news/content
پیوندهای مرتبطخبرخبرخاطراتخاطراتعکس پوستریعکس پوستری
نسخه قابل چاپ
1372/02/15

بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان سراسر کشور

به مناسبت روز جهانى کارگر و روز معلّم(۱)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اوّلاً به همهى برادران و خواهران عزیز، کارگران عزیز، معلّمین عالىقدر، دانشآموزان و نوباوگان گرامى خوشامد عرض میکنم و امیدوارم که همه در هر جا که هستید و در هر سنگرى که مشغول هستید، مشمول لطف و تفضّل الهى باشید. این روزها، هم به مناسبت شهادت استاد شهید، مرحوم آیتالله مطهّرى و هم به مناسبت روز معلّم و روز کارگر، فرصتى است که اهل نظر و صاحبان فکر دربارهى این دو سه موضوع اساسى و حیاتى جامعه حرفهایى را به آحاد ملّت ما بگویند و حقایقى در هر زمینه روشن بشود و سطح معرفت ملّت ما که بحمدالله بالا است، باز هم بالاتر برود.

یک جمله در باب شهید مطهّرى عرض بکنم، چون اگرچه ما سیزده چهارده سال است که در جلالت این مرد، مکرّر‌در‌مکرّر حرف زدهایم و حرف شنیدهایم امّا این، کتاب ناتمامى است. فضیلت یک مردى مثل شهید مطهّرى، واقعاً در طول سالها هم قابل بیان کردن به شکلى که حقّش اداء بشود، نیست؛ لذا باز هم ملّت ما بشنوند از مطهّرى عزیز و این شهید بزرگوار. آن جمله این است که شهید مطهّرى یک مبارزِ در راه خدا بود؛ یک مجاهد فى‌سبیلالله؛ منتها جهاد انواعى دارد. یکى از سختترین جهادها این است که در مقابلهى با هجوم افکار و فرهنگهاى غلط و انحرافى و درک غلط جمعى از مردم، یک انسانى که حق را مىشناسد، بِایستد و بخواهد از حق دفاع کند و با بیان، با فکر، با منطق، با سلاح زبان و قلم بخواهد ذهنها را به سمت آنچه درست است هدایت کند؛ این از آن جهادهاى بسیار سخت است و شهید مطهّرى این جهاد سخت را سالهاى متمادى انجام داد. او نگاه میکرد به سطح جامعه ــ انسان بصیر و نافذالبصیرهاى هم بود؛ آدم معمولى‌ای نبود، بینش تیزى داشت ــ میدید که اشتباهها در فهم عمومى ملّت ما که تحت تأثیر تلقین دشمنان قرار گرفته است، چیست؛ و شروع میکرد با آنها مبارزه کردن.

همین مبارزه که مبارزهى در راه خدا بود، اوّلاً کمک بسیار زیادى کرد به پیروزى این انقلاب؛ چون تا مردم فکرشان درست نباشد، کار درست از آنها سر نمیزند. فکر که درست شد، انسان درست عمل میکند؛ انسان اعتقاد به یک راه درست که پیدا کرد، آن راه را مىپیماید و در آن راه مىافتد. و او کمک میکرد به شناخت مردم که راه را بشناسند؛ پس کمک کرد به پیروزى این انقلاب و به هدایت این حرکت عمومى که اى کاش کسانى که در آن روزهاى سخت، در میدان مبارزه بودند، بنشینند یک مقدارى با قلم تحلیلى، آنچه را گذشته است ــ آن غصّهها، آن رنجها، آن خونِ‌دل‌ها ــ بیان کنند که این جوانهاى ما، این عزیزان ما، نوباوگان ما بفهمند که ما از چه معابرى عبور کردیم. گاهى ماشین از راههاى سختى عبور میکند، مسافر در راه خواب است و نمیفهمد که به آن رانندهى بیچاره و آن شاگرد شوفر و آن چند نفرى که بیدار بودند، چه گذشت تا از این گردنههاى خطرناک عبور کردند؛ بنویسند اینها را تا مردم بدانند که مطهّرىها چه کردند در آن دوران.

ثانیاً، همان مبارزه موجب شد که او به شرف شهادت نائل بشود؛ یعنى آن که مطهّرى را به زمین انداخت و خون او را جارى کرد، دشمنی بود که از ارشادها و آگاهىهایى که او به مردم میداد، صدمه میدید. چون شهید مطهّرى در مقابل «التقاط» ایستاد، در مقابل «نفاق» ایستاد، در مقابل «تهاجم فرهنگ غرب و شرق» ایستاد، اسلام ناب را، اسلامِ دینىِ حکم فقاهتى را ترویج کرد، کسانى که با این چیزها مخالف بودند، او را به زمین انداختند؛ و اگر دستشان میرسید، هر چه شبیه مطهّرى و کوچکتر از مطهّرى و در راه مطهّرى هم بود، به زمین مىانداختند که خداى متعال بحمدالله به آنها این فرصت را نداده است و انشاءالله هرگز هم نخواهد داد. خب، پس تجلیل از مطهّرى اینها است.

