انس امام(ره) با مناجات شعبانیّه و دعای کمیل ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است؛ ورود در عرصهی ضیافت الهی احتیاج به آمادگیهایی دارد، این آمادگیها را در خودمان به وجود بیاوریم.
کار شما جوانهای عزیز آسانتر از ما است. جوانها با دلهای پاکشان، با دلهای صافشان، با عدم آلودگیهایی که در طول زمان برای انسان به وجود میآید، بیشتر آمادگی دارند؛ و قدر بدانند این آمادگی را، این دعاهای ماه مبارک شعبان را، بخصوص این مناجات [شعبانیّه] را؛ مناجات معروفی که از ائمّه (علیهمالسّلام) نقل شده است. بنده یکوقتی از امام بزرگوار سؤال کردم که در بین این دعاهای مأثور از اهلبیت (علیهمالسّلام)، شما بیشتر دلبستهی کدام دعا هستید و به آن اُنس دارید؛ فرمودند مناجات شعبانیّه و دعای کمیل. ایشان، این مرد عارفِ پختهی عملکنندهی در راه خدا، به این دو دعا توجّه داشتند. انشاءالله که در این ایّام باقیمانده همهمان بتوانیم از این روزها استفاده کنیم و خودمان را در این وادی رحمت الهی به معنویّت وارد کنیم و بهره ببریم؛ اصل این است.1396/02/27
حمایت امام(ره) از ارتش یکی از بهترین و هوشمندانهترین کارهای بزرگ امام عزیزمان، تعیین روز ارتش بود؛ این کار همچنانکه پایهی ارتش را محکم کرد، ریشهی ارتش را در [این] سرزمین مستحکم کرد، خیلی از توطئهگران و خیالپردازان را مأیوس کرد؛ آنها فکرهای دیگری کرده بودند. تعیین روز ارتش از طرف امام به این معنا بود که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، ارتش را با همین هویّت، با همین مجموعه قبول دارد و تأیید میکند. خب، آن هویّت از لحاظ مردمشناسی، انسانشناسی و تشکیلاتشناسی قابل تأمّل بود؛ یعنی یک بدنهی مسلمان و مؤمن مثل بقیّهی مردم و یک رأس نامطمئن و احیاناً خُلَلوفُرَجی در درون سازمان؛ اینجوری بود. امّا امام برای اینکه هرگونه توطئهای را در مورد نیروهای مسلّح و ارتش جمهوری اسلامی خنثی بکند، روز ارتش را معیّن کرد؛ یعنی من همین ارتش را، با همین خصوصیّاتش قبول دارم و نظام اسلامی [هم] قبول دارد. حالا بنده که دهها بار، دهها جلسه در خصوصیّات ارتش با امام (رضواناللهعلیه) صحبت خصوصی کرده بودم -یا دو به دو یا با حضور بعضی دیگر- میدانم این فکر قلبی و عمیق امام بود که باید ارتش را حمایت کرد، باید ارتش را حفظ کرد، باید ارتش را تقویت کرد که انصافاً فکر درستی بود.1396/01/30
محرومیت مردم ایران از نماز جمعه در دوران حکومت طاغوت ما قدردان نماز جمعه هستیم، از خدای متعال هم واقعاً متشکّریم. یکوقتی با ائمّهی جمعه، خدمت امام رفته بودیم؛ آن سالهای اوّل که تازه تشکیل شده بود و امام هم بنده را مفتخر کرده بودند به امامت جمعهی تهران، ما با ائمّهی جمعه خدمت ایشان رفتیم و بنده یک صحبتی کردم. آن جملهای که من گفتم که از دلم برآمده بود، این بود که گفتم همچنانکه خدای متعال برای مردم لیلةالقدر را قرار داد، و در تفسیر سورهی انّاانزلنا از ائمّه (علیهمالسّلام) نقل شده است که در حکومت بنیامیّه هزار ماه گذشت و مردم لیلةالقدر نداشتند -هزار ماه حکومت بنیامیّه بود، در آن هزار ماه لیلةالقدر نبود و مردم محروم بودند از این لیلةالقدر؛ این در روایات ما هست- همینطور ما از نماز جمعه در دوران حکومت طاغوت محروم بودیم. در بعضی از شهرها، بهعنوان همان روش قدیم، حکّام یک نفر را معیّن میکردند و میگذاشتند. البتّه در بعضی از شهرها هم مثل مشهد، امامجمعهی محترم و مکرّمی بود -مرحوم آقای حاج شیخ غلامحسین تبریزی که مرد بسیار: هم عالم، هم متّقی، هم زاهد [بود]- که ربطی به حکومت نداشت؛ ازاینقبیل هم داشتیم، لکن در خیلی از شهرهای دیگر، امامجمعه منصوب آن حکومتهای طاغوت بود؛ مردم هم نمیرفتند و اعتنا هم نمیکردند. آن نماز جمعهای که حاکم طاغوتی آن را بگذارد، برای مردم جذّاب نیست و مردم هم نمیرفتند. گفتم ما در سالهای متمادی محروم بودیم از نماز جمعه و شما نماز جمعه را به ما دادید، به ملّت ایران دادید. واقعاً نعمت بزرگی است.1394/10/14
عرفان نظری باید به عرفان عملی و سلوک بینجامد. بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته میشود: «الانسان عدوّ لما جهله». بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیهی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک. عرفان نظری باید به سلوک بینجامد. خب، موضوع عرفان، ذات مقدس پروردگار است. موضوع عرفان، خداست. از این جهت، برتر از همهی علوم است. خب، این خدا باید در زندگی کسی که اهل عرفان است، تجلی پیدا کند. ما کسانی را دیدیم که گفته میشد در عرفان نظری از همه بهترند، اما در عرفان عملی یک قدم برنداشته بودند. ما افراد اینجوری را دیدیم و درک کردیم که اصلاً مسائل سلوکی و اینها را مس نکرده بودند. آنچه که من به آن تکیه دارم، این است که واقعاً یک حرکت عملی دیده شود؛ که این در مورد اهل معقول، به طور عام مطلوب است. آن کسانی هم که به عنوان اهل حکمت و اهل معقول شناخته شدند، غالباً کسانیاند که این جنبهی معنوی در آنها وجود داشته.
