news/content
پیوندهای مرتبطخبرخبرخاطراتخاطرات
نسخه قابل چاپ
1374/02/13

بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 به شما برادران و خواهران عزیز، بخصوص ایثارگران و خانواده‌های شهدا و جانبازانی که در لابه‌لای جمعیّت تشریف دارند، و همچنین به عناصر برجسته‌ای که به عنوان نمونه انتخاب شده‌اند، خوشامد عرض میکنم. شاید در بین روزهایی که در جمهوری اسلامی نام و عنوانی پیدا کرده است، هیچ روزی مثل این روز نباشد؛ چون دو عنوان خیلی مهم، حسّاس، کارآمد و خیلی عزیز، با هم در این روز مجتمع شده است. یکی عنوان علم و دیگری عنوان کار است. هم روز علم است و هم روز کار. واقعاً هم اگر درست نگاه کنیم، دنیا و آخرتِ هر امّت، جمعیّت و همچنین هر فردی، به این دو چیز بستگی دارد. هر کدام بدون دیگری، خاصیت کامل خود را ندارد. علم بیکار، همان علم بیعمل است. «العالم بلاعمل، کالشجّر بلا ثمر.»(1) درختی روییده است؛ مظهر قدرت الهی است؛ امّا میوه ندارد. از آن طرف هم «المتعبِّد بلا علم کحمار الطاحونة.»(2) وقتی کسی بدون علم کار کند، اگر چه آن کار عبادت خدا باشد، باز هم فایده‌ای ندارد. مثل حرکت دَوَرانی: کسی بدون پیشرفت، دور خودش چرخ میخورد. کشور، هم به علم و هم به کار احتیاج دارد. خدای متعال هم، هر دوی اینها را حسنه قرار داده و برای آنها اجر و ثواب معیّن کرده است.

 خوب؛ وقتی که ما از علم تعریف میکنیم، این در واقع تعریف از معلّم است. چرا؟ چون اوست که علم را به دیگران میبخشد. اگر معلّم نباشد، علم به دست نمی‌آید: «هر که چیزی یاد گیرد، باید از استاد گیرد.» علم بدون معلّم، معنی ندارد. کار نیز همین‌طور است. هر کس از کار تعریف کند، از کارگر تعریف کرده است؛ چون کار بدون کارگر، معنی ندارد. درست توجّه کنید، ببینید این مفاهیم چقدر به هم مرتبط است! علم و کار برای یک ملت، دو بال است. ملتِ بیعلم و بیکار، پیش نخواهد رفت. بنده، بدین خاطر، بارها عرض کرده‌ام که ملت ایران باید از اعماق دل به دو سلسله پادشاهی پهلوی و قاجار، لعنت بفرستد که این دو سلسله خبیث، دو بالِ مملکت و پیکره عظیم این ملت کهن، با هوش و با استعداد را بریدند. نه علم و نه کار، هیچ‌کدام را برای این ملت فراهم نکردند. کاری که بود، کارهای بیارزش یا کم‌ارزش بود. علمی که بود، علم تقلیدی و دستِ دوم بود. آن کاری را که از دل میجوشد و حقیقتاً پوشش و حلیه حیات میبخشد و کارهای اساسی در مملکت صورت میدهد، ترویج نکردند. هرچه توانستند، قلع و قمع هم کردند و بساط علمی را که از دل میجوشد و در آن ابتکار هست، برچیدند. آن خاندانها این جرائم را دارند. نتیجه این شد که ملّت ایران که در مسابقه علم و پیشرفت تمدّن و دانش و تجربه، یا از دیگران جلوتر بود یا اقّلاً کسری نداشت، سالها عقب ماند. حال ما باید تلاش و کوشش کنیم که بالاخره گلیم خودمان را از آب بیرون بیاوریم. ان‌شاءاللَّه به همّت شما مردم، این‌کار را خواهیم کرد؛ که نشانه‌هایش الان هم پیداست.