من میبینم گاهى بعضىها دربارهى شهید مطهّرى یک چیزى مىنویسند یا یک کلمه حرفى میزنند که این حرف ناشى از نشناختن مطهّرى است؛ یک چیزهاى غلط و عجیب و غریبى دربارهى او بیان میکنند که روح او از آن چیزها خبردار نبود. متأسّفانه این هم از واقعیّات است که یک عدّهاى بودند که یک عمر در دوران اوج تفکّرات شهید مطهّرى با او مبارزه کردند، حالا امروز چون نام شهید مطهّرى نام درخشانى است، حرفى ندارند که اینجا و آنجا به اسم او هم تمسّک کنند و زیر لواى اسم او، باز همان حرفهاى خودشان را بزنند.

امّا در مورد آن دو موضوع دیگر؛ یعنى موضوع معلّمى و تعلیم و تربیت، و موضوع کار، من این مطلب را عرض کنم ــ که شاید هشت سال، ده سال قبل از این هم در یک وقتى این صحبت را ما کردیم؛ به گمانم در نماز جمعه بود(۲) ــ براى اینکه مردم توجّه کنند که چگونه بایستى تلاش جامعه را جهتگیرى کرد. استقلال اینهمه براى یک ملّت مهم است. ملّت مستقل، یعنى ملّتى که اربابهاى آمریکایى یا انگلیسى یا روسى و امثال اینها نمىآیند در سرنوشتِ این ملّت دخالت کنند و هر چه را به نفع خودشان هست انجام بدهند، هر چه را به نفع این ملّت است دور بیندازند؛ کشورهایى که مستقل نیستند، این‌جورى هستند. الان نگاه کنید به بعضى از این کشورهایى ــ ما اسم هم که نیاوریم، شما خودتان میفهمید ما کجاها را میگوییم ــ که رؤسایى دارند، اینها گوش به فرمان آمریکا هستند. خب، وقتى رئیس و رؤساى یک ملّتى، یک کشورى، گوش به فرمان آمریکا هستند، اینها در این مملکت چه کار میکنند؟ طبیعى است؛ آن کارهایى که به نفع آمریکا است، در آن کشور تصمیمگیرى و اجرا میشود؛ از خرید، از فروش، از تبلیغات، از بالا آوردن، از کنار زدن، عزل، نصب. هر کارى که به نفع آن ارباب است، در آن کشور انجام میگیرد؛ هر کار به نفع مردم است، انجام نمیگیرد؛ استقلال نداشتن یک ملّت چنین مصیبتى است که در زمان رژیم گذشته خب اینجور بود.

مهمترین مشکل این کشور در زمان رژیم گذشته، این بود که این رژیم ــ رژیم منحوس پهلوى ــ وابسته بود به آمریکا؛ قبلاً به انگلیس، بعد هم به آمریکا. آن کسى را که آمریکایىها میگفتند بیاید بالا و نخستوزیر بشود یا مسئول بشود یا وزیر بشود یا مدیر نفت بشود یا فلان شغل را داشته باشد، او را مىآوردند؛ هر کسى را که آنها میگفتند. هر کسى را که دشمنان خارجى این ملّت میخواستند که از صحنه برود کنار، رژیم پهلوى همهى قدرتشان را به کار مىانداختند که او را کنار بزنند. اگر کارى به نفع آمریکایىها بود، در این مملکت به وسیلهى آن دستگاه انجام میگرفت؛ اگر کارى به ضرر آنها بود و به نفع مردم بود، آن کار انجام نمیگرفت بلکه با آن کار مقابله هم میشد. خب، استقلال نداشتن یک کشور این‌جورى است. خب، حالا ملّت ما مبارزه کردند، استقلال را به دست آوردند؛ این استقلال چیست؟ این یک مسئلهى مهمّى است.

ما عرض کردیم ما سه جور استقلال داریم که این سه جور پشت سر هم هستند. یکى مشکل است، دوّمى از آن مشکلتر است، سوّمى از همه مشکلتر است؛ [نوع] آسان در آن نداریم. آنچه مشکل است و ملّت ما آن را انجام داد و به دست آورد، «استقلال سیاسى» است؛ ما آن را به دست آوردیم که خیلى هم مشکل بود. «استقلال سیاسى» یعنى چه؟ یعنى اینکه کسانى امروز در این کشور مسئولند ــ دولت است، مجلس است، قوّهى قضائیّه است ــ خدمتگزاران شما مردم هستند؛ اینها زیر بار هیچ کسى جز تکلیف الهىشان نیستند؛ استقلال یعنى این. اگر همهى دنیا هم جمع بشوند ــ آمریکا، انگلیس، اروپا، آن روزى که دو قدرت بود در دنیا؛ شرق، غرب، اگر دست روى دست هم میگذاشتند، امروز هم بگذارند ــ بخواهند یک قدم این ملّت را و این کشور را به سمتى که به ضرر ملّت است و به نفع آنها است بکشانند، مسئولین این کشور و رؤساى این کشور و خدمتگزاران این کشور اجازه نخواهند داد؛ این استقلال سیاسى است. استقلال سیاسى یعنى امروز آن کسانى بر این مملکت حکومت میکنند که مردم خواستهاند. چند صباح دیگر، انتخابات ریاست جمهورى(۳) است؛ مردم میگردند آن چهرهاى را که به او علاقه دارند، به او اعتماد دارند و او را براى کارهاى مملکت قدرتمند و توانا میدانند، انتخاب میکنند.

مردم [انتخاب] میکنند؛ البتّه یاوهگو، یاوهى خودش را میگوید. یاوهگو، به خدا هم یاوه میگوید!

هر درونى که خیال‌اندیش شد
چون دلیل آرى خیالش بیش شد(۴)

آنهایى که باطنشان مریض است، هر چه نگاه بکنند در این کشور، چشمشان نمیبیند. خب، مىبیند آحاد مردم را، مىبینند شور و شوق مردم را، مىبینند علاقهى مردم به مسئولین را، مىبینند صفا و خلوص مسئولین کشور را، مىبینند که مردم واقعاً انتخاب کردهاند و انتخاب میکنند مسئولین کشور را؛ اینها را به چشمشان مىبینند [امّا] باز یاوهگویى میکنند، حرف میزنند، انتخابات را متّهم میکنند، مردم را متّهم میکنند، مسئولین را متّهم میکنند؛ اینها حالا محلّ اعتنا نیستند؛ به اینها اعتنائى نباید کرد. واقع قضیّه این است که مردم دارند مىبینند و عرض شد. بحمدالله استقلال سیاسى را این ملّت توانست با قدرت خود به دست بیاورد. خواهران، برادران! امروز کشور ما، یک کشور مستقل است از لحاظ سیاسى؛ یک کشورى است که روى پاى خودش ایستاده است؛ این هم حرفى نیست که من بگویم؛ ما مسافرتها کرده‌ایم؛ رؤساى بسیارى از کشورهاى دنیا، در طول سالهاى ریاست جمهورى و بعد از آن با من نشستهاند و صحبت کرده‌اند؛ همه این را قبول دارند، همه این را میگویند، همه این را میفهمند.

یک روزى بود شرق و غرب دستشان را روى هم گذاشتند براى اینکه بتوانند این کشور را به یک سمتى بکشانند؛ مثلاً فرض بفرمایید، ما از یک حقّى دفاع میکردیم، همه دستشان را روى هم گذاشتند که نگذارند ما از آن حق دفاع کنیم؛ نتوانستند. همه امروز دست روى هم گذاشتند که حقّ فلسطینىها را از بین ببرند و نابود کنند؛ ما ایستادهایم و میگوییم که مخالفیم. فریادشان بلند است که چرا ایران مخالفت میکند: در مجالس خصوصى میگویند، عمومى مىگویند، تبلیغاتشان میگوید؛ تهدید میکنند؛ بکنند. آنچه را ما فهمیدیم، آنچه را تکلیفمان هست، آنچه را میفهمیم که خداى متعال آن را میخواهد، ما همان را میگوییم و انتخاب میکنیم، آن راه را میرویم. کسى نمیتواند روى ملّت ایران و دولت ایران و نظام جمهورى اسلامى ایران و خدمتگزاران شما مردم تأثیرى بگذارد؛ این استقلال سیاسى است؛ این را به دست آوردیم.

از این مشکلتر، «استقلال اقتصادى» است. استقلال اقتصادى یعنى ملّت و کشور در تلاش اقتصادى خود، روى پاى خود بِایستد و به کسى احتیاج نداشته باشد؛ معنایش این نیست که یک ملّتى که استقلال اقتصادى دارد با هیچ کس در دنیا داد و ستد نمیکند؛ نه، داد و ستد دلیل ضعف نیست. یک چیزى را خریدن، یک چیزى را فروختن، معامله کردن، گفتگوى تجارى کردن دلیل ضعف نیست امّا باید جورى باشد که یک ملّت، اوّلاً نیازهاى اصلى خود را بتواند خودش فراهم کند؛ ثانیاً در معادلات اقتصادى دنیا و مبادلات جهانى، یک وزنهاى باشد و نتوانند او را به‌آسانى کنار بگذارند، نتوانند او را به‌آسانى محاصره کنند، نتوانند او را به‌آسانى فرو بدهند و هر چه میخواهند به او دیکته بکنند. امروز کشورهایى که از لحاظ اقتصادى پیشرفته هستند و قدرتهایى دارند ــ که متأسّفانه همین کشورها هم غالباً استعمار دنیا و استکبار دنیا را در اختیار دارند و دنبال میکنند ــ اگر بخواهند از  لحاظ اقتصادى با یک کشورى مبادله کنند و داد و ستد داشته باشند و همکارى بکنند، تحمیلاتى به آن کشور میکنند.

خب، اقتصاد مستقلّ یک کشور، یعنى در این کشور آن کارى که کشور لازم دارد، در داخل کشور قابل تأمین باشد؛ همه‌ی کارخانههاى کشور کار بکنند؛ کارگران کشور با وجدانِ کار، کار را وظیفهى انسانى و دینى خودشان بدانند و کار کنند. کارگر هم فقط آن [کسى] نیست که در کارخانه است؛ هر کسى که یک کار مفیدى را در این مملکت مشغول است، یک کارگر است. یک نویسنده، یک هنرمند خوب، یک معلّم، یک مبتکر، یک محقّق هم کارگرند؛ کارگرى افتخار است. افتخار است که کسى کارگر باشد، چه برسد به آن بازوها و پنجههاى توانا و قدرتمندى که این چرخهاى کارخانهها را به کار مىاندازند؛ یعنى بازوى کارگران که اگر این بازوها نباشد، آن چرخها به کار نیفتد، ملّتى که به چنین وضعى دچار بشود، روزگارش سیاه خواهد بود. خب، حالا ما به «استقلال اقتصادى» رسیدیم یا نه؟ من عرض میکنم به شما، این همان [کار] مشکلتر است؛ آنچه مشکلتر است، این است که باید تلاش کنیم.

البتّه ما میتوانیم امروز ادّعاى استقلال اقتصادى بکنیم امّا بِشرطها و شروطها؛ چند شرط دارد:

اوّلاً اینکه در کشور، هر کسى هر کارى که به عهده دارد، آن کار را خوب انجام بدهد. فرمود: رَحِمَ اللهُ اِمرَاً عَمِلَ عَمَلاً فَاَتقَنَه؛(۵) خدا رحمت کند آن کسى را که کارى را انجام بدهد و آن را محکم انجام بدهد، مُتقن انجام بدهد، خوب انجام بدهد. اگر شما یک پیچ را میگردانید و سفت میکنید، اگر یک چرخ را میچرخانید، اگر یک جایى یک بخیه میزنید، اگر یک ماشینى را گریسکارى میکنید، اگر یک کتابى را چاپ میکنید، اگر یک کتابى را مینویسید، اگر سر کلاس درس میدهید، اگر در بیمارستان به بیماران میرسید، اگر در شهردارى مشغول تمیز کردن معابر شهرى مردم خودتان هستید، اگر گویندهاید، اگر نویسندهاید، اگر محقّقید، اگر روحانى هستید، اگر مشغول تحصیل کردن و درس خواندن هستید، اگر در دانشگاه یا مدرسه هستید، اگر در کار هنر مشغول هستید، اگر فیلمساز هستید، اگر داستاننویس هستید، اگر روزنامهنگار هستید، هر چه هستید و هر که هستید و هر جا کار میکنید و هر کارى که دارید، سعى کنید آن کارى را که انجام میدهید، درست انجام بدهید، کامل انجام بدهید، محکم انجام بدهید، کم نگذارید. این یکى از شرایط است؛ که اگر این کار انجام بگیرد، ما به استقلال اقتصادى میرسیم.

شرط دوّم این است که آن کسانى که امکانات دارند، پول دارند ــ که آن پول هم از همین کشور به دست آمده است، آن پول هم در سایهى همین ملّت و همین آب و خاک به دست آمده است؛ چه کسى میتواند بگوید من پول دارم و در این پولدار شدن، مرهون خدمات و کمکهاى دولت و ملّت نیستم؟ مگر چنین چیزى میشود؟ از آسمان که براى انسان پول نمیریزند؛ پول در همین زندگى و تلاش روزمرّه به دست مىآید؛ هزاران نفر کار میکنند، مثلاً یک نفر حالا تصادفاً پولدار میشود ــ این پول را فقط براى استفادهى خودشان مصرف نکنند. شما اگر میخواهى سرمایهگذارى کنى، یک جایى و یک کارى را شروع بکنى، [فقط] به فکر این نباش که این کار چقدر به من برمیگرداند. «من» یعنى چه؟ ما نمیگوییم حالا هیچ ملاحظهى شخص خودتان را نکنید امّا ملاحظهى کشورتان را هم بکنید. سرمایهگذارىِ مضر نکنید، سرمایهگذارى بىفایده نکنید، سرمایهگذارى در کارى که تولید آن مملکت را به پیش نمیبرد، نکنید. این هم یکى؛ [یعنى] وجدان سرمایهگذارى. آن کسانى که پول دارند و امکانات دارند، وجدان دینى داشته باشند، احساس مسئولیّت داشته باشند.