حالا شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطرهای نقل کردید؛ خود من هم یک خاطرهای دارم که آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم که شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی کتابها مینویسند که امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آ شیخ محمدعلی اراکی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. میگفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد که درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاهآبادی بوده. یک خاطرهی دیگر هم به مناسبت عرفان نقل کنم. گفتند اوّلی که ایشان مرحوم آقای شاهآبادی را در قم دیده بودند، یک کسی گفته بود آن که شما دنبالش میگردید، این است. مرحوم شاهآبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند که من و فلانی - یک کس دیگری را اسم آوردند، که من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یک درسی برای ما شروع کنید. ایشان اول امتناع میکرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه میخواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشتهایم؛ «مصباح الانس» میخواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»؟! خانهی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام میگفتند از مدرسهی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینکه بالاخره ایشان را وادار کردیم که برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع کرده.ایشان خیلی هم به عرفان علاقهمند بودند. میدانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. خب، حرفهای عرفان نظری، حرفهای پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والّا نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم.1391/11/23
تبدیل ستاد انقلاب فرهنگی به شورای انقلاب فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی جزو نهادهای قطعی نظام است. خب، قبل از این شورا، ستاد انقلاب فرهنگی بود، که امام یک عدهای از دوستان را برای مسئلهی دانشگاهها معین کرده بودند. بنده رئیس جمهور بودم، مسئول بودم، حضور داشتم، میآمدیم، میرفتیم؛ به این نتیجه رسیدیم که این کافی نیست؛ ما بایستی اینجا را، هم دائرهاش را وسیعتر کنیم، هم مسئولیتش را بیشتر تبیین کنیم، و هم ضمانت بدهیم. آن وقت رؤسای سه قوه و بعضی دوستان دیگر را وارد کردیم و «شورای عالی انقلاب فرهنگی» را به امام (رضوان اللَّه تعالی علیه) پیشنهاد کردیم، ایشان هم تأیید کردند. خب، چند سال ادامه داشت و روزبهروز تکمیل شده. این شورائی که امروز ما داریم، نسبت به آن شورائی که ما آن وقت داشتیم، کاملتر، قویتر، مجربتر و پختهتر است. علاوه بر این، کارهائی که در این شورا انجام میگیرد، خیلی گستردهتر است و دائرهی وسیعتری دارد. آن وقت بیشتر توجه ما به دانشگاهها بود و اندکی هم به آموزش و پرورش و بخش دیگر؛ امروز دائره خیلی وسیعتر است.1390/03/23
لزوم توجه به توصیه های معنوی به طلاب در کلاس های حوزه کار معنویت، کار دلدادگی به عالم معنا، در حوزه اساس کار است؛ این را باید همه توجه داشته باشیم. کمبود این معنا در حوزه به ما لطمه میزند. در حوزه بحمدلله کسانی هستند که میتوانند از زلال معنویاتی که از دل آنها سرازیر میشود - فقط لقلقهی زبان هم نیست - همهی ما را سیراب کنند؛ بخصوص طلاب جوان را که بیش از همه احتیاج دارند، بیش از همه هم از این بیانات آمادگی و تأثر دارند. گاهی سر درس، استاد به یک مناسبتی دو کلمه چیزی بگوید، طلبه از این رو به آن رو می شود. امام (رضوان الله علیه) به مناسبتهای مختلف سر درس - گاهی روز شروع درس، گاهی روز آخر درس - با آن بیان عجیبی که ایشان در مسائل معنوی و روحی و آن احتظاظات معنوی داشت، گاهی یک جملاتی میگفت، طلبهها