news/content
پیوندهای مرتبطخبرخبرصوتصوتخاطراتخاطرات
نسخه قابل چاپ
1372/10/06

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران

در سالروز میلاد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

امیدواریم که خداوند این روز شریف و مبارک را بر همهى مسلمانان عالم و بر همهى آزادىخواهان و عدالتجویان عالم، بخصوص ارادتمندان مولاى متّقیان و بالاخص به ملّت شریف و بزرگوار ایران اسلامى عزیز و به شما حضّار این مجلس، مبارک و فرخنده بفرماید.

دربارهى امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) که قرنها است همهى کسانى که معرفتى به این ذات مقدّس داشتهاند، سخن گفتهاند و نوشتهاند  از مسلمان و غیر مسلمان  و هنوز هم مینویسند و میسرایند و میگویند لکن آنچه گفته شده است، کافى نیست که بتواند شخصیّت این اعجوبهى عالم و نمونهى قدرت کاملهى الهى و کلمهى تامّهى پروردگار را براى ما با همهى ابعاد روشن کند. البتّه بیشتر این مشکل از ناحیهى ما است؛ ما هستیم که با ذهنهاى کوچک و اُنس‌گرفته با مقیاسهاى مادّى و انسانهاى معمولى، قدرت آن را نداریم که شخصیّتى را با آن ابعاد عظیم معنوى و روحى تصوّر بکنیم. بارى، میتوان یک شبحى را از آن شخصیّت عظیمِ معنوى در ذهن تصویر کرد، به برکت گفتههاى آن کسانى که خودشان مثل امیرالمؤمنین یا بالاتر از امیرالمؤمنین بودهاند که او عبارت است از وجود مقدّس خاتمالانبیا حضرت محمّد مصطفىٰ (صلّى الله علیه و آله و سلّم). در یک روایتى بنده دیدم  که از طرق غیر شیعه نقل شده است این حدیث که پیغمبر اکرم فرمودند به جمعى از اصحابشان: مَن اَرَادَ اَن یَنظُرَ اِلىٰ آدَمَ فى عِلمِهِ ... وَ اِلىٰ اِبراهیمَ فى حِلمِهِ وَ اِلىٰ موسىٰ فى هَیبَتِهِ وَ اِلىٰ عیسىٰ فى عِبادَتِهِ فَلیَنظُر اِلىٰ عَلىِّ بنِ اَبىطالب؛(۱) یعنى علم آدم که قرآن میگوید «وَ عَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها»،(۲) همهى نشانهها و نامها و معارف آفرینش را خداى متعال به حضرت آدم تعلیم داد، یا حلم ابراهیم که قرآن تعریف میکند: اِنَّ اِبرهیمَ لَحَلیمٌ اَواهٌ مُنیب،(۳) یا هیبت موسىٰ که قدرت فرعون و عظمت فرعونى در مقابل آن هیچ و پوچ بود، یا عبادت عیسىٰ که مظهر زهد و اخلاص و تعبّد در مقابل پروردگار بود و در بعضى از روایات دیگر که باز از طُرُق غیر شیعه است، چیزهایى هم به این اضافه شده است مثل زهد یحیى‌بن‌زکریّا، و از این قبیل نشانههاى انبیا، همهى اینها در این انسان بزرگ و والایى که ما خود را دنبالهرو و شیعهى او میدانیم، جمع شده است؛ این میتواند یک تصویرى از شخصیّت آن بزرگوار را تا حدودى براى ما روشن کند.