شرط دیگر این است که در محیط کار و تلاش این کشور، در مسائل اقتصادى، ابتکار وجود داشته باشد. من عرض میکنم این کارخانه‌جاتی که در کشور ما وجود دارد ــ چه آنهایى که در اختیار دولت است و چه آنهایى که در اختیار مردم است که حالا تعداد زیادى از واحدهاى تولیدى در اختیار مردم است، مال خود مردم است ــ  یک مقدار از پول اینها را صرف کنند براى تحقیق، براى پیشبرد کار، براى کیفیّت بخشیدن به آن کالا. چرا باید ما بنشینیم که دیگرى در اروپا یا در یک گوشهى دیگر دنیا یک تحقیقى بکند، ما از او یاد بگیریم؟ مگر ما کمتر از آنها هستیم؟ مگر ما کمتر میفهمیم؟ تحقیقات کنند، ابتکار کنند، تولید را جلو ببرند، صنعت را جلو ببرند؛ تولید را از لحاظ کیفیّت و کمّیّت بالا ببرند. یک چیزى به بازارِ خواستِ بشر در سطح جهان عرضه کنید که چشمها را به طرف شما بگرداند و احساس احتیاج بکند؛ ادّعا نباشد، عمل باشد واقعاً در این میدان. این هم یکى؛ ابتکار داشتن، نوآورى داشتن.

و بعد [اینکه] دستگاههاى علمى به کمک بیایند؛ متفکّرین دانشگاهها براى دولت کار کنند. دولت تکیه کند به متفکّرین و علمائى که در دانشگاهها هستند و درس میخوانند؛ و خیال هم نکنند که تحقیق و حرفِ درست، همان است که فلان متفکّر اروپایى گفته؛ نه، امروز میگویند، پنج سال دیگر، ده سال دیگر، بیست سال دیگر، یک نفر عالِم دیگر مىآید آن حرف را باطل میکند و یک حرف دیگر میزند. چرا ماها عادت کردیم که هر چه غربىها گفتند، بى ‌قید و شرط دست روى دست بگذاریم و گوش کنیم و از آنها قبول کنیم؟ نه، شما آن حرف درست را پیدا کن. آنچه با کشور ما، با عقاید ما، با خصوصیّات مملکت ما متناسب است در مسائل اقتصادى، اقتصاددانهاى مملکت آنها را پیدا کنند.

خب، امروز ما مىبینیم بحمدالله طرحهاى اقتصادىاى ــ همین‌طور که حالا اینجا اظهار شد و گفتند(۶)  ــ از طرف دولت و مسئولین کشور در جریان است که این طرحهاى  اقتصادى، آنطور که مسئولینش بیان میکنند، انشاءالله در آینده نتایج شیرین و خوبى خواهد داشت؛ و امیدواریم که آن آیندهها هر چه زودتر برسد. امّا من این را میخواهم عرض بکنم که قشرهاى محروم، قشرهاى فقیر، قشرهاى کمدرآمد، آن کسانى که گران شدن یک جنسى فوراً در زندگى شخصى آنها اثر میگذارد، اینها باید تحت حمایت و پوشش قرار بگیرند. ما این را عرض میکنیم تا مسئولین مسائل اقتصادى و بخشهاى مختلف اقتصادى و کسانى که مسائل کار و تولید و مانند این چیزها در اختیار اینها است، اینها درست روى این قضایا فکر کنند؛ و این قشرهاى آسیبپذیر ــ بهاصطلاح آنطور که اسمگذارى میکنند ــ یا مستضعفین و محرومین و کمدرآمدها، کمک بشوند به یک نحوى، تا بتوانیم انشاءالله اقتصاد را شکوفا بکنیم و این ملّت بتواند اقتصاد را شکوفا کند؛ این میشود استقلال اقتصادى.

من به شما عرض بکنم، کارگران ما در حیات این انقلاب و این کشور مؤثّر بودند. میدانید اوّل انقلاب چقدر سرمایهگذارى شد براى اینکه کارخانههاى ما را به اعتصاب بکشانند؟ ما در جریان بودیم. بنده از قبل از پیروزى انقلاب، در بحبوحهى این مبارزات ــ نمیخواهم حالا جزئیّاتش را در این جلسه بگویم که اینها مسائل ریزى است و در جاهاى دیگرى و در فرصتهاى مخصوصى باید اینها بیان بشود ــ حتّى پیش از پیروزى انقلاب من دیدم که یک عدّهاى قصد دارند در کارخانه‌جات یک خشتى کار بگذارند که وقتى جمهورى اسلامى تشکیل شد، این کارخانه‌جات مطلقاً جواب ندهد؛ این نیّت را داشتند. چه کسى در مقابلشان مقاومت کرد؟ کارگرها. من رفتم همان روزها در یک کارخانهاى ــ من نمیدانم شاید در همین جمعیّت شما هیچ بعید هم نیست از کارگرهاى آن کارخانه باشند یا بعد وقتى پخش میشود، این حرف را بشنوند ــ کمونیستها و چپها و بهاصطلاح به قول خودشان طرفداران طبقهى کارگر به سر من ریختند براى اینکه بنده را نابود کنند؛ چون فهمیدند که من رفتم جلوى خرابکارىهاى آنها را بگیرم. کارگران کارخانه که آنها خیال میکردند در مشت آنها هستند، از من دفاع کردند. بعد هم که فردا رفتیم، دیدیم همهى آنها را از کارخانه بیرون کردند. کارگرهاى ما اینجورى‌ هستند، اینها هستند. الان هم تلاش میکنند؛ این را بدانید. چون میدانند که جمهورى اسلامى در مقابل آمریکا، در مقابل دشمن، قرص و محکم ایستاده است، براى اینکه او را به زانو دربیاورند، الان هم اگر بتوانند تلاش میکنند که شاید بتوانند برنامههاى کشور را بکلّى از کار بیندازند. اگر غرب و آمریکا و دشمنان ما و منافقین و دیگران و دیگران بتوانند کارخانههاى ما را از کار بیندازند، ضربهى حسابىاى زدند؛ خب، دارند تلاش میکنند که این ضربه را بزنند. چه کسى ایستاده در مقابل اینها؟ کارگران مسلمان ما، کارگران باوجدان ما. در گذشته هم ــ از اوّل انقلاب تا امروز ــ همینجور بوده است، الان هم همینجور است؛ و به فضل پروردگار در آینده هم همیشه کارگران ما مشت خواهند زد به سینهى نامحرمانى که بخواهند در محیط کار ما اخلال بکنند.

و سوّمى که از همه سختتر است، «استقلال فرهنگى» است؛ این خیلى سخت است، این خیلى خونِ دل دارد. مبارزهى براى «استقلال فرهنگى» از همهى اینها سختتر است. من یک وقتى گفتم که اینها دارند شبیخون فرهنگى میزنند.(۷) این راست است؛ خدا میداند که این راست است. امّا بعضىها نمیفهمند، خب صحنه را نمىبینند. آن که صحنه را میبیند و ملتفت است که دشمن دارد چه کار میکند، میفهمد که شبیخون است؛ چه شبیخونى هم هست! و از راههاى مختلف.

ببینید، من در یک جملهى ساده و کوتاه عرض بکنم: یک ملّت با ایمان و اعتقادش مبارزه میکند؛ اصلاً مبارزه و جنگیدن و مقاومت کردن، با ایمان است، نه با دست و چشم و بدن؛ دست و چشم و بدن ابزار است. یک آدم سالم، قوى، تیراندازِ ماهر، آگاه از همهى فنون جنگى، ایمان ندارد که باید جنگید؛ یک نفر هم ناوارد، تفنگ گرفتن را هم بلد نیست که چه جورى تفنگ به دستش بگیرد امّا معتقد است که باید با چنگ و دندان جنگید؛ از این دو کدامشان بهتر میجنگند؟ آن که جنگیدن بلد است امّا معتقد نیست که باید جنگید، خب نمیجنگد؛ درست است که بلد است امّا بلدى خود را به کار نمىاندازد. یکى هم هست که جنگیدن بلد نیست امّا معتقد است که باید جنگید؛ با چنگ و دندان میجنگد؛ جنگیدن را در اسرع وقت یاد میگیرد. بسیجىهاى ما چه کار کردند؟ بسیجىهاى ما مگر دورههاى آنچنانى دیده بودند؟ دورهى بیست‌روزه، دورهى چهلوپنج‌روزه، دورهى دوماهه، زیادش سه‌ماهه؛ آن زیادهایش دیدید چه کردند در میدان جنگ؛ چرا؟ چون معتقد بودند که باید دفاع کرد و جنگید. ملّت ما وقتى انقلاب کرد و تا امروز، معتقد بوده است که باید با دشمنان اسلام بجنگد؛ با متجاوزین، با زورگوها، با آنهایى که سرنوشت این مملکت را دهها سال در دست داشتند و خوردند و چاپیدند و از بین بردند، باید مبارزه بکند؛ باید همهى لذّتها را بگذارد کنار و بیفتد درون میدان مبارزه. خب، این عقیده را ملّت ما داشت، آمد در میدان، انقلاب پیروز شد، جنگ پیروز شد و تا امروز هم بحمدالله رسیدهایم.

خب، حالا یک مسئلهاى؛ اگر دشمن وارد کشور ما بشود ــ نه وارد شدن با جسم خودش، با امواج خبرى وارد کشور ما بشود، با رادیوهایش وارد کشور ما بشود، حرفهایش را وارد کشور ما بکند ــ و در ذهن ملّت اینجور وارد کند که مبارزه خوب نیست، دفاع از اسلام فایدهاى ندارد، ایستادگى در مقابل دشمن ثمرى ندارد، هر چه زحمت بکشید و مبارزه کنید، ضرر کردید؛ اگر دشمن این حرفها را بتواند ــ العیاذبالله ــ در مغز مردم فرو کند، آیا باز هم در مملکت ایران مبارزهاى علیه دشمنان اسلام باقى خواهد بود؟ معلوم است که نه. خب، خیلى مسلمان در دنیا هست که با آمریکا و با دشمنان اسلام مبارزه نمیکنند؛ خیلى ملّتها هستند که قرآن هم میخوانند، نماز هم میخوانند، عبادت هم میکنند امّا با دشمن اسلام مبارزه نمیکنند، دوستى هم میکنند با آنها؛ چرا؟ چون نفهمیده‌اند که باید با دشمنان اسلام مبارزه کرد. اگر دشمن اسلام بتواند ملّت ایران را هم تبدیل کند به یک ملّتى که اعتقادى به مبارزه ندارد، امیدى به پیروزى ندارد، زهدى نسبت به جلوههاى شهوانى و مادّى ندارد، اگر بتواند تبدیل کند ملّت ما را به چنین ملّتى، پیروز شده است. اینجا است که مبارزهى فرهنگى، میشود یک مبارزهى واجبتر از واجب؛ آقایان! الان دارند این کار را میکنند.

الان در جبهههاى مختلف دشمن دارد کار میکند. یک جبهه، جبههى جوانهاى ما است در مدارس؛ این جوانهاى عزیز ما، دختر و پسر پاکیزهى ما، بچّههاى همین ملّتند؛ دلْ پاکیزه، جسمْ پاکیزه، مغزْ پاکیزه، با انواع و اقسام خباثتها و رذالتها، با تحریکات شهوانى، با پخش کردن عکسهاى مهیّج شهوت، فیلم و ویدئو و نوار، احساسات شهوانى این جوان را، این نوجوان را، این جوان پاک و پاکیزه را، به جوش مىآورند و او را به فساد میکشانند؛ ببینید که این چه جنایت بزرگى است! این یکى از کارهایى است که دارند میکنند. یک عدّهاى خیال کردند که ما که به تهاجم فرهنگى غرب حمله میکنیم، مسئله فقط این است که یک نفر در خیابان مثلاً یک خردهاى حجابش را به طور درست رعایت نکرده؛ نه، مردم بحمدالله حجابشان را رعایت میکنند، الّا عدّهى قلیلى؛ مسئله اینها نیست. این که در خیابان است، [قضیّهى] فرعى است؛ اصل قضیّه آن است که داخل خانهها است، از مدارس و مجامع جوانها سرچشمه میگیرد و دشمنان آنجا دارند کار میکنند. آنچه آشکار نیست، آنچه پنهان است، خطر آنجا است.

جوانهاى ما شهوات را انداختند دور، راحتى و لذّت را انداختند دور، رفتند در میدان مبارزه، توانستند دشمن را به زانو دربیاورند؛ حالا دشمن دارد از جوانهاى ما انتقام میگیرد؛ انتقامش چیست؟ انتقام این است که جوانهاى ما را سرگرم کند به لذّات و شهوات: عکس چاپ میکنند، پول خرج میکنند، مجّانى منتشر میکنند بین جوانها؛ مجّانى منتشر میکنند، ویدئو درست میکنند، فیلم‌هاى مهیّج شهوت را مجّانى میدهند به این و آن که نگاه کنند، تماشا کنند. البتّه یک عدّهاى از این طریق پول هم به دست مىآورند امّا آنهایى که سرمایهگذارى میکنند، براى پول سرمایهگذارى نمیکنند. پول [بخواهند] که خب، همه‌جا میتوانند بروند آنها را آزادانه پخش کنند در کشورهاى دیگر و به دست بیاورند؛ اینجا میخواهند نسل جوان را ضایع کنند و نابود کنند؛ این یک هجوم، یک تهاجم است.

حالا بیننا و بینالله اگر آن کسى که یک چنین فسادى را دارد دامن میزند، دستگاه قضائى این کشور، اگر یک چنین کسى را به دست آورد، چه مجازاتى براى او مناسبتر از همه است؟ مجازات کسى که هزاران جوان این مملکت را ــ جوان پاک و پاکیزهى ما را ــ بچّههاى معصوم ما را میکشاند به وادى فساد و شهوت‌رانى، چیست؟ به نظر من اینها باید به شدیدترین وجه مجازات بشوند؛ و راههاى دیگر و راههاى دیگر. برادران، خواهران! هدف تهاجم فرهنگى دشمن، این است که ذهن مردم را عوض کند، از راه اسلام منصرف کند، از مبارزه ناامید کند.

آن آقایى که خودش به حسب آنچه ما داریم مىبینیم «خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَة»(۸) است، برمیدارد مینویسد که ملّت ایران «خَسِرَ الدُّنیا وَ الأخِرَة» شدهاند؛ مینویسند، چاپ هم میکنند.(۹) میگوید مسلمانهاى عالم و از جمله ملّت ایران، «خَسِرَ الدُّنیا وَ الأخِرَة» شدهاند؛ چرا؟ چون مثلاً با آمریکا جنگیدند؛ مقصودش این است. این «خَسِرَ الدُّنیا وَ الأخِرَة» بودن است؟ «هر که نقش روى خود بیند در آب».(۱۰) ملّت ایران که توانست خودش را از ذلّت وابستگى  نجات بدهد، خودش را از ذلّت و ننگ ارتباط و اتّصال با رژیم منحوسِ دستنشاندهى فاسد پهلوى و ارتباط با آمریکا نجات بدهد و اینجور شجاعت و شهامت و سربلندىاى در دنیا از خود نشان بدهد و بیفتد در جادّهى آزادگى، «خَسِرَ الدُّنیا وَ الأخِرَة» است؟ این جوانهاى ما، این خانوادههاى مؤمن ما، این زن و مرد دلباختهى دین و عاشق راه خدا، «خَسِرَ الدُّنیا وَ الأخِرَة» هستند؟ خودشان «خَسِرَ الدُّنیا وَ الأخِرَة» هستند؛ بله، درست است؛ آن کسى که این را میگوید، حقیقتاً «خَسِرَ الدُّنیا وَ الأخِرَة» است؛ نه دنیا دارند و نه آخرت؛ دنیایشان دنیاى نکبت، آخرتشان هم بلاشک قهر و عذاب الهى. نسبت به مردم این حرفها را میزنند، پخش هم میکنند؛ براى چه پخش میکنند؟ براى اینکه مردم را متزلزل کنند، براى اینکه ایمان مردم را عوض کنند؛ کارِ کیست؟ کار همان دشمنى که استقلال اقتصادى به ضرر او است، استقلال سیاسى به ضرر او است، استقلال فرهنگى به ضرر او است؛ اینها عوامل دشمنند. این تهاجم فرهنگى است، این مبارزهى با ملّت ایران است که دشمنها دارند انجام میدهند؛ مخصوص ما هم نیست، اینها با اسلام بدند، با اسلام دارند دشمنى میکنند و در جاهاى مختلف دنیا مشاهده میکنید.

خب، وظیفه چیست؟ من میگویم وظیفهى معلّم و فرهنگى و دانشآموز ــ که اینها در مرکز دایره قرار دارند ــ و همچنین همهى کسانى که با امور فرهنگى کشور سروکار دارند، یک جهاد طولانى است، یک مبارزهى طولانى است. این روزها روز بزرگداشت معلّم است امّا هیچ بزرگداشتى از این بالاتر نیست که من به معلّمین عرض بکنم که امروز سنگینترین بخش کار که از غیر شما برنمىآید، بر دوش شما است. کارهاى آسان را دیگران کردهاند؛ امروز روزى است که معلّمین کشور باید آن کار مشکل را انجام بدهند؛ آن چیست؟ آن ساختن انسانهاى سالم اسلامى، مسلمان، مؤمن، متدیّن و سالم از لحاظ روحى و از لحاظ اعتقادى است؛ [ساختن] آن جوانى است که بتواند با دستهاى نیرومند خود چرخ مملکت را بگرداند؛ و این بزرگترین کار است.

و امیدوارم که خداى متعال به همهى شماها، معلّمین، کارگران، دانشآموزان، دانشجویان و همهى کسانى که دستاندرکار امور فرهنگى یا اقتصادى کشور هستید و مسئولین این کشور، انشاءالله توفیق بدهد و روح مطهّر امام از شما راضى باشد؛ و قلب مقدّس ولىّعصر انشاءالله از شما راضى باشد و دعاى آن بزرگوار شامل حال همهى شما باشد.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و‌ برکاته
 

 در ابتداى این دیدار، آقاى حسین کمالى (وزیر کار و امور اجتماعى) گزارشی ارائه کرد.
 خطبههای نماز جمعهی تهران (۱۳۶۴/۲/۲۷)
 انتخابات ششمین دورهى ریاست جمهورى
 مولوى. مثنوى معنوى، دفتر دوّم
 مقدّمهی مسائل علیّبنجعفر و مستدرکاتها، ص ۹۳
 آقاى حسین کمالى
 بیانات در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروى مقاومت بسیج سراسر کشور (۱۳۷۱/۴/۲۲)
 در دنیا و آخرت زیان دیده است. (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهى حج، آیهى ۱۱)
 ر.ک: مجلّهى کیان، سال ۳، ش ۱۱ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۲)
(۱۰ دیگران را چون خود تصوّر کردن، قیاس به نفْس کردن؛ «هر که نقش روی خود بیند در آب / برزگر باران و گازر آفتاب»
 

جمله‌های برگزیده این دیدار
آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی