آیةاللَّه اشرفی و آقای نجومی؛ دو تن از علمای بزرگ کرمانشاه لازم میدانم یاد نیکی بکنم و تجلیل کنم از عالم بزرگوار و اخلاقی و زاهدی که عمرش را به دستور مرحوم آیةاللَّه بروجردی در این استان [کرمانشاه]گذرانید و اجر زحمات خود را با شهادت دید؛ شهید بزرگوار محراب، مرحوم آیةاللَّه اشرفی، که شنیدم همین روزها سالگرد آن بزرگوار است. من توفیق پیدا کردم مکرر در منزلشان در کرمانشاه با ایشان ملاقات کنم؛ دو نفری بنشینیم و گفتگو کنیم. در جلسات دیگر هم ایشان را دیده بودیم؛ در جلسهی ائمهی جمعهی استان در اسلامآباد، که مرحوم شهید صدوقی از یزد آمده بود و دیگران هم بودند. زیر بمباران، جلسهی ائمهی جمعهی استان را تشکیل دادند و ما هم شرکت کردیم. در جلسات متعدد، من این مرد بزرگوار را از نزدیک دیده بودم؛ حقاً و انصافاً مصداق یک عالمِ عامل بود. فقط زبان او تبلیغ نمیکرد؛ عمل او هم تبلیغ میکرد. تواضع او، زهد او، بیاعتنائی او به بسیاری از چیزهای ظاهری، از ویژگیهای او بود؛ مرد بزرگی بود. خدای متعال هم به او اجر داد؛ در آخرِ یک عمر نسبتاً طولانی، خدای متعال مرگ ناگزیر را برای او به شهادت قرار داد. بارها عرض کردیم؛ شهادت مرگ تاجرانه است، مرگ پرسود است، این روغنِ ریخته را نذر امامزاده کردن است. بالاخره این روغن که خواهد ریخت؛ «کلّ نفس ذائقة الموت». اگر چنانچه انسان سعادت پیدا کند - پروردگارا ! ما هم مشتاق این سعادتیم - این حادثهی ناگزیر را به خدا بفروشد، سود سرشاری کرده است. «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم»؛خدا جان را میخرد، خدا مشتری است. این خیلی سعادت بزرگی است، و این مرد این سعادت را پیدا کرد. در این استان[کرمانشاه]، رفیق قدیمیِ عزیز ما، مرحوم حاج آقا بهاءالدین محمدی عراقی هم جزو همین سعادتمندانی بود که به شهادت رسید. مرحوم آقای حاج آقا بهاء از شاگردان خوب امام و از دوستان ما بود در قم. رحمت خدا بر این دو شهید. همچنین یادی بکنیم از عالم اخلاقیِ مهربانِ متواضعِ دوستداشتنی و صمیمیمان، مرحوم حاج آقا مجتبی حاج آخوند، که ایشان هم از رفقای قدیمی ما بود از مدرسهی حجتیه در قم؛ مؤمن، با صفا، صالح، صادق. رحمت خدا بر او. همچنین یاد کنیم از مرحوم آقای نجومی (رضوان اللَّه علیه)؛ عالم، فاضل، درسخوانده، زحمتکشیده، در عین حال یک قلهی هنری و حقیقتاً یک هنرمند. بعد از انقلاب، قبل از دورهی ریاست جمهوری، من یکی از سفرهائی که به کرمانشاه آمدم، منزل ایشان رفتم و کارهای هنریاش را از نزدیک دیدم. بعد هم پس از رحلت امام، ایشان یکی از کارهایش را برای من فرستاده بود. من از ایشان درخواست کردم که این حدیث شریف را: «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره» برای من بنویسید تا جلوی چشم من باشد؛ فراموش نکنیم وظیفهی تعلیم خودمان را. ایشان با یک خط بسیار زیبائی نوشتند، من هم تابلو کردم و توی اتاق جلوی چشم من است. «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛ اگر این تعلیم انجام گرفت، تعلیم غیر، آسان خواهد شد؛ مشکل کار ما این است.1390/07/20
شهادت؛ اجر اعمال نیک آیتالله اشرفی لازم میدانم یاد نیکی بکنم و تجلیل کنم از عالم بزرگوار و اخلاقی و زاهدی که عمرش را به دستور مرحوم آیةاللَّه بروجردی در این استان [کرمانشاه]گذرانید و اجر زحمات خود را با شهادت دید؛ شهید بزرگوار محراب، مرحوم آیةاللَّه اشرفی، که شنیدم همین روزها سالگرد آن بزرگوار است. من توفیق پیدا کردم مکرر در منزلشان در کرمانشاه با ایشان ملاقات کنم؛ دو نفری بنشینیم و گفتگو کنیم. در جلسات دیگر هم ایشان را دیده بودیم؛ در جلسهی ائمهی جمعهی استان در اسلامآباد، که مرحوم شهید صدوقی از یزد آمده بود و دیگران هم بودند. زیر بمباران، جلسهی ائمهی جمعهی استان را تشکیل دادند و ما هم شرکت کردیم. در جلسات متعدد، من این مرد بزرگوار را از نزدیک دیده بودم؛ حقاً و انصافاً مصداق یک عالمِ عامل بود. فقط زبان او تبلیغ نمیکرد؛ عمل او هم تبلیغ میکرد. تواضع او، زهد او، بیاعتنائی او به بسیاری از چیزهای ظاهری، از ویژگیهای او بود؛ مرد بزرگی بود. خدای متعال هم به او اجر داد؛ در آخرِ یک عمر نسبتاً طولانی، خدای متعال مرگ ناگزیر را برای او به شهادت قرار داد. بارها عرض کردیم؛ شهادت مرگ تاجرانه است، مرگ پرسود است، این روغنِ ریخته را نذر امامزاده کردن است. بالاخره این روغن که خواهد ریخت؛ «کلّ نفس ذائقة الموت». اگر چنانچه انسان سعادت پیدا کند - پروردگارا ! ما هم مشتاق این سعادتیم - این حادثهی ناگزیر را به خدا بفروشد، سود سرشاری کرده است. «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم»؛ خدا جان را میخرد، خدا مشتری است. این خیلی سعادت بزرگی است، و این مرد این سعادت را پیدا کرد.1390/07/20
شهید عطاءاللّه اشرفی اصفهانی, شهید اردستانی, شهید بابایی, شهید خضرایی, شهید نوژه, شهید بابایی, شهید عباس دوران این پایگاه خدمات بسیار باارزشی را در دوران دفاع مقدس به كشور و ملت ایران تقدیم كرده است. علاوه بر شهید نوژه و علاوه بر شهید دوران، شهدای باارزش دیگری از این پایگاه و از مجموعهی نیروهای مسلح در این منطقهی بسیار حساس، نام خودشان را در فهرست افتخارات پایانناپذیرِ انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ثبت كردهاند. ما به این عزیزان افتخار میكنیم؛ نام آنها را گرامی میداریم. برای ما شخصیتهایی مثل شهید بابایی، شهید اردستانی، شهید خضرائی- كه مدتی فرمانده این پایگاه هم بود- و شهدای باارزش و بزرگوار دیگر در نیروهای مسلح یقیناً فراموشنشدنی هستند.1383/04/18
شهید آیتالله دستغیب, شهید آیةالله قاضی, شهید آیت الله مدنی, شهید صدوقی, شهید عطاءاللّه اشرفی اصفهانی میگفتند به هركدام از افراد شركتكننده در نماز جمعهی تهران، فلان قدر پول میدهند، فلان قدر جنس میدهند! اینها همان مردمی بودند كه با پشتیبانیهای مالی خودشان، آن جنگ عظیم را پشتیبانی كردند. در همین نماز جمعهی تهران، انبوه پول و جنس و هدایای مردمی به سمت جبههها روانه میشد. اینقدر این ایرانیناشناسها، در بارهی این مردم اشتباه میكردند، جفا مینمودند و سخن به یاوه میگفتند!
آنها به تبلیغات هم اكتفا نكردند و نماز جمعه را مورد تهاجم خونین قرار دادند. پنج امامجمعهی معتبر معروف را به شهادت رساندند: مرحوم آیتاللّه قاضی، مرحوم آیتاللّه مدنی، مرحوم آیتاللّه صدوقی، مرحوم آیتاللّه دستغیب، مرحوم آیتاللّه اشرفی. پنج عالمِ مجتهدِ پیرمردِ باتقوای پرهیزكارِ پارسا و پاكدامن را كه هر هفته مردم با دل و جان پشت سر آنها میایستادند و به آنها اقتدا میكردند، جلوِ چشم همین مردم در نماز جمعه به شهادت رساندند. به بسیاری دیگر هم سوء قصد كردند كه بحمد اللّه به جایی نرسید. همین نماز جمعهی تهران و همین محوطهای كه در آن نشستهاید، بسیاری از شما به یاد دارید كه شاهد چه حوادثی بوده است. در موشكباران طولانی مدّت تهران كه در چند نوبت بود، مردم در نماز جمعه شركت میكردند. یك نوبت كه در حدود پنجاه روز یا دو ماه بود و هر روز و شبی موشكهای دشمن به این شهر فرود میآمد، این نماز جمعه با اجتماعی عظیم شاید بشود گفت بیش از سایر اوقات مملو از جمعیت میشد. چون خطر بود و مردم احساس میكردند كه حضورشان در اینجا خطرپذیری است و برای خداست، لذا برای ثوابِ مضاعف شركت میكردند! بنده نماز جمعههایی را به یاد دارم كه در اثنای آن، صدای انفجار موشكها از اطرافِ همین محلّ نماز جمعه میآمد. در همین نماز جمعه، دشمن انفجار خونینی را به راه انداخت و جلوِ چشم مردم در همین نقطه عدّهای به شهادت رسیدند؛ اما این مردم مثل كوه استوار ایستادند و تكان نخوردند. بنده آن روز در همینجا ایستاده بودم كه آن انفجار اتّفاق افتاد. اوّل خیال كردیم موشك یا بمباران هوایی است؛ نگران شدم كه نماز جمعه به هم خواهد خورد. معلوم میشود كه ما هم مردممان را درست نشناخته بودیم.1377/08/08