برادران و خواهران! آنچه براى ما مهم است بعد از معرفت اجمالى یا هر اندازه که بشود، نسبت به این بزرگوار و سایر اولیاى الهى این است که توجّه کنیم که خداى متعال، امام یعنى آن مثال اعلىٰ، آن نمونهى کامل، آن نمونهى اعلىٰ را در روى زمین نشان میدهد به افراد بشر، در معرض قرار میدهد تا انسانها بفهمند که الگو چیست و به سمت چه چیزى باید حرکت کنند؛ انسان جهت راه را با دیدن امام پیدا میکند؛ مهم این است. لذاست که «امام» در مفهوم اسلامى صحیح خود، همان اندازهاى که با زبان خود، با دستور خود و بکن نکن خود انسانها را هدایت میکند، همان اندازه یا بیشتر با مَنِش خود و شخصیّت خود و رفتار خود انسانها را جهت میدهد و آنها را به راه راست هدایت میکند؛ این مسئلهى مهمّى است. خب، امیرالمؤمنین امام ما است؛ یعنى امام همهى مسلمین است؛ همه او را به عنوان امام قبول دارند. امام یعنى چه؟ یعنى ما باید ابعاد این شخصیّت را در نظر بگیریم مثل آن الگو و نمونهى عالى که شما میگذارید جلوى خودتان، بعد تمرین میکنید که چیزى شبیه آن بسازید تمرین کنیم که شخصیّت خودمان را از لحاظ فردىمان، از لحاظ رفتارمان، از لحاظ علاقه و رابطهى خودمان با خدا و کارى که روى شخص خودمان میکنیم، از لحاظ رفتارى که با مردم میکنیم مردم جامعه، مسلمانها، برادران از لحاظ رفتارى که با بیتالمال میکنیم، این امکانى که در اختیار ما است، پولى که در اختیار ما است، ابزارى که در اختیار ما است، از لحاظ رفتارى که با مردم به عنوان یک مجموعهى بشرى که ما راعى(۴) آنها هستیم و حاکم هستیم بر یک بخشى از زندگى آنها، از لحاظ دلسوزىاى که براى محرومین میکنیم چه فقرا، چه محرومین ذهنى، چه محرومین علمى و اعتقادى از لحاظ رفتارى که با دین خدا میکنیم که چگونه باید از آن دفاع کرد، چگونه باید نسبت به آن دقّت ورزید، از لحاظ رفتارى که با دشمنان میکنیم، در تمام اینها الگوى ما امیرالمؤمنین باشد و سعى کنیم خودمان را به آن بزرگوار شبیه کنیم.

چطور میشود کسى خود را شیعهى علىّبنابىطالب بداند و ادّعا کند که او امام من است، در حالى که به کمترین چیزى که میپردازد در زندگى، رابطهى قلبى خودش است با خدا؟ مگر میشود؟ او امام چنین آدمى است؟ میشود قبول کرد؟ آن بزرگوار همهى عمرش را به عبادت خدا گذراند. از اوّلى که در وجود آن بزرگوار، نقطهى نورى از هدایت الهى به وسیله‌ی پیغمبر اکرم به وجود آمد تا لحظهاى که با شمشیر دشمنان خدا به لقاءالله شتافت، یک جا شما آن بزرگوار را پیدا کنید که از عبادت خدا و از توجّه به خدا و از رابطه گرفتن با خدا غفلت کرده باشد؟ در شادى، در عزا، در جنگ، در صلح؛ در شب یک جور، در روز یک جور، در مسجد یک جور، در میدان جنگ یک جور، در مسند حکومت یک جور، در جایگاه قضاوت و داورى یک جور؛ دائم در حال ارتباط با خدا و تعبّد پیش پروردگار و کار براى خدا. آن انسانى که در تمام آنات قدرت و حکومت و سلطهاى که خداى متعال در اختیار او گذاشت، به فکر ضعیفترین افراد جامعه بود؛ هم خودش به فکر بود، هم به کسانى که به جاهاى مختلف به عنوان حکومت و استاندارى و سفارت و غیره میفرستاد، سفارش میکرد. ایشان به مالک اشتر میفرماید بگرد و آن کسانى را پیدا کن که معمولاً چشم کسى مثل تو به آنها نمىافتد.(۵) خب، بعضىها هستند که دُوروبَر مالک اشترِ نوعى که حاکم است، دائماً میپلکند، خودشان را به او نزدیک میکنند، خودشان را به او میرسانند، متمکّنینند، زباندارها هستند، زرنگها هستند، مقامدارها هستند؛ نمیگویم آدمهاى بد، ولو خوب امّا دست و پاى این کار را دارند. عدّهاى هم هستند در جامعه دست و پاى این کار را ندارند، امکانش را ندارند، رویش را ندارند، پولش را ندارند، آشنایش را ندارند؛ میفرماید که بگرد، اینها را پیدا کن و تفقّد کن از حال آنها. خب، امیرالمؤمنینى که به حاکمش اینجور میگوید، خودش آنجور عمل میکند: به خانهى فقیر سر میزند، با دست خودش در دهان بچّهى یتیم غذا میگذارد که کسى گفت اینقدر امیرالمؤمنین لقمه در دهان بچّه‌یتیمها گذاشت که ماها آرزو کردیم، کاش ما هم بچّهیتیم بودیم! خب، کسى ادّعا کند که او امام من است، در حالى که آن چیزى که در دوران حکومتش، قدرتش، ریاستش، ولو بر یک مجموعهى کوچک، ریاست بر یک دِه، بر یک گوشهاى از گوشههاى کشور به یادش نمىآید، این دستهى از مردم، [یعنی] محرومین، فقرا و مستضعفینند؛ این میشود بگوید که او امام من است؟ اینها با هم نمیسازد.

یا آن آدمى که در راه تبلیغ دین و کار براى خدا و مبارزهى با دشمنان خدا، شب و روز نمىشناخت؛ در همهى جنگهایى که پیغمبر رفتند جز در موارد خیلى معدودى که ظاهراً جنگ تبوک بود که پیغمبر فرمود یا على! تو بمان مدینه را حفظ کن؛ چون مدینه از یک طرف دیگر تهدید میشد، پیغمبر ایشان را گذاشت مدینه؛ در بقیّهى جنگها یا در اکثر بقیّهى جنگها، نزدیک به همه در کنار پیغمبر بود، آن وقتى که همه نبودند، او بود؛ آن وقتى که کار از همیشه سختتر بود، او آنجا حضور داشت، در نزدیکترین جاى خطر. [اینکه] کسى ادّعا کند که او امام من است، در حالى که حاضر نباشد در راه خدا و دین خدا یک سیلى به بناگوش او بزنند؛ این میشود؟ حاضر نباشد که به دشمن خدا، به دشمنان دین، به دشمنان اسلام به خاطر قدرتشان، گردنکلفتىشان بگوید بالاى چشمت ابرو است. آنهایى که امیرالمؤمنین با اینها مبارزه کرد، آنهایى که قبل از زمان خلافتش، در زمان خلافتش، دست از آنها برنداشت، [چون] که دشمن دین بودند، مگر قدرت نداشتند؟ قدرتهاى سیاسى داشتند، قدرتهاى نظامى داشتند، بعضى قدرتهاى مردمى داشتند، نفوذ داشتند، ادّعاى معنویّت میکردند، بعضى مقدّسمآب بودند؛ بعضى مثل خوارج، شبیه یک عدّه از آن انقلابىنماهاى افراطى ما بودند که هیچکس را هم قبول نداشتند؛ خودشان را فقط قبول داشتند و طرفدار دین میدانستند؛ هیچکس دیگر را هم قبول نداشتند؛ مثل آن کسانى که اوّل انقلاب، امام را هم به انقلابىگرى قبول نداشتند! امیرالمؤمنین با اینها روبهرو شد، تارومارشان کرد و فرمود اگر من با اینها درنمىافتادم، هیچکس جرئت نمیکرد با اینها دربیفتد.(۶) خب، طرفهاى امیرالمؤمنین این‌جور کسها بودند. یک عدّهاى امروز بگویند بله، او امام ما است امّا حاضر نباشند به استکبار، به قدرت مسلّط آمریکا، به کسانى که امروز صد برابر قدرتمندان فاسد صدر اسلام به مردم ظلم میکنند که ظلم و همهى آنچه را آنها در طول سالها کردند، اینها در یک روز انجام میدهند یک کلمه حرفى بزند که اینها را بد بیاید؛ او میتواند بگوید من شیعهى على هستم و او امام من است؟ امام یعنى چه؟ این امیرالمؤمنین است.

البتّه مگر میشود با این کلمات جامعیّت على را تصویر کرد؟ ما مثل آن نقّاش ناشىِ بىعلم و بىهنرى که بخواهد یک چهرهى زیبایى را با یک خطّ مدادى بکشد، چهار خط را این طرف و آن طرف میکشیم، یک هیکلى مجسّم خواهد شد امّا مگر آن چهره یعنى همین؟ خیلى بالاتر از این حرفها است. امّا برادران، خواهران! همان تصویر ناقصى هم که ما تصویر میکنیم، آنقدر زیبا است، آنقدر بالا است، آنقدر شاخص است که چشم انسان را مبهوت میکند؛ ما باید به آن سمت حرکت کنیم. البتّه هیچ‌کس توقّع ندارد که ما حتّى به یک فرسخى امیرالمؤمنین هم برسیم؛ این واقعیّتى است. یک وقتى بنده در نماز جمعه چند سال قبل از این گفتم که ماها نمیتوانیم مثل امیرالمؤمنین [باشیم]؛ (۷) بعداً یک نفرى نامه نوشت که بله، شما خوب خودتان را راحت کردید؛ میگویید ما نمیتوانیم مثل امیرالمؤمنین [باشیم]. نه، بحث راحت کردن نیست؛ امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) خودش هم فرمود که شما نمیتوانید.(۸) او در قلّه است؛ یک قلّهى مرتفعى را در نظر بگیرید، ما باید به سمت قلّه راه بیفتیم، ولو در این دامنهها [باشیم]؛ عمده این است، مهم این است، شاخص این است؛ باید حرکت کنیم، نباید بگوییم که آقا ما که نمیرسیم به آنجا، پس کجا برویم؛ نه آقا، باید حرکت کرد.

گویا در جمع شما عدّهاى از مسئولین محترم دستگاههاى ادارى و دولتى حضور دارند؛ امیرالمؤمنین الگو است براى کسانى که مسئول یک بخشى از بخشهاى دولتى هستند چه کوچک، چه بزرگ در اینکه باید کار را با دلسوزى انجام بدهد، براى مردم انجام بدهد، بدون منّت انجام بدهد، مُراجع خود را احترام و تکریم کند، او را تحقیر نکند، بر او منّت نگذارد، از او توقّع نکند. سلامت دست، سلامت چشم، سلامت زبان، سلامت جیب بلکه سلامت قلب را که از همهى اینها مشکلتر است از ما خواستهاند که انجام بدهیم و رفتار بکنیم.

امیرالمؤمنین در راه احیاى انسانها کار کرد. خوب است که من اشاره بکنم، امروز جمعى از خواهران نهضت سوادآموزى اینجا هستند. سوادآموزى یک حسنه است در راه آن بزرگوار؛ یاد دادن، یاد گرفتن. خدمت به مردم، کار کردن براى مردم، زحمت کشیدن براى مردم، امانت و پارسایى را حفظ کردن، سخن حق را گفتن، همهى اینها در راه على (علیه الصّلاة و السّلام) است.

این حکومتى که امروز در نظام جمهورى اسلامى تشکیل شده است، حکومتى است که بعد از گذشت قرنها در راه امیرالمؤمنین است. دیگران در راه عکس حرکت میکردند؛ نقطهى مقابل آنچه امیرالمؤمنین میخواست و میگفت و میکرد. این حکومت در آن راه حرکت میکند؛ باید کمکش کرد، باید همراهى کرد، باید تشویقش کرد، باید عیوبش را به او برادرانه و دوستانه تذکّر داد که بتواند راه را ادامه بدهد و این صراط مستقیم را حفظ کند. همچنان که آن روز، قاسطین(۹) و مارقین(۱۰) و ناکثینى(۱۱) با حکومت امیرالمؤمنین مخالف بودند و ماورای آنها هم کفّار دنیا با آن حکومت مبارزه میخواستند بکنند و مخالف بودند، امروز هم همینجور است. امروز چه کسى در دنیا از حقوق مسلمین دفاع میکند؟ این حکومت. چه کسى صادقانه مسئلهى فلسطین را مطرح میکند؟ مسئلهى لبنان را مطرح میکند؟ نظام جمهورى اسلامى. البتّه ملّتها در همه‌جاى دنیاى اسلام دلشان میتپد امّا ملّتها با کمک دولتها میتوانند راه بیفتند، حرکت کنند، اعلام وجود بکنند. در جاهاى دیگر اجازه داده نمیشود یا خیلى بندرت و کم، [امّا] در اینجا دولت خودش پیشاپیش مردم در این راهها حرکت میکند؛ لذا با آن مخالفند. همهى کسانى که در توطئه [علیه] فلسطین سهیمند، با حرکت ملّت و دولت ایران به نفع مردم فلسطین مخالفند. همهى آن جلّادانى که دستشان تا مرفق، در خون مردم بوسنى و هرزگوین فرو رفته است که این روزها باز نام آن ملّت مظلوم مکرّراً تکرار میشود[۱۲]  با این حکومت مخالفند؛ چرا؟ چون جلو افتاده است در مقابل ملّتهاى دنیا و دولتهاى مسلمان و میگوید بیایید به این ملّت مظلوم کمک کنید. چطور میتوانند تحمّل کنند، کسانى که ادّعاى بشریّت دارند؟ نمیگویم طرف‌داران حقوق بشر، آنکه سرشان را بخورد! چه حقوق بشرى؟ دروغ میگویند امّا ادّعاى بشر بودن که دارند! ببینند صربها و کرواتهاى متعصّبِ قومپرستِ ضدّانسانِ فاقد احساسات بشرى یک ملّت را، این‌همه مرد را، این‌همه زن را، این‌همه کودک را آنجور تارومار کنند! این حکومت جمهورى اسلامى است و دولت اسلامى است و ملّت مسلمانند که این حرفها را اینجور صریح و علنى و پیگیر و جدّى بیان میکنند که به زبان هم اکتفا نمیکنند، [بلکه] در عمل هم کمک میکنند؛ ملّت ایران کمک کردند، باز هم [کمک] میکنند و باید ملّت ایران کمک کنند. و دولت ایران هم کمکهاى فراوانى در این زمینه کرده است که آنچه میشده است تبلیغ بشود و گفته بشود، گفته شده است؛ بیشترش هم انشاءالله در آینده روشن خواهد شد. لذاست که با این حکومت مخالفند، با این دولت مخالفند.

سعى دنیا امروز این است که ملّت ایران را از ادامهى راه امیرالمؤمنین و راه اسلام مأیوس کند. من به شما و به همهى ملّت ایران عرض میکنم، امروز بزرگترین جهاد در میدان تبلیغات این است که کسى بتواند ملّت ایران را به عاقبت این راه و فرجام این راه امیدوار بکند. هر کسى مردم را ناامید بکند، خیانت کرده است به این ملّت. این کوهنوردى را که دارد با شوق از قلّهها بالا میرود، کولهبستى را بسته است و کمر را بسته است و عصا دست گرفته، از این قلّه دارد بالا میرود، بهترین راه براى اینکه او را از وسط راه برگردانید، این است که یک دروغى جعل کنند، به او بگویند که آقا نمیشود رفت به قلّه رسید؛ وسط راه فلان اشکال وجود دارد، فلان مانع وجود دارد. خب، میرفت قلّه را فتح کند، هدف داشت؛ تا فهمید به آن هدف نمیشود رسید، دست‌وپایش سست میشود و از همان جا برمیگردد.

پانزده سال است تبلیغاتچىهاى دنیا و امروز بیشتر از گذشته سعى میکنند ملّت ایران را که دارد میرود برسد به قلّه، مأیوس کنند؛ آقا وضع اقتصاد خراب است، آقا دنیا نمیگذارد، آقا آمریکا نمیگذارد، آقا مردم ناراحتند و مانند اینها؛ دائم دارند در گوش مردم این چیزها را میخوانند، آن هم با روشهاى تبلیغاتى بسیار زیرکانه. بنده گاهى گوش میدهم حرفهاى اینها را و همیشه می‌شنوم حرفهایشان را؛ گاهى مستقیماً گوش میدهم و همیشه هم مینویسند، براى من مىآورند، یا ضبط میکنند، مىآورند حرفهایشان را براى من، من میبینم اینها چه میگویند؛ میبینم که نشسته‌اند کلمات را انتخاب کرده‌اند که چه کار کنند که مردم این حرف را باور کنند؛ یک دروغ مسلّم را میخواهند مردم باور کنند. متأسّفانه بعضىها در داخل هم، هر چه حرف میزنند، براى مأیوسکردن مردم است؛ یا سکوت میکنند یا اگر یک کلمه حرف زدند، آن حرف براى این است که مردم را مأیوس کنند. آقا چرا مردم را مأیوس میکنید؟ این ملّت قدرتمند و شجاع را که میتواند راههاى دشوار را برود و دشوارترین بخش راه را هم تا حالا رفته است، چرا میگویید نمیتوانید برسید به حکومت اسلامى و به جامعهى اسلامى و نظام عادلانه‌ی اسلامى؟ همهى راهها را دشمن رفت بلکه بتواند شما ملّت را شکست بدهد، نتوانست؛ همهى راهها را رفتند؛ راه جنگ نظامى، راه محاصرهى اقتصادى، راه تبلیغات، راه فحّاشى، راه تهمت زدن به مسئولین، چقدر تهمتها زدند البتّه بعد از این هم خواهند زد کسى باور نکرد؛ حرفى بزنند، با شواهدِ دروغین مطلبى را ادّعا کنند که دل مردم را مأیوس کنند. من عرض میکنم، شما هر که هستید، هر جا هستید، در هر گوشهى این کشور زندگى میکنید و در هر گوشهى این دستگاه عظیم اسلامى مشغول کارید یا در هر نقطهى کشور، خارج از دستگاههاى دولتى مشغول کارید، وظیفهى شما این است که در حوزهى امکان، مردم را امیدوار کنید؛ نشانههاى امید هم بحمدالله زیاد است. دیدید که جنگ براى ما سختترین مشکل بود، خداى متعال چه جور مشکل را برطرف کرد؛ دیدید که مقاطع حسّاس این کشور را چطور خداى متعال با دست قدرتنماى خود براى ما حل کرد. واقعاً انسان فضل الهى را وقتى نگاه میکند، میگوید: سبحانک یا الله، سبحانک یا لا اله الّا انت.

مرجع تقلید بزرگى(۱۳) از میان مردم رفت؛ خب، مردم حقّ مطلب را اداء کردند؛ آن تشییع جنازه، آن عزادارىها، آن تلگرافها، آن تسلیتها، آن وفادارىها. یک عدّهاى افتادند بین مردم که آقا، مرجعیّت رفت، مرجع بزرگى بود و رفت، دیگر نیست، دیگر نداریم، بعد از این چه میکنیم، که یک عدّه متدیّنین را مضطرب کنند. خداى متعال به فضل و لطف خودش یکى از ذخایر خودش را در حوزهى علمیّهى قم در معرض تقلید مردم قرار داد. این پیرمردِ کهنِ قوىّالبنیهى معنوى و دینى، این استخوان بسیار مهم و استوار فقه و حوزه؛ خداى متعال این مرد را دهها سال نگه داشت براى این روزها؛ این چیز عجیبى است. آن وقتى که ماها در قم بودیم و این مرجع بزرگوار را، حضرت آیتالله‌العظمىٰ آقاى اراکى را میدیدیم، ایشان مردى بود علمش مورد قبول همه، تقوایش مورد قبول همه امّا احتمال مرجعیّت ایشان نمیرفت؛ از بس ایشان کنار میگرفت خودش را از این خطوطى که به مرجعیّت منتهى میشود؛ خودش را ایشان کنار میگرفت؛ به زهد و ورع و تقوا و کنارهگیرى معروف بود. خداى متعال این مرد را نگه داشت، عمر او را طولانى کرد، حواس او را حفظ کرد، قوّت معنوى و روحى و علمى او را حفظ کرد براى امروز. و من به شما عرض کنم، در همهى زمانها در این حوزه‌ی علمیّهى قم به فضل پروردگار، شخصیّتهایى هستند، رجالى هستند که شما براى تقلید از آنها هیچ مشکلى پیدا نخواهید کرد. امروز هم ممکن است شما آنها را نشناسید؛ ممکن است تا قبل از آن لحظهى لازم، کسى آنها را نشناسد   به عنوان مرجع نشناسد، نه اینکه یک آدم ناشناسى بیاید بعد که مطرح شد، مىبینند عجب، این آقا سى سال، چهل سال، پنجاه سال در این حوزه مشغول خدمت، مشغول تدریس [بود]، کسى به فکر ایشان نبود که ایشان هم براى مرجعیّت مناسب است. اینجور خدا ذخایر را حفظ میکند براى روز معیّن. و به فضل الهى حوزههاى علمیّهى شیعه و امروز بیشتر از همه و بالاتر از همه با یک فاصلهى زیادى، حوزهى علمیّهى قم به فضل الهى سرشار است از این ذخایر. گذشتگان ما کار کردند، بزرگان ما کار کردند، فقهاى بزرگ کار کردند در این حوزهها؛ ذخایر در این حوزه هست، منتها لزومى ندارد که بیایند صف بکشند جلوى مردم که آقا ما هم حالا هستیم. در حوزهى علمیّهى قم هستند؛ آن روزى که خداى متعال اراده بفرماید، اینها آشکار خواهند شد؛ خداى متعال آنها را نشان خواهد داد. امروز یکىشان را نشان داد، براى مردم کافى است. یک روزى باز اگر احتیاج بشود، کسانى را خداى متعال از آن بزرگان عرضه خواهد کرد و مردم براى تقلیدشان دچار هیچ مشکلى نخواهند شد به فضل پروردگار. دشمن میخواست از این طریق هم مردم را مأیوس کند و اضطراب درست کند.

هوشیار باید بود؛ ملّت ایران باید هوشیار باشند. شما به برکت هوشیارىتان بحمدالله توانستید این راه دشوار را تا اینجا طى کنید. هوشیارى همراه با اتّکاء به خدا و توجّه و توسّل به ولىّعصر (ارواحنا فداه)، اتّحاد کلمه را حفظ کردن، از دشمن نترسیدن و از خدا ترسیدن، اینها موجب شد که شما بتوانید این راه را تا امروز طى کنید. انشاءالله در آینده هم خداى متعال کمک خواهد کرد و به فضل پروردگار، این جامعهى اسلامى از لحاظ مادّى و معنوى همان جامعهى نمونهاى خواهد شد که همهى ملّتهاى دنیا به سمت او، دلهایشان کشش و جذبه پیدا کند.

پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد امام بزرگوار را با اولیاى خودت محشور کن؛ بزرگان ما، فقهاى ما، عزیزان ما، فضلاى ما را در کنف حمایت خودت حفظ کن؛ ملّت ما را روزبهروز در این راه ثابتقدمتر و استوارتر بدار؛ شرّ دشمنان این ملّت را از اسلام و مسلمین کوتاه بفرما.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و‌ برکاته
 
 
 بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۳۹
 سورهى بقره، بخشى از آیهى ۳۱؛ «و [خدا] همه‌ی [معانى] نامها را به آدم آموخت ...»
 سورهى هود، آیهى ۷۵؛ «زیرا ابراهیم، بردبار و نرم‌دل و بازگشتکننده [به سوى خدا] بود.»
 والی، حافظ
 نهجالبلاغه، نامهى ۵۳؛ «ثُمَّ اللهَ اللهَ فى الطَّبَقَةِ السُّفلىٰ ... وَ تَفَقَّدَ اُمورَ مَن لا یَصِلُ اِلَیکَ مِنهُم مِمَّن تَقتَحِمُهُ العُیونُ وَ تَحقِرُهُ الرِّجال.»
 نهج البلاغه، خطبهى ۹۳؛ «فَاِنّى فَقَأتُ عَینَ الفِتنَةِ وَ لَم یَکُن لِیَجتَرِئَ عَلَیها اَحَدٌ غَیرى.»
 ر.ک: خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران (۱۳۷۱/۱/۷)
 نهجالبلاغه، نامهى ۴۵؛ «اَلا وَ اِنَّکم لاتَقدِرونَ عَلىٰ ذلِک.»
 ستمکاران؛ طرف‌داران معاویه در مقابل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در واقعه‌ی صفّین.
(۱۰ خوارج؛ گروهی از مسلمانان که بر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) شوریدند و با او جنگیدند.
(۱۱ عهدشکنندگان؛ گروهی که در مدینه با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بیعت کردند و در بصره عهد خود را شکستند و با ایشان جنگ کردند.
(۱۲ به مناسبت روز جهانى همبستگى با مسلمانان بوسنى و هرزگوین
(۱۳ آیتالله‌‌العظمىٰ سیّدمحمّدرضا گلپایگانى
 

جمله‌های برگزیده این دیدار
آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی