[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان علمی جوان - 1395/07/28 عنوان فیش :بهره وری انگلیس از ساخت راهآهن در زمان رضاخان کلیدواژه(ها) : ساخت راهآهن در زمان رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ جنگ جهانی دوم, عملکرد استعمارگران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وقتیکه یک کشوری در ذیل یک قدرتی تعریف شد، همهی امکانات او در واقع به طور خواه یا ناخواه متعلّق میشود به آن قدرت؛ او میآید از امکانات استفاده میکند، از نفت استفاده میکند، از منابع استفاده میکند، از موقعیّت سوقالجیشی و راهبردی استفاده میکند. در جنگ جهانی، قدرتهای دنیا با همدیگر میجنگیدند، به ما هم ربطی نداشت منتها چون روسیه یک طرف ما و انگلیس در یک طرف ما، امکاناتی داشتند و پایگاهی داشتند، اینها ایران را به اختیار خودشان و بدون اینکه از کسی اجازه بگیرند، وسیلهی عبور سلاح از یک نقطه به یک نقطهی دیگر قرار دادند. این خطّ راهآهن سراسری -که اسمش سراسری بود که سراسری هم نیست- در آنوقت ساخته شد برای خاطر اهداف آنها؛ یعنی یک طرف خلیج فارس است، یک طرف شمال است که منطقهی شوروی است؛ انگلیس و شوروی باید با همدیگر وصل میشدند -که در این قضایا حرفهای فراوانی وجود دارد- منابع کشور و بازار کشور میشد مال اینها، متعلّق به اینها، یک کشوری بنشیند تا بیایند مسش را ببرند، فولادش را ببرند، آهنش را ببرند، امکانات گوناگونش را ببرند، نفتش را ببرند، گازش را ببرند با قیمت بخس، بعد هرچه خودشان ساختند که باید فروش برود، باید درآمد برایشان تولید بکند، آن را بفرستند در این کشور؛ بدون تعرفه، بدون گمرک، بدون هیچ مانع و رادعی آن کشور را بازار سودبخش محصولات خودشان قرار بدهند؛ این، آن چیزی بوده که در ایران قبل انقلاب اتّفاق افتاد. مربوط به :بیانات در دیدار رؤسای دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری - 1394/08/20 عنوان فیش :همکاری چپهای تند دههی ۳۰، با دستگاه پهلوی در دههی ۴۰ کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, گرایشات مارکسیستی در ایران, عملکرد حکومت پهلوی, دانشگاه, دینزدایی از دانشگاه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنها[غربی ها] میخواستند دانشگاه محلّ پمپاژ افکار غربی و سبک زندگی غربی باشد، خب تا حدودی هم در یک جاهایی موفّق شدند، در این تردیدی نیست -آن کسانی که در رأس کار بودند؛ بخصوص در همان دورهی تأسیس دانشگاه در زمان رضاخان، آنها کسانی بودند که سرتاپا معتقد به غرب و به تمدّن غربی بودند که حرفهایشان را شنیدهاید- امّا در نهایت موفّق نشدند؛ [چون] هویّت ایرانی کار خودش را کرد. هویّت ایرانی یک چیز عجیبی است در تاریخ؛ همهی کسانی که به ایران تهاجم کردند به یک نحوی، در ایران بعد از مدّتی حل شدند: زبانشان، آدابشان، فرهنگشان؛ تنها چیزی که مستثنی است، اسلام است که اسلام آمد ایران و در ایران غرق نشد، ماند و ایرانی اسلام را از بُن دندان قبول کرد؛ والّا در کشورهای مورد تهاجمِ عربهای مسلمان، هرجا رفتهاند زبان عوض شده است؛ مصر زبانش عوض شد، فلسطین زبانش عوض شد، شامات زبانش عوض شد، زبانشان عربی شد، [امّا] ایران زبانش عوض نشد، فارسی باقی ماند؛ یعنی یک چیز عجیبی است در ایران؛ این خصوصیّتی است که مال کشور ما است. اینجا هم همینجور شد، هویّت ایرانی کار خودش را کرد. اوّلاً در داخل دانشگاه افرادی که ظواهر دینی را حفظ کردند، وجود داشتند؛ با اینکه این بشدّت مورد نفی طرف مقابل بود؛ یعنی رضاخان اصلاً با ظواهر دینی موافق نبود؛ آنهایی هم که دانشگاه را در ایران تشکیل دادند -که من نمیخواهم اسم آن رجال را حالا بیاورم- آنها هم همینجور، مثل خود رضاخان [بودند]؛ اصلاً آنها این فکرها را بیشتر توی کلّهی رضاخان تزریق کرده بودند؛ آنها اصلاً مایل نبودند که در دانشگاه کسی نماز بخواند، در دانشگاه کسی اسم خدا بیاورد امّا این اتّفاق افتاد؛ همینطور که اشاره کردند، انجمنهای اسلامی تشکیل شد، مسلمانهایی در داخل دانشگاه به مقام استادی رسیدند، دین را ترویج کردند، در مقابل افکار غیردینی ایستادند؛ یعنی از اینجا شروع شد. هرچه گذشت، این روحیّهی دینی و ایمانی در داخل دانشگاه تقویت شد تا رسید به نهضت اسلامی سال ۴۱؛ اینجا دانشگاه یک حرکت عظیمی در جهت دینی شدن، ایمانی شدن انجام داد، با اینکه آن روز کمونیستها هم بودند؛ آن روز کمونیستها و مارکسیستها در داخل دانشگاه خیلی فعّال بودند. حالا در مشهد که بنده زیاد مرتبط بودم از نزدیک میدیدم، در جاهای دیگر هم -تهران و بعضی جاهای دیگر که مسافرت میکردیم و با دانشجوها بنده ارتباط داشتم- حضور تفکّر مارکسیستی را در دانشگاهها میدیدم؛ و عجیب این است که کسانی که تفکّر مارکسیستی در داخل دانشگاه داشتند، با دستگاه همکاری میکردند در مقابل تفکّر رو به رشد اسلامی در داخل دانشگاه! کتابهایشان چاپ میشد، آزادانه فروش میرفت؛ درحالیکه کتابهای انقلابیّون مسلمان و جوانهای مسلمان -چه آن کتابهایی که خودشان تولید میکردند که البتّه کم بود، چه آن کتابهایی که میخواستند بخوانند- در کمال شدّت با آنها مقابله میشد و با کمال عسرت آن کتابها را میتوانستند به دست بیاورند. دستگاه پهلوی در دوران نهضت اسلامی، در واقع تمام توجّهش به حرکت اسلامی بود و با آن معارضه میکرد؛ [امّا] با چپها و مارکسیستها و مانند اینها مدارا میکردند، خب اینها هم به آن مدارا جواب دادند، خیلیهایشان رفتند در دفتر فرح پهلوی عضو شدند! خیلیهایشان رفتند در صداوسیما، در تلویزیون و رادیو عضو شدند، همکاری کردند، همان چپهای تند دههی ۳۰، در دههی ۴۰ شدند همکاران دستگاه! [امّا] حرکت دانشگاه به سمت تفکّر اسلامی روزبهروز پایدارتر، قویتر، عمیقتر شد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای همایش نکوداشت شیرعلیمردان خان بختیاری - 1392/12/26 عنوان فیش :مبارزه با رضاخان مهمترین کار علیمردانخان کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, علیمردان خان بختیاری, بیبی مریم بختیاری, استبداد رضاخان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مهم ترین برجستگی علیمردانخان حضور در جنگ بختیاریها در مشروطه نیست - آنوقت یک جوانی بوده، هجده نوزده سال یا بیست سالش بوده - مهمترین کارش مبارزهی با رضاخان است که بعد هم دستگیر شد و بعد هم اعدام شد به دست رضاخان. و ایستادگی کرد. البتّه اشاره کردند آقای رضایی، مادر او - بیبی - ضدّ انگلیسی و ضدّ بیگانه بوده؛ واقعاً این هم نشاندهندهی این است که چگونه تربیت مادر، شخصیّت فرزند را اصلاً شکل میدهد؛ یعنی این مادر توانست این بچّه را اینجور بار بیاورد که یک شخصیّت برجستهای بشود. تجلیل از شخصی مثل علیمردانخان و مادر او و شخصیّتهایی از این قبیل که مبارزه کردند با استبداد و با رضاخان و با سلسلهی پهلوی، کار شایستهای است، کار خوبی است. مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری اسلامی ایران - 1392/05/12 عنوان فیش :نبود حاکمیت مردم، قبل از جمهوری اسلامی کلیدواژه(ها) : دستاوردهای جمهوری اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت ما تا قبل از انقلاب اسلامی مزه ی حاكمیت مردم را نچشیده بود. از اعلام مشروطیت در ایران تا سالی كه انقلاب پیروز شد، هفتادوپنج سال طول كشید؛ از این هفتادوپنج سال، پنجاه وپنج سال دیكتاتوری خاندان پهلوی بود؛ دیكتاتوریِ خشن و وابسته به قدرتهای جهانی؛ یعنی اول به انگلیس، بعد به آمریكا. بدون ملاحظه ی خواست مردم، در این پنجاه وپنج سال، زمام امور كشور در دست انسانهائی قرار گرفت كه نه به سرنوشت این ملت، نه به منافع این ملت، نه به عظمت و شكوه و عزت این كشور اعتنائی نداشتند و به منافع شخصی خود و منافع قدرتهائی كه از آنها حمایت میكردند، دلبسته بودند. بیست سال قبل از آن هم كشور دچار هرج و مرج بود. یعنی از آغاز دوران مشروطیت تا انقلاب اسلامی، بجز یك فرصتِ حدود دو سالهای در این میان ،كه یك دولت ملیِ ضعیفی تشكیل شده بود - كه این هم با توطئه ی مشترك انگلیس و آمریكا از بین رفت - بقیه ی این مدت، تمام به استبداد و دیكتاتوری گذشت. مزه ی مردمسالاری را مردم در جمهوری اسلامی چشیدند. از آغاز پیروزی انقلاب تا امروز، در همه ی مسائل مهم، در همه ی مسئولیتهای اساسی كشور، مردم بودند كه نقش ایفا كردند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت میرزا کوچکخان جنگلی - 1391/08/29 عنوان فیش :تبیین قیام میرزا کوچک خان جنگلی کلیدواژه(ها) : میرزا کوچک خان جنگلی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, گرایشات مارکسیستی در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : قضیّهی مرحوم میرزا كوچك جنگلی یك قضیّهی ویژه است؛ اگرچه كه در آن دورهی خاص - یعنی در دورهی فاصلهی بین مشروطیّت و سرِ كار آمدن رضاخان - حوادث گوناگونی در كشور بهوجود آمده و همزمان با نهضت جنگل، چند كار بزرگ دیگر هم در گوشه و كنار كشور - مثل مرحوم شیخ محمّد خیابانی در تبریز، یا كلنل محمّدتقی خان پسیان در مشهد - اتّفاق افتاده كه اینها همه تقریباً همزمان است، لكن قضیّهی جنگل یك قضیّهی ویژه است. خب ما قضایای تبریز را و حضور مرحوم شیخ محمّد خیابانی و اینها را خوب میدانیم دیگر، هم در تاریخ نوشته شده و هم قضایای خصوصی و اطّلاعات زیادی داریم، امّا آن صبغهی مردمی و نجابتی كه در كار مرحوم میرزا كوچك خان جنگلی هست، در هیچ كدام از این دو سه كار دیگری كه همزمان در آن دوره اتّفاق افتاد در سرتاسر ایران، نظیر ندارد. میرزا كوچك - همین طور كه اشاره كردید - یك روحانی است، یك طلبه است. البتّه من شنیده بودم، نقل شد برای ما از سالها پیش كه ایشان مرحوم میرزای شیرازی را درك كرده، لكن خیلی باوركردنی نیست. این را مرحوم پدرم نقل میكرد از مرحوم آ سیّد علیاكبر مرعشی - كه شوهر خواهر پدر ما بود، یعنی باجناق مرحوم شیخ محمّد خیابانی بود - كه او از بزرگان علمایی بود كه منزوی بود در تهران؛ او گفته بود كه میرزا كوچك درس میرزا را درك كرده. به نظرم نمیآید این خیلی قابل تأیید باشد، زیرا كه سنّ میرزا كوچك در وقتی كه میرزای شیرازی از دنیا رفته، چهارده پانزده سال بیشتر نبوده، بعید به نظر میرسد كه ایشان توانسته باشد درك كند مرحوم میرزای شیرازی را؛ لكن در اینكه طلبه بوده، در اینكه روحانی بوده، هیچ شكّی نیست؛ در حوزهی خودِ رشت، بزرگانی هم در آن وقت بودهاند كه میتوانسته از آنها استفاده كند، در این هیچ تردیدی نیست. بنابراین منشأ حركت میرزا كوچك خان یك منشأ صددرصد دینی و اعتقادی است. رفتار او هم یك رفتار دینی و اعتقادی است، یعنی انسان مشاهده میكند با اینكه در درون تشكیلات خودشان مخالفینی داشت، بعضی از اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت میكردند، امّا مرحوم میرزا كوچك در برخورد با اینها كاملاً حدود شرعی را رعایت میكرده و اهل درگیری با داخل نبوده. مثلاً كسانی بودند كه مخالفتهای اعتقادی با ایشان داشتند؛ همراهان ایشان - آن افراطیها - میگفتند اینها را بزنیم سركوب كنیم! میرزا كوچك نمیگذاشته، جلوی اینها را میگرفته و مانع میشده از اینكه این كار را بكنند؛ یعنی رفتار هم یك رفتار دینی است. و حركت، یك حركت صددرصد اسلامی و ایرانی است. خب آن زمان - میدانید دیگر - آن غوغای نهضت ماركسیستی و تشكیل شوروی و هیاهویی كه در دنیا و در بین ملّتها راه افتاده بود و جاذبهای كه برای بعضی از ملّتها بهوجود آورده بود، طبعاً یك عدهای را مجذوب خودش كرده بود و دوروبریهای ایشان هم از این طریق به ایشان خیانت كردند؛ لكن این مرد، هم بهخاطر پایبندیاش به اسلامْ جذب تفكّر ماركسیستی نشد و رد كرد بهطور صریح و قاطع آن نظریّه را - با اینكه جزو نزدیكترینهایی كه با او از اوّل همراه بودند، گرایش پیدا كردند؛ البتّه آنها هم ناكام از دنیا رفتند، هیچكدام آنها هم خیری از این زندگی ندیدند و از آن جریان بلشویكی هیچ خیر و تجاوب جوانمردانهای مشاهده نكردند - و مخالفت كرد، هم با اجنبی مخالف بود؛ یعنی چون سیاستی بود كه از طرف اجانب بود، با اینكه اینها مقابلهشان با دستگاههای حاكم مثل انگلیس و روسهای قزّاق و مانند اینها بود، امّا درعینحال به آن طرف هم جذب نشد؛ استقلال را حفظ كرد. یك نمونهی خیلی برجستهای است میرزا كوچك خان. مربوط به :بیانات در مراسم بیست و سومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1391/03/14 عنوان فیش :نشانه های ذلت ایران در دویست سال گذشته کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, نفوذ بیگانگان در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما ایرانیها در طول تاریخ طولانی خودمان دورانهای متفاوتی را گذراندهایم؛ عزت هم داشتیم، ذلت هم داشتیم؛ اما در این دوران طولانیِ دویست سالهی منتهی به انقلاب، ما یك دوران سختِ تاریكِ ذلت را گذراندیم. خیلیها از تاریخ بیخبرند، و خیلیها تاریخ را سرسری نگاه میكنند. باید در تاریخ تعمق كرد، از تاریخ درس گرفت. ما در این دویست سال، یك دوران تاریكِ ذلت را از سر گذراندیم. نشانههای این ذلت، زیاد است. ما در تمام این دوران، در حوزهی سیاست، یك ملت منزوی بودیم؛ در فعل و انفعالات منطقهی خودمان - چه برسد به فعل و انفعالات جهان - هیچ تأثیری نداشتیم. در این دوران دویست ساله، استعمار به وجود آمد. دولتهای مستعمر از اقصی نقاط عالم به منطقهی ما آمدند؛ كشورهائی را گرفتند، ملتهائی را اسیر كردند، منابع ثروت ملتها را غارت كردند. در این دویست سال، دولت ایران و ملت ایران، بیخبر و غافل، به حوادث نگاه میكردند؛ حتّی شاید از حوادث مطلع هم نمیشدند، چه برسد به اینكه بخواهند در آن حوادث دخالت كنند و تأثیر بگذارند. در حوزهی اقتصاد، وضع ما روزبهروز به طرف انحطاطِ بیشتر حركت میكرد. در حوزهی علم و فناوری، بكلی عقبمانده بودیم؛ هیچ دستاورد علمیای كه قابل توجه و قابل عرضه باشد، در مقابلهی با حركت عظیم علمی در دنیا نداشتیم. در سیاست داخلی خودمان، دستخوش سیاستهای بیگانگان بودیم. استعمارگرها، قدرتهای مسلط دنیا، بر روی حكومتهای ما اثر میگذاشتند؛ آنها را به این طرف و آن طرف میكشاندند، به آنها تحمیل میكردند، از آنها كار میكشیدند؛ و دولتهای ما، پادشاهان ما، قدرتهای مسلط ما، هیچ عكسالعمل شایستهی انسانیِ افتخارآمیزی از خودشان نشان نمیدادند. حتّی در زمینهی حفظ تمامیت ارضی كشور، حفظ حاكمیت دولتها، ضعف خجالتآوری را در این دورانِ دویست ساله مشاهده و تجربه كردیم. در همین دورانِ دویست ساله است كه معاهدهی ذلتبار تركمانچای و قبل از آن، معاهدهی گلستان اتفاق افتاد؛ هفده شهر قفقاز را از ایران جدا كردند. در همین دورانِ دویست ساله بود كه آمدند بوشهر ما را اشغال كردند، بدون كمترین مقاومتی از سوی دولت و دولتیها. در همین دوران بود كه یك دولت بیگانه آمد در قزوین اردوی نظامی زد و دولت مركزی تهران را تهدید كرد كه باید فلان كار را بكنید، فلان اقدام را بكنید، فلان كس را بیرون كنید، والّا به تهران حمله میكنند. یعنی تا قزوین جلو آمدند، تهران را تهدید كردند، دولت مركزی در تهران به خود میلرزیدند. اگر شخصیتهای نادری در این میان نبودند، قطعاً تسلیم اولتیماتوم آن دولت بیگانه میشدند. در همین دوران بود كه دولت انگلیس آمد حكومت پهلویها را در ایران به وجود آورد؛ رضاخان را انتخاب كردند، از یك مركز فرودستی او را بالا كشیدند، به سلطنت كشور رساندند و سلطنت او را در كشور به صورت یك قانون درآوردند و همهی امور را به دست او دادند و او هم در مشت خودشان و در اختیار خودشان بود. در همین دوران بود كه قرارداد ننگین 1299 - 1919 میلادی - اتفاق افتاد؛ كه بر طبق این قرارداد، اقتصاد كشور به دست بیگانه میافتاد و سیاست كشور و اقتصاد كشور یكباره در اختیار دشمنان ایران قرار میگرفت. در همین دوران بود كه رئیس سه كشور - كه متحدین جنگ بودند - به تهران آمدند و بدون اینكه از دولت اجازه بگیرند، بدون اینكه به دولت مركزی كمترین اعتنائی بكنند، در اینجا جلسه تشكیل دادند. روزولت، چرچیل و استالین به میل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشكیل دادند؛ نه از كسی اجازه گرفتند، نه گذرنامهای نشان دادند. محمدرضا كه آن روز پادشاه ایران بود، مورد اعتنای اینها قرار نگرفت؛ آنها به دیدن او نرفتند، او به دیدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برایش بلند نشدند، اعتنا نكردند! ببینید ذلت یك دولت مركزی كه سرریز میشود بر روی مردم، تا كجاها منتهی میشود؟ این، حضیض ذلت یك حكومت و یك ملت است. این، مال دوران دویست سالهی ماست. البته در این میان، استثناهائی وجود داشت: مثلاً یك امیركبیری سه سال بر سر كار آمد. یا فتوای میرزای بزرگ شیرازی توانست قضیهی تنباكو را فیصله بدهد. یا علما در قضیهی مشروطیت دخالت كردند. یا نهضت ملی شدن نفت در یك دورهای به راه افتاد. همهی اینها كارهای كوتاهمدت، موقت و بعضاً بكلی ناكام بود؛ اما روال كلی، حركت كلی، حركت ذلت بود كه بر این ملت بزرگ، بر این ملت تاریخساز، بر این ملتِ دارای مواریث عظیم تاریخی تحمیل شده بود. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان اجرائی استان قم - 1389/08/05 عنوان فیش :بغض حاکمیت طاغوت از شهر قم به دلیل امتیازات معنوی آن کلیدواژه(ها) : قم, حاج آقا نورالله اصفهانی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : قم در دوران حاكمیت طاغوت مبغوض بود. مبغوض بودن آن هم درست به دلیل امتیازات معنوی و واقعی این شهر بود؛ به دلیل تدینشان، به دلیل ارتباطشان با روحانیت، به دلیل حوزهی علمیهی مستقر در این شهر. اولین فریاد مقابلهی با ظلم رضاخانی از شهر قم بلند شد. مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی برای اینكه بتواند با استبداد رضاخانی در آغاز حكومت او مقابله كند، قم را پناهگاه خود قرار داد؛ به قم آمد و علمای شهرهای مختلف از نقاط مختلف كشور در قم جمع شدند؛ كه البته با سركوب حكومت مستبد چكمهپوش پهلوی مواجه شدند و مرحوم حاج آقا نورالله مسموم شد و به شهادت رسید. بعد از آن در همین صحن مطهر، یك عالم دینیِ باتقوا فریادش را علیه كشف حجاب بلند كرد و همه را متوجه خود كرد. رضاخان از تهران بلند شد آمد، آن مرد عالم و متقی و پرهیزگار و مجاهد و معنوی را زیر مشت و لگد گرفت. مقابلهی با دستگاه پهلوی در قم دارای این سوابق است. پس مسئله فقط از دوران شروع مبارزات روحانیت در سال 41 نیست. همهی اینها موجب شده بود كه حكومت طاغوت با قم به صورت یك دشمن برخورد كند. لذا آبادانی و عمران در قم نبود، صرف بودجههای لازم در قم نبود، امكانات گوناگون نبود؛ یعنی كمتر از نقاط دیگر به قم توجه میكردند. بسیاری از نیازهای مردم در دورهی طاغوت نادیده انگاشته میشد و به مردم نمیرسیدند؛ آنها كارهای دیگری داشتند؛ لیكن قم باز در مقایسهی با بسیاری از شهرهای دیگر محرومتر بود. وضع قم این است. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان اجرائی استان قم - 1389/08/05 عنوان فیش :خیانتهای رضاخان کلیدواژه(ها) : رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, استبداد رضاخان, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, چپاول نفت ایران, رضا شاه پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [رژیم پهلوی]در زمینهی علمی، در طول صد سال، صد و پنجاه سال ما را عقب نگه داشتند. در زمینهی صنعتی همین جور، در زمینههای گوناگون اجتماعی همین جور. حكومتهای فاسد، حكومتهای مستبد، حكومتهای شهوتران، حكومتهای شكمباره، و در این چند دههی آخر قبل از انقلاب هم حكومتهای بشدت وابسته، پدر این كشور را درآوردند. یك روزی فقط استبداد بود، دیكتاتوری بود - دیكتاتوری ناصرالدینشاهی، دیكتاتوری فتحعلیشاهی - ولی دیگر وابستگی نبود؛ اما یك روز وضع این كشور به جائی رسید كه هم دیكتاتوری بود، زورگوئی بود، فشار بر مردم بود، هم نوكری بیگانه بود. رضاخان قلدر كه مثل یك گرگ وحشی به مردم میتاخت، در مقابل اربابهای انگلیسی، هر امتیازی كه خواستند، به آنها داد. قرارداد نفت را گرفت، ظاهراً انداخت توی بخاری و سوزاند؛ اما چند روز بعد یك قرارداد بدتر و ننگینتری را برای مدت طولانی - سی سال بر مدت قرارداد قبلی نفت اضافه كرد - امضاء كرد، داد دستشان رفتند! مسئولین دولتیاش هم تابع او بودند. بعد از رفتن رضاخان، به تقیزاده كه آن وقت وزیر دارائی بود، گفتند چرا آن روز این قرارداد را امضاء كردی؟ گفت من آلت فعل بودم؛ یعنی خود رضاخان مسئول بود. این آدمی كه در مقابل مردمِ خودش اینجور وحشیانه، وقیحانه، بیملاحظه و ستیزهگرانه رفتار و برخورد میكرد، در مقابل انگلیسیها خوار و ذلیل بود. آنها روی كارش آورده بودند. یك مدتی خواست یك مقداری از آن قطب به یك قطب دیگری متصل شود - به طرف آلمانها متمایل شد - برش داشتند؛ مثل یك عبد ذلیل از ایران خارجش كردند، بردند و پسرش را جایش گذاشتند. سالهای سال كشور ما اینجور زندگی كرده است. این ملت سالهای سال اینجور زیر فشار حكومتهای مستبد و فاسد و دیكتاتور و ثروتطلب زندگی كرده. در هر كجای كشور یك ملك آبادی بود، رضاخان او را به اسم خودش كرده بود؛ در مازندران، در خراسان، در بسیاری مناطق دیگر. ثروت جمع كردند، املاك جمع كردند، جواهرات برای خودشان جمع كردند؛ آخر سر هم مبالغی از ثروتهای ملی را برداشتند و فرار كردند بردند. الان میلیاردها دلار متعلق به این ملت به آمریكا برده شده است. اول انقلاب، ما از آمریكا خواستیم ثروتهائی را كه خاندان پهلوی با خودشان بردهاند، به ملت ایران برگردانند؛ گوش نكردند. خوب، معلوم هم بود كه گوش نمیكنند. اینها همه از یك جنسند. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم - 1389/07/29 عنوان فیش :مصادیق تاریخی استفاده علما از دشمنی دشمنان کلیدواژه(ها) : حوزه علمیه قم, وظایف روحانیت, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, سیدابوالحسن اصفهانی, مبارزات ضد استبدادی علما نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزههای علمیه - بخصوص حوزهی علمیهی قم - در هیچ دورهای از تاریخ خود، به قدر امروز مورد توجه افكار جهانی و انظار جهانی قرار نداشتهاند؛ به قدر امروز مؤثر در سیاستهای جهانی و شاید مؤثر در سرنوشت جهانی و بینالمللی نبودند. حوزهی قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزهی علمیهی قم، امروز از همیشهی این تاریخ، دوستان بیشتری دارید؛ دشمنان بیشتر و خطرناكتری هم دارید. امروز حوزهی علمیهی قم - كه در قلهی حوزههای علمیه قرار گرفته است - یك چنین موقعیت حساسی را داراست. در اینجا یك مغالطهای هست كه باید به آن اشاره كنم. ممكن است بعضی بگویند اگر حوزههای علمیه وارد مسائل جهانی، مسائل سیاسی، مسائل چالشی نمیشدند، اینقدر دشمن نمیداشتند و محترمتر از امروز بودند. این مغالطه است. هیچ جمعی، هیچ نهادی، هیچ مجموعهی باارزشی به خاطر انزوا و كنارهگیری و گوشهنشینی و خنثی حركت كردن، هرگز در افكار عمومی احترامبرانگیز نبوده است، بعد از این هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهای بیتفاوت و تنزهطلب كه دامن از مسائل چالشی برمیچینند، یك احترام صوری است؛ یك احترامِ در معنا و در عمق خود بیاحترامی است؛ مثل احترام به اشیاء است، كه احترام حقیقی محسوب نمیشود؛ مثل احترام به تصاویر و تماثیل و صورتهاست؛ احترام محسوب نمیشود. گاهی این احترام، اهانتآمیز هم هست؛ همراه با تحقیر باطنیِ آن كسی است كه تظاهر به احترام میكند. آن موجودی كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمیانگیزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّی در دل دشمنان خود. دشمنی میكنند، اما او را تعظیم میكنند و برای او احترام قائلند. اولاً حاشیهنشین شدن حوزهی علمیهی قم و هر حوزهی علمیهی دیگری به حذف شدن میانجامد. وارد جریانات اجتماع و سیاست و مسائل چالشی نبودن، بتدریج به حاشیه رفتن و فراموش شدن و منزوی شدن میانجامد. لذا روحانیت شیعه با كلیت خود، با قطع نظر از استثناهای فردی و مقطعی، همیشه در متن حوادث حضور داشته است. برای همین است كه روحانیت شیعه از یك نفوذ و عمقی در جامعه برخوردار است كه هیچ مجموعهی روحانی دیگری در عالم - چه اسلامی و چه غیر اسلامی - از این عمق و از این نفوذ برخوردار نیست. ثانیاً اگر روحانیت میخواست در حاشیه و در پیادهرو حركت كند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - كه نمونهی برجستهی آن، انقلاب عظیم اسلامی است - كناره میگرفت و در مقابل آن بیتفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است. ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحریك دشمنیهاست، این دشمنیها در یك جمعبندی نهائی مایهی خیر است. آن دشمنیهاست كه غیرتها و انگیزهها را تحریك میكند و فرصتهائی برای موجود زنده میآفریند. هر جا به مجموعهی روحانیت یا به دین یك خصومتورزی و كینورزیای انجام گرفت، در مقابل، حركتی سازنده از سوی بیداران و آگاهان انجام گرفت. یك وقتی در جمعی گفتم كه نوشتن یك كتاب به وسیلهی یك نویسندهی متعصب ضد شیعه، موجب به وجود آمدن چندین كتاب منبع بزرگ شیعی شد. در همین شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوی یك فرد منحرف كه تركیبی از تفكرات سكولاریستی و گرایشهای وهابیگری داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتی تعطیل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنویسد؛ كه در این كتاب، اهمیت حكومت اسلامی و ولایت فقیه، نخستین جوانههایش مشاهده میشود. بازتولید این تفكر مهم فقهی و شیعی در ```كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرایشهای چپ و ماركسیستی و حزب توده در دههی 20 و اوائل دههی 30 نمیبود، كتاب ماندگاری مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمیشد و به وجود نمیآمد. بنابراین، این دشمنیها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومتورزی انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه - یعنی حوزهی علمیه - از خود واكنشی نشان داد و فرصتی آفرید. دشمنیها فرصتآفرینند؛ آن وقتی كه ما بیدار باشیم، آن وقتی كه ما زنده باشیم، آن وقتی كه ما غافل نباشیم. در همان دوران رضاخانی، آن حركت خصمانهای كه با روحانیت شد، موجب شد مرجع تقلیدی مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) اجازهی صرف وجوهات را در تولید نشریههای دینی و مجلات دینی بدهد؛ كه این یك چیز بیسابقهای بود، در آن روز هم چیز عجیبی بود. بنابراین نشریهی دینی با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دینی با اتكای به سهم امام به وجود آمد. یعنی شخصیتی مثل سید اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) برخلاف آنچه كه برخی تصور میكردند و میكنند، به فكر مسائل فرهنگی كشور ما و دنیای شیعه و كشور شیعه است و صرف سهم امام را در یك چنین كاری مجاز میشمرد؛ اینها فرصتهاست. دشمنیها یك چنین فرصتهای بزرگی را به وجود میآورند. رابعاً با بیطرف ماندن روحانیت در مسائل چالشیِ اساسی، موجب نمیشود كه دشمن روحانیت و دشمن دین هم بیطرف و ساكت بماند؛ «و من نام لمینم عنه». اگر روحانیت شیعه در مقابل حوادث خصمانهای كه برای او پیش میآید، احساس مسئولیت نكند، وارد میدان نشود، ظرفیت خود را بروز ندهد، كار بزرگی را كه بر عهدهی اوست، انجام ندهد، این موجب نمیشود كه دشمن، دشمنی خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعالیت خودشان افزودند و پیش آمدند. غربیها ظرفیت عظیم فكر شیعه برای مواجههی با ظلم جهانی و استكبار جهانی را از مدتها پیش فهمیدهاند؛ از قضایای عراق، از قضایای تنباكو؛ لذا آنها ساكتبشو نیستند؛ آنها به تجاوز خود، به پیشروی خود ادامه میدهند. سكوت و بیطرفی علما و روحانیون و حوزههای علمیه به هیچ وجه نمیتواند دشمنی دشمن را متوقف كند. بنابراین حركت حوزههای علمیه، بیطرف نماندن حوزههای علمیه در قبال حوادث جهانی، در قبال مسائل چالشیِ ملی و بینالمللی یك ضرورتی است كه نمیشود از آن غافل شد. مربوط به :بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج - 1388/02/22 عنوان فیش :بیگانه دانستن اقوام گوناگون؛ سیاست خبیث حاکم در دوران طاغوت کلیدواژه(ها) : وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, کردستان, دوران طاغوت, سیاستهای رژیم پهلوی, مناطق محروم در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یك سیاست خبیثی از دوران طاغوت بر كشور حاكم بود و آن عبارت بود از بیگانه دانستن اقوام گوناگون؛ كُرد بیگانه بود، بلوچ بیگانه بود، ترك بیگانه بود، عرب و تركمن بیگانه بودند، اینها را بیگانه حساب میكردند. در عملكرد آنها هم این معنا مشهود بود. شما ببینید در دوران طاغوت، در این استان [کردستان] نه كار عمرانیِ درستی انجام گرفته است، نه كار فرهنگی درستی انجام گرفته است؛ رسیدگی نمیكردند و كاری نداشتند. در این استان، كارهای عمرانی در دوران طاغوت در حد صفر بود؛ كارهای فرهنگی هم همینجور. اگر شما امروز مشاهده میكنید كه در استان كردستان نزدیك به پنجاه هزار دانشجو وجود دارد كه در بیست و چند مركز آموزش عالی مشغول تحصیل هستند، این رقم در دوران طاغوت فقط 360 نفر بود! نسبت بیسوادی هم در این استان در دوران طاغوت وحشتآور بود: فقط 29 درصد مردم در این استان باسواد بودند! طاغوت نمیخواست مردم كُرد - این مردم با استعداد و این مردم دارای هوش و ذكاوت - باسواد بشوند. فقط 29 درصد استانی با این خصوصیات و با این كیفیت، باسواد بود! آن كار عمرانیشان، این هم كار فرهنگیشان! نگاهشان نسبت به این استان، نگاه شیطنتآمیز و غلط بود. نظام اسلامی آمد و این نگاه را تصحیح كرد؛ نه فقط در سطح مسئولان، بلكه در سطح آحاد مردم. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از معلمان و پرستاران و کارگران - 1388/02/09 عنوان فیش :نمایشی بودن انتخابات در رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : انتخابات نمایشی, حضور مردم در صحنه, اتکای نظام اسلامی به مردم, احترام به رای مردم, دستاوردهای انقلاب اسلامی, حکومت استبدادی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت ما در طول تاریخ چند قرنیِ خود یك عنصر بیتأثیر در نظام مدیریت كشور بود. چرا؟ چون خاصیت حكومت استبدادی این است؛ خاصیت حكومت پادشاهی این است. ملت، كارهای نیست. حالِ ملت چگونه خواهد بود؟ بسته به انصاف آن كسی كه آن بالا نشسته است. اگر یكوقتی اقبال ملت بلند باشد، یك نفر دیكتاتوری بر سر كار بیاید كه یك مقداری رحم در دلش باشد- مثلًا حالا در تاریخ ما كریمخان زند را اسم میآورند- خوب، یك مقدار وضع مردم بهتر خواهد شد. اما اگر چنانچه كسانی مثل رضا خان قلدر و ناصر الدّین شاه و سلاطین گوناگون دیگر- مستبدین- بر سر كار باشند، اینها كشور را ملك خودشان میدانند، ملت را هم كه نقشی نداشتند، رعیت خودشان میدانند. تاریخ را نگاه كنید- نمیگویم تاریخ قرنهای متمادی را؛ تاریخ همین دوران مشروطه به این طرف را- مشروطه اسماً در كشور به وجود آمد؛ اما از وقتیكه رژیم پهلوی بر سر كار آمد، انتخابات به معنای یك حركت نمایشیِ محض تلقی شد؛ جز در یك برههی كوتاهی در دوران نهضت ملی؛ در دوران دوسالهای كه یك مقدار اوضاع بهتر بود؛ ولی آن هم اشكالات فراوانی داشت؛ مجلس را تعطیل كردند، اختیارات مجلس را به دولت دادند كه اینها در زمان مصدق انجام گرفت. در بقیهی این دوران، انتخابات نمایش محض بود. در آن برههای كه بنده و امثالی كه در سنین من هستند یادشان هست، همه میدانستند كه انتخابات مطلقا به معنای انتخاب مردم نیست. یك كسانی را دستگاههای قدرت، دربارِ آن روزِ شاهان در نظر میگرفتند، رقابتهائی بین خود آنها انجام میگرفت، با همدیگر زدوخورد هم میكردند؛ اما آن كسی كه میخواستند بیاورند توی مجلس بنشانند كه مطیع باشد، سربهزیر باشد، منافع آنها را تأمین كند، حق مالی غاصبانهی آنها را بدهد، او را میآوردند توی مجلس مینشاندند. مردم هم برای خودشان میرفتند. در تمام این دوران، كمتر وقتی اتفاق افتاد كه مردم احساس كنند حالا باید بروند در این صندوق رأی یك رأیی بیندازند تا در مدیریت كشور تأثیری ببخشد. مطلقاً چنین چیزی نبود. ماها اسم انتخابات را تو روزنامهها میشنفتیم كه میگویند: حالا انتخابات است. نمیفهمیدیم روز انتخابات كِی هست؛ مردم نمیفهمیدند. در وقت انتخابات، چند تا صندوق میگذاشتند یكجا، خودهاشان هم گفتگو و هیاهوی مختصری میكردند و همان كاری كه میخواستند، انجام میدادند و تمام میشد میرفت. مردم نقشی نداشتند. انقلاب اسلامی ورق را بكلی برگرداند؛ مردم نقش پیدا كردند؛ نه فقط در انتخاب نمایندهی مجلس، در انتخاب رئیسجمهور، در انتخاب خبرگانی كه رهبر را بناست انتخاب كنند، در انتخاب شوراهای شهر كه شهردارها را باید انتخاب كنند. در همهی این مراحل حساس، نظر مردم شد تعیینكننده. قانون اساسی بر این اساس تدوین شد. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت - 1387/09/24 عنوان فیش :نابودی نظام استبدادی و مقابله با وابستگی؛ نتیجه حضور مردم و رهبری امام خمینی(ره) کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, انحراف مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, رهبری امام خمینی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, استبداد رضاخان, دستاوردهای امام خمینی(ره), تمایزات نظام جمهوری اسلامی, نظام جمهوری اسلامی ایران, استقرار نظام جمهوری اسلامی, نابودی نظام سلطنتی در ایران, حضور مردم در انقلاب اسلامی, حضور مردم در صحنه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [یك نكته در باب شناخت]تاریخچهی پرماجرای انقلاب ما این است كه توجه كنیم كه كشور ما بعد از اینكه سالهای متمادی دچار استبداد سلطنتی بود تا دورهی مشروطه، مشروطیت یك فرصتی بود برای تنفس؛ یعنی انتظار این بود كه حادثهی نهضت مشروطیت یك مجال تنفسی برای این ملت به وجود بیاورد، به آنها آزادی بدهد؛ اما اینجور نشد. مشروطیت از همان اول به وسیلهی بیگانگان، به وسیلهی قدرت مسلط آن روزِ دنیا یا یكی از قدرتهای مسلط آن روزِ دنیا كه دولت انگلیس بود، مصادره شد. بعد از هرج و مرجی كه در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصلهی چند سال، همان دولت بیگانهی سلطهگر خارجی - یعنی انگلیس - یك دیكتاتور خشن و بیرحم و بسیار خطرناكتر از سلاطین قبل از مشروطه - یعنی مظفرالدین شاه و ناصرالدین شاه - را بر سر كار آورد كه او رضا خان بود. دیكتاتوریِ رضا خان بمراتب از دیكتاتوری ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه برای كشور و ملت ما بدتر و خشنتر بود كه انگلیسها او را سر كار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادی نشدیم، بلكه وارد دوران استبداد دیگری همراه با وابستگی شدیم؛ یعنی ملت طعم آزادی را نچشید. لذا وقتی نهضت اسلامی در ایران شروع شد و امام هدف از این نهضت را ریشهكن كردنِ حكومت استبدادی و حكومت سلطه و قطع نفوذ بیگانگان اعلام كرد، خیلی از مبارزین قدیمی و افرادی كه دستشان تو كار مبارزه بود، زیاد باورشان نمیآمد؛ نمیتوانستند درست تصور كنند كه چطور ممكن است چنین چیزی! سلطنت را در این كشور انسان از بین ببرد؟! من یادم است در همان سالهای آخر مبارزه - كه امام بحثهای اساسی مربوط به حكومت را كرده بودند و این بحثها در بین مردم پخش شده بود و ایشان اعلام كرده بودند كه شاه خائن است و شاه باید برود - بعضی از عناصر مبارز، فعال و خوب - كه بعد هم در انقلاب فعالیتهای زیادی داشتند - حتّی آنها، میگفتند: مگر ممكن است؟! چطور امام مسئلهی سلطنت را مطرح میكند؟ مگر میشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمیآمد. علت این بود كه دوران طولانی اختناق و استبداد در این كشور همراه شده بود با نفوذ بیگانه، سلطهی بیگانه و حمایت بیگانگان از نظام سلطنت. ولی این اتفاق افتاد. نهضت عظیم اسلامی، همت مردم، رهبریِ شخصیت بینظیری مثل امام - كه حقاً و انصافاً شخصیت بینظیری بود - كار خودش را كرد. «صبر» و «بصیرت». بنده بارها از كلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) این را نقل كردهام: «لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصیرت - آگاهی - و صبر؛ یعنی استقامت، پافشاری، خسته نشدن. این دو خصوصیت در ملت ایران پیدا شد و كار خودش را كرد و انقلاب پیروز شد. در واقع تشكیل نظام جمهوری اسلامی، پاسخی بود به نیاز بلندمدتِ تاریخیِ ملت ایران. ملت ایران از دل آرزوهای تاریخی خودشان، جمهوری اسلامی را عَلم كردند و سر پا كردند. خوب، بدیهی است وقتی كه یك نظامی اینجور در آرزوهای دیرین مردم ریشه دارد، این نظام ماندنی است؛ این نظام قابلیت بقاء دارد، قابلیت رشد دارد، ریشه میدواند و دشمنی با این نظام آسان نیست. و این اتفاق افتاد. یقیناً هیچ جریان مبارز دیگری نمیتوانست در كشور ما نظام سلطنتی را از بین ببرد - جوانهای عزیز! این را بدانید و مطمئن باشید - جز جریان اسلامی و دینیای كه پیش آمد. هیچ جریان دیگری، هیچ حزبی، هیچ مجموعهی مبارزی امكان نداشت بتواند نظام استبدادی وابستهی به قدرت آمریكا را در این كشور سرنگون كند؛ كمااینكه جریانهای مبارز قدیمی در این كشور، همه از كار افتاده بودند؛ چه جریانهای چپ، چه جریانهای راست، چه گروههای مسلح. در سالهای 54 و 55 همهی این گروهها به وسیلهی آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چیزی كه میتوانست آن رژیم باطل را ساقط كند، موج عظیم ملی بود؛ حضور یكپارچهی مردم، كه این هم جز با انگیزهی دین و با پیشوائی روحانیت مبارز و مرجعی مثل امام بزرگوار امكانپذیر نبود. بعد هم كه آن رژیم فاسد سرنگون شد، هر نظام دیگری غیر از نظام جمهوری اسلامی - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر كار میآمد، امكان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهای گوناگون دشمن مقاومت كند. ما دیدیم كه چطور انقلابهائی كه سر كار آمدند، چند سالی هم بودند؛ چه از نوع چپ، چه از نوع میانه، اما نفوذ و دخالت آمریكا - دخالت سیاسیاش، دخالت نظامیاش، محاصرهی اقتصادیاش - اینها را نابود كرد؛ از بین برد. شما امروز نگاه كنید به اروپای شرقی - كه یك مركز عمدهی حكومتهای سوسیالیستی و چپ بود - و ببینید كه كارشان به آنجا رسیده كه پایگاههای نظامی و موشكی آمریكا در همان كشورهای چپِ سابقِ اروپای شرقی گذاشته میشود و آمریكائیها آنجا حضور پیدا میكنند! بنابراین، هیچ نظامی جز جمهوری اسلامی نمیتوانست در مقابل نفوذ و فشار آمریكا مقاومت كند. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان - 1387/07/07 عنوان فیش :اجباری شدن پوشش کلاه پهلوی یا شاپو در زمان پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یكی از كارها[ی جریان دانشجویی]، مشخص كردن اصول است. ما اصولی داریم كه باید از این اصول تخطی نشود. یعنی به نام فكرپردازی و اندیشهپردازی، از اصول انحراف پیدا نشود. اصول، شاخصهای راه صحیح و صراط مستقیم است. خطاست اگر اصول را به دیوارههائی تشبیه بكنیم كه انسان از وسط این دیوارهها باید حركت كند؛ نه، اصول شاخصند. یك راه مستقیمی وجود دارد، یك صراط مستقیمی هست كه این، انسان را به هدف میرساند. این صراط مستقیم را باید شناخت، باید كشف كرد. هیچكس در محدودهی صراط مستقیم زندانی نشده. اجبار به پیمودن صراط مستقیم در هیچكس نیست. این اصول كسی را اجبار نمیكند، الزام نمیكند، محدود نمیكند، بلكه این اصول انسان را هدایت میكند و به او میگوید كه اگر چنانچه برطبق این اصول حركت كردی، به آن نتیجهی مطلوب خواهی رسید؛ اگر از این اصول تخطی كردی، به هدف نخواهی رسید. آخر، اشكال بیراهه همین است. بیراهه، دو اشكال دارد: یك اشكال این است كه انسان به سرمنزل مقصود نمیرسد؛ اشكال دیگر این است كه وقت انسان تلف میشود؛ فرصتها از دست میرود. این كسانی كه در طول این صد سال، صد و پنجاه سال اخیر در كشور ما داعیهی اصلاح و پیشرفت و ترقی سر دادند و ما را حقاً و انصافاً به بیراهه كشاندند، این گناه بزرگ را انجام دادند؛ هم ما در طول این صد و پنجاه سال به مقصد نرسیدیم و عقب ماندیم، هم وقتمان تلف شد. چند نسل پیدرپی باید بیایند، ضایع شوند، در این تیه سرگردانی بروند و به نتیجه نرسند، تا یكوقت یك نسل متوجه بشود كه اشتباه كردهاند؛ راه را برگردد، شروع كند از نو حركت كردن. گناه آن كسانی كه جوامع بشری را به بیراهه میكشانند، این است كه وقت آنها و عمر آنها و فرصتهای آنها را ضایع میكنند. یك روز به جامعهی ما اینجور تفهیم كرده بودند كه راه پیشرفت این است كه ما از غربیها تقلید كنیم؛ آن هم نه تقلید در دانشآموزی و دانشاندوزی، تقلید در ظواهر؛ زنهایمان بیحجاب بشوند؛ مردهایمان كلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند. میدانید در كشور ما، دورهای بر مردم ما گذشت كه گذاشتنِ یك كلاه مخصوص به نام كلاه پهلوی اجباری شد و اگر كسی این كلاه را بر سر نمیگذاشت، مجرم شمرده میشد! بعد یكقدم جلوتر رفتند، گفتند یا كلاه پهلوی یا شاپو؛ چون غربیها- اروپائیها- این لباس را میپوشند. انواع و اقسام لباسهائی كه در داخل كشور- لباسهای محلی- پوشیده میشد، همه منسوخ و ممنوع شد؛ برای اینكه لباس متحد الشكلِ از غرب آمده، پوشانده بشود. برای چی؟ برای پیشرفت! پیشرفت كشور را در این دانستند كه مردم ما كت و شلوار بپوشند، كروات ببندند، زنهای ما بیحجاب حركت بكنند؛ رسوم و عادات غربی را یاد بگیرند. ببینید چقدر خسارتبار است برای یك كشور؛ چقدر مایهی شرمندگی است، وقتی انسان فكر بكند. آن روز نه فقط شرمنده نمیشدند، افتخار هم میكردند، با صدای بلند هم این را فریاد میكردند. این، بیراهه است. نسخهی پیشرفت، نسخهی غلط؛ بیراهه. اصول برای این است كه این اشتباهات پیش نیاید. مربوط به :بیانات در دیدار مردم کازرون - 1387/02/16 عنوان فیش :انتقال تجهیزات ونیروهای متفقین؛ دلیل ساخت راه آهن خلیج فارس- خزر توسط رضاخان کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, ایران و قضیه ایران, فارس, نفوذ بیگانگان در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مردم كازرون و كلًا به یك معنا استان فارس، از نظر رژیم طاغوت یك استان مطلوب نبود؛ یك استان مغضوب به حساب میآمد. نگاه كنید به شیراز و ببینید تلاش فرهنگسازیهای طاغوتی را، تلاش استحاله را در آن دورهی طاغوت. این را مقایسه كنید با فعالیتهائی كه یك دولت باید برای یك استانی مثل استان فارس انجام بدهد؛ از لحاظ عمرانی و آبادانی. میبینید كه در رژیم طاغوت كأنه برای آبادانی این استان و ساخت زیربناهای لازم برای رشد این استان، توجهی نشده است. راههای استان مشكل دارند؛ آب استان مشكل داشته است، سدبندی، راهسازی، ایجاد صنایع بزرگ در سرتاسر این استان مورد غفلت قرار گرفته است. استانی در قلب كشور و با این عظمت تاریخی، از لحاظ راههای مواصلاتی و ارتباطی جزو استانهای عقبافتاده محسوب میشده است؛ نمیخواستند. نگاه به این استان و به طور كلی به مسائل كشور در دوران حاكمیت طاغوت، نگاه دلسوزانه، علاججویانه و معطوف به رفع مشكلات نبود. نگاه، نگاه دیگری بود؛ با محاسبات دیگری بود. شما ببینید آن روزی كه راهآهن به این كشور آمد، آنچه كه در وهلهی اول به ذهن هركسی میرسید، این بود كه مركز كشور را از راه این استانهای مركزی- یعنی اصفهان و فارس- به خلیج فارس متصل كنند؛ این طبیعیترین كاری بود كه در این كشور ممكن بود انجام بگیرد. اینها این كار را نكردند. آن نویسندهی سیاسی انگلیسی كه خودش سیاستمدار است- وابستهی به همان دستگاه استعماری خائنِ به منافع این كشور- در كتابی كه نوشته- كه ترجمه شده به فارسی- به نام «ایران و قضیهی ایران»، اعتراف میكند كه راهآهن ایران باید از تهران میآمد، از مركز كشور- از استان اصفهان، از استان فارس- عبور میكرد، میرفت تا میرسید به خلیج فارس؛ اما این كار انجام نگرفت. راهآهن ایران را در دوران طاغوت، در دوران رضا خان، با محاسبهی منافع قدرتهائی كه دشمنان بزرگ این كشور محسوب میشدند- یعنی انگلیس و روسِ آن روز- كشیدند، اسمش را هم گذاشتند راهآهن سراسری! دروغ محض؛ كدام سراسری؟ برای اینكه جبههی آن روزِ متفقِ جنگ- یعنی انگلیس و روس- بتوانند در دو طرف كشور ما سلاح و مهمات منتقل كنند، از نفت كشور بتوانند استفاده كنند، آمدند از بخشی از خلیج فارس، آن هم با یك فاصلهای، راهآهنی كشیدند به تهران؛ از آنجا هم به بخشی از دریای خزر، برای اینكه قشون روس و قشون انگلیس بتوانند به همدیگر متصل شوند و سلاح و تجهیزات و امكانات منتقل كنند و نفت ایران را بردارند ببرند هرجائی كه میخواهند، مصرف كنند. یعنی سیاست حاكم بر یك عمل عمرانی در كشور كه عبارت است از ساخت خط آهن اینقدر تحت تأثیر سیاستهای استعماری و نفوذ بیگانگان در كشور انجام میگرفت. آن وقت نتیجه این میشود كه شیراز در قلب كشور راهآهن ندارد. البته به فضل الهی، به توفیق الهی، اولًا در این سالهای دوران انقلاب از لحاظ راههای مواصلاتی در این استان كارهای خوبی انجام گرفته؛ ثانیاً همین خط آهن و همین راههای متصلكنندهی این منطقه به مناطق آب و مناطق دیگر كشور، به لطف الهی، به حول و قوهی الهی، به دست جمهوری اسلامی انجام خواهد گرفت؛ این كار خواهد شد. این حقِ استان فارس است و باید انجام بگیرد. مربوط به :بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام نوزدهم دیماه - 1386/10/19 عنوان فیش :تظاهرات زنان در مشهد با شعار حفظ حجاب در هفده دی ماه 56 کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد فرهنگی رضاخان, واقعه کشف حجاب, حجاب, تاریخ پوشش و حجاب, تظاهرات هفده دی ماه 1356, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد فرهنگی رضاخان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آنچه كه نظام طاغوت بر سر این كشور و این ملت آورد، در طول سالهای متمادی حاكمیت سیاه و ننگین خود، حقیقتاً یكی از فصول تلخ تاریخ ماست. یكی از همین فعالیتهای فاجعهآمیز، قضایای هفدهم دی بود كه در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشهی دشمنان اسلام و ایران، به كمك روشنفكران آن روزِ متصل به دربار پهلوی، تصمیم گرفتند كه زن ایرانی را از دائرهی عفاف و حجاب خود بیرون كنند و این نیروی عظیم ایمانی را كه به بركت عفاف، زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود كنند و بر باد بدهند. یكی از جنایات بزرگ رژیم طاغوت، همین مسئلهی هفده دی هست. كشف حجاب، از بین بردن آن حائل و فاصلهای كه در اسلام میان دو جنس قرار داده شده است - كه این برای سلامت زن و سلامت مرد است؛ برای سلامت جامعه است - تا همان بلائی كه بر سر زن در جوامع غربی آمد، بر سر زن مسلمان ایرانی بیاورند. این اقدام را با چماق، رضاخان در داخل كشور انجام داد. زن غربی با ورود در منجلاب فساد، دستاوردش نابودی خانواده بود. اینجور نبود كه زن با برداشتن حجاب در میدان علم یا در میدان سیاست یا در میدان فعالیتهای اجتماعی پیشرفت كند؛ همهی اینها با حفظ حجاب و عفت ممكن بود و ما در نظام اسلامی این را تجربه كردیم. برداشتن حجاب، مقدمهای برای برداشتن عفت بود؛ برای برداشتن حیا در جامعهی اسلامی بود؛ برای سرگرم كردن مردم به عامل بسیار قوی و نیرومند جنسی بود؛ برای اینكه از همهی كارهای دیگر بمانند؛ و یك مدتی هم موفق شدند، اما ایمان عمیق ملت ایران نگذاشت. زنهای مسلمان ما با وجود سختگیریها در طول زمان، در مقابل این فشار سركوبگر مقاومت كردند؛ بعد از رفتن رضاخان به نحوی، در زمان خود او به نحوی، در طول دوران بقیهی طاغوت هم به نحوی. لذا در همان دیماه 1356، روز هفدهم دیماه در مشهد، یك اجتماع عظیمی، تظاهراتی از زنان مسلمان با شعار «حفظ حجاب» راه افتاد. ما آنوقت در تبعید بودیم؛ خبر آن را شنیدیم كه زنان مؤمن و مسلمان و شجاع یك چنین حركتی را به راه انداختند. این، گوشهای از فجایع رژیم طاغوت بود؛ نابود كردن آرمانهای دینی، ارزشهای اخلاقی، پیشرفتهای اقتصادی، عزت بینالمللی و خلاصه بر باد دادن سرمایههای یك ملت جزو كارهائی بود كه آن رژیم طاغوت و سیاهكار انجام داد. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان آموزش و پرورش سراسر کشور - 1386/05/03 عنوان فیش :رویکرد ضد دینی موسسان آموزش و پرورش جدید در دوره رضاخان کلیدواژه(ها) : عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد فرهنگی رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ایجاد آموزش و پرورش جدید در ایران, تقلیدگرایی, ایدئولوژی رژیم پهلوی, غربزدگی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از روزی كه نظامی به نام نظام آموزش و پرورش در این كشور به وجود آمد- از آغاز كار- بنای كار بر آن فلسفهای نبود كه ما امروز دنبال آن فلسفه هستیم. دو عیب بزرگ وجود داشت. یك عیب از جنبهی اعتقادی و ایمانی، یك عیب از جنبهی سیاسی و مدیریتی كشور. عیبِ جنبهی ایمانی این بود كه آن كسانی كه آموزش و پرورش جدید را وارد كشور كردند، نه فقط نیتشان متدین كردن مردم و جوانها نبود، بلكه بعكس، نیتشان دور كردن مردم از عقاید دینی بود. به طور مسلم این است. البته آن كسانی كه طراحان اولیهی وزارت آموزش و پرورش در كشور بودند، برنامهها را ریختند، كتابهای درسی را نوشتند، بعضیشان كاملًا جزو آدمهای بیدین نبودند؛ نه، در بین آنها آدمهای متدین هم بودند، لكن كلانِ برنامه این بود. همان برنامهای بود كه در آموزش و پرورش به یك شكل، در مسئلهی كشف حجاب به یك شكل، در مسئلهی كوبیدن مراكز مذهبی به وسیلهی رضا خان به یك شكل خودش را نشان میداد؛ یعنی توسعهی تفكرات غیر دینی، بلكه ضد دینی. آموزش و پرورش بر اساس یك چنین فكری به وجود آمد. و آن كسانی كه از اول، آموزش و پرورش را درست كردند- عرض كردیم- بعضیشان آدمهای بیدینی هم نبودند، متدین هم بودند؛ نشانههای تدینشان هم بعضاً گوشه و كنار در آن نظام قدیمیِ آموزش و پرورش و كتابهای قدیمی پیداست؛ كه ما بعضی را از گذشته در زمان نوجوانی دیده بودیم و یك چیزهائی پیدا بود، لكن اساس، اساسِ ضد دینی بود، نه غیر دینی؛ بر اساس ضدیت با دین بود. هرچه هم گذشت، این جنبهی ضد دینی، پیوسته و تا آخرِ دوران پهلوی بیشتر و بیشتر شد. آن جنبهی سیاسی و مدیریتی، جنبهی ضد ملی آموزش و پرورش بود. اگرچه كه آن رژیم دعوی ملیت داشت، واقعاً هم دنبال ملیت میگشت؛ چون ایدئولوژی كه نداشتند؛ ناچار بودند- وقتی ایدئولوژی كنار زده میشود، دین كنار زده میشود، یك جایگزین لازم دارد. این جایگزین را ملیت قرار داده بودند؛ مثل خیلی از كشورهای دیگر. لذا ملیت را دنبال میكردند- لكن آن ملیتی كه دنبال میكردند، به معنای واقعی به معنای حفظ هویت ملی نبود. به چه دلیل؟ به دلیل اینكه وابستگیهای سیاسی آنها روز به روز بیشتر میشد و همین در كیفیت تعالیم و آموزشهای آموزش و پرورش خودش را نشان میداد؛ همچنانی كه در تدوین دستگاههای حقوقی ما و قضائی ما خودش را نشان میداد؛ همچنانی كه در ساخت ادارات دولتی ما و تشكیلات عمومی دولت خودش را نشان میداد؛ یعنی غربزدگیِ مطلق. این، در آموزش و پرورش هم بود. نظام آموزش و پرورش ما یك نظام غربزده، تقلیدی، مبتنی بر باورها و مبانی پذیرفتهی در اروپا بود. حالا یكی بلژیك را ترجیح میداد، یكی انگلیس را ترجیح میداد، یكی فرانسه را ترجیح میداد؛ بالاخره مربوط به آنها بود. در بخشهای مختلف اداری و تشكیلات دولتی ما، این محسوس بود. آموزش و پرورش هم عیناً به همین كیفیت شكل گرفت و همینطور ماند. حالا نكتهی قابل توجه این است كه آن كسانی كه الگوی آموزش و پرورش سنتی و قدیمی ما بودند، آنها به همان شكلها و قالبهای آن روز بسنده نكردند؛ مرتباً تحولات به وجود آوردند و خودشان را پیش بردند؛ اما این مقلدان آن تحولات را دیگر نفهمیدند و همان شكل سنتی را نگه داشتند. این، آموزش و پرورشِ شكلگرفتهی سنتی كشور ما بود. البته این، خطوط اساسیاش بود؛ نه اینكه بخواهیم یك تعریف كاملی از آموزش و پرورش كرده باشیم. این دو عیب بزرگ؛ یعنی اول، جنبهی ضدیت با دین- حد اقل مغایرت با مبانی دینی و اخلاق دینی و تربیت دینی- و دوم هم بشدّت ترجمهای بودن، وابسته بودن، تقلیدی بودن، از نیازهای حقیقی كشور و ملت ایران نجوشیده بودن، عیب اساسی آموزش و پرورش ما بود كه ماند تا دورهی انقلاب اسلامی. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان - 1386/02/19 عنوان فیش :بیکفایتی و وابستگی سلاطین قاجار و پهلوی؛ عامل عقبماندگی ایران کلیدواژه(ها) : عقبماندگی علمی ایران, عملکرد حکومت پهلوی, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد حکومت قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, میرزای شیرازی, قرارداد رژی, سیدحسن مدرس, نشاط و نیروی جوان, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ قاجاریه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت آیت الله مدرس با رضاخان, پیشروان انقلاب, تاریخ قیام تحریم تنباکو, قیام تحریم تنباکو, رهبران نهضت تحریم تنباکو نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كشور و جامعهی ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران، لحظات حساسی را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثیر حالت جوانی و استعدادهای جوانی در آن، یك نقش برجسته است. با اینكه ما ملت با استعدادی هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهای استعماری و استبدادی و سلطنتهای موروثیِ خاندانی و حكومتهای غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافلهی علم جهانی عقب ماندیم. عقبماندگی علمی همراهِ خود عقبماندگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی و بقیهی عقبماندگیها را هم به بار میآورد. یك كشوری كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمینههای طبیعی و انسانی خود، با توجه به جایگاه جغرافیایی خود - كه اگر به نقشهی جهان نگاه كنید، توجه میكنید كه ایران در چه نقطهی حساسی قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینی خود، باید یكی از پیشرفتهترین و یكی از ثروتمندترین كشورهای دنیا باشد، در دورهی حكومتهای قاجاری و بعد پهلوی، تبدیل شد به حكومت عقبافتادهیِ دستنشاندهیِ فقیرِ ضعیفِ توسریخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بی كفایت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتی سیاستهای استعماری غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگی و آقایی خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حداقل این دو سلسلهی سلاطین قاجاری و سلاطین پهلوی. ملت ایران حق دارد كه در روز قیامت و در پیش خدای متعال گریبان این ستمگران را بگیرد و ادعانامهی عظیم و وحشتناكی را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید اینها كسانی بودند كه یك كشورِ با استعداد، غنی، بزرگ، دارای آن سابقهی فرهنگی بی نظیر را - كه چنین كشوری لااقل باید در عِداد كشورهای درجهی یك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجهی یك است؛ و در بالای ستون كشورها باید قرار داشته باشد - تبدیل كردند به یك كشور درجهی چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم تحقیر شده، هم توسریخور، هم نا امید. بعد چه اتفاقی افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالی كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند كه هشدارهایی دادند؛ برقهایی در آسمان تاریك و ظلمانیِ زندگیِ این كشور جهاندند كه روشنیهایی به وجود آمد؛ بیداریهایی به وجود آمد كه یك نمونهاش مخالفت میرزای شیرازی با كمپانی رژیِ معروف بود كه در واقع همهی كشور را بتدریج میبلعید و میخواست سرنوشتی مثل سرنوشت استعماری هندوستان برای ایران رقم بزند؛ یا فریادهای مرحوم آیتاللَّه مدرس در صحن مجلس ملی آن روز در مقابلهی با رضا خان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانهای كه آن روز داشتند میبستند كه همهی كشور را تحویل انگلیسها بدهند. اینها برقهایی در این فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزمها را محكم كرد. نهضت به وسیلهی پیشروان این فكر شروع شد، رهبری الهی و با عزم و ارادهای مثل امام، خدای متعال در اختیار ملت گذاشت؛ بازهم همین جوانها، حركت خودشان را كردند، یك تحول عظیم و بنیادی به وجود آمد؛ میلههای زندانی كه ملت ایران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اینجایی كه انقلاب شروع كرد، تا آنجایی كه باید ملت ایران برسد، راهِ طولانی است. این راه طولانی پر از چالشهای گوناگون است؛ همت میخواهد، نیرو میخواهد، نشاط میخواهد، ابتكار میخواهد، تراكم عظیم نیروها را میطلبد. اینها باید به وسیلهی جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانی تأمین شود. مربوط به :بیانات در دیدار معلمان - 1386/02/12 عنوان فیش :طراحی نظام آموزشی در زمان رضاخان بر مبنای دلبستگی به بيگانگان کلیدواژه(ها) : ارزش معلم, ایجاد آموزش و پرورش جدید در ایران, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در مجموعهی آموزش و پرورش، البته نیروهای ستادی هستند، طراحان هستند، فكرسازان هستند، كتابنویسان هستند و همهی آنها در این اهمیت و ارزش سهیمند؛ اما میداندار، معلم است. همهی طراحیها و مدلسازیها برای این است كه معلم بتواند كارش را خوب انجام بدهد. وسط میدان، معلم است؛ صف مقدم، معلم است؛ بقیه كمككننده و پشتیبانیكننده و تدارككنندهی به او هستند تا او بتواند این عنصر و این مادهی طبیعی را كه در اختیار او قرار دادهاند - یعنی كودك و نوجوان - با هنرمندی خود، با جهاد خود، با دلسوزی و كاردانی خود به یك مادهی با ارزش تبدیل كند و ارزش افزودهی او را بالا ببرد. این ارزش افزوده، دیگر قابل مقایسه با ارزش افزودهی تولید هیچ مصنوع و هیچ شیء دیگری نیست؛ حتی اگر ما از خاك طلا بسازیم، ارزش این از آن بالاتر است؛ اگر با استخراج معدن، انرژی هستهای بهوجود بیاوریم، این از آن بالاتر است. شما انسان تربیت میكنید و انسان تولید میكنید؛ آن هم انسانی با آن خصوصیات. حالا اگر معلمین یك كشوری تصمیم بگیرند كه نقطهی مقابل این عمل كنند؛ یعنی به جای انسان شجاع، انسان ترسو بسازند؛ به جای انسان مستقل، انسان توسریخور و ضعیف بسازند؛ به جای انسان عاشق میهن خود و مفاخر ملی خود، انسانِ دلبستهی به بیگانگان بسازند؛ به جای انسان پاكدامن و پرهیزگار و مؤمن، انسان لاابالی و بیایمان و بیدین بسازند؛ به جای انسانهای با استعداد و دارای اعتماد به نفس و خودباور، انسانهای بهتزده و دلباختهی قدرتهای علمی و غیر علمیِ دیگران بسازند، شما ببینید چه فاجعهای در كشور رخ خواهد داد. طراحی نظام آموزشی كشور در دوران حاكمیت طواغیت - یعنی از دوران ایجاد آموزش و پرورش جدید در زمان رضاخان - این نوع دوم بود. ممكن بود مدیرانِ مستقیم، خودشان هم ندانند چه كار میكنند؛ اما هدف این بود؛ طراحی این بود، تربیت شدههای آنها هم كم و بیش همین جور شدند. البته در بین معلمین و كارمندان آموزش و پرورش، آدمهای متدین و مستقل و مؤمن و پاكدامنی وجود داشتند - كم هم نبودند - آنها كار خودشان را كردند؛ اما نقشه، این بود. در نظام اسلامی، نقشه بعكس است؛ نقشه این است كه در این كارگاه عظیم، انسانهایی با آن خصوصیاتی كه گفتم، تربیت شوند. مربوط به :بیانات در دیدار مردم دامغان - 1385/08/19 عنوان فیش :حوزهی علميهی دامغان؛ حوزهی فعال شرق كشور بعد از قلعوقمع روحانيت در دوران رضا خان کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من عرض بكنم از تدین و ریشههای ایمانی مردم این شهر[دامغان] كه بعد از قلعوقمع روحانیت و اهل دین در دوران رضا خان قلدر، یكی از حوزههای علمیه فعال در منطقهی شرق كشور، حوزهی علمیهی دامغان بود كه مرحوم آقای ترابی (رضوان اللّه علیه)- عموی امامجمعهی محترم فعلی- در این شهر بساط درس و علم و معرفت را گسترد. از شهرهای مختلف، از مازندران، سمنان و بخشهای مختلف، طالبانِ عشق و علم و مشتاقان حقیقت به دامغان میآمدند و در سه مدرسهی دامغان تحصیل علم میكردند. امروز بعضی از متخرجان مدارس علمی آن روز دامغان،در این استان و بیرون از آن، جزو چهرههای برجسته و معروفند. یك حوزهی علمیه در یك شهر، وقتی پرورش پیدا میكند و كارآمد میشود، جدای از فضای معنوی و دینی مردم نمیشود آن را تحلیل كرد. وجود یك حوزهی بابركت، به معنای حضور دینی و ایمانیِ عمیق و اصیلِ مردم آن منطقه است. در مشهد هم مرحوم آیتاللّه دامغانی از مدرسان معروف مشهد و شخصیت برجستهای در زمان جوانی ما بود. در این دوران اخیر هم كه مرد صاحبدل سالكِ خداپرست- مرحوم آقای معلم (رضوان اللّه علیه)- در این شهر زندگی میكرد. هر وقت من در تهران این مرد عزیز و شریف را- كه به دیدار ما میآمد- زیارت میكردم، یادِ زیباییهای معنوی دامغان در ذهنم زنده میشد. مربوط به :بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان - 1385/08/18 عنوان فیش :بررسی نسخه های قلابی و بعضا خائنانه پیشرفت در زمان قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : مدیریت تحول, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, مبارزه علما, روشنفکری وابسته, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مبارزات ضد استعماری علما, نخبگان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : باید راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مدیریت كرد تا به ساختارشكنی و شالودهشكنی و بر هم زدن پایههای هویت ملی نینجامد. این كار، مدیریت صحیح لازم دارد. چه كسی باید مدیریت كند؟ نگاهها فوراً میرود به سمت دولت و وزارت علوم و...؛ نه، مدیریتش با نخبگان است؛ با خود شماست؛ با اساتید فعال، دانشجوی فعال و مجموعههای فعال دانشجویی. حواستان جمع باشد! دنبال حرف نو و پیدا كردن حرف نو حركت كنید؛ اما مراقب باشید كه این حرف نو در كدام جهت دارد حركت میكند؛ در جهت تخریب یا در جهت ترمیم و تكمیل؛ اینها با هم تفاوت دارد. این وظیفهای است به عهدهی خود شماها. امثال بنده كه مسئول هستیم؛ البته مسئولیتهایی داریم و شكی نیست در این زمینهها؛ اما كار، كارِ خود شماهاست. گمان نكنید كه نهضت آزاداندیشی و حركت تحول و شجاعت در كارهای گوناگون را، به جای شما كه دانشجو هستید یا محقق هستید یا استاد هستید، ممكن است مسئولان دولتی یا بنده بیاییم انجام بدهیم؛ نه، من نقشم این است كه بیایم بگویم این كار را خوب است بكنیم.نهضت نرمافزاری و جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم را ما مطرح كردیم؛ الان حدود ده سال میگذرد و امروز یك غوغایی راه افتاده است. چه كسی این را راه انداخته؟ من كه یك كلمه بیشتر نگفتم. این كار را شما كردید؛ محقق ما، جوان ما و استاد ما؛ تحول از این قبیل است. وظیفهی نخبگان فكری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سركوب كرد، نه باید تسلیم هر تحولی شد. خوب، این تحول برای چیست؟ برای پیشرفت. پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا كنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بكنیم: پیشرفت چیست؟ اگر سؤال نكنیم كه پیشرفت چیست، پیداست به فكر پیشرفت نیستیم. بنابراین، باید اول این سؤال را از خودمان بكنیم و به دنبال پاسخش حركت بكنیم تا آن را پیدا بكنیم. اینكه «پیشرفت چیست؟» حرفهای گوناگونی در سطح دنیا مطرح است. همهجور حرفی هست؛ نسخههای قلابی، توصیههای متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، كه این بلایی بود كه در آغاز شروع مدرنسازی كشور به جان ما ایرانیها افتاد. اول كه نشانههای پیشرفت اروپایی برای ایرانیها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجاری آنقدر گرفتار حرمسراها و سفرهخانهها و گرفتاریهای شخصی و مسائل بیارزش خودشان بودند كه اصلاً از اینكه در دنیا چه دارد میگذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجهاش چه شد؟ اصلاً این قضایا را تا دوران فتحعلی شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجاری به واسطهی سلاحهای پیشرفتهی روسها - كه آن روز از امكانات جدید و سلاحهایی كه برای خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنی محكمی خورد، تازه كسانی را به اروپا فرستادند و سفرای اروپایی هم كه در ایران زندگی میكردند، دست و پایی باز كردند. پیغامآورها و مأموران ویژهای هم برای زمینهسازی نفوذ سیاسی به ایران گسیل شدند و با روشهای خودشان به ایران آمدند. اولین كسانی كه با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند، چه كسانی بودند؟ شاهزادهها، رجال دربار قاجاری و شخصیتهای متنفذ سیاسی آن روز. عامهی مردم كه خبری نداشتند، علما كه اطلاعی نداشتند و دیگران كه چیزی نمیدانستند. اینها هم به جز خیلی افراد معدود، عموماً - تقریباً میشود گفت بدون استثنا - در مواجههی با این فرهنگ و پیشرفتهای غربی مات و مبهوت شدند؛ دست و پای خودشان را گم كردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به كار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فكر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشنفكرهای درجهی اول ما عقیدهشان این شد كه اگر ایران بخواهد پیشرفت كند، باید از فرق سرتا پا غربیِ كامل بشود! این، یعنی تقلید محض. و همینطور هم عمل كردند و این روند تا حكومت پهلوی ادامه داشت. حكومت پهلوی آمد این را برنامهریزی كرد تا با سرعت بیشتری این كار انجام بگیرد. به آن مقداری كه در دورهی قاجار بود، قانع نبودند. پهلوی را برای این سرِ كار آوردند؛ چند تا روشنفكرِ دستنشاندهی مورد اعتماد خودشان از ایرانیهای تحت تأثیر غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگی، دور و برِ آن گذاشتند تا همین كار را بكنند. مسئلهی كشف حجاب، مسئلهی تغییر لباس و مسئلهی حذف كردن نشانههای ایرانیِ اسم: میرزا، سید، خان، آقا، دادن امتیازات فراوان در زمینههای نفت و آوردن مستشارهای خارجی - كه روز به روز هم بیشتر شد - از این قبیل است. بعد هم كه - انگلیسیها رضاخان را كنار گذاشتند، در دورهی بعد، امریكاییها از سال 1332 همه كارهی كشور شدند؛ این سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است كه با همان مدیریت خطرناك كه گفتم، به سمت نابود كردن اصالتها رفت. ای كاش در مقابل چیزی میگرفتند! نه، هیچ چیز هم نگرفتند. یعنی ایرانیها در طول سالهای متمادی - بیش از شصت، هفتاد سال - كه در اختیار انگلیسیها و غربیها بودند، این قدرت را پیدا نكردند كه مثلاً یك مركز تحقیقات علمی در كشور به وجود آورند كه ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست كند؛ دانشمندانی را تربیت كنند كه دو، سه تا كشف جدید علمی بكنند؛ یعنی اینها این اندازه از غرب استفاده نكردند. آنها چه میخواستند؟ مصرف كننده میخواستند. مصرف كنندهی اقتصادیای كه به طور طبیعی با خودش مصرف فرهنگی و تسلیم سیاسی را هم همراه دارد. آنها این را میخواستند؛ اینها هم راحت تسلیم شدند و دادند. همهی این تشنجها، درگیریها و چالشهایی كه شما در دوران حكومت قاجاریه از زمان تنباكو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن میبینید كه بین جبههای از مؤمنین به رهبری علما از یك طرف و حكام جائر از یك طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از این قضیه است. در قضیهی امتیاز «رژی»، میرزای شیرازی در مقابل دادن امتیازِ مفت و مجانیِ یك منبع درآمد بزرگ در كشور به غربیها و خارجیها، مخالفت كرد. در قضیهی امتیاز «رویتر» همینطور، و در قضیهی قراردادِ 99 - قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» كه در واقع طبق آن، همهی كشور را به دست انگلیسها میدادند - هم همین طور بود، كه مدرس، آن روحانی برجسته، مخالفت كرد. در قضیهی ملی شدن صنعت نفت هم كه مرحوم آقای كاشانی (رضوان اللَّه علیه) دخالت كرد، همین طور بود. این چالشهایی كه علما با حكام دورانهای مختلف داشتند - كه مردم و بسیاری از روشنفكرها هم با اینها همراهی كردند - همه در این مرز است؛ مرز منافع ملی، و آن طرف هم كه تحول ناشی از اراده و تصمیمگیری قدرتهای بیگانهاست. پس نسخههای پیشرفت و نسخههای غربی و بیگانه، بعضاً حتّی خائنانه است. مربوط به :بیانات در دیدار خانوادههای شهدا و ایثارگران استان سمنان - 1385/08/18 عنوان فیش :حرکت سیل جمعیت به سمت پاوه بعد از فرمان امام خمینی(ره) کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, جوان امروز انقلاب اسلامی, پاوه, تاریخ دفاع مقدس, تبعیت مردم از امام خمینی(ره), تاریخ شکلگیری و تثبیت جمهوری اسلامی, آزادسازی پاوه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ارتش دوران پهلوی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شهید چمران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز نسل جوان ما در برابر هر امتحانی مثل همان نسل جوان دوران جبهه است. بعضی با دیدن یک ناهنجاری در یک دختر یا پسری در خیابانی یا در محیطی، فوراً قضاوت میکنند که نسل جوان ما از بین رفت؛ نه آقا! آن وقت هم داشتیم. نسل جوان، نسل جوانِ مؤمنی است. در آزمونهای دشوار است که یک ملت را میتوان شناخت؛ یک ملت در آزمونهای دشوار خودش را نشان میدهد. نخبگان یک ملت تأثیر خودشان را در سرنوشت کشورشان آن وقتی میتوانند نشان دهند که آزمایشهای دشوار پیش بیاید.یک روز - در شهریور 1320 - چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد کشور شدند و چند تا هواپیما در آسمانها پیدا شدند؛ نیروهای نظامی آن روزِ کشور از پادگانها هم گریختند! نه فقط در جبههها نماندند، بلکه آنهایی هم که در پادگان بودند، خزیدند تو خانهها و خود را مخفی کردند! یک روز هم همین ملت ساعت 2 بعد از ظهر امام اعلام کرد که مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج کنند؛ مرحوم شهید چمران به خود من گفت: بهمجرد اینکه پیام امام از دیوار پخش شد، ما که آنجا در محاصرهی دشمن بودیم، احساس کردیم که دشمن دارد شکست میخورد. بعد از چند ساعت هم سیل جمعیت به سمت پاوه راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خیابان به طرف منزل امام میرفتم؛ دیدم اصلاً اوضاع دگرگونه است. همینطور مردم در خیابانها سوار ماشینها میشوند و از مراکز سپاه و مراکز مربوط به اعزام جبهه، به جبههها میروند. این همان مردمند؛ اما فکر و محتوای ذهن تغییر پیدا کرده است؛ آرمان پیدا کردند؛ به هویت خودشان واقف شدند؛ خود را شناختهاند. همینطور باید پیش برود. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی - 1385/03/29 عنوان فیش :انجام فجایع و جنایات دوران رضاشاه تحت عنوان پرچم اصلاحات کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, اصلاحات, اصولگرایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز اركان تصمیمگیری كشور - مجلس شورای اسلامی و دولت و قوهی قضائیه - با مدیریت تفكر اصولی اسلام (به تعبیر رایج: اصولگرایی) اداره میشود كه این یكی از نعمتهای بزرگ خداست. حالا این اصولی كه از آن دم میزنیم، چیست؟ این، خیلی مهم است. من نمیخواهم حالا الان اصول راتدوین كنم؛ اما تعدادی از شاخصترین اصولی را كه به آنها پایبندیم، عرض میكنم.اصولگرایی به حرف نیست؛ اصولگرایی در مقابل نحلههای سیاسی رایج كشور هم نیست. این غلط است كه ما كشور یا فعالان سیاسی را به اصولگرا و اصلاحطلب تقسیم كنیم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرایی متعلق به همهی كسانی است كه به مبانی انقلاب معتقد و پایبندند و آنها را دوست میدارند؛ حالا اسمشان هرچه باشد. این «اصول» چه هستند؟ ... اصل هفتم، اصلاح و تصحیح روشهاست؛ اصلاحات. اصلاحات جزوِ مبانی اصولگرایی است. من به نظرم پارسال بود كه در سفر كرمان، با جوانها و مجموعهی دانشجوها و دانشگاهیها كه روبهرو شدم، گفتم كه اصلاحاتِ اصولگرایانه و اصولگراییِ مصلحانه در هم تنیده هستند. آن اصلاحاتی كه بخواهد با معیار امریكایی در كشور انجام بگیرد، مثل همان اصلاحات رضاخانی است. میدانید كه رضا خان در مهمترین بخشها و سالهای سلطنتش، شعارش اصلاحات بود! همهی این فجایع و جنایاتی كه شما در دورهی رضا خان سراغ دارید، تحت نام و زیر پرچم اصلاحات انجام گرفته است؛ اسناد بازماندهی از دورهی رضا خان را بخوانید. افراد را بركنار میكردند؛ چون میگفتند اینها ضد اصلاحاتند؛ افرادی را سر كار میآوردند؛ چون میگفتند اینها مؤمن به اصلاحاتند. آن اصلاحاتی كه با معیار رضاخانی، با معیار امریكایی و با معیار فرهنگ غربی انجام بگیرد، اصلاحات نیست، افسادات است. بنده سه، چهار سال قبل، چند سخنرانی در نماز جمعه و غیر نماز جمعه در این باره كردهام. اصلاحات باید ضابطهمند و مبتنی بر ارزشها و معیارها و خطكشهای اسلامی و ایرانی باشد. معیار اصلاحات، قانون اساسی است؛ بر این اساس، باید ما اصلاحات كنیم؛ ما به اصلاحات احتیاج داریم. اصلاحات، تصحیح روشهای ماست؛ تصحیح هدفهای مرحلهای ماست؛ تصحیح تصمیمگیریهای ماست؛ تعصب نورزیدن روی تصمیمگیریها ناحق است. این، غیر از ساختارشكنی و مبارزهی با قانون اساسی، مبارزهی با اسلام و مبارزهی با استقلال یك كشور است. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :سیر نفوذ و دخالت انگلیس در نهضت مشروطه و تبدیل آن به استبداد رضاخان کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ جنگ جهانی اول, عراق, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, مشروطهشناسی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, برسر کار آمدن رضاخان, کودتای رضاخان, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ جنگ جهانی اول, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در عراق, استقلال هندوستان, حزب کنگرهی هند نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من حالا یك نگاهی میكنم به حركت مشروطیت؛ یعنی از سال 1285 شمسی تا 1299؛ چهارده سال است. آقای حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالی كه آن را اصلاً به حساب نیاورید. حكومت رضاشاه از سلطنتش كه شروع نشد، از كودتای 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود كه توانست آن استبداد قاهرِ رضاخانی را - سردار سپه بود - مثل یك میوهی رسیدهای در دامن او بگذارد؛ والّا امكان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذارید. این حركت انگلیسی كه فعال مایشاء در قضیهی مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، در چه دورهای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع میشود؟ از وقتی كه غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسیاند؛ یعنی یك حركت پُرنشاط امیدوارِ مهاجمی به همهی دنیا دارند، كه شما ببینید دوران استعمار در اینجا به اوج رسیده؛ یعنی همهجا، در واقع همه جای مناطق زرخیزِ عالم، تحت استعمار است و یكی از جاهایی كه باید تحت استعمار قرار بگیرد، این منطقهی نفتخیز است. در آن زمان، نقش نفت تازه بهمرور داشت برای غربیها واضح میشد و شاید در آن روز مهمتر از نفت برای آنها مسألهی ایجاد یك حائلی برای هندوستان بود؛ چون هندوستان برای انگلیسها خیلی مهم بود و مناطق ایران و عراق حائلی بودند كه نگذارند روستزاری به هندوستان دست پیدا كند. بنابراین، ایران یكی از آماجها و اهداف حتمی انگلیسها بود. در آن چهارده سال اینها چه كار كردند؟ اول، فرصتطلبی كردند و تا این حركت عدالتخواهی مشروطیت را در ایران بهوسیلهی عواملشان از نزدیك حس كردند، خیلی ماهرانه روی این حركت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین كارهایی هم كه كردند، این بود كه اركان اصلیِ جنبهی دیگرِ این حركت را كه جنبهی دینی و ملی باشد، از صحنه حذف كردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجی كه در ایران به وجود آمد - میتوان احتمال داد كه خیلی از این موارد هرج و مرج (حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی كشور و مسألهی ارومیه) با تحریك خود اینها بوده، كه قرائنی هم دارد. اتفاقاً «كسروی» حوادث شمال غربی كشور را خیلی خوب تشریح میكند و انسان میبیند چه اتفاقی آنجا افتاده - زمینه را برای یك حكومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی كه مشروطه ضد او آمده بود، فراهم كردند و بعد هم در 1299 این مستبد را آوردند سر كار؛ یعنی چهارده سال طول میكشد تا جامعهی استبدادیای را كه بهوسیلهی نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل میشد، با مقدماتی كه خودشان انجام دادند، به یك جامعهی استبدادیِ غیر قابل اضمحلال تبدیل كنند. در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق میافتد كه با پیروزیِ جبههای كه انگلیسها در آن هستند، به انگلیسها یك قدرت جدیدی میدهد و اینها میتوانند آزادانه هر كاری بكنند. میدانید كه اینها در همین سالها عراق را هم فتح كردند؛ یعنی مابین سالهای 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمری تا 1338 قمری. اینها دربارهی عراق یك سلسله اقداماتی را شروع كردند كه انسان میفهمد كه این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرینِ» - انقلاب 1920 - عراقیها كاملاً سركوب شد و اینها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - یعنی تقریباً در یك سال؛ حالا شاید از لحاظ ماههای میلادی یك مقداری اینور و آنور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 یا 21، ملك فیصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهی، كاملاً در مشت انگلیسها بود و به وسیلهی خودِ آنها در آنجا به وجود آمده؛ یعنی یك حركت كاملاً حسابشدهی دقیقِ خوبی را انگلیسها انجام دادند. من البته نمیخواهم از اهمیت مشروطه - كه آقایان فرمودید - در تاریخ كشورمان، كه درست است، صرفنظر كنم؛ این چیز خیلی مهمی است و قابل انكار نیست؛ مثل خیلی از كارهایی كه دشمنان یك ملتی كردهاند، اما آن كار بهمرور تبدیل شده به چیزی كه به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را كه خود ملت ما شروع كرد، او استفاده كرد! اما مثلاً فرض كنید كه حزب كنگرهی هند را انگلیسها به وجود آوردند، ولی استقلال هند بهوسیلهی حزب كنگره انجام گرفت! یعنی خود این بهمرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیسها. این، ممكن است و ایرادی ندارد. شما به مشروطه افتخار بكنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید؛ اما حقیقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، این است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از پیشکسوتان جهاد و شهادت و خاطرهگویان دفتر ادبیات و هنر مقاومت - 1384/06/31 عنوان فیش :ما نمی توانیم؛ رایجترین تبلیغات دوره پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, از خود بیگانگی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, استعداد ایرانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شما میدانید در دورهی پهلوی یكی از رایجترین تبلیغات، «نمیتوانیم» بود. همهی ما از بچگی اینطور بار آمده بودیم كه جنس ایرانی مساوی است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ایرانی مساوی است با ناتوانی در تولید جنس خوب در همهی زمینهها. اصلاً این فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادینه كرده بودند. این در حالی است كه این موضوع 180 درجه با واقعیت فرق دارد. این ملت، ملتی است كه از همه جهت میتواند؛ میتواند تولید كند، میتواند رشد بدهد، میتواند ابتكار كند، میتواند مرزهای علم و فناوری را بشكند و جلو برود. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی - 1384/05/15 عنوان فیش :تبیین شخصیت مرحوم حاجآقا نوراللَّه اصفهانی از لحاظ فهم سیاسی و روشنفكری کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, حاج آقا نورالله اصفهانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم حاجآقا نوراللَّه انصافاً از یك نظر، قلهی این خاندان[نجفیون] است. ایشان از لحاظ علمی، شاگرد میرزا و اصحاب سامره است كه چند سالی در آنجا زندگی كرده و برگشته و شاگرد پدرش - یعنی همان مكتبِ مرحوم شیخ محمد تقی، صاحب حاشیه - است كه در اصفهان رواج پیدا كرد و مكتب علمی شد و علمای بزرگی را هم تربیت كرد. از لحاظ فهم سیاسی هم بسیار مرد فهیم و جلوتر از زمان خودش بود؛ هم در قضیهی مشروطه، انسان این مسأله را مشاهده میكند، هم در قضیهی رضاشاه. این حركتی كه ایشان در 1345 و 1346 شروع كرد كه قم را پایگاه خودشان قرار داد و انتظاراتی را از رضاشاه مطرح كرد، كارهای خیلی بزرگی است؛ منتها آن استبداد رضاخانی و سرنیزه و قلدریِ رضاخانی نگذاشت این قضیه موج پیدا كند؛ والّا اگر یك مقدار آن فشار دیكتاتوری رضاخانی نبود، این قضیه در همهی ایران موج پیدا میكرد و شاید نتایج بسیار مهمی را انسان میتوانست حدس بزند كه بر آن مترتب میشد؛ لیكن نگذاشتند، بعد هم كه به شهادت و مسموم كردن ایشان منتهی شد. بنابراین، از لحاظ فهم سیاسی هم ایشان خیلی مهم بوده است. نكتهی دیگری كه در مورد ایشان هست، روشنبینی و روشنفكری است. ببینید این مبارزاتی كه با فرنگیها و با خارجیها و با نفوذ اجانب در كشور از طرف علما انجام گرفته، كه یك نمونهاش خودِ میرزای شیرازی است، یك نمونهاش دو طرف مشروطیت هستند در نجف؛ یعنی هم آسید محمدكاظم، هم آخوند ملاكاظم خراسانی، كه هر دوی اینها مخالف حضور بیگانه بودند؛ هم آنكه با مشروطیت مخالفت میكرد، از حضور بیگانه میترسید؛ هم ایشان كه مشروطه میخواست، آن روح آزادیخواهیاش همراه با بیگانهستیزی بود، و چه مرحوم آسید عبدالحسین لاری، چه مرحوم آسید عبداللَّه بلادی در بوشهر - كه او هم داستانهای مفصلی دارد - و چه مرحوم خیابانی و دیگرانی كه در سرتاسر كشور در آن برهه بودند، منشأ مخالفت همهی آنها با خارجیها بود؛ یعنی صورت قضیه این بود كه كفر در مقابل اسلام است؛ چون خارجی، كافر بود؛ فرنگی، كافر بود و نمیخواستند كفر بیاید. صورت این قضیه، صرفاً یك جنگ مذهبی را نشان میدهد؛ اما وقتی انسان كاوش میكند، میبیند در اغلب اینها، بخصوص در قضیهی مرحوم حاجآقا نوراللَّه، مسأله فقط یك جنگ مذهبی نیست؛ یعنی دعوای این نیست كه مسیحیها میخواهند بیایند غلبه پیدا كنند؛ مسیحیها كه در خودِ اصفهان با آنها داشتند زندگی میكردند؛ ارامنهی اصفهان همیشه بودند و با هم زندگی میكردند و مشكلی هم نداشتند؛ پس دعوا، دعوای مذهبی نبود، بلكه دعوا، سر همان چیزی است كه ما امروز از مسألهی استقلال میفهمیم؛ یعنی سلطهی اقتصادی، سلطهی فرهنگی، سلطهی سیاسی، سلطهی اجتماعی و نفوذ ویرانكننده و خانهبراندازی كه غرب در دنیا داشته - آن دوره، دورهیی بود كه غرب با نشاط و با سرزندگی داشت میآمد و حالت تهاجمی داشت - اینها این را میدیدند؛ این را میفهمیدند. مرحوم حاجآقا نوراللَّه از آن شركتی كه احداث میكند، از آن حرفهایی كه میزند، از همان گفتگوهایی كه در كتاب «مسافر و مقیم» مطرح میكند - متأسفانه فرصت نشد كه من درست آن كتاب را نگاه كنم؛ فقط بخشهایی از آن را خواندم - نشان میدهد كه مرد بسیار روشنبین، بسیار آگاه و متوجه به ابعاد سلطهی بیگانه است. اگر دولت انگلیس استعمارگر، اسلام را هم آورده بود و بنا بود همین كارها را بكند، ظاهراً در موضع ایشان تغییری پیدا نمیشد؛ فرقی نبود بین اینكه مسیحی باشد یا مسلمان باشد. استعمارگری و سلطهی فرهنگی و نفوذ در اركان حیات مدنی كشور بود كه این بزرگان را حساس میكرد و وادار میكرد به اینكه مقابله كنند و مقاومت كنند. با رضاشاه هم كه مقابله كردند، برای همین مسأله بود. درست است كه مبارزات مرحوم حاجآقا نوراللَّه در دو بخش تقسیم میشود: بخشِ مقابلهی با خارجی؛ و بخشِ مبارزهی با استبداد. این دو بخش، كاملاً در زندگی ایشان و در مبارزات ایشان محسوس و قابل تفكیك است؛ لیكن با رضاخان هم كه ایشان مبارزه میكند، گویی برایش كاملاً روشن است كه رضاخان پیشكردهی همان خارجی است، كه آمده. این، همان چیزی است كه برای نسل امروز ما، جزو واضحات است؛ اما آن روز این قضیه جزو واضحات نبود؛ روشن نبود. آن روز حتّی كسانی با شعارهای رضاشاه جذب میشدند و حرف او را باور میكردند! من در یكی از همین نوشتهها - كه انسان دلش نمیآید از بعضیها كه آدمهای خوبی هم بودند، اسم بیاورد - تعبیری دیدم كه تعبیرِ ستایشآمیزی از رضاشاه بود! البته اسم نیاورده بود، اما پیدا بود كه مقصودش رضاشاه است. اینها كسانی بودند كه قطعاً رضاشاه میخواست ریشهی آنها را بِكند، و كند؛ اما از این قبیل تصورات و توهمات و اشتباهات وجود داشت؛ ولی برای ما، امروز روشن است. انسان احساس میكند كه مرحوم حاجآقا نوراللَّه، آن روز میفهمید كه مبارزهی با رضاشاه، فقط مبارزهی با نظام اجباری و كلاه فرنگی نیست؛ بحثِ این است كه یك آدمی بر سر كار آورده شده و بَركشیده شده، برای اینكه اهداف انگلیس را در ایران پیاده كند. او این را حس میكرد و میخواست با آن مقابله كند؛ منتها برای مقابلهاش شعار پیدا میكند؛ مثل همین شعارِ مقابله با نظام اجباری و همین چیزهایی كه ایشان وقت آمدن به قم مطرح كرده بودند. همه اینطور نبودند. مثلاً مرحوم میرزا صادق آقا - كه البته شما سید صادق آقا نوشتهاید، كه غلط است؛ چون ایشان سید نبوده - كه من ایشان را از روی آثارش تا حدود زیادی میشناسم، اینگونه نبوده؛ انسان این را حس نمیكند كه او با این نگاه متجدد و روشنبینانه قضایا را نگاه میكرده؛ اما در مرحوم حاجآقا نوراللَّه، نه؛ این كاملاً محسوس است كه عمیق و نافذ فكر میكرده است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی - 1384/05/15 عنوان فیش :سلطه خارجیها بر ایران ؛دلیل مخالفت علما در مشروطیت با آنان کلیدواژه(ها) : حاج آقا نورالله اصفهانی, تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این مبارزاتی كه با فرنگیها و با خارجیها و با نفوذ اجانب در كشور از طرف علما انجام گرفته، كه یك نمونهاش خودِ میرزای شیرازی است، یك نمونهاش دو طرف مشروطیت هستند در نجف؛ یعنی هم آسید محمدكاظم، هم آخوند ملاكاظم خراسانی، كه هر دوی اینها مخالف حضور بیگانه بودند؛ هم آنكه با مشروطیت مخالفت میكرد، از حضور بیگانه میترسید؛ هم ایشان كه مشروطه میخواست، آن روح آزادیخواهیاش همراه با بیگانهستیزی بود، و چه مرحوم آسید عبدالحسین لاری، چه مرحوم آسید عبداللَّه بلادی در بوشهر - كه او هم داستانهای مفصلی دارد - و چه مرحوم خیابانی و دیگرانی كه در سرتاسر كشور در آن برهه بودند، منشأ مخالفت همهی آنها با خارجیها بود؛ یعنی صورت قضیه این بود كه كفر در مقابل اسلام است؛ چون خارجی، كافر بود؛ فرنگی، كافر بود و نمیخواستند كفر بیاید. صورت این قضیه، صرفاً یك جنگ مذهبی را نشان میدهد؛ اما وقتی انسان كاوش میكند، میبیند در اغلب اینها، بخصوص در قضیهی مرحوم حاجآقا نوراللَّه، مسأله فقط یك جنگ مذهبی نیست؛ یعنی دعوای این نیست كه مسیحیها میخواهند بیایند غلبه پیدا كنند؛ مسیحیها كه در خودِ اصفهان با آنها داشتند زندگی میكردند؛ ارامنهی اصفهان همیشه بودند و با هم زندگی میكردند و مشكلی هم نداشتند؛ پس دعوا، دعوای مذهبی نبود، بلكه دعوا، سر همان چیزی است كه ما امروز از مسألهی استقلال میفهمیم؛ یعنی سلطهی اقتصادی، سلطهی فرهنگی، سلطهی سیاسی، سلطهی اجتماعی و نفوذ ویرانكننده و خانهبراندازی كه غرب در دنیا داشته - آن دوره، دورهیی بود كه غرب با نشاط و با سرزندگی داشت میآمد و حالت تهاجمی داشت - اینها این را میدیدند؛ این را میفهمیدند. مربوط به :پیام تسلیت در پی درگذشت حجتالاسلام شیخ محمدتقی بهلول - 1384/05/10 عنوان فیش :شيخ محمد تقی بهلول؛ زبان گويای حقطلبان در ماجرای خونين مسجد گوهرشاد کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, حجهالاسلام آقای شیخ محمد تقی بهلول, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, واقعه مسجد گوهرشاد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : روحانی وارسته و پارسا مرحوم حجةالاسلام آقای شیخ محمد تقی بهلول (رحمةاللَّهعلیه) بندهی صالح و مجاهد و پرهیزگار كه عمر طولانی و پرماجرای خود را یكسره با مجاهدت و تلاش گذرانید، یكی از شگفتیهای روزگار ما بود. هفتادسال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان و حقطلبان شد و آماج كینهی حكومت سركوبگر پهلوی گشت. بیستوپنج سال مظلومانه در اسارت حكومت ظالم دیگری انواع رنجها و آزارها را تحمل كرد. پس از آن سالها در مصر و عراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانهها به گوش مسلمانان رسانید. سالها پس از آن در ایران بیهیچ پاداش و توقعی به هدایت دینی مردم پرداخت. در سالهای دفاع مقدس همه جا دلهای جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانهی خود نشاط و شادابی بخشید، نود سال از یك قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحرك و تلاش بیوقفهی پیكر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظهی بینظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانهی او، شجاعت و فصاحت و ویژگیهای اخلاقی برجستهی او، از این مؤمنِ صادق، انسانی استثنائی ساخته بود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی - 1384/03/05 عنوان فیش :بیمار متولد شدن روشنفکری و تجدد در ایران کلیدواژه(ها) : روشنفکری در ایران, تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من چند سال قبل در یكی از دانشگاهها گفتم روشنفكری در ایران بیمار متولد شد. اگر شما به تاریخچهی روشنفكری نگاه كنید، این را تصدیق خواهید كرد. اصلًا روشنفكری در كشور ما از اول بیمار و وابسته به بیگانه متولد شد. الآن هم عرض میكنم كه مفهوم تجدد نیز در كشور ما بیمار و معیوب و معلول متولد شد. تجدد در كشور ما به چه معنا بود؟ اینكه عرض میكنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است؛ بعد در دورهی رضا خان و بقیهی دورهی پهلوی هم اوج حركتی بود كه الآن دارم میگویم. در قاموس متجددین كشور ما «تجدد» به معنای تقلید از غرب بود. تقلید یعنی چه؟ یعنی شما بروید لباس كهنهی كسی را بخرید و در روز عید به عنوان لباس نو تنتان كنید. تفكرات قرن نوزدهمیِ فرانسه و انگلیس و بقیهی مناطق اروپا وارد ایران شد. صد سال از بروز این تفكرات گذشته بود، اشكالات و خدشهها و نسخها و ردهای فراوانی هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقایان متجدد ایرانی، آن روز رفتند سراغ همان تفكرات، همان روشها و حتّی همان منشهای شخصیتیِ ظاهری؛ یعنی لباس پوشیدن، ریش گذاشتن، سبیل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامی در یك گوشهی فرنگ پیدا شده بود و سبیلش را به شكل خاصی اصلاح كرده بود؛ در ایران این سبیل شد مُد! زمان جوانی ما بیتلها خط ریش كج میگذاشتند؛ جوانهای ما بعد از آنكه سالها از بروز چنین پدیدهای گذشته بود، از آنها تقلید میكردند! این، تجدد است؟! این، قهقرا رفتن و عقبگرد است؛ اینكه تجدد نیست. البته مخالفتهایی هم كه با این تجددها میشد، سطحی بود؛ این را هم به شما بگویم. نوع مخالفتی كه با تجدد و موج تجددگرایی در ایران پیدا شد- چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوی- بنده آن را نمیپسندم؛ از قدیم هم اینطور عكسالعملها را نمیپسندیدم؛ چون سطحی برخورد میكردند. آنها در تقلید از غربیها افراط میكردند، اینها هم در مقابل تحریم میكردند. زمان جوانی ما شعرهای عوامانهیی معروف بود. میگفتند: با كارد و چنگال میخورند آب را مسخره كردهاند همه طلاب را چون معتقد بودند كه آن وقت مثلًا روحانیون مخالف غذا خوردن با كارد و چنگال هستند؛ اینها هم از لج آنها میخواهند آب را هم با كارد و چنگال بخورند! نه آن تجدد، تجدد بود؛ نه آن مواجهه و مقابلهی با تجدد، صحیح و عمیق و منطقی بود. مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :مصادیق استبداد رضاخان کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, استبداد رضاخان, فقر نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : فقر مردم، تقصیر فرمانروایان است؛ آنها هستند که موجب فقر مردم میشوند؛ چون آنچه را که از ثروت و منافع بهدست میآید، برای خودشان میخواهند؛ این موجب فقر مردم میشود. البته یکوقت فرمانروایان مثل مستبدهای قدیم هستند؛ مانند رضا خان که همه چیز را میخواست و به حدی قانع نبود. یک عده هم از بغل او استفاده میکردند؛ آنها هم میبردند. اول، سهم پادشاه بود و بعد هم بتدریج آنهایی که در حاشیهی پادشاه قرار داشتند، هرکدام به قدر خودشان میبردند. استبدادهای قدیم اینطور بود. البته شکل مدرنترش در حکومت پهلوی بود؛ شکل قدیمیترش را هم در کتابها، از قاجاریه و دورهی ناصر الدّین شاه و بقیه خواندهایم. یک شکل هم روش مدرن است؛ یعنی روش حکومتهای بظاهر دمکرات که باطن استبدادی دارند؛ امروز زمام این حکومتها به دست کمپانیهای اقتصادی است؛ اینها طراح سیاستها هستند. بظاهر کارهیی نیستند، اما در باطن نمایندهی مجلس را اینها میفرستند؛ رئیسجمهور را اینها روی کار میآورند. رئیسجمهور اعوان و انصاری دارد، سفرایی دارد، وزرایی دارد، مدیران گوناگونی در ردههای مختلف دارد؛ در واقع این مجموعه حاکمند. نوع اعمال استبداد هم مثل سابق نیست که بگوید حکم میکنم. وقتی رضا خان میخواست اعمال استبداد کند، در تهران اعلامیه داد و در آن، چهار پنجبار «حکم میکنم» آورد. امروز حاکم نمیگوید حکم میکنم؛ آن نزاکت دمکراتیک را بههیچوجه از دست نمیدهد. اصلًا حکم نمیکند؛ اما مسیر کار، همان «حکم میکنم» است. یعنی قانونی که برای این کمپانی لازم است، حتماً تصویب میشود؛ حرکتی که برای حیات پیدا کردن این کمپانیها لازم است، حتماً انجام میگیرد؛ و لو در حد حملهی به کشوری مثل عراق. از آبادسازی عراق و نفت عراق مگر چه کسانی استفاده میکنند؟ حکومتهای امریکا یا انگلیس، دولتسالار نیستند که کمپانی و نفت و همه چیز مال آنها باشد و بگوییم آنها استفاده میکنند؛ نه، دستگاه مالیِ اقتصادیِ مسلطِ بر این کشورهاست که از هر چیز جدیدی استفاده میکند. البته آنها هم بین خودشان رقابتهایی دارند، باهم دشمنی دارند، مسابقه دارند؛ اما آن دستگاه مالی است که از نفت خاورمیانه، از تسلط بر خاورمیانه، از چیزی به نام خاورمیانهی بزرگ استفاده میکند؛ بهرهبردار نهایی اوست. دولت و رئیسجمهور و وزیر خارجه و وزیر دفاع و امثال اینها- که البته در بسیاری از موارد اینها خودشان هم جزو همان مجموعهی مدیران مالی و صنعتیِ اساسی کشور هستند- جبههی جلو و خط مقدمند؛ پشتیبانی میکنند و پشتوانه هستند؛ آنها هستند که دارند اقدام میکنند؛ مردم هم دارند حرکت خودشان را میکنند . ممکن است شما بگویید مثلاً در امریکا یا انگلیس به نسبت جمعیت این کشورها فقیر وجود ندارد. این را نباید حساب کرد؛ باید نگاه کرد که دولت انگلیس در شبهقارهی هند چقدر فقیر ایجاد کرده؛ یا فلان دولتی که استعمار آفریقا یا امریکای لاتین را داشته، آنجا چقدر فقر ایجاد کرده؛ یا امروز امریکا با سعهی نفوذ اقتصادییی که در تمام دنیا دارد، چقدر فقر و گرسنگی و محرومیت در دنیا ایجاد کرده است. ملاک، اینهاست. البته در خود این کشورها هم فقر و فقیر و فاصلهی طبقاتیِ بسیار زیاد وجود دارد؛ اصلاً شگفتآور است. گاهی در آمارهای ما متأسفانه چیزهای بیربطِ سادهلوحانهی کوتهبینانهیی دیده میشود که مثلاً شکاف اقتصادی کشور ما از امریکا یا از فلانجا بیشتر است؛ اینها حرفهای ناشی از ندانستن و جهلِ به واقعیتهاست؛ اصلاً از واقعیتها اطلاع ندارند. نخیر، درهی اقتصادی در کشورهای سرمایهداری، وحشتناک و فوق تصور و از همه جای دنیا بیشتر است. علاوه بر این، آنها را نباید در خود آن کشورها مقایسه کرد؛ بلکه باید در همهی دنیا محاسبه کرد؛ چون دامنهی نفوذ و اقتدار و حرکت اینها در همهی دنیاست. ما فعلاً نمیخواهیم در مسائل جهانی و بینالمللی وارد شویم؛ خودمان را محاسبه کنیم. اگر میخواهیم دنیا آباد شود، باید خودمان را کنترل کنیم. من و شما که زمامدار و مدیر هستیم و ادارهی امور مالی و صنعتی و کشاورزی کشور دست ماست - یعنی گلوگاههای فعال کشور دست من و شماست - باید خود را کنترل کنیم. فقط شخص خود ما نیستیم؛ ما یعنی مجموعه. شما، یعنی شما و معاونان و مدیران و مسؤولانِ اثرگذارتان. البته ممکن است کسی در گوشهیی و در سطوح خیلی پایین خطایی بکند که قابل کنترل و پیشگیری و پیشبینی نباشد؛ آن بحث دیگری است؛ اما مجموعهیی که شما مدیر و رئیس و وزیر آن هستید، باید این خصوصیات را داشته باشد. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب مدرسه علمیه آیتالله مجتهدی - 1383/03/22 عنوان فیش :مصادیق خفقان و رعب بوجود آمده برای طلاب توسط پهلوی کلیدواژه(ها) : وظایف روحانیت, پایهگذاری حوزه علمیه قم, عبدالکریم حائری یزدی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وجود یك مجموعهی روحانیِ عالم، روشنبین، روشنفكر، شجاع، پارسا، پاكدامن، دارای آگاهی وسیع و برخوردار از خشیت الهی، در جامعهای كه در حال پیشرفت است، نویدبخش این است كه این پیشرفتها در جهت گمراهی و ضلالتِ هرچه بیشتر، و در فرایند تاریخی در جهت سقوط به كار نخواهد رفت؛ این نقش شما جوانهای طالب علم و محصل علوم دینی است؛ این را قدر بدانید؛ خیلی مهم است. البته مشكلاتی در سر راه شماها وجود دارد. امروز طلاب و روحانیون ما مشكلات بسیاری دارند؛ مشكلات مادی دارند، مشكلات حیثیتی دارند، سختیهای گوناگون دارند، محرومیتهایی دارند؛ منتها اینها در راه این هدف بزرگ صفر است. هیچ مجموعهیی بدون دست و پنجه نرم كردن با مشكلات نتوانسته است یك نقش اثرگذار و ماندگار ایفا كند و به وجود بیاورد. طبیعت بشر اینطور نیست كه با راحتطلبی و برخورداری از آسایشِ مطلق بتواند بهجای والایی دست پیدا كند؛ سختیها را باید تحمل كرد؛ این همان سمتگیری به سوی رضای الهی و نقش آفرینی در سعادت یك جامعه است. حوزههای علمیه امروز میتوانند خود را آنچنان بسازند كه به معنای حقیقی كلمه نقشآفرین باشند. حوزهی قم در سال 1340 قمری- یعنی تقریباً هشتاد و پنج سال قبل- توسط مرحوم حاج شیخ عبد الكریم حائری به وجود آمد و در سال 1355 قمری- یعنی پانزده سال بعد- با درگذشت مؤسس آن حوزه، بظاهر متلاشی شد؛ یعنی در اوج اقتدار و اختناق رضاخانی. وقتی مرحوم آقا شیخ عبدالكریم حائری از دنیا رفت، همان چند صد طلبهیی هم كه در قم بودند، متفرق شدند. گرسنه و بیپول و بیمنشأ درآمد و ترسان، روزها بیرون شهر قم میرفتند و در باغهای اطراف قم مباحثه میكردند؛ شب به مدرسهی فیضیه یا به خانههایشان برمیگشتند. اما در میان همان طلاب آوارهی پراكندهی ترسانِ مرعوبِ از اقتدار دستگاه و زیر فشار شدید اقتصادی و حیثیتی و سیاسی، كسی مثل امام خمینی بیرون آمد. چهل سال بعد از تشكیل حوزهی قم- یعنی در سال 1381 قمری- نهضت روحانیت شروع شد؛ اینها خیلی معنا دارد. تازه از این چهل سال، چندین سالش با این شدت گذشته بود. در فروردین سال 1342 شمسی كه حوادث مدرسهی فیضیه و زدن طلاب و انداختن آنها از بالای پشتبام پیش آمد، همان روز ما منزل امام رفتیم. بنده آنوقت طلبهی جوانی بودم در سن الان شماها. دستگاه اختناق محمدرضا علیه حوزهی علمیه، شمشیر را از رو بسته بود. در خیابان ارم قم طلبه جرأت نمیكرد - این را من به چشم خودم دیدم - از این طرف خیابان به آنطرف برود! كماندوهای دستگاه شاه مثل شمر میریختند سرش، كتكش میزدند، عمامهاش را برمیداشتند و لباسش را پاره میكردند. در چنین حالت رعبآوری، آن روز امام (رضواناللَّهعلیه) بعد از نماز مغرب و عشا به خانهشان رفتند - همین خانهیی كه الان هم در قم هست - طلبهها هم رفتند، بنده هم بودم. ایشان خاطرهی اختناق دوران رضاخانی و رفتن طلبهها به بیرون از قم را یادآوری كردند و گفتند آنروز ما اینطور زندگی كردیم؛ آنها رفتند و ما ماندیم؛ حالا هم اینها خواهند رفت و شما خواهید ماند. این پیشگوییِ امام بود؛ پیشگوییِ مبنی بر وعدهی الهی. خدای متعال وعده كرده است كه اگر جماعتی در راه او مجاهدت و ایستادگی كنند و دارای ایمان باشند، قطعاً به هدف خواهند رسید. وعدهی الهی دروغ نیست. خدای متعال راه را جلوی پای انسان میگذارد و قدم به قدم دست انسان را میگیرد. وقتی هدف، خدا بود، «والذّین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا». عمده، وجود این انگیزه و این ایمان است؛ وارد میدان شدن و تلاش كردن است. هر جا این باشد، موفقیت بدون تردید حاصل خواهد شد. مربوط به :بیانات پس از بازدید از سازمان صدا و سیما - 1383/02/28 عنوان فیش :دفاع روزنامهها و مطبوعات دورهی طاغوت از تغيير خط فارسی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تبادل فرهنگی, تهاجم فرهنگی, فرهنگ, هویت ملی, خط فارسی, زبان فارسی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بعد از پیروزی انقلاب اسلامی- كه انقلابی براساس یك هدف تعریفشدهی فرهنگی بود- كه به مقولهی فرهنگ اهمیت داده شد و به مقولهی هویت ملی- كه خودِ هویت ملی یك كشور، فرهنگ است و خود این جزو مصادیق و سطور برجستهی فرهنگ یك ملت است- اهتمام ورزیده شد، بركاتی بر این كار مترتب شد كه این بركات بههیچوجه ممكن نبود در این كشور به وجود بیاید. این نوآوریها، این پیشرفتهای علمی، این جسارتِ وارد شدن در عرصههای نوِ علمی و تحقیقی- كه امروز در كشور ما خوشبختانه مشاهده میشود- به خاطر همین اعتماد به نفسی است كه از احیاء هویت ملی پیدا شده است؛ این را انقلاب به وجود آورد. قبل از انقلاب از هویت ملی و ملیت اسم زیاد میآوردند؛ اما به هیچوجه به معنای حقیقی كلمه، هویت ملی را تقویت نمیكردند. البته علت هم واضح بود؛ چون آن كسانی كه ایران را برای منافع خودشان میخواستند و در كشور عزیز ما منافع خود را تعریف كرده بودند، میدانستند كه اگر هویت ملی در این كشور زنده شود، با منافع آنها ناسازگار خواهد بود و آنها نمیتوانند به منافعی كه هدف گرفتهاند، برسند. به همین دلیل، هویت ملی در آن زمان در اینجا تضعیف شد. ما در كشور خودمان در وابستگی و اضمحلال هویت در مقابل بیگانگان تا آنجا پیش رفتیم كه افراد برجستهای خجالت نكشیدند و پیشنهاد تغییر زبان و خط فارسی را دادند! البته روی تغییر زبان كمتر كار كردند؛ اما برای تغییر خط فارسی- خط یك كشور یكی از نقاط برجسته و از شاخصهای مهم فرهنگی هر كشور است- در همین روزنامهها و مطبوعات دورهی طاغوت در كشور ما علناً و صریحاً مطلب نوشتند، دفاع كردند و حرف زدند كه ما خط فارسی را تغییر بدهیم؛ آن هم با استدلالهای كاملًا مجادلهآمیز و مغالطهآمیز و خلاف واقع. آنها تا این حد پیش رفتند. كسانی كه رژیم پهلوی را روی كار آوردند، هیچكدام از شاخصههای ملیت را حاضر نبودند تحمل كنند. البته ملیت ما از اول با اسلام آمیخته بود؛ زبانمان، آدابمان، دانشمان و دانشمندانمان با اسلام آمیخته بودند. در تاریخ میبینید كه دانشمندان برجسته و نامآور و ماندگار ما كسانی هستند كه دانشِ دین را در كنار دانشهای معمولی زندگی دارا بودند؛ یعنی همهی دانشها از مجموعهی دین برآمده است. البته این به آن معنا نیست كه طلاب مدرسهی دینی این خصوصیت را داشتند؛ نه، جامعه، جامعهی دینی بود. فرهنگ ما، دانش ما، رفتار ما و سنتهای ما با دین آمیخته است و بسیاری از آنها از دین سرچشمه گرفته است. وقتی با هویت ملی و شاخصههای آن مبارزه میكردند، قهراً مبارزهی با دین جزوش بود و چون دین و ایمان پشتوانهی همهی ارزشهای انسانی است، طبعاً با ایمان هم بهشدت مخالفت میكردند. اینها حاضر نشدند قبول كنند كه ما حتی لباس محلی داشته باشیم. ما ایرانیها با چند هزار سال سابقه، لباس بومی نداریم و لباس محلی و بومیِمان را نمیشناسیم، درحالیكه خیلی از كشورهای دیگر دنیا دارند. البته لباس بومی، مانع پیشرفت هم نیست؛ اما ما نداریم؛ چون آنها نگذاشتند. این، عمل به همان توصیهای است كه میگفت ایرانی باید از فرق سر تا نوك پا فرنگی شود! ببینید خودباختگی تا كجا. اینكه من همیشه میگویم تهاجم فرهنگی، تهاجم فرهنگی این است. تهاجم فرهنگی غیر از تبادل فرهنگی است؛ غیر از گرفتن برجستگیها و زبدهگزینی از فرهنگهای دیگر است؛ این، چیزی است مباح، بلكه واجب. اسلام به ما دستور میدهد، عقل هم بهطور مستقل از ما میخواهد كه هر چیز خوب، زیبا و باارزشی را كه در هركجا میبینیم، آن را فرابگیریم و از آن استفاده كنیم. این جملات معروفِ متداول در زبانهای مردم ما كه «اطلبوا العلم و لو بالصین» یا «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»؛ نگاه نكن حرف خوب، سخن حكمتآمیز، دانش و معرفت را چه كسی دارد میگوید، اگر سخن خوب است، آن را فرابگیر، این گرفتن، گرفتنِ فرهنگی است و اخذ فرهنگی، تبادل فرهنگی و زبدهگزینیِ فرهنگی، یك چیز لازم است و این، غیر از تهاجم فرهنگی است. من بارها گفتهام كه یكوقت هست كه یك انسان با میل خود و برطبق نیاز و اشتها و ضرورت زندگیاش یك نوع غذا، یك نوع دارو یا مادهی لازمی را انتخاب میكند و آن را داخل جسم خودش میكند؛ این، گزینش است، كه چیز خیلی خوبی است؛ اما یكوقت هست كه یك نفر را میخوابانند و مادهای را كه نه برای او لازم است و نه او به آن میل و اشتهایی دارد و نه برایش مفید است، بهزور در حلقش میریزند، یا به او تزریق میكنند؛ این، نامطمئن است؛ این، تهاجم فرهنگی است؛ همان كاری كه با ملت ایران در طول سالهای متمادی كردند. از سیاستمدارانی كه وابسته بودند، از آنهایی كه با قراردادهای مالی دهنِشان را میبستند، هیچ توقعی نیست؛ اما از شخصیتهای علمی و فرهنگی در آن دوران این انتظار و توقع بود كه اگر دارای هر عقیدهیی هستند، و لو اسلام را هم قبول ندارند و ایمان اسلامی هم ندارند، برای هویت فرهنگی این ملت ارج قائل شوند؛ اما ارجی قائل نشدند؛ دروازهها را باز كردند و چشمها را بستند و مجذوب و خیره شدند و ما را عقب انداختند. به خاطر همین، ما در میدان علم و فناوری عقب ماندیم. اینكه در عرف دورهی جوانیِ من- كه حالا خوشبختانه آنطور نیست و خیلی فرق كرده- واقعاً هر كالایی به صِرف خارجی بودن، مطلوب بود و به صِرف داخلی بودن نامطلوب، فرهنگ عمومیِ آن زمانها بود و در داخل كشور هم جرأت و گستاخی كار علمی و تحقیقی و باز كردن بنبستها و شكستن مرزهای دانش اصلًا قابل تصور نبود و كسانی كه در خودشان چنین استعدادی میدیدند، به هیچ راهی جز اینكه در محیطهای خارج از كشور كار كنند، فكر نمیكردند. اینكه ما خودمان بسازیم، خودمان تولید كنیم و خودمان ابتكار، اصلًا متصور نبود. بنده از اطلاعات و گزارشهای گوناگونی كه در اختیارم قرار گرفته، نمونههای عینیِ خیلی فراوانی را سراغ دارم كه شاید بعضی از شماها هم این موارد را بدانید. اما امروز نه، امروز خوشبختانه این حالت دلیری و خوداتكایی و شجاعتِ وارد شدن در میدانهای گوناگون هست. این فرهنگ را انقلاب عوض كرد. مقولهی فرهنگ این است. این یك مثال و یك مصداق بود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان - 1382/07/22 عنوان فیش :شروع وابستگی کشور از اواخر دوران قاجار و ادامه آن در حکومت پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استقلال, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, حکومت استبدادی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وابستگی به غرب, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت و كشور ما پس از گذراندن دوران طولانی سلطههای استبدادی و خاندانهای پادشاهی- كه یكی پس از دیگری آمدند و رفتند- در حالی وارد مرحلهی دنیای نو شد كه از طرفی عصر دیكتاتوری در آن تمام نشده بود، و از طرف دیگر دوران وابستگی در آن آغاز شده بود. اگر به مقطع اخیر تاریخی كشورتان- قبل از انقلاب- نگاهی بكنید، میبینید ما در حولوحوش این پیچ تاریخی كه انقلاب آن را برای ما به وجود آورد، در چه وضعی بودیم؛ در این صورت میتوانیم موقعیت كنونی خود را درست تشخیص دهیم. در آن مقطع، عصر استبداد و دیكتاتوری در این كشور به عصر وابستگی تبدیل شد. البته وابستگی كشور دفعتاً پیش نیامد، بلكه از اواخر دوران قاجار بتدریج وابستگی به اقتصاد و سیاستهای جهانی و دولتهای بیگانه با دادن امتیازات پیدرپی به خارجیها- كه به زیان ملت ایران بود- شروع شد. بعد وقتی دوران استبداد بهخاطر نهضت مشروطیت و قضایای دیگر ضعیف گردید، ناگهان عَلَم شوم و ننگین وابستگی در حكومت پهلوی بلند شد؛ یعنی حاكمیت سیاستهای وابسته و قراردادهای تحت فرمان و حاكمان و شخصیتهای سیاسیِ دستنشانده و گوش به فرمان خارجی؛ البته دیكتاتوری هم در آن بود و روز به روز خطرناكتر و مدرنتر و سختتر هم میشد. انقلاب در چنین شرایطی به پیروزی رسید؛ یعنی ملت ایران در آنِ واحد حركت عظیمی را شروع كرد كه هم علیه دیكتاتوری و استبداد و حكومتهای خودكامهای بود كه قرنهای متمادی بر این كشور حاكم بودند، و هم این حركت بر ضدّ وابستگی، دستنشاندگی، گوشبهفرمان بودن و تابع قدرتهای بیرونِ این مرزها قرار داشتن بود. انقلاب در مقابل این دو عارضه كه برای كشور ما بسیار عمیق و دیرین و خطرناك بود، پنجه در پنجه انداخت. لذا كار انقلاب دشوار بود. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما - 1381/11/15 عنوان فیش :تخريب قاجاريه ؛یکی از کارهای مهم پهلويها کلیدواژه(ها) : سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, سلسله قاجار, حافظه تاریخی ملتها, تاریخ سازی, هویت تاریخی, تحریف تاریخ, بیان تاریخ رژیم پهلوی برای جوانان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نكتههای بجا را، هم در زمینهی مسائل دینی میشود آورد، هم در زمینهی مسائل سیاسی و هم در زمینهی فجایع رژیم طاغوت، كه متأسفانه فیلمها و مجموعههای تولیدی ما در این زمینه خیلی خالی است و این حقیقتاً نقص بزرگی است. در طول این بیست و چند سال كارهایی شده، بنده هم آشنا هستم؛ اما آنقدر فجایع و زشتیها در زندگی اینها - طاغوتیان - هست كه هرچه گفته شود، كم است و مردم ما باید بدانند. وقتی پهلویها سرِكار آمدند، یكی از همّتهای مهمّ خود را تخریب قاجاریه قرار دادند. قاجاریه خیلی بد بودند، اما نه به بدی پهلویها! آنها هم مستبد و وابسته و فاسد بودند، اما پهلویها بهمراتب از آنها بدتر بودند. بین آنها هم باكفایت و بیكفایت بود، بین اینها هم باكفایت و بیكفایت بود؛ یعنی نمیشود مقایسه كرد. یقیناً خیلی از كارهایی كه آنها در گذشته كرده بودند، از كارهایی كه اینها كرده بودند یا نسبت به زمان بهتر بود و یا در همان حدها بود. اما اینها سالهای متمادی وقت صرف كردند برای اینكه آنها را بهكلّی ضایع كنند و خودشان را حق جلوه دهند. ما یك رژیمِ بیكفایت، فاسد، وابسته، بیدین، سوءاستفادهچی و خودخواه و دارای دیگر ممیّزات زشت را بركنار كردهایم؛ ولی به مردم معرفی نمیكنیم كه اینها چهكار كردند. بیكفایتی آنها یك كتاب است. وابستگی آنها یك كتاب است. فسادهای اخلاقی و شهوانیشان یك كتاب است. فسادهای اقتصادیشان یك كتاب است. هر كدام از این بخشها یك فصل مشبعی است. خوب؛ اینها باید به نسل جوان داده شود تا آنها دیگر جرأت نكنند نقاط منفی و تاریك خودشان را پنهان سازند و یك تاریخ مجهول و غلط را خلق نمایند و به ذهن جوانِ ناآشنای ما منتقل كنند. یكی از كارهایی كه باید بشود، این است. این مثلاً در دیالوگها میتواند بگنجد. گاهی این را میتوان در یك جملهی كوتاه گنجاند. از جملهی مواردی كه شما باید از نویسنده یا كارگردان یا تهیهكننده بخواهید، یكی همین است كه این محاورهها، جهتدار و معنادار باشد. مربوط به :بیانات در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1381/03/14 عنوان فیش :استبداد پهلوی و قاجاریه بدلیل اتکای به قدرتهای بیگانه کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : برادران و خواهران عزیز! در كشور ما استبداد همیشه به پشتیبانی قدرتهای سلطهگرِ خارجی متّكی بوده است. استبداد و دیكتاتوری و خودكامگی حكومت پهلوی و قبل از آن به شكل دیگری حكومت قاجار، به خاطر اتّكای آنها به قدرتهای بیگانه بود. رضاخان، متّكی به انگلیس؛ محمدرضا، اوّل متّكی به انگلیس و بعد متّكی به امریكا بود. او منافع و نفوذ امریكا را بر طبق میل آنها تأمین میكرد؛ آنها هم از او حمایت میكردند و هر كاری میخواستند، با این كشور و این ملت میكردند. پنجاه سال این ملت را زیر فشار اختناق نگه داشتند و پیشرفت علمی و صنعتی و فرهنگی و اخلاقی او را در دورانی كه از لحاظ جهانی بهترین و آمادهترین دورانها برای این پیشرفت بود، متوقّف كردند و این ملت و این كشور را عقب نگه داشتند. مربوط به :بیانات در پایان درس خارج فقه - 1380/11/21 عنوان فیش :برسر کار آمدن رضاخان و محمدرضا پهلوی توسط انگلستان کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمارگران در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت ایران در طول قرنهاى متمادى تحقیر شده بود. یک مدت به وسیله سلاطین مستبد تحقیر مىشد؛ یعنى در دورانهاى قدیم که هنوز استعمار و سلطه و نفوذ خارجى نبود، پادشاهانى بودند؛ بعضى مقتدر، بعضى هم ضعیف و بىکفایت؛ اما بدون استثناء همه آنها این ملت را تحقیر مىکردند. اگر شما به خاطراتى که بعضى از سلاطین یا فرزندان و شاهزادگانشان نوشتهاند، مراجعه کنید، بهخوبى مىبینید که تلقّى آنها این بوده که ایران، مِلکى متعلّق به آنهاست؛ یک مشت رعیت هم در این مِلک براى آنها کار مىکنند. حقوقى داشته باشند؟ نه. اراده آنها معتبر باشد؟ نه. بنابراین تلقّى آنها از ملت و کشور و خودشان، اینقدر تلقّى غلط و مفتضحى بود. واقعاً تصوّر مىکردند که اینجا مال آنهاست؛ اگر کسى از آحاد ملت خدمتى مىکند و کارى انجام مىدهد، طبق وظیفهاش عمل مىکند. کسانى هم که کوتاهى مىکنند، سرکشانى هستند که به منافع حاکمِ زورمند و مستبد ضربه وارد آوردهاند! در دوره دیگرى هم که تقریباً بعد از مشروطیت شروع شد، این تفکّر بهکلّى برنیفتاد و تا آخر دوران سلطنت وجود داشت. مثلاً سلاطین پهلوى علىرغم اینکه ادّعاى مدرنیته مىکردند و مىخواستند خود را با مفاهیم دنیا آشنا نشان دهند، در ذهنشان جز این، چیز دیگرى نبود؛ کشور را متعلّق به خودشان و خود را مالک کشور و صاحب سرنوشت این ملت مىدانستند. در دوره اخیر، یک بخش دیگر هم اضافه شد و آن نفوذ خارجى بود؛ که این از اواخر دوره قاجار شروع شد و در دوره پهلویها به اوج خود رسید؛ زیرا رضا خان را انگلیسیها بر سرِ کار آوردند و مقدّمات کارش را فراهم کردند؛ آنها اطراف کارش را نگه داشتند و به او دیکته کردند که چگونه حرکت کند. بعد از او هم، پسر او را باز انگلیسیها بر سرِ کار آوردند، که اینها جزو مسلّمات تاریخ است و ادّعا نیست. ما گاهى در گذشته، این چیزها را به صورت حدس و تحلیل مىگفتیم؛ لیکن بعد اسناد و مدارک فراوانى رو شد و معلوم گردید که این افراد را به دست خودشان آوردهاند. اینها مجرى سیاستهاى خارجى بودند؛ یک مدت عمدتاً مجرى سیاستهاى انگلیس، بعد هم پس از دوره مصدّق، مجرى سیاستهاى امریکا. گاهى هم ممکن بود در بعضى از قضایا، به خاطر برخى از منافع خود - نه به خاطر منافع ملت - از اینکه سیاستى را امریکا به آنها دیکته مىکند، در دل خود ناراحت هم باشند؛ اما بالاخره مجرى سیاستهاى آنها بودند؛ بروبرگرد نداشت. دولت را آنها معیّن مىکردند و نخستوزیرها باید مورد تأیید آنها قرار مىگرفتند. آنها گاهى براى اینکه گوش شاه را مقدارى بتابانند تا مبادا به فکر سرکشى بیفتد، نخستوزیرى را که با او میانه چندانى نداشت، بر او تحمیل مىکردند، که این مکرّر اتفاق افتاد؛ یعنى شخصى را که او خیلى نمىپسندید، اینها مىگفتند باید نخستوزیر باشد؛ او هم مجبور بود و عمل مىکرد. مملکت، اینگونه در اختیار بیگانه و سیاستهاى امریکایى بود. این، مخصوص سیاستهاى نفتى هم نبود؛ در همه شؤون مملکت، سیاستهاى آنها حاکم و غالب بود و اجرا مىشد؛ چه در مسائل نفتى، چه در زمینه مسائل صنعتى کردن کشور، چه در اداره سیاست خارجى و موضعگیرى در مقابل کشورهاى دنیا. اگر در داخل کشور، کسى در میان مسؤولان دولتى، یک وقت به این فکر مىافتاد که به نحوى خود را به جاى دیگرى هم متّکى کند - مثلاً به بلوک شرق در آن روز، یا به یک قدرت دیگر - چنانچه امریکاییها مىفهمیدند و مىدانستند، یا او را از قدرت خلع ید مىکردند، یا به نحوى او را به آن مرکزى که خودشان مىخواستند، برمىگرداندند. بنابراین بین قدرتها میدان رقابت بود که نفوذ کدامیک در این کشور بیشتر باشد؛ که البته قدرت مسلّط، قدرت امریکا بود. ملت در این بین، اراده و خواست و قدرتى نداشت. بالاترین مصیبت براى یک کشور و یک ملت این است که نادیده گرفته شود و در خانه خود مورد اهانت قرار گیرد و تحقیر شود. همه چیز دنبال این وجود دارد: مشکل اقتصادى هست، مشکل فرهنگى هست، بىاعتنایى به عقاید و آرمانها و فرهنگ ملى هست. اینها چیزهایى است که جزو نتایج قهرى سلطه بیگانه بر کشور است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :تفاوت حضور استعماری انگلیس در هند و ایران کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, هنر انقلابی, آشنایی با تاریخ, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار کهن, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار نوین, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینهی هنر است، كه توقّع زیادی هم نیست. ملتی در یك دفاع هشت ساله با همهی وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاری در راه ارزشی كه برای آنها وجود داشت، استقبال كردند - البته عمدتاً به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممكن است عدّهای هم برای دفاع از میهن و مرزهای كشور دست به فداكاری زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و كسانی كه پشت جبهه تلاش میكردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور كنید، ببینید برای یك نگاه هنرمندانه به حالت و كیفیّت یك جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا میكنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیك دنیا، آنجایی كه به فداكاری یك انسان برخورد میكنید، او را تحسین و ستایش میكنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی - مثلاً ژاندارك - یا سرباز فداكار فلان كشور را برای شما به تصویر میكشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمیتوانید كار او را تحسین نكنید. هزاران حادثهی به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانهی شما اتفاق افتاد. آیا این زیبایی نیست؟ هنر میتواند از كنار این قضیه بیتفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب این است و توقّعِ زیادهخواهانهای نیست. میگویند چرا زیبایی دیده نمیشود! كسی كه به این مقوله بیاعتناست، نمیخواهد این زیبایی را ببیند؟ عزیزان من! عدّهای از شما با تاریخ بهخوبی آشنا هستید. من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهای تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرّر در مكرّر خواندهام. ما حقیقتاً یكی از گرفتارترین ملتها در پنجهی گردنكلفتی و قلدری قدرتهای جهانی بودهایم. بنده در باب شبه قارّهی هند مطالعات مفصّلی داشتهام و كتابی هم در این زمینه نوشتهام. وقتی وضعیت ایران را با شبه قارّه مقایسه میكنم، میبینم بااینكه آنجا استعمار مستقیمِ انگلیسیها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانی بر یك كشور از ناحیهی قدرتهای اهریمنی دنیا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نیروهای خودی و میهنیِ خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگی نبودند. یكمشت انگلیسی به آن كشور وارد شده بودند. خودیهای آنها عبارت بودند: از گاندی و نهرو و مولانا محمد علی و مولانا شوكتعلی و جناح و غیره. آنها با انگلیسیها جنگیدند و بسیار هم زجر كشیدند؛ اما وضع ما اینگونه نبود. انگلیسیها رضا خان را به عنوان یك عامل دستنشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انكار نیست؛ حرفی نیست كه من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است كه هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی كه بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم كه در جلسهای كه سید ضیاء و رضا خان و مأموران انگلیسی بودند، رضا خان گفته بود كه من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای كه احساس كردند یكذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلكه به سمت آلمان هیتلری پیدا كرده است- طبیعتاً وقتی رضا خان به هیتلر نگاه كند، به هیجان میآید و لذّت میبرد- او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اینها جزو واقعیّات كشور است. كشور ایران با همهی این خصوصیات فرهنگی عمیقی كه شما میگویید و راست هم میگویید و من هم به همینها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال كسانی بر ما حكومت كردند كه آورندهی آنها، نه اینكه ما نبودیم - چون در ایران حكومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای كاش اگر دیكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهای بسیاری، حركت عظیمی در مقابل این پدیدهی شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا كردن جانها و با عریان كردن سینهها در مقابل دشنهی دشمن غدّار، به جایی برسد. این زیبا نیست؟ هنر چگونه میتواند از كنار اینها بیتفاوت بگذرد؟ این توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابی كه ما از اوّل انقلاب همینطور گفتیم و آن را درخواست كردیم، این است. آیا این توقّعِ زیادی است؟ موسیقی و فیلم و تئاتر و نقاشی و سایر رشتههای هنریِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ اینها چیزهای لازمی است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، یك توقّعِ زورگویانه و زیادهخواهانه نیست؛ بل مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :رضاخان پهلوی؛ عامل دست نشانده استعمار انگلیس بر ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار نوین, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انگلیسیها رضاخان را به عنوان یك عامل دستنشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انكار نیست؛ حرفی نیست كه من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است كه هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی كه بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم كه در جلسهای كه سید ضیاء و رضاخان و مأموران انگلیسی بودند، رضاخان گفته بود كه من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای كه احساس كردند یك ذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلكه به سمت آلمان هیتلری پیدا كرده است - طبیعتاً وقتی رضاخان به هیتلر نگاه كند، به هیجان میآید و لذّت میبرد - او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اینها جزو واقعیّات كشور است. پنجاه، شصت سال كسانی بر ما حكومت كردند كه آورندهی آنها، نه اینكه ما نبودیم - چون در ایران حكومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای كاش اگر دیكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت - 1380/02/12 عنوان فیش :کشف حجاب اجباری؛ ارمغان رضاخان از دنیای غرب برای ایران کلیدواژه(ها) : واقعه کشف حجاب, الگوی پیشرفت بومی, تقلیدگرایی, عملکرد غربزدهها در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد فرهنگی رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, غربزدگی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : هر جوانی دوست میدارد كشوری كه در آن زندگی میكند و خاكی كه از آن روییده، عزیز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همهی زیباییها و نیكیها باشد؛ دلش میخواهد جامعهی متمدّنی داشته باشد؛ دلش میخواهد از پیشرفتهای علمی و عملی برخوردار باشد. این آرزوی هر جوانی است. برای این، دو راه در پیش است: یك راه واقعی، یك راه كاذب و بدلی. راه واقعی را باید پیدا كرد، زحمات آن را پذیرفت و هزینهاش را هم باید پرداخت. راه واقعی چیست؟ این است كه جوان ایرانی تصمیم بگیرد در زمین خود، بذر خود را بپاشد؛ از اندوخته و ثروت فرهنگی خود استفاده كند؛ ارادهی خودش را به كار گیرد؛ برای شخصیت و استقلالِ خود ارزش قائل شود؛ جامهی عاریت نخواهد و دنبال تقلید و عاریهگیریِ الگوهای بیگانه نباشد. تمدّن واقعی برای مردم ما تمدّن ایرانی است؛ تمدنی است كه متعلّق به خود ماست؛ از استعدادهای ما جوشیده و با شرایط زندگی ما در هم آمیخته و چفت شده است. راه حلّ حقیقی، راه حلّ بومی است. باید بذر سالمِ خودمان را بپاشیم و مراقبت كنیم تا سبز شود؛ دنبال تقلید از این و آن نباشیم؛ دنبال سخن گفتن با زبان و لغت بیگانه و عاریه گرفتن از تجربههای دست چندم آنها نباشیم. نه اینكه از فرآوردههای علمی دیگران بهره نبریم؛ چرا، صددرصد معتقدم كه باید از همهی تجربههای علمیِ بشری بهره برد. پنجرهها را نمیبندیم؛ هركس كه در دنیا كار خوبی كرده، آن را انتخاب میكنیم... یك روز عدّهای غربزده چشمهای خود را بستند و گفتند ما باید همه چیز را از غرب بگیریم. آنها چه چیزی را از غرب گرفتند؟ یكی از خصوصیات خوبی كه اروپاییها دارند، خطرپذیری است. منشأ عمدهی موفقیتهای آنها این بوده است. آیا غربزدههای ما این را گرفتند و به ایران آوردند؟ آیا ایرانیها ریسكپذیر شدند؟ خصوصیت خوب دیگر آنها عبارت از پشتكار و از كار نگریختن است. آیا آن را به ایران آوردند؟ بزرگترین و ماهرترین مكتشفان و دانشمندان غربی كسانیاند كه سالهای متمادی با زندگیهای سخت در اتاق خود نشستند و چیزی را كشف كردند. انسان وقتی زندگی آنها را میخواند، میبیند چگونه زندگی كردند. آیا این روحیهی تلاشِ خستگیناپذیرِ فقط برای علم را به ایران آوردند؟ اینها بخشهای خوب فرهنگ غربی بود. اینها را كه نیاوردند؛ پس چه چیزی را آوردند؟ اختلاط زن و مرد و آزادیِ عیّاشی و پشت میزنشینی و ارزش كردن لذّات و شهوات را آوردند! رضا خان قلدر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی كه آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدریِ قزّاقیِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید كوتاه باشد؛ كلاه باید اینطوری باشد؛ بعد همان را هم عوض كردند: اصلًا باید كلاه شاپو باشد! اگر كسی جرأت میكرد غیر از كلاه پهلوی- كلاهی كه آن موقع با این عنوان شناخته میشد- كلاه دیگری سرش بگذارد، یا غیر از لباس كوتاه چیزی بپوشد، باید كتك میخورد و طرد میشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ كنند؛ نه فقط چادر- چادر كه برداشته شده بود- اگر روسری هم سرشان میكردند و مقداری جلوی چانهشان را میگرفتند، كتك میخوردند! چرا؟ برای اینكه در غرب، زنها سربرهنه میآیند! اینها را از غرب آوردند. چیزی را كه برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم كه نیامد، تجربه كه نیامد، جِدّ و جهد و كوشش كه نیامد، خطرپذیری كه نیامد- هر ملتی بالاخره خصوصیات خوبی دارد- اینها را كه نیاوردند. آنچه را هم كه آوردند، بیدریغ قبول كردند. فكر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول كردند؛ گفتند چون غربی است، باید قبول كرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربی است، بایستی پذیرفت؛ جای بروبرگرد ندارد! برای یك كشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلك است؛ این درست نیست. راه حلّ واقعی این است كه یك ملتْ خودش باشد؛ با مغزِ خودش فكر كند؛ با چشمِ خودش ببیند؛ با ارادهی خودش انتخاب كند؛ آنچه را هم انتخاب میكند، چیزی باشد كه برایش مفید است. ما باید با حفظ تمدّنمان، با دست و بازوی خود كار كنیم و فقط ترجمه، كارِ منحصر ما نباشد. بعضی افراد، حتّی فكر را هم ترجمهشده قبول میكنند؛ حاضر نیستند آن را با معیارها بسنجند؛ میگویند چون فلان روانشناس یا فلان جامعهشناس یا فلان اقتصاددان اینطور گفته و این فرمول را داده، دیگر بروبرگرد ندارد. اگر كسی برخلاف او حرف زد، مثل اینكه كفر گفته است! چهار صباح دیگر آنها از حرف خودشان برمیگردند و حرف دیگری میزنند؛ باز این آقا همان حرف دوم آنها را بدون تحلیل قبول میكند! برای یك كشور، این بدبختی است. راه حلّ واقعی این است كه یك ملت با دست خود، كار كند؛ برای خود، كار كند؛ با فكر و مغزِ خود بیندیشد و اجتهاد كند و با ابتكار خود پیش برود؛ ضمن اینكه از همهی تجارب هم استفاده كند. راه حلّ كاذب چیست؟ راه حلّ كاذب این است كه یك ملت به تغییر ظاهری دل خوش كند و از حركت عمیق رو برگرداند. یكوقت میبینید آدمی هست كه نه معلوماتی دارد، نه سوادی دارد، نه ارادهای دارد، نه تجربهای نشان داده، نه كاری از او برمیآید؛ لباس و آرایش و شكل خودش را شبیه فلان هنرپیشه یا فلان جوان غربی كرده است. این راه حلِّ كاذب است. آیا شما با این كار، متمدّن شدید و تحوّل پیدا كردید؟! در دوران رژیم گذشته، شاهِ دستنشانده و خائن میخواست این راه حلّ كاذب را با عنوان «دروازهی تمدّن بزرگ» برای این مردم به ارمغان بیاورد. البته سالها روی این زمینه كار شده بود؛ فلاكت اخلاقی در حد اعلی بود؛ ورشكستگیِ معنوی و روحی و علمی در این كشور، بینظیر بود. با نام «دروازهی تمدّن بزرگ» و با نام مدرنیزم ایرانی میخواستند به بقیهی موجودی معنویت كشور چوب حراج بزنند. شاهِ عیّاشِ بیسوادِ مفلوك در مقابل بیگانه و مقهورِ پنجهی امریكا و صهیونیسم، و ملتی كه تحقیر شده و مورد اهانت قرار گرفته بود؛ این مدرنیزم ایرانی مال همانهاست. اینكه مدرن شدن و به تمدّن واقعی رسیدن نیست. مظهر آن راه كاذب این بود كه در اینجا هر نقطهای كه میشد از آن پول ساخت، لانهای برای عوامل و ایادی كمپانیهای خارجی بود. البته به وسیلهی شركای داخلیشان این كار را میكردند كه شركای داخلی هم به همان دستگاههای دربار و رجال سیاسیِ وابستهی خائنِ آن روز مربوط میشدند. این مدرنیزم به درد نمیخورد؛ این برای یك ملت، بدبختی و بیچارگی و فنا شدنِ همه چیز را به بار میآورد. اگر این انقلاب اتّفاق نیفتاده بود، اگر آن فریاد رعدگونه همه چیز را در این مملكت به جنب و جوش نیاورده بود و دلها را از جا نكنده بود، خدا میداند كهامروز كشور ما در چه وضعی بود. شما به بعضی از كشورهای عقب افتاده- چه در آسیا، چه در آفریقا- نگاه كنید؛ یقین بدانید با این موقعیت ممتاز جغرافیایی و اقلیمی و تاریخی ایران، وضع ما از آنها بدتر بود. انقلاب به داد این كشور رسید و این ملت را از اینكه در قعر دریایی فرورود كه دیگر نتواند از آن بیرون بیاید، نجات داد. بنابراین، چنان راه حلّی، راه حلّ كاذب است و جوان نباید دنبال آن باشد. جوانان عزیز من! فرزندان من! دنبال تقلید نباشید. بر روی شیوه و راهی كه در آن ذهن و اراده و ایمان شما قوی میشود و اخلاق شما پاك و آراسته میگردد، فكر كنید. آنگاه شما عنصری خواهید بود كه مثل یك ستون، سقف مدنیّت این كشور و تمدّن حقیقی این ملت بر روی آن قرار میگیرد. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت - 1380/02/12 عنوان فیش :مبارزه میزا کوچک خان با روسها، انگلیسها و عوامل رضاخان کلیدواژه(ها) : میرزا کوچک خان جنگلی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, رسانههای بیگانه (مخاطب), تبلیغات دشمن, الگوسازیهای غربی, الگوسازی, فرهنگسازی, تهاجم فرهنگی, مفاخر ملی, عملکرد استکبار نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز رسانههای غربی با برنامهریزیهای میلیاردی، در تبلیغات رسانهای خود - چه در تلویزیونشان، چه در رادیوشان، چه در مصاحبههایی كه دائماً میكنند و متأسّفانه بعضی از عناصر داخلی هم فریب آنها را میخورند و اسیر و نوكر آنها میشوند؛ حرفهایی كه آنها مایلند، اینها بر زبان جاری میكنند - میكوشند تا به شما جوانان ایرانی تفهیم كنند كه یك ظرف خالی هستید و مظروف ندارید؛ مظروف شما را ما باید بدهیم؛ ما باید این ظرف را پُر كنیم؛ شما امروز این مایه را ندارید، دیروز هم نداشتید، طبعاً فردا هم نخواهید داشت! تاریخ شما را هم منكر میشوند؛ میخواهند گذشتهی شما را هم زیر پا لگد كنند؛ نه فقط تاریخِ قدیمِ چند صدساله را، بلكه تاریخِ بیستسالهی اخیر را هم میخواهند زیر پا لگد كنند و آن را انكار نمایند. آنها میخواهند فرهنگسازی و الگوسازی كنند؛ آنها میخواهند جوان ایرانی و نسل نوی ایرانی، یك نسل تحقیرشدهی توسریخور باشد تا بتوانند روی او سوار شوند و به او دیكته كنند و آن كاری را كه آنها میخواهند، انجام دهد. برای اینكه كسی را به زیر مهمیز بكشند، بهترین راه این است كه بگویند تو چیزی نیستی، تو كسی نیستی و گذشتهای نداری. مفاخر یك ملت را انكار میكنند، برای اینكه او احساس كند چیزی نیست. میرزا كوچك، مرد تنهایی بود كه به دو قدرت بزرگ آن روز دنیا- یعنی روسها و انگلیسیها- یك نهی بزرگ گفت. نه با روسها ساخت، نه با انگلیسیها؛ اما در كنار او كسانی بودند كه میخواستند با دستگاه حكومتِ آن روز- بعد هم با رضا خان كه تازه میخواست سرِ كار بیاید- مبارزه كنند، اما به روسها پناه میبردند؛ به باكو رفتند و بندوبستهایشان را كردند و به ایران برگشتند و سرسپردهی آنها شدند. اما میرزا كوچكخان قبول نكرد و حاضر نشد سازش كند؛ او، هم با انگلیسیها جنگید، هم با قزّاقهای روس جنگید، هم با لشكر رضاخانی- و قبل از رضا خان، آن كسانی كه بودند- مبارزه كرد؛ با احسان اللّه خان و دیگران هم كنار نیامد. وقتی جوان گیلانی سرِ قبر میرزا كوچكخان میرود و میبیند این مرد تنها، این مرد باایمان و باصفا، اگرچه در وسط جنگلهای گیلان در مظلومیت مُرد، اما شخصیت خودش را در تاریخ ایران تثبیت كرد؛ مُرد، اما یك مشعل شد. ما در دوران مبارزهی خودمان، هر وقت نام میرزا كوچكخان را به یاد میآوردیم و شرح حال او را میخواندیم، نیرو میگرفتیم. او از همت و اراده و شخصیت و هویّت خود خرج كرد، برای اینكه به یك نسل هویّت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد. این بسیار ارزش دارد. امثال او تعدادی بودند كه در غربت مبارزه كردند، در غربت هم مُردند؛ اما میبینید كه امروز غریب نیستند. جریان تاریخ، جریان عجیبی است. نگذاشت و نخواهد گذاشت شیخ فضلاللّهها و میرزا كوچكخانها و خیابانیها و امثال اینها، همچنان كه غریب مُردند، غریب بمانند. دشمنان میخواهند این مفاخر را از دست جوان ایرانی بگیرند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مردم گیلان - 1380/02/11 عنوان فیش :گيلانيها پيشروِ مبارزات سياسی و فعّاليتهای مطبوعاتی کلیدواژه(ها) : مردم گیلان, میرزا کوچک خان جنگلی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در طول تاریخ، رنگهای گوناگون بر سیاست این كشور پهناور سایه افكند؛ اما رنگ ثابت این مردم[گیلان]، ایمان بود. در دوران مشروطیت، در دوران استبداد صغیر، در دوران دستاندازی انگلیسیها و دیگر بیگانگان متجاوز به ایران - در همهی این تجربهها - گیلانیها نشان دادند كه پیشروند. میرزا كوچكِ شجاع جنگلی، یك نمونه و یك مسطوره است؛ والّا وقتی مرحوم میرزا كوچك جنگلی در این منطقه دلش با احساسات شجاعانهی اسلامی بیدار شد، آن روز نغمهی اتّحاد اسلام در سرتاسر گیلان و در بین خواصِ این مرز و بوم پیچیده بود. گیلانیها پیشروِ مبارزات سیاسی و فعّالیتهای مطبوعاتی بودند. از جملهی قدیمیترین روزنامههای كشور و قدیمیترین فعّالیتهای سیاسی، در این منطقه بوده است. مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم - 1379/07/14 عنوان فیش :نمونه هایی از تسلط بیگانگان بر ایران در عصر مشروطه و دوران پس از آن کلیدواژه(ها) : نفوذ بیگانگان در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, انقلاب مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, انحراف مشروطه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, نفوذ بیگانگان در ایران, کودتای 28 مرداد, بر سرکار آمدن محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كشور ما هرگز استعمار نشد؛ یعنی بیگانگان نتوانستند به این كشور بیایند و یك حكومت غیر ایرانی - حكومت مثلاً انگلیسی؛ چون انگلیسیها اینجا مسلّط بودند - تشكیل دهند. ملت ایران این را اجازه نداد؛ اما هرچه توانستند - در آنجایی كه میتوانستند و در دورانی كه قادر بودند - نفوذ خودشان را در ایران توسعه دادند. من چهار نمونه را از تاریخِ نزدیكِ خودمان تاریخ صد سال پیش به این طرف به شما عرض كنم. این چهار نمونه به ما نشان میدهد كه وقتی یك قدرت بیگانه بر دستگاههای سیاسی و فرهنگی یك كشور مسلّط شود، بر سر آن كشور و آن ملت چه میآید. یك نمونه، نمونهی مشروطیت است. میدانید، دوران استبداد حكومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام كردند، دلسوزان جامعه قیام كردند؛ پیشرو آنها هم علمای دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیتاللّه آخوند خراسانی؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضل الله نوری، مرحوم سید عبد الله بهبهانی، مرحوم سید محمّد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانهی اینها هم دستگاه حوزهی علمیه در نجف بود. اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند كه در ایران عدالت برپا شود؛ یعنی استبداد از بین برود. وقتیكه جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان كه آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادی داشت و از عواملی در میان روشنفكران برخوردار بود، اینها را دید و نسخهی خودش را به اینها القاء كرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدّهای از روشنفكران بودند. حقّ آنها نباید ضایع شود؛ لیكن یك عدّه روشنفكر هم بودند كه مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب میشدند. باری؛ مشروطه، قالب و تركیب حكومتیِ انگلیس بود. این روشنفكران به جای اینكه دنبال دستگاه عدالت باشند و یك تركیب ایرانی و یك فرمول ایرانی برای ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر كار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه این نهضت عظیم مردم كه پشت سرِ علما و به نام دین و با شعار دین خواهی بود، بعد از مدّت بسیار كوتاهی منتهی به این شد كه شیخ فضل الله نوری را كه این شهید بزرگوار همینجا مدفون است در تهران به دار كشیدند. اندك زمانی بعد، سید عبد الله بهبهانی را در خانهاش ترور كردند. بعد از آنهم سید محمّد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شكلی كه خودشان میخواستند برگرداندند؛ مشروطهای كه بالاخره منتهی به حكومت رضاخانی شد! نمونهی دوم، خودِ حكومت رضا خان است. انگلیسیها قراردادی را با دولت قاجاریه در میان گذاشتند كه براساس آن قرارداد، تمام مسائل مالی و تمام مسائل نظامی كشور ایران در قبضهی انگلیسیها قرار میگرفت. مرحوم سید حسن مدرّس، آن عالم آگاه، با این قرارداد مخالفت كرد و نگذاشت این لایحه در مجلس شورای ملیِ آن روز تصویب شود. بعد كه انگلیسیها از اینجا محروم شدند و دیدند نمیشود اینطوری عمل كرد، به فكر تازهای افتادند. فهمیدند باید در ایران یك دیكتاتور را بر سرِ كار بیاورند تا امثال مدرّسها را قلعوقمع كند؛ با مردم با كمال خشونت رفتار كند؛ خواستههای انگلیس را اعمال كند. لذا رضا خان را بر سرِ كار آوردند. ماجرای به سلطنت رسیدن رضا خان در ایران، یكی از ماجراهای بسیار عبرتانگیز تاریخ ماست. ماجرایی است كه همهی جوانهای این كشور، امروز باید بدانند. هرجومرج قبل از رضا خان، به وسیلهی مشت پولادین رضا خان و با كمك دولت انگلیس از بین رفت و یك نظم تحمیلی و استبدادی در كشور به وجود آمد كه پنجاه و پنج سال ادامه پیدا كرد. نفوذ انگلیس در دستگاههای سیاسی و فرهنگی كشور ما، مردم را تحت فشار قرار داد. نمونهی سوم، نمونهی شهریور 1320 است كه رضا خان به وسیلهی حامیان قبلی خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت. محمّد رضا را بر سرِ كار آوردند؛ با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها! هر كاری آنها میخواستند، انجام میداد؛ دیگر احتیاج به استعمار نبود! وقتیكه یك خائن ایرانی حاضر است در مقابل كمكِ بیگانه، بر ملت ایران سلطنت و حكومت كند و خواستهی آن بیگانه را در ایران اعمال نماید، دیگر چه لزومی دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟ این كار را كردند. بعد، نمونهی چهارم پیش آمد. و آن مرداد سال 1332 هجری شمسی بود. بعد از آنكه حكومت مصدّق را سرنگون كردند البته قبلًا مرحوم آیتاللّه كاشانی را با ترفندهای خودشان منزوی كردند، كنار زدند و با بیتدبیریهایی كه انجام گرفت كنار گذاشتند باز سرِ كار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادی خود، با فعالیت خود، كودتای 28 مرداد را به وجود آورند و محمّد رضا را كه از ایران فرار كرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حكومت دیكتاتوری سیاه پهلوی ادامه پیدا كرد. این چهار مقطع است؛ اینها همه عبرتانگیز است. یك ملت وقتی اجازه بدهد كه یك قدرت بیگانه در دستگاههای سیاسی او یا در دستگاههای فرهنگی او نفوذ كند، سرنوشت این ملت همین است. مربوط به :بیانات در جمع مردم استان اردبیل - 1379/05/03 عنوان فیش :بیاعتنایی حکومتهای قاجاریه و پهلوی به اردبیل کلیدواژه(ها) : اردبیل, بیاعتنایی قاجاریه و پهلوی به اردبیل, تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در دوران حكومت قاجاریه و حكومت پهلوی، صفویّه مورد بغض بودند و به دلایل معیّنی اردبیل هم مورد بیاعتنایی قرار گرفت. همان قدری كه صفویّه به اردبیل پرداختند، قاجاریه و بعداً پهلوی، در این نقطهی مرزی و دوردست، بیاعتنایی كردند. آن چیزی كه به یاد آنها نیامد، اردبیل بود! لذا این شهر و این منطقهی سرسبز، حاصلخیز و بااستعداد كه هم استعداد كشاورزی دارد، هم استعداد صنعتی، هم امكان بازرگانی سالم خارجی، یكی از مناطق فقیر و محروم، شمرده میشود. چرا؟ به خاطر انتقامی است كه بعضی از حكام بعد از صفویّه، میخواستند از این منطقه، از این مردم و از قبایل قزلباشی آن روز - كه از آنها دل پُری داشتند و بخشی از آنها در اردبیل بودند - بگیرند. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران حج - 1378/11/26 عنوان فیش :تأثير ناپذيري مدرّس از ارعاب و تطميع کلیدواژه(ها) : سیدحسن مدرس, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, نمایندگان مجلس شورای اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مجلس[شورای اسلامی] باید مجلسی باشد كه بتواند در مقابل زورگوییها و زیاده خواهیها و مرعوب كردنها و تطمیع كردنهای قدرتمندان جهانی بایستد و مصالح كشور و ملت را محاسبه كند و دنبال آن برود. امام رضوان اللّه علیه بارها اسم «مدرّس» را میآوردند. مگر خصوصیت مدرّس چه بود؟ از مدرّس عالِمتر هم داشتیم. مدرّس خصوصیت عمدهاش این بود كه هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیكرد. همان وقتیكه علیالظّاهر فضا را بر ضدّ او آنچنان متشنّج كرده بودند كه علیهش شعار میدادند، او ایستاد و حرف خودش را زد. این خصوصیت یك نمایندهی خوب در مجلس است. بعضیها زود مرعوب میشوند! من بارها عرض كردهام كه قدرتهای استكباری یعنی همین قدرتهای سلطهگرِ جهانی كه مرتّب روی این كشور و آن كشور دست میاندازند و دولتها و ملتها را زیر یوغ خودش میكشانند، عمدهی كارشان از ترساندن میگذرد. قدرت واقعیشان آن قدر نیست كه بر زبان میآورند. بدیهی است این همه كه اینها با این انقلاب و با این كشور بدند، اگر قدرت داشتند، تاكنون این انقلاب اینطور رشد نمیكرد و اینگونه نمیماند. آیا این خود دلیل نیست كه سلطهگران امریكا و صهیونیستهای عالم، آنچنان كه ادّعا میكنند، قدرت ندارند؟! اینها عمدهی كارشان را از راه تهدید و مرعوب كردن پیش میبرند. نماینده باید كسی باشد كه مرعوب نشود. چه كسی مرعوب نمیشود؟ آدمی كه دلش به خدا متّكی باشد. وقتی انسان به خدا متوكّل بود، از هیچكس مرعوب نمیشود. ما یك نمونهی زندهی كسانی را كه مرعوب نمیشوند در زمان خودمان دیدیم یعنی امام (ره) و هزاران نمونهی دیگر را در میدان جنگ و در میدانهای سیاست ملاحظه كردیم. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان) - 1377/11/13 عنوان فیش :نمونههایی از فساد مالی، اخلاقی و اداری رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : فساد رژیم پهلوی, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, سلسله پهلوی, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, محمدرضا پهلوی, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای آمریکا, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انقلاب ما یك حركت عظیم مردمی علیه حكومتی بود كه تقریباً تمام خصوصیّات یك حكومت بد را داشت؛ هم فاسد بود، هم وابسته بود، هم تحمیلی و كودتایی بود و هم بیكفایت بود. من همین چهار خصوصیت را توضیح مختصری میدهم:آن حكومت، اوّلاً فاسد بود؛ فساد مالی داشتند؛ فساد اخلاقی داشتند؛ فساد اداری داشتند. در فساد مالیشان همین بس كه خود شاه و خانوادهی او در بیشتر معاملات اقتصادی كلان این كشور داخل میشدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو كسانی بودند كه بیشترین ثروتاندوزی شخصی را كردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده سالهی سلطنت خود، ثروت كلانی اندوخت. بد نیست بدانید كه بعضی از شهرهای این كشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فریمان تماماً ملك رضاخان بود! بهترین املاك و زمینهای این كشور، متعلّق به او بود. او به این چیزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچههایش قدری مَشرب وسیعتری داشتند؛ هرگونه ثروتی را دوست میداشتند و جمع میكردند! بهترین دلیل هم این است كه وقتی اینها از این كشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانكهای خارجی انباشته شده بود! شاید بدانید كه ما بعد از انقلاب خواستیم كه ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبیعی هم بود كه جواب ندهند. آن وقت تخمینی كه از مال مجموع این خانواده زده میشد، دهها میلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همهشان جزو ثروتمندان شدند. این پولهای كلان را با زحمتكشی كه بهدست نیاورده بودند، كاسبیِ مشروع كه نكرده بودند؛ اینها پولهایی بود كه زراندوزیها و ثروتاندوزیهای غیرمشروع آن را بهوجود آورده بود. نظامی كه در رأس خودش اینقدر فساد مالی داشت، ببینید چگونه نظامی بود و با مردم چه میكرد! از لحاظ اخلاقی هم فاسد بودند. باندهای تبهكار معاملات قاچاق، زیر دست برادران و خواهران این شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقی و جنسی، چیزهایی هست كه گفتن و شنیدنش عرق شرم بر پیشانی انسان میآورد. البته گوشهای از خاطرات این چیزها را، بعدها كسان و نزدیكان و دستیاران خودش نوشتند و منتشر كردند. از لحاظ فساد اداری هم رو به تباهی بودند. در مدیریّتها، صلاحیتها را رعایت نمیكردند؛ وابستگیهای به خودشان و دستورات سرویسهای اطّلاعاتی و امنیتی بیگانه را ملاك قرار میدادند و كسانی را سرِكار میآوردند. ببینید؛ حكومتی كه در رأس خودش رشوه میگیرد، ثروتاندوزی میكند، معاملهی قاچاق میكند و به مردم خیانت میكند، چگونه حكومتی است. اگر كسی بخواهد اینها را با دلایل و شواهدش بگوید، كتابها خواهد شد. آنها وابسته بودند. وابستگیشان بهخاطر این بود كه از مردم بهكلّی بریده بودند. برای حفظ حكومت خودشان، خود را ناچار میدانستند كه به خارجیها متّكی شوند. رضاخان را انگلیسیها سرِكار آوردند، كه جزو تواریخ مشخص و مسلّم و روشن است. محمّدرضا را هم انگلیسیها تثبیت كردند. بعد از دورهی حكومت دكتر مصدّق، كودتا را امریكاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلّط پیدا كردند. اینها در اغلب امورِ این كشور، وابسته بودند. مستشاران امریكایی و دهها هزار امریكایی دیگر در مهمترین مراكز نظامی، اطّلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این كشور شغلهای حسّاس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت كارها را انجام میدادند و به آنها خط میدادند. دستگاه اطّلاعاتی این كشور را امریكاییها و اسرائیلیها بهوجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات امریكاییها بودند. در زمینهی منطقهای و جهانی، حتّی در زمینههای اقتصادی - مثلاً قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شركتهای خارجی در نفت ایران به چه كیفیّت باشد - در همهی این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزی كاری را انجام میدادند كه از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداكاری نمیكردند، بلكه برای حفظ حكومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آنها تكیه میكردند و دست آنها را در تطاول به این كشور و این ملت باز میگذاشتند. حكومت آنها تحمیلی و كودتایی بود. با كودتا سرِكار آمده بودند؛ هم رضاخان با كودتا سرِكار آمده بود، هم محمّدرضا با كودتا سرِكار آمد. حكومت كودتایی، معلوم است چطور حكومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهی آنهاهیچ نشانی نبود. آنها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطهی صمیمی و دوستانهای با مردم نداشتند. رابطه، رابطهی خصمانه بود؛ رابطهی ارباب و رعیّت بود؛ رابطهی آقایی و نوكری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حكومت مطلقهای كه هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد. خانوادهی پهلوی، پنجاه سال در كشور ما اینگونه زندگی كردند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1377/02/02 عنوان فیش :به حاکمیت رسیدن رضاخان و محمدرضا پهلوی به وسیله انگلستان کلیدواژه(ها) : رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, محمدرضا پهلوی, سلسله پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از جمله نكاتی كه باید به مردم بخصوص به جوانان بگویید، نعمت بزرگی است كه خدای متعال به وسیلهی رهبر عظیمالشّأن و عظیم القدر و كمنظیر و حركت عظیم ملت ایران در این انقلاب عظیم به ما داد. جوانان امروز، قبل از این انقلاب را ندیدند، با آن آشنا نیستند و نمیدانند در این مملكت چه بود و چه ذلّتی بر ملت ایران حاكم بود! در پنجاه سالِ آخر قبل از انقلاب، دو نفر در این مملكت حكومت كردند پدر و پسر كه هر دو را بیگانگان بر سرِ كار آوردند. رضا خان را انگلیسیها از میان فوج قزّاق پیدا كردند به یك قلدر بیباك و بیمحابا احتیاج داشتند آوردند و دست او سلاح دادند! دست، پشتش زدند، او را آوردند تا به مقام سلطنت رساندند، بعد مقاصد خودشان را به وسیلهی او اعمال كردند! آن كاری را كه میخواستند در این مملكت بكنند به وسیلهی او كردند. آن ضربهای را كه میخواستند به دین، به روحانیت، به سنّتهای قدیمی و ملی این كشور و به پایههای دینی و اعتقادی این كشور بزنند، به وسیلهی او زدند. چون آدم بیباك و گستاخی بود، به درد آنها میخورد! انگلیسیها مدّتها از قبل از مشروطیت دنبال وسیلهی نفوذی در این كشور میگشتند؛ اما نمیشد. بیشتر هم علما مانع نفوذ بودند. این آدم، آدمی بود كه میدانستند در برخورد با علما، گستاخ و بیباك است. او را بر سرِ كار آوردند و هر كار خواستند، به وسیلهی او انجام دادند! بعد هم چون دیدند كه از لحاظ سیاسی به سمتِ دیگری گرایش پیدا میكند، او را برداشتند و پسرش را جایش گذاشتند! برای یك ملت برای ملت ایران هیچ ننگی بالاتر از این نیست كه حكام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشتهداران امور كشور را دولت انگلیس به وسیلهی سفارتخانهی خود بیاورد و ببرد! كدام ننگ برای یك ملت، از این بالاتر است؟! خاطراتی را كه از عناصر دوران پهلوی نوشتهاند، بخوانید! بعد از آنكه در سال 1320 رضا خان را بردند، پسر او محمد رضا تا چند روز نمیدانست كه آیا پادشاه خواهد بود یا نه! كسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند كه بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی كه فلان كار را نكند و فلان كار را بكند! خوشحال شد. اینها حقایق این كشور است. پنجاه سال حكومت ایران كه حكومت دیكتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آنچنانی بود، به وسیلهی دو نفری انجام گرفت كه آنها را بیگانگان بر سرِ كار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم كه حكومت قاجار و حكومت سلاطین بود. شرحِ حال این سلاطین را ببینید! مردم كه هیچ، مردم كه اصلًا برای آنها قابل ذكر نبودند! عمّال دولت را از صدر اعظم تا پایین، نوكران خودشان میدانستند و به آنها میگفتند شما در بین نوكران ما چنین هستید، چنان هستید! چنین حكومتهایی بر این كشور حاكم بودهاند! این برای اولین بار در طول قرون متمادی است كه به بركت انقلاب در این كشور، حكومتهایی سر كار میآیند كه ملاك مسئولان حكومتها، علم، تقوا، عدالت، مردمدوستی و گزینش مردم است. با مردمند؛ برای مردم و در خدمت مردمند؛ اهل سوءاستفاده، دزدی و سرسپردگی به دشمن نیستند. این حقایق در تاریخ طولانی ایران، قرنها سابقه نداشته است. اینها را اسلام و انقلاب به این ملت داد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1376/10/26 عنوان فیش :تسلط بیگانگان بر ایران از اواسط دوره ناصرالدینشاه تا پایان پهلوی کلیدواژه(ها) : عزت ملی, استقلال, رابطه ایران و امریکا, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این ملت در طول دوران طولانی تقریباً بیش از صدوپنجاه سال - یعنی از اواسط دوران ناصرالدّین شاه قاجار تا روز انقلاب - همیشه زیر چتر قدرتها و زیر بار قدرتهای خارجی بود. حالا سلاطین قبلی اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت کشور ایران و ملت ایران را حفظ میکردند و زیر بار بیگانهها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدین شاه قاجار، نفوذ خارجیها و دخالتها خارجیها در امور ایران شروع شد و مرتّب زیاد گردید تا به دوران پهلوی رسید و ایران یکسره به دست خارجیها افتاد. رضاخان را انگلیسیها آوردند؛ او در مشت انگلیسیها بود. بعد که رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم کاملاً در مشت انگلیسیها بود. بعد از چند سالی هم امریکاییها با پول و امکانات وارد میدان شدند. کشور ایران و سرنوشت ملت ایران در دست خارجیها بود. ملت ایران توانست این خفّت و این اهانت و این جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد. عزیزان من! یکی از ابعاد انقلاب اسلامی، مشتی بود که به دهان وطنفروشان و وابستگان و دستگاههای مزدور اجانب و دشمنان خارجی زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ایران در مقابل نفوذ خارجی بوده است. انقلاب، استقلال را به این مردم داد. حال بعد از آنکه این همه خون در راه این استقلال ریخته شده است، مدّعیان آقایی بر این کشور، مدّعیان مالکیت بر این کشور - یعنی امریکاییها که خودشان را مالک این کشور میدانستند - برگردند داخل این کشور بیایند و خردهفرمایش و دخالت در کارها و نفوذ در دستگاههای گوناگون و جمع کردن دشمنان انقلاب کنند! مگر ملت ایران اجازه خواهد داد که چنین چیزی انجام گیرد؟ مگر ملت ایران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوکت خود دست برداشته است که اجازه دهد امریکاییها باز پایشان در این مملکت باز شود؟ مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری - 1376/05/12 عنوان فیش :شواهد تاریخی وابستگی رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : ساخت راهآهن در زمان رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, مقایسه عملکرد نظام اسلامی و رژیم پهلوی, چپاول نفت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شاید در طول دوران رژیم گذشته، حتّی بخشی از آنچه در این چند سال در بازسازی این کشور انجام گرفت، انجام نگرفته بود؛ چون کار را با کیفیّت و کمیّت - هر دو - باید دید. آنها اگر کاری هم برای کشور میکردند - که از لحاظ کمیّت هم نسبت به آنچه در این دورهی کوتاه انجام گرفته است، حقیقتاً کم است - از لحاظ کیفیت، مخدوش بود؛ زیرا در آن، استقلال این ملتْ ملاحظه نشده بود. اساسِ سیاست آن رژیم، بر وابستگی بود. چند نفر دولتمردِ نسبتاً شجاع یک روز در زمان رضاخان پیدا شدند و یک قرار داد نفتی را نوشتند که منافع ملت ایران، تا حدودی در آن ملاحظه شده بود. بهخاطر انگلیسیها، رضاخان با چکمههایش وارد اتاق هیأت دولت شد و نوشتههای آنها - پروندهی نفت - را گرفت، در آتش بخاری انداخت و جلو چشم آنها سوزاند! این، چیزی است که خود آنها نوشتهاند. امثال تقیزاده و دیگران این ماجرا را نوشتهاند.سیاست، سیاستِ وابسته بود. راهآهن هم که میکشیدند، بیش از آنکه برای ایران و تجارت ایران باشد، به نفع اتّصال دو جبههی متّفقین بود که آن روز بایستی علیه آلمان میجنگیدند. راهآهن سراسری این است! (راهآهن شمال و جنوب برای این بود که شورویِ آن روز را به جنوب، در خلیج فارس که محلّ استقرار انگلیسیها بود وصل کنند تا بتوانند سلاح منتقل نمایند، و جبهههای جنگ متّفقین علیه متّحدین - آلمان و همکارانش - همواره قادر به دفاع باشد. راهآهن هم برای این کشیده میشد. طرفداران رژیم منحوس و تفالههای رژیم گذشته، بعد از گذشت پنجاه سال، هنوز که هنوز است، صحبتِ راهآهن شمال و جنوب را میکنند؛ راهآهنی که براساس طرحی خائنانه و بیتوجّهی به استقلال این ملت بهوجود آمد و در آن، آبرو و شأن این ملت رعایت نشد. حالا شما ملاحظه کنید: خطوط راهآهن عظیمی که در دوران بعد از جنگ تحمیلی در ایران ساخته شد، همان چیزی است که ملت ایران به آن نیاز دارد. یکی از مستشرقینی که در همان دوران آمده و در ایران سیاحت کرده است، میگوید: من تعجّب میکنم چطور راه آهن ایران از شهرهایی که محلّ عمدهی تجارت ایران است عبور نکرده است!؟ (همین جاهایی که امروز بحمداللَّه به برکت جمهوری اسلامی، میبینیم که زیر پوشش ارتباطات و اتّصالات و مواصلات صحیح قرار گرفتهاند). نه کمیّت آنچه قبل از جمهوری اسلامی در این مملکت انجام گرفته است، و نه کیفیّت آن، قابل مقایسه با آنچه این نظام مردمی و خدایی - جمهوری اسلامی - انجام داده است، نیست. مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1376/01/01 عنوان فیش :مظاهر ظلم در دوران قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : عدالتورزی, سلسله قاجار, سلسله پهلوی, ظلم, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, فساد رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از اوّل تشکیل حکومت جمهوری اسلامی تا امروز، به فضل پروردگار تلاشهای بسیاری برای استقرار عدالت شده است. آن ظلمها، آن زورگوییها، آن از بالا حقوق افراد جامعه را غصب کردنها، آن مالاندوزیهای قدرتمندان - که آن کسی که در رأس قدرت قرار داشت، از همهی مردمِ کشور ثروتمندتر بود - امری عادّی نبود. سلاطین قاجار، سلاطین پهلوی - از قبلیها ما درست خبر نداریم و کاری هم با آنها نداریم - آن کسانی که در رأس حکومت بودند و آن کسی که به عنوان پادشاه در این کشور زندگی میکرد و رئیس کشور بود، از همهی افراد ملت ثروتمندتر بودند. این، از کجاست؟ مگر جز با ظلم، چنین چیزی ممکن است؟ اموال مردم را میگرفتند. رضاخان هر جا ملک خوبی بود، هر جا چیز چشمگیری بود، هر جا عمارت زیبایی بود، دست میگذاشت و ثروت انبوه عظیمی برای خودش درست میکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همینطور بودند. در رأس قدرت، بیعدالتیِ مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر میآمدیم، این بیعدالتی هم پایینتر میآمد و گسترش پیدا میکرد. هر کس در آن نظام دستش میرسید که به دیگری ظلم کند، ظلم میکرد. جلوگیری هم نداشت.جلوداری هم نبود. آن نظامها، اینگونه بودند. در نظام جمهوری اسلامی، بحمداللَّه مطلب به عکس است. مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی - 1375/03/29 عنوان فیش :قبل از انقلاب - جز دو سه دوره - مجلس مردمى در این کشور وجود نداشت کلیدواژه(ها) : وابستگی مجلس در دوران پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در طول زندگى تاریخى این ملت، مردم ما مجلس حقیقى را بعد از انقلاب تجربه کردند. قبل از انقلاب - جز دو سه دوره - مجلس مردمى در این کشور وجود نداشت. یکى دو دوره در اوایل، بعد هم یک دوره در وسط، مجلس مردمى و ملى بود. در همان مجالس ملى هم که مردم انتخاب مىکردند، به سراغ فلان معلّم یا فلان کارگر یا فلان روحانى که در شهرى مشغول خدمتگزارى است - نه روحانیون خیلى نام و نشاندار - نمىرفتند؛ بلکه سراغ خوانین و اشرافزادهها و شاهزادهها مىرفتند. به خاطر تربیتهاى غلطى که وجود داشت، حتّى مردم هم آنها را انتخاب مىکردند. مربوط به :بیانات در دیدار پرسنل و فرماندهان ارتش - 1375/01/28 عنوان فیش :انقلاب اسلامی؛ از بین برنده رژیم وابسته پهلوی کلیدواژه(ها) : وابستگی, وابستگی سیاسی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استقلال سیاسی, استقلال, دستاوردهای انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, سلسله پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : برای یك ملت، خفّتی بالاتر از وابستگی نیست. در حقّ یك ملت از سوی مسؤولان، جنایتی سنگینتر از وابسته كردن آن ملت نیست. در مقابل، برای مسؤولان یك ملت، هیچ خدمت و وظیفهای بزرگتر از این نیست كه استقلال او را حفظ كنند. البته استقلال هم مراتبی دارد كه اوّلِ آن، استقلال سیاسی است. استقلال سیاسی آسانترینش است. یعنی حكومتی به وجود آید كه به قدرتها، وابسته نباشد. انقلاب اسلامی، چنین است. حكومت ایران در زمان رژیم طاغوت منحوس، رژیم ذلیل، رژیم فاسد كه تا گردن در لجنزار وابستگی گیر كرده بود، اصلاً وابسته زاییده شده بود. محمدّرضا كه پدرش وابستگی داشت، از ابتدای تولّد در محیط وابستگی حركت و تنفّس كرده بود و اصلاً غیر از این را تصوّر نمیكرد. آنها این ملت را به سوی وابستگی سوق داده بودند. انقلاب اسلامی كه آمد، آنها را از این ملت ازاله كرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازالهی نجاست از بدن و جامه كه برای نماز لازم است! انقلاب اسلامی، پیكر این ملت را ازاله كرد و آنها رفتند. انقلاب اسلامی، حكومتی را بر سرِ كار آورد كه مستقل است. از امریكا حرف نمیشنود. از هیچ كس دیگر هم حرف نمیشنود و از هیچ كس نمیترسد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای هیأتهای نظارت شورای نگهبان - 1374/11/14 عنوان فیش :حكومت پهلوی؛ محصول انحراف از موازين ديني در جريان مشروطه کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, سلسله پهلوی, انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, طراز اول, انحراف مشروطه, شورای نگهبان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شورای نگهبان در مجموعهی تشكیلات نظام جمهوری اسلامی، مثل بقیهی دستگاهها نیست كه بگوییم ارگانها و تشكیلات مختلفی هستند؛ بعضی مهمترند، بعضی كم اهمیتترند؛ این هم یكی از آنها؛ نه. شورای نگهبان مثل بعضی از پدیدههای یك نظام - مانند قانون اساسی - وضع ویژهای دارد. شورای نگهبان تشكیلاتی است كه اگر خوب باشد و درست كار كند، این نظام دیگر خطر انحراف از دین نخواهد داشت. این چیز كمی نیست. این چیز قابل مقایسهای با چیزهای دیگر نیست. ببینید از مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی بر اثر انحراف از موازین دینی چقدر ضرر كردیم! دهها سال این كشور خسارت دید؛ به خاطر اینكه از اصول دینی انحراف حاصل شد. با اینكه اساس مشروطیت بر پایهی دین بنا شده بود؛ اما رعایت نشد و آن قضیهی طراز اوّل مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دین مخالفت شد و پدیدههای دینیِ آن نظام از بین رفت؛ اما غیردینیهایش تقویت گردید و آن چیزی شد كه شما دیدید یك كشور و یك ملت چه خسارتی را در طول این چند ده سالِ دوران مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی متحمل شد. یكی از بزرگترین خسارتهایش حكومت خاندان پهلوی بود؛ تسلّط آن دیكتاتوریِ عجیب و حقیقتاً كمنظیر در تاریخ. شما این را بدانید كه وقتی یك نظام، تضمین بقا بر روال دینی نداشته باشد، این چیزها در انتظارش است. شورای نگهبان مانع این است كه نظام اسلامی از خطّ دین و اسلام و همچنین از خطّ قانون اساسی - كه این در درجهی دوم اهمیت است؛ اما این هم خیلی اهمیت دارد - منحرف شود. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1374/10/17 عنوان فیش :اعتقاد به مهدی موعود ، سدّی در مقابل استعمار کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, عملکرد استعمارگران در آفریقا, میسیونهای مسیحی, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, انتظار فرج, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امید، موجب مىشود که انسان به مبارزه بپردازد و راه را باز کند و پیش برود. وقتى به شما مىگویند انتظار بکشید، یعنى این وضعیتى که امروز رنجتان مىدهد و دلتان را به درد مىآورد، ابدى نیست و تمام خواهد شد. ببینید چقدر انسانْ حیات و نشاط پیدا مىکند! این، نقش اعتقاد به امام زمان صلوات اللَّه علیه و ارواحنافداه است. این، نقش اعتقاد به مهدى موعود است. این عقیده است که شیعه را تا امروز، از آن همه پیچ و خمهاى عجیب و غریبى که در سر راهش قرار داده بودند، عبور داده است و امروز بحمداللَّه پرچم عزّت و سربلندى اسلام و قرآن، در دست شما ملت مسلمان و شیعهى ایران است. هر جا که چنین اعتقادى باشد، همین امید و مبارزه وجود دارد. به همین خاطر، یکى از اساسیترین کارهاى استعمار و استکبار و ایادى آن، این بوده است که عقیدهى امید و مبارزه را در دل مردم از بین ببرند. بارها خواستهاند این چراغ را خاموش کنند؛ ولى نتوانستهاند. ما مىدانیم که استعمار و استکبار، چه تلاشى را در این جهت - نه فقط در ایران؛ بلکه در سطح دنیاى اسلام - انجام داده است تا این چراغ را خاموش کند. در گزارش بسیار مهمّى که مربوط به سالها قبل است و جدید نیست، تلاش گروههاى تبلیغى مسیحیّت که از اروپا به سمت شمال افریقا اعزام مىشدند تا جادهى استعمار را در آنجا صاف کنند، نشان داده شده بود. یکى از غصّههاى دینداران دنیا این است که قدرتمندانِ مسلّط بر کشورهاى مسیحى، تبلیغ علىالظّاهرِ دین مسیح در سطح دنیا را وسیلهاى براى پیش بردن ماشین استعمار قرار دادند و اینها جاده صاف کن استعمار شدند. گروههاى تبلیغى و به اصطلاح تبشیرى را به عنوان تبلیغ مسیحیّت - که ظاهرش تبلیغ مسیحیّت بود؛ اما باطنِ قضیه این بود که راه را باز کنند تا استعمارگران اروپایى از کشورهاى مختلف اروپاى آن روز، وارد کشورهاى اسلامى شوند و قدرت سیاسى را قبضه کنند - به اطراف دنیا فرستادند و متأسفانه در بسیارى از جاها هم موفّق شدند. این گزارش، مربوط به گروههاى تبلیغى در شمال افریقاست. گزارشگر مىنویسد: «یکى از مشکلات ما در سرِ راه تبلیغ مسیحیّت و پیشرفت استعمار در شمال آفریقا و منطقهى تونس و مغرب این است که این مردم اعتقاد دارند که مهدى موعود خواهد آمد و اسلام را سربلند خواهد کرد». گزارشگر، این را در گزارش رسمى خود مىنویسد و براى هیأتى که مسؤول رسیدگى به این کارهاست، مىفرستد. بنابراین، نفس اعتقاد به مهدى موعود، باعث ایجاد مشکل براى استکبار و استعمار شده بود؛ در حالى که اعتقادى که برادران ما در آن مناطق دنیا دارند، به روشنى و وضوح اعتقادى که ما امروز در اینجا داریم نیست؛ بلکه بیشتر ابهامات و کلّى گویى وجود دارد تا تعیین مصداق و مورد و نام و خصوصیّات. درعینحال، استعمارگران از این امید ترسیدند. در همین کشور خود ما، یکى از بزرگان علما و روحانیون محترمى که امروز بحمداللَّه در میان ما هستند و برکات وجود ایشان باز هم شامل حال مردم مىشود، براى من نقل مىکردند که در اوایل روى کار آمدنِ رژیم منحوس و فاسد و وابستهى پهلوى، آن کودتاگرِ بىسوادِ فاقدِ هر گونه معرفت و معنویّت، یکى از آخوندهاى وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید این قضیهى امام زمان چیست که چنین مشکلاتى براى ما درست کرده است؟! آن آخوند هم بر طبق دل و میل او، جوابى مىگوید و آن قلدر هم مأموریت مىدهد که بروید مسأله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید! او مىگوید: این کار آسان نیست و خیلى مشکلات دارد و باید کمک کمکم و با مقدّمات شروع کنیم. البته آن مقدّمات به فضل پروردگار و با هشیارى علماى ربّانى و آگاهان این کشور، در آن دوران ناکام ماند و نتوانستند آن نقشهى شوم را عملى کنند. در کشور ما، یک کودتاچى غاصب، از طرف دستگاههاى قدرت استعمارى مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دو دستى تحویل دشمن دهد و براى آنکه بتواند بر این مردم مسلّط شود، یکى از مقدّمات لازمش این بود که عقیده به مهدى موعود را از ذهن مردم پاک کند. عقیده به امام زمان، نمىگذارد مردم تسلیم شوند؛ به شرطى که این عقیده را درست بفهمند. وقتى که این عقیده به طور حقیقى در دلها جا بگیرد، حضور امامِ غایب در میان مردم حس مىشود. امام بزرگوار و عزیز و معصوم و قطب عالم امکان و ملجأ همهى خلایق، اگر چه غایب است و ظهور نکرده، اما حضور دارد. مگر مىشود حضور نداشته باشد؟ مؤمن، این حضور را در دل خود و با وجود و حواس خویش حس مىکند. آن مردمى که مىنشینند، راز و نیاز مىکنند؛دعاى ندبه را با توجّه مىخوانند و زیارت آل یاسین را زمزمه مىکنند و مىنالند، مىفهمند چه مىگویند. آنها حضور این بزرگوار؛ را حس مىکنند؛ ولو هنوز ظاهر نشده و غایب است. غیبت او، به احساس حضورش ضررى نمىزند. ظهور نکرده است؛ اما هم در دلها و هم در متن زندگى ملت حضور دارد. مگر مىشود حضور نداشته باشد؟ شیعهى خوب کسى است که این حضور را حس کند و خود را در حضور او احساس نماید. این، به انسان امید و نشاط مىبخشد. این ملت بزرگ، بیش از همه چیز به همین امید نیاز دارد؛ ملتى که در راه خدا و براى عظمت اسلام، مجاهدت و مبارزه مىکند و افتخار طول تاریخ بشر و همهى تاریخ اسلام شده و پرچم اسلام را در زمان ما به اهتزاز در آورده است. چنین ملتى، بیشتر از همهى چیز، به همین امید درخشان احتیاج دارد. آن اعتقاد، این امید را به او مىبخشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان - 1374/08/10 عنوان فیش :تشکیل موسسه وعظ و خطابه و سازمان اوقاف در رژیم پهلوی برای قلع و قمع روحانيت کلیدواژه(ها) : تشکیل سازمان اوقاف در دوران پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, موسسه وعظ و خطابه, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یكی از بزرگترین مسؤولیتهای رضاخان، برچیدن بساط روحانیت برای نابود كردن دین بود. بنابراین به مجرّد اینكه قدرت پیدا كرد، در سالهای 1313 و 1314 شروع به برچیدن بساط روحانیت كرد. اقدام رضاخان، قلدرانه بود. خیال میكرد با قلدری میتواند كارهای خود را پیش ببرد. گذاشتن عمامه، پوشیدن لباس بلند و اسم و حوزهی آخوندی را ممنوع كرد. حوزههای قم و مشهد را تا آنجا كه میتوانست - به خیال خود - متلاشی كرد. البته نتوانست. امام عزیز ما جزو طلبههای آن دوران بودند؛ همان دورانی كه قرار بود روحانیت را شدّت فشار و خفقانِ رضاخانی به كلّی نابود كند. اما روحانیت نه تنها نابود نشد، بلكه كسانی مثل امام بزرگوار را به وجود آورد. من خود از امام شنیدم كه میگفتند:«در قم، ما صبح زود از مدرسه یا خانه بیرون میآمدیم و به باغهای سالاریّه میرفتیم كه در آن زمان یك فرسخ تا شهر فاصله داشت. در آنجا زیر درختها مشغول درس و بحث و مطالعه میشدیم. هنگام غروب وقتی كه هوا تاریك میشد برمیگشتیم كه مأمورین رضاخان ما را نبینند!» اینطور درس خواندند. این قدم اوّل بود. در دستگاه رضاخانی، فقط رضاخان نبود. عدّهای از به اصطلاح ادبا، اندیشمندان و ایدئولوگهای دستگاه رضاخانی هم بودند كه طرّاحی میكردند و فكر میدادند. وقتی دیدند فشارها كارگر نشد، با پول و پشتیبانی و ادارهی فرماندهی و سیاستگذاری رضاخانی، طرح دیگری ریختند. این طرح عبارت از درست كردن بساطی به نام مؤسّسهی «وعظ و خطابه» در تهران بود. متأسفانه این مطالب را نسل جوان نمیداند. تأسیس موسّسهی «وعظ و خطابه» به سالهای 1316 و 1317 - یعنی دو یا سه سال بعد از شروع قلع و قمع روحانیت - برمیگردد. تأسیس این مؤسّسه برای آن بود كه هر كس میخواست روحانی بماند، میتوانست تحت نظر این موسّسه كه وابسته به رضاخان بود، روحانی باقی بماند! به عبارتی آخوند باشد؛ اما آخوند رضاخانی، درباری و در خدمت سیاستهای استكبار باشد. البته آن موسّسه اساتید خوبی داشت. من نشریات مؤسّسهی «وعظ و خطابه» را در سالهای 1338 و 1339 از اوّل تا آخر مطالعه كردم. مطالب بسیار خوبی در زمینههای دینشناسی، ادیان باستانی و ادیان معاصر داشت. آنها اساتید برجستهای را جمع كرده بودند و از لحاظ مطلب، كمبودی نداشتند. تنها هدف آنها این بود كه سازمان روحانیت وجود نداشته نباشد. مطالب دینی این موسّسه به وسیلهی غیر متخصّصین نوشته شده بود. تاریخ ادیان و فلسفهی دین از جمله علومی بود كه میشد روی آن كار كرد؛ امّا هدف آنها برچیدن سازمان روحانیت در دوران رضاخان بود. بعد كه رضاخان قلع و قمع شد، مردم با احترام تمام و آغوش باز روحانیون را پذیرا شدند، حوزههای علمیّه شلوغ شد و مراجع تقلید مورد تجلیل و تقدیس مردم قرار گرفتند. بر اثر سختگیریهای قبلی، دستگاه محمّدرضا همان سیاست را با شكلهای دیگری پیش گرفت. بنده در طول عمر طلبگی خود تا دوران پیروزی انقلاب، چندین مورد از نقشههای دستگاه پهلوی را دیده بودم و میشناختم. آخرین آنها در دههی پنجاه، تشكیل سازمان اوقاف به شكل دلخواه پهلوی و كشیدن روحانیت به زیر چتر سازمان اوقاف بود. این، سیاستی بود كه سالها دنبال شد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان - 1374/08/10 عنوان فیش :قلع و قمع روحانيت؛ هدف تأسيس موسّسه وعظ و خطابه توسط رضاخان کلیدواژه(ها) : استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, موسسه وعظ و خطابه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : تأسیس موسّسهی «وعظ و خطابه» به سالهای 1316 و 1317 - یعنی دو یا سه سال بعد از شروع قلع و قمع روحانیت - برمیگردد. تأسیس این مؤسّسه برای آن بود كه هر كس میخواست روحانی بماند، میتوانست تحت نظر این موسّسه كه وابسته به رضاخان بود، روحانی باقی بماند! به عبارتی آخوند باشد؛ اما آخوند رضاخانی، درباری و در خدمت سیاستهای استكبار باشد مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1374/06/14 عنوان فیش :مخالفت سلاطین قاجار و پهلوی با حوزههای علمیه و علما کلیدواژه(ها) : سلسله قاجار, تاریخ قاجاریه, رضا شاه پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, مخالفت پادشاهان قاجار با حوزههای علمیه, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, روحانیت شیعه, مبارزه با روحانیت, روحانیها, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همیشه انگیزه برای معارضه با حوزههای علمیّه وجود داشته است. سلاطین قاجار با علما و حوزههای علمیّه مخالف بودند و افراد حوزوی را هم لشكر علمای بزرگ قلمداد میكردند. آنها با علما مخالف بودند؛ چون علما در كارهای آنها دخالت میكردند. اگر میخواستند قرارداد رژی امضا كنند و با انگلیسیها رابطه داشته باشند و یا اگر میخواستند با دو خواهر ازدواج كنند، علما نمیگذاشتند و در مقابلشان میایستادند. بعدها در دورهی پهلوی مسأله تفاوت كرد. از زمان رضاخان به این طرف، انگیزههای اساسی وارد كار شد و غرب - خصوصاً انگلیس - قصد داشت كه كلّاً ایران را قبضه كند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یك حكومت واقعاً انگلیسی بود - كه البته نتوانستند این كار را بكنند - و یا اینكه حكومتی ایرانی تشكیل دهند ولی همهی مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حكومت پهلوی بر اساس این تصمیم شكل گرفت و رضاخان روی كار آمد. اگر میبینید همهی آدمهای حسابیِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بی سر و پایی بود كه اصلاً اسم دین را نشنیده و مزهی آن را هم نچشیده بود. او در یك خانوادهی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم كه بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلاً رضاخان كسی نبود كه با دین سر و كاری داشته باشد. مزاجش آمادهی معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ كج سلیقهای هستند كه گاهی از كارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف میكنند و مثلاً میگویند او راه آهن كشید و امنیت را برقرار كرد! باید از اینها پرسید كه آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه كسانی از این كارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود كه انگلیسیها او را وارد صحنه كردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزهی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی كرد. زمانی كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شكلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال كرد و تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت. رژیم پهلوی ساقط شد؛ لیكن فتنهی انگیزههای اساسی مخالفت با حوزه همچنان ادامه دارد. رژیم ایالات متّحدهی امریكا كه از كودتای 28 مرداد تا پیروزی انقلاب، پشت سر محمدرضا بود و علیه دین فعّالیت میكرد، امروز به وسیلهی بعضی از ایادی خود - كه شاید خودشان هم ملتفت نیستند - مشغول تخفیف و توهین دین و علمای دین و حوزههای علمیّه است. در زمان رضاخان برای اینكه روحانیت را از چشمها بیندازد، میگفت: روحانیت مفتخور است؛ یعنی مثلاً عملگی و یا كار اداری نمیكند، درعینحال به زندگی خود ادامه میدهد. او با آن عقل ناقص خودش خیال میكرد كه اگر كسی در بازار، داد و ستد نكرد و یا مثلاً بیل نزد و به اداره نرفت و شغلی نیافت، نباید نان بخورد و اگر خورد، مفتخوری كرده است! او چون به رسالت دین معقتد نبود، این حرفها را میزد و كار عالِم دین را باور نداشت. امروز هم بعضی كسان همان حرف را به زبان دیگری میزنند. كسانی كه مردم را تعلیم میدهند و برایشان زحمت میكشند و آنها را دیندار میكنند و بر هدایتشان میافزایند و زمینهی تحقق آیهی شریفهی «اهدنا الصّراط المستقیم» را فراهم میآورند، اینها اهل دین و هدایتند و هُدات این راه محسوب میشوند. اینها كتاب مینویسند، درس میگویند، زحمت میكشند، كار میكنند و نان بخور و نمیری را هم به دست میآورند. مگر طلّاب حوزهی علمیه چقدر از دنیا برخوردارند؟ حقوق یك طلبهی فاضل معیل در قم - كه بالاترینِ حوزههای علمیّه است - نصف حقوق یك عمله كه بیل میزند، نیست. درآمد اینها از حداقل حقوق اداری كمتر است. با این وضعیت آیا میشود گفت كه روحانیت ما نان خود را از طریق دین میخورد؟! آیا این ظلم و حق كشی و بیانصافی نیست؟ حكومت ما اسلامی است و در آن آزادی بیان وجود دارد و این سخنان كه از سر بیانصافی بیان شده، با استفاده از همین فضای آزاد مطرح شده است. البته منظورم این نیست كه به حرف یا دعوایی جواب دهیم؛ خیر. منظور این است كه شما بدانید انگیزههای مخالفت با حوزه زیاد و گسترده است. بعضی از كسانی كه چنین انگیزههایی دارند، خودشان هم نمیفهمند چه كار میكنند. نیّتهای بدی ندارند، ولی ملتفت نیستند كه حرف و عملشان چه تبعاتی دارد. در خود حوزههای علمیّه نیز همیشه این طور بوده و اكنون هم برای تضعیف حوزه انگیزههای تضعیف وجود دارد. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1374/06/14 عنوان فیش :رضاخان؛ عامل انگلیس برای مخالفت با حوزههای علمیه و روحانیت کلیدواژه(ها) : رضا شاه پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, برسر کار آمدن رضاخان, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر میبینید همهی آدمهای حسابیِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بی سر و پایی بود كه اصلاً اسم دین را نشنیده و مزهی آن را هم نچشیده بود. او در یك خانوادهی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم كه بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلاً رضاخان كسی نبود كه با دین سر و كاری داشته باشد. مزاجش آمادهی معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ كج سلیقهای هستند كه گاهی از كارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف میكنند و مثلاً میگویند او راه آهن كشید و امنیت را برقرار كرد! باید از اینها پرسید كه آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه كسانی از این كارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود كه انگلیسیها او را وارد صحنه كردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزهی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی كرد. زمانی كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شكلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال كرد و تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت. مربوط به :بیانات در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1374/03/14 عنوان فیش :نمونههایی از وابستگی عمیق رژیم پهلوی به بیگانگان کلیدواژه(ها) : وابستگی, وابستگی سیاسی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, اهداف انقلاب اسلامی, رضا شاه پهلوی, استقلال سیاسی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : هدف انقلاب در درجهی اوّل این بود كه نظامی در داخل كشور به وجود بیاورد كه وابسته نباشد؛ بلكه مستقل باشد. وابستگی برای یك كشور و ملت، آفت بزرگی است و همهی آفتهای دیگر، بر آن مترتّب میشود. ملتی كه به یك قدرت خارج از خود وابسته است، خیرات، استعدادها و منابع عظیم انسانی و مادّیاش در جهت خواست آن قدرت خارجی مصرف میشود، نه در راه خیر ملت. شخصیتها و افرادِ دلسوز و علاقهمندِ این ملتها، یا منزوی میشوند، یا به وسیله نظام و رژیم وابسته، نابود میگردند. منابعِ نفت، گاز و معادن زیرزمینی دیگرش اگر استخراج شود، به صلاح و خیر قدرتی كه به آن وابسته است، مصرف میشود. دوستی، دشمنی و موضعگیری جهانیاش، به تبع میل و خواست قدرتی است كه به آن وابسته است. مذهب، اخلاق، فرهنگ و آدابش، آنطوری است كه آن قدرت خارجی میخواهد، انتخاب میكند و تشخیص میدهد. میل خودش و ایمان، اراده، خواست و نظر مردمش، مورد اعتنا قرار نمیگیرد. لذا، در یك نظام وابسته، مردم و مغزهای متفكّر، هیچكاره میشوند. ادارهی حقیقی كشورِ وابسته، نه به دست دولتِ خودش، بلكه در واقع به دست دولتی است كه به آن وابسته شده است. برای یك ملت، بدبختیای از این بالاتر نیست. مادرِ همهی آفتهای ملی، وابستگی است. برادران و خواهران عزیز! كشور ایران، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، یك كشور وابسته بود. این وابستگی، بخصوص در پنجاه و چند سالی كه نظام منحوس و فاسد پهلوی بر سرِ كار بود، به اوج خود رسیده بود. من دو، سه نمونهی واضح و محسوس را عرض میكنم تا معلوم شود كه وجههی درونی و ایرانی انقلاب، چه عظمتی برای این ملت به وجود آورده و چه كار بزرگی انجام داده است: انگلیسیها رضاخان را در ایران بر سرِ كار آوردند و به حكومت رساندند. این، حرفی نیست كه مخالفین رضاخان بگویند. خودِ وابستگان به آن رژیم و همهی مورّخین بیطرف و بینظر هم، به همین مطلبْ تصریح و اعتراف كردهاند. خود انگلیسیها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثنای سلطنت او احساس كردند كه رژیم پهلوی به قدرت آلمان، كه آن وقتها، در اثنای جنگ بینالملل دوم، پیشرفتهای مختصری به دست آورده بود، گرایشی پیدا كرده است. همچنین، به خاطر اینكه اخلاق رضاخانی با اخلاق هیتلری به هم شبیه بود؛ به طوری كه رضاخانْ به هیتلر علاقهمند و دلبسته شده بود. انگلیسیها این را احساس كردند. طاقت نیاوردند و رضاخان را برداشتند. انگلیسیها، بعد، محمّدرضا را به حكومت رساندند. این، مطلبی است كه خود آنها هم به آن اعتراف كردهاند و جزو مسلّمات و واضحات است. من نقلی را از یكی از وابستگان به رژیم محمّدرضا عرض میكنم؛ شما ببینید این وابستگی در چه حدِّ پستكننده و ذلتآوری بوده است! در اوایل رفتن رضاخان كه هنوز تكلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به كسی كه از طرف محمّدرضا به او مراجعه كرده بود كه تكلیف خودش را بداند، میگوید كه چون بر طبق اطّلاعات ما، محمّدرضا به رادیو برلین گوش میكند و پیشرفتهای آلمان را روی نقشه پی میگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمّدرضا میدهد. او هم گوش كردن به رادیو برلین را ترك میكند و كنار میگذارد! آن وقت سفیر انگلیس میگوید: «حالا دیگر عیبی ندارد؛ میشود او را به سلطنت انتخاب كرد.» رژیم و دولتی كه در رأس آن كسی قرار دارد كه تا این حد به یك سفارت بیگانه وابسته است كه آنها برای سلطنت او شرطهای حقیر و ذلّتآوری از این قبیل معیّن میكنند و او هم آن شرطها را میپذیرد و عمل میكند تا آنها او را به سلطنت برسانند، معلوم است كه چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهای خارجی وابسته است. در اواخر حیات رژیم منحوس پهلوی هم، خاطرات و گفتههای خودِ آن كسانی كه جزو دوستان اینها بودند، همین را مشخّص میكند. در سال پنجاه هفت، سفیر امریكا و حتّی انگلیس - در آنوقت كه دولت انگلیس دیگر قدرتی جهانی هم به حساب نمیآمد - در تعیین وضع محمّدرضا، سرنوشت او و تصمیمی كه بایستی میگرفت، مؤثّر بودند. به او مراجعه میكردند و میگفتند: باید این كار را بكنی، باید این حركت را انجام ندهی. به او نظر میدادند و او هم از آنها میپذیرفت. در طول این پنجاه سال هم، همیشه همینطور بود. قرارداد نفت را به مدّت شصت سال، با رضاخان تمدید كردند. دولتهایی را به اسم، معیّن كردند، كه فلانی باید در رأس حكومت و دولت باشد. ببینید در طول این پنجاه سال، چقدر به این ملت بزرگ بیاعتنایی و اهانت شده است! انقلاب، رژیمی با این میزان وابستگی را از بیخ و بن بركند و نابود كرد. اوّلین چیزی كه برای انقلاب اهمیّت دارد، این است كه نظام و دولتمردانی بر كشور حكومت كنند كه چشم به قدرتهای خارج از این كشور ندوخته باشند. این، وجههی اول انقلاب است. مربوط به :بیانات در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1374/03/14 عنوان فیش :نقش انگليس در عزل و نصب رضاخان و محمدرضا پهلوي کلیدواژه(ها) : رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انگلیسیها رضاخان را در ایران بر سرِ كار آوردند و به حكومت رساندند. این، حرفی نیست كه مخالفین رضاخان بگویند. خودِ وابستگان به آن رژیم و همهی مورّخین بیطرف و بینظر هم، به همین مطلبْ تصریح و اعتراف كردهاند. خود انگلیسیها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثنای سلطنت او احساس كردند كه رژیم پهلوی به قدرت آلمان، كه آن وقتها، در اثنای جنگ بینالملل دوم، پیشرفتهای مختصری به دست آورده بود، گرایشی پیدا كرده است. همچنین، به خاطر اینكه اخلاق رضاخانی با اخلاق هیتلری به هم شبیه بود؛ به طوری كه رضاخانْ به هیتلر علاقهمند و دلبسته شده بود. انگلیسیها این را احساس كردند. طاقت نیاوردند و رضاخان را برداشتند. انگلیسیها، بعد، محمّدرضا را به حكومت رساندند. این، مطلبی است كه خود آنها هم به آن اعتراف كردهاند و جزو مسلّمات و واضحات است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1374/02/13 عنوان فیش :بریده شدن دوبال علم و کار،در زمان قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت علمی در رژیم پهلوی, خیانت پهلویها, عقبماندگی علمی ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت ایران باید از اعماق دل به دو سلسلهی پادشاهی پهلوی و قاجار، لعنت بفرستد که این دو سلسلهی خبیث، دو بالِ مملکت و پیکرهی عظیم این ملت کهن، با هوش و با استعداد را بریدند. نه علم و نه کار، هیچکدام را برای این ملت فراهم نکردند. کاری که بود، کارهای بیارزش یا کمارزش بود. علمی که بود، علم تقلیدی و دستِ دوم بود. آن کاری را که از دل میجوشد و حقیقتاً پوشش و حلیهی حیات میبخشد و کارهای اساسی در مملکت صورت میدهد، ترویج نکردند. هرچه توانستند، قلع و قمع هم کردند و بساط علمی را که از دل میجوشد و در آن ابتکار هست، برچیدند. آن خاندانها این جرائم را دارند. نتیجه این شد که ملّت ایران که در مسابقهی علم و پیشرفت تمدّن و دانش و تجربه، یا از دیگران جلوتر بود یا اقّلاً کسری نداشت، سالها عقب ماند. اوّل خانوادهی قاجار - از ناصرالدّین شاه به بعد - بعدش هم خانواده پهلوی - این پدر و پسر - حقیقتاً چوب حراج به موجودی این ملت و کشور و سرمایههای معنویاش زدند. «تلک امّة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم.» آنها رفتند و سر و کارشان با خداست. سزای اعمالشان را هم میبینند. مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1374/01/03 عنوان فیش :ساخت راه آهن در زمان رضاخان برای کمک به انگلیس و روس کلیدواژه(ها) : ساخت راهآهن در زمان رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, رضا شاه پهلوی, دستاوردهای جمهوری اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نمیدانید دشمنان این ملت، در طول سلطنت خاندان منحوس پهلوی و قاجار، بخصوص در نیمهی دوم سلطنت سلسلهی قاجاریه، با این كشور چه كردند. منابع حیاتی را تا آنجا كه توانستند بردند؛ بعضی را ضایع كردند و به بعضی هم دستشان نرسید. راهآهنی كه دولت كریمهی جمهوری اسلامی شروع به ساختن آن كرد و چند روز قبل از این، به فضل پروردگار، افتتاح شد، برای كشور لازم بود. در حالی كه از روز اوّلی كه راهآهن در این مملكت آمد - بیش از یك قرن پیش - به آن هیچ اعتنایی نشده است. رفتند سراغ راهآهنی كه انگلیس و روس لازم داشتند. رضاخان راهآهن سراسری را برای خاطر اتّصال منطقهی نفوذ انگلیسیها - عراق و جنوب كشور - به منطقه نفوذ روسها در شمال كشور، درست كرد. چنان راهآهنی برای كشور لازم نبود. راهآهن لازم برای این كشور، همین راهآهنی است كه جمهوری اسلامی آن را ساخت و بندرعبّاس - اولین بندر مهمّ ایران در خلیج فارس - را به مركز و تمام كشور متّصل میكند. این كار در طول صد سال گذشته، انجام نشده بود. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1373/11/14 عنوان فیش :مخالفت نمایندگان مجلس شورای ملی با دادن امتیازات خارجی در دورههای اوّل کلیدواژه(ها) : نمایندگان مجلس شورای ملی, سیدحسن مدرس, امتیازات استعماری, استقلال نمایندگان مجلس, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در زمانهای گذشته، بسیاری از رجال دولتی و نمایندگان مجلس شورای ملی در دو، سه دورهی اوّل که واقعاً نماینده بودند و به وسیلهی مردم انتخاب میشدند - و این، قبل از زمانی بود که رضاشاه، دست روی مجلس گذاشت - با دادن امتیازات به بیگانگان، مخالف بودند. شخصیتهای وطندوست و ملّیِ واقعی، حاضر نبودند امتیازات بدهند. اما درعینحال، جرأت مخالفت هم نداشتند. چرا جرأت نداشتند؟ چون مردم پشت سرشان نبودند و در واقع وجههی مردمی نداشتند. تا یک نخستوزیر میآمد کلمهای بگوید که بوی اصطکاک با منافع خارجیها را داشته باشد، از کار برکنارش میکردند. تا یک رجل دولتی میآمد قیافهای بگیرد و حرفی بزند که بوی اعتراض به امتیازات خارجی بدهد، فوراً از قدرت ساقطش میکردند و به دنبال کارش میرفت! اگر کسی هم مثل مرحوم مدرّس رضواناللَّهعلیه، سرسخت بود، کتکش میزدند، محبوسش میکردند، تبعیدش میکردند و بعد هم به دست قلدری مثل رضاخان، با دهان روزه، در ماه رمضان، شهیدش میکردند. رجالی که جرأت و ایمان مدرّس را نداشتند، تا یک کلمه حرف میزدند، با چشم غرّهای از طرف اربابان خارجی مواجه میشدند و فوراً سکوت میکردند. لذا امتیازات خارجیها در ایران، روزبهروز بیشتر شد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1373/11/14 عنوان فیش :بهرهبرداری استعماری انگلیس از نفتِ ایران از قاجاریه تا پایان حکومت رضاخان کلیدواژه(ها) : امتیازات استعماری, قرارداد دارسی, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخچه نفت در ایران, چپاول نفت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در این مملکت، منبعِ ثروتی به نام «نفت» کشف شد. کشفِ نفت به منزلهی این بود که ملتی گنجی پیدا کند. تا این گنج در این مملکت کشف و پیدا شد، یک عدّه از خارجیها و عمدتاً انگلیسیها - که گناه این کار به گردن انگلیسیهاست - به ایران آمدند، بر سر این گنج نشستند، سالهای متمادی این گنج را استخراج کردند و خوردند؛ بی آنکه به روی مبارکشان بیاورند که این غصبِ مالِ ملت ایران است! آیا این غصه ندارد؟! واقعاً مسألهی نفت، یکی از مسائل فوقالعاده تلخِ ملتِ ایران است که هنوز درست باز نشده است. انگلیسیها در زمان قاجاریه به ایران آمدند و با رجال خائن آن روز، برای بردن نفت مملکت قراردادی شصت ساله بستند! (ظاهراً قرارداد دارسیِ اوّل، یک قرارداد شصت ساله بود.) قرارداد شصت ساله بسته شد تا انگلیس بیاید و نفتی را که آن روز مثل آب خوردن به آن نیاز داشت، ببرد. واقعاً برای انگلیس، نفت ارزشمندترین کالا محسوب میشد؛ چون به کارهای استعماری مشغول بود و سرزمینها را میگرفت؛ لذا و به پول احتیاج داشت. پول هم با فعالیت کارخانهها به دست میآمد و کارخانهها نیز با نفت میگشت. انگلیس به ایران آمد و نفت گرانقیمت و ارزشمندِ این مملکت را به قیمتی ارزانتر از آب برمیداشت و میبرد! اگر میخواستند به جای نفت در بشکهها آب بریزند و ببرند، شاید برایشان گرانتر تمام میشد! مدّت زمانی از انعقاد قرار داد شصت ساله نگذشته بود که رضاخان را بر سرِ کار آوردند. اواخر حکومت ضعیف قاجاریه بود و انگلیسیها کسی را میخواستند تا به قلع و قمع گردنکشانی که در گوشه و کنار ایران سربلند کرده بودند بپردازد. آنها برای اینکه کسی منافعشان را تهدید نکند، به قلدرِ گردن کلفتی که ضمناً سرسپردهی خودشان باشد، احتیاج داشتند. باری؛ رضاخان را پیدا کردند؛ به تربیت او پرداختند و به آنجا که باید برسد، رساندندش. اوّل، سردار سپه و نخستوزیر بود و بعد هم پادشاه و رئیس کشور ایران شد! چند سالی از به قدرت رسیدن رضاخان توسّط انگلیسیها نگذشته بود که او به فکر افتاد اگر بشود، پول بیشتری بابت نفت از آنها بگیرد. البته سرسپردگی او به جای خود محفوظ بود؛ اما بالاخره هر نوکری، گاهی به این فکر میافتد که مقدار بیشتری پول از ارباب خود اخّاذی کند! مزاج قلدرمآبانهی او به کمکش آمد تا با قرارداد دارسی که هنوز سی سال دیگر مانده بود تا به سر آید، برخوردِ قلدرانه کند. یعنی وارد هیأت دولت شد و قرارداد دارسی را در بخاری انداخت و سوزاند! وقتی به او گفتند «از مدّت قرارداد، سی سال دیگر باقی مانده است» گفت: «این چه قراردادی است! باید بابت نفت، پول بیشتری به ما بدهند.» آن وقت، طرفش کیست؟یک کمپانی انگلیسی! به مجرّد اینکه رضاخان با قرارداد دارسی چنین برخوردی کرد، حکومت انگلیس وارد میدان شد و های و هوی و سر و صدا به راه انداخت. نهایتاً انگلیسیها دماغ رضاخان را به خاک مالیدند و کاری کردند که همین قرار داد را که فقط سی سال دیگر از اعتبارش مانده بود، به مدّتِ شصت سال دیگر تمدید کرد! یعنی با انگلیسیها قرارداد دیگری بست. این، کاری بود که انگلیسیها از زمان قاجاریه تا پایان حکومت رضاخان در ارتباط با نفتِ ایران کردند. بعد هم زمان مصدّق رسید و زمزمهی «ملی شدن صنعت نفت» آغاز شد. انگلیسیها دوباره آمدند. اما این دفعه دیگر تنها نبودند؛ بلکه امریکاییها را نیز به همراه داشتند. در واقع، امریکاییها از سال 1332 وارد این میدان شدند. مربوط به :بیانات در دیدار طلّاب و دانشجویان - 1373/09/27 عنوان فیش :تلاش خاندان پهلوی برای جداسازی حوزه و دانشگاه از یکدیگر کلیدواژه(ها) : وحدت حوزه و دانشگاه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, استبداد رضاخان, وضعیت علمی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزهی تنها - بدون دانشگاه - کفاف نیازهای امروز ملّت و کشور ایران را نمیدهد. دانشگاهِ تنها - بدون حوزه - هم کفاف نمیدهد. حال اگر از یک طرف دانشگاهی بر مبنای ضدیّت با دین و ارزشهای اسلامی بنیانگذاری شده بود - یعنی بر اساس ضدیّت با ارزشهایی که حوزههای علمیّه میخواهند شکل علمی آن را تأمین کنند - و از طرف دیگر حوزهی علمیّهای بر اساس ضدیّت با تازههای علمی بنا شد و دو جریان که باید کمک و مکمّل یکدیگر و دو پایه برای نظام و دو بال برای پرواز به سطوح عالی بشری و انسانی باشند؛ بنای کار کردن بر ضدّ هم را گذاشتند، تکلیف چه خواهد بود و نتیجه چه خواهد شد؟ در این صورت، بدترین نتایج حاصل میشود. زیرا دو نیرو به جای سازندگی، در جهت تخریب یکدیگر به کار خواهند رفت و این بسیار خطرناک است. این، آن کاری بود که در سالهای میانىِ رژیم منحوس پهلوی، نقشه کشیده بودند تا انجامش دهند. اوّل خواستند حوزه را تعطیل کنند؛ دیدند نمیشود. این فکر مالِ سالهای اوّل بود. یعنی آن اوایل، رضاخان پهلوی به قم هجوم آورد و حوزه را تعطیل کرد. در همان سالهایی که امام بزرگوار ما مثل طلّاب جوان این جلسه، در قم جوانی طلبه بودند، وضع حوزه طوری بوده است که خود امام به ما میفرمودند ما روزها جرأت نمیکردیم در کوچه و خیابانهای قم ظاهر شویم. پلیس رضاخان اجازه نمیداد طلبهی عمامه به سر در خیابانهای قم پیدایش شود. میگرفتند، اذیّت میکردند، به زندان میافکندند، لباسها را میکندند، توهین میکردند، عمامه را پاره پاره میکردند؛ بعد هم طلبه را به گوشهای میفرستادند که یا زندان بود یا تبعید و یا چیز دیگری شبیه آن. لذا طلبهها در چنان شرایطی درس خواندند. ایشان میگفتند ما روزها به باغهای اطراف قم میرفتیم و درس و مباحثه را زیر درختها و در کوچه باغها، به دور از چشم پلیس رضاخان انجام میدادیم. شب هم که هوا تاریک میشد، آهسته میآمدیم در یک گوشه؛ در اتاق مدرسهای، جایی، بیتوته میکردیم. اوّل اینگونه شروع کردند. چرا؟ چون میخواستند دانشگاه باشد و حوزه نباشد. رضاخان، آن شکل را انتخاب کرده بود. بعد دیدند نمیشود. دیدند امکان ندارد. حوزه در این کشور ریشهای عمیق دارد. دیدند هر چه جلوِ طلّاب را میگیرند، علما و روحانیون در گوشه و کنار رشد میکنند. قادر به از بین بردن این نهال علمی نیستند؛ چون با دین و ایمان و اعتقادات مردم سروکار دارد. از این رو آمدند و در سالهای میانی سلطنت پهلوی، نقشهی دوم را پیاده کردند. البته آن طاغوت رفت، طاغوت دیگری آمد. اما پشت پرده، دستها و سیاستهای دیگری بود که این کارها را دنبال میکرد. اینها - آن پدر و پسر - دو عاملِ اجرایی بیش نبودند. سیاست دوم این بود که حوزه باشد، منتها حوزهای که مطلقاً رابطهای با دانشگاه برقرار نکند و براساس بدبینی به دانشگاه و هر دانش و فناوری جدید پیش برود. این از یک طرف. از طرف دیگر هم، تا آنجا که میتوانند با تبلیغات و روشهای گوناگون، دانشگاه را ضدّ حوزه، ضدّ دین و ضدّ روحانیّت بار بیاورند. واقعاً از لحاظ تبلیغاتی، روحانیّت و علم دین را در محیطهای دانشجویی و محیط علمىِ جدید، بمباران کردند! روحانیون را به عنوان یک عدّه انسانهای مزاحم، مضر، بیسواد و دنبال موقوفه و از این چیزهای عجیب و غریب معرفی کردند. چرا؟ برای اینکه جوان دانشجوی پاک و مؤمن و باصفا و بااخلاص، اصلاً رغبت نکند که سراغ یک روحانی برود. در محیطهای دانشگاهی هم سرگرمیهای گوناگونی درست کردند که اصلاً قید همه چیز را بزند. این نقشهی آنها بود. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در یک دورهی نسبتاً طولانی، در دانشگاه ما اشخاصی تربیت شدند که کشور و ملّت ایران، از علم آنها هیچ استفادهای نکردند. نشانهی استفاده نکردن از آنها را هم عرض میکنم. امروز دهها سال - شصت، هفتاد سال - از آغاز بهوجود آمدن بساط دانش جدید در این کشور میگذرد. غیر از چند سالِ پس از پیروزی انقلاب که یک حرکت حقیقی در راه تکیه به تحقیقات ایرانی انجام گرفته است، در گذشته، حقیقتاً کار قابل توجّهی انجام نگرفته است. کدام اختراع مهم، کدام کشف بزرگ، کدام قطع وابستگی به بیگانه از سوی دانشگاه دوران رضاخان و پسر رضاخان انجام گرفت؟ در آن دوران، دانشگاه روزبهروز کشور را به خارج وابستهتر میکرد. البتّه تقصیرِ جوانان دانشجو هم نبود. من به عنوان آدمی که از نزدیک قضایای آن روز را در مقابل چشم داشته است، شهادت میدهم. جوانان دانشجوی آن روزِ ما، خودشان هیچ تقصیری نداشتند. محیطی درست کرده بودند که در آن کارِ علمی اصیل، امکان نداشت. در این اواخر، چنان فرهنگ غربی و غربیها - بخصوص امریکا - را در چشم جوان، بزرگ و موضع و موقع آن را دست نیافتنی کرده بودند که جوان مسلمان دانشجوی ما به هر جا هم میرسید، اصلاً فکر نمیکرد که ممکن است این فاصلهی ژرف علمی را کسی طی کند و به آنجاها برسد! اصلاً فکرش را نمیکرد. لذا تلاشی هم انجام نمیگرفت. نهایت پرواز علمی یک درس خوانده و تحصیلکرده، این بود که بتواند از آنچه غربیها تولید کرده و ساختهاند، استفاده کند؛ همین. آنها چیزی بسازند و این بتواند از آن استفاده کند. من مکرّر گفتهام که حتّی اجازهی تعمیر بعضی از ماشینها و دستگاههای جدید ساختِ خارج را که به ایران آورده میشد، به مهندسین و تکنسینها و کارکنان ایرانی نمیدادند. میگفتند شما حق ندارید به این وسایل دست بزنید. هواپیمای مدرن را به ارتش ایران میفروختند؛ شرطش این بود که همافر و افسر فنّی ایرانی، به این دستگاه نزدیک نشود! هر وقت خراب شد، آن مجموعه قطعاتی را که مثلاً پانصد قطعه ابزار در آن است، جدا کنند و به خارج بفرستند؛ یعنی تمام مجموعه را سوار طیّاره کنند و ببرند آنجا تعمیر کنند و برگردانند! اجازه نمیدادند که در اینجا به آن مجموعه دست بزنند. حتی در ادبیات، کاری کردند که ادیب ایرانی برای ادبیات فارسی هم چشمش را میدوخت که فلان خارجی چه گفته است! ای آقا؛ اینکه دیگر یک مسألهی وارداتی نیست. اقّلاً در این قضیه به خودتان تکیه کنید. نمیکردند. امروز هم یک عدّه دلشان میخواهد همانطور عمل کنند. گاهی میگوییم: آقا! حقوق اسلامی ما غنیتر از حقوق غربی است. کدام حقوقدان غربی میتواند در زمینههایی که شیخ انصاری - که این روزها بحث دربارهی او زیاد است - تألیفی در آن زمینهها دارد و صاحب تحقیقاتی است، به غبار حرکت سریع این مرد و به گرد پای او برسد؟ ما دانشمندان بزرگی در زمینهی حقوق اسلامی داریم. چطور باز هم باید در مسألهی حقوق به حقوق غربی مراجعه کنیم، ببینیم آنها در زمینهی مرافعات و حقوق مدنی و حقوق جزا چه تحقیقاتی کردهاند؛ برویم از آنها یاد بگیریم؟ حتّی امروز هم بعضی میخواهند این حقایق را نادیده بگیرند. این جزو آثار شوم همان قضایای آن روزهاست.اینگونه درست کردند: دانشگاهی پشت به حوزه و حوزهای پشت به دانشگاه. دانشگاهی جدا از ارزشهایی که حوزه برای آن کار میکند و حوزهای بیخبر از تحقیقات علمی ای که دانشگاه انجام میدهد. وحدت حوزه و دانشگاه یعنی روآوردنِ این دو به یکدیگر. مربوط به :بیانات در دانشگاه افسری نیروی زمینی ارتش - 1373/07/13 عنوان فیش :مقاومت نکردن ارتش دوران پهلوی در مقابل تجاوز دشمنان در سال 1320 کلیدواژه(ها) : ارتش دوران پهلوی, تجاوز متفقین به ایران, ارتش جمهوری اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ارتش ما امروز یک ارتشِ سربلند و باافتخار و باایمان است. امروز بحمداللَّه هم ظواهری که در ارتشهای دنیا مورد اهتمام و توجه است در ارتش ما وجود دارد و هم ایمان، مجاهدت، تقوا و فداکاری. بالاتر از همهی اینها، ارتش ما یک ارتش مردمی است. ظواهر خوب است، اما کافی نیست. روزی ظواهر ارتش ایران خوب بود و خیلی به آن میرسیدند؛ اما در لحظهی حسّاس و وقتی که دشمن در سالهای 1320 شمسی به مرزهای این کشور حمله کرد، ارتش، کمترین مقاومتی نکرد. ادّعایی که سردمداران رژیم فاسد پهلوی میکردند و میگفتند که «ما به ارتش رسیدگی و ارتش را اداره کردهایم»، رسواییهایش در آن لحظهی حسّاس آشکار شد. به خیال خود، ارتش را با خرج زیاد درست کردند؛ اما سودش برای کشور، برابر صفر بود؛ چون از این مملکت دفاع نکردند. اما ارتش دوران حکومت اسلامی و نظام سربلند جمهوری اسلامی، در میدانهای نبرد، مردانه ایستاد، مقاومت و فداکاری کرد و شهدای بزرگی داد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای شورای نمایندگان ولیفقیه در دانشگاهها - 1373/06/22 عنوان فیش :بنا شدن دانشگاه بر پایه مبارزه با دین در زمان رضاخان کلیدواژه(ها) : روشنفکری در ایران, تاریخ روشنفکری در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد فرهنگی رضاخان, دانشگاه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : پایه و بنای دانشگاههای ما بر بیدینی بوده است. خشت دانشگاه کشور در زمان رضاخان نه فقط بر اساس بیدینی، بلکه براساس مخالفت و مبارزهی با دین نهاده شده است. کسانی هم که اولین فعّالین، اساتید و مدیران این دانشگاهها محسوب میشوند، عناصر ضدّدین بودند. کسانی بودند که به دین هیچ اعتقادی نداشتند و فکر میکردند موضوعات دینی خرافات است. اصلاً پایهی دانشگاه کشور ما اینطور گذاشته شده است؛ درست مثل پایهی روشنفکری کشور ما که بر ضدّیت با دین گذاشته شد. کسانی که از اوّل - از دوران قاجاریه - روشنفکری ایران را بنیانگذاری کردند - میرزا ملکم و امثال او - اساساً آدمهای ضدّدین بودند. نمیگوییم از کسی پول میگرفتند که با دین مبارزه کنند. ممکن است بعضیشان اینطور بودند، لکن حکم کلّی نمیکنم که همه پول گرفته بودند تا با دین مبارزه کنند. تحصیلکردههای اروپا بودند؛ تحصیلکردههای روسیهی تزاری آن روزگار هم بودند. اصلاً آنها برای دین اعتقادی قائل نبودند. میگفتند این حرفها چیست؟ آخوندی! آخوندها کیاند؟ چیاند؟ جز یک عدّه مزاحم، جز یک عدّه اذیت کن، جز یک عدّه بیسواد!؟ عقیدهشان این بود. این دانشگاه پایهاش اینطور گذاشته شد. مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس - 1373/03/11 عنوان فیش :وابستگی مجلس در دوران مشروطیت و پهلوی به جزء برهههایی کوتاه کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, مجلس شورای ملی, حسن مشیرالدولهی پیرنیا, وابستگی مجلس در دوران پهلوی, سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, احساس مسئولیت نمایندگان مجلس, نفوذ بیگانگان در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, انحراف مشروطه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در این کشور، دهها سال نام مشروطیت وجود داشت؛ اما در دورانهای سلطنت خاندانِ منحوسِ زیانبارِ خفّتآورِ پهلوی بر ایران، مجلس در حقیقت کان لم یکن بود؛ جز در همان برههی کوتاهی که مرحوم آیةاللَّه کاشانی و نهضت ملی حرکتی کردند و مجلس جانی گرفت. و الّا بقیهی آن پنجاه سال، هر چه بود، اسم بود بیمسمّا؛ ظاهر بود بیلبّ و بیمعنا. این، از آن دوران پنجاه ساله. قریب به بیست سال قبل از دوران پنجاه ساله هم، در این کشور، مشروطیت بود که مجموعاً، با تعطیلها و انسدادها و به توپبستنها و غیره، تقریباً در حدود چهار دوره، مجلسِ شورایِ ملّیِ درست شده در اوّلِ مشروطیت، کار کرد. تاریخِ آن مجالس، بسیار عبرتآور است و واقعاً یکایک ملت ایران، برای اینکه بدانند جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی به این کشور و این ملت چه داده است، باید آن گذشته را بخوانند. تا ندانیم چگونه بودهایم، نخواهیم دانست که امروز چه در اختیار داریم. در آن چند سال اولیه، تا وقتی که هنوز مجلس، آن مجلسِ تحت نفوذ سلطان و سردار و دوله و سلطنه و سفارتخانهی خارجی نبود، مجلسی بود که با وجود ابتدایی بودن، تأثیر خود را در اوضاع کشور میگذاشت. هر جا که اندکی نشانهی سلطهی خارجی بود، آن مجلس، باقدرت تمام میایستاد. اولتیماتوم روس بود، مجلس ایستاد. استقراض از خارجیها بود، مجلس ایستاد. قرار داد وثوقالدوله بود، مجلس ایستاد. امثال مدرّسها در آن مجلس، کم و بیش بودند. آنهایی هم که گذشتِ زمان نشان داد نمیتوانند همیشه مدرّس باقی بمانند و مثل مدرّس باشند، در سایهی حضور مردانِ مستقلِّ با ایمانی از قبیل مدرّس، خیابانی و امثال آنها، یک حالت واقعیِ مردمی به آن مجلس دادند. این، از آن دو دورهی اوّلیه که وضعیتش اینگونه بود. بعد از آنکه نفوذ سیاستهای خارجی در همان مجلس، با همان اشخاصْ پیدا شد، کار به آنجا رسید که نخستوزیر بعد از کودتا- حسن مشیرالدولهی پیرنیا- وقتی کابینهی خودش را در مجلس شورای ملی ارائه کرد و مجلس یکی دو نفر از وزرایش را رد نمود، به مجلس گفت: «همسایهی جنوبی ما [یعنی انگلیس!] مایلند این دو نفر در کابینه باشند» و مجلس رأی داد! به صرفِ تمایل همسایهی جنوبیِ دروغی، دو وزیرِ ابتدا رد شده، رأی مجلس را به دست آوردند. و اما، از آنجا که انگلیس، غاصبِ هند و بحرین بود و در خلیج فارس حضور داشت، آن را «همسایهی جنوبی» مینامیدند و حتّی تا زمان پهلویها هم، انگلیس همسایهی جنوبی نامیده میشد! آن کشور که در اروپا واقع بود و هزاران کیلومتر با ایران فاصله داشت، اسمش «همسایه» بود! چون این همسایهی ناخواندهی دروغین، تمایل داشت که دو نفرِ مورد نظرش در کابینهی مذکور باشند، نه مشیر الدوله خجالت میکشید به مجلس بگوید که «همسایه جنوبی، مایل است این دو نفر باشند» و نه مجلس خجالت کشید از اینکه به خاطر میل همسایهی جنوبی، حضور دو وزیری را که نمیخواست، قبول کند. همان مجلسی که قبلًا در مقابل اولتیماتوم روس و قرار داد وثوق الدوله و بقیه قضایا ایستادگی کرده بود، کارش به اینجا رسید! بنده، مواردی را که مجلس اوّل و دوم ایستادگی کرد، یادداشت کردهام که احتمالًا به ده یا نزدیک به ده مورد میرسد. آن مجلس، مجلسی بود که محکم ایستاده بود؛ ملت را به نشاط آورده بود و دولتها را نیز تقویت کرده بود. اگرچه دولتهای آن روز، ذاتاً دولتهای ناتوان و مریضی بودند و بسیاری از آنها ساختمانِ ذهنیشان، اساساً ساختمانِ باج دادن به گردن کلفتهای غربی بود؛ اما بالاخره، این مجلس، همانها را تا آنجا که ممکن بود، حفظ میکرد. این مجلسی که به خاطر همان دورههای اوّلیه، در تاریخ سرافراز ماند، بتدریج کارش به آنجا رسید که بعضی از نمایندگانش، جرأت مخالفت نداشتند! بعضی در جلساتِ به خیال خودشان مسألهدار، حضور پیدا نکردند. مگر وقتی شما حضور پیدا نکردید، مسئولیتتان از بین میرود؟! شما نمایندهاید و باید احساس مسئولیت داشته باشید. بعضی از آنها افتخار میکردند که در آن جلسهای که سلطنت ایران به خاندان فاسد و ننگین پهلوی داده شد، حضور نداشتند! در حالی که بایستی میبودند و مخالفت میکردند. بعضی وابسته و فاقد استقلال بودند. شجاعت هم داشتند؛ اما آن شجاعت را در جهت باطل و خلاف حق به کار میگرفتند. جیبها و شکمهایشان از مال حرام، پر بود. طمعِ رشوه، طمعِ رسیدن به مقامات، طمعِ کمکِ فلانکسی که ممکن است قدرت را در دست بگیرد یا امروز بر سر قدرت است، چنان آنها را گیج میکرد که نمیفهمیدند مسئولیت چیست. احساس مسئولیت نبود، استقلال نبود، شجاعت نبود، آگاهی و معرفت و فرزانگی نبود و کار به آنجا رسید. و الّا اگر مشروطیت در آغاز کار، منطبق با خواستهی رهبران واقعی و مخلص و مؤمن آن نهضت- که بلاشک برترینِ آنها علمای بزرگ بودند- و هرکس منکرِ این حقیقت شود، منکرِ ضروریات و واضحات شده است. چنانکه عدهای منکر میشوند و امروز برای گذشتهی ما تاریخ مینویسند و حقایق را انکار میکنند- به پیش میرفت، کشور ما پنجاه سال در حسّاسترین مقاطع تاریخ جهان، از قافله عقب نمیماند. ما پنجاه سال ضرر کردیم. ما ملت ایران، به خاطر تسلّطِ آن قلدر بیسواد و خاندان و فرزندان و کسان و همراهانش؛ یعنی تسلّط قدرتهای مسلّط بر این کشور- که در نیم قرن آخرِ قبل از پیروزی انقلاب، انگلیسیها و بعد هم آمریکاییها بودند- و نیز به خاطر کوتاهی مجلس، ضرر کردیم و دچار خسران شدیم. مجلس میتوانست از اوّل جلو این ضرر را بگیرد. شما به تاریخ دوران مشروطیت که نگاه کنید، میبینید هرجا مجلس از خود قدرتی نشان داد، در مقابل آن قدرت، همه مجبور شدند راه و روش خود را اصلاح کنند. لذا، دشمن در مجلسِ آن وقت نفوذ کرد: «تلک أمة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم. » اینها عبرت است. مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس - 1373/03/11 عنوان فیش :انحراف مشروطیت عامل عقب افتادگی 50 ساله ملت ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, انحراف مشروطه, رضا شاه پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر مشروطیت در آغاز کار، منطبق با خواستهی رهبران واقعی و مخلص و مؤمن آن نهضت - که بلاشک برترینِ آنها علمای بزرگ بودند - و هر کس منکرِ این حقیقت شود، منکرِ ضروریات و واضحات شده است. چنان که عدهای منکر میشوند و امروز برای گذشتهی ما تاریخ مینویسند و حقایق را انکار میکنند - به پیش میرفت، کشور ما پنجاه سال در حسّاسترین مقاطع تاریخ جهان، از قافله عقب نمیماند. ما پنجاه سال ضرر کردیم. ما ملت ایران، به خاطر تسلّطِ آن قلدر بیسواد و خاندان و فرزندان و کسان و همراهانش؛ یعنی تسلّط قدرتهای مسلّط بر این کشور - که در نیم قرن آخرِ قبل از پیروزی انقلاب، انگلیسیها و بعد هم امریکاییها بودند - و نیز به خاطر کوتاهی مجلس، ضرر کردیم و دچار خسران شدیم. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1372/11/17 عنوان فیش :تبلیغ 50 ساله حکومت پهلوی برعلیه روحانیون کلیدواژه(ها) : روحانیها, تبلیغ علیه روحانیون, مبارزه با روحانیت, رضا شاه پهلوی, سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مشکلی که انسان احساس میکند روحانیون در نظام جمهوری اسلامی دارند البته ما مشکلات زیادی داریم این است که حکومت پهلوی، پنجاه سال علیه روحانیون در این مملکت تبلیغ کرد. البته این مخصوص حکومت پهلوی هم نبود. اینها بدترینش را کردند؛ فضیحترینش را کردند. و الّا اگر کسی به تاریخ این قرن اخیر و حول و حوش آن مراجعه کند، خواهد فهمید که مبارزه با روحانیت، از دوران قاجار به ویژه از زمان ناصرالدین شاه شروع شد. وقتی دیدند که روحانیون با امتیازات خارجی مانند امتیاز «رویتر» و امتیاز «تنباکو» مخالفت میکنند؛ با فسق و فجور روزافزون و استبداد دستگاه قاجار بخصوص ناصرالدین شاه مبارزه میکنند؛ با ورود اروپاییهای بیقید و شرط، به کشور ایران مبارزه میکنند؛ هم خودشان فهمیدند و هم اروپاییها به آنها فهماندند که اگر بخواهید راحت زندگی کنید، باید این طبقه را از میان بردارید. نمیشد روحانیون را از میان بردارند. نمیشد این همه نفوس از روحانیون و علما را قلع و قمع کنند. البته گاهی کم و بیش، در گوشه و کنار این کار را میکردند. کمااینکه مرحوم نوری، مرحوم سید عبداللَّه بهبهانی و بسیاری از بزرگان دیگر را در گوشه کنار، نابود کردند و از بین بردند... وقتی نشد آنها را جسماً حذف و از صحنه خارج کنند، از طرق دیگر شروع میکنند. تبلیغات برای آنها بهترین راه است. علیه علما، انواع و اقسام تبلیغات را کردند. ما گوشهی مدارس، مشغول درس و بحث بودیم؛ به کسی هم کاری نداشتیم. نمیفهمیدیم که همهی دنیای استکبار، به یک معنا بسیج شده است برای اینکه این بساط و این روحانیّت و این دستگاه علم دین و علمای دین را با تبلیغات، بهکلّی از بین ببرند. خیال نکنید اینها موفّق نشدند. خیلی کار کردند. در پنجاه سال دوران پهلوی چه رضاخان و چه پسر رضاخان تبلیغات فراوانی علیه روحانیون کردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در بین یک قشر، نسبت به روحانیون بدبینی به وجود آوردند. البته تودهی مردم، عامّهی مردم، اکثریت مردم، بازهم نسبت به علما علاقه و ارادت دارند؛ جامعهی علمیِ مذهبی را از اعماق قلب دوست میدارند؛ به آنها عاطفاً و فکراً وابستگی دارند. اما توانستند یک قشر را نسبت به روحانیون بدبین کنند. واقعاً شاید علمای دین و طلاّبی که همه عمرشان را در علم گذراندهاند و جز علمِ دین به چیز دیگری فکر نکردهاند، این را باور نکنند. در دوران رژیم پهلوی در بین عدّهای از قشرهای متجدّد، تبلیغات این بود که روحانیون اصلاً سواد ندارند! اینها اصلاً اهل علم نیستند! اینها هیچ علمی را بلد نیستند! شاید اهل علم ما باور نکنند؛ چون همهی عمرشان را در علم گذراندهاند. میگویند «مگر ممکن است کسی اینطور اشتباهکاری کند؟!» بله؛ ممکن است. این کار را کردند. امروز، هنوز عدّهای از همان بقایای نسل پرورش یافتهی دوران رضاخان که دلِ سنگی داشتند و تحت تأثیر حقایق آشکار شدهی بعد از جمهوری اسلامی قرار نگرفتند هستند که با نظام جمهوری اسلامی بدند؛ برای اینکه در رأس این نظام یک روحانی است. وَاِلّا میبینند که این نظام، نظام عادلانهای است. میبینند که این نظام، از فساد دور است. امروز کدام کشور در دنیا وجود دارد این را ما تحدّی میکنیم که مسؤولان آن در بالاترین سطوح، آن چنان که در جمهوری اسلامی، به فضل پروردگار و به لطف الهی وجود دارد، این همه نسبت به زخارف و تعیّش دنیا و لذّات مادّی بیاعتنا باشند؟!...اینها را میبینند؛ پارساییها، عدالت طلبیها، ظلم ستیزیها، مردمگراییها، اُنس با مردم و از مردم بودن مسؤولان جمهوری اسلامی را میبینند و درعینحال، دشمنند! چرا دشمنند؟ برای اینکه در این مملکت پنجاه سال علیه روحانیت تبلیغات شده است. یک قزّاق قلدرِ بیسوادِ بیمعرفتِ وابستهی فاسدِ معتادِ بدبخت، آمد و خودش و پسرش، پنجاه سال بر این مملکت حکومت کردند. آن آقایان که به اصطلاح، خودشان را «منوّرالفکر» هم میدانستند، تا کمر در مقابل آن بیسوادهای بیمعرفتِ بیدین، که واقعاً هیچ چیز نداشتند یعنی سلسله پهلوی خم میشدند. حالا گذشتگان گاهی در وجودشان چیزکی از علم و معرفت و فهم و عقلانیّت وجود داشت. ولی این بیچارهها این پدر و پسر بهکلی از همه چیز تُهی بودند. در مقابل اینها خضوع کردند و تسلیم شدند. اما نظام جمهوری اسلامی را که برمبنای معرفت و علم و تقوا و توجّه به خداست، قبول نمیکنند! برای چه؟ به سبب تبلیغاتی که علیه روحانیت شده است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب - 1372/09/24 عنوان فیش :حذف دین از دانشگاه توسط استعمارگران با هدف سلطه بر ایران کلیدواژه(ها) : انروای دین, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ناصرالدین شاه قاجار, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, استبداد رضاخان, عملکرد فرهنگی رضاخان, دینزدایی, دینزدایی از دانشگاه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استعمارگران و كسانی كه میخواستند بر این كشور سلطهی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و غیره پیدا كنند، دین را از محیط دانشگاه حذف كردند. راه پیدا كردن این سلطه این بود كه دین را حذف كنند. اهل دین و علمای دین را حذف كنند. یا اگر به كل از بین نمیبرند، آن را به صورتهای بیجانی تبدیل كنند. این، كاری بود كه از همان اوانی كه اشاره كردم تقریباً از همان صدوپنجاه سال پیش؛ در اواخر حكومت ناصرالدّین شاه دنبال شده است. حالا علما هم باشند برای وقتهایی كه شاید وجودشان لازم باشد و از آنها استفاده كنیم؛ اما بدون روح و معنای عالم دین. این را میخواستند. رضاخان آمد قلدری و بیعقلی كرد و همان ظاهرش را هم خواست در سطح جامعه و بخصوص در محیطهای علمی حذف كند. نیّت این بود. لذا در محیطهای دانشگاهی ما، دین یك چیز بیگانه شد. دانشگاه ما را اینطور ساختند. یك چیز بیگانه؛ چرا؟ هدف بسیار روشن بود. برنامهی بسیار زیركانهای بود. برای اینكه اگر دین در دانشگاه نباشد، آن كسانی كه در این فضا پرورش پیدا میكنند، در آینده همان سردمداران و سررشتهداران زندگی هستند، كه بیدین شدهاند و به سهولت جامعه را به سمت بیدینی خواهند كشاند! این، هدفی بود كه دنبال شد و انصافاً هم، تا مدّتی و در برههی طولانیای از زمان، موفّق شدند. محیط دانشگاه را محیط بیگانه از دین كردند. البته نمیتوانستند دانشگاه را از انسانهای متدیّن، به كلّی خالی كنند. این روشن است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی زمینی ارتش - 1372/07/28 عنوان فیش :شرایط ارتش در دوران قبل از انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : پیدایش ارتش در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ارتش جمهوری اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بدانید از روزی که نیروی مسلّحی در این کشور به وجود آمده است تا امروز، در هیچ برهه از تاریخ ما، نیروهای مسلّحمان، اینقدر وصل به مردم و کوشنده در راه اهداف و آرمانها و فداکار برای کشور و مرزها نبودهاند. در این دورههای اخیر، ارتش فقط یک اسم بود. کاخ باعظمتی از مقوّا مقوّای پر زرق و برق بود. آنجا که میدان عمل بود، معلوم میشد که پوچ است. آنجا که نما و منظره بود، البته زیبا و پر زرق و برق بود. چه در این دورههای اخیر که رهبران خائن، فرماندهان وابسته، روحهای ضعیف و ذلیل در مقابل بیگانگان بر آن حکومت میکردند و تودهی ارتش را که بههرحال بخشی و پارهای از تن این ملت بود، به نام و رنگ خودشانْ رنگآمیزی میکردند، و چه در دورههای قبل که باز همینطور بود. ارتش ایران، با نام «قزّاق» و «سالدات» شروع شده است. با نام بیگانه. با لباس بیگانه. با ترتیبات بیگانه و فرماندهی بیگانه. ارتش ایران آن روز که حکّام غیر مردمی بر این کشور حکومت میکردند، یک ارتش غیر مردمی بوده است. امّا امروز، به فضل الهی، همان ارتش، همان افراد، همان عنصرهای ایرانی مسلمان، در یک مجموعهی عظیمِ پرافتخارِ مردمی سازماندهی شدهاند و برای عقیدهی خودشان، برای ایمانشان، برای میهنشان و برای کشورشان کار میکنند. این افتخار است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1372/02/15 عنوان فیش :وابستگی رژیم پهلوی به آمریکا و انگلیس؛ مهمترین مشکل کشور در گذشته کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سیاسی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت مستقل، یعنی ملتی كه اربابهای امریكایی یا انگلیسی یا روزی، روسی و امثال اینها نمیتوانند در سرنوشتِ او دخالت كنند و هر چه را به نفع خودشان است انجام دهند و آنچه را كه به نفع این ملت است دور بیندازند. كشورهایی كه مستقل نیستند، اینگونهاند. امروز به بعضی از كشورهایی كه اسم نمیآوریم، نگاه كنید؛ خودتان متوجّه میشوید كجاها را میگوییم. این كشورها رؤسایی دارند كه گوش به فرمان امریكا هستند. وقتی ملت و كشوری، رؤسایش گوش به فرمان امریكا هستند، در این مملكت چه كار میكنند؟ معلوم است؛ كارهایی كه به نفع امریكاست، در آن كشور تصمیمگیری و اجرا میشود. از خرید، از فروش، از تبلیغات، از بالا آوردن، از كنار زدن، از عزل و نصب و خلاصه هر كاری كه به نفع آن ارباب است، در آن كشور انجام میگیرد. هر كاری هم به نفع مردم است، انجام نمیگیرد. استقلال نداشتنِ یك ملت، چنین مصیبتی است؛ كه در رژیم گذشته هم اینطور بود. مهمترین مشكل این كشور در گذشته، این بود كه آن رژیم رژیم منحوس پهلوی وابسته به امریكا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آنها میگفتند چه كسی بیاید بالا و نخست وزیر، یا مسؤول، یا وزیر یا مدیر شركت نفت شود و یا فلان شغل را داشته باشد. امریكاییها كه میگفتند، آن كس را مقام و مسؤولیت بالا میدادند. هركس را هم كه دشمنان خارجیِ این ملت میخواستند از صحنه كنار برود، اینها رژیم پهلوی همهی قدرتشان را به كار میانداختند كه او را كنار بزنند. در این مملكت، اگر كاری به نفع امریكاییها بود، به وسیلهی آن دستگاه انجام میگرفت. اگر كاری به ضرر آنها وبه نفع مردم بود، انجام نمیگرفت؛ بلكه با آن كار، مقابله هم میشد. استقلال نداشتنِ یك كشور، اینگونه است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی - 1371/05/21 عنوان فیش :شروع تهاجم فرهنگی در ایران از دوران رضاخان کلیدواژه(ها) : تهاجم فرهنگی, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, واقعه کشف حجاب, روشنفکری در ایران, مطالعه تاریخ, روشنفکری در ایران, روشنفکری وابسته, آغاز تهاجم فرهنگی غرب علیه ایران, سلسله پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : تهاجم فرهنگی، از چه وقت شروع شد؟ مشخصاً از دوران رضاخان شروع شد. البته قبل از او، مقدمات آن، فراهم شده بود. کارهای فراوانی شده بود: روشنفکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند. نمیدانم آیا جوانان نسل ما و نسل انقلابی، تاریخچهی این صدوپنجاه، دویست سال را درست خواندهاند یا نه؟ من همهی دغدغهام این است که جوان انقلابی امروز، نداند ما بعد از چه دورانی، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمی هستیم. تاریخچهی این صدوپنجاه، دویست سال اخیر - از دوران اواسط قاجار به این طرف؛ از دوران جنگهای ایران و روس به این طرف - را بخوانید و ببینید چه حوادثی بر این کشور گذشته است. یکی از این حوادث، ایجاد جریان روشنفکری وابسته است. نمیشود بگوییم در ایران روشنفکر نداشتیم. همیشه و در همهی عصرها و دورانها، روشنفکرانی بودهاند؛ مردمانی که جلوتر از زمان خود را میدیدند و بر همین اساس میاندیشیدند و حرکت میکردند. اما غربمسلط به فنآوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد. از میرزا ملکم خانها و امثال اینها، تا تقیزاده ها، این روشنفکری دوران قاجار است که بیمار متولد شد. روشنفکری ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولد شد. چند نفری هم که آدمهای سالم و خالصی بودند، گم شدند. بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیهی آن روز - مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده- یا وابسته به اروپا و غرب - مثل میرزا ملکمخان و امثالاینها بودند. این کارها در داخل ایران شده بود؛ لکن بردی نداشت. کسی که به نفع فرهنگ غربی - یعنی در حقیقت، به نفع سلطهی غرب بر ایران - و به نفع استعمار به وسیلهی انگلیس، در آن روز بزرگترین قدم را برداشت، رضاخان بود. شما ببینید این کارها در وضع امروز چقدر رسواست، که پادشاهی بیاید و یکباره لباس ملی یک کشور را عوض کند! مثلاً شما به هند که تشریف ببرید یا در اقصی نقاط عالم که بگردید، ملتها لباسهای خودشان را دارند؛ احساس افتخار هم میکنند؛ احساس سرشکستگی هم نمیکنند. اما اینها آمدند و یکباره گفتند: این لباس قدغن است! چرا؟ چون با این لباس، نمیشود عالم شد! عجب! ما بزرگترین دانشمندانمان - دانشمندان ایرانی که امروز آثارشان هنوز در اروپا تدریس میشود - با همین فرهنگ و در همین محیط پرورش یافتند. مگر لباس چه تأثیری دارد؟ این چه حرفی است؟! چنین منطق مسخرهای را مطرح کردند. لباس یک ملت را عوض کردند. چادر زنان را برداشتند. گفتند: «با چادر نمیشود که یک زن، عالم و دانشمند شود و در فعالیت اجتماعی شرکت کند.» من سؤال میکنم: با برداشتن چادر، در کشور ما، چقدر زنان در فعالیت اجتماعی شرکت کردند؟ مگر فرصتی داده شد برای اینکه زنان ما، در دوران رضاخان و پسر رضاخان، در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند؟! به مردان هم فرصت داده نمیشد؛ به زنان هم فرصت داده نمیشد. آن روز که زنان ایران وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دو دست توانای خود بلند کردند و مردان این کشور را به دنبال خودشان به میدانهای مبارزه کشاندند، با همان چادر به میدانها آمدند. چادر چه تأثیر منفیای دارد؟! لباس چه تأثیری دارد در اینکه مانع شود از فعالیت یک زن یا یک مرد؟! عمده این است که این مرد، دلش چگونه است؛ فکرش چگونه است؛ ایمانش چقدر است؛ روحیهاش چگونه است؛ چه انگیزهای برای فعالیت اجتماعی یا علمی، در او گذاشته شده است؟ این مرد قلدر نادان بیسواد - رضاخان - آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس این کشور را عوض کرد؛ بسیاری از سنتها را عوض کرد؛ دین را ممنوع کرد! کارهایی کرد که همه شنیدهاید و در دوران پهلویها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدری. او به چهرهی محبوب غرب - یعنی استعمارگران - تبدیل شد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات مجلس - 1370/12/04 عنوان فیش :سرکوب حرکت مردم و علما توسط رضاخان در سال 1314 کلیدواژه(ها) : استبداد رضاخان, رضا شاه پهلوی, واقعه مسجد گوهرشاد, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : هیچکس نمیتواند بگوید که استبداد رضا خان از استبداد ناصر الدّین شاه کمتر است؛ بلکه بلاشک بیشتر از آن است. ناصر الدّین شاه در قضیهی تنباکو وقتیکه حرکت مردم را دید، عقب نشست؛ اما رضا خان در سال 1314 هنگامی که حرکت مردم و علما را دید، حرکت مردم را سرکوب کرد و علما را دستگیر نمود و واقعهی مسجد گوهرشاد را پیشآورد! مربوط به :بیانات در دیدار مردم بخش دلوار بوشهر - 1370/10/13 عنوان فیش :فراموش شدن شهرها و روستاهای محروم در دوران قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همان کسانی که انگلیسیها را در زمان رئیسعلی دلواری به منطقهی بوشهر راه دادند و با رئیسعلیها و با ملت ایران دشمن بودند، همانها در طول صد سال و دویست سال، بلایی بر سر این کشور آوردند که سالها باید زحمت بکشیم تا کشور را به آبادی و شکل صحیح خودش برسانیم. من همیشه در صحبتهایم گفتهام که خدا سردمداران رژیم قاجاریه و رژیم پهلوی را لعنت کند. پهلویها در این پنجاه سال قبل از انقلاب، بلایی بر سر کشور آوردند که قابل توصیف نیست؛ قبل از آنها هم پادشاهان سلسلهی منحوس قاجاریه بودند که با کشور ما و ملت ما چه کردند؛ قدرتمندانی که هرچه بود، برای خوردن و استفادهی خودشان و برای دوروبریهای خودشان و کاخنشینان تهران میخواستند؛ یادشان نبود که شهرها و روستاهای محرومی هم در ایران هست. این کشور آباد و بااستعداد و پهناوری که میتواند دو برابر جمعیت فعلی ایران را هم بخوبی اداره کند - با این همه زمین و امکانات و معدن و آب و غیرذلک - همینطور آن را رها کرده بودند و به ویرانی انداخته بودند. وقتی ما مینشینیم حساب میکنیم، میبینیم که شهرهای بسیار و استانهای متعددی از کشور ما، در لیست شهرها و استانهای محروم قرار میگیرند! چرا باید اینطور باشد؟! این کاری است که آنها کردهاند؛ این کاری است که جمهوری اسلامی به فضل الهی باید جبران بکند و خواهد کرد. بحمداللَّه از اول انقلاب تا امروز، مسؤولان کشور و افراد دلسوزی که در دولت فعالیت داشتند، تلاش کردند - که در این اواخر، بحمداللَّه تلاشها هم بیشتر شده - و تلاش میکنند؛ شاید بتوانند ویرانیهای آن نسلهای سیهرو و ملعون را برگردانند و کشور را آباد کنند. مربوط به :بیانات در دیدار مدیران و مسئولان استان بوشهر - 1370/10/12 عنوان فیش :محرومیت مصنوعی سیستان و بلوچستان و بوشهر در رژیم قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : استان بوشهر, مناطق محروم در رژیم پهلوی, مناطق محروم, محرومیت مصنوعی, تاریخ قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما بعد از انقلاب جاهایی را در این کشور پهناور و بزرگ دیدیم که با وجود جمعیت فراوان، از آبادانی بویی نبرده بودند؛ محرومیت، طبیعت ثانوی پارهیی از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقهیی که جنبهی استراتژیک برای آن دستگاه نداشت و هدف و کاری در آنجا نبود، دیگر در آنجا نه راهآهنی بود، نه جادهی آسفالتهی درستی بود، نه از آب و برق مردم خبری بود، نه از ارتباطات مردم خبری نبود، نه از کارخانجات در آنجا خبری بود؛ این طبیعت آن دستگاه بود! پنجاه سال ضربه زدن لازم است تا سرزمین و منطقهیی، به مثابهی یک طبیعت، به محرومیت خو بگیرد! در همین خصوص، پنجاه سالهایی گذشت! خدا نگذرد از سردمداران این دو رژیم خبیث منحوس - یعنی رژیم قاجار و رژیم پهلوی - که حدود دویست سال بر این کشور حاکم بودند و در گوشه و کنار این کشور بد خاطرههایی گذاشتند؛ بد نشانههایی از اختلاف و تبعیض و نامردمی و بیتوجهی به مردم باقی گذاشتند. من پیش از انقلاب، مدتهایی را در منطقهی بلوچستان سپری کرده بودم. تا سال 1357 که بنده در آنجا بودم، شاید شماها بدانید، شاید هم ندانید که هنوز به فارسها «گجر» - یعنی قاجار - میگفتند! البته بحمداللَّه بعد از انقلاب، این تصور برگشته است. رژیم قاجار در آنجا کاری کرده بود و نشانی گذاشته بود که کلمهی قاجار - و به تعبیر و لهجهی محلی آنها «گجر» - معنایش وحشی و بیرحم و سنگدل و آدمکش و غیرقابل اعتماد بود! شاید منطقهی بوشهر ما و شما، از جملهی جاهایی بوده است که آن رژیم خبیث و دارای سیاست غیر انسانی و ضد انسانی، به خاطر سوابق مبارزات این مردم با انگلیسیها، اصرار داشته که آنجا را محروم نگهدارد. بالاخره اگر مردمی نشان دادند که سلحشوری دارند، بیگانهناپذیری دارند، دشمنستیزی دارند، این مردم به نحوی بایستی توسری بخورند؛ هیچ بُعدی نیست! این منطقهی بوشهر و لارستان و بعضی دیگر از مناطق فارس، به خاطر آنکه سوابق انگلیسیستیزی داشتند - که چون بعضی از آنها را تاریخ ثبت کرده، غالب مردم میدانند؛ خیلی از آنها را شاید حتّی شماها هم ندانید و اینها هنوز متأسفانه در تاریخِ رسمی ثبت نشده - بهطور طبیعی مزاج آن دستگاه به طرف بیاعتنایی نسبت به این منطقه میکشید؛ علاوه بر اینکه گفتم، طبیعت نظام آنها این بود که هر جایی که دور از مرکز است، بایستی محروم باشد؛ مثل باغچهیی که تراز آن غلط است؛ آب که ریختی، به همه جای این باغچه نخواهد رسید. باغچهی تراز، آن باغچهیی است که اگر از یک طرفش آب ریختی، کانالکشیها آب را بهطور برابر به پای هر بوتهیی برساند. وقتی تراز غلط بود، آب به یک نقطههایی اصلاً نمیرسد. بنابراین، تراز یک نظام ضدبشری، تراز غلطی است. همانطور که عرض کردم، محرومیتِ مصنوعی هم اعمال میشد. چون نسبت به اینجا عناد و دشمنی و کینه داشتند، مزاج و طبیعت و روحیهی معمولی آن نظام، با چنین جاهایی سازگار نبود. در حقیقت اینجا تبعیدگاه بود، گناوه تبعیدگاه بود، برازجان تبعیدگاه بود، دیلم تبعیدگاه بود، دیّر تبعیدگاه بود. انسان معمولییی که مورد غضب نباشد، نباید او را بیاورند در اینجاها زندگی بکند؛ آدمهای مغضوب را باید به اینجاها بیاورند. جایی که دستگاهی مغضوبین خودش را به آنجا بفرستد، طبیعت آن دستگاه نسبت به آنجا چگونه باید باشد؟ معلوم است؛ طبیعت بیبرکتِ بیلطف باید باشد. در اینطور جاهایی، اصلاً بنا را بر این گذاشته بودند. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان دادگاه و دادسرای ویژهی روحانیت - 1369/08/13 عنوان فیش :تبلیغات منفی رضاخان علیه روحانیت کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تبلیغ علیه روحانیون نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از برنامههای رضاخان در این مملکت - که یقیناً هدایتشده از سوی انگلیسیها و قدرتهای پشت سر رضاخان بود؛ چون عقل خودش و تشکیلاتش به این چیزها نمیرسید - همین بود که روحانیون را بدنام کند. او به برداشتن عمامهها اکتفا نکرد؛ به بدنام کردن روحانیون مشغول شد و کار را به جایی رساند که در کوچه و خیابان، بچههای مردم اگر آخوندی میدیدند، مسخره میکردند. این کار، عرف رایج شده بود! این قضیه، مربوط به سالهای 29 و 30 است؛ یعنی من در آن زمان، یازده یا دوازده سالم بود. این جوّ، تا حدود ده سال بعد از رفتن رضاخان و کم و بیش تا قُبیل انقلاب - که من طلبهیی شده بودم - ادامه داشت. ما در مشهد، تشکیلات و جلسات مهمی داشتیم. در جلسات من، چهقدر دانشجو و دکتر میآمدند و من برای آنها تفسیر میگفتم. با جوانی از دوستان خودم - که فارغالتحصیل و آدم باسوادی بود - میخواستم به تهران بیایم. در ایستگاه راهآهن، با هم قدم میزدیم که وقتِ قطار بشود. در همین موقع، چند جوان که معلوم نبود اصلاً سوادی هم دارند یا ندارند - تیپهای اروپایی آن روز که لباس جین میپوشیدند و تازه در ایران معمول شده بود - به شکلی من را مسخره کردند که رفیقم خجالت کشید. این مسخرهکردنها رایج شده بود و دیگر مخصوص بچهها و یا یک طبقهی خاص نبود. این کارها برای آن بود که روحانیت را از چشمها زایل کنند. برای آن بود که آنها نقش روحانیت و ایمان به روحانیت را خوب فهمیده بودند. در قضیهی مدرّس و مرحوم کاشانی، و قبل از آن در قضیهی مشروطیت و میرزای شیرازی، این نقش را فهمیده بودند و میدانستند که باید این گروه و این طایفه را از چشم مردم انداخت. برای این کار، مثل ریگ پول خرج میکردند و از هر وسیلهیی هم استفاده میکردند. مربوط به :پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) - 1369/03/10 عنوان فیش :هدر رفتن فرصتهای تاریخی پیشرفت توسط حاکمان فاسد ایران کلیدواژه(ها) : اهداف نظام جمهوری اسلامی, سازندگی کشور, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : سازندگی کشور و آبادسازی این سرزمین پُربرکت و مستعد و جبران عقبماندگیهای تأسفباری که در دوران حکومت طواغیت، بر این ملت بااستعداد تحمیل شده است، یکی از هدفهای اصلی جمهوری اسلامی است. ملت ما در بهترین فرصتهای تاریخی، یعنی در دورانی که جهان، تازه به جادهی دانش و صنعت قدم نهاده بود و ایران میتوانست با بیداری و تحرک مناسب، سهم خود را در پیشرفت علمی و صنعتی بشریت ایفا کند و از نتایج آن بهرهمند شود، در اسارت حکام ظالم و مستبد و بیخبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوی و قاجار، به جای سازندگی کشور و زنده کردن استعدادهای خدادادی بشری و طبیعی آن، ایران را به خارجیان سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بیگانگان دادند و یا راکد و معطل گذاردند و استعدادهای انسانی را به هدر دادند و به جای مصلحت ملت، مصالح دولتها و کمپانیهای خارجی را مقصد خود ساختند؛ بهطوریکه خط آهن وقتی با صد سال تأخیر به کشور ما وارد شد، در تعیین مسیر آن، به جای رعایت مصالح ملت و نیازهای بازرگانی، مصلحت نظامی دشمنان در نظر گرفته شد. سیاست وابسته و سوء تدبیر و ضعف نفس و استبداد در رژیم پهلوی و قاجار، در ظرف دویست سال، ایران را که روزی به برکت اسلام پرچمدار دانش جهان بود، به ویرانهای محتاجِ بیگانگان و تحت سلطهی آنان بدل ساخت. روستاها متروک، شهرها مصرفزده، مزارع بیثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند. پس از پیروزی اسلام و تشکیل نظام مردمی و انقلابی جمهوری اسلامی، دشمنان خارجی بخوبی تشخیص دادند که این نظام انقلابی، با پشتوانهی مردمی نیرومند خود و با اعتقاد راسخی که به نیروی ملی و مردمی خود دارد، خواهد توانست کشور را در جادهی رشد و پیشرفت مادّی بیندازد و عقبماندگیها را با برنامهریزی جبران نماید و دست بیگانگانِ سودجو و بدنیت را برای همیشه کوتاه کند. لذا از هر وسیلهای برای جلوگیری از سازندگی کشور استفاده کردند که یکی از آنها، جنگ ویرانگری بود که بر مردم ما تحمیل نموده و موجب شدند که همت مردم و مسئولان، به جای سازندگی و پیشرفت علمی و عملی، صرف دفاع از تمامیت و استقلال کشور شود. مربوط به :پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) - 1369/03/10 عنوان فیش :نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, حضور روحانیت در صحنه, تبلیغ علیه روحانیون, جلوداری روحانیت در انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : روحانیت، عنصر اصلی در مبارزات پانزدهسالهی منتهی به پیروزی انقلاب و سپس در تشکیل نظام مقدس اسلامی و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پُرشور ملت ایران در برابر تهاجمهای گوناگون دشمنان و پیش از اینها و در طول قرنهای متمادی، عامل اصلی حفظ معارف اسلامی و ایمان عمیق و صادقانهی ملت ایران به مکتب حیاتبخش اسلام و رشد تفکرات دینی در همه جا بوده است. حضور روحانیون متعهد و مبارز در مرکز مبارزه با رژیم دستنشاندهی امریکا بود که قشرهای گوناگون مردم را به صحنهی مبارزه کشانید و مبارزه را شکل عمومی و مردمی بخشید. در همهی حوادث بزرگی که ملت ایران یکپارچه در آن شرکت جستهاند مانند نهضت مشروطیت و قیام تنباکو نیز حضور علمای دین در پیشاپیش صفوف، تنها عامل این حضور عمومی بوده است. استعمارگران انگلیسی، با درک همین حقیقت بود که انهدام جامعهی روحانیت را مقدمهی لازم برای ادامهی حضور استعماری خود در ایران دانستند و به وسیلهی عامل دستنشاندهشان رضا خان در سالهای 1313 به بعد، نقشهی محو روحانیت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجایعی نسبت به علمای عالیمقام و حوزههای علمیه زدند که در تاریخ ایران، پیش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح این فجایع و ماجرای مقاومت مظلومانهی علما و طلاب در آخرین سالهای حکومت رضا خان قلدر، بهطور کامل تدوین نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عینی که بحمد اللّه هنوز تعداد آنان کم نیست به وسیلهی افراد و مؤسسات مسئول، با همتی مردانه گردآوری شود. آزادگی روحانیون و علمای دین و عدم نفوذ قدرتهای داخلی و جهانی در آنان، موجب آن بوده است که قلدران و حکمرانان خودسر، هیچگاه نتوانند این مجموعهی ربانی را از سر راه مفسدهجوییها و خیانتهای خود بردارند و اگر جمعی از معممینِ سرسپرده و آخوندهای درباری، به طمع حطام ناپایدار دنیا، بر سر سفرهی ستمگران نشسته و قولًا و عملًا آنان را تأیید کردند، اکثریت علما و روحانیون و فضلا و طلاب جوان، در حصار مناعت و پرهیزگاری و پاکدامنی باقی مانده و اراده و توان مبارزهی صادقانه و قدرتمندانه را حفظ کردند و اعتقاد راسخ به روحانیت شیعه را در دل آحاد مردم، زوالناپذیر ساختند. جامعهی روحانیت به همین دلیل، همواره آماج تیرهای زهرآلود خصومت و غرضورزی دشمنان گوناگون و استعمارگران و بیگانگان و بیگانهپرستان بوده و به مثابهی دشمن درجهی یک آنان تلقی شده است. تبلیغات خصمانه و برنامهریزیشدهی حکومت پهلوی و سیاستهای ذینفوذ در ایران در طول پنجاه سال بر ضد قشر روحانی که ماهیتی صددرصد استعماری داشت، در دوران رضا خان و نیمهی اول دوران محمّد رضا، آزمایش سختی برای علمای دین بود و جامعهی روحانیت بحمد اللّه از این آزمایش سربلند بیرون آمد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلّمان سراسر کشور به مناسبت روز جهانى کارگر و روز معلّم - 1369/02/12 عنوان فیش :تأثیر جنگ جهانی دوم بر زندگی مردم ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ جنگ جهانی دوم, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, حمایت مردم از نظام اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بعد از دوران جنگ (در سالهای 1320) - که من خیلی کوچک بودم، اما اجمالاً یادم میآید - با اینکه آنوقت در ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطی نداشت، اما باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدتها نان گندم پیدا نمیشد! ما در خانهی خودمان، نان جو میخوردیم؛ نان گندم پیدا نمیشد که مردم بخورند. مردم، در شدیدترین وضع زندگی میکردند. قند و شکر پیدا نمیشد که مردم بتوانند چایی خود را با آن بخورند. امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل کردیم و آنطور مشکلاتی را نداریم. این، بهخاطر آن است که ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است که ملت بیدار است؛ بهخاطر آن است که مسؤولان کشور، دلسوز و علاقهمندند. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1368/07/12 عنوان فیش :تحلیل علت عدم علقه مردم ایران نسبت به حکومتها در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, تبعیت مردم از امام خمینی(ره), جدایی مردم از حکومتهای استبدادی, اتکای نظام اسلامی به مردم نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در سیاستها و حکومتها ونظامها، میل و صلاح و خواست و شوق مردم، یکی از ملاکات حقانیت است. نظام جمهوری اسلامی ایران، حکومتی است که این کشور را اداره میکند. قبل از آن، دهها حکومت این کشور را اداره کردند. ما که میگوییم این حکومت حق است و آن حکومتها باطل بودند، غیر از جنبهی اسلامی و پایبندی و تقید مبنایی به اسلام در این حکومت، مسألهی مصالح و خواست مردم مطرح است.شما به حکومتهایی که در طول این چند صد سال در ایران بودهاند، از حکومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوی تا حکومت ضعیفِ وابستهی بیعرضهی بیلیاقت قاجاری تا حکومتهای قبل از قاجار که بعضی نام و نشان و عنوان فاتح هم دارند، نگاه کنید، ببینید در کدامیک از این حکومتها، آحاد ملت ایران نسبت به اولیای حکومت، احساس علقه و رابطه میکردند. خواهید دید که در هیچ کدام چنین وضعی وجود نداشته است. مردم جدا بودند، آنها هم جدا بودند. آنها سیاست خارجی را تنظیم میکردند و مردم هم خبر و علاقهیی به آن نداشتند. کارها بر طبق مصالح مردم هم نبود. حتّی کارهایی که به وسیلهی حکومتها بهعنوان خدمت در این کشور انجام میشد، غالباً - مگر در موارد خیلی معدودی - به نفع و صلاح بیگانگان و یا همان اولیای حکومت فاسد بود. همین راهآهن سرتاسری که در زمان رضاخان کشیده شد، تحقیقاتِ هم بیگانگان و هم خودیها نشان میدهد که مسیر این راهآهن، صرفاً به مصلحت انگلیسیها و بر ضد مصلحت ملت ایران انتخاب شد. از این قبیل کارها زیاد بود. آنچه مطرح نبود، میل و اراده و مصلحت و عواطف و علایق مردم بود. در حقیقت آنچه مطرح و ملاک بود، منفعت بیگانگان یا سردمداران فاسد قدرتمدار بود. لذا مردم هم نسبت به آنها رابطه و محبتی نداشتند و هر کدام از این سلاطین یا سلسلههای سابق که از بین رفتند، رفتن آنها با خوشحالی مردم مواجه شد. کسانی که یادشان است، میدانند که وقتی رضاخان رفته بود، مردم خوشحالی میکردند. ما هم از بزرگترهای خود، چنین چیزی را شنیدهایم. وقتی این سلسلهی منحوس در ایران منقرض شد، شما دیدید که مردم چه جشن عظیمی به راه انداختند که آن جشن و خوشحالی، غیر از خوشحالیِ پیروزی انقلاب بود. این، یک چیز دیگر بود و آن، یک چیز دیگر. آن واقعه، مستقلاً برای مردم شادیآور بود؛ چون مردم از اینها بیگانه بودند و بدشان میآمد. این، ملاک بطلان است. باطل بودن، یعنی این. رژیمی که وقتی هست، مردم ناراحتند و وقتی میرود، مردم خوشحالند؛ وقتی قدرت پیدا میکند، مردم در فشار میافتند و وقتی ضعیف میشود، علیه او مشت گره میکنند؛ این رژیم، رژیم باطلی است. نظامی که آحاد مردم، خودشان دست به دست هم میدهند و آن را بهوجود میآورند و بعد با همهی وجود، به ایجاد کنندهی آن نظام عشق میورزند نظام حقی است. اگر این ابراز عشق مردم را در زمان حضرت امام (رضواناللَّهعلیه) میگفتیم، در آن وقت یاوهگویانی بودند که بگویند: نخیر، این طور نیست، مردم به امام عشق نمیورزند!! لیکن رحلت این بزرگوار و آن حوادث عظیم، واقعیتها را نشان داد. ده سال و چند ماه، امام در میان ما مردم زندگی کرد و در تمام این لحظات، آحاد مردم به آن مرد بزرگ عشق ورزیدند و هر چه گفت، آن را دین خودشان دانستند و فریضهی الهی فرض کردند. چنین نظامی، حق است و مردم او را میخواهند؛ چون برای مردم است، نه بر مردم و چون آنها را به راه حق و هدایت میکشاند؛ در حالی که شما میدانید در این ده سال، سختترین حوادث بر این ملت وارد آمد. در همین ده سال، جنگ هشتسالهیی بر مردم وارد آمد و تحمیل شد. چه قدر مردم شهید دادند، چه قدر جوانان معلول و از سلامتی محروم شدند، چه قدر بر اثر فشار و محاصرهی اقتصادیِ دشمنان جهانی، از لحاظ وضع معیشت بر ضعفا و مردم سخت گذشت. درعینحال، عاشقترین عشاقِ امام و انقلاب، همان ضعفا بودند. چرا؟ چون میدانستند که راه درست است و فشارها هم ناشی از درستی راه میباشد. |