 اوّل خانواده قاجار - از ناصرالدّین شاه به بعد - بعدش هم خانواده پهلوی - این پدر و پسر - حقیقتاً چوب حراج به موجودی این ملت و کشور و سرمایه‌های معنویاش زدند. «تلک امّة قدخلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم.»(3) آنها رفتند و سر و کارشان با خداست. سزای اعمالشان را هم میبینند. حالا نوبت من و شماست. «و لکم ماکسبتم.» البته از اوّل انقلاب تا امروز، حقّاً و انصافاً، در زمینه علم و کار، خیلی تلاش شده است. اگر کسی این را انکار کند، مثل این است که بگوید «الان به چه دلیل روز است؟» این قدر واضح است. اگر کسی به سطح کشور نگاه کند، افزایش دانش‌آموز، معلّم، استاد، متخصّص، دانشجو و کارگاههای فراوان، کار کشاورزی، صنعتی، کارهای دقیق و برجسته، ابتکارها و اختراعهای زیادی میبیند که در این پانزده سال، اسلام برای این ملت آورده است. من و ما هم نمیتوانیم بگوییم «این کارها را ما کردیم.» این دستاوردها، مالِ اسلام است. خاصیت ایمان، خاصیت حضور مردم و مردمی بودنِ حکومت است.

 خوب؛ یک مسأله این است که آیا علم و کار، یا به تعبیر دیگر، معلّمی و کارگری، مثل کاسبیهای دیگر، فقط برای نان درآوردن است؟ جواب این است که: نه! معلّمی و کارگری، اگر هم برای افراد، وسیله نان درآوردن است، امّا با معلّمی و کارگری، چیزهایی را میشود به دست آورد که حتی از نان هم بالاتر است. یکی از آن چیزها، اجر الهی است. باور کنید معلّمی، ثواب دارد. کارگری، ثواب دارد. شما وقتی که پشت دستگاه ایستاده‌اید و کاری را انجام میدهید، یا در مزرعه کار کشاورزیتان را انجام میدهید، یا در اتاق طرّاحی نشسته‌اید و طرح یک کار یا کالایی را آماده میکنید، یا به کلاس درس رفته‌اید و میخواهید با عدّه‌ای دانش‌آموز، پنجاه دقیقه سر و کلّه بزنید، یا مقدّمات کار معلّم را فراهم میکنید - مثلاً مطالعه یا تهیه کتاب - بدانید که عبادت میکنید. این، خیلی مهمّ است. چیزی که بعد از دروازه مرگ - که همه باید از آن عبور کنند - گیر من و شما می‌آید، آن پنج سیر خوراکی که روزانه برای خودمان یا زن و بچه مان فراهم کرده‌ایم، نیست. آنچه که آن‌جا به‌درد ما میخورد، عمل صالح است. «والذّین امنوا و عملوا الصالحات.»(4) ببینید در قرآن چقدر این تعبیر «ایمان» و «عمل صالح» تکرار شده است! یکی از این عملهای صالح، همین است که شما در کلاس، درس بگویید، یا در کارگاه و مزرعه، کار کنید. پراکندن علم و فراهم کردن کار هم مثلِ نماز و خواندن قرآن، عبادت است. این، چیز کمی نیست. چرا خدای متعال یاد دادن و کار کردن را برای بشر موجب ثواب قرار داده است؟ العیاذباللَّه، کارهای خدا که گزاف نیست! این، بدین خاطر است که آن کمالی که خدای متعال میخواهد بشر در دوران زندگی به آن نائل شود، از جمله به علم و کار بستگی دارد. جامعه و مردم بیکار، یا کم کار، بد کار، بیعلم و بیسواد، نمیتوانند آنچنان که باید، خودشان را به مراحل کمال بشری برسانند. زندگی دنیایشان هدر خواهد رفت. در علم کامل و شاملِ حقِ متعال عزّوجل، این معنا روشن است. لذا گفته است: «اگر کار کنید، ثواب میبرید.» هر چه کار مفیدتر و بهتر باشد، ثواب آن بیشتر است. علمی که یاد میدهید، هر چه مفیدتر باشد، ثواب آن بیشتر است. این‌طور نیست که اگر قرآن و علوم دینی را یاد دادید، ثواب داشته باشد، امّا یاد دادن جبر، مثلثات، فیزیک و هندسه، ثواب نداشته باشد. شما سرِکلاس، درس میدهید و بچه‌های مردم را عالم میکنید. هر درسی که میتواند یک انسان را عالم، دانشمند و مفید برای جامعه کند، یاد دادن آن ثواب دارد. این، منطق اسلام است.

