراهکننده و لغزانندهی مردم زیاد نبود؛ همان شهوات شخصی انسانها بود که همیشه انسانها به آن دچار و مبتلایند؛ آن هم با موعظه و نُزهت و تذکر و از این چیزها تا حدود زیادی قابل رفع بود؛ یک مقدارش هم میماند که خب، همیشه گنهکارانی هستند. آن روز دیگر تلویزیون نبود، اینترنت نبود، این همه کتاب و مجله و افکار جدید نبود، این همه فلسفههای جدید داخل ذهنهای مردم نبود، شبکهی فیلمهای خانگی نبود، ماهواره نبود، مغریات و مذلاتی که جوان و پیر را تحت تأثیر قرار میدهد - افکار و شبهات گوناگون - نبود. آن روز وقتی عالم وارد یک شهری میشد - مثل میرزای قمی یا مثل حاجی کلباسی - از همهی مردم آن شهر فاضلتر بود. فضلای هر شهری کسانی بودند که چند جمله ادبیات یا عقلیات یا شبیه این چیزها را خوانده بودند؛ اینها از همهی آنها بهتر بودند، بالاتر بودند؛ در مقام برخورد و زورآزمائی علمی، کسی از عهدهی آنها برنمیآمد؛ اما امروز اینجوری نیست. امروز ما فقه و اصول که میخوانیم، اگر توی یک شهری برویم، اینجور نیست که از همه زورمان بیشتر باشد؛ در رشته های مختلف، در کارهای مختلف، در حرفهای مختلف، در افکار مختلف کسانی هستند که مسلطند، فنانند، متبحرند؛ کسانی بخواهند عرصه را از آنها بگیرند، باید به قدر آنها زور داشته باشند. امروز فقه و اصول کافی نیست برای اینکه انسان بتواند تبلیغ دین را بکند. بنابراین حوزهها وظیفهشان خیلی سنگین است. این تنوع در علوم حوزوی یک نیاز قطعی و مبرم است و بایستی در برنامهریزی به آن توجه شود. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم - 1389/07/29 عنوان فیش :مصادیق تاریخی استفاده علما از دشمنی دشمنان کلیدواژه(ها) : حوزه علمیه قم, وظایف روحانیت, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, سیدابوالحسن اصفهانی, مبارزات ضد استبدادی علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزههای علمیه - بخصوص حوزهی علمیهی قم - در هیچ دورهای از تاریخ خود، به قدر امروز مورد توجه افكار جهانی و انظار جهانی قرار نداشتهاند؛ به قدر امروز مؤثر در سیاستهای جهانی و شاید مؤثر در سرنوشت جهانی و بینالمللی نبودند. حوزهی قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزهی علمیهی قم، امروز از همیشهی این تاریخ، دوستان بیشتری دارید؛ دشمنان بیشتر و خطرناكتری هم دارید. امروز حوزهی علمیهی قم - كه در قلهی حوزههای علمیه قرار گرفته است - یك چنین موقعیت حساسی را داراست. در اینجا یك مغالطهای هست كه باید به آن اشاره كنم. ممكن است بعضی بگویند اگر حوزههای علمیه وارد مسائل جهانی، مسائل سیاسی، مسائل چالشی نمیشدند، اینقدر دشمن نمیداشتند و محترمتر از امروز بودند. این مغالطه است. هیچ جمعی، هیچ نهادی، هیچ مجموعهی باارزشی به خاطر انزوا و كنارهگیری و گوشهنشینی و خنثی حركت كردن، هرگز در افكار عمومی احترامبرانگیز نبوده است، بعد از این هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهای بیتفاوت و تنزهطلب كه دامن از مسائل چالشی برمیچینند، یك احترام صوری است؛ یك احترامِ در معنا و در عمق خود بیاحترامی است؛ مثل احترام به اشیاء است، كه احترام حقیقی محسوب نمیشود؛ مثل احترام به تصاویر و تماثیل و صورتهاست؛ احترام محسوب نمیشود. گاهی این احترام، اهانتآمیز هم هست؛ همراه با تحقیر باطنیِ آن كسی است كه تظاهر به احترام میكند. آن موجودی كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمیانگیزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّی در دل دشمنان خود. دشمنی میكنند، اما او را تعظیم میكنند و برای او احترام قائلند. اولاً حاشیهنشین شدن حوزهی علمیهی قم و هر حوزهی علمیهی دیگری به حذف شدن میانجامد. وارد جریانات اجتماع و سیاست و مسائل چالشی نبودن، بتدریج به حاشیه رفتن و فراموش شدن و منزوی شدن میانجامد. لذا روحانیت شیعه با كلیت خود، با قطع نظر از استثناهای فردی و مقطعی، همیشه در متن حوادث حضور داشته است. برای همین است كه روحانیت شیعه از یك نفوذ و عمقی در جامعه برخوردار است كه هیچ مجموعهی روحانی دیگری در عالم - چه اسلامی و چه غیر اسلامی - از این عمق و از این نفوذ برخوردار نیست. ثانیاً اگر روحانیت میخواست در حاشیه و در پیادهرو حركت كند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - كه نمونهی برجستهی آن، انقلاب عظیم اسلامی است - كناره میگرفت و در مقابل آن بیتفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است. ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحریك دشمنیهاست، این دشمنیها در یك جمعبندی نهائی مایهی خیر است. آن دشمنیهاست كه غیرتها و انگیزهها را تحریك میكند و فرصتهائی برای موجود زنده میآفریند. هر جا به مجموعهی روحانیت یا به دین یك خصومتورزی و كینورزیای انجام گرفت، در مقابل، حركتی سازنده از سوی بیداران و آگاهان انجام گرفت. یك وقتی در جمعی گفتم كه نوشتن یك كتاب به وسیلهی یك نویسندهی متعصب ضد شیعه، موجب به وجود آمدن چندین كتاب منبع بزرگ شیعی شد. در همین شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوی یك فرد منحرف كه تركیبی از تفكرات سكولاریستی و گرایشهای وهابیگری داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتی تعطیل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنویسد؛ كه در این كتاب، اهمیت حكومت اسلامی و ولایت فقیه، نخستین جوانههایش مشاهده میشود. بازتولید این تفكر مهم فقهی و شیعی در ```كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرایشهای چپ و ماركسیستی و حزب توده در دههی 20 و اوائل دههی 30 نمیبود، كتاب ماندگاری مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمیشد و به وجود نمیآمد. بنابراین، این دشمنیها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومتورزی انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه - یعنی حوزهی علمیه - از خود واكنشی نشان داد و فرصتی آفرید. دشمنیها فرصتآفرینند؛ آن وقتی كه ما بیدار باشیم، آن وقتی كه ما زنده باشیم، آن وقتی كه ما غافل نباشیم. در همان دوران رضاخانی، آن حركت خصمانهای كه با روحانیت شد، موجب شد مرجع تقلیدی مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) اجازهی صرف وجوهات را در تولید نشریههای دینی و مجلات دینی بدهد؛ كه این یك چیز بیسابقهای بود، در آن روز هم چیز عجیبی بود. بنابراین نشریهی دینی با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دینی با اتكای به سهم امام به وجود آمد. یعنی شخصیتی مثل سید اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) برخلاف آنچه كه برخی تصور میكردند و میكنند، به فكر مسائل فرهنگی كشور ما و دنیای شیعه و كشور شیعه است و صرف سهم امام را در یك چنین كاری مجاز میشمرد؛ اینها فرصتهاست. دشمنیها یك چنین فرصتهای بزرگی را به وجود میآورند. رابعاً با بیطرف ماندن روحانیت در مسائل چالشیِ اساسی، موجب نمیشود كه دشمن روحانیت و دشمن دین هم بیطرف و ساكت بماند؛ «و من نام لمینم عنه». اگر روحانیت شیعه در مقابل حوادث خصمانهای كه برای او پیش میآید، احساس مسئولیت نكند، وارد میدان نشود، ظرفیت خود را بروز ندهد، كار بزرگی را كه بر عهدهی اوست، انجام ندهد، این موجب نمیشود كه دشمن، دشمنی خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعالیت خودشان افزودند و پیش آمدند. غربیها ظرفیت عظیم فكر شیعه برای مواجههی با ظلم جهانی و استكبار جهانی را از مدتها پیش فهمیدهاند؛ از قضایای عراق، از قضایای تنباكو؛ لذا آنها ساكتبشو نیستند؛ آنها به تجاوز خود، به پیشروی خود ادامه میدهند. سكوت و بیطرفی علما و روحانیون و حوزههای علمیه به هیچ وجه نمیتواند دشمنی دشمن را متوقف كند. بنابراین حركت حوزههای علمیه، بیطرف نماندن حوزههای علمیه در قبال حوادث جهانی، در قبال مسائل چالشیِ ملی و بینالمللی یك ضرورتی است كه نمیشود از آن غافل شد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری - 1389/06/25 عنوان فیش :نوشته شدن کتب الذّريعة، مبسوط و رجال در پاسخ به تهمتهای مخالفین کلیدواژه(ها) : شیخ آقا بزرگ تهرانی, الذّریعة, الذّریعة, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, اهانت به مقدسات اسلامی, اهانت به قرآن, فجر الاسلام, احمدامین مصری, مبسوط, رجال, حوادث دنیای اسلام, فتنه ۸۸, بصیرت, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ جمهوری اسلامی بعد از رحلت امام خمینی(ره), آمادگی برابر دشمن, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این حوادث گوناگون، هجمههای مختلف، همین حادثهی ننگین اهانت به قرآن شریف و عزیز در كشور آمریكا، حوادث بیدار كننده است؛ اینها آن زنگهائی است كه میخورد تا انسان در خواب غفلت فرو نرود، خواب انسان سنگین نشود، از پیرامون خود غافل نشود؛ این نعمت بزرگی است. ما در طول تاریخ و در طول انقلاب از اینگونه حوادث داشتیم و افراد مؤمن و بصیر و هوشیار از این استفاده كردند؛ از دشمنی دشمنها استفاده كردند. معروف بود، ما شنیده بودیم - حالا من یادم نیست جائی هم این را خواندهام یا نه، اما از قدیم در دهنها بود - كه این كتاب «فجر الاسلام» را كه احمدامین مصری نوشت كه تهمتهای زیادی و اهانتهای زیادی در این كتاب به شیعه كرده است - كه بعد هم «ضحی الاسلام» و «ظهر الاسلام» و «عصر الاسلام» را نوشت و همین طور در همهی اینها همین اهانتها تكرار شده - وقتی منتشر شد، موجب شد كه تعدادی از بزرگان و روشنفكران حوزهی علمیهی نجف به فكر بیفتند و پاسخ عملی بدهند. لذا مرحوم آشیخ آقا بزرگ تهرانی كتاب «الذّریعة» را نوشت؛ مرحوم سید محسن جبل عاملی كتاب «رجال» معروف خودش را و «اعیان الشیعة» را نوشت؛ مرحوم صدر كتاب «تأسیس الشیعة لفنون الاسلام» را نوشت؛ اینها دفاع كردند، دفاع عملی. یعنی یك كتاب سیصد چهارصد یا دویست سیصد صفحهایِ فجر الاسلام موجب شد كه چند دائرةالمعارف بزرگ در شیعه به وجود آمد. این، زنگ بیدارباش بود؛ خورد، این طرف بیدار شد و كاری كه باید بكند، انجام داد. در گذشته هم همین جور بوده. شما نگاه كنید اولِ كتاب «مبسوط» شیخ (رضوان اللَّه علیه) - كه در اُخریات حیات مباركشان این كتاب را نوشتند - ایشان میگوید كه ما زیاد میشنویم كه مخالفین ما فقه ما را تحقیر میكنند؛ «یستحقرونه و یستنزرونه» - یعنی یستقلّونه - و میگویند فقه شما فروع ندارد، چه ندارد؛ لذا من این كتاب را نوشتم. كتاب مبسوطِ به این عظمت، با این همه فروع، كه خود ایشان میگوید كه من در هیچ یك از مذاهب اسلامی تاكنون كتابی در همهی ابواب فقه كه با این همه فرع نوشته شده باشد، ندیدم؛ این را شیخ، خودشان در اول كتاب بیان میكنند. یعنی یك اهانت، یك طعن، موجب پدید آمدن یك چنین حادثهی شیرینی میشود. یا شیخ نجاشی (رضوان اللَّه علیه) در اول كتاب «رجال» كه یكی از بهترین و اساسیترین سندهای رجالی ما از هزار سال به این طرف است كه برای ما حفظ شده، میگوید كه من شنیدم كه سید شریف فرمود - ظاهراً سید مرتضی را میگویند - كه مخالفین ما میگویند كه: «ان لا سلف لكم»؛ شما گذشته ندارید؛ «و لا مصَنَّف» یا «مصَنِّف»؛ علمای مصنِّف ندارید، سلف ندارید، گذشته ندارید. من این كتاب را نوشتم تا ببینند كه چرا، ما اینها را داریم. ببینید، بزرگان از حوادث اینجور استفاده كردند. به نظر من، باید با این چشم به این حوادث تلخ نگاه كرد. نه اینكه اهانت به قرآن كار كوچكی است؛ خیلی بزرگ است، خیلی زشت است، خیلی ننگین است؛ اما برای ما باید زنگ بیدارباش باشد، باید حواسمان را جمع كنیم، بفهمیم كه: «من نام لم ینم عنه»؛ اگر ما اینجا خواب برویم، جبههی دشمن، پشت سنگر خودش معلوم نیست خواب رفته باشد؛ او بیدار است، علیه ما توطئه خواهد كرد. به نظر من، فتنهی سال 88 هم همین بود؛ برای ما یك زنگ بود، یك زنگ بیدارباش بود. بعد از آنی كه در یك انتخاباتی، چهل میلیون شركت میكنند و همهی ما تا آخر شب، خوشحال، خرسند كه پای صندوقهای رأی مردم جمع شدند و تا آخر شب رأی دادند - و البته هنوز عدد گفته نشده بود، همه هم لذت میبردند - ناگهان از یك گوشهای، فتنهای شروع میشود؛ ما را بیدار میكند؛ میگوید: به خواب نروید، غفلت نكنید، خطرهائی در مقابل شما وجود دارد و آن خطرها اینهاست. به نظر من، همهی حوادث را اینجوری باید نگاه كرد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مداحان - 1389/03/13 عنوان فیش :رکن الواعظین؛ نمونه یک منبری و روضهخوان هنرمند کلیدواژه(ها) : رکن الواعظین, مبلغان, مداحی, هنر مداحی, روضهخوانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من بارها توصیه كردهام، باز هم توصیه میكنم؛ منبرتان را، مجلستان را تقسیم كنید به دو قسم: قسم اول، معارف و اخلاقیات ... یك قسم منبر هم مربوط به مدایح و مراثی اهلبیت(علیهمالسّلام) است. البته ما در باب مرثیهخوانی حرفهای زیادی داریم... در مرثیهخوانی بایستی به صدق واقعه پایبند بود. درست است كه شما میخواهید مستمع خودتان را بگریانید، اما این گریاندن را به وسیلهی هنرنمائی در كیفیت بیان واقعه تأمین كنید، نه در ذكر واقعهای كه اصل ندارد. ما در گذشتهها سراغ داشتیم - انشاءاللَّه حالا آنجور نیست - كه بعضیها فیالمجلس یك چیزی را جعل میكردند؛ نكتهای همان جا به ذهنش میآمد، میدید خوب است، موقعیت خوب است، همان جا میگفت و از مردم اشك میگرفت! این درست نیست. اشك گرفتن از مردم كه هدف نیست؛ هدف، آمیختن این دلِ اشكآلود - كه اشك را به چشم میرساند و چشم را اشكبار میكند - به معارف زلال است؛ البته با هنرنمائی. ما در مشهد یك منبریِ معروفی داشتیم - خدا او را رحمت كند - مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم ركن الواعظین. او منبر میرفت و مردم پای منبر روضهخوانی او مثل ابر بهار گریه میكردند؛ در حالی كه خودش هم بارها میگفت من اسم نیزه و خنجر نمیآورم. واقعاً هم نمیآورد؛ بنده دهها منبر از او دیده بودم. حادثه را آنچنان هنرمندانه تصویر میكرد كه مجلس را منقلب میساخت؛ بدون اینكه بگوید «كشتند»، بدون اینكه بگوید «تیر زدند»، بدون اینكه بگوید «شمشیر چنین زدند» یا «خنجر چنین زدند»؛ اینها را نمیگفت. میتوان با شیوههای هنرمندانه، روضهخوانیِ خوب كرد و گریاند. مربوط به :پیام تسلیت در پی درگذشت آیتالله منتظری - 1388/09/29 عنوان فیش :پیش آمدن امتحانی سخت برای آیت الله منتظری در اواخر دوران حیات امام خمینی(ره) کلیدواژه(ها) : حسینعلی منتظری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ رهبری امام خمینی(ره) بعد از انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایشان [آیتالله منتظری] فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختیهای زیادی در این راه تحمل كردند. در اواخر دوران حیات مبارك امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد كه از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را كفارهی آن قرار دهد. مربوط به :پیام تسلیت در پی درگذشت حجتالاسلام والمسلمین غلامحسین جمی - 1387/10/10 عنوان فیش :خدمات حجة السلام و المسلمين غلامحسين جمي کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, غلامحسین جمی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : روحانی مجاهد و فداكار جناب حجة السلام والمسلمین حاج شیخ غلامحسین جمی رضوان الله علیه به لقاءالله پیوست و با كوله باری از عمل صالح و جهاد مخلصانه در پیشگاه خدای متعال حضور یافت. تلاش و مبارزات این روحانی عالیقدر كه از سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده بود، در نخستین سالهای پیروزی و بویژه پس از یورش رژیم بعثی به مرزهای كشور، به اوج رسید و یادگاری فراموش نشدنی از مقاومت و صبوری و شهامت بجای گذاشت. او در روزهای مِحنت خرمشهر و آبادان برای رزمندگان خطوط مقدم، سنگری معنوی و پشتیبانی بینظیر بود. در سختترین شرایطِ آتشباریهای دشمن، حضور مؤثر و خطبهها و سخنرانیهای تسلاّبخش او قطع نشد و در دوران خطر و سختی و مِحنت، مردم آبادان و رزمندگان دست از جان شسته را تنها نگذاشت. پروندهی عمل این مرد مؤمن و صبور و بیادعا در نزد پروردگار رحیم و غفور و اولیائش، مایهی سرافرازی او و جلب رحمت حضرت حقّ متعال است انشاءالله. مربوط به :بیانات در دیدار شاعران در ماه مبارک رمضان - 1387/06/25 عنوان فیش :واعظ قزوینی ؛ در قله ى شعر اخلاقى کلیدواژه(ها) : واعظ قزوینی, شعر, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, صائب تبریزی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از نیازهای امروز ما، شعر اخلاقی است.شعر اخلاقى ممکن است در عالیترین حد خوبى هم باشد. شما به تاریخ ادبیات ما نگاه کنید. سعدى از جهت شعر اخلاقى و شعر نصیحت و پند در قله است. فردوسى همین جور است، نظامى همین جور است، سنایى همین جور است، ناصرخسرو همین جور است؛ خیلى از شعراى بزرگ ما همین جورند. بعد جامى همین جور است. و در این اواخر، در دوره ى سبک هندى، واعظ قزوینى همین جور است. واعظ قزوینى یک واعظ بوده؛ منبر میرفته و وعظ میکرده و شعرش از لحاظ هنرى در قله ى شعر است؛ در سبک هندى و بسیار خوب، پرمضمون و قوى. و خود صائب. شما تو این چندین ده هزار شعر صائب که نگاه کنید، اگر فقط غزلیات نصیحت آمیز و اخلاقى او را جمع کنید، یک دیوان قطورى خواهد شد. مربوط به :بیانات در دیدار مردم لار - 1387/02/19 عنوان فیش :ایستادگی مردم لار به رهبری سیدعبدالحسن لاری در مقابل متجاوزان انگلیسی کلیدواژه(ها) : سیدعبدالحسین لاری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزه علما با انگلیس نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نام لار در تاریخ اخیر ایران از نام مرحوم آیةاللَّه العظمی سید عبدالحسین لاری قابل جداكردن نیست. هر جا یادی از لار و نگاهی به تاریخ صد ساله، صد و بیست سالهی اخیر كشور بشود، نام این مرد بزرگ در این تاریخچه، برجسته و درخشنده است. منطقهی لارستان در صد و اندی سال پیش به همت این مرد بزرگ و كمك مردم این منطقه - مردم شهرها و عشایر - یك حركت اسلامی بسیار پرماجرائی را در تاریخ ما ثبت كردند. اگر ارزیابی ما در بارهی ملتها تابع این است كه مقدار آگاهی آنها را بسنجیم، مقدار عزم و ارادهی ملی آنها را بسنجیم، روشنبینی و شجاعت آنها در اقدام را بسنجیم - اگر این وسیلهی سنجش قدر و قیمت جمعیتها و ملتهاست - باید بگوئیم مردم لار و منطقهی لارستانِ بزرگ، به حسب این مقیاسها و معیارها جزو برجستهترین مردم كشورِ پهناور ما هستند. آن روزی كه مسئلهی آزادیخواهی و مبارزهی با استبداد در كمتر نقطهای از كشور مطرح بود، در این منطقه به بركت روحانیتِ این مجتهد بزرگ و آگاه، مسئلهی مبارزه با استبداد برای مردم مطرح شد. آن روزی كه مقاومت در مقابل اشغالگران خارجی برای بسیاری از ملتهای منطقهی ما و ملت خود ما چندان معنای روشنی نداشت، مردم منطقهی لارستان به رهبری این سید بزرگوار در برابر اشغال انگلیس ایستادند؛ در مقابل زورگوئی انگلیسها جان خودشان را كف دست قرار دادند. مرحوم آیةاللَّه آ سید عبدالحسین لاری در نامهای كه به فرزند خودش مینویسد، مینویسد فشارها زیاد است، اما من تا آخرین قطرهی خون خودم ایستادهام. وقتی رهبر اینجور است، وقتی پیشوای مردم اینجور صادقانه میایستد، به طور طبیعی عزم و ارادهی ملی در جهت درست به كار میافتد و ملتها را هدایت میكند. بعد از آن بزرگوار هم فرزند او، مرحوم آیةاللَّه آ سید عبدالمحمد - كه شخصیت برجستهی روحانی است - هم مبارزاتی را انجام دادند. از این گذشتهی لار یك بهرهمندی عبرتآموز برای وضع امروز خودمان و آیندهی ملت عزیز و نیرومند خودمان باید بكنیم و آن این است كه این الگو نشان داد كه اگر یك ملتی با یك رهبری درست، رهبریای كه دل به دنیا و مطامع دنیا نسپرده باشد، وارد دشوارترین میدانها شود، خواهد توانست بر بزرگترین و لجوج و عنودترین دشمنها پیروز شود. مربوط به :بیانات در دیدار مردم و عشایر شهرستان نورآباد ممسنی - 1387/02/15 عنوان فیش :مصادیق ایستادگی عشایر فارس در مقابل دستگاههاي استکباري و استبدادي کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزات ضد استعماری ملت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در کشور ما، عشایر مایهی عزت و افتخارند. من در یک جمعی گفتم: بعضی از کشورها از اختلاف قومیتها در میان ملتشان، احساس بیم میکنند و میترسند؛ ولی ما از عشایرمان احساس خرسندی و خوشبختی میکنیم! چرا؟ چون عشایر ما - در هر نقطهای که هستند - پاسدار ملیت، پاسدار دین، طرفدار روحانیون و علاقهمند به مبانی اسلامی و سنتهای بومی این کشور بودهاند. ملیت ما - که به فضل پروردگار با عنصر دین و اعتقاد به خدا آمیخته شده است - در همهی دورانها و به کمک سنتهایی که بیش از همه در میان اقوام و عشایر گوناگون نفوذ و رسوخ داشته، باقی مانده است. بخصوص این عشایری که در مناطق مرکزی کشور هستند - منطقهی فارس، منطقهی اصفهان - ولایتمدارند و در طول این زمانها پاسدار تفکر اسلامی و تفکر وابستهی به اهلبیت (علیهمالسّلام) بودهاند. لذا در هر دورهای از دورههای طاغوت که میان روحانیت و علماء و دستگاههای استکباری و استبدادی برخورد و اصطکاکی پیش آمده است، عشایر به عنوان نیروهایی برای روحانیت، در مقابل قدرتهای مستبد و زورگو ایستادهاند. در همین استان فارس، عشایر در مقابل سلطهی انگلیس ایستادند و با انگلیس مبارزه کردند؛ در مقابل سلطهی استبدادی پادشاهان دوران طاغوت - در دوران قاجاریه و در حول و حوش نهضت روحانی بزرگ، مرحوم آیةالله سید عبدالحسین لاری - ایستادگی کردند؛ بعد از آن در دوران رضاخان و بعد هم در دوران نهضت روحانیت، عشایر غیرت عشایری خود و اعتقاد عمیق خود به دین را نشان دادند. این را حفظ کنید. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز - 1387/02/14 عنوان فیش :انواع موانع درونی رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : اعتماد به نفس ملی, وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, تاریخ حکومتهای اموی و عباسی, اسلام منهای سیاست, مسئله مهدویت, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, مارکسیسم, گرایشات مارکسیستی در ایران, مبارزات چریکی در ایران, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : موانع[رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی] چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتیم: یكی موانع درونی، یكی موانع بیرونی. موانع درونی یعنی چه چیزهائی؟ یعنی آن چیزهائی كه در درون خود ما انسانها - چه تصمیمگیرانمان، چه آحاد مردممان، چه ناظرین بیرون از گود مبارزه و انقلاب - وجود دارد؛ اینها موانع درونی است. موانع درونی، ضعفهاست؛ ضعفهای فكری است، ضعفهای عقلانی است، راحتطلبی است، آسانگرائی است، آسانپنداری است؛ این گاهی اوقات خودش یكی از موانع تحقق آن چیز است. باید برآورد و تقویم نسبت به كار و مشكلات كار، مطابق با واقع یا لااقل نزدیك به واقع باشد. آسانپنداری هم مثل آسانگیری و سهلانگاری است؛ آن هم یكی از موانع راه است. گریز از چالش هم یكی از ضعفهای درونی ماست. به گریز از چالش، بغلط میگویند عافیتطلبی. عافیتطلبی چیز خوبی است. عافیت یكی از بزرگترین نعمتهای الهی است؛ «یا ولیّ العافیة نسئلك العافیة؛ عافیة الدّنیا و الأخرة». عافیت به معنای پنجه نیفكندن نیست؛ به معنای درست عمل كردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا عقب كشیدن است. عافیت از بلا، مثل این است كه بگوئیم عافیت از گناه. بنابراین عافیتطلبی چیز بدی نیست؛ لیكن بغلط به گریز از چالش میگویند عافیتطلبی؛ یعنی در واقع همان راحتطلبی، مواجههی با مشكلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن برای مواجههی با مشكلات. اینها ضعفهای درونی ماست. یكی دیگر از ضعفهای درونی عبارت است از تربیتهای اجتماعیِ موجود و عادتهای تاریخی، كه اینها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شاید از حالات روانی و تربیتهای تاریخیِ ما در هنگامی كه انقلاب پیروز شد، تصویر درستی نداشته باشید. امروز ما میبینیم كه عنوان «ما میتوانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند آقا شما میتوانید بزنید روی دست صنعتگران پیشروِ دقیقترین و ظریفترین صنایع دنیا، شما میگوئید بله؛ اگر همت كنیم، تلاش كنیم، میتوانیم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهوری اسلامی خودش را قادر بر هر كاری میداند؛ این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیتهای قبلی درست عكس این بود. هر كاری كه مطرح میشد، میگفتند آقا ما كه نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما كه نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله كنیم، میگفتند آقا ما كه زورمان نمیرسد، ما كه نمیتوانیم! «ما میتوانیمِ» امروز، آن روز «ما نمیتوانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقی و تاریخیِ بازماندهی از دوران گذشته است. توسری خوری، شنیدن زور، دیدن فسق در كسانی كه از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاكیزهدامنی دارد، عادت شده بود. یعنی اگر در دوران پیش از انقلاب میآمدند به مردم میگفتند آقا فلان مسئول عالی كشور - حالا شخص اول كه خود شاه بود - یا وزرا یا مسئولین فلان عیاشی را كردند، فلان فسق را كردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیكردند؛ میگفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنی عادت كرده بودند به اینكه مسئولانی را كه باید پاك باشند و پاكدامن باشند، آلودهدامن و ناپاك ببینند. ما تعجب میكردیم از اینكه در صدر اسلام چطور یك خلیفه مست رفت برای مردم نماز صبح خواند! هم دربارهی خلیفه هست، هم دربارهی یكی از امرای منصوب از قِبل یك خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو ركعت است؛ اما او چون سركیف بود، شش ركعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زیادی خواندی؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهی، بیشتر هم میخوانم! این در تاریخ بود. در آن زمان مردم میدیدند كه خلیفه یك چنین فسقی را دارد انجام میدهد، اما تحمل میكردند و بیتفاوت از مقابل این قضیه میگذشتند. زمان ما هم همینجور بود. در دورهی طاغوت - كه ماها تا قبل از پیروزی انقلاب با طاغوت مواجه بودیم - قضیه همینجور بود. مردم تعجب نمیكردند از اینكه پادشاه كشور اسلامی فسق كند، فجور كند، بادهگساری كند، كارهای هرزه انجام دهد. شاید من قبلاً گفته باشم كه یكی از علمای بزرگ تبریز كه مرد بسیار دانشمند و عالمی بود و بنده هم او را دیده بودم - استاد پدر ما بود - پیرمردی بود بسیار عالم، اما بسیار ساده! من یك وقتی رفته بودم تبریز، شاگردان و دوستانِ علاقهمند خود ایشان نقل میكردند؛ میگفتند یك وقتی محمدرضا در دورهی جوانیاش آمده بود تبریز، رفته بود سراغ این آقا. احترام كرده بود از این آقا، رفته بود توی آن مدرسهای كه این آقا تدریس میكرده. بعد كه محمدرضا رفته بود، این آقای عالم - كه عالم هم بود، متقی هم بود، منتها ساده بود - مجذوب شاه شده بود و از او تعریف میكرد. دوستان گفته بودند آقا شما كه از این شخص تعریف میكنید، این مرد این كارهای خلاف را انجام میدهد - حالا كارهائی كه در نظر آن عالم، خیلی بزرگ باید مینمود؛ مثلاً او شراب میخورد - گفته بود خوب، شاه است دیگر؛ میخواهی شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازی میكند، گفته بود شاه است دیگر؛ پس میخواهی مثلاً چه بازی كند؟! عرف این بود كه چون شاه است، چون وزیر است، پس باید بتواند فسق كند، فجور كند، ناپاكی از خودش نشان بدهد. این جزو عاداتی بود كه در جامعهی ما وجود داشت. اینها همان موانع درونی است؛ اینها آن چیزهائی است كه در مقابل رسیدن به یك هدف و مقصود والا عایق ایجاد میكند. خشم و شهوتهای بیمهار و تربیت نشده، دلبستگی به عادات و عقاید خرافیِ میراثی، و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعفهای درونی است. بعضیها خیلی از چیزها را نمیفهمیدند. مبارزه میكردیم؛ بعضیها به استناد روایاتی كه هر پرچمی كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدی (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. میگفتند آقا شما قبل از مبارزهی حضرت صاحبالزمان (عجّل اللَّه فرجه) میخواهید مبارزه شروع كنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را كه بلند میكنید، در آتش است. معنای حدیث را نمیفهمیدند. یك عدهای از صدر اسلام، از زمان ائمه (علیهمالسّلام) كه شنیده بودند مهدی ظهور خواهد كرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد كرد، ادعای مهدیگری میكردند؛ بعضی بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نیست بدانید هم در بنیامیه ادعای مهدویت بود، هم در بنیعباس بود، هم در افراد دیگری كه چه در زمان بنیعباس و چه در زمانهای بعد تا امروز وجود داشتند، ادعای مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را كسی بلند كند، در آتش است. این معنایش این نیست كه مردم با ظلم مبارزه نكنند، مردم برای تشكیل جامعهی الهی و جامعهی اسلامی و علوی مبارزه و قیام نكنند. این، بد فهمیدن دین است. میبینید اینها همه موانع درونیای بود كه بعد از آنكه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینهها میخواستیم كشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، اینها هر كدامش یك مانع بود. البته اینها برطرف شدنی بود، نه اینكه برطرف شدنی نبود؛ خیلیاش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامی، تبیین خیلی نقش دارد. من این را به شما جوانانی كه احساس مسئولیت میكنید، توی پرانتز عرض میكنم كه تبیین خیلی اهمیت دارد. در مبارزات اسلامی، در همه حال تبیین - بیان واقعیت و رساندن واقعیت؛ تبلیغ، بلاغ - خیلی اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفكر ماركسیستی كه آن روز رائج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ میگفتند مبارزه یك سنت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگوئید، چه نگوئید. یعنی دیالكتیكی كه آنها تفسیر كرده بودند، لازمهاش این بود كه این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد. در سال 49 یك جوانی از همین كسانی كه مشهدی بود، با ما هم آشنا بود، وابستهی به یكی از همین گروهكهائی بود كه آن روز تازه سر بلند كرده بودند، كمونیست بودند - گروه جنگل و امثال اینها - یك جائی با من ملاقات كرد؛ شرح داد كه میخواهیم این كارها را بكنیم. من گفتم توی این زمینهی اجتماعی كه نمیشود؛ یك قدری با مردم صحبت كنید، تبیین كنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم كنید چهكار میخواهید بكنید. با كمال بیاعتنائی گفت: آن روش اسلامی است! بله، روش اسلامی همین است. روش اسلامی تبیین است و همین تبیینها موجب شد كه انقلاب اسلامی بر بسیاری از این پیشزمینههای تاریخی و تربیتهای غلط فائق بیاید و فائق آمد. البته در بعضیاش هم هنوز فائق نیامدیم، كه آن انگیزههای دیگری دارد - مثل این مصرفگرائی و اسراف و این چیزها كه حالا گفتند - این جزو میراثهای ما از گذشته است و متأسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامهی ناسازِ بیاندامِ زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلی مصرفزده هستیم؛ باید این را حلش كنیم. همه باید دست به دست هم بدهند و این قضیه را حل كنند. البته صدا و سیما هم بلاشك نقش دارد. خوب، اینها عوامل درونی بود. مربوط به :بیانات در دیدار مردم یزد - 1386/10/12 عنوان فیش :آيتاللَّه شهيد صدوقی؛ رهبر دينی، سياسی و فرهنگی کلیدواژه(ها) : شهید صدوقی, مردم یزد, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, یزد, حضور مردم یزد در انقلاب اسلامی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من فراموش نمیكنم آن روزهائی كه هنوز ملت ایران شهد پیروزی را نچشیده بود؛ مردم شهرهای مختلف این كشور هركدام به قدر توانائیشان، به قدر همتشان برای به سرانجام رساندن این حركت عظیم كاری میكردند، من آمدم یزد. وضعیتی كه در شهر یزد من دیدم، برای من شگفتآور بود. آن روحیهی پرتپش انقلابی در كنار نظم و انضباط و آرامش و متانت. در این شهر من مرحوم آیتاللَّه شهید صدوقی را- در آن دوره نه به عنوان فقط یك روحانی برجسته در یك شهر بلكه به عنوان یك رهبر دینی و سیاسی و فرهنگی؛ یك رهبر انقلابی تمامعیار در این شهر یزد و در شهرهای سرتاسر استان- مشاهده كردم و احساس كردم. چند روزی من در یزد بودم، وضع شهر را دیدم. از تبعید میآمدم، شهرهای دیگر را هم دیده بودم و بعد دیدم؛ اما وضع یزد بدون اغراق یك وضع استثنائی بود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلّغان و پژوهشگران حوزههای علمیه کشور - 1386/09/08 عنوان فیش :رونق حوزه علمیه حلّه در اواخر قرن ششم تا اوائل هشتم هجری کلیدواژه(ها) : حوزه علمیه حلّه, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حوزههای علمیه, حوزه علمیه قم, پایهگذاری حوزه علمیه قم, خواجه نصیرالدین طوسی, حوزه علمیه نجف, تحول در حوزه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزه به مثابهی یك كلّ كه دارای ابعاض و اجزائی است، یك موجود زنده است. یعنی رشد دارد، نُكس دارد، تحرك و نشاط دارد، جمود و ركود دارد، حیات دارد، ممات دارد؛ یك موجود زنده است. دلیلش هم تاریخ حوزههای علمیه است. یك حوزهی علمیهای- مثلًا فرض كنید- مثل حوزهی علمیهی حلّه در قرن هفتم- حالا هفتم، اواخر ششم تا هفتم، تا اوائل هشتم هجری- یك حوزهی پررونقی است. وقتی خواجه نصیر طوسی رفت حلّه، در آن جمعی از بزرگانِ علما كه مجتمع بودند- آنطوری كه من در ذهنم هست- ظاهراً حدود بیست نفر، بیست و پنج نفر عالم بزرگ بودند كه یكی از آنها محقق حلّی بود، یكی پدر علامه بود، یكی ابن سعیدِ صاحب جامع الشرایع بود- یحیی ابن سعید حلّی- و از این قبیل. این حوزهی حلّه است. حوزهی حلّه امروز وجود ندارد. حوزهی نجف یك روزی بود كه بعد از آن رونق اولیه، ركود پیدا كرد. آدم معروفی، شخص برجستهای در حوزهی نجف نبود؛ بعد شاگردان وحید بهبهانی مثل بحر العلوم و كاشف الغطاء و امثال اینها آمدند آن حوزه را آنچنان به رونق آوردند كه به نظر من دویست سال است كه ضرب دست آنها دارد حوزهی نجف را پیش میبرد. هنر فقهی و عمق كار آنها، حوزه را با نشاط كرد و زنده كرد و همینطور زنده ماند بحمد اللَّه تا دوران اخیر. حوزهی قم نبود؛ یك حوزهی كمرنگ بیرونقی بود بعد از آن رونق اولیهی عهد اسبق. حاج شیخ عبد الكریم حائری (رضوان اللَّه تعالی علیه) آمد، حوزه جان گرفت؛ اینجوری است حوزهی علمیه. امروز را نگاه نكنید؛ فردائی وجود دارد؛ این فردا چگونه است؟ این را شما باید معیّن كنید؛ امروز باید معیّن كند. اگر امروز اركان حوزه یعنی مدیران، صاحبنظران، اساتید، برجستگان همت بكنند، درست فكر كنند و برنامهریزی كنند، حوزه بیست سال دیگر از لحاظ سطح و عمق و عرض و طول و توسعهی نفوس، از حالا بمراتب بهتر خواهد بود. اگر حالا ما پیشبینی نكنیم، نه؛ هیچ معلوم نیست حوزهی قمی در آینده با همین عرض و طول فعلی هم وجود داشته باشد. بزرگانی، محققینی، علمای خوبی، فقهائی، فلاسفهای از حوزه گرفته میشوند؛ میروند- ننقصها من اطرافها- جای اینها باید شخصیتهائی رشد كنند، ببالند؛ جای اینها را پر كنند و بیش از آنچه كه آنها انجام دادند، انجام بدهند. اگر این كار شد، این آیندهنگری انجام گرفت، فردا خوب خواهد بود. اگر این آیندهنگری امروز در حوزهی قم انجام نگیرد و به وضع موجود راضی باشیم؛ به همینی كه حالا حوزه را یكجوری اداره كنیم؛ به این اگر قناعت كنیم، فردا یا حوزهای نداریم یا حوزهای رو به انحطاط خواهیم داشت. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلّغان و پژوهشگران حوزههای علمیه کشور - 1386/09/08 عنوان فیش :مباحثه علمی صاحب حدائق با وحيد بهبهانی؛ نمونه فرهنگ تحمل در حوزههای علمیه کلیدواژه(ها) : کرسیهای آزاداندیشی در حوزه علمیه, اختلاف سلیقه, روحیهی تحمل حرف مخالف, وحید بهبهانی, شیخ مجتبی قزوینی, جواد تبریزی, تحمل مشربهای گوناگون در حوزه علمیه, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : چرا این كرسیهای آزاداندیشی در قم تشكیل نمیشود؟ چه اشكالی دارد؟حوزههای علمیهی ما، همیشه مركز و مهد آزاداندیشیِ علمی بوده و هنوز كه هنوز است، ما افتخار میكنیم و نظیرش را نداریم در حوزههای درسیِ غیر حوزهی علمیه، كه شاگرد پای درس به استاد اشكال كند، پرخاش كند و استاد از او استشمام دشمنی و غرض و مرض نكند. طلبه آزادانه اشكال میكند، هیچ ملاحظهی استاد را هم نمیكند. استاد هم مطلقاً از این رنج نمیبرد و ناراحت نمیشود؛ این خیلی چیز مهمی است. خوب، این مال حوزهی ماست. در حوزههای علمیهی ما، بزرگانی وجود داشتهاند كه هم در فقه سلیقهها و مناهج گوناگونی را میپیمودند، هم در برخی از مسائل اصولیتر؛ فیلسوف بود، عارف بود، فقیه بود، اینها در كنار هم زندگی میكردند، باهم كار میكردند؛ سابقهی حوزههای ما اینجوری است. یكی، یك مبنای علمی داشت، دیگری آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه كنید، از این قبیل مشاهده میكنید. مرحوم صاحب حدائق با مرحوم وحید بهبهانی، نقطهی مقابل؛ هر دو در كربلا زندگی میكردند؛ معاصر، مباحثه هم میكردند باهم. یك شب در حرم مطهر سیّدالشّهدا (سلاماللهعلیه) اینها سر یك مسئلهای شروع كردند بحث كردن، تا اذان صبح این دو نفر روحانی ایستاده- حالا وحید بهبهانی آنوقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پیرمردی هم بوده- بحث كردند! مباحثه هم میكردند باهم، منازعه هم میكردند، اما هر دو هم بودند، هر دو هم درس میگفتند. من شنیدم كه شاگردان وحید- كه وحید تعصب شدیدی علیه اخباریها داشت- مثل صاحب ریاض و بعضی دیگر از شاگردان وحید، میرفتند درس صاحب حدائق هم شركت میكردند! اینجوری بوده؛ ما تحمل را در حوزه باید بالا ببریم. خوب، یكی مشرب فلسفی دارد، یكی مشرب عرفانی دارد، یكی مشرب فقاهتی دارد، ممكن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پیش از این، در مشهد گفتم كه مرحوم آشیخ مجتبی قزوینی (رضوان اللَّه تعالی علیه) مشرب ضدیت با فلسفهی حكمت متعالیه، مشرب ملّا صدرا، داشت- ایشان شدید، در این جهت خیلی غلیظ بود- امام (رضوان اللَّه علیه) چكیده و زبدهی مكتب ملّا صدراست؛ نه فقط در زمینهی فلسفیاش، در زمینهی عرفانی هم همینجور است. خوب، مرحوم آشیخ مجتبی نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میكرد تا وقتی زنده بود. ترویج هم از امام كرد؛ ایشان بلند شد از مشهد آمد قم، دیدن امام. مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی در مشهد جزو برگزیدگان و زبدگان همان مكتب بود، اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام كه در تلویزیون پخش میشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقای مروارید، اما حمایت میكردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سیاسی، اجتماعی، رفاقتی، باهم مأنوس؛ همدیگر را تحمل میكردند. در قم باید اینجوری باشد. مربوط به :بیانات در دیدار قاریان - 1386/06/22 عنوان فیش :حفظ قرآن در سنین پیری توسط مرحوم آيتاللَّه خوئی کلیدواژه(ها) : سیدابوالقاسم خویی, حفظ قرآن, فرصت جوانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حفظ قرآن یك نعمت بزرگ است. این جوانها و نوجوانها سن توانائی حفظ را قدر بدانند. شماها در سنی هستید كه میتوانید حفظ كنید و در ذهنتان بماند. ما هم میتوانیم حفظ كنیم؛ در سنین ما هم میشود؛ اما خیلی ماندگار نیست؛ زود از ذهن ما میرود. اینطور نیست كه در سنین امثال بنده نشود حفظ كرد؛ چرا؟ سنین بالاتر از ما- یعنی سنین هفتاد و پنج، هشتاد- میشود حفظ كرد. من شنیدم مرحوم آیتاللَّه خوئی در همین سالهای آخر عمر قرآن را حفظ كرده بود. خیلی مهم است؛ پیرمرد مثلًا هشتادساله قرآن را حفظ كند! میشود حفظ كرد، اما ماندگار نیست؛ از ذهن زائل میشود. اگر شما در دورهی جوانی و بخصوص در دورهی نوجوانی؛ یعنی از سن همین نوجوانهائی كه اینجا برای ما تلاوت كردند یا بالاتر از اینها، قرآن را حفظ كنید، این یك سرمایه و ذخیرهای برای شماست. و امكان تدبر در قرآنی كه در حفظ انسان هست، بمراتب بیشتر از امكان تدبر برای كسی است كه قرآن را حافظ نیست. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد - 1386/02/25 عنوان فیش :تراكم اجتماع درس تفسیر آیت الله خامنه ای در مسجد امام حسن(ع) و مسجد كرامت کلیدواژه(ها) : مسجد کرامت مشهد, مسجد امام حسن(علیه الاسلام) مشهد, جلسات تفسیر قرآن رهبری, رفتار طاغوت, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, ارتباط آیت الله خامنه ای با دانشجویان, ارتباط آیت الله خامنه ای با جوانان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دانشجویان امروز این دانشگاه[فردوسی] با دانشجویان سالهای اول دههی پنجاه- كه من به آن اشاره میكنم- سی و پنج سال فاصله دارند؛ لكن جریان دانشجوئی مثل یك شط زلال است؛ مثل یك رودخانه است. اگرچه اجزاء و قطعات آبی كه از یك رودخانه عبور میكند، هر لحظه متفاوت است، اما جریان یك جریان است. شما وقتیكه جلو كارون یا زایندهرود میایستید، این را همان رودخانهای میبینید كه در سال قبل مشاهده كردید. من به شما كه نگاه میكنم- عزیزان جوان دانشجو- مسجد كرامت و مسجد امام حسن مجتبی را به یاد میآورم؛ كه آنجا هم همین شماها- شماهای سی و پنج سال قبل- مینشستید و درس تفسیر قرآن و تفسیر نهج البلاغه و مبانی نهضت اسلامی مذاكره و بحث میشد؛ نوشته میشد و گفته میشد. چوبش را هم میخوریم؛ هم شما میخوردید، هم ما میخوردیم. دستگاه جبارِ طاغوت، آن روز تحمل نمیكرد كه یك طلبه با جمعی دانشجو بنشینند و از دین حرف بزنند؛ بخصوص كه محفل دانشجوئی ما آن روز، محفل گرمی هم بود؛ محفل پُر جمعیت و متراكمی بود. البته این جمعیتهائی كه امروز شما بعد از انقلاب میبینید، قبل از انقلاب در هیچ جا و به هیچ مناسبتی شكل پیدا نمیكرد؛ اما نسبت به جلسات و اجتماعات آن روز، هیچ اجتماعی شاید در كشور- اجتماع دانشجوئی- به یكپارچگی، یكدستی و تراكم اجتماع مسجد امام حسن یا مسجد كرامت كه بنده آنجا درس تفسیر برای دانشجوها میگفتم، وجود نداشت. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :برجستگی نقش علما نسبت به دیگران در مشروطیت کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ قاجاریه, نقش علما در مشروطیت, مشروطهشناسی, انجمنهای مشروطیت, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, انقلاب مشروطه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در مشروطیت، نقش علما نقشی نیست كه قابل مقایسه با نقش دیگران باشد. در سالهای پیش از مشروطیت - یعنی سالهای سلطنت مظفرالدین شاه - انجمنهای پنهانی تشكیل میشد و نشستهای گوناگونی بود كه هم علما، هم غیرعلما بودند و آثار آنها در مشروطیت منعكس بود؛ منتها آن چیزی كه مشروطیت را به ثمر رساند، این انجمنها نبود؛ آن حضورِ مردمیای بود كه جز با فعالیت و تأثیر علما امكانپذیر نبود؛ یعنی اگر فتوای آخوند نبود، فتوای آشیخ عبداللَّه مازندرانی و امثال اینها نبود، اصلاً امكان نداشت این حركت در خارج تحقق پیدا كند. علاوه بر اینكه در همان كارهای دستهجمعیِ خواصی - نه عوامی - هم باز علما نقش غالب را داشتهاند. شما نگاه كنید ببینید در همان وقتی كه انجمنهای مشروطیت - یعنی انجمنهای بعد از فرمان - تشكیل شد، مؤثرترین آدمها در مهمترین مراكز كشور، علمایند. انجمن تبریز را ببینید، انجمن مشهد را ببینید، انجمن رشت را ببینید؛ اینها جاهای حساسند كه عناصر اصلی و مؤثرشان، علما هستند. بنابراین، نقش روحانیت در مشروطیت، اولاً نقشی نیست كه قابل انكار باشد، ثانیاً قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی كه بودند؛ روشنفكرها، و در مرحلهی بعد، بعضی از صاحبان قدرت و متنفذان دولتی. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :ضدیت با سلطه ؛ ماهیت حرکت علما در مشروطه و قضایای قبل از آن کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, استکبارستیزی, انقلاب مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, مشروطهشناسی, نقش علما در مشروطیت, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزه علما, مبارزات ضد استعماری علما, مبارزات ضد استبدادی علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وقتی به علما نگاه میکنیم، میبینیم سابقهی فعالیت[مبارزاتی] علما خیلی بیش از دورهی مشروطیت است. شاخصهی آن فعالیتهای قبلی، «ضد بیگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادی در فعالیتهای علما، یک وجه منطوی در جنبهی ضد بیگانه و ضد استعماری بود. مثلاً فتوای مرحوم میرزای شیرازی، اقدام مرحوم ملاعلی کنی در قضیهی رویتر و از این قبیل، قبل از آنها در قضایای مبارزهی با روسها، اصلِ حرکت مرحوم آخوند در جهت تهدید روسها برای اشغال ایران و بقیهی این کارهایی که شما میبینید، وجه غالب و اصلی بوده است و البته در مسألهی مشروطیت هم وجه ضد استبدادی در حرکت علما واضح و روشن شد، که حالا عرض میکنم که چگونه این مسأله شکل گرفت. ما از این مقدمه چه نتیجهای میگیریم؟ نتیجه این است که اگر کسی وجه ضد سلطهای بیگانه را در حرکت مشروطه ندیده بگیرد، مثل این است که ماهیت و هویت این حرکت را ندیده گرفته. خودِ این، میتواند برای ما تفسیر و تحلیل کند دعواهایی را که علمای داخل در مشروطه با غیر خودشان داشتهاند؛ در درجهی اول مرحوم شیخ فضلاللَّه و کسانی از قبیل ایشان؛ در درجهی بعد، مرحوم سید عبداللَّه بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی و بقیهی کسانی که باز از علما بودند و بعد، از مشروطه برگشتند. در نتیجه، مسألهی ضدسلطهی بیگانه را باید حتماً در نظر گرفت. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :عدالتخانه؛ مطالبه علما در مشروطه برای کنترل و نظارت بر حکومت کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, عدالتخواهی, نقش علما در مشروطیت, مشروطهشناسی, علما پیشوایان نهضت مردم, نقش علما در مشروطیت, عدالتخانه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, کنارهگیری علما از نهضت مشروطیت, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, نقش علما در مشروطیت, عدالتخانه, روشنفکری در ایران, روشنفکری وابسته, تاریخ روشنفکری در ایران, عملکرد روشنفکران غربزده در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما[باید] ببینیم نهضت علما[در مشروطه] چه بود. به نظر من روی آن خیلی كار نشده و یكی از نقاطی كه حتماً باید رویش تكیه بشود، این است؛ اینكه نهضت علما چه بود؟ نكتهی اول این است كه شعار علما، «عدالتخواهی» بود. به طور مشخص آنچه كه میخواستند، «عدالتخانه» بود. درست است؟ این، یك توقع اخلاقی نبود؛ چون خواست عدالت چیزی نبود كه این همه سر و صدا بخواهد. اگر یك درخواست و توصیهی اخلاقی بود، این چیزی است كه همیشه بوده و همیشه علما و بزرگان، مردم را به عدالت یا حكام را به عدالت تشویق میكردند؛ اما این جنجالی كه به وجود آمد و آن تحصنها، آن ایستادگیها و بعد مقابلههایی كه با دستگاه استبداد شد و فداكاریهایی كه انجام گرفت، فقط یك درخواست اخلاقی محض نبود، بلكه آنها چیز دیگری را كه فراتر از یك درخواست اخلاقی بود، میخواستند. نكتهی دوم اینكه آن عدالتی كه اینها میخواستند، دقیقاً و مستقیماً عدالت در زمینهی مسائل حكومتی بود؛ چون مخاطب اینها حكومت بود. میدانید قضایا از عملكرد حاكم تهران شروع شد؛ آن جنجال در مسجد سید عزیزاللَّه و مسجد جامع ظاهراً. البته همهی اینها زمینههای تاریخی دارد و معلوم است؛ اما این غده اینجا بود كه سر باز كرد و منفجر شد. بنابراین، مخاطب این عدالتخواهی، حكومت و دولت بود و آحاد مردم - تجار، بقیهی كسانی كه ظلم میكنند در خلال جامعه - نبودند؛ بلكه محور و مركز اصلی، حكومت بود. نكتهی سوم این است كه آنچه اینها میخواستند، یك بنیاد تأمینكنندهی عدالت بود، كه اسمش را میگذاشتند «عدالتخانه». حالا این عدالتخانه چهجور تفسیر میشد، ممكن است در نظر خود آنها هم واضح نبود. ما ادعا نمیكنیم كه آنها مثل نسخهی مشروطیت كه در نظر اروپاییها و غربیها یك نسخهی عملشدهی واضحی بود، روشن بود كه چه میخواهند؛ ما نمیگوییم كه در نظر علما و متدینین، نسخهی عدالتخانه به همین وضوح بود؛ نه، لیكن فیالجمله این بود كه میخواستند یك دستگاه قانونیای وجود داشته باشد كه بتواند پادشاه و همهی سلسله مراتب حكومتی را تحت كنترل و نظارت خودش قرار بدهد، تا اینها ظلم نكنند؛ تا عدالت تأمین بشود؛ یعنی یك دستگاه اینجوری میخواستند. حالا این میتوانست تفسیر شود به مجلس شورای ملی یا مجلس شورای اسلامی؛ میتوانست تفسیر شود به یك چیز دیگر. آنچه آنها میخواستند یك نهاد عملی و یك واقعیت قانونی بود كه قدرت این را داشته باشد كه جلوی شاه را بگیرد؛ چون شاه اسلحه و سرباز داشت كه اگر میخواستند جلوی او را بگیرند، طبعاً بایستی این دستگاه قدرتی فراتر از سرباز و سربازخانه داشته باشد. اینها را بایست فكر كرد، كه اگر میخواستند، دنبال این بودند، لابد قاعدتاً فكر این را هم میكردند؛ یعنی طبعاً منابع مالی و منابع نظامی در اختیار او قرار میگرفت، تا بتواند اجرای عدالت كند و عدالت را بر حكومت و بر شخص شاه تحمیل كند. نكتهی آخر هم اینكه معیار این عدالت، قوانین اسلامی بود؛ یعنی عدالت اسلامی میخواستند؛ در این هیچ تردیدی نیست و این را بارها و بارها گفته بودند. آنچه كه مورد درخواست مردم بود این بود، كه متنش هم مواد اسلامی و احكام اسلامی و قوانین اسلامی است. انگلیسها همانطور كه شما فرمول واقع شدهی خارجیاش را بهروشنی میدانید، آمدند بر این موج فرصتطلبانه مسلط شدند و این را گرفتند و از شاه عبدالعظیم هدایتش كردند به سفارت انگلیس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهامدهندگان معلوم بود كه معنایش چیست! كسانی كه تحت تأثیر اینها بودند، در درجهی اول روشنفكرهای غربزده بودند كه البته قدرتطلبی هم در آنها مؤثر بود؛ یعنی اینطور نبود كه ما فرض كنیم روشنفكرهای آن زمان از قبیل همین افرادی كه اسم آوردید كه تاریخها را نوشتهاند و در انجمنها حضور داشتهاند، صرفاً میخواستهاند نسخهی غربی مشروطیت در ایران تحقق پیدا كند؛ ولو خودِ آنها كنار بمانند؛ نه، بههیچوجه این را نمیخواستند. آنها میخواستند در حكومت باشند؛ كما اینكه برای این كار تلاش هم كردند و كسانی كه به اینها ملحق شدند؛ از قبیل تقیزاده و غیر او، میخواستند در حكومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشنفكر این طور بودند. علاوه بر این، عدهای از قدرتمندان و رجال حكومتی هم بهتدریج وارد این ماجرا شدند. بنابراین، حقیقت آنچه كه در صحنه اتفاق افتاد، این است. مربوط به :پیام تسلیت در پی درگذشت حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول - 1384/05/10 عنوان فیش :شيخ محمد تقی بهلول؛ زبان گويای حقطلبان در ماجرای خونين مسجد گوهرشاد کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, حجهالاسلام آقای شیخ محمد تقی بهلول, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, واقعه مسجد گوهرشاد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : روحانی وارسته و پارسا مرحوم حجةالاسلام آقای شیخ محمد تقی بهلول (رحمةاللَّهعلیه) بندهی صالح و مجاهد و پرهیزگار كه عمر طولانی و پرماجرای خود را یكسره با مجاهدت و تلاش گذرانید، یكی از شگفتیهای روزگار ما بود. هفتادسال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان و حقطلبان شد و آماج كینهی حكومت سركوبگر پهلوی گشت. بیستوپنج سال مظلومانه در اسارت حكومت ظالم دیگری انواع رنجها و آزارها را تحمل كرد. پس از آن سالها در مصر و عراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانهها به گوش مسلمانان رسانید. سالها پس از آن در ایران بیهیچ پاداش و توقعی به هدایت دینی مردم پرداخت. در سالهای دفاع مقدس همه جا دلهای جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانهی خود نشاط و شادابی بخشید، نود سال از یك قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحرك و تلاش بیوقفهی پیكر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظهی بینظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانهی او، شجاعت و فصاحت و ویژگیهای اخلاقی برجستهی او، از این مؤمنِ صادق، انسانی استثنائی ساخته بود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان - 1383/04/15 عنوان فیش :سابقه برجسته علمی همدان کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, آخوند ملاحسینقلی همدانی, حاجآقا رضا همدانیِ, همدان, رجل همدانی, شیخ محمد نهاوندی, ملاعلی نهاوندیِ, شیخ محمد بهاری, رشیدالدین فضل اللَّه همدانی, میرزا جواد ملکی تبریزی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یک جمله در خصوص سابقهی علمی همدان- به معنای شامل و عام آن، که استان همدان است- عرض کنیم. حقیقتاً در بین مناطق گوناگون کشور، همدان یک نمونهی کمنظیر است. تعداد علما و فضلا و بزرگان و متبحرین در فنون مختلف و علوم گوناگون در ایناستان بسیار شگفتآور است. از خصوصیات این استان یکی هم این است که صادرکنندهی علماست؛ چقدر بزرگان همدانی، ملایری، نهاوندی و سایر شهرهای این استان و این منطقه در مناطق مختلف کشور منشأ خدمات علمی و عملی بودند. ما در مشهد از اوان کودکی با دو چهرهی علمیِ معروفِ نهاوندی آشنا شدیم؛ یکی مرحوم شیخ محمد نهاوندی بود؛ پسر شیخ عبد الرّحیم نهاوندی، که او هم از ملاهای بزرگ تهران بود. مرحوم شیخ محمد نهاوندی از اعلام و اساتید مشهد بود، که پدر من پیش ایشان درس خوانده بود؛ صاحب تفسیر نهاوندی، که چهار جلد است. ایشان شاعر خوبی هم بوده است. بنده ایشان را دیده بودم و با پدرم به منزل ایشان رفته بودیم؛ بسیار مرد فاضل، عالم، روشنفکر، مجتهد و متفننی بود. دیگری، مرحوم آقا شیخ علی اکبر نهاوندی که در بین عامهی مردم مشهد تقریباً شخص اولِ روحانی محسوب میشد؛ الآن هم شبستان نهاوندیِ مسجد گوهرشاد به اسم ایشان است. این اولین آشنایی ما با این منطقه از لحاظ علمی بود. بعد هم بتدریج با نام علمای بزرگ این خطه آشنا شدیم؛ فقها و اصولیین بزرگی که در این خطه پرورش پیدا کردهاند؛ مرحوم آخوند ملّا علی نهاوندیِ صاحب «تشریع الاصول»، مرحوم آخوند ملا حسینقلی که علاوهی بر مقام عرفانی و سلوکی و معنوی، فقیه بزرگواری هم بوده است؛ شاگرد شیخ و شاگرد میرزای شیرازی بوده است؛ مرحوم آقا شیخ محمد بهاری، مرحوم حاج آقا رضا همدانی واعظ؛ شخصیتهای برجستهی علمیِ نزدیک به زمان ما. شاید قبل از اینها، مرحوم آخوند ملا حسین همدانی بوده؛ مؤسس همین مدرسهی آخوند همدان، که بعد مرحوم آقای آخوند ملّا علی (رضوان الله علیه) آن را تجدید بنا کردند و در واقع از نو احیاء کردند. بنابراین همدان پُر از چهرههای علمی است. در قم هم که ما بودیم، فضلای همدانی را میشناختیم. همین آقای صابری همدانی- که اینجا تشریف دارند- اوایل ورود ما در قم، ایشان و دیگران حضور داشتند و از فضلا بودند. امروز بحمد اللّه در عداد مراجع، آقای نوری همدانی را در قم داریم، و بقیهی آقایان علمای همدان. بنابراین، این منطقه از لحاظ علمی بابرکت است. اینها تصادفی هم نیست؛ یقیناً خصوصیات و شرایط اقلیمی و جغرافیایی و تاریخی در این پرورش علمی تأثیر گذاشته است. همین رجل همدانیِ معروف- که مرحوم ابن سینا، هم در شفا و هم در مکاتبهی خود با علمای بغداد از رجل همدانی اسم میآورد- هزار سال قبل در همدان کسی بوده است که ابن سینا در حق او شهادت میدهد و میگوید او در فنون مختلف متبحر و وارد است. ایشان در شفا میگوید: «کبیر السن، غزیر المحاسن». غزیر المحاسن، یعنی محسّناتش فراوان بوده. بعضی خیال میکنند غزیر المحاسن، یعنی محاسنش زیاد بوده! غزیر اللحیة که نگفتهاند؛ غزیر المحاسن گفتهاند. البته در باب کلیِ طبیعی نظری دارد که آن را قبول نکردهاند؛ لیکن این شخصیت خیلی مهم است. هزار سال قبل، ابن سینا- که فرید اعصار و دهور است، نه فرید عصر خود- در بارهی این مرد شهادت میدهد که محاسنش زیاد است، و بعد در آن مکتوبات میگوید این مرد در علوم مختلف متبحر بوده؛ که بعد از بیان او معلوم میشود هم در فلسفه، هم در منطق و هم در هندسه متبحر بوده است. اینها چیزهای مهم و عظیمی است. حالا روات و بزرگانی که همدانی بودند، به جای خود محفوظ؛ این متبحرین در فنون مختلف و کسانی که مغزها و ذهنهایشان با علم بارور شده بود، وقتی حساب میکنیم، میبینیم یکی پس از دیگری در ادبیات و در فنون مختلف، سرآمد بودهاند. رشید الدین فضل الله همدانی- صاحب رَبع رشیدیِ تبریز و صاحب کتاب «مجمل التواریخ»- یک شخصیت علمی است؛ از کار او در رَبع رشیدی میشود فهمید که او مرد علمی است. شما ببینید این مرد هفتصد سال قبل در تبریز دانشگاهی ساخته که شش هزار دانشجو داشته و اینها در فنون مختلف درس میخواندند. پنجاه یا صد نفر پزشک فقط در رَبع رشیدی جمع شده بودند و علم پزشکی را تدریس میکردند. این سلسلهی نسب علمی حوزهی همدان را باید به یاد داشت؛ اینها را نباید فراموش کرد؛ این سلسلهی نسب علمی چیز خیلی مهمی است. شما فاضل و طلبهی جوان که در حوزهی علمیهی همدان یا کفایه میخوانید، یا مکاسب میخوانید، یا درس خارج میروید و اسفار میخوانید، توجه داشته باشید که امتداد آن سلسلهی علمی هستید. من مرحوم آقای آخوند ملّا علی رااز نزدیک زیارت نکرده بودم؛ لیکن صیت علمی ایشان در قم و مشهد به ماها رسیده بود؛ میدانستیم شخصیت باعظمتی است و از لحاظ علمی جزو شاگردهای مبرز مرحوم حاج شیخ است. همچنین مرحوم آقای آقا شیخ محمد ثابتی و دیگران، که در زمرهی علما و شخصیتهای بزرگ همدانی بودهاند. این قبال کهن علمیِ همدان را فراموش نکنید و از دست ندهید؛ این چیز خیلی بزرگی است. شما دنبالهی آنها هستید. چشمهی نورانی و گوارای علم در این بلاد جاری شده و به همه جا رسیده است. نجف از این بزرگوارها استفاده کرده، قم استفاده کرده، مشهد استفاده کرده، تهران استفاده کرده. حاج آقا رضا همدانیِ واعظ در حضور میرزای شیرازی منبر رفت، که این منبر بعد کتاب شد؛ «هدیة النملة الی رئیس الملة». این یک منبرِ حاج آقا رضا همدانی واعظ است؛ غیر از حاج آقا رضا همدانیِ فقیهِ صاحب «مصباح الفقیه». من «هدیة النملة» را دارم و خواندهام؛ رد شیخیه است. این کتاب، متقن و دقیق و عمیق است. البته مرحوم حاج آقا رضا واعظ فقیه هم بوده، اما اهل طلاقت بیان و اهل منبر هم بوده و در حضور میرزای شیرازی منبر رفته و میرزا او را تحسین کرده است. گفته این منبر را بنویس، او نوشته است؛ بعد با عنوان «هدیة النملة الی رئیس الملة» چاپ شده است. البته من چاپ قدیم آن را دارم- چاپهای چهل، پنجاه سال قبل را- نمیدانم اخیراً چاپ شده یا نه. این کتاب به نجف استفاده رسانده است. مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی کسی بوده است که جریان سلوکیِ عرفان متشرعیِ خالصِ ناب از آن بزرگوار جوشیده. مرحوم آقا سید علی شوشتریِ معروف که استادِ میرزا و استاد خیلی از بزرگان بود و خودش فقیه بزرگواری بود، توانست یک نفر را تربیت کند و او آخوند ملا حسینقلی همدانی است که این سلسله را به راه انداخته است. مرحوم آقا شیخ محمد بهاری، مرحوم آقا سید احمد کربلایی، مرحوم آقا میرزا جواد آقای تبریزی- پدر مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی- و بزرگان دیگر، هرکدام در این عرصه، تلاش فراوانی کردند. چندین سال پیش، زمان ریاست جمهوری به اینجا آمدم؛ مرحوم آقای آقانجفی هم حیات داشتند؛ ایشان هم جزو شخصیتهای برجسته بودند. شما شخصیتهای علمیِ زیادی دارید، که هم همدان، هم سرتاسر کشور و هم حوزهی نجف از این بذر سالم و این مزرع پُرمحصول و پُرنما استفاده کرده است. شما که میخواهید در حوزهی همدان درس بخوانید، دنبالهی آن سلسله هستید. قدر خودتان را بدانید، قدر این حوزه را بدانید و روز به روز به این حوزه بپردازید و آن را تقویت کنید و عمق بدهید. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان - 1383/04/15 عنوان فیش :تلاش علامه طباطبائی و شهید مطهری در زدودن شبهات زمانشان کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, وظایف روحانیت, شبههافکنی, پاسخگویی به شبهات, علامه طباطبایی, شهید مطهری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شما [طلاب]امروز با این چالش[تبیین و تعلیم دین در ابعاد مختلف از جمله رشد دادن فكر و عقل مردم و رفع شبهات] مواجهاید و مسألهی شما مهمتر و دشوارتر است از مسألهی علامهی حلی یا مسألهی علامهی مجلسی یا مسائل علمای بزرگی كه در طول تاریخ بودهاند؛ با آنها قابل مقایسه نیست. امروز نشر افكار باطل نه فقط به وسیلهی ابزارهای ارتباط جمعیِ فراوان- مثل رادیو، تلویزیون، اینترنت و انواع و اقسام روشهای الكترونیكی- انجام میگیرد، بلكه از شیوههای هنری هم استفاده میشود. امروز در دنیا پول خرج میكنند و فیلمهای گرانقیمت میسازند، برای اینكه غیر مستقیم فكری را وارد ذهنها كنند یا فكری را از ذهنها بیرون بیاورند. یكی از مهمترین نقاط آماج این كارها، افكار دینی و بخصوص افكار اسلامی است. البته بعد از برپا شدن جمهوری اسلامی، بخصوص افكار شیعه هم آماج همین چیزها قرار گرفته است. شما شاید شنیده باشید كه در سرزمین فلسطین به وسیلهی صهیونیستها یا در امریكا كنفرانسهای شیعهشناسی تشكیل میشود و كسانی روی آراء و لایههای فكری و شكل اجتماعی شیعیان تحقیق میكنند؛ این برای این است كه بتوانند با شیعه مبارزه كنند. باید شیعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه كنند. شبهات زیاد است. شما اگر در میان جوانان بروید، میبینید جوان خوبِ ما هم گاهی در ذهنش شبهه وجود دارد. ایرادی هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه میآید؛ نباید به جوان ایراد گرفت كه تو چرا شبهه داری. وقتی ذهن فعال و كارگر شد، شبهه به ذهن میآید. بر عهدهی ما طلبههاست كه این شبههها را با پیشگیری یا با درمان برطرف كنیم. چالش عمدهی امروز شما این است؛ چهكار میخواهید بكنید؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزههاست، هم به طلاب و فضلای جوان حوزهها: چه كار میخواهید بكنید؟ درس را باید خواند. یقیناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفایه و درسهای خارجِ معمول سنتیِ ما لازم است. من قبلًا گفتم بیمایه فطیر است. علوم عقلی كلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آیا اینها كافی هم هست؟ من به شما عرض میكنم: نه، كافی نیست. ما در برنامههای كاریِ خود باید جریان خلّاق فكرییی را كه در حوزههای ما بحمد اللّه از دورهی قبل از ما شروع شده و تا حدودی اتساع هم پیدا كرده است، وسعت و عمق بیشتری بدهیم. كسی مثل مرحوم علامهی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در حوزهی علمیهی قم پیدا شد؛ ایشان، هم فقیه بود و هم اصولی؛ هم میتوانست درس خارج فقهِ مفصلی بدهد؛ هم میتوانست درس خارجِ اصول مفصلی ترتیب دهد و فضلا را جمع كند؛ اما او به كاری پرداخت كه آن روز آن را لازم میدانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر اینكه اینها لازم است. او گفت من میبینم كه دارند تفكرات و فلسفهی كاذب ماركسیستی را در ذهنها جا میدهند؛ نمیشود با توضیح المسائل اینها را پاسخ دهیم؛ توضیح المسائل جای خودش را دارد؛ جواب این شبههها را با چیز دیگری باید داد. ایشان «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت. یكی از تربیتشدههای او مرحوم شهید مطهری (رضوان اللّه علیه) است. كاری كه شهید مطهری كرد، امروز باید همهی فضلای جوان درصدد باشند خود را برای آن آماده كنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام كنند. شهید مطهری به عرصهی ذهنیت جامعه نگاه كرد و عمدهترین سؤالات ذهنیت جامعهی جوان و تحصیلكرده و روشنفكر كشور را بیرون كشید و آنها را با تفكر اسلامی و فلسفهی اسلامی و منطق قرآنی منطبق كرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسألهی عدل الهی و قضا و قدر و علل گرایش به مادیگری بگیرید- كه مسائل، بیشتر ذهنی و عقلی است- تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ایران و اسلام، كه این هم تلاشی بود برای روشن كردن ذهنها. آن روز عدهیی با گرایشِ ایرانمداری میخواستند با اسلام مبارزه كنند؛ ایشان گفت نه، اسلام به ایران خدمت كرده؛ ایران هم به اسلام خدمت كرده. «خدمات متقابل ایران و اسلام» همانقدر ارزش دارد كه كتاب «عدل الهی» شهید مطهری. مرحوم شهید مطهری نمونهی یك شخصیت روحانیِ متناسب با زمان است كه میتواند در چالش اول، كارِ درست بكند و اقدام بجا انجام دهد. البته شبیه ایشان بازهم داشتیم و بحمد اللّه امروز هم داریم. امروز در قم فضلای جوانی به این كارها مشغول هستند؛ خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضی از آنها و آثارشان آشنایم؛ اما این در حوزههای ما باید به صورت یك جریان اصیل در بیاید. همه باید خود را با این حركت و این جریان آشنا كنند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان - 1383/04/15 عنوان فیش :ملاحسینقلی همدانی تربیت شده آقا سيدعلی شوشتری کلیدواژه(ها) : آخوند ملاحسینقلی همدانی, جریان سلوکیِ عرفان متشرع, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, آقا سیدعلی شوشتریِ نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی كسی بوده است كه جریان سلوكیِ عرفان متشرعیِ خالصِ ناب از آن بزرگوار جوشیده. مرحوم آقا سیدعلی شوشتریِ معروف كه استادِ میرزا و استاد خیلی از بزرگان بود و خودش فقیه بزرگواری بود، توانست یك نفر را تربیت كند و او آخوند ملاحسینقلی همدانی است كه این سلسله را به راه انداخته است. مرحوم آقاشیخ محمد بهاری، مرحوم آقا سیداحمد كربلایی، مرحوم آقا میرزا جواد آقای تبریزی - پدر مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی - و بزرگان دیگر، هر كدام در این عرصه، تلاش فراوانی كردند. مربوط به :پیام به همایش جهانی حکمت مطهر - 1383/02/06 عنوان فیش :نقش برجسته شهید مطهری در مقابله با مکاتب مارکسیسم و لیبرالیسم دردهههای 40و50 کلیدواژه(ها) : اندیشه شهید مطهری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایشان[شهید مطهری] با قوت فكری و اندیشه صائب خود در دهههای 1340-50 وارد میدانهایی شد كه تا آن زمان هیچ كس در زمینه مسائل اسلامی وارد آن نشده بود و با تفكرات وارداتی غربی و شرقی به چالش علمی عمیق، وسیع و تمام نشدنی پرداخت و در جبهه مقابله با ماركسیسم و تفكرات غربی و لیبرالیسم دست به یك جهاد هوشمندانه زد و با توان علمی و ایمان راسخ و اعتماد به نفس، موفقیتهای بزرگی به دست آورد و با قدرت اجتهاد و انصاف و ادب علمی، روشی متقن و بدور از تحجر و التقاط برای معرفی اسلام و مقابله با كجاندیشی و انحراف ایجاد كرد و پایههای افكار مورد نیاز جامعه اسلامی و انقلابی را تأسیس نمود و نقش مؤثری بر جریان فكری اسلامی و شكلگیری نظام اسلامی بر جای گذاشت و بصورت سنگری امن برای جوانان طالب و علاقمند فكر اسلامی در حوزهها و دانشگاهها درآمد تا بتوانند زیر سایه این تفكر عمیق و مستحكم دین خود را حفظ كنند و دستآوردهای نوین فكری داشته باشند و از آن دفاع نمایند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1382/10/29 عنوان فیش :تعطیلی درس اسفار علامه طباطبایی در قم کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علامه طباطبایی, سیدحسین بروجردی, رواج فلسفه در حوزهها نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در گذشته در حوزهی قم با فلسفه و وجود مرحوم آقای «طباطبایی» مخالفت میشد. میدانید درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. در دورهی اخیر، قم مرکز حوزهی فلسفی ما بوده است؛ آقای طباطبایی هم انسان کاملاً متشرّع، مواظب، دائمالذّکر، متعبّد، اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛ از آن قلندرمآبهای آنطوری نبوده است - البته جلسات خصوصی را کاری نداریم - مراتب علمی و فقه و اصولش هم طوری نبوده که کسی بتواند آنها را انکار کند؛ درعینحال کسی مثل آقای طباطبایی که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، اینطور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفی ما در جامعه و بین علمای دین محدود است. با بودنِ استادی مثل آقای طباطبایی، جا داشت امروز تعداد زیادی استاد درجهی یک از تلامذهی ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم. آقای طباطبایی فرد فعّالی بود؛ بنابراین جریان فلسفیای که به وسیلهی ایشان پایهگذاری شد، باید به شکل وسیعی گسترش پیدا میکرد، که نکرده است. البته ما همان وقت مقلّد آقای «بروجردی» بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه میکنیم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتیجهاش این شد. این نباید تکرار شود. مربوط به :بیانات در دیدار مردم قم - 1382/10/18 عنوان فیش :نقش داشتن مردم و حوزه علمیه قم در حرکت تاریخی نوزده دی کلیدواژه(ها) : حماسه نوزدهم دی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاثیرگذاری حوزه های علمیه در مسائل سیاسی, نقش حوزه های علمیه در انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در این حركت تاریخی[قیام نوزده دی]، هم مردم قم و هم حوزهی معظّم و جلیلالقدر علمیهی قم نقش داشتند. جوانان و مرد و زن قم، قبل از آن حركت و با آن حركت، نشان دادند كه پایبندی آنها به اسلام، لقلقهی زبان نیست و حوزهی علمیهی قم و مراجع معظّم قم در آن روز نیز ثابت كردند كه ظرفیت و استعداد هدایت یك موج عظیم مردمی را در این اقیانوس بیكران دارا هستند. اینها چیزهایی نیست كه زایل شود. امروز هم همان ایمان، همان مردم و همان حوزهی علمیه در قم استوار است؛ لذا قم محور اساسی انقلاب بوده و خواهد بود. جوانان قم نقش و سهم بسیار بزرگ خود را فراموش نكنند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم - 1381/11/08 عنوان فیش :نقد نظرات اصولی آیت الله نائینی توسط امام؛ نشان از وجود فرهنگ نقادی در حوزه کلیدواژه(ها) : نقد علمی, درس خارج امام خمینی (ره), فرهنگ نقد در حوزه, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : صاحبان فكر باید بتوانند اندیشهی خود را در محیط تخصّصی، بدون هوچیگری، بدون عوامفریبی و جنجال تحمیلی و زیادی مطرح كنند و آن نقّادی شود؛ یك وقت بهطور كامل رد خواهد شد، یك وقت بهطور كامل قبول خواهد شد، یك وقت هم در نقادی اصلاح خواهد شد و شكل صحیح خود را بهدست خواهد آورد. این اتّفاق باید بیفتد. ما الان این را نداریم. البته من به شما بگویم كه محیط حوزه از این جهت بهتر از محیط دانشگاه است. علّت این است كه در حوزه، نقادی یكی از محورهای اصلی است. همهی این بزرگان حوزه كه شما ملاحظه میكنید - چه آنهایی كه امروز هستند و چه بزرگترهایی كه در نسلهای گذشتهی ما بودند - اصلاً در همین محیط نقّادی بزرگ شدهاند. هیچ متكلّمی و هیچ فیلسوف یا فقیهی از اینكه یك نظر مسلّم فقهی یا اصولی یا كلامیِ قبل از خود را بهكلّی ابطال كند، ابایی ندارد و از اینكه كسی به او بگوید چرا ابطال كردی هم باكی ندارد؛ چون چنین چیزی اصلاً در حوزه گفته نمیشود. این سنّت حوزه است كه نظرات گذشتگان را مطرح كنند. شما ملاحظه كنید؛ امام رضواناللَّهعلیه، آن وقت كه در قم تشریف داشتند در درس اصول، نظرات مُد روز را كه نظرات مرحوم آیةاللَّه نائینی بود، ذكر میكردند، بعد فیه اوّلاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً و خامساً، اساس حرف را اصلاً به هم میریختند. هیچكس نمیگفت چرا. خوب؛ اگر كسی طرفدار آن نظریه بود، میرفت در درس خود یا در حاشیهای كه به تقریرات استاد میزد، مینوشت كه من این حرف استاد را قبول ندارم. تقریرات امام در بعضی از بخشها، چاپ شده است. شما نگاه كنید، در موارد بسیاری، امام مبانی بزرگان قبل از خود را خُرد كرده و مبنای جدیدی به جای آنها گذاشتهاند. آن وقت محشّی كه شاگرد امام و تقریرنویس است، در موارد متعدّدی حاشیه زده و به امام اشكال كرده كه این فرمایش ایشان درست نیست و همان حرفِ مثلاً صاحب مبنای قبلی درست است. نه صاحبِ مبنای قبلی در نظر كسی كوچك میشود، نه كسی به امام اعتراض میكند و نه كسی به محشّی كه شاگرد امام است، اعتراض میكند. این طبیعت حوزه است. البته این كارها باید سازماندهی شود. ما باید این تجربیات ناشی از مباحثه و گفتگوی سالم و محترمانه و شجاعانه را بهصورت تجربههای انباشتهای درآوریم تا بتوانیم از آنها استفاده كنیم و علم را بارور نماییم. مربوط به :بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل - 1380/08/20 عنوان فیش :نقش برجسته آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران کلیدواژه(ها) : سید ابوالقاسم کاشانی, آشنایی با تاریخ, ملی شدن صنعت نفت, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, قیام سی تیر, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, کودتای 28 مرداد, مبارزات ضد استعماری علما, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, کنارهگیری علما از نهضت مشروطیت, عبرتهای تاریخ, جدایی دین از سیاست, مایوس شدن مردم, جدایی سیاست از روحانیت, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, قیام سی تیر, تجربیات انقلاب اسلامی, نقشه دشمن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آیةاللَّه کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمیپیوست. من به جوانان عرض میکنم، با تاریخ گذشتهی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت میگیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والاّ حمایت مردم جلب نمیشد. کسی مصدّق را نمیشناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمیدانست؛ تودههای عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمیکردند. مرحوم آیةاللَّه کاشانی وارد میدان شد. سابقهی این مرد را، علما میشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیلهی قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند هیچگونه موضعگیریای - حتّی موضعگیری زبانی - را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنبالهی جنگ بینالملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت میداد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند! البته قبلاً او را در قلعهی فلکالافلاک خرمآباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که میگفتند مرحوم آقای کاشانی در آنجا زندانی بود، از نزدیک دیدم. وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همهی دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. بعد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی به عنوان نمایندهی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد. نمایندگان مرحوم آیةاللَّه کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت میکردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نمایندهی مرحوم آیةاللَّه کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب میکرد که هیچ عامل دیگری نمیتوانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال 1329 شمسی - یعنی پنجاه و یک سال قبل که شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است - مردم طرفدار ملیشدن صنعت نفت ایران شدند و علیرغم اینکه محمدرضا موافق نخستوزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخستوزیر شد. اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمیآورد، او نخستوزیر نمیشد. بعد در سال 1331 که ضدّ حملهی دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخستوزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیةاللَّه کاشانی بود. اینها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیدهاند و از قضایای آن خبر دارند و بهروشنی میدانند چه گذشته است؛ لیکن عدّهای عمداً اینها را کتمان میکنند و نمیگذارند این حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است. وقتی شاه، قوامالسلطنه را به جای مصدّق به نخستوزیری انتخاب کرد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی در مقابل قوامالسلطنه اعلامیه داد؛ مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوامالسلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخستوزیر بماند. اصلاً مگر میشد در مقابل امواج عظیم مردم که آیةاللَّه کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوامالسلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد. انگلیسیها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفادهی غاصبانه میکردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت میبردند و دربار سلطنت هم برای اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسیها همکاری میکرد. اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمهی اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم کاشانی. بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض میکنم و این مطلبی است که میخواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیةاللَّه کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیةاللَّه کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصلهی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیةاللَّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت - همهی این نامهها موجود است - و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیةاللَّه کاشانی - وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است. شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آنجا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد؛ والّا مظفرالدین شاه کسی نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علمای بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنکه مشروطیت به وجود آمد، جمعی از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامهها و روشهای خود، کاری کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتوری سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانهای دارد. من از اینکه میبینم جوانان ما از این قضایا بیاطّلاعند، رنج میبرم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب میشود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض میشود. شما میبینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان مینشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه میکنند تا روشهای او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیهی مهم قبل از انقلاب اسلامی با امریکا و انگلیس روبهرو شده است. یک قضیه، قضیهی مشروطیت است؛ یک قضیه، قضیهی نهضت ملی شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آنها ترفندی زدند و ملت ایران را از لذت بردن از پیروزی خود محروم کردند و یک دیکتاتوریِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند. ماجرای سوم، ماجرای انقلاب اسلامی بود که امام هشیاری بهخرج داد و نگذاشت. عدّهای اوّلِ انقلاب به تلقینِ همان دشمنان، تبلیغ میکردند که بسیار خوب، امام آمد، انقلاب را پیروز کرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهوری اسلامی تشکیل شد؛ کار امام دیگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و کارهای خود باشد! معنایش این بود که همان کاری که در مشروطیت شد، در انقلاب اسلامی هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤمن، مبارزان آبدیدهای که تجربههای تاریخی را داشتند و بزرگان سیاستمدار انقلاب که میفهمیدند چه میکنند و دشمن از کدام منفذ ممکن است هجوم و حملهای دوباره به این کشور بکند، ترفند دشمن را فهمیدند. قانون اساسی تدوین شد و امام بزرگوار در همهی جریان کار، بر استحکام این پایه اشراف و نظارت داشت. در طول این مدت، مردم در کنار حقایق دینی و پرچمداران معرفت دینی باقی ماندند. جوانان ما به جای اینکه طبق خواستهی دشمن، به حقایق و زیباییهای معرفت دینی و به برجستگیهای اسلامی که پرچم عدالت را در دنیای امروز بلند کرده است، پشت کنند، از همهی قشرهای دیگر آگاهانهتر و با اصرار بیشتر، پرچم اسلام و اسلامخواهی را در کشور برافراشته و به دست گرفتهاند. مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمی دشمن، در انقلاب اسلامی تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایی دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس شدن مردم از تحوّلی که به وجود آمده است؛ مثل مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت. مأیوس شدن مردم موجب میشود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدید آمدن یک دیکتاتوری ظالمانه و بیرحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتی که دین نقشی نداشته است، راحت توانستهاند این فرمول را پیاده کنند: مردم را مأیوس کنند؛ آنها را از صحنه دور کنند؛ در غیاب آنها هر کاری که میخواهند بکنند و عوامل مورد نظر خود را سر کار بیاورند. در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی نتوانستند این کار را بکنند؛ نتوانستند عنصر دین را از اساس حکومت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی جدا کنند؛ نتوانستند مردم را مأیوس کنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هیچ تحرّک واقعی و حقیقی را در کشور ما ندارد. مربوط به :بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل - 1380/08/20 عنوان فیش :فيض كاشانی؛ حکیم، محدّث نامآور و رجالىِ صاحب مبنا کلیدواژه(ها) : فیض کاشانی, کاشان, بزرگان کاشان, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : به بعضی از شخصیّتهای تاریخی كاشان ظلم شده است؛ یعنی حقّ آنها چنان كه باید، شناخته نشده است. یكی از آنها مرحوم فیض كاشانی است. فیض كاشانی، یكی از شخصیّتهای كم نظیر و انسانی است كه در چندین علم مختلف، جزو سرآمدان است. یك حكیم و فیلسوف بزرگ، یك متكلّم برجسته، یك محدّث نامآور، یك رجالیِ صاحب مبنا و مكتب، یك فقیه صاحب آراء برجسته، یك شاعر و یك عارف است. همهی این خصوصیات در این مرد جمع است. در كتیبهی شخصیّتهای برجستهی مملكت و در چشم خواص و عوام، فیض كاشانی این جلوه را ندارد كه در واقع در مقابل چشم كسانی كه او را میشناسند، دارد. حتّی شنیدم مقبرهی این عالم بزرگ و فنّان در كاشان از آن آبادی و عمرانی كه شایستهی آن است، برخوردار نیست. البته گویا فیض وصیت كرده است كه روی مقبرهی او سقف نباشد. بههرحال ستایش بزرگانی از قبیل فیض، ستایش علم و معرفت است. مربوط به :بیانات در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیتالله مدنی - 1380/06/12 عنوان فیش :ارتیاط شهید آیتالله مدنی با اقشار مختلف مردم کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شهید آیت الله مدنی, ارتباط با مردم, حضور آیت الله خامنه ای در دفاع مقدس, ارتباط آیت الله خامنه ای با علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [شهید آیتالله مدنی]حقیقتاً یک مصداق بارزی از روحانی کامل بودند. اوّلاً ایشان ملّا بود، عالم بود، فقیه بود. در قم و نجف تحصیلات عالیهی فقه و اصول، همچنین معقول کرده بودند و مرد عالمی بود. آگاهانه و از روی معرفت عمل میکرد، کار میکرد، اقدام میکرد. خاصیّت علم در انسان همین است که حرکات او و سکنات او عالمانه است، منطقی است؛ این خصوصیّت در ایشان بود. ثانیاً روحانیِ ناطق بود. در روایات داریم: بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُستَعمِلٍ لِعِلمِه.(۱) اهل بیان و تبیین بود در [ بین ]قشرهای مختلف؛ ایشان در میان جوانها میتوانست کاملاً با مخاطب جوان ارتباط برقرار کند. من در اوایل یا اواسط امامت جمعهی ایشان به تبریز رفتم و دیدم ایشان آنچنان با جوانهای کمسال، بیست ساله، بیستویک ساله گرم و صمیمی است که واقعاً مثل اینکه با پدرشان حرف میزنند، با برادر بزرگشان حرف میزنند! آن هیمنهی علمی در رابطهی ایشان با جوانها اصلاً محسوس نبود، یعنی واقعاً رابطه برقرار میکرد؛ با جوانها اینجوری بود. با عامّهی مردم و قشرهای خیلی عمومی مردم هم باز همینجور بود. در ایامی که سوسنگرد آزاد شده بود -- در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود، بعد البتّه مجدّداً اشغال شد -- ما به سوسنگرد رفتیم. بنده اهواز بودم، میخواستم بروم سوسنگرد، لباس نظامی تنم بود. در این بین دیدیم آقای مدنی در اهواز پیدا شد؛ از تهران آمده بودند و [بعد] آمدند سراغ ما. گفتند: کجا میروید؟ گفتیم میرویم سوسنگرد. گفتند: من هم میآیم. ایشان را هم با خودمان برداشتیم و رفتیم سوسنگرد و در آنجا ظهر نماز را که خواندیم، من یک قدری با مردم صحبت کردم. خب، طبعاً من فارسی حرف میزدم و نمیتوانستم نطق عربیِ از بَر بکنم، آن هم بخصوص با لهجهی عمومی و مردمی. ایشان گفت من با مردم حرف میزنم؛ و منتظر نشد، چون جمعیّت مسجد بعد از اینکه من صحبت کردم، تقریباً متفرّق شد؛ رفت بین مردم، یک وقت دیدیم یک جماعت عظیمی از زن و مرد را دور خودش جمع کرده و دارد با لهجهی هسچهی عربی با اینها حرف میزند! یک سخنرانی حسابیِ گرم آنجا کرد که مردم را به هیجان آورد. من یک خاطرهای مکرّر نقل کردهام: آنوقت آنجا در همان جماعتِ ایشان بود که مردم یک زنی را نشان دادند و گفتند او پنج یا هفت مهاجم عراقی را با چوب کشته! یعنی حرف آقای مدنی و آن شور و هیجانی که ایجاد کرده بود، همه را اصلاً به شور آورد، به هیجان آورد، میتوانست با قشر مردم ارتباط برقرار کند. با طبقهی علما؛ در اوّلین سمینار ائمّهی جمعه که ما در قم تشکیل دادیم، همهی علمای ائمّهی جمعهی سراسر کشور و علمای بزرگ و همین شهدای معروف در آنجا بودند - علمای سنّی و شیعه - که چند نفر سخنرانی کردند. بعد آقای مدنی پا شد آنجا، آن کنج ایستاد - من آن منظره را یادم نمیرود - و شروع کرد صحبت کردن و اشک از چشمهای او روی محاسن شریفش همینطور جاری بود و حرف میزد. در روایات داریم که حضرت دعا میخواندند، اشک مثل قطراتی که از لب مشک، مشک را میبندند جاری میشود همینطور مرتّب چک چک. این را من در چهرهی آقای مدنی دیدم، که همینطور این جریان اشک از دو چشم ایشان سرازیر بود. ایشان در آن روز تمام مجلس را منقلب کرد، ایشان اینجوری بود. با طبقهی روشنفکر مینشست، جذبشان میکرد؛ با طبقهی عوام مینشست، جذب میکرد؛ با طلبهها مینشست؛ یعنی عالم ناطق و مبیّن و کسی بود که میتوانست آن ذخیرهای که در وجود او و در روح او، در دل پاک و نورانی او از نور معرفت و علم جمع شده بود، آن را براحتی به مخاطب خودش منتقل کند؛ این هم یک خصوصیّتی بود که در ایشان وجود داشت. مربوط به :بیانات در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیتالله مدنی - 1380/06/12 عنوان فیش :تبعید آیتالله مدنی به گنبد قابوس توسط رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : شهید آیت الله مدنی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزه علما با رژیم پهلوی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله), ارتباط آیت الله خامنه ای با علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [شهید آیتالله مدنی]عالمی بود که اهل مبارزه و دید سیاسی و بینش سیاسی بود. حالا من البتّه از مبارزات ایشان در سالهای دههی ۳۰ اطّلاعی نداشتم، که در این نوشتجاتی که دوستان دادند، دیدم آنوقت هم ایشان مبارزاتی در آذرشهر و در تبریز و مانند اینها داشتهاند که از آنها من کمّاً و کیفاً اطّلاعی ندارم؛ امّا آنکه ما در مقابل چشممان مشاهده کردیم، از وقتی ایشان حدود سال ۵۰ وارد ایران شدند، تا پیروزی انقلاب، تقریباً در غالب اوقات ایشان در تبعید بود. من خودم در گنبد قابوس به دیدن ایشان رفتم. از مشهد یک جماعتی را برداشتیم، رفتیم به دیدن ایشان در گنبد قابوس. اول رفتم به یکی از شهرهای نزدیک گنبد قابوس و شب را آنجا بودیم، روز [بعد] من گفتم که دارم میروم به دیدن آقای مدنی؛ [بعد ]دیدیم مردم همینطور آمدند که ما هم میآییم، ما هم میآییم! من در راه که میرفتیم، به جادّه که نگاه کردم، دیدم یک زنجیرهی طولانی از ماشین پشت سرما همینطور دارند میآیند [برای ]دیدن ایشان! [در حالی که] ایشان تازه هم به گنبد قابوس رفته بودند. یعنی در آنچنان جایی که هیچ کس ایشان را در آنجا نمیشناخت؛ در این محیط نامأنوس من دیدم آنچنان مردم همینطور با شوق و علاقه [میآیند]. یک جماعتی بودیم که به منزل ایشان رفتیم؛ ایشان با آن چهرهی نورانی آمدند نشستند و چند کلمهای صحبت کردند. یعنی دید سیاسی [داشتند] و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل عمل و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت بشود؛ نه، مرد شجاع، صریح، آمادهی خطرپذیری. مربوط به :بیانات در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیتالله مدنی - 1380/06/12 عنوان فیش :شجاعت آیت الله مدنی در بیان اعلمیّت امام و مقابله با فتنهی خلق مسلمان کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شهید آیت الله مدنی, فتنه حزب خلق مسلمان, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [شهید آیتالله مدنی]مرد[ی] شجاع، صریح، [و] آمادهی خطرپذیری[بودند]. لذا ایشان وقتی که در نجف هم بودند، جزو کسانی بودند که شجاعتشان را در نجف هم ثابت کردند؛ یعنی در نجف آن کسی که بایستد و صریح مرجعیّت امام یا اعلمیّت امام را بیان بکند و تصریح بکند [خیلی شجاعت میخواهد]. خیلیها حاضر نبودند؛ با اینکه قلباً هم ممکن بود معتقد باشند، امّا حاضر نبودند؛ ایشان یکی از چند نفر معدودی بود که به مرجعیّت امام و اعلمیّت امام شهادت داد؛ و پخش شد. ما آن وقت در مشهد بودیم، خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در قشرهای اهل علم و اهل معرفت تأثیر گذاشت که خب یک شخصی مثل آقای مدنی، اینجور ترویجی از امام کرده بود. هم در آنجا با این اعلام صریح شجاعت نشان داد، هم در وقتی که به ایران آمدند، در مقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. و بالاتر از همه در تبریز بود، در اوایل رفتن ایشان [ به تبریز و] در آن فتنهی موسوم به فتنهی خلق مسلمان که یک آمیختهی نفاقآمیزی بود از احساسات قومی و ضدّ اسلامی و در هدف، ضدیّت با نظام جمهوری اسلامی. یک چنین حرکتی را درست کرده بودند و از جاهای مختلف، از نقاط مختلف مردم را به تبریز ریختند برای ایجاد آشوب و فتنه. این مرد مثل کوه ایستاد و حتّی جانش در خطر افتاد و در آن جمعیّت، در آن میدان، نزدیک بود ایشان را به شهادت برسانند؛ که خب، بعد جوانهای حزبالّلهی و مردم مؤمن تبریز آمدند و خودشان غائله را ختم کردند و تمام کردند. اگر ایستادگی ایشان نبود، معلوم نبود که چه میشد. ما آن روزها در شورای انقلاب بودیم و لحظه به لحظه مسائل تبریز را دنبال میکردیم و در جریان بودیم. افرادی میرفتند، میآمدند، با علما تماس میگرفتند، با مردم تماس میگرفتند، چه در رابطهی با قم، چه با تبریز یک ارتباط دائمی بود. نقش آقای مدنی، یک نقش حقیقتاً مؤثّر و تعیین کنندهای در آن قضایا بود. مربوط به :بیانات در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیتالله مدنی - 1380/06/12 عنوان فیش :تلاش زیاد شهید آیت الله قاضی برای انقلاب کلیدواژه(ها) : شهید آیةالله قاضی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : تبریز در بین شهدای محراب این امتیاز را دارد که دو شهید محراب دارد؛ یعنی مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) را هم واقعاً فراموش نکنیم و از یاد نبریم؛ آن مرد بزرگ، مرد روشنفکر، مرد اهل قلم، اهل مبارزه، که ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده باشند. او اوّلین کسی بود که اینجور در تبریز در موضع منبر انقلاب ایستاد و حقیقتاً کاری را که باید بکند، کرد. خب، خیلی با آقای قاضی هم مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب رفته بودم تبریز و اوضاع تبریز را میدانستم چه جوری است و آقای قاضی (رحمةاللهعلیه) هم خیلی رنج کشید. شهید اوّل محراب در تبریز آقای قاضی است، شهید دوّم هم آقای مدنی است، که هر کدام واقعاً برجستگیهایی دارند. البتّه شهید مدنی بهنظر من جزو آن چهرههای روحانی است که نظیرش را خیلی کم میشود پیدا کرد مربوط به :بیانات در مراسم گشایش کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین - 1380/02/04 عنوان فیش :حكم جهاد مرحوم كاشف الغطاء عليه صهيونيستها در پی استنصار علمای مجاهد فلسطینی کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ آسیا و آفریقا, شیخ جعفر کاشفالغطاء, دفاع از فلسطین, تاریخ اشغال فلسطین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دشمنان اسلام همواره سعی كردهاند با تقسیمبندیهای قومی مانع از وحدت كلمهی مسلمانان شوند تا بتوانند بر آنها سیطره پیدا كنند. در ابتدای اشغال فلسطین، علمای مجاهدی چون شیخ عزّ الدین قسّام و حاج امین الحسینی از مسلمانان برای نجات فلسطین استنصار كردند و مرجع بزرگ دینی مرحوم شیخ محمد حسین آل كاشف الغطاء حكم جهاد علیه صهیونیستها صادر فرمود؛ ولی متأسّفانه بتدریج شكل اسلامیِ مبارزات تضعیف و شكل قومی آن پُررنگ شد. مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم اراک - 1379/08/24 عنوان فیش :برخاستن شخصیتهای بزرگ علمی و دینی از اراک کلیدواژه(ها) : اراک, عبدالکریم حائری یزدی, پایهگذاری حوزه علمیه قم, ضیاءالدّین عراقی, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), زندگی امام خمینی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استان مركزی در حقیقت سرزمین رشد فرهنگی و فكری و خدمات بسیار باارزش فرهنگی و سیاسی است. سرتاسر استان همین خصوصیت را دارد. البته استان، شهرهای قدیمی و كهنی دارد؛ اما اراك چندان قدیمی نیست و حدود دویست سال بیشتر از بنای آن نمیگذرد و در مقایسه با بسیاری از شهرهای كهن، شهر جوانی است؛ اما در همین مدت شخصیتهای برجستهای از آن برخاستهاند و هركدام منشأ آثاری شدهاند. ظهور شخصیتها و مردان بزرگ از این خطّه، نشاندهندهی حقیقتی است و آن حقیقت اینكه این منطقه از لحاظ استعداد انسانی، یك منطقهی ممتاز و كمنظیر است. از همین شهر بود كه مرحوم آیتاللّه حائری مؤسّس حوزهی علمیهی قم به قم سفر كرد و در قم ساكن شد. مردی كه جاذبهی اراك او را از نجف و سامرا به این شهر كشانده و سالها در این شهر بساط علم و تحقیق و روحانیت گسترده بود، از شهر اراك به قم رفت و حوزهی قم را تأسیس كرد. با این حساب، شهر شما مادر حوزهی علمیهی قم است. حوزهی قم در دورهی اخیر به دست مردی تأسیس شد و به وجود آمد كه جاذبهی شهر شما توانسته بود او را از مركز تحصیلات یعنی نجف و سامرا به اینجا بكشاند. بزرگان اراك در نجف هم كه بودند، برجسته بودند؛ در قم هم كه بودند، ممتاز بودند. مرحوم آقا ضیاءالدّین عراقی محقّق بزرگی است كه امروز اگر كسی سخنان و تحقیقات او را در مباحث فقهی و اصولی بتواند عمیقاً درك كند، به آن افتخار میكند. مرحوم آیتاللّه اراكی نیز كه در قم ساكن بود، از افتخارات شهر شما بود. در میان پرورشیافتگان این استان و این شهر، علمای بزرگی بودند كه در رأس آنها شخصیتی است كه ایران بزرگِ كهنِ ریشهدارِ تاریخی ما به عظمت او، به بزرگی و نفوذ او، به تأثیرگذاری او كمتر كسی را در تاریخ خود سراغ دارد؛ و او امام بزرگوار ما، امام روح اللّه الموسوی الخمینی است. استخوانبندی علمی امام عزیز ما در همین شهر شما به وجود آمد؛ در همین مدرسهای كه امروز به نام شریف او مزیّن است، درس خواند و دورهی جوانیش را چند سالی در اینجا گذراند. این مرد بزرگ از این استان به حوزهی بزرگ قم هدیه شد و حوزهی قم این گوهر تابناك را پرورش داد و به ملت ایران هدیه كرد. بنابراین، این هدیهی الهی را اوّل بار شما اراكیها و مردم استان مركزی در درون خود پرورش دادید و به جهان اسلام هدیه كردید. این خصوصیت این شهر بزرگ است. مربوط به :بیانات در جمع اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه - 1379/07/14 عنوان فیش :مجذوب شدن مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی از عبادت امام(ره) در جوانی کلیدواژه(ها) : معنویت امام خمینی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امام بزرگوار ما - آنگونه که من از بزرگان خودمان شنیدهام - از جوانی در این حرم مطهّر حضرت معصومه عبادت میکرد. مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی در مشهد، سالها قبل از انقلاب برای ما نقل میکرد؛ میگفت من رفتم قم به عنوان طلبه؛ حرم که مشّرف میشدم، هر روز یک چهرهی نورانی، یک مرد محترم، یک جوان نورانی، یک سیّد نورانی را میدیدم که غرق در عبادت است. میگفت از نورانیّت و عبادت او دل من مجذوب شد؛ پرسیدم ایشان کیاند؟ گفتند ایشان حاج آقا روحاللَّه خمینی هستند. این مربوط به زمانی است که امام بزرگوار ما - این شخصیّت برجسته - هنوز سی سال از عمرشان نگذشته بود.آری؛ همان عبادتها و همان توجّهات و همان ارتباط و اتّصال با معدن نورانیّت غیب الهی و اولیای الهی، همین نتایج را هم دارد. مربوط به :پیام به کنگره بزرگداشت محققان،آقا حسین، آقا جمال و آقا رضی خوانساری - 1378/06/29 عنوان فیش :تاثیر مرحوم آقا حسین خوانسارى و فرزندش در شکوفایى حوزهى فرهنگى و علمى اصفهان در دوران صفویه کلیدواژه(ها) : آقا حسین خوانساری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در عظمت و شأن مرحوم آقا حسین خوانسارى همین بس که نامآوران بزرگى همچون وحید بهبهانى و شیخ انصارى از او با عناوین "محقق" و "استاد الکل فى الکل" و امثال آن یاد کردهاند. او و فرزندش حکیم و فقیه و اصولى و متکلم و ریاضیدان و محدث و ادیب بوده و سهم وافرى در شکوفایى و درخشش حوزهى فرهنگى و علمى اصفهان در دوران میانى و پایانى صفویه داشتهاند. مربوط به :پیام به کنگره بزرگداشت علاّمه سیدموسی صدر - 1378/03/08 عنوان فیش :هویتبخشی به شیعیان لبنان؛ از جمله خدمات امام موسی صدر کلیدواژه(ها) : سید موسی صدر, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وحدت و هویت بخشیدن به شیعهی لبنان و ایجاد هم زیستی و احترام متقابل میان پیروان ادیان و طوائف سیاسی در آن كشور[توسط امام موسی صدر] از سویی، و صراحت در معرفی رژیم غاصب صهیونیست بعنوان «شرمطلق» و اعلام حرمت همكاری با آن از سوی دیگر و بالاخره ابراز ارادت و صمیمت نسبت به رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، چه در عرصهی فرهنگی و نوشتاری و چه با همكاری با عناصر مبارز ایرانی در مدتی طولانی، از این عالم بزرگوار كه فرزند حوزهی علمیهی قم و بازماندهی یكی از خاندانهای بزرگ علمی در جهان تشیع است، شخصیّتی همه جانبه پدید آورده بود، و چنین بود كه امام راحل بزرگوار ما دلبستگی و تكریم خود به این شخصیت معزّز را از اوائل پیروزی انقلاب با بیانات گوناگون ابراز داشتند. مربوط به :پیام به کنگره بزرگداشت ملاصدرا - 1378/03/01 عنوان فیش :پيروان و منتقدان و مخالفان فلسفه صدرالمتألّهين در چهار قرن اخیر کلیدواژه(ها) : ملاصدرا, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حکمت متعالیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از طرفههای زمانه این است كه صدرالمتألّهین، هم بیشترین پیروان و منتحلان فلسفی و هم بیشترین منتقدان و مخالفان را در مدت چهار قرن گذشته داشته است. در این مدت بیشترین مشعلداران فلسفهی الهی در ایران، دنباله روان و شارحان فلسفهیی بشمار میروند كه او با نبوغ و ابتكار خود همچون ناسخ شیوههای معروف مشایی و اشراقی، و مشتمل بر همهی برجستگیهای آن، بنیان نهاد و مبانی آن را در هزاران صفحه با تقریر رسا و پر جاذبهی خویش، تبیین كرد. و باز در همین مدّت كسان زیادی از منتحلان عقاید او در ابواب وجود و الهیات خاص و معاد و غیره، به همان سرنوشتی دچار شدند كه وی در دوران زندگیاش آن را بتلخی آزموده و موطن مألوف را بخاطر آن ترك كرد. البتّه نقد علمی و تحقیقی آراء او بدور از توسّل به طعن و جنجال نیز از دوران یكی از دو شاگرد بلافصل و مقرّبش تا امروز ادامه داشته و نامآورانی چند از حكمای متأله، در برخی از اصلیترین مبانیِ دستگاه فلسفی شامخ صدرایی، مناقشات جدّی وارد كردهاند. تردید نباید كرد كه هم آن تاثیر خاضع كننده بر روی بزرگانی از سرآمدان فلسفی، و هم این برانگیختگی عقیدتی یا علمی از سوی منتقدان و مخالفان، به نقطهی یگانهیی اشاره میكند كه همانا جز عظمت فكری، و نیروی ابداع، و بنیان رفیعِ فلسفهی این حكیم بزرگ، چیز دیگری نیست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1378/02/15 عنوان فیش :تأثیرات معلمان شهید مطهری در شکلگیری شخصیت ایشان کلیدواژه(ها) : شهید مطهری, ارزش معلم, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مطهّری رضوان الله تعالی علیه در دامان چند معلّمِ خوب پرورش یافته بود که اوّلین آنها پدر خودش بود. بله؛ بعضی پدرها معلّمند؛ بهترین معلّمند. آن معلّم خوب، این مرد بزرگ را پدید آورد. شهید مطهّری از پدر خود خیلی بالاتر و بزرگتر بود من پدر بزرگوار ایشان را هم زیارت کرده بودم مطهّری انسان استثنائیِ برجستهای در زمان خودش بود که از مقام پدر خیلی بالاتر بود؛ اما آن پدر بود که توانست این مرد بزرگ را به وجود آورد و در دامان تربیتِ خود پرورش دهد. معلّمان او هم اینگونه بودند. مرحوم آقای مطهّری از معاشرت یک یا دو ماه رمضان خودش با مرحوم «آقانجفی قوچانی» آن مرد بزرگواری که «سیاحت شرق» و «سیاحت غرب» را نوشت، برای من نقل میکرد. معلوم میشد که مقامات معنوی و تربیت و ممشا و منش آن مرد بر روح مرحوم مطهری رضوان اللّه علیه تأثیر گذاشته بود. مرحوم «علّامهی طباطبایی» و مرحوم «حاج میرزا علی آقای شیرازی» و دیگران و دیگران و در رأس همه امام بزرگوار نیز تأثیرات زیادی بر او گذاشته بودند. معلّم چنین کارهایی میکند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای کنگره بزرگداشت مرحوم حاج ملا علی آخوند همدانی - 1377/05/03 عنوان فیش :تبیین شخصیت حاج ملا على آخوند همدانى کلیدواژه(ها) : حاج ملا علی آخوند همدانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من خدمت مرحوم آقاى آخوند[همدانی] نرسیده بودم، ولى ایشان را مثل همه مىشناختم؛ یعنى کسى در زمان ایشان نبود - در آن سالهایى که بنده در مشهد بودم - که آقاى آخوند را نشناسد، ایشان جزو علماى طراز اول کشور بودند. البته من خصوصیات علمى ایشان را از کسانى که ایشان را زیارت کرده بودند - بعضى دوستان و بعضى از شاگردهاى ایشان - شنیدهام . اولا ایشان فقیه و اصولى خیلى خوب و قوى و جزو شاگردهاى بسیار خوب مرحوم حاج شیخ[عبدالکریم حائری] بودهاند. ظاهرا ایشان حدود سال ۱۳۴۰ قمرى، همزمان با ورود حاج شیخ، به شهر قم رفته و سالهایى هم در درس آقاى حاج شیخ بودهاند؛ و به نظرم همان زمان حیات حاج شیخ، ایشان به همدان تشریف آوردند و ساکن شدند. غرض، ایشان ملاى قوى و متبحرى در فقه و اصول و در رجال بودند. یکى از چیزهایى که بنده مکرر از افراد متعددى شنیدم، این است که ایشان در رجال هم متبحر بودند؛ و این براى یک فقیه، فضیلت خیلى بزرگى است که در علم رجال، صاحب نظر باشد و مقلد نباشد - خودش اهل نظر و فکر باشد - علاوه بر این، ایشان با تفسیر و اخبار هم خیلى مأنوس و محشور بودند. به هر حال یک عالم فقیه اصولى، رجالى مفسر و محدث اخلاقى بود. ما این جور کسى در سطح کشور، انصافا خیلى کم داشتیم، آن هم در آن سطح عالى! بنابراین شأن ایشان شأن والایى است. ایشان اهل سلوک و مسائل اخلاقى هم بودند و شاگردان و مرتبطین با ایشان، از معنویت ایشان هم استفاده مىکردند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای کنگره بزرگداشت مرحوم حاج ملا علی آخوند همدانی - 1377/05/03 عنوان فیش :لزوم هجرت بزرگان علما به شهرها با توجه به سیره ملا آخوند همدانی کلیدواژه(ها) : هجرت روحانیون, حاج ملا علی آخوند همدانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن چیزى که نظر من را در شخصیت مرحوم آقاى آخوند[همدانی] جلب کرد - منهاى همهى این فضایل معنوى که ایشان دارند - این است که یک مجتهد عالى مقامى مثل آقاى آخوند ملاعلى که در هر حوزهاى مىرفت، بلاشک یا در رأس قرار مىگرفت، یا جزو رؤوس بود - حتماً ایشان در درجهى دوم قرار نمىگرفت - اگر ایشان در ادوار آقاى گلپایگانى و آقاى داماد - همین شاگردهاى معروف حاج شیخ - به قم مىآمدند، حداقل این طور نبود که یک آدم در سایهیى قرار بگیرند؛ آن هم با آن شخصیت اثباتى قوى! غیر از عالم ثبوت، از لحاظ اثبات هم آدمى قوى بود. این آدم به همدان مىرود و ساکن مىشود. به نظر من این خیلى جلوه کرد و مهم آمد که یک مرجع تقلید، این گونه باشد. آن وقت بنده در مشهد بودم؛ در خود مشهد، مرحوم آقاى میلانى جزو مراجع و در حد مراجع بود؛ لیکن مشهد، یک شهر درجهى اول دنیاى اسلام بود - شهر بزرگ و حوزهى علمیهى بزرگ - نمىشد از کسى به خاطر اقامت در مشهد، تمجید کنیم. اما دو نفر، همیشه چشم بنده را به خودشان جلب مىکردند؛ یکى آقاى آخوند، یکى هم مرحوم آقا شیخ محمد بود. آقا شیخ محمد هم همین جور بود؛ او هم یک ملاى درجهى یک بود که در بروجرد ساکن شده بود. آقاى آخوند هم یک ملاى درجهى یک بود که در همدان ساکن شده بود. این به نظر من خیلى مهم است، کار خیلى بزرگى است. البته مرحوم آقاى خوانسارى از لحاظ دوره، مقدارى مقدم بر آقاى آخوند بودند؛ لیکن معلوم نبود از لحاظ علمى و تبحر، نسبت به آخوند، ترجیح داشته باشند. انسان خودش را این جور ندیده بگیرد، هضم نفس بکند و از ریاست و مرجعیت و این چیزها صرف نظر بکند! حتى شنیدم ایشان رساله هم ننوشته بودند؛ در حالى که مردم همدان، مقلد ایشان بودند! آقاى جلالى همدانى، گاهى از آقاى آخوند صحبت مىکردند، مىگفتند بین مرحوم آقاى بروجردى و مرحوم آخوند، مشکلى پیدا شد؛ مردم همدان به آقاى بروجردى - به آن عظمت - پیغام دادند که شما آقاى آخوند را به ما معرفى کردید، اگر شما ایشان را نمىشناسید، ما هم شما را نمىشناسیم ! ببینید، مردم به ملایى این چنین ارادت دارند، مخلص او هستند و رساله نمىدهد! ایشان منبر مىرود، ولى روضه نمىخواند! اینها خیلى مهم است. من مىخواهم از این نقطه استفاده کنم که اى کاش ما سیرهى عملى بزرگانى مثل آقاى آخوند را ببینیم، تا امروز هم جریان پیدا کند، بزرگانى بروند و در شهرهایى بمانند. بگذاریم اساطین علم در همهى بخشهاى این کشور باشند، در همهى شهرها حوزههاى علمیهى حقیقى و مجتهد پرور به وجود بیاید، و مردم در هر جا به رکن رکینى مثل آقاى آخوند ملاعلى متکى باشند. اگر چه حالا امثال ایشان خیلى هم زیاد نیستند؛ اما به هر حال چنین شخصیتهایى در شهرهاى کشور باشند، این خیلى با ارزش است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1374/09/13 عنوان فیش :حوزه علمیه قم ، مستحصل حوزه هاى شیعه در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : حوزه علمیه قم, تاریخ حوزه های علمیه, پایهگذاری حوزه علمیه قم, خدمات صفویه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزهى علمیهى قم که ما امروز نام آن را با افتخار و تعظیم و تجلیل مىبریم، در واقع مصطفى و مستحصل حوزه هاى شیعه در طول تاریخ حوزههاست. یعنى از اواخر قرن دوم و حدّاقل اوایل قرن سوم هجرى که مراکزى به عنوان حوزهى علمیه درست شده است، حوزهى قم در دوران ائّمهى ثلاثهى اخیر (حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسکرى علیهم السّلام) که دوران قمیین است، یک حوزهى علمیه به معناى حقیقى کلمه است که در آن، درس و بحث و جمع و تدوین و اشاعه و نشر و استادى و شاگردى به چشم مىخورد. با این حال، از اجتماعات صحابه و محدّثین و حَمَلهى علم در اطراف ائّمه علیهم السّلام در شهرهایى مثل مدینه و کوفه و... مىگذریم و نمىخواهیم اصطلاح حوزهى علمیه را بر این مراکز اطلاق کنیم. بنابراین، شاید قدیمیترین حوزه هاى علمیهى ما، همین قمِ قمیین است که در آن، آثار بزرگانى مثل اشعریین و آل بابویه و دیگران، تا امروز باقى است. البته بعد از آن، حوزهى علمیه با این عظمت باقى نمانده است و به اکناف دیگرى از عالم، مثل شرق دنیاى اسلام و ماوراءالنّهر و شرق خراسان منتقل شده است و رجالى مثل «شیخ عیاشى»، «شیخ کشّى» و سمرقندیین و نساییین و دیگر اسمهایى که ما آنها را در زمرهى محدّثین و روات و مؤلّفین مىشناسیم، در آن به سر بردهاند. همچنین به حوزهى بغداد باید اشاره کردکه حوزهى «شیخ مفید» و بعد از او، «سید مرتضى» و «شیخ طوسى» (علیهمالرّحمةوالرضوان) است و نیز حوزهى نجف که با هجرت «شیخ طوسى» به این شهر در حدود سال 450 یا 448 یا 449 و تشکیل مرکزى به نام حوزهى علمیهى فقاهت و حدیث و دیگر علوم اسلامى،رونقى میگیرد و مقطع مهمّى بهوجود مىآید. بعداً حوزهى علمیهى شیعه در شامات و طرابلس و حلب و سپس در حلّه تشکیل مىشود که بزرگان فقهاى حلّىِ ما، اسمشان در تاریخ و آثارشان در کتابخانههاى عظیم فقاهت شیعه محفوظ و موجود است و این روند ادامه پیدا مىکند تا زمانى که سلطنت صفویه در ایران تشکیل مىشود و مقطعى عظیم به وجود مىآید. علىرغم کسانى که سعى کردند صفویه را ضّد شیعه و اسلام و مفاهیم و ارزشهاى دینى معرفى کنند، سلاطین صفویه با همهى بدیهایى که در جانب حکومت و شخصیتهاى خودشان داشتند، حرکتهاى بزرگِ ماندگارِ فراموش نشدنىاى انجام دادند که یکى از آنها گسترش حوزههاىِ علمى شیعه است که در آن وقت، حوزهى علمیهى اصفهان و خراسان و قم و نجف و بقیهى مناطق، به برکت آنها آباد شد که اگر کسى وارد مطالعه شود، شگفتیهاى عظیمى را خواهد دید. اگر شما تا قبل از دوران صفویه، فقهاى شیعه را نگاه کنید، تعداد ایرانیان انگشت شمار است؛ امّا بعد از صفویه، هر کدام از بزرگان علما را که نگاه کنید شاید نود درصد آنان فقهاى ایرانى هستند. بعد از این دوره، اوج حوزهى نجف و کربلا و حضور تلامذهى مرحوم «وحید بهبهانى» و سپس «شیخ» و «صاحب جواهر» و تلامذهى این بزرگواران تا دورهى اخیر است. بعد مرکزیت عظماى حوزهى فقاهت به وسیلهى مرحوم «آیةاللَّه حایرى» و بعد مرحوم «آیةاللَّه بروجردى»، باز به قم منتقل مىشود و تا امروز ادامه دارد. این حوزه، محصول این سیر تاریخى و نتیجه و مستحصل و زبده گُزینِ همهى این حرکت عظیم علمى است که با مهاجرت و تحقیق و