[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
[یکی از دغدغههای همیشگی متفکرین اسلامی چگونگی ترویج اسلام و ارائه یک الگو از جامعه اسلامی است] گرایش روزافزون به اسلام در مقطع فعلی نشان دهنده عظمت ایستادگی ملت فلسطین و مردم غزه است. عامل اصلی عظمت و شکوه مقاومت، مردم غزه و ساکنان ساحل غربی هستند و امیدواریم ملت فلسطین و نیروهای مقاومت مشمول کمک و حمایت و بشارتهای الهی باشند. بیانات در دیدار مردمی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم در سالروز عید غدیر1403/04/05 مقام امامت برای پیغمبران، از مقام رسالت بالاتر است. معنای رسالت پیغمبر این است که پیام الهی را به مردم میرساند، امّا معنای امامت پیغمبر این است که این رسالت را در دل مردم، در اندیشهی مردم و در عمل و کارکرد مردم اجرا میکند؛ این معنای امامت است. لذا شما میبینید خدای متعال به حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، بعد از آنهمه امتحانات سختی که برای آن بزرگوار پیش آمد، در اواخر عمر او میفرماید: وَ اِذِ ابتَلىٰ اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما. خدای متعال بعد از اینهمه حوادث، بعد از اینهمه امتحانات سخت، در آخر عمر به ابراهیم میگوید: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما؛ حالا تو به مقام امامت رسیدی. چطور میگوییم آخر عمر؟ چون بعد ابراهیم میگوید: قالَ وَ مِن ذُرِّیَّتی؟ «آیا در ذرّیّهی من هم این امامت وجود دارد؟» که خدای متعال به او جواب میدهد. خب ذرّیّهی ابراهیم مربوط به پیرمردی ابراهیم است دیگر. حضرت ابراهیم (علیه السّلام) در سنین پیری ــ شاید در نودسالگی یا بالاتر ــ صاحب دو فرزند شد؛ قرآن میگوید «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الکِبَرِ اِسماعیلَ وَ اِسحاق»؛ معنای امامت این است. این امامت را پیغمبر اکرم به دستور الهی استمرار میدهد، منتها استمرار این امامت باید با حاکمیّت سیاسی همراه باشد؛ لذا اعلام خلافت میکند، اعلام ولایت میکند؛ «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاه». ضمناً بدانید حدیث غدیر را فقط شیعه نقل نکردهاند، [بلکه] متواتر است بین شیعه و سنّی؛ این حدیث را که پیغمبر فرمود «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاه»، همهی یا بسیاری از محدّثین شیعه و سنّی نقل کردهاند. خب وقتی امامت استمرار پیدا کرد، الگوی زیست اسلامی هم استمرار پیدا میکند. وقتی امامت در جامعه حاکمیّت داشته باشد، زیست جامعه شکل اسلامی پیدا میکند، الگوی اسلامی در جامعه تحقّق پیدا میکند. اگر حاکمیّت سیاسی اسلام از دست برود، خسارت بزرگ این است که زیست اسلامی، زیست اجتماعی اسلامی از بین خواهد رفت؛ بزرگترین خسارت این است. این تلاشی که ائمّهی ما (علیهم السّلام) در طول زندگی دویستوپنجاهساله برای حاکمیّت اسلام میکردند، مبارزهای که میکردند، آن کاری که بعدها بعضی از بزرگان شیعه انجام میدادند، آن کاری که امام راحل و ملّت ایران در این برههی از زمان برای ایجاد انقلاب اسلامی انجام دادند، همه برای همین است که امامت متّکی بشود به حاکمیّت سیاسی، و این منتهی بشود به اینکه «زیست اسلامی» در جامعه گسترش پیدا کند «زیست اسلامی» یعنی چه؟ معنای چگونگی زندگی اجتماعی اسلامی چیست؟ این را در قرآن و در نهجالبلاغه و در روایات میشود پیدا کرد. در این الگو، «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» وجود دارد، یعنی «عدالت»؛ در این الگو «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» وجود دارد، یعنی «مرزبندی با دشمن»؛ در این الگو «رُحَماءُ بَینَهُم» وجود دارد، یعنی «مهربانی مؤمنین و مردم با یکدیگر»؛ اینها خطوط اصلی است؛ ما از هر کدام از اینها که غفلت کرده باشیم و غفلت بکنیم و زمین بماند، نقصی در الگوی زیست اسلامی به وجود میآید. در این الگو «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم» هست؛ یعنی حاکم جامعه رنج مردم را با وجود خود، با همهی دل خود درک میکند، احساس میکند. قرآن میگوید «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم»؛ شما سختی میکشید، پیغمبر رنج میبرد. این از طرف حاکم نسبت به مردم. از طرف مردم هم «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»؛ مردم هم همراهی میکنند، اطاعت میکنند، کمک میکنند، دنبالهروی میکنند. از این قبیل خطوط روشن برای تبیین زیست اسلامی هزار مورد یا شاید هزاران مورد در قرآن و در نهجالبلاغه و در صحیفهی سجّادیّه و در روایات فراوان وجود دارد و میشود پیدا کرد. این معنای غدیر. غدیر در واقع برای ادامهی تاریخ اسلام سوغاتِ زیست اسلامی را ارائه میدهد؛ حالا اینها که بعد در [مورد] قضیّهی غدیر چه اتّفاقی افتاد، بحثهای دیگری است. معنای غدیر استمرار حاکمیّت الهی و اسلامی است برای اینکه این حاکمیّت بتواند آن الگوی برجسته و پیشرفتهی زیست اسلامی را به وسیلهی امامت استمرار ببخشد؛ این معنای غدیر است؛ این برای شیعه و سنّی دیگر فرقی ندارد؛ همهی فِرَق اسلامی از این بهره میبرند. بیانات در دیدار اعضای هیئت علمی پنجمین کنگره جهانی حضرت رضا علیهالسلام1403/02/19 مسئلهی سیاست [ائمه مهم] است؛ این همان چیزی است که بنده در آن [بررسی] سالهای زندگی ائمّه، عمدتاً این را دنبال میکردم که ائمّه چه کار میکردند و چه کار میخواستند بکنند. بخش سیاست، بخش خیلی مهمّی است. سیاست ائمّه چه بود؟ اینکه امام با همهی آن مقامات، با همهی آن مرتبتِ الهی که دارد و امانت الهی که دستش هست، اکتفا کند به اینکه مثلاً یک مقدار احکام بگوید و یک مقدار اخلاق بگوید و مانند اینها، این به نظر اصلاً برای انسان وقتی که درست توجّه کند قابل فهم نیست؛ آنها هدفهای بزرگی داشتند. هدف عمدهی آنها هم ایجاد جامعهی اسلامی [بوده]؛ که ایجاد جامعهی اسلامی بدون ایجاد حاکمیّت اسلامی امکانپذیر نیست؛ پس دنبال حاکمیّت اسلامی بودند. یک بُعد مهمّ امامت این است؛ امامت یعنی ریاست دین و دنیا، ریاست مادّه و معنا. خب مادّهاش عبارت است از همین سیاست و ادارهی کشور و ادارهی حکومت. و همهی ائمّه دنبال این بودهاند؛ یعنی بدون استثنا همهی ائمّه دنبال این بودهاند؛ منتها با شیوههای مختلف، در فصول مختلف، با روشها و اهداف کوتاهمدّت مختلف؛ [امّا] هدف بلندمدّت یکی بود. بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام1402/10/13 هنر مدّاحی و موجودیّتی به نام «هیئت» ــ که محورِ هیئت مدّاح و واعظ است؛ واعظ در کنار مدّاح ــ جزو مهمترین بخشهای قدرت نرم جامعهی اسلامی است. قدرت نرم از قدرت سخت نافذتر و مؤثّرتر است. خطبههای نماز عید فطر1402/02/02 از خصوصیّات ماه مبارک رمضان، تقویت ارادهها است. یک خاصیّت بزرگ و مهمّ روزه این است که ارادهی شما را تقویت میکند. اراده یک ابزاری است که خدای متعال در وجود آحاد انسانها قرار داده است برای حرکت، برای پیشرفت؛ این نیرو که در ماه رمضان تقویت شده و توانایی بیشتری پیدا کرده است، بعد از ماه رمضان باید در راه رضای الهی، در راه پیشرفت، در جهتی که پروردگار متعال برای آحاد بشر معیّن کرده است به کار بیفتد؛ و جامعهی اسلامی، متضمّن تقویت این راه و هموار کردن این راه و آسان کردن حرکت در این راه است. مسئولان کشور از این امکان استفاده کنند؛ با این تقویت اراده است که میتوان گرهها را باز کرد و مشکلات بزرگ کشور را برطرف کرد؛ با ارادهی قوی، با آن ابزار مهمّی که خدای متعال در اختیار آنها قرار داده است. بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی1402/01/01 یکی از مهمترین نقاط قوّت ملّت ایران و جامعهی اسلامی ما این است که بنیهی درونی جامعهی اسلامی ما قوی و مستحکم است؛ روی این فکر کنید؛ این خیلی مهم است؛ استحکام بنیهی درونی نظام اسلامی و ملّت ایران... این استحکام بنیهی نظام اسلامی، این قوّت بنیهی نظام اسلامی، استحکام درونی نظام اسلامی و ملّت ایران، ناشی از ایمان است. مردم ایران مردم مؤمنی هستند؛ حتّی آن کسانی که ممکن است به چشم به نظر برسد که به بعضی از احکام اسلامی پایبندی درستی ندارند، ایمان قلبیشان خوب است؛ به خدا ایمان دارند، به دین ایمان دارند، به قرآن ایمان دارند، به ائمّهی هدیٰ ایمان دارند؛ مردم باایمانی هستند. ملّت ایران باایمان است، با عزّت نفس است، با اعتماد به نفس است؛ اینها موجب شده است که ساخت درونی ملّت ایران و نظام اسلامی استحکام پیدا کند. بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه1401/04/07 یک رکن اساسی کشور قوهی قضائیّه است؛ نه فقط در کشور ما، [بلکه در] همه جا. موفّقیّتها و ناکامیهای شما هر دو محکوم به احکام سنّتهای الهی است، و در کلّ کشور هم تأثیر میگذارد. این آیهی شریفهی سورهی حج تکلیف همهی ماها را روشن کرده: اَلَّذینَ اِن مَکَّنّاهُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ اَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر. اَقامُوا الصَّلوة، یعنی اقامهی نماز؛ این اشاره است به اینکه حکومت الهی و اسلامی باید تعبّد را و توجّه به خدا را و توجّه به معنویّت را گسترش بدهد. اقامهی صلات به این منظور است؛ باید روح تعبّد در جمهوری اسلامی گسترش پیدا کند. وَآتَوُا الزَّکوة، یعنی زکات بدهند؛ زکات هم معلوم است چیست، لکن اشارهای و نکتهای که در این «آتَوُا الزَّکَوة»ها یا «آتُوا الزَّکَوة»های متفرّقه در قرآن هست، این است که در جامعهی اسلامی بایستی عدالت در توزیع، مورد نظر باشد؛ این [جور] است. «وَ اَمَروا بِالمَعرُوف» امر به معروف. حالا در صلات و زکات و مانند اینها بالاخره یک کارهایی شده، [امّا در] «اَمَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَر» عقبیم. معروف چیست؟ عدالت، انصاف، برادری، ارزشهای اسلامی؛ اینها معروف است؛ باید امر به معروف بکنیم. در قانون اساسی ما هم جزو وظایف، در اصل هشتم همین مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر هست. نَهَوا عَنِ المُنکَر؛ از منکر هم نهی [کنید]؛ منکر چیست؟ ظلم است، فساد است، تبعیض است، بیانصافی است، عدم اطاعت الهی است؛ اینها ظلم است، اینها منکر است؛ از اینها باید نهی بشود؛ یعنی اینها [جزو] وظایف است. امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز، مثل زکات جزو وظایف است. و حالا طبق یک روایتی امر به معروف از همهی این احکام الهی حتّی از جهاد هم بالاتر است. حالا نمیخواهیم وارد این جزئیّات بشویم. به هر حال این یک وظیفهای است که جزو وظایف قوّهی قضائیّه هم هست و اگر چنانچه عمل نکردیم، ضربه خواهیم خورد. بیانات در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی1400/11/28 با همین حرکت تداوم انقلاب و استمرار انقلاب، امروز بحمدالله انقلاب، هم زنده است، هم زاینده و تولیدکننده است. اینکه شما میبینید جبههی استکبار این جور در مقابل انقلاب و در مقابل ملّت انقلابی ایران میایستد و این جور دشمنی میکند، به خاطر این است که انقلاب زنده است. اگر انقلاب نبود، اینها داعی نداشتند این قدر خباثت و ملعنت به خرج بدهند در مقابل ملّت ایران. حالا «زنده بودن انقلاب» یعنی چه؟ یعنی دلبستگی نسلهای جدید کشور به آرمانهای انقلاب. امروز مردم دلبستهی همان آرمانهایی هستند که انقلاب مطرح کرد؛ یعنی استقلال ملّی، عزّت ملّی، رفاه ملّی، عدالت اجتماعی، تحقّق جامعهی اسلامی و در نهایت، همان طور که عرض کردیم، ایجاد تمدّن نوین اسلامی؛ اینها هدفهای بزرگ انقلاب است. مردم ما امروز به این هدفها دلبستهاند، علاقهمندند؛ کاری از دستشان بربیاید -هر کسی بتواند کاری انجام بدهد- واقعاً انجام میدهند؛ یعنی یک اکثریّت عظیمی از کشور این [دلبستگی] را دارند. حالا افرادی هم ممکن است گوشهکنار وجود داشته باشند که یک مقداری کُند باشند در حرکت یا در حرکت داخل نشوند، لکن ملّت ایران عموماً دلبستهی به این آرمانها است. ملّت دلبسته است، انقلاب زنده است و دلیل زنده بودن انقلاب هم یکی همین دشمنی جبههی استکبار است که به خاطر ایستادگی نظام بر سر این هدفها است. بیانات در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی1400/11/28 «هدفهای انقلاب» که گفتیم، یعنی چه؟ یعنی پیشرفت کشور، عدالت اجتماعی در کشور، اقتدار کشور، تشکیل جامعهی اسلامی در کشور و در نهایت رسیدن به تمدّن نوین اسلامی و تمدّن بزرگ اسلامی؛ هدفهای انقلاب اینها است. باید دید برای رسیدن به این هدفها، برای رسیدن به عدالت اجتماعی، برای رسیدن به پیشرفت واقعی کشور -نه پیشرفتهای پوشالی و ادّعایی؛ پیشرفتهای همهجانبه، مادّی و معنوی- و برای رسیدن به جامعهی اسلامی که احکام اسلام به معنای واقعی در آن پیاده بشود و مردم بهرهمند بشوند از تحقّق این احکام و در نهایت برای رسیدن به تمدّن نوین اسلامی، چه کارهایی لازم است، آن کارها را در حدّ توانمان [انجام بدهیم]؛ هر کسی در حدّ توان خودش؛ بنده یک جور، آن مسئول یک جور، آن دانشجو یک جور و امثال اینها که حالا عرض خواهیم کرد. پیام به مناسبت فرارسیدن ایام حج1400/04/28 حج، عبادتی پُر رمز و راز است. ساخت و ترکیب زیبای حرکت و سکون در آن، سازندهی هویّت فرد مسلمان و جامعهی مسلمان و نمایشدهندهی زیباییهای آن در چشم جهانیان است. از سویی دلهای آحاد بندگان را با ذکر و خشوع و تضرّع، عروج معنوی میبخشد و به خدا نزدیک میکند، و از سویی با پوشش و پویش یکسان و حرکات هماهنگ، برادران را که از چهارگوشهی جهان گِرد آمدهاند، به یکدیگر پیوند میدهد، و از سویی برترین نماد امّت اسلامی را با همهی مناسک پُرمعنی و رازآلودش در برابر چشم جهانیان میگذارد و عزم و عظمت امّت را به رخ بدخواهان میکِشد. پیام به مناسبت فرارسیدن ایام حج1400/04/28 حج، عبادتی پُر رمز و راز است. ساخت و ترکیب زیبای حرکت و سکون در آن، سازندهی هویّت فرد مسلمان و جامعهی مسلمان و نمایشدهندهی زیباییهای آن در چشم جهانیان است. از سویی دلهای آحاد بندگان را با ذکر و خشوع و تضرّع، عروج معنوی میبخشد و به خدا نزدیک میکند، و از سویی با پوشش و پویش یکسان و حرکات هماهنگ، برادران را که از چهارگوشهی جهان گِرد آمدهاند، به یکدیگر پیوند میدهد، و از سویی برترین نماد امّت اسلامی را با همهی مناسک پُرمعنی و رازآلودش در برابر چشم جهانیان میگذارد و عزم و عظمت امّت را به رخ بدخواهان میکِشد. سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سیودومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1400/03/14 که حضور مردم، یک حضور قطعی در باب حکومت اسلامی است- از مسئولیّت انسانها فهمیده میشود. در قرآن کریم و در روایاتِ ما دربارهی مسئولیّت مردم نسبت به سرنوشت جامعه مطالب روشن و فراوانی هست: کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه،(۶) یعنی همهی آحاد جامعه مسئولند نسبت به وضع جامعه. مَن اَصبَحَ لا یَهتَمُّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم؛(۷) امور مسلمین یعنی همین امور جامعهی اسلامی که همهی امور را شامل میشود. یا در این خطبهی معروف صفّین، که مطالب زیادی در باب حکومت در این خطبه وجود دارد، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) یک عبارتی دارند که به نظر من خیلی مهم است: وَ لَکِن مِن واجِبِ حُقوقِ اللَهِ سُبحانَهُ عَلَى عِبادِهِ النَّصیحَةُ بِمَبلَغِ جُهدِهِم وَ التَّعاوُنُ عَلَى اِقامَةِ الحَقِّ بَینَهُم؛(۸) جزو مهمترین و لازمترین حقوق پروردگار این است که: اَلتَّعاوُنُ عَلىٰ اِقامَةِ الحَقِّ بَینَهُم؛ باید همکاری کنند تا حق در جامعه اقامه بشود، بر پا بشود؛ یعنی این مسئولیّت مردم است دیگر؛ مردم مسئولند، بایستی کمک کنند که در کشور، حکومت حق بر پا بشود، حکومت خدا بر پا شود. بیانات در ارتباط تصویری با نمایندگان تشکلهای دانشجویی1400/02/21 صِرف تغییر یک ارزش محسوب نمیشود؛ تغییر به سمت بهتر شدن ارزش است، تحوّل به سمت سطحِ بالا رفتن ارزش است وَالّا مطلق تحوّل نه. پس بنابراین بایستی احسنالحال را پیدا کرد. احسنالحال به نظر ما همان تقویت خطوط اصلی انقلاب و روان شدن حرکت به سمت آرمانها است؛ یعنی آرمانهای انقلاب مثل عدالت، مثل استقلال، مثل اسلامی شدن جامعه، اینها آرمانهای بزرگ و اساسی است؛ باید حرکت به سمت این آرمانها آسان بشود و روان بشود. الان ما دشواریهای زیادی در این زمینه داریم، احتیاج به یک حرکت تحوّلی وجود دارد. ... بعضی از آرمانها، آرمانهای کلان نظام جمهوری اسلامیاند، آرمانهای بلندمدّت و میانمدّت هستند و البتّه آرمانهای اساسی هستند که باید به آنها توجّه کرد؛ مثل تشکیل جامعهی اسلامی یا استقرار عدالت اجتماعی یا مسئلهی استقلال، مسئلهی آزادی و مانند اینها؛ اینها آن آرمانهای اساسی است. بعضی از این آرمانها در سطوح خُردتری هستند و در واقع اجزای تشکیل آن آرمانهای سطح بالا محسوب میشوند؛ مثل مثلاً فرض کنید پیشرفت علمی؛ یک آرمان است -یکی از آرمانهای ما قطعاً پیشرفت علمی است- منتها جزئی از مجموعهای است که جامعهی اسلامی را تشکیل خواهد داد یا استقلال ما را مثلاً تشکیل خواهد داد. بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید مبعث1399/12/21 در داخل کشور، یک گروهی از این روشنفکرنماها -البتّه سالها پیش؛ که اخیراً هم گاهی تکرار میشود- عنوان دگراندیش را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دادند. من در یک سخنرانی گفتم که برای ما دگراندیش مسئلهای نیست؛(۲۱) اندیشهی شما دیگر است، خب دیگر باشد، چه اشکال دارد؟ ما با اندیشهی شما کاری نداریم [لکن] دشمنی نباید بکنید. قرآن روی دشمن و دشمنی کردن تکیه میکند. در سورهی ممتحنه میفرماید: یٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیٰاءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّة؛(۲۲) با کسانی که دشمن من و دشمن شما هستند -هم دشمن خدایند، هم دشمن جامعهی اسلامیاند- دوستی نکنید، آنها را همراه خودتان و همپیمان خودتان نگیرید. یا آن آیهی معروف «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیل» که در سورهی انفال است، بعد دارد که «تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّکُم»؛(۲۳) این قوّت ایجاد کردن، اقتدار ایجاد کردن، سلاح تولید کردن و خود را قدرتمند کردن، برای این است که «تُرهِبونَ بِهٖ عَدُوَّ الله»، دشمن را بترسانید؛ بحث غیر دشمن نیست. بیانات در ارتباط تصویری با مداحان1399/11/15 امام حسن مجتبیٰ (سلام الله علیه) میگوید شب جمعه تا صبح مادرم بیدار بود، عبادت میکرد، هر وقت صدای او را شنیدم، دیدم برای دیگران دارد دعا میکند؛ صبح گفتم مادر! برای دیگران دعا کردی، برای خودت دعا نکردی؛ فرمود پسرم! اَلجارَ ثُمَّ الدَّار؛(۲) این درس است. در قضیّهی [نزول سورهی] هلاَتیٰ [آمده است که] «اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ الله»؛(۳) من این را به عنوان یک درس برای امّت اسلامی، برای جامعهی اسلامی، برای جمهوری اسلامی تلّقی میکنم که کار با اخلاص انجام بگیرد. بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام صادق(ع)1399/08/13 این نمایش زشتی که در پاریس نشان داده شد،خیلی قابل توجّه و قابل دقّت است. یک نفر کاریکاتوریست، یک غلطی کرده، یک دشنامی به پیامبر به زبان کاریکاتور داده؛ این صرفاً این نیست که حالا یک هنرمندی دچار انحراف و فساد شده و یک غلطی انجام داده؛ فقط این نیست؛ پشت سر این حادثه دستهایی وجود دارد. دلیلش چیست؟ دلیلش همین است که ناگهان میبینیم در دفاع از این کارِ معمولیِ هنری، یک رئیسجمهور یا مثلاً فرض کنید یک دولت میایستد، بعضی دولتهای دیگر هم از او حمایت میکنند؛ پیدا است که تشکیلاتی پشت سر این قضیّه است؛ ... البتّه امّت اسلامی امروز سرشار از خشم و اعتراض است؛ این نشاندهندهی زنده بودن جوامع اسلامی است؛ این جای خرسندی است. در شرق و غربِ دنیای اسلام، مردم و مسئولین و بسیاری از سیاستمداران اسلامی -البتّه بعضی در اینجا هم حقارت خودشان را نشان دادند،- امّا اغلب در اینجا از هویّت اسلامی و از شخصیّت معظّم پیامبر مکرّم اسلام دفاع کردند و خشم و اعتراض خودشان را نشان دادند؛ این نشاندهندهی زنده بودن ملّتها است. منتها یک عبرتی در این ماجرا وجود دارد که این قابل توجّه است؛ این هم از جملهی چیزهایی است که بایستی مورد توجّه کسانی باشد که به مسائل سیاسی دنیا ارتباط دارند و کار میکنند. اینجا دولت فرانسه میآید ربط میدهد این قضیّه را به حقوق بشر و آزادی و این حرفها؛ عبرت ماجرا اینجا است. بیانات در ارتباط تصویری با رؤسا و مدیران آموزش و پرورش1399/06/11 ما میخواهیم خروجی این دستگاه عظیم، این ماشین بزرگ، یک خروجیای باشد منطبق بر تفکّر اسلامی.خب حالا آن انسان مطلوب جامعهی اسلامی و انقلاب اسلامی و نظام اسلامی چه خصوصیّاتی دارد؟ در این مورد هم البتّه خیلی صحبت شده -همه صحبت کردهاند، بنده هم مطالبی همیشه عرض کردهام، دیگران هم گفتهاند- امّا حالا اگر بخواهیم به طور خلاصه در چند جمله که متناسب با آموزش و پرورش هم هست، آن انسان طراز اسلامیای را که توقّع هست آموزش و پرورش او را تربیت کند معرّفی کنیم، این جور تعریف میکنیم که انسانی باشد با این خصوصیّات: اوّلاً مؤمن باشد؛ ایمان اوّلین شرط است. ثانیاً خردمند باشد؛ یعنی عقل را به کار بگیرد. «لَعَلَّکُم تَعقِلون»(۲) در قرآن ببینید چقدر هست! ثالثاً اندیشمند باشد؛ یعنی فکر کند. عقل فقط برای پیدا کردنِ راههای عملیِ زندگی نیست؛ عمده برای فکر کردن و اندیشیدن است، که این از دانشمند شدن مهمتر است. اگر بخواهیم دانشمندان خوبی داشته باشیم، باید اندیشمندان خوبی داشته باشیم. بعد، دانشمند شدن و کسب علم؛ این هم یک خصوصیّت است. مجاهد و اهل عمل باشد؛ یعنی نشستن و حرف زدن و صرفاً فکر کردن و حرّافی کردن کافی نیست، باید اهل عمل باشد که حالا در این زمینه هم بحثهای زیادی وجود دارد. عمل هم عمل مجاهدانه و پیگیر [است]؛ همان [عملی] که در عرف شرع مقدّس اسلام «جهاد» گفته میشود که آن وقت این جهاد در اینجا جهاد فیسبیلالله است، جهادِ موردِ ترغیبِ شرع است. انسانِ باانصافی دربیاید، [انسانِ] بانظمی دربیاید، متخلّق به اخلاق اسلامی دربیاید؛ اینها خصوصیّات انسانی است که ما توقّع داریم در آموزشی که شما میدهید و پرورشی که شما میکنید، یک چنین انسانی به وجود بیاید. بیانات در ارتباط تصویری با جلسه هیئت دولت1399/06/02 شما میبینید دشمن در حال طرّاحی بر ضدّ شما است؛ به طور دائم، دشمنان دارند علیه شما طرّاحی میکنند؛ واقعاً به طور دائم؛ انسان میبیند طرّاحیهای اینها را. حالا بعضی اوقات آنها خیال میکنند طرّاحیشان نامشهود است، امّا واقعاً مشهود است، انسان میفهمد که چه کار دارند میکنند. خب در مقابل طرّاحی آنها، شما هم باید طرّاحی کنید؛ نه باید بیعمل بمانید و ساکت بمانید، نه باید تسلیم بشوید؛ چون او مرتّب دارد طرّاحی میکند، ما نباید تسلیم طرّاحی او بشویم. آن وقت در همین خطبه حضرت خطاب به مردم خودشان میفرماید که «تُکادونَ وَ لا تَکیدون»؛ آنها علیه شما دارند طرّاحی میکنند، شما علیه آنها طرّاحی نمیکنید. این نبایستی در جامعهی اسلامی وجود داشته باشد؛ اگر چنانچه آنها کید میکنند با شما، یعنی دارند طرّاحی و نقشهریزی میکنند علیه شما، شما هم باید علیه آنها نقشه بریزید و طرّاحی کنید و کید کنید. پیام به مناسبت فرارسیدن ایام حج1399/05/07 حجّ ابراهیمی، پدیدهی شکوهمند اسلام در برابر این جاهلیّت مدرن است؛ دعوت به اسلام و نمایش نمادین زیست جامعهی اسلامی است. جامعهای که در آن همزیستی مؤمنان، در حرکتی پیوسته بر گرد محور توحید، برترین نشانه است؛ دوری از تنازع و تعارض، دوری از تبعیض و امتیازات اشرافی، دوری از فساد و آلودگی، شرط لازم است؛ رمی شیطان و برائت از مشرکان و آمیختگی با فرودستان و کمک به مستمندان و برافراشتن شعائر اهل ایمان، در شمار وظایف اصلی است؛ و دست یافتن به منافع و مصالح عمومی همراه با یاد خدا و شکر او و بندگی او، هدفهای میانی و نهایی است. این تصویر اجمالی از جامعهی اسلامی در آئینهی حجّ ابراهیمی است؛ و مقایسهی آن با واقعیّت جوامع غربی پر ادّعا، دل هر مسلمان با همّت را لبریز از شوق به تلاش و مبارزه برای رسیدن به چنین جامعهای میسازد. بیانات در ارتباط تصویری با همایش سراسری قوه قضائیه1399/04/07 تحوّل کار بسیار دشواری است. گفتنِ به زبان آسان است که تحوّل ایجاد کنید؛ لکن تحوّل در عمل خیلی کار مشکلی است؛ علّت هم این است که مقاومتهایی در مقابل تحوّل هست. بعضی مقاومتها از روی سوء نیّت نیست؛ بعضیها حال و حوصلهی تغییرات بنیانی را ندارند، بعضیها توانش را ندارند، بعضی هم ممکن است از وضع موجود منتفع باشند و نخواهند این وضع، تغییر پیدا بکند؛ البتّه در بیرون دستگاه قضائی هم شبکهی درهمتنیدهی مجرم و مفسد و مانند اینها هم هست که اینها هم قهراً مخالفند؛ پشت سر همهی اینها هم نگاه دستگاههای دشمن و معاند با نظام جمهوری اسلامی است که اصلاً هر حرکت اصلاحی در هر جای جامعهی اسلامی اتّفاق بیفتد، اینها ناراحت میشوند، مقابله میکنند، جوسازی میکنند. اینها مخالفینند؛ مخالفین هم آرام نمینشینند. شما با قوّت، با روحیه، با شجاعت وارد میدان تحوّل میشوید، آنها هم آرام نمینشینند، آنها هم شروع میکنند به مقابله کردن. جوسازی میکنند؛ گاهی اوقات جوسازیهای رسانهای است، جوسازیهای پیگیر است، در افکار عمومی مردم وسوسه ایجاد میکنند که واقعاً یکی از مواردِ «مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاس»(۳) اینجا است. پیام به مناسبت روز معلم1399/02/12 نظام اسلامی با همین هدف یعنی شکلگیری یک جامعهی دینی عادلانه و آرمانخواه پدید آمد، و طبیعی است که نظام آموزشی کشور نیز نمیتواند هدفی جز هدف کلّی نظام داشته باشد. کودک و نوجوان و جوان در کشور اسلامی میآموزد که استعداد و توان بالقوهی خود را برای ارزشهای متعالی ملی یعنی ارزشهای اسلامی و انقلابی شکوفا کند و به کار گیرد. این آموزش حیاتی و سازوکار تحقق آن، همان کار بزرگ و جهاد مبارکی است که معلمان عهدهدار آن شدهاند. سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران1399/01/03 جامعهی نخستین اسلامی -یعنی آن جامعهای که پیغمبر در مدینه به وجود آورد از چند هزار نفر مردم مدینه؛ مردمی که در مدینه زندگی میکردند، شاید هفت، هشت، ده هزار نفر مثلاً از اوّلی که تشکیل شد بیشتر نبودند- به برکت ارشاد پیغمبر، به برکت احکام پیغمبر و معارفی که پیغمبر هدیه کرده بود، با وجود اینکه در این خلال بعد از پیغمبر یک اشکالات اساسیای هم به وجود آمد امّا در عین حال آن چنان این حرکت، حرکت ریشهدار و مستحکمی بود که روزبهروز به طرف قوّت پیش رفت، روزبهروز قویتر شد. به طوری که -آن طوری که این در تاریخ جزو مسلّمات است- در قرن چهارم هجری، یعنی سیصد سال بعد از بعثت پیغمبر و پس از ظهور جامعهی اسلامی، جامعهی اسلامی از لحاظ سیاسی وسیعترین جامعه در دنیا بود؛ از لحاظ نظامی قویترین ارتش دنیا را داشت؛ از لحاظ دانش و فرهنگ پیشرفتهترین سطح علمی و فرهنگی را داشت در همهی دنیا؛ یعنی سه قرن بعد از بعثت، این جامعهی اسلامی این جور حرکتی کرد که از لحاظ نظامی، از لحاظ سیاسی، از لحاظ علمی و فرهنگی به این رتبه رسید. این تازه مربوط به زمانی است که خلفای ناباب و فاسدی مثل بنیامیّه و بنیعبّاس سرِ کار بودند. اگر چنانچه به جای اینها ائمّهی هدایت سرِ کار میبودند یا کسان منصوبِ آنها سرِ کار میبودند، قطعاً پیشرفتها دهها برابرِ آن چیزی میشد که اتّفاق افتاد. حرکت اسلام این است؛ طبیعت این حرکت، طبیعت پیشرفت کردن و قوی شدن است. بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی1398/11/29 آنچه برای ما مهم است این است که ما، هم خودمان را در خطّ مستقیم الهی، در صراط مستقیم الهی حفظ کنیم، هم نگذاریم حرکتمان کُند بشود؛ این مهم است. حرکت نظام اسلامی و جامعهی اسلامی به سمت اهداف والای اسلامی از دُور نباید بیفتد. الان هم حرکت هست؛ نه اینکه کمبود نیست، نه اینکه بدعملی نیست، نه اینکه سوء مدیریّت نیست؛ چرا، اینها هم هست؛ اگر نبود، حرکت ما بهتر بود، بیشتر بود، جلوتر میرسیدیم، بهتر میرفتیم، گرهها را راحتتر باز میکردیم؛ امّا با اینکه این ضعفها وجود دارد، حرکت وجود دارد. آن چیزی که برای بنده امیدبخش است وجود شما جوانها است. جوانها خودشان را آماده کنند؛ از لحاظ علمی، از لحاظ عملی، از لحاظ تجربی، از لحاظ ایمانی خودشان را آماده کنند؛ فردا مملکت دست شما است، بایستی انشاءالله بتوانید این مملکت را به اوج برسانید و انشاءالله این کار را خواهید کرد. بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام1398/11/26 اگر روز اوّل انقلاب کسانی میگفتند که این جامعهی اسلامی، انقلاب اسلامی، میتواند از لحاظ رتبهی علمی و رتبهی فنّاوری و رتبهی سیاسی و رتبهی نفوذ منطقهای و مانند اینها به اینجا برسد، حتماً هیچ کس باور نمیکرد؛ امّا شده؛ به خاطر اینکه شما به خدا متّکی بودید و کار کردید. البتّه اتّکاء به خدا معلوم است که به معنای بیکاری و بیکارگی نیست. گزیدهای از بیانات در دیدار جمعی از جوانان فعال در عرصه فرهنگی1398/06/08 شماها اگر چنانچه در این راهی که دارید میروید، استقامت کنید، خسته نشوید، این موانع جلوی پای شما مانع حرکت شما نشود، وقتی به یک مانعی برخورد میکنید، از این مانع عبور کنید، [اگر] نشد راهتان را کج کنید، برگردید بروید دنبال راه، اگر این کار را بکنید مطمئن باشید که فردای این کشور آن چیزی خواهد شد که امروز شما آرزویش را دارید؛ یعنی جامعهی اسلامی، دولت اسلامی، حکومت اسلامیِ واقعی، احکام اسلامی؛ این بدون شک خواهد شد. پیام به حجاج بیتالله الحرام1398/05/19 در حج، اکسیر ذکر و عبودیّت که عنصر اصلی در تربیت و پیشرفت و اعتلای فرد و جامعه است، در کنار اجتماع و اتّحاد که نماد امّت واحده است، و همراه با حرکت بر گرد مرکز واحد و در مسیری با هدف مشترک که رمز تلاش و تحرّک امّت بر پایهی توحید است، و با یکسانی آحاد حجگزار و نبود تمایز که نشانهی برداشتن تبعیضها و همگانی کردن فرصتها است، مجموعهای از پایههای اصلی جامعهی اسلامی را در نمایی کوچک نشان میدهد. هر یک از احرام و طواف و سعی و وقوف و رمی و حرکت و سکون در اعمال حج، یک اشارهی نمادین به بخشی از بدنهی تصویری است که اسلام از اجتماع مطلوب خود ارائه کرده است. ... آئین برائت که به معنی بیزاری از همهی بیرحمیها و ستمها و زشتیها و فسادهای طواغیت هر زمان و ایستادگی در برابر زورگویی و باجگیری مستکبران دورانها است، یکی از برکات بزرگ حج و فرصتی برای ملّتهای مظلوم مسلمان است. امروز برائت از جبههی شرک و کفر مستکبران و در رأس آن آمریکا، به معنی برائت از مظلومکشی و جنگافروزی است؛ به معنی محکوم کردن کانونهای تروریسم از قبیل داعش و بلکواتر آمریکایی است؛ به معنی نهیب امّت اسلامی بر سر رژیم کودککش صهیونیست و پشتیبانان و کمککنندگان آن است؛ به معنی محکومیّت جنگافروزیهای آمریکا و دستیارانش در منطقهی حسّاس غرب آسیا و شمال آفریقا است که رنج و مرارت ملّتها را به نهایت رسانده و هر روزه مصیبتهای سنگینی بر آنان وارد کرده است؛ به معنی بیزاری از نژادپرستی و تبعیض بر اساس جغرافیا و نژاد و رنگ پوست است؛ به معنی بیزاری از رفتار استکباری و خباثتآمیز قدرتهای متجاوز و فتنهانگیز دربرابر رفتار شرافتمندانه و نجیبانه و عادلانهای است که اسلام، همه را به آن دعوت میکند. اینها اندکی از برکات حجّ ابراهیمی است که اسلام ناب، ما را به آن فراخوانده است؛ و این، نماد مجسّمِ بخش مهمّی از آرمانهای جامعهی اسلامی است که هر سال به وسیلهی آحاد مردم مسلمان، به کارگردانی حج، نمایشی عظیم و پُرمضمون پدید میآورد و با زبانی گویا، همه را به تلاش برای ایجاد چنین جامعهای فرا میخواند. بیانات در دیدار جمعی از اعضای گروههای جهادی1398/05/10 همین که از بیست سال پیش تا حالا از کارهای سادهی آنچنانی رسیدهاید به برنامهریزیهای کلان اینچنینی، این را ادامه بدهید؛ همین طور پیش بروید و بگذارید ما یک مجموعهی عظیمی از نسل انقلاب اسلامی را در کشورمان شاهد باشیم که از لحاظ سطح فهمِ مسائل مدیریّتی و خدمترسانی و ایجاد عدالت و قیام به قسط ــ که اینها در اسلام لازم است و جامعهی اسلامی قیام به قسط لازم دارد ــ به جایی برسد که ذهنهای معمولی بشر به آنجا نرسیده و باید از آن الگو بگیرند. این یک [نکته] که خلاصهاش پیشرفت در جهت اندیشهی جهادی و کار جهادی و فکر جهادی است. بیانات در دیدار کارگزاران حج1398/04/12 حج یک فریضهی استثنائی است. در حج مجموعهای از ارزشهای اسلامی جمع شده است که در هیچ واجب دیگری، در هیچ فریضهی دیگری این همه خصوصیّت از خصوصیّات مورد تمجید اسلام و مورد تعریض(۲) اسلام وجود ندارد. در واقع حج یک نمودار کوچکی از جامعهی اسلامی برتر و در واقع یک نمونهای از آن چیزی است که ما در تمدّن اسلامی، مورد نظر داریم؛ تمدّن اسلامی، این را باید به بشریّت اهدا کند. در تمدّن نوین اسلامی، معنویّت در کنار مادّیّت، عروج اخلاقی و معنوی و روحی و تضرّع و خشوع، در کنار پیشرفت زندگی مادّی [است]؛ حج مظهر یک چنین تمدّنی است. بیانات در دیدار کارگزاران حج1398/04/12 آنچه در جامعهی خود ما محسوس است، این است که ما هر چه و در هر جایی که پایبندی خودمان را به مبانی اسلامی و حدود اسلامی بیشتر نشان دادیم، خدای متعال کمکش را بیشتر شامل حال ما کرد و توانستیم بر مشکلات فائق بیاییم؛ آنجایی که غفلت کردیم، چوب غفلت خودمان را خوردیم. و من آنچه برای آیندهی این کشور و حتّی آیندهی امّت اسلامی احساس میکنم و مشاهده میکنم، این است که دشمنان وحشی و درندهخو و ظالمِ عالمِ اسلام و ملّت ایران و امّت اسلامی، بالاخره مجبور خواهند شد در مقابل اسلام زانو بزنند؛ و آنچه در آینده به توفیق الهی پیش خواهد آمد، عزّت اسلام و مسلمین و پیشرفت جوامع اسلامی است. این آیندهی حتمی است، منتها تلاش لازم دارد؛ هیچ مقصودی و هیچ محصولی بدون تلاش، بدون مجاهدت، بدون گذشت، بدون همکاری به دست نخواهد آمد. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان1398/03/01 یک سؤال اینجا مطرح میشود و آن، این است که فرایند ورود جوانان به این حرکت عمومی چیست؟ حالا شما یک جوان متعهّد هستید، میخواهید در این حرکت عمومی حضور داشته باشید؛ شیوهی حضور شما چگونه است؟ ... یک عنصر دیگری که لازم است برای این حرکت، این است که این حرکت باید یک جهتگیری مشخّصی داشته باشد؛ یک جهتگیری منطقی و قابل قبول، که در حرکت عمومی ملّت ایران که ما داریم پیشنهاد میکنیم و مطرح میکنیم، این جهتگیری، جهتگیری به سمت جامعهی اسلامی یا تمدّن اسلامی است؛ یعنی میخواهیم برویم به سمت تشکیل یک جامعهی اسلامی؛ و حرکت عمومی، ما را باید به اینجا و در نهایت به یک تمدّن پیشرفتهی اسلامی برساند. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان1398/03/01 وعدهی تخلّفناپذیر خدا که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم».(۱۰) خب، وَمَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ قیلًا؟(۱۱) چه کسی از خدا راستگوتر است؟ وعدهی چه کسی از خدا درستتر است؟ خدا میگوید: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم؛ اگر شما نصرت کردید خدا را، یعنی به سمت تمدّن اسلام و جامعهی اسلامی و تحقّق دین خدا پیش رفتید، خدا شما را یاری میکند؛ بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه1398/02/18 امروز هم که بحمدالله نظام اسلامی به وجود آمده، تشکیل شده، ما منتظریم که دولت اسلامیِ به معنای واقعی و سپس جامعهی اسلامیِ به معنای واقعی و سپس تمدّن اسلامیِ به معنای حقیقی به وجود بیاید، حوزهی علمیّه مسئولیّتهای متناسب با این کار بزرگ را دارد، باید انجام بدهد. چه کار باید بکنید؟ باید بنشینید فکر کنید دیگر؛ اینها جزو آن موضوعات و مباحث فکری شما است. بیانات در محفل انس با قرآن کریم1398/02/16 عزیزان من! ما احتیاج داریم به قرآن؛ این قرآن نیاز امروز ما است؛ نه فقط ما ملّت ایران، جامعهی اسلامی بلکه جامعهی بشری، امروز واقعاً به قرآن نیاز دارند. قرآن است که با استکبار مخالفت میکند، قرآن است که با ظلم صریحاً مخالفت میکند، قرآن است که با کفر بالله صریحاً مقابله میکند، قرآن است که با طغیان و طاغوت با قدرت مقابله میکند: اَلَّذینَ ءامَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ وَالَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا اَولِیاءَ الشَّیطان؛(۱۱) این لحن قرآن چه قوی است! اینها همین گرفتاریهای امروز بشر است. بیانات در دیدار کارگران1398/02/04 یکی از وظایف بزرگ جامعهی اسلامی و مسئولان همین است که ارزش کار را برای افکار عمومی روشن کنند؛ کار بشود یک ارزش، نه فقط یک نیاز. البتّه کار، نیاز است -نیاز جامعه است، نیاز خود فرد است؛ هم نیاز زندگی است، هم نیاز روحی و روانی است؛ [یعنی] کار، نیاز روحی و روانی هم هست- امّا صرفاً یک نیاز نیست؛ کار، یک ارزش والا در جامعه است؛ این را بایستی ما به شکل فهم عمومی و ادراک عمومی مردم دربیاوریم؛ اگر این معنا -به معنای واقعی کلمه- روشن شد، آن وقت ارزش کارگر بالا خواهد رفت. کارگر را در جامعه بایستی ارزشمند معرّفی کرد. بیانات در دیدار جمعی از پاسداران و خانوادههای آنان1398/01/19 ما میخواهیم یک نظامی، یک جامعهای، بر اساس احکام الهی به وجود بیاوریم که در آن، هم سعادت دنیا هست، هم سعادت آخرت هست، هم پول هست، هم عزّت هست، هم قدرت مادّی هست، هم سلطهی بر همهی مناطق عمدهی دنیا هست، هم معنویّت هست، هم توجّه هست. دیگران سلطه را با بمب اتم، یعنی با وسیلهِی جنایت به دست میآورند، [امّا] نظام اسلامی بمب اتم را حرام کرده. این احمقها حالا مدام تکرار میکنند «بمب اتم»؛ قبل از اینکه آنها بگویند، خودمان گفتیم ما نمیخواهیم، این خلاف مبانی مذهبی ما و مبانی فقهی ما است. بحث تسلّط ما تسلّط دیگری است. بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی1398/01/01 جوانها باید شانهشان را زیر بار مسئولیّتهای دشوارِ کوچک و بزرگ بدهند؛ علاج مشکلات کشور این است. ما در گام دوّم انقلاب بایستی حرکت کشور را بر دوش جوانها قرار بدهیم همچنان که در گام اوّل در دورهی انقلاب هم هدایت را امام میکرد امّا حرکت را و موتور پیشرفت را جوانان روشن میکردند، حرکت را آنها به وجود میآوردند. امروز تلاش شما و سعی شما این است که استقلال کشور را و عزّت کشور را تأمین کنید؛ هزینهی این کار را شما امروز دارید میدهید؛ [هزینهی] امروز ملّت ایران و جوانان ما، هزینهی رسیدن به استقلال کامل -در جهات مختلف- و به عزّت ملّی و به جامعهی اسلامی است؛ نسلهای بعد، از این دستآورد شما استفاده خواهند کرد؛ بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی1398/01/01 غرب و آمریکا به این نتیجه رسیدهاند که اگر ملّت ایران یک چیزی را اراده کند، حتماً به دست خواهد آورد؛ به این نتیجه رسیدهاند که با ارادهی ملّی ملّت ایران نمیشود مبارزه کرد؛ اگر [ملّت ایران] اراده کردند، مانعتراشی و سنگاندازی فایدهای نخواهد کرد. چه کار میکنند؟ به این نتیجه رسیدهاند که بایستی کاری کنند که ملّت ایران اراده نکند، ارادهاش ضعیف بشود؛ در فکر این هستند. امروز در دنیا میلیاردها پول دارد خرج میشود برای اینکه در اعتقادات سیاسی و دینی جوانان ما رخنه ایجاد کنند تا ارادهی حرکت، ارادهی قیام در اینها از بین برود؛ میخواهند اراده را از بین ببرند، میخواهند شما تصمیم نگیرید. تلاش آنها این است که نگذارند ارادهی ملّت ایران برای پیشرفت، برای مقابله، برای ایجاد جامعهی اسلامی و تمدّن اسلامی شکل بگیرد؛ میدانند که اگر این اراده شکل گرفت، بدون تردید تحقّق پیدا خواهد کرد. گزیدهای از بیانات در دیدارهای خانوادههای شهدای مدافع حرم1397/12/22 [یک نگاه،] نگاه به کشور است، نگاه به جامعهی اسلامی است، نگاه به جمهوری اسلامی است. در این نگاه، جمهوری اسلامی بدون تردید مدیون شهدا و خانوادههای آنها است. اگر شهیدان شما، این جوانهای شما نبودند و نمیرفتند و فداکاری و جانبازی نمیکردند -چه اینها، چه آنهایی که در دورهی دفاع مقدّس رفتند، چه آنهایی که گاهی در خیابانها شهید میشوند- وضع کشور اینگونه که شما میبینید نبود. ناامنی و تسلّط دشمن و نابسامانی آنچنان کشور را میانباشت که هیچکس از عهدهی علاج آن برنمیآمد. آن کسی که نگذاشته است کشور به آن وضعیّت دچار بشود، همین جوانهای شما هستند؛ همین کسانی هستند که جانشان را کف دستشان میگیرند و به میدان جنگ میروند. بیانات در دیدار اعضای موسسه عالی فقه و علوم اسلامی1397/12/13 حوزه میتواند همهی نیازهای یک نظام اسلامی را، جامعهی اسلامی را برآورده کند و همین طور که آقای صدر گفتند، اگر چنانچه نهادسازها -یعنی مثلاً فرض کنید بانک مرکزی یک نهاد است، یا دستگاه دانشگاه یک نهاد است- برای مدیریّت اسلامیِ خودش سؤالی پیدا کند، به چه کسی باید مراجعه کند؟ به حوزه باید مراجعه کند. الان این اتّفاق نمیافتد، یعنی این کار الان وجود ندارد. بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام1397/12/07 من گاهی اوقات میشنوم که در جلسهی مدّاح صاحب هنر، نه شعر و نه مضمون در جهت معرفتافزایی نیست؛ این گناه است، این ظلم است. شما هنر دارید، توانایی دارید، امروز در جامعهی اسلامی فرصت دارید؛ این فرصت همیشه نبود؛ این فرصت در هر ساعتی، در هر لحظهای از لحظات عمرِ «تاریخی» که دست بدهد، مغتنم است، نباید از دست برود. امروز ما میتوانیم اسلام را ترویج کنیم؛ یک روز فقط با کتاب بود، با منبر بود، با سخنرانی بود؛ امروز علاوهی بر آنچه در گذشته بود، با مدّاحی است. سابق -زمان دوران طاغوت- این همه خوانندهی خوب، این همه سرایندهی خوب در خدمت اهلبیت نداشتیم؛ امروز بحمدالله عدّه زیاد است؛ کمّیّت، بسیار خوب، کیفیّت هم بسیار خوب؛ این کیفیّت را روزبهروز افزایش بدهید. بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران1397/11/22 اقتصاد یک نقطهی کلیدیِ تعیینکننده است. اقتصاد قوی، نقطهی قوّت و عامل مهمّ سلطهناپذیری و نفوذناپذیری کشور است و اقتصاد ضعیف، نقطهی ضعف و زمینهساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. فقر و غنا در مادّیّات و معنویّات بشر، اثر میگذارد. اقتصاد البتّه هدف جامعهی اسلامی نیست، امّا وسیلهای است که بدون آن نمیتوان به هدفها رسید. بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره بزرگداشت شهدای استان قزوین1397/08/14 شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛ ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعهی اسلامی است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. سخنان رهبر انقلاب درباره شفافیت مسئولین با مردم و عدم پنهانکاری1397/07/30 این نکتهی بسیار مهمّی است؛ این شفّافیّتی که حالا سر زبانها است که «آقا شفّاف، شفّاف»، در کلام امیرالمؤمنین است. بعضیها عادت کردهاند هر چیز خوبی که در جامعهی اسلامی است را نسبت بدهند به غربیها. واقعاً انسان تعجّب میکند از کوتهفکری بعضیها! توجّه به مردم، آراء مردم، اهتمام به مردم، میگوید «ما از غربیها یاد گرفتیم اینها را»؛... وقتی مراجعه به منابع اسلامی نمیکنید، وقتی کلمات امیرالمؤمنین و رسول مکرّم اسلام را نمیخوانید، بلد نیستید، خب بله، از غربیها باید یاد بگیرید. میگویند بعضیها، میشنوید که «بله، این شفّافیّت را هم آنها به ما یاد دادند»؛ نخیر، شفّافیّت را امیرالمؤمنین یاد داده؛ میگوید حقّ شما بر من -یعنی حقّی که شما پیش من دارید- [این است که] هیچ رازی را از شما پنهان ندارم، هیچ حرفی را از شما پنهان نکنم، مگر در جنگ و مسائل جنگ و مسائلی که با دشمن طرف هستیم، اینجا نمیشود حرفها را زد؛ چون حرف را وقتی که گفتیم، شما شنفتی، دشمن هم میشنود. بله در این مسائل حرب -حرب، اعمّ از همین حرب بهاصطلاح نظامی و مانند اینها است- در مسائل امنیّتی، در مسائل نظامی، در مسائل گوناگونی که جنگ داریم با دشمن، مقابلهی با دشمن داریم، بله اینجا جای افشاگری نیست، جای شفّافیّت نیست، امّا در غیر اینها، در مسائل عمومیِ مردم، اَن لَا اَحتَجِبَنَّ دُونَکُم سِرّاً. بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت1397/06/07 ولایت امیرالمؤمنین و مسئلهی ولایت، یک جا در قرآن -در سورهی مائده- مایهی یأس کفّار است: اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم؛(۴) آن روزی که مسئلهی ولایت مطرح شده، آن روزی است که به نصّ قرآن «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»، مایهی یأس کّفار است که مرحوم علّامهی طباطبائی یک تفصیل خیلی زیبایی در این زمینه دارند در تفسیر المیزان که این یأس چگونه است و با چه منطقی این یأس وجود دارد؛ یک جای دیگر در همین سورهی شریفه، این آیهی مبارکه است که «وَمَن یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسولَه وَ الَّذینَ ءامَنوا فَاِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغّْلِبون»،(۵) که مراد از این «الَّذینَ ءامَنوا» که در این آیه است و آیهی قبلش که «وَهُم راکِعون»(۶) [است] -آیهی رکوع [که میگوید] در حال رکوع، انفاق میکنند- امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) است؛ «ءامَنوا» در این آیه هم اشارهی به همان است؛ [یعنی] آیهی بعد از «اِنَّما وَلِیُّکُمُ الله».(۷) آنوقت اینجا «حِزبَ الله» را که همان کسانی هستند که دنبالهرو این ایمان و این حرکتند، «غالبون» معرّفی میکند؛ یعنی یک جا مسئلهی یأس کفّار است، یک جا مسئلهی غلبهی اهل حق. زمینههای حرکت امّت اسلامی و جامعهی اسلامی، بخصوص جامعهی شیعه اینها است که مایهی غلبه و مایهی یأس کفّار و مایهی توانایی و قدرت و در اختیار ما است. بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه امام حسین (علیهالسلام)1397/04/09 این میدان، این نسل، این مجموعهی جوان، یکی از جلوههای بالندگی و حیات کشور عزیز ما است. اساساً حیات یک ملّت و بالندگی یک ملّت، وابسته به این است که مؤلّفههای قدرت و عناصر قدرت را در خود تقویت کند و آنها را در جای لازم و بهنگام، مورد بهرهبرداری و استفاده قرار بدهد. آنچه امروز در این میدان مشاهده میشود، یک نمونه از این اصل کلّی است. یک توضیحی در این زمینه باید عرض کنم؛ لکن قبل از توضیح در این باره، یک آیهی قرآن را برای شما جوانان عزیزم مطرح میکنم؛ آن آیهی شریفه در سورهی آلعمران است؛ در ضمنِ آیاتی که در مورد دشمنان عنود اسلام و جامعهی اسلامی است. چندین آیه است دربارهی دشمنان عنود و لبریز از بغض و کینهی اسلام و مسلمین و پیامبر که آنها را بیان میکند. قَد بَدَتِ البَغضَاءُ مِن اَفواهِهِم وَ ما تُخفی صُدورُهُم اَکبَرُ؛ بعد از آنکه این خصوصیّات را در مورد این دشمنان ذکر میکند -که این دشمنان، خصوصیّاتشان منطبق است با خصوصیّات همین دشمنانی که امروز شما دارید و ملّت مسلمان ایران دارد و ایران اسلامی دارد که واقعاً «قَد بَدَتِ البَغضَاءُ مِن اَفواهِهِم وَ ما تُخفی صُدورُهُم اَکبَرُ»؛ یا «اِن تُصِبکَ حَسَنَةٌ تَسُؤهُم»، اگر شما یک افتخاری به دست بیاورید، یک موفّقیّتی به دست بیاورید، آنها عمیقاً ناراحت میشوند- و بعد از آنکه این آیات ذکر میشود، در پایان، قرآن اینجور میگوید، میفرماید که «وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئًا»؛ این یک قانون -قانون آفرینش- است. صبر و تقوا موجب میشود که همین دشمن عنود، این کپسول زشت کینه و بغضاء، با همهی تواناییهایی که برای خودش فراهم کرده، هیچ غلطی در مقابل شما نتواند بکند؛ لَا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیْئًا؛ یعنی هیچ زیانی به شما نمیتوانند برسانند؛ به شرط چه؟ به شرط صبر و تقوا. من امروز این را میخواهم در این میدان پُرمعنا و پُرمغز، به شما جوانان عزیز -که حقیقتاً نور چشم این ملّتید- عرض بکنم. این درس فقط برای شما هم نیست؛ برای همهی ملّت است، برای همهی سپاه است، برای همهی نیروهای مسلّح است، برای همهی آحاد جامعه است، بخصوص برای مسئولان و مدیران جامعهی اسلامی است؛ صبر وتقوا. بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی1397/03/25 عید فطر همانطوری که در دعای قنوت نماز آن وارد شده است و میخوانیم «وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ ذُخراً وَ شَرفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیدا»،(۲) مایهی شرافت است، مایهی کرامت است، ذخیره است برای وجود مقدّس نبیّ مکرّم، یعنی برای اسلام و جامعهی اسلامی. به نظر میرسد یکی از مهمترین عوامل و عناصری که میتواند مایهی شرافت و کرامت باشد برای رسول مکرّم اسلام و مردم مسلمان و جامعه و امّت اسلامی، اتّحاد امّت اسلام است، رفع اختلافات است. امروز سیاست استکبار عبارت است از ایجاد شکاف و اختلاف بین ملّتهای مسلمان و حتّی در داخل ملّتها، بین آحاد آن ملّتها؛ امروز سیاست این است. و این نقشهای است که نقشهپردازان و توطئهگران آمریکای جنایتکار و صهیونیستها برای منطقهی ما که یکی از مهمترین مناطق اسلامی است، طرّاحی کردهاند و شما نشانههایش را دارید مشاهده میکنید: حوادث رقّتبار یمن، حوادث سوریه، حوادثی که در عراق بود، و بقیّهی کشورهای مسلمان. راه این است که ملّتهای مسلمان نقطهی اصلی را کشف کنند؛ آن نقطهی اصلی عبارت است از دشمنی استکبار با جامعهی اسلامی و امّت اسلامی؛ این اساس قضیّه است. بِایستند در مقابل سیاستهای استکبار؛ این وظیفهی دولتها است، وظیفهی مسئولان سیاسی است، وظیفهی زبدگان دینی و فرهنگی و سیاسی است در همهی دنیای اسلام. و یک نقطهی اساسی دیگر هم مسئلهی رژیم صهیونیستی است که اساساً در این منطقه این رژیم را در دل دنیای اسلام کار گذاشتهاند برای ایجاد اختلاف، برای تفتین. برای مسئلهسازی. بیانات در دانشگاه فرهنگیان1397/02/19 آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت عمومی کشور هدفهایی دارد، دنبال هدفهایی میگردد، این هدفها چیست؟ این هدفها عیناً همان هدفهای نظام اسلامی است؛ این [اهداف] باید در آموزش و پرورش وجود داشته باشد؛ مورد توجّه باشد. ما دانشجو، دانشآموز، محصّل، تربیت میکنیم با یک هدفی، به سمت یک آرمانی؛ این هدف عبارت است از همان هدفی که نظام اسلامی برای آن به وجود آمد. نظام اسلامی، جهان و جامعهای را میخواهد بسازد پیشرو، با ارزشهای متعالی، متدیّن، پایبند به شرایع الهی، با گسترهی بیانتهای افق دید. نگاه انسانی که در جامعهی اسلامی و نظام اسلامی زندگی میکند، برای آینده هیچ محدودیّتی ندارد، در هیچ جهتی؛ نهفقط در جهات معنوی، [بلکه] در جهات مادّی و در جهات علمی، هیچ محدودیّتی وجود ندارد؛ افق دید، بسیار جلوتر و پیشتر و فراتر از آن چیزی است که بلندهمّتان عالم، مثلاً فرض کنید که برای مسائل علمی قائلند؛ در جامعهی اسلامی، افقِ دید خیلی گسترهی بیشتری دارد. دانشآموز باید در طول این دوازده سال، جایگاه خود را در این کاروان عظیمی که به سمت پیشرفت در جامعهی اسلامی حرکت میکند، پیدا کند؛ باید بداند که در این مجموعهی عظیم، در این حرکت عظیم او چهکاره است؟ جایگاهش کجا است؟ شأنش چیست؟ برای خودش نقش تعریف بکند؛ ما باید اینجور فرزندانمان را تربیت بکنیم. دانشآموز، در مدرسه بهوسیلهی شماها تربیت میشود؛ باید دارای حسّ مسئولیّت تربیت بشود؛ دارای روحیّهی آزاداندیشی تربیت بشود؛ راستگو تربیت بشود؛ بلندهمّت تربیت بشود؛ شجاع، فداکار، پاکدامن، پرهیزکار؛ نسل تربیتشوندهی در اختیار شما، باید با این خصوصیّات تربیت بشوند؛ افق دید اینها است. بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش1396/11/19 انقلاب چون موجود زنده است، پس افزایش دارد، رشد دارد، قوامیافتگی و کمالیافتگی برای آن وجود دارد. ببینید، قرآن کریم میفرماید: وَمَثَلُهُم فِی الاِنجیلِ کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطئَه فَئازَرَه فَاستَغلَظَ فَاستَویّْ عَلیّْ سوقِه؛ یعنی مَثَل اصحاب پیغمبر، جامعهی اسلامی -یعنی همان انقلابیّون- مثل یک گیاهی است که از زمین سر میزند، خودش را نشان میدهد، بعد بتدریج رشد میکند، بتدریج ساقهی آن محکم میشود، بتدریج قد میکشد، بتدریج تبدیل میشود به یک موجودِ مستقرِّ بابرکتِ شگفتانگیز؛ شگفتانگیزیاش از کجا است؟ دنبالهی آیه میفرماید که «یُعجِبُ الزُّرّاع»؛ برای خود آنکسی که این گیاه را بر زمین نشانده، شگفتآور است، لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار؛ دشمن را هم به خشم میآورد؛ انقلاب این[طور] است؛ روزبهروز میتواند رشد و تکامل پیدا بکند. پیام به اجلاس سالانه زکات1396/09/09 قرآن در ستایش مجاهدان راه حق، کارکرد آنان را پس از پیروزی، اقامهی صلات و ایتاء زکات و امر به معروف و نهی از منکر میداند و درحقیقت، نخستین و مهمترین وظایف آنان را در هنگام تشکیل حکومت معیّن میکند. این جایگاه برجستهی زکات است. نظام جمهوری اسلامی برای تحقّق احکام اسلامی و تشکیل مجتمع اسلامی پدید آمده است، پس باید این فریضهی بزرگ را در سرلوحهی برنامههای خود گذارد. بیانات در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس «محبان اهلبیت(ع) و مسئله تکفیریها»1396/09/02 آنهایی که برخلاف آیهی قرآن که فرمود «یٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیآءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّة»، کسانی را که دشمن مسلمینند و دشمن اسلامند و دشمن خدایند به دوستی میگیرند و مودّت خودشان را با آنها برقرار میکنند، اینها دشمنان حقیقی اسلام هستند در درون جامعهی اسلامی. بیانات در دیدار سران سه قوه و جمعی از مسئولان نظام درباره زلزله کرمانشاه1396/08/23 لازم میدانم غم عمیق خودم و مسئولین کشور را از حادثهی بسیار تلخ زلزله در کرمانشاه ابراز کنم. مردم دلاور و مرزبانان دلیر استان کرمانشاه، در این حادثه، مصیبتزده و داغدار شدند؛ ما در غم آنها، با آنها شریک هستیم. ... البتّه این حوادث، تأثیر دیگری که دارد این است که خون را در رگهای مجموعهی جامعهی اسلامی کشور به حرکت درمیآورد؛ همه را وادار میکند به حضور در صحنههای همیاری و محبّت و برادری که در این کشور وجود دارد. ما امیدواریم که انشاءالله این حادثه بتواند، هم برای مردم عزیز کرمانشاه، مردم دلاور کرمانشاه، مردم سرزمین پهلوانپرور کرمانشاه، انشاءالله شامل و حامل برکاتی باشد، و هم برای ملّت ایران و بخصوص مسئولین کشور -[که برای آنها] یک آزمایش الهی است- برای آنها هم انشاءالله میدان ادای وظیفه و مسئولیّت باشد. بیانات در جمع هیئتهای دانشجویی در روز اربعین حسینی1396/08/18 این دیدارها، این اجتماعات، این یادآوریها من و شما را بایستی در راهی که در پیش داریم تقویت کند، عزم ما را ثابت کند، ثاقب کند. در دعا میخوانید: اَللّهُمَّ ارزُقنی ... عِلماً واسِعاً ... وَ عَزماً ثاقِباً؛ عزم و ارادهی محکم و پایدار داشته باشید در این راه. راه، راه درستی است؛ هدف، هدف بسیار والایی است، و اقدام جوانهای امروز، مردم امروز، برادران و خواهران ما در حرکت در این راه مبارک انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، حرکت محبوب الهی است انشاءالله؛ مرضیّ الهی است. منتها آنچه مهم است و همهی ما باید در نظر داشته باشیم، ثبات در این راه است؛ ثبات در این راه. در دو جای قرآن «اِستَقِم» دارد؛ استقامت کردن یعنی ثبات ورزیدن در این راه و تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار نگرفتن. راه، راه همواری نیست؛ راه خدا، راه تلاش در راه خدا، راه اقامهی حق و عدل، راه رسیدن به تمدّن اسلامی و نظام حقیقی اسلامی و جامعهی اسلامی راه دشواری است؛ راهی است که پیغمبران در این راه با زحمت حرکت کردند و پیش رفتند. بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه علوم انتظامی1396/06/26 گزارشی که از این دانشگاه به من داده شد و امروز هم مسئولین محترم اینجا ابراز کردند، [نشان میدهد] کارهایی که انجام میگیرد کارهای لازم و باارزشی است. هم کارهای علمی، هم کارهای تحقیقی، هم کارهای تجربی، هم مهارتآموزیها، همهی اینها لازم است و باید همواره با جدّیّت دنبال بشود. لازم است ما نیروی انتظامیِ در طراز جمهوری اسلامی، در طراز دولت اسلامی، در طراز یک جامعهی قرآنی و اسلامی داشته باشیم. [البتّه] تا آنجا مبالغی فاصله داریم؛ این فاصله را شما جوانهای عزیز باید طی کنید و پیش بروید و من میدانم که شما میتوانید و به توفیق الهی این کار را انجام میدهید. بیانات در دیدار طلاب حوزههای علمیه استان تهران1396/06/06 این را هم ما عرض بکنیم، انقلاب ادامه دارد. اینکه بعضیها اینجور القا کنند، اینجور بنویسند و بگویند که «خب انقلاب یک حادثهای بود، تمام شد؛ برگردیم به زندگی عادی»، این خیانت به انقلاب است؛ انقلاب تمام نمیشود. من آن روز در این جمعِ این آقایانِ مسئولین گفتم؛ انقلاب، هنجارهای گذشته را به هم میریزد، هنجارهای جدیدی را در جامعه به وجود میآورد. حفظ این هنجارهای جدید، تداوم انقلاب است؛ و اینها سخت است، اینها کارهای مشکلی است. همان دستها و همان قدرتهایی که با اصل انقلاب با همهی وجود مخالف بودند و کارشکنی میکردند، با همین تداوم هنجارهای انقلابی [هم] مخالفت خواهند کرد، دشمنی خواهند کرد؛ کمااینکه میبینید دارند میکنند. بنابراین اگر انقلاب مبارزه لازم داشت تا به پیروزی برسد، امروز هم مبارزه لازم است تا بتوانیم این هنجارهای انقلاب را تثبیت کنیم؛ باید به نتیجه برسانیم تا جامعه بشود جامعهی اسلامی. ما جامعهی اسلامی نداریم، ما دولت اسلامی هم نداریم! از آن مراحل چندگانهای که ما مطرح کردیم، هنوز در دولت اسلامیاش ماندهایم؛ بعد از دولت اسلامی نوبت جامعهی اسلامی است؛ ما این مراحل را در پیش داریم. ما توانستیم یک انقلاب اسلامی -یعنی یک حرکت انقلابی- به وجود بیاوریم؛ [بعد] توانستیم بر اساس آن، یک نظام اسلامی به وجود بیاوریم؛ خیلی خب، تا اینجا توفیق حاصل شده که خب خیلی هم مهم است؛ لکن بعد از این، ایجاد یک دولت اسلامی است؛ یعنی [ایجاد] تشکیلات مدیریّتیِ اسلامی برای کشور؛ ما در این قضیّه هنوز خیلی فاصله داریم تا به مقصود برسیم. البتّه معنایش این نیست که کسی احساس ناامیدی کند؛ ابداً؛ داریم پیش میرویم؛ با همهی مخالفتها، با همهی کارشکنیها، با همهی دهنکجیهایی که میشود، حرکت میکنیم و داریم پیش میرویم بلاشک. دلایل زیادی وجود دارد؛ لکن [هنوز] کار داریم، کار دارد؛ هنوز خیلی فاصله داریم تا اینکه بتوانیم یک دولت اسلامی به وجود بیاوریم. بعد که دولت اسلامی به وجود آمد، آنوقت تازه نوبت [ایجاد] جامعهی اسلامی است. خب، بنابراین باید مبارزه کرد عزیزان من. بیانات در دیدار خانوادههای شهدای مرزبان و مدافع حرم1396/03/28 دربارهی خانوادهی شهدا من حرفْ زیاد دارم؛ زیاد هم حرف زدهام؛ حرفهای زیادی دارم دربارهی خانوادهی شهدا. مسئلهی خانوادهی شهدا فقط این نیست که یک شهید از آنها در راه حق به شهادت رسیده؛ صبر آنها خودش یک کوه باارزش است. همینکه پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید، فرزند شهید، صبر میکنند بر این مصیبت، خود این یک ارزش بسیار والایی است؛ بسیار والا. اُولٰئِکَ عَلَیهِم صَلَوٰتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَة؛ شما باور میکنید که خدا بر شما صلوات بفرستد؟ خدا صلوات بفرستد بر شما! شما که خانوادهی شهید هستید، وقتی صبر میکنید بر این مصیبت و شکر میکنید خدا را و تحمّل میکنید و این را پای خدا حساب میکنید، این صبر شما موجب میشود که خدای عزّوجل -که مالک مُلک و ملکوت است، مالک عالم وجود است- بر شما صلوات بفرستد. اینها ارزش است؛ ما این مفاهیم را باید درست بفهمیم. این مفاهیم، نیروهای عجیبی در وجود ما ایجاد میکند، ما را آماده میکند برای خیلی کارهای بزرگ. دشمنها میخواهند این مفاهیم را از ما بگیرند. بعضی از همین قلمبهدستهای مزدور -که دلشان میخواهد دل بیگانهها را به دست بیاورند به جای اینکه دل اولیای خدا را به دست بیاورند- یک چیزهایی مینویسند، یک حرفهایی مینویسند در بعضی از این مطبوعات، روزنامهها یا فضای مجازی؛ اینها نمیفهمند چهکار میکنند. مفهوم شهادت، مفهوم مجاهدت فیسبیلالله، مفهوم صبر بر اینها، مفاهیم عظیمی است؛ اینها در زندگی روزمرّهی جامعهی اسلامی اثر دارد. برادر، خواهر! همینها انقلاب را حفظ کرده. بیانات در دیدار مسئولان نظام1396/03/22 در سورهی مبارکهی زمر [آمده]: فَوَیلٌ لِلقٰسِیَةِ قُلوبُهُم مِن ذِکرِ اللهِ اُولٰئِکَ فی ضَلٰلٍ مُبین؛ دلِ سخت، دلِ دچار قساوت، اینجوری است. گمراهی آشکار برای اینها در این آیه ذکر شده. در سورهی مبارکهی مائده دربارهی بنیاسرائیل میفرماید: فَبِما نَقضِهِم میثاقَهُم لَعَنّـٰهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَة؛ مظهر لعنت الهی، قساوت قلب آنها است که بر اثر عمل خود آنها است: فَبِما نَقضِهِم میثاقَهُم؛ معاهدهی خودشان با خدای متعال را فراموش کردند، نقض کردند. اینها چیزهایی است که در جامعهی مؤمن ما باید مورد توجّه باشد؛ بخصوص برای ما مسئولین که هرکدام در یک بخشی، باری بر دوش داریم. در سورهی مبارکهی بقره، باز دربارهی بنیاسرائیل [میفرماید]: ثُمَّ قَسَت قُلوبُکُم مِن بَعدِ ذٰلِکَ فَهِیَ کَالحِجارَةِ اَو اَشَدَّ قَسوَةً وَ اِنَّ مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنهُ الاَنهار؛ از سنگ سختتر شد دلهایتان؛ این را پیغمبر اکرم از قول پروردگار در مقام مجادله و محاجّهی با یهودیهای مدینه بیان میفرماید و گذشتهی آنها را به یادشان میآورد. همهی اینها برای ما وسیلهی درس و آگاهی و عبرت و موعظه است، باید سعی کنیم. در یک روایتی در کافی شریف است: وَ القاسِی القَلبِ مِنّی بَعید؛بُعد از خدای متعال، بدترین آفت برای انسان است؛ که انسان از خدای متعال دور بشود و قساوت قلب این خصوصیّت را دارد که انسان را دور میکند. یا در یک روایت دیگر: ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَةٍ اَعظَمَ مِن قَسوَةِ القَلب. خب از این ایّام باید استفاده کرد. فرصت خوبی است ماه مبارک رمضان؛ هم [بهواسطهی] دعاها در این ماه -چه آنچه مربوط به سحرها است، چه آنچه مربوط به روزها یا شبها است- که دعاهایی است که مضامین آنها دل ما را نرم میکند، و هم خود نفْس روزهداری و توجّه به وظیفه؛ ما به این احتیاج داریم. جامعهی اسلامی و انقلابی ما اگرچنانچه از ذکر الهی و یاد الهی و خشوع در مقابل پروردگار و تضرّع در مقابل پروردگار غافل بشود، مطمئنّاً ضربه خواهد خورد، سیلی خواهد خورد؛ مطمئنّاً ناکام خواهد شد. ما به آن اهداف والا، به آن خواستههای مطلوب، در صورتی میرسیم که بتوانیم یک تلاش مؤمنانه و صادقانهای را دنبال بکنیم؛ و آن جز با توجّه به خدای متعال و افزایش نورانیّت دل و ارتباط دل با خدای متعال ممکن نیست؛ این آن عرض ما در مورد اغتنام فرصت ماه رمضان که به نظر من از همهی آنچه عرض خواهیم کرد مهمتر است. اساس حرف ما این است؛ باید مراقب باشیم. البتّه من خودم اوّلین مخاطب این حرفها هستم؛ بنده بیشتر از شما مسئولیّت دارم و بار سنگینتری از بارهای شما دارم، خود من به این حرفها بیشتر احتیاج دارم؛ برای من، برای شما، لازم است که توجّه کنیم، استفاده کنیم از این ماه، از این فرصت؛ شبهای قدر هم که در پیش است. بیانات در محفل انس با قرآن کریم1396/03/06 خب امروز جامعهی اسلامی هم مثل بقیّهی جوامع دچار مشکل است. شما نگاه کنید ببینید در دنیای اسلام چه خبر است. در دنیای اسلام یک عدّه انسانهای بیارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفتهاند؛ مثل همین دولتهایی که مشاهده میکنید؛ سعودی و امثال اینها. اینها بهخاطر دوری از قرآن است، اینها بهخاطر عدم آشنایی با حقایق قرآنی است. البتّه یک مقداری عدم آشنایی است، یک مقداری عدم ایمان است. بظاهر معتقد به قرآنند، گاهی میلیونها نسخهی قرآن هم چاپ میکنند، مجّانی هم اینجاوآنجا تقسیم میکنند، امّا به محتوای قرآن، به معنای قرآن، به مضمون قرآن هیچ اعتقادی ندارند؛ قرآن میگوید «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم»، [ولی] اینها «اشدّاء علی المؤمنین، رحماء مع الکفّار» هستند. شما ملاحظه کنید ببینید وضع اینها چهجوری است؛ با کفّار مأنوسند، [به آنها] علاقهمندند، برای آنها از اموال ملّتشان [خرج میکنند]؛ چون خودشان که مالی ندارند؛ این پولهایی که اینها دارند و در حسابهای بانکیشان متراکم شده و این ثروتهای افسانهای، اینها مال کیست، اینها از کجا آمده؟ اینها ارث پدری که نیست؛ اینها پول نفت است، پول معادن زیرزمینی است، پول ثروتهای ملّی است؛ به جای اینکه صرف بهبود زندگی مردم بشود، میرود در حسابهای اینها متراکم میشود، از آن استفادهی شخصی و خصوصی میکنند؛ این پولهای مردم را تقدیم میکنند به کفّار، به دشمنان مردم. وَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللهِ ءالِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزًّا * کَلّا سَیَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکونونَ عَلَیهِم ضِدًّا؛ احمقها خیال میکنند که با دادن پول و با کمک کردن و با این چیزها میتوانند صمیمیّت دشمنان اسلام را جلب کنند، [درحالیکه] صمیمیّتی وجود ندارد؛ همانطور که خودشان هم گفتند، مثل گاو شیرده [هستند]؛ شیرشان را میدوشند، وقتیکه دیگر شیر نداشتند، ذبحشان میکنند. این وضع امروز دنیای اسلام است؛ با آنها آنجور، آنوقت با مردم یمن اینجور، با مردم بحرین اینجور؛ رفتارهای ضدّ دین. بیانات در دیدار شرکتکنندگان در مسابقات بینالمللی قرآن1396/02/07 ما معارفی در قرآن داریم، مفاهیمی در قرآن داریم که این مفاهیم حقیقتاً سازندهی زندگی مقتدرانه و عزّتمندانهی امّت اسلامی است؛ حقیقتاً مایهی نجات امّت اسلامی از گرفتاریها است؛ در قرآن این مفاهیم را داریم. برای اینکه این مفاهیم مورد عمل قرار بگیرد و تحقّق پیدا کند، اوّل باید این مفاهیم را جزو بیّنات افکار جامعهی اسلامی قرار داد و کاری کرد که برای جامعهی اسلامی این مفاهیم قطعی و روشن بشود که هیچچیزی جلوی آن را نتواند بگیرد. ما در این مرحله هنوز گرفتاریم، ما در این مرحله هنوز مشکل داریم؛ باید کاری بکنیم که این مفاهیم در جامعهی اسلامی تبدیل بشود به مسلّمات فکری، به رایجترین افکار مشترک بین همهی قشرهای مردم؛ این کاری است که باید در زمینهی قرآن انجام بگیرد. این جلسات و این نشستنها و این تلاوتها و این حفظها -که همهی اینها لازم و حسنه است- مقدّمهی آن فهم عمومی و درک عمومی است. بیانات در دیدار شرکتکنندگان در مسابقات بینالمللی قرآن1396/02/07 امروز گرفتاری امّت اسلامی در چیست؟ در تسلّط فرهنگ غربی بر او است، در تسلّط اقتصاد غربی بر او است، در تسلّط سیاست غربی بر او است؛ گرفتاریها اینها است. امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی چیزی به نام هویّت اسلامی وجود ندارد؛ بله، مردم مسلمانند، نماز هم میخوانند، روزه هم میگیرند، شاید زکات هم میدهند امّا مجموعهی جامعه، هویّت اسلامی ندارد؛ یعنی یک شخصیّتی، یک حقیقتی قرار گرفتهی در مقابل حقیقت کفر و حقیقت طاغوت وجود ندارد. لذا شما میبینید آنها دخالت میکنند؛ در فرهنگِ اینها دخالت میکنند، در باورهایشان دخالت میکنند، در اقتصادشان دخالت میکنند، در روابط اجتماعیشان دخالت میکنند، سیاستهایشان را در مشت میگیرند. آنوقت نتیجه این میشود که چون درون مجتمع اسلامی و امّت اسلامی هویّت واحدی وجود ندارد، دعوا به وجود میآید، جنگ به وجود میآید، تنافر به وجود میآید، عدم تفاهم به وجود میآید؛ این[جوری] میشود. امروز دنیای کفر درصدد مضمحل کردن و نابود کردن این هویّت است؛ هرچه از این هویّت در هر نقطهای از دنیا باقی مانده، این را میخواهند از بین ببرند. این یک اصل اسلامی است؛ فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقیٰ لَاانفِصامَ لَها وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیم؛ این یک حقیقت است. این حقیقت را اگرچنانچه ما درست بفهمیم، آن را دنبال کنیم، آن را بهصورت یک فهم عمومی در جامعهی اسلامی و امّت اسلامی دربیاوریم، شما ببینید چه تحوّلی اتّفاق میافتد! شما ببینید همین یک حقیقت، که صدها حقایق ازاینقبیل در قرآن وجود دارد، چه تحوّلی در دنیای اسلام به وجود میآورد! اگر همین یک امر را، همین یک معرفت را درست بفهمیم و باور کنیم و گسترش بدهیم، ببینید چه اتّفاقی میافتد! قرآن را باید فهمید؛ ما دوریم از قرآن. از این دوریِ ما از قرآن، دشمن دارد استفاده میکند. دشمن روزبهروز در ما بیایمانی را تزریق میکند، لاابالیگری را تزریق میکند، وابستگی به خود را تزریق میکند. نگاه کنید به دولتهای اسلامی، نگاه کنید به کشورهای اسلامی، ببینید در مقابل آمریکا، در مقابل صهیونیسم، در مقابل دشمن، در مقابل غارتگران چه وضعی دارند! این ناشی از دوری از قرآن است. ما اگر به قرآن نزدیک بشویم، همهی این حفرهها پُر خواهد شد؛ همهی این خُلل و فُرَج بسته خواهد شد؛ هویّت اسلامی در مقابل هویّت کفر خودش را نشان خواهد داد. معنای اینکه ما میگوییم [اگر] به قرآن عمل کنیم، زندگی درست خواهد شد، این است. معارف قرآنی وجود دارد، این معارف باید تبدیل بشود به گفتمانهای عمومی در بین مردم؛ آنقدر تکرار بشود، آنقدر کار بشود، آنقدر دربارهاش تحقیق بشود، آنقدر بنویسند، آنقدر شعرا و اُدبا و هنرمندان دربارهی آن کار هنری بکنند که اینها بشود جزو واضحات و بیّنات جامعهی اسلامی؛ البتّه این نشدنی نیست، دور از دسترس هم نیست، خیال نکنند که حالا این کارها را اگر بخواهیم بکنیم، صد سال طول میکشد؛ نه، اگر اهل دل و اهل دین همّت بکنند، این کارها خیلی زود تحقّق پیدا میکند؛ باید اینجور دنبال قرآن رفت. پیام به مناسبت هفته دفاع مقدس و روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران1395/07/01 چشمهای بینا و دلهای بیدار از آن بهره میبرند و ذخیرهی معنوی که جانمایهی حرکت به سوی تمدن نوین اسلامی است، روز به روز افزایش مییابد و زندگی را روح و طراوت میبخشد. سلام خدا و اولیاء او بر این جانهای تابناک که هم زندگی و هم مرگشان مایهی اعتلای جامعه اسلامی است، و همواره چنین باد انشاءالله. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر1395/06/30 جوامع بشری از دیرباز حکومت داشتند؛ بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها را، این نوع قدرتمندیها و قدرتمداریها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد. این قاعدهی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند. مصداقش هم مشخّص است؛ امیرالمؤمنین کسی است که هیچکس نه در آن زمان و نه در زمانهای بعد نتوانسته است کمترین خدشهای به شخصیّت والای او و به نمایندگی او از مفاهیم و معارف قرآن خدشه کند. خب، بله، دشنام دادند، به خدا هم دشنام میدهند، به پیغمبر هم -العیاذ بالله- دشنام میدهند، دشنام، دلیل نیست. هیچ انسانی وقتی که فکر میکند، وقتی از احساسات و تعصّباتْ خود را رها میکند، هرگز -ولو تا حدودی- نمیتواند در این پیکرهی نورانی، در این هیکل قدسی، کمترین خدشهای بکند. پیغمبر این [شخص] را بهعنوان مصداق امامت، معیّن کرد. این شد قاعده؛ تا آخر دنیا هرجا مسلمانها بخواهند و همّت کنند و هدایت شوند از سوی خدا به اینکه اسلام را تحقّق ببخشند و جامعهی اسلامی را تحقّق ببخشند، ضابطه و قاعدهاش این است: باید امامت را احیا کنند. البتّه هرگز هیچ مصداقی به آن مصادیقی که پیغمبر معیّن کردند نمیرسد؛ به کمتر از آنها هم نمیرسد. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر1395/06/30 اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهمتر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعهی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیادهخواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوترانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام اینجوری است. دیدار اعضای شورای عالی «مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» با رهبر انقلاب1395/02/06 رهبر انقلاب، مرحلهی سوم را که اکنون در آن قرار داریم، «تشکیل دولت اسلامی» یعنی تشکیل دولتی براساس الگوها و معیارهای کاملاً اسلامی خواندند و افزودند: تا وقتی این مرحله بهطور کامل محقق نشده است، نوبت به «تشکیل جامعهی اسلامی» نمیرسد و در این صورت، موضوع سبک زندگی اسلامی نیز صرفاً در سطح گفتمانسازی در جامعه باقی خواهد ماند. بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى1394/12/20 آماج دوّم مردمند. باورهای مردم باید عوض بشود؛ باور به اسلام، باور به انقلاب، باور به اسلام سیاسی، باور به اینکه اسلام غیر از کارهای شخصی وظایف عمومی هم دارد، حکومت هم دارد، جامعهسازی هم دارد، تمدّنسازی هم دارد؛ باور به نفی اینها [جایگزین شود]. اینها باید از ذهن مردم زدوده بشود، عکسش در ذهن مردم جا بگیرد. [میخواهند] باور به استقلال را عوض کنند. بعضیها البتّه ناشیگری میکنند؛ میبینیم گاهی اوقات در بعضی از مطبوعات، صریحاً استقلال کشور را یک امر قدیمی و کهنهشده میدانند و میگویند امروز دیگر استقلال کشورها مطرح نیست. یعنی چه؟ یعنی در نقشهی جغرافیای جهانی یک قدرتی وجود دارد، آن قدرت تصمیم میگیرد و همه عمل میکنند -مثل حرارت مرکزی- یک جایی یک چیزی تولید میکند، بقیّه مصرف میکنند. این را دارند ترویج میکنند؛ نفوذ یعنی این. البتّه این کاری است که دارد انجام میگیرد. بیانات در دیدار رؤسای دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری1394/08/20 ما چهکار کنیم که از این دانشگاه با این سوابق، با این تاریخ، با این زمینههای تاریخی، با این میراث، با این تجربهی خوب و آزمون خوبی که دانشگاه در دوران انقلاب داد و با مشکلاتی که در دانشگاه بهوجود آمد -همهی اینها را در کنار هم قرار بدهیم- بتوانیم برای ایجاد تمدّن نوین اسلامی بهره ببریم؟ چون هدف این است دیگر؛ هدف، ایجاد یک حاکمیّت اسلامی است که بتواند جامعه را به جامعهی مورد نظر و آرمانی اسلام تبدیل بکند؛ ما دنبال این هستیم دیگر، ما میخواهیم کشور خودمان -در درجهی اوّل، حالا بحث کشورهای دیگر و مسائل بینالمللی و جهانی را نمیکنیم- یک کشوری بشود که به آن خطوط آرمانی اسلام برسد که این خطوط آرمانی یک چیز مطلوب و شیرینی برای هر انسان متفکّری است؛ یعنی هرکسی که بنشیند فکر کند، مطالعه کند، از این وضع آرمانی جامعهی اسلامی لذّت میبرد؛ جامعهای که در آن، هم علم هست، هم پیشرفت هست، هم عزّت هست، هم عدالت هست، هم قدرت مقابلهی با امواج جهانی هست، هم ثروت هست؛ یک تصویر اینجوری؛ ما به این میگوییم تمدّن نوین اسلامی، میخواهیم کشورمان به اینجا برسد. دانشگاه [در این زمینه] چه نقشی میتواند ایفا کند و چهکار باید بکند؟ اوّلا نقشآفرینی دانشگاه لازم است، ثانیاً سؤال این است که: چه باید کرد؟ ما چهکار کنیم که بتوانیم به اینجا برسیم؟ البتّه این موضوعِ بحث امروز من نیست، چون بحث جلسهای و سخنرانیای نیست؛ اینها کارهای تحقیقاتی مفصّلی لازم دارد؛ من فقط میخواهم این را تذکّر بدهم که دانشگاه ما روی این فکر کند، شما بهعنوان مدیران دانشگاهها و مسئولان دستگاه آموزش عالی کشور روی این فکر کنید؛ مسئولیّت دانشگاه را بر این اساس قرار بدهید، برنامهها را بر این اساس بریزید که دانشگاه با این سوابقی که گفته شد، با این ریشهی عمیق تاریخی که گفته شد، با این آزمون بزرگی که از خودش در انقلاب نشان داد، این دانشگاه چه نقشی میتواند ایفا کند برای ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آنچنان جامعهای و آنچنان ایرانی؟ روی این باید فکر کنید؛ یعنی همهی کارها را بر این اساس باید قرار بدهید. بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى1394/06/25 پیشرانی در علم و تمدّن بشری، همراه با معنویّت، همراه با معنویّت. آن روز در یک مجموعهای(۸) -به نظرم پخش هم شده- گفتم فرض کنید بیست سال دیگر، سی سال دیگر کشور جمهوری اسلامی را مثلاً با ۲۰۰ میلیون یا ۱۸۰ میلیون یا ۱۵۰ میلیون جمعیّت با پیشرفتهای شگرف مادّی و علمی و صنعتی و با استقرار معنویّت و عدالت؛ ببینید چه میشود؛ چه جاذبهای در بین آحاد بشر -مسلمان و غیر مسلمان- بهوجود میآورد؛ میخواهند این اتّفاق نیفتد. حیات طیّبه یعنی این؛ یعنی برویم بهسمت یک چنین وضعی برای زندگی کشور؛ انقلاب میخواهد ما را به اینجاها برساند. رفاه، عدالت، نشاط، نشاط کار، شوق کار، علم، فنّاوری، اینها همه جزو حیات طیّبه است؛ در کنار اینها معنویّت، رحم، خلقیّات اسلامی، سبک زندگی اسلامی، اینها جزو حیات طیّبه است. نظم جزو حیات طیّبه است؛ این حرکت بهسمت حیات طیّبه تمامنشدنی است. اَلآ اِلَی اللهِ تَصیرُ الاُمور؛(۹) این همان صیرورت به سمت خدا [است]. صیرورت یعنی حالیبهحالی شدن، چیزی در باطن ذات خود تغییر ایجاد کند و روزبهروز بهتر بشود؛ این را میگویند صیرورت؛ بشر به سمت خدا صیرورت دارد و جامعهی مطلوب اسلامی آن است که این صیرورت در آن وجود داشته باشد؛ این صیرورت تمامنشدنی است؛ همینطور بهطور دائم ادامه دارد؛ انقلاب این است. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان1394/04/20 آرمانها چه هستند؟ جزو چیزهایی که بنده اینجا یادداشت کردهام به عنوان آرمانها، یکی مسئلهی ایجاد جامعهی اسلامی و تمدّن اسلامی است؛ یعنی احیای تفکّر اسلام سیاسی؛ یکعدّهای از قرنها پیش، سعی کردند اسلام را از زندگی، از سیاست، از مدیریّت جامعه هرچه میتوانند دور کنند و منحصرش کنند به مسائل شخصی؛ مسائل شخصی را هم یواش یواش محدود کنند به مسائل قبرستان و قبر و مجلس عقد و از این حرفها؛ نه، اسلام آمده است که «الّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله»؛(۵) فقط هم اسلام نیست؛ همهی پیغمبران همینجورند. ادیان الهی آمدهاند برای اینکه در جامعه پیاده بشوند، در جامعه تحقّق واقعی پیدا کنند؛ این باید اتّفاق بیفتد. یکی از مهمترین آرمانها این است. بیانات در حرم مطهر رضوی1394/01/01 زکات که دارای جنبههای فردی است و گذشت و اعطای «ما یحب» را به انسان میآموزد که خود این یک تجربه و آزمون بسیار مهم است، امّا یک ترجمان اجتماعی دارد؛ زکات در استعمالات قرآنی، به معنی مطلق انفاقات است اعم از زکات مصطلحی است که در آیهی شریفهی «خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقَةً»(۴) به آن اشاره شده است؛ زکات یعنی مطلق انفاقات مالی، [امّا] جنبهی اجتماعی و ترجمان اجتماعی نظامساز زکات این است که انسانی که در محیط اسلامی و جامعهی اسلامی، برخوردار از مال دنیوی است، خود را متعهّد میداند، مدیون میداند، طلبکار نمیداند، خود را بدهکار جامعهی اسلامی میداند؛ هم در مقابل فقرا و ضعفا، هم در مقابل سبیلالله؛ بنابراین زکات با این نگاه، یک حکم و شاخص نظامساز است. بیانات در حرم مطهر رضوی1394/01/01 امر به معروف و نهی از منکر که در واقع به نوعی زیربنای همهی حرکات اجتماعی اسلام است که «بِها تُقامُ الفَرائِض»؛(۵) امربهمعروف یعنی همهی مؤمنان در هر نقطهای از عالم که هستند، موظّفند جامعه را بهسمت نیکی، بهسمت معروف، بهسمت همهی کارهای نیکو حرکت دهند؛ و نهی از منکر یعنی همه را از بدیها، از پستیها، از پلشتیها دور بدارند. هرکدام از این چهار شاخص بهنحوی ترجمان ساخت و هندسهی نظام اسلامی است. بیانات در دیدار اعضای ستادهای «کنگره شهدای امور تربیتی»، «کنگره شهدای دانشجو»، و «کنگره شهدای هنرمند»1393/11/27 اگر نام شهیدان ما تکرار نمیشد، تجلیل نمیشدند و احترام به آنها و خانوادههای آنها در جامعهی ما بهصورت یک فرهنگ درنمیآمد - که خوشبختانه بهصورت فرهنگ درآمده - امروز بسیاری از این یادهای ارزشمند و گرانبها فراموش شده بود؛ این ارزشگذاری عظیمی که با حرکت شهادت در یک جامعه بهوجود میآید، به فراموشی سپرده شده بود. نباید بگذارید این اتّفاق بعد از این هم بیفتد؛ روزبهروز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکتهیابی و نکتهسنجی زندگی شهدا در جامعهی ما رواج پیدا کند. و اگر این شد، آنوقت مسئلهی شهادت که به معنای مجاهدت تمامعیار در راه خدا است، در جامعه ماندگار خواهد شد. و اگر این شد، برای این جامعه دیگر شکست وجود نخواهد داشت و شکست معنا نخواهد داشت؛ پیش خواهد رفت. عیناً مثل ماجرای حسینبنعلی (علیهالسّلام)؛ امروز ۱۳۰۰ سال یا بیشتر از شهادت حضرت اباعبدالله (علیهالسّلام) میگذرد و روزبهروز این داستان برجستهتر و زندهتر شده. این داستان در بطن خود دارای یک مضامینی است که این مضامین برای حیات اسلامی جامعه ضروری است. اگر این مضامین گسترش پیدا نمیکرد، از اسلام و از قرآن و از حقایق معارف اسلامی هم امروز خبری نبود. بیانات در دیدار مسئولان و دستاندرکاران حج1393/06/16 مسئلهى حج مسئلهى مهمّى است؛ غیر از آنچه در باب معنویّات حج و آثار سازندهى حج وجود دارد، خود این سفر معنوى یک فرصتى است مثل بقیّهى فرصتهاى بزرگ. یک ملّت، هوشیارى خود را باید اینجور اثبات کند که از فرصتها به نحو کامل استفاده کند و بهرهمند شود. حج یک فرصت است. نظام اسلامى، جامعهى اسلامى، مردم مسلمان باید این فرصت را مغتنم بشمرند، که براى اصلاح امور دینى و معنوى آنها، براى روشن کردن دل غافلِ همهى ما، و توجّه دادنِ بیشتر جامعهىاسلامى به الطاف الهى از یکسو، و براى اصلاح بسیارى از امور مهمّهى امّت اسلامى از سوى دیگر، این فرصت میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. از معنویّت حج باید استفاده کرد؛ جایگاه انس با خداى متعال، ذکر خداى متعال، احساس حضور در محضر الهى بیش از همیشه در مناسک حج فراهم است. در حرمین شریفین، در منى، در عرفات، در مشعر، در همین لبیکگفتنها، در احرام بستن، اینکه انسان احساس میکند که دارد به دعوت الهى لبیک میگوید و پاسخ میدهد، خود یک فرصت عظیمى است براى دلهاى آگاه و هوشیار که رابطهى خودشان را با خداى متعال مستحکمتر کنند. دلهاى خودمان را با خدا آشناتر کنیم؛ این یک فرصت بسیار مهمّى است. بیانات در دیدار مسئولان نظام1393/04/16 ما امروز در محاسباتمان نباید دچار اشتباه بشویم؛ نگذارید دشمن در دستگاه محاسباتی شما اثر بگذارد؛ نگذارید اغوا کند؛ نگذارید تطمیع او یا تهدید او اثر بگذارد. امروز نبرد جمهوری اسلامی با استکبار - که با انقلاب آغاز شد و همچنان با قوّت ادامه دارد - همان نبرد پیغمبران با طواغیت زمان، با شیاطین انس و جن است. ما دنبال آرمانهای بلند هستیم؛ دنبال تشکیل جامعهی اسلامی، نظام اسلامی، کشور اسلامی، امّت اسلامی و تحقّق بخشیدن به آرزوهای بزرگ پیامبران و صدّیقان و شهیدان [هستیم]؛ و دستگاههای شیطانی زمان یک جبههاند و طبعاً با یکچنین حرکتی مخالفند. [بنابراین] کارشکنی میکنند، اذیت میکنند، تهدید میکنند؛ در عین حال با همهی زرق و برقی که آن جبههی مقابل دارد و جلال ظاهری و تواناییهای مادّیای که دارد، این حرکت الهی و حرکت پیامبرانه راه خودش را دارد ادامه میدهد و پیش میرود، اثر میگذارد، روزبهروز توسعه پیدا میکند، روزبهروز عمق پیدا میکند. بیانات در محفل انس با قرآن1393/04/08 کارى که قرآنىها امروز در کشور ما میکنند، بهنظر من یک کار راهبردى و مهم است. درست است که انس با قرآن براى خود تلاوتکنندهى قرآن و مأنوس با قرآن مایهى ارتفاع درجات و تعمیق معارف است - این به جاى خود محفوظ؛ یعنى فیضى که خود شما خوانندهى قرآن و تالى قرآن میبرید، این در جاى خود دستاورد مهمّى است - امّا در وراى این یک دستاورد دیگرى وجود دارد که دایرهى آن وسیعتر است، و آن عبارت است از نزدیک کردن جامعهى اسلامى به فهم قرآن و به اُنس با قرآن، و نزدیک شدن به قرآن؛ این خیلى مهم است. امروز جامعهى قرآنى ما، قاریان و حافظان و ترتیلکنندگان و بقیّهى کسانى که در این راه تلاش میکنند، در واقع این حرکت راهبردى را دارند انجام میدهند و این بسیار مهم است؛ اینرا باید قدر دانست. بیانات در محفل انس با قرآن1393/04/08 نظام اسلامى و جامعهى اسلامى با انس روزافزون با قرآن استحکام درونى پیدا میکند؛ و استحکام درونى آن چیزى است که جوامع را در راههاى مطلوب خودشان و بهسوى مطلوبهاى خودشان قادر میسازد و قدرت برخورد با چالشها به جوامع میدهد. باید در درون مستحکم بود؛ این استحکام درونى به برکت انس با قرآن حاصل میشود. انس با قرآن ایمان را تقویت میکند، توکّل به خدا را زیاد میکند، اعتماد به وعدهى الهى را زیاد میکند، ترس و خوف از مشکلات مادّى را در انسان کم میکند، انسانها را تقویّت روحى میکند، اعتماد به نفس میدهد، راههاى تقرّب به خدا را براى انسان روشن میکند. فواید و منافع انس با قرآن در این بخش اینها است. بیانات در محفل انس با قرآن1393/04/08 قرآن کتاب معرفت است، کتاب نور است. وَ مَا جَالَسَ هَذَا القُرآنَ اَحَدٌ اِلّا قَامَ عَنْهُ بِزِیادَة اَو نُقصَانٍ زِیَادَةٍ فى هُدًى اَو نقصانٍ فى عمًى؛ این کلام منسوب به امیرالمؤمنین است؛ فرمود: هرکسى که با قرآن نشست، از این نشست که برخاست، یا هدایتى در او افزون شده است یا بىمعرفتى و کورىاى از او کم شده است. یک افزایشى و یک نقصانى در او بهوجود مىآید، افزایش در هدایت و نقصان در کورى، نقصان در گمراهى، یعنى گمراهى انسان کم میشود. هدایت انسان، آگاهى انسان افزایش پیدا میکند؛ نشست و برخاست با قرآن اینجورى است؛ این البتّه با توجّه و تدبّر در قرآن حاصل میشود. قرآن را باید با توجّه خواند؛ توجّه داشته باشیم که صِرف تشکیل این اصوات مطلوب نیست؛ با توجّه به معانى، با توجّه به مرادات قرآنى باید قرآن را خواند؛ اگر این شد، آن وقت جامعهى اسلامى راه خودش را پیدا میکند. اَللهُ وَلىُّ الَّذینَ ءامَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّور؛ از ظلمات خرافات، از ظلمات گمراهىها، از ظلمت ترس، از ظلمت توهّمات، انسان خارج میشود «اِلَى النُّور»؛ نور هدایت، نور معرفت، نور تقرّب به پروردگار، نور انس با پروردگار. اینها خصوصیّاتى [است] که با نشستن با قرآن و انس با قرآن براى انسان بهوجود مىآید و ما به این احتیاج داریم؛ امّت اسلامى امروز به این احتیاج دارد. جامعهى اسلامى امروز با چالشهاى جدّى روبهرو است؛ مکرّر عرض کردیم توجّه به چالشها به معناى این نیست که ما احساس کنیم که دشمن قوى است و بر ما غلبه پیدا خواهد کرد؛ اینجور نیست. جامعهى اسلامى با چالشها مواجه است و مواجههى با چالشها یک فرصتى است براى اینکه اسلام بتواند از مراحل سیر تاریخىِ حرکت بهسوى اعتلاى مورد نظر، انشاءالله یک پلّهى دیگر، یک حرکت دیگر، یک مرحلهى دیگر پیش برود؛ امروز اینجورى است. ما در دورههاى قبل از پیروزى انقلاب اسلامى و قبل از بیدارى اسلامى، دنیاى اسلام را در حال غفلت میدیدیم؛ امروز دنیاى اسلام در حال آگاهى است. حوادثى هم که در دنیاى اسلام رخ میدهد، به کمک آگاهى امّت اسلامى مىآید؛ ما را آگاهتر میکند، روشنتر میکند، وظایف ما را براى ما مشخّصتر میکند. دشمنان اسلام از این بصیرت مؤمنین و امّت اسلامى بیمناکند؛ ما این بصیرت را باید روزبهروز تقویت بکنیم؛ اوّلین مرحله همین است که این چالشها را بشناسیم. بیانات در دیدار پژوهشگران و کارکنان مؤسسه «دارالحدیث» و پژوهشگاه «قرآن و حدیث»1393/03/21 تشکّر میکنیم از جناب آقاى رىشهرى و همکاران عزیز و محترمشان بهخاطر این هدیهى ارزشمندى که بهمناسبت این عید به جامعهى اسلامى و جامعهى علمى تحویل دادند؛ یعنى همین دانشنامهى مهدویّت، با این خصوصیّاتى که ذکر کردند، که خصوصیّات مهمّى است. به نظرم دیروز یا پریروز کتاب را آوردند و من فرصت کردم توّرق مختصرى بکنم؛ به نظرم کتاب برجسته و جالبى آمد. بیانات در دیدار پژوهشگران و کارکنان مؤسسه «دارالحدیث» و پژوهشگاه «قرآن و حدیث»1393/03/21 باید منتظر بود. این نگاه ادیان به پایانِ راهِ کاروان بشرى، نگاه بسیار امیدبخشى است؛ حقیقتاً روحیّهى انتظار و روحیّهى ارتباط با ولىّعصر (ارواحنا فداه) و منتظر ظهور بودن و منتظر آن روز بودن، یکى از بزرگترین دریچههاى فرج براى جامعهى اسلامى است. منتظر فرج هستیم؛ خود این انتظار، فرج است؛ خود این انتظار، دریچهى فرج است، امیدبخش است، نیروبخش است؛ از احساس بیهودگى، از احساس ضایع شدن، از نومیدى، از گیج و گمى نسبت به آینده جلوگیرى میکند؛ امید میدهد، خط میدهد. مسئلهى امام زمان (سلام الله علیه) این است و امیدواریم که خداى متعال ما را به معناى واقعى کلمه از منتظران قرار بدهد و چشم ما را به تحقّق این وعدهى الهى روشن کند. بیانات در مراسم بیست و پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1393/03/14 افرادى گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربى گرفت و آن را قاطى کرد با تفکر اسلامى و شریعت اسلامى؛ نه، اگر انتخابات و مردمسالارى و تکیهى به آراء مردم، جزو دین نمیبود و از شریعت اسلامى استفاده نمیشد، امام هیچ تقیدى نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان میکرد. این جزو دین است، لذا شریعت اسلامى چهارچوب است؛ در همهى قانونگذارىها و اجراها و عزلونصبها و رفتارهاى عمومى که تابع این نظم سیاسى و مدنى است، باید شریعت اسلامى رعایت بشود. و گردش کار در این نظام بهوسیلهى مردمسالارى است؛ یعنى آحاد مردم نمایندهى مجلس را انتخاب میکنند، رئیسجمهور را انتخاب میکنند، وزرا را با واسطه انتخاب میکنند، خبرگان را انتخاب میکنند، رهبرى را با واسطه انتخاب میکنند؛ کار، دست مردم است؛ این، پایهى اصلى حرکت امام بزرگوار است. این بناى عظیمى که این بزرگوار گذاشت، متکى به این دو پایه است. التزام به شریعت اسلامى، روح و حقیقت نظام اسلامى است؛ این را توجه داشته باشند. شریعت اسلامى اگر در جامعه بهطور کامل اجرا بشود، هم آزادىهاى عمومى و مدنى را - آزادى افراد را، آزادى فردى را - تأمین میکند، هم آزادى ملت را که اسم آن استقلال است - استقلال یعنى آزادى در ابعاد یک ملت، که وابستهى به کسى و به جایى نباشد؛ یک ملت آزاد یعنى ملتى که بههرصورت تحت نفوذ و سیطرهى مخالفین خود یا دشمنان خود یا بیگانگان قرار ندارد - تضمین میکند، [هم] عدالت را در جامعه تضمین میکند، هم معنویت را تضمین میکند؛ این چهار عنصر اصلى است: آزادى، استقلال، عدالت، معنویت. اگر شریعت اسلامى بر جامعه حاکم شد، این پدیدههاى اساسى در نظم جامعهى اسلامى، خود را نشان میدهند. بنابراین امام بزرگوار ما شریعت اسلامى را که روح جمهورى اسلامى است، مورد تکیه قرار داده است؛ مردمسالارى دینى را هم که یک وسیله و ابزار است که آن هم متخَذ از شریعت است، مورد تکیه قرار داده. بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهاى اسلامى1393/03/06 انسانها به برکت خِرَد است که میتوانند پیام پیامبران را درک کنند؛ از مشکلات و دشوارىهاى راه نورانى پیغمبران نهراسند و آنها را بتوانند پشت سر بگذارند. به برکت عقل و اندیشه و خِرَد است که بشریت میتواند از مفاهیم قرآن بدرستى استفاده کند. اگر جامعهى اسلامى به همین یک دستور عمل کند، یعنى نیروى فکر را، به کارگیرى اندیشه و خِرَد را در میان خود یک امر رایج و عمومى قرار بدهد، عمدهى مشکلات بشر حل خواهد شد؛ عمدهى مشکلات جامعهى اسلامى حل خواهد شد. بیانات در دیدار مردم استان ایلام در سالروز ولادت امیرالمؤمنین علیهالسلام1393/02/23 جامعهى اسلامى جامعهاى است که اگر از لحاظ جنبههاى مادّى به اسلام عمل بکند، بدون تردید در قلّه قرار خواهد گرفت؛ از لحاظ علم، از لحاظ صنعت لازم، از لحاظ معیشت، از لحاظ روابط اجتماعى، از لحاظ عزّت و شرف دنیائى و عمومى و ملّى و بینالمللى در اوج قرار میگیرد؛ امّا این همهى کارها نیست، همهى هدفها نیست. اگر زندگى ما در دنیا زندگى خوبى باشد، امّا لحظهى مرگ ما لحظهى بدبختى و روسیاهى ما باشد، چه فایده دارد؟ امام سجّاد (علیهالسّلام) در دعاى صحیفهى سجّادیّه میفرماید: اَمِتنا مُهتَدینَ غَیرَ ضالّینَ، طائِعینَ غَیرَ مُستَکرِهین؛ میگوید پروردگارا! من را درحالى از دنیا ببر و بمیران که هدایتیافته باشم، گمراه نباشم؛ من را درحالى از دنیا و از این نشئه ببر که من با طوع و رغبت به آنطرف بروم. چه کسى با طوع و رغبت از این گذرگاه عبور میکند؟ آن کسى که به آنطرف خاطرجمع است. بیانات در دیدار معلمان و فرهنگیان سراسر کشور1393/02/17 هدفى که ما براى جمهورى اسلامى، بر اساس آموختههاى عمومى انقلاب در نظر گرفتیم آن هدف، هدف خیلى والایى است. هدف، ایجاد یک جامعهى نمونه است. شما میخواهید در محدودهى ایران عزیز - که از لحاظ جغرافیایى در یک نقطهى بسیار حسّاسى از دنیا هم واقع شده است - یک جامعهاى بسازید که به برکت اسلام و زیر پرچم قرآن، الگو باشد؛ هم الگو از لحاظ مادّى و پیشرفتهاى مادّى، هم در عین حال الگو از لحاظ معنویّت و از لحاظ اخلاق. غربىها در زمینهى مادّى یک جَستى زدند، در یک دورانى جهشى کردند؛ امّا این جهش جدا و مباین و معارض با حرکت اخلاقى بود؛ یک جهش صددرصد مادّى بود. اول کسى نفهمید چه اتّفاقى افتاد، امّا حالا دارند میفهمند، دارند خسارتهاى غیرقابل جبران آن را یواش یواش احساس میکنند. کسى خیال نکند یک تمدّن مادّى محض و دور از معنویّت خواهد توانست آب خوش از گلوى مردم خود فرو ببرد؛ نخیر، پدرشان در مىآید؛ همین حالا دارد پدرشان در مىآید. نه بهخاطر این تظاهرات در خیابانهاى اروپا و مانند اینها؛ نه، گرفتارى براى غرب عمیقتر از این حرفها است. آنچه براى بشر در درجهى اول لازم است، امنیّت روحى است، امنیّت اخلاقى است، امنیّت وجدانى است، رضایت وجدان است؛ در محیطهاى غربى این نیست و بدتر از این خواهد شد. اگر با حرفهاى این نویسندگان و منتقدان و متفکّرانشان آشنا باشید، مىبینید مدتّها است، چندین سال است که صدایشان در آمده است؛ گوشههاى فاسدشده و رو به افزایش فساد در جامعهشان را دارند نشان میدهند؛ زندگى مادّى اینجورى است. بله، از لحاظ علم و پیشرفتهاى فنّاورى و این چیزها پیش رفتهاند، کارهاى بزرگى انجام دادهاند؛ امّا آنطرف قضیّه، زمین ماند و همین زمینشان میزند. آن جامعهاى مورد نظر اسلام است که از لحاظ مادّى، یعنى از لحاظ ثروت، از لحاظ علم، از لحاظ سطح زندگى، در سطح بالایى باشد؛ از لحاظ اخلاق و معنویّت هم در آن سطح و یا بالاتر از آن سطح باشد. این میشود جامعهى اسلامى؛ شما میخواهید این را درست کنید؛ این راه خیلى طولانى در پیش دارد. و این شدنى است، کسى نگوید نمیشود؛ چرا، خیلىچیزها را خیال میکردند نمیشود، شد. بیانات در دیدار جمعی از مداحان اهل بیت علیهمالسلام1393/01/31 یکی از نعمتهای بزرگ خدا در حقّ ما است که منبع الهام برای جامعهی اسلامی و شیعی، با ولادتها، با زندگینامهها، با دوران شهادتها، پیدرپی و بهطور متواتر به جامعهی ما الهام میدهد؛ این را خیلی باید قدر دانست. در ولادت امیرالمؤمنین، ولادت پیغمبر، ولادت امام حسن، ولادت امام حسین، ولادت فاطمهی زهرا، یاد این ستارگان فروزان و این عَلَمهای رهنُمای انسان، در دلها زنده میشود؛ این خیلی مغتنم است. بیانات در دیدار جمعی از مداحان اهل بیت علیهمالسلام1393/01/31 اهداف بزرگ اجتماعی، ایجاد حیات طیّبهی اسلامی و جامعهی اسلامی [است]؛ جامعهای که افراد خود را فرصت بدهد که بتوانند بهسوی این هدف حرکت کنند: جامعهی آباد، جامعهی آزاد، جامعهی مستقل، جامعهی دارای اخلاق والا، جامعهی متّحد، یکپارچه، جامعهی متّقی و پرهیزگار؛ اینها اهداف جامعهی اسلامی است. دنیایی که مقدّمهی آخرت است، دنیایی که انسان را ناگزیر به بهشت میرساند، ایجاد یک چنین دنیایی هدف کلان اجتماعی و سیاسی اسلام است؛ اینها را در مقابل ما ترسیم کردند. راه آن چیست؟ چهجور میشود به این هدفها رسید؟ همینطور که فرمود: «اَعینُونی» - فرمایش، فرمایش امیرالمؤمنین است - به من کمک کنید؛ یعنی آنچه را که امیرالمؤمنین در زندگی خود و تلاش و جهاد خود، همه را در این راه مصرف کرد، و آن عبارت است از ایجاد چنین دنیایی برای بشریّت در طول تاریخ؛ کمک کنید به من که این هدف انجام بگیرد. چهجور «بوَرَعٍ»، با ورع؛ «وَ اجتِهادٍ»، با کوشش، با تلاش، تنبلی ممنوع است، بیکارگی ممنوع است، خسته شدن ممنوع است، مأیوس شدن ممنوع است. بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی1392/10/29 ولادت[پیامبر اکرم] مبارك منشأ بركاتی است كه در طول قرون بر زندگی آحاد بشر فرو ریخته است و ملّتها را، انسانها را، انسانیّت را به برترین عوالم انسانی و فكری و روحی و به تمدّنی والا و به چشماندازی روشن برای زندگی رسانده است. آنچه در سالگرد این ولادت برای دنیای اسلام و جامعهی اسلامی مهم است، این است كه انتظارات پیامبر اكرم از جامعهی اسلامی را مدّ نظر قرار بدهد و سعی كند و مجاهدت كند كه این انتظارات برآورده شود؛ سعادت دنیای اسلام در این است و لاغیر. اسلام برای آزادی بشر آمد، هم آزادی از قید و بند فشار دستگاههای مستبد و ظالم بر طبقات گوناگون انسان و ایجاد حكومت عادلانه برای بشر، و هم آزادی از اندیشهها و تصوّرات و اوهام حاكم بر زندگی انسان؛ كه مسیر زندگی انسان را در جهت خلاف مصلحت او باز كرده بود و پیش میبرد. بیانات در دیدار پنجاه هزار فرمانده بسیج سراسر کشور1392/08/29 زینب كبری از اولیاءالله است؛ عزّت او عزّت اسلام است؛ اسلام را عزیز كرد، قرآن را عزیز كرد. ما البتّه آن بلندپروازی را نداریم، آن همّت را نداریم كه بخواهیم بگوییم رفتار این بانوی بزرگ الگوی ما است؛ ما كوچكتر از این حرفها هستیم؛ امّا باید بههرحال حركت ما در جهت حركت زینبی باشد؛ باید همّت ما، عزّت اسلام و عزّت جامعهی اسلامی و عزّت انسان باشد؛ همانكه خدای متعال با احكام دینی و شرایعِ بر پیغمبران، مقرّر فرموده است. بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری1392/06/14 نظام جمهوری اسلامی در میان تندبادِ حوادث گوناگون شكل گرفت؛ این حرفِ بارهاتكرارشده است، لكن نباید از یاد ببریم نظامی كه شعارش عبارت است از تحقّق دین خدا در زندگی مردم و در جامعهی مردمی و كشور، شعارش قالبگیری زندگی اجتماعی ما است با شریعت الهی و دین الهی و ضوابط و ارزشهای الهی، یك چنین نظامی در دنیایی كه دو سه قرن با سرعت به سمت مادّیگری پیش رفته و شكل گرفته، چیزی شبیه معجزه بود و این معجزه اتّفاق افتاد. بیانات در دیدار شاعران1392/05/01 من بارها در همین جلسه و جلسات دیگر گفتهام كه مسئلهی جهاد نظامیِ هشتسالهی ما چیز كمی نبود، چیز مهمی بود؛ كه به نظر من در شعر ما خیلی باید مورد توجه قرار بگیرد. همچنین جهادِ بنای جامعهی اسلامی، جهاد استحكام بخشیدن به ساخت قدرت ملی كه ما مكرر رویش تكیه كردیم، جهاد اصلاح سبك زندگی - كه عرض كردیم متن تمدن اسلامی این است و آنچه كه در غیر از سبك زندگی بحث میكنیم، همه شكلها و شیوهها و اندازهگیریها است - اینها هر كدام یك جهاد است؛ حضور در این جهاد از طریق شعر، باید مورد توجه قرار بگیرد. بیانات در محفل انس با قرآن1392/04/19 یكی از عیوب ما و جوامع ما در طول زمان این بوده است كه گاهی فرهنگ خود را متأثر میكردیم از فرهنگ بیگانگان. كسانی این را در میان جامعهی ما و كشور ما بعمد ترویج كردند؛ ما را سوق دادند به سمت زندگی كسانی كه دل و جانشان خالی بود از نور معنویت؛ در سبك زندگی، در كیفیت پوشش، در كیفیت راه رفتن، در كیفیت معاشرتها و ارتباطات اجتماعی. اگر هم كسی به آنها اعتراض كرد، گفتند كه دنیا امروز اینجوری است. در حالی كه قرآن به ما میآموزد: «و ان تطع اكثر من فی الأرض یضلّوك عن سبیل الله ان یتّبعون الّا الظّنّ و ان هم الّا یخرصون». آنچه كه انسان جا دارد آن را فرا بگیرد و اگر لازم بود، از آن تقلید كند، عبارت است از طریق هدایت؛ «صراط الّذین انعمت علیهم»؛ از خدای متعال میخواهیم كه ما را هدایت كند به راه كسانی كه به نعمت الهی واصل و نائل شدهاند؛ این است كه باید از آن تبعیت و پیروی كرد. اما اینكه حالا اكثریت مردم دنیا اینجور حرف میزنند، اینجور حركت میكنند، اینجور رفتار میكنند، ما باید عقل خودمان را، دین خودمان را، هدایت الهی را معیار قرار دهیم برای رد و قبول. امت مؤمن و مسلم آن امت و ملتی است كه معیار را از قرآن میگیرد، از هدایت الهی میگیرد؛ این میشود معیار. یكی از چیزهائی كه قرآن و هدایت الهی به ما تعلیم داده است، تبعیت از داوری خرد و عقل انسانی است؛ این هم قرآنی است. یعنی پیروی از آنچه كه عقل سلیم به آن حكم كند و قضاوت عقل پشت سر آن باشد، این هم یك امر قرآنی است، این هم امر دینی است؛ اینها شد معیار. آنچه كه بندگان برگزیدهی خدا، معصومین عندالله به ما یاد دادند، این میشود معیار؛ معیار اینها است. اینكه حالا مردم كشورهای غربی، مردم مادی، مردم فلان بخش از دنیا، در رفتارشان، در اعمالشان، در مسائل زندگیشان، در ارتباطاتشان، در تشكیل خانواده، اینجور عمل میكنند، ما هم باید اینجور عمل كنیم، این خطا است. هدایت قرآن را باید در زندگی خود حاكم كرد. ما بحمدالله هم قرآن را داریم، هم كلمات اهلبیت (علیهمالسّلام) را داریم؛ كه «انّی تارك فیكم الثِّقْلَیْن» یا «انّی تارك فیكم الثَّقَلَیْن»؛ دو چیز گرانبها را در بین شما گذاشتم. هر دو بحمدالله در اختیار ما است؛ باید از اینها استفاده كنیم، جامعه را بر اساس اینها شكل دهیم. این جلسهی قرآن، این آموزش قرآن، این تجوید قرآن، این حُسن تلاوت قرآن با نغمههای خوب، با صدای خوب، همه مقدمه برای این است. این را به چشم ذیالمقدمه نگاه نكنیم، این مقدمه است؛ از اینجا باید وارد شد و با قرآن انس گرفت. بحمدالله امروز جامعهی ما با قرآن مأنوس شدهاند. البته ما به این قانع نیستیم؛ ما معتقدیم همهی آحاد جامعه باید با قرآن ارتباط برقرار كنند، بتوانند قرآن را بخوانند، بتوانند قرآن را بفهمند، بتوانند در قرآن تدبر كنند. آنچه كه ما را به حقایق نورانی میرساند، تدبر در قرآن است؛ و این حفظ قرآن كه بحمدالله امروز در بین شما جوانها، در بین جوانهای كشور، در سرتاسر كشور رواج پیدا كرده است، یك مقدمهی خوبی است برای تدبر. یعنی حفظ و تكرار و انس با آیات كریمهی قرآن و پیدرپی آیات الهی را مورد توجه قرار دادن، موجب میشود كه انسان بتواند در قرآن تدبر كند. ایشان با اظهار خرسندی از توجه بیش از پیش جوانان و علاقمندی آنان به قرآن و تلاوت و حفظ آن خاطرنشان كردند: همه آحاد جامعه باید با قرآن ارتباط برقرار كنند زیرا قرائت و فهم قرآن مقدمه تدبر در آن است. بیانات در دیدار مسئولان و کارکنان قوهی قضائیه1392/04/05 آنچه كه من عرض میكنم، این است كه در قوهی قضائیه دو هدف اعلی را باید همیشه در نظر داشت؛ همهی كارها باید در جهت این دو هدف اعلی انجام بگیرد؛ كه اگر این دو هدف تحقق پیدا كرد، آن وقت محصول آن را جامعهی اسلامی خواهد چشید. آن دو هدف، یكی عبارت است از سلامت قوه، دوم كارآمدی قوه. همهی تلاشها باید این باشد كه این قوه تبدیل شود به یك مجموعهی كاملاً كارآمد و كاملاً سالم. اگر این شد، آن وقت مردم میوه را خواهند چشید. آن میوه چیست؟ احساس رضایت و احساس امنیت، به بركت حضور قوهی قضائیه. این برای یك كشور، برای یك جامعه لازم است. این همه تأكیدی كه در اسلام، در متون اسلامی، در قرآن كریم، در روایات، نسبت به قضاوت و حل و فصل خصومتها شده است، برای همین است كه جامعه بتواند احساس رضایت كند؛ هر مظلومی احساس كند كه میتواند خود را به ساحل امن قوهی قضائیه برساند و جلوی ظلم گرفته شود. این لازم است. بیانات در مراسم بیست و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1392/03/14 سه باور در امام بزرگوار ما وجود داشت، كه همین سه باور به او قاطعیت میداد، شجاعت میداد و استقامت میداد: باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود. این سه باور، در وجود امام، در تصمیم امام، در همهی حركتهای امام، خود را به معنای واقعی كلمه نشان داد. امام با دل خود با مردم حرف زد، مردم هم با جان خود به او لبیك گفتند، به وسط میدان آمدند و مردانه ایستادند و حركتی كه از هیچ نقطهای از دنیا نسبت به آن، نگاه محبتآمیزی وجود نداشت و دست كمكی دراز نشد، بتدریج به سمت پیروزی حركت كرد و در نهایت به پیروزی رسید... من به شما عرض كنم؛ ما اگر خودمان را با ایران دوران طاغوت مقایسه كنیم، این برجستگیها به چشم میآید؛ اما اگر خودمان را با ایران اسلامیِ مطلوب مقایسه كنیم - كشوری كه اسلام برای ما خواسته است، جامعهای كه اسلام برای ما خواسته است؛ جامعهای كه در آن، عزت دنیا هست، رفاه دنیا هست، ایمان و اخلاق و معنویت هم در آن هست؛ همه به حد وفور - راه طولانیای در پیش داریم. من این عرایض را میكنم برای اینكه جوانان عزیز ما و ملت شجاع ما بدانند كه ادامهی این راه را هم با همین سه باور میتوانند در پیش بگیرند و پیش بروند. بدانید راه، طولانی است؛ اما شما توانائید، شما قدرت دارید، شما امكان دارید؛ میتوانید این راه طولانی را تا رسیدن به قلهها، با توانائی كامل، با سرعت و شتاب لازم ادامه دهید. این حرفها برای این است كه اگر دشمنان میخواهند در دل ما یأس به وجود بیاورند، بدانید كه آنها دارند دشمنی میكنند؛ همه چیز برای ما نمایشگر امید است. بیانات در دیدار جمعی از فرهنگیان1392/02/18 آنچه در باب تعلیم و تربیت، در باب آموزش و پرورش ــ چه ستاد آموزش، چه صفوف منظم آموزش در سراسر كشور ــ لازم است عرض شود، غالباً به مسئولین و كسانی كه دستاندركار اجرا هستند، عرض میشود؛ آنچه امروز در درجهی اول برای ما اهمیت دارد، این است كه نشان دهیم احترام قلبیای را كه شایستهی مقام تعلیم و تربیت است. اصل این است كه «معلمی» منزلت لازم را در جامعهی اسلامی داشته باشد. خیلی كوتهبینی است كه انسان شغل معلمی و آموزگاری را ردیف سایر مشاغل متعارف زندگی قرار دهد، كه یك وسیلهای است فقط برای تعیّش، كه انسان بتواند عائشه كند؛ نانی در بیاورد و زندگیای بگذراند؛ این حقیقت ندارد، اینجوری نیست، معلمی در ردیف سایر مشاغل نیست؛ بسیار بالاتر است. بیانات در دیدار جمعی از فرهنگیان1392/02/18 یك كشور اگر بخواهد به سرافرازی برسد، به رفاه و غنا برسد، به علم و تفوّق علمی منتهی شود، اگر بخواهد مردم شجاع، آزاده، فهمیده، عاقل، خردمند و متفكر تحویل جامعهی بشری دهد، باید این زیرساخت اصلی را درست كند؛ زیرساخت تعلیم دوران كودكی و نوجوانی. این، شأن معلم است. لذا به معلم خیلی باید احترام كرد. برای ایجاد آمادگی لازم در معلم، خیلی باید صرف وقت كرد. برای تهیهی سازوكاری كه تعلیم و تربیت در آن مؤثر باشد و جهتِ درست داشته باشد، خیلی باید سرمایهگذاری كرد. اینكه ما بر روی این تحول بنیادین در آموزش و پرورش در سالهای گذشته تكیه كردیم ــ كه خب، بحمدالله امروز سند این تحول در اختیار آموزش و پرورش است و در واقع نقشهی راه، مشخص و معیّن شده است ــ برای خاطر این است. تحول در انسانها، تغییر صحیح در دلها و باورها و حركات و خلقیات و امثال اینها، احتیاج دارد به یك زیرساخت محكم؛ این زیرساخت، آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش ما آن روزی كه در كشور به شكل جدید درآمد، بر اساس یك مبنای فكری و اعتقادیِ دیگر به وجود آمد؛ ما هم در طول دهها سال ــ از اوّلی كه آموزش و پرورش جدید در كشور آمد ــ بر همان مبنا حركت كردیم، در واقع در همان ریل پیش رفتیم؛ كه خب، ریل درستی نبود. این سند تحول باید ما را به سمت هدفهای اسلامی حركت دهد؛ باید جامعه را به سبك زندگیِ حقیقتاً اسلامی پیش ببرد؛ باید بتواند در ما خصلتهای والای انسانی را به وجود بیاورد. ما امروز در خودمان، در خلقیات خودمان، در رفتار خودمان، نقائصی مشاهده میكنیم؛ این نقائص باید برطرف شود. استعداد بشری در جامعهی ایرانی، یك استعداد انبوه و سرشار است؛ این استعداد باید امكان بروز پیدا كند، جهت صحیح پیدا كند. این سند تحول ناظر به یك چنین چیزی است. بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان و فعالان طرح «صالحین»1391/09/01 هیچ وقت نباید امت اسلامی و جامعهی اسلامی ماجرای عاشورا را به عنوان یك درس، به عنوان یك عبرت، به عنوان یك پرچم هدایت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زندهی به عاشورا و به حسینبنعلی (علیهالسّلام) است. بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان1391/08/10 غدیر حادثهی مهمی است؛ یك حادثهی اصولی است؛ ناظر به توجه اسلام به مهمترین ركن تشكیل نظام اسلامی و جامعهی اسلامی است. یعنی مسئلهی امامت و مسئلهی ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یك معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئلهی شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعی پیروی از امیرالمؤمنین حقیقت غدیر را درست تبیین كنیم، هم خودمان درك كنیم، هم به دیگران معرفی كنیم، خود مسئلهی غدیر میتواند وحدتآفرین باشد. بحث اعتقاد قلبی و اتصال یك نحلهی دینی و مذهبی به یك اصل اعتقادی، یك بحث است؛ شناخت مسئله، بحث دیگری است. اسلام عالیترین مسئله در باب تشكیل جامعهی اسلامی و نظام اسلامی و دنیای اسلامی را در مسئلهی غدیر متجلی كرده است. امیدواریم كه ما به معنای واقعی كلمه، به دنبال مفهوم و مضمون و معنای حقیقی غدیر و ولایت باشیم؛ كه این را شما جوانها باید در ذهنتان داشته باشید و انشاءاللّه در طول زندگی دنبال كنید. بیانات در اجتماع مردم شیروان1391/07/24 یك ملت اگر امنیت داشته باشند، ثبات سیاسی داشته باشند، از آرامش دستگاههای حاكمیت نظام برخوردار باشند، آن ملت فرصت پیدا خواهند كرد كه در میدانهای گوناگون، به مسابقهی بزرگ بشری وارد شوند و پیشتاز باشند. امنیت و آرامش برای یك كشور، جزو مهمترین خواستهها و مفیدترین عواید یك ملت است. در قرآن كریم، خدای متعال در سورهی فتح - كه فتح مسلمانان را برای پیغمبر و برای مردم، به صورت یك نعمت بزرگ معرفی میكند - میفرماید: «فأنزل اللّه سكینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم كلمة التّقوی و كانوا احقّ بها و اهلها»؛ به عنوان یك نعمت بزرگ، نزول سكینهی الهی را بر جامعهی اسلامی ذكر میكند. سكینه یعنی آرامش، یعنی اطمینان، یعنی آن طمأنینهای كه وجود دارد. یك وقت در میان یك ملتی تلاطم هست، آرامش وجود ندارد؛ همه نسبت به هم بدبین، همه نسبت به یكدیگر ستیزهگر؛ دستگاههای حاكم در مقابل مردم، مردم در مقابل دستگاههای حاكم؛ یك چنین كشوری كه دارای امنیت نباشد، نمیتواند نه در علم، نه در اقتصاد، نه در صنعت، نه در عزت ملی، خودش را به پیش و به جلو بكشد؛ اما وقتی استقرار و امنیت و آرامش در یك كشور بود، ملت فرصت پیدا میكند كه آمادگیهای خود را، استعدادهای خود را بروز دهد؛ همچنان كه شما میبینید علیرغم تهدیدهای دشمنان، تحریمهای دشمنان، خباثتهای دشمنان، ملت ایران و جوانان عزیز ما توانستهاند در میدانهای گوناگون، خود را نشان دهند؛ عظمت خود را، استعداد خود را، آمادگی خود را در زمینههای مختلف به رخ دنیا بكشند؛ این به بركت ثبات است. پیام به بیست و یکمین اجلاس سراسری نماز1391/06/15 باید اعتراف كنیم كه هنوز مجموعهی ما مسئولان نظام اسلامی وظیفهی خود را در این باره بهتمام و كمال، ادا نكردهایم. اهمیت نماز را باید بهدرستی فهمید. این كه فرمودهاند: اگر نماز در درگاه خداوند، مقبول افتد، دیگر خدمات و زحمات نیز پذیرفته شده و اگر نماز مردود باشد، هرچه جز آن نیز مردود گشته است، حقیقتی بزرگ را به ما مینمایاند. آن حقیقت این است كه اگر در جامعهی اسلامی نماز در جایگاه شایستهی خود قرار گیرد، همهی تلاشهای سازندهی مادی و معنوی، راه خود را به سمت و سوی آرمانها میگشاید و جامعه را به نقطهی مطلوب آرمانی اسلام میرساند و اگر از اهمیت نماز غفلت شود و نماز مورد بیاعتنایی قرار گیرد، این مسیر بهدرستی طی نخواهد شد و تلاشها و مجاهدتها تأثیر لازم را در رساندن به قلهای كه اسلام برای جامعهی بشری ترسیم كرده است، نخواهد داشت.این حقیقت به همهی ما هشدار میدهد و وظیفهای سنگین را به یاد ما میآورد. تلاشهای فرهنگی و هنری و برنامهریزیهای آموزشی و غیره، همه باید به گونهای طراحی و اجرا شود كه نماز، با كیفیت مطلوب، روزبهروز در میان مردم بهویژه جوانان و نوجوانان رونق گیرد و همه بهراستی از این چشمهی پاكی و روشنی بهرهمند گردند. بیشك دستگاههای متعدد امور فرهنگی و آموزشی و صداوسیما و دستاندركاران ادارهی مساجد، بیش از دیگران باید احساس مسئولیت كنند. بیانات در دیدار قاریان1391/04/31 یقیناً هر یك از این جلساتی كه برای قرآن و تلاوت قرآن تشكیل میشود و عندلیبان قرآنی در آن نغمهسرائی میكنند، تأثیر بسزائی در تعمیق ایمان و عشق و محبت ما به قرآن دارد؛ و همه چیز در گرو همین است. اگر ملتی عقیدهی به حق را، عقیدهی به قرآن و معارف اسلامی را همراه كرد با محبت، رنگ و بوی لطیف گل محبت است كه میتواند اعتقادات عمیق را در عرصهی زندگی انسان بارور كند. اگر این عقاید، این پایبندیهای عقلانی، با محبت و با عواطف عجین و همراه شد، آن وقت عرصه، عرصهی عمل قرآنی خواهد شد؛ توفیقات، روزافزون خواهد شد؛ پیدرپی خواهد شد؛ ما دنبال این هستیم. اگر این محافل قرآنی بتواند دلهای ما را فراتر از جنبهی عقلانی، از جنبهی عاطفی و علقهی عشق و محبت، به قرآن نزدیك كند، مشكلاتی كه بر سر راه جامعهی اسلامی است، برطرف خواهد شد؛ این اعتقاد ماست. بیانات در دیدار قاریان1391/04/31 مشكلات هر جامعهای با قرآن حل خواهد شد. با معارف قرآنی، مشكلات حل میشود. قرآن راهحل معضلات زندگی بشر را به فرزندان آدم هدیه میكند؛ این وعدهی قرآنی است و تجربهی دوران اسلام هم این را نشان داده. هرچه ما به قرآن نزدیكتر شویم، هرچه عمل قرآنی در میان ما - چه در روح ما، چه در اعمال جسمانی ما، چه در فرد ما، چه در اجتماع ما - بیشتر شود، به سعادت، به حل مشكلات و معضلات نزدیكتر میشویم. عزت در سایهی قرآن است، رفاه در سایهی قرآن است، پیشرفت مادی و معنوی در سایهی قرآن است، اخلاق نیك در سایهی قرآن است، سلطه و غلبهی بر دشمنان در سایهی قرآن است. ما ملتهای مسلمان اگر این حقایق را بدرستی درك كنیم و در راه رسیدن به این هدفها تلاش كنیم، یقیناً بهرههای زیادی خواهیم برد. بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوهی قضائیه1391/04/07 اگر عدالتِ قضائی شد، مفاسد برچیده خواهد شد، افراد ناصالح از دستاندازی به مراكز حیاتی جامعه دستشان كوتاه خواهد شد؛ صلحاء در مراكزی كه شایستهی آن هستند، قرار خواهند گرفت. همهی اینها بسته به تمامیت و كمال قوهی قضائیه است. واقعا اگر نظام اسلامی بتواند قوهی قضائیه را آنچنانی كه نظر اسلام است، آنچنانی كه در منابع دینی و فقهی ما مطرح شده است، بسازد و سامان بدهد، اكثر مشكلات جامعهی ما ـ و هر جامعهای ـ برطرف خواهد شد؛ مشكلاتی كه ناشی از طغیانهاست، ناشی از خودخواهیهاست، ناشی از تعدیها و تعرضهاست، برطرف خواهد شد. بنابراین هدف باید ارتقاء قوهی قضائیه باشد. به هیچ حدی نباید قانع شد، تا آن وقتی كه برسیم به سقف مطلوب. باید به سقف مطلوب برسیم. و به نظر من اگرچه این راهی طولانی است، اما قابل وصول است. بیانات در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش1391/02/03 از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده است - علیالظاهر از امام صادق (علیهالسّلام) است که ایشان حدیث قدسی را روایت میکنند - که فرمودند: «لأعذّبنّ کلّ رعیّة فی الاسلام اطاعت اماما جائرا لیس من اللّه عزّ و جلّ و ان کانت الرّعیّة فی اعمالها برّة تقیّة» .(۱) مضمون حدیث این است: اگر سررشتهی نظام یک جامعه به دست انسانهای فاسد و ناباب و ستمگر و منحرف باشد، حرکات مؤمنانهی افرادی که در این جامعه هستند، به جائی نمیرسد؛ و اگر در آنچنان جامعهای کسانی تسلیم باشند و از آن ستمگران اطاعت کنند، خدا آنها را هم عذاب میکند. البته در همین حدیث، عکسش هم هست: «و لأعفونّ عن کلّ رعیّة فی الاسلام اطاعت اماما هادیا من اللّه عزّ و جلّ و ان کانت الرّعیّة فی اعمالها ظالمة مسیئة»؛ که حالا اینها شرح دارد، نمیشود با همین ظاهر اکتفاء کرد. خلاصهی مطلب و جان مطلب این است که اگر چنانچه در یک نظامی، در یک مجموعهای، در یک کشوری، در یک جامعهای، حاکمیت و نظام، نظام الهی است، نظام عادلانه است، آن کسانی که اطاعت از این نظام میکنند، مورد عفو الهی هستند؛ ولو خطاهائی هم داشته باشند. شما میتوانید این را در مقیاس یک کشور، در مقیاس یک امت، در مقیاس یک جامعه محاسبه کنید؛ در مقیاس یک سازمان، مثل سازمان ارتش هم میتوانید این را ملاحظه و محاسبه کنید. بیانات در دیدار فرماندهان نیروی هوایی ارتش1390/11/19 حركت نظام اسلامی و جمهوری اسلامی و انقلابی كه این حركت را به وجود آورد، به سمت یك هویت حقیقیِ ماندگارِ مستحكمِ قابل دوام و دفاع در مقابل تهاجمهاست؛ هویت اسلامی، اتكاء به خدای متعال، احساس عزت از مسلمان بودن، تكیهی بر ظرفیتها و نیروهائی كه خدای متعال به ما بخشیده است - چه نیروهای شخصی یكیك ما، چه نیروهای عظیم جمعیِ ملی، چه نیروهای انسانی و چه نیروهای طبیعی ما - و فراخوانی دنیا به سمت ارزشهای معنوی. دنیا از غرق شدن در مادیگری سودی نبرد؛ دنیا از رواج دادن آزادیهای جنسی سودی نبرد؛ بشریت از آنچه كه حركتهای مادی در اروپا به وجود آوردند - رهائی از معنویت، رهائی از قیود الهی - سودی نبرد؛ نه عدالت را تأمین كرد، نه رفاه عمومی را تأمین كرد، نه امنیت را تأمین كرد، نه خانواده را حفظ كرد، نه توانست تربیت نسلهای بعدی را بدرستی انجام دهد؛ در همهی اینها ضرر كردند. بله، یك عدهای كمپانیدارها، بانكدارها و سازندگان سلاح به آلاف و الوف دست پیدا كردند - اینها بود - اما تمدن مادی غرب دستاورد بشری نداشت، دستاورد انسانی نداشت؛ خودشان را خوشبخت نكردند، جوامعی را هم كه در زیر سایهی اینها و با تقلید از اینها زندگی كردند، خوشبخت نكردند. پیام انقلاب اسلامی، پیام رهائی از این حركت بدبختیزا و فلاكتآور است. توجه به معنویت، توجه به اخلاق الهی، در عین حال پرداختن به نیازهای بشری؛ همان چیزی كه در اسلام هست؛ حد متوسط. نه افراط كلیساهای كاتولیكی و ارتدوكسی و سختگیریهای غلط، نه ولنگاریهائی كه نقطهی مقابل آن در جوامع غربی بر اثر حركت مادیشان به وجود آمد؛ هیچكدام از اینها درست نیست؛ هر دو غلط است. خط اسلام، خط میانه است؛ خط عدالت است. عدالت یك معنای فراگیر و شاملی دارد. در همهی زمینهها عدالت - یعنی هر چیز را به جای خود نهادن - باید مد نظر باشد؛ خط متوسط انسانی؛ «و كذلك جعلناكم امّة وسطا لتكونوا شهداء علی النّاس». امروز ملت ایران جزو پیشروان این حركت است. جامعهسازی میكنیم، نظامسازی میكنیم، حركت عمومی و مردمی داریم. خطبههای نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربی1390/11/14 خواست عمومی ملتهایتان بازگشت به اسلام است؛ كه البته به مفهوم «بازگشت به گذشته» نیست. اگر انقلابها باذناللّه واقعی بمانند و ادامه یابند و دچار توطئه یا استحاله نگردند، مسئلهی اصلی شما، چگونگی نظامسازی، قانوننویسی و مدیریت كشور و انقلابها خواهد بود؛ این همان مسئلهی مهم تمدنسازیِ اسلامی مجدد در عصر جدید است. در این جهاد بزرگ، كار اصلی شما این خواهد بود كه چگونه یك تاریخِ عقبماندگی و استبداد و بیدینی و فقر و وابستگی حاكم بر كشورهایتان را در كوتاهترین زمانها انشاءاللّه جبران كنید و چگونه با رویكرد اسلامی و به شیوهای مردمسالارانه و رعایت عقلانیت و علم، جامعهسازی كنید و تهدیدهای داخلی و خارجی را یك به یك از سر بگذرانید؛ چگونه «آزادی و حقوق اجتماعی» منهای «لیبرالیزم»، و «برابری» منهای «ماركسیزم»، و «نظم» منهای «فاشیزم غرب» را نهادینه كنید؛ چگونه تقید خویش به شریعت مترقی اسلام را حفظ كنید، بیآنكه گرفتار جمود و تحجر شوید؛ چگونه مستقل شوید، بیآنكه منزوی شوید؛ چگونه پیشرفت كنید، بیآنكه وابسته شوید؛ چگونه مدیریت علمی كنید، بیآنكه سكولاریزه و محافظهكار شوید. تعریفها باید بازخوانی و اصلاح شوند. دو الگوی «اسلام تكفیری» و «اسلام لائیك» از سوی غرب به شما پیشنهاد شده و خواهد شد تا الگوی «اسلام اصولگرای معتدل و عقلانی» در میان انقلابهای منطقه تقویت نشود. كلمات را دوباره و بدقت تعریف كنید. «دموكرات بودن» اگر به معنای مردمی بودن و انتخابات آزاد در چارچوب اصول انقلابهاست، همه دموكرات باشید؛ و اگر به معنای افتادن به دام لیبرال دموكراسی درجهی دوم و تقلیدی باشد، هیچ یك دموكرات نباشید. «سلفیگری» اگر به معنای اصولگرائی در كتاب و سنت و وفاداری به ارزشهای اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غربزدگی باشد، همگی سلفی باشید؛ و اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرائی و سماحت و عقلانیت - كه اركان تفكر و تمدن اسلامیاند - سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سكولاریزم و بیدینی خواهد شد. به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیك و غربگرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامی كه رژیم صهیونیستی را تحمل میكند، ولی با مذاهب اسلامیِ دیگر بیرحمانه مواجه میشود، دست آشتی به سوی آمریكا و ناتو دراز میكند، ولی در داخل به جنگهای قبیلهای و مذهبی دامن میزند و اشدّاء با مؤمنین و رحماء با كفار است، اعتماد نكنید. به اسلام آمریكائی و انگلیسی بدبین باشید، كه شما را به دام سرمایهداری غرب و مصرفزدگی و انحطاط اخلاقی میكشانند. در دهههای گذشته، هم نخبگان و هم حاكمان، به وابستگی بیشتر خود به فرانسه و انگلیس و آمریكا و یا شوروی افتخار میكردند و از سمبلهای اسلامی میگریختند؛ و امروز همه چیز برعكس شده است. بیانات در اجتماع مردم کنگاور1390/07/27 برادران و خواهران عزیز من! امروز كشور عزیز ما با دورانهای قبل قابل مقایسه نیست. ما یك ملتِ دچار ركود و جمود و انزوا در همهی بخشها بودیم. انقلاب كشور را زنده كرد، ملت را زنده كرد، روحیهی نوآوری را در این كشور بیدار كرد و عزت را برای این ملت به ارمغان آورد. راههای زیادی را پیمودهایم، پیشرفتهای زیادی انجام گرفته است؛ و این راه ادامه دارد؛ ما وسط راه توقف نمیكنیم. نكتهی مهمی وجود دارد، كه آیهی شریفهی قرآن در سورهی فتح دربارهی همین نكته است: «انّ الّذین یبایعونك انّما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نكث فانّما ینكث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجرا عظیما». وقتی یك ملت راهی را آغاز كرد، رسیدن به نتائج، احتیاج دارد به استقامت در آن راه، به پیشرفت در آن راه، به متوقف نشدن میان راه، به قانع نشدن به دستاوردهای میانهی راه. یكی از آفات ما این است كه تصور كنیم این مقداری كه پیشرفت كردیم، نتائج نهائی است؛ همین جا توقف كنیم. آفت دیگر این است كه تصور كنیم چون تا این دوره و در این مدت به هدفهای نهائی نرسیدیم، پس چراغ امید را در دل خودمان خاموش كنیم؛ فكر كنیم دیگر دسترسی نخواهیم داشت. راهی كه خداوند متعال و اسلام به ما میآموزد، این است: «فلذلك فادع و استقم كما امرت و لا تتّبع اهوائهم»؛ راهی را كه شناختید، با دقت پیش بروید، قدمها را محكم و استوار بردارید و استقامت بهخرج بدهید. اگر استقامت بهخرج دادیم، آن وقت به اهداف عالی اسلامی خواهیم رسید؛ همان جامعهی اسلامیای كه من چند روز قبل از این در كرمانشاه تصویر و تشریح كردم. آن عدالت، آن مردمسالاری به معنای واقعی كلمه، آن كرامت انسانی، آن آزادی اسلامی، با پیشرفت ما، با قدمهای استوار ما، با خسته نشدن ما، با حفظ نور امید در دلهای ما، به توفیق الهی به دست همین جوانان تحقق پیدا خواهد كرد. بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه1390/07/24 یك زنجیرهی منطقی وجود دارد؛ پیشها این را گفتیم، بحث شده. حلقهی اول، انقلاب اسلامی است، بعد تشكیل نظام اسلامی است، بعد تشكیل دولت اسلامی است، بعد تشكیل جامعهی اسلامی است، بعد تشكیل امت اسلامی است؛ این یك زنجیرهی مستمری است كه به هم مرتبط است. منظور از انقلاب اسلامی - كه حلقهی اول است - حركت انقلابی است؛ والّا به یك معنا انقلاب شامل همهی این مراحل میشود. اینجا منظور ما از انقلاب اسلامی، یعنی همان حركت انقلابی و جنبش انقلابی كه نظام مرتجع را، نظام قدیمی را، نظام وابسته و فاسد را سرنگون میكند و زمینه را برای ایجاد نظام جدید آماده میكند. حلقهی بعد، نظام اسلامی است. منظور من در اینجا از نظام اسلامی، یعنی آن هویت كلی كه تعریف مشخصی دارد، كه كشور، ملت و صاحبان انقلاب - كه مردم هستند - آن را انتخاب میكنند. در مورد ما، مردم ما انتخاب كردند: جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی یعنی نظامی كه در آن، مردمسالاری از اسلام گرفته شده است و با ارزشهای اسلامی همراه است. ما از این حلقه هم عبور كردیم. منظور از دولت اسلامی این است كه بر اساس آنچه كه در دورهی تعیین نظام اسلامی به وجود آمد، یك قانون اساسی درست شد؛ نهادها و بنیانهای ادارهی كشور و مدیریت كشور معین شد. این مجموعهی نهادهای مدیریتی، دولت اسلامی است. در اینجا منظور از دولت، فقط قوهی مجریه نیست؛ یعنی مجموع دستگاههای مدیریتی كشور كه ادارهی یك كشور را برعهده دارند؛ نظامات گوناگون اداره كنندهی كشور. بخش بعد از آن، جامعهی اسلامی است؛ كه این، آن بخش بسیار مهم و اساسی است. بعد از آنكه دولت اسلامی تشكیل شد، مسئولیت و تعهد این دولت اسلامی این است كه جامعهی اسلامی را تحقق ببخشد. جامعهی اسلامی یعنی چه؟ یعنی جامعهای كه در آن، آرمانهای اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگی كه اسلام برای بشر ترسیم كرده است، تحقق پیدا كند. جامعهی عادل، برخوردار از عدالت، جامعهی آزاد، جامعهای كه مردم در آن، در ادارهی كشور، در آیندهی خود، در پیشرفت خود دارای نقشند، دارای تأثیرند، جامعهای دارای عزت ملی و استغنای ملی، جامعهای برخوردار از رفاه و مبرای از فقر و گرسنگی، جامعهای دارای پیشرفتهای همهجانبه - پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی - و بالاخره جامعهای بدون سكون، بدون ركود، بدون توقف و در حال پیشروی دائم؛ این آن جامعهای است كه ما دنبالش هستیم. البته این جامعه تحقق پیدا نكرده، ولی ما دنبال این هستیم كه این جامعه تحقق پیدا كند. پس این شد هدف اصلی و مهمِ میانهی ما. چرا میگوئیم میانه؟ به خاطر اینكه این جامعه وقتی تشكیل شد، مهمترین مسئولیت این جامعه این است كه انسانها بتوانند در سایهسار چنین اجتماعی، چنین حكومتی، چنین فضائی، به كمال معنوی و كمال الهی برسند؛ كه: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛ انسانها به عبودیت برسند. «لیعبدون» را معنا كردند به «لیعرفون». این معنایش این نیست كه «عَبَدَ» به معنای «عَرَفَ» است - عبادت به معنای معرفت است - نه؛ بلكه به معنای این است كه عبادت بدون معرفت معنی ندارد، امكان ندارد، عبادت نیست. بنابراین جامعهای كه به عبودیت خدا میرسد، یعنی به معرفت كامل خدا میرسد، تخلق به اخلاقالله پیدا میكند؛ این، آن نهایت كمال انسانی است. بنابراین هدف نهائی، آن است؛ و هدف قبل از آن، ایجاد جامعهی اسلامی است، كه هدف بسیار بزرگ و بسیار والائی است. خب، وقتی یك چنین جامعهای به وجود آمد، زمینه برای ایجاد امت اسلامی، یعنی گسترش این جامعه هم به وجود خواهد آمد؛ كه حالا آن مقولهی دیگری و بحث دیگری است. این چیزی كه به عنوان هدف ذكر شد، یك امر بسیار والاست. من اول این را عرض بكنم؛ این مفاهیمی كه گفته شد - مفهوم عدالت، مفهوم آزادی، مفهوم تكریم انسان - با معانی اسلامیِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانی غربی خودش. آزادی در منطق اسلامی معنائی دارد، غیر از آن معنائی كه آزادی در منطق غرب دارد. تكریم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانیتِ انسان در مفهوم اسلامی مغایر است با این مفهوم در معنای غربی و تلقی غربی. یكی از مشكلات ما در طول این سالها این بوده كه افرادی آمدهاند مفاهیم اسلامی را با مفاهیم غربی ترجمه كردهاند، حرفهای غربیها را تكرار كردهاند، دنبال تحقق آنها بودند؛ در حالی كه انقلاب اسلامی برای این نیست. آزادی غربی در زمینهی اقتصاد، همین مطالبی است كه میبینید؛ همین «اقتصاد آدام اسمیتی» و رسیدن به این وضع دیكتاتوری اقتصادی موجود دنیا، كه الان دارد انحلال و فروریختگی خودش را بتدریج نشان میدهد. مراد ما از آزادی كه این نیست. آزادی انسانی به معنای آزادی اخلاقیِ بیبندوباریِ فرهنگیِ غربی نیست. ما نباید برای اینكه خودمان را در چشم غربیها شیرین كنیم، دم از حرفی بزنیم كه آنها میزنند؛ كه حرفِ غلط است، باطل است و امروز دارد بطلان خودش را نشان میدهد. ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف میزنیم؛ این نبایستی اشتباه بشود با آنچه كه در غرب در زیر این مفاهیم ترجمه میشود و گفته میشود و بیان میشود. مفاهیم اسلامی مورد نظر است؛ عدالت با معنای اسلامی خود، آزادی با معنای اسلامی خود، كرامت انسان با معنای اسلامی خود؛ كه اینها همه در اسلام روشن است، مبیّن است. غربیها هم برای خودشان یك حرفهائی دارند. در این زمینهها، در این ارزشگذاری، راه آنها، راه كج و منحرفی است. بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران1390/04/13 امروز من عرض میكنم هویت سپاه كه هویت پاسداری است، به معنای یك مفهوم محافظهكارانه تلقی نشود. پاسداری یعنی نگه داشتن، حفظ كردن. این حفظ كردن را میتوان با یك تفسیر محافظهكارانه معنا كرد. یعنی بگوئیم وضع موجود انقلاب را حفظ كنیم؛ من این را نمیگویم. حفظ انقلاب به معنای حفظ وضع موجود نیست. چرا؟ چون انقلاب در ذات خود یك حركت پیشرونده است، آن هم پیشرفت پرشتاب. به كجا؟ به سمت هدفهای ترسیم شده. هدفها عوض نمیشوند. این اصول و ارزشهائی كه بر روی آن بایستی ایستادگی كرد و برای آن جان داد، اصول و ارزشهائی هستند كه در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائی، تعالی و تكامل و قرب الهی است. هدف پائینتر از آن، انسانسازی است؛ هدف پائینتر از آن، ایجاد جامعهی اسلامی است با همهی مشخصات و آثار، كه استقرار عدالت در آن باشد، توحید باشد، معنویت باشد. اینها اهداف هستند. این اهداف عوضشدنی نیستند؛ یعنی ما نمیتوانیم بیائیم مایه بگذاریم تا از هدف كم كنیم. بگوئیم خیلی خب، یك روز میخواستیم عدالت برقرار كنیم، حالا میگوئیم عدالت كه نمیشود، یك نیمهعدالتی برقرار كنیم! نه، عدالت. این، هدف است. توحید، استقرار شریعت اسلامی به طور كامل، اینها اهداف است، اینها تغییرپذیر نیست. لیكن در جهت حركت به سمت این اهداف، سرعتها قابل كم و زیاد شدن است، شیوهها قابل تغییر یافتن است، تدابیر ممكن است جورواجور باشد. در این جهت، انقلاب پیشرونده و پیشبرنده است. حفظ انقلاب یعنی حفظ همین حالت پیشروندگی و پیشبرندگی. پاسداری از انقلاب، به این معناست. اگر ما اینجور نگاه كردیم و مفهوم پاسداری را اینجور فهمیدیم، آن وقت آن طراوت و شور و هیجانی كه در حركت پاسداری هست، مضاعف خواهد شد. بیانات در دیدار مسئولان نظام در روز عید مبعث1390/04/09 اگر عظمت و اهمیت ایام به این باشد كه خدای متعال لطفی را در روزی بر بشریت نازل كرده باشد، یقیناً روز مبعث عظیمترین و مهمترین همهی روزهای سال است؛ چون نعمت بعثت و برانگیختن پیامبر اعظم برای بشریت از همهی نعمتهای الهی در طول تاریخ بزرگتر است. بنابراین میتوان بهجرأت این را گفت كه روز مبعث، برترین و بزرگترین و پربركتترین روزهای همهی ایام سال است. خاطرهی آن روز را باید گرامی بداریم و عظمت آن حادثه را در نظرمان مجسم كنیم. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) فرمود: «ارسله علی حین فترة من الرّسل و طول هجعة من الأمم»؛ بعثت در هنگامی اتفاق افتاد كه دوران طولانیای بود بشریت از حضور انبیای الهی محروم بود. از ظهور حضرت عیسی حدود ششصد سال میگذشت. صدها سال بود كه بشر در میان خود سفیر الهی ندیده بود. نتیجه چه بود؟ «و الدّنیا كاسفة النّور ظاهرة الغرور»؛ دنیا تاریك بود، ظلمانی بود، معنویت رخت بربسته بود، بشر در جهالت و گمراهی و غرور به سر میبرد. در یك چنین شرائطی، خدای متعال پیغمبر را فرستاد. نبی مكرم، آن عنصر شایستهای بود كه برای یك چنین حركت عظیمی، برای طول تاریخ بشریت، خداوند او را آماده كرده بود. لذا توانست در طول بیست و سه سال یك جریانی را به راه بیندازد كه این جریان با همهی موانع، با همهی مشكلات، تا امروز تاریخ را جلو رانده و پیش برده است. بیست و سه سال، زمان كوتاهی است. سیزده سال از این مدت هم با مبارزاتِ غریبانه گذشت. در مكه اول با پنج نفر و ده نفر و پنجاه نفر شروع شد و جمعیت معدودی در زیر فشارهای طاقتفرسای دشمنان متعصب، كور و جاهل توانستند مقاومت كنند. ستونهای مستحكمی ساخته شد برای اینكه جامعهی اسلامی و تمدن اسلامی بر روی این ستونها قرار بگیرد. بعد هم خداوند متعال شرائطی را پیش آورد كه پیغمبر توانست به مدینه هجرت كند و این نظام و این جامعه را به وجود بیاورد و این تمدن را پیریزی كند. همهی مدتی هم كه پیغمبر اكرم این نظام نوپا را پرداخت، ساخت، آماده كرد و پیش راند، ده سال شده است؛ یعنی یك مدت كوتاه. یك چنین حوادثی معمولاً در طوفان امواج حوادث دنیا گم میشود، از بین میرود، فراموش میشود. ده سال خیلی مدت كوتاهی است؛ اما در همین مدت پیغمبر اكرم توانست این نهال را غرس كند، آبیاری كند، وسیلهی رشد و نمو آن را فراهم كند؛ یك حركتی را ایجاد كند كه این حركت یك تمدنی را آفرید و این تمدن بر اوج قلهی تمدن بشری در دوران مناسب خود قرار گرفت. یعنی در قرن سوم و چهارم هجری، در همهی دنیای آن روز، با سابقهی تمدنها، با حكومتهای مقتدر، با میراثهای گوناگون تاریخی، هیچ تمدنی به عظمت و رونق تمدن اسلامی مشاهده نشده است؛ این هنر اسلام است. و این در حالی است كه از بعد از دوران نبی مكرم اسلام، از بعد از همان دوران دهساله، حوادث گوناگون و تلخی هم برای امت اسلامی به وجود آمد؛ موانع به وجود آمد، اختلافات به وجود آمد، درگیریهای داخلی پیدا شد. با همهی اینها، انحرافاتی كه در طول زمان به وجود آمد، ناخالصیهائی كه در جریان اسلام پیدا شد و رشد كرد، پیام پیغمبر اكرم و پیام بعثت در طول سه چهار قرن توانست آن عظمت را به وجود بیاورد كه همهی دنیا و همهی تمدنهای امروز مدیون آن تمدن قرن سوم و چهارم هجری مسلمانان است. این یك تجربه است. بشریت اگر بیندیشد و انصاف را رعایت كند، تصدیق خواهد كرد كه نجات بشر و حركت بشر به سوی كمال، به بركت اسلام ممكن خواهد شد و لاغیر. ما مسلمانها قدرناشناسی كردیم؛ ما نمك خوردیم و نمكدان را شكستیم؛ ما قدر اسلام را ندانستیم؛ ما پایههائی را كه پیغمبر اكرم برای بنای جوامع برجسته و متكامل انسانی بناگذاری كرده بود، در میان خود نگه نداشتیم؛ ما ناشكری و ناسپاسی كردیم و چوبش را هم خوردیم. اسلام این توانائی را داشت و دارد كه بشریت را به سعادت برساند، به كمال برساند و از لحاظ مادی و معنوی او را رشد دهد. این پایههائی كه پیغمبر گذاشتند - پایهی ایمان، پایهی عقلانیت، پایهی مجاهدت، پایهی عزت - پایههای اصلی جامعهی اسلامی است. ایمانمان را در دلهای خود و در عمل خود تقویت كنیم؛ از خرد انسانی، كه هدیهی بزرگ الهی به بشر است، استفاده كنیم؛ جهاد فیسبیلالله را چه در میدانهای نبرد نظامی، آن وقتی كه لازم باشد؛ چه در میدانهای دیگر، میدان سیاست، میدان اقتصاد و دیگر میدانها - دنبال كنیم و حس عزت و كرامت انسانی و اسلامی را برای خودمان مغتنم بشماریم. اینها وقتی در یك جامعهای زنده بشود، این جامعه همان حركت اسلامی را، همان خط نبی معظم اسلام را یقیناً دنبال خواهد كرد. به بركت پیام اسلام، به بركت ندای امام بزرگوار، ما ملت ایران توانستیم بخشی از آن را در زندگی خودمان تحقق ببخشیم؛ آثار و ثمراتش را داریم مشاهده میكنیم. بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی1390/03/23 ما یك نگاهی بكنیم به وضع كشورمان، به وضع جامعهمان؛ آیا فرهنگ جامعه، آن فرهنگ مطلوب و منظور نظر انقلاب عظیم اسلامی هست یا نیست؟ اگر چنانچه نقصی وجود دارد، خللی وجود دارد، نارسائیای وجود دارد، باید این نارسائی را اصلاح كرد. كی اصلاح كند؟ طبعاً در درجهی اول، ما هستیم؛ یعنی من و شما. شما نخبگانی هستید. مجموعهی شما هم یك ركنی از اركان نظام اسلامی است. یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی یك بخشی از نظام است با یك اقتداری و تسلطی از لحاظ قانونی، كه میتواند امر كند، نهی كند، باز بدارد، اقدام كند. بنابراین مسئولیت سنگین است. من همهی همتم در این بیان این است كه اهمیت كار را مجدداً گوشزد كنم. خب، امروز به واقعیت كه نگاه میكنیم، میبینیم نه، حقاً و انصافاً اختلالهائی وجود دارد. البته من این را به شما بگویم، بارها هم در اعلانهای عمومی گفتهام - كه همان عقیدهی قلبی و عمیق خود بنده است - من به این نسل جوانِ خودمان خیلی اعتقاد دارم. من معتقدم با این همه عوامل مخرب، در عین حال نسل جوان ما نمایشهای دینی و اعتقادیاش بمراتب عمیقتر، جذابتر و پرمغزتر و پرمعناتر است. حالا همین روزها، روزهای اعتكاف است؛ ماه رمضانش یك جور دیگر، ایام توسلات یك جور دیگر، نوع ورودشان در میدانهای مقابلهی نظام با دستگاههای بینالمللی یك جور دیگر است. بنابراین هیچگونه اختلالی در اعتقاد بنده نسبت به این مردم و به این جوانها به وجود نیامده و انشاءاللَّه به وجود نخواهد آمد؛ لیكن واقعیتها را باید نگاه كرد و دید. ما ظرفیتمان بیش از اینهاست، ما توانائیمان بیش از اینهاست. ما بایستی كاری كنیم كه اخلاق اسلامی در جامعه رائج شود. وقتی میگوئیم انقلاب اسلامی، خب، اسلام یك بخشش اخلاق است. پس بایستی رسالت اخلاقی انقلاب در جامعه تحقق پیدا كند. یك بخش هم مربوط به عقاید و باورهاست. این عقاید و باورها باید در عمق جان مردم ما رسوخ و نفوذ كند. همین عقاید است كه ما را به میدان میآورد و در میدان نگه میدارد. این عقاید باید روی رفتارهای ما اثر بگذارد. جامعهی ما باید جامعهی گناه نباشد. گناه باید در جامعه روزبهروز كم شود. گناه موجب میشود كه ما نتوانیم در مقابل دشمن بزرگ خودمان - كه شیطان انس و جن، دشمن ماست - مقاومت كنیم؛ «انّ الّذین تولّوا منكم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما كسبوا»، یا در آیهی دیگر: «ثمّ كان عاقبة الّذین اساؤا السّوای ان كذّبوا بأیات اللَّه». عمل بد، به عدم استقامت در میدان منتهی میشود. عمل بد، به تغییر باورها منتهی میشود؛ «ان كذّبوا بأیات اللَّه». ما تعجب میكنیم گاهی اوقات وقتی میبینیم عقاید افراد دگرگونی پیدا میكند. حالا به عامهی مردم و به متن جامعه خیلی كاری ندارم؛ انسان گاهی روی نخبگان نگاه میكند، وقتی یك خرده تفحص میكند، میبیند كه این مربوط میشود به همین آیهی شریفهی «انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما كسبوا». یك پوسیدگی در دندان به وجود میآید، به آن نمیرسیم، یك وقت میبینیم زیر یك چیز سختی دندان شكست؛ میفهمیم ظاهر خوبی داشته، اما پوك بوده. انسان یك شكستگیهای اینجوری را مشاهده میكند. خب، اینها همهاش مربوط به فرهنگ است. جمع شما دوستان عزیز، متصدی این مسئولیت بزرگید. این بارِ سنگین بر دوش شماست. یعنی شما اینجا در یك قرارگاه اصلی ایستادید، برای پشتیبانی این مبارزهی عظیم. بخشی از این، مربوط به مسائل علم است - كه حالا اشاره كردند، بنده هم تأیید میكنم، تقدیر میكنم - همین نقشهی جامع علمی یا آنچه كه در مورد دانشگاهها اتفاق افتاده. بخش تعلیم، یك بخشی از این كار بزرگ است، منتها همهی این كارِ بزرگ نیست. بخش تربیت هست، بخش مربوط به خانواده هست، بخش زن و مرد هست، مسائل گوناگون اخلاقی هست، ارتباطات اجتماعی هست، همكاری و تكافل اجتماعی هست؛ حسن ظن افراد به یكدیگر، در مقابل سوءظن افراد نسبت به یكدیگر هست؛ بددلی و بدخواهی نسبت به یكدیگر، در مقابل خیرخواهی و خیرطلبی برای یكدیگر هست؛ اینها مسائلی است كه در زندگی اجتماعی ما وجود دارد. یا همین مسئلهی تنبلی اجتماعی كه ایشان گفتند، كه من یك وقتی هم قبلاً روی این خیلی تكیه كردم. احساس تلاش، احساس مسئولیت در كل جامعه و عناصر جامعه، اینها چیزهائی است كه اگر كمبودهائی در آن وجود دارد، مربوط به اختلال فرهنگی است؛ اینها باید برطرف شود. كی باید برطرف كند؟ دستگاههای میدانی. كی باید سیاستگذاری كند، پشتیبانی كند، هدایت كند؟ شما. یعنی اینجا یك چنین قرارگاه عظیمی است. بیانات در دومین نشست اندیشههای راهبردی1390/02/27 در انقلاب اسلامی ما - كه یك حركت دینی بود - به طور طبیعی عدالت جایگاه ممتازی داشت و دارد. در شعارهای مردمی، در قانون اساسی، در بیانات امام راحل (رضوان اللَّه علیه)، در گفتمانهای موضعی و در زمانهای مختلف و به مناسبتهای مختلف كه جمهوری اسلامی مطرح كرده، این جایگاهِ ممتاز دیده میشود. فرض كنید در دوران دفاع مقدس كه هی میآمدند فشار میآوردند و شعار صلح را مطرح میكردند برای اینكه جمهوری اسلامی را از میدان خارج كنند، آنجا جمهوری اسلامی شعار «صلح عادلانه» را مطرح كرد. خب، صلح یك ارزش مطلق نیست، یك ارزش نسبی است؛ یك جائی صلح خوب است، یك جائی صلح بد است، جنگ خوب است. اما عدالت اینجور نیست؛ عدالت یك ارزش مطلق است؛ یعنی هیچ جا نداریم كه عدالت بد باشد. خب، در جمهوری اسلامی این وضعیت وجود داشته، سرلوحهی دغدغههای نظام از اول انقلاب بوده؛ در بخش اجرای عدالت، انصافاً كارهای زیادی هم انجام گرفته؛ لیكن راضی كننده نیست. بعضی از دوستان در توصیف آنچه كه انجام گرفته، اطلاعات و آمارهای خوبی دادند؛ در زمینهی كارهائی كه انجام گرفته، شاید اطلاعات من بیشتر باشد؛ میدانم كارهای وسیعی از اول انقلاب انجام گرفته؛ لیكن مطلقاً راضی كننده نیست. آن چیزی كه ما نیاز داریم، آن چیزی كه ما دنبالش هستیم، عدالت حداكثری است؛ نه صرفاً در یك حد قابل قبول؛ نه، ما دنبال عدالت حداكثری هستیم؛ ما میخواهیم ظلم در جامعه نباشد. تا این مرحله خیلی فاصله داریم. بنابراین برای این باید تلاش كرد. آن چیزی كه در دنبالهی این باید عرض كنم، این است: امروز كه ما به بحث عدالت میپردازیم - بحث این نشست و مطرح شدن موضوع عدالت - این دنبالهی همان دغدغهی اساسی است؛ به این معنا نیست كه در طول سالهای متمادی، ما عدالت را نشناختیم یا نظام جمهوری اسلامی مطلقا تعریفی از عدالت نداشته و حركتی نكرده؛ نه، یك تعاریف اجمالی و كلی و یك قدر متیقنهائی همیشه وجود داشته؛ همه هم با آنها آشنا بودند، كارهای زیادی هم - همین طور كه عرض كردیم - انجام گرفته. لیكن امروز كه ما این را داریم مطرح میكنیم، اولاً به این دلیل است كه میخواهیم گفتمان عدالت، یك گفتمان زنده و همواره حاضر در صحنه باشد. در میان نخبگان، در میان مسئولان، در میان مردم، بخصوص در بین نسلهای تازه، باید عنوان عدالت و مسئلهی عدالت، به عنوان یك مسئلهی اصلی، به طور دائم مطرح باشد. یكی از اهداف این نشست و طرح موضوع عدالت در این نشست، این است. یكی دیگر این است كه ما اگر بخواهیم فاصلهی بین آنچه كه از عدالت لازم داریم و باید باشد و آن وضعیت كنونی را - وضعیتی كه فعلاً مستقر است - كم كنیم، بایستی به روشها و راهكارهای جدید و مؤثر دست پیدا كنیم. باید بدانیم شیوههای كاربردی عدالت چه چیزهائی است؛ یعنی زمان آزمون و خطا را سپری شده بدانیم. در این سی سال، در موارد زیادی كارمان عبارت بود از آزمون و خطا؛ چه در آن دههی اول با گرایشی كه آن روز وجود داشت - كه بعضی از دوستان اشاره كردند - چه بعد، نقطهی مقابل در دههی دوم و در خلال اینها، روشها و رویكردهای گوناگونی دیده شده. دیگر صلاح نیست ما اینجور عمل كنیم. باید بنشینیم روشهای متقن و مبتنی بر تعاریف متقن را پیدا كنیم، تشخیص بدهیم، روی آنها مستقر شویم و حركت كنیم. جهت سوم هم این است كه امروز كشور در مسیر پیشرفتهای جهشی است؛ این یك واقعیتی است. خوشبختانه حركت كشور به سمت پیشرفت - به معنای عام - یك حركت سریعی است. امروز با بیست سال قبل حقاً قابل مقایسه نیست. امروز حركتِ رو به پیشرفت ما جهشی است. در موقعیتی كه یك چنین حركتهای جهشی به وجود میآید، احتیاج به تصمیمگیریهای بزرگ است؛ باید تصمیمگیریهای بزرگی انجام بگیرد. خب، اگر چنانچه در این تصمیمگیریهای بزرگ، عنصر عدالت مغفولٌعنه باقی بماند، آن وقت ضررها و ضایعاتش غیر قابل محاسبه خواهد بود. لذا امروز بخصوص باید توجه به عدالت زیاد باشد؛ بخصوص رابطهی پیشرفت و عدالت مشخص شود. اشاره كردند كه مركزی برای پیگیری مسئلهی الگوی پیشرفت پیشبینی شده، مقدمات و تمهیداتش انجام گرفته؛ انشاءاللَّه با جدیت مشغول كار خواهد شد؛ بحث عدالت هم همان جا بایستی انشاءاللَّه دنبال شود. نكتهی بعدی این است: در مرحلهی نظری، آنچه كه ما میخواهیم به آن برسیم، رسیدن به نظریهی اسلامیِ ناب در باب عدالت است. البته باید با نگاه متجددانه، با نگاه نوآورانه، به منابع اسلامی مراجعه كرد و آن نظریه را از متن منابع اسلامی - در چهارچوبهای علمی و فنی خودش، كه بعضی از دوستان اشاره كردند - استخراج كرد. ما برای استنباط، شیوهها، متدها و روشهای علمیِ تجربهی شدهی كاملاً حسابشدهای داریم؛ از اینها باید استفاده شود. بنابراین در مرحلهی نظری و نظریهسازی، باید از منابع اسلامی و از متون اسلامی، نظریهی ناب اسلام در باب عدالت به دست بیاید. من تكیهام در این نكته این است كه نمیخواهیم از مونتاژ و كنار هم چیدن نظریات گوناگونِ متفكرین و حكمائی كه در این زمینه حرف زدند، یك نظریه به وجود بیاوریم و تولید كنیم. یعنی در این قضیه باید جداً از التقاط جلوگیری كرد، باید پرهیز كرد. در موارد متعددی ما دچار این اشتباه شدیم. بدون اینكه بخواهیم، در مرداب التقاط لغزیدیم. بیرون آمدنش خیلی سخت خواهد بود. نه، حقیقتاً باید در منابع اسلامی جستجو كنیم. این منابع، فراوان هم هست؛ كه دوستان هم اشاره كردند. در قرآن، در حدیث، در نهجالبلاغه، در نوشتههای فقهی، كلامی و حِكمی بحثهای زیادی وجود دارد كه همهاش میتواند منبع مورد استفادهی ما در پیدا كردن نظریهی ناب اسلامی باشد. البته مثل همهی موارد دیگر، آشنائی با نظرات دیگران میتواند در فهم متون اسلامی به ما كمك كند. در همه جا همین جور است، در بحثهای حقوقی و فقهی ما هم همین جور است. ما وقتی با یك نظرِ بیگانه آشنا میشویم و ذهن ما آن اتساع لازم را پیدا میكند، از منبع اسلامیِ خودمان استفادهی بهتر و كاملتری میكنیم؛ اینجا هم همین جور است. لیكن ما باید دنبال رسیدن به نظریهی اسلامیِ ناب باشیم و از التقاط بپرهیزیم. البته بدیهی است كه علت اینكه میگوئیم نظریهی اسلامی باید خالص و ناب باشد، این است كه مسئلهی عدالت مبتنی است بر پایهها و مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی و پایههای اساسی؛ و اگر بخواهیم به نظریات غربی - كه عمدتاً آنهاست - استناد كنیم، در واقع تكیه كردیم به مبانی فلسفیای كه قبول نداریم و نمیتوانیم آنها را بپذیریم، كه همان نظرات هستیشناسی است. مكمل این نكته این است كه اساساً رویكرد نگاه اسلامی به عدالت، با رویكرد نظامهای غربی و نظریههای غربی متفاوت است. در اسلام، عدالت ناشی از حق است؛ همان طور كه دوستان اشاره كردند - خوشبختانه حرفهای خوبی در این جلسه زده شد كه بنده را بینیاز میكند از توضیح بیشتر و توسع در كلام - و علاوهی بر این، در عدالت «باید» وجود دارد؛ یعنی از نظر اسلام، عدالتورزی یك وظیفهی الهی است؛ در حالی كه در مكاتب غربی اینجور نیست. در مكاتب غربی به اشكال مختلف عدالت مطرح میشود - در سوسیالیسم یك جور، در لیبرالیسم یك جور - با همهی تطورات و شكلهای گوناگونی كه این مكاتب داشتهاند. در هیچكدام از اینها، نگاه به عدالت، یك نگاه بنیانی و اساسی و مبتنی بر ارزشهای اصولی مثل دین و مثل اسلام نیست. یك نكتهی دیگر این است كه در عرصهی تفكر و نظریهپردازی، ما احتیاج داریم به تعدد آراء و تضارب آراء. یعنی اینكه ما میگوئیم به یك نظریه باید برسیم و نظریهی ناب اسلامی را كشف كنیم، مبتنی بر یك مقدمات نسبتاً طولانی و گستردهای است؛ كه اهم این مقدمات همین است كه آراء متفكران تضارب پیداكند، آراء مختلفی مطرح شود؛ و این لازم است؛ این نشاط علمی است. نباید تصور كرد كه ما یك پیشداوریای داریم، یك چیزی را از قبل در نظر گرفتهایم و میخواهیم حتماً به آن برسیم؛ نه، میخواهیم با تضارب آراء بیابیم آنچه را كه حق است و آنچه كه درست است. بنابراین تضارب آراء لازم است. حد یقف هم ندارد. یعنی بعد از آنكه به نظر نهائی و مختار برای این برههی از زمان رسیدیم، باز احتمال اینكه آراء جدیدی، نظرات جدیدی، نكات تازهای در آینده مطرح شود، هست؛ هیچ مانعی هم ندارد. لیكن به هر حال نیاز هست به اینكه به یك جمعبندی قوی برسیم كه بر اساس آن، برنامهریزیهای درازمدت در كشور صورت بگیرد. بنابراین تضارب آراء لازم است؛ لیكن در نهایت ادارهی كشور نیاز دارد به اینكه به یك جمعبندی قوی و متقن و مستدل در باب عدالت اجتماعی برسد كه بتواند بر اساس آن جمعبندی، برنامههای بلندمدت را طراحی كند. البته بعد از آنكه به این جمعبندی رسیدیم، باز پژوهشهای تازهای شروع خواهد شد برای اینكه شیوهها را پیدا كنید؛ یعنی پژوهشهای كاربردی. امروز من ملاحظه كردم كه بعضی از بخشهای مباحث، مربوط به مباحث كاربردی است - بسیار هم خوب است - این دامنهاش خیلی وسیع است؛ یعنی بعد از آنكه ما به یك نظریهی متقن و جمعبندی شدهای در باب عدالت رسیدیم، تازه برای پیدا كردن شیوههای اجرا و تحقق آن در جامعه، به بحثهای كاربردی نیاز داریم؛ كه این خودش پژوهشهای فراوانی را دنبال خواهد كرد. آن وقت در اینجاست كه ما میتوانیم از تجربیات بشری استفاده كنیم. بیانات در دیدار جمعی از مردم آذربایجان شرقی1389/11/27 ما نتیجه و ثمرهی شیرین مقاومت ملت عظیممان را داریم مشاهده میكنیم و آن عبارت است از صلابت چهرهی ایران اسلامی، عزت ایران اسلامی، تأثیرگذاری ایران اسلامی در حوادث گوناگون، در منطقه و حتّی بیرون از این منطقه. احساس میكنیم كه ایمان و اسلام به ما عزت داد، به ما پیشرفت داد، ما را به سمت آرمانهامان نزدیك كرد. هرچه ایمانمان را تقویت كنیم، هرچه تحقق اسلام را در جامعه و ارزشهای اسلامی را در بین خودمان بیشتر كنیم، این عزت بیشتر خواهد شد، این پیشرفت بیشتر خواهد شد و زندگی مادی و معنوی اصلاح خواهد شد؛ و این به همت جوانان، به همت مردم، به ایمان مردم بستگی دارد. و خوشبختانه انسان این را مشاهده میكند. انسان میبیند در زن و مرد ما، پیر و جوان ما، در بخشهای مختلف این كشور، در اقوام گوناگون، این عزم و اراده هست و انشاءاللَّه خواهد بود و انشاءاللَّه شما جوانها خواهید دید آن دورانی را كه ایران به بركت اسلام و به بركت قرآن بتواند در اوج و در قلهی عظمت بدرخشد. بیانات دردیدار فرماندهان وخلبانان نیروی هوایی ارتش1389/11/19 من بارها گفتهام، روز جمعه هم تكرار كردم؛ امروز مهمترین مسئله در باب انقلاب ما، وقتی به این سی و دو سال نگاه میكنیم، عبارت است از ثبات و استقامت. یعنی ما سر حرف خودمان ایستادهایم. ایستادن بر سر اصول، برای یك ملت، برای یك مجموعه، افتخار است. اصول، چیزهائی است كه باید بر سر آن ایستاد. ارزشها را بایستی نگاهبانی كرد، پاسداری كرد. مهمترین ارزشی هم كه برای ملت ما وجود داشت و امروز هم وجود دارد و تا آخر هم همین خواهد بود، عبارت است از اسلام. استقلال در اسلام است، آزادی در اسلام است، پیشرفت مادی در اسلام است، وحدت ملی در اسلام است، شكوفائی استعدادها در اسلام است؛ همهی اینها در اسلام مندمج و مندرج است. علت اینكه امام روی كلمهی «جمهوری اسلامی» تكیه كردند، همین است. تأكید بر جمهوری، به خاطر این است كه نكتهی مهم، اتكاء به مردم است. اگر اسلام باید در جامعه حاكمیت پیدا كند، بدون ایمان عمومی امكانپذیر نیست. پس حضور مردم، رأی مردم، خواست مردم، دخالت مردم، شد یك نقطهی اساسی؛ پس شد جمهوری اسلامی. این را باید حفظ كنیم، این را باید زنده نگه داریم، این پرچم بایستی برافراشته بماند. اگر توانستیم خودمان را به عمق و ژرفای این كلمهی پرمغز - جمهوری اسلامی - هرچه بیشتر نزدیك كنیم، موفقیتها روزبهروز افزایش خواهد یافت؛ و این احتیاج دارد به همت بلند، همت مضاعف و كار مضاعف، كه خوشبختانه امسال اثر همت مضاعف و كار مضاعف را انسان در دستگاههای مختلف كشور مشاهده میكند. اگر این شد، ملت ایران خواهد شد الگو؛ جمهوری اسلامی خواهد شد الگو. لزومی ندارد ملتها بگویند ایران الگوی ماست - گفتن مهم نیست؛ بگویند یا نگویند - مهم این است كه این نسیم جانبخش در محیطهای دیگر بوزد، آنها را متوجه كند و به حركت در بیاورد؛ و این كار شده است. بیانات در نخستین نشست اندیشههای راهبردی1389/09/10 مفهوم پیشرفت، برای ما مفهوم روشنی است. ما «پیشرفت» را به كار میبریم و تعریف میكنیم كه مقصود ما از پیشرفت چیست. در خصوص ایرانی بودن الگو، علاوه بر آنچه كه دوستان گفتند؛ كه خوب، شرائط تاریخی، شرائط جغرافیائی، شرائط فرهنگی، شرائط اقلیمی، شرائط جغرافیای سیاسی در تشكیل این الگو تأثیر میگذارد - كه قطعاً اینها درست است - این نكته هم مطرح است كه طراحان آن، متفكران ایرانی هستند؛ این كاملاً وجه مناسبی است برای عنوان ایرانی؛ یعنی ما نمیخواهیم این را از دیگران بگیریم؛ ما میخواهیم آنچه را كه خودمان لازم میدانیم، مصلحت كشورمان میدانیم، آیندهمان را میتوانیم با آن تصویر و ترسیم كنیم، این را در یك قالبی بریزیم. بنابراین، این الگو ایرانی است. از طرف دیگر، اسلامی است؛ به خاطر اینكه غایات، اهداف، ارزشها و شیوههای كار، همه از اسلام مایه خواهد گرفت؛ یعنی تكیهی ما به مفاهیم اسلامی و معارف اسلامی است. ما یك جامعهی اسلامی هستیم، یك حكومت اسلامی هستیم و افتخار ما به این است كه میتوانیم از منبع اسلام استفاده كنیم. خوشبختانه منابع اسلامی هم در اختیار ما وجود دارد؛ قرآن هست، سنت هست و مفاهیم بسیار غنی و ممتازی كه در فلسفهی ما و در كلام ما و در فقه ما و در حقوق ما وجود دارد. بنابراین «اسلامی» هم به این مناسبت است. بیانات در نخستین نشست اندیشههای راهبردی1389/09/10 نگاه اسلام به انسان، محور بودن انسان. این موضوع در اسلام خیلی معنای وسیعی دارد. خوب، پیداست انسان اسلامی با انسانی كه در فلسفههای مادی غرب و پوزیتیویسم قرن نوزده و اینها مطرح است، بكلی متفاوت است؛ این یك انسان است، آن یك انسان دیگر است؛ اصلاً تعریف این دو انسان یكی نیست. لذا محور بودن انسان هم در اسلام با محور بودن انسان در آن مكاتب مادی بكلی متفاوت است. انسان، محور است. همهی این مسائلی كه ما داریم بحث میكنیم: مسئلهی عدالت، مسئلهی امنیت، مسئلهی رفاه، مسئلهی عبادت، برای این است كه فرد انسان سعادتمند شود. اینجا مسئلهی سعادت و مسئلهی عقبی متعلق به فرد است؛ نه به این معنا كه انسان از حال دیگران غافل باشد، برای آنها كار نكند؛ نه، «من احیاها فكأنّما احیا النّاس جمیعا». در روایت هست كه معنای این جمله را از امام پرسیدند، فرمود: تأویل اعظم آن این است كه تو كسی را هدایت كنی. معلوم است كه هدایت وظیفهی همه است؛ لیكن در نهایت آن چیزی كه از نگاه اسلام برای انسان مطرح است و اهم است، نجات خودش است. ما باید خودمان را نجات دهیم. نجات ما به این است كه به وظائفمان عمل كنیم؛ كه البته آن وقت وظائف اجتماعی، استقرار عدالت، ایجاد حكومت حق، مبارزهی با ظلم، مبارزهی با فساد، اینها همه جزو مقدمات همان نجات است. بنابراین اصل این است. همه چیز مقدمه است؛ جامعهی اسلامی هم مقدمه است؛ عدالت هم مقدمه است. اینكه در قرآن كریم هست كه «لیقوم النّاس بالقسط» - كه به عنوان هدف انبیاء ذكر شده - قطعاً عدل هدف است، منتها این هدف میانی است؛ هدف نهائی عبارت است از رستگاری انسان؛ این بایستی مورد توجه باشد. انسان موجودی است مكلف، مختار و مواجه با هدایت الهی - «أ لم نجعل له عینین. و لسانا و شفتین. و هدیناه النّجدین» - میتواند هدایت را انتخاب كند، میتواند ضلالت را انتخاب كند. انسان موجودی است متعهد، برای خود، برای جامعه، برای اهل. آن وقت با این نگاه، مردمسالاری علاوه بر اینكه برای مردم یك حق است، یك تكلیف هم میشود؛ یعنی همهی مردم در امر حكومت جامعه مسئولند. نمیشود گفت كه آقا به من مربوط نیست؛ نه، صلاح و فساد كشور، حكومت، اینها به یكایك انسانها مرتبط است؛ یعنی انسان در مقابل آن متعهد است. این هم یكی از آن عناصر اصلی است كه بایستی در دیدگاه اسلام مورد ملاحظه قرار بگیرد و در این الگو رعایت شود. بیانات در جمع ۱۱۰ هزار بسیجی در روز عید غدیر1389/09/04 یک جامعه، یا زیر سرپرستی امام عادل است - که «من اللَّه» است، هادی به خیرات است، هادی به حق است - یا در اختیار انسانهائی است که از حق بیگانهاند، با حق ناآشنایند و در موارد بسیاری با حق عناد میورزند. چون حق با منافع شخصی آنها، با منافع مادی آنها سر سازش ندارد، با حق عناد میورزند. پس یکی از این دو حال است؛ از این دو حال خارج نیست. اسلام با تشکیل حکومت در مدینه و تشکیل جامعهی مدنی نبوی نشان داد و ثابت کرد که اسلام فقط نصیحت کردن، موعظه کردن و دعوت کردن به زبان نیست. اسلام میخواهد حقایق احکام الهی در جامعه تحقق پیدا کند؛ این جز با ایجاد قدرت الهی امکانپذیر نیست. بعد هم پیغمبر اکرم در پایان عمر مبارکش، به دستور الهی، به الهام الهی، نفر بعد را خودش معین کرد. البته مسیر تاریخ اسلام مسیر دیگری رفت. آنچه که پیغمبر میخواست، آنچه که اسلام میخواست، این بود. این یک طرحی شد که در تاریخ ماند. نباید تصور کرد که اندیشهی پیغمبر شکست خورد؛ نه، شکست نخورد؛ در آن برهه تحقق پیدا نکرد، اما این خط شاخص در جامعهی اسلامی و در تاریخ اسلامی باقی ماند. امروز شما در این گوشهی از دنیای اسلام نتائج آن را میبینید و به فضل الهی، به حول و قوهی الهی، این الگو، این خط واضح، در دنیای اسلام روزبهروز همهگیرتر خواهد شد؛ این مضمون غدیر است. بنابراین مسئلهی غدیر، فقط مسئلهی شیعه نیست؛ مسئلهی مسلمانان، بلکه مسئلهی همهی انسانهاست. پیام به نوزدهمین اجلاس سراسری نماز1389/07/18 پدید آوردن هویتی به نام مسجد، نخست در قبا و سپس در مدینه، در شمار زیباترین و پرمغزترین ابتكارهای اسلام در آغاز تشكیل جامعهی اسلامی است: خانهی خدا و خانهی مردم؛ خلوت انس با خدا و جلوت حشر با مردم، كانون ذكر و معراج معنوی و عرصهی علم و جهاد و تدبیر دنیوی؛ جایگاه عبادت و پایگاه سیاست، دوگانههای به همپیوستهئی است كه تصویر مسجد اسلامی و فاصلهی آن با عبادتگاههای رائج ادیان دیگر را نمایان میسازد. در مسجد اسلامی، شور و بهجت عبادت خالص با نشاط زندگی پاك و خردمندانه و سالم، در هم میآمیزد و فرد و جامعه را به طراز اسلامی آن نزدیك میكند. مسجد، مظهر آمیختگی دنیا و آخرت و پیوستگی فرد و جامعه در دیدگاه و اندیشهی مكتب اسلام است. با این نگاه، دلهای ما برای مسجد میتپد و از شوق و احساس مسئولیت، لبریز میگردد. امروز در میان مساجد ما كم نیستند آنهائی كه میتوانند نمائی از این تصویر زیبا و شوقانگیز را به نمایش درآورند. حضور نسل جوان پاكنهاد ما و حضور روحانیون و معلمان آگاه و دلسوز، مسجدهائی را به درستی، كانون ذكر و عبادت و اندیشه و معرفت ساخته و یادهای عزیز و گرانبها را در دلهای ما برانگیخته است. لیكن تا این وظیفه به تمام و كمال گزارده نشود، هیچیك از ما نباید و نمیتوانیم خطری را كه از كمبود مسجد یا ضعف و نارسائی مساجد، جامعه و جوانان و خانوادهها و نسلهای آینده را تهدید میكند، غافل بمانیم و خود را از بركات عظیمی كه مسجدِ طراز اسلامی به كشور و نظام و مردم هدیه میكند، محروم سازیم. بیانات در دیدار مردم بوشهر در روز میلاد امام علی(ع)1389/04/05 اسلام به ما میگوید باید جامعهی اسلامی با دستور اسلام اداره و هدایت شود و زندگی كند. اسلام میگوید با دشمنان متعرض بایستی با قدرت برخورد كرد؛ باید مرزبندی روشن و شفاف با آنها به وجود آورد. اسلام میگوید فریب دشمنها را نباید خورد. این، خط روشن امیرالمؤمنین است؛ امروز هم ما همین خط روشن را احتیاج داریم. بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری1388/12/06 اساس نظام اسلامی بر اطاعت از خداوند است؛ این آن مایز اصلی است؛ «اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرّسول»، «ان كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعونی یحببكم اللَّه». بنابراین اساس نظام اسلامی، اطاعت از خدای متعال است. اطاعت از خدای متعال، چند مرتبه دارد، چند مرحله دارد: یك اطاعت، اطاعت موردی است. در مواردی خدای متعال میفرماید كه این عمل را انجام دهید- و لو این مسئله، مسئلهی شخصی است- مثلًا نماز بخوانید، یا فرض كنید كه صوم و زكات و بقیهی امور. این یكجور اطاعت است كه انسان امر الهی را اطاعت میكند، نهی الهی را اطاعت میكند. از این مهمتر، اطاعت خطی است. یعنی روش و راه و نقشهای كه خدای متعال برای زندگی معین میكند؛ این را یك مجموعهای از مردم اطاعت كنند تا این نقشه تحقق پیدا كند. این نقشه با اعمال فردی حاصل نمیشود؛ این یك حالت دیگری است، یك مسئلهی دیگری است، مسئلهی بالاتری است؛ یك كار جمعی نیاز دارد تا اینكه نقشهی الهی، هندسهی الهی در وضع جامعهی اسلامی تحقق پیدا كند. فرض بفرمائید كه در مكه مسلمانها اعمال خودشان را انجام میدادند؛ اما جامعهی اسلامی در مكه با جامعهی اسلامی در مدینه كه حكومت اسلامی در آن تشكیل شد، متفاوت است. یك كار جدید، یك حركتِ فراتر از حركات فردی به وجود آمد و لازم است؛ كه اگر این تحقق پیدا كرد، آن وقت «لأكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛ زندگی، زندگی خوبی خواهد شد؛ زندگی سعادتمندانهای خواهد شد؛ آثار و بركات و نتائج مطلوبی كه بر اطاعت امر الهی مترتب است، بر زندگی مترتب خواهد شد. نظام اسلامی به انسانها سعادت میدهد. نظام اسلامی هم یعنی آن نظامی كه مبنی بر هندسهی الهی است برای جامعه؛ مبنی بر نقشهی خداست در جامعه. اگر این نقشه تحقق پیدا كرد، خیلی از تخلفات فردی و شخصی و جزئی قابل اغماض خواهد بود. روایت معروفی است كه نقل حدیث قدسی را میكند: «لأعذّبنّ كلّ رعیّة اطاعت اماما جائرا لیس من اللَّه و لو كانت الرّعیّة فی اعمالها برّة تقیّة». نقطهی مقابلش: «و لأعفونّ عن كلّ رعیّة اطاعت اماما عادلا من اللَّه و ان كانت الرّعیّة فی اعمالها ظالمة مسیئة». یعنی كار فردی و تخلف فردی در یك نظام عظیم اجتماعی كه حركت عمومی به یك سمت درستی است، قابل اغماض است؛ یا شاید به تعبیر دقیقتر، قابل اصلاح است؛ بالاخره میتواند این جامعه را، این افراد را به سرمنزل مقصود برساند؛ برخلاف اینكه اگر چنانچه نه، اعمال فردی درست بود، اما روابط اجتماعی، نظامات اجتماعی، نظامات غلطی بود، نظامات جائری بود، نظاماتِ از ناحیهی خدا نبود، از ناحیهی شیطان بود، از ناحیهی نفس بود، اعمال فردی نمیتواند این جامعه را بالاخره به سرمنزل مقصود برساند؛ آن چیزی كه مطلوب شرایع الهی است از سعادت انسان، آن را نمیتواند برایشان به وجود بیاورد. بنابراین مسئلهی اطاعت كلان و اینكه انسان خط الهی را جستجو كند و بیابد و آن را دنبال كند، بسیار اهمیت پیدا میكند. نظام اسلامی بر اساس توحید است. پایهی اصلی، توحید است. پایهی مهم دیگر، مسئلهی عدل است. پایهی مهم دیگر، مسئلهی تكریم انسان و كرامت انسان و آراء انسان و اینهاست. خوب، اگر چنانچه با این دید به جامعهی اسلامیِ خودمان نگاه كنیم، خواهیم دید كه نظام اسلامی توانسته است یك حركت عظیمی را در دنیای اسلام نسبت به این مجموعهی خاص به وجود بیاورد كه با هیچ حركت فردیای امكانپذیر نبود. یعنی امروز وقتی به دنیای اسلام نگاه میكنیم، میبینیم آن جامعهای كه بر شكل و هندسهی الهی تشكیل شده، نظام جمهوری اسلامی است. اساس، اساس الهی است. البته نقصهائی وجود دارد، ضعفهائی وجود دارد؛ باید این ضعفها را جبران كرد و درست كرد و در صدد اصلاح برآمد. مثل این است كه فرض بفرمائید یك قطاری بر روی یك ریلی قرار دارد و به سمت یك هدفی دارد حركت میكند. در داخل این قطار، البته مسلّم است كسانی به وظائفشان عمل میكنند، كسانی عمل نمیكنند، كسانی زمین را كثیف میكنند، آشغال جمع میكنند، كسانی مراقب وظائفشان هستند، كسانی نیستند؛ لیكن این قطار به سمت هدف دارد حركت میكند و بلاشك به هدف خواهد رسید. مسائل جزئی داخل جامعه را میشود اصلاح كرد. جزئی كه عرض میكنیم، نه اینكه بیاهمیت است- دارای اهمیت است- لیكن مسائل فردی و شخصی و جزئی و مربوط به اشخاص است؛ اینها را میشود اصلاح كرد. اساس این است كه انسان بتواند نظام را حفظ كند. چالش اصلی نظام اسلامی از روز اول تا امروز این بوده است؛ یعنی حفظ نظام اسلامی و حفظ این اساس و حفظ آن مرزها و شاخصهائی كه این نظام را از بقیهی نظامهای دنیا جدا میكند. بیانات در دیدار فرمانده و پرسنل نیروی هوائی ارتش1388/11/19 این انقلاب، انقلابی بود برای خدا. آن روزی كه این انقلاب آغاز شد، این نهضت به وجود آمد، مثل نهضت احزاب نبود، مثل حركت سیاسی حزبهای دنیا نبود كه به قصد كسب قدرت باشد؛ حركتی بود در عین مظلومیت، برای اجرای احكام الهی، برای ایجاد جامعهی اسلامی، برای استقرار عدالت در جامعه. آن كسانی كه مجاهدت كردند تا انقلاب به پیروزی رسید، و آن كسانی كه پای این انقلاب ایستادند و مجاهدت كردند تا این ثبات و دوام را پیدا كرد، نیتهای خالصشان بود. شهدای شما، شهدای نیروی هوائی، از این قبیل بودند. خطبههای نماز جمعهی تهران1388/06/20 حركت جامعه و نظام دو جور است: حركت مثبت، حركت منفی؛ حركت به سمت عروج و اوج، حركت به سمت نزول و سقوط. حركت به سمت اوج این است كه جامعه به عدالتخواهی نزدیك شود؛ به دین، رفتار دینی و اخلاق دینی نزدیك شود؛ در فضای آزادی رشد پیدا كند؛ رشد عملی، رشد علمی و رشد صنعتی پیدا كند؛ در بین جامعه، تواصی به حق و تواصی به صبر وجود داشته باشد؛ جامعه روز به روز در مقابل دشمنان خدا، دشمنان دین، دشمنان استقلال كشور، احساس اقتدار بیشتری بكند، ایستادگی مقتدرانهی بیشتری بكند؛ روز به روز در مقابل جبههی ظلم و فساد بینالمللی ایستادگی خودش را بیشتر كند؛ اینها رشد است، اینها نشانهی حركت مثبت جامعه است؛ دنیا و آخرت یك جامعه را اینها آباد خواهد كرد. ما باید دنبال یك چنین حركت مثبتی باشیم. اما نقطهی مقابل اینها، یك حركت به سمت تنزل هم وجود دارد: به جای حركت به سمت عدالت، حركت به سمت شكافهای عظیم اقتصادی و اجتماعی با توجیههای گوناگون؛ به جای استفادهی از آزادی برای رشد علمی و رشد عملی و رشد اخلاقی، لاابالیگری و استفادهی از آزادی در جهت فساد و فحشا و اشاعهی گناه و اشاعهی خلاف؛ به جای ایستادگی در مقابل مستكبران، متجاوزان و غارتگران بینالمللی، به جای اقتدار نشان دادن در مقابل اینها، در مقابل آنها منفعل شدن، احساس ضعف كردن، عقبنشینی كردن؛ آنجایی كه باید به آنها اخم كرد، به آنها لبخند زدن؛ آنجایی كه باید بر سر حقوق خود ایستاد، از حقوق صرف نظر كردن- حالا حق هستهای و غیر هستهای- اینها نشانههای انحطاط است. حركت جامعه باید به سمت آن تعالی و آن ارزشها، حركت به سمت بالا باشد؛ حركت مثبت باشد. این حركتهای به سمت پائین، همان بیماریهائی است كه برای نظام اسلامی ممكن است پیش بیاید؛ و این خطر برای نظام اسلامی است؛ مردم باید بیدار باشند. جمهوری اسلامی آن وقتی واقعاً جمهوری اسلامی است كه با همان مبانی مستحكم امام، همان چیزهائی كه در دوران حیات مبارك امام مطرح بود، شعار بود، بجد دنبال میشد، با همان شعارها پیش برود. هرجا ما با آن شعارها پیش رفتیم- من با بصیرت عرض میكنم، بنده اوضاع این سی سال را از نزدیك آزمایش كردم- پیشرفتبا ما بوده است، پیروزی با ما بوده است، عزت با ما بوده است، منفعت دنیائی هم با ما بوده است؛ هرجا از آن شعارها عقبنشینی كردیم و كوتاه آمدیم، به دشمن میدان دادیم، ضعف پیدا كردیم، عقبگرد پیدا كردیم، عزت به دست نیامده است، دشمن جریتر شده است، پیشتر آمده است؛ از لحاظ مادی هم ضرر كردیم. این خطاست كه بعضی خیال كنند علاج مشكلات كشور- چه مشكلات اقتصادی، چه مشكلات اجتماعی، چه مشكلات سیاسی- این است كه انسان در مقابل دشمن مستكبر سلاح را بیندازد؛ دشمن مستكبر همین را میخواهد. بیانات در سالروز عید سعید مبعث1388/04/29 اولین كار پیامبر مكرم اثارهی عقل است، برشوراندن قدرت تفكر است؛ قدرت تفكر را در یك جامعه تقویت كردن. این، حلال مشكلات است. عقل است كه انسان را به دین راهبرد میدهد، انسان را به دین میكشاند. عقل است كه انسان را در مقابل خدا به عبودیت وادار میكند. عقل است كه انسان را از اعمال سفیهانه و جهالتآمیز و دل دادن به دنیا بازمیدارد؛ عقل این است. لذا اولْ كار این است كه تقویت نیروی عقل و خرد در جامعه انجام بگیرد؛ تكلیف ما هم این است. ما هم در جامعهی اسلامی، امروز كه خواستهایم نمونهای باشد از جامعهی اسلامی پیامبر مكرم، با همهی ضعفهای ما، با همهی حقارتهائی كه در ماها هست، در قبال آن عظمت بینظیر پیامبر، اینجور حركت كردیم، اینجور خواستیم كه نمونهای از آن درست كنیم. در این جامعه هم باید عقل معیار باشد، ملاك باشد. تربیت دوم، تربیت اخلاقی است كه: «بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق»؛ مكرمتهای اخلاقی، فضیلتهای اخلاقی را در میان مردم كامل كند. اخلاق آن هوای لطیفی است كه در جامعهی بشری اگر وجود داشت، انسانها میتوانند با تنفس او زندگی سالمی داشته باشند. اخلاق كه نبود، بیاخلاقی وقتی حاكم شد، حرصها، هوای نفسها، جهالتها، دنیاطلبیها، بغضهای شخصی، حسادتها، بخلها، سوءظن به یكدیگر وارد شد- وقتی این رذائل اخلاقی به میان آمد- زندگی سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن كریم در چند جا- «یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة» - تزكیه كه همان رشد اخلاقی دادن است، جلوتر از تعلیم آمده است. در همین روایت هم كه راجع به عقل از پیغمبر اكرم عرض كردیم- بعد كه عقل را بیان میكند- میفرماید كه آن وقت از عقل، حلم به وجود آمد؛ از حلم، علم به وجود آمد. ترتیب این مسائل را انسان توجه كند: عقل، اول حلم را به وجود میآورد؛ حالت بردباری را، حالت تحمل را. این حالت بردباری وقتی بود، زمینه برای آموختن دانش، افزودن بر معلومات خود- شخص و جامعه- فراهم خواهد آمد؛ یعنی علم در مرتبهی بعد از حلم است. حلم، اخلاق است. در آیهی قرآن هم «یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة»، تزكیه را جلوتر میآورد. این، تربیت اخلاقی است. امروز ما نهایت نیاز را به این تربیت اخلاقی داریم؛ هم ما مردم ایران، جامعهی اسلامی در این محدودهی جغرافیائی، هم در همهی دنیای اسلام؛ امت بزرگ اسلامی، جوامع مسلمان. اینها نیازهای اول ماست. بیانات در دیدار دانشجویان1387/07/07 برای اینكه تفكر انبیاء در جامعه پیاده شود، یك حركت بلندمدت و طولانی لازم بود. این انقلاب با این هدف به وجود آمد. جامعهی اسلامی، كشور اسلامی، نه فقط دولت اسلامی، نه فقط تشكیل یك نظام اسلامی، بلكه تشكیل یك واقعیت و یك مجموعه مردمی كه بر اساس تعالیم اسلام- كه لبّ لباب تعالیم انبیاء است- زندگی میكنند و آثارش را احساس میكنند. این هدف ماست. خوب، ما به این هدف هنوز نرسیدیم، توقع هم نبود كه در ظرف سی سال برسیم. این هدف، هدف خیلی طولانی مدتی است. باید تلاش كرد، باید كار كرد تا به این هدف رسید؛ شما مسئولیتتان این است. مأموریت این نسل این است؛ كشور و ملتتان را به آن جایگاهی كه معنایش این باشد كه یك جامعهی اسلامی به معنای واقعی تشكیل شده، برسانید. این را الگو كنید. این میشود بزرگترین وسیله برای گسترش این فكر و گسترش این تجربه در عالم؛ این مأموریت این نسل است كه در تصور و در جنبهی نظری، چیز مشكلی نیست. البته كار، كار بسیار دشواری است. همان تحرك جوانی، همان انگیزهی جوانی را لازم دارد؛ با تلاش فراوان جهادی كه حالا گفتهایم و عرض میكنیم. هدف این است: ما كشور اسلامی میخواهیم. كشور اسلامی وقتی تشكیل شد، معنایش این است كه دنیای مردم آباد خواهد شد، نه به معنای آبادیای كه در نظامهای مادی وجود دارد. در نظامهای مادی آبادی وجود دارد؛ یعنی قدر مطلق پیشرفتهای مادی خوب است؛ اما در مورد همان پیشرفتهای مادی هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. یعنی شما الآن مثلًا میبینید كه در كشور ثروتمندی مثل آمریكا، ثروتمندش اولین ثروتمند دنیاست، لیكن فقیرش هم گاهی بدترین فقیر دنیاست؛ از سرما میمیرد، از گرما میمیرد، از گرسنگی میمیرد. طبقهی متوسطی در آنجا زندگی میكنند كه اگر شبانهروز، تماموقت، با همهی توان كار نكنند، نمیتوانند شكمشان را سیر كنند. این برای بشر خوشبختی نیست، این برای یك جامعه خوشبختی نیست. بله، تولید ناخالص داخلیاش را نگاه كنی، ده برابرِ یك كشور دیگر است؛ این كه دلیل نشد. یعنی حتّی در برخورداریهای مادی هم عدالت نیست، همهگیری نیست؛ یعنی همه برخوردار نیستند؛ چه برسد به برخورداری معنوی؛ آرامش روانی نیست، توجه به خدا نیست، تقوا و پرهیزگاری نیست، پاكدامنی و طهارت نیست، گذشت و اغماض نیست، ترحم و دستگیری از بندگان خدا نیست؛ و نیست و نیست و نیست. این، آن پیشرفتی نیست كه كشور اسلامی و جامعهی اسلامی دنبال آن است. آن خوشبختیای كه ما برای جامعهی اسلامی، برخورداریای كه برای جامعهی اسلامی قائلیم، فقط این نیست كه شما اینجا نگاه میكنید؛ بلكه برخورداری مادی و معنوی. یعنی فقر نباید باشد، عدالت باید باشد، تقوا و اخلاق و معنویت و پرهیزگاری هم باید باشد. این، آن هدفی است كه باید دنبال او برویم. خطبههای نماز جمعه تهران1387/06/29 من امروز برای اینكه از امیر المؤمنین درس بگیریم، یك بُعد از ابعاد فعالیت همهجانبهی امیر المؤمنین را عرض میكنم و آن بُعد تربیت اخلاقی است. آن روزی كه امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جامعهی اسلامیِ آن روز بر سر كار آمد، وضع امت مسلمان با آن روزی كه پیغمبر اكرم از دنیا رفت، تفاوت زیادی كرده بود. این بیست و پنج سال فاصله بین رحلت پیغمبر اكرم و آمدن امیر المؤمنین بر سر كار، حوادث زیادی اتفاق افتاده بود كه این حوادث بر روی ذهن و فكر و اخلاق و عمل جامعهی اسلامی اثر گذاشته بود و بعد، این نظام و این جامعه را امیر المؤمنین تحویل گرفت. نزدیك پنج سال امیر المؤمنین در آن كشور بزرگ اسلامی حكومت كرد. این پنج سال، هر روزش حاوی یك درس است. یكی از كارهای مستمر امیر المؤمنین پرداختن به تربیت اخلاقی آن مردم است. همهی انحرافهائی كه در جامعه پیش میآید، برگشتش و ریشهاش در اخلاقیات ماست. اخلاق انسان، خصوصیات و خصال اخلاقی انسانها، عمل آنها را جهت میدهد و ترسیم میكند. اگر ما در یك جامعهای یا در سطح دنیا كجرفتاریهائی را مشاهده میكنیم، باید ریشهی آنها را در خُلقیات ناپسند ملاحظه كنیم. این حقیقت، امیر المؤمنین را به بیان یك حقیقت مهمتری وادار میكند و آن حقیقتِ بالاتر این است كه اغلب این خصال باطل و مضر در انسانها، برمیگردد به دنیاطلبی. لذا امیر المؤمنین میفرماید: «الدّنیا رأس كلّ خطیئة»؛ دنیاطلبی ریشه و مركز اصلی همهی خطاهای ماست، كه در زندگی جمعی ما، در زندگی فردی ما، این خطاها اثر میگذارد. بیانات در دیدار رؤسای سه قوه و مسئولان نظام1387/06/19 این آیهی شریفه یا به تعبیر بهتر این جملهی مبارك «استعینوا بالصّبر و الصّلاة» در قرآن- در سورهی بقره- در دو جا تكرار شده است: یكی خطاب به اهل كتاب است كه میفرماید: «و استعینوا بالصّبر و الصّلاة و انّها لكبیرة الّا علی الخاشعین»؛ یكجا هم خطاب به مؤمنین است كه میفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا استعینوا بالصّبر و الصّلاة انّ اللَّه مع الصّابرین». اولًا پیداست كه اهمیت این دو عنصر؛ عنصر صبر و عنصر صلات مورد توجه است و تأثیر اینها در آن چیزی كه تشكیل جامعهی اسلامی به خاطر رسیدن به آن است؛ اهداف والای جامعه اسلامی. ثانیاً ارتباط این دو- صبر و صلات- با یكدیگر و ایستادگی و استقامت و ارتباط و اتصال قلبی و روحی با مبدأ آفرینش. این دوتا باهم از مجموعهی این آیه- بخصوص این بخش مربوط به «یا ایّها الّذین آمنوا»- به دست میآید. قبل از این آیهی شریفه، آیهی شریفهی «فاذكرونی اذكركم و اشكروا لی و لا تكفرون» بحث ذكر و شكر است. بعد از این آیهی شریفه، مسئلهی جهاد است؛ «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللَّه اموات بل احیاء و لكن لا تشعرون». بعد از این آیه، این آیات معروف «و لنبلونّكم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصابرین»، «الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا للَّه و انّا الیه راجعون» بعد «اولئك علیهم صلوات من ربّهم و رحمة» آمده كه ارتباط كامل بین این دو عنصر، كاملًا از این آیات مفهوم میشود؛ به دست میآید. هم خودِ این دو عنصر اهمیت دارد، هم رابطهی اینها. حالا من بعداً برمیگردم به توضیحی در بارهی صبر و قدری بیشتر بحث میكنم. اما ارتباط بین صبر و صلات. البته صلات را به مفهوم عام صلات بگیرید؛ یعنی توجه، ذكر، خشوع؛ و الّا صورت نماز در حالی كه خالی از ذكر باشد، مورد نظر نیست. لذا در آن آیهی شریفه هم كه راجع به صلات فرموده، بعد میفرماید: «و لذكر اللَّه اكبر». «انّ الصّلاة تنهی عن الفحشاء و المنكر». این، یك خاصیت صلات است؛ اما بزرگتر از نهی از فحشا و منكر، نفس ذكر خداست كه در صلات وجود دارد. این صلات یعنی آن ذكر، توجه، خشوع، ارتباط قلبی با خدا، در استحكام صبر تأثیر دارد. حالا كه اهمیت صبر- كه البته برای شما دوستان معلوم است- برحسب آیه و روایت و مفاهیم اسلامی فهمیده شد، آن وقت معلوم میشود كه صلات چقدر مهم است؛ ذكر خدا چقدر اهمیت دارد و میتواند این عامل استقرار و ثبات را- كه همین صبر است- در دل ما، در روح ما، در زندگی ما، در افق اندیشهی ما هرچه مستحكمتر و جادارتر و جاگیرتر كند. لذا در قرآن هم ملاحظه كنید «و اصبر و ما صبرك الّا باللَّه» است. البته «و اصبر» در قرآن زیاد است كه اگر انسان بخواهد آیات را بخواند، هركدام یك دریائی از معرفت است. حالا این آیهی شریفهی «و اصبر و ما صبرك الّا باللَّه»؛ به كمك خداست كه تو میتوانی صبر كنی، یعنی استقامت آن وقتی پایانناپذیر میشود كه متصل باشد به منبع پایانناپذیر ذكر الهی. اگر صبر را- كه صبر به همان معنای پایداری و ایستادگی و استقامت و عقبگرد نكردن است- وصل كنیم به آن پایگاه ذكر الهی، به آن منبع لا یزال، این صبر دیگر تمام نمیشود. صبر كه تمام نشد، معنایش این است كه این سیر انسان به سوی همهی قلهها هیچ وقفهای پیدا نخواهد كرد. این قلهها كه میگوئیم، قلههای دنیا و آخرت، هر دو است: قلهی علم، قلهی ثروت، قلهی اقتدار سیاسی، قلهی معنویت، قلهی تهذیب اخلاق، قلهی عروج به سمت عرش عالی انسانیت. هیچكدام از اینها دیگر توقف پیدا نخواهد كرد؛ چون وقفهها در حركت ما ناشی از بیصبری است. دو لشكر مادی وقتی در مقابل هم صفآرائی میكنند، آن كسی كه زودتر صبرش تمام بشود، شكست میخورد؛ آن كسی كه دیرتر صبر و مقاومتش تمام بشود، پیروز خواهد شد؛ چون با لحظهای مواجه خواهد شد كه طرف مقابل صبر خودش را از دست داده. این مثال خیلی ظاهر و بارز عینیاش است؛ در همهی میدانها همینجور است. در مواجههی با مشكلات، با موانع طبیعی، با همهی موانعی كه سد راه انسان در همهی حركتهای كمال میشوند، اگر صبر تمام نشود، آن مانع، تمام خواهد شد. اینی كه گفته میشود اسلام پیروز است، یعنی این. اینی كه میفرماید «و انّ جند اللّه هم الغالبون» یعنی این. جند اللَّه، حزب اللَّه، بندهی خدا، عباد الله، اینها با ارتباط و اتصالشان با آن منبع لا یزال، در مقابل همهی مشكلاتی كه انسان ممكن است مغلوب آن مشكلات بشود، ایستادگی میكنند. وقتی ایستادگی این طرف وجود داشت، به طور طبیعی در آن طرف زوال وجود خواهد داشت؛ پس این بر او غلبه پیدا خواهد كرد. البته اگر اسممان حزب اللَّه و جند اللَّه باشد، اما آن ارتباط و اتصال را نداشته باشیم، چنین تضمینی وجود ندارد. بنابراین ارتباط را باید برقرار كرد. این صلات، اهمیتش اینجاست؛ ذكر خدا اهمیتش اینجاست؛ فرصت ماه رمضان اهمیتش اینجاست. فرصت خودسازی، فرصت تقوا، فرصت سرشار كردن ذخیرهی یقین در دل كه در این دعاهای ماه رمضان هم- دعای روزها، دعاهای شبها- این ازدیاد یقین را میبینید كه تكرار میشود. پس، این فرصت را بایستی برای این مقاصد مغتنم شمرد. وقتی اینها شد، آن وقت صبر جامعهی اسلامی و امت اسلامی و بندهی مسلمان همان چیزی خواهد شد كه میتواند بر همهی مشكلات غلبه پیدا كند. آن وقت هم در میدان سیاست، هم در میدان اقتصاد، هم در میدان اخلاق، هم در میدان معنویت، این جامعه پیش میرود. این واقعیتی كه هست، این است. ما باید به این واقعیت خودمان را نزدیك كنیم. بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص)1387/05/09 ببینید خدای متعال در آنِ واحد دو چیز را آفریده است: یكی این عالم آفرینش را، با همهی قوانینش، با همهی سننش. یكی قواعد شریعت را؛ دین مردم را، راهنمائی زندگی مردم را. این دوتا را باهم آفریده؛ اینها باهم منطبقند. اگر شما طبق قوانین الهی- یعنی آن ارادهی تشریعی حق- عمل كردید، زندگی شما و رفتار شما منطبق با قوانین آفرینش میشود؛ مثل یك كشتیای كه در مسیر باد دارد حركت میكند، باد به او كمك میكند؛ در جریان آب دارد حركت میكند، جریان آب به او كمك میكند. سنن آفرینش به انسانی كه در این راه حركت كند، كمك میكند؛ منتها شرطش این است كه شما حركت كنید. ملت ایران حركت كرد، سنن آفرینش هم به او كمك كرد؛ قوانین طبیعی الهی به او كمك كرد. و الّا كی فكر میكرد در قلب حساسترین نقطهی عالم- یعنی خاورمیانه- یكی از وابستهترین حكومتها به استكبار جهانی- یعنی حكومت شاه؛ حكومت پهلوی- در بین جامعهای كه بسیاری از روشنفكرانش، بسیاری از نخبگانش، دهها سال بود ذهنشان آلوده شده بود به تعلیمات غربی و وسوسههای غربی و هواهای نفسانی، ناگهان پرچم اسلام بلند بشود و این جامعه امت اسلامی را به اسلام دعوت كند؟ كی فكر میكرد چنین چیزی ممكن است؟ اما شد. این معنایش این است كه وقتی یك جماعتی، یك ملتی در این راه حركت كنند، بادهای موافق الهی- یعنی همان سنتهای آفرینش- به اینها كمك میكنند؛ پیش میروند. بیانات در اولین دیدار با نمایندگان مجلس هشتم1387/03/21 نظام جمهوری اسلامی اساساً برای پاسخ به دعوت پیامبران تشكیل شده كه محور اساسیِ آن عبارت است از رساندن انسان به تكامل معنوی، كه این ممكن نخواهد شد جز در سایهی ایجاد یك دنیای برخوردار از حسنات و معروفهایی كه برای انسانها زندگی را قابل تحمل و لذتبخش بكند، كه از اساسیترین آنها هم عدالت است. بنابراین تشكیل جامعهی عادلانه یك هدف است؛ اما این هدف، هدف میانه است. ما میخواهیم به جامعهی عادلانهی الهی، جامعهی اسلامی، دست پیدا كنیم برای اینكه در سایهی این نظام الهی بتوانیم خودمان را به تكامل برسانیم؛ خودمان را به نقطهی امن و امان برسانیم بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز1387/02/14 هدف انقلاب چه بود؟ هدف انقلاب عبارت بود از ساختن یك ایرانی با این خصوصیاتی كه عرض میكنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهرهمند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقهی جامعهی عظیم بشری در علم و بقیهی دستاوردها- كه از اول و ازل بین آحاد بشر یك مسابقه است در دستاوردهای بشری، در علم و در بقیهی خواستهها و دستاوردهای بشری- برخوردار از آزادی با همهی معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست- اگرچه آزادی اجتماعی، یكی از مصادیق مهم آزادی است- هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن كشور از دستاندازی بیگانگان و استیلای آنها- كه گاهی كشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است- و هم آزادی معنوی، كه آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است، كه هدف اعلی، این است. همهی كارها مقدمه برای تكامل انسان و عروج انسانی است. این باید در جامعهی اسلامی خود را نشان بدهد. ایران با این خصوصیات، مطلوب انقلاب بود. شما بپرسید كه از كجای انقلاب، این خصوصیات در میآمد؟ كجا تدوین شد؟ من عرض میكنم از كلمهی اسلامی. اسلام اصلًا همینهاست. آن كسی كه غیر از این در مورد اسلام تصور میكند، اسلام را نشناخته. آن كسی كه تصور میكند اسلام فقط به جنبههای معنوی، آن هم با برداشت و تلقی خاص از جنبههای معنوی- عبادت و زهد و ذكر و امثال اینها- میپردازد، به دنیای مردم، به لذات مردم، به خواستههای بشری مردم نمیپردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام اینجوری نیست. همهی این چیزهائی كه گفتیم؛ هم آن چیزی كه مربوط به مسائل دنیائی جامعه است- مثل عدالت، مثل امنیت، مثل رفاه، برخورداری از ثروت، برخورداری از آزادی و استقلال- هم آنچه كه مربوط به مسائل اخروی است؛ مثل رستگاری، تقوا، پرهیزگاری، رشد اخلاقی، تكامل معنوی انسان، در كلمهی اسلامی مندرج است. آیهی قرآن به ما میفرماید كه: «و لو انّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم بركات من السّماء و الأرض»؛ ایمان و تقوا كه باشد، بركات آسمان و زمین جاری خواهد شد. بركات آسمان، همان فتوح معنوی است، همان رحمت الهی است، همان تقرب إلی اللَّه است، همان استغفار ملائكهی آسمان و حمَلهی عرش برای بندگان خدا در روی زمین است. بركات ارض، یعنی همهی آنچه كه به زندگی زمینی انسان ارتباط پیدا میكند؛ یعنی آزادی، یعنی رفاه، یعنی استقلال، یعنی امنیت، یعنی سعهی رزق، سلامت بدن و از این قبیل. اگر ایمان و تقوا باشد، هم آن بركات و هم این بركات برای بشر وجود دارد. این، اسلام است. پس وقتیكه گفتیم انقلاب اسلامی، معنایش این است كه عرض شد. خوب، این چیزی بود كه در انقلاب بود؛ میخواستیم ایرانی بسازیم با این خصوصیات. این مطلب یك اضافهای دارد و آن این است كه مسئله فقط ایران هم نبود؛ ایران به عنوان یك الگو برای جوامع اسلامی در درجهی اول، و همهی جوامع بشری در درجهی بعد، مورد نظر بود. ما میخواستیم این جامعه را با این خصوصیات بسازیم- ما یعنی ملت ایران، انقلاب ایران، انقلابیون ایران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر دیگر نیست- و آن را بگذاریم جلوی چشم آحاد بشر و امت اسلامی؛ بگویند این است كه هم مطلوب اسلام است، و هم میسور مردم این روزگار است. اینجور نباشد كه خیال كنند بله، این مطلوب هست، اما میسور نیست؛ كه میگفتند در دوران مبارزات نهضت اسلامی. بعضی از كسانی كه نیتهای خوبی هم داشتند، میگفتند آقا بیخود چرا زحمت میكشید، فایدهای ندارد؛ بله، این حرفهای شما درست است، اما شدنی نیست. انقلاب میخواست به همهی كسانی كه در هر نقطهای از دنیای اسلام هستند، نشان بدهد كه این الگو تحققیافتنی و شدنی است؛ این هم نمونهاش. این آن چیزی بود كه به عنوان هدف انقلاب وجود داشت. این هدف از اول بود، به شما عرض كنم كه امروز هم همین هدف هست، در آینده هم همین هدف خواهد بود؛ این هدف ثابت است. این حلقهی اولِ بحث ما. بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههای شیراز1387/02/14 نظام اسلامی با تولید ثروت مخالف نیست، با ایجاد ثروت مخالف نیست، بلكه مشوق اوست. اگر تولید نباشد، اگر ایجاد ثروت نباشد، حیات و بقای جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد؛ این یك اصل اسلامی است. اما اینی كه آحاد مردم دلشان لك بزند برای مسابقهی اشرافیگری، برای تجملپرستی، این یك چیز بسیار نامطلوب است؛ این چیزی است كه متاسفانه در درون ما هست؛ همانطور كه قبلا هم گفتهام: اسراف و مصرفگرائی افراطی. بیانات در دیدار مردم ابرکوه1386/10/15 این كشور بهناحق عقبمانده نگه داشته شد. ما امروز پیشرفتهای زیادی كردیم، اما این پیشرفتها نسبت به آنچه كه شأن ملت ایران است و جایگاه ملت ایران است، كم است. ملت ایران یك روزی در قلهی علم و اقتدار مادی و معنوی قرار داشته است به بركت اسلام. ما امروز اسلام را بازیابی كردهایم؛ آغوشمان را به روی اسلام باز كردیم، اسلام را با نگاه متناسب با زمانه و با پیشرفت زمانه به دنیا عرضه كردیم. امروز تفكر سیاسیِ اسلامی، تفكر اجتماعی اسلام، تفكر گرایش معنوی اسلام، تفكر اسلام در مورد روابط داخلی و درونی افراد جامعه باهم، میتواند در دنیا مثل یك دستورالعمل، مثل یك سرمشق مطرح شود؛ نه اینكه این حرف را ما بزنیم یا من اینجا بگویم؛ این سخنی است كه امروز اندیشمندان باانصاف دنیا همین حرف را میزنند. این را ملت ایران آسان هم به دست نیاورده. بیانات در دیدار مداحان اهل بیت(ع) به مناسبت میلاد حضرت فاطمهی زهرا(س)1386/04/14 وحدت را حفظ كنید.اگر دیدید در جامعه بین شما كسانی هستند كه عكس این رفتار میكنند، آنها را طردشان كنید؛ مخالفت خودتان را به آنها ابراز و اعلام كنید؛ اینها ضرر میزنند؛ ضربه میزنند. ضربهای به اسلام میزنند، ضربهای به تشیع میزنند، ضربهای به جامعهی اسلامی میزنند. این از جمله مسائل بسیار مهم است. بیانات در دیدار خانوادهی شهدای هفتم تیر و مسئولان قوه قضائیه1386/04/07 بعضی خیال میكنند- یا اینجور وانمود میكنند كه خیال كردهاند- كه برخورد با مفاسد اقتصادی، مخل امنیت اقتصادی است. این عكس قضیه است؛ این درست نقطهی مقابل حقیقت است. برخورد با مفسد اقتصادی موجب امنیت اقتصادی است برای غیر مفسد. غیر مفسد كیست؟ اكثریت مردم. مفسد اقتصادی تعداد معدودی هستند؛ سوءاستفادهچیها. با اینها برخوردِ سخت بشود تا اكثر مردم، اكثر فعالان صحنهی اجتماع كه در امر اقتصادی كار میكنند، احساس كنند دارای امنیتند و راه صحیح آن راهی است كه آنها پیش گرفتهاند. امنیت اخلاقی در جامعه، امنیت فرهنگی و امنیت حیثیتی هم همینطور است. در جامعهی اسلامی، حیثیت افراد نباید مورد تلاعب دست افرادی قرار بگیرد كه هیچ احساس مسئولیتی نمیكنند. دستگاهها باید برخورد كنند. آبروی افراد را بردن، اتهام به افراد وارد كردن، اشخاص را بدون دلیل- از مسئول و غیر مسئول- زیر سؤال بردن، در بارهی آنها شایعه ایجاد كردن، چیزی است برخلاف احكام اسلامی؛ برخلاف شرع اسلامی است؛ برخلاف رویهی اسلامی است. فرض بفرمائید به یك نفر تهمت سوءاستفادهی مالی بزنند، كه تا او بیاید ثابت بكند چنین چیزی نبوده، زمان زیادی صرف خواهد شد. این چیزها؛ امنیت حیثیتی در جامعهی اسلامی، امنیت آبروئی، مسألهی مهمی است و باید به آن توجه بشود. قوهی قضائیه در این زمینه و در استقرار این امنیت نقش دارد. در همه جا نقش قوهی قضائیه این است كه با متخلف، برابر قانون برخورد كند. كسی كه تخلف كرد، برحسب قانون، متخلف سر جای خود نشانده شود، كه اینها همه در ساخت نظام اسلامی و در زندگی صحیح و در رسیدن به اهداف جمهوری اسلامی نقشهای بسیار مهمی دارند. بیانات در دیدار مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم1385/10/18 مسئلهی «غدیر» یك مسئلهی تاریخیِ صرف نیست؛ نشانهای از جامعیت اسلام است. اگر نبیّ مكرّم- كه در طول ده سال، یك جامعهی بدویِ آلودهی به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدتهای عظیمی كه آن بزرگوار انجام داد و به كمك اصحاب باوفایش به یك جامعهی مترقی اسلامی تبدیل كرد- برای بعد از این ده سال، فكری نكرده بود و نقشهای در اختیار امت نگذاشته بود، این كار ناتمام بود. رسوبات تعصبات جاهلی به قدری عمیق بود كه شاید برای زدودن آنها سالهای بسیار طولانی نیاز بود. ظواهر، خوب بود؛ ایمان مردم، ایمان خوبی بود؛ البته همه در یك سطح نبودند؛ بعضی در زمان وفات پیغمبر اكرم یك سال بود، شش ماه بود، دو سال بود كه اسلام آورده بودند؛ آن هم هیمنهی قدرت نظامی پیغمبر همراه با جاذبههای اسلام، اینها را به اسلام كشانده بود. همه كه جزو آن مسلمانان عمیقِ دوران اول نبودند. برای پاك كردن رسوبات جاهلی از اعماق این جامعه و مستقیم نگه داشتن خط هدایت اسلامی بعد از ده سالِ زمان پیغمبر، یك تدبیری لازم بود. اگر این تدبیر انجام نمیشد، كار ناتمام بود. این كه در آیهی مباركهی سورهی مائده میفرماید: «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی»، تصریح به همین معناست كه این نعمت- نعمت اسلام، نعمت هدایت، نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعهی بشریت- آن وقتی تمام و كامل میشد كه نقشهی راه برای بعد از پیغمبر هم معین باشد؛ این یك امر طبیعی است. این كار را پیغمبر در غدیر انجام دادند؛ امیر المؤمنین را كه از لحاظ شخصیت- چه شخصیت ایمانی، چه شخصیت اخلاقی، چه شخصیت انقلابی و نظامی، چه شخصیت رفتاری با قشرهای مختلف افراد- یك فرد ممتاز و منحصربفردی بود، منصوب كردند و مردم را به تبعیت از او موظف كردند. این هم فكر پیغمبر نبود، این هدایت الهی بود، دستور الهی بود، نصب الهی بود؛ مثل بقیهی سخنان و هدایتهای نبی مكرم كه همه، الهام الهی بود. این دستور صریح پروردگار به پیغمبر اكرم بود، پیغمبر اكرم هم این دستور را عمل كردند. مسئلهی غدیر این است؛ یعنی نشاندهندهی جامعیت اسلام و نگاه به آینده و آن چیزی كه در هدایت و زعامت امت اسلامی شرط است. آن چیست؟ همان چیزهایی كه شخصیت امیر المؤمنین، مظهر آنهاست: یعنی «تقوا»، «تدین»، «پایبندی مطلق به دین»، «ملاحظهی غیر خدا و غیر راه حق را نكردن»، «بیپروا در راه خدا حركت كردن»، «برخورداری از علم»، «برخورداری از عقل و تدبیر»، «برخورداری از قدرت عزم و اراده»؛ این یك عمل واقعی و در عین حال نمادین است. امیر المؤمنین را با همین خصوصیات نصب كردند، در عین حال این نماد زعامت امت اسلامی در طول عمر اسلام- هرچه كه بشود- همین عمل است؛ یعنی نماد زعامت و رهبری اسلامی در طول زمان همین است، همان چیزی كه در انتخاب الهی امیر المؤمنین تحقق پیدا كرد. غدیر، یك چنین حقیقتی است. بیانات در دیدار مردم شاهرود1385/08/20 آن كشور و جامعهای كه مورد نظر اسلام است، باید هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی، پیشرو باشد.كشور ما از لحاظ مادی باید در آن، علم و تجربه و فناوری در سطوح بالا قرار بگیرد. از لحاظ ساخت و ارتباطات اجتماعی مردم در زمینهی اقتصاد و بقیهی موارد، ارتباط مردم با یكدیگر، باید ارتباطات سالم، قوی و نشاندهندهی پیشرفت و شكوفایی باشد؛ باید استعدادها در آن جامعه بشكفد. همهی انسانها بتوانند در آن با توانِ خدادادهی خود در پیشبرد اهداف زندگی، به یكدیگر كمك و باهم همكاری كنند. در آن جامعه باید عدالت اجتماعی باشد. عدالت به معنای یكسان بودنِ همهی برخورداریها نیست؛ به معنای یكسان بودن فرصتهاست؛ یكسان بودن حقوق است. همه باید بتوانند از فرصتهای حركت و پیشرفت بهرهمند شوند. باید سرپنجهی عدالت گریبان ستمگران و متجاوزانِ از حدود را بگیرد و مردم به این، اطمینان پیدا كنند. در چنین جامعهای، معنویت و اخلاق هم باید به قدرِ حركت پیشروندهی مادی پیشرفت كند. دلهای مردم با خدا و معنویات آشنا بشود. انس با خدا، انس با عالم معنا، ذكر الهی و توجه به آخرت در یك چنین جامعهای بایستی رایج شود. اینجاست كه آن خصوصیت استثنایی جامعه و تمدن اسلامی، خود را نشان میدهد؛ تركیب و آمیختگی دنیا و آخرت باهم. تمدن مادیِ غرب در علم و تكنولوژی پیشرفت كرد. در روشهای پیچیدهی مادی، توفیقات بزرگی به دست آورد؛ اما در كفهی معنوی روز به روز بیشتر خسارت كرد. نتیجه این شد كه علم و پیشرفت تمدن مادیِ غرب، به ضرر بشریت تمام شد. علم باید به سود بشریت تمام شود. سرعت و سهولت و ارتباطات زوددسترس، باید در خدمت آرامش و امنیت و راحتی مردم باشد. آن علمی كه از ترس دستاورد آن- یعنی از ترس بمب اتم و موشك دوربُرد و انفجار نادانسته- مردم شب و روز نداشته باشند، آن علم برای بشریت مفید نیست. دنیای غرب با پیشرفت علمیِ خود، در این دام خطرناك افتاد. تمدن و فكر اسلامی، پیشرفت مادی را میخواهد؛ اما برای امنیت مردم، آسایش مردم، رفاه مردم و همزیستیِ مهربانانهی مردم با یكدیگر؛ این خصوصیات نظام اسلامی است. ما اینها را با صدای بلند از اولِ انقلاب در سطح عالم مطرح كردیم و دلهای فراوانی از مسلمان و غیر مسلمان هم به اینها جلب شده است. پشتوانهی عزت ملت ایران اینهاست. یعنی متفكر مسیحی و سیاستمدارِ غیر مسلمان- احیاناً ملحد- در مجامع جهانی، در برخورد با تفكرات نظام جمهوری اسلامی تحت تأثیر قرار میگیرد. این، بارها و بارها مشاهده و دیده شده است. ما میخواهیم در كشورمان این تفكرات والا را پیاده كنیم. بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران1385/07/21 بعد از رحلت پیغمبر، ماجرای سقیفه و مسئلهی خلافت پیش آمد. خوب، معلوم بود حق با امیر المؤمنین بود و حق را متعلق به خود میدانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتی بیعت تمام شد و حضرت مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بایستد و فتنهای درست بشود، تسلیم بیعت شد. بعد هم از كار كناره گرفت و اولِ كار، یك گوشهای نشست؛ به معنای اینكه هیچگونه مزاحمتی برای كسانی كه در رأس كار هستند، به وجود نمیآورد. بعد از اندكی احساس كرد كه جامعهی اسلامی به او نیاز دارد: «حتّی رأیت راجعة الناس قد رجعت ترید محو دین محمّد (صلّی الله علیه و آله)»؛ آن وقت وارد میدان شد. همكاری، مشاركت و كمك به كسانی كه مدیریت جامعه را به عهده داشتند، هدایت و دستگیری آنها در آنجایی كه میلغزیدند؛ در آنجایی كه اشتباه میكردند؛ چه در زمینهی علمی، چه در زمینهی سیاسی، در همهی زمینهها؛ كه این مورد اعترافِ همه است؛ این حرفی نیست كه ما شیعیان میزنیم. پُر است كتب روایات و تواریخ مسلمین از شیعه و سنی از كمكهای امیر المؤمنین كه: «لو لا علی لهلك عمر»؛ كه بارها و بارها این را سنّیها نقل كردهاند؛ این، حرف ما نیست. هدایتها و كمكهای آن بزرگوار در زمینهی لشكركشیها، در زمینهی اجرای حدود، در زمینهی مسائل سیاسی و غیره؛ مرشد كامل، محور و مركز نورافشانی در جامعهی اسلامی، امیر المؤمنین بود. این بیست و پنج سال هم به همان شكلی كه معروف است و میدانید، گذشت. بیانات در دیدار قاریان شرکت کننده در بیست و سومین مسابقات بینالمللی قرآن1385/07/04 اگر إن شاء اللّه تلاوت قرآن در جامعهی ما همگانی شود، همه بتوانند قرآن را صحیح بخوانند و همهی خانهها موج شوق به تلاوت قرآن را در خود جای بدهند، آن وقت ما امیدمان به اینكه جامعهی اسلامی و قرآنیِ به معنای واقعی در این كشور تشكیل بشود، بیشتر خواهد شد. ما امروز یك حكومت اسلامی و یك جامعهی اسلامی هستیم؛ اما این قدمهای اول است. آن مقداری كه ما از اسلام داخل كشورمان و داخل حكومتمان در گفتار و كردار دولتمردانمان مشاهده میكنیم، این، آن اقلِ قلیل از اسلام است؛ این كمتر از آن چیزی است كه برای یك جامعهی اسلامی مورد نیاز است. همهی بركاتی كه تا امروز بر نظام جمهوری اسلامی مترتّب شده، بر همین اقل قلیل مترتّب شده است. اگر ملت ایران توانستند بت استبداد را در این كشور بشكنند و فروبریزند، اگر ملت ایران این جرئت و دلیری را پیدا كردند كه احساس كنند میتوانند حرف زور را از هیچكس در دنیا نپذیرند و زیر بار آن نروند، اگر میبینید جوانهای ما در میدانهای علمی و عرصههای علمی به پیش میتازند و با یك تصاعد هندسی همینطور جلو و پیش میروند- خوشبختانه روز به روز دامنهی پیشرفت علمی در كشور ما گستردهتر میشود- و اگر میبینید نشانههایی از اجرای عدالت در كشور ما هست- كه البته عرض كردم فقط نشانههایی از اجرای عدالت هست، تا اجرای عدالتِ به معنای كامل هنوز فاصله داریم- اگر اینها را مشاهده میكنید و خلاصه اگر میبینید در جامعه و كشور ما، معروف اسلامی، معروف و منكر اسلامی، منكر است، این به بركت همین اقل قلیل اسلامی است كه ما در جامعهمان داریم. هرچه ما بتوانیم دامنهی معرفت اسلامی، روحیهی اسلامی و فهم اسلامی را توسعه بدهیم، این دستاوردها بیشتر و بیشتر و بیشتر خواهد شد و برای كشورهای دیگر هم الگو خواهد شد. بیانات در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سالروز عید مبعث1385/05/31 اولین سلولهای پیکرهی امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیغمبر بنا شد؛ ستونهای مستحکمی که باید بنای امت اسلامی بر روی این ستونها استوار بشود؛ اولین مؤمنین، اولین ایمانآورندگان، اولین کسانی که این دانایی، این شجاعت، این نورانیت را داشتند که معنای پیام پیغمبر را درک کنند و دل به او ببندند. «فمن یرد اللَّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام». دلهای آماده و درهای گشودهی دل به سمت این معارف الهی و این دستورات الهی، با دست توانای پیغمبر ساخته شد، این ذهنها روشن شد، این ارادهها روزبهروز مستحکمتر شد؛ و سختیهایی در دوران مکه برای همان عدهی قلیل مؤمنین - که روزبهروز هم بیشتر میشدند - پیش آمد، که برای من و شما قابل تصور نیست. در فضایی که همهی ارزشها، ارزشهای جاهلی است، تعصبها، غیرتورزیهای غلط، کینهورزیهای عمیق، قساوتها، شقاوتها، ظلمها و شهوتها درآمیخته با هم است و زندگی مردم را میفشرد و در خود احاطه کرده - و در بین این سنگهای خارا و غیر قابل نفوذ - این نهالهای سرسبز بیرون آمد. «و انّ الشّجرة البّریّة اصلب عوداً و اقوی وقوداً» که امیرالمؤمنین میگوید، این است. هیچ طوفانی نمیتوانست این سبزهها، این نهالها و این درختهایی را که از لای صخرهها رویید و ریشه دوانید و رشد کرد، تکان بدهد. سیزده سال گذشت و بعد بر اساس این پایههای مستحکم، بنای جامعهی اسلامی، جامعهی مدنی و نبوی، بر روی این پایهها گذاشته شد. ده سال هم امتسازی به طول انجامید. این امتسازی فقط سیاست نبود؛ یک بخشی از آن، سیاست بود. بخش عمدهی دیگری آن، تربیت یکایک افراد بود: «هو الّذی بعث فی الامیّیّن رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». «یزکّیهم»؛ یک یک دلها در زیر تربیت پیغمبر قرار میگرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها، دانش و علم را تلقین میکرد. «و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». حکمت یک مرتبهی بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام را به آنها بیاموزد، بلکه حکمت به آنها میآموخت. چشمهای آنها را بر روی حقایق عالم باز میکرد. ده سال هم پیغمبر اینگونه و با این روش حرکت کرد. از طرفی سیاست، ادارهی حکومت، دفاع از کیان جامعهی اسلامی، گسترش دامنهی اسلام، باز کردنِ راه برای اینکه گروههای خارج از مدینه بتدریج و یک به یک وارد عرصهی نورانی اسلام و معارف اسلامی شوند، از طرف دیگر هم تربیت یکایک افراد. برادران و خواهران عزیز! این دو تا را نمیشود از هم جدا کرد. یک عدهای اسلام را فقط مسألهی فردی دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند. این، چیزی است که امروز در بسیاری از جوامع اسلامی و در معارف دنیای مهاجمِ مستکبرِ مستعمرِ غربی، ترویج میشود که: اسلام از سیاست جداست! سیاست را از اسلام گرفتند؛ در حالی که نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، در اولی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاست بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامهی به سیاستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصهی سیاسی عظیم بشری آن روز، سیاست است. چطور میشود اسلام را از سیاست جدا کرد؟! چطور میشود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟! «الّذین جعلوا القرآن عضین»؛ بعضی قرآن را تکه پاره میکنند. «یؤمن ببعض و یکفر ببعض»؛ به عبادت قرآن ایمان میآورند؛ اما به سیاست قرآن ایمان نمیآورند! «و لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط». قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیلِ یک جامعهی همراهِ با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کارِ مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همهی پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام اسلامی آمدند. آن وقت یک عدهای از روی مقدسمآبی عبایشان را جمع کنند و بگویند: ما به سیاست کاری نداریم! مگر دین از سیاست جداست؟! آن وقت تبلیغات خباثتآمیزِ غربی هم دائم دامن بزنند به این حرف، که: دین را از سیاست جدا کنید؛ دین را از دولت جدا کنید. اگر ما مسلمانیم، دین و دولت به یکدیگر آمیخته است؛ نه مثل دو چیزی که به هم وصل شده باشند. دین و دولت یک چیز است. در اسلام دین و دولت از یک منبع و یک منشأ سرچشمه میگیرد و آن، وحی الهی است. قرآن و اسلام، این است. یک عده از این طرف، سیاست را از اسلام جدا میکنند، یک عده هم در طرف مقابل، اسلام را فقط سیاست و سیاستبازی و سیاسیکاری میدانند. اخلاق و معنویت و محبت و فضیلت و کرامت را که بزرگترین هدف بعثت پیغمبر ماست، ندیده میگیرند. این هم «الّذین جعلوا القرآن عضین» است؛ این هم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» است. اسلام را در جملات براق و مشعشع سیاسی خلاصه کردن، از خشوع دلها غافل شدن، از ذکر، از صفا، از معنویت، از زانو زدن در مقابل خداوند، از خدا خواستن، به خدا دل بستن، اشک ریختن در مقابل عظمت پروردگار، رحمت الهی را طلب کردن، صبر و حلم و سخا و جود و گذشت و برادری و رحم را ندیده گرفتن و صرفاً به سیاست چسبیدن به اسم اسلام، هم همان انحراف را دارد؛ تفاوتی نمیکند. بیانات در دیدار بسیجیان1385/01/06 نامگذاری این سال به نام مبارك «پیامبر اعظم» یك پیام دارد؛ این پیام را باید با همهی وجود و با همهی دل دریافت كنیم و به اقتضای آن پیش برویم، و فقط این نیست كه سال را متبرك كنیم به نام مبارك پیامبر. آن پیام، این است كه جامعهی ما- از فرد و مجموعه- باید روز به روز خود را به آنچه كه پیامبر برای آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزدیك كند. اهداف والای پیامبر اسلام را در «یك جمله» نمیتوان گنجانید؛ لیكن میتوان سرفصلهایی از آن را سرمشق كار خود در طول یك سال، یك دهه و یكعمر قرار داد. یك سرفصل عبارت است از تكمیل مكارم اخلاقی: «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخورداری افراد از خلقیات نیكو، نمیتواند به هدفهای والای بعثت پیامبر دست پیدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالی انسانی میرساند، اخلاق نیكوست. اخلاق نیكو هم فقط خوش اخلاقی با مردم نیست؛ بلكه به معنای پروراندن صفات نیكو و خلقیات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمی كه در بین خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهیِ یكدیگر باشند، دچار حیلهگریِ با یكدیگر باشند، دچار حرص به دنیا و بخل نسبت به مال دنیا باشند و دچار كینهورزی با یكدیگر باشند، در این جامعه حتّی اگر قانون هم به طور دقیق عمل شود، سعادت در این جامعه نیست. اگر علم هم پیشرفت كند و تمدن ظاهری هم به منتهای شكوه برسد، این جامعه، جامعهی بشری مطلوب نیست. جامعهای كه انسانها در آن از یكدیگر احساس ناامنی كنند، هر انسانی احساس كند كه به او حسد میورزند، نسبت به او بددلی دارند، نسبت به او كینهورزی میكنند، برای او توطئه میچینند و نسبت به او و داراییاش حرص میورزند، راحتی در این جامعه نیست. اما اگر در جامعهای فضایل اخلاقی بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به یكدیگر مهربان باشند، نسبت به یكدیگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنیا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به یكدیگر حسد نورزند، در مقابل راه پیشرفت یكدیگر مانعتراشی نكنند و مردمِ آن دارای صبر و حوصله و بردباری باشند، این جامعه حتّی اگر از لحاظ مادی هم پیشرفتهای زیادی نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسایش و سعادت میكنند؛ اخلاق، این است. ما به این احتیاج داریم. ما باید در دل خود، خلقیات اسلامی را روز به روز پرورش دهیم. قانون فردی و اجتماعی اسلام در جای خود، وسیلههایی برای سعادت بشرند (در این تردیدی نیست)؛ اما اجرای درست همین قوانین هم احتیاج به اخلاق خوب دارد. برای اینكه در جامعه اخلاق استقرار پیدا كند، دو چیز لازم داریم: یكی تمرین و مجاهدت خود ماست و یكی هم آموزشهای اخلاقی كه به وسیلهی آموزش و پرورش، مراكز تربیتی و مراكز آموزشی و علمی باید در همهی سطوح به انسانها تعلیم داده شود؛ اینها موظفند. این یكقلم از كارهای لازم در سال پیامبر اعظم الهی است؛ یعنی خودمان را در خلقیات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پیغمبر كنیم. یك فهرستی از صفات رذیله و زشت تهیه كنیم و ببینیم كه هركدام از آنها در ما هست، سعی كنیم آن را را كنار بگذاریم. همچنین یك فهرستی از خلقیات نیك تهیه كنیم و سعی كنیم با تمرین، آنها را برای خود فراهم كنیم. البته عامل پیشرفت در این راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پیامبر، محبت به این راه، محبت به آموزگاران اخلاق- یعنی پیامبران و ائمهی معصومین (علیهمالسّلام)- این عشق است كه انسان را در این راه با سرعت پیش میبرد؛ این عشق را باید در خودمان روز به روز بیشتر كنیم. «اللّهم ارزقنی حبّك و حبّ من یحبّك و حبّ كلّ عمل یوصلنی الی قربك»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهی و محبت كارهایی كه محبوب الهی است؛ این عشقها را در دل خود برویانیم. این یكقلم از تعلیمات پیامبر، در سال پیامبر اعظم است. بیانات در دیدار هزاران نفر از بسیجیان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع)1384/09/07 امروز مصادف است با سالگرد شهادت امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام). بین حركت امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) و بهطور كلی حركت عمومی ائمهی هدی (علیهمالسّلام)، بخصوص نُه امامی كه از بعد از حادثهی عاشورا تا زمان غیبت حضرت ولیعصر (أرواحنا فداه) این منصب را داشتند، با رفتار و هویت و حركت بسیجیِ امروز ملت ما، رابطهای وجود دارد. وقتی شما به تاریخ اسلام نگاه میكنید، مقطعی را میبینید كه در آن، خلافت- یعنی حكومت مبتنی بر پایههای دین- تبدیل شده است به سلطنت، كه یكی از مقاطع بسیار خطرناك تاریخ اسلام است. البته بعضی از صحابهی بزرگ پیغمبر در همان اوقات، جامعهی اسلامی را از اینكه این حادثه پیش بیاید، برحذر میداشتند؛ اما پیش آمد. چرا پیش آمد و علل و عواملش چه بود و چه كسانی بودند؟ اینها فعلًا مورد بحث من نیست، ولی این حادثه اتفاق افتاد. نتیجهی این اتفاق این بود كه جامعهای كه بر اساس ارزشهای دینی و اسلامی و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانیت پدید آمده بود، مسیر خودش را به صورت فاحشی تغییر داد. وقتی از منبع و مركز حكومت یك جامعه، تقوا نتراود، صلاح و دین و معرفت و هدایت سرازیر نشود، بلكه بهعكس، از رأس قلهی جامعه، دنیاطلبی، اشرافیگری، مادهگرایی، شهوتپرستی صادر شود و بروز كند، معلوم است كه در یك چنین جامعهای، چه بر سر ارزشهای اصیل و والا خواهد آمد. و این اتفاق در یك برههای، سالها بعد از وفات نبیّ مكرّم اسلام، در تاریخ صدر اسلام پیش آمد. در چنین شرایطی، دلسوزان و مؤمنان صادق، چه وظیفهای دارند؟ در رأس همه، آن كسانی كه بیش از همه وظیفه دارند، امامان معصوم هستند؛ زیرا خدای متعال به آنها از علم خود، از روح خود، از هدایت خود، نصیب وافری داده است؛ آنها را عالم و معصوم و هدایتكننده و هدایتشونده قرار داده است. ائمهی ما در این دوران، وظیفهی خودشان دانستند كه در مقابل این انحراف عجیب بایستند. آنها مدتی با ایستادگیِ رویاروی و واضح سیاسی- مثل دوران امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) كه اثر خود را گذاشت- كار خود را كردند. آن كار، شعلهی اعتراضِ عمیقی را به وضعیت تازهی پدیدآمدهی انحرافی در جامعهی اسلامی برافروخت و بعد از آن، در دوران ائمهی بعدی، این كار با دشواری بسیار پیچیده و پُررنجی ادامه پیدا كرد. ائمهی اطهار (علیهمالسّلام) وظیفهی خود میدانستند كه هم پایهی ارزشها و تفكر اسلامی را در ذهنیت جامعه مستحكم و عمیق نمایند و هم سعی كنند كه بنای آن سلطنت پدید آمده و بهناحق بر جای نبوت نشسته را منهدم و ویران كنند و یك بنای حقیقی و صحیحی به وجود بیاورند. ائمه (علیهمالسّلام)، این دو كار را میكردند. آنچه عرض میكنم، موضوع یك بحث بسیار طولانی و ریز است كه كتابها خواهد شد؛ این، یك تصویر اجمالیِ از دور است. ائمه (علیهمالسّلام)، مبارزهی بسیار پُررنج و پُرتلاش و پُرمحتوا و فراگیری را میكردند؛ هم در زمینهی معنوی و فرهنگی؛ برای حفظ پایههای اعتقاد اسلامی و جلوگیری از انحرافی كه در جهت بنای حكومت سلطنتی ممكن بود به وجود بیاید، كه به وجود آمده بود؛ هم در جهت مبارزهی سیاسی. اوج این حركت در زمان امام صادق بود. نمیشود گفت در زمانهای دیگر، این حركت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (علیهالسّلام) و در زمانهای دیگر هم همینطور بود؛ منتها زمانه در دوران امام صادق (علیهالسّلام) یك فرصت و فسحتی را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند كاری بكنند كه با پایههای معرفت اسلامیِ صحیح در جامعه، آنچنان مستحكم بشود كه تحریفها دیگر نتواند این پایهها را از بین ببرد. ایشان این كار را كرد، تا این زمینه بماند و در هر دورهیی از دورههای تاریخ، كسانی كه لایق هستند، بتوانند از این زمینه استفاده كنند و نظام اسلامی و مبنای مبتنی بر ارزشهای اسلامی را به وجود بیاورند و این بنای رفیع را بسازند. این، كارِ امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) است. آنچه كه ما امروز در عرصهی نظام جمهوری اسلامی با آن مواجه هستیم، شباهتی به این حركت عظیمِ عمیقِ نیازمند به صبر و حوصلهی ائمه (علیهمالسّلام) دارد؛ به همان اندازه هم تأثیرات عمیقی را دارد. بیانات در دیدار مردم شهرستان رفسنجان1384/02/18 جهاد یك ملت وقتی معنا مییابد و درخشندگی و ماندگاری پیدا میكند كه اهداف تعریفشدهی آن، اهداف والایی باشد. مبارزهی عظیم ملت ایران، اهداف والای الهی خود را تعریف و ترسیم كرد. ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی و رهبر و پدر و معمار این انقلاب و این نظام- امام بزرگوار ما- این هدفها را پاس داشتند؛ به سوی آن حركت كردند و سرمایهی مادی و معنوی خود را در این راه گذاشتند. این اهداف تعریف شده، منحصر به یك بخش از زندگی انسانها نیست؛ این اهداف شامل زندگی مادی و معنوی مردم است. اسلام مردم خود را خوشبخت و سعادتمند میخواهد. این سعادت فقط با پول بهدست نمیآید؛ فقط با ذكر و عبادت هم بهدست نمیآید. حیات طیبهی اسلامی، زندگیای است كه در آن، راه رسیدن به معنویت و اهداف و سرمنزلهای نهایی این راه، از زندگی دنیایی مردم عبور میكند. اسلام دنیای مردم را آباد میكند؛ منتها آبادی دنیا هدف نهایی نیست. هدف نهایی عبارت است از اینكه انسانها در زندگی دنیوی از معیشت شایسته و مناسب، از آسودگی و امنیت خاطر، و از آزادی فكر و اندیشه برخوردار باشند و از این طریق به سمت تعالی و فتوح معنوی حركت كنند. حیات طیبهی اسلامی شامل دنیا و آخرت- هر دو- است. مسئله این است كه زندگی دنیوی- كه به سمت اهداف الهی حركت میكند- باید زندگانی حقیقی و راستین عادلانه را برای مردم تامین كند. در اسلام، عدالت مسالهی بسیار مهمی است. ارزشی كه از نظر اسلام بههیچوجه و در هیچ شرایطی مورد مناقشه قرار نمیگیرد، عدالت است. عدالت، هدف پیغمبران است؛ هدف انقلاب اسلامی هم بوده است. در سایهی عدالت، زندگی مردم میتواند با رفاه و توسعهی مادی به سمت اهداف معنوی هم حركت كند. ملت ایران در راه ایجاد جامعهی عادلانه مبارزه و تلاش كرد. نظام مقدس جمهوری اسلامی هدف اصلی خود را ایجاد جامعهی عادلانه قرار داده؛ عدالت با تعریف اسلامی؛ عدالت، همانگونه كه اسلام معرفی كرده است؛ بدون انحراف به چپ و راست؛ یعنی صراط مستقیم الهی. در این راه، ما پیشرفتهای قابل توجهی كردهایم؛ اما برای استقرار نظام عادلانهی اسلامی هنوز باید تلاش شود. مهمترین وظیفهی مسئولان كشور این است كه در جامعه عدالت را معنا ببخشند تا مردم عدالت را احساس كنند؛ عدالت در قانون، عدالت در قضا، عدالت در تقسیم منابع حیاتی كشور، عدالت در برخورداریها و دسترسیهای همهی افراد به امكانات كشور. كشور ما امكانات زیادی دارد؛ این امكانات میتواند یك جامعهی مرفه و پیشرفته و توسعهیافته را برای ملت ایران ایجاد كند؛ منتها شرط اصلی این است كه در استفادهی از این منابع، عدالت رعایت شود. نظام جمهوری اسلامی پرچم عدالت را بلند كرده است؛ مردم هم مجذوب همین شعارِ بسیار مهم و اساسی هستند. نظام جمهوری اسلامی موظف است در همهی مراحل عدالت را تأمین كند و مردم نقاط مختلف كشور و قشرهای گوناگون جامعه را از منابع حیاتی كشور برخوردار سازد. این، وظیفهی اساسی است. مسئولان كشور در ردههای مختلف- در سطح كشور، در سطح استانها و شهرها- موظفند عدالت را رعایت كنند و طبقات محروم را همواره مورد توجه قرار دهند. این خطاست اگر خیال كنیم اسلام با پیشرفت و توسعه و رفاه مادی جامعه مخالف است؛ بههیچوجه اینطور نیست. جامعهای كه در آن، پیشرفت علمی و عملی، پیشرفت فناوری و پیشرفت دنیاییِ مردم وجود داشته باشد؛ اسلام این را برای پیروان خود میپسندد. تشویق اسلام به علم و عمل و تلاش و فعالیت، از همین جهت است. سنت الهی بر این قرار گرفته است كه هر ملتی تلاش و كار كند، بدون تردید نتیجهی آن را خواهد دید. بنابراین اسلام حیات مادی مردم را هم تأمین میكند؛ منتها غرق شدن در حیات مادی، فراموش كردن ارزشهای معنوی، ایجاد شكاف بین طبقات جامعه، و فاصله انداختن بین قشرهای مختلف مردم را نمیپسندد و نمیپذیرد؛ و این، نظام اسلامی را ممتاز كرده است. امروز در دنیا كشورهای توسعهیافته بسیارند، اما در آنها عدالت وجود ندارد؛ اینها الگوی نظام جمهوری اسلامی نیستند. الگوی نظام جمهوری اسلامی، الگوی اسلامی است؛ یعنی الگوی پیشرفت و توسعه و رفاه، همراه با عدالت و برادری و محبت و عطوفت بین قشرها و پُرشدن شكاف بین فقیر و غنی در جامعه. پیشرفت جامعه به این شكل كه با معنویت همراه است، مورد نظر اسلام است. بیانات در دیدار مردم پاکدشت1383/11/10 عید مبارك غدیر عید بزرگ خداوند و یكی از مقاطع بسیار مهم و تعیینكننده در تاریخ اسلام است. مسألهی غدیر و تعیین امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به عنوان ولی امر امت اسلامی از سوی پیامبر مكرم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یك حادثهی بسیار بزرگ و پُرمعناست؛ در حقیقت دخالت نبی مكرم در امر مدیریت جامعه است. معنای این حركت كه در روز هجدهم ذیالحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، این است كه اسلام به مسألهی مدیریت جامعه به چشم اهمیت نگاه میكند. اینطور نیست كه امر مدیریت در نظام اسلامی و جامعهی اسلامی، رها و بیاعتنا باشد. علت هم این است كه مدیریت یك جامعه، جزو اثرگذارترین مسائل جامعه است. تعیین امیر المؤمنین هم- كه مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداكاری و عدل در میان صحابهی پیغمبر است- ابعاد این مدیریت را روشن میكند. معلوم میشود آنچه از نظر اسلام در باب مدیریت جامعه اهمیت دارد، اینهاست. كسانی كه امیر المؤمنین را به جانشینیِ بلافصل هم قبول ندارند، در علم و زهد و تقوا و شجاعت آن بزرگوار و در فداكاری او برای حق و عدل، تردید ندارند؛ این موردِ اتفاق همهی مسلمین و همهی كسانی است كه امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) را میشناسند. این نشان میدهد كه جامعهی اسلامی از نظر اسلام و پیغمبر، چه نوع مدیریت و زمامداری و حكومتی را باید به عنوان هدفِ مطلوب دنبال كند. مشكل جوامع بشری هم در مهمترین مقاطع، در همین نقطه بوده است؛ یعنی جوامع بشری هرگاه از زمامداران باتدبیر و باتقوا و پرهیزكار و شجاع برخوردار بودهاند، توانستهاند قدمهایی جلو بروند. آن وقتیكه جوامع دچار مدیرانی شدند كه برای آنها پرهیزگاری و پاكدامنی معنا نداشت، ترجیح منافع مردم بر منافع خودشان مطرح نبود، ترس از خدا و محاسبهی الهی برایشان مطرح نبود- انسانهای ضعیف، انسانهای دلبستهی به منافع و شهوات شخصی- مشكلات برایشان به وجود آمد؛ چه مشكلات مادی و چه مشكلات اخلاقی و معنوی. اینكه میبینید ملل اسلامی و كشورهای اسلامی در برههای از تاریخ، مقهور قدرتهای ظالم و متجاوز شدند، علت همین بود. اگر آن روزی كه استعمار و لشكركشیها و كشورگشاییهای غربی در مناطق اسلامی شروع شد، زمامداران مسلمان از دین، از پاكدامنی، از غیرت و از شجاعت برخوردار بودند، قضیه اینطور نمیشد. اگر پایبند به شهوات و پایبند به تسلط خودشان بر مقام و قدرتِ چند روزه نبودند، موضوع اینطور نمیشد. ضعف مسلمانان و جوامع اسلامی، اغلب ناشی شده است از ضعف مدیران جوامع و زمامداران آنها؛ البته هر دو روی هم اثر میگذارند. مدیریتهای ناتوان و نااهل، نظام اخلاقی و سیاسی را در جامعه سست میكنند و انسانها را به ضعف میكشانند؛ آن وقت در چنین جامعهای بهطور طبیعی باز زمامداران از انسانهای نااهلتر و ضعیفتر رنج میبرند و مبتلای به آنها میشوند. بیانات در خطبههای نماز عید فطر1381/09/15 امروز در جامعهی ما فقر وجود دارد. وظیفهی ما به عنوان نظام اسلامی، ریشهكن كردن فقر در جامعه است. نباید در جامعه محرومیت باشد. این تكلیف ماست به عنوان دولت، به عنوان نظام اسلامی، به عنوان آحاد مردم. «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعیته»؛ این وظیفهی همه است. هركدام به نحوی تجمّل و اسراف و زیادهروی را كم كنیم. این درس ماه رمضان است. این كار، همّت و گذشت و بصیرت و آگاهی میخواهد. از خدای متعال كمك بخواهیم. خانوادههای بسیاری هستند كه نه از روی تنپروری و تن به كار ندادن، بلكه به معنای واقعی كلمه محروم و مستمندند. باید اینها را شناسایی و پیدا كنید- كار مشكلی هم نیست- و به اینها كمك نمایید. بیانات در خطبههای نمازجمعه1381/09/01 امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام زندگی خود را- زندگیای كه هر ساعتش به قدر عمرها ارزش داشت- وقف كردند برای اینكه جامعه را در زمان خود، و جامعهی اسلامی و بشری را در طول تاریخ هدایت كنند و بسازند. خوشبختانه ملت ما، ملت علوی است و معتقد و مرید و عاشق امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام است. لازمهی این محبّت این است كه كلمات آن بزرگوار را آویزهی گوش كنیم؛ اینها را فقط یك توصیهی خشك و خالی به حساب نیاوریم؛ برای عمل، آنها را در پیش روی خود قرار دهیم و تصمیم بگیریم. آن بزرگوار در این راه مجاهدت كردند و در همین راه هم به شهادت رسیدند. «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله»؛ عدالت او موجب شهادت او شد. پایبندی واقعی و صادقانه و صمیمی او به عدالت و مبنای اصیلی كه آن بزرگوار در همهی دوران حكومتشان آن را دنبال میكردند موجب شد جانشان در معرض این تهدید قرار گیرد و خون مباركشان در محراب عبادت ریخته شود. ما در زیارت عاشورا به امام حسین علیه الصّلاة و السّلام عرض میكنیم: «السّلام علیك یا ثار اللّه و ابن ثاره»؛ یعنی مثل خون ابا عبد اللّه علیهالسّلام، صاحب خون امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام هم خداوند متعال است؛ چون این خون هم در راه احقاق حق و احیای عدالت بر زمین ریخته شد. همه باید به احترام این خون پاك و آن شخصیت عظیم و قدسی و آن ولیّ اعظم الهی سعی كنیم این فرمایشها و توصیهها را كه خطاب به ما هم هست، در عمل خودمان رعایت كنیم. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1381/07/13 مكتب اسلام، یعنی مكتب حمایت از انسانیت و ارزشهای انسانی؛ مكتب ترویج رحم و مروّت؛ مكتب ترویج اخوّت و برادریِ انسانی؛ مكتبی كه معیارش در حقوق اجتماعی این است: «لن تقدس أمّة لا یؤخذ للضّعیف فیها حقّه من القوی غیر متعتع »؛ در یك جامعه، فردی كه دستش از زر و زور تهی است، بتواند حق خود را بدون هیچگونه مشكل، از قوی- كه زر و زور هم دارد- بگیرد. این پیامِ اسلام است؛ این جامعهی درست اسلامی است؛ امروز این پیام است كه ملتها را مجذوب میكند. كجای دنیای امروز اینطور اداره میشود؟ كدام دمكراسی، كدام لیبرالیسم، كدام حقوق بشرِ ادّعایی امروز میتواند چنین چیزی را مطرح و دنبال آن حركت كند؟ امروز نقطهی مقابل آن عمل میكنند. بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی1381/07/03 فرهنگ اسلامی، فرهنگ ارزشمندی است كه برای یك جامعه و یك مجموعهی انسانی، بالاترین ارزشها را دارد و میتواند یك جامعه را حقیقتاً سرافراز، خوشبخت، عزیز و پیشرو كند؛ منتها ما در قرنهای متمادی به فرهنگ اسلامیِ خود عمل نكردیم. از اسلام، یكمشت عملیّات فردی را- كه بعضی از آنها آمیخته به چیزهای غلط و احیاناً خرافی بود- رایج كردیم. مسئولان و مدیران كشور هم در آن دوران انسانهای شهوتران، عیّاش، فاسد و بیفكری بودند؛ اگر عرضهای هم به خرج دادند، عرضهشان در این بوده كه بتوانند كمربند حكومتیِ خود را محكم نگه دارند؛ اما كاری نكردند. ما چند قرن به این مشكل مبتلا بودیم. در یكی دو قرن اخیر نیز از همه جهت وضع ما بد بود؛ به خاطر اینكه رقیب قدرتمندی مثل غرب و اروپای استعماری به وجود آمد كه به این اكتفا نكرد كه بنشیند و نگاه كند؛ تهاجم كرد و تهاجم او با مانعی مواجه نشد؛ وضعی پیش آمد كه همه شاهد آن هستیم. بیانات در دیدار زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی1380/12/12 پیغمبر، ابدی و دائمی نیست. جوامع، هدایتكننده لازم دارند. این هدایتكننده را اسلام پیشبینی كرده است: معصومین در نسلهای متعدّد پشت سر هم بیایند، زمام امور را به دست گیرند، جامعه را با تعلیمات قرآنیِ ناب و خالص در طول چند نسل و چند قرن هدایت كنند و در واقع همهی افكار و خصوصیات و رفتارها و خُلقیّات اسلامی را در جامعهی اسلامی نهادینه كنند. البته بعد از آن، باز حجّت خدا در میان مردم زنده میماند؛ چون دنیا و بشریت بدون قیام حجّت امكان ندارد؛ اما بشریّت راه خود را پیدا میكرد، كه این البته اتّفاق نیفتاد. نقشه و طرح كلّیِ اسلام این است و این معنای غدیر است. امامت، یعنی همان اوج معنای مطلوب ادارهی جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریّتهای جامعه كه از ضعفها و شهوات و نخوت و فزونطلبیِ انسانی سرچشمه میگیرد. اسلام شیوه و نسخهی امامت را به بشریّت ارائه میكند؛ یعنی اینكه یك انسان، هم دلش از فیض هدایت الهی سرشار و لبریز باشد، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد- یعنی راه را درست تشخیص دهد- هم دارای قدرت عملكرد باشد- كه «یا یحیی خذ الكتاب بقوّة» - هم جان و خواست و زندگی شخصی برایش حائز اهمیت نباشد؛ اما جان و زندگی و سعادت انسانها برای او همه چیز باشد؛ كه امیر المؤمنین در كمتر از پنج سال حكومت خود، این را در عمل نشان داد. شما میبینید كه مدّت كوتاهِ كمتر از پنج سال حكومت امیر المؤمنین، به عنوان یك نمونه و الگو و چیزی كه بشریّت آن را هرگز فراموش نخواهد كرد، در طول قرنها همچنان میدرخشد و باقی مانده است. این نتیجهی درس و معنا و تفسیر واقعهی غدیر است. ما دو سال با عنوان نام امیر المؤمنین، جامعه و دلهای خود را به عظمت این مقام شامخ و این چهرهی فراموشنشدنیِ تاریخ متوجّه كردیم؛ اما معنای آن این نیست كه وقتی امسال- كه سال 80 است- تمام شود، دیگر رفتارهای علوی و پرداختن به زندگی امیر المؤمنین برای ما لازم نیست و تاریخ مصرف آن میگذرد؛ نخیر، ما هر لحظه احتیاج داریم كه به آن نقطهی الگو و خطّ نشان و انگشت اشارهای كه در زندگی امیر المؤمنین وجود دارد، نگاه كنیم؛ از آن الگو بگیریم و فاصلهی طولانی بین خودمان و او را هرچه ممكن است، قدمبهقدم كم كنیم. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1380/09/21 من سال گذشته عرض كردم: فرایند تحقّق هدفهای اسلامی، یك فرایند طولانی و البته دشواری است. به طور نسبی انسان به آن اهداف نزدیك میشود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. قدم اوّل كه پُرهیجانتر و پُرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامی است. كار آسانی نبود؛ لیكن این آسانترین است. قدم بعدی، ترتّب نظام اسلامی بر انقلاب اسلامی است؛ یعنی ایجاد نظام اسلامی، كه گفتیم نظام اسلامی، یعنی هندسهی عمومی جامعه، اسلامی بشود؛ كه این هم شد. قدم بعدی- كه از اینها دشوارتر است- ایجاد دولت اسلامی است. دولت نه به معنای هیئت وزیران؛ یعنی مجموعهی كارگزاران حكومت؛ یعنی من و شما. ما باید به معنای واقعی كلمه، در درون این نظامِ اسلامی، اسلامی شویم. این مشكلتر از مراحل قبلی است. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1380/03/20 آنچه كه بدخواهان و دشمنان این ملت در پی آن هستند، سلب این انگیزه و ایمان از مردم است. همه باید در مقابل آن اقدام كنند. تلاش دشمن این است كه مردم را از نظام اسلامی دلسرد كند؛ اما تلاش مسئولان نظام اسلامی باید این باشد كه با عمل خود- نه فقط با زبان خود- مردم را نسبت به خویش دلگرم و امیدوار كنند. تلاش دشمن این است كه پایههای ایمان و عقیده و عمل دینی را در مردم سست كند؛ اما مسئولان باید بعكس، خود را موظّف و متعهّد بدانند كه پایههای ایمان دینی را در دلها محكم كنند. در كشور ما با این جمعیت عظیم جوانان، یكی از اولویّتهای اساسی این است: همهی مسئولان- در درجهی اوّل، مسئولان دولتی و همچنین دیگران- باید همّتشان بر این باشد كه دلهای پاك این جوانان را با نور اسلام منوّر كنند؛ پایههای ایمان را در دل آنها مستحكم نمایند و نگذارند بر اثر سوء رفتار، سوء تشخیص، سوء تبلیغ، بد فهمیدن حقایق، بد ادا كردن حقیقتهای روشن و میدان دادن به افكار مخرّب، دلهای این جوانان از جادهی حقیقت منحرف شود. این مسئولیت بزرگی بر دوش ماست. عمق بخشیدن به ایمان مردم و هدایت قلبی و معنوی انسانها در یك جامعه، اولین وظیفهی مسئولان امر است. «انّا ارسلناك شاهدا و مبشّرا و نذیرا و داعیا الی الله بإذنه و سراجا منیرا»؛ این وظیفهی پیغمبر است؛ همین پیغمبری كه امروز روز ولادت اوست. ما میخواهیم همان راه را برویم. «هو الّذی بعث فی الأمیّین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة»؛ تزكیه و تعلیم، جزو وظایف اصلی پیغمبر است. در جوامع اسلامی، مسئولان باید همان راه را بروند؛ باید تعلیم دهند و تربیت كنند؛ باید ایمان دینی را در ذهنها تقویت و راسخ كنند. این جزو وظایف ماست؛ این سپاسگزاری ما در مقابل این ملت است؛ این شكرانهی ما در مقابل خدای متعال است كه این نعمتهای بزرگ- این حضور مردمی- را به ما داده است. این دلها دست خداست. توجّه و اقبال و حضور و عزم و اراده و شوق مردم، نعمتهای بزرگ الهی است كه ارزانی ما كرده است. باید اینها را شكر بگوییم. شكرانهی این نعمت به این است: در راه اصلاح امور زندگی و تقویت ایمان دینی مردم باید همهی تلاش خودمان را بكنیم. بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران1379/09/25 اگر معنای امر به معروف و نهی از منكر و حدود آن برای مردم روشن شود، معلوم خواهد شد یكی از نوترین، شیرینترین، كارآمدترین و كارسازترین شیوههای تعامل اجتماعی، همین امر به معروف و نهی از منكر است و بعضی افراد دیگر درنمیآیند بگویند «آقا! این فضولی كردن است»! نه؛ این همكاری كردن است؛ این نظارتِ عمومی است؛ این كمك به شیوعِ خیر است؛ این كمك به محدود كردنِ بدی و شرّ است؛ كمك به این است كه در جامعهی اسلامی، گناه، همیشه گناه تلقّی شود. بدترین خطرها این است كه یك روز در جامعه، گناه به عنوان ثواب معرفی شود؛ كار خوب به عنوان كار بد معرفی شود و فرهنگها عوض شود. وقتیكه امر به معروف و نهی از منكر در جامعه رایج شد، این موجب میشود كه گناه در نظر مردم همیشه گناه بماند و تبدیل به ثواب و كار نیك نشود. بدترین توطئهها علیه مردم این است كه طوری كار كنند و حرف بزنند كه كارهای خوب كارهایی كه دین به آنها امر كرده است و رشد و صلاح كشور در آنهاست در نظر مردم به كارهای بد، و كارهای بد به كارهای خوب تبدیل شود. این خطرِ بسیار بزرگی است.بنابراین اوّلین فایدهی امر به معروف و نهی از منكر همین است كه نیكی و بدی، همچنان نیكی و بدی بماند. از طرف دیگر، وقتی در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، كار كسی كه در رأس جامعه قرار دارد و میخواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیكی سوق دهد، با مشكل مواجه خواهد شد؛ یعنی نخواهد توانست، یا به آسانی نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینهی فراوان این كار را انجام دهد. یكی از موجبات ناكامی تلاشهای امیر مؤمنان با آن قدرت و عظمت در ادامهی این راه، كه بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود. روایتی كه میخوانم، روایتِ تكاندهنده و عجیبی است. میفرماید: «لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنكر او لیسلّطنّ الله علیكم شراركم فیدعو خیاركم فلا یستجاب لهم»؛ باید امر به معروف و نهی از منكر را میان خودتان اقامه كنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. اگر نكردید، خدا اشرار و فاسدها و وابستهها را بر شما مسلّط میكند؛ یعنی زمام امور سیاست كشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن یوسف خواهد افتاد! همان كوفهای كه امیر المؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آنجا امر و نهی میكرد و در مسجدش خطبه میخواند، به خاطر ترك امر به معروف و نهی از منكر، به مرور به جایی رسید كه حَجّاج بن یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه كرد! حَجّاج چه كسی بود؟ حَجّاج كسی بود كه خون یك انسان در نظر او، با خون یك گنجشك هیچ تفاوتی نداشت! به همان راحتی كه یك حیوان و یك حشره را بكشند، حَجّاج یك انسان را میكشت. یكبار حَجّاج دستور داد و گفت همهی مردم كوفه باید بیایند و شهادت بدهند كه كافرند و از كفرِ خودشان توبه كنند؛ هركس بگوید نه، گردنش زده میشود! با ترك امر به معروف و نهی از منكر، مردم اینگونه دچار ظلمهای عجیب و غریب و استثنایی و غیر قابل توصیف و تشریح شدند. وقتیكه امر به معروف و نهی از منكر نشود و در جامعه خلافكاری، دزدی، تقلّب و خیانت رایج گردد و بتدریج جزو فرهنگ جامعه شود، زمینه برای روی كار آمدن آدمهای ناباب فراهم خواهد شد. البته امر به معروف و نهی از منكر حوزههای گوناگونی دارد كه باز مهمترینش حوزهی مسئولان است؛ یعنی شما باید ما را به معروف امر، و از منكر نهی كنید. مردم باید از مسئولان، كارِ خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلكه باید از آنها بخواهند. این مهمترین حوزه است. البته فقط این حوزه نیست؛ حوزههای گوناگونی وجود دارد. بیانات در خطبههای نمازجمعه تهران1379/02/23 این ارزشهایی كه در جامعه هست و پایهی نظام اسلامی است، باید اوّلًا یكجا پذیرفته شود. اگر بعضی از اینها را قبول داشته باشیم، بعضیها را قبول نداشته باشیم، كار ناقص است. اگر به بعضی اهمیت دهیم، به بعضی اهمیت ندهیم، مقصود حاصل نخواهد شد. ثانیاً خود انقلاب، حركت و تحوّل و رفتن به جلوست. بر پایهی این ارزشها جامعه باید حركت كند، تحوّل پیدا كند و به جلو برود. باید روز به روز روشهای غلط را اصلاح كند و یكقدم جدید بردارد تا بتواند به نتیجه برسد. بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی1378/09/23 من نگاه میكنم، میبینم كه در محیط كار فرهنگی ما بهعنوان اسلام، كارِ خیلی كمی انجام میگیرد. فرض بفرمایید وزارت ارشاد نمیآید اعلان كند كه من میخواهم «سینمای اسلامی» درست كنم! مگر ما از چه خجالت میكشیم؟! یك روز در این دنیا كسانی بودند كه از گفتن «بسم اللّه» و از بردن نام اسلام، خجالت میكشیدند؛ ما آمدیم اسلام را در دنیا سكّهی رایج و نرخ شاهعبّاسی كردیم. حالا خجالت بكشیم از اینكه بگوییم سینما و تئاتر اسلامی میخواهیم؟! چرا اعلان نمیكنند؟ صریحاً بگویند كه ما میخواهیم سینمایمان را اسلامی كنیم. «سینمای اسلامی» یعنی چه؟ یعنی ما میخواهیم محتوای این تكنیك، این قالب و این هنر را كه از دیگران گرفتهایم مثل خیلی چیزهای دیگر اسلامی كنیم. ما میخواهیم از قالب این، هرچه را كه با اسلام منافات دارد، حذف كنیم. چه مانعی دارد این گفته شود؟! چرا گفته نمیشود كه ما در هنرهای نمایشیمان و در دانشگاه و در فلان برنامه، كارگردان مسلمان میخواهیم؟! به این معنا تصریح شود كه ما میخواهیم كارگردان مسلمان، فیلمنامهنویس و بازیگر مسلمان درست كنیم و فضای جامعه را اسلامی كنیم. چرا این تصریح نمیشود؟! چرا در محیط دانشگاه تصریح نمیشود كه ما میخواهیم دانشگاه را اسلامی كنیم؟! من چند سال قبل، این را مطرح كردم. البته اطّلاع دارم كه آقایان جلساتی دارید؛ إن شاء اللّه كه این جلسات به نتایج خوبی هم برسد. من میگویم از اینكه شما بگویید «ما میخواهیم دانشگاه، اسلامی باشد»، خجالت نكشید و از این نترسید. این، آن چیزی است كه این ملت برای آن قیام كرده است و من و شما پوستهی رویی و ظاهر این ملت هستیم. ارادهی ما، فكر، گمان و روحیّات ما حاكی از اعماق عظیم قشرهای این ملت نیست! قشرهای ملت، همان كسانی هستند كه این انقلاب را به وجود آوردند، این جنگ را اداره كردند و این همه شهید دادند. الآن هم حاضرند؛ اگر امتحانی پیش آید، همانطور شهید خواهند داد، كشته خواهند شد و گرسنگی خواهند كشید. مردم، مؤمنند. بیانات در پاسخ به پرسشهای دانشجویان در دانشگاه صنعتی شریف1378/09/01 اصول، با سلیقههای گوناگون در زمینههای مختلف، باهم اشتباه نمیشود. اصول، پایههای فكری یك نظام و یك اساس حكومتی است. اسلام، از اصول است؛ استقلال، از اصول است؛ نظام دینی، از اصول است؛ رعایت قوانین اسلامی، از اصول است؛ جهتگیریِ عمومی ملت و كشور به سمت متدیّن شدن و جامعه را به سمت جامعهی اسلامیِ كامل كشاندن، از اصول است. اصول از این قبیل است. سلیقهها این است كه یك نفر با زید خوب است، با عمرو بد است؛ یكی از آن خوشش میآید، آن دیگری از آن خوشش نمیآید. در زمینههای اقتصادی، از سلیقه هم بالاتر هست؛ اما اصول نیست. فرض بفرمایید كه یك نفر معتقد به سیاست «تعدیل اقتصادی» است، یكی هم مخالف این سیاست است؛ مثلًا معتقد به سیاست نوع دیگر است. اینها از سلیقه هم بالاتر است؛ اما با اصول نباید اشتباه شود. آن كسی كه دارای این سلیقهی سیاسی و این روش سیاسی است، وقتیكه مسئولیتی داشته باشد، برطبق همان عمل میكند؛ آن دیگری میآید و برطبق چیز دیگر عمل میكند؛ اما اصول همیشه محفوظ است. الآن شما ملاحظه بفرمایید؛ از زمان ریاست جمهوری بنده، كه آنوقت رئیس دولت كسی بود، بعد رئیس دولت كس دیگری شد؛ و زمان بعد از ریاست جمهوری بنده، كه رئیس دولت كس دیگری شد؛ بااینكه سلایق سیاسی و اقتصادی تفاوتهای گوناگونی كرده، اما درعینحال همواره در این مدّت، آن پایههای فكری یعنی اعتقاد به اسلام، اعتقاد به امام، اعتقاد به نظام اسلامی، اعتقاد به مردمی بودن جامعه همه سر جای خود محفوظ است. این اعتقادها چیزهایی نیست كه حتّی با آمدن و رفتن دولتها عوض شود. بنابراین قابل اشتباه نیست. بیانات در دیدار دانشجویان و دانشآموزان بسیجی «طرح ولایت»1378/06/13 حاکمیت الهی از اینجا شروع میشود: اوّل دلمان را بندهی خدا کنیم؛ خدا را بر دل و بر وجودمان حاکم نماییم و بعد در سمت ایجاد حاکمیت «اللَّه» بر کلّ فضای زندگی جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا برسیم. انسانهایی با این خصوصیت میتوانند کار کنند و پیش بروند و امام، حقیقتاً در این میدان، امام و رهبر الهی بود؛ لذا فریادی که او سرداد، فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا، با دلها رابطه برقرار کرد و دلها را در قبضه گرفت. همیشه همینطور است که وقتی پای یک امر الهی به میان آمد، بافتههای طاغوتی به خودی خود کنار زده میشوند. مهم این است که آن امر الهی، آن عزم و آن اقدام الهی، قدم به میدان بگذارد: «فاذا دخلتموه فانکم غالبون»(۱). کنار که بنشیند، هیچ اثری ندارد. بزرگترین انسانها، بالاترین تقدّسها و دانشها، وقتی وارد میدان نشود و کنار بنشیند، همهی امواج از روی سر او رد خواهد شد و عقب میماند؛ اما وقتیکه آنچنان ایمان و عزمی، آنچنان دانش و دل پرنور و با صفایی وارد میدان شد، آن وقت: «سِحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار». هر سِحری با آمدن معجزه، باطل میشود. وقتی عصای موسی وسط آمد، «ما جئتم به السّحر»(۲)؛ آن چیزی که شما به میدان آوردهاید، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست. حقیقت، عصای موسی است که وقتی وارد شد، همهی آن سحرها مثل سایهای که در مقابل فروزش یک چراغ از بین میرود، از بین رفتند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1378/04/10 منتقدان نظام جمهوری اسلامی، میگردند نقطه ضعفها را پیدا میكنند. شاید بعضی نقطه ضعفها را ما بیشتر از منتقدان بدانیم. انسان عیوب خودش را بیشتر از دیگران میداند. مسئله این نیست كه جمهوری اسلامی آیا نقطه ضعف دارد یا ندارد البته كه دارد مسأله این است كه با وجود این نقطه ضعفها، كاری انجام گرفته است و حادثهای اتّفاق افتاده است كه این حادثه، بزرگترین حادثه در طول تاریخ چند قرن اخیر در دنیای اسلام است؛ یعنی ایجاد حكومت اسلامی؛ حاكمیت احكام دین؛ حاكمیت ارزشهای اسلام؛ بلند شدن پرچم قرآن و تشكیل جامعه بر اساس معارف اسلامی. این مهمّ است. البته بلاشك نقطه ضعف هم وجود دارد. این ضعفها و كوتاهیهای ماست كه خودش را بر این جامعه و بر نظام اسلامی تحمیل میكند. باید بكوشیم ضعفهای خود را كم كنیم و نظام اسلامی را تقویت و كامل نماییم. آنچه كه دشمن نمیخواهد، مسلمانان باید به آن توجّه كنند. اصل قضیه این است. بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی1377/12/04 تعریف جامعهی مدنی چیست؟ اگر جامعهی مدنی به معنای جامعهی مدینةالنّبی است، قاعدتاً ولایتفقیه در جامعهی مدینةالنّبی، در رأس همهی امور است؛ چون در مدینةالنّبی، حکومت، حکومت دین است و ولایت فقیه هم به معنای ولایت و حکومتِ یک شخص نیست؛ حکومتِ یک معیار و در واقع یک شخصیت است. معیارهایی وجود دارد که این معیارها در هر جایی تحقّق یابد، این خصوصیت را میتواند پیدا کند که در جامعه به وظایفی که برای ولی فقیه معیّن شده، رسیدگی کند. بهنظر من به این نکته باید توجّه و افتخار کرد که بر خلاف همهی مقرّرات عالم در باب حکومت - که در قوانین آنها حاکمیتها یک حالت غیرقابل خدشه دارند - در نظام اسلامی، آن کسی که بهعنوان ولیفقیه مشخص میشود، چون اساساً مسؤولیت او مبتنی بر معیارهاست، چنانچه این معیارها را از دست داد، به خودی خود ساقط میشود. وظیفهی مجلس خبرگان، تشخیص این قضیه است. اگر تشخیص دادند، میفهمند که بله؛ ولیفقیه ندارند. تا فهمیدند که این معیارها در این آقا نیست، میفهمند که ولیفقیه ندارند؛ باید بروند دنبال یک ولیفقیه دیگر. محتاج نیست عزلش کنند؛ خودش منعزل میشود. به نظر ما این نکتهی خیلی مهمّی است. جامعهی مدنی تعبیری است که خیلی هم تعریف روشنی نشده و البته یک تعبیر غربی است. جامعهی مدنی، درست عبارت اخری و ترجمهی تحتالّلفظی عبارت فرنگی آن است و سابقهی زیادی در فرهنگ ما ندارد. البته آنها مراد دیگری دارند که ما آن را اصلاً قبول نداریم. آن جامعهی مدنی که غربیها میگویند، با معیارهای ما مطلقاً سازگار نیست و با فرهنگ ما هم سازگاری ندارد؛ لیکن جامعهی مدنی به معنای جامعهی مردمسالار، جامعهای است که در آن مقرّرات و قانون حاکم است. ولایت فقیه در چنین جامعهای همین جایگاه قانونی را که دارد، کاملاً میتواند داشته باشد؛ یعنی با رأی غیرمستقیم مردم انتخاب میشود، تا بودن معیارها باقی میماند و با زوال معیارها از موقعیت خود ساقط میشود. ولیفقیه در سیاستگذاری نقش اصلی را دارد؛ در اجرا مطلقاً دخالتی نمیکند؛ و سایر چیزهایی که در قانون اساسی ذکر شده است. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1377/10/28 اسلام سطح جامعه را از لحاظ فكری و علمی بالا میبرد. از انسان میخواهد كه زمین را بسازد، آباد كند و امكانها و استعدادهایی را كه خداوند متعال در این عالم گذاشته است در باد و خاك و خورشید و آب و سایر امكاناتی كه خدای متعال در مجموعهی كائنات به ودیعت نهاده استخراج كند و در اختیار خویش و همنوع خویش قرار دهد. اسلام از انسان اینها را میخواهد. آنچه كه اسلام، انسان را از آن برحذر میدارد، این است كه غایتِ هدف و آرزوی او عبارت از امكاناتِ دم دست و نزدیك باشد و هدفی جز زندگی مادّی، پول، غلبه بر دیگران و قدرت شهوات و لذّات نداشته باشد. اسلام از اینها انسان را برحذر میدارد و تا خلاقیّت اسلامی در عالمِ وجود تحقّق پیدا نكند، انسان آسوده نخواهد شد. هم امروز و هم در طول تاریخ، همهی بدبختیهای بشر ناشی از آتشهای درونی انسانهای طاغی و سركش است، كه از وجود آنها شعله میكشد و پیرامون آنها را میسوزاند و انسانها و عالم را از بین میبرد. ببینید این قدرتهای استكباری، این قدرتهای سیاسی و نظامی و مالیِ عالم با این بشریّت چه میكنند! ببینید امروز دولتها و اشخاص و مجموعههای مستكبر برای تحقّق خواستههای خودشان، با بشریت چه میكنند! چقدر ملتها را اسیر میكنند! چقدر ملتها را گمراه میكنند و به سمت شهوات سوق میدهند! اینها ابزارهای بدبختی و تیرهروزی بشر است كه در دست انسانهای طغیانگر قرار دارد. به همین علت است كه اسلام در اولین ردیف فهرست كارهای واجب، مجاهدت در راه خدا را قرار میدهد. «و جاهِدُوا فِی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ» ؛ در راه خدا آنچنانكه شایسته است، مجاهدت كنید. این مجاهدت، هم مجاهدت درون خود، هم مجاهدت در محیط بیرون، هم مقاومت در مقابل زورگویان و ستمگران و هم مقاومت در مقابل موانع طبیعی است. خدا مظهر كامل آن همه ایستادگی در مقابل قدرتهای ستمگر و ظالم است. سالهای متمادی، مستكبران و قلدران و زورگویانِ عالم سعی كردند جهاد را از فرهنگ اسلامی خارج كنند؛ جهاد را زشت كنند؛ مجاهدهی فی سبیل الله را از چشمها بیندازند و هرجا گروهی در راه خدا قیام كرد و كمر به خدمت بست و برای خیر بشریّت و آبادی روی زمین در پرتو احكام الهی حركت كرد، متّهمش كنند. بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران1377/02/22 جامعهی مدنی، یک عبارت است؛ تا معنایش چه باشد؟ شعار جامعهی مدنی را رئیس جمهورمان دادهاند. ایشان در توضیح این کلمه گفتند که منظور من از جامعهی مدنی، عبارت است از آن جامعهای که از «مدینة النّبی» الگو میگیرد. ما همه حاضریم در راه چنین جامعهای، جانمان را بدهیم؛ اینکه معلوم است. البته امروز در غرب، این اصطلاح معنای خاصّی دارد. شما بدانید، غربیها با همهی شگردهای ممکن، کوشش میکنند آن خطوط اصلیِ فکر و فرهنگ خودشان را منتقل کنند. حالا یک شکل و یک مجموعه درست کردند و اسمی هم رویش گذاشتند؛ کاری به آنها نداریم. ما از نظر خودمان، این اصطلاح برایمان معنا شده و ما آن را قبول داریم. بیانات در خطبههای نمازجمعه1377/02/18 بحث عبرتهای عاشورا مخصوص زمانی است كه اسلام حاكمیت داشته باشد. حد اقل این است كه بگوییم عمدهی این بحث، مخصوص به این زمان است؛ یعنی زمان ما و كشور ما، كه عبرت بگیریم.ما قضیه را اینگونه طرح كردیم كه چطور شد جامعهی اسلامی به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعهی سرتاپا حماسه و شور دینی و آن احكامی كه بعداً مقداری در بارهی آن عرض خواهم كرد، همین جامعهی ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّی بعضی همان كسانی كه دورههای نزدیك به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال كارشان به آنجا رسید كه جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعی كشتند؟! انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه میشود؟! زینب كبری سلاماللهعلیها در بازار كوفه، آن خطبهی عظیم را اساساً بر همین محور ایراد كرد: «یا اهل الكوفة، یا اهل الختل و الغدر، أ تبكون؟!». مردم كوفه وقتیكه سرِ مبارك امام حسین را بر روی نیزه مشاهده كردند و دختر علی را اسیر دیدند و فاجعه را از نزدیك لمس كردند، بنا به ضجّه و گریه كردند. فرمود: «أ تبكون؟!»؛ گریه میكنید؟! «فلا رقأت الدمعة و لا هدأت الرّنّة»؛ گریهتان تمامی نداشته باشد. بعد فرمود: «انّما مثلكم كمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتّخذون ایمانكم دخلًا بینكم». این، همان برگشت است؛ برگشت به قهقرا و عقبگرد. شما مثل زنی هستید كه پشمها یا پنبهها را با مغزل نخ میكند؛ بعد از آنكه این نخها آماده شد، دوباره شروع میكند نخها را از نو باز كردن و پنبه نمودن! شما در حقیقت نخهای رشتهی خود را پنبه كردید. این، همان برگشت است. این، عبرت است. هر جامعهی اسلامی، در معرض همین خطر هست. امام خمینیِ عزیز بزرگ ما، افتخار بزرگش این بود كه یك امّت بتواند عامل به سخن آن پیامبر باشد. شخصیت انسانهای غیر پیامبر و غیر معصوم، مگر با آن شخصیت عظیم قابل مقایسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آیا هر جامعهی اسلامی، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله. عبرتهای عاشورا اینجاست. ما مردم این زمان، بحمد اللّه به فضل پروردگار، این توفیق را پیدا كردهایم كه آن راه را مجدّداً برویم و اسم اسلام را در دنیا زنده كنیم و پرچم اسلام و قرآن را برافراشته نماییم. در دنیا این افتخار نصیب شما ملت شد. این ملت تا امروز هم كه تقریباً بیست سال از انقلابش گذشته است، قرص و محكم در این راه ایستاده و رفته است. اما اگر دقّت نكنید، اگر مواظب نباشیم، اگر خودمان را آنچنان كه باید و شاید، در این راه نگه نداریم، ممكن است آن سرنوشت پیش بیاید. عبرت عاشورا، اینجاست. بیانات در خطبههای نمازجمعه1377/02/18 پیامبر اكرم نظامی را به وجود آورد كه خطوط اصلی آن چند چیز بود. من در میان این خطوط اصلی، چهار چیز را عمده یافتم: اوّل، معرفت شفّاف و بیابهام؛ معرفت نسبت به دین، معرفت نسبت به احكام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تكلیف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پیامبر، معرفت نسبت به طبیعت. همین معرفت بود كه به علم و علماندوزی منتهی شد و جامعهی اسلامی را در قرن چهارم هجری به اوج تمدّن علمی رساند. پیامبر نمیگذاشت ابهام باشد. در این زمینه، آیات عجیبی از قرآن هست كه مجال نیست الآن عرض كنم. در هرجایی كه ابهامی به وجود میآمد، یك آیه نازل میشد تا ابهام را برطرف كند. خطّ اصلی دوم، عدالت مطلق و بیاغماض بود. عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداریهای عمومی و نه خصوصی امكاناتی كه متعلّق به همهی مردم است و باید بین آنها با عدالت تقسیم شود عدالت در اجرای حدود الهی، عدالت در مناصب و مسئولیتدهی و مسئولیتپذیری. البته عدالت، غیر از مساوات است؛ اشتباه نشود. گاهی مساوات، ظلم است. عدالت، یعنی هر چیزی را به جای خود گذاشتن و به هركسی حقّ او را دادن. آن عدل مطلق و بیاغماض بود. در زمان پیامبر، هیچكس در جامعهی اسلامی از چارچوب عدالت خارج نبود. سوم، عبودیّت كامل و بیشریك در مقابل پروردگار؛ یعنی عبودیّت خدا در كار و عمل فردی، عبودیّت در نماز كه باید قصد قربت داشته باشد، تا عبودیّت در ساخت جامعه، در نظام حكومت، نظام زندگی مردم و مناسبات اجتماعی میان مردم بر مبنای عبودیّت خدا كه این هم تفصیل و شرح فراوانی دارد. چهارم، عشق و عاطفهی جوشان. این هم از خصوصیّات اصلی جامعهی اسلامی است؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم؛ «یحبّهم و یحبّونه» ، «ان الله یحبّ التّوابین و یحبّ المتطهّرین» ، «قل ان كنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببكم الله». محبت، عشق، محبت به همسر، محبّت به فرزند، كه مستحبّ است فرزند را ببوسی؛ مستحبّ است كه به فرزند محبّت كنی؛ مستحبّ است كه به همسرت عشق بورزی و محبّت كنی؛ مستحبّ است كه به برادران مسلمان محبّت كنی و محبّت داشته باشی؛ محبّت به پیامبر، محبّت به اهل بیت؛ «الّا المودّة فی القربی». پیامبر این خطوط را ترسیم كرد و جامعه را بر اساس این خطوط بنا نمود. پیامبر حكومت را ده سال همینطور كشاند. البته پیداست كه تربیت انسانها كار تدریجی است؛ كار دفعی نیست. پیامبر در تمام این ده سال تلاش میكرد كه این پایهها استوار و محكم شود و ریشه بدواند؛ اما این ده سال، برای اینكه بتواند مردمی را كه درست بر ضدّ این خصوصیّات بار آمدند، متحوّل كند، زمان خیلی كمی است. جامعهی جاهلی، در همهچیزش عكس این چهار مورد بود؛ مردم معرفتی نداشتند، در حیرت و جهالت زندگی میكردند، عبودیّت هم نداشتند؛ طاغوت بود، طغیان بود، عدالتی هم وجود نداشت؛ همهاش ظلم بود، همهاش تبعیض بود كه امیر المؤمنین در نهج البلاغه در تصویر ظلم و تبعیض دوران جاهلیت، بیانات عجیب و شیوایی دارد، كه واقعاً یك تابلوِ هنری است؛ «فی فتن داستهم باخفافها و وطئتهم باظلافها» محبّت هم نبود، دختران خود را زیر خاك میكردند، كسی را از فلان قبیله بدون جرم میكشتند «تو از قبیلهی ما یكی را كشتی، ما هم باید از قبیلهی شما یكی را بكشیم!» حالا قاتل باشد، یا نباشد؛ بیگناه باشد، یا بیخبر باشد؛ جفای مطلق، بیرحمی مطلق، بیمحبّتی و بیعاطفگی مطلق. مردمی را كه در آن جوّ بار آمدند، میشود در طول ده سال تربیت كرد، آنها را انسان كرد، آنها را مسلمان كرد؛ اما نمیشود این را در اعماق جان آنها نفوذ داد؛ بخصوص آنچنان نفوذ داد كه بتوانند به نوبهی خود در دیگران هم همین تأثیر را بگذارند. مردم پیدرپی مسلمان میشدند. مردمی بودند كه پیامبر را ندیده بودند. مردمی بودند كه آن ده سال را درك نكرده بودند. این مسألهی وصایتی كه شیعه به آن معتقد است، در اینجا شكل میگیرد. وصایت، جانشینی و نصب الهی، سرمنشأش اینجاست؛ برای تداوم آن تربیت است، و الّا معلوم است كه این وصایت، از قبیل وصایتهایی كه در دنیا معمول است، نیست، كه هركسی میمیرد، برای پسر خودش وصیت میكند. قضیه این است كه بعد از پیامبر، برنامههای او باید ادامه پیدا كند. حالا نمیخواهیم وارد بحثهای كلامی شویم. من میخواهم تاریخ را بگویم و كمی تاریخ را تحلیل كنم، و بیشترش را شما تحلیل كنید. این بحث هم متعلّق به همه است؛ صرفاً مخصوص شیعه نیست. این بحث، متعلّق به شیعه و سنّی و همهی فِرَق اسلامی است. همه باید به این بحث توجّه كنند؛ چون این بحث برای همه مهم است. و اما ماجراهای بعد از رحلت پیامبر. چه شد كه در این پنجاه سال، جامعهی اسلامی از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصل قضیه است، كه متن تاریخ را هم بایستی در اینجا نگاه كرد. البته بنایی كه پیامبر گذاشته بود، بنایی نبود كه به زودی خراب شود؛ لذا در اوایلِ بعد از رحلت پیامبر كه شما نگاه میكنید، همه چیز غیر از همان مسألهی وصایت سر جای خودش است: عدالتِ خوبی هست، ذكْرِ خوبی هست، عبودیّت خوبی هست. اگر كسی به تركیب كلی جامعهی اسلامی در آن سالهای اوّل نگاه كند، میبیند كه علیالظّاهر چیزی به قهقرا نرفته است. البته گاهی چیزهایی پیش میآمد؛ اما ظواهر، همان پایهگذاری و شالودهریزی پیامبر را نشان میدهد. ولی این وضع باقی نمیماند. هرچه بگذرد، جامعهی اسلامی بتدریج به طرف ضعف و تهی شدن پیش میرود. ببینید، نكتهای در سوره مباركهی حمد هست كه من مكرّر در جلسات مختلف آن را عرض كردهام. وقتیكه انسان به پروردگار عالم عرض میكند «اهدنا الصّراط المستقیم» ما را به راه راست و صراط مستقیم هدایت كن بعد این صراط مستقیم را معنا میكند: «صراط الّذین انعمت علیهم»؛ راه كسانی كه به آنها نعمت دادی. خدا به خیلیها نعمت داده است؛ به بنی اسرائیل هم نعمت داده است: «یا بنی اسرائیل اذكروا نعمتی الّتی انعمت علیكم». نعمت الهی كه مخصوص انبیا و صلحا و شهدا نیست: «فأولئك مع الّذین أنعم اللّه علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین». آنها هم نعمت داده شدهاند؛ اما بنی اسرائیل هم نعمت داده شدهاند. كسانی كه نعمت داده شدهاند، دوگونهاند: یك عدّه كسانی كه وقتی نعمت الهی را دریافت كردند، نمیگذارند كه خدای متعال بر آنها غضب كند و نمیگذارند گمراه شوند. اینها همانهایی هستند كه شما میگویید خدایا راه اینها را به ما هدایت كن. «غیر المغضوب علیهم»، با تعبیر علمی و ادبیش، برای «الّذین انعمت علیهم» صفت است؛ كه صفت «الّذین»، این است كه «غیر المغضوب علیهم و لا الضّالّین» ؛ آن كسانی كه مورد نعمت قرار گرفتند، اما دیگر مورد غضب قرار نگرفتند؛ «و لا الضّالّین»، گمراه هم نشدند. یك دسته هم كسانی هستند كه خدا به آنها نعمت داد، اما نعمت خدا را تبدیل كردند و خراب نمودند. لذا مورد غضب قرار گرفتند؛ یا دنبال آنها راه افتادند، گمراه شدند. البته در روایات ما دارد كه «المغضوب علیهم»، مراد یهودند، كه این، بیان مصداق است؛ چون یهود تا زمان حضرت عیسی، با حضرت موسی و جانشینانش، عالماً و عامداً مبارزه كردند. «ضالّین»، نصاری هستند؛ چون نصاری گمراه شدند. وضع مسیحیّت اینگونه بود كه از اوّل گمراه شدند یا لااقل اكثریتشان اینطور بودند اما مردم مسلمان نعمت پیدا كردند. این نعمت، به سمت «المغضوب علیهم» و «الضالّین» میرفت؛ لذا وقتیكه امام حسین علیهالسّلام به شهادت رسید، در روایتی از امام صادق علیهالسّلام نقل شده است كه فرمود: «فلما ان قتل الحسین صلوات الله علیه اشتدّ غضب الله تعالی علی اهل الارض»؛ وقتیكه حسین علیهالسّلام كشته شد، غضب خدا در بارهی مردم شدید شد. معصوم است دیگر. بنابراین، جامعهی مورد نعمت الهی، به سمت غضب سیر میكند؛ این سیر را باید دید. خیلی مهمّ است، خیلی سخت است، خیلی دقّت نظر لازم دارد. بیانات در خطبههای نمازجمعه1377/02/18 عزیزان من! انسان این تحوّلات اجتماعی را دیر میفهمد؛ باید مراقب بود. تقوا یعنی این. تقوا یعنی آن كسانی كه حوزهی حاكمیتشان شخص خودشان است، مواظب خودشان باشند. آن كسانی هم كه حوزهی حاكمیتشان از شخص خودشان وسیعتر است، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب دیگران باشند. آن كسانی كه در رأسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب كلّ جامعه باشند كه به سمت دنیاطلبی، به سمت دل بستن به زخارف دنیا و به سمت خودخواهی نروند. این معنایش آباد نكردن جامعه نیست؛ جامعه را آباد كنند و ثروتهای فراوان به وجود آورند؛ اما برای شخص خودشان نخواهند؛ این بد است. هركس بتواند جامعهی اسلامی را ثروتمند كند و كارهای بزرگی انجام دهد، ثواب بزرگی كرده است. این كسانی كه بحمد اللّه توانستند در این چند سال كشور را بسازند، پرچم سازندگی را در این كشور بلند كنند، كارهای بزرگی را انجام دهند، اینها كارهای خیلی خوبی كردهاند؛ اینها دنیاطلبی نیست. دنیاطلبی آن است كه كسی برای خود بخواهد؛ برای خود حركت كند؛ از بیتالمال یا غیر بیتالمال، به فكر جمع كردن برای خود بیفتد؛ این بد است. باید مراقب باشیم. همه باید مراقب باشند كه اینطور نشود. اگر مراقبت نباشد، آن وقت جامعه همینطور بتدریج از ارزشها تهیدست میشود و به نقطهای میرسد كه فقط یك پوستهی ظاهری باقی میماند. ناگهان یك امتحان بزرگ پیش میآید امتحان قیام ابی عبد اللّه آن وقت این جامعه در این امتحان مردود میشود! بیانات در دیدار کارگزاران نظام1377/01/27 برای كسانی كه میخواهند از الگوی انسان طراز اسلام، نمونهای ذكر كنند، بهترین نمونه همان كسی است كه آن روز نبیّ مكرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم، او را به الهام الهی و به دستور پروردگار عالم، برای منصب عظیم ولایت، معیّن فرمود. معنای ولایت و مفهوم عظیمی كه در روز عید غدیر، مصداق مشخّصی پیدا كرد، یكی از نكات اساسی است كه برای جامعهی اسلامی ما و صاحبان فكر، نقطهی حسّاسی است و جا دارد روی آن تأمّل كنند. وقتیكه در نظامی، ولیاللّه كسی مثل پیغمبر اكرم یا امیر المؤمنین در رأس نظام قرار دارد، آن جامعه، جامعهی ولایت است؛ نظام، نظام ولایت است. ولایت، هم صفتی است برای منصبی كه نبیّ اكرم و جانشینان او از سوی پروردگار، حائز آن بودهاند، هم خصوصیتی است برای آن جامعهی اسلامی كه در سایهی آن حكومت، زندگی میكند و از پرتو آن بهره میگیرد. من این نكته را بارها عرض كردهام، امروز هم میخواهم بر روی همان نكته تكیه كنم؛ برای اینكه مسائل زندگی، مسائل سرنوشتساز و وظیفهی مهم ملت اسلام، وابسته به همین نكات اساسی و زیربنایی است. آن نكته این است كه ولایت كه عنوان حكومت در اسلام و شاخصهی نظام اجتماعی و سیاسی برای اسلام است، یك معنای دقیق و ظریفی دارد كه معنای اصلی ولایت هم همان است و آن عبارت است از پیوستگی، پیوند، درهمپیچیدن و درهمتنیدگی. این، معنای ولایت است. چیزی كه مفهوم وحدت، دست به دست هم دادن، باهم بودن، باهم حركت كردن، اتّحاد در هدف، اتّحاد در راه و وحدت در همهی شئون سیاسی و اجتماعی را برای انسان، تداعی میكند. ولایت، یعنی پیوند. «و الّذین آمنوا و لم یهاجروا مالكم من ولایتهم من شیء حتی یهاجروا » یعنی این. پیوند افراد جامعهی اسلامی، با هجرت حاصل میشود؛ نه فقط با ایمان. ایمان كافی نیست. پیوند ولایت كه یك پدیدهی سیاسی، یك پدیدهی اجتماعی و یك حادثهی تعیینكننده برای زندگی است، با تلاش، با حركت، با هجرت، با در كنار هم بودن و باهم كار كردن حاصل میشود؛ لذاست كه در نظام اسلامی، «ولیّ» از مردم جدا نیست. ولایت كه معنایش پیوند و پیوستگی و باهم بودن است، یكجا هم به معنای محبّت میآید، یكجا هم به معنای پشتیبانی میآید كه همهی اینها در واقع مصادیق به همپیوستگی، وحدت و اتّحاد است، و الّا معنای حقیقی، همان اتّحاد و یگانگی و باهم بودن و برای هم بودن است. معنای ولایت، این است. اگر با این دید به جامعهی اسلامی نگاه كنید، ابعاد این وحدت اجتماعی و وحدت سیاسی و وحدت معنوی و روحی و وحدت عملی، ابعاد عجیبی مییابد كه بسیاری از معارف اسلامی را برای ما معنی میكند. به سمت مركز عالم وجود حركت كردن انسان، در جهت ولایت الله حركت كردن است. همهی ذرّات عالم، خواه و ناخواه در چنبر ولایت الهی، در دایرهی ولایت الله قرار دارند و انسانهای آگاه، مختار، تصمیمگیرنده و دارای حُسن انتخاب، عملًا هم ولایت الهی را برمیگزینند و در آن راه حركت میكنند؛ محبت الهی را كسب میكنند و خود از محبّت پروردگار، پر میشوند. صفای دنیای اسلام و محیط اسلامی و محیط معنوی، ناشی از همین ولایت الله است. این ولایت الهی، با ولایت خداوند در عالم سیاست و محیط سیاسی، تفاوت جوهری ندارد؛ حقیقت هر دو یكی است. لذا در نظام اسلامی، حكومت با محبّت، با ایمان، با وحدت و همدلی، همچنین باهم بودن مردم و حكومت، باهم بودن اجزای حكومت و باهم بودن اجزای مردم است؛ اینهاست كه مصداق حقیقی ولایت را در جهانِ متشتّت و متفرّق و متنازع، متمایز و مشخّص میكند و نشان میدهد كه این نظام اسلامی است. وجه غالب زندگی در نظام اسلامی و در نظام ولایت، باید تعاطف، همدلی، تعاون و همكاری باشد؛ لذا شما در آیات كریمهی قرآن هم كه نگاه میكنید، میبینید این مسألهی همكاری و همدلی و همراهی، بخش قابل توجّهی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده است. آیاتی هست كه صریحاً در این معناست، مثل «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً » و غیر اینها. آیاتی هم هست كه اگرچه به صراحت در این معنا نیست، اما مفاد و جهت حقیقی آن، اتّحاد دلها و جانها و همگامی انسانهاست و میدانید كه امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه، مظهر همدلی یك رهبری سیاسی، یك حاكم سیاسی و یك ولیّ و امام، با آحاد مردم است. مثالزدنیتر از امیر المؤمنین هم نمیشود كسی را در دنیا و در تاریخ پیدا كرد علیٌّ ولی الله ولایت به معنای حقیقی، این است. ما از اوّل در نظام مقدّس جمهوری اسلامی، به بركت وحدت و اتّحاد، هر كاری كردیم و توانستهایم بكنیم. گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان1376/11/14 علّت اینكه مقام شهادت، اینقدر بالا و والاست، همین است كه شهید در واقع همه زندگی خودش را به او میدهد؛ برای آن هدف و مقصودی كه خدای متعال، آفرینش انسان را برای آن انجام داده است؛ یعنی اقامه عدل، اقامه زندگی سعادتمندانه برای انسانها، نزدیك شدن انسانها به خدا و اقامه احكام الهی در جامعه. هدفها اینهاست دیگر؛ حیات طیّبه! كسی كه در راه خدا شهید میشود، به این معناست كه در این راه، مجاهدت و تلاش كرده و سرانجام در این راه، جان خودش را از دست داده است. البته چنانچه در این راه، به مرگ طبیعی هم بمیرد، آن هم خیلی ارزش دارد؛ ولی اگر در این راه كشته شود یعنی همان شهادت طبعاً ارزش بسیار والاتر و بیشتری دارد. لذاست كه این مقامش بالاست؛ به خاطر اینكه همه زندگی را یكجا تقدیم این راه كرده است. باید برنامهریزی را اینطور بكنید. شما نگاه كنید، اگر میخواهید در جامعه خودتان، در كشور خودتان برنامهریزی كنید، ببینید كدام یك از كارهایی كه در جامعه وجود دارد، یا ممكن است در آینده باشد یا هست، یا ممكن است باشد. ممكن است كاری الآن نباشد، ولی بتوان آن را ایجاد كرد و به وجود آورد و كدام یك از این سرگرمیها و اشتغالها میتواند جامعه و انسانها را به اهداف والای الهی و اسلامی نزدیك كند. ببینید آن كدام است، آن را انتخاب كنید. اگر آن را انتخاب كردید و البته كار كردید، میتواند همین هدف شما یعنی این برنامهریزی برای خود شما هم زندگی راحتی را به وجود آورد. یعنی وقتی ما میگوییم هدف خدایی انتخاب كنیم، معنایش این نیست كه باید در مدت عمرمان گرسنگی بكشیم و زندگیِ بد بگذرانیم؛ نخیر، كاملًا میتواند جهتگیریِ خدایی باشد، در عین حال تأمینكننده نیازهای زندگی انسان هم باشد. شما در جامعه، هر شغلی انتخاب كنید كه به نفع مردم باشد، لا بد درآمدی هم دارد، لا بد زندگی مناسبی هم همراه آن هست؛ اما وقتی شما این را انتخاب كردید كه به جامعه خدمت كنید، برای اینكه امر الهی و دستور دینی را عمل نمایید، خودتان را به آن هدف، نزدیك كردهاید. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1376/11/09 خصوصیت این عید و بعضی اعیاد دیگر اسلامی این است كه مخصوص به مجموعهی خاصی از جامعهی عظیم اسلامی نیست. حقیقتاً ما مسلمین امروز باید به دنبال آن نقاطی باشیم كه همهی آحاد مسلمان را در شرق و غرب دنیای اسلام، از هر ملیتی، با هر نژادی، با هر زبانی و با هر فرهنگی، گرد محور توحید و كلمهی متعالی اسلامی جمع كند. عید فطر از جملهی اینهاست. البته بعضی اعیاد دیگر هم این خصوصیّت را دارند. لذا در دعای قنوت عید فطر برحسب آنچه وارد شده است، مستحب میدانیم و میخوانیم عرض میكنیم «الّذی جعلته للمسلمین عیدا»؛ خدای متعال این روز را برای مسلمین عید قرار داده است. عید، یعنی سالگشتی كه مایهی شادی و خشنودی است. چه چیزی برای امّت اسلام مایهی خوشحالی است؟ نزدیك شدن به هدفهای اسلامی. اسلام برای جامعه و امّت اسلامی هم مثل فرد مسلمان اهدافی را تعریف و ترسیم كرده است. باید اعتراف كنیم كه امروز دنیای اسلامی متأسّفانه از این هدفها دور است. ما مسلمین عالم، ما امّت اسلامی، با آنچه كه اسلام برای امّت اسلامی میخواهد و میپسندد، فاصلهی زیادی داریم. امّت اسلامی باید امروز در دنیا به بركت اسلام آنچنان باشد كه مثل مشعلی راه بشریت را روشن كند؛ مثل خورشیدی بر بشریت بتابد و به آنها خیر برساند؛ آنها را گرما ببخشد، آنها را نورانیّت ببخشد، به آنها حركت ببخشد، به آنها حیات بدهد. آن جامعهی اسلامی كه باید «لتكونوا شهداء علی النّاس» باشد؛ آن جامعهی اسلامی كه باید «یدعون الی الخیر» باشد؛ آن جامعهی اسلامی كه باید پیشرو بشریت در همهی خیرات باشد، اینگونه است. آن جامعهی اسلامی كه باید پرتوی از «و للّه العزة و لرسوله و للمؤمنین» را داشته باشد، با وضع فعلی جهان اسلام و امّت اسلامی فاصله دارد. البته بحمد اللّه شوق این هدفهای عالی در دلهای مسلمین پیدا شده است و ملتهای اسلامی حركتهای خوبی را شروع كردهاند و در سراسر آفاق دنیای اسلامی، امروز بحمد اللّه ارزشهای اسلامی رو به نو شدن است. برخلاف آنچه كه دشمنان اسلام میخواستند كه این ارزشها را از زندگی بشر بزدایند، امروز بحمد اللّه وقتی ما در شرق و غرب دنیای اسلامی نگاه میكنیم، میبینیم كه آحاد مردم به سمت احكام نورانی قرآن و ارزشهای اسلامی، گرایش بیشتری پیدا كردهاند؛ لیكن باید تلاش شود. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1376/09/07 در آیات متعدّدی از قرآن، این مضمون تكرار شده است؛ یعنی یك تحوّل در زندگی انسان، از لحاظ اجتماعی، از لحاظ هدفگیری و از لحاظ فردی؛ از همه جهت. یك نقطهی برجستهی دیگر، مسألهی اخلاقیّات و تزكیهی نفوس است كه آن هم در آیاتی از قرآن مورد تأكید قرار گرفته است و در حدیث نبوی معروف بین همهی فِرَق اسلامی هم هست كه «بُعِثتُ لِأُتَمّم مكارم الاخلاق ». ببینید؛ در آن جامعهای كه خُلقیّات اخلاق حسنه و مكارم اخلاقی رایج باشد، انسانها از اخلاق نیكو از گذشت، برادری، احسان، عدل، علم و حقطلبی برخوردار باشند، انصاف بین آنها باشد، صفات رذیله در میان آنها حاكم و رایج نباشد، در چه بهشتی زندگی خواهند كرد! امروز بشر، از همین چیزها رنج میبرد. امروز گرفتاریهای دنیای بشر، گرفتاریهای ناشی از طغیانهای سیاسی در عالم و طواغیت، به ریشههای اخلاقی برمیگردد. گرفتاریهای تودههای مردم هم غالباً به جهالت آنها برمیگردد. اسلام، اینها را برطرف میكند. مسلمانان باید این پیامها را گرامی بدارند. ما در جمهوری اسلامی این توفیق را پیدا كردهایم كه بسیار هم توفیق بزرگی است كه یكبار دیگر جامعه را بر اساس احكام و معارف و دستورالعمل اسلامی به وجود آوریم و شكل بدهیم و هدایت كنیم. این توفیق كمنظیری است كه خدای متعال به ما بخشیده است. البته ادّعا نمیكنیم كه ما توانستهایم الگوی اسلام را به طور كامل تأمین كنیم؛ این ادّعای بسیار بزرگی است و ما بسیار از آن فاصله داریم. ما از آن انسانی و آن جامعهای كه اسلام میطلبد و به عنوان نمونه و آرمانی معرفی میكند، هنوز خیلی فاصله داریم؛ لیكن بحمد اللّه فاصلهی ما از آنچه كه شكلهای رایج بشری است كه از دین خدا دور افتادهاند شكلهای اجتماعی و نظامهای آنها هم خیلی زیاد است. ما توانستهایم در راه اسلام و در جهت اسلام حركت كنیم، قوانین اسلام را در جامعه به وجود آوریم و آنها را در حدّ وُسع و توان خودمان در زندگی پیاده كنیم. ما توانستهایم ارزشهای اسلامی را به عنوان ارزشهای برتر در جمهوری اسلامی معرفی كنیم. ما توانستهایم كلام خدا را در بین مردم رایج و دلها را به سمت خدا متوجّه كنیم؛ یعنی انقلاب، این كار را كرده است، اشخاص كه نمیتوانند این چیزها را به خودشان نسبت دهند. انقلاب ما به فضل الهی چنین كار بزرگی را در نظام ما انجام داده است. ما این توفیق را پیدا كردهایم. باید این راه را با جدیّت ادامه دهیم؛ چون به همین اندازه آثار آن را مشاهده كردهایم و خدای متعال به ما عزّت داد. بیانات در دیدار جمعی از زنان1376/07/30 اگر فضای فرهنگی جامعه در زمینهی مسائل زن، شفّاف شود و احكام اسلامی و نظرات قرآنی در این زمینه روشن گردد، راه هموار خواهد شد، برای اینكه بانوان كشور ما بتوانند به آن نقطهای كه برای یك زن، آرمانی و غایت مطلوب است، برسند. اگرچه بحث است، سخن است، گفتن است، اما در واقع عمل است؛ زیرا این گفتن، فضای فرهنگی جامعه را شفّاف خواهد كرد و ذهنها را روشن خواهد نمود. بیانات در دیدار جمعی از زنان1376/07/30 امروز یكی از بزرگترین بلاهایی كه گریبان كشورهای غربی را به شدّت گرفته و آنها را به وضعیت نامطلوب شدیدی دچار كرده، مسألهی خانواده است. لذا هر مردی كه شعار خانواده بدهد، از نظر غربیها و بخصوص از نظر زنان در غرب، یك فرد مطلوب و یك مرد محبوب است. چرا؟ چون از تزلزل بنیاد خانواده رنج میبرند؛ به خاطر اینكه متأسفانه غرب، خانواده؛ یعنی كانونی را كه برای مرد و زن و بخصوص برای زن محیط امن و آرامش است، از دست داده است. بسیاری از خانوادهها متلاشی شدهاند. بسیاری از زنان تا آخر عمر تنها زندگی میكنند. بسیاری از مردان، زنِ مورد علاقه و مورد نظر خود را نمییابند و بسیاری از ازدواجها در اوّلین سالهای پیدایش از بین میرود. خانوادهها آن ریشهها و پایههای عمیق را كه در كشورهای ما وجود دارد، امروز كمتر در غرب دارند. آن خانوادهای كه پدربزرگ، مادر بزرگ، نوهها، خویشاوندان، پسرعموها، دخترعموها و سایر شعبش باهم باشند، هم را بشناسند و باهم ارتباط داشته باشند، امروز در غرب بسیار بسیار كمیاب است. زن و شوهر هم با یكدیگر صمیمیّت لازم را ندارند. این بلایی است كه با كارهای غلط، با حركت افراطی از آن طرف كه در مقابل افراطهای قبلی انجام گرفت، بر جامعهی بشری نازل شد و بیشتر از همه بر سرِ زن غربی آمد. در حقیقت، نهضت دفاع از زنان در غرب، یك حركت دستپاچه، یك حركت بیمنطق، یك حركت مبتنی بر جهالت، بدون تكیه به سنّتهای الهی و بدون تكیه به فطرت و طینت زن و مرد بود كه در نهایت به ضرر همه تمام شد؛ هم به ضرر زنان، هم به ضرر مردان، و بیشتر به ضرر زنان. این قابل تقلید نیست. این فرهنگی نیست كه در كشور اسلامی كسی به آن نگاه كند و بخواهد از آن چیزی یاد بگیرد؛ این را باید طرد كرد. آری؛ حركت در جهت احقاق حقوق زنان در جوامع اسلامی و در جامعهی ما حتماً باید انجام گیرد؛ منتها بر مبنای اسلامی و با هدف اسلامی. یك عدّه نگویند كه این چه نهضتی است، این چه حركتی است؛ مگر زن در جامعهی ما چه كم دارد؟ متأسفانه ممكن است بعضی اینگونه فكر كنند. این، ظاهربینی است. زن در همهی جوامع از جمله در جامعهی ما گرفتار ستم و دچار كمبودهایی است كه بر او تحمیل میشود؛ اما این كمبود، كمبود آزادی به معنای بیبندوباری نیست؛ این كمبود، كمبود میدانها و فرصتها برای علم و معرفت و تربیت و اخلاق و پیشرفت و شكوفایی استعدادهاست. این را باید تأمین و جستجو كرد. این همان چیزی است كه اسلام بر روی آن تكیه كرده است. اگر جامعهی اسلامی بتواند زنان را با الگوی اسلامی تربیت كند یعنی الگوی زهرایی، الگوی زینبی، زنان بزرگ، زنان باعظمت، زنانی كه میتوانند دنیا و تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهند آن وقت زن به مقام شامخِ حقیقی خود نائل آمده است. اگر زن در جامعه بتواند به علم و معرفت و كمالات معنوی و اخلاقیای كه خدای متعال و آیین الهی برای همهی انسانها چه مرد و چه زن به طور یكسان در نظر گرفته است، برسد، تربیت فرزندان بهتر خواهد شد، محیط خانواده گرمتر و باصفاتر خواهد شد، جامعه پیشرفت بیشتری خواهد كرد و گرههای زندگی آسانتر باز خواهد شد؛ یعنی زن و مرد خوشبخت خواهند شد. برای این باید تلاش كرد؛ هدف این است. هدف، صفآرایی زن در مقابل مرد نیست. هدف، رقابت خصمانهی زن و مرد نیست. هدف این است كه زنان و دختران بتوانند همان سیر و همان حركتی را انجام دهند كه وقتی مردان آن حركت را انجام دهند، به صورت یك انسان بزرگ در خواهند آمد؛ زنان انسان بزرگ شوند. این ممكن است و در اسلام تجربه شده است. خواهران من! دختران من! بانوان كشور اسلامی! بدانید، در هر زمانی، در هر محیط كوچكی و در هر خانوادهای كه زنی با این تربیت توانست رشد كند، همان عظمت را پیدا كرد. مخصوصِ صدر اسلام نبود؛ حتّی در دوران اختناق، حتّی در دوران حاكمیت كفر هم این ممكن است. اگر خانوادهای توانستند دختر خودشان را درست تربیت كنند، این دختر یك انسان بزرگ شد. ما در ایران هم داشتیم، در زمان خودمان هم داشتیم، در خارج از ایران هم داشتیم. در همین زمان ما، یك زن جوانِ شجاعِ عالمِ متفكّرِ هنرمندی به نام خانم «بنت الهدی» خواهر شهید صدر توانست تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهد، توانست در عراقِ مظلوم نقش ایفا كند؛ البته به شهادت هم رسید. عظمت زنی مثل بنت الهدی، از هیچیك از مردان شجاع و بزرگ كمتر نیست. حركت او، حركتی زنانه بود؛ حركت آن مردان، حركتی مردانه است؛ اما هر دو حركت، حركت تكاملی و حاكی از عظمت شخصیت و درخشش جوهر و ذات انسان است. اینگونه زنهایی را باید تربیت كرد و پرورش داد. در جامعهی خودمان هم از این قبیل زنان زیاد داشتیم. در دوران اختناق هم كموبیش داشتیم. در دوران مبارزات، بعد در دوران نظام اسلامی، زنان بزرگ؛ این زنانی كه توانستند شهیدانی را پرورش دهند؛ این زنانی كه توانستند شوهران یا فرزندان خود را به صورت انسانهای فداكاری درآورند كه بروند و از كشور و انقلاب دفاع كنند؛ از هستی ملت و از آبروی ملت دفاع كنند. اینها زنان بزرگی هستند. این زنان بودند كه توانستند این كار بزرگ را بكنند، و من موارد متعدّدی را شاهد بود. بیانات در دیدار جمعی از پرستاران1376/06/19 آنچه كه امروز در مقابل مسئولان این كشور است، راه حاكمیت مطلق احكام نورانی اسلام بر زندگی جامعه و یكایك افراد ما و نیز تحكیم نظام حقیقی اسلامی است. اندكی در این تردید نكنید؛ بگذارید آنها هرچه میخواهند، بگویند. خواهشهای دل خودشان است كه این تعبیرات ظاهر میشود: فلانكس طرفدار ماست، فلانكس علاقهمند به رابطهی با ماست، فلانكس مخالف تندروی است، فلانكس چنان است! تندروی و كندروی، در ذهن آنهاست. بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی1376/04/25 نظام اسلامی، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشید مهدویّت در آخر الزّمان هستید و الآن حدود هزار و دویست سال است كه ملت اسلام و شیعه در انتظار ظهور مهدی موعود عجّل الله تعالی فرجه الشریف و جعلنا اللّه فداه است، چه خصوصیتی برای آن بزرگوار ذكر میكنید؟ «الّذی یملأ الله به الارض قسطاً و عدلًا». نمیگویید كه «یملأ الله به الأرض دیناً». این، نكتهی خیلی مهمّی است. چرا به این نكته توجّه نمیكنیم؟ اگرچه قسط و عدل متعلّق به دین است، اما هزار سال است كه امّت اسلامی برای قسط و عدل دعا میكند. این نظام اسلامی به وجود آمده است؛ اوّلین كارش اجرای قسط و عدل است. قسط و عدل، واجبترین كارهاست. ما رفاه را هم برای قسط و عدل میخواهیم. كارهای گوناگون مبارزه، جنگ، سازندگی، توسعه را برای قسط و عدل میخواهیم؛ برای اینكه در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خیرات جامعه استفاده كنند و عدّهای محروم و مظلوم واقع نشوند. در محیط قسط و عدل است كه انسانها میتوانند رشد كنند، به مقامات عالی بشری برسند و كمال انسانی خودشان را به دست آورند. قسط و عدل، یك مقدّمهی واجب برای كمال نهایی انسان است. چطور میشود به این قضیه بیاعتنایی كرد؟ دنیا انصافاً دنیایی است كه به قسط و عدل بیاعتناست. ما در این زمینه باید بگوییم كه به عنوان یك حكومت، در دنیا خیلی تنهاییم. بیانات در مراسم هشتمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)1376/03/14 آنچه را كه امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد كه آن هم از ایمان و توكّل و شخصیّت مستحكم او سرچشمه میگرفت بر اساس اسلام بود. یعنی هدفهای نظام اسلامی، هدفهای اسلامی است؛ هدفهایی است كه در قرآن و اسلام تعریف شده است. روشها و برنامههای نظام اسلامی هم، همان مقرّرات و برنامهها و احكامی است كه در منابع اسلامی تبیین و معیّن شده است؛ یعنی نظام اسلامی، نظامی است كه صددرصد برخاستهی از اسلام است. ادّعا نمیكنیم كه واقعیت جامعه، صددرصد منطبق با اسلام است این، چیزی است كه در بلند مدّت باید تأمین شود اما ادّعا میكنیم كه برنامهها متّخذ از اسلام است؛ روشها برخاستهی از مقرّرات اسلامی است و هدفها، هدفهایی است كه به وسیلهی اسلام، برای بشر و جوامع بشری و آحاد انسان تعریف شده است. لذا آن نكتهای كه عرض شد، آشكار میشود؛ یعنی چون متّكی به اسلام است، ابعاد آن از ابعاد ایران وسیعتر است. بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی1376/01/01 صرفهجویی به معنای گدابازی نیست كه بعضی بگویند چرا نمیگذارید مردم از نعمتهای خدا استفاده كنند. نه؛ استفاده كنند، ولی اسراف و زیادهروی نكنند. اسراف در جامعه، لازمهی اشرافیگری و تقسیم نابرابر ثروت و مایهی تضییع اموال عمومی و نعمت الهی است. صرفهجوییِ صحیح همانكه در اسلام به آن قناعت میگویند به معنای نخوردن نیست. به معنای زیادهروی نكردن، مال خدا را حرام نكردن و نعمت الهی را ضایع نكردن است. اگر جامعهای بخواهد قناعت و صرفهجویی را كه یك دستور اسلامی است عمل كند، باید متوجّه باشد كه در شكل كلّی به عدالت اجتماعی و مسألهی عدالت پرداخته شود. برای اینكه بشود این راه را ادامه داد، همه و همه باید كوشش كنند. حال كه بحمد اللّه كشور در راه سازندگی حركت میكند، از عدالت غفلت نكنند و میدان برای سوء استفاده كنندگان باز نشود. مسئولان قضائی، با استحكام دادگاهها و دستگاههای قضائی؛ مسئولان اجرایی، با دقّت در سپردن مسئولیتها و كارها و طرحها و ثروتها به افراد امین؛ مسئولان قوّهی مقنّنه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، با وضع قوانین مناسب، باید این زمینه را فراهم كنند. پیام نوروزی به مناسبت آغاز سال 13761376/01/01 در جامعهای كه بد عمل كردن نسبت به محرومان با بیاعتنا بودن نسبت به آنان همراه نباشد؛ مال مردم خوردن وجود نداشته باشد؛ اگر خُلقیّات اسلامی همان چیزهایی كه در اسلام برای یك انسان فضیلت است، همان چیزهایی كه به تعبیر روایات، جنود عقل است رواج پیدا كند؛ مردم اهل صبر و استقامت باشند؛ اهل توكّل و تواضع و حلم باشند، نسبت به یكدیگر بدبین نباشند؛ نسبت به احوال یكدیگر بیتفاوت نباشند؛ نسبت به سرنوشت جامعه قناعت وجود داشته باشد؛ زیادهروی و اسراف و ریختوپاش و این چیزها نباشد و نشانی از حرص و افزونطلبی در امور مادّی نباشد، این جامعه به بهشت و گلستان تبدیل میشود. گرفتاریِ امروز مردم دنیا، حتّی كشورهای ثروتمند و پیشرفته، این چیزهاست. تهیدستی از اخلاقیّات است كه انسانیّت را امروز در دنیا پریشان كرده است. بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران1375/10/28 این روزها، همچنین یادآور یكی از روزهای تلخ این ملت در سالهای دههی سی است كه آن، شهادت فداییان اسلام است و من در چند كلمه، فقط یاد این عزیزان را گرامی بدارم. آن وقتی را كه خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاكباز به مشهد رسید، فراموش نمیكنم. در بین طلّاب جوان حوزهی مشهد، در آن مدرسهای كه ما بودیم، هیجان عجیبی پیدا شد. علّت هم این بود كه سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوی، این جوان مؤمن روحانی، در همین مدرسه- كه اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسهی نوّاب است- آمده و سخنرانی كرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود كه تأثیرات او بر روحیهی طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. یكی از مدرّسان بزرگ هم در درس اشارهای كرده بود و یادی از اینها نموده بود. جامعهی آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. اینها را به عنوان چند نفری كه فقط بلدند گلولهای از دهانهی اسلحهای خارج كنند و به سینهی كسی بنشانند، معرفی میكردند. حتّی بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس كه خودشان مظهر اوباشگری و چاقوكشی و الواطی بودند و جزو افرادی بهشمار میرفتند كه ارزش نداشتند از آنها یاد شود، به عنوان یك انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمنِ صالحِ پاكبازِ مخلصِ و بیطمع و بیاعتنای به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوكش میگفتند! بعضی از مردم نیز همینطور میشناختند و باور میكردند و بعضیها هم باور نمیكردند و بعضی هم غافل بودند. از مسألهی فداییان اسلام، غفلت شد. اگرچه شاید آن زمان، آمادگی هم نبود كه بخواهند آنچه را كه میگفتند- كه همان حكومت اسلامی بود- بر سرِپا كنند. برای این كار، یك حركت عمومی در درازمدّت لازم بود؛ لیكن سخن اینها در بین فریادها و عربدههای مستانهی دشمنانشان گم شد. اینها مردمانی بودند كه «انّهم فتیة ءامنوا بربّهم». واقعاً جوانانی بودند كه به خدا ایمان آوردند و از روی اخلاص، در راه حاكمیت معارف و احكام نورانی اسلام تلاش كردند و در مقابل ظلم و فساد ایستادند. ظلم و فساد خاندان پهلوی و وابستگی آنها به بیگانگان، این حركت و نهضت را به وجود آورد. اصلًا قضیهی اینها چنین بود كه در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزهی ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی خودشان را آغاز كردند و متأسّفانه در وسط كار، همهشان از بین رفتند. البته برای خود آنها خوب شد؛ چون به شهادت رسیدند و به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود. بههرحال از آن تاریخ، چهل سال میگذرد. الآن چهل سال است كه از این قضیه گذشته است؛ اما بعد از چهل سال، شما ملاحظه میكنید كه اسم این عزیزان، اینطور در ملأ عام و علی رءوس الاشهاد آورده میشود؛ چون آرزوی آنها عملی شد و این ملت در این راه به حركت درآمد و فداكاری و ایستادگی نمود و آن چهرهی كفر و استكبار را نابود كرد. بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)1375/03/20 شما خودتان را در صحنهای كه از صدر اسلام تبیین میكنم، پیدا كنید. یك عدّه جزو عوامند و قدرت تصمیمگیری ندارند. عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند كه پیشوایانی مثل امام امیر المؤمنین علیهالسّلام و امام راحل ما رضوان اللّه تعالی علیه، بر سرِ كار بودند و جامعه را به سمت بهشت میبردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آنها یار نبود و در مقطعی قرار گرفتند كه «وَ جَعَلْنا هُمْ ائِمّةً یَدْعُونَ إلَی النّارِ» و یا «ا لَمْ تَرَ الَی الّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللّهِ كُفْراً وَ احَلّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارِ» به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، باید مواظب باشید جزو «عوام» قرار نگیرید.