 پس، یک دستاورد، ثواب الهی است. یکی دیگر از دستاوردهای کار و تعلیم، این است که شما در بنای آینده جامعه‌تان سهیم میشوید. این، خیلی مهمّ است. تمام دعوای دنیا در امروز و دیروز، بر سر یک کلمه است و آن این‌که، قدرتهای استکباری میخواهند سرنوشت ملتها را در دست گیرند. این امریکا که میبینید این قدر امروز در دنیا جنجال و هیاهو و غوغا برپا میکند - که غالباً هم بی‌فایده و بیثمر و پوچ است - برای این است که برای خودش حقِ‌ّ ابرقدرتی قائل است و میخواهد اختیار و سرنوشت دنیا در دست او باشد. فلان کس چرا فلان معامله را کرد؟ فلان دولت چرا به فلان دولت فلان چیز را فروخت؟ فلان کشور چرا فلان مسأله مورد علاقه امریکا را رد کرد یا مسأله غیر مورد علاقه امریکا را تأیید کرد؟... همه این حرفها برای دخالت در امور دنیاست. آیا میتوانند سرنوشت دنیا را در دست گیرند؟ عدّه‌ای میگویند: «میتوانند.» آن عدّه، ملتهای ضعیف، ناتوان و سردمداران سست عنصر بعضی از کشورها هستند. امّا نیروهای پرشور، با هیجان و متحمّس میگویند: «امریکا غلط کرده است! مگر میتواند سرنوشت دنیا را در دست گیرد!» بنده چه عرض میکنم؟ من میگویم که به یک شرط نمیتواند، به یک شرط میتواند. اگر آن ملتی که طرف امریکاست، دارای عزم و اراده سیاسی و زنده، با نشاط، اهل کار، تلاش و جدیّت باشد، امریکا نمیتواند؛ اما اگر ملتی اهل کار، تلاش و نشاط نباشد، باز هم امریکا نمیتواند تسلط پیدا کند؟! چرا؛ میتواند. این همه که بر کشورها تسلّط پیدا کردند، برای چه بود؟ اگر سردمداران کشوری اهل معامله با امریکا باشند و مردم آن کشور هم افراد بیهوش و حواسِ بیکاره‌ای باشند، میتواند. اگر دولتی اهل معامله و مذاکره با امریکا نباشد؛ امّا مردمش تنبل باشند، این‌جا هم امریکا میتواند تسلّط پیدا کند. چرا؟ برای این‌که آن دولت، مستأصل میشود. مردمی که کار نکنند، مردمی که ابتکار نداشته باشند، مردمی که خود را موظّف به اداره کشور و تولید نیازهای خودشان ندانند، مردمی که فقط مصرف را بلد باشند و تولید را بلد نباشند، کشور و کسانی را که در رأس کارند در وضعیتی بدی قرار خواهند داد. ملتی میتواند در مقابل پرروها، پرتوقّعها، گردنه بگیرها و زیاده‌طلبهای دنیا - مثل امریکا - بایستد و مقاومت و از حق خود دفاع کند، که بگوید: «آقا! ما خودمان، خودمان را اداره میکنیم.» اگر دشمن بگوید به شما فلان چیز را نمیفروشیم، بگوید: خوب؛ بهتر! نفروشید. شما که به ما بفروشید، ما تنبل میشویم و خودمان تولید نمیکنیم. میگوییم «آقا؛ بسته‌بندی شده می‌آید.» شما که به ما مجّانی بدهید، پول هم از ما نگیرید، به ما خیانت کرده‌اید. اگر شما دَرِ داد و ستد را با ما ببندید و بُنجلهای خودتان را به طرف مملکت ما سرازیر نکنید، به نفع ماست. برای این‌که ما روحیه کار، نشاط، تلاش و تولید پیدا خواهیم کرد. باور کنید روزی که این مردک ساده دلِ بیتجربه خام اعلام کرده است که میخواهد روابط اقتصادی امریکا را با ایران ممنوع کند (بعد هم که رفت در جلسه صهیونیستها، بیچاره در واقع بازی خورد. حال چه کسی پوست خربزه زیر پای این آدم انداخت، من نمیدانم) بنده به چند جهت، از ته دل خوشحال شدم. اینها تا به حال گاهی با ریا چیزهایی میگفتند که بعضی، در گوشه و کنار عنوان میکردند: «آقا؛ اینها آن قدرها هم با ما دشمن نیستند. آخر شما میگویید مرگ بر امریکا، مردم میگویند مرگ بر امریکا، بد است! عیب است! زشت است!»

