1380/05/01
بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنربسماللَّهالرّحمنالرّحیم به همه شما عزیزان صمیمانه خوشامد عرض میکنم. خوشحالم که این توفیق برای من حاصل شد تا در جمع فرزانگان اهل هنر - ولو به صورت محدود - شرکت کنم. در جمع شما، هنرمندان برجسته در رشتههای مختلف و انسانهای والایی حضور دارند. من فعلاً به همین خوشامد بسنده میکنم و منتظرم تا دوستان - که برای این جلسه برنامهریزی کردهاند - برنامهی خودشان را اجرا کنند؛ بعداً من عرایضی عرض خواهم کرد. متشکّرم برای من فرصت باارزشی بود؛ نه فقط به خاطر اینکه حقایقی را در باب مسائل گوناگونِ مربوط به هنر و جامعه هنرمندان از زبان خود آنها شنیدم؛ بلکه علاوه بر این، به خاطر اینکه جلسه ما نشاندهنده این است که برخلاف تصوّر بعضی از دوستان، فرهنگ و هنر و ادب در کشور بههیچوجه در حاشیه قرار ندارد؛ بلکه کاملاً در متن است. نفس حضور شما در اینجا، که من از آن استقبال کردم و این جلسهی نسبتاً طولانیای که با هم داشتیم و مطالبی که شما بر زبان آوردید، همه تأیید کننده این حقیقت است. بههرحال خیلی خرسندم که این فرصت پیش آمد و من از این جلسه بهره بردم. مطالبی که دوستان فرمودند - که نمونههایی بود و انسان میتواند برخی از ناگفتهها را هم در پرتو این گفتهها حدس بزند - بعضاً از مسائل اساسی ماست که خود من بلاشک باید در پرداختن به آنها سهمی به عهده بگیرم؛ البته بعضی هم جزو مسائل اجرایی است. خوشبختانه وزیر محترم ارشاد و همکارانشان در اینجا حضور دارند و مطالب را شنیدند؛ من هم تأکید خواهم کرد که به پارهای از مشکلات و مسائلی که در مقام اجرا مورد توجه است، بپردازند و انشاءاللَّه آنها را حل کنند. البته سؤالات فقهی - بحث راجع به مجسّمه یا حدود و ضوابط موسیقی محلّی و غیره - بحث دیگری است که فرصت خاص خود را میطلبد. آنچه که مجموعاً به نظرم میرسد عرض کنم، این است که مسأله هنر و هنرمند، جزو مسائلی است که هم ظریف است، هم بهشدّت حساس و دقیق است و مرزهای دشواری در این زمینه وجود دارد. اگر ما به این مرزها بیتوجّه باشیم، ممکن است خطا کنیم و برخلاف آنچه که شایسته است، عمل نماییم؛ البته این مربوط به ماست. سخن درباره مرزهایی که هنرمند باید رعایت کند، نیست؛ آن ماجرای دیگری است. ما که با مسأله هنر و هنرمند - با این موضوع مهم در اداره کشور - مواجهیم، باید مرزها را درست بشناسیم تا بتوانیم درست قضاوت کنیم و براساس قضاوت عمل نماییم. البته هر هنرمندی به تنهایی یک دنیاست و این خاصیتِ هنری است که در وجود اوست. اگر انسان فرصت میکرد تا غمگسارانه پای دل هنرمندان بنشیند، دنیای عجیب و زیبایی میدید؛ آمیختهای از غمها و شادیها؛ آرزوها و نگرانیها و آرمانها؛ ولی متأسّفانه این مجال وجود ندارد. یکی از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفید تعبیر کردند. آری؛ هنر گوهر بسیار گرانبهایی است که ارزش و گرانبهایىِ آن فقط بدین جهت نیست که دلها و چشمهایی را به خود جذب میکند - خیلی از چیزهایی که هنری نیست، ممکن است چشمها و دلهایی را به خود جذب کند - نه، این یک موهبت و عطیه الهی است. حقیقت هنر - هر نوع هنری - یک عطیّه الهی است. اگرچه بُروز هنر در چگونگىِ تبیین است، اما این، همه حقیقت هنر نیست؛ پیش از تبیین، یک ادراک و احساس هنری وجود دارد و نکته اصلی آنجاست. بعد از آن که یک زیبایی، یک ظرافت و یک حقیقت ادراک شد، از آن هزار نکته باریکتر ز مو که گاهی آدمهای غیر هنرمند نمیتوانند یک نکتهاش را هم درک کنند، هنرمند با همان روح هنری و با آن چراغ هنر که در درون او برافروخته شده است، ظرایف و دقایق و حقایقی را ابراز میکند. این میشود هنر واقعی و حقیقی که ناشی از یک ادراک و یک بازتاب و یک تبیین است. در واقع هنر یک موهبت الهی و یک حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعی کسی که این موهبت از سوی پروردگار - مثل همه ثروتهای دیگر - به او داده شده است، باید بار مسؤولیتی را هم برای خودش قائل باشد؛ یعنی دادههای خدا همراه با انجام تکلیفهاست. این تکلیفها لزوماً همه دینی و شرعی نیست؛ تکلیفهایی است که بسیاری از آنها از دل انسان بر میخیزد. وقتی شما چشم دارید، این نعمتی است که بعضی افراد آن را ندارند؛ اما این چشم بهطور طبیعی غیر از لذّتها و برخورداریهایی که به شما میدهد، تکلیفی را هم بر دوش شما میگذارد - «چو میبینی که نابینا و چاه است» - این