جزو «عوام» قرار نگرفتن، بدین معنا نیست كه حتماً در پی كسب تحصیلات عالیه باشید؛ نه! گفتم كه معنای «عوام» این نیست. ایبسا كسانی كه تحصیلات عالیه هم كردهاند؛ اما جزو عوامند. ایبسا كسانی كه تحصیلات دینی هم كردهاند؛ اما جزو عوامند. ایبسا كسانی كه فقیر یا غنیاند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. باید مواظب باشیم كه به این جَرگه نپیوندیم. یعنی هر كاری میكنیم از روی بصیرت باشد. هركس كه از روی بصیرت كار نمیكند، عوام است. لذا، میبینید قرآن در بارهی پیغمبر میفرماید: «ادْعُوا الَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ انَا وَ مَن اتّبَعَنِی.» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل میكنیم، به دعوت میپردازیم و پیش میرویم. پس، اوّل ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج كنید. بكوشید قدرت تحلیل پیدا كنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید. و اما گروه خواص. در گروه خواص، باید ببینیم جزو خواصِ طرفدارِ حقّیم، یا از جملهی خواص طرفدار باطل محسوب میشویم. اینجا قضیه برای ما روشن است. خواص جامعهی ما، جزو خواص طرفدار حقّند و در این تردیدی نیست. زیرا به قرآن، به سنّت، به عترت، به راه خدا و به ارزشهای اسلامی دعوت میكنند. امروز، جمهوری اسلامی برخوردار از خواصِ طرفدارِ حقّ است. پس، خواصِ طرفدار باطل، حسابشان جداست و فعلًا به آنها كاری نداریم. به سراغِ خواصِ طرفدار حق میرویم. همهی دشواری قضیه، از اینجا به بعد است. عزیزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. یك نوع كسانی هستند كه در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همهی متاعهای خوبْ قرار دارند. اینهایی كه ذكر كردیم، همه از متاعهای خوب است. همهاش جزو زیباییهای زندگی است. «مَتاعُ الْحَیاةِ الدّنْیا.» «متاع»، یعنی «بهره». اینها بهرههای زندگی دنیوی است. در قرآن كه میفرماید «مَتاعُ الْحَیاةِ الدّنْیا»، معنایش این نیست كه این متاع، بد است؛ نه. متاع است و خدا برای شما آفریده است. منتها اگر در مقابل این متاعها و بهرههای زندگی، خدای ناخواسته آن قدر مجذوب شدید كه وقتی پایِ تكلیفِ سخت به میان آمد، نتوانستید دست بردارید، واویلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاعهای دنیوی، آنجا كه پای امتحان سخت پیش میآید، میتوانید از آن متاعها به راحتی دست بردارید، آن وقتْ حساب است. میبینید كه حتّی خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم تقسیم میشوند. این مسائل، دقّت و مطالعه لازم دارد. برحسب اتّفاق نمیشود جامعه، نظام و انقلاب را بیمه كرد. باید به مطالعه و دقّت و فكر پرداخت. اگر در جامعهای، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ یعنی كسانی كه میتوانند در صورت لزوم از متاع دنیوی دست بردارند، در اكثریت باشند، هیچوقت جامعهی اسلامی به سرنوشت جامعهی دوران امام حسین علیهالسّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بیمه است. اما اگر قضیه به عكس شد و نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق- دلسپردگان به متاع دنیا. آنان كه حق شناسند، ولی درعینحال مقابل متاع دنیا، پایشان میلرزد- در اكثریت بودند، وامصیبتاست! اصلًا «دنیا» یعنی چه؟ یعنی پول، یعنی خانه، یعنی شهوت، یعنی مقام، یعنی اسم و شهرت، یعنی پست و مسئولیت، و یعنی جان. اگر كسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترك كنند و آنجا كه باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر میافتد، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیكان و دوستانشان، راه خدا را رها كنند، آن وقت حسین بن علیها به مسلخ كربلا خواهند رفت و به قتلگاه كشیده خواهند شد. آن وقت، یزیدها بر سرِ كار میآیند و بنی امیّه، هزار ماه بر كشوری كه پیغمبر به وجود آورده بود، حكومت خواهند كرد و «امامت» به «سلطنت» تبدیل خواهد شد! جامعهی اسلامی، جامعهی امامت است. یعنی در رأس جامعه، امام است. انسانی كه قدرت دارد، اما مردم از روی ایمان و دل، از او تبعیت میكنند و پیشوای آنان است. اما سلطان و پادشاه كسی است كه با قهر و غلبه بر مردم حكم میراند. مردم دوستش ندارند. مردم قبولش ندارند. مردم به او اعتقاد ندارند. (البته مردمی كه سرشان به تنشان بیرزد.) درعینحال، با قهر و غلبه، بر مردم حكومت میكند. بنی امیّه، امامت را در اسلام به سلطنت و پادشاهی تبدیل كردند و هزار ماه- یعنی نود سال!- در دولت بزرگ اسلامی، حاكمیت داشتند. بنای كجی كه بنی امیّه پایهگذاری كردند، چنان بود كه بعد از انقلاب علیه آنان و سقوطشان، با همان ساختار غلط در اختیار بنی عبّاس قرار گرفت. بنی عبّاس كه آمدند، به مدّت شش قرن، به عنوانِ خلفا و جانشینان پیغمبر، بر دنیای اسلام حكومت كردند. «خلفا» یا به تعبیر بهتر «پادشاهان» این خاندان، اهل شُرب خمر و فساد و فحشا و خباثت و ثروتاندوزی و اشرافیگری و هزار فسق و فجور دیگر مثل بقیه سلاطینِ عالم- بودند. آنها به مسجد میرفتند؛ برای مردم نماز میخواندند و مردم نیز به امامتشان اقتدا میكردند و آن اقتدا، كمتر از روی ناچاری و بیشتر به خاطر اعتقادات اشتباه و غلط بود؛ زیرا اعتقادِ مردم را خراب كرده بودند. آری! وقتی خواصِ طرفدارِ حق، یا اكثریت قاطعشان، در یك جامعه، چنان تغییر ماهیت میدهند كه فقط دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا میكند؛ وقتی از ترس جان، از ترس تحلیل و تقلیل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر میشوند حاكمیت باطل را قبول كنند و در مقابل باطل نمیایستند و از حق طرفداری نمیكنند و جانشان را به خطر نمیاندازند؛ آنگاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسین بن علی علیهالسّلام- با آن وضع- آغاز میشود. حكومت به بنی امیّه و شاخهی «مروانی» و بعد به بنی عبّاس و آخرش هم به سلسلهی سلاطین در دنیای اسلام، تا امروز میرسد! امروز به دنیای اسلام و به كشورهای مختلف اسلامی و سرزمینی كه خانهی خدا و مدینة النّبی در آن قرار دارد، نگاه كنید و ببینید چه فُسّاق و فُجّاری در رأس قدرت و حكومتند! بقیهی سرزمینها را نیز با آن سرزمین قیاس كنید. لذا، شما در زیارت عاشورا میگویید: «اللّهُمَّ الْعَنْ اوّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.» در درجهی اوّل، گذارندگان خشت اوّل را لعنت میكنیم، كه حق هم همین است. اكنون كه اندكی به تحلیل حادثهی عبرتانگیز عاشورا نزدیك شدیم، به سراغ تاریخ میرویم: دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پیغمبر شروع شد. (به مسألهی خلافت، اصلًا كار ندارم. مسألهی خلافت، جدا از جریان بسیار خطرناكی است كه میخواهم به آن بپردازم.) قضایا، كمتر از یك دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ابتدا سابقهداران اسلام- اعم از صحابه و یاران و كسانی كه در جنگهای زمان پیغمبر شركت كرده بودند- از امتیازات برخوردار شدند، كه بهرهمندیِ مالیِ بیشتر از بیتالمال، یكی از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود كه تساوی آنها با سایرین درست نیست و نمیتوان آنها را با دیگران یكسان دانست! این، خشتِ اوّل بود. حركتهای منجر به انحراف، اینگونه از نقطهی كمی آغاز میشود و سپس هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری میبخشد. انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. در دوران خلیفهی سوم، وضعیت به گونهای شد كه برجستگان صحابهی پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایهداران زمان خود محسوب میشدند! توجّه میكنید! یعنی همین صحابهی عالیمقام كه اسمهایشان معروف است- «طلحه»، «زبیر»، «سعد بن ابی وقّاص» و غیره- این بزرگان، كه هركدام یك كتاب قطور سابقهی افتخارات در «بدر» و «حُنین» و «احد» داشتند، در ردیف اوّل سرمایهداران اسلام قرار گرفتند. یكی از آنها، وقتی مُرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین ورثه تقسیم كنند، ابتدا به صورت شمش درآوردند و سپس با تبر، بنای شكست و خرد كردن آنها را گذاشتند. (مثل هیزم، كه با تبر به قطعات كوچك تقسیم كنند!) طلا را قاعدتاً با سنگِ مثقال میكشند. ببینید چقدر طلا بوده، كه آن را با تبر میشكستهاند! اینها در تاریخْ ضبط شده است و مسائلی نیست كه بگوییم «شیعه در كتابهای خود نوشتهاند.» حقایقی است كه همه در ثبت و ضبط آن كوشیدهاند. مقدار درهم و دیناری كه از اینها به جا میماند، افسانهوار بود. همین وضعیت، مسائل دوران امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام را به وجود آورد. یعنی در دوران آن حضرت، چون عدّهای مقام برایشان اهمیت پیدا كرد، با علی در افتادند. بیست و پنج سال از رحلت پیغمبر میگذشت و خیلی از خطاها و اشتباهات شروع شده بود. نَفَس امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام نَفَس پیغمبر بود. اگر بیست و پنج سال فاصله نیفتاده بود، امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام برای ساختن آن جامعه مشكلی نداشت. اما با جامعهای مواجه شد كه: «یأخذون مال الله دولا و عباد الله خولا و دین اللّه دخلا بینهم.» جامعهای است كه در آن، ارزشها تحتالشّعاع دنیاداری قرار گرفته بود. جامعهای است كه امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، وقتی میخواهد مردم را به جهاد ببرد، آن همه مشكلات و دردسر برایش دارد! خواص دوران او- خواص طرفدار حق یعنی كسانی كه حق را میشناختند- اكثرشان كسانی بودند كه دنیا را بر آخرت ترجیح میدادند! نتیجه این شد كه امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام بالاجبار سه جنگ به راه انداخت؛ عمر چهار سال و نه ماه حكومت خود را دائماً در این جنگها گذراند و عاقبت هم به دست یكی از آن آدمهای خبیث به شهادت رسید. خون امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام به قدر خون امام حسین علیهالسّلام باارزش است. شما در زیارت وارث میخوانید: «السّلام علیك یا ثار اللّه و ابن ثاره.» یعنی خدای متعال، صاحب خونِ امام حسین علیهالسّلام و صاحب خون پدر او امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام است. این تعبیر، برای هیچكس دیگر نیامده است. هر خونی كه بر زمین ریخته میشود، صاحبی دارد. كسی كه كشته میشود، پدرش صاحب خون است؛ فرزندش صاحب خون است؛ برادرش صاحب خون است. خونخواهی و مالكیّت حقِّ دم را عرب «ثار» میگوید. «ثارِ» امام حسین علیهالسّلام از آنِ خداست. یعنی حقّ خونِ امام حسین علیهالسّلام و پدر بزرگوارش، متعلّق به خودِ خداست. صاحب خونِ این دو نفر، خودِ ذاتِ مقدّسِ پروردگار است. امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام به خاطرِ وضعیّتِ آن روز جامعهی اسلامی به شهادت رسید. بعد نوبت امامت به امام حسن علیهالسّلام رسید و در همان وضعیت بود كه آن حضرت نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد. تنهایِ تنهایش گذاشتند. امام حسن مجتبی علیهالسّلام میدانست كه اگر با همان عدّهی معدودْ اصحاب و یارانِ خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقیِ زیادی كه بر خواص جامعهی اسلامی حاكم بود، نخواهد گذاشت كه دنبال خون او را بگیرند! تبلیغات، پول و زرنگیهای معاویه، همه را تصرّف خواهد كرد و بعد از گذشت یكی دو سال، مردم خواهند گفت «امام حسن علیهالسّلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم كرد.» لذا، با همهی سختیها ساخت و خود را به میدان شهادت نینداخت؛ زیرا میدانست خونش هدر خواهد شد. گاهی شهید شدنْ آسانتر از زنده ماندن است! حقّاً كه چنین است! این نكته را اهل معنا و حكمت و دقّت، خوب درك میكنند. گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش كردن در یك محیط، به مراتب مشكلتر از كشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است. امام حسن علیهالسّلام این مشكل را انتخاب كرد. بیانات در دیدار روحانیون و مبلّغان1375/02/26 در عهد رسول اللّه، كسانی در خانه نشستند و گفتند: «خدای متعال وعده كرده است كه «و من یتوكّل علی الله فهو حسبه. خوب؛ ما توكّل میكنیم و در خانه مینشینیم.» وقتی پیغمبر خبردار شد، به آنها فرمود: «خدا یك دعای شما را هم مستجاب نخواهد كرد!» این برای چیست؟ برای این است كه جامعه از لحاظ مادّی رشد كند، به سازندگی بپردازد و توسعه یابد. تفاوت محیط زندگی اوّل اسلام كه مردم در «صُفّه» زندگی میكردند، با پنجاه سال بعدش، كه در همان كشور اسلامی، انواع و اقسام نعمتهای مادّی همه جا را پر كرد، بهخاطر این بُعد بود. البته اسلام در كنار رشد مادّی جامعه، رشد معنوی هم ایجاد میكند. میگوید كه باید به درِ خانهی خدا بروید: «قل ما یعبؤا بكم ربی لو لا دعاؤُكم.» باید دعا كنید. «و قال ربكم: ادعونی أستجب لكم.» باید دعا كنید تا از خدا جواب بشنوید. حیات انسان، جز در رابطه با خدا، معنا ندارد. حیات قلبی و روحی و معنوی انسان، جز در ارتباط با خدا، مفهوم پیدا نمیكند. به مجرّد اینكه كسی از خدا غفلت كند، قلب، زندگی خود را از دست میدهد و روح، میرا میشود. اگر دوباره ذكر و توجّه به سراغش بیاید، جان میگیرد، و الّا خواهد مرد. اگر رویكرد مجدّدش به خدا و معنویات، به طول انجامد، تبدیل به جماد خواهد شد. این را اسلام و آیات قرآن به ما میگوید: «أ لم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذكر اللّه.» و یا: «ألا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب.» اینها در اسلام است. یعنی همان اسلامی كه میگوید «به سراغ كشف منابع طبیعی و ساختن این دنیا بروید؛ ابزار مادّی را به دست بگیرید؛ ذهن را مجهّز به علم كنید؛ دنیا را طبیعت را مادّه را و منابع را بشناسید و كشف كنید و پرورش دهید، چون از آنِ شماست»؛ یادآور میشود كه «این همه را برای خدا بكنید؛ به یاد خدا باشید؛ ذكر خدا را از دل بیرون نكنید و همهی این حركات را به صورت عبادت انجام دهید.» جمعِ بین تلاش و سازندگی مادّی با تلاش و سازندگی معنوی، یعنی همین. لذا شما میبینید كه آن كسی كه در اسلام، اهل سازندگی مادّی است، ازهد خلق اللّه هم اوست. امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، با دست خود چاه و قنات حفر كرد و آنگاه كه آب به ضخامت گردن شتر فوران نمود، از چاه بیرون آمد؛ با همان لباسِ كار گلآلود، كنار چاه نشست و بر كاغذ نوشت كه «این آب را برای فقرا وقف كردم و صدقه قرار دادم.» یعنی چون به آبادانی جایی پرداخت، آناً در راه خدا انفاق میكند. منفقترین، سازندهترین، به ماده پردازندهترین؛ و از لحاظ معنا، برترین و بالاترین. این، نتیجهی تربیت و نشانگر برنامهی رفاه مادّی و معنوی اسلام است. عوامل بقا را در اسلام مشاهده كنید! یكی از عوامل بقا، همین عاشوراست. یكی از عوامل بقا، امر به معروف و نهی از منكر است. بدیهی است كه در جامعه، فساد به وجود میآید. هیچ اجتماع بشری نیست كه در آن، فساد به وجود نیاید. این فساد، چگونه باید برطرف شود؟ بعضی كسان تا چشمشان به مظاهر فساد میافتد، میگویند «پس مسئولین كجایند كه بیایند فساد را از بین ببرند؟!» غالباً فسادی را كه به چشم میبینند فریاد برمیآورند و سراغ از مسئولین میگیرند. اما آن فسادی كه به چشم دیده میشود، خیلی كوچكتر از فسادهایی است كه با چشم ظاهری در كوچه و بازار و خیابان نمیشود دید. كسانی كه واردند، میدانند و میفهمند كه فسادهای كلان، اغلب از دیدهها پنهان است. لذا محیط جامعه باید به گونهای باشد كه اگر در آن فسادی پدیدار شد، فرصت رشد پیدا نكند و زود از بین برود. مثل جریانهای عظیم آب. رودخانههای عظیم دنیا را مشاهده میكنید؟ هرچه در این رودخانهها آلودگی و كثافت بریزند، كمی آن طرفتر، تلاطم آب، سر به سنگ كوبیدن آب و حركت آب، مواد مضر را از بین میبرد و در عوض، مواد حیاتی تولید میكند. محیط جامعه، باید اینگونه باشد. باید چنان زلال باشد كه اگر كسی قطرهی فسادی هم در آن چكاند، خودِ جامعه، آن را هضم كند و از بین ببرد. چگونه امكانپذیر است؟ با امر به معروف، با نهی از منكر و با دعوت به خیر. قرآن میفرماید: «ادع الی سبیل ربّك بالحكمة.» حكمت، حكمت، حكمت. اندیشهی مستحكم را تعبیر به حكمت میكنند. حكمت، كه انبیا به آن ممتازند و از آنِ بندگان برگزیده و صالح است، همان فكر مستحكمی است كه هیچ ابزار عقلانی نمیتواند آن را نفی كند و از بین ببرد. هیچ استدلال و تجربهای هم نمیتواند آن را خنثی كند. شما در قرآن به آیاتی كه حكمت را معیّن میكند، بنگرید، و ببینید چه چیزهایی است: «ذلك ممّا اوحی الیك ربّك من الحكمة.» چیزهایی است كه اگر بشریت تا ابد هم تلاش كند، نمیتواند آنها را رد كند. هیچ منكری، هیچ مغرضی، هیچ معاندی نمیتواند در ردّ آنها بكوشد. حكمت یعنی مستحكمترین افكار و اندیشهها. اینكه حكما، حكمت را «صیرورة الانسان عالما مضاهیا للعالم الحسّی» میگویند، همان است. یعنی چنان افكار برجسته و مستحكم و غیر قابل خدشهای در روح او- بندهی برگزیده و صالح- گسترش پیدا كرده است، كه خود تبدیل به یك عالَم شده است و شما میتوانید كون را وجود را، و همهی گیتی را در سخن او، در اشارهی او و در اقدام او مشاهده كنید. این، حكمت است. آن وقت «ادع الی سبیل ربّك بالحكمة.» اینگونه مردم را به سوی خدا دعوت كنید. «و الموعظة الحسنة.» «و جادلهم بالتی هی احسن.» این هم هست. یعنی اینها عوامل بقاست. اینها هست كه تفكر اسلامی تا امروز توانست بماند. عزیزان من! روحانیت باید بداند كه نظام و جامعهی اسلامی، اگر خود را به گونهای كه اسلام فرموده است شكل دهد، و عوامل بقا را در خود فراهم كند، هیچ نیرویی در دنیا قادر به مقابله با آن نخواهد بود؛ نه نیروی مادّی و نه نیروی نظامی، كه پیوسته تهدید میكنند هواپیما میآید؛ موشك میآید، چه میآید، چه میآید. مگر میتوانند؟! ایادی استكبار به مدّت هشت سال كشور ما را تهدید كردند و به تهدیدهای خود، جامهی عمل هم پوشاندند. در طی این مدّت چه غلطی كردند كه بعد از این بتوانند بكنند؟! امروز استكبار جهانی، نیروی علمی و خیل رجل خود را بسیج كرده تا بلكه بتواند با تفكّر و فرهنگ و ابزار دانش، تفكّر اسلامی را متزلزل كند. اما با این ترفند هم، نخواهد توانست كاری از پیش ببرد. البته، شرط ناكامی و ناتوانی استكبار این است كه در اینجا، همانگونه كه اسلام فرموده است، عمل شود. یعنی: «ادْعُ الی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْموعِظَةِ الْحَسَنَةِ.» در این صورت، حتّی با ابزارهای فساد هم نخواهد توانست كاری كند. عوامل استكبار، امروز فیلم بد درست میكنند، نوار بد درست میكنند، حرفهای بد درست میكنند، شعر بد میگویند، داستان بد مینویسند و این همه را، در داخل كشور، بین نوجوانان، جوانان و مردم عادّی پخش و منتشر میكنند و یا از طریق ماهواره، رواج میدهند. این مورد اخیر- ماهواره- واقعاً گنداب فسادی است كه تیرهای زهرآگین خود را به سمت ملتها و كشورها هدفگیری میكند. بحمد اللّه سال گذشته، مجلس شورای اسلامی، با حسن فهم قضیه، ماهواره را ممنوع كرد. با این همه، اگر در جامعه، به دستور اسلام و فرمودهی قرآن عمل شود، هیچكدام از ابزار و عوامل فساد، نمیتواند كمترین اثری بكند. به معنای دقیقتر، توجّه از جوانب مختلف و امر به معروف و نهی از منكر، نمیگذارد دشمن پیروز شود. این است كه جامعهی اسلامی، یك جامعهی ماندگار است. این است كه «انّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَ انّا لَهُ لَحافِظُونَ.» این است كه «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ.» این است كه «وَ الّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا.» اینها تعارف نیست كه خدا با ما كرده است. حال، قدرتمندان دنیا عربده بكشند و علیه نظام جمهوری اسلامی تهمت بزنند. بحمد اللّه اینجا بنای مستحكمی است. بنایی است كه هركس با آن زورآزمایی كند، دست و پنجهی خودش را زخمی و مجروح خواهد كرد. امروز همهی عوامل بقا و حیات، در نظام اسلامی هست. كسانی هم كه گاهی اوقات نسبت به بعضی از كارهای دینی و شعارهای اسلامی، اعتراض دارند و نِق میزنند كه «آقا؛ شما هم دیگر شورش را درآوردید! دائم راجع به ارزشهای اسلامی میگویید! فلان شعار دیگر چیست و فلان كار دیگر كدام است؟!» در واقع حرف دشمن را تكرار میكنند. دشمن مایل نیست كه اسلام به طور كامل پیاده شود؛ چون اگر اسلام به طور كامل پیاده شد، آسیبناپذیر میگردد. حال، برای اینكه آسیبپذیر شود، باید چه كار كنند؟ باید ناقصش كنند. باید یك گوشهاش را نگذارند عمل شود. مثلًا نسبت به «لایحهی قصاص» و «قانون مجازات»، جنجال آفرینی كنند. بیانات در دیدار جمعی از پاسداران1374/10/05 عبرت ماجرای امام حسین این است كه انسان فكر كند در تاریخ و جامعهی اسلامی؛ آن هم جامعهای كه در رأس آن، شخصی مثل پیامبر خدا- نه یك بشر معمولی- قرار دارد و این پیامبر، ده سال با آن قدرت فوق تصوّر بشری و با اتّصال به اقیانوس لا یزال وحی الهی و با حكمت بیانتها و بیمثالی كه از آن برخوردار بود، در جامعه حكومت كرده است و بعد باز در فاصلهای، حكومت علیّ بن ابی طالب بر همین جامعه جریان داشته است و مدینه و كوفه، به نوبت پایگاه این حكومت عظیم قرار گرفتهاند؛ چه حادثهای اتّفاق افتاده و چه میكروبی وارد كالبد این جامعه شده است كه بعد از گذشت نیم قرن از وفات پیامبر و بیست سال از شهادت امیر المؤمنین علیهماالسّلام، در همین جامعه و بین همین مردم، كسی مثل حسین بن علی را با آن وضع به شهادت میرسانند؟! چه اتّفاقی افتاد و چطور چنین واقعهای ممكن است رخ دهد؟ آن هم نه یك پسر بینام و نشان؛ بل كودكی كه پیامبر اكرم، او را در آغوش خود میگرفت، با او روی منبر میرفت و برای مردم صحبت میكرد. او پسری بود كه پیامبر در بارهاش فرمود: «حسین منّی و انا من حسین». رابطهی بین این پدر و پسر، اینگونه مستحكم بوده است. آن پسری كه در زمان حكومت امیر المؤمنین، یكی از اركان حكومت در جنگ و صلح بود و در سیاست مثل خورشیدی میدرخشید. آن وقت، كار آن جامعه به جایی برسد كه همین انسان بارز و فرزند پیامبر، با آن عمل و تقوا و شخصیت فاخر و عزّت و با آن حلقهی درس در مدینه و آن همه اصحاب و یاران علاقهمند و ارادتمند و آن همه شیعیان در نقاط مختلف دنیای اسلام را با آن وضعیت فجیع محاصره كنند و تشنه نگه دارند و بكشند و نه فقط خودش، بلكه همهی مردانش و حتّی بچهی ششماهه را قتل عام كنند و بعد هم زن و بچهی اینها را مثل اسرای جنگی اسیر كنند و شهر به شهر بگردانند. قضیه چیست و چه اتّفاقی افتاده بود؟ این، آن عبرت است. شما جامعهی ما را با آن جامعه مقایسه كنید تا تفاوت آن دو را دریابید. ما در اینجا و در رأس جامعه، امام عظیم القدر را داشتیم كه بلاشك از انسانهای زمان ما بزرگتر و برجستهتر بود؛ اما امام ما كجا، پیامبر كجا؟ یك چنین نیروی عظیمی، به وسیلهی پیامبر در آن جامعه پراكنده شد كه بعد از وفات آن بزرگوار، تا دهها سال ضربِ دست پیامبر جامعه را پیش میبرد. شما خیال نكنید این فتوحاتی كه انجام گرفت، از نفس رسول الله منقطع بود؛ این، ضرب دست آن بزرگوار بود كه جامعهی اسلامی را پیش میبرد و پیش برد. بنابراین، پیامبر اكرم در فتوحات آن جامعه و جامعهی ما حضور داشت و دارد، تا وضع به اینجا رسید. من، همیشه به جوانان و محصّلین و طلّاب و دیگران میگویم كه تاریخ را جدّی بگیرید و با دقّت نگاه كنید، ببینید چه اتفاقی افتاده است: «تلك أمّة قد خلت ». عبرت از گذشتگان، درس و آموزش قرآن است. اساس قضیه در چند نكته است كه حالا من نمیخواهم آنها را در اینجا تحلیل و بیان كنم. مقداری را گفتم و مقداری هم باب محافل بحث و تدقیق است كه افراد اهل تحقیق بنشینند و روی كلمه كلمهی این حرفها، دقّت كنند. یكی از مسائلی كه عامل اصلی چنین قضیهای شد، این بود كه رواج دنیاطلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حسّاسیتِ مسئولیت ایمانی را گرفت. اینكه ما روی مسألهی فساد و فحشا و مبارزه و نهی از منكر و این چیزها تكیه میكنیم، یك علّت عمدهاش این است كه جامعه را تخدیر میكند. همان مدینهای كه اوّلین پایگاه تشكیل حكومت اسلامی بود، بعد از اندك مدّتی به مركز بهترین موسیقیدانان و آوازخوانان و معروفترین رقّاصان تبدیل شد؛ تا جایی كه وقتی در دربار شام میخواستند بهترین مغنّیان را خبر كنند، از مدینه آوازه خوان و نوازنده میآوردند! این جسارت، پس از صد یا دویست سال بعد انجام نگرفت؛ بلكه در همان حولوحوش شهادت جگر گوشهی فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها و نور چشم پیامبر و حتی قبل از آن، در زمان معاویه اتّفاق افتاد! بنابراین، مدینه مركز فساد و فحشا شد و آقازادهها و بزرگزادهها و حتی بعضی از جوانان وابسته به بیت بنی هاشم نیز، دچار فساد و فحشا شدند! بزرگان حكومت فاسد هم میدانستند چه كار بكنند و انگشت روی چه چیزی بگذارند و چه چیزی را ترویج كنند. این بلیّه، مخصوص مدینه هم نبود؛ جاهای دیگر هم به اینگونه فسادها مبتلا شدند. بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان1374/09/08 مطلب اساسی این است كه بسیج، یك حركت بیریشه و سطحی و صرفاً از روی احساسات نیست. بسیج یك حركت منطقی و عمیق و اسلامی و منطبق بر نیازهای امروز دنیای اسلام و- به طریق اولی- جامعه اسلامی است. قرآن كریم میفرماید: «هو الّذی أیّدك بنصره و بالمؤمنین»؛ ای پیامبر! خدای متعال تو را، هم به وسیله نصرت خودش و هم از طریق مؤمنین، مؤیّد قرار داد و كمك كرد. این خیل عظیم مؤمنینی كه در اینجا مورد اشاره آیه قرآن قرار گرفتهاند، عبارت دیگری است از آنچه كه امروز به نام «بسیج» در جامعه ما وجود دارد. آیات دیگر قرآن هم، آنجا كه اشاره به مردم و آحاد مؤمن و انسانهای بااخلاص میكند، بسیجِ عزیزِ كمنظیرِ زمان ما را كه محصول فكر و درایت امام بزرگوار است، نشانه میگیرد. بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان1374/09/08 در حقیقت بسیج یك فرهنگ و یك حركت فرهنگی است. فرهنگ بسیجی، یعنی چیزی كه ما برای هریك از آحاد جامعه اسلامی، آن را آرزو میكنیم. این كه میگوییم همه باید بسیجی باشند، معنایش همین است. بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان1374/08/10 اكنون نظام جمهوری اسلامی در مقابل این نظام سلطه قرار گرفته است. اساس كار جمهوری اسلامی، عبارت است از ادارهی ملت و كشور ایران براساس مفاهیم و ارزشهای الهی كه از اسلام آموخته شده است. فرض بر این است كه این ارزشها میتواند یك جامعه را سعادتمند كند؛ قطعاً هم چنین است و جامعه را سعادتمند خواهد كرد. اساس سعادت در یك جامعه عبارت است از اینكه آن جامعه بتواند مستقل زندگی كند، بیندیشد، سازندگی كند، در كمال استقلال راه خود را برود و هدف خود را انتخاب كند. پس استقلال، اساس این حركت مهمّ اسلامی است. كشور ما براساس استقلال و عدم تسلیم، در مقابل نظام سلطه میایستد. این كشور بدون مبارزه، تلاش و مجاهدت نمیتواند پیش برود. كسانی كه خیال میكنند نظام جمهوری اسلامی چون در دوران سازندگی است، دیگر با دشمنان خود مبارزه نمیكند، بسیار غافلند. مگر دشمن میگذارد كه ما سازندگی كنیم؟ دشمن نمیگذارد شما راه سعادت این ملت را پیش بگیرید و جلو بروید. مگر دشمن سلطهگر میتواند تحمّل كند كه ملتی مستقل باشد و دست سلطهگران را از زندگی خود كوتاه كند؟ آنها نمیتوانند تحمّل كنند. معارضه و حمله میكنند، انواع توطئهها را به وجود میآورند؛ توطئهی فرهنگی، اقتصادی، امنیتی- كه امروز نسبت به كشور ما به شدّت اعمال میشود- و چنانچه مقتضی و لازم بدانند، توطئهی نظامی هم میكنند. پیام به مناسبت گردهمایی سالیانه نماز1374/06/14 اكنون هنگامی كه میبینیم نماز با این ویژگیها و كارسازی استثناییاش، گستردگییی به اندازهی گسترهی همهی جامعه اسلامی، دارد، یعنی همه در هر حال و هرجا وظیفه دارند آن را به جای آورند و هیچكس، هرگز از قلمرو این فریضهی الهی بیرون نیست، در مییابیم كه اندازهی تأثیر آن در تأمین شرط نیكبختی یك ملت و یك جامعه، چقدر زیاد است. بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی1374/04/21 اگر مؤمنین، پرهیزكاران، باتقواها، آشنایان به معارف، معتقدین و پایبندان به ارزشهای الهی و اسلامی، احساس كردند كه محیط اجتماعی برای آنها محیط راحت و مطلوب و قابل تنفّسی است، معلوم میشود كه در این جامعه، ارزشهای الهی حاكم است. نظام اسلامی باید تضمین كند كه ارزشهای الهی حاكم باشد. آیهی مباركهی «الّذین ان مكّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلاة و آتُوا الزّكاة و امَروا بالمعروف و نَهوا عن المنكر »، ناظر به همین معناست؛ چون اگر در محیطی، حكّام، فرمانروایان و زمامداران، مردم را به نیكی امر كردند و از بدی بازداشتند و نماز را اقامه كردند، در آن محیط ارزشها رشد میكند. بیانات در خطبههای نمازجمعه1374/03/19 حضرت در مكه، دو نامه نوشته است كه: یكی به رؤسای بصره و یكی به رؤسای كوفه است. در نامهی حضرت به رؤسای بصره، اینطور آمده است: «و قد بعث رسولی الیكم بهذا الكتاب و انا ادعوكم الی كتاب الله و سنة نبیّه فإن السنّة قد امیتت و البدعة قد احییت فإن تسمعوا قولی أهدیكم الی سبیل الرّشاد» ؛ من میخواهم بدعت را از بین ببرم و سنّت را احیا كنم؛ زیرا سنت را میراندهاند و بدعت را زنده كردهاند! اگر دنبال من آمدید، راه راست با من است؛ یعنی میخواهم همان تكلیف بزرگ را انجام دهم كه احیای اسلام و احیای سنّت پیغمبر و نظام اسلامی است. بعد در نامه به اهل كوفه فرمود: «فلعمری ما الامام الا الحاكم بالكتاب و القائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذلك الله و السّلام »؛ امام و پیشوا و رئیس جامعهی اسلامی نمیتواند كسی باشد كه اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست. باید كسی باشد كه به كتاب خدا عمل كند. یعنی در جامعه عمل كند؛ نه اینكه خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلكه عمل به كتاب را در جامعه زنده كند، اخذ به قسط و عدل كند و حق را قانون جامعه قرار دهد. «الدّائن بدین الحق»، یعنی آیین و قانون و مقرّرات جامعه را حق قرار دهد و باطل را كنار بگذارد. «و الحابس نفسه علی ذلك للّه»؛ ظاهراً معنای این جمله این است كه خودش را در خطّ مستقیم الهی به هر كیفیّتی حفظ كند و اسیر جاذبههای شیطانی و مادّی نشود؛ و السّلام. بنابراین، هدف را مشخّص میكند. امام حسین از مكه خارج شد. آن حضرت در بین راه در هركدام از منازل، صحبتی با لحنهای مختلف دارد. در منزلی به نام «بیضه»، در حالی كه حرّ بن یزید هم در كنار حضرت است- حضرت میرود، او هم در كنار حضرت میرود- به این منزل رسیدند و فرود آمدند. شاید قبل از اینكه استراحت كنند- یا بعد از اندكی استراحت- حضرت ایستاد و خطاب به لشكر دشمن، اینگونه فرمود: بیانات در دیدار کارگزاران نظام1373/10/10 یك نكتهی دیگر در دعوت اسلامی، عبارت است از استقرار عدل در بین انسانها. خصوصیت جاهلیت، نظام ظالمانه بود. ستمگری، عرف رایج بود. اینطور نبود كه گاهی یك نفر ظلم كند. بنای نظام جامعه بر ظلم و تبعیض و زورگوییِ قوی به ضعیف بود، زورگوییِ مرد به زن بود، زورگوییِ ثروتمند به بیپول بود، زورگوییِ ارباب به برده بود. باز همان اربابها به نوبهی خودشان زورگوییهای سلاطین و صاحبان قدرت را قبول میكردند. زور اندر زور بود. یكسره، زندگی مردم ظلم و تبعیض و زورگویی بود. این، خصوصیتِ زندگی جاهلی است. هرجا اینطور باشد، جاهلی است. اسلام نقطهی مقابل آن را آورد. استقرار عدل را آورد. «انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان» . این یكی از خصوصیات جامعهی اسلامی است. عدل فقط هم شعار نیست. جامعهی اسلامی باید دنبال عدالت هم برود و اگر عدالت نیست، آن را تأمین كند. اگر در دنیا دو نقطه وجود دارد كه یكی نقطهی عدل و یكی نقطهی ظلم است و هر دو هم غیر اسلامی هستند، اسلام به آن نقطهی عدل، و لو غیر اسلامی است، توجّه موافق دارد. مهاجرینِ به حبشه را پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله خودش به حبشه فرستاد. یعنی آنها را در پناه یك پادشاه كافر، به خاطر عدل قرار داد. به تعبیر دیگر، مردم را از خانه و زندگی و محیطزیستشان به خاطر ظلمی كه به آنها میشد، دور كرد. این هم یك نقطه است. یعنی استقرار عدل، تبعیت از عدل، ترویج عدل، تلاش و مجاهدت برای عدل، بزرگداشت عدالت هرجا كه باشد- و لو در بلاد غیر مسلم- و تقبیح ظلم در هر نقطهای از دنیا كه باشد. این هم یكی از خصوصیات اسلامی است و شما میبینید زندگی اسلامی و حیات مبارك پیغمبر صلی الله علیه و آله و تاریخ اسلامی در بهترین ازمنه و سالمترین دورانهایش، حاكی از عدلپروری و عدالتجویی است. این هم یكی از ممیّزات بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله است. من اینها را به عنوان مثال عرض میكنم. توجّه كنید تا به نقطهای برسیم كه بشود از آنها سررشتهای برای حركت امروز پیدا كرد. صرفاً نمیخواهیم تاریخ یا معرفتی از معارف اسلامی را در ذهن بیان كنیم و ذهنیّت را بیاراییم. در نظام اسلامی مثلًا یك نقطهی سوم فرض كنیم كه عبارت است از حركت به سمت مكارم اخلاق. این، باز غیر از آن دوتاست. یك جامعه یكوقت انسانهایی برخوردار از اخلاقهای صحیح دارد. آحاد آن جامعه مردمانی هستند باگذشت، متفكّر، عاقل، اهل خیر و احسان، اهل كمك به یكدیگر، دارای صبر در مشكلات، دارای حلم بر سختیها، دارای اخلاق و برخورد خوش با یكدیگر و دارای ایثار در آن جایی كه مثلًا ایثار لازم است. برعكسش هم ممكن است صدق كند. یعنی مردمانی باشند كه روابطشان با یكدیگر نه براساس رحم و مروّت و انصاف و اخلاقِ خوب كه بر مبنای سودجویی تنظیم شده است. یكی، دیگری را تا وقتی قبول و تحمّل میكند كه با منافع او سازگار باشد. اگر سازگار نبود، حاضر است او را نابود كند و از بین ببرد. این هم یك نوع جامعه است. این جامعه، جامعهی جاهلی میشود و با جامعهای كه در آن مكارم اخلاق حاكم است و جامعهی اسلامی نامیده میشود، فرق دارد. خصوصیت بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله دعوت به مكارم اخلاق بود. این هم یك عنصر و نكتهی دیگر در حیات رسالی و بعثت پیغمبر. پس میتوان گفت كه در حقیقت یكی از مرزها و ممیّزههای اسلام و جاهلیت، مسألهی اخلاق است. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1373/10/10 امروز پرچم اسلام را جمهوری اسلامی بلند كرده است. یعنی پرچم بعثت را. یعنی همین ارزشها را كه در بعثت هست و باید در تأمین آنها بكوشد. اگر قرار باشد كه به اسم اكتفا كنیم، این دیگر اسلام نیست. باید توحید به معنای حقیقی كلمه و تسلیم در مقابل پروردگار رواج پیدا كند. باید نظام اجتماعی، نظامی عادلانه و نظام اخلاقی جامعه، نظامی انسانی و عاطفی و مبتنی بر فضائل باشد. در مقابلِ هرچه غیر خدا، تسلیم و عبودیّت نباشد، تبعیت نباشد، نفوذپذیری نباشد. بخصوص باید آن اعدا عدوِّ انسان كه همان «نفسك الّتی بین جنبیك » است و هواهای نفسانی كه «مادر بتها، بت نفس شماست» و از همهی بتها بالاتر و خطرناكتر است، مقهور شود. باید مبارزه با بتها، از جمله بت نفس، رایج باشد. نمیگوییم كه انسانها یكسره تبدیل به فرشته شوند، اما یكسره تبدیل به انسانهایی شوند كه در این راه تلاش و مبارزه میكنند. نفسِ این مبارزه، تقوا نامیده میشود. هر انسان و هر جامعهای كه چنین تلاش و مبارزهای بكند، متّقی و پرهیزكار است. این، یك بعد قضیه است. دنیای جاهلیت دنیایی به حساب میآید كه فاقد اركان و ارزشهایی است كه ما سه چهار موردش را عرض كردیم. مسلماً محتوای بعثت و خطوط اساسی جامعهی اسلامی، دارای اركان و ارزشهایی بیش از سه چهار مورد است. جامعهی جاهلی جامعهای است كه از ارزشهای مورد اشاره، تهی است و درست نقطهی مقابل جامعه اسلامی قرار دارد. حال با این نقطهی مقابل- جامعهی جاهلی- چگونه باید برخورد كرد؟ غلط است اگر خیال كنیم در مقابل جامعهی جاهلی، ما كه جامعهی اسلامی هستیم باید برخورد خصمانه داشته باشیم؛ نه. برخورد ما باید برخورد دلسوزانه باشد. یعنی ارزشها را به دنیایی كه محتاج ارزشهای اسلامی است، معرفی كنیم. این قدم اوّل است. بعد اگر خودمان إن شاء اللّه برخوردار از این ارزشها هستیم، آنها را به نقطهی مقابل منتقل كنیم. دشمنی و ستیزهگریای كه در اسلام وجود دارد، نسبت به كسانی است كه مانع این تبادلند، مانع این نقل و انتقالند و مانع این تبدّل و تحوّل در درون نظام اسلامیاند. آنها هستند كه معارضند و با معارض، طبعاً اسلام برخورد معارضهآمیز میكند. لكن دنیا، دنیایی است كه امروز به پیام اسلامی نیازمند است. پس، نكتهای كه بنده امروز خواستم عرض كنم این است كه پیام بعثت، برای خود ما یك پیام سازنده و یك درس است. این پیام، صرفاً یك قرارداد اجتماعی نیست؛ بلكه یك حركت است و بیش از همه، مسئولین نظام باید خودشان را به این حركت آرایش دهند. هریك از ما كه در این نظام، مسئول هستیم باید تسابق به این حركت كنیم. البته آحاد انسانها مسئولند؛ منتها خصوصیت ما این است كه مسئولیتِ جمع كثیری را بر دوش داریم و این بار، سنگینی میكند. اوّلین مسئله این است كه ما بكوشیم فراتر از یك امر قراردادی حركت كنیم. اینكه بگوییم دیروز این جامعه، جامعهای طاغوتی بود، امروز بنا را بر این بگذاریم كه اینجا یك جامعه اسلامی است، كافی نیست. جامعهی ما در این پانزده سال به بركت رهبریِ بزرگمردی كه حقیقتاً متأثّر از اسلام بود، به جامعهای اسلامی تبدیل شد. امام بزرگوار، حقیقتاً با همهی وجود، اسلام را درك میكرد، آیات قرآن را مینیوشید و از آن بهره میبرد. او خود را با معارف اسلامی و قرآنی تطبیق میكرد و به مردم نیز چنین توصیهای مینمود. نتیجهی آن حركت هم، خیل عظیم جوانان مؤمن و مردمان متّقی و مردان و زنان مجاهد فی سبیل الله در جامعه ماست كه بحمد اللّه كم هم نیستند و از همه جا بیشترند. اما این حركت باید همانطور با شدّت و قوّت ادامه پیدا كند. شما به تبلیغات دشمن نگاه نكنید. رسانههایی كه با پولهای حرامِ زورمندان و زرمندان اداره میشوند و جهت مییابند ارزشی ندارند. حرفهای آنها كه از رادیوها پخش میشود فاقد ارزش است و قیمتی ندارد. آنها در حقیقت، برف انبار میكنند. معلوم است كه هرچه میگویند ناشی از حقد و حسد و بغض نسبت به اسلام است. بالاتر از همه، ناشی از آن است كه از اسلام میترسند. معلوم است كه اسلام و قرآن برای زورمداران و قدرتمدارانی كه دنیا را برای خودشان میخواهند و امروز، ملت ما به حق، آنها را استكبار جهانی مینامد، خطرناك است. خودشان هم میگویند خطرناك است. راست هم میگویند. حقیقتش نیز همین است. از روی حقد حسد و بغض و كینه، عبارات و الفاظ را باهم درمیآمیزند، انواع و اقسام شیوههای تبلیغاتی را همراهش میكنند و برای یك رادیو، ساعتها خوراك تدارك میبینند! حرفهای بیپایه و اساس كه دلیل نمیشود. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1373/10/10 یك نكتهی دیگر كه آن را نكتهی آخر قرار میدهم، محدود نشدن دیدها به زندگی دنیاست. این هم نكتهای اساسی است. یكی از خصوصیات نظام جاهلی این است كه انسانهایش همه چیز را در زندگی دنیا میدانند. اگر در زندگی دنیا؛ یعنی همین خورد و خواب و آنچه كه به شخص انسان مربوط میشود، توانستند چیزی به دست آورند، خود را برنده به حساب میآورند. اما اگر بنا شد تلاشی بكنند و كاری انجام دهند كه محصول آن در این دنیا به دست انسان نمیرسد، خود را فریب خورده، شكست خورده و زیان كرده به حساب میآورند. این یكی از خصوصیات زندگی جاهلی است. اینكه انسان كاری بكند و آن را به حساب خدا و معنویت و روز جزا بگذارد، در زندگی جاهلی وجود ندارد. اسلام یكی از خصوصیات را هم این قرار داد كه همهی زندگی و همّت انسان، محدود به حیات دنیا نباشد. این خصوصیات بعثت است كه نقطهی مقابل آن، جاهلیت قرار دارد. امروز پرچم اسلام را جمهوری اسلامی بلند كرده است. یعنی پرچم بعثت را. یعنی همین ارزشها را كه در بعثت هست و باید در تأمین آنها بكوشد. اگر قرار باشد كه به اسم اكتفا كنیم، این دیگر اسلام نیست. باید توحید به معنای حقیقی كلمه و تسلیم در مقابل پروردگار رواج پیدا كند. باید نظام اجتماعی، نظامی عادلانه و نظام اخلاقی جامعه، نظامی انسانی و عاطفی و مبتنی بر فضائل باشد. در مقابلِ هرچه غیر خدا، تسلیم و عبودیّت نباشد، تبعیت نباشد، نفوذپذیری نباشد. بخصوص باید آن اعدا عدوِّ انسان كه همان «نفسك الّتی بین جنبیك » است و هواهای نفسانی كه «مادر بتها، بت نفس شماست» و از همهی بتها بالاتر و خطرناكتر است، مقهور شود. باید مبارزه با بتها، از جمله بت نفس، رایج باشد. نمیگوییم كه انسانها یكسره تبدیل به فرشته شوند، اما یكسره تبدیل به انسانهایی شوند كه در این راه تلاش و مبارزه میكنند. نفسِ این مبارزه، تقوا نامیده میشود. هر انسان و هر جامعهای كه چنین تلاش و مبارزهای بكند، متّقی و پرهیزكار است. این، یك بعد قضیه است. دنیای جاهلیت دنیایی به حساب میآید كه فاقد اركان و ارزشهایی است كه ما سه چهار موردش را عرض كردیم. مسلماً محتوای بعثت و خطوط اساسی جامعهی اسلامی، دارای اركان و ارزشهایی بیش از سه چهار مورد است. جامعهی جاهلی جامعهای است كه از ارزشهای مورد اشاره، تهی است و درست نقطهی مقابل جامعه اسلامی قرار دارد. حال با این نقطهی مقابل- جامعهی جاهلی- چگونه باید برخورد كرد؟ غلط است اگر خیال كنیم در مقابل جامعهی جاهلی، ما كه جامعهی اسلامی هستیم باید برخورد خصمانه داشته باشیم؛ نه. برخورد ما باید برخورد دلسوزانه باشد. یعنی ارزشها را به دنیایی كه محتاج ارزشهای اسلامی است، معرفی كنیم. این قدم اوّل است. بعد اگر خودمان إن شاء اللّه برخوردار از این ارزشها هستیم، آنها را به نقطهی مقابل منتقل كنیم. دشمنی و ستیزهگریای كه در اسلام وجود دارد، نسبت به كسانی است كه مانع این تبادلند، مانع این نقل و انتقالند و مانع این تبدّل و تحوّل در درون نظام اسلامیاند. آنها هستند كه معارضند و با معارض، طبعاً اسلام برخورد معارضهآمیز میكند. لكن دنیا، دنیایی است كه امروز به پیام اسلامی نیازمند است. پس، نكتهای كه بنده امروز خواستم عرض كنم این است كه پیام بعثت، برای خود ما یك پیام سازنده و یك درس است. این پیام، صرفاً یك قرارداد اجتماعی نیست؛ بلكه یك حركت است و بیش از همه، مسئولین نظام باید خودشان را به این حركت آرایش دهند. هریك از ما كه در این نظام، مسئول هستیم باید تسابق به این حركت كنیم. البته آحاد انسانها مسئولند؛ منتها خصوصیت ما این است كه مسئولیتِ جمع كثیری را بر دوش داریم و این بار، سنگینی میكند. اوّلین مسئله این است كه ما بكوشیم فراتر از یك امر قراردادی حركت كنیم. اینكه بگوییم دیروز این جامعه، جامعهای طاغوتی بود، امروز بنا را بر این بگذاریم كه اینجا یك جامعه اسلامی است، كافی نیست. جامعهی ما در این پانزده سال به بركت رهبریِ بزرگمردی كه حقیقتاً متأثّر از اسلام بود، به جامعهای اسلامی تبدیل شد. امام بزرگوار، حقیقتاً با همهی وجود، اسلام را درك میكرد، آیات قرآن را مینیوشید و از آن بهره میبرد. او خود را با معارف اسلامی و قرآنی تطبیق میكرد و به مردم نیز چنین توصیهای مینمود. نتیجهی آن حركت هم، خیل عظیم جوانان مؤمن و مردمان متّقی و مردان و زنان مجاهد فی سبیل الله در جامعه ماست كه بحمد اللّه كم هم نیستند و از همه جا بیشترند. اما این حركت باید همانطور با شدّت و قوّت ادامه پیدا كند. شما به تبلیغات دشمن نگاه نكنید. رسانههایی كه با پولهای حرامِ زورمندان و زرمندان اداره میشوند و جهت مییابند ارزشی ندارند. حرفهای آنها كه از رادیوها پخش میشود فاقد ارزش است و قیمتی ندارد. آنها در حقیقت، برف انبار میكنند. معلوم است كه هرچه میگویند ناشی از حقد و حسد و بغض نسبت به اسلام است. بالاتر از همه، ناشی از آن است كه از اسلام میترسند. معلوم است كه اسلام و قرآن برای زورمداران و قدرتمدارانی كه دنیا را برای خودشان میخواهند و امروز، ملت ما به حق، آنها را استكبار جهانی مینامد، خطرناك است. خودشان هم میگویند خطرناك است. راست هم میگویند. حقیقتش نیز همین است. از روی حقد حسد و بغض و كینه، عبارات و الفاظ را باهم درمیآمیزند، انواع و اقسام شیوههای تبلیغاتی را همراهش میكنند و برای یك رادیو، ساعتها خوراك تدارك میبینند! حرفهای بیپایه و اساس كه دلیل نمیشود. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1373/06/04 همهی سعی دولت محترم و خدمتگزار، این باشد كه ارزشهای اسلامی را هرچه بیشتر در جامعه زنده كند. بالاترین ارزش هم، ارزش تقواست. تقوا عاملی است كه ما را در راه اسلام حفظ میكند. تقوا یعنی اینكه مواظب خود باشیم. این امر به گروه خاصّی اختصاص ندارد و هر فردی را در هرجا كه هست و هر عضوی از اجزای دولت را- از اجزای عالیرتبه تا كارمندان معمولی- در برمیگیرد. هر فردی از آحاد مردم، در هرجای كشور كه زندگی میكند، مراقب باشد كه از جادهی اسلام تخطّی نكند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1373/06/04 ولادت نبیّ اكرم، برای هر فرد مسلمان نقطهای برجسته در تاریخ است. بعدها همین ولادت به یك حركت عظیم در تاریخ بشر منتهی شد. هر فضیلتی كه در دنیا، و لو بهطور غیر مستقیم وجود دارد، ناشی از آن بعثت و اقامهی مكارم اخلاق بهوسیلهی آن پیغمبر عظیمالشّأن است. هر مسلمانی میداند كه برای تمركز عواطف دنیای اسلام و احساساتِ فرَقِ مختلفِ مسلمین، نقطهای بهتر از وجود مقدّس پیغمبر اكرم وجود ندارد؛ چون همهی مسلمین این بزرگوار را دوست دارند و وی محور امّت اسلامی در طول تاریخ است. پس این ولادت برای ما حائز اهمیت است.