گریه می کردند. بعد از رحلت مرحوم آیتالله بروجردی، در مسجد سلماسی برای امام منبر گذاشتند - قبل از آن امام منبر نمیرفت، روی زمین مینشست درس میگفت، ظاهرا به احترام آقای بروجردی - ایشان رفتند روی منبر نشستند. خب چیز جدیدی بود، به امام یک حالت تبسمی دست داد. بعد بلافاصله ایشان تغییر حالت داد و فرمود: روز اولی که مرحوم آقای نائینی (رضوان الله علیه) روی منبر نشست، گریه کرد؛ فرمود این همان منبری است که شیخ انصاری روی آن نشسته، حالا کار به جایی رسیده است که ما باید روی آن بنشینیم. این حرف، طلبهها را، دلها را تکان داد. بعد هم ایشان مفصل صحبت کردند. در مشهد مرحوم آشیخ هاشم قزوینی، مدرس معروف و نامدار حوزه علمیه خراسان که از حیث بیان و تسلط بر مطلب، نظیرش را ما در هیچ حوزهی دیگری ندیدیم؛ نه در قم، نه در نجف، گاهی اوقات وسط درس سطح - درس مکاسب و کفایه - که حدود یک ساعت طول می کشید، ده دقیقه یا بیشتر نصیحت میکرد؛ طلبهها اشک می ریختند. دل جوان آماده است؛ این را از دست ندهید. یک حدیث بخوانید، دو کلمه نصیحت کنید. اول، نصیحت به خود ماست. این حدیث را که من میخوانم، اول کسی که مخاطب است و انشاءالله اول کسی که باید از آن متأثر بشود، خود گویندهی حدیث است؛ برای خودتان هم مفید است. حوزه به این احتیاج دارد. شما ببینید یک نفس گرم مثل حاج میرزا علی آقای قاضی در نجف چقدر برکات درست کرد. شاگردهای مرحوم آقای قاضی هر جا که بودند، مایهی برکت شدند؛ یک نمونهاش مرحوم علامهی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) که قم را روشن کرد؛ چراغ علوم عقلی را در قم ایشان روشن کرد و ادامه داد و با مشکلات ساخت. بقیه تلامذهی مرحوم آقای قاضی و متأثرین از ایشان هر جا بودند، همینجور بود. در تهران، در آذربایجان، در خود نجف، در بروجرد، در جاهای دیگر، هر جا شاگردهای ایشان بودند، مرکز معنویت و مرکز اشعاع روحانیت بودند. نمیشود اینها را ندیده گرفت. طلبه ها را نصیحت کنید. طلبه ها را به تفکر، تأمل، ذکر موت و پرهیز از درس خواندن و تلاش کردن برای رسیدن به مقامات عالی برای جلب توجه مردم به سمت خود، هدایت کنید. طلبهها درس بخوانند لله، فی الله و بالله؛ این آن وقت میشود حوزهی با برکت.1389/08/02
توصیه امام(ره) به بیان عدم تفکیک دین از سیاست در مجامع بین المللی در میدانى که آنها [دشمنان] ترسیم کردهاند، همه دارند بازى مىکنند؛ ولى امام این قاعده را به هم زد؛ رفت روى همان اهداف حقیقىِ خود و براى آنها کار کرد و اسم اسلام را آورد. من شاید یک وقت دیگر هم در جمع شما گفتهام که بنده مىخواستم در یکى از مجامع بینالمللى شرکت کنم. مطالبى فراهم کرده بودم، بردم خدمت ایشان دادم. معمولاً اگر مىخواستم در جایى نطقى داشته باشم، مىدادم ایشان نگاهى بکنند. ایشان مطالب سخنرانى من را نگاه کردند و بعد از دو سه روز آن را به من برگرداندند و در حاشیهاش چند نکته نوشته بودند؛ یکى از آنها این بود که راجع به عدم تفکیک دین از سیاست هم در آنجا صحبت کنید. من اول تعجب کردم. درعینحال رفتم چند صفحه دربارهى همین نکته نوشتم و به متن سخنرانى اضافه کردم. در آن اجتماع بینالمللى حدود صد کشور شرکت داشتند. من این متن را در آنجا خواندم و خودم ملتفت شدم که نقطهى اساسى و اصلى و جذاب نطق که براى همهى آنها تازه و مهم بود، همین قسمت بود؛ در حالىکه مثلاً فکر مىکردم بقیهى مطالب چون لفظ و معناى آن سنجیده انتخاب شده، قشنگتر است؛ اما بعد دیدم این قسمت مهمتر بوده است. اینکه انسان در منبرهاى درجهى یک جهان روى عدم تفکیک دین از سیاست متمرکز شود، یعنى درست سر اصل مطلب رفته است. کسانى هستند که از دهان دشمن حرف مىزنند؛ «و ان کان النّاطق ینطق عن لسان ابلیس». عدهیى در داخل کشور ما راجع به جدایى دین از سیاست قلمفرسایى مىکنند. چند قرن در کشور ما جدایى دین از سیاست، یک واقعیت بوده است؛ امام آمد این ورق را برگرداند و در دنیا این فکر را فریاد کرد.1384/03/14
امام (ره) فرمودند:راجع به عدم تفکیک دین از سیاست صحبت کنید بنده میخواستم در یکی از مجامع بینالمللی شرکت کنم. مطالبی فراهم کرده بودم، بردم خدمت ایشان [امام (ره)]دادم. معمولاً اگر میخواستم در جایی نطقی داشته باشم، میدادم ایشان نگاهی بکنند. ایشان مطالب سخنرانی من را نگاه کردند و بعد از دو سه روز آن را به من برگرداندند و در حاشیهاش چند نکته نوشته بودند؛ یکی از آنها این بود که راجع به عدم تفکیک دین از سیاست هم در آنجا صحبت کنید. من اول تعجب کردم. در عین حال رفتم چند صفحه دربارهی همین نکته نوشتم و به متن سخنرانی اضافه کردم. در آن اجتماع بینالمللی حدود صد کشور شرکت داشتند. من این متن را در آنجا خواندم و خودم ملتفت شدم که نقطهی اساسی و اصلی و جذاب نطق که برای همهی آنها تازه و مهم بود، همین قسمت بود؛ در حالیکه مثلاً فکر میکردم بقیهی مطالب چون لفظ و معنای آن سنجیده انتخاب شده، قشنگتر است؛ اما بعد دیدم این قسمت مهمتر بوده است. اینکه انسان در منبرهای درجهی یک جهان روی عدم تفکیک دین از سیاست متمرکز شود، یعنی درست سر اصل مطلب رفته است. کسانی هستند که از دهان دشمن حرف میزنند؛ «و ان کان النّاطق ینطق عن لسان ابلیس». عدهای در داخل کشور ما راجع به جدایی دین از سیاست قلمفرسایی میکنند. چند قرن در کشور ما جدایی دین از سیاست، یک واقعیت بوده است؛ امام آمد این ورق را برگرداند و در دنیا این فکر را فریاد کرد.1384/03/10
علاقه خاص امام (ره) به دعای کمیل و مناجات شعبانیه رجب، بیشتر ماه نماز است؛ شعبان، بیشتر ماه دعا و روزه است؛ این مناجات شعبانیه را ببینید. من یک وقتی از امام (رضواناللَّهعلیه) پرسیدم در این دعاهای مأثوری که وجود دارد، شما کدام دعا را بیشتر از همه خوشتان میآید و دوست دارید. فرمودند: دعای کمیل و مناجات شعبانیه. اتفاقاً هر دو دعا هم مال ماه شعبان است؛ دعای کمیل که میدانید اصلاً ورود اصلیاش مال شب نیمهی شعبان است، مناجات شعبانیه هم که از ائمه نقل شده، متعلق به ماه شعبان است. لحن این دو دعا به هم نزدیک است؛ هر دو عاشقانه است. در مناجات شعبانیه: «و ان ادخلتنی النّار اعملت اهلها انّی احبّک»؛ جهنم هم که من را ببری، فریاد میکشم تو را دوست دارم. و در دعای کمیل: «لان ترکتنی ناطقا لاضجّن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخنّ الیک صراخ المستصرخین و لابکینّ بکاء الفاقدین»؛ اگر به من در جهنم اجازه بدهی و نطق را از من نگیری، فریاد میکشم؛ فریادِ امیدواران، فریادِ دلدادگان و فریادِ دلباختگان را. باید با اینها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم.1383/07/13
اعتماد کامل امام (ره) به حاج احمدآقا (احمدآقا)این مرد صبور و پُرکار و بسیار جدّى، به معناى حقیقى کلمه، بیشتر عمر مفید خود را در خدمت امام و براى امام و هدفهاى امام گذرانید. امام هم قدر این فرزند باکفایت خود را مىدانستند. حداقل دو مرتبه بنده خودم از امام شنیدم که فرمودند: احمد عزیزترین افراد براى من است. امام از آن آدمهایى نبودند که به عنوان یک کار احساساتى و شخصى، بخواهند به نزدیکان خود اظهار علاقه کنند؛ آن جمله را فرمودند که ما هم بگوییم؛ نفرمودند که فقط خود ما بدانیم. در موارد متعددى امام نسبت به حاج احمد آقا اظهار اعتماد کردند. من فراموش نمىکنم جلسهى بسیار پُرهیجانى را که امام رضواناللَّهعلیه بهطور صریح جلوى من و چند نفر دیگر اظهار کردند که به حاج احمد آقا اعتماد کامل دارند. پس به خاطر امام، خوب است که ما همیشه از یادگار فقید امام تجلیل کنیم.1379/12/26
سختگیری بر کار روحانیون ؛ علت تشکیل دادگاه روحانیت توسط امام وجود دادگاه ویژهى روحانیت اصلاً امتیازى براى روحانیون نیست. شما باید بدانید که یکى از منتقدان سرسخت دادگاه ویژهى روحانیت، عدّهاى از روحانیونند؛ بنابراین امتیازى نیست. این دادگاه، اوّل از طرف امام به عنوان سختگیرى بر کار روحانیون تأسیس شد. علّت تشکیل این دادگاه این بوده که همیشه تصوّر مىشده است روحانیون وقتى وارد یک دادگاه معمولى مىشوند، ممکن است بهطور طبیعى امتیازى برایشان وجود داشته باشد. بالاخره روحانىِ محترمى است و اتّهامى هم دارد؛ ممکن است بین او و یک آدم معمولى تفاوت قائل شوند. وقتى دادگاه ویژهى روحانیت باشد، دیگر این تفاوت وجود ندارد. دادگاه ویژهى روحانیت هم دادگاهى مثل بقیهى دادگاههاست و با یک شعبهى دادگاه دادگسترى تهران تفاوتى ندارد. اینکه شما خیال کنید براى آنها امتیازى وجود دارد، بههیچوجه اینطور نیست. این یک نوع سختگیرى براى آنهاست. من به عنوان یک روحانى - که خودم هم نسبت به مسألهى فساد در روحانیت بسیار حسّاسم - به شما عرض کنم، این دادگاه به نفع است؛ مُضر نیست. البته بعضى افراد جنجال سیاسى به راه مىاندازند و چون فلان روحانىِ متعلّق به فلان خطّ و ربط سیاسى به آنجا برده شده است، علیه دادگاه ویژهى روحانیت جنجال درست مىکنند؛ والّا این دادگاه بههیچوجه امتیازى براى روحانیون نیست و چیز خوب و مفیدى است. امام این دادگاه را تأسیس کردند و از جمله کسانى که به این کار نظر موافق داد، من بودم. ایشان با بعضى از اشخاص - از جمله با من - مشورت کردند. من گفتم این کار بسیار خوبى است. الان هم اعتقادم همین است که چیز خوبى است و امتیازى محسوب نمىشود.1379/12/22
متهم شدن امام (ره) به خشونت توسط دشمنان انقلاب بنده بارها گفتهام، در نماز جمعه هم گفتهام که با یکى دانستن معناى خشونت و مجازات اسلامى مخالفم؛ از هر جناحى هم باشد، فرق نمىکند. وقتى کار بدى صورت گرفت، نمىشود گفت که مثلاً فلان جوانِ خوب، یا فلان جوانِ فلان جناح، یا فلان جوان وابسته به فلان جا این کار را کرده، پس از بدى آن کار یک مقدار کم مىشود؛ نه. وقتى بد است، بد است؛ در این هیچ بحثى نیست. اما یک فاز تبلیغاتى هم وجود دارد که یک جنگ روانى علیه انقلاب راه انداخته است. اوّلین بار چه کسانى اسم خشونت را به عنوان یک نقطه منفى براى کشور ما در دنیا مطرح کردند؟ همان کسانى که دستشان تا مرفق در خون بیگناهان فرو رفته است - یعنى امریکاییها - همان کسانى که تا بهحال هر کسى را مىخواستند، در دنیا غیرقانونى ترور مىکردند؛ اما حالا مىخواهند آن را قانونى کنند! اینها هستند که از خشونت دم مىزنند و خشونت را تقبیح مىکنند. رادیوى صهیونیستى و صهیونیستها هستند که راجع به خشونت بحث مىکنند. اینها به صورت مسائل سیاسى و تبلیغاتى مطرح مىشود. چیزى نیست که انسان بتواند آن را به عنوان یک واقعیت در نظر بگیرد، تا بخواهد درباره آن اظهارنظرى کند. از این هم نباید غفلت کرد. عدّهاى تشنه قدرتند، یا مریضند و یا سفیهاند؛ لذا همان حرفها را مجدّداً تکرار مىکنند. امام بزرگوار را که مظهر رحمت و عطوفت بود، به خشونت متّهم مىکنند. امام یک انسان عارف و حقیقتاً مظهر رحمت بود؛ مردى که آن گونه با صلابت انقلاب را پیش مىبرد، در مقابل مسائل عاطفى آنقدر دقیق بود. من چند بار این را در شخص امام تجربه کردم. در یکى از سفرهاى من به یکى از استانهاى کشور، مادر اسیرى که بعد، فرزندش به شهادت رسید، پیش من آمد و جملهاى را که حاکى از ارادت به امام بود، گفت و تأکید کرد که من آن را به ایشان بگویم. من آمدم به امام گفتم، دیدم ایشان مثل یک انسانِ بهشدّت رنجور، درهم شد و اشک چشمش را پُر کرد. در زمان جنگ نیز که بچهها قلّکهاى پولشان را براى کمک به جبهه به نماز جمعه آورده بودند و هدیه مىکردند، من فرداى آن روز خدمت امام رفتم. ایشان این منظره را از تلویزیون دیده بود و به قدرى بههیجانآمده و متأثّر به نظر مىرسید که من واقعاً تعجّب کردم! امام مظهر احساس بود. انسانى عطوف، مهربان و بهشدّت عاطفى بود. چنین انسانى را به قساوت متّهم کنند. چرا؟ چون در زمان او - در قضیه عملیات مرصاد - حکم قانون نسبت به یک عدّه محارب و آدمکشِ جنایتکار اجرا شده بود. عدّهاى با این مردم جنگیده بودند، که مجازات مشخّصى هم در قانون دارد. امام هم مُرّ قانون را اجرا کرده بود. البته امام که این کار را نکرده بود؛ دستگاههاى مسؤولِ آن موقع انجام داده بودند؛ اما امام را به قساوت متّهم مىکردند! امروز هم یک عدّه آدم غافل، یا سفیه، یا بىاطّلاع از نقشه دشمن، اینها را در داخل تکرار مىکنند. اینها واقعاً ظلم است. کسى بیاید این را - که یک دعواى تبلیغاتى و یک جنگ روانى علیه انقلاب و امام و ارزشهاى اسلامى است - به عنوان مبارزه با خشونت مطرح کند. این به مسأله خشونت چه ربطى دارد؟ نظر همه درباره خشونت معلوم است. همان وقتها امام علیه کسانى که گاهى در بعضى از برخوردها با آدمهایى که ظواهر را رعایت نمىکردند، قدرى تندى بهخرج مىدادند، اطلاعیّه تندى صادر کرد. آنها نیروهاى انقلاب بودند، اما امام حتى علیه آنها اطّلاعیه صادر کرد؛ چون خشونت بهخرج مىدادند و کارشان غیرقانونى و غیرمنطقى بود.1379/12/09
اعتقاد امام (ره) مبنی بر تبعیت از خطوط اسلامی در اقتصاد حکومت اسلامی و ولایت فقیهی که امام آوردند و ابتکار و مطرح کردند به همان معنای حکومت اسلامی است؛ یعنی حکومت اسلام، حکومت دین و حکومت شریعت، به همین معنا فهمیده شود.
ممکن است فقهاو فضلای ما تلاش کنند و فقهی را که در اختیار ماست و ضعفها و کمبودهای فراوانی هم دارد، پالایش کنند. این بحث دیگری است؛ این کار را بکنند؛ اما چیزیکه باید مطرح باشد - و نظر امام قطعاً این بود - این است که مِلئ فضای جامعه، با شریعت و فقه و احکام و عمل اسلامی پُر شود. ایشان غیر از این را در هیچ موردی قبول نداشتند. من یک وقت درباره ولایت فقیه با ایشان صحبت میکردم؛ گفتم قبل از انقلاب، ما با بعضی از فضلا و دوستان بحث داشتیم؛ بعضیها میگفتند اسلام شیوه خاصّی در باب اقتصاد ندارد. هر شیوهای که بتواند آرمانهای اسلامی - مثلاً عدالت - را تأمین کند، اسلامی است؛ ولی عقیده ما این بود که نه، اسلام خطوطی معیّن کرده و شیوهای بنا نهاده و چارچوبی برای اقتصاد اسلامی درست کرده و این چارچوب باید تبعیّت شود. ایشان گفتند: بله، این درست است. من نمیخواهم به این قضیه استناد کنم که این حرف درست است؛ میخواهم استناد کنم که نظر امام این بود؛ یعنی ایشان به کمتر از این اصلاً قانع نمیشدند. آنجایی هم که بحث سرِ احکام ثانوی بود، ایشان به عنوان یک حکم اسلامی و فقهی بر آن تأکید میکردند. ایشان تا آخر هم همینطور بودند. در خصوص غنا - موسیقی - ایشان حرف جدیدی مطرح کردند. مبنای فقهی ایشان اینطور بود. برای این قضیه، ایشان استناد فقهی داشتند. البته چیزیکه در کتاب مکاسب گفتند، در جهاتی با این تفاوت دارد؛ اما براساس مبنای فقهی میگفتند؛ بر اساس ضرورت و مصلحت و پسند دنیا نبود. البته ممکن است کسی با کلیّات و جزئیّاتِ این نظر موافقت نداشته باشد؛ خیلی خوب، نظر خودش است؛ لیکن نظر امام تحریف نشود. شما باید خیلی مراقبت کنید که نظر امام واقعاً به گونهای درآید که در کلمات و کتابها و حرفها و منش ایشان معلوم است. این نکته خیلی مهمّ است و به نظر من یک مسؤولیت تاریخی و امانتی بردوش شماست.1378/11/04
دادگاه ویژه روحانیت؛ یکی از حسنات امام (ره) [دادگاه روحانیت] یکى از حسنات امام است و خلاف قانون نیست؛ قانون اساسى آن را نفى نکرده است. من در اینجا فلسفهى دادگاه ویژهى روحانیت را براى شما بگویم. ببینید؛ در نظامى که مسؤولان بلندپایهى کشور مىتوانند روحانى باشند - مثل رئیس جمهور - یا باید روحانى باشند - مثل رئیس قوّهى قضایّیه (رئیس قوّهى قضاییّه شرایطى دارد که در غیرروحانیون نیست؛ باید مجتهد باشد) - یا نمایندگان مجلس که مىتوانند روحانى باشند، مىتوانند غیرروحانى باشند؛ یعنى روحانیون براى اینکه در داخل تشکیلات نظام بیایند و نفوذ قانونى پیدا کنند، میدان دارند؛ از طرف دیگر، روحانیون نفوذ مردمى دارند، مسجد دارند، محراب دارند، دست و پا دارند؛ در چنین نظامى، دادگاههاى معمولى قادر نیستند روحانى را درست و بجا و کماهوحَقّه محاکمه کنند. مثلاً اگر یک روحانى سرشناس خطایى را مرتکب شود، کدام دادگاهى است که جرأت کند سراغ او برود؟ کدام مأمورى است که جرأت کند سراغ او برود؟ کدام بازجویى است که بتواند از او بازجویى کند؟ البته ممکن است کسانى شجاع باشند و بگویند نخیر، ما این کار را انجام مىدهیم؛ اما باید هزینهى زیادى صرفش بشود؛ در حالى که یک طلبهى جوان در یک دادگاه ویژه راحت مىتواند این آقا را پاى سؤال و جواب و استنطاق بنشاند. مثلاً یک طلبهى نسبتاً جوان مثل آقاى رىشهرى، یک مرجع تقلید مثل آقاى شریعتمدارى را راحت محاکمه کرد. این جز از دادگاه ویژهى روحانیت برنمىآمد؛ امام این را مىدانستند. از طرف دیگر، وقتى این تمکّن در روحانیون هست، در میان آنها کسانى هم پیدا مىشوند که تخلّف کنند. امام رضواناللَّهتعالىعلیه در یک سخنرانى راجع به روحانیون صحبت مىکردند و از آنها تعریف مىکردند؛ بعد گفتند: «اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد»! یعنى این طور نیست که هر کس لباس روحانیت بر تنش هست، آدم مقدّسى است؛ نخیر، کسانى هم از روحانیون ممکن است تخلّف کنند. وقتى دادگاه روحانیت هست، جلوِ این تخلّفات را مىگیرد؛ چون کاربرد و نفوذ و اقتدارش را نسبت به خودشان مىدانند. بنابراین، دادگاه روحانیت یک ضرورت بود و هست و جزو کارهاى خوب امام رضواناللَّهتعالىعلیه محسوب مىشود. البته بنده هم در ایجاد این دادگاه بىنقش نبودم. خود امام به این کار معتقد بودند و در ذهنشان بود؛ من هم یک روز خدمتشان رفتم و مطلبى را گفتم، که همانجا فهمیدم در ایشان خیلى اثر کرده است.1377/12/04
مصداق روشن بینی امام خمینی (ع) در نگاه رهبری بعد از انقلاب تا امروز، شاید بیشترین حملهاى که به اصول فکرىِ سیاسىِ نظام جمهورى اسلامى شده است، حمله به همین «عدم انفکاک دین از سیاست» است. همه جاى دنیا به این حمله کردند؛ امروز هم حمله مىکنند. امروز کسانى در اطراف دنیا نشستهاند، کتاب مىنویسند، مقاله مىنویسند، به زبانهاى مختلف و در محیطهاى دور از ایران و در همه جاى جهان، گفتار تلویزیونى ارائه مىکنند؛ براى این که ثابت کنند دین از سیاست جداست. سبحاناللَّه! این قضیه «عدم انفکاک دین از سیاست»، در شکستن هیمنه قدرتهاى ظالم و ناحق، چقدر نقش عظیمى دارد که رهایش نمىکنند! روز به روز علیه قضیه «عدم انفکاک دین از سیاست» حرف گفته مىشود،مطلب نوشته مىشود. البته عدّهاى هم در داخل، گاهى مثل طوطى - که بىتوجّه، چیزهایى را تکرار مىکند - مانند همان حرفها را تکرار مىکنند. البته بعضى هم اصلاً دلشان با بیگانگان است و دین را با کلیّت خودش قبول ندارند! در آن سالهاى ریاست جمهورى که براى شرکت در یک اجتماع جهانى، مىخواستم به یک کشور خارجى سفر کنم، سخنرانىاى فراهم کرده بودم و طبق معمول، خدمت امام ارائه کردم که ایشان نظر بدهند. ایشان در حاشیه یادداشت کردند که راجع به «عدم انفکاک دین از سیاست» هم در این سخنرانى مطلبى بگنجانید. من اوّلش قدرى تعجب کردم که این قضیه «عدم انفکاک دین از سیاست»، چه ارتباطى مىتواند با سران کشورها - مثلاً صد کشور غیر مسلمان - داشته باشد؟ در عین حال، چون امام دستور داده بودند، نشستم چند صفحه نوشتم. وقتى وارد مطلب شدم، تأمّل کردم و دیدم که نه، درست همین است. جاى این بحث، در منبرهاى عظیم جهانى است. چرا؟ چون علیه این بحث، در منبرهاى جهانى کار مىشود. بعد هم به آن جا رفتیم و آن بحث را القا کردیم و بسیار هم در نفوس مؤثّر واقع شد و اهمیت این حرف آشکار گردید. این عدم تفکیک دین از سیاست، روشنبینى آن مرد بزرگ را مىرساند.1376/02/13
طلب استغفار امیرالمومنین(ع) در عرصه های مختلف زندگی از خصوصیات امیرالمؤمنین، استغفار آن بزرگوار است که در همین خصوص، من چند جملهای در آخر این خطبه عرض کنم. دعا و توبه و انابه و استغفار امیرالمؤمنین خیلی مهم است. شخصیتی که جنگ و مبارزه میکند، میدانهای جنگ را میآراید، میدانهای سیاست را میآراید، نزدیک به پنج سال بر بزرگترین کشورهای آن روز دنیا حکومت میکند(اگر امروز قلمرو حکومت امیرالمؤمنین را نگاه کنید، مثلاً شاید ده کشور یا چیزی در این حدود باشد) در چنین قلمرو وسیعی با آن همه کار و با آن همه تلاش، امیرالمؤمنین یک سیاستمدار کامل و بزرگ است و دنیایی را در واقع اداره میکند؛ آن میدان سیاستش، آن میدان جنگش، آن میدان ادارهی امور اجتماعیش، آن قضاوتش در بین مردم و حفظ حقوق انسانها در این جامعه. اینها کارهای خیلی بزرگی است، خیلی اشتغال و اهتمام میطلبد و همهی وقت انسان را به خودش مشغول میکند. در این طور جاها، آدمهای یک بُعدی میگویند، دعا و عبادت ما همین است دیگر. ما در راه خدا کار میکنیم و کارمان برای خداست. اما امیرالمؤمنین این طور نمیفرماید. آن کارها را دارد، عبادت هم دارد. در بعضی از روایات دارد - البته من خیلی دنبال این قضیه تحقیق نکردم، تا ببینم روایات قابل اعتماد است یا نه - که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در شبانه روز، گاهی هزار رکعت نماز میخواند!
این دعاهایی که مشاهده میکنید، دعاهای معمول امیرالمؤمنین است. دعا و تضرّع و انابهی امیرالمؤمنین، از دوران جوانیش بود. آن روزها هم امیرالمؤمنین مشغول بود. زمان پیامبر هم یک جوان انقلابىِ در میدانِ همه کارهی این طوری بود. او همیشه مشغول بود و وقت خالی نداشت؛ اما همان روز هم وقتی نشستند و گفتند در بین اصحاب پیامبر، عبادت چه کسی از همه بیشتر است؟ «ابودر داء» گفت: علی. گفتند چطور؟ نمونه و مثال آورد و همه را قانع کرد که علی از همه بیشتر عبادت میکند. زمان جوانی، بیست و چند سالش بود؛ بعد از آن هم که معلوم است. زمان خلافت نیز همینطور بود.
داستانهای گوناگونی - مثل داستان «نوف بکالی» - از عبادتهای امیرالمؤمنین وجود دارد. این صحیفهی علویّه که بزرگان جمع کردهاند، ادعیهی مأثوره از امیرالمؤمنین است که یک نمونهاش همین دعای کمیل است که شما شبهای جمعه میخوانید. من یک وقت از امام راحل بزرگوارمان پرسیدم: در بین دعاهایی که هست، شما کدام دعا را بیشتر از همه میپسندید و بزرگ میشمارید؟ ایشان تأملی کردند و گفتند: دو دعا؛ یکی دعای کمیل، یکی هم مناجات شعبانیّه. احتمالاً مناجات شعبانیه هم از امیرالمؤمنین است؛ چون در روایت دارد که همهی ائمّه مناجات شعبانیّه را میخواندند. من حدس قوی میزنم که آن هم از امیرالمؤمنین باشد. کلمات و مضامینش هم شبیه به همین کلمات و مضامین دعای کمیل است. دعای کمیل هم دعای عجیبی است. شروع دعا با استغفار است و خدا را به ده چیز قسم میدهد. ببینید؛ این استغفاری که من هفتهی قبل عرض میکردم، این است: «الّلهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء». خدا را به رحمتش، خدا را به قدرتش، خدا را به جبروتش - به ده صفت از صفات بزرگ پروردگار - قسم میدهد. بعد که خدا را به این ده صفت قسم میدهد، میفرماید: «الّلهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء». پنج نوع گناه را هم در آنجا امیرالمؤمنین به پروردگار عرض میکند: گناهانی که جلوِ دعا را میگیرند؛ گناهانی که عذاب نازل میکنند و ...یعنی از اوّل دعا، استغفار است؛ تا آخر دعا هم باز همین استغفار است. عمدهی مضمون دعای کمیل، طلب مغفرت و آمرزش است. مناجاتی سوزناک و آتشین در طلب آمرزش از پروردگار است. این، امیرالمؤمنین است. استغفار، این است.1375/11/12