وابستگی در ذیل غرب نمیشود، نمیتوان [پیشرفت کرد]؛ آنکسی که این حرف را بزند که کشور در ذیل غرب ممکن است پیشرفت بکند، خائن به کشور است اگر بداند چه میگوید؛ ممکن هم هست جاهل باشد. خب، پس باید چهکار کنیم؟ بایستی وابستگی را از بین ببریم. البتّه وابستگی، وابستگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی -همهجور- است؛ [امّا] اساسش، وابستگی سیاسی است. در درجهی اوّل، وابستگیهای سیاسی است که بقیّهی چیزها را فراهم میکند. خب وابستگی سیاسی موجب میشود که طبعاً فرهنگ هم نفوذ کند، اقتصاد هم نفوذ کند و در همهی بخشها وابستگی به وجود بیاید، حتّی در بخش امنیّت؛ کمااینکه در دوران طاغوت اینجوری بود. در بخش امنیّت هم وابسته بودیم، در بخش اقتصاد که بهطریقاولیٰ، در بخش فرهنگ همینجور. خب وابستگی سیاسی به برکت انقلاب از بین رفت؛ [امّا رهایی از] وابستگیهای دیگر دشوار و سخت است؛ تلاش میخواهد. این حرفی نیست که من امروز بزنم، من زمان ریاست جمهوری در خطبهی نمازجمعه این حرف را زدم، که وابستگی سیاسی ما از بین رفت، الحمدلله نجات پیدا کردیم امّا وابستهایم؛ ازلحاظ اقتصادی وابستهایم، از لحاظ فرهنگی وابستهایم؛ باید فکر کنیم روی این زمینه. وابستگی بیچارگی میآورد. من به شما عرض بکنم انسان وقتی به این خاطراتی که از دوستان محمّدرضای پهلوی باقی مانده، نگاه میکند -من در خیلی از این کتابها خواندهام- [میبیند] یک مواردی پیش میآید که خود این محمّدرضا شاه طاغوتی، از دست آمریکاییها بشدّت عصبانی است. به آنها فحش هم میدهد، ناسزا هم میگوید؛ البتّه در اتاق خصوصی، با یاران نزدیکش! مثل آن که رفت روی پشتبام خانهاش، به آن پاسبانِ شهرِ دوردست فحش داد، ایشان هم اینجوری بود؛ در اتاق خصوصی بدگویی هم میکند امّا در همان حال، اگر چنانچه سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا یک پیغامی میداد، یک تلفنی میکرد، یک دستوری میداد؛ این دستبهسینه حاضر بود آن دستور را انجام بدهد؛ چارهای نداشت؛ مجبور بود. وابستگی این است؛ این باید از بین برود. خب خوشبختانه ازلحاظ سیاسی، وابستگی بکلّی در کشور ما ریشهکن شده امّا در بخشهای دیگر خیلی بایستی برایش تلاش کرد و یکی از عناصر اصلیِ راه نجات هم همین پیشرفت علمی است که بهوسیلهی شماها دارد انجام میگیرد.1396/07/26
وابستگی, استقلال اقتصادی شماها میتوانید همه کمک کنید. واقعاً هرکدام در بخشهای مختلف که هستید کمک کنید، هم در زیر مجموعههای خودتان، هم آنها که، هم در حوزهی نفوذ خودتان. فرض کنید نمایندهی مجلس در مجلس، مسئول فلان نهاد در آن نهاد، مسئولان گوناگون در بخشهای مختلف، بخشهای آموزشی، بخشهای علمی و غیره. این اساس کار است. اگر این نشد، یعنی اگرچنانچه ما به این توان داخلی و درونی خودمان تکیه نکردیم و آن گنجینه را استخراج نکردیم، این معدن را، که یک معدن عظیمی است، اگر این معدن را استخراج نکردیم یا آنچه که استخراج شده را گذاشتیم خراب بشود و فرو بریزد، آن وقت محتاج بیرون خواهیم بود. احتیاج به بیرون هم چیز خیلی خطرناکی است. به مجرّد اینکه احساس کردند شما محتاج هستید، یک ملتی محتاج است، فشار میآورند، فشار را زیاد میکنند، لگد میزنند، تحقیر میکنند. اینجور نیست که شما مثلاً به فلان دولت مستکبر بگویید خیلی خب، ما دیگر با شما کاری نداریم، شما هم با ما کار نداشته باش. قضیه اینجوری تمام نمیشود. ما به شما کار نداریم، این حرف در مسائل جهانی و بینالمللی و معارضهی قدرتها و صفآرایی جبهههای قدرت اصلا معنی ندارد. باید جلویش را بگیریم. باید مانعش بشوید، وَ الّا میآید جلو. حرف این است.1395/01/24
اقتدار درونزا, کارگزاران نظام, وابستگی, قوه مجریه, قوه مجریه من بارها این را عرض کردم در جلسات عمومى و همچنین در جلسات خصوصى با مسئولین دولتى، نگاهشان به دست بیگانه نباشد.1393/10/17