 بعضی از آدمهای کم مسؤولیت یا بیمسؤولیت، میخواستند این فریاد مرگ بر امریکا را که مردم ما از ته دلشان کنده میشود، در گلوها خفه کنند و نگهدارند. حالا مردم وقتی که در مقابل چنین صراحتی قرار گرفتند، در هر جای کشور هستند، راحت فریاد میزنند: «مرگ بر امریکا.»

 امّا مهمتر این‌که، ما در دوران جنگ، از جهات گوناگون، محدودّیتهای زیادی از قبیل سلاح، مهمّات و ابزارهای جنگی داشتیم. حال هم این آقایان میخواهند زحمت بکشند و برای ما محدودیّت ایجاد کنند. مگر ما در هشت سال دوره جنگ، محدودیّت نداشتیم؟! آن‌جا چه کار کردیم؟ من شاید یک وقت دیگر هم این را گفته باشم: برادران و خواهران! تعجّب میکنید اگر بدانید که مسؤولین ما، سیم‌خاردار خریده بودند؛ میخواستند از کشور شوروی عبور دهند و بیاورند؛ اما شوروی نمیگذاشت! سیم خاردار دیگر چیست؟! چه وسیله‌ای، دفاعیتر از سیم‌خاردار؟! از خودش هم نخریده بودند که مثلاً بگوید «نمیفروشم.» بلکه از جای دیگر خریده بودند.

 شما ببینید با جمهوری اسلامی چه کردند! گلوله آر.پی.جىِ. دم دستىِ کم اهمیّت را به ما نمیفروختند. اصلاً کسی باور میکند؟! خوب؛ این جمهوری اسلامی، همان کشوری است که در آن وقت این محدودیّتها را داشت. میدانید نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که به فضل پروردگار و به حول و قوّه الهی، جوانان مؤمن این مملکت، به گوشه انبارها و کارگاهها رفتند؛ درها را روی خودشان بستند و مشغول کار شدند. ما امروز برخی از پیچیده‌ترین ابزارهای جنگی را که دشمن به عقلش هم خطور نخواهد کرد، خودمان در داخل تهیّه میکنیم. البته ما را به ساختن بمب اتمی و شیمیایی متّهم میکنند که اینها دروغ است. خودشان هم میدانند که دروغ است. آنچه را که واقعیت دارد، آنها نمیدانند و به عقلشان هم نمیرسد.

 چطور ما توانستیم؟ در این مملکت، خلبان با هواپیمای آمریکایی پرواز میکرد؛ همافر و افسر فنّی کارهای تعمیراتیاش را انجام میدادند؛ امّا هیچ کدام جرأت نداشتند قطعات این هواپیما را باز کنند، ببینند چه شکلی است. اسمشان هم تعمیرکار بود! قطعات هواپیما وقتی خراب میشد، باید می‌بردند امریکا، آن‌جا تعمیر میکردند. اجازه تعمیر قطعات هواپیمای امریکایی، به تعمیر کار ما که با آن هواپیما سروکار داشت، داده نمیشد. همین نیروهای مسلّح و مردم این کشور، توانستند پیشرفتی عظیم در این زمینه ایجاد کنند. چرا؟ به برکت همان تحریمها و جلوگیریها. حال تهدید میکنند که «ما رابطه تجاریمان را با ایران قطع میکنیم.» خوب؛ به درک، قطع کنید! مگر ما بدمان می‌آید؟! ما خوشحال میشویم که شما رابطه‌تان را با ما قطع کنید. اما دنیا از شما تبعیّت نمیکند. مگر امریکا کدخدای یک ده است که همه مجبور باشند از او تبعیّت کنند؟! خوب؛ شما برای خودتان هر کار میخواهید، بکنید. بعضی از آدمهای ضعیف، در بعضی از کشورهای اسلامی، تا این چیزها را میشنوند، تنشان بنا میکند به لرزیدن! مگر چه خبر است؟! الحمدللَّه در داخل کشور ما، روحیه‌های مسؤولان کشور - از رئیس جمهور تا رئیس مجلس، رئیس قوّه قضایّیه و نمایندگان مجلس - و آحاد مردم در همه جای این کشور، قوی است. مشتها گره شده است. احساس نشاط میکنند. هر کس که در مقابلشان بایستد، با قدرت و قاطعیّت با او مواجه میشوند. از این جهات، مشکلی نداریم. خداوند شما را حفظ کند. از این جهت، نگرانی نداریم.

 عزیزان من! آنچه لازم است، «کار» و «تعلیم» است. معلّمین عزیز! باید جوانان را بسازید. باید نوجوانان را با روحیه کار، استقلال و علم‌طلبی، پرورش دهید، نه با روحیه مدرکطلبی. مدرک چیست؟ مدرک به این عنوان که نشان دهد فردی دارای این معلومات است، خوب است؛ اما نمیتواند منشأ اثری شود. آنچه مهم است، علم است. علم و کار، برای جامعه لازم است. همه مردم و مسؤولین بدانند: این‌که من عرض کردم «وجدان کاری»، یک تعارف نیست. باید برنامه‌ریزی کنند. «وجدان کاری» باید فرهنگ عمومی مردم شود. باید اگر کسی کاری انجام میدهد، فکر کند که یک نفر بالای سرش ایستاده است؛ حتّی اگر تنها، در اتاقی خلوت باشد. کار باید کامل، محکم، قوی، ابتکاری و همراه با نیاز انجام گیرد.

 یکی از کارهایی که وجدان کاری لازم دارد، تعلیم و تربیت است. معلّم در کلاسِ درسِ مدرسه‌ای که تَهِ فلان شهر یا فلان گوشه دورافتاده تهران یا یک روستاست، باید آن‌طور درس بگوید، زحمت بکشد و تلاش کند که گویا الان بازرس در کلاس نشسته است، کار او را نگاه میکند، یا یک ساعت بعد می‌آید تا نتیجه کار را ببیند. وجدان کاری یعنی این. ما تعارف که نمیکنیم!

 عزیزان من! با تعارف که یک ملت نمیتواند آقایی خودش را حفظ کند! با تعارف که نمیشود با دشمنان غدّار و خونخوار روبه‌رو شد! عمل، تلاش و برنامه‌ریزی لازم است. ما گفتیم: «وجدان کاری»، «انضباط اجتماعی» یا «انضباط اقتصادی». مسؤولین کشور، دولت، قوّه قضایّیه و نمایندگان مجلس، باید برنامه‌ریزی کنند تا این کارها انجام گیرد، و الّا با این‌که تعریف کنند فلانی چه حرف خوبی زده، که کار تمام نمیشود!

 آحاد مردم هم باید کمک کنند. یکیک مردم، کنندگانِ واقعىِ کار هستند. عزیزان من! این خانه، خانه شماست. این مملکت، مملکت شماست. مملکت عظیم،با برکت و ثروتمندی است. خیلی ثروت در این خاک نهفته است که همه‌اش متعلّق به شما و نسلهای آینده این کشور است. ثروت معنوی زیادی در این کشور وجود دارد و همه‌اش متعلّق به شماست. این همه علم، استعداد، آگاهی و اخلاقیّات خوب، به برکت اسلام، فرهنگ کهن اسلامی و سوابق این ملت در این کشور هست که متعلّق به شماست. چه‌وقت میتوانید استفاده کنید؟ وقتی که این ملت، آماده کار باشد؛ کمر بسته باشد؛ هیچ کس در کارهای خود کوتاهی نکند و بیکاری را برای خود مغتنم نشمارد. هستند کسانی که در حال خستگی از کار هم، وقتی که کاری وجود دارد با کمال شوق کار میکنند. کسی از اینها نمیپرسد «شما چرا کار نکردید؟» فکر مؤاخذه الهی و نیاز مردم، اینها را به‌کار وادار میکند. این روحیه، باید همگانی شود. این، همان «وجدان کاری» است.

 امیدواریم که خدای متعال کمک کند و ان‌شاءاللَّه ادعیه زاکیّه ولىّ‌عصر ارواحنافداه، کمک کار شما باشد. با این وضعیت، امریکا که هیچ، امریکا و متّحدینش هم، با تمام امکانات، به‌هیچ وجه نخواهند توانست بر چنین ملت و اراده‌هایی پیروز شوند.

 امیدواریم خداوند روح مطّهر امام بزرگوار را گشاینده این راه به روی ما بود، روزبه‌روز به عروج و درجات بالاتری نائل فرماید و شهید عزیز این روز، «شهید مطّهری» را با اولیایش محشور کند و شما عزیزان را مشمول برکات و توفیقات و رحمت و لطف خود قرار دهد.

 والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.

 

 

1) -

2) -

3) بقره: 134

4) بقره: 82

جمله‌های برگزیده این دیدار
آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی