مسئلهی امامت همانی است که امام صادق (علیه السّلام) در تبیین آن در منیٰ در حضور جمعیّتهای مردم فریاد کشید: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ الاِمام. 1400/02/12
لینک ثابت
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) / شیعه جعفری / جعفر صادق/ امام صادق/ جعفربن محمد/ امام ششم
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحهی قبلی اینجا کلیک کنید.
مسئلهی امامت همانی است که امام صادق (علیه السّلام) در تبیین آن در منیٰ در حضور جمعیّتهای مردم فریاد کشید: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ الاِمام. 1400/02/12 لینک ثابت حضرت ابیعبدالله جعفربنمحمّدالصّادق (علیهالصّلاةوالسّلام) گستردهترین تلاشها را برای توسعهی مفاهیم اسلامی و تحقّق تعالیم پیامبر متحمّل شد.1393/10/19
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان بیست و هشتمین کنفرانس بینالمللى وحدت اسلامى
لینک ثابت
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) جملههای برگزیده امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) وصی بحق پیغمبر و ناشر افکار صحیح اسلامی و اسلام ناب است. 1388/12/13 لینک ثابت امام صادق (علیهالسّلام) در بیمارىِ رحلت به وصىّشان میفرمایند از ما نیست کسی که نماز را سبک بشمارد. 1387/08/29
بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هفدهمین اجلاس نماز
لینک ثابت
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) جملههای برگزیده امام به حق ناطق، جعفر بن محمّد الصّادق (علیه الصّلاه و السّلام)...؛ در دوران زندگی، بیش از دیگر امامان فرصت پیدا کردند که معارف اهل بیت را ـ یعنی معارف اسلام ناب را ـ به دلهای مشتاق و تشنهلبان برسانند اشتباه است اگر کسی خیال کند همهی آن هزاران نفری که از امام صادق درس آموختند، شیعیان و معتقدان به امامت آن بزرگوار بودند؛ نه، بسیاری بودند که به امامت امام صادق ـ آنچنانی که شیعه معتقد است ـ معتقد نبودند؛ اما از دانش امام صادق و از معارف اسلامی که در اختیار آن بزرگوار بود استفاده میکردند. در روایات ما بسیار است روایاتی که راویان آنها از اهل سنتند ـ از غیر شیعه هستند ـ اما از حضرت ابی عبدالله الصّادق نقل میکنند و روایت میکنند. 1387/01/01 لینک ثابت امام به حق ناطق، جعفر بن محمّد الصّادق (علیه الصّلاه و السّلام)؛ در دوران زندگی، بیش از دیگر امامان فرصت پیدا کردند که معارف اهل بیت را به دلهای مشتاق و تشنهلبان برسانند .1387/01/01 لینک ثابت امروز دنیای اسلام و امت اسلامی نیازمند معارف امام صادق (ع)و اهلبیت(ع) است. 1387/01/01 لینک ثابت دنیای اسلام محتاج دانستن معارف اهل بیت و تعالیم امام صادق(ع) و سایر ائمه(ع) است.1387/01/01 لینک ثابت برکات روز ولادت امام بهحقناطق، حضرت جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهم سلاماللَّه و رحمته) برای مسلمانها بسیار عظیم است. 1386/01/17 لینک ثابت بین حرکت امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) و بهطور کلی حرکت عمومی ائمهی هدی (علیهمالسّلام)، بخصوص نُه امامی که از بعد از حادثهی عاشورا تا زمان غیبت حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) این منصب را داشتند، با رفتار و هویت و حرکت بسیجىِ امروز ملت ما، رابطهیی وجود دارد. وقتی شما به تاریخ اسلام نگاه میکنید، مقطعی را میبینید که در آن، خلافت - یعنی حکومت مبتنی بر پایههای دین - تبدیل شده است به سلطنت، که یکی از مقاطع بسیار خطرناک تاریخ اسلام است. ... نتیجهی این اتفاق این بود که جامعهیی که بر اساس ارزشهای دینی و اسلامی و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانیت پدید آمده بود، مسیر خودش را بهصورت فاحشی تغییر داد. وقتی از منبع و مرکز حکومت یک جامعه، تقوا نتراود، صلاح و دین و معرفت و هدایت سرازیر نشود، بلکه بهعکس، از رأس قلهی جامعه، دنیاطلبی، اشرافیگری، مادهگرایی، شهوتپرستی صادر شود و بروز کند، معلوم است که در یک چنین جامعهیی، چه بر سر ارزشهای اصیل و والا خواهد آمد. و این اتفاق در یک برههیی، سالها بعد از وفات نبی مکرم اسلام، در تاریخ صدر اسلام پیش آمد. در چنین شرایطی، دلسوزان و مؤمنان صادق، چه وظیفهیی دارند؟ در رأس همه، آن کسانی که بیش از همه وظیفه دارند، امامان معصوم هستند؛ زیرا خدای متعال به آنها از علم خود، از روح خود، از هدایت خود، نصیب وافری داده است؛ آنها را عالم و معصوم و هدایتکننده و هدایتشونده قرار داده است. ائمهی ما در این دوران، وظیفهی خودشان دانستند که در مقابل این انحراف عجیب بایستند. آنها مدتی با ایستادگىِ رویاروی و واضح سیاسی - مثل دوران امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) که اثر خود را گذاشت - کار خود را کردند. آن کار، شعلهی اعتراضِ عمیقی را به وضعیت تازهی پدیدآمدهی انحرافی در جامعهی اسلامی برافروخت و بعد از آن، در دوران ائمهی بعدی، این کار با دشواری بسیار پیچیده و پُررنجی ادامه پیدا کرد. ائمهی اطهار (علیهمالسّلام) وظیفهی خود میدانستند که هم پایهی ارزشها و تفکر اسلامی را در ذهنیت جامعه مستحکم و عمیق نمایند و هم سعی کنند که بنای آن سلطنت پدید آمده و بناحق بر جای نبوت نشسته را منهدم و ویران کنند و یک بنای حقیقی و صحیحی بهوجود بیاورند. ائمه (علیهمالسّلام)، این دو کار را میکردند. ... ائمه (علیهمالسّلام)، مبارزهی بسیار پُررنج و پُرتلاش و پُرمحتوا و فراگیری را میکردند؛ هم در زمینهی معنوی و فرهنگی؛ برای حفظ پایههای اعتقاد اسلامی و جلوگیری از انحرافی که در جهت بنای حکومت سلطنتی ممکن بود بهوجود بیاید، که بهوجود آمده بود؛ هم در جهت مبارزهی سیاسی. اوج این حرکت در زمان امام صادق بود. نمیشود گفت در زمانهای دیگر، این حرکت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (علیهالسّلام) و در زمانهای دیگر هم همینطور بود؛ منتها زمانه در دوران امام صادق (علیهالسّلام) یک فرصت و فسحتی را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند کاری بکنند که با پایههای معرفت اسلامىِ صحیح در جامعه، آنچنان مستحکم بشود که تحریفها دیگر نتواند این پایهها را از بین ببرد. ایشان این کار را کرد، تا این زمینه بماند و در هر دورهیی از دورههای تاریخ، کسانی که لایق هستند، بتوانند از این زمینه استفاده کنند و نظام اسلامی و مبنای مبتنی بر ارزشهای اسلامی را بهوجود بیاورند و این بنای رفیع را بسازند. این، کارِ امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) است.1384/09/07
بیانات در دیدار هزاران نفر از بسیجیان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع)
لینک ثابت
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) فیش موضوعی بین حرکت امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) و بهطور کلی حرکت عمومی ائمهی هدی (علیهمالسّلام)، با رفتار و هویت و حرکت بسیجىِ امروز ملت ما، رابطه وجود دارد. 1384/09/07
بیانات در دیدار هزاران نفر از بسیجیان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع)
لینک ثابت
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) جملههای برگزیده زمانه در دوران امام صادق (علیهالسّلام) یک فرصت و فسحتی را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند کاری بکنند که با پایههای معرفت اسلامىِ صحیح در جامعه، آنچنان مستحکم بشود که تحریفها دیگر نتواند این پایهها را از بین ببرد. 1384/09/07
بیانات در دیدار هزاران نفر از بسیجیان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع)
لینک ثابت
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) جملههای برگزیده امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام به شاگرد خود فرمود: چنانچه تو گوهر گرانبهایی در دست داشته باشی، همه دنیا اگر بگویند این سنگ است و تو بدانی که این گوهرِ گرانبهاست، حرف همه دنیا را باور نمیکنی. اگر یک سنگ در دستت داشته باشی، همه دنیا بگویند این گوهرِ گرانبهاست، باز هم به حرف آنها گوش نمیکنی؛ میبینی که سنگ است. وقتی گوهر گرانبهایی وجود دارد، اگر همه دنیا بگویند آنچه در دست داری، بیارزش است، میبینی متاع باارزشی است. 1382/11/24 لینک ثابت ما [روحانیون] در حرکت این قطار جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، باید دایم سهیم باشیم. نمیشود عالم دینی خودش را کنار بکشد و بگوید به من ربطی ندارد. چهطور ربطی ندارد؟! حکومت دین، حکومت اسلام، به ما ربطی ندارد؟! اگر در گوشهیی از زوایای عالم که از ما هزاران فرسنگ فاصله داشت، حکومتی بر اساس دین تشکیل میشد، من و شما وظیفه داشتیم که به آن حکومت کمک کنیم. اقامهی دین، وظیفه است. حاکمیت دین، هدف مهم همهی ادیان است؛ «لیقوم النّاس بالقسط» . قیام به قسط، قیام به عدل و حاکمیت الهی، هدف بزرگ ادیان است. اصلًا ائمهی ما (علیهم الصّلاة و السّلام) تمام زجر و مصیبتشان به خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهی بودند؛ و الّا اگر امام صادق و امام باقر (صلوات الله علیهما) یکگوشه مینشستند و چند نفر دور خودشان جمع میکردند و فقط یک مسألهی شرعی میگفتند، کسی به آنها کاری نداشت. خود امام صادق در یک حدیث میفرماید: «هذا أبو حنیفة له اصحاب و هذا الحسن البصری له اصحاب» ؛ ابو حنیفه اصحاب دارد، حسن بصری اصحاب دارد. پس، چرا به آنها کاری ندارند؟ چون میدانند که آن حضرت داعیهی امامت دارد؛ اما آنها داعیهی امامت نداشتند. ابو حنیفه داعیهی امامت نداشت. این علمای معروف اهل سنت محدثان و فقهایشان داعیهی امامت نداشتند. اینها امام زمان را که هارون، منصور و عبد الملک بود، قبول داشتند. میگویند وقتی سلیمان بن عبد الملک از دنیا رفت، کتب محمّد بن شهاب زهری را از خزانهی او بیرون آوردند. امام زمانش سلیمان بن عبد الملک بود؛ برای او کتاب مینوشت. امام یعنی چه؟ امام یعنی رئیس دین و دنیا. او رئیس دین و دنیا بود. حتّی بااینکه به حسب ظاهر، هارون و بقیهی خلفای جوری که بودند، درسی نخوانده بودند؛ چون آنها وقت درس خواندن که نداشتند، شاهزاده و آقازاده بودند، مشغول پلو چلو خوردن و شکار و عیاشی و این حرفها بودند تا به خلافت میرسیدند؛ موقع خلافت هم جوان بودند، مثلًا هارون الرشید بیست و دوساله بود که به خلافت رسید؛ بعضیها بیستوپنجساله یا سیساله بودند و درسی نخوانده بودند؛ درعینحال همان عباد و زهادی که اسمهایشان را شنیدهاید از قبیل عمروبنعبیدها و غیر ذلک وقتیکه هارون با آنها روبهرو میشد، اعتراف میکردند که هارون افقه از آنهاست! مالک در مدینه بهوسیلهی استاندار مدینه سر قضیهیی کتک خورد؛ بعد خلیفه از او عذرخواهی فراوان کرد و برایش پول فرستاد. بعد از سفر مکه، به مدینه رفت و از او استمالت کرد. بعد با اصحاب ابو حنیفه که از لحاظ فقهی با مالک مخالف بودند شروع به بحث کرد و عقاید مالک را اثبات نمود. یعنی چه؟ یعنی مجتهد و فقیه بود؛ رئیس دین و دنیا بود. اینها ادعای امامت نداشتند؛ کسی که ادعای امامت داشت، او همین امام مظلوم و عزیز ما بود؛ امام صادق (علیهالسّلام)، امام باقر (علیهالسّلام)، امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام). آنها این را میفهمیدند؛ یعنی واضح بود. البته گاهی در مقابل خلفا تقیه میکردند، اما معلوم بود که داعیهی امامت داشتند. شیعیان آنان در همه جا تعبیر این معنا را میکردند. وقتیکه میخواستند در مورد موسی بن جعفر (سلاماللهعلیه) سعایت کنند، تا هارون ایشان را به زندان ببرد، آن شخصی که پیش هارون آمد و سعایت کرد، گفت: «خلیفتان فی الارض موسی بن جعفر بالمدینة یجبی له الخراج و انت بالعراق یجبی لک الخراج» پرسید: آیا برای دو خلیفه خراج جمع میشود؟ هارون گفت: برای چه کسی غیر از من؟ گفت: از خراسان و هرات و جاهای مختلف، مردم خمس مالشان را پیش موسی بن جعفر میبرند. پس درست توجه کنید، مسئله، مسألهی داعیهی خلافت و امامت بود. در راه این داعیه، ائمهی ما کشته شدند، یا به زندان رفتند. امامت یعنی چه؟ آیا یعنی همین که مسئله بگویی، و دنیا را دیگری اداره کند؟ آیا معنای امامت در نظر شیعه و در نظر مسلمین، این است؟ هیچ مسلمانی این را قائل نیست؛ چطور من و شمای شیعه میتوانیم به این معنا قائل باشیم؟ امام صادق دنبال امامت بود یعنی ریاست دین و دنیا منتها شرایط جور نمیآمد؛ اما ادعا که بود. برای خاطر همین ادعا هم آن بزرگواران را کشتند. پس، این معنای حاکمیت دین است که پیامبران برایش مجاهدت کردند، و ائمه برایش کشته شدند. حالا حاکمیت دین، در بلد و در وطن خود ما نه آن سر دنیا به وجود آمده است؛ آیا میشود یک نفر بگوید من دیندارم، من آخوندم، اما خودش را سرباز این دین نداند؟ مگر چنین چیزی میشود؟ هرکسی که ادعای دینداری کند و حاکمیتی را که بر مبنای دین است، از خود نداند و دفاع از آن را وظیفهی خود نشمارد، دروغ میگوید. وقتیکه میگوییم دروغ میگوید، یعنی اشتباه میکند و خلاف واقع میگوید؛ ولی نمیفهمد. بعضیها ملتفت نیستند، تشخیصشان چیز دیگر است و منکرند که این برنامهها بر اساس دین است.1370/05/30
بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان لرستان
لینک ثابت
روحانیها, حاکمیت اسلام, حاکمیت دین, امامت و ولایت, اقامه دین, حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام), سلیمان بن عبد الملک, خلفای بنیعباس, حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام), دخالت روحانیون در حکومت دینی, تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا روایت تاریخی اقامهی دین، وظیفه است. حاکمیت دین، هدف مهم همهی ادیان است؛ «لیقوم النّاس بالقسط». قیام به قسط، قیام به عدل و حاکمیت الهی، هدف بزرگ ادیان است. اصلاً ائمهی ما(علیهمالصّلاةوالسّلام) تمام زجر و مصیبتشان به خاطر این بود که دنبال حاکمیت الهی بودند؛ والّا اگر امام صادق و امام باقر(صلواتاللَّهعلیهما) یک گوشه مینشستند و چندنفر دور خودشان جمع میکردند و فقط یک مسألهی شرعی میگفتند، کسی به آنها کاری نداشت. خود امام صادق در یک حدیث میفرماید: «هذا ابوحنیفة له اصحاب و هذا الحسن البصری له اصحاب»؛ ابوحنیفه اصحاب دارد، حسن بصری اصحاب دارد. پس، چرا به آنها کاری ندارند؟ چون میدانند که آن حضرت داعیهی امامت دارد؛ اما آنها داعیهی امامت نداشتند. ابوحنیفه داعیهی امامت نداشت. این علمای معروف اهل سنت - محدثان و فقهایشان - داعیهی امامت نداشتند. اینها امام زمان را که هارون، منصور و عبدالملک بود، قبول داشتند... اینها ادعای امامت نداشتند؛ کسی که ادعای امامت داشت، او همین امام مظلوم و عزیز ما بود؛ امام صادق(علیهالسّلام)، امام باقر(علیهالسّلام)، امام موسیبنجعفر (علیهالسّلام). آنها این را میفهمیدند؛ یعنی واضح بود. البته گاهی در مقابل خلفا تقیه میکردند، اما معلوم بود که داعیهی امامت داشتند. 1370/05/30 لینک ثابت این مقطع سیوپنج ساله (از 148 تا 183 هجری) یعنی دوران امامت حضرت ابیالحسن موسیبن جعفر(علیهماالسّلام) یکی از مهمترین مقاطع زندگینامهی ائمه(علیهمالسّلام) است. دو تن مقتدرترین سلاطین بنی عباس - منصور و هارون - و دو تن از جبّارترین آنان - مهدی و هادی - در آن حکومت میکردند. بسی از قیامها و شورشها و شورشگرها در خراسان، در افریقیه، در جزیرهی موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطاری دیگر، سرکوب و منقاد گردیده و در ناحیهی شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامی، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عباسیان افزوده بود. جریانهای فکری و عقیدتی در این دوران، برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات، انباشته و حربهیی در دست قدرتمداران و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را بر عَلَمدارانِ صحنهی معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود. شعر و هنر، فقه و حدیث و حتّی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنیامیه و نه همچون دهسالهی اول دوران بنیعباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون که در هر یک، حکومت مسلط وقت، به نحوی تهدید میشد؛ تهدیدی جدی دستگاه خلافت را نمیلرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت (علیهمالسّلام) غافل نمیساخت. در این دوران، تنها چیزی که میتوانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی اهل بیت (علیهمالسّلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگیناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوهی الهی «تقیه». و بدین ترتیب است که عظمت حیرتآور و دهشتانگیز جهاد حضرتموسیبنجعفر (علیهوعلیابائهالتحیّةوالسّلام) آشکار میگردد. باید عرض کنم که کاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه که به فحص و شرح زندگی امام موسیبن جعفر(علیهماالسّلام) پرداختهاند، سهم شایستهیی از توجه و تفطن را که باید به حادثهی عظیم و بینظیر «حبس طویلالمدّة»ی این امام هُمام اختصاص مییافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل ماندهاند. در زندگینامهی آن امام عالیمقام، سخن از حوادث گوناگون و بیارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلالهی پیامبر (صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم) و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همهی عمر سیوپنج سالهی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام میماند. تشریح و تبیین این خط است که همهی اجزای این زندگی پرفیض را به یکدیگر مرتبط میسازد و تصویری واضح و متکامل و جهتدار که در آن هر پدیدهیی و هر حادثهیی و هر حرکتی، دارای معنایی است، ارایه میکند. چرا حضرت امام صادق(علیهالسّلام) به «مفضّل» میفرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جای تصریح به کنایه میگوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفی میکند؟ و چرا بالاخره در وصیتنامهی خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر میآورد که نخستین آنان «منصور عباسی» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنانکه پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمیدانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب میکند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز میگشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمهیی به نام «حسنبن عبداللَّه» سخن را به معرفت امام میکشاند و آنگاه خود را امام مفترضالطّاعة، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفهی عباسی در آن متمکن بود، معرفی میکند؟ چرا به «علیبنیقطین» که صاحبمنصب بلندپایهی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان میدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا میخواند؟ چگونه و با چه وسیلهیی آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستردهی اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید میآورد و شبکهیی که تا چین گسترده است، میسازد؟ چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی»، هر کدام در برههیی از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته میشود، آن حضرت در برههیی از دوران سیوپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفهی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه دربارهی من از شما پرسید، بگویید او را نمیشناسیم و نمیدانیم کجاست؟ چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حدّ اعلی تجلیل میکند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را میدهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک میکند که بر همهی کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفهی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن میشود که آن حضرت را به زندانی سخت میافکند و پس از سالها حبس، حتّی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار مییابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید میکند؟ اینها و صدها حادثهی توجه برانگیز و پرمعنی و در عین حال ظاهراً بیارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسیبنجعفر(علیهمالسّلام) هنگامی معنی میشود و ربط مییابد که ما آن رشتهی مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزهی ائمه(علیهمالسّلام) است که در تمام دوران دویستوپنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایهی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیاً، تبیین مسألهی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعهی اسلامی و ثالثاً، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهواله) و همهی پیامبران؛ یعنی اقامهی قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنهی حکومت و سپردن زمام ادارهی زندگی به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند. امام موسیبنجعفر(علیهالسّلام) نیز همهی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگیهای خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتی مییافت؛ عیناً مانند دیگر ائمهی هشتگانه، از زمان امام سجاد(علیهالسّلام) تا امام عسکری(علیهالسّلام) که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتی در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگی آنان، دورهی چهارم از زندگی دویستوپنجاه ساله را تشکیل میدهد که خود نیز به مرحلههایی تقسیم میگردد. جای آن است که این بحث اساسی، از این دیدگاه مورد توجه فضلا و محققان قرار گیرد و در آیینهی این دوران پرشکوه و این مجاهدت بینظیر، راه کمال مسلمین و مخصوصاً پیروان و دوستداران اهل بیت پیامبر(صلّیاللَّهعلیهواله) آشکار گردد. بیشک مجامعی از این قبیل، فرصتهای مغتنم و دیریابی را در اختیار پژوهندگان این حقیقت میگذارد.1368/07/26
پیام به سوّمین کنگرهی جهانى حضرت امام رضا (علیه السّلام)
لینک ثابت
حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام), انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, خلفای بنیعباس, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام), تقیه, تاریخ حکومتهای اموی و عباسی روایت تاریخی |