تسلیم, تسلیمپذیری, وابستگی, نظام سلطه, سلطهپذیری آن ملتی که مینشیند تا بیایند و منابع او را غارت کنند و بر سرنوشت او مسلط بشوند، سلطهگران را تشویق میکند و به دست خود گور خود را میکند .1387/01/01
اعتماد به نفس ملی, نخبگان, وابستگی اعتماد به نفس ملی كه باید در نخبگان یك كشور بروز كند، مهمترین تاثیرش این است كه حالت انتظار كمك و دستگیری از دیگران را از انسان میگیرد.1386/10/13
پیشرفت, هویت ملی, هویت اسلامی, وابستگی, وابستگی به غرب, زبان فارسی, غربزدگی, شاخصه پیشرفت, نقشه راه پیشرفت زبان ملّی را مغشوش کردن، هویّت اسلامی ملّی را سلب کردن و مدلبازی به جای مدلسازی، پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربی شدن را پیشرفت نمیدانیم.1385/08/18
انقلاب اسلامی, نظام جمهوری اسلامی ایران, وابستگی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, دستاوردهای جمهوری اسلامی انقلاب اسلامی و نظام اسلامی کشور را از وابستگی نجات داد؛ این قیدوبندها را برداشت و راه ملت را باز کرد.1384/02/11
اضافه شدن وابستگی به استبداد پادشاهان ديكتاتور از اواخر قاجار این انقلاب شروعِ یك دوران نو در تاریخ ما بود. در یك دوران طولانی در گذشته، ما ملت ایران دچار استبداد بودیم؛ پادشاهان دیكتاتور و مستبد و خودكامه همهی اختیار این مملكت را در دست داشتند؛ مملكت را مال خود و مردم را رعیّت خود میدانستند. در دوران اخیر- یعنی از اواخر دوران قاجار تا همهی دوران پهلوی- بر این پدیده یك درد و مرض دیگر اضافه شد و آن وابستگی بود. پادشاهان قدیم اگر دیكتاتور بودند، وابسته و گوش به فرمان قدرتهای بیگانه نبودند؛ اما از اواخر دوران قاجار و همهی دوران پهلوی، پادشاهان، هم دیكتاتور بودند و هم وابسته! این شد بیماری مضاعف نظام سیاسی حاكم بر ایران در دوران گذشته. این دیكتاتوری و وابستگی آثار و تبعات زیادی در كشور ما و روی ملت ما داشته است. همین دیكتاتوری و وابستگی بود كه كشور ما را عقبمانده نگهداشت؛ منابع و ثروتهای طبیعی ما را به كام دشمنان داد و مانع رشد و پیشرفت فكری و علمی ملت ما شد و ما كه یك روز در دنیا پرچمدار علم بودیم، دریوزهگر دانش- آن هم نقاط ضعیف و كم اهمیت و پسماندههای دانش دیگران- شدیم و دست نیاز به سمت دیگران دراز كردیم! آنها هم هر وقت خواستند، چیز كمی كف دست ما گذاشتند؛ هر وقت هم نخواستند- كه غالباً هم نخواستند- منع كردند. بنابراین ملت ما به شئامت آن دیكتاتوری و آن وابستگی، ملتی عقبافتاده و ضعیف شد. نفت و دیگر منابع ما هم رفت. برای آینده هم نقشههایی بهمراتب خطرناكتر از گذشته كشیده بودند. انسان وقتی به اسناد دوران اخیر حكومت شوم پهلوی نگاه میكند، بهوضوح میبیند كه اینها برای آیندهی این كشور و این ملت برنامههای بسیار خطرناكی داشتند كه در صورت اجرا باز صد سال دیگر ما را عقب میانداخت. انقلاب آمد این روند را قطع كرد و دوران نویی در تاریخ ملت ما شروع شد.1382/11/24
نابودی فرهنگها و غارت ثروتها؛ نتایج تسلط بیگانگان در هندوستان، الجزایر و پرو شعار اصلی انقلاب ما این سه كلمه بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی، همان نظامی است كه وارد میدان شد؛ با تلاشهای خود و چالشهایی كه با آن روبهرو بوده است، پیش میرود و راه را باز میكند. شعار آزادی، جزو شعارهای بسیار جذّاب است؛ تكرار شده است؛ دربارهی آن حرف زدهاند؛ مقاله نوشتهاند؛ كتاب نوشتهاند و شعار دادهاند. دربارهی آزادی، سخنها گفته شده است؛ بعضی با اعتدال، بعضی با افراط، بعضی با تفریط. شعار آزادی، زنده مانده است؛ اما شعار استقلال برخلاف آن دو شعار دیگر، در انزوا قرار گرفته است. شعار استقلال، یكی از مهمترین شعارهاست. اگر استقلال نباشد، یك ملت به آزادی خود و به شعار آزادی خود هم نمیتواند خوشبین باشد. استقلال را بعضی عمداً، بعضی سهواً، بعضی از روی غفلت و بعضی از روی خباثت، میخواهند به دست فراموشی بسپارند. من امروز دربارهی مسألهی استقلال - در وقتی كه گنجایش این سخن را داشته باشد - در برابر شما برادران و خواهران عزیز مطالبی را عرض میكنم. معنی استقلال چیست؟ برای یك ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشی دارد؟ استقلال، یعنی اینكه یك ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ بیگانگان دست دراز نكنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. این معنای استقلال است. اگر از ملتی استقلال او گرفته شد؛ یعنی اگر بیگانگان كه یقیناً دلسوز او نیستند بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چیز را از دست میدهد: اوّل، عزّت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هویّت خود را؛ دوم، منافع خود را. دشمنی كه بر سرنوشت یك ملت مسلّط شود، دلسوز آن ملت نیست و منافع آن ملت برای او اهمیت ندارد. آنكه میآید یك ملت را مسخّر سرپنجهی قدرت خود میكند، در درجهی اوّل در حقیقت، در اوّل و آخر به فكر منافع خود است. آنچه برای او كمترین اهمیتی ندارد، منافع آن ملتی است كه استقلال خود را از دست داده است. ما در این زمینه نمونههای فراوانی در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بیستم، داریم. استعمارگران اروپایی آمدند و بر مناطق بسیاری از آسیا، آفریقا و امریكای لاتین تسلّط پیدا كردند؛ ملتهای آن مناطق را ذلیل كردند؛ فرهنگ آنها را، هویّت آنها را، ثروت آنها را به تاراج بردند؛ حتی زبان آنها را، خطّ آنها را، سابقه و سنّت آنها را زیر پا له كردند. ملتها را ذلیل كردند؛ آنها را دوشیدند؛ ثروت آنها را غارت كردند؛ فرهنگ آنها را نابود كردند؛ تا آن وقتیكه ممكن بود، ماندند، بعد هم رفتند. من نمونههایی از این قبیل، بعضی را به چشم خود دیدهام، بعضی را شنیدهام و بعضی را خواندهام. یك نمونه، كشور بزرگ و پهناور هندوستان است. انگلیسیها از راه دور آمدند؛ اوّل با تزویر و فریب و بعد با سلاح و قوّت نظامی، سرزمین هند را گرفتند. سالهای متمادی بر این سرزمین مسلّط ماندند؛ مردم را ذلیل كردند؛ بزرگان را نابود كردند و ثروتهای هند را از بین بردند. انگلیس، خزانهی خود و جیب سرمایهداران خود را از سرمایهها و فرآوردههای هند پر كرد؛ اما هند را در فقر و مسكنت و بدبختی باقی گذاشت. فقط ثروت مادّی نبود؛ ثروت معنوی آنها را هم گرفتند و زبان خود را بر آنها تحمیل كردند. زبان رسمی امروز دولتهای هند و پاكستان و بنگلادش كه مجموعاً شبه قارّهی هند قدیم است كه مستعمرهی انگلیس بود انگلیسی است! آن منطقه دهها زبان محلی داشته است؛ این زبانها را تا آنجایی كه توانستند، منسوخ كردند و از بین بردند. یك ملت، زبان خود را كه از دست داد، یعنی از گذشتهی خود، از تاریخ خود، از سنّتهای خود و از میراثهای گرانقدر خود منقطع و جدا میشود و از آنها بیخبر میماند. یك نمونهی دیگر عرض میكنم. رئیسجمهور كشور پرو در امریكای لاتین، در زمانی كه بنده رئیسجمهور بودم، به من گفت: ما اخیراً یك تمدّن بسیار باشكوه را در حفّاریهای خود در كشورمان پیدا كردهایم. او میگفت: سالها استعمارگران بر كشور پرو مسلّط بودند؛ اما نگذاشتند مردم و روشنفكران و صاحبنظران پرو بفهمند كه در گذشته چنین تمدّنی داشتند! یعنی اینها حتی از اینكه مردم، تاریخ خودشان را بدانند و به گذشتهی خودشان افتخار كنند، مانع میشدند! یك نمونهی دیگر، الجزائر، این كشور عربی و مسلمان است. فرانسویها آمدند و دهها سال بر آن كشور مسلّط شدند؛ با سلاح آنجا را قبضه كردند؛ در آنجا حكومت تشكیل دادند؛ حكّام و افسران خودشان را به حكومت و فرماندهی آن كشور گماشتند؛ اوّلین چیزی كه كمر به آن بستند، از بین بردن آثار اسلامی و حتی از بین بردن زبان عربی بود. باز زمانی كه من رئیسجمهور بودم، یكی از بلندپایگان دولت الجزائر در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات كرد. در اثنای صحبت میخواست مطلبی را بیان كند؛ اما تعبیر عربی آن مطلب را بلد نبود! عرب زبان، میخواست مفهومی را به من منتقل كند، نمیدانست با زبان عربی چگونه میشود آن را منتقل كرد! رو كرد به وزیر خارجهاش، به زبان فرانسوی از او پرسید كه این به عربی چه میشود؟ او هم در جواب گفت به عربی این میشود؛ بعد لغت عربی را به كار برد! یعنی زبدگان و نخبگان یك ملت، به خاطر تأثیر استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزایری بعد از آن با ما صحبت كردند و گفتند ما همت گماشتهایم كه بعد از ازالهی استعمار، بتوانیم زبان عربی را برگردانیم. عزیزان من! برادران و خواهران من! نبودن استقلال، با یك كشور اینطور عمل میكند. هویّت ملی را از مردم آن كشور میگیرد؛ افتخارات را از آنها میگیرد؛ سابقهی تاریخی را از آنها میگیرد؛ منافع مادّی آنها را چپاول میكند؛ هویّت فرهنگی و زبان آنها را هم میگیرد. این وضع تسلّطِ یك قدرت بر یك كشور است1379/07/14
وابستگی کشور؛ یکی از بزرگترین گناهان رژیم محمّدرضا پهلوی یکی از بزرگترین جرائم و گناهان رژیم محمّدرضا پهلوی، عبارت بود از اینکه کشور را از لحاظ فنّی، صنعتی و اقتصادی، وابسته نگهداشت و وابستهتر کرد. سرنوشت یک کشور را در نانش، در گندمش، در سیلوی گندمش، در وسیلهی آرد کردن گندمش، در مواد غذاییش و در همه چیزش، به خارج وابسته کرد! شما از این مواد غذایی و نان بگیرید، تا سایر چیزها، ایران به خارج از مرزها وابسته شد؛ به طوری که اگر یک وقت دشمنان اراده کنند، بتوانند این ملت را از همه چیز محروم کنند. کسی که اینطور کشوری درست کند و اداره نماید و به اینجا برساند، خیانتی مرتکب شده است که هیچ خیانت دیگری جز آنکه در همین سطح باشد، با آن قابل مقایسه نیست.1377/02/09
وابستگی, تبلیغات دشمن امروز در دنیا، وابستگی را با تبلیغات به وجود میآورند. چون ملتها چشم و گوششان باز شده است و میفهمند؛ و عاملان وابستگی نمیتوانند به زور ایجاد وابستگی کنند، با تبلیغات این کار را میکنند.1375/01/28
مردم ایران, عزت, وابستگی, خیانت ملی, خیانت یا بدفهمی نخبگان سیاسی برای یک ملت، خفّتی بالاتر از وابستگی نیست. در حقّ یک ملت از سوی مسؤولان، جنایتی سنگینتر از وابسته کردن آن ملت نیست.1375/01/28
انقلاب اسلامی؛ از بین برنده رژیم وابسته پهلوی برای یك ملت، خفّتی بالاتر از وابستگی نیست. در حقّ یك ملت از سوی مسؤولان، جنایتی سنگینتر از وابسته كردن آن ملت نیست. در مقابل، برای مسؤولان یك ملت، هیچ خدمت و وظیفهای بزرگتر از این نیست كه استقلال او را حفظ كنند. البته استقلال هم مراتبی دارد كه اوّلِ آن، استقلال سیاسی است. استقلال سیاسی آسانترینش است. یعنی حكومتی به وجود آید كه به قدرتها، وابسته نباشد. انقلاب اسلامی، چنین است. حكومت ایران در زمان رژیم طاغوت منحوس، رژیم ذلیل، رژیم فاسد كه تا گردن در لجنزار وابستگی گیر كرده بود، اصلاً وابسته زاییده شده بود. محمدّرضا كه پدرش وابستگی داشت، از ابتدای تولّد در محیط وابستگی حركت و تنفّس كرده بود و اصلاً غیر از این را تصوّر نمیكرد. آنها این ملت را به سوی وابستگی سوق داده بودند. انقلاب اسلامی كه آمد، آنها را از این ملت ازاله كرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازالهی نجاست از بدن و جامه كه برای نماز لازم است! انقلاب اسلامی، پیكر این ملت را ازاله كرد و آنها رفتند. انقلاب اسلامی، حكومتی را بر سرِ كار آورد كه مستقل است. از امریكا حرف نمیشنود. از هیچ كس دیگر هم حرف نمیشنود و از هیچ كس نمیترسد.1375/01/28