علم، همراه بوده است و امروز در اختیار شماست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1374/09/13 عنوان فیش :جلوتر بودن حوزهى علمیه گذشته از دنیاى زمان خود کلیدواژه(ها) : استعدادهای ناشناخته حوزه, حوزه و نیازهای روز, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, آخوند خراسانی, شیخ طوسی, میرحامدحسینهندی, عبدالجلیل قزوینی رازی, سید مرتضی رازی, تاریخ علما و فقهای سلف, حوزههای علمیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزه نسبت به گذشته خیلى پیشرفت کرده است و هیچ کس نمىتواند این حقیقت را منکر شود. یعنى اگر ما قدر مطلق را حساب کنیم، قابل مقایسه با گذشته نیست. همانطور که حضرت «آیةاللَّه مشکینى» فرمودند، این حوزه کمّاً و کیفاً پیش رفته است. آن روز، چهار صد نفر طلبه داشت، ولى امروز هزاران طلبه و فاضل مشغول تحصیلند. فضلاى امروز از فضلاى آن روز کمتر نیستند. بعضى از طلاّبِ امروز از طلاّبِ آن روز کم شوقتر نیستند. کارى که فضلا و طلاّبِ امروز مىکنند، بعضى اوقات دهها برابر کارى که آن روز طلاّب و فضلا مىکردند، اهمیت عملى و بعضاً علمى دارد. کسى نمىتواند بگوید که حوزه دچار عقبگرد است؛ نه. از این جهتى که بررسى مىکنیم، حوزه پیشرفت کرده است. حرفهاى گذشتگان هم دست علماى امروز است. امروز، این کتاب مکاسبى که شما مىخوانید، درس خارج «شیخ» است. عالیترین تحقیقات «شیخ»، همینهاست. کفایهاى که شما مىخوانید، اوج افکار اصولى «محقّق خراسانى» است. اگر امروز طلبهى کفایه خوان ما، کفایه را که مىخواند آن را بفهمد، مثل اکابر شاگردان «آخوند» که آن روز آن حرفها را بلد شدند، فهمیده است. منتها باید بداند که امروز پلّهى آخر نیست؛ ولى آن روز، پلّهى آخر بود. بنابراین، حوزه در فقه و اصول و در کار حوزهاىِ کمّى و در تبلیغات و گسترش خود و توسعه در اطراف عالم و مسؤولیتهایى که بر عهده گرفته است، با گذشته تفاوت زیادى دارد و پیشرفت زیادى کرده است. امّا از لحاظ یک دیدگاه دیگر، حوزه دو اشکال اساسى دارد که یکى از آنها حتماً در گذشته نبوده و متعلّق به امروز است و دیگرى هم به احتمال زیاد، این گونه است. امّا اشکالى که حوزهى ما، دیروز آن را نداشت و امروز دارد، این است که حوزهى دیروز از دنیاى زمان خود عقبتر نبود؛ بلکه جلوتر هم بود. شما نگاه کنید در آن روز علماى ما چقدر محصول علمى و فقهى و کلامى براى مردمِ زمان خودشان دارند. همان عدّهى کمى که در گذشته بودند، کارهاى بزرگى انجام دادند. اگر در نیشابور یا بلخ یا هرات یا طوس که اقصى نقاط دنیاى اسلام نسبت به بغدادِ آن روز بود، چند نفر شیعه زندگى مىکردند و سؤال فقهى یا کلامى داشتند، «شیخ مفید» آنان را از بغداد هدایت و راهنمایى مىکرد. یعنى «شیخ مفید» از زمان خودش عقب نبود. یا در زمان «شیخ طوسى»، اگر دشمنِ مکتبِ اهل بیت مىگفت : «أن لا مصنَّفَ لکم»؛ شما کتاب و تصنیف ندارید، «شیخ طوسى» خودش به تنهایى وارد میدان مىشد و بزرگترین کتاب رجالى را تلخیص مىکرد و اختصاصاً یک کتاب و فهرست رجالى دیگر مىنوشت. یعنى بدون معطّلى، رجال «کشّى» را تلخیص کرد، رجال خود را نوشت و فهرست «شیخ» را هم نگاشت! هنوز پاسخ در خانهى اشکال کننده بود که مىگفت فقه ندارید؛ ناگهان یک کتاب عظیم پرفرع پر تحقیق - به حسب سطح تحقیق آن روز - مبسوط از آب در مىآمد. اگر «محمدبن زکریاى رازى»، چهار کلمهى الحادى بر زبانش جارى مىشد، فوراً «سید مرتضاى رازى» در ردّ او کتاب مىنوشت و نمىگذاشت حرف او بىجواب بماند. اگر فلان نویسندهى معاند اهل بیت، کتابى مىنوشت و حقایق و اعمال شیعه را مسخره مىکرد، بلافاصله «عبدالجلیل رازى قزوینى» حقّش را کف دستش مىگذاشت و کتاب «النقض» را مىنوشت. بنابراین، هرکسى که در زمینههاى فقهى و کلامى - بخصوص - چیزى به شیعه مىگفت، شیعه با قدرت و قوت، به زبان علمى به او جواب مىداد و سخن تلخِ رقیب و حریف و معاند را به خانه نمىبرد. تا اواخر هم وضعیت این گونه بوده است. در هند یک نفر پیدا شد و کتاب «تحفهى اثنى عشریه» را که بر ضدّ و ذّم شیعه و در قدح اهل بیت است، نوشت. «سید حامد حسین»، کتاب «عبقاتِ» به آن عظمت را در جوابش نگاشت و آنطور که به نظرم مىرسد، شاید حدود ده ردّ بر کتاب «تحفهى اثنى عشریه» نوشته شده است. من فهرستى را نگاه مىکردم که متعلّق به کتب علماى هندىِ شیعه بود که البته بزرگان و اَعلام درجهى یک هم در میان آنان بودند. به نظرم ده ردّ و شاید هم بیشتر علیه این کتاب نوشتند. بنابراین، حوزه هاى علمیه از زمان خودشان عقب نبودند. یک نفر پیدا مىشد حرفى را در یک کتاب خطّى مىزد و یک نسخه مىنوشت و دیگرى پخش مىکرد و دیگرى مىخواند و چهار نفر در طول زمان از آن مطّلع مىشدند؛ عالم شیعه هم برمىداشت همین کار را عیناً جواب مىداد و گاهى تندتر و سریعتر و بهتر از او اقدام مىکرد و عقب نمىماند. تا زمان «شهید اوّل» کتب فقهى ما غالباً متضمّن آراى فقهاى اهل سنّت - مثل کتب «علاّمه» و «فخرالمحقّقین» - هم بوده است؛ ولى بعد از آن زمان، کتب شیعه غالباً دیگر آراى اهل سنّت را ذکر نمىکنند. وقتى شما نگاه مىکنید، مىبینید که در آن کتابها، رأى فقهاى اهل سنّت، با اَدلّهى متعدّد جواب گفته شده است. فقط کتاب «خلاف» را نگاه نکنید که «شیخ طوسى» در آنجا فقط به اجماع تمسّک کرده است. غالباً استدلالهاى محکمِ کتب «علاّمه» و دیگران و نیز کتاب خودِ«شیخ»، مبسوط است. اما امروز، این گونه نیست. امروز، حوزهى علمیه از زمان خودش خیلى عقب است. حساب یک ذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب، در وادى اى همراه یکدیگر بروند و یکى اسبش از دیگرى تندروتر باشد و آنکه اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعى است آنکه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمىرسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتى به خودمان برگردیم، خیلى فاصله داریم. حتّى در «اخلاق» هم این گونه است. یکى از اَعلام حوزه (عَظماللَّه بقائه) - که الان در اینجا تشریف دارند - چند سال قبل از این، سفرى به انگلستان کرده بودند و در آنجا کتابخانهاى را دیده بودند. به من فرمودند: «یک طبقه از این کتابخانه، کتب اخلاقى بود که فرنگیها در چند سالِ اخیر نوشتهاند»! در آن چند سال، حوزهى علمیهى قم، چند کتاب اخلاق بیرون داده بود؟ یک هزارم آن؟ یک ده هزارم آن؟ گمانم هنوز هم کمتر از این مقدار است! این تازه اخلاق است که مىدانید غرب با اخلاق، چندان سرآشتى ندارد. البته کتب اخلاقى آنها بیشتر، فلسفهى اخلاق و ردّ اخلاق و بیان اخلاقِ غیرمعنوى و اخلاق مادّى است. ما بعد از «معراج السعادة» و «جامع السعادات»، در حوزه هایمان، چه کتابى نوشتیم؟ البته بعدها در چند سال اخیر، چند کتاب اخلاق نوشته شده است؛ چیزى که بشود به عنوان یک کتاب علمى ارائه کرد. عین همین قضیه در «حقوق» هم مشاهده مىشود. شما ببینید چقدر در باب حقوق مدنى، حقوق جزا و انواع و اقسام مباحث حقوقى، تحقیقات گوناگون شده است. این کار، هم در غرب و هم در دنیاى اسلامِ غیرشیعه شده است. ما در این زمینه ها انصافاً باید بگویم خیلى عقبیم. حال، این رشتهى تخصّصى ماست و بیشترِ تخصّصِ حوزهها تقریباً فقه است. چقدر در زمینهى فلسفه و کلام و کلامِ جدید و فلسفهى دین و مباحث دین شناسى و سایر زمینهها، مطلب نوشتهاند و چقدر کار کردهاند! ممکن است همهى اینها هم غلط باشد؛ اما بالاخره یک متاع فکر و موج فکرى است که بخشى از فضاى ذهن جامعه را اشغال خواهد کرد. شما در حال حاضر کجایید؟ چطور مىخواهید با اینها مقابله کنید؟ کجاست آن «عبدالجلیل رازى قزوینى» که «النقضِ» مناسب این زمان را هم بنویسد و نه یک کتاب، بلکه ده هزار کتاب در این زمینه ها نوشته شود. امروز دنیا، دنیاى امواج است. با امواج و رایانه، همهى مفاهیم از این طرف به آن طرفِ دنیا منتقل مىشود. الان دورترین کتابخانههاى دنیا مىتوانند در ظرف مدّت پنچ دقیقه، مطالب کتابى را که در کتابخانهى کنگرهى امریکاست، روى صفحهى کاغذ خود چاپ کنند! این گونه، مطالب منتقل مىشود. ما از این دنیا عقبیم؛ دیگر چرا این را منکر شویم!؟ این یک عیب قطعى است که حوزهى امروز ما، آن را دارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1374/09/13 عنوان فیش :استفاده بهینه علامه حلی ازاستعدادها به وسیله ایجاد مدرسه سیار کلیدواژه(ها) : حوزههای علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علامه حلی, استعدادهای ناشناخته حوزه, تاریخ علما و فقهای سلف نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزه نسبت به گذشته خیلى پیشرفت کرده است و هیچ کس نمىتواند این حقیقت را منکر شود. یعنى اگر ما قدر مطلق را حساب کنیم، قابل مقایسه با گذشته نیست. همانطور که حضرت «آیةاللَّه مشکینى» فرمودند، این حوزه کمّاً و کیفاً پیش رفته است. آن روز، چهار صد نفر طلبه داشت، ولى امروز هزاران طلبه و فاضل مشغول تحصیلند. فضلاى امروز از فضلاى آن روز کمتر نیستند. بعضى از طلاّبِ امروز از طلاّبِ آن روز کم شوقتر نیستند. کارى که فضلا و طلاّبِ امروز مىکنند، بعضى اوقات دهها برابر کارى که آن روز طلاّب و فضلا مىکردند، اهمیت عملى و بعضاً علمى دارد. کسى نمىتواند بگوید که حوزه دچار عقبگرد است؛ نه. از این جهتى که بررسى مىکنیم، حوزه پیشرفت کرده است. حرفهاى گذشتگان هم دست علماى امروز است. امروز، این کتاب مکاسبى که شما مىخوانید، درس خارج «شیخ» است. عالیترین تحقیقات «شیخ»، همینهاست. کفایهاى که شما مىخوانید، اوج افکار اصولى «محقّق خراسانى» است. اگر امروز طلبهى کفایه خوان ما، کفایه را که مىخواند آن را بفهمد، مثل اکابر شاگردان «آخوند» که آن روز آن حرفها را بلد شدند، فهمیده است. منتها باید بداند که امروز پلّهى آخر نیست؛ ولى آن روز، پلّهى آخر بود. بنابراین، حوزه در فقه و اصول و در کار حوزهاىِ کمّى و در تبلیغات و گسترش خود و توسعه در اطراف عالم و مسؤولیتهایى که بر عهده گرفته است، با گذشته تفاوت زیادى دارد و پیشرفت زیادى کرده است. امّا از لحاظ یک دیدگاه دیگر، حوزه دو اشکال اساسى دارد که یکى از آنها حتماً در گذشته نبوده و متعلّق به امروز است و دیگرى هم به احتمال زیاد، این گونه است ... عیب دوم که احتمال مىدهم این عیب هم مخصوصِ ما باشد و در گذشته نبوده است، این است که از موجودى انسانى کنونى حوزه، استفادهى بهینه نمىشود. همین حالا در همین حوزهى علمیهى قم، هزاران استعداد برجسته و طلاّب فاضل و جوانان خوب وجود دارد که اگر اندکى به آنان توجّه شود و در جاى خود قرار گیرند و کار بایستهاى از آنان خواسته شود و از تضییع وقتشان به زواید، جلوگیرى شود، هر کدامشان خواهند توانست بخشى از این خلأ را پر کنند. البته این عیب، زمانِ ما هم بود. آن زمان که ما ساکن حوزه بودیم، همین عیب وجود داشت؛ اما احتمال مىدهم که در گذشته ها این گونه نبوده است. مثلاً «علاّمهى حلّى»، مدرسهى سیار درست کرده بود و با «الجایتوى خدابنده» به اطراف راه مىافتاد و طلبه ها را با خودش به مدرسه مىبرد. بعضى از قضایاى تاریخى، واقعاً انسان را به شک مىاندازند که شاید در آن وقت، واقعاً از موجودىِ انسانىِ خود، استفادهى درست مىکردند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1374/09/13 عنوان فیش :مقاطع تکامل فقاهت شیعه در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیدحسین بروجردی, علامه حلی, وحید بهبهانی, شیخ مرتضی انصاری, صاحب جواهر, فقه, عمیقتر شدن فقه, گسترش فقه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : فقاهت، در دورههاى متعدّدى تکامل پیدا کرده است. انسان، همینطور که به تاریخ فقاهت نگاه مىکند، مقاطعى را مىیابد. البته نظرات، مختلف است. من تصوّرم این است که زمانِ «شیخ»، یک مقطع است و زمان «علاّمه»، مقطع دیگرى است. «علّامه» مىگوییم، «محقّق» نمىگوییم؛ در حالى که قاعدتاً اینها یکى هستند؛ براى اینکه بحث استدلالى در بساط «علاّمه» زیادتر است و انسان بیشتر مىتواند بفهمد که با مسأله چگونه برخورد مىکرده است؛ ولى در مورد «محقّق» به این روشنى نمىشود فهمید. بعد، یک دورهى تقریباً 250 ساله مىگذرد. زمان «محقّق کرکى» باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح انسان مىفهمد که کیفیت استنباط «محقّق کرکى» با کیفیت استنباط «علاّمه» فرق دارد. همان فقاهت است؛ ولى کامل شده است. بعد به مقطع بعدى مىرسد که مقطع تلامذهى «وحید بهبهانى» است که آن، شکوفایى فقاهت اصولى است. صاحبِ«ریاض» و صاحبِ «قوانین» و «شیخ جعفر» و «سید بحرالعلوم» و ... در این مقطع هستند. بعد به زمان «شیخ انصارى» و صاحبِ «جواهر» مىرسد که البته این مقطع و تحول در شیوهى فقاهت، در کار «شیخ» نسبت به کار صاحب «جواهر»، بیشتر آشکار است. هر چند کار صاحب «جواهر» هم کار نو و جدیدى است؛ اما بعد از «شیخ انصارى» - به گمان قاصر این حقیر - اگر بخواهیم از مقطعى اسم بیاوریم و بگوییم که تحّولى در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطعِ مرحوم «آیةاللَّه بروجردى» است که یک مقطع و باب جدیدى است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1374/09/13 عنوان فیش :وجود بسترهای لازم در جمهوری اسلامی برای علاج نارساییهای حوزه علمیه کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تحول در حوزه, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : عزیزان من! امروز این کار [نارساییهای حوزه علمیه]قابل علاج است. ممکن است دیروز قابل علاج نبود و - نستجیر باللَّه - ممکن است فردا هم نباشد. «قم فاغتنم الفرصة بین العدمین». چهار سال پیش که اینجا آمدم، صحبت کردم و گفتم ما در دوران جوانى که تازه این افکار را یاد گرفته بودیم و با افکار نوِ مربوط به حوزهها آشنا شده بودیم، موقعیت مناسبى براى اجراى طرحهاى نو نداشتیم. آن وقتها هم این افکار بود. اینها حرفهاى جدیدى نیست. یکى از دردهاى ما نیز همین است که سالهاست انگیزهها وجود دارد؛ ولى به تناسب آن انگیزهها، کار کمى شده است. اولین نفر مرحوم آیةاللَّه بروجردى (رضوان اللَّه علیه) بود که در آن روزها، امام (رضوان اللَّه علیه) و مرحوم «آیةاللَّه محقّق داماد» و «مرحوم آیةاللَّه حاج آقا مرتضى حایرى» - فضلاى جوان و پرنشاط آن روز حوزه - با همین انگیزهها دور آقاى«بروجردى» را گرفتند؛ ولى بعد به دلایلى نتوانستند و رها کردند و کنار آمدند. در آن وقتها، این حرفها بوده است و مرحوم آیةاللَّه امینى (رضوان اللَّه علیه) براى خود من نقل مىکرد که در زمان «آسید ابوالحسن»، در نجف هم همین افکار بوده است که مرحوم «آیةاللَّه خویى» و بعضى آقایان دیگر، جزو همان جوانهاىِ پرشورِ آن روز بودند که این حرفها را مىزدند. حرفى که مىتوانیم بزنیم این است که آن روز، اینها نمىتوانستند کارى بکنند؛ چون حکومت ظالمى بر سرِ کار بود و پول و امکانات در اختیار ما نبود و اجازهى کار نمىدادند و هر روحانى که مىخواست در این زمینهها اقدامى کند، به دهانش مىزدند. بزرگانِ حوزه هم مىترسیدند که اصلِ حوزه از بین برود. اگر عدّهاى مىگفتند بیایید اصلاح کنید، مىگفتند اصلِ حوزه در خطر است و ظالمین که بر سر کارند، حوزه را مىبلعند. ولى امروز، این حرفها نیست. مربوط به :بیانات در دیدار طلّاب و دانشجویان - 1373/09/27 عنوان فیش :تلاش خاندان پهلوی برای جداسازی حوزه و دانشگاه از یکدیگر کلیدواژه(ها) : وحدت حوزه و دانشگاه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, استبداد رضاخان, وضعیت علمی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزهی تنها - بدون دانشگاه - کفاف نیازهای امروز ملّت و کشور ایران را نمیدهد. دانشگاهِ تنها - بدون حوزه - هم کفاف نمیدهد. حال اگر از یک طرف دانشگاهی بر مبنای ضدیّت با دین و ارزشهای اسلامی بنیانگذاری شده بود - یعنی بر اساس ضدیّت با ارزشهایی که حوزههای علمیّه میخواهند شکل علمی آن را تأمین کنند - و از طرف دیگر حوزهی علمیّهای بر اساس ضدیّت با تازههای علمی بنا شد و دو جریان که باید کمک و مکمّل یکدیگر و دو پایه برای نظام و دو بال برای پرواز به سطوح عالی بشری و انسانی باشند؛ بنای کار کردن بر ضدّ هم را گذاشتند، تکلیف چه خواهد بود و نتیجه چه خواهد شد؟ در این صورت، بدترین نتایج حاصل میشود. زیرا دو نیرو به جای سازندگی، در جهت تخریب یکدیگر به کار خواهند رفت و این بسیار خطرناک است. این، آن کاری بود که در سالهای میانىِ رژیم منحوس پهلوی، نقشه کشیده بودند تا انجامش دهند. اوّل خواستند حوزه را تعطیل کنند؛ دیدند نمیشود. این فکر مالِ سالهای اوّل بود. یعنی آن اوایل، رضاخان پهلوی به قم هجوم آورد و حوزه را تعطیل کرد. در همان سالهایی که امام بزرگوار ما مثل طلّاب جوان این جلسه، در قم جوانی طلبه بودند، وضع حوزه طوری بوده است که خود امام به ما میفرمودند ما روزها جرأت نمیکردیم در کوچه و خیابانهای قم ظاهر شویم. پلیس رضاخان اجازه نمیداد طلبهی عمامه به سر در خیابانهای قم پیدایش شود. میگرفتند، اذیّت میکردند، به زندان میافکندند، لباسها را میکندند، توهین میکردند، عمامه را پاره پاره میکردند؛ بعد هم طلبه را به گوشهای میفرستادند که یا زندان بود یا تبعید و یا چیز دیگری شبیه آن. لذا طلبهها در چنان شرایطی درس خواندند. ایشان میگفتند ما روزها به باغهای اطراف قم میرفتیم و درس و مباحثه را زیر درختها و در کوچه باغها، به دور از چشم پلیس رضاخان انجام میدادیم. شب هم که هوا تاریک میشد، آهسته میآمدیم در یک گوشه؛ در اتاق مدرسهای، جایی، بیتوته میکردیم. اوّل اینگونه شروع کردند. چرا؟ چون میخواستند دانشگاه باشد و حوزه نباشد. رضاخان، آن شکل را انتخاب کرده بود. بعد دیدند نمیشود. دیدند امکان ندارد. حوزه در این کشور ریشهای عمیق دارد. دیدند هر چه جلوِ طلّاب را میگیرند، علما و روحانیون در گوشه و کنار رشد میکنند. قادر به از بین بردن این نهال علمی نیستند؛ چون با دین و ایمان و اعتقادات مردم سروکار دارد. از این رو آمدند و در سالهای میانی سلطنت پهلوی، نقشهی دوم را پیاده کردند. البته آن طاغوت رفت، طاغوت دیگری آمد. اما پشت پرده، دستها و سیاستهای دیگری بود که این کارها را دنبال میکرد. اینها - آن پدر و پسر - دو عاملِ اجرایی بیش نبودند. سیاست دوم این بود که حوزه باشد، منتها حوزهای که مطلقاً رابطهای با دانشگاه برقرار نکند و براساس بدبینی به دانشگاه و هر دانش و فناوری جدید پیش برود. این از یک طرف. از طرف دیگر هم، تا آنجا که میتوانند با تبلیغات و روشهای گوناگون، دانشگاه را ضدّ حوزه، ضدّ دین و ضدّ روحانیّت بار بیاورند. واقعاً از لحاظ تبلیغاتی، روحانیّت و علم دین را در محیطهای دانشجویی و محیط علمىِ جدید، بمباران کردند! روحانیون را به عنوان یک عدّه انسانهای مزاحم، مضر، بیسواد و دنبال موقوفه و از این چیزهای عجیب و غریب معرفی کردند. چرا؟ برای اینکه جوان دانشجوی پاک و مؤمن و باصفا و بااخلاص، اصلاً رغبت نکند که سراغ یک روحانی برود. در محیطهای دانشگاهی هم سرگرمیهای گوناگونی درست کردند که اصلاً قید همه چیز را بزند. این نقشهی آنها بود. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در یک دورهی نسبتاً طولانی، در دانشگاه ما اشخاصی تربیت شدند که کشور و ملّت ایران، از علم آنها هیچ استفادهای نکردند. نشانهی استفاده نکردن از آنها را هم عرض میکنم. امروز دهها سال - شصت، هفتاد سال - از آغاز بهوجود آمدن بساط دانش جدید در این کشور میگذرد. غیر از چند سالِ پس از پیروزی انقلاب که یک حرکت حقیقی در راه تکیه به تحقیقات ایرانی انجام گرفته است، در گذشته، حقیقتاً کار قابل توجّهی انجام نگرفته است. کدام اختراع مهم، کدام کشف بزرگ، کدام قطع وابستگی به بیگانه از سوی دانشگاه دوران رضاخان و پسر رضاخان انجام گرفت؟ در آن دوران، دانشگاه روزبهروز کشور را به خارج وابستهتر میکرد. البتّه تقصیرِ جوانان دانشجو هم نبود. من به عنوان آدمی که از نزدیک قضایای آن روز را در مقابل چشم داشته است، شهادت میدهم. جوانان دانشجوی آن روزِ ما، خودشان هیچ تقصیری نداشتند. محیطی درست کرده بودند که در آن کارِ علمی اصیل، امکان نداشت. در این اواخر، چنان فرهنگ غربی و غربیها - بخصوص امریکا - را در چشم جوان، بزرگ و موضع و موقع آن را دست نیافتنی کرده بودند که جوان مسلمان دانشجوی ما به هر جا هم میرسید، اصلاً فکر نمیکرد که ممکن است این فاصلهی ژرف علمی را کسی طی کند و به آنجاها برسد! اصلاً فکرش را نمیکرد. لذا تلاشی هم انجام نمیگرفت. نهایت پرواز علمی یک درس خوانده و تحصیلکرده، این بود که بتواند از آنچه غربیها تولید کرده و ساختهاند، استفاده کند؛ همین. آنها چیزی بسازند و این بتواند از آن استفاده کند. من مکرّر گفتهام که حتّی اجازهی تعمیر بعضی از ماشینها و دستگاههای جدید ساختِ خارج را که به ایران آورده میشد، به مهندسین و تکنسینها و کارکنان ایرانی نمیدادند. میگفتند شما حق ندارید به این وسایل دست بزنید. هواپیمای مدرن را به ارتش ایران میفروختند؛ شرطش این بود که همافر و افسر فنّی ایرانی، به این دستگاه نزدیک نشود! هر وقت خراب شد، آن مجموعه قطعاتی را که مثلاً پانصد قطعه ابزار در آن است، جدا کنند و به خارج بفرستند؛ یعنی تمام مجموعه را سوار طیّاره کنند و ببرند آنجا تعمیر کنند و برگردانند! اجازه نمیدادند که در اینجا به آن مجموعه دست بزنند. حتی در ادبیات، کاری کردند که ادیب ایرانی برای ادبیات فارسی هم چشمش را میدوخت که فلان خارجی چه گفته است! ای آقا؛ اینکه دیگر یک مسألهی وارداتی نیست. اقّلاً در این قضیه به خودتان تکیه کنید. نمیکردند. امروز هم یک عدّه دلشان میخواهد همانطور عمل کنند. گاهی میگوییم: آقا! حقوق اسلامی ما غنیتر از حقوق غربی است. کدام حقوقدان غربی میتواند در زمینههایی که شیخ انصاری - که این روزها بحث دربارهی او زیاد است - تألیفی در آن زمینهها دارد و صاحب تحقیقاتی است، به غبار حرکت سریع این مرد و به گرد پای او برسد؟ ما دانشمندان بزرگی در زمینهی حقوق اسلامی داریم. چطور باز هم باید در مسألهی حقوق به حقوق غربی مراجعه کنیم، ببینیم آنها در زمینهی مرافعات و حقوق مدنی و حقوق جزا چه تحقیقاتی کردهاند؛ برویم از آنها یاد بگیریم؟ حتّی امروز هم بعضی میخواهند این حقایق را نادیده بگیرند. این جزو آثار شوم همان قضایای آن روزهاست.اینگونه درست کردند: دانشگاهی پشت به حوزه و حوزهای پشت به دانشگاه. دانشگاهی جدا از ارزشهایی که حوزه برای آن کار میکند و حوزهای بیخبر از تحقیقات علمی ای که دانشگاه انجام میدهد. وحدت حوزه و دانشگاه یعنی روآوردنِ این دو به یکدیگر. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1373/06/20 عنوان فیش :تاسیس حوزه علمیه مشهد به برکت هجرت آیت الله میلانی از کربلا به مشهد کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, هجرت روحانیون نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : عدّهاى[ازطلاّب علوم دینیّه و فضلاى محترم] هستند که مىتوانند در شهرى مستقر شوند و آن را هدایت کنند. اینها در خلال هزارها یا صدها نفر مثل خودشان، در قم ماندهاند و اثرى هم بر ایشان مترتّب نیست. حداکثر این است که درسى بگویند، که اگر هم نگفتند، آن چند نفرى که به درس اینها مىآیند، به یک درس دیگر مىروند. یعنى همان درس را از دیگرى خواهند شنید. الان در کشور ما، شهرها و روستاهایى وجود دارد که محتاجِ عالِمِ دینى است و علماى دینى باید به آنجاها بروند. البته بدون پیش شرط. چون بعضى به ما مىگویند باید فلان امکانات، فلان تسهیلات، چه و چه، فراهم باشد تا ما برویم! ما نمىگوییم که احتیاج به امور مادّى و شرایط زندگى نیست. البته که احتیاج هست. اما این را باید جزو طلبات قهرى دانست. خوب؛ این در همه جا وجود دارد. پس، نباید آن را به عنوان «پیش شرط» فرض کرد. باید راه بیفتند و باید همّت گماشته شود. البته، این یک امر فردى هم نیست. ممکن است پنجاه نفر بگویند: «دیگر مسلّم شد که باید پا شویم برویم» و پا شوند بروند. خوب؛ پنجاه نفر این کار را کردند، بعد متوقّف خواهد شد. این، باید در حوزهى علمیهى قم و به تبع آن در سایر حوزهها، به حرکت و جریان تبدیل شود. راه بیفتند و بروند. مدیریّت حوزهى علمیه و اکابر و اعیان و متشخّصین حوزه، این کار را راه بیندازند. اوّل هم از خودشان شروع کنند. بعضى از بزرگان هستند که اگر به شهرهاى دیگر بروند، وجودشان در آنجاها انفع از قم خواهد بود. حتى دربارهى بزرگان هم چنین چیزى وجود دارد. خوب؛ یک نفر مثل آیةاللَّه میلانى رضواناللَّهتعالىعلیه، از کربلا که دَمِ گوش نجف بود و مثل ایشان در نجف و کربلا تعداد زیادى بودند، پا شد آمد مشهد و حوزهى علمیهى بزرگى را به وجود آورد. این، یک واقعیّت است. حقیقتاً از برکات الهى براى حوزهى مشهد، وجود مرحوم آیةاللَّه میلانى بود. خوب؛ ایشان مىتوانست تا آخر عمر در کربلا بماند. آن وقت، عالمى در ردیف چندین نفر مثل خودش بود. یعنى بعضى اگر علماً هم جلوتر نبودند، شاید از جهات دیگر، جلوتر از ایشان بودند. لکن ایشان به مشهد آمد و مایهى برکت شد. پس، این حرف، حتى دربارهى شخصیتهایى مثل مرحوم آیةاللَّه میلانى هم جارى است؛ تا از تراکم جلوگیرى شود. این هم هجرت؛ هجرت به جاهایى که احتیاج هست: به شهرها، حوزهها، حوزههاى بزرگ و حوزههاى کوچک، و بعد به داخل دستگاههاى دولتى، داخل ادارات، داخل کارخانهها - آنجاها که طلبى و تمایلى هست - و بعد هجرت به خارج از کشور. امروز یکى از مصادیق هجرت، ممکن است این باشد. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1373/06/20 عنوان فیش :حضور اوّل صبح مرحوم آقاى گلپایگانى و مرحوم آقاى مرعشى در انتخابات کلیدواژه(ها) : سیدشهاب الدین مرعشی نجفی, سید محمدرضا گلپایگانی, وظایف روحانیت, جلوداری روحانیت در انقلاب اسلامی, حضور روحانیت در صحنه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزهى علمیه، باید در صفِ اولِ حرکتِ عظیمِ جامعه قرار داشته باشد. همچنان که ملاحظه کردید، مراجع بزرگ ما مثل مرحوم آیةاللَّهالعظمى گلپایگانى، مرحوم آیةاللَّهالعظمى نجفى و امروز آیةاللَّهالعظمى اراکى، حفظهاللَّه و اداماللَّه بقائه الشریف و رحمهماللَّه، چه در زمان امام رضواناللَّهعلیه و چه بعد از زمان امام تا امروز، در صف اوّل قرار داشتند. در هر حادثهى مهمى که در جامعه اتّفاق مىافتاد، اینها مقدّم بودند. روز رأىگیرى، اوّل صبح، مرحوم آقاى گلپایگانى و مرحوم آقاى مرعشى، اوّلین کسانى بودند که رأى مىدادند. کار اینها، یک کار رمزى و نمادین بود. خوب؛ رأى را عصر هم مىشود داد. اما اوّلِ صبح رأى دادن، یک کار رمزى است. امام، رضواناللَّهعلیه را دیده بودید که چقدر مقیّد بودند! حالا وضع ایشان که معلوم است. مراجع قم اینطور بودند. در کارهاى اساسى؛ جنگ، حضور در جبههها، تحریض بر حضور در جبههها، کارهاى اقتصادى و غیره، همیشه در صفِ مقدّم بودند. حوزه، باید اینطور باشد. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1372/10/06 عنوان فیش :تلاش حضرت آیت الله العظمی اراکی برای دوری از مرجعیت کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, محمدعلی اراکی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرجع تقلید بزرگی [حضرت آیت الله گلپایگانی] از میان مردم رفت و مردم حقِّ مطلب را ادا کردند. آن تشییع جنازه، آن عزاداریها، آن تلگرافها، آن تسلیتها، آن وفاداریها. آنوقت عدّهای توی مردم افتادند که «آقا، مرجعیّت رفت. دیگر نیست. دیگر نداریم. بعد از این، چه کنیم؟» یک عدّه از متدیّنین را مضطرب کردند. خدای متعال، به فضل و لطف خودش، یکی از ذخایرش را در حوزهی علمیه قم، در معرض تقلید مردم قرار داد. این پیرمردِ کهنسالِ قوی البنیه معنوی و دینی، این استخوان بسیار مهم و استوار فقه و حوزه را، خدای متعال دهها سال نگهداشت، برای این روزها. این، چیز عجیبی است. آنوقتها که ما در قم بودیم و این مرجع بزرگوار حضرت آیةاللَّهالعظمی آقای اراکی را میدیدیم، ایشان مردی بود که علمش مورد قبول همه، تقوایش مورد قبول همه. اما احتمالِ مرجعیتِ ایشان نمیرفت. از بس ایشان خودش را از این خطوطی که به مرجعیّت منتهی میشود، کنار میگرفت. به زهد و ورع و تقوا و کنارهگیری، معروف بود. خدای متعال این مرد را نگهداشت، عمر او را طولانی کرد، حواس او را حفظ کرد، قوّت معنوی و روحی و علمی او را حفظ کرد، برای امروز. و من به شما عرض کنم: در همهی زمانها، در این حوزهی علمیه قم، به فضل پروردگار، شخصیتها و رجالی هستند که شما برای تقلید از آنها، هیچ مشکلی پیدا نخواهید کرد. مربوط به :پیام تسلیت به مناسبت ارتحال آیتالله العظمی سید عبدالاعلی سبزواری - 1372/05/27 عنوان فیش :تاثیر رهبری آیتالله سید عبدالاعلی سبزواری در قیام مردم عراق بر علیه رژیم بعث کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, شهید سید عبدالاعلی سبزواری, مبارزه علما, مبارزات ضد استبدادی علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایشان [آیتالله سید عبدالاعلی سبزواری] از فقهای عالیمقام و از مدرسین و علمای بزرگی بودند که عمر با برکت خود را در نجف به تدریس و تحقیق و تربیت شاگردان و تألیف کتب سودمند و با ارزش گذرانیده بودند و دو کتاب بزرگ مبسوط در فقه و تفسیر از ایشان به طبع رسیده و به یادگار مانده است. در آخرین سالهای عمر شریف این روحانی بزرگوار حوادث خونین عراق و قیام فداکارانهی مردم در برابر حکومت ستمگر بعثی پیش آمد که ایشان در رهبری و هدایت مردم دارای نقش و تأثیر بودند و بدین جهت پس از سرکوب قیام تا چندی در محنت فشارهای رژیم بعثی گذرانیدند و بنا بر مسموع جنازهی مطهر ایشان نیز دیروز در نجف غریبانه تشییع و دفن شده و از حضور مردم و طلاب و علمای حوزهی نجف در آن مراسم ممانعت شده است. مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :حوزه های علمیه شیعه پیش از شیخ مفید کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حوزه علمیه بغداد, تاریخ علما و فقهای سلف, شیخ مفید, علمای شیعه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شیخ مفید و حوزهی علمی شیعهی بغداد در زمان او، هر یك پدیدههایی به شمار میآیند كه تا آن زمان در تاریخ شیعه سابقه نداشته است. پیش از این تاریخ، بیشك حوزههای علمی بارور شیعه از شامات تا ماوراء النهر همه جاگسترده بوده است. حوزهی «قم» كه مركز بزرگ حدیث و جانشین «كوفه»ی قرن دوم و سوم بوده و حوزهی «ری» كه كلینی و ابنقبه و شمار دیگری از برخاستگان آن معروفاند، تنها بخشی از مجموعههای علمی شیعه محسوب میگشتهاند. در شرق، حوزهی علمیهی ماوراء النهر كه دو تن از متخرجین معروف آن عیاشی سمرقندی و ابو عمر و كشی میباشند و در غرب حوزه حلب كه نام حسنبناحمدالسبیعیالحلبی و علیبنخالدالحلبی از آن دیار در عداد مشایخ مفید قرار دارند، بنابر حدس مؤید به قرائن باید مراكز مهم علوم و معارف شیعی میبوده باشند. نگاهی به فهرست مشایخ كشی آشكار میسازد كه در منطقهی خراسان و ماوراء النهر با همهی دوری از حوزههای علمیه اصلی شیعه چه تعداد قابل اعتنایی از علماء و محدثین تربیت شدهاند و این گمان را تقویت میكند كه در این مناطق حتی پیش از یك حوزهی علمی شیعی به تربیت و تخریج شخصیتهایی از این قبیل سرگرم بوده است. حداقل ده تن از مشایخ مشارالیهم منسوب به سمرقند یا كش (از شهرهای نزدیك سمرقند) و تقریباً به همین تعداد منسوب به شهرهای بخارا، بلخ، هرات، سرخس، نیشابور، بیهق، فاریاب و بعضی شهرهای دیگر آن خطهاند. مشاهده این همه نامهای منسوب به شهرهای ماوراء النهر و خراسان كه بر حسب ظاهر همه یا نزدیك به همهی آنان نیز شیعه بودهاند با توجه به اینكه بسی دور از عادت است كه كسی در قم یا كوفه یا بغداد به سراغ این همه مشایخ خراسانی و تركستانی رفته باشد این گمان را تقویت میكند كه خانهی عیاشی كه به گفتهی نجاشی: «كانت مرتعاً للشیعة و اهل العلم» یا: «و كانت داره كالمسجد بین ناسخ او مقابل او قاری او معلق مملوئةً من الناس» در همان سمرقند و نه در بغداد بوده است و در این صورت، این نیز خود حاكی از رواج علوم و معارف اهل بیت و گرمی حوزهی علمی شیعه در آن شهر است. در شامات و حلب نیز با توجه به كثرت نفوس شیعه و حكومت حمدانیان كه خود، شیعه و پای بند به مراسم و شعائر شیعی بودهاند بیشك حوزهی علمی قابل توجهی وجود داشته است. اگر چه با توجه به نزدیكی آن به عراق و حضور محدثین و فقهای آن سامان در بغداد و سپس در زمان شیخ طوسی در نجف، نمیتوان آن را در شمار حوزههای بزرگ دانست. این وضع اجمالی حوزههای شیعه در دوران منتهی به زمان مفید است. حوزهی بغداد نیز در همان دور آنها دائر و به تعاطی علوم و معارف اسلامی سرگرم بوده است. ولی با ظهور شیخ مفید و گسترش صیت دانش او بتدریج بغداد كه مركز سیاسی و جغرافیایی قلمرو اسلامی بوده به مركز اصلی علوم و معارف شیعی نیز بدل میشود و نه فقط مرجع حل مسائل فكری و دینی شیعه كه كعبهی آمال طالبان علم نیز میگردد. مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :شيخ مفيد؛ نخستين منضبط کننده فقه و کلام شیعه کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف, شیخ مفید, تاریخ فقه شیعه, مقنعه, التذکرة باصول الفقه, کلام اسلامی, الاعلام, المسائل الساقانیة, النقض علیابنالجنید, مرزبانی علمی, عقاید تشیع, اختلاف در مبانی و عقاید, عقاید تشیع, مکتب تشیع, علمای شیعه, کلام شیعی, علمای شیعه, فقه شیعه, فقه استدلالی شیعه, تاریخ فقه شیعه, معتزله, اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات, دفاع از نظام فکری تشیع, عصمت, الحکایات, نظام فکری تشیع, امامت و ولایت, اجتهاد فقهی, کلام شیعی, خاندان بنی فضال, انحراف فکری, ایستادگی مقابل انحراف, مبارزه با التقاط, مبارزه با بدعت, خاندان نوبخت, صاح بنعباد, مرزبندی مکتب اهل بیت(علیهم السلام) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... اكنون نوبت آن است كه به ابعاد سه گانهی مزبور در شخصیت علمی مفید بپردازیم. 1 تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) پس از آغاز دوران غیبت و به ویژه بعد از انتهاء دورهی 74 سالهی غیبت صغری و انقطاع كامل شیعیان از امام غائب (ارواحنافداه)، یكی از خطراتی كه كلیت مكتب اهل بیت را تهدید میكرد این بود كه اشتباه و انحراف عمدی یا غیر عمدی كسانی از منسوبین به این مكتب، چیزهایی را از آن كاسته یا به آن بیافزاید، و یا بر اثر كم رنگ شدن مرزبندیهای اصولی مكتب، خطوط انحرافی با آن آمیخته و انحرافات مسلكهای اعتقادی یا مذهبهای جعلی با حقایق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام(ع) هر گاه چنین چیزی پیش میآمد یا خطر آن مطرح میشد، شخص شخیص امام، آن محور و مركز مطمئنی بود كه همه چیز با آن مقایسه و اندازهگیری و دربارهی آن قضاوت میشد. پس از تا امام (علیهالسّلام) در میان مردم بود اشتباهات، دیری نمیپایید و آن پیشوای معصوم خطاهای عمده را در مقطع حساس تبیین میكرد. شعیه مطمئن بود كه اگر در خط كلی مكتب، از سویی زاویهی انحرافی پدید آید بالاخره حجت آشكار خواهد شد و آنكه در پی كشف حقیقت است آن را خواهد یافت. در تاریخ دوران زندگی ائمه (علیهمالسّلام) به نام اشخاصی بر میخوریم كه به خاطر احداث بدعتی یا تأسیسی راه غلطی و ترویج عقیدهی باطلی، صریحاً از سوی ائمه (علیهمالسّلام) مورد طعن و رد قرار گرفتهاند، مانند محمّدبنمفلاص معروف به ابیالخطاب، یا این ابی العزافر معروف به شلمغانی (كه این مورد در دوران غیبت صغری اتفاق افتاده است) و كثیری امثال آن. حتی به مواردی نیز برخورد میكنیم كه در اختلاف میان دو دسته از اصحاب با اخلاص و صادق هنگامی كه یك دسته از آنان كسی یا جمعی را به خاطر عقیدهیی مورد طرد و لعن قرار دادهاند، امام در دفاع از آن فرد یا جمع مطعون، وی را مورد مدح قرار داده و بدینوسیله آن عقیده را تایید كرده یا انحرافی را كه بدو گمان برده بودند، رد فرموده است. مثل تایید امام از یونسبنعبدالرحمن هنگامی كه قمیین او را طرد و روایات منكری از او نقل كردند و صدور عبارت: رحمة اللَّه كان عبداً صالحاً ... یا: ان یونس اول من یجیب علیاً اذا دعا (رجوع شود به رجال كشی در شرح حال یونسبنعبدالرحمن) و نیز هنگامی كه خاندان بنی فضال كه به خاطر و ثاقت و علم مورد اتفاقشان مورد مراجعهی طالبان علوم اهل بیت قرار میگیرند، با صدور عبارت: خذوا ما رووا و ذروا ما دروا.. از نفوذ عقیدهی انحرافی آنان (فطحی) در میان تودهی شیعه مانع میگردد. و از این قبیل موارد در تاریخ مناسبات ائمه(ع) با اصحاب معاصرینشان بسیار است. با این نگرش، امام (علیهالسّلام) در دوران حضور، همان مرزبان بیدار و هماره هوشیاری است كه وظیفهی حراست از مرزهای مكتب را كه وی حافظ كلیت آن است شخصاً بر دوش گرفته است. اما در دوران غیبت، بخصوص غیبت كبری وضع كاملاً تفاوت مییابد. در این دوران از طرفی به خاطر نیازهای روز افزونی كه اكنون دیگر نه به وسیلهیی امام (علیهالسّلام)، بل به وسیلهی علماء دین باید بر آورده شود، و از طرف دیگر، به خاطر اختلاف نظرهای طبیعی میان علماء و خبرگان دین كه محور بارز و قاطعی هم برای رفع آن نیست، راه به روی افكار و نظرات و برداشتهای مختلف در اصول و فروع دین باز است، و در میان نظرات گوناگونی كه ابراز میشود طبیعتاً عناصری هم از مكاتب انحرافی یا از مذاهب غیر امامی شیعی (زیدی، اسماعیلی، فطحی و ...) به مجموعهی مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) راه مییابد كه خلوص و اتقان آن را تهدید میكند و حتی در دراز مدت ممكن است جهت مكتب را بكلی دگرگون نماید. اینجاست كه یكی از مهمترین وظایف رهبران امت در آن برهه از زمان رخ مینماید، وظیفهیی كه درست به انجام رسیدن آن میتوانسته است به معنای حفظ مذهب و معادل جهادی سرنوشت ساز باشد. و آن وظیفه عبارت است از اینكه تشیع به مثابهی یك نظام فكری و عملی، مرزبندی شود و برای آن از لحاظ عقیدتی و عملی با استفاده از میراث ارزشمند سخنان ائمه (علیهمالسّلام) چهار چوبی ترسیم گردد. و بدین گونه هویت مستقل و مرز بندی شدهی مذهب اهل بیت (ع) مشخص گشته در معرض فهم و استفادهی پیروانش قرار گیرد. این كار به علماء و متفكران شیعه این امكان را میداد كه انحراف اصولی یعنی خروج از حیطهی مبانی مذهب در فقه و كلام را، از اختلاف نظرهایی كه در داخل محدودهی مكتب پیش میآید، بتوانند جدا كرد. بیشك این كار تا پیش تا پیش از زمان مفید (ره) انجام نشده است. وجود گرایش قیاسی در فقه ابنجنید و گرایشهای معتزلی در كلام خاندان نوبخت، بهترین دلیل بر این مدعا است و این فقط دو نمونه از نتایج و تبعات مرزبندی نشدن مكتب تشیع در زمینههای اصول و فروع دین است. در عرصهی فقه، بهره نگرفتن از مبانی عقلی و اصولی استنباط و تفریع فرع بر اصل كه از تعالیم مسلم ائمه (علیهمالسّلام) است، و یا در طرف مقابل، لغزیدن به وادی قیاس، دو سوی انحراف غیر عمدی از مكتب و نتیجهی مرزبندی نشدن و عدم ترسیم چهار چوب روشن برای آن محسوب میگردد. و در عرصهی كلام، مظهر عمدهی انحرافی كه ناشی از عدم تحدید حدود مذهب است، همانا خلط كلام شیعی با كلام معتزلی است. در مورد اخیر، عوارض ناشی از مرزبندی نشدن مذهب بسی زیاد و خسارتبار بوده است. از آن جمله به موارد زیر توجه شود: متكلمین بزرگ و معروفی چون خاندان نوبخت در بسیاری از مسائل مطرح شده در علم كلام، دچار گرایشهای معتزلی شده و همانند معتزله در فهم مباحث كلامی به عقل گرایی افراطی روی آوردهاند. شخصیتهایی از بزرگان شیعه، مورد ادعای معتزله واقع شده و نویسندگان معتزلی آنها را از خود دانستهاند. یك نمونه از این قبیل افراد، دانشمند و متكلم معروف شیعه حسنبنموسی النوبختی، خواهرزاده و معاصر ابوسهیل اسماعیلبنعلی النوبختی شخصیت برجستهی نوبختیان است. تشیع و معتزلیگری در شخصیت واحدی قابل جمع تلقی ده و شخصیتهای معروف و بزرگی به عنوان كسی كه هم شیعه و هم معتزلی است معرفی و شناسایی شدهاند و حتی بعضی از آنان خود نیز همین مدعا را پذیرفته و تكرار كرده و آن را باور داشتهاند! یك نمونه از این قبیل صاح بنعباد است كه خود در شعری میگوید: لوشق قلبی لیری وسطه سطران قد خُطّا بلا كاتب العدل و التوحید فی جانب و حُبّ اهل البیت فی جانب یا: فقلتُ: انّی شیعی و معتزلی ... و این در حالی است كه عقیدهی متمایز كننده تشیع، امامت اهل بیت (علیهمالسّلام) است كه هیچ معتزلییی آن را نمیپذیرد، و عقیدهی متمایز كنندهی اعتزال، اصل «المنزلة بین المنزلتین» است كه با مسلّمات تشیع، متعارض و منافی است. بعضی از علمای شیعه یك اصل از اصول خمسهی معتزله را پذیرفته است بدون آنكه خودش یا دیگری او را معتزلی بداند. مثلاً نجاشی درباره محمّدبنبشرالحمدونی مینویسد: وی مردی خوش اعتقاد بود و به وعید معتقد بود (نجاشی: 381) بطور كلی كلام شیعه متخذ از معتزله دانسته شده و بخصوص دو اصل توحید و عدل با این ادعا كه از مكتب اعتزال وارد تشیع شده، دلیل بر این مدعا قلمداد شده است. درد گفتارهای ملل و نحل نویسان و متكلمین غیر شیعی از قدیم تا دورانهای متأخر و نیز در گفتار كسانی كه در معلومات خود بیشتر به كتب غیر شیعی تكیه كردهاند مانند مستشرقین این سخن بارها و بارها تكرار شده است. حتی در زمان خود مفید، متكلم و فقیه حنفی معتزلی اهل «صاغان» كه مفید در المسائل الساقانیة با عنوان «شیخ گمراه» از او یاد میكند، دربارهی خود مفید نیز چنین گمان باطلی برده و با اشاره به او میگوید: شیخی در بغداد كه مطالب خود را از معتزله گرفته است چنین و چنان گفته است. (رك: المسائل الساقانیة ص 41) البته محققین و نویسندگان شیعه بجز آنان كه همچون مستشرقان، بیشتر، از منابع غیر شیعی یا از خود مستشرقان استفاده كردهاند از این اشتباه بر كنار ماندهاند، و این از بركات مفید و كار بزرگی است كه او انجام داده است. با توجه به آنچه گفته شد، اهمیت كار شیخ مفید به عنوان كسی كه مرز بندی مكتب اهل بیت را بر عهده گرفت. آشكار میشود. این نابغهی بزرگوار با احساس نیاز زمان و با تكیه بر قدرت علمی خود وارد این میدان دشوار شد و كار بیسابقه و بس مهم و حساسی را آغاز كرد و به حق باید اذعان كرد كه از عهدهی این كار بزرگ بر آمده است. مدعا این نیست كه پس از كار مفید هیچكس در فهم محتوای تشیع دچار جهل و گمراهی نشده یا نمیتوانسته بشود. بلكه مدعا این است كه فهم این مكتب و شناخت حدود و مرزهای آن برای آن كس كه در طلب آن بوده، میسر گردیده و در فقه و كلام، مدرسهی اهل بیت(ع) بی آنكه با نحلهی دیگری مشتبه شود با نشانهها و ویژگیهای خاص خود همواره در معرض فهم و شناخت پژوهشگران قرار گرفته است. مفید برای تأمین این هدف بزرگ، به یك سلسله كار علمی دست زده، كه هر یك درخور بررسی و تحقیقی مستقل است. من به اشارهیی به فهرست این كارها در دو عرصهی فقه و كلام بسنده میكنم . در فقه كتاب مقنعه را كه یك دورهی تقریباً كامل فقه در آن گرد آمده تصنیف كرد و، در آن، صراط مستقیم و خط میانهی استنباط فقهی را كه تركیبی از استخدام ادلهی لفظیه و قواعد اصولیه است، و با اجتناب از قیاس و استحسان و دیگر ادلهی غیر معتبر، پیمود (در این باره در بحث بعد سخن خواهیم گفت). به علاوه كتاب «التذكرة باصول الفقه» را ابداع كرد و در آن تا آنجا كه با تكیه بر وجود كتاب و نوشتهیی بشود گفت، برای نخستین بار قواعد استنباط فقهی را گرد آورد و براساس آن فتوا داد (دربارهی این كتاب نیز در بحث بعد سخن خواهیم گفت) از اینها گذشته كتاب «الاعلام» در فراهم آورد در ذكر مواردی كه حكمی میان فقهای شیعه مجمع علیه است و عدم فتوی به آن، مجمع علیه در میان فقهای اهل سنت است یعنی هیچ یك از فقهای اهل سنت به آن فتوا نداده است. تعدادی از ابواب فقه در این كتاب به منظور نقل اجماع موجود در آن، مورد بحث و تحقیق قرار گرفته است. در باب ترسیم حدود فقهی میان فقه امامیه و فقه حنفی كتاب:المسائل الساقانیة نیز كه در جواب اشكالات یك فقیه حنفی بر مسائلی چند از فقه شیعه، به رشتهی تحریر در آمده، اثری قیمتی است. در این عرصه یكی از كارهای اصلی مفید كتاب «النقض علیابنالجنید» است كه عنوان آن نمایشگر همان منش مرزبانی قاطع او نسبت به حدود و ثغور فقهی مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) است. البته قضاوت قطعی دربارهی محتوای این كتاب به خاطر در دسترس نبودن آن ممكن نیست، ولی آشنایی با سبك كار مفید و حجت قوی او در بحث و جدل مذهبی و سعهی اطلاعات و از منابع دینی و استحكام فكری او در ترتیب مقدمات استدلال عقلانی و موضعگیری قاطع او نسبت به گرایش قیاسی ابنجنید كه نمونهی آن را در المسائل الساقانیة میشود دید همه به این نتیجه منتهی میشود كه كتاب مزبور باید دارای مضمون و محتوایی عالمانه و قانع كننده بوده باشد و بیشك در ادامه نیافتن گرایش مزبور در میان فقهای شیعه پس از مفید، تأثیر تمام داشته است. كار وسیعتر و مهمتر مفید در این زمینه یعنی تثبیت هویت مستقل مكتب تشیع در عرصهی علم كلام انجام گرفته است. در این میدان شیخ بزرگوار ما با دقت و تیز بینی بر آن است كه مرز میان عقاید تشیع و دیگر نحلههای كلامی را مشخص كند و از ورود عناصر اعتقادی دیگر فرق اسلامی یا شیعی، به محدودهی عقاید امامیه و نیز از نسبت دادن افكار غلطی كه شیعهی امامیه از آن مبرا است، به مكتب تشیع جلوگیری نماید. بدین جهت است كه وی با اینكه در مقام مجادله با مذاهب دیگر، همهی مكاتب زمان خود را به مباحثه فرا میخواند و با اشعری و معتزلی، مرجئی و خارجی، مشبه و اهل حدیث، غالی و ناصبی، و دیگر شعب فرق كوچك و بزرگ منتسب به اسلام به بحث و گفتگو بر میخیزد، اما در این میان با مكتب اعتزال و شاخههای معروف آن بیش از همه مواجههی فكری مییابد و در كتب و رسائل كوچك و بزرگ متعددی به نقد و رد نظرات معتزله در مباحث مختلف میپردازد. سرّ این مطلب آن است كه در میان فرق مختلف اسلامی، معتزله به خاطر شباهت میان برخی از اصول آنان با اصول تشیع، در معرض این شبهه قرار گرفتهاند كه مكتب آنان اصل و منشاء بسیاری از عقاید شیعه است و یا حتی بالاتر از این، اعتزال همان تشیع است با تفاوتهایی در میان. و این به نوبهی خود این گمان غلط را پدید آورده كه مجموعهی كلام شیعه، زاییدهی كلام معتزلی، یا اصول كلام شیعی همان اصول كلام معتزلی است و همانطور كه قبلاً گفته شد تبعاتی بر این پندار غلط مترتب گشته است. در حقیقت پرداختن به عقاید معتزله در كتب مفید، مصداق برجستهیی است از همان خصوصیت مرزبانی از كلیت مكتب تشیع و اثبات استقلال و اصالت نظام كلامی آن. در اینباره مهمترین اثر شیخ عالیمقام، كتاب معروف «اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات» است كه برای بیان فرق میان شیعه و معتزله نوشته شده است. بنابر آنچه خود آن بزرگوار در مقدمهی كتاب نوشته است حتی اختلاف این دو فرقه در بعضی مسائل اصولی مورد اتفاق مثل مسألهی عدل نیز در آن مورد توجه قرار گرفته و جدایی آنها از یكدیگر بیان شده است. عبارت مفید در همین مقدمهی كوتاه گویای آن است كه هدف وی از تدوین این كتاب آن بوده است كه یك مرجع و اصل مطمئن عقیدتی برای كسانی كه میخواهند ایمان تفصیلی به مبانی فكری آن داشته باشند، فراهم سازد. وی در این كتاب حتی عقاید دانشمندانی از شیعه را كه پیش از آن برخی نظرات معتزله را التقاط كرده و مجموعه كلامی شیعه را از خلوص انداخته بودند و در این باره نام بنی نوبخت را میآورد نیز نقد میكند. و این همان مرزبانی، و دفاع از نظام فكری تشیع است كه مفید رحمةاللَّهعلیه پرچم آن را برای اول بار تا آنجا كه به تفصیل میدانیم بر دوش گرفته است. البته تعیین مرزهای عقیدتی میان شیعه و معتزله، به كتاب اوائل المقالات منحصر نمیگردد. و شیخ بزرگوار در كتب دیگر نیز با بیانهای گوناگون و گاه از لحاظ انتخاب قالب، بس شیوا و مؤثر به این مهم پرداخته است. ولی در «اوایل ...» این خصوصیت بس كامل و همه جانبه مشاهده میشود: در این كتاب به مواردی میرسیم كه در آن میان شیعه و معتزله اشتراك در عقیده است. وی در این موارد بیان مطلب را جوری انتخاب میكند كه استقلال مكتب اهل بیت در گرایش به آن عقیده آشكار میشود و گمان تبعیت از معتزله منتفی میگردد. مثلاً در باب نفی رؤیت حق تعالی چنین میگوید:«من گویم: همانا دیدن خدای سبحان به چشم، ممكن نمیگردد و بدین سخن، عقل گواهی میدهد و قرآن بدان گویا و روایات از ائمهی هدی در این باب، متواتر است. و جمهور اهل امامت و همهی متكلمان آنان بر این سخن متفقاند، مگر یكی از آنان كه در این باب از راه راست كناره گرفته، زیرا كه در تأویل روایات او را شبههیی عارض گشته است. و معتزله همگی در این باب با اهل امامت، موافقاند و نیز مرجئه و بسیاری از خوارج و زیدیه و گروههایی از اهل حدیث» (ص 162 اوائل المقالات). در این سخن، شیعه متكی به ادلهی معتبرهی خود یعنی كتاب و سنت متواتر است علاوه بر اینكه دلیل عقلی نیز بر آن دلالت میكند پس نیازی به این ندارد كه این سخن را از معتزله یا دیگری اخذ كند، بلكه این معتزلهاند كه با اهل امامت در این مسأله توافق كردهاند، و این بیان بر میتابد آن را كه معتزله در این مسأله وام دار شیعه باشند. و باز در باب «علم خدای تعالی به اشیاء پیش از وجود آن» چنین میگوید: «من میگویم كه خدای تعالی به هر آنچه كه وجود مییابد، پیش از آنكه وجود یابد عالم است، و هیچ حادثی نیست مگر آنكه پیش از حدوثش بدان عالم است. و هیچ معلومی یا چیزی كه بتواند معلوم باشد نیست مگر آنكه او به حقیقت آن عالم است، و بر او سبحانه هیچ چیز در زمین و آسمان، پنهان نیست. و به این سخن دلائل خرد و كتاب مسطور و روایات متواتر از آل رسول (ص) دلالت دارد، و این مذهب همهی امامیه است. و آنچه معتزله از هشامبنالحكم آوردهاند كه وی بر خلاف این سخن گفته است، ما از آن خبری نداریم، و عقیدهی ما آن است كه این نقل، تهمتی است بدو از سوی ایشان و اشتباهی است از سوی كسانی كه در این نقل از آنان تقلید كرده و آن را به شیعه نسبت دادهاند. ... و در این عقیده همهی منسوبین به توحید با ما همراهاند مگر جهمابنصفوان از مجبره و هشامبنعمروالفوطی از معتزله ...» (ص 60 61) در اینجا نیز لحن سخن و استناد به حدیث متواتر و قرآن و عقل، چنان است كه استقلال شیعه در منشأ استناد، كاملاً واضح میگردد. گو اینكه معتزله همچون فرقههای دیگری نیز آن را پذیرفتهاند. در بعضی موارد، شیعه و معتزله در بخشی از یك مسألهی معروف با یكدیگر موافقاند. مفید در چنین مواردی نقطه تفارق میان شیعه با معتزله یا با دیگر فرق را ذكر میكند تا اتفاق در عنوان مسأله موجب اشتباه در جوانب آن نشود. مثلاً: شیعه و معتزله هر دو قائل به لطف و اصلحاند ولی مفید در ذیل باب لطف برای آنكه در فهم مسأله اشتباهی رخ ندهد و شیعه، گردنگیر اشتباه معتزله در این باب نگردد، پس از بیان اصلح بلافاصله میافزاید: «و من میگویم كه آن لطفی كه اصحاب لطف لازم میشمرند، تنها از باب جود و كرم خداوند لازم میآید، نه چنانكه (معتزله و دیگران) پنداشتهاند عدل، چنین لطفی را (بر خدا) واجب میسازد كه اگر نكند ظلم كرده است»(ص 65). حتی در مواردی كه نظر شواذ از متكلمین شیعه با معتزله متفق گشته است، اصرار بر این دارد كه آنان را به نام یا به اشاره ذكر كند تا نظر آن شاذ، به عنوان عقیدهی شیعه و به حساب مكتب تشیع تلقی نشود. مثلاً در مسألهی عصمت، پس از آنكه نظر امامیه را در عصمت ائمه (علیهمالسّلام) از صغایر و حتی از سهو و نسیان، ذكر میكند، میگوید: «و بر این قرار است مذهب همهی امامیه مگر آنكس كه از راه مستقیم آنان كناره گرفته و برای عقیدهی خود به ظواهر بعضی روایات تمسك كرده است كه باطن و تأویل آن بر خلاف رأی فاسد او است. و معتزله همگی در این مسأله مخالفاند و بر ائمه گناهان كبیره و حتی ارتداد را ممكن میشمرند» (ص 74) كه گویا اشارهی مفید در این سخن به شیخ صدوق رحمةاللَّهعلیه است. در این مثالها و در سراسر كتاب اوائل المقالات نقش برجستهی شیخ مفید در تحدید مكتب و در چهره مرزبان هوشیار و بیاغماضی كه با اصرار تمام بر آن است كه چهار چوب اعتقادی و كلامی شیعه را چنانكه پیرو آن با هیچ یك از فرق و نحل دیگر قابل اشتباه نباشد، ترسیم كند. همین هدف در كتابهای دیگری نیز تعقیب شده است، اگر چه با روشهای تقریباً متفاوتی. مثلاً در «الحكایات» كه بخش عمدهی آن مصروف رد عقاید معتزله در عناوین مختلف كلامی است، فصلی باز شده است زیر عنوان «اتهام التشبیه» كه در آن، راوی حكایات كه گویا سید مرتضی است چنین میگوید كه: «معتزله، اسلاف ما را متهم به تشبیه كردهاند و حتی برخی از اهل حدیث از امامیه نیز این سخن را از آنان پذیرفته و مدعی شدهاند كه ما عقیدهی نفی تشبیه را از معتزله گرفتهایم ...» آنگاه از شیخ مفید(ره) درخواست میكند كه حدیثی روایت كند كه این تهمت را باطل سازد. مفید در پاسخ پس از آنكه دربارهی سابقه و ریشهی این تهمت قدری سخن میگوید و روایات وارده از اهلبیت(ع) در رد تشبیه را بیش از حد احصاء قلمداد میكند حدیثی در اینباره از حضرت ابیعبداللَّه (ع) نقل میكند، آنگاه میگوید: «این سخن ابیعبداللَّه (علیهالسّلام) است، حالا چطور ممكن است كه ما این را از معتزله گرفته باشیم؟! مگر اینكه گویندهی این حرف در دینداری ضعیف باشد. (الحكایات ص 79 81) اینكه شیخ بزرگوار با این اهتمام، تهمت تشبیه و جبر و رؤیت را از عقاید شیعه نفی میكند خود مصداق بارز دیگری است از مرزبانی شیخ مفید و تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (ع) كه عنوان بحث كنونی ما است. با توجه به آنچه مفید در كتاب اوائل المقالات و سایر كتب كلامیاش مانند: تصحیح الاعتقاد و الفصول المختارة و غیرها در بیان عقاید تشیع و بیان فارق میان آن و عقاید دیگر نحلههای كلامی و مخصوصاً مكتب اعتزال، افاده كرده است میتوان گفت كه وی در صدد آن بوده است كه یك نظام فكری، منسجم و دارای حدود و ثغور روشن و مشخص برای تشیع ارائه دهد. شك نیست كه نقطهی شاخص و متمایز كننده در این نظام فكری، مسألهی امامت است بدین معنی كه هیچ نخلهی دیگری در این مسأله با شیعه شریك نیست و مناط در نسبت دادن فرد یا جماعتی به مذهب شیعه اعتقاد به این مسأله است. درست است كه شیعه در بسیاری دیگر از اعتقاداتش نیز با وجود شباهت در عنوان مسأله با فرقهای دیگر مانند توحید و عدل و صفات و امثال آن در روح و معنا یا در برخی از فروع و جزئیات دارای اختلافات عمدهیی با آن فرق است، ولی در مسألهی امامت، تمایز میان شیعه و دیگر فرقهای اسلامی از همه آشكارتر و صریحتر است. لذا شیخ مفید علاوه بر اینكه در كتابهای مفصل خود مانند اوائل المقالات و غیره افتتاح كلام را با مسألهی امامت قرار داده، رسالههای كوتاه و بلند متعددی نیز در موضوع امامت با نامهای مختلف به رشتهی تحریر درآورده است. ذكر این نكته در اینجا مناسب است كه «نقطهی شاخص» بودن مسألهی امامت در نظام فكری مفید چنانكه بیان شد غیر از چیزی است كه یكی از مستشرقین در این باره پنداشته و امامت را «محور نظام فكری» مفید معرفی كرده است. محور نظام فكری شیعه و همهی متكلمان آن مفید و غیره مفید مسألهی صانع و توحید باری تعالی است. مسائل مهمی همچون: صفات حق تعالی، تعداد و معنی و نسبت آن با ذات حضرت حق (عزّاسمه)، مسألهی نبوت و فروع آن، مسألهی عدل، و نیز مسألهی امامت و مسائل مربوط به تكلیف و قیامت و غیرها ... همه و همه متفرعات آن مسأله و مبتنی بر آن است. متأسفانه مستشرقین و كسانی كه احاطهی علمی لازم به مفاهیم اسلامی ندارند از این گونه اشتباهات در فهم مراد بزرگانی چون شیخ مفید میكنند كه باید اینگونه جلسات و مباحثات، كجفهمیهای آنان را اصلاح و حقایق را روشن سازد. پژوهشگر غربییی كه دربارهی افكار شیخ مفید مطالبی نوشته، گاه آن بزرگوار را فاقد نظام فكری مشخص و گاه صاحب نظام فكرییی كه مبتنی بر امامت است معرفی میكند. چنانكه گفته شد این هر دو سخن خطا است. نظام فكری مفید در كتابها و رسالههای متعدد شیخ بزرگوار به روشنی ترسیم شده است و محور آن پس از مسألهی «معرفت» كه مقدمهی طبیعی مسائل اعتقادی است، مسألهی ذات و صفات باری است، سایر مسائل اساسی بر حسب مراتب خود بر آن متفرعند. مسألهی امامت چنانكه گفته شد شاخص و نقطهی تمایز اصلی این مكتب با دیگر مكاتب است و عقیدهیی است كه پیرو تشیع بدان شناخته میشود، شاید بتوان این مسأله را به مسألهی «المنزلة بین المنزلتین» در مكتب معتزله قیاس كرد. در اصول پنجگانهی مكتب اعتزال، این مسأله اولین و مهمترین یا ریشهییترین اصل اعتزال نیست، چنانكه توحید و عدل هست، ولی مسألهی «المنزلة بین المنزلتین» خاصهی اعتزال و نشانهی بارز و نیز منشاء پیدایش آن است و هیچ معتزلییی نیست كه این اسم بر او صدق كند و معتقد به آن مسأله نباشد. این خصوصیت در نظام فكری شیعه متعلق به «امامت» است. از آنچه گفته شد دانسته میشود كه شیخ مفید، آن نابغهی بزرگ تاریخ شیعه، نخستین كسی است كه در فقه و كلام، مكتب تشیع را مرز بندی و منضبط ساخته، در علم كلام یك نظام فكری منسجم و محدد را از مجموع عقاید شیعه فراهم آورده و از اشتباه آن با دیگر مذاهب و فرق اسلامی و شعب غیر امامی مذهب شیعه، جلوگیری كرده و در علم فقه با روش استنباط مبتنی بر اصول متخذه از تعالیم اهل بیت (علیهمالسّلام) یك دوره فقه فراهم آورده و راه را بر روشهای نامعتبر همچون قیاس، یا ناقص و ابتدایی همچون روش اهل حدیث، مسدود ساخته است. و به عبارت دیگر: او كسی است كه هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) را تثبیت كرده است. و این آن بُعد نخستین از ابعاد سه گانهیی است كه شخصیت مفید به عنوان مؤسس و سر حلقهی جریان علمی رو به تكامل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام)، بر آن مبتنی است. مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :شیخ مفید؛ مبداء جريان زاينده و رو به عمق فقه شیعه کلیدواژه(ها) : شیخ مفید, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف, علمای شیعه, پیشرفت فقاهت, اجتهاد, پیشرفت فقاهت, اجتهاد فقهی, فقه, فقه استدلالی شیعه, تاریخ فقه شیعه, پیشرفت فقاهت, جریانات فقه شیعه, علیبنبابویه, جریان قمیین, جعفربنقولویه, ابنجنید الاسکافی, حسنابنابیعقیل العمانی, مقنعه, تهذیبالاحکام, فقه استدلالی, فقه استدلالی شیعه, اجتهاد, پیشرفت فقاهت, استدلال فقهی, شیخ طوسی, رساله العدد و الرؤیة, المسائل الساقانیة, علم اصول, التذکرة باصول الفقه, علم اصول, مبسوط نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام( ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... 2- بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح فقه شیعه فقاهت به معنای استنباط حكم شریعت از منابع كتاب و سنت، در شیعه دارای سابقهیی طولانی است. سخن امام باقر (ع) به ابانبنتغلب كه: اجلس فی مسجد المدینة و افت الناس ...و نیز تعلیم آن حضرت به عبدالاعلی كه: یعرف هذا و اشباهه من كتاب اللَّه عز و جل قال اللَّه تعالی ما جعل علیكم فی الدین من حرج ...و بیانات دیگری از این قبیل حاكی از آن است كه اصحاب ائمه (علیهمالسّلام) از دیر باز به مرحلهی استنباط احكام از قرآن و سنت پیامبر (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) و كلمات آن حضرات نائل گشته، و فقه به معنای معرفت احكام، در دائرهی شیعیان آن بزرگواران به صرف تقلید و عمل به كلمات ائمه (علیهمالسّلام) منحصر نمانده و به سمت گسترش به جزئیات بیشتر و پیچیدهتر شدن در استدلال پیش رفته است. با این حال میان آنچه فقهای اصحاب ائمه (علیهمالسّلام) در باب فقاهت و افتاء انجام میدادند، با آنچه از فقاهت در دورانهای شكوفایی فقه شیعه فهمیده میشود یعنی رد فروع به اصول و استنباط صدها قاعدهی كلیه و هزاران حكم فقهی پیچیده و مشكل از كتاب و سنت و حكم عقل، و تفریع فروع بیشماری كه قادر باشد در غیبت امام معصوم همهی سؤالهای مكلفین را از شریعت پاسخ گوید و حلال و حرام خدا را در همهی ابواب با همهی جزئیات بیان كند، فاصلهیی ژرف وجود داشت و این فاصله باید به مرور و با پیشرفت تدریجی فقاهت پر میشد. بیشك فقهای پیش از مفید قدمهای ارزندهیی در این راه برداشتهاند، لیكن این شیخ بزرگ با قدرت فكری نبوغآسای خود، در این عرصه نیز مبدأ یك تاریخ پر تحول و سر سلسلهی یك جریان زاینده و رو به عمق و افزایش، محسوب میگردد. گویا پس از چند قرن جمع آوری منابع فقه یعنی كلمات صادره از معصومین و افتاء براساس متون و ظواهر روایات، در مقطعی از تاریخ فقه لازم بوده است كه این ذخیره و سرمایهی ارزشمند به قالب اندیشهی علمی زده شود و شیوهیی فنی برای استنباط ابتكار گردد. پیش از شیخ مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است یكی جریانی است كه فرد شاخص آن علیبنبابویه (متوفی 329) است و شاید بشود آن را جریان قمیین نامید و به گمان زیاد استاد مفید در فقه یعنی جعفربنقولویه (متوفی 368) نیز از آن زمره است. فقاهت در این جریان به معنای افتاء بر طبق متون روایات است. بطوری كه هر فتوا در كتب فقهی این گروه از فقهاء، حاكی از وجود روایتی در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا میتواند جایگزین یك حدیث باشد. بدین جهت است كه شهید (ره) در ذكری فرموده است كه: قد كان الاصحاب یتمسكون بما یجدونه فی شرائع الشیخ ابیالحسنبنبابویه رحمةاللَّه عند اعواز النصوص لحسن ظنهم به و ان فتواه كروایته. بدیهی است كه فقاهت با این كیفیت، بسی ابتدایی و عاری از اسلوب فنی و پیچیده است و فروع مذكور در كتب فقهی این جریان منحصر به فروع منصوص و بسی كم و محدود است و این همان است كه طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه میكرده و شیخ طوسی رحمةاللَّه بعدها به خاطر دفع این طعن كتاب «المبسوط» را تالیف فرموده است. جریان دوم نقطهی مقابل این جریان و متكی به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنی است و دو چهرهی معروف این جریان حسنابنابیعقیل العمانی (متوفی؟) و ابنجنید الاسكافی (متوفی احتمالاً 381) میباشند. اگر چه دربارهی این جریان و حتی همین دو فقیه معروف اطلاعات كافی وجود ندارد كه نشان دهد دقیقاً چه مایه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهای آنان وجود داشته است ولی از آنچه مفید و دیگران دربارهی ابنجنید گفتهاند مسلم مینماید كه وی گرایش به قیاس و رأی داشته و از طریقهی معروف و مقبول شیعه بركنار بوده است. و اما عمانی اگر چه به این گرایش انتساب نیافته بلكه بنابه گفتهی نجاشی كه میگوید «و سمعت شیخنا اباعبداللَّه یكثر الثناء علی هذا الرجل رحمة اللَّه» و از آنچه او و شیخ در دو فهرست دربارهی كتاب او گفتهاند میتوان چنین فهمید كه وی فقیهی مستقیم و شاید نزدیك به همان طریقهیی بوده است كه مفید اتخاذ كرده و مشی نموده و در آن، تألیف و تحقیق كرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. لیكن، با این حال از آنجا كه آراء وی غالباً در شمار شذوذات فقهی و متروك است و شاید به همین جهت هم از كتاب او جز نامی برای اعصار بعد از علامه و محقق(ره) باقی نمانده است، میتوان حدس زد كه وی نمیتواند سلف جریان فقهی بعد از خود باشد و فقاهت او دارای عیبی بوده است. البته شك نباید كرد كه آن عالم اقدم كه بحر العلوم دربارهی او گفته است كه: هو اول من هذب الفقه و استعمل النظر و فتق البحث عن الاصول و الفروع فی ابتداء الغیبة الكبری (فتاوی العلمین ص 13) در دستیابی شیخ مفید به قاعده و پایهی صحیح فقاهت كه باید گام اول در باب خود شمرده شود، تأثیر داشته و چون مقدمهیی برای آن محسوب میشده است. چنانكه ملاحظه میشود هر یك از دو جریان فقاهت از جهتی ناقص است. در جریان اول، فتوا همان متن روایت است بدون تفریع و رد فرع بر اصل و بحث و مناقشه و نقد و استنتاج. اجتهاد به معنای مصطلح آن، در فقاهت دخالت و تأثیری ندارد. و در جریان دوم اگر چه استدلال و نظر هست، لیكن گویا آن نیست كه به اقتضای تعالیم مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) باید باشد، با قیاسی همراه است و یا به نحوی است كه به آراء شاذه، منتهی میشود و بگونهیی است كه در حوزهی فقاهت شیعه قابل دوام نیست. فقه مفید از این هر دو عیب، پاك و دارای هر دو مزیت است: هم تكیه بر روشهای معتبر نزد امامیه و هم استفاده از اجتهاد مصطلح و دخالت دادن عنصر استدلال و استنباط نظری در فقه. بنابر این او همان كسی است كه قالب علمی مقبول و معتبر نزد شیعه را به دست آورد و مواد مأثور و اصول متلقاة را نظم علمی بخشید و آن را در حوزهی فقاهت شیعه باقی گذارد، و این همان است كه بعد از او تا قرنها و تا امروز، جریان قانونمند فقاهت، آن را دنبال كرده و به شكوفایی و رشدی كه امروز از آن برخوردار است رسانده است. برای اینكه با ارزش و اهمیت كار فقهی مفید آشنایی اجمالی پیدا شود به سر فصلهای سه گانه در این مورد اشاره میكنیم: الف) كتاب مقنعه. ب) رسالههای فقهی كوچك مفید. ج) كتاب التذكرة باصول الفقه. الف) كتب مقنعه: مقنعه یك دورهی تقریباً كامل فقه است، هیچ كتاب فقهی پیش از آن با این خصوصیت وجود ندارد. مقنع صدوق علاوه بر اینكه مانند كتاب علیبنبابویه متون روایات است از لحاظ جامعیت مباحث فقهی هم به مقنعه نمیرسد و علاوه بر آن، مباحث آن مختصرتر و كوتاهتر است، مفید در این كتاب، اگر چه استدلال بر فتاوای خود ذكر نكرده و لذافهم چگونگی استدلال او بر این فتاوی آسان نیست، اما به استناد قرینهی اطمینان بخشی میتوان گفت كه فتاوی او در این كتاب متكی به استدلال متین فقهی است و اگر این استدلال، مكتوب نیست تا آیندگان از آن استفاده كنند، اما چنان بوده كه تلامذه و طبقهی فقهای متصل به او آن را سرمشق كار خود قرار دهند و بر آن، بیافزایند. آن قرینهی اطمینان بخش، كتاب تهذیب شیخ طوسی است. چنانكه میدانیم، تهذیب شرح مقنعه و بیان استدلالهای فقهی آن است. شیخ طوسی (ره) در مقدمهی آن كتاب پس از ذكر انگیزهی خود از نگارش آن و اینكه همان صدیقی كه از او تألیف كتاب را طلب كرده این را نیز خواسته است كه شیخ برای ادای آن مقصود، مقنعهی مفید را كه كافی و شافی و خالی از حشو و زائد است شرح كند، روش خود را در استدلال بیان میكند كه بطور خلاصه چنین است: استدلال در هر مسأله به ظاهر یا صریح قرآن و یا انواع دلالتهای مفهومی آن (مانند: مفهوم موافقه و مفهوم مخالفه و دلالت التزامیه و اشباه آن)، و نیز استدلال به سنت قطعیه به معنای خبر متواتر و یا خبر محفوف به قرینه، و نیز اجماع مسلمین یا اجماع امامیه، سپس ذكر احادیث مشهور در هر مسأله، و آنگاه مطرح كردن دلیل معارض (اگر وجود داشته باشد) و سعی در جمع دلالی میان دلیلین و اگر جمع دلالی ممكن نشود، رد دلیل مقابل به خاطر ضعف سند یا به خاطر اعراض اصحاب از مضمون آن، و در جایی كه دو دلیل از لحاظ سند و امثال آن (مانند جهت صدور یا اعراض مشهور و غیره) برابر باشند و هیچیك ترجیحی بر دیگری نداشته باشد، ترجیح خبری كه موافق اصول و قواعد كلیهی مستخرجه از شریعت است، و ترك دلیل مخالف اصل و قاعده، و در صورتی كه هیچ حدیثی در مسأله نباشد عمل به مقتضای اصل، و همیشه ترجیح جمع دلالی بر ترجیح سندی، و جمع دلالی را بر طبق «شاهد جمع» منصوص انجام داده و حتی المقدور از آن تخطی نكردن. این روشی است كه شیخ طوسی برای استدلالی كردن كتاب مقنعه در اول كتاب تهذیب ذكر میكند. اهل فن به خوبی میدانند كه این، روشن جامع استدلال در تمامی ادوار فقاهت شیعه تا امروز است، و قالب كلی استدلال فقهی در همهی دورانهای پس از شیخ طوسی (ره)، تا امروز همین بوده است. اكنون این سؤال مطرح میشود كه آیا شیخ مفید كه خود، نویسندهی كتاب مقنعه است از این روش استدلال جامع كه میتواند فقیه را به فتاوی سراسر آن كتاب برساند غافل بوده و بدون معرفت به این روش استدلال به آن فتاوی دست یافته است؟ و به عبارت دیگر آیا شیخ طوسی (ره) مبتكر این نحوه استدلال است؟ یا او آن را از استاد خود، مفید آموخته است؟ به نظر میرسد كه توجه به جوانب موضوع، پاسخ این سؤال را روشن میسازد. میدانیم كه شیخ طوسی، تألیف كتاب تهذیب را در حیات شیخ مفید یعنی پیش از سال 413 آغاز كرده و این مقدمه در آن هنگام نوشته شده است. ورود شیخ طوسی به عراق در سال 408 است و او در این سال كه جوانی 23 ساله بوده در خدمت شیخ مفید طی مدارج عالی علم و تحقیق را آغاز كرده و تا سال 413 یعنی در مدت 5 سال از محضر آن نابغهی بزرگ استفاده كرده است، بقیهی استفادههای علمی شیخ از محضر سید مرتضی و در طول 23 سال بوده است. بدین ترتیب جای شك باقی نمیماند كه شیخ طوسی آن اسلوب استدلال فقهی را در محضر شیخ مفید و از خود آن بزرگوار آموخته و چون با روش استدلال استاد خود آشنا بوده توانسته كتاب وی را با اصول مورد نظر خود او مستدل سازد. این برداشت هنگامی تقویت میشود و قطعیت مییابد كه مبانی اصولی شیخ مفید در كتاب اصول كه بعداً به بررسی آن خواهیم پرداخت مورد توجه قرار گیرد. با ملاحظهی آن كتاب و تكیهی مفید بر كتاب و سنت متواتر و محفوف به قرینه یا مرسل مشهور و مورد عمل اصحاب و دیگر نظرات وی در اصول، به روشنی نشان میدهد كه اسلوب استدلالی كه شیخ طوسی در مقدمهی تهذیب بیان كرده همان است كه استادش بدان معتقد بوده و عمل میكرده و به شاگردان خود میآموخته است. نتیجه آنكه كتاب مقنعه اگر چه با استدلال مقرون نیست ولی از آنچه گفته شد معلوم میشود كه شیوهی استدلالی به همان گونه كه در هزار سال بعد از مفید همواره در حوزه فقاهت شیعه معمول و متداول بوده، آن فقیه نامدار را به فتاوی وی در آن كتاب رسانده است. این روش استدلال همان خط جامع و كاملی است كه پیش از او در هیچیك از دو جریان فقهی شیعه یعنی جریان ابنبابویه و جریان قدیمین سابقه نداشته و شیخ بزرگوار ما مبتكر و مؤسس و پایهگذاری آن است. ب رسالههای فقهی: این رسالهها به وجود حجم كم، گویای عمیق دانش فقهی شیخ بزرگوار است. اگر چه برخی از آنها مانند رسالهی «المسح علی الرجلین» و «ذبائح اهل الكتاب» مشتمل بر استدلالهای جدلی و شبه عقلی است، لكن بعضی دیگر به درستی حاوی اسلوب متین و قوی، و منظم فقهی است مثلاً رسالهی «المهر» یا «جوابات اهل الموصل فی الرؤیة و العدد» یا «المسائل الساقانیة». در رسالهی رؤیت و عدد كه مخصوص رد قول منسوب به صدوق رد قول منسوب به صدوق (ره) و برخی دیگر از فقهای قدیم مبنی بر سی روز بودن ماه رمضان است، شیخ مفید استظهار از آیات، و بهره گیری از لغت، و استشهاد به احكام فقهی مسلم، و بحث در فقه الحدیث روایاتی كه مورد استدلال خصم است، و مناقشه در سند و ذكر احوال رجال و نكات فراوانی در فهم و استنباط از احادیث را در كنار هم آورده و از هر یك به بهترین و پختهترین وجهی استفاده كرده است. از كارهای جالب وی در این رساله این است كه در جایی پس از ذكر حدیث مورد استدلال طرف مقابل، هم سند آن را تضعیف میكند هم مضمون آن را با تكیه بر استدلالی متین، غیر معقول و دور از بیان حكمت آمیز امام و ناشی از جعل كسی كه عامی و جاهل است میشمرد، و هم با قرائنی احتمال ارسال سند آن را مطرح میسازد كه این نكتهی اخیر نشاندهندهی تبحر و احاطه او به حدیث است (رجوع شود به رسالهی مزبور، صفحهی 23 به بعد، فصل مربوط به روایت یعقوببنشعیب از حضرت ابیعبداللَّه «علیهالسّلام»). رسالهی «المسائل الساقانیة» كه در آن پاسخ به اشكالات فقیه حنفی اهل صاغان را در ده مسألهی فقهی بیان میكند، نمونهی دیگری از قوت استدلال و تبحر فقهی شیخ عالیمقام است. این رساله اگر چه دارای ماهیت كلامی یعنی در مقام بحث و محاجه با خصم غیر شیعی و رد اتهام بدعت از سوی او و متقابلاً نسبت افتراء و بدعت دادن به خود او و امام اوست، لیكن چون مسائل مطروحه، عموماً فقهی است هر بینندهی صاحبنظر را به قوت استدلال و روح علمی و فقاهت مجتهدانهی وی، به وضوح آگاه میسازد. این رساله و رسالهی «العدد و الرؤیة» به خوبی میتوانند نمودار مقام ابداع علمی شیخ مفید و اثبات كنندهی این حقیقت باشند كه هر آنچه در طبقه شاگردان و شاگردان شاگردان او از شیوهی علمی فقاهت مشاهده میشود، تماماً منشأ گرفته از اسلوبی است كه آن بزرگوار پایه گذار و مؤسس آن محسوب میگردد. ج كتاب التذكرة باصول الفقه: علم اصول، آئین استنباط فقهی است. شیوهیی است برای رسیدن از ادله معتبره به احكام عملی. تنظیم قوانین و قواعد اصولی در حكم وضع آئین نامهیی برای فقاهت است. بدون چنین آئین نامهیی قلمرو فقاهت، بیحد و مرز و در معرض خلط و ناخالصی و اشتباه است و احكام استخراج شده لامحاله از اعتبار برخوردار نیست. علاوه بر اینكه سلائق و آراء و فهم شخصی فقیه نقشی بیش از حد در نتیجهی فقاهت مییابد و نظرات فقهاء، دچار تشتت و بیقاعدگی میگردد. درست است كه عمق و پختگی و پیچیدگی روز افزون علم اصول به سلامت آراء فقهی كمك میكند، اما آنچه بیش از آن در غایت و نتیجهی فقاهت اثر میگذارد، اصل ایجاد و وضع این علم است. بیشك پایه و مایهی اصلی علم اصول فقه در كلمات ائمه (علیهمالسّلام) و در ضمن همان چیزی است كه بدان «اصول متلقاة» اطلاق میشده است. ولی در شیعه اولین كتاب اصول را (تا آنجا كه میدانیم) شیخ مفید نوشته است، و آن همین كتاب كوچك و پر محتوای «التذكرة باصول الفقه» است كه احتمالاً انتخابی است كه به وسیلهی شاگرد وی شیخ ابوالفتح كراجُكی (م 449) از اصل كتاب مفید كه آن نیز خود كتاب مختصری بوده است انجام یافته است. این كتاب با همهی اختصار دارای اهمیت زیادی است. زیرا: اولاً این نخستین كتاب در اصول فقه در شیعه است. شیخ طوسی (رحمةاللَّه) در مقدمهی كتاب عدة الاصول میگوید: «و لم یعهد لاحد من اصحابنا فی هذا المعنی الا ما ذكره شیخنا ابو عبداللَّه رحمةاللَّه فی المختصر الذی له فی اصول الفقه ...» ثانیاً در آن، مباحث بسیاری با عبارات كوتاه آمده و بخصوص در مباحث الفاظ، سرفصلهای متعددی مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده میشود. ثالثاً در بعضی از مباحث آن، نظر شیخ بزرگوار به آنچه در زمانهای بسیار متأخر از سوی محققان اصولی ذكر شده، بسی شبیه و نزدیك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بیان كرده بسیار شبیه است به اصطلاح: «ارادهی جدی و ارادهی استعمالی» كه در تحقیقات اسلاف نزدیك به زمان ما وجود دارد. عبارت شیخ مفید در این مورد چنین است: «و الذی یخص اللفظ العام لاُیخرج منه شیئاً دخل تحته، و انما یدل علی ان المتكلم به اراد به الخصوص و لم یقصد به الی ما بُنی فی الفظ له فی العموم ...» (ص37). رابعاً در حالی كه بنای كتاب بر اختصار است، مباحثی كه در استنباط احكام فقهی، ضروریتر و كاربردیتر است، مقدم داشته شده و مباحث بیشتر نظری از قبیل بحث در حقیقت علم یا حقیقت كلام كه شیخ الطائفه رحمة اللَّه در اول عدة الاصول به تفصیل در آن غور كرده مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر این جانب بسی جالب است كه در عین اختصار كتاب مورد بحث، مباحثی از این قبیل كه: عموم و اطلاق، مخصوص سنت قولیه است و در سنت فعلیه عموم یا اطلاق راه ندارد یا اینكه امر عقیب حظر، بیش از اباحه را افاده نمیكندیا اینكه استثناء عقیب جمل متعددة، در صورتی كه قرینهیی نباشد به همهی آنها بر میگردد، و امثال اینها مورد غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثیر و تكرر آن در استنباطات فقهی در عبارت مناسب بیان شده است. از آنچه گفته شد آشكار میگردد كه شیخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم برای ابداع یك قالب علمی و فنی جهت استنباط فقهی را تدارك میدیده است. علم اصول برای او مجموعهیی از معارف ذهنی و شبه كلامی نیست. بلكه همانطور كه شاگرد او نیز در مقدمهی عدة الاصول تصریح كرده چیزی است كه: «احكام شریعت بر آن مبتنی است و بدون مستحكم كردن این پایه، علم به شریعت كامل نمیشود، و هر كه اصول را مستحكم نكند، حكایت كنند و مقلد است و عالم نیست». مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :جریانات فقهی شیعه،پیش از شیخ مفید کلیدواژه(ها) : تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, جریانات فقه شیعه, جریان قمیین, علیبنبابویه, جعفربنقولویه, مبسوط, حسنابنابیعقیل العمانی, ابنجنید الاسکافی, شیخ مفید, فقه استدلالی, فقه استدلالی شیعه, استدلال فقهی, اجتهاد, اجتهاد فقهی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : پیش از شیخ مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است یكی جریانی است كه فرد شاخص آن علیبنبابویه (متوفی 329) است و شاید بشود آن را جریان قمیین نامید و به گمان زیاد استاد مفید در فقه یعنی جعفربنقولویه (متوفی 368) نیز از آن زمره است. فقاهت در این جریان به معنای افتاء بر طبق متون روایات است. بطوری كه هر فتوا در كتب فقهی این گروه از فقهاء، حاكی از وجود روایتی در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا میتواند جایگزین یك حدیث باشد. بدین جهت است كه شهید (ره) در ذكری فرموده است كه: قد كان الاصحاب یتمسكون بما یجدونه فی شرائع الشیخ ابیالحسنبنبابویه رحمةاللَّه عند اعواز النصوص لحسن ظنهم به و ان فتواه كروایته. بدیهی است كه فقاهت با این كیفیت، بسی ابتدایی و عاری از اسلوب فنی و پیچیده است و فروع مذكور در كتب فقهی این جریان منحصر به فروع منصوص و بسی كم و محدود است و این همان است كه طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه میكرده و شیخ طوسی رحمةاللَّه بعدها به خاطر دفع این طعن كتاب «المبسوط» را تالیف فرموده است. جریان دوم نقطهی مقابل این جریان و متكی به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنی است و دو چهرهی معروف این جریان حسنابنابیعقیل العمانی (متوفی؟) و ابنجنید الاسكافی (متوفی احتمالاً 381) میباشند. اگر چه دربارهی این جریان و حتی همین دو فقیه معروف اطلاعات كافی وجود ندارد كه نشان دهد دقیقاً چه مایه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهای آنان وجود داشته است ولی از آنچه مفید و دیگران دربارهی ابنجنید گفتهاند مسلم مینماید كه وی گرایش به قیاس و رأی داشته و از طریقهی معروف و مقبول شیعه بركنار بوده است. و اما عمانی اگر چه به این گرایش انتساب نیافته بلكه بنابه گفتهی نجاشی كه میگوید «و سمعت شیخنا اباعبداللَّه یكثر الثناء علی هذا الرجل رحمة اللَّه» و از آنچه او و شیخ در دو فهرست دربارهی كتاب او گفتهاند میتوان چنین فهمید كه وی فقیهی مستقیم و شاید نزدیك به همان طریقهیی بوده است كه مفید اتخاذ كرده و مشی نموده و در آن، تألیف و تحقیق كرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. لیكن، با این حال از آنجا كه آراء وی غالباً در شمار شذوذات فقهی و متروك است و شاید به همین جهت هم از كتاب او جز نامی برای اعصار بعد از علامه و محقق(ره) باقی نمانده است، میتوان حدس زد كه وی نمیتواند سلف جریان فقهی بعد از خود باشد و فقاهت او دارای عیبی بوده است. البته شك نباید كرد كه آن عالم اقدم كه بحر العلوم دربارهی او گفته است كه: هو اول من هذب الفقه و استعمل النظر و فتق البحث عن الاصول و الفروع فی ابتداء الغیبة الكبری (فتاوی العلمین ص 13) در دستیابی شیخ مفید به قاعده و پایهی صحیح فقاهت كه باید گام اول در باب خود شمرده شود، تأثیر داشته و چون مقدمهیی برای آن محسوب میشده است. چنانكه ملاحظه میشود هر یك از دو جریان فقاهت از جهتی ناقص است. در جریان اول، فتوا همان متن روایت است بدون تفریع و رد فرع بر اصل و بحث و مناقشه و نقد و استنتاج. اجتهاد به معنای مصطلح آن، در فقاهت دخالت و تأثیری ندارد. و در جریان دوم اگر چه استدلال و نظر هست، لیكن گویا آن نیست كه به اقتضای تعالیم مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) باید باشد، با قیاسی همراه است و یا به نحوی است كه به آراء شاذه، منتهی میشود و بگونهیی است كه در حوزهی فقاهت شیعه قابل دوام نیست. فقه مفید از این هر دو عیب، پاك و دارای هر دو مزیت است. مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :جمع ميان عقل و نقل در فقه و كلام؛ يكی از كارهای ابداعی شیخ مفید کلیدواژه(ها) : شیخ مفید, معتزله, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف, کلام شیعی, مرزبندی مکتب اهل بیت(علیهم السلام), دفاع از نظام فکری تشیع, نظام فکری تشیع, اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات, فقه استدلالی, فقه استدلالی شیعه, استدلال فقهی, النکت فی مقدمات الاصول, اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام( ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... 3 - آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام این سومین بعد از جوانب شخصیت شیخ بزرگوار ما به مثابهی مؤسس و سرسلسلهی حركت علمی شیعه است. در اینجا نیز شیخ عالیمقام راه تازهیی میان عقل گرایی مطلق معتزله و پیروان آنان از شیعه مانند بنی نوبخت و حدیث گرایی شیخ صدوق گشوده است. معتزله در روزگار رواج اعتزال یعنی در اواخر دورهی اول خلافت عباسی (منتهی به اواسط قرن سوم هجری) از جریان افكار فلسفی بیگانه (یونانی، پهلوی، هندی و غیره) به عالم اسلام و ترجمهی آثار آنان به شدت متأثر بودند و در آن هنگام، هم آن جریان بیگانه و هم این گرایش معتزله بشدت مورد تشویق خلفاء بخصوص مأمون قرار میگرفت. عكسالعمل این عقلگرایی افراطی، حركت اصحاب حدیث در اهل سنت و محدثین شیعه مانند صدوق رحمةاللَّه در شیعه بود كه میخواستند یكسره معارف كلامی و اعتقادی را از راه حدیث بفهمند. كار بزرگ مفید اثبات این مطلب است كه عقل مستقلاً از فهم همهی مباحثی كه در علم كلام مطرح میشود، ناتوان است، مثلاً در باب صفات باری مانند اراده و سمع و بصر و امثال آن، عقل به مدد وحی است كه میتوان در وادی معرفت درست گام نهد و به تنهایی وارد شدنش در این وادی كه مربوط به حضرت حق (جلّوعلا) است، ورود در تیه ضلالت است، و این در واقع مضمون همان روایاتی است كه آدمی را از تكلم در باب خدای متعال نهی میكند. پس كار مفید، محروم كردن عقل از قلمرو متعلق به او كه در آن سمع و وحی را راه نیست یعنی وادی اثبات صانع و استدلال بر وجود باری یا توحید یا نبوت عامه نیست، بل محدود كردن عقل به همان حدودی است كه خالق عقل برای او معین كرده است تا به گمراهی نیفتد. عبارت اوائل المقالات یكجا چنین است: «ان استحقاق القدیم سبحانه بهذه الصفات (اعنی كونه تعالی سمیعاً بصیراً و رائیاً و مدركاً) كلها من جهة السمع دون القیاس و دلائل العقول»و در جای دیگر چنین: «ان كلام اللَّه تعالی محدث و بذلك جائت الا ثارعن آل محمّد (صلّیاللَّهعلیهواله)» و در جای دیگر چنین: «ان اللَّه تعالی مرید من جهة السمع و الاتباع و التسلیم علی حسب ما جاء فی القرآن، و لا اوجب ذلك من جهة العقول»و در جای دیگر بطور كلی چنین:«اتفقت الامامیة علی ان العقل یحتاج فی علمه و نتائجه الی السمع، و انه غیر منفك عن سمع ینبه العاقل علی كیفیة الاستدلال ... و اجمعت المعتزلة ... علی خلاف ذلك و زعموا ان العقول تعمل بمجردها عن السمع و التوقیف...» اینگونه تصریحات در كلمات مفید فراوان است. با این همه سندیت نقل را در جایی میپذیرد كه برهان عقلی بر امتناع آن قائم نباشد، و لذا در باب ظهور معجزات از ائمه (علیهمالسّلام) پیش از آنكه ورود دلیل سمعی بر آن را ذكر كند، میگوید: «فانّه من الممكن الذی لیس بواجب عقلا ولا ممتنع قیاساً» شبیه این سخن را نیز در، موارد دیگری تكرار كرده است ولی در «تصحیح اعتقادات الامامیه» كه تعلیق بر «اعتقادات شیخ صدوق» است پس از حكم به ردّ حدیث مخالف قرآن، صریحتر از هر جای دیگر اعلام میكند كه: «و كذلك ان وجدنا حدیثاً یخالف احكام العقول اطرحناه، لقضیة العقل بفساده» در این بیان علاوه بر اینكه حدیث مخالف حكم عقل را رد میكند، پایه و مبنای همین را نیز حكم عقل میداند و بدین ترتیب بطور مضاعف بر حجیت استدلال عقلی تأكید میورزد. اعتماد بر استدلال عقلی در مكتب مستقل شیخ مفید تا بدان حد است كه در بحث، «الالم للمصلحة دون العوض» پس از آنكه نظر یگانهی خود را كه در آن با هیچیك از عدلیّه و مرجئه شریك نیست، بیان میكند با اعتماد به نفس كمنظیری میگوید: «وقد جمعت فیه بین اصول یختص بیجمعها دون من وافقنی فی العدل و الا رجاء، بما كشف لی فی النظر عن صحته، و لم یوحشنی من خالف فیه، اذ بالحجة لی اتم انس ولا وحشة من حق و الحمدللَّه» با توجه به اینكه در بحث الم و بحثهای متفرع بر لطف، عموماً به ادلهی عقلی و نه سمعی استناد كرده، بنابراین منظورش از حجت در عبارت یاد شده همان استدلال عقلی است. وارد شدن عنصر «سمع» در بنای مكتب كلامی شیخ مفید موجب آن شده است كه به مدد بیانات ائمه (علیهمالسّلام) بسیاری از مباحث دشوار كه دست یافتن به سخن حق در آن، مسیری طولانی را میطلبد، به آسانی در مجموعهی كلامی آن بزرگوار جای گیرد و خط سیر كلامی شیعه پس از مفید را از انحرافها و اضطرابهای فكری نجات بخشد. برای نمونه میتوان اشاره كرد كه در مسألهی صفات باری، معتزله از نفی صفات در كلمات واصلبنعطاء و نظریهی نیابت ذات از صفات، تا رسیدن به نظریه توحید به معنای عدم زیادهی صفات بر ذات و اینكه صفات حق تعالی عین ذات او در وجود است، راه درازی را پیمودهاند، در حالی كه این مسأله در كلمات مفید، متخذ از سمع یعنی نهج البلاغه و روایات صادره از ائمه (علیهمالسّلام) است. حتی از این روایات استفاده میشود كه این مباحث در زمان ائمه (علیهمالسّلام) میان شیعیان مطرح بوده و دربارهی آن از منبع لایزال علم اهل بیت استفاده میكردهاند (رجوع شود به كافی ج 1 ص 107 باب صفات الذات و به فصول گوناگون از توحید صدوق و خطبه نهج البلاغه). نكتهی قابل توجه این است كه در رسالههای مختصر كلامی مانند: «النكت فی مقدمات الاصول» حتی در باب صفات باری نیز كه در اوائل المقالات استدلال سمعی را مرجع یگانه در آن باب معرفی میكرد به استدلال عقلی در كنار استدلال سمعی متوسل میشود. مثلاً در این عبارت: «فان قال: ما الدلیل علی انّه قادر؟ فقل: تعلق الافعال به مع تعذّرها فی البدائة علی العاجز...» و باز: «ما الذی یدل علی انّه عالم؟ فقل: ما فی افعاله من الاتقان و التظافر علی الاتساق، و تعذّر ما كان بهذه الصفه فی البدائة علی الجاهل» و به همین ترتیب در باب سمیع و بصیر و حكیم و هكذا. (النكت فی مقدمات الاصول ص 33 34). این را نمیتوان عدول از مبنای یاد شده در اوائل المقالات به شمار آورد. پیشتر گفته شد كه به احتمال قوی رسالههای مختصری كه شیخ مفید به ترتیب سؤال و جواب نوشته، دستورالعملی برای نوآموزان جدل كلامی یا شیعیان دور دستی است كه به استادی چون مفید دسترسی ندارند و شیخ بزرگوار در آن رسالهها، ممشای بحث عقلی را كه برای مواجهه با هر مخاطبی قابل استفادهتر است، برگزیده است. بدینگونه مشخص میگردد كه جمع میان حجّت عقلی و دلیل نقلی در مشی كلامی مفید یكی از كارهای برجسته و ابداعی آن استاد كلّ است. مربوط به :پیام به کنگرهی جهانی هزارهی شیخ مفید - 1372/01/28 عنوان فیش :اوضاع سیاسی اجتماعی بغداد در زمان شیخ مفید کلیدواژه(ها) : شیخ مفید, تاریخ حوزه های علمیه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حکومتهای اموی و عباسی, شیعیان کرخ بغداد, امالی, حکومت آل بویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [شیخ مفید] آن نابغهی عالیمقام این جهاد علمی طولانی و پی افكندن كاخ دانش فقه و گشودن راه میانه در كلام را در اوضاع و احوال اجتماعی دشواری انجام داده است. حكومت آل بویه در بغداد اگر چه فضای مناسبی برای بحث آزاد علمی پدید آورد، اما به هیچوجه مشكل برخوردهای تعصب آمیز فقهاء حنبلی و فشارهای دستگاه حكومت عباسی بر شیخ مفید و عموم شیعیان را نتوانست حل كند. مظلومیت شیعیان كرخ بغداد و محنتهای عظیمی كه بر آنان و پیشوای بزرگوارشان وارد میآمد، حقائقی است كه تاریخ بدان صریحاً گواهی داده است. به گمانی شیخ مفید غیر از آن سه نوبت تبعید كه در كتب تاریخ آن را ثبت كردهاند، در یك دورهی تقریباً دو ساله در حدود سالهای 405 تا 407 دچار گرفتاری و محنتی بوده است كه نوع آن هم به درستی روشن نیست. این گمان از آنجا پدید میآید كه در قضایای وفات سید رضی شاگرد محبوب مفید در سال 406 با اینكه تفاصیل تشییع و دیگر خصوصیات آن در كتب مذكور است از شیخ مفید كه علی القاعده باید مكرر از او یاد شود، هیچ ذكری نیست. قرینهی دیگری كه این گمان را در ذهن بر میانگیزد آن است كه امالی شیخ مفید كه در هر سال در چند مجلس در حول و حوش ماه رمضان در خانهی شیخ یا در مسجدش در درب الریاح، القاء میشده است، و از سال 404 تا سال 411 ادامه داشته، در سالهای 405 و 406 القاء نشده و هیچ مجلسی مربوط به این دو سال در مجموعهی امالی مفید وجود ندارد. و باز قرینهی دیگر آن است كه در قضایای محرم سال 406 كه فتنهی بزرگی بر ضد شیعه بر پا شد و یكی از محنتهای بارها مكرر آنان، در آن اتفاق افتاد كسی كه حكومت بغداد به عنوان نماینده و رئیس شیعه انتخاب كرد تا با او مذاكره كند، سید مرتضی بود نه شیخ مفید. در حالی كه رئیس مطلق و بیمنازع شیعه در آن روزگار و از سالهای پیش از آن شیخ مفید بود و سید مرتضی شاگرد و مرید متواضع و تابع او محسوب میشد. این قرائن، گمان گرفتاری و محنتی در آن دو سال برای مفید را كه منتهی به غیبت او از بغداد شده باشد در ذهن بر میانگیزد كه باید پیرامون آن تحقیق كرد. ولی آنچه مسلم است آن است كه زندگی در بغداد برای عموم شیعه و از جمله رهبران آنها در بخش عظیمی از صدوسیزده سال حكومت آل بویه به عراق و بغداد بسی دشوار و محنت آمیز و همراه با درگیری و كشتار و مظلومیت بود و شیخ مفید در میان این مشكلات عظیم و با تحمل مسؤولیت رهبری شیعه در عراق بلكه در سراسر جهان اسلام، به چنین توفیق عظیمی در زمینهی معارف شیعه دست یافته است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1371/11/25 عنوان فیش :تدوین دايرةالمعارف حقوق اسلامی توسط صاحب جواهر کلیدواژه(ها) : صاحب جواهر, تاریخ فقه شیعه, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : فقه اسلام و در میان فقه اسلام، فقه شیعه، از لحاظ پیشرفتها و دقتهای عالمانه برای كسانی كه اهل فن و فهمند، موضوع شگفتآوری است. شوخی نیست كه انسانی مثل صاحب جواهر بنشیند، یك دوره فقه را از اول تا به آخر، با آن همه دقت و تحقیق، به تنهایی بنویسد و یك دایرةالمعارف را به تنهایی در حقوق اسلامی پدید آورد! این، به معجزه اشبه است. همینطور است شیخ انصاری. همینطور است صاحب ریاض. همینطورند بقیهی علمای بزرگ، از متقدمین و متأخرین. شیخ مفید دویست تألیف دارد. علامهی حلی نزدیك به سیصد تألیف دارد. خواجه نصیرطوسی یكطور دیگر. شیخ طوسی یكطور دیگر. اینها، برای كسانی كه اهل فنند، خیلی حرف و معنی دارد. مربوط به :پیام تسلیت در پی ارتحال آیتاللهالعظمی خویی - 1371/05/18 عنوان فیش :آیةاللَّه العظمی خویی قطب اصلی نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری کلیدواژه(ها) : سیدابوالقاسم خویی, مبارزه علما, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزات ضد استبدادی علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن بزرگوار[آیت الله خویی]، یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رضواناللَّهتعالیعلیه، حوزهی علمیهی نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران، مبذول کرد. در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری قمری، قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین سبب، پس از سرکوب شدن این نهضت به وسیله رژیم خونخوار بعثی، این کهن مرد دانشمند، مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد؛ و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت، تا مدتها در شرایط سخت، زیرنظر مأموران بعثی قرار داشت. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1370/12/14 عنوان فیش :حرکت مبارزاتی میرزای شیرازی علیه استعمار، استبداد و غربزدگان کلیدواژه(ها) : میرزای شیرازی, علمای شیعه, مبارزه علما, نقش تعیینکننده علمای بزرگ, مبارزات ضد استعماری علما, تاریخ روحانیت شیعه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ قاجاریه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, قیام تحریم تنباکو, ناصرالدین شاه قاجار, رضا شاه پهلوی, مبارزات ضد استعماری علما, مبارزه سلاطین با علما, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات اقتصادی علما, شیخ الشریعهی اصفهانی, تاریخ قاجاریه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ روشنفکری در ایران, سیدمحمدکاظم یزدی, میرزا محمّدتقی شیرازی, تاریخ قیام تحریم تنباکو نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن عالم [میرزای شیرازی]، بزرگ تاریخ روحانیت و پرچمدار یک مبارزهی پُرمغز و پُرمعنا علیه مراکز فساد و کانونهای طغیان و انحراف. حرکت میرزای شیرازی - که برخلاف بسیاری از حوادث صدوپنجاه سال اخیر، متأسفانه هنوز کار درست و کاملی دربارهی آن نشده است - یک حرکت ذوابعاد و پُرمعنا و بسیار پُربرکت بوده است. آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطهی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزهی چند جانبه بود: اولاً، مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقهی ناصرالدینشاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل و چند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه میکرد و حقیقتاً هیچ چیز هم جلودار او نبود. مفاسد حکومت ناصرالدینشاهی، هم دامنهی اقتصادی داشت، هم دامنهی سیاسی داشت، هم دامنهی معارفی و دینی داشت؛ مثلاً یکی از اهداف ناصرالدین شاه - طبق اسنادی که امروز در اختیار هست - این بود که نفوذ علما را در جامعه کم کند. بعضی از غربزدهها و قدرتزدههای زمان ما میخواستند مبارزهی رضاخان با روحانیت را به حساب جریانات روشنفکری بگذارند؛ که بله، رضاخان میدید که علما مرتجعند، و چون میخواست کشور را نوسازی کند، لذا با علما مبارزه میکرد! معلوم میشود که این قضیه اینطورها نیست؛ مسألهی مبارزهی با علما، در دستور کار همهی سلاطین مستبد بود؛ نمیتوانستند در کنار و روبهروی خود کانون قدرتی را تحمل کنند که تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضاخان با همان انگیزهیی با علما برخورد میکرد که ناصرالدین شاه میخواست برخورد کند. در همین قضیه، میرزای بزرگ (رضواناللَّهعلیه) قبلاً یکی، دو نامه به ناصرالدین شاه نوشت و او را از این کارها نهی کرد؛ اما او با تعبیرات توهینآمیز و سبکی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید! میبینید که این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صد و چند سال، طرفداران قدرت مطلقهی شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه کار دارید؟! پس ناصرالدین شاه دارای یک حکومت مطلقه و مستبدهی فردی بود که با اخلاق و اقتصاد و دین و روحانیت محبوب مردم معارضه و ناسازگاری داشت. بنابراین، یک بعد فتوای میرزای شیرازی، مبارزه با این خودکامه و کشیدن دندان قدرتمند این پلنگ تیزدندان بود؛ و حقیقتاً دندان او کشیده شد و قدرت او کم شد. این قضیه مربوط به سال 1308 هجری است؛ یعنی چهار سال پیش از رحلت میرزا، و تقریباً پنج سال پیش از مرگ ناصرالدین شاه. ثانیاً، مبارزهی با استعمار و نفوذ خارجیها در این کشور بود. در چند سال آخر عمر ناصرالدین شاه - سالهای اول قرن چهاردهم؛ یعنی از سال 1300 به بعد - کار دربار ناصرالدین شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی، و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالتهای خارجی هم گرفته شد. ثالثاً، مبارزهی با غربزدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریانهای فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام «روشنفکر» گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکمخان و امثال او؛ که اینها نه فقط با این حرکت خیانتبار ناصرالدین شاه مبارزه نکردند، بلکه همین شخص نامبرده - که او را به اصطلاح بنیانگذار و پدر روشنفکری در ایران دانستهاند - حتّی خود دلال انحصارات خارجی هم بود! آنهایی که دم از روشنفکری و دفاع از منافع ملت میزدند، آنطور برخورد کردند؛ اما روحانیت و در رأس آن میرزای بزرگ، اینگونه قاطع و کوبنده با همهی اینها مبارزه کرد؛ این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از اینگونه قضایا بود - زمان میرزای قمی، زمان کاشفالغطاء و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند - لیکن نمونهی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزهی علمیهی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیهی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرتمندانهی اسلام بود، اینها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیبتر این است که این حادثه برای مردم ما شناخته شده نیست! مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی - صاحب عروه - و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللَّهالعظمی سیّد عبدالحسین لاری - آن ملای مجاهد طراز اول - اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخالشریعهی اصفهانی - مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف - فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه میدانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمیدانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچ کس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشنفکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم - مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی - در مقابلهی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسیها در عراق، نمونهیی دیگر از حضور علما در صحنهی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشنتر، از این قویتر، از این روشنبینانهتر؟ امروز مسألهی آن انتخابات یواش یواش دارد از لابلای کتابها خارج میشود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بودهاند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّدحسن مدرس و مرحوم آیةاللَّه کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبههای همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که اینطور در ایران درخشیدند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1370/12/14 عنوان فیش :سابقه ورود علمای قبل و بعد از میرزای شیرازی به صحنه سیاست کلیدواژه(ها) : میرزای شیرازی, مبارزات ضد استعماری علما, علمای شیعه, مبارزه علما, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات ضد استعماری علما, حضور روحانیت در صحنه, علما پیشوایان نهضت مردم, سیدعبدالحسین لاری, مبارزات اقتصادی علما, شیخ الشریعهی اصفهانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از اینگونه قضایا بود زمان میرزای قمی، زمان کاشف الغطاء و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند لیکن نمونهی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزهی علمیهی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیهی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرتمندانهی اسلام بود، اینها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیبتر این است که این حادثه برای مردم ما شناختهشده نیست! مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّد محمّد کاظم طباطبایی صاحب عروه و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیتاللّه العظمی سیّد عبد الحسین لاری آن ملای مجاهد طراز اول اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخ الشریعهی اصفهانی مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، ، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه میدانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمیدانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچکس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشنفکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم مرحوم میرزا محمّد تقی شیرازی در مقابلهی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسیها در عراق، نمونهیی دیگر از حضور علما در صحنهی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشنتر، از این قویتر، از این روشنبینانهتر؟ امروز مسألهی آن انتخابات یواشیواش دارد از لابلای کتابها خارج میشود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بودهاند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّد حسن مدرس و مرحوم آیتاللّه کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبههای همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که اینطور در ایران درخشیدند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران - 1370/12/13 عنوان فیش :برگزاری جلسه بررسی روایات توسط علامه طباطبایی برای خواص کلیدواژه(ها) : رادیو, محمدتقی مصباح یزدی, علامه طباطبایی, زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام), برنامههای معارفی صدا و سیما, مشاوره محتوایی در رسانه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شما [گروه معارف اسلامی رادیو] باید یک گروه مشاورهی محتوایی از مناسبترین شخصیتهایی که امروز میتوانید پیدا کنید، داشته باشید؛ مثلاً از آقای مصباح دعوت کنید و اصرار هم بکنید؛ یا مثلاً از شاگردان آقای مصباح دعوت کنید. خوشبختانه یکی از موفقیتهای آقای مصباح یزدی در قم این است که ایشان برخلاف خیلی از فضلای ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردانِ خوب سرریز شده است؛ فرضاً از همین آقای محمّدی عراقی که از شاگردان آقای مصباح است و طلبهی بسیار فاضل و چیزفهمی هم است، استفاده کنید. سراغ شخصیتهایی هم که کنار هستند و در صحنهی معارف مذهبی خیلی حضور پیدا نمیکنند، اما آماده هستند که به شما کمک کنند، بروید؛ مثلاً سراغ آقای محمّدرضا حکیمی بروید و از ایشان استفاده کنید. بنابراین، یک گروه مشاوره درست کنید و از اینها خوراک فکریِ محتوایی بخواهید؛ اینها هم برنامهریزی کنند و اصلاً به شما بگویند که امروز چه چیزی لازم است... زندگی ائمه، عرض عریضی دارد؛ از تاریخ تولد و عدد فرزندان و نام ازواج و سالهای عمر گرفته، تا بحثهای علمی، مباحثات، مناظرات، مجادلات، ورود در معرکههای سیاسی، برخورد با حکام، فرارها، تبعیدها، زندانها و تحریکها. سال 38 و 39 که بنده تازه به قم رفته بودم، مرحوم آقای طباطبایی آن فیلسوف و عارف بزرگ جلسهی خواصی داشتند که روی روایتهای مختلفی بحث میکردند؛ مثلًا یک روایت را که آدم خیال میکرد روایت معروفی است و همهی زوایای آن شناختهشده است، از «کافی» انتخاب میکردند، بعد آنچنان در آن تعمق میکردند که ابعاد جدیدی از آن روایت برای حاضران در جلسه مکشوف میشد. ما واقعاً در برنامههای معارفیِ خود کدام قسمت از این معارف عجیب را میخواهیم بیان کنیم؟ کدامیک بیشتر مورد نیاز مردم است؟ با چه زبانی میخواهیم آن را بیان کنیم؟ اینها مسائلی است که از عهدهی کسی که حالا مثلاً چند تا مدرک و مرجع و کتاب را نگاه میکند و مطالبی را جمعآوری میکند، برنمیآید؛ این محقق مذهبی میخواهد. شما نمیتوانید در زمینهی ادبیات کسی را بیاورید که اصلاً از ادبیات سابقهیی ندارد؛ مثلاً یک گلستان و یک بوستان و یک شاهنامه و یک خمسهی نظامی در دستش باشد و بخواهد مطالبی را از آنها انتخاب کند؛ مگر میشود؟! پس امکان ندارد؛ باید کسی باشد که متخصص باشد، تا محتواها را معین کند و به برنامهسازان شما بدهد. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی - 1370/12/05 عنوان فیش :اقتضائات جدید تبلیغ نسبت به زمان شیخ جعفر شوشتری و علامه مجلسی کلیدواژه(ها) : تبلیغ, ابزار تبلیغ, شیخ جعفر شوشتری, علامه مجلسی, حق الیقین, عین الحیاة, حیاة القلوب, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبلغان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : تبلیغ، یعنی رساندن. ابزار رساندن، به حسب شرایط متفاوت است. یک وقت هست که شما میخواهید چیزی را به اتاق بغلی برسانید؛ میشود آن را در مشت گرفت و به آنجا برد؛ اما گاهی یک فرسخ فاصله هست؛ گاهی تا آن طرف دنیا باید بروید؛ گاهی حجابها و دیوارها هست؛ گاهی از کوهها و گردنهها باید عبور کنید؛ گاهی آنچه را که بردید، طرف طوعاً و رغبتاً میپذیرد؛ گاهی باید با لطایفالحیل آن را به او بدهید؛ گاهی دیگری آنجا ایستاده و نمیگذارد آن چیزی که شما بُردهاید، به او برسد؛ بنابراین، تبلیغ انواع و اقسامی دارد. در هر شرایطی، نحوهی رساندن به گونهیی است. آن چیست که تشخیص میدهد ابزار و نحوهی رساندن کدام است؟ آن، ابتکار و ذوق و سلیقه و فهم و سرعت انتقال شماست. اگر آنجایی که آبی را باید به یک فرسخی برد، شما لیوانی به دست بگیرید و آب را در آن بریزید و راه بیفتید، عقلا وقتی نگاه کنند، دچار شگفتی خواهند شد: این چهطور آب بردن است؟! آنجا باید کوزه و یا قمقمهیی پیدا کنید؛ لااقل سطلی پیدا کنید؛ چون یک فرسخ باید طی بشود. آب در یک لیوان تکان و لبپَر میخورد؛ یا لیوان میشکند و آب میریزد؛ آب را اینطوری نمیبرند؛ چه برسد به اینکه همانطوری که آب را با دو دست از جایی برمیداریم و به لب خودمان نزدیک میکنیم، بخواهیم با دو دست آن را بگیریم و ببریم؛ عقلا بر این کار، بیشتر میخندند! یک روز شیخ جعفر شوشتری (رضوان الله تعالی علیه) در یکی از مدارس تهران روی منبر میآمد و به مردم میگفت: مردم! همینقدر بدانید خدایی هست. با این تذکر، در دلهای مردم، انقلابی درست میکرد. حالا نَفَس او بود، کمک خدا بود، فضای آن روز بود، قابلیت مستمع بود؛ بههرحال تأثیر خودش را میکرد. امروز اگر من و شما برویم روی منبر بنشینیم و بگوییم مردم! همینقدر بدانید خدایی هست، مردم هم مثل ما سری تکان میدهند و میگویند عجب! آنگاه ما پا میشویم و میرویم، آنها هم پا میشوند و میروند؛ کأن لم یکن شیئاً مذکورا! یک روز مرحوم مجلسی (رضوان اللّه علیه) در کتاب «حق الیقین» و «عین الحیاة» و امثال اینها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبانِ خودش میگفت و دنیایی را به تفکر اعتقادیِ شیعی نزدیک میکرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایههای تشیع را در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود همین کتابها قرص کرده است. به کتابهای «حیاة القلوب» و «حق الیقین» و «عین الحیاة» مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید اینها چه اثری دارد؛ نخیر، اینها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی وقتی آمده است که در همان شهر، یک قرن و نیم قبل از آن، برای اینکه مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهای حتّی غیر انسانییی کرده بودند؛ مجلسی و امثال او آمدند این عقاید را در دلهای مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد میخورد؛ اما امروز من و شما نمیتوانیم «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنویسیم. بنده امروز «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را برای مردم تجویز نمیکنم؛ به درد مردم نمیخورد. ممکن است خیلی از شماها اصلًا «حق الیقین» را نخوانده باشید؛ اما بنده خواندهام. «حیاة القلوب»، «حق الیقین»، «عین الحیاة» این کتب فارسی مرحوم مجلسی پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشنفکریِ امروز که در زمان مجلسی از این حرفها عین و اثری نبود. مربوط به :بیانات در دیدار آیتاللّه العظمی گلپایگانی(ره) - 1370/12/02 عنوان فیش :مخالفت مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی با تحصیل زبان خارجی طلاب کلیدواژه(ها) : سیدابوالحسن اصفهانی, سید محمدرضا گلپایگانی, مسالک, آشیخ جواد بلاغی, مخالفت آسیّد ابوالحسن با تدریس زبان خارجه در حوزه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تحول در حوزه, پاسخگویی به شبهات, مخالفت آسیّد ابوالحسن با تدریس زبان خارجه در حوزه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم آقا سیّد حسن تهامی که از شاگردان خوب مرحوم میرزا و همعرض و همقران با آقای خویی و آقای میلانی و ملای حسابیای بود، میگفت که ما ده، دوازده نفر شدیم که اسم آقای خویی و آقای میلانی و مرحوم آسیّد علی مدد قاینی و خودش و چند نفر دیگر را میآورد و بعد از اینکه مرحوم میرزا فوت کرد، چند صباحی دور و بر مرحوم آسیّد ابو الحسن رفتیم و گفتیم که ترتیبی به حوزه داده بشود؛ طلبهها از مسائل جدید مطلع بشوند و احیاناً زبان خارجی بخوانند؛ آن وقتهایی بود که تازه این افکار اروپاییها راه افتاده بود و به همه جا میآمد. ایشان میگفتند که جلسهی اول مرحوم سیّد از حرف ما استقبال کرد؛ اما جلسهی دوم که برای نتیجهگیری رفتیم، به نتیجه نرسیدیم! ایشان میگفتند که بین بیرونی و اندرونیِ سیّد اتاق کوچکی بود که اتاقِ نشستن خود ایشان بود؛ دیدیم در باز شد و درحالیکه عبا روی دوشش نیست و دکمههای قبایش را هم نبسته است پیدا بود که برای نشستن نیامده بود وارد جمع ما شد؛ ما بلند شدیم و احترام کردیم؛ گفت نه، من داخل نمیآیم؛ خواستم همین قدر بدانید که این وجوهاتی که من میدهم، ملک شخصی من است؛ برای اینکه من قبلًا قرض میکنم و شهریه را میدهم؛ بعد که وجوهات میآید، قرضم را ادا میکنم؛ بنابراین آن وقتیکه این شهریه داده میشود، ملک شخصی من است که داده میشود و من راضی نیستم که جز فقه و اصول، طلبه به کار دیگری اشتغال داشته باشد و بخواهد شهریه بگیرد. این را گفت و در را بست و رفت! حالا در این فاصلهی یک هفته، ده روز چه کسی خدمت ایشان رفته بود و چه گفته بود، آدم نمیداند. میخواهم عرض بکنم که این قضیه مربوط به پنجاه، شصت سال قبل است؛ اما امروز بحمد اللّه اینطور نیست؛ امروز آقا [آیتالله العظمی گلپایگانی(ره)] که در رأس حوزههای علمیه هستند و بحمد اللّه مقام عالی و شامخی هم دارند، به نظم و ترتیب در حوزه معتقدند. ایشان در لندن برای تبلیغات مرکز دارند؛ اینها خودش افکار نو و تجدد در امور است. ایشان در دستگاهشان کامپیوتر آوردهاند؛ اینها خیلی مغتنم است. در سابق علما با کامپیوتر کاری نداشتند؛ اگر دنبال مطلبی بودند، باید کتابهای زیادی را ورق میزدند؛ کتابهایی که بعضاً نه فهرست داشت و نه حتّی شمارهی صفحه! من کتاب «مسالک» دارم که شمارهی صفحه ندارد! به نظر من امروز فضلای حوزه اگر حوزه را نظم ندهند، هیچ عذری ندارند. فضلا باید از وجود و از افکار و از حمایت ایشان استفاده کنند و حوزه را درست کنند. این قضیهی آسیّد ابو الحسن، زمانی است که اوج نفوذ مارکسیسم در دنیاست؛ همان زمانی است که آشیخ جواد بلاغی در نجف به تنهایی مشغول رد افکار دهریون و مادّیون بود. بنده اطلاع دارم البته اطلاع شخصی نیست؛ ثبت شده است که جوانان طلبهی نجف؛ کسانی که حتّی از بیوت مهم اهل علم و از بیت صاحب جواهر و امثال اینها برخاسته بودند، به بغداد رفتند و برای سوسیالیستها شعر گفتند! بر آسیّد ابو الحسن که اشکالی وارد نیست او فقیه و مجتهدی بود که تکلیفش را میدانست و برطبق تکلیفش عمل میکرد؛ اشکال شرعی بر او وارد نیست اشکال بر مجرای امور بود؛ امور اینطوری جریان پیدا کرده بود. بله، امروز واقعاً هیچ عذری پذیرفته نیست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1370/12/01 عنوان فیش :ثمرات پایهگذاری حوزه علمیه قم توسط آیتالله حائری یزدی (ره) کلیدواژه(ها) : عبدالکریم حائری یزدی, حوزه علمیه قم, پایهگذاری حوزه علمیه قم, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, ثمرات حوزه علمیه قم, حوزههای علمیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز وقتیکه حوزهی علمیه نگاه میکند، باید احساس کند که حرکت این چند ده سال گذشتهی او، یک حرکت مثمر بوده؛ و اساساً حوزهی علمیه، یک وجود مثمر و دارای برگ و بار بوده است؛ «کلمة طیّبة کشجرةٍ طیّبة أصلها ثابت و فرعها فی السّماء. تؤتی أکلها کلّ حین بإذن ربّها»؛و تا امروز وقتیکه حوزهی علمیه نگاه میکند، باید احساس کند که حرکت این چند ده سال گذشتهی او، یک حرکت مثمر بوده؛ و اساساً حوزهی علمیه، یک وجود مثمر و دارای برگ و بار بوده است؛ «کلمة طیّبة کشجرةٍ طیّبة أصلها ثابت و فرعها فی السّماء. تؤتی أکلها کلّ حین بإذن ربّها»؛و تا امروز اینگونه بوده است. در سال 1340 قمری یعنی هفتاد و دو سال قبل از این آن روزی که مرحوم آیتاللّه حائری (رضوان الله تعالی علیه) وارد این شهر شد، از این همه برکات خبری نبود؛ نه در این شهر، نه در این کشور، و نه در سراسر عالم. او این حوزه را پایهگذاری کرد و تقریباً چهل سال بعد از آن تاریخ یعنی در سال 1381 و 1382 قمری این نهضت آغاز شد؛ ببینید چقدر این ثمره به اصل نزدیک است و چطور آن اخلاصی که نشانندهی این نهال یعنی نهال حوزهی علمیه در وجود خود داشت، به ثمر نشست، تا این نهضت پدید آمد و نشانندهی نهال نهضت یعنی آن معلم نسل کنونی و نسلهای آیندهی بشر، آن مرد خدا، آن بندهی صالح، آن رهرو راه پیامبران با اخلاص خود چه کرد که این نهال تا امروز این همه ثمرات بخشیده است که شما آنها را در سراسر عالم میبینید؛ و یکی از ثمرات آن تلاش در کشور ایران، تشکیل جمهوری اسلامی با همهی برکاتش است؛ و در جاهای دیگر، بیداری مسلمین و بقیهی قضایاست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم - 1370/11/30 عنوان فیش :بیتفاوت نبودن شیخ جعفر کاشف الغطاء و میرزای قمی نسبت به دستگاه حکومت کلیدواژه(ها) : دخالت روحانیون در حکومت دینی, روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, شیخ جعفر کاشفالغطاء, رساله عباسیه, کشف الغطاء, مواضع روحانیت نسبت به حکومتها, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [در سطح عرض و طول دنیای اسلام - چه در طول تاریخ از جهتی، و چه به حسب مذاهب گوناگونی که هست - روحانیون نسبت به دستگاهها سه نوع موضعگیری میتوانستند داشته باشند:] موضع دوم، موضع بیتفاوت است؛ مثل مواضعی که روحانیت ما در گذشته و در طول زمان با دستگاهها و دولتها داشت. البته همان موضع بیتفاوت هم اینطور نبود که در آن جاهایی که لازم میدانست، همکاری نکند. مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آنطور که از مقدمهی کتاب برمیآید کتاب کشف الغطاء را برای ادارهی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رسالهی جهادش رسالهی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانهتر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بنابراین، آن روزی هم که علما از دستگاه جدا بودند، اینطور نبود که بکلی بیتفاوت باشند؛ آن هم وضع امروز نمیتواند باشد؛ امکان ندارد باشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم - 1370/11/30 عنوان فیش :تفاوت برخورد میرزای قمی با شیخ جعفر کاشف الغطاء نسبت به دستگاه حکومت کلیدواژه(ها) : شیخ جعفر کاشفالغطاء, کشف الغطاء, رساله عباسیه, میرزای قمی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آنطور که از مقدمهی کتاب برمیآید کتاب کشف الغطاء را برای ادارهی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رسالهی جهادش رسالهی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانهتر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم - 1370/11/30 عنوان فیش :پیشتازی حضرت آیتاللّه العظمی گلپایگانی(ره) در تأسیس مدرسه با برنامه کلیدواژه(ها) : سید محمدرضا گلپایگانی, مدرسه آیت اللّه العظمی گلپایگانی(ره), تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در شهر قم و حوزهی قم، اول مدرسهیی که با صورت برنامهای درست شد، مدرسهی حضرت آیتاللّه العظمی گلپایگانی بود. سی سال پیش، قبل از مدرسهی حقانی، مدرسهی ایشان بود. ایشان مرحوم شهید بهشتی را برای این کار بردند. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1370/11/13 عنوان فیش :قرن سیزدهم هجری؛ قرن فریادگری فریادگرانی چون میرزای شیرازی کلیدواژه(ها) : قرن سیزدهم هجری, قرن پانزدهم هجری, نظام جمهوری اسلامی ایران, بیداری اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ تمدن اسلامی, میرزای شیرازی, قرن سیزدهم هجری, قرن چهاردهم هجری, تجربیات انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : قرن سیزدهم هجری قرن فریادگری فریادگران اسلام بود. از اوایل قرن که میرزای شیرازی مرجع تقلید بزرگ اسلام در برخورد با کمپانی انگلیسی، آن فتوای قاطع را داد و یک ملت را به حرکت درآورد، تا واقعهی مشروطیت در ایران، تا حرکتهای اسلامی در هند، تا بیداری اسلامی در غرب دنیای اسلام در خاورمیانه و در منطقهی شمال آفریقا و بزرگانی که سخن گفتند و سیّد جمالالدینها و دیگران و دیگران، تقریباً قرن فریاد و قرن مبارزات بود، و قرن بعد، قرن تجربه است. این قرنی که ما امروز در آن قرار داریم، قرن تجربه است. قرن چهاردهم هجری، قرن فریاد و بیدارگری و اعلام بود، و این قرن پانزدهم از آغاز و از افتتاح آن قرن تجربه و عملکرد است. میبینیم که ملتهای اسلامی مجرب شدهاند و دارند عمل میکنند؛ یک نمونه، جمهوری اسلامی بود؛ و این نمونهی اول بود. ما به خاطر اینکه اولین نمونه بودیم، مشکلات بسیاری را گذراندیم. مسلمانان باید از این نمونه، تجربه بیندوزند. آن ملتهایی که امروز بخواهند در کشورهای خودشان حرکت اسلامی را تحقق ببخشند، میتوانند کار جامعتری از ملت ایران نشان بدهند و به منصهی ظهور بیاورند؛ اگر خدا کمک کند و اگر آنها همت کنند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر - 1370/10/11 عنوان فیش :تدین و انقلابی بودن مردم بوشهر؛ نشانه نشر و تبلیغ دین در گذشته کلیدواژه(ها) : سیّد عبد الله بلادی, استان بوشهر, مردم بوشهر, وضع دینی مردم بوشهر, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : گذشتهی این شهر[بوشهر] و این استان از لحاظ علمی و دینی، گذشتهی خوبی است. علما و بزرگانی در اینجا بودهاند؛ چه مرحوم سیّد عبد الله بلادی که از بزرگان علمای ایران در زمان خود است و من در آن سفرهم از ایشان اسم آوردم و چه علمای دیگر، و چه خانوادههای علمی معروفی که در اینجا بودهاند و کتابهایی در فقه و حدیث و دیگر دروس تألیف کردهاند. از وضع دینی مردم هم میشود این را فهمید. اگر در شهری شجرهی علم دین، مستحکم و بارور و سایهافکن نباشد، روح دینی در مردم آن منطقه رشد نمیکند و دشمن زمینهیی برای نفوذ پیدا میکند. چون مردم این شهر و این استان متدین و انقلابیند و در خدمت هدفهای دینی قرار دارند، پس میشود بهروشنی فهمید که تربیت عالم دین و نشر دانش دین و انجام تبلیغ دین در این استان، علی وجهه صورت گرفته است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر - 1370/10/11 عنوان فیش :حیثیت عمومی ذخیره شده از تلاش علما؛ زمنیه پیروزی نهضت اسلامی کلیدواژه(ها) : علمای شیعه, مسئولیت عالم دینی, سیدعبدالحسین لاری, عالِم دینی, مبارزه علما, سیّد عبد الله بلادی, نقش تعیینکننده علمای بزرگ, میرزای قمی, رساله عباسیه, شیخ جعفر کاشفالغطاء, اعتقاد معنوی مردم به علما, ذخیره ایمان, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), انقلاب اسلامی, شروع نهضت اسلامی در سال 1341, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, علمای شیعه, نقش تعیینکننده علمای بزرگ, مبارزه علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این لباس ما و شأن ما، همیشه دارای مسئولیت بوده است. نه اینکه ما فرض کنیم زمانی را میشود پیدا کرد که در آن، عالم دینی از مسئولیتهای خطیری که فوق مسئولیتهای مردم معمولی بوده، فارغ بوده؛ نه، همیشه اینطور بوده است. این به خاطر طبیعت علم است که «صنفان من امّتی اذا صلحا صلحت امّتی و اذا فسدا فسدت امّتی»؛ که اولش فقهاست، بعد هم امراست. تلفیق این دو هم در زمان ما اتفاق افتاده است، که واویلاست! پس، مسئولیت سنگینی بر دوش کسانی که این دو را باهم داشته باشند، قرار دارد. در زمانهای گذشته همیشه اینطور بوده است؛ لذا ما علمای بزرگی را از میان مسلمین ایران میبینیم که شئون بسیار تعیینکنندهیی در امر حرکت تاریخ بر عهده گرفتهاند. اگر به مبارزات دوران مشروطه و بعد از مشروطه و قبل از مشروطه و مبارزات علمای همین استان فارس و مبارزات و مجاهدات عجیب و بسیار برجستهی مرحوم آسید عبد الحسین لاری و مبارزات علمای همین بوشهر خودتان، مثل مرحوم آسید عبد الله بلادی و بعد حضور مراجع عظام تقلید در اغلب قضایای مهم این کشور و سپس مبارزات علمای سایر شهرها را در سرتاسر کشور نگاه کنید، نقش تعیینکنندهای را از علمای بزرگ مشاهده خواهید کرد.البته ممکن است از دیگر علما نقشی ثبت نشده باشد؛ به خاطر اینکه عظمت آنها آنقدر نبوده است؛ و الّا مثلًا مرحوم میرزای قمی (رضوان الله تعالی علیه) نقشش در دفاعی که ایرانیها در مقابل تهاجم روسها میکردند، مشخص است. ایشان آن «رسالهی عباسیه» را در جهاد نوشته است. یا مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) که در همان زمان، همین نقش را ایفا کرد و احکام بسیار مهمی را بیان نمود؛ و هلمّ جرّا. این نقش، زیاد است؛ مگر آن وقتیکه علمای ما در انزوا قرار داشتند؛ یعنی مغلوبٌ علی أمرهم بودهاند و از طرف کسانی که سررشتهی کارها در دستشان بوده، به آنها اعتنایی نمیشده است.همین مجاهدتها و از خودگذشتگیها بود که یک ذخیرهی تمامنشدنی را پدید آورد. البته همه چیز تمام میشود؛ حتّی این ذخایر آبرویی هم دیر یا زود تمام میشود؛ بسته به عمل ماست. علمای اسلام بخصوص علمای شیعه در ایران ذخیرهی عظیمی از حیثیت عمومی به وجود آوردند، که آن ذخیره توانست این انقلاب را به پیروزی برساند. اگر کسی خیال کند که این انقلاب عظیم با آن قدرت روحی و آن صلابت معنوی امام که آنطور که ما دیدهایم و تجربه کردهایم، در هزاران هزار انسان، یکی آنطور پیدا نمیشود بدون آن اعتقاد معنوی عمیق مردم ایران به علما که این ذخیره، همین اعتقاد است ممکن بود با همان رهبری پیروز بشود، مطمئن باشید اشتباه کرده است. اگر آن ذخیرهی ایمان عمیق نسلهای پیدرپی نمیبود، هیچ دستی نمیتوانست به صورت خلق الساعه چنین انقلابی را به وجود بیاورد و به پیروزی برساند. امام، یکی از همان سلسلهی اطیاب بود؛ یکی از همان کسانی بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمی را اضافه کرد؛ به روحانیت و به رهبران اسلامی آبرو داد؛ اما از آن ذخیره، این بزرگوار حد اکثر استفاده را در جای خود و به نحو صحیح انجام داد. وقتیکه امام بزرگوار ما در سال 1341 نهضت را شروع فرمود، آن کسانی که به ندای او پاسخ گفتند، از هزار نفر، یک نفر نمیشناخت این مرد کیست. خیلیها اسم ایشان را هم درست نمیتوانستند تلفظ کنند، اما اجابت کردند؛ میدانستند عالِم بزرگی است که برای حفظ اسلام در قم سینه سپر کرده و ایستاده است. جاذبه این بود: عالِم دین. بعد که مردم با ایشان آشنا شدند و ایشان را شناختند، آن وقت آن پیوند عاشقانهی بینظیر پدید آمد، که در بین علمای ما چنین چیزی نبود و به این آسانیها هم نخواهد بود. این، آن ذخیرهی معنوی است. هر عالمی از علمای بزرگ که آمد، چیزی بر آن ذخیره افزود. میرزای شیرازی و شیخ انصاری و آخوند خراسانی و آشیخ عبد الله مازندرانی و آسیّد محمّد کاظم یزدی و آشیخ میرزا محمّد حسن آشتیانی و مرحوم مدرّس و مرحوم آیتاللّه کاشانی و مرحوم آیتاللّه بروجردی و دیگران، برگی بر این دفتر افزودند و این کتاب مفصل و مطوّلِ پُر از فضایل دین و افتخارات علمای دین پدید آمد؛ این شوخی نیست. این، زمینهی پیروزی این نهضت بود؛ و این متعلق به گذشته است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر - 1370/10/11 عنوان فیش :مقابله علما در بوشهر با انگلیسی ها در زمان محمدشاه قاجار کلیدواژه(ها) : همراهی روحانیت شیعه با مردم, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تفاوت علمای شیعه با علمای اهل سنت, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات ضد استعماری علما, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه, روحانیت شیعه, همراهی روحانیت شیعه با مردم, تاریخ روحانیت شیعه, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش میکردند، زحمت میکشیدند، فقرا را پاسداری میکردند، به آنها رسیدگی میکردند؛ دأب و روش علما این بود. نمیخواهیم بگوییم که این از آن عامهایی است که تخصیص نخورده و استثناء ندارد؛ خیر، اینطوری نیست. دأب اصلی بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و برای حفاظت از آنها، در مقابل زورگو بایستند، در مقابل خان بایستند، در مقابل سلطان بایستند. اصلًا علمای ما بخصوص علمای شیعه همیشه به این معنا معروف بودهاند. میدانید که از لحاظ عقیدهی فقهی، یک تفاوت کوچک اینجا بین علمای برادران اهل سنّتِ ما با ما هست، و آن این است که آنها هر حکومتی را واجبالاطاعه میدانند؛ اما شیعه اینطوری نیست. شیعه همیشه خاری در چشم حکومتهای باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمیکرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصی مبارزات فوقالعاده و جالبی با حکومتهای ظلم و طاغین داشتهاند، که ما نمونههایش را در کشورهای دیگر و بعضاً در این کشور سراغ داریم و میشناسیم؛ اما این دأب علمای شیعه و علمای امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آنها کمک میکردند و با حکومتهای طاغوت و قدرتمندها درمیافتادند. این هم از جمله وظایفی است که ربطی به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود، یا نشده بود؛ حکومت اسلامی بود، یا نبود؛ تکلیف ما و بنای ما بر این بود. همین استان شما همینطور بوده است. آن روزی که انگلیسیها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود، اینجا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل اینها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیسعلی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آنها در مقابل زورگوها و قلدرها میایستادند. این تکلیف همیشهی ماست و باید آن را رعایت کنیم. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان - 1370/08/20 عنوان فیش :زندگی شیخ طوسی؛ نمونهای از همراهی روحانیت شیعه با مردم در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : روحانیها, جایگاه روحانیون در روند انقلاب اسلامی, هنر روحانیون در طول تاریخ, روحانیت شیعه, علمای شیعه, شیخ طوسی, حوزه علمیه نجف, علمای دوران صفویه, علامه مجلسی, سلسله صفویه, دخالت روحانیون در حکومت دینی, همراهی روحانیت شیعه با مردم, تقیه روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, علمای دوران صفویه, تاریخ صفویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنچه برای ما روحانیون مهم است، این است که جایگاه خودمان را در روند انقلاب پیدا کنیم. به نظر من، هنر روحانیت در طول تاریخ این بوده که جای خودش را پیدا کرده است؛ بخصوص آقایان جوان و برادران پُرنشاط باید برای آیندهها به این نکته توجه کنند. این بینش، افق دید روحانیت را مشخص میکند. هزار سال است که روحانیت شیعه به صورت یک صنف و یک قشر باقی است. از این هزار سال، حدود چهارصد سالش دوران عدم تقیه است که کشور، کشور شیعه؛ و روحانیت هم روحانیت شیعه بود اما ششصد سال از این هزار سال، دورانی است که روحانیت در تقیه، در خفا، در فرار و در حبس زندگی کرده است. این تاریخ هزارساله، دو دوران کاملًا متمایز از هم را گذرانده است. همین علامهی حلی با این عظمت را که شما میبینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام که از لحاظ علمی، در بین همهی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است اینها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانهی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ و الّا حوزهی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آنجا بساط تدریس و علم را گستراند. این سلسلهی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه میشناسید شهیدین، محقق کرکی ، دیگران و دیگران در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان میتوانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچوقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند. شما ملاحظه کنید، در میان علمای دوران صفویه، شیخالاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، میرداماد هست، شیخ بهایی هست، ملّا محمّد باقر سبزواری هست. همهی آنان شیخالاسلامها و علمای بزرگ و مورد توجه دربارها بودند؛ اما زندگی آنان را که نگاه میکنید، میبینید مثل یک عالم غیر وابستهی به دستگاهها زندگی میکردند؛ یعنی درست در کنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و برای مردم؛ این چیز خیلی عجیبی است. یا مثلًا «مجلسی» که شیخالاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، یک روحانی بوده که مردم به او مراجعه میکردند و مسئله میپرسیدند؛ همین کارهایی که امروز روحانیون در طول این مدت میکردهاند. بعد هم وقتیکه دوران ارتباط با سلاطین پایان گرفت (در آن اوایل، چون سلاطین صفویه به علما احتیاج داشتند، به آنها روی میآوردند و به طرفشان میرفتند؛ لذا یک مقدار ارتباط داشتند) شما میبینید که علما سلسلهی جداگانهیی شدند که باز در خدمت دین، در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هیچکس نتوانست از آنان سوءاستفاده کند. این را با روحانیت بقیهی فرق اسلامی فرق گوناگون سنی، فرق اباضیه و زیدیه و امثال اینها، که به آن معنا سنی هم نیستند؛ بعضی خوارجند مقایسه کنید؛ هیچکدام از آنها این خصوصیت شیعه و علمای امامیه (رضوان اللّه علیهم) را نداشتند. به نظر من، این موهبت الهی است؛ یعنی ناشی از یک عقل الهی است که خدای متعال به آنان الهام کرد و آنان جایگاه را پیدا کردند. من نمیخواستم به تفصیل دراینباره صحبت بکنم؛ منظور اشارهیی بر وضع کنونی بود. البته این وضعی که امروز پیش آمده - یعنی دین و فقه حاکم شده است - در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دورهی حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام - همان چند سال معدود - دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمیشود با وضع زمان صفویه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریه که در این کشور حاکم بودند. صفویه با قاجاریه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیهی شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند. من میخواهم این را عرض بکنم که امروز مسأله چیز دیگری است. امروز موضع روحانیت چه باید باشد و کجا قرار بگیرد؟ حقیقت این است که امروز در جهات مختلف، روحانیت باید در موضع حراست و دفاع از نظام قرار بگیرد؛ این را هرگز نباید فراموش کرد. امروز هیچ عاملی نباید بتواند روحانیت شیعه را از دفاع از نظام جمهوری اسلامی منفک کند. هر شرایطی که پیش بیاید، اینگونه است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان - 1370/08/20 عنوان فیش :زندگی سخت عالمانی چون شیخ طوسی در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : شیخ طوسی, حوزه علمیه نجف, همراهی روحانیت شیعه با مردم, علمای دوران صفویه, تاریخ روحانیت شیعه, علمای شیعه, روحانیت شیعه, هنر روحانیون در طول تاریخ, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ علما و فقهای سلف نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : علامهی حلی با این عظمت را که شما میبینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام - که از لحاظ علمی، در بین همهی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است - اینها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانهی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ والّا حوزهی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آنجا بساط تدریس و علم را گستراند.این سلسلهی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه میشناسید - شهیدین، محقق کرکی، دیگران و دیگران - در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان میتوانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچوقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت(ع) - 1370/07/04 عنوان فیش :نوشته شدن کتاب عبقات الانوار در رد کتاب تحفه اثنی عشریة کلیدواژه(ها) : میرحامدحسینهندی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تشیع نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این کار[مسألهی حجت اهلبیت و ولایتشان] بایستی به زبان امروز و مناسب با امروز و بدون دعوا و بدون درگیری انجام بگیرد. بالاخره سخن تشیع بایستی ارائه بشود؛ دیگران دارند این کار را میکنند. من دیدم که اخیراً کشورهای عربی، این کتاب «تحفه اثنی عشریة» [نوشتهی حافظ غلام حلیم دهلوی] را - که خود کتاب، کتاب تفرقهافکنی و برانگیزانندهی اختلافات است و در حقیقت بر ضد و ذم شیعه و در مدح اهل بیت است - خلاصه کردهاند و با زبان عصر و با بهترین چاپ و با فهرست و با تصحیح منتشر نمودهاند. این کتاب شاید مثلاً در صدوپنجاه سال قبل - یعنی در زمان شاه ولیاللَّه دهلوی - نوشته شده است، که مرحوم «میرحامد حسین» همین کتاب «عبقات» را در جوابش نوشت. ما شیعیان هنوز چاپشدهی کتاب «عبقات» با این عظمت را نداریم! حالا اگر چاپ هم بشود، آیا میتواند در محافل علمی دنیا، با آن عظمت و ضخامت و فارسی، عربىِ مخلوط مطرح بشود؟ این خودش جای بحث دارد. یکی از توطئههایی که امروز وجود دارد، جدا کردن شیعه از اهلبیت است. اصلاً میخواهند بگویند شیعیان به اهلبیت کاری ندارند؛ اینها خودشان را به اهلبیت چسباندهاند! محتوای «تحفه اثنی عشریة» همین است. مؤلف، این کتاب را به نام ائمهی اثنیعشر اسمگذاری کرده و میگوید: «سمّیته تحفة اثنیعشریّة تمسّکا بالأئمّة اثنیعشر». از همهی بزرگواران - از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تا حضرت مهدی (عجّلاللَّهتعالیفرجه) - اسم میآورد؛ ولی میگوید ما با اینها سروکار نداریم - اینها که ائمهی ما هستند - ما با این شیعه سر و کار داریم که خودشان را به اینها چسباندهاند! حرفهای اهلبیت را به عنوان حرفهای شیعه ذکر میکنند و سپس رد میکنند! همهی اینها، کار متمرکز را در محیط شیعی ایجاب میکند. در محیط شیعی، بر اساس همان اخلاص و احساس مسؤولیت، انصافاً خیلی کار شده است. در طول تاریخ، علمایی از قبیل «قاضی نوراللَّه»ها و دیگران و دیگران نشستند و با مظلومیت کتابهایی نوشتند؛ خدای متعال هم به خاطر همان مظلومیت، برکت داده و منتشر شده است؛ لیکن گنجینهی ما خیلی قویتر از اینهاست. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای شورای عالی مجمع تقریب مذاهب اسلامی - 1370/07/01 عنوان فیش :توجه آیتالله بروجردی(ره) به حدیث ثقلین در تقریب مذاهب مختلف اسلامی کلیدواژه(ها) : تقریب مذاهب اسلامی, سیدحسین بروجردی, حدیث ثقلین, اهل بیت(علیهم السلام) پایه تقریب مذاهب اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در صدر فعالیتهای مرحوم آیتاللّه بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) برای تقریب - آنطور که من شنیدم و تا حدودی اطلاع دارم - توجه به «حدیث ثقلین» بود که بین مذاهب مختلف اسلامی مورد اتفاق است و متواتراً آن را نقل کردهاند. به همان شکلی که شیعه آن را نقل کرده، کتب برادران اهل سنت هم پُر است؛ اگرچه به شکل دیگری هم نقل کردهاند. بههرحال، مسألهی اهل بیت و نظیر آن را که مورد قبول همهی مسلمین است و همهی مسلمین به آنان ارادت دارند و آنان را دوست میدارند و هرکدام به نحوی به آنان عقیدهی دینی دارند، محور قرار بدهند. در خود اسلام میشود مواردی را از متون اسلامی پیدا کرد که پایههای تقریب باشد. در صدر فعالیتهای مرحوم آیتاللّه بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) برای تقریب - آنطور که من شنیدم و تا حدودی اطلاع دارم - توجه به «حدیث ثقلین» بود که بین مذاهب مختلف اسلامی مورد اتفاق است و متواتراً آن را نقل کردهاند. به همان شکلی که شیعه آن را نقل کرده، کتب برادران اهل سنت هم پُر است؛ اگرچه به شکل دیگری هم نقل کردهاند. بههرحال، مسألهی اهل بیت و نظیر آن را که مورد قبول همهی مسلمین است و همهی مسلمین به آنان ارادت دارند و آنان را دوست میدارند و هرکدام به نحوی به آنان عقیدهی دینی دارند، محور قرار بدهند. در خود اسلام میشود مواردی را از متون اسلامی پیدا کرد که پایههای تقریب باشد. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1370/06/31 عنوان فیش :ضرورت عمیقتر و گسترده شدن فقه نسبت به فقه زمان شیخ انصاری کلیدواژه(ها) : فقه, عمیقتر شدن فقه, پیشرفت فقاهت, وسعت بخشیدن به فقه, گسترش فقه, شیخ مرتضی انصاری, شاگردان شیخ انصاری, شیخ یوسف بحرینی, حدائق, تحریر, مبسوط, تاریخ علما و فقهای سلف, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : فقه و فقاهت باید در حوزهها پیشرفت بکند. این پیشرفت، هم از لحاظ عمق است، و هم از لحاظ سعه و فراگیری مسائل زندگی. فقه باید عمیق بشود؛ عمیقتر از آنچه که هست. همچنان که شما نگاه میکنید، فقه زمان علامهی حلی (رضوان اللّه علیه)، از فقه زمان شیخ انصاری عمیقتر است؛ یعنی با آراء و نظرات گوناگون برخورد کرده و در طول زمان، عمق و پیچیدگی خاصی پیدا کرده است. فقه زمان مثلًا محقق ثانی علی بن عبد العالی کرکی نسبت به فقه زمان علامه، عمق بیشتری دارد. یا من باب مثال، فقه شیخ در مکاسب، از تعمق بیشتری برخوردار است. ما باید این عمق را روزافزون کنیم. عمق به معنای این نیست که به گوشهها و حواشی و تدقیقات زاید بپردازیم؛ نه، مسئله را حلاجی کردن، آن را به روشهای نوی تحقیق زدن، و به وسیلهی آنها آن را عمیقتر کردن است. کسی که اهل تحقیق باشد، در میدان عمل میتواند این شیوهی تحقیق را بشناسد. ما باید به فقه عمق ببخشیم. از سطحینگری در فقه بایستی پرهیز بشود. امروز فقه ما باید از فقه زمان شیخ و شاگردان شیخ و شاگردان شاگردان شیخ که بزرگان دورهی ما قبل ما هستند عمیقتر باشد. در مسائل، ما بههیچوجه نباید سطحی فکر کنیم. باید به فقه پیچیدگی و عمق ببخشیم. این، یک بعد از ابعاد پیشرفت فقاهت است. بعد دیگر، سعه و فراگیری مسائل زندگی است؛ یعنی ما باید به بعضی از ابواب - آن هم ابواب دارای اهمیت فردی، نه اهمیت اجتماعی - اکتفا نکنیم؛ مثلاً ابواب طهارت. شما الآن نگاه کنید ببینید، تعداد کتبی که در باب طهارت نوشته شده، چقدر است؛ تعداد کتبی که در باب جهاد، یا در باب قضا، یا در باب حدود و دیات، یا در باب مسائل اقتصادی اسلام نوشته شده، چقدر است. خواهید دید آن اولی بیش از این دومی است؛ از بعضیها که خیلی بیشتر است. بعضی از کتب دورهیی ما، حتّی کتاب جهاد را ندارد. مثلًا صاحب «حدائق» و بسیاری از فقهای دیگر، لازم ندانستند جهاد را که یکی از اصول اسلام و شریعت است، بحث کنند. البته «حدائق» دوره نیست نقص دارد اما از محلی که جهاد را باید بررسی کنند، خیلی گذشته و بحث نکردهاند. جهاد در آخر عبادات و قبل از ورود در معاملات و عقود است. خیلیهای دیگر هم مثل مرحوم نراقی بحث نکردند؛ عدهیی هم که بحث کردند، خیلی مختصر بحث کردند و مثلًا میبینید که آن پیچیدگیهای علمی را در بعضی از کتب به کار نبردند. ما باید به فقه وسعت بدهیم؛ یعنی فقه ما باید از لحاظ سعهی سطح فقاهت پیشرفت کند و همهی مسائل زندگی را شامل بشود. امروز خیلی از مسائل هست که از لحاظ فقهی برای ما روشن نیست؛ حتّی میخواهم این را بگویم که در بعضی از ابواب فقه، برخی از فروع هست که قدمای ما به آنها رسیدگی کردند و احکام آن را بیان نمودند؛ اما متأخرین حتّی آنها را هم بحث نکردند. یعنی شما امروز اگر به «مبسوط» شیخ (رضوان اللّه علیه) یا مثلًا به «تحریر» علامه مراجعه بفرمایید، فروع بیشتری خواهید یافت، تا به خیلی از کتب فقهایی که بعد از اینها آمدند؛ و بخصوص فقهایی که نزدیک به زمان ما هستند و به فروع اهمیت کمتری میدهند؛ در حالی که این فروع هرکدام نقشی در زندگی جامعه دارند. پس، فقه بایستی گسترش پیدا کند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1370/04/20 عنوان فیش :قدم برداشتن علمای بزرگی چون شیخ شوشتری و حاج آقا رضا همدانی در امر منبر کلیدواژه(ها) : حاجآقا رضا همدانیِ, منبر, مبلغان, حاج میرزا حسین نوری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : منبر رفتن و سخن گفتن در امر دین، جزو شریفترین کارهاست، و باید و شاید که شریفترین انسانها و عالمترین و آگاهترین آنها به مسائل اسلامی و عاملترین آنها به احکام شرعی، در این راه قدم بردارند و آن را برای خود افتخاری بدانند؛ کمااینکه در گذشته هم همینطور بوده است. افرادی مثل شیخ جعفر شوشتری عالم اخلاقی بزرگ که خود منبری بوده است؛ یا مرحوم حاج آقا رضا همدانی واعظ صاحب کتاب «هدیّة النّملة» که خود یک واعظ و یک گویندهی دینی بوده است؛ یا پسر آن مرحوم، مرحوم آقا میرزا محمّد همدانی که از علما بوده است؛ و امثال اینها. در گذشته، شخصیتهای علمی و چهرههای معروف تقوایی و دینی، متصف به این صفت و مفتخر به این فن بودهاند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1370/04/20 عنوان فیش :نوشته شدن کتاب لؤلؤ و مرجان، توسط حاج میرزا حسین نوری درصد سال پیش کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حاج میرزا حسین نوری, مبلغان, منبر نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : تقریباً در صد سال پیش، مرحوم حاج میرزا حسین نوری، کتابی به نام «لؤلؤ و مرجان، در شرایط پلهی اول و دوم منبر روضهخوانان» نوشت. آن زمان، یک محدث که دلسوز، روشنفکر و آگاه بود، به فکر این بود که پلهی اول و دوم منبر، هرکدام شرایطی دارد؛ بیشرط نمیشود وارد این میدان شد. شاید در آن روز، روضهخوانان و مرثیهخوانان روی پلهی اول، و وعاظ روی پله دوم مینشستند. آن روز، آن بزرگوار مینوشت و در محدودهی دید آن زمان میدید؛ اما امروز شما در یک محدودهی وسیعتر میبینید و میتوانید آن را عمل بکنید: چه کسی به صورت مجاز منبر برود و مورد قبول جامعهای که بر این کار نظارت دارد، باشد؟ چه بگوید؟ کی و کجا بگوید؟ این، به معنای نسخهنویسی و دست این و آن دادن نیست. در کشورهای اسلامی دیگر اینگونه است که مأموران دولتی چیزی را مینویسند و در اختیار امام جمعهای میگذارند و میگویند این را بخوان. نه، تفکر و مطالعه و بررسی و استفادهی از اساتید فن و پیشکسوتهای این میدان لازم است و باید با معیارهایی، مناسبگویی و درستخوانی، با هدف اصلاح خواندن و گفتن، انجام بگیرد. امروز در بسیاری از زمینهها ضابطه وجود دارد. خوشبختانه حوزههای علمیه و در رأس آنها حوزهی مبارکهی علمیهی قم، در جهت سازماندهی و طبقهبندی و مراتبسازی پیش میرود. این، حرکت مبارکی است که اگرچه دیر آغاز شده، اما بالاخره شروع گردیده است. در این میدان هم چنین کاری بایستی انجام بگیرد. البته دشوار است و فکر و زحمت و پشتکار لازم دارد؛ اما باید بشود. آن نسلی که میخواهد از سخن دینی ما استفاده کند، اگر ما آن را پیراسته نکنیم، از ما نمیگذرد. مربوط به :پیام به مجمع یادوارهی فقهی سیامین سالگرد ارتحال آیتالله العظمی بروجردی(ره) - 1370/02/08 عنوان فیش :برکات و آثار حیات پُربار آیةاللَّه العظمی بروجردی (قدّسسرّه) کلیدواژه(ها) : سیدحسین بروجردی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : برکات و آثار حیات پُربار او [مرحوم آیةاللَّه العظمی بروجردی (قدّسسرّه)]، به زمان خود او و به عرصهی فقاهت منحصر نماند و او چون خورشیدی درخشان، بر تعدادی از علوم اسلامی، بلکه بر روشها و شیوههای تحقیق در آنها و نیز بر فضای عام حیات مسلمین در زمان خود و پس از آن، پرتوافشانی کرد و هنوز علمای اسلام و جهان اسلام، از تأثیرات مبارک آن عمر پُرثمر و ریاست و مرجعیت تامهی پانزدهسالهی او متمتعند. این شخصیت عالیقدر و کمنظیر، مرجع عام شیعه در زمان خود و استاد فقیهان و مراجع معاصر، حضرت آیةاللَّه العظمی مرحوم حاج آقاحسین بروجردی است؛ (اعلیاللَّه مقامه و رفعاللَّه اعلامه). علم و تقوا و اخلاص و روشنبینی و بزرگمنشی و کیاست و نوآوری و جامعنگری و خستگیناپذیری و بسی خصلتهای کمیاب و نفیس دیگر از این مرد بزرگ و ذخیرهی الهی، چنان شخصیت ذوابعاد و عظیمی فراهم آورده بود که نظیر آن را در فقهای صاحبنام و برخوردار از زعامت، بندرت میتوان یافت. او در فقاهت، مبتکر شیوهیی جدید، و در رجال و حدیث، صاحب سبک بود و در تدریس و تربیت شاگرد و تعلیم کار دستهجمعی، بر زمان خود سبقت داشت. بینش وسیع او، از مرزهای حوزهی قم و حوزههای علمیه و چهارچوب کشور ایران و جهان تشیع فراتر میرفت و بر جهان اسلام و همهی مذاهب مسلمین پرتو میافکند. زعامت او، نه تنها به ادارهی امور درسی و معیشتی حوزهها، که به مسایل سیاسی و اخلاقی آن، و نه تنها به امور حوزه، که به امور دینی و شعایر اسلامی در سراسر کشور و در سطح بینالمللی شمول مییافت. حوزهی علمیهی تحت زعامت او، پرورشگاه و خاستگاه افکار نو و گوهرهای درخشانی شد که به برکت آن در سالهای بعد، نهضت روحانیت پی ریخته شد و حرکتی که در اوج آن، انقلاب عظیم و شکوهمند اسلامی به رهبری مجدد بزرگ اسلام حضرت امام خمینی(قدّساللَّه نفسهالزّکیّه) بود، سر برآورد. با این همه، در مجموع شخصیت آن بزرگمرد، آنچه بیش از همه درخشنده و چشمگیر بود، اخلاص و تقوایی بود که وی در همهی امور خود از آن بهره میگرفت. مربوط به :بیانات در دیدار مردم قم - 1369/10/19 عنوان فیش :نظام اسلامی؛ثمره حوزه علمیه قم کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, ثمرات حوزه علمیه قم, پایهگذاری حوزه علمیه قم, حمایت مردم قم از نهضت امام خمینی(ره) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اساساً در تاریخ پُرفرازونشیب ایران مظلوم و خونین ما، قم یک نام برجسته و نمایشگر یک جهتگیری و یک حرکت خاص است. تقریباً هفتاد سال قبل از این، شهر قم، حوزهی علمیهیی راکه به وسیلهی مرحوم آیةاللَّهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری تأسیس شد، صمیمانه در آغوش گرفت. بعد از تشکیل این حوزه، تقریباً چهل سال که گذشت، اولین نشانههای برکات جهانگیر آن - یعنی نهضت اسلامی و گوهر یکتای درخشان امام عظیمالشأن - درخشید. اگرچه در آن چهل سال هم علما و بزرگانی از حوزهی قم بیرون آمده بودند و برکاتی بر آن مترتب شده بود؛ اما در مقطع تقریباً چهل سالگی حوزه که امام قد برافراشت و حوزهی علمیه وارد یک مرحلهی جدید تاریخی شد، داستان دیگری است. تقریباً شصت سال بعد از تشکیل حوزهی علمیه به وسیلهی آیةاللَّه حائری، بزرگترین ثمرهیی که ممکن است بر وجود همهی حوزههای علمیه و علمای دین مترتب شود - یعنی تشکیل نظام اسلامی - مترتب شد. هیچ حوزهی علمیهیی در تاریخ تشیع و غیر تشیع از محیطهای اسلامی، هرگز چنین برکتی را به جهان اسلام نداده بود که حوزهی علمیهی قم داد. سال 1340 هجری قمری حوزه تشکیل شد و در سال 1400 نظام اسلامی از حوزه درخشید و جوشید. در تمام این مدت، قم و اهل قم، مانند یار وفاداری، صمیمانه و مهربانانه، این حوزه را در آغوش گرفتند، آن را حفظ کردند و از آن حراست نمودند. از آن روز تا حالا هم که قریب دوازده سال میگذرد، شما مردم قم در میدان جنگ، در میدانهای سیاسی، در صحنههای گوناگون انقلاب، الگو و جلو بودید، فداکاری کردید و همه جا معنویت و روحانیتِ انقلاب را به اثبات رساندید. امروز هم جوانان، زنان، مردان و حوزهی علمیهی قم الگوست. امیدواریم که خدا کمک کند و شما هم همت کنید، تا قم و حوزه را همیشه در خط اسلام و انقلاب، پیشقراول و پیشرو نگهدارید. در ماجرای نوزدهم دیماه و حوادثی که به مناسبت برگزاری چهلمها به صورت افزاینده و پیدرپی بهوجود آمد، نکتهی اساسی این است که مردم متدین و آمادهی فداکاری، بر دستگاهی که از لحاظ قدرت مادّی، هیچ کم و کسر نداشت، طوری پیروز شدند که هم آن دستگاه گیج ماند، هم همهی محاسبهگران سیاسی و طراحان سیاستهای عالم، گیج و مبهوت ماندند؛ یعنی مثل توفانی، نظامی را که مردم متدین و فداکار با آن مقابل شدند، درنوردید. اگر کسی میخواهد اسمش را معجزه بگذارد، بگذارد؛ اما این از آن معجزههایی نیست که قابل تکرار نباشد؛ معجزهیی است با تحلیل روشن و قابل تکرار در همه جای عالم و در همیشهی زمان. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز سیام ماه مبارک رمضان ۱۴۱۰ ه.ق - 1369/02/06 عنوان فیش :رؤیت هلال روی پشت بام مدرسه بزرگ آخوند در نجف کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, استهلال نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اول ماه، برای انسان چگونه ثابت میشود؟ در این خصوص، چند راه ذکر کردهاند: یکی رؤیت است. البته به شرط اینکه جای ماه را بدانید و وارد باشید؛ یک مقدار آشنایی لازم دارد. یکی از علمای تهران - که خداوند رحمتش کند - میگفت: روی پشت بام مدرسهی بزرگ آخوند در نجف، روز آخر ماه رمضان طلبهها استهلال میکردند. مرد مسنی هم نشسته بود و بساط افطارش را پهن کرده بود؛ ولی او استهلال نمیکرد. طلبههای جوان یک طرف ایستاده بودند و به گوشهیی نگاه میکردند؛ بعد هم ماه را دیدند و به همدیگر نشان دادند. وقتی که خواستند از پشت بام پایین بروند، از کنار آن مرد مسن عبور کردند. یکی گفت که - مثلاً - آشیخ محمّد! تو نیامدی استهلال بکنی؟ گفت: شما ماه را دیدید؟ گفتند: بله. گفت: کجا بود؟ گفتند: آنجا. پیرمرد سری تکان داد و گفت: حالا آن طرف را نگاه کنید. وقتی که طلبهها نگاه کردند، دیدند که ماه آنجاست! جالب است که همه نیم ساعت خودشان را سرگرم کرده بودند، چیزی هم دیده بودند، به همدیگر هم نشان داده بودند و باورشان هم آمده بود که ماهِ خیلی بلند و خوب و روشن و بیغباری را دیدهاند! غرض، یکی رؤیت خود انسان است که ماه را ببیند و یقین کند که ماه را دیده است. حتّی اگر حکم حاکم هم برخلاف این بود، انسان بایستی به علم خودش عمل کند؛ یعنی همان چیزی که خودش دیده، ملاک است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز بیستوسوم ماه مبارک رمضان ۱۴۱۰ ه.ق - 1369/01/30 عنوان فیش :روایتی از برخورد میرزا جواد آقای تبریزی با ملاحسینقلی همدانی کلیدواژه(ها) : آخوند ملاحسینقلی همدانی, روحیه کمال انسانی, مبارزه با خودبزرگ بینی, میرزا جواد ملکی تبریزی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, خودسازی اخلاقی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : قدم اول در راه خدا، شکستن خویشتن و خود را فقیر و تهیدستِ مطلق دیدن است. یعنی انسان در عین قدرت و ثروت و علم و برخورداری از مزایا و محاسن و خصوصیات مثبت و در اوج دارایی و توانایی، واقعاً - نه به صورت تعارف - خود را در مقابل خدا، نیازمند و تهیدست و محتاج و کوچک و حقیر ببیند. این، آن روحیهی کمال انسانی است که البته باید با تمرین به اینجاها رسید. شنیدم مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی معروف - که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است - اوایلی که برای تحصیل وارد نجف شد، با اینکه طلبه بود، ولی به شیوهی اعیان و اشراف حرکت میکرد. نوکری دنبال سرش بود و پوستینی قیمتی روی دوشش میانداخت و لباسهای فاخری میپوشید؛ چون از خانوادهی اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملکالتجار بوده یا از خانوادهی ملکالتجار بودند. ایشان، طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانهی عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی - که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبلهی اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّی بزرگان میرفتند در محضر ایشان مینشستند و استفاده میکردند - راهنمایی شد. روز اولی که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیأتِ یک طلبهی اعیان و اشراف متعین، به درس آخوند ملاحسینقلی همدانی میرود، وقتیکه میخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلی همدانی، از آنجا صدا میزند که همانجا - یعنی همان دمِ در، روی کفشها - بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مینشیند. البته به او برمیخورد و احساس اهانت میکند؛ اما خودِ این و تحمل این تربیت و ریاضت الهی، او را پیش میبرد. جلسات درس را ادامه میدهد. استاد را - آنچنانکه حق آن استاد بوده - گرامی میدارد و به مجلس درس او میرود. یک روز در مجلس درس، او که در اواخر مجلس هم نشسته بود، بعد که درس تمام میشود، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی، به حاج میرزا جوادآقا رو میکند و میگوید: برو این قلیان را برای من چاق کن و بیاور! بلند میشود، قلیان را بیرون میبرد؛ اما چهطور چنین کاری بکند؟! اعیان، اعیانزاده، جلوی جمعیت، با آن لباسهای فاخر! ببینید، انسانهای صالح و بزرگ را اینطور تربیت میکردند. قلیان را میبرد، به نوکرش که بیرون در ایستاده بود، میدهد و میگوید: این قلیان را چاق کن و بیاور. او میرود قلیان را درست میکند و میآورد به میرزا جوادآقا میدهد و ایشان قلیان را وارد مجلس میکند. البته این هم که قلیان را بهدست بگیرد و داخل مجلس بیاورد، کار مهم و سنگینی بوده است؛ اما مرحوم آخوند ملاحسینقلی میگوید که خواستم خودت قلیان را درست کنی، نه اینکه بدهی نوکرت درست کند. این، شکستن آن منِ متعرض ِ فضولِ موجب شرکِ انسانی در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگبینی و خودشگفتی و برای خود ارزش و مقامی در مقابل حق قایل شدن را از بین میبرد و او را وارد جادهیی میکند و به مدارج کمالی میرساند که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی به آن مقامات رسید. او در زمان حیات خود، قبلهی اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل باطن و اهل معناست. بنابراین، قدم اول، شکستن منِ درونی هر انسانی است که اگر انسان، دایم او را با توجه و تذکر و موعظه و ریاضت - همینطور ریاضتها - پَست و زبون و حقیر نکند، در وجود او رشد خواهد کرد و فرعونی خواهد شد. مربوط به :بیانات در جمع مدرسین، فضلا و طلاب حوزه علمیه مشهد - 1369/01/04 عنوان فیش :احساس مسئولیت و احترام به بزرگان در سیره امام خمینی(ره) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), درسهای امام خمینی, مبلغان, احساس مسئولیت, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی, حاج میرزا حسین نوری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امام فقید عظیمالشأن(رضواناللَّهتعالیعلیه) که حقاً از همه جهت اسوه بودند - این کلمهی «همه جهت» را من باتوجه عرض میکنم - واقعاً ازهربعدی انسان نگاه میکند، میبیند جا دارد که انسانها وطلاب علم و روّاد طریق هدایت مردم، بهایشان اقتدا کنند. آن بزرگوار در قم، اولین روزی که برای درس روی منبر نشستند، من در درسشان حاضر بودم. ایشان قبلاً روی زمین مینشستند و درس میگفتند و بعد از چندی که جمعیت زیاد شد و طلاب میخواستند چهرهی ایشان را زیارت کنند و صدایشان را درست بشنوند، اصرار کردند که روی منبر بنشینند. گمان میکنم ایشان بعد از رحلت مرحوم آیةاللَّهالعظمی بروجردی(رضواناللَّهعلیه) این را قبول کردند. تا آن بزرگوار حیات داشتند، ایشان منبر ننشستند. این بزرگوار، آن روز را تماماً به نصحیت گذراندند. اولین مطلبی که بعد از «بسماللَّه» فرمودند، این بود که مرحوم آقای نائینی(رحمةاللَّهعلیه)، روز اولی که برای درس روی منبر نشست، گریه کرد و گفت: این همان منبری است که شیخ انصاری(ره) روی آن نشسته، حالا من باید روی آن بنشینم. ایشان از همینجا، شروع به نصیحت کردن طلاب کردند که بفهمید چه کاری میکنید و چهقدر این مسؤولیت سنگین است. البته جزییات فرمایشهای آن روز، الان در ذهنم نیست. ایشان در آن روز که این صحبتها را میکردند، در حد یک مدرّس بزرگ و یک فقیه عالیمقامِ مهیای مرجعیت بودند. احساس مسؤولیت، اینقدر مهم است. از آنجا بگیرید، تا معممان و روحانیونی که در طبقات پایینتر هستند، تا برسد به یک مرثیهخوان و یک روضهخوان معمولی، که او هم در آن کاری که برعهده گرفته، باید احساس مسؤولیت بکند. اگرچه رتبهی وجودی شغل در مورد چنین کسی، به مراتب ضعیفتر از رتبهی وجودی شغل در مورد یک مدرّس عالیمقام است، لیکن این فرد هم باید احساس مسؤولیت بکند. یکوقت در جمع آقایان گفتم، شاید هم خودتان دیده باشید که محدّث عالیمقام، مرحوم آقا میرزا حسین نوری(رضواناللَّهتعالیعلیه)، کتابی به نام «لؤلؤ و مرجان» دارند. دنبالهی اسم لؤلؤ و مرجان، این است: در شرایط پلهی اول و دوم منبر روضهخوانان. ایشان یک کتاب نوشته است که نگویند حالا ما که ادعای علم و اجتهاد و ارشاد مردم را نداریم؛ فقط روضهخوانیم! سابق که این منبرهای چند پله بود، همه نمیرفتند که آن بالای منبر بنشینند. وعاظ درجهی اول این کار را میکردند، لیکن متوسطان و پایینها، همین پلهی اول مینشستند و این حرمت را نگه میداشتند. کار خوبی هم بود، حالا هم خوب است که همین مراعاتها بشود و هر کسی حد خودش را رعایت بکند. تا همین زمانهای ما هم بود. مثلاً یک نفر که فقط مسأله میگفت، آن بالا نمیرفت. همین فرد، اگر میخواست از روی کتاب مسألهیی بگوید، یا اگر یک نفر میخواست روضه بخواند، پلهی اول و دوم مینشست. همین هم شرایطی دارد. پس، ببینید که احساس مسؤولیت باید باشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعى از علماى اهل سنّت - 1368/10/05 عنوان فیش :تلاش آیت الله بروجردی و مرحوم شلتوت برای تقریب مذاهب کلیدواژه(ها) : تقریب مذاهب اسلامی, پایههای تقریب مذاهب اسلامی, سیدحسین بروجردی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : سالها پیش از انقلاب که با بعضی از برادران اهل سنت صحبت میکردم، به آنها میگفتم که اگر ما بخواهیم وحدت اسلامی تحقق پیدا بکند، باید خودمان را از گذشته جدا و قیچی کنیم. البته، وحدت یعنی همین که پیروان این دو مذهب با هم برادر باشند و احساس برادری کنند؛ نه این که شیعه، سنی و سنی، شیعه بشود. نه، مراد از وحدت این نیست؛ بلکه وحدت به معنای احساس برادری است و همین که هر طرفی احساس کند که دیگری هم مسلمان است و حق اسلامی او را بر گردن خود احساس کند و متقابلاً او هم به همین ترتیب عمل نماید. من میگفتم که اگر بخواهیم این کار را بکنیم، باید خودمان را از گذشته جدا کنیم. اگر به گذشته برگردیم، دعواست. این قدر بحث و تکذیب و تغلیط و درگیری و خونریزی و این طور چیزها اتفاق افتاده که اگر نگاهی به گذشته بکنیم، باز دعوا خواهد شد. اگر کسی مخلصاًللَّه احساس میکند که باید امروز بین برادران، برادری واقعی و عملی باشد، باید کوشش کند که گذشته را به یادها نیاورد؛ والّا او میرود کتاب «احقاق الحق» را میآورد و به رخ این میکشد و این هم میرود کتاب «تحفهاثنی عشریه» را میآورد و به رخ آن میکشد! هر دو هم به قدر کافی کتابِ پُر از طعن و دفع علیه همدیگر نوشتهاند! اگر ما بخواهیم گذشته را مطرح کنیم، نمیشود به وحدت رسید. باید نگاه کنیم، بگوییم: گذشته، گذشته است. «رحماللَّه معشرالماضین». ما کاری به کار آنها نداریم. اگر آنها هر کاری کردهاند، ما امروز میخواهیم تکلیف خودمان را - بیننا و بیناللَّه - نگاه کنیم. بینناوبیناللَّه، امروز ما باید با همدیگر توحید کلمه و رفاقت و برادری داشته باشیم. اگر بخواهیم این را عمل بکنیم، باید از گذشته صرف نظر کنیم. این دارالتّقریبی هم که ما مطرح کردیم، برای این است. دارالتّقریبی که در مصر بود، از نظر ما عزیز و بسیار محترم بود؛ الان هم محترم است. متأسفانه نمیگذارند و نگذاشتند کار کند. فقط در یک برهه از زمان که مجلات «رسالةالاسلام» منتشر میشد و مرحوم «شلتوت» و «شیخسلیم» و رؤسای شریف ازهر حیات داشتند، دارالتّقریب خوب حرکت میکرد. مرحوم «آیةاللَّه بروجردی» که مرجع تقلید ما بود، پشتیبان دارالتّقریب مصر بود. رئیس ازهر، اول «شیخسلیم» بود که پایهگذار و در حقیقت زمینهساز دارالتّقریب بود و بعد مرحوم «شیخ محمود شلتوت» رئیس ازهر شد که مفتی دیار مصریه بود. او هم خودش رئیس این دارالتّقریب بود.اینها پشتیبان تقریب بودند. اینها که از طرفین رفتند، نه در تشیع و نه در تسنن، دیگر آن عالمی که روی این مسأله خیلی پافشاری کند، دیده نشد. البته، بعد از مرحوم «آیةاللَّه بروجردی» آقایان علمایی بودند. نه این که قبول نداشته باشند؛ همه معتقد بودند، لیکن آن انگیزهیی را که مرحوم «آیةاللَّه بروجردی» روی مسألهی تقریب داشت، آنها نداشتند. در بین تسنن هم همین طور بود. بعضی از آنها به مشهد آمده بودند و من بعضی از آقایان بعد از مرحوم «شلتوت» را دیده بودم. علمای ازهر به ایران میآمدند و با علمای شیعه هم تماس میگرفتند؛ لیکن آن انگیزهی فعال و جوشانی را که دنبال این قضیه بروند، نداشتند؛ لذا «دارالتّقریب»، اسم بی مسمایی شده بود. ما که نمیتوانیم منتظر بنشینیم که در قاهره یا در فلان شهر دیگر دنیای اسلام، یک وقت یک نفر به فکر تقریب بیفتد. خودمان بایستی این دارالتّقریب را بهوجود آوریم؛ البته بر مبنای هماهنگی و همکاری فکری و فقهی با هر مرکزی که در دنیا برای تقریب وجود داشته باشد. یعنی در اینجا، بایستی کسانی از علمای ایران - چه اهل سنت و چه شیعه - پایههای اصلی این دارالتّقریب را تشکیل بدهند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع نمایندگان طلّاب و فضلاى حوزهی علمیّهی قم - 1368/09/07 عنوان فیش :دغدغه¬های طلاب نسبت به اصلاح نظام حوزه در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : تحول در حوزه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیّد حسن تهامی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, ارتباط آیت الله خامنه ای با علما, سیدابوالحسن اصفهانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نفس عنوان «مجمع نمایندگان طلّاب قم» یک عنوان شیرین و امیدبخش و بیدارکنندهی آرزوهای دیرین در باب حوزهی علمیه است. اینکه طلّاب قم به این عزم راسخ برسند که باید تشکّل و حضور و تلاشی برای بهسازی حوزه داشته باشند و این عزم در مقام عمل به آنجا برسد که انتخاباتی صورت بگیرد و نمایندگانی برگزیده بشوند، مژدهی بسیار بزرگی است. مسألهی اصلاح حوزه، چیزی نیست که در این زمان مطرح شده باشد؛ از سالها پیش در قم، این مسأله مطرح بوده است. در آن سالهای اولی که وارد قم شدم (سال 37)، فضلای جوانی را یافتم که دور هم مینشستند و این آرزوها را به زبان میآوردند و تکرار میکردند و برای تحقق آن، تلاش مینمودند. بعد در آن وقت برای ما معلوم شد که در دورهی قبل از ما - یعنی قبل از ورود مرحوم آیةاللَّهالعظمی بروجردی(رضواناللَّهعلیه) به قم - نیز همین افکار مطرح بوده است و فضلای برجسته و خوشفکر و خوشنام، دنبال آن بودهاند. بعد که قدری بیشتر با مسائل مربوط به حوزهها آشنا شدیم، فهمیدیم که حتّی ریشهی این قضایا قبل از اینهاست و در نجف زمان مرحوم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی(رضواناللَّهعلیه) این حرفها بین طلّاب جوان و روشنفکرِ آن روز مطرح بوده است. دو نفر برای من مشروحاً و مفصلاً جریانی را که ده دوازده نفر از فضلای آن روز نجف - مثل مرحوم آقای میلانی، مرحوم آقا سید علی مددقاینی و عدهیی دیگر - پیش مرحوم آقا سیّد ابوالحسن رفتند و درخواست خود را با ایشان در میان گذاشته بودند، نقل کردهاند: یکی مرحوم علامهی امینی - صاحبالغدیر - بود و دیگری مرحوم آقا سیّد حسن تهامی(رضواناللَّهعلیه) که از مجتهدان و علمای برجستهی کشور ما محسوب میشد و سالهای متمادی در بیرجند منزوی شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات کرد. ایشان هم قبل از مرحوم امینی، در سال 41 یا 42 که من برای منبر به بیرجند رفته بودم، عین همان صحبتِ مرحوم آقای امینی را نقل کرد و جزییات قضیه را به من گفت که حالا نمیخواهم با تفصیل آن را مطرح کنم. سؤالی که پیش میآید، این است که چرا تفکر و اندیشهیی که بیش از نیم قرن در حوزههای علمیه سابقه دارد، جامهی تحقق نپوشیده است. مرحوم آقاسیّدابوالحسن، در سال 1325 وفات کردند. این افکار ممکن است مثلاً پنج یا ده سال قبل از وفات ایشان مطرح بوده باشد. از سال 1320 تا آن سالهایی که ما به قم رفتیم - یعنی تا سال 36 یا 37 - و بعد از آن تا زمان فعلی، چرا آن آرزوها و چیزهایی که همیشه زبدگان و روشنفکران و فضلا و دلسوزان و دردمندانِ حوزهها دنبالش بودند، تحقق پیدا نکرده است؟خواهش میکنم یکی از کارهایی که شما آقایان مجمع نمایندگان طلّاب در دستور کار قرار میدهید، تحقیق در مورد همین مسأله باشد. آیا ما خیلی تنبل بودیم؟ آیا انگیزهها کم بوده است؟ آیا ابزار کار در اختیار نبوده است؟ آیا مانعی به صورت شناخته وجود داشته یا موانع و روادعی به صورت مبهم و مرموز ایجاد میشده است؟ همهی اینها قابل بررسی است و علت هرکدام باشد، امروز حجت بر ما تمام است که آنچه را که در طول سالهای متمادی انجام نشده، انجام بدهیم. مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع نمایندگان طلّاب و فضلاى حوزهی علمیّهی قم - 1368/09/07 عنوان فیش :تفاوت دیدگاه میان مراجع حاضر با مراجع دوران آقاسیّدابوالحسن اصفهانی کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سیدابوالحسن اصفهانی, مخالفت آسیّد ابوالحسن با تدریس زبان خارجه در حوزه, سیّد حسن تهامی, مرجعیت دینی, تحول در حوزه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز، مراجع ما مثل مراجع دوران مرحوم آقاسیّدابوالحسن اصفهانی نیستند که فقط به تدریس فقه و اصول راضی باشند. خاطرهیی را مرحوم آقای تهامی(رضواناللَّهعلیه) میگفتند که همین نکته را ثابت میکند. ایشان میگفتند که جلسهیی با مرحوم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی برگزار کردیم و در آن جلسه مطرح شد که طلّاب برنامه و نظام پیدا کنند و بعضی از علوم جدیده را بخوانند و زبان خارجی یاد بگیرند. ایشان هم اجمالاً موافقت کردند و بناشد طرحی فراهم بکنیم. جلسهی دوم که خدمت ایشان رفتیم، در اتاق بیرونی بهانتظار نشستیم. ایشان از اتاق شخصی خود تشریف آوردند و در چارچوبِ در ظاهر شدند. ما بلند شدیم و احترام کردیم. ایشان در حالی که قبای دگمه نبسته بر تن داشتند، گفتند که من نمیخواهم بیایم بنشینم؛ فقط خواستم نکتهیی را به آقایان بگویم و آن این است که این پول و شهریهیی که من به طلّاب میدهم، ملک شخصی من است. به این صورت که آن را قرض میکنم، بعد که وجوهات آمد، قرض خودم را ادا میکنم. بنابراین، شهریهیی که من میدهم، ملک من است و من راضی نیستم که کسی این سهم امام و شهریه را مصرف کند؛ در حالی که غیر از فقه و اصول چیز دیگری را در حوزه بخواند. ایشان، این مطلب را گفتند و در را بستند و رفتند. آقای تهامی میگفتند: ما همینطور متحیر ماندیم چه کنیم. ما آمده بودیم با ایشان ترتیبات دروس جنبی و کلام و تفسیر و اخلاق و زبان انگلیسی و امثال اینها را بدهیم و ایشان هم همینطور سَرِپا جوابمان را دادند و تشریف بردند! البته، آقاسیّدابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگوار عالم شیعه است و حق فراوانی هم به گردن اسلام و تشیع و روحانیت و فقاهت دارد. ما به ایشان اعتراضی نداریم. تشخیص ایشان این بوده؛ لیکن امروز مراجع اینگونه نیستند. امروز، مراجع به ضرورتهایی که حوزه با آنها مواجه است، آشنا هستند و برای آنکه حوزه را - آنچنان که نیاز زمان است - سازماندهی بکنند، آمادهاند. من، این نکته را از روی قراینِ تقریباً علمیه و از روی سوابق گذشته عرض میکنم. ما که آن وقتها در قم بودیم و افکار آقایان را از نزدیک میشناختیم، میدانیم که الان خوشبختانه وضعیتِ گذشته وجود ندارد و مراجع ما الان با این برنامهریزی و آیندهنگری موافقند و در این زمینهها همکاری و تدبیر و ابتکارِ عمل و پشتیبانی و عزم و تصویب و تأیید را خواهند داشت. مربوط به :پیام به سوّمین کنگرهی جهانى حضرت امام رضا (علیه السّلام) - 1368/07/26 عنوان فیش :زندگی امام موسیبن جعفر(ع)؛تلاشی جهت تحقق اسلام ناب کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام), انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, خلفای بنیعباس, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام), تقیه, تاریخ حکومتهای اموی و عباسی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این مقطع سیوپنج ساله (از 148 تا 183 هجری) یعنی دوران امامت حضرت ابیالحسن موسیبن جعفر(علیهماالسّلام) یکی از مهمترین مقاطع زندگینامهی ائمه(علیهمالسّلام) است. دو تن مقتدرترین سلاطین بنی عباس - منصور و هارون - و دو تن از جبّارترین آنان - مهدی و هادی - در آن حکومت میکردند. بسی از قیامها و شورشها و شورشگرها در خراسان، در افریقیه، در جزیرهی موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطاری دیگر، سرکوب و منقاد گردیده و در ناحیهی شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامی، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عباسیان افزوده بود. جریانهای فکری و عقیدتی در این دوران، برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات، انباشته و حربهیی در دست قدرتمداران و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را بر عَلَمدارانِ صحنهی معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود. شعر و هنر، فقه و حدیث و حتّی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنیامیه و نه همچون دهسالهی اول دوران بنیعباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون که در هر یک، حکومت مسلط وقت، به نحوی تهدید میشد؛ تهدیدی جدی دستگاه خلافت را نمیلرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت (علیهمالسّلام) غافل نمیساخت. در این دوران، تنها چیزی که میتوانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی اهل بیت (علیهمالسّلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگیناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوهی الهی «تقیه». و بدین ترتیب است که عظمت حیرتآور و دهشتانگیز جهاد حضرتموسیبنجعفر (علیهوعلیابائهالتحیّةوالسّلام) آشکار میگردد. باید عرض کنم که کاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه که به فحص و شرح زندگی امام موسیبن جعفر(علیهماالسّلام) پرداختهاند، سهم شایستهیی از توجه و تفطن را که باید به حادثهی عظیم و بینظیر «حبس طویلالمدّة»ی این امام هُمام اختصاص مییافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل ماندهاند. در زندگینامهی آن امام عالیمقام، سخن از حوادث گوناگون و بیارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلالهی پیامبر (صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم) و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همهی عمر سیوپنج سالهی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام میماند. تشریح و تبیین این خط است که همهی اجزای این زندگی پرفیض را به یکدیگر مرتبط میسازد و تصویری واضح و متکامل و جهتدار که در آن هر پدیدهیی و هر حادثهیی و هر حرکتی، دارای معنایی است، ارایه میکند. چرا حضرت امام صادق(علیهالسّلام) به «مفضّل» میفرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جای تصریح به کنایه میگوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفی میکند؟ و چرا بالاخره در وصیتنامهی خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر میآورد که نخستین آنان «منصور عباسی» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنانکه پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمیدانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب میکند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز میگشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمهیی به نام «حسنبن عبداللَّه» سخن را به معرفت امام میکشاند و آنگاه خود را امام مفترضالطّاعة، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفهی عباسی در آن متمکن بود، معرفی میکند؟ چرا به «علیبنیقطین» که صاحبمنصب بلندپایهی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان میدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا میخواند؟ چگونه و با چه وسیلهیی آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستردهی اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید میآورد و شبکهیی که تا چین گسترده است، میسازد؟ چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی»، هر کدام در برههیی از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته میشود، آن حضرت در برههیی از دوران سیوپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفهی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه دربارهی من از شما پرسید، بگویید او را نمیشناسیم و نمیدانیم کجاست؟ چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حدّ اعلی تجلیل میکند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را میدهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک میکند که بر همهی کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفهی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن میشود که آن حضرت را به زندانی سخت میافکند و پس از سالها حبس، حتّی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار مییابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید میکند؟ اینها و صدها حادثهی توجه برانگیز و پرمعنی و در عین حال ظاهراً بیارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسیبنجعفر(علیهمالسّلام) هنگامی معنی میشود و ربط مییابد که ما آن رشتهی مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزهی ائمه(علیهمالسّلام) است که در تمام دوران دویستوپنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایهی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیاً، تبیین مسألهی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعهی اسلامی و ثالثاً، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهواله) و همهی پیامبران؛ یعنی اقامهی قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنهی حکومت و سپردن زمام ادارهی زندگی به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند. امام موسیبنجعفر(علیهالسّلام) نیز همهی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگیهای خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتی مییافت؛ عیناً مانند دیگر ائمهی هشتگانه، از زمان امام سجاد(علیهالسّلام) تا امام عسکری(علیهالسّلام) که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتی در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگی آنان، دورهی چهارم از زندگی دویستوپنجاه ساله را تشکیل میدهد که خود نیز به مرحلههایی تقسیم میگردد. جای آن است که این بحث اساسی، از این دیدگاه مورد توجه فضلا و محققان قرار گیرد و در آیینهی این دوران پرشکوه و این مجاهدت بینظیر، راه کمال مسلمین و مخصوصاً پیروان و دوستداران اهل بیت پیامبر(صلّیاللَّهعلیهواله) آشکار گردد. بیشک مجامعی از این قبیل، فرصتهای مغتنم و دیریابی را در اختیار پژوهندگان این حقیقت میگذارد. مربوط به :بیانات در دیدار مدرّسان، فضلا و طلّاب حوزهی علمیّهی مشهد - 1368/04/20 عنوان فیش :فقه جواهری؛ فقه سنتی رایج با روش فقاهت کلیدواژه(ها) : صاحب جواهر, اجتهاد جواهری, فقه سنتی و پویا, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : صاحب جواهر، مظهر یک فقیه مقید به مقررات فقاهت و قواعد اصولی و فقهی است. او یک ملای اصولیِ مقید و دقیق و منظم بود که از موازین رایج فقهی بین اصولیین، هیچ تخطی نکرد و در بررسی هر مسأله، شهرت و اجماع و ظواهر ادله و اصول و هرچه را که جزو ابزارهای معمولی کار فقاهت شمرده میشود، در اختیار گرفت و آنها را با همان دقتِ یک فقیه اصولی به کار میبست. بنابراین، فقه جواهری، یعنی همان فقه سنتی رایج با متد فقاهت. این روش و متد، همان کیفیت رسیدگی یک مسأله در فقه است. مربوط به :بیانات در دیدار مدرّسان، فضلا و طلّاب حوزهی علمیّهی مشهد - 1368/04/20 عنوان فیش :آگاهی علما از جریانات دنیا؛ عامل برنده شدن در مقابل دشمن کلیدواژه(ها) : تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزه علما, مبارزات ضد استعماری علما, میرزای شیرازی, شیخ مرتضی انصاری نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما در طول تاریخ تشیع، به خاطر عدم آگاهی علما از حقایق جریانات دنیا، خیلی ضربه خوردیم؛ بخصوص در دویست سال اخیر که دنیا شکل جدیدی پیدا کرد و استعمار پدید آمد و سیاستها عوض شد و دولتهای اروپایی وارد میدان سیاست جهانی شدند و به کشورهای اسلامی تعرض کردند. هرگاه ما عالِم دین و تقیّ و باهوش و زرنگ و دقیقی مثل میرزای شیرازی و شیخ انصاری داشتیم، از شر دشمن محفوظ میماندیم و برنده بودیم؛ ولی آنجا که قدری غفلت و ناآگاهی در کار بوده است، ضرر میکردیم، که آن ضرر، به یک نفر و یک حوزه و یک مجموعه و یک شهر و یک سال و چند سال محدود نمیشد؛ بلکه در برخی موارد اثرش تا پنجاه سال تمام، جامعهی اسلامی را تحت فشار قرار میداد. دیگر نباید تسلیم ناآگاهیها شویم. باید آگاهی و بصیرت را در خودمان تقویت کنیم. مربوط به :بیانات در مراسم سالگرد شهادت دکتر مفتح - 1364/09/26 عنوان فیش :سابقه مبارزاتی شهید مفتح کلیدواژه(ها) : شهید آیتالله مفتح, شهید مطهری, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, دانشگاه تهران, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : هنگامی که نهضت روحانیت و نهضت اسلامی شروع شد و مبارزات حادّ روحانیت در سالهای چهلویک، چهلودو و بعد از آن یکی از روحانیون با نام و نشان که عملاً در صحنههای مبارزه بود و با سخنرانی و بیان حقایق تلاش خودش را به صورت خیلی قوی ابراز میکرد، مرحوم مفتح بود. ایشان منبر گرم و گیرائی هم داشتند ظاهراً من ندیده بودم، آن وقتها مسافرت میکردم، آبادان میرفتم که جای حساسی بود و دستگاه هم روی آن جاها خیلی حساس بود و جاهای دیگر مسافرت میکردم، تهران هم که بودند یا میآمدند سخنرانی میکردند. یکی از آن گویندگان پرشور فاضل روشنفکر و آگاه به مسائل اسلام و انقلاب، یک چنین عنصری بود از ابعاد کار انقلابی و کار مبارزی. در دانشکدهی الهیات حضور این شهید عزیز در دوران اختناق یک حضور بسیار بابرکتی بود. هم از نظر رشد و اشاعهی تفکرات اسلامی عمیق و جدید، هم از لحاظ مقابلهی با امواج خنثیسازی حرکت دانشکدهی الهیات، در خود این دانشکده یک امواج ضد اسلامی وجود داشت. شاید به عمد مراکز فکری ضد اسلامی در اینجا کاشته شده بود، بوجود آورده شده بود. برای اینکه از داخل خود دانشکدهی الهیات که دانشکدهای برای ساختن عالم ضد الهی یا لااقل کماعتقاد به الهیات بیرون بیاید، اینکار شده بود و وجود داشت. بنده همان وقت هم باور نمیکردم که حضور بعضی از اساتیدی که جزو پایگاههای الحاد، از لحاظ فکری شمرده میشدند در دانشکدهی الهیات یک چیز تصادفی باشد. به نظر من یک چیز تعمدی میآمد. و این یک واقعیتی بود که آن روز وجود داشت. مرحوم شهید مفتح و همچنین شهید مطهری جزو کسانی بودند که ملجأ و ملاز جوانهای دانشجوی مسلمان بودند. آن کسانی که میخواستند واقعاً اسلامی باشند، اسلامی بیاندیشند، اسلام را یاد بگیرند، الهیات را بفهمند، و آن چیزی که فرض میشد که دانشکدهی الهیات برای آن بوجود آمده، آن بشوند، این دو شهید عزیز سالیان متمادی اینجا ملجأ بودند، و تحرک داشتند، و مخصوصاً مرحوم شهید مفتح خیلی هم بیپروا که مرحوم مطهری برای من نقل میکردند از برخورد شدید ستیزهآمیز بعضی از اساتید با ایشان و ایشان با بعضی از اساتید اینجا به مناسبت همین مسائل بنیانی فکری و اعتقادی و اینکه اینجا اهانت میشد به بعضی از مقدسات حتی بوسیلهی همان کسانی که به گمان من تعمّد بود در گذاشتن اینها، و این شهید عزیز بیمهابا و بدون رعایت بعضی از ملاحظات و با کنار گذاشتن آن متانت ظاهریای که یک استاد برای خودش قائل است. برخورد کرده بود و در مقابل آن مسائل ایستاده بود. یک چنین شخصیت انصافاً همهجانبهای بود، این عزیز بزرگوارمان. بعد از انقلاب هم حقاً شخصیت نافع و مفیدی بود. اگر چه از ایشان کم بهره گرفته شد و عمر بابرکت ایشان کفاف نداد که بمانند و انقلاب را بهرهمند کنند. مربوط به :بیانات در مراسم سالگرد شهادت دکتر مفتح - 1364/09/26 عنوان فیش :انعکاس زندگی طلبگی در کتاب سیاحت غرب مرحوم آقانجفی قوچانی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, آقانجفی قوچانی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, سنتهای حوزه, منش طلبگی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : درس در حوزههای علمیه یک عبادت محسوب میشود. تربیت طلبگی از اوّل این است، درس یک عمل عبادی است. لازمهاش این است که این کار مقدس به حساب بیاید. اساتیدی که قبل از درس وضو میگیرند تا با وضو بروند سر درس و طلابی که پیش از رفتن به جلسهی درس وضو میگیرند تا با وضو در درس حاضر بشوند، در حوزهها کم نیستند. این یکی از چیزهای معمولی و رائج است که وضو بگیرند بروند درس. درس را آن روزی که در حوزهها هیچ امتحانی وجود نداشت و هیچکس از کسی نمیپرسید که شما چقدر درس خواندید و بیا ببینم چی خواندید. درس را در همان روزها هم طلبهی حوزه با شوق و رغبت و به صورت خستگیناپذیر و با فراموش کردن بسیاری از جلوههای زندگی دنبال میکرد هیچ انگیزهای جز انگیزهی معنوی و اخروی و الهی نمیتواند یک طالب علم را آن وقتی که از او نمیپرسند آقا شما چی خواندید و پیش کی خواندی؟ اینجور وادار به درس خواندن نمیکند. ما متأسفانه یک تحلیل درست و حسابی از زندگی طلبگی نداریم. تا این نکات و ظرائف توی آن منعکس شده باشد. معمولاً شرح حالهایی که هست متوجه به این خصوصیات و این نکات نیست. این کتاب زندگی مرحوم آقانجفی قوچانی که به اسم سیاحت شرق منتشر شده خیلی چیز جالبی است. من به برادران و خواهران توصیه میکنم کتاب را بخوانند. خود مرحوم آقا نجفی یک شخصیت بسیار ممتازی بوده، یک انسان معنوی بوده. مرحوم شهید مطهری ایشان را دیده بود در قم. و به من میگفت ایشان اهل مکاشفه و اهل معنا بودند. کتاب دیگری ایشان دارد به نام سیاحت غرب که در احوال عالم برزخ و پس از مرگ نوشته شده به شکل داستانی. مرحوم مطهری میگفتند من احتمال قوی میدهم که اینها مکاشفات این مرحوم هست، که به این شکل در کتاب سیاحت غرب آن را ثبت کرده. یک چنین شخصیتی. آنجا منعکس است، که طلبه چهجوری درس میخواند و چهجوری تلاش میکند و چهجور پای درس استاد میرود، و استاد را انتخاب میکند و چهجور عبادت میکند و چهجور گرسنگی میکشد، البته زمان آقانجفی با حالا یک مقداری فرق میکند، و ما نمیگوئیم صد در صد آنجور است، نه، خیلی چیزها هست که زمان مرحوم آقا نجفی نبود و خوب هست، امروز، هست. بهتر از آن هم هست. آن روز طلبهها جهاد در راه خدا و مبارزهی در راه خدا را مثل امروز بلد نبودند و حضور در میدانهای خطر را. و همتهای این چنین بلند که ناظر به ادارهی دنیای اسلام است و حاکمیت اسلام در کل دنیای بشریت. از آن طرف هم البته تجرد و غنای نفس طلبههای آن روز شاید بیشتر بود. توجهاتشان یک مقداری بیشتر بود. طبعاً جلوههای زندگی صنعتی یک تأثیراتی میگذارد روی روحها و فکرها. اما عبادت دانستن درس و به عنوان یک کار عبادی یک وظیفهی شرعی و الهی درس خواندن، این یک چیز فوقالعاده مهمی در حوزههای علمیه هنوز هم هست. مربوط به :بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1360/02/29 عنوان فیش :سید علی نقی فیض الاسلام ؛ اولین مترجم نهج البلاغه کلیدواژه(ها) : نهجالبلاغه, فیض الاسلام, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حقیقت این است که اگر ما امروز داریم هزارهی نهجالبلاغه را میگیریم باید بدانیم که از این هزار سال اقلاً نهصدوپنجاه سال نهجالبلاغه در انزوا و سکوت باقی ماند. جز دانشوران و خواص کسی نامی از نهجالبلاغه نمیدانست. پنجاه سال - احتیاطاً میگویم پنجاه سال - اولین ترجمهای که در این زمان شده، که من از آن مترجم روحانی محترمی که اول بار نهجالبلاغه را بازاری کرد، داد دست مردم، آقای سید علی نقی فیض الاسلام قدردانی میکنم. من نمیدانم ایشان کجا هستند و چه میکنند، تا حالا هم ایشان را من زیارت نکردم، اما این کار، کار مهمی بوده. نهجالبلاغه آمد توی بازار، آمد توی دست مردم، مردم نمیدانستند که نهجالبلاغهای هم هست؛ جملاتی از نهجالبلاغه، بیشتر در مذمت دنیاست، بیشتر در تزهید است، بخشهای کمی از اخلاق و دیگر هیچ. بعد از آن تدریجاً نهجالبلاغه دست به دست گشته. کسانی شرح نوشتند، کسانی برداشتهای خودشان را به نام شرح نوشتند، همهی این زحمات ارجمند است، همه قابل تقدیر است، اما در حکم صفر است. |