تکلیف به خاطر چشمی است که شما دارید. لازم نیست که دین به آدم بگوید، یا یک آیه قرآن دربارهاش نازل شده باشد؛ این را دل شما میفهمد. یا هیچ کس در دنیا نیست که ثروتمندی را - ولو آن برخورداری، با کدّ یمین و عرق جبینِ خودش به دست آمده باشد - ملامت نکند، هنگامی که ببیند او نسبت به مستمندان، بیخیال و بیتفاوت و طعنهزن است. در حالی که آن ثروتمند ممکن است به شما بگوید خودم این ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمیپذیرید. وقتی ثروت و موهبت و دستاوردی وجود دارد، در قبال آن تکلیفی هم خواهد بود. البته هنر از ثروتهایی نیست که یکسره با کدّ یمین و عرق جبین به دست آمده باشد. تا قریحه و استعداد هنری در شما نباشد، هر قدر هم که زحمت بکشید، باز همچنان در آن خَم اوّل باقی خواهید ماند. آن قریحه، کار و دستاورد شما نیست؛ آن را به شما دادهاند. خدا همه نعمتها را به انسان میدهد؛ هرچند مجرای آن، جامعه و پدر و مادر و محیط و چیزهای دیگر است. شما زحمت کشیدهاید، اما فرصت و همّت زحمت کشیدن را هم خدا به شما داده است، تا توانستید در وجود خودتان هنر را به اعتلاء برسانید. بعضی کسان میگویند در هنر متعهّد، کلمه اوّل با کلمه دوم تناقض دارد. هنر، یعنی آن چیزی که مبتنی بر تخیّل آزاد انسان است و متعهّد، یعنی زنجیر شده؛ این دو چگونه با هم میسازد!؟ این یک تصوّر است؛ البته تصوّر درستی نیست. بحث مسؤولیت و تعهّد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمیگردد. بالأخره یک هنرمند قبل از اینکه یک هنرمند باشد، یک انسان است. انسان که نمیتواند مسؤول نباشد. اوّلین مسؤولیتِ انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤولیت بزرگ او در قبال انسانهاست. درعینحال هنرمند به خاطر ویژگی بسیار ممتازش، تعهّد جداگانهای غیر از آن بیانی که قبلاً گفتم، دارد. هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهّد دارد. کسی که قریحه هنری دارد، نباید به سطح پایین اکتفا کند. این یک تعهّد است. هنرمند تنبل و بیتلاش، هنرمندی که برای تعالی کار هنرىِ خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمیکند، در حقیقت به مسؤولیتِ هنری خودش در قبال قالب عمل نکرده است. هنرمند باید دائم تلاش کند. البته ممکن است انسان یک وقت به جایی برسد که بیش از آن نمیتواند تلاش کند - بحثی نیست - اما تا آنجایی که میتواند، باید برای اعتلای قالب هنری تلاش کند. این تعهّد در قبال قالب، بدون یک احساس شور و عشق و مسؤولیت - البته این شور و عشق هم مسؤولیت است؛ آن هم یک دست قوی است که انسان را وادار به کاری میکند و نمیگذارد که احساس تنبلی و تنآسایی، او را از کار باز بدارد - به دست نمیآید. علاوه بر این، تعهّد در قبال مضمون است. ما چه میخواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فکر او هم عزیز و محترم است. نمیشود هر چیزی را به مخاطب داد، فقط به صرف اینکه او نشسته و به حرفهای ما گوش میدهد. باید ببینیم به او چه میخواهیم بدهیم. البته بحث اینکه ما وارد کدام دستهبندىِ سیاسی بشویم یا نشویم - این حرفهایی که بعضی از دوستان میزنند - مسائلی است که شما باید از اینها عبور کرده باشید. اینها محلِّ کلام نیست؛ محلِّ کلام، اخلاق و فضیلت است. من مطلبی را - به گمانم - از قول «رومن رولان» خواندم که گفته بود در یک کار هنری، یک درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ یا احتیاطاً اینگونه بگوییم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقی نیست. اگر از من سؤال کنند، من میگویم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد کار را با خلاّقیت هنری ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالی و تعالیبخش و پیشبرنده و فضیلتساز پُر کرد و انباشت. آن چیزی که دغدغه برخی آدمهای دلسوز در زمینه مسائل هنری است، این است که ما به بهانه آزادی تخیّل یا آزادی هنری، فضیلتسوزی و هتک اخلاق نکنیم. این بسیار مهمّ است. بنابراین هنرِ متعهّد یک واژه درست است. هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهّد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد، میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیّت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفاً یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد. باید متّکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقّع هم نیست که چنین باشند. این در مورد همهی رشتههای هنری صادق است. شما از معماری بگیرید تا نقاشی و طرّاحی و مجسمهسازی و تا کارهای سینما و تئاتر و شعر و موسیقی و بقیه رشتههای هنری؛ همین معنا در آنها وجود دارد. یک وقت شما معماری را میبینید که اندیشهای دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بیهویّت است و متّکی به فکری نیست. اینها اگر بخواهند بنایی را ایجاد کنند، دو گونه طرّاحی میکنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدمِ اینطوری بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر بهکلّی متفاوت خواهد بود. بههرحال این تعهّد، لازم است. هنرِ ملتزم و متعهّد، یک حقیقت است و ما باید به آن اقرار کنیم. نمیتوان رها و یله و بیهوا و با انگیزههای روزبهروز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجی که در هنرمند وجود دارد - هنرمند بهجت ویژهای دارد که با شادیهای معمولی فرق دارد و در غیرهنرمند اصلاً دیده نمیشود - در صورتی حقیقتاً به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چیزی میرود و چه کار میخواهد بکند، تا با هنرمندىِ خودش احساس رضایت و بهجت کند که آن کار را انجام میدهد. در این صورت باید اخلاق انسانی، فضیلتها و معارف والای دینی و الهی مورد توجّه باشند. نکته دیگری که آن را یادداشت کردهام و در بیانات آقایان هم مطرح شده بود، بحث هنر دینی است. من میخواهم این را عرض کنم که هنر دینی بههیچوجه به معنای قشریگری و تظاهر ریاکارانهی دینی نیست و این هنر لزوماً با واژگان دینی به وجود نمیآید. ای بسا هنری صددرصد دینی باشد، اما در آن از واژگان عرفی و غیردینی استفاده شده باشد. نباید تصوّر کرد که هنر دینی آن است که حتماً یک داستان دینی را به تصویر بکشد یا از یک مقوله دینی - مثلاً روحانیت و غیره - صحبت کند. هنر دینی آن است که بتواند معارفی را که همه ادیان - و بیش از همه، دین مبین اسلام - به نشر آن در بین انسانها همت گماشتهاند و جانهای پاکی در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینی است. اینها حقایقی است که همه پیامبران الهی برای آوردن آنها به میان زندگی بشر، بارهای سنگینی را تحمّل کردند. نمیشود ما اینجا بنشینیم و تلاشهای زبدهترین انسانهای عالم را - که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند - تخطئه کنیم و نسبت به آن بیتفاوت بگذریم. هنر دینی این معارف را منتشر میکند؛ هنر دینی عدالت را در جامعه به صورت یک ارزش معرفی میکند؛ ولو شما هیچ اسمی از دین و هیچ آیهای از قرآن و هیچ حدیثی در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومی ندارد که در محاورات سینمایی یا در تئاتر، نام و یا شکلی که نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتماً دینی باشد؛ نه. شما میتوانید در باب عدالت، رساترین سخن را در هنرهای نمایشی بیاورید. در این صورت به هنر دینی توجّه کردهاید. آن چیزی که در هنر دینی بهشدّت مورد توجّه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویّت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویّت کرد؛ یعنی شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حرکات جهانی، غرق و گم بودیم. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت میتواند در اساسیترین مسائل جهانی، سخن و موضعی داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجّه به اینکه قدرتمندان و قلدرهای عالم چه میخواهند، ابراز کند و پای آن بایستد. ارزش یک ملت در جامعه بینالملل به این چیزهاست، نه به دنبالهروی کورکورانه؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلکه از نقاط منفی. برای یک ملت، بلهقربانگوی دولتهای گردن کلفتتر و قویتر و ثروتمندتر بودن، ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به برکت اسلام به ما رسید. امروز هم با قدرتِ تمام، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در صحنه جهانی به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسائل گوناگون صاحب ایدهاند، مطرحند. درعینحال ما بیاییم با کمک هنر خود، دائماً از کنار این معنا بساییم، یا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته کنیم. این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار گیرد. هنر دینی را نباید با هنر قشری و تحجّرگرا - و به تعبیر دوستمان، پیروی از روشهای فلان مجموعه جاهل و نادان - اشتباه کرد. بیخود به خودتان تهمت نزنید. هنر دینی عبارت است از هنری که بتواند مجسّم کننده و ارائه کننده آرمانهای دین اسلام - که البته برترین آرمانهای ادیان الهی است - باشد. این آرمانها همان چیزهایی است که سعادت انسان، حقوق معنوی انسان، اعتلای انسان، تقوا و پرهیزگاری انسان و عدالت جامعه انسانی را تأمین میکند. البته هیچ الزام و اجباری وجود ندارد که اینگونه عمل بشود یا نشود. کسانی که با نظرات من در این زمینهها آشنا هستند، میدانند که بنده معتقد نیستم که هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حکم و اینطور چیزها درست میشود.این از آن چیزهایی است که با حکم درست نمیشود؛ باید انگیزه وجود داشته باشد؛ هرچند انگیزههای ناپاک هم وجود دارد. البته آنچه که من عرض میکنم، نظرات خودم است و به معنای این نیست که اگر وزارت ارشاد در زمینهای بخشنامهای صادر کرد، به آن توجّهی نشود. مقوله دیگری که من مختصراً آن را عرض میکنم، هنر انقلابی است. توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینه هنر است، که توقّع زیادی هم نیست. ملتی در یک دفاع هشت ساله با همه وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداکاری در راه ارزشی که برای آنها وجود داشت، استقبال کردند - البته عمدتاً به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممکن است عدّهای هم برای دفاع از میهن و مرزهای کشور دست به فداکاری زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و کسانی که پشت جبهه تلاش میکردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور کنید، ببینید برای یک نگاه هنرمندانه به حالت و کیفیّت یک جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا میکنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیک دنیا، آنجایی که به فداکاری یک انسان برخورد میکنید، او را تحسین و ستایش میکنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی - مثلاً ژاندارک - یا سرباز فداکار فلان کشور را برای شما به تصویر میکشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمیتوانید کار او را تحسین نکنید. هزاران حادثه به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه که در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانه شما اتفاق افتاد. آیا این زیبایی نیست؟ هنر میتواند از کنار این قضیه بیتفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب این است و توقّعِ زیادهخواهانهای نیست. میگویند چرا زیبایی دیده نمیشود! کسی که به این مقوله بیاعتناست، نمیخواهد این زیبایی را ببیند؟ عزیزان من! عدّهای از شما با تاریخ بهخوبی آشنا هستید. من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهای تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مکرّر در مکرّر خواندهام. ما حقیقتاً یکی از گرفتارترین ملتها در پنجه گردنکلفتی و قلدری قدرتهای جهانی بودهایم. بنده در باب شبه قارّه هند مطالعات مفصّلی داشتهام و کتابی هم در این زمینه نوشتهام. وقتی وضعیت ایران را با شبه قارّه مقایسه میکنم، میبینم با اینکه آنجا استعمار مستقیمِ انگلیسیها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانی بر یک کشور از ناحیه قدرتهای اهریمنی دنیا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نیروهای خودی و میهنىِ خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگی نبودند. یک مشت انگلیسی به آن کشور وارد شده بودند. خودیهای آنها عبارت بودند: از گاندی و نهرو و مولانا محمد علی و مولانا شوکت علی و جناح و غیره. آنها با انگلیسیها جنگیدند و بسیار هم زجر کشیدند؛ اما وضع ما اینگونه نبود. انگلیسیها رضاخان را به عنوان یک عامل دستنشانده بر سرِ کار آوردند تا کار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انکار نیست؛ حرفی نیست که من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است که هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی که بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم که در جلسهای که سید ضیاء و رضاخان و مأموران انگلیسی بودند، رضاخان گفته بود که من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای که احساس کردند یک ذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلکه به سمت آلمان هیتلری پیدا کرده است - طبیعتاً وقتی رضاخان به هیتلر نگاه کند، به هیجان میآید و لذّت میبرد - او را کنار زدند و پسرش را بر سرِ کار آوردند. اینها جزو واقعیّات کشور است. کشور ایران با همه این خصوصیات فرهنگی عمیقی که شما میگویید و راست هم میگویید و من هم به همینها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال کسانی بر ما حکومت کردند که آورنده آنها، نه اینکه ما نبودیم - چون در ایران حکومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلکه دلاورىِ خودشان هم نبود. ای کاش اگر دیکتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آقامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر کار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط کردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهای بسیاری، حرکت عظیمی در مقابل این پدیده شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا کردن جانها و با عریان کردن سینهها در مقابل دشنهی دشمن غدّار، به جایی برسد. این زیبا نیست؟ هنر چگونه میتواند از کنار اینها بیتفاوت بگذرد؟ این توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابی که ما از اوّل انقلاب همینطور گفتیم و آن را درخواست کردیم، این است. آیا این توقّعِ زیادی است؟ موسیقی و فیلم و تئاتر و نقاشی و سایر رشتههای هنرىِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ اینها چیزهای لازمی است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، یک توقّعِ زورگویانه و زیادهخواهانه نیست؛ بل مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. هنر آن است که زیباییها را درک کند. این زیباییها لزوماً گل و بلبل نیست؛ گاهی اوقات، انداختن یک نفر در آتش و تحمّل آن، زیباتر از هر گل و بلبلی است. هنرمند باید این را ببیند، درک کند و آن را با زبان هنر تبیین نماید. البته من انکار نمیکنم که بعد از انقلاب در زمینه هنر دینی - تا آنجایی که بنده مجال دارم و درک میکنم؛ چیزهایی هم وجود دارد که ما به عنوان یک مستمع شاید درست نمیفهمیم - آثار باارزشی درست شده است که من از کسانی که در این زمینهها کار کردند، از اعماق دل سپاسگزاری میکنم؛ چه بازیگرهایی که نقشهای عالی را، عالی بازی کردند؛ چه آنهایی که کارگردانی کردند؛ چه آنهایی که متن فیلمنامهها را نوشتند؛ چه بقیه دستاندرکارانی که در زمینههای گوناگونِ کارهای هنری واقعاً وارد بودند. در نقّاشی، خطّاطی، طرّاحی و غیره، کارهای باارزشی شده که بههیچوجه روا نیست انسان آنها را نادیده بگیرد؛ ولی انتظاری که عرض کردم، همیشه بوده، الان هم وجود دارد. چند جملهای هم در خصوص هنر و سیاست عرض کنم. این دوست عزیز - که مثل فرزند ماست - میگوید من نه میخواهم در این جناح باشم، نه در آن جناح؛ اما از سر من دست برنمیدارند! همیشه توصیه من به هنرمندان و کسانی که با کار هنری سر و کار دارند، این است که اینها را به بازیهای خطّی و سیاسی نکشانید. بحث حالا هم نیست؛ از زمانی که بنده رئیس جمهور بودم، هر گاه با وزرای ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه میشدم، این نکته را میگفتم. توصیههای خاصی هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم که همه در این جهت بوده که نگذارید خطوط سیاسی و جناحهای سیاسی و شبهحزبها بیایند و وارد این مقوله شوند و آن را قبضه کنند؛ زیرا در این صورت همه چیز تباه خواهد شد. اما اشتباه نکنید؛ آنجایی که پای حفظ ارزشها و تداوم بخشیدن به آنهاست، یا صحبت از استحاله ارزشهاست، یک خط کشی وجود دارد؛ شما نمیتوانید بگویید من نه این طرف هستم، نه آن طرف. مگر میشود؟ این میشود بیهویّتی. مگر میشود آدم به یک ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ یک ارزشی را، هم پاس بدارد، هم ندارد؟ اینجا آدم باید موضع انتخاب کند و پای آن بایستد. البته من هیچ نفی نمیکنم؛ ممکن است کسی اشتباه کند؛ در این صورت انسان خطا را جبران میکند؛ کمااینکه در مواردی به بعضی از دوستانی که آثار خودشان را به من ارائه کردند یا از طریق دیگری من آن آثار را دیدم و به نظرات نقّادانهای رسیدم - چه در بازیها، چه در محاورهها و به قول شما دیالوگها، چه در برخی از صحنهپردازیها - به آنها گفتم. البته بعضی اصلاح کردند، بعضی هم اصلاح نکردند. ما از آنهایی که اصلاح کردند، تشکّر کردیم؛ اما از آنهایی که اصلاح نکردند، هیچ وقت گله نکردیم که چرا اصلاح نکردید؛ چه برسد بالاتر از گله. بههرحال در اینجا حدودی وجود دارد. مگر میشود نسبت به این حدود بیتفاوت بود؟ همانطور که در ابتدا گفتم، نمیشود نسبت به ارزشها بیتفاوت بود. این را نباید به حساب خطّ و جناح سیاسىِ «الف» و «ب» گذاشت. من در زمان ریاست جمهوری در یک سخنرانی که هر دو جناح حضور داشتند، گفتم شما مثل دو قبیلهاید - قبیله «الف»، قبیله «ب» - دعواهای شما قبیلهای است. امروز همان قبیلهگرایی - البته با شکلهای بدش - ادامه پیدا کرده که جای صحبتش اینجا نیست؛ من با خود آنها در میان میگذارم و میگویم. اما یک نکته وجود دارد و آن این است که ببینید عزیزان من! سیاست در دنیای امروز از هنر استفاده ناشایسته میکند. اگر بگوییم نمیکند، دلیل بیاطّلاعی است. نه فقط امروز استفاده میکند، بلکه از سابق استفاده میکرده است. چند روز پیش سندی از اسناد منتشر شده وزارت خارجه امریکا درباره جریان کودتای 28 مرداد را ترجمه کرده و برای من آوردند. البته به هنگام وقوع این حادثه، سنّ من زیاد نبود - چهارده، پانزده سال داشتم - چیزهای اندکی یادم هست؛ اما از زبانها بسیار شنیدهام و در آثار هم زیاد خواندهام؛ ولی به این تفصیل هیچجا وجود ندارد. آنهایی که خودشان دستاندرکار این جریان بودند، این اسناد را نوشتند و برای وزارت خارجه و سازمان سیا فرستادند. این اسناد متعلّق به امریکاییهاست. البته عملیات، بین امریکاییها و انگلیسیها مشترک بوده که در این گزارش کاملاً منعکس شده است. آن بخش مورد توجّه من این است: «کیم روزولت» میگوید وقتی ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پُر از مقالههایی که نوشته شده بود و باید ترجمه میشد و در روزنامهها به چاپ میرسید، و نیز کاریکاتورهایی را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سی. آی. اىِ امریکا برای ساقط کردن حکومتی که با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تأمین نمیکرد؛ حکومتی که به آراء مردم متّکی بود - برخلاف همه حکومتهای دوران پهلوی، این یک حکومت ملی بود که قانونی و با آراء مردم بر سر کار آمده بود - تحت عنوان اینکه ممکن است پشت پرده آهنین شوروی برود، از همه ابزارها - از جمله از ابزار هنر - علیه آن استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستی که هم به درد اینها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهای آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنری سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند! اتفاقاً دو، سه سال پیش نیز ایتالیاییها کتابی نوشتند که به فارسی هم ترجمه شده است؛ آنجا هم به وجود بخش هنری سازمان سیا و فعّالیتهای گوناگونش اشاره شده است. سیاست، اینگونه از هنر استفاده میکند. شما در اینجا میخواهید چه کار کنید؟ اگر همهی سیاستمداران و مستکبران و قلدران و صاحباختیاران دنیا میآمدند در مقابل کتاب مقدّس خودشان قسم جلاله میخوردند که از هنر استفاده نکنند، میشد آدم نسبتاً خیال راحتی پیدا کند و بگوید بسیار خوب، الحمدللَّه، هنر خلاص شد؛ اما آنها از هنر استفاده میکنند. شما میخواهید چه کار کنید؟ آیا شما میخواهید در مقابله با مطامعی که آنها به وسیله هنر به آن میرسند، از این ابزار بهره نبرید؟ این خردمندانه است؟ نه؛ این خردمندانه نیست. شما این را بدانید که تا این تاریخ، هیچ حکومتی مثل حکومت فعلی ایران، در این سرزمین نبوده که به رأی و خواست و عاطفه مردم متّکی باشد؛ من این را به طور یقینی میگویم و آن را ثابت میکنم. البته حکومتهایی بودهاند که ستایشکننده داشتهاند؛ اما ستایش کردن، یک حرف است؛ ایمان و باور و عاطفه مردمِ در اختیار یک حکومت بودن، یک حرف دیگر است. این متعلق به جمهوری اسلامی است؛ این به برکت انقلاب و تکیه به مردم است. الان نیز همینطور است؛ این را بنده با افتخارِ تمام عرض میکنم. در اینجا اقبال مردم، با فرعونیّت و احساس خودبرتربینىِ زمامداران همراه نشده است. بنده که الان با شما حرف میزنم، یک سر سوزن در خودم احساس کبریایی ندارم - الحمدللَّه ربّ العالمین - سایر مسؤولان کشور هم اینگونهاند؛ رئیس جمهور هم ندارد، رئیس مجلس هم ندارد، رئیس قوّه قضایّیه هم ندارد؛ اصلاً و ابداً چنین چیزی وجود ندارد. مسؤولان ما میدانند که امانت خدا در دست آنهاست؛ امروز چند صباحی وجود دارد، اما فردا نیست. مسؤولان برعهده خودشان وظایفی قائلند؛ این مربوط به این کشور است. این نظامی که مردمی و متواضع و در خدمت اهداف مردم است، یک گناه بزرگ و نابخشودنی دارد و آن این است که تسلیم خواستهایی که تأمینکننده منافع قدرتهای بزرگ در این منطقه است، نمیشود. اینکه میگویم تسلیم منافع آنها نمیشود، حرفی است که آنها بصراحت آن را میگویند. شما میبینید که امریکا مثلاً در خلیج فارس یا در فلان نقطه، نیرو مستقر میکند. اگر گفته شود چرا این کار را میکنی؟ میگوید منافع من در گرو این کار است! یعنی منافع او با چند هزار کیلومتر فاصله باید در خلیج فارس تأمین شود؛ ولو منافع کشوری که در همین منطقه زندگی میکند، تأمین نشود! اینها در هر کشوری هر اقدامی میکنند، به خاطر این است که آن منافعِ فرامرزی باید تأمین شود. جرم جمهوری اسلامی این است که برخلاف همه کشورهای دنیا، زیر بار این منافع نمیرود و آنها را تأمین نمیکند. میگوید میخواهم منافع خودم را تأمین کنم؛ به منافع شما هم کاری ندارم. اینکه گفته میشود جمهوری اسلامی سرِ جنگ دارد، اینطور نیست؛ امریکا با ما وضع قابل جنگی ندارد؛ ما یک طور دیگریم، آنها یک طور دیگرند. ما بنای جنگیدن با امریکا را نداشتیم؛ هیچ وقت هم چنین چیزی را نگفتیم؛ ولی ما بنای تسلیم شدن نداریم و میگوییم با هیچ قیمتی در مقابل شما تسلیم نمیشویم. این جرم جمهوری اسلامی است. در زمینه مسائل گوناگون و قضیه فلسطین و غیره نیز همینطور است. به جرم تسلیم نشدنِ یک ملت در مقابل تمایل مستکبرانه قدرتهای جهانی، این ملت محکوم میشود که با همه ابزارها - از جمله ابزار هنری - با او بهشدّت مبارزه شود. همانگونه که عرض کردم، سازمان سیا بخش هنری دارد و فیلمهایی که بعد از انقلاب علیه ما و علیه شیعه و اسلام درست کردند، بسیار زیاد است. شما که یک فیلمساز و سینماگر و بازیگر سینما و تئاتر و موسیقیدان و آهنگساز ایرانی هستید و این واقعیّت و مظلومیت را ادراک میکنید، تکلیفتان چیست؟ آیا هیچ تکلیف مردمی وجود ندارد؟ من شنیدهام که در قضایای جنگ جهانی در روسیه، شورِ علیاف - آهنگ معروفی است که البته من نه آهنگش را شنیدهام، نه درست میدانم چیست؛ آقایان میدانند - در تهییج مردم برای وارد شدن به میدان جنگ، بیشترین تأثیر را داشت؛ یعنی در خدمت اهداف مردمی قرار گرفت. به طور طبیعی این توقّع از هنرمندِ هر کشوری وجود دارد؛ بنابراین چطور میتواند نسبت به این قضیه بیتفاوت بماند؛ در حالی که دشمن از ابزار هنر استفاده میکند؟ این نکته را هم به شما بگویم؛ این حرفهایی که گاهی آدم میشنود که در دنیا ما را به خشونتطلبی متّهم میکنند، حرفهایی نیست که آدمهای هوشمند و زیرک آن را بپذیرند یا بر زبان جاری کنند. برای از رو بردن یک ملت، بهترین راه این است که با انبوه تبلیغات متراکم او را از میدان خارج کنند؛ دائماً او را متهم کنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ این یک شیوه شناخته شده است. ما را به خشونت متهم میکنند. چه کسانی این کار را میکنند؟ یکی، دو سال پیش، یکی از رؤسای کشورهای اروپایی به اینجا آمده بود. میدانید که در دیدارهای بینالمللىِ سطوح بالا، بسیاری از حرفها، کلیّات و نوعاً تعارفآمیز و ایدهپراکنی است. او راجع به صلح صحبت کرد که بله، ما طرفدار صلح هستیم. من خارج از پروتکلهای معمولىِ اینگونه ملاقاتها، حالت طلبگی به خودم گرفتم و گفتم شما اروپاییها جنگ را به راه میاندازید، خودتان هم دم از صلح میزنید! بزرگترین جنگهای تاریخ بشر را شما اروپاییها به راه انداختید و آن همه آدم کشته شدند. ما که این طرف دنیا بودیم، باد جنگِ شما این همه به ما خسارت وارد کرد؛ حالا هم آمدهاید و دم از صلح میزنید! «خود گویی و خود خندی، خود مرد هنرمندی». گفتم ما مشکلی به نام جنگ نداریم. هیچکدام از کشورهای اسلامی، طالب جنگ نیستند. شما از جنگ حرف میزنید، خودتان هم میآیید شعار صلح میدهید! آنها این همه سلاح تولید میکنند و به همه دنیا میدهند. بنابراین حقیقت قضیه این است که خود آنها بیشترین خشونت را مرتکب میشوند. از تروریسم صحبت میکنند؛ ولی مرادشان این است که چرا جمهوری اسلامی از مبارزان فلسطینی که از وطن خودشان دفاع میکنند، حمایت میکند. از نظر رسانههای جهانی، حمایت از تروریسم، یعنی حمایت از مبارزان فلسطینی! خراب کردن خانه فلسطینی روی سرش توسط تانک اسرائیلی و کشتن بچه چند ماهه، تروریسم نیست؛ اما وقتی نظامىِ خشنِ جنایتکاری در حادثهای کشته میشود، در مطبوعاتِ خودشان عکس زنش را جدا، عکس بچهاش را جدا - در حال گریه کردن و شیون زدن - و عکس خاکسپاریاش را جدا منتشر میکنند؛ برای اینکه نشان دهند این طرف خشونت میورزد! اینها کارهای تبلیغاتیای است که میکنند. غرض این است که به هنر و سیاست باید قدری عمیقتر نگاه کنیم؛ نمیشود سادهاندیشی کرد. امیدوارم که ارزش هنر در همان جایگاه حقیقی خودش، اوّل مورد توجّه اهل هنر قرار گیرد و آنها به ارزش محموله باارزشی که در وجودشان است، توجّه کنند و آن را احترام نمایند. احترام کردنش هم به این است که آن را در جای شایستهای خرج کنند. امام سجاد (علیهالسّلام) در حدیثی میفرمایند: جان و وجود انسانىِ تو ارزشمندترین چیزهاست؛ هیچ چیزی جز بهشت موعود خدا نمیتواند بهای این جان قرار گیرد؛ این را بهغیر بهشت خدا ندهید.(1) هنر، بخشی از آن فاخرترین و ارزشمندترین قسمتهای جان انسانی است؛ باید برای این ارزش قائل شد و آن را برای خدا خرج کرد. البته وقتی میگوییم برای خدا خرج کنید، فوراً ذهن به طرف همان حالت قشریگری و ریاکاری نرود. مسأله اقتصاد در هنر، مسأله مهمی است؛ نکتهای است که به دستگاههای اجرایی مربوط میشود و من بخصوص تکیه میکنم بر اینکه دوستان وزارت ارشاد به آن توجّه کنند. راست میگویند - هم فیلمسازها، هم بقیه بخشهای هنری - علاوه بر اینکه وضع خود هنرمندان از لحاظ زندگی، چندان ممتاز نیست و در خیلی جاها در حدّ قابل قبولی نیست؛ کسانی هم که در رشتههای هنری سرمایهگذاری میکنند، غالباً وقتی به چیزهایی پایبند هستند، نمیتوانند بازده مالی داشته باشند. یقیناً باید به اینها کمک شود؛ اگر کمک نشد، به سمت هر چیزی که بتواند پول را به سمت آنها بیاورد و آنها را تأمین کند - به قول اصحاب سینما، «گیشهگرایی» - میروند، که طبعاً این هم در همه وقت چیز خوبی نیست. گرایش به مسائل جنسی و شهوانی و امثال اینها در سینما، یک مقدار عاملش همین است. میخواهند فیلم جاذبه پیدا کند، لذا یک مشت افرادِ بخصوصی را جمع میکنند. متأسّفانه این عیب بزرگی است که در بسیاری از فیلمهای ما دیده میشود. آن نمونههایی که دوستان گفتند، اصلاً قابل قبول نیست؛ کاملاً مردود است. البته این چند فیلمی که آقایان به آن اشاره کردند، من هیچکدام را ندیدهام. بحثِ سانسور نیست؛ بحثِ این است که ما نباید به ذهن و دل جوان چیزی را بدهیم که او را به سمت گناه و فساد میلغزاند. این غیر از آزاد گذاشتن فکر برای انتخاب در مسألهای است. شما میدانید که مسائل احساساتی به کسی فرصت انتخاب نمیدهد؛ انسان را به سمتی میکشاند، بدون اینکه قدرت انتخاب داشته باشد. اینها را من نمیپسندم. انسان در بسیاری از فیلمها و کارهای نمایشی مشاهده میکند که برای جلوه دادن به کار، از جاذبههای جنسی استفاده میکنند؛ در موسیقی یکطور دیگر؛ در بعضی از هنرهای دیگر، طور دیگر. باید بهگونهای باشد که هنرمند بتواند آزادانه هنر خودش را بدون این اجباری که گفتم - اجبار به سمت مشتری طلبی - عرضه کند تا هنر، صحیح و کامل از آب درآید. امیدواریم که انشاءاللَّه، هم من و هم همه مسؤولان و هم شما هنرمندان عزیزی که در اینجا تشریف دارید، مشمول هدایت و رحمت الهی باشیم و دست کمک خداوند ما را پشتیبانی و یاری کند. من دوباره از شما دوستان عزیز و برادران و خواهرانی که زحمت کشیدید و به اینجا آمدید، تشکّر میکنم. این فرصت مغتنم را به من دادید که از نزدیک با شما مواجه شوم و اگرچه محدود و کم، اما از نظرات برخی از شما استفاده کنم. من احترام و ستایش خودم را نسبت به کسانی که در عرصه هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهّدانه بذلُ تلاش و همّت میکنند، عرض میکنم و از آنها تشکّر میکنم و همچنین از کسانی که کارهای درخشان و باارزشی ارائه کردهاند - چه پیشکسوتهای باارزش ما، چه جوانان نوبالیده ما - سپاسگزارم. انشاءاللَّه همه شما موفّق و مؤیّد باشید. از برادران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم که این فرصت را تدارک کردند، صمیمانه متشکّرم. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) بحارالانوار، ج 1، 144
برچسبها: آرمانخواهی؛ سیاسیبازی و سیاسیکاری؛ خودی و غیرخودی؛ منافع ملی؛ دستاوردهای انقلاب اسلامی؛ هویت ملی؛ احساس مسئولیت؛ ارزشهای انقلاب اسلامی؛ هنر انقلابی؛ قدرت تحلیل سیاسی؛ شخصیت ملی؛
در این
رابطه بخوانید :
جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|