البته تاریخ اسلام نشان میدهد كه تقریباً صد سال بعد از رحلت پیغمبر، فرزندش امام جعفر صادق علیه الصّلاة و السّلام به امامت رسیده است و این تجدید مطلعی در باب اهداف اسلامی و معارف اسلامی است. جمهوری اسلامی، بخصوص برای ولادت نبیّ اكرم و بعثت این بزرگوار و هرچه مربوط به ایشان است، اهتمام ویژهای قائل است. چرا؟ چون امروز در سطح عالم و در زیر این آسمان، تنها نقطهی جهان كه در آن بهطور رسمی احكام اسلامی، اجرا و قوانین و مقرّرات برطبق قرآن و سنّت پیغمبر تنظیم و عمل میشود و به عبارت دیگر، مهمترین نقطهی دنیا كه چنین حركت عظیمی در آن انجام میگیرد، ایران اسلامی است. دولتی به نام اسلام حاكم است و این موضوع، در حقیقت تكلیفی را بر دوش همهی مسلمانان عالم میگذارد. چون اگر حكومتی براساس اسلام بود، به این معناست كه اسلام مورد عمل قرار گرفته است. اما اگر اسلام به معنای اعتقاد و عمل افراد در جامعه وجود داشته باشد و حاكمیت دین برقرار نباشد، در چنین جامعهای قرآن و اسلام مهجور است. مصداق آن در قرآن كریم و در سورهی فرقان چنین آمده است: «وَ قالَ الرّسولُ یا ربِّ انّ قَومی اْتّخذُوا هذَا القُرآنَ مَهجوراً». پیغمبر اكرم نزد پروردگار عالم عرض میكند: «یا ربِّ انّ قَومی اْتَّخَذوا هذَا القُرآنَ مَهجوراً». هَجر قرآن به چه معناست؟ بیشك به این معنا نیست كه قرآن و اسم قرآن و اسم مسلمانی را بهطور كلّی از خود دفع كردند. این اتّخاذ نیست. «اتّخذوا هذا القُرآنَ مَهجورا»؛ یعنی قرآن را دارند، اما همراه با هَجر. قرآن هست، اما مهجور است. به این معنا كه قرآن در یك جامعه تلاوت شده و احترام ظاهری میشود، اما به احكام آن عمل نمیكنند و به بهانهی جدایی دین از سیاست، حكومت را از قرآن سلب مینمایند. اگر قرار بود كه اسلام و قرآن حكومت نكنند، پس مبارزات پیغمبر برای چه بود؟ اگر پیغمبر اسلام بر این باور بود كه نباید در حكومت و ادارهی زندگیِ مردم و قدرت سیاسی جامعه دخالت شود و همین قدر كافی است كه مردم عقاید اسلامی داشته باشند و در خانهی خودشان این اعمال دینی را انجام دهند، معلوم نیست كه چنین مبارزاتی بر پیغمبر تحمیل میشد. دعوای پیغمبر بر سر قدرت سیاسی و قبضه كردن قدرت به وسیلهی قرآن است. هَجر قرآن به این معناست كه اسم قرآن وجود دارد و حاكمیت قرآن نیست. در عالم اسلام، هرجا كه قرآن حاكم نیست، این خطاب نبیّ اكرم «یا ربِّ انّ قَومی اْتَّخَذوا هذَا القُرآنَ مَهجوراً» صادق است. در جمهوری اسلامی این هجران وجود ندارد. اینجا قرآن برای اجرای احكام عمومی جامعه، محور قرار گرفته است. یعنی هرآنچه كه از شئونِ ادارهی یك جامعه است، رسماً از قرآن گرفته میشود، نه اسماً. قوانین از قرآن اتّخاذ میشود. هرآنچه مخالف با قرآن باشد، طرد میشود. حكومت و قدرت سیاسی برطبق معیارهای قرآنی تشكیل میشود. ارزشهای حاكم بر جامعه، ارزشهای قرآنی است. هر انسان متعهّد و خدومی در جامعهی اسلامی مورد قبول و پذیرش است. امروز اگر ملت ایران، مسئولین كشور را عاشقانه دوست دارند، به خاطر عمل آنها به قرآن و اعتقاد و تدیّن و پایبندی آنها به دین است. این جامعه، جامعهای است كه قرآن در آن زنده و برقرار است و مهجور نیست. این، جمهوری اسلامی است. بنابراین هر مسلمانی در هر نقطهی دنیا، به حكم اینكه به قرآن و به نبیّ اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم عشق میورزد، نسبت به جمهوری اسلامی كه پرچم قرآن و اسلام را در دست دارد، احساس تعهّد میكند. این همان چیزی است كه دشمنان اسلام را با ایران اسلامی به برخورد خصمانهی وحشیانهای میكشاند و كشانده است. عامل دشمنیها همین است. هركس در دنیا مخالف قرآن و اسلام است، مخالفت و خصومت و عناد وی با جمهوری اسلامی، خودش را به شكل بارزی نشان میدهد. در دنیا نگاه كنید! این مخالف و عناد، به صورت یك معیار كلّی است. دشمنان اسلام، در هرجای دنیا با جمهوری اسلامی در حال معارضه و مخاصمت و دشمنیاند. هر میزان كه با اسلام و حاكمیت و پایبندی ملتها به آن مخالفند، دشمنیشان با ایران اسلامی هم به همان میزان است. شما این دشمنی ناكام و ناموفّق را در سرتاسر دنیا مشاهده میكنید. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1373/04/29 در جامعهی ما باید عادتِ كمك به ضعفا كه یك عادت اسلامی است، روز به روز بیشتر شود. صدقاتی كه مردم میدهند، اطعامهایی كه میكنند و كارهای بزرگی از قبیل وقف و حبس و امثال آنها كه انجام میشود، از سنّتهای حسنهی اسلامی است. این سنّتها به حیات اجتماعیِ طیّب كمك میكند. لذا نباید بگذارید در جامعه تعطیل شود. وقتیكه مردم خود را در رفع گرفتاریِ مستضعفان و ضعفا و مستمندان سهیم بدانند، كارها اصلاح میشود. من بخصوص میخواهم به سازمان بهزیستی، در بارهی ایتام تأكید كنم. این سازمان باید به یتیمانی كه در اختیار و سپرده شده به سازمانند، به صورت مضاعف رسیدگی كند. مبادا در نظام اسلامی، یتیمی مورد اهمال و ضیاع واقع شود! قرآن هم در چند جا یتیم را مورد تأكید قرار داده است و این به خاطر خصوصیتی است كه در یتیم وجود دارد. مسألهی یتیم، مسألهی انسانیِ بسیار مهمّی است. البته دنیا تاكنون نتوانسته است مسألهی یتیم را حل كند. امروز در دنیا مسألهی ایتام، مسألهای لاینحل است؛ اما اسلام در خصوصِ ایتام، دستوراتی دارد كه اگر به آنها عمل شود، این مسئله، حل خواهد شد. لذاست كه من نسبت به مسألهی ایتام تأكید میكنم و امیدواریم كه خداوند همهی شما را در راه امداد به آنها موفّق بدارد. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1373/03/08 آنچه كه در ماجرای غدیر از دیدگاه مطالعهكنندگانی از قبیل ما میشود فهمید، مضمون این نصب الهی در باب كیفیّت ادارهی كشور و گزینش انسانهای صالح برای مسئولیتهای بزرگ است. البته كسانی كه اهل بینش عالیِ عرفانیِ حقشناسانه هستند و دلشان با منابع نور و معرفت متّصل است، ایبسا حقایق دیگری را هم در این ماجرا میفهمند. آنچه ما در این ماجرا احساس میكنیم، این است كه با نصب امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام در روز غدیر، پیغمبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به دستور پروردگار، این حقیقت را از اسلام آشكار كرد كه مسئولیت بزرگِ ادارهی جامعه در نظام اسلامی، چیزی نیست كه نسبت به معیارهای اسلامی، بشود در بارهی آن از موردی صرف نظر كرد. در این كار بزرگ، صددرصد باید معیارها و ارزشهای اسلامی در نظر گرفته شود.بالاتر از امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام كیست؟ همهی خصوصیاتی كه از نظر اسلام، ارزش است و البته از نظر عقل سالمِ توأم با انصاف هم، همانها ارزش محسوب میشود، در امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام جمع بود. ایمان او، اخلاص او، فداكاری و ایثار او، تقوای او، جهاد او، سبقت او به اسلام، بیاعتنایی او به هرچه غیرِ خدا و هرچه غیرِ از هدف خدایی، بیاعتنایی او به زخارف مادّی، بیارزش بودن دنیا در نظر او، علم او، معرفت او و اوج انسانیّت در او از همهی ابعاد، خصوصیّاتی است كه در زندگی امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام واضح است. ادّعای این حرفها، مخصوص شیعه هم نیست. همهی مسلمین و مورّخین و محدّثینی كه در بارهی امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام خواستهاند به انصاف حرف بزنند، همین خصوصیّات و بیش از اینها را بیان كردهاند. پیغمبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، در آن روز در مقابل چشم كسانی كه این خصوصیّات را در امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام میشناختند، او را به منصب ولایت نصب كرد. معنای این نصب، اهمیت دادن به آن معیارهاست. این همان نكتهای است كه باید در نظام و جامعهی اسلامی، تا قیام قائم مورد نظرِ همه باشد. اگر مسلمین در طول تاریخ نتوانستهاند از مواهب اسلامی به طور كامل بهره ببرند، به دلیل نقیصهی بزرگِ ناشی از نشناختن معیارها بوده است. مطلب به اینجا هم تمام نمیشود. نكتهای كه برای ما، مسئولین و كارگزاران نظام اسلامی در ایران، اهمیت دارد، این است كه وقتی در رأس نظام اسلامیِ نبوی- یعنی نظام اسلامیِ ساختهی دست مقدّس پیغمبر در صدر اوّل- انسانی مثل امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام گذاشته میشود، معنایش این است كه در همهی تاریخ، در همهی مسئولیتهای اساسی در نظام اسلامی، باید معیارها رعایت شود. رعایت معیارها هم، مخصوص ریاست جامعهی اسلامی نیست؛ بلكه اهمیت دادن به ارزشها، معیارها و ملاكهای اسلامی، یك امرِ ساری و جاری در كلِّ جامعهی اسلامی است، و این است كه بركات را متوجّه مسلمین میكند. همین اندازه كه ما مردم ایران توانستهایم این اصل والای اسلامی را در محیط زندگیِ خودمان تحقّق ببخشیم، بركاتش را هم امروز مشاهده میكنیم. این خود آگاهیِ ملت ایران و احساس عزّتش به اسلام، درست نقطهی مقابل آن چیزی است كه دشمنان اسلام، همیشه خواستهاند. تلقین كردهاند كه مسلمانان از مسلمانی خودشان سرافكنده باشند و سعی كنند اثر اسلام و مسلمانی را در حركات و سكناتشان نشان ندهند. بلكه آنچه نشان میدهند، گرایش ضدّ اسلامی و گرایش به سمت دشمنان اسلام باشد. یكی از كارهای استعمارگران در جوامع اسلامی، این بوده است كه خواستهاند كاری كنند كه مردم مسلمان، در هر طبقه و رتبهای از اهمیت و مسئولیت در زندگی و جامعه، خودشان را به ارزشهای غیر اسلامی نزدیكتر كنند. یعنی لباسشان مثل لباس آنها، رفتارشان مثل رفتار آنها، بینششان مثل بینش آنها و اعمالشان هم مثل اعمال آنها باشد. در واقع، ارزشهای آنها را ارزش بشمارند، ضدّ ارزشهای آنها را ضدّ ارزش به حساب آورند و از اسلام یادشان نیاید. سعی كردند این كار را بكنند. متأسفانه، آنها در اكثر مناطق اسلامی، در طول سالهای استعمار و ورود فرهنگ استعماری به كشورهای اسلامی، موفّق هم شدند. لباسها را عوض كردند، رفتارها را عوض كردند، آداب زندگی را عوض كردند، بینشها را عوض كردند و مسلمانان را از اسلام دور، و به آنچه كه ضدّ اسلام و غیر اسلام است، نزدیك نمودند. امروز هم كه ملت ایران اصرار دارد و پافشاری میكند بر اینكه مواضع اسلامی، ارزش اسلامی و فرهنگ اسلامی را در رفتار خود، در حركات خود، در لباس خود، در برخورد جهانی خود و در گزینش دوست و دشمن خود رعایت كند، بیشترین حملهها را برای همین میكنند. در چنین دنیایی، ملت ایران توانست اعتزاز به شخصیّت و هویّت اسلامی را به خودش برگرداند. یعنی مردم ما احساس عزت میكنند كه مسلمانند؛ و حقیقت قضیه نیز همین است. «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین .» مؤمنین، عزیزند. آنكس كه در دل خود ایمان دارد و در عمل خود، آنچه را لازمهی ایمان است رعایت میكند، حقیقتاً عزیز است. بحمد اللّه، احساس عزّت هم در دل ملت ما هست و این از بركات رعایت همان ارزشهایی است كه در غدیر تثبیت شد. ما، بخصوص كسانی كه پایبند به غدیریم، مسألهی غدیر را اساس اعتقادات خود میدانیم. اصلًا شیعه، مسألهی غدیر را پایه و ریشهی عقایدِ شیعی خود میداند. ما باید از این قضیه حد اكثرِ تبعیّت و استفاده و پیروی را بكنیم. در دوران طاغوت، كه روز عید غدیر معمول بود، میخواندیم: «الحمد للّه الذی جعلنا من المتمسّكین بولایة امیر المؤمنین و الأئمّة علیهم السّلام .» این تمسّك به ولایت، آن روز در اعتقادات و عواطف بود؛ امّا در عمل كه ولایتی نبود. در عمل، ولایتِ طاغوت بود؛ ولایتِ استكبار بود؛ ولایت دشمنان دین بود. آن روز دوستان ما میخواندند: «اللّهم اجعلنا من المتمسكین بولایة امیر المؤمنین.» یعنی از خدا میخواستند كه متمسّك به ولایت امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام باشند. امروز این دعا مستجاب شده است. ملت ایران، امروز با نظام اسلامیای كه به تدبیر امام بزرگوار، از حاقّ قرآن و دین استخراج شد و در این كشور به اجرا درآمد، به ولایت امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام تمسّك كرده است. این تمسّك را باید هرچه بیشتر كنیم. اساس كارِ تمسّك به ولایت هم، تمسّك به ارزشهای اسلامی است. هرچه را كه در اسلام ارزش است، باید در صدد باشید در عمل جذب كنید. چه ارزشهای فردی- مثل آنچه كه به رابطه و علقهی هركس با خدای خود ارتباط پیدا میكند و یكی از مهمترین ارزشهای امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام؛ یعنی ارتباط با خدا، توسّل به پروردگار و خوب كردن رابطهی خود و خدا بودن- چه ارزشهای اجتماعی كه مربوط به جامعه است- مانند ارزشهای سیاسی، اقتصادی و بینالمللی- و چه ارزشهایی كه مربوط به آداب و عادات عمومی است. ببینید اسلام كدام خصوصیّت و عمل را ارزش دانسته است؛ آن وقت سعی در پیاده كردن آن داشته باشید. به تعبیر دیگر، آن ارزشها را در محیط كار، در انتخاب همكاران، در اجرای مأموریت و در تهیه كردن طرح برای بخشی كه مشغول كار در آن هستید، حتماً اعمال كنید. این به معنای تمسّكِ كامل به ولایت است. عزیزان من! هرچه ما ارزشها را بیشتر پیاده و اعمال كنیم، جامعهی اسلامی، عزیزتر خواهد شد؛ ملت اسلام قویتر خواهد شد و در همهی مراحلِ حیات، پیشرفت ما بیشتر خواهد شد. امروز، آن روزِ حسّاس و مهمّ است. بعد از انقلاب، اگر ما چند مقطع مهم داشتهایم، یكی همین روزگار است كه روزگار ترمیم ویرانیهای گذشته است؛ ویرانیهایی كه یكی دو مورد هم نیست. اگر ملت ایران نتواند ویرانیها را ترمیم كند و كشور را بسازد، در نظر افكار عمومی دنیا، داعیهی اسلام او- العیاذ باللّه- دروغ از آب در خواهد آمد. اینكه میبینید مسئولین، كارگزاران و خدمتگزاران كشور و قوای سهگانه، این همه دم از سازندگی كشور میزنند، برای این است. امروز، مقطع سازندگی است. امروز، روزی است كه ملت، این فراغت را بعد از یك جنگ طولانی پیدا كرده است و هم به دلیل همین حسّاسیت است كه میبینید دنیا چطور از همه طرف، سیاستهای سازندهی ملت ایران را مورد تهاجمِ تیرهایِ زهرآگین خود قرار داده است. تبلیغات به نوعی، سیاست به نوعی، تحریكات امنیتی به نوعی و خرابكاریهای اقتصادی به نوعی. دشمن، هر كار میتواند میكند و بحمد اللّه اغلب هم ناموفّق است. آنچه شما از توطئههای دشمن میبینید كه در جامعه توفیق پیدا میكند، در حقیقت بخش كوچكی از توطئههای اوست. شاید بشود گفت: «ده برابر آن، توطئه میكند، ولی بحمد اللّه بیشترش به نتیجه نمیرسد و فقط بخش كمی از آنها به نتیجه میرسد.» در چنین زمانی، آنچه میتواند شما را موفّق كند، كشور را آباد كند، ملت ایران را در صحنه نگه دارد و همهی نیروها را در راه این سازندگیِ مقدّس بسیج كند، دودستی چسبیدن به ارزشهای اسلامی است. البته خدای متعال هم باید توفیق بدهد. بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت1372/06/03 من هیچ اعتقادی به این معنا ندارم كه جمهوری اسلامی از رسیدن به خواستهاش كه تشكیل یك جامعه بر اساس عدالت اجتماعی و رفاه عمومی است، ناتوان است. من بههیچوجه به این اعتقاد ندارم. به اینكه ما در این قضیه نیاز به تكیهی به دیگران داریم هم اصلًا اعتقادی ندارم. البته مراوده با دیگران، استفاده از دیگران، همكاری با دیگران و دادوستد با دیگران، همیشه خوب است؛ در همهی سطوح خوب است. البته با حدود و ثغوری كه قانون و سیاستهای كشور و تدبیر مدیران بالا مشخّص میكند. لكن تكیه نه! اتّكا و استناد و ناتوانی بدون آن؛ چنین چیزی را من اعتقاد ندارم. اساس ادارهی تشكیلات كشور نیز همین است كه بارها تكرار شده: عدالت اجتماعی. در تمام آثار دینی كه شما نگاه میكنید، هدف و غایت برای حركت جامعهی اسلامی، تشكیل جامعهی عادله است. راجع به امام زمان اینهمه اثر هست و در اغلبِ اینها گفته میشود كه آن بزرگوار تشریف بیاورند تا اینكه جهان را پر از عدل كنند. بیش از آنچه كه گفته شده «پُر از دین حق كنند» گفته شده «پر از عدالت كنند». یعنی آنچه كه در درجهی اوّل مطرح است، «عدالت» است كه باید انجام گیرد. بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری1372/05/12 در نظامهای سرمایهداری، اساس، رشد اقتصادی و شكوفایی اقتصادی و ازدیاد و تولید ثروت است. هركه بیشتر و بهتر تولید ثروت كند، او مقدّم است. آنجا مسئله این نیست كه تبعیض یا فاصله پیش آید. فاصله در درآمدها و نداشتن رفاهِ جمع كثیری از مردم، نگرانی نظام سرمایهداری نیست. در نظام سرمایهداری، حتی تدابیری كه ثروت را تقسیم كند، از نظر نظام سرمایهداری، تدابیر منفی و مردودی است. نظام سرمایهداری میگوید: «معنی ندارد كه ما بگوییم ثروت جمع كنید تا آن را از شما بگیریم تقسیم كنیم! این معنی ندارد. اینكه شكوفایی نخواهد شد!» نظام اسلامی اینگونه نیست. نظام اسلامی معتقد به یك جامعهی ثروتمند است، نه یك جامعهی فقیر و عقبمانده. معتقد به رشد اقتصادی است؛ ولی رشد اقتصادی برای عدالت اجتماعی و برای رفاه عمومی، مسألهی اوّل نیست. آنچه در درجهی اوّل است، این است كه فقیر در جامعه نباشد؛ محروم نباشد؛ تبعیض در استفاده از امكانات عمومی نباشد. هركس برای خودش امكاناتی فراهم كرد، متعلّق به خود اوست. اما آنچه كه عمومی است مثل فرصتها و امكانات متعلّق به همهی كشور است و باید در اینها تبعیضی وجود نداشته باشد. معنی ندارد كه یك نفر پای خود را بگذارد روی دوش مأمورین دولتی و با ترفند و خدای ناكرده با اعمال روشهای غلط، امتیاز بگیرد، رشدی افسانهای بكند و بعد بگوید: «آقا، من ثروت را خودم به دست آوردهام.» در نظام اسلامی، چنین چیزی را نداریم. ثروتی كه بر پایهی صحیحی نیست، از اصل نامشروع است. ما با نظام سوسیالیستی هم، به همین اندازه فاصله داریم. نظام سوسیالیستی، فرصت را از مردم میگیرد؛ ابتكار و میدان را میگیرد؛ كار و تولید و ثروت و ابزار تولید و منابع عمدهی سرمایه و تولید را در دولت متمركز، و به آن متعلّق میكند. این، غلط اندر غلط است. در اسلام، چنین چیزی نداریم. نه آن را داریم، نه این را. هم آن غلط است، هم این. نظام اقتصاد اسلامی، درست است. اینطور نیست كه نظام اقتصادی اسلامی، عبارت باشد از هرچه كه در هر دورهای مصلحت باشد. نخیر! نظر شریف امام رضوان اللّه علیه هم این نبود. من خودم یكوقت از ایشان پرسیدم. اسلام یك روش خاص خود دارد. مسلكی در مسائل اقتصادی جامعهی اسلامی دارد و آن سلك را طی میكند. اساس سیاست كلّی اقتصادی كشور، عبارت است از رفاه عمومی و عدالت اجتماعی. البته ممكن است یك نفر با تلاش و استعدادِ بیشتر، بهرهی بیشتری برای خودش فراهم كند. این مانعی ندارد. اما در جامعه فقر نباید باشد. هدف برنامهریزان باید این باشد. سازمان برنامه و برنامهریزان كشور، با این سیاست كلّی و بر این اساس باید برنامهریزی كنند. در زمینههای فرهنگی هم عرض كنم: این دیگر مخصوص ما نیست. همهی ملتهای زندهی دنیا، بر این متّفقند كه اگر ملتی اجازه داد فرهنگ ملیاش پایمال تهاجم فرهنگهای بیگانه شود، آن ملت از دست رفته است. ملت غالب، ملتی است كه فرهنگش غالب است. غلبهی فرهنگی است كه میتواند غلبهی اقتصادی و سیاسی و امنیتی و نظامی و همه چیز را هم با خود به دنبال بیاورد. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1372/03/19 زندگی امیر المؤمنین را ببینید. آن روزی كه بایستی رها میكرد و مثل هستهی خرمایی از دهان بیرون میانداخت، این كار را كرد. آنوقتی كه احساس تكلیف بود برای تكلیف؛ نه برای چیز دیگری به سراغش رفت و آن را قبول كرد. احساس تكلیف كرد. برای حفظ دین و برای مقابله با دشمنانِ دین، دوران خلافتش را، تقریباً، به جنگ گذراند. اگر مسألهی هوای نفس و ملاحظات نفسانی بود، طورِ دیگری عمل میكرد. ملاحظات نفسانی نبود. آنوقتی هم كه میخواست جان خودش را در راه این هدف و این مقصود فدا كند، بازهم به آسانی فدا كرد. این، صحنهی روشنی است كه تاریخ از زندگی امیر المؤمنین در مقابل ما ترسیم كرده است. از این روست كه به این شخصیت، در طول تاریخ، همیشه باعظمت نگاه شده است. شما خیال نكنید كه محبت به امیر المؤمنین، مخصوص شیعیان است. این طور نیست. در دنیای اسلام، امیر المؤمنین محبوبِ دلهاست و همه او را دوست میدارند. همه او را قبول دارند؛ مگر انسانهای ناسالمی، كه كم و معدود هستند. در دنیای خارج از اسلام هم، كسانی كه او را میشناسند، دوستش میدارند. این نیست، مگر به خاطر همین كه او توانست ولایت و ارادهی الهی را بر قلمرو وجود خود، قلمرو نفس خود در درجهی اوّل و بعد در محیط زندگی و در محیط حكومت، بهطور كامل مستقر كند. ما امروز برای این حركت میكنیم، و هدف ما این است. مبادا در فهمِ هدف حكومت و نظامِ اسلامی، كسی دچار اشتباه شود! هدف، این است. فقط ابزارها با زمان امیر المؤمنین فرق كرده است؛ روشها فرق كرده است؛ دنیا فرق كرده است؛ خیلی از واسطهها فرق كرده است؛ اما هدفها فرق نكرده است. آن روز هم هدف امیر المؤمنین این بود كه جامعه را قلمرو ارادهی الهی كند كه مظهر اعلایِ آن، عدالت است. اینجا ما نباید خودمان را فریب بدهیم. آن جامعهای الهی است، كه در آن، عدالت باشد. و الّا، جامعهای كه در آن عدالت نبود؛ فاصلههای عمیقِ طبقاتی وجود داشت؛ عدم برخورداریِ یك جمع كثیر از مردم به سودِ برخورداریهای نابحقِ دیگران وجود داشت، این جامعه، اسلامی نیست. این جامعه، جامعهی علوی نیست. باید تلاش كنیم تا به آن جامعه برسیم. این را هم از این طرف عرض كنیم: كسانی فوراً یك نقطه را پیدا نكنند و بگویند: «پس این حكومت و این نظام، نظام اسلامی نیست!» نظام اسلامی، نمونهی كاملش آن است كه امیر المؤمنین ترسیم كرده است و ما از زبان آن بزرگوار شنیده و شناختهایم. نمونهی منطقیاش آن نظامی است كه به سمت آن نمونهی كامل حركت میكند. كمااینكه در زمان خودِ امیر المؤمنین هم، آنچه كه بود، حركت به سمت آن نمونهی كامل بود. خودِ علی نمونهی كامل بود. اما آن جامعه و نظام را نمیشد بهعنوان نمونهی كامل معیّن كرد. هنوز نابسامانیها زیاد بود. امّا اگر حكومت آن بزرگوار ادامه پیدا میكرد، به آنجا میرسید. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1372/01/04 اسلام به ما یاد میدهد كه برای پیشرفت در دستیابی به هدفهای دنیا و آخرت، باید تحوّلی در درون انسان به وجود آید. تا آن تحوّل در درون یك جامعه و در جوامع اسلامی بهطور خاص ایجاد نشود و تا وقتیكه دلها با خدا آشنا نگردد و راه خدا بهعنوان برترین راه و صراط مستقیم مورد توجّه و تبعیّت قرار نگیرد، مشكلات جوامع اسلامی حل نخواهد شد. ماه رمضان، كه یك ذخیره و عطیّه و هدیهی الهی است و در اختیار مردم مسلمان است، در درون خود ارمغانهای ارزشمندی را در همین جهت برای ما دارد. از طرفی، روزهی ماه رمضان كه یك تمرین و ریاضت است، وسیلهای است برای تسلّطِ بر نفس؛ كه بدون تسلّط بر نفس و در دست گرفتن زمام هوسها و هواها و شهوات، هیچ كار بزرگی را نمیشود با موفقیّت انجام داد. ماه رمضان با سرمایهی روزهای كه دارد یك تمرین علمیِ ارزشمند در این جهت است. به فضل الهی، پیروان مكتب اهل بیت علیهمالسّلام از ادعیّهای كه در ماه رمضان از آن بزرگواران مأثور است، با آن دلهای روشن و آگاه از مناجاتها و دعاها و راز و نیاز با خدای متعال در شبها و روزها و سحرهای این ماه مبارك، برخوردار بودهاند. كسی كه با زمزمهی امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام آشنا باشد، خوب میفهمد كه علّت انقطاع ما از راه خدا، علّت دوری ما از معنویّات، علّت محرومیت ما و امثال ما از دست یافتن به آن مقامات معنوی و ملكوتی، گرفتاریهایی است كه در اثر پیروی از شهوات و اطاعت از نفس امّاره، دچار آن میشویم. بیانات در دیدار مردم استان چهارمحال و بختیاری1371/07/15 طبق آیهی قرآن كه فرمود: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین»، انسان میفهمد جهت حركت كلی ادیان الهی، به سمت رفع استضعاف و محرومیت است. این است كه اسلام و پرچم دین را، از پرچمهای فرهنگها و تمدنها و ایدئولوژیها و مكاتب گوناگون، به كلی متمایز میكند: سعی برای طبقهی محروم. امروز در دنیای سرمایهداری و كشورهایی كه زیر سلطهی استكبار جهانی است، حركت به سمت رشد پولداران و سرمایهداران است؛ و آنچه به فكر آن نیستند، طبقات محروم است. اگر یكوقت كمكی هم به محرومین بشود، برای این است كه بتوانند از آنها به نفع پولداران و سرمایهداران استفاده كنند. مبنای اقتصاد امروز دنیای سرمایهداری و استكبار، بر این است. در طول زمان هم، همیشه سلاطین و قدرتمندان و مستكبران، بر همین روال حركت كردهاند. اما اسلام این را نمیگوید. اسلام میخواهد محرومیت از روی زمین و بخصوص در جوامع اسلامی، برداشته شود. آنجا كه دین خدا حاكم است، باید محرومیت نباشد. انسانها باید از مواهب الهی برخوردار شوند، تا بتوانند در یك محیط مناسب و مساعد، خود را به كمال برسانند. عدل در جامعه باید مستقر شود. این، شعار اسلام است و شعاری است كه دنبال آن، عمل است و شعاری است كه برای تودههای مظلوم و محروم عالم، دارایجاذبه است. نه مثل آن سوسیالیستها و كسانی كه دم از طرفداری از محرومین میزدند؛ اما هفتاد سال كشورها و ملتها و جوامع را معطل كردند و روز به روز آنها را عقبتر راندند. نه مثل آنهایی كه خواستند ایمان دینی را از مردم بگیرند. انسانی كه ایمان دینی ندارد، امید روشن ندارد. انسانی كه ایمان دینی ندارد قدرت برخورد با مشكلات را، به صورت اساسی ندارد. در نیمهی راه میماند و از نیمهی راه برمیگردد. لذا شما دیدید آن كشورهایی كه هیئتهای حاكمهی آنها، بیدینی و الحاد و بیخدایی و تفكرات ماركسیستی را بر مردم خودشان تحمیل كردند، در نیمهی راه ماندند و از پا درآمدند و غرب غارتگر و استعمارگر بر آنها فائق و پیروز شد. اما اسلام اینگونه نیست. حركت اسلامی یك حركت دائمی است. مبارزهی اسلام برای زندگی نیكو و زیبا و عادلانهی انسان، یك حركت همیشگی است. برای همین است كه با اسلام دشمنند، و برای همین است كه هر روز كه میگذرد، توطئهای علیه اسلام و مسلمین، از چنتهی استكبار بیرون میآید. بیانات در دیدار جمعی از آزادگان1371/05/26 یأس، بزرگترین دشمن انسانی است كه میخواهد آرزو یا آرمانی را دنبال كند. اگر بگوییم «این چه فایده دارد؟ ما كه نمیتوانیم، چرا بیخود تلاش كنیم؟» یقین بدانید كه آن كار، نخواهد شد. لذا در اسلام، یأس، از عوامل منفی است و بعضی از یأسها، گناه كبیره است. مثلًا «یأس من روح الله »: مأیوس شدن از لطف و تفضل الهی و توجه خاص خدا. انسان از این اگر مأیوس شد، گناه كبیره مرتكب شده است. حق نداریم مأیوس شویم. یأس از رحمت خدا، از گناهان كبیره است. كسی حق ندارد از رحمت خدا مأیوس شود؛ و لو موانع آن رحمت را هم زیاد ببیند. اما چرا مأیوس شود؟ بعضی جاها، یأس، گناه كبیره نیست، اما مانع كبیره است. در دوران مبارزات قبل از پیروزی انقلاب، به بعضی كسان میگفتیم: «شما كه به حكومت اسلامی و نظام اسلامی عقیده دارید و قبول دارید كه اسلام از ما یك جامعه اسلامی میخواهد، پس چرا اقدام نمیكنید؟ وظیفهی ما كه فقط عمل فردی و نماز و روزه و طهارت و نجاست نیست!» میگفتند: «فایدهای ندارد. چه فایدهای دارد؟ نمیبینید دشمن چطور مسلط است!» امروز وقتی ما میگوییم «دشمن»، مرادمان شبكهی عظیم استكبار جهانی است. كمتر از او را كه ما دشمن نمیدانیم! قابل این نیست! اما آن روز كه میگفتیم «دشمن»، مراد شبكهی عظیم استكبار جهانی نبود. دستگاه امنیتی نظام شاهنشاهی بود. دست بالا، دستگاه پادشاهی بود. بالاتر از اینكه نبود! بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1371/05/07 حسین بن علی علیهالسّلام، در بیانات خود فهماند كه برای دنیای اسلام در چنین شرایطی، مبارزه با اصل قدرت طاغوتی و اقدام برای نجات انسانها از سلطه شیطانی و اهریمنی این قدرت، واجبترین كارهاست. بدیهی است كه حسین بن علی علیهالسّلام، اگر در مدینه میماند و احكام الهی را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت را بیان میكرد، عدّهای را پرورش میداد. اما وقتی برای انجام كاری به سمت عراق حركت میكرد، از همه این كارها بازمیماند: نماز مردم را نمیتوانست به آنها تعلیم دهد؛احادیث پیغمبر را نمیتوانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل میشد و از كمك به ایتام و مستمندان و فقرایی كه در مدینه بودند، میماند. اینها هركدام وظیفهای بود كه آن حضرت انجام میداد. اما همه این وظایف را، فدای وظیفه مهمتر كرد. حتّی آنچنان كه در زبان همه مبلّغین و گویندگان هست، زمان حجّ بیتاللَّه و در هنگامی كه مردم برای حج میرفتند، این، فدای آن تكلیف بالاتر شد. آن تكلیف چیست؟ همانطور كه فرمود، مبارزه با دستگاهی كه منشأ فساد بود: «اریدُ ان آمُرَ بالْمَعْروف وَ أَنْهی عَنِ الْمُنْكَر وَ اسیرَ بِسیرة جَدّی .» یا آنچنان كه در خطبه دیگری در بین راه فرمود: «ایها النّاس! انَّ رَسول اللَّه، صلّی الله علیه و آله، قال مَنْ رأی سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللَّه، ناكِثاً لِعَهْد اللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَولٍ كانَ حَقّاً عَلَی الله انْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَه .» یعنی اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتی كه فساد میپراكند و دستگاهی كه انسانها را به سمت نابودی و فنای مادّی و معنوی میكشاند. این، دلیل حركت حسین بن علی علیهالسّلام است كه البته این را، مصداق امر به معروف و نهی از منكر هم دانستهاند؛ كه در باب گرایش به تكلیف امر به معروف و نهی از منكر، به این نكات هم باید توجّه شود. لذاست كه برای تكلیف اهمّ، حركت میكند و تكالیف دیگر را و لو مهم فدای این تكلیف اهمّ میكند. تشخیص میدهد كه امروز، كار واجب چیست؟ هر زمانی، یك حركت برای جامعه اسلامی متعیّن است. یك دشمن و یك جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمین را تهدید میكند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه كردیم، در جهتی كه از آن جهت، اسلام و مسلمین خسارت میبینند و به آنها حمله میشود، دچار اشتباه شدهایم. خسارتی كه پیدا خواهد شد، جبرانناپذیر است. فرصتهای بزرگ از دست میرود. امروز ما در دنیای اسلام، مكلَّفیم كه همین هشیاری و توجّه و دشمنشناسی و تكلیفشناسی را به اعلا درجه ممكن، برای امّت اسلام، جهان اسلام و ملت خودمان تدارك ببینیم. امروز با توجّه به تشكیل حكومت اسلامی و برافراشته شدن پرچم اسلام چیزی كه در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد چنین امكانی در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه كنیم. حق نداریم در آگاهی نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شویم. لذا، از اوّل پیروزی انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و دیگر كسانی كه در راه آن بزرگوار حركت كردند عَلی اخْتِلافِ مَراتِبِهْم: برحسب امكان و توانایی و بینششان این بوده است كه معلوم شود در دنیای امروز، برای مسلمانان، برای جامعه اسلامی در ایران و برای پایههای عدل و حق، چه تهدیدی از همه بالاتر و چه دشمنی از همه خطرناكتر است؟ امروز هم، مثل تمام این سالهای متمادی، دشمنی اساسی، حمله بزرگ و خطر بنیان كن از سوی سلطه جهانی و سلطه كفر و استكبار جهانی است. این، بزرگترین خطری است كه اسلام و مسلمین را تهدید میكند. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1371/05/07 یكی از این درسها، این نكته مهم است كه حسین بن علی علیه الصّلاة و السّلام، در یكفصل بسیار حسّاس تاریخ اسلام، وظیفه اصلی را از وظایف گوناگون و دارای مراتب مختلف اهمیت، تشخیص داد و این وظیفه را به انجام رساند. او در شناخت چیزی كه آن روز دنیای اسلام به آن احتیاج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد. در حالی كه این، یكی از نقاط آسیبپذیر در زندگی مسلمین، در دورانهای مختلف است؛ یعنی اینكه، آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیای اسلام، در برههای از زمان، وظیفه اصلی را اشتباه كنند. ندانند چه چیز اصلی است و باید به آن پرداخت و باید كارهای دیگر را اگر لازم شد فدای آن كرد؛ و چه چیز فرعی و درجه دوم است و هر حركت و كاری را به قدر خودِ آن باید اهمیّت داد و برایش تلاش كرد. درهمان زمانِ حركت ابا عبد اللَّه علیهالسّلام، كسانی بودند كه اگر با آنها در باب این قضیه صحبت میشد كه «اكنون وقت قیام است» و میفهمیدند كه این كار، به دنبال خود مشكلات و دردسرهایی دارد، به تكالیف درجه دو میچسبیدند؛ كمااینكه دیدیم، عدّهای همین كار را كردند. در میان آنهایی كه با امام حسین علیهالسّلام، حركت نكردند و نرفتند، آدمهای مؤمن و متعهّد وجود داشت. اینطور نبود كه همه، اهل دنیا باشند. آن روز در بین سران و برگزیدگان دنیای اسلام، آدمهای مؤمن و كسانی كه میخواستند طبق وظیفه عمل كنند، بودند؛ امّا تكلیف را نمیفهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمیدادند؛ دشمن اصلی را نمیشناختند و كار اصلی و محوری را با كارهای درجه دو و درجه سه، اشتباه میكردند. این، یكی از ابتلائات بزرگ دنیای اسلام بوده است. امروز هم ممكن است ما دچار آن شویم، و آنچه را كه مهم است، با چیز كماهمیّتتر اشتباه كنیم. باید وظیفه اساسی را كه قوام و حیات جامعه به آن است، پیدا كرد. روزی در همین كشور ما، مبارزات ضدّ استعماری و ضدّ استبدادی و ضدّ دستگاه كفر و طاغوت، مطرح بود؛ اما بعضی، این تكلیف را تشخیص نمیدادند و به كارهای دیگر چسبیده بودند. احیاناً اگر كسی تدریسی داشت، اگر تألیفی داشت، اگر یك حوزه كوچك تبلیغی داشت، اگر هدایت جمع محدودی از مردم در كارهای دینی بر عهده او بود، فكر میكرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن كارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهمیت را ترك میكرد، برای اینكه از این كارها بازنماند! یعنی اشتباه در شناختنِ آنچه لازم بود، آنچه مهم بود و آنچه اهمّ بود. حسین بن علی علیهالسّلام، در بیانات خود فهماند كه برای دنیای اسلام در چنین شرایطی، مبارزه با اصل قدرت طاغوتی و اقدام برای نجات انسانها از سلطه شیطانی و اهریمنی این قدرت، واجبترین كارهاست. بدیهی است كه حسین بن علی علیهالسّلام، اگر در مدینه میماند و احكام الهی را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت را بیان میكرد، عدّهای را پرورش میداد. اما وقتی برای انجام كاری به سمت عراق حركت میكرد، از همه این كارها بازمیماند: نماز مردم را نمیتوانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر را نمیتوانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل میشد و از كمك به ایتام و مستمندان و فقرایی كه در مدینه بودند، میماند. اینها هركدام وظیفهای بود كه آن حضرت انجام میداد. اما همه این وظایف را، فدای وظیفه مهمتر كرد. حتّی آنچنان كه در زبان همه مبلّغین و گویندگان هست، زمان حجّ بیتاللَّه و در هنگامی كه مردم برای حج میرفتند، این، فدای آن تكلیف بالاتر شد. آن تكلیف چیست؟ همانطور كه فرمود، مبارزه با دستگاهی كه منشأ فساد بود: «اریدُ ان آمُرَ بالْمَعْروف وَ أَنْهی عَنِ الْمُنْكَر وَ اسیرَ بِسیرة جَدّی .» یا آنچنان كه در خطبه دیگری در بین راه فرمود: «ایها النّاس! انَّ رَسول اللَّه، صلّی الله علیه و آله، قال مَنْ رأی سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللَّه، ناكِثاً لِعَهْد اللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَولٍ كانَ حَقّاً عَلَی الله انْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَه.» یعنی اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتی كه فساد میپراكند و دستگاهی كه انسانها را به سمت نابودی و فنای مادّی و معنوی میكشاند. این، دلیل حركت حسین بن علی علیهالسّلام است كه البته این را، مصداق امر به معروف و نهی از منكر هم دانستهاند؛ كه در باب گرایش به تكلیف امر به معروف و نهی از منكر، به این نكات هم باید توجّه شود. لذاست كه برای تكلیف اهمّ، حركت میكند و تكالیف دیگر را و لو مهم فدای این تكلیف اهمّ میكند. تشخیص میدهد كه امروز، كار واجب چیست؟ هر زمانی، یك حركت برای جامعه اسلامی متعیّن است. یك دشمن و یك جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمین را تهدید میكند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه كردیم، در جهتی كه از آن جهت، اسلام و مسلمین خسارت میبینند و به آنها حمله میشود، دچار اشتباه شدهایم. خسارتی كه پیدا خواهد شد، جبرانناپذیر است. فرصتهای بزرگ از دست میرود. امروز ما در دنیای اسلام، مكلَّفیم كه همین هشیاری و توجّه و دشمنشناسی و تكلیفشناسی را به اعلا درجه ممكن، برای امّت اسلام، جهان اسلام و ملت خودمان تدارك ببینیم. امروز با توجّه به تشكیل حكومت اسلامی و برافراشته شدن پرچم اسلام چیزی كه در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد چنین امكانی در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه كنیم. حق نداریم در آگاهی نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شویم. لذا، از اوّل پیروزی انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و دیگر كسانی كه در راه آن بزرگوار حركت كردند عَلی اخْتِلافِ مَراتِبِهْم: برحسب امكان و توانایی و بینششان این بوده است كه معلوم شود در دنیای امروز، برای مسلمانان، برای جامعه اسلامی در ایران و برای پایههای عدل و حق، چه تهدیدی از همه بالاتر و چه دشمنی از همه خطرناكتر است؟ امروز هم، مثل تمام این سالهای متمادی، دشمنی اساسی، حمله بزرگ و خطر بنیان كن از سوی سلطه جهانی و سلطه كفر و استكبار جهانی است. این، بزرگترین خطری است كه اسلام و مسلمین را تهدید میكند. درست است كه ضعفهای درونی یك جامعه، زمینهساز حمله دشمن است؛ اما همین ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امكانات خود بر یك جامعه سالم تحمیل میكند. نباید دچار اشتباه شویم. جهت حركت جامعه اسلامی، امروز باید همان جهتِ ضدّ استكباری و ضدّ سلطه جهانی باشد كه متأسفانه پنجه بر همه دنیای اسلام افكنده است. با اسلام دشمنند؛ با بیداری مسلمین دشمنند؛ با ایران اسلامی، به خاطر اسلامی بودنش دشمنند. همه تلاش آنها این است كه حركت اسلامی در دنیا زنده نشود. در رأس این خصومت البته دولت متجبّر و متجاوز امریكاست و پشت سرِ او، همه قدرتهای كوچك و بزرگی كه نسبت به اسلام، خصومت دیرین دارند، یا اصطكاك منافع دارند، یا از اسلام میترسند. با ایران اسلامی هم كه دشمنند، به سبب همین است كه بیداری اسلامی، از اینجا جوشید و امروز ملتهای مسلمان در هرجای دنیا كه هستند، امیدشان را از این حركت و این انقلابِ پیروز میگیرند و گامهایشان را محكم میكنند و به پیش میروند. اگر بتوانند، اسلام را در این نقطه، العیاذ باللَّه، شكست دهند، بزرگترین پیروزی خود را در مقابل موج اسلامی در سرتاسر عالم به دست آوردهاند. این، آن حقیقتی است كه امروز وجود دارد. نباید در شناخت دشمن اشتباه كرد. نباید این گمان و تصوّر را پیدا كرد كه دشمن از دشمنی با اسلام و مسلمین دست برداشته است. ببینید امروز با مسلمانان اروپا، با این كشور مسلمان كوچك در قلب اروپا مسلمانان بوسنی هرزگوین چه میكنند! هزاران انسان و هزاران غیر نظامی، در داخل خانه خودشان دچار سختترین شرایط و بلایا هستند. اگر نگوییم كه دشمنانِ آنها، متجاوزین صرب را تشویق و كمك میكنند، حدّ اقل این است كه نشستهاند و تماشا میكنند، تا آن دستِ قویتر و مجهّز به انواع سلاحها و آن ارتشِ منظّم و آن همه تسلیحات و تجهیزات، این یك عدّه مسلمان را در آن منطقه به كلّی از بین ببرد و نابود كند. قصدشان این است. میخواهند این جامعه مسلمان در قلب اروپا، به صورت یك كشور مسلمان نماند. میخواهند آنها را وادار كنند به مهاجرت؛ به تشتّت و به كلّی نابودشان سازند. میخواهند مجموعه مسلمان، در اروپا باقی نماند. من قبلًا هم عرض كردم: اگر امروز، جهان اسلام در مورد این مسلمانان مظلوم حركتی نكند، در آینده، هر مجموعه مسلمانی كه در داخل اروپا، یا به شكل یك كشور، یا به شكل یك جمعیت بزرگ در یك كشور وجود داشته باشند، این خطر وجود دارد كه در معرض چنین فشارهایی قرار گیرند. ما نسبت به مسلمانان بوسنی هرزگوین، به شدّت نگرانیم. آنها مسلمانند و برادران ما هستند. یك اقلیّت مظلوم، در میان مجموعه مخالف با اسلام در كشورهای گوناگون و در مقابل آنها، یك جمعیت مسلّح، متّكی به یك ارتش نیرومند، دارای سلاحهای پیشرفته و مدرن؛ همانهایی كه سالهای متمادی، عراق را هم از لحاظ تجهیزات نظامی، علیه ما تجهیز میكردند؛ همین صربها، در مركز یوگسلاوی سابق. ما البته در مورد این مسلمانان، وظایف خودمان را تا آنجا كه توانستیم عمل كردیم. از طرف جمهوری اسلامی، از آنها پشتیبانیهای همهجانبه و همه نوع پشتیبانی شده است. ولی این كافی نیست. مسلمانانِ سراسر جهانِ اسلام باید كمك كنند. دشمنی با اسلام، یكی از مظاهرش این است و بالاترین مظاهرش، فشار بر جمهوری اسلامی است. همانطور كه قرآن كریم بیان فرموده؛ و این حقیقتاً از معجزات قرآن است كه فرمود: «وَ لَنْ تَرْضی عَنْكَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم .» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اینها راضی نمیشوند. مقصود این است كه دشمن میخواهد آن روح اسلامی، آن احكام زنده اسلام و آن نیروی حیاتی اسلام در میان مسلمانان نباشد. البته آنها با یك عدّه مسلمانِ مرده بیاطّلاع از مبانی عالیه اسلام، و لو عامل به ظواهر مختصری از اسلام هم باشند، چندان كاری ندارند؛ دشمنی هم با آن ندارند. اما اینكه اسلام نیست! اسلامی اسلام است كه پیغمبر آورد و قرآن فرمود كه «كُنْتُم خَیْرَ امَّةٍ اخْرِجَت للنّاس .» آن اسلام نیست كه عدّهای بنشینند و تماشاگر حوادث عالم، یا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بیدار، مسلمانان آگاه، مسلمانانی كه نیروی خودشان را برای بنای عالم، به شكل صحیح به كار میگیرند و مسلمانانی كه از هیچ مانعی نمیترسند؛ این اسلام و اینگونه مسلمانان مورد حد اكثر بغض استكبار جهانیاند و ما در این چند سال، اعمال این بغض را به انواع مختلف دیدهایم و امروز هم، بیشترین شكلش را در زمینههای مختلف فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی، مشاهده میكنیم. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1371/05/07 من قبلًا هم عرض كردم: اگر امروز، جهان اسلام در مورد این مسلمانان مظلوم حركتی نكند، در آینده، هر مجموعه مسلمانی كه در داخل اروپا، یا به شكل یك كشور، یا به شكل یك جمعیت بزرگ در یك كشور وجود داشته باشند، این خطر وجود دارد كه در معرض چنین فشارهایی قرار گیرند. ما نسبت به مسلمانان بوسنی هرزگوین، به شدّت نگرانیم. آنها مسلمانند و برادران ما هستند. یك اقلیّت مظلوم، در میان مجموعه مخالف با اسلام در كشورهای گوناگون و در مقابل آنها، یك جمعیت مسلّح، متّكی به یك ارتش نیرومند، دارای سلاحهای پیشرفته و مدرن؛ همانهایی كه سالهای متمادی، عراق را هم از لحاظ تجهیزات نظامی، علیه ما تجهیز میكردند؛ همین صربها، در مركز یوگسلاوی سابق. ما البته در مورد این مسلمانان، وظایف خودمان را تا آنجا كه توانستیم عمل كردیم. از طرف جمهوری اسلامی، از آنها پشتیبانیهای همهجانبه و همه نوع پشتیبانی شده است. ولی این كافی نیست. مسلمانانِ سراسر جهانِ اسلام باید كمك كنند. دشمنی با اسلام، یكی از مظاهرش این است و بالاترین مظاهرش، فشار بر جمهوری اسلامی است. همانطور كه قرآن كریم بیان فرموده؛ و این حقیقتاً از معجزات قرآن است كه فرمود: «وَ لَنْ تَرْضی عَنْكَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم .» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اینها راضی نمیشوند. مقصود این است كه دشمن میخواهد آن روح اسلامی، آن احكام زنده اسلام و آن نیروی حیاتی اسلام در میان مسلمانان نباشد. البته آنها با یك عدّه مسلمانِ مرده بیاطّلاع از مبانی عالیه اسلام، و لو عامل به ظواهر مختصری از اسلام هم باشند، چندان كاری ندارند؛ دشمنی هم با آن ندارند. اما اینكه اسلام نیست! اسلامی اسلام است كه پیغمبر آورد و قرآن فرمود كه «كُنْتُم خَیْرَ امَّةٍ اخْرِجَت للنّاس.» آن اسلام نیست كه عدّهای بنشینند و تماشاگر حوادث عالم، یا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بیدار، مسلمانان آگاه، مسلمانانی كه نیروی خودشان را برای بنای عالم، به شكل صحیح به كار میگیرند و مسلمانانی كه از هیچ مانعی نمیترسند؛ این اسلام و اینگونه مسلمانان مورد حد اكثر بغض استكبار جهانیاند و ما در این چند سال، اعمال این بغض را به انواع مختلف دیدهایم و امروز هم، بیشترین شكلش را در زمینههای مختلف فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی، مشاهده میكنیم. امروز علیه ما، تهاجم نظامی نیست. در هشت سال جنگ تحمیلی، دشمن علناً با ما صفآرایی داشت. ظاهر قضیه، عراق بود؛ اما پشتِ سرِ عراق، امریكا بود؛ پشت سرِ عراق، ناتو بود؛ پشت سرِ عراق، همه مرتجعین بودند. این را ما در تمام طول هشت سال جنگ، بارها و بارها گفتیم. خیلیها حاضر نبودند باور كنند؛ ولی همان كسانی كه عراق را در این مدّت تجهیز كردند، امروز اعتراف میكنند. جنگ، جنگی نظامی بود. در حقیقت همه دنیای استكبار و كفر، با اسلام در جمهوری اسلامی مبارزه میكرد. امروز فقط جنگ نظامی نیست؛ اما همه تهاجمهای دیگر، با شدّت كم سابقهای وجود دارد. در مقابل این تهاجم، این جامعه اسلامی، باید زنده، هوشیار، آسیبناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه زدن و به صورتِ یك موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت كند. این، چگونه ممكن است؟ این است كه بنده موضوع امر به معروف و نهی از منكر را مطرح كردم. موضوع امر به معروف كه موضوع جدیدی نیست. این، تكلیف همیشگی مسلمانان است. جامعه اسلامی، با انجام این تكلیف زنده میماند. قوام حكومت اسلامی، با امر به معروف و نهی از منكر است، كه فرمود: اگر این كار نشود، آن وقت «لَیُسلِّطَنَّ اللَّه عَلَیْكم شِرارُكم فَیَدْعُوا خِیارُكُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم ». قوام حكومت اسلامی و بقای حاكمیت اخیار، به این است كه در جامعه امر به معروف و نهی از منكر باشد. امر به معروف فقط این نیست كه ما، برای اسقاط تكلیف، دو كلمه بگوییم. آن هم در مقابل منكراتی كه معلوم نیست از مهمترین منكرات باشند. وقتی یك جامعه را موظّف میكنند كه آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منكر نهی كنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممكن است آحاد یك ملت آمر به معروف و ناهی از منكر باشند؟ وقتیكه همه، به معنای واقعی در متن مسائل كشور حضور داشته باشند؛ همه كار داشته باشند به كارهای جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروفشناس و منكرشناس باشند. این، به معنای یك نظارت عمومی است؛ یك حضور عمومی است؛ یك همكاری عمومی است؛ یك معرفت بالا در همه است. امر به معروف، اینهاست. و الّا اگر ما امر به معروف را در یك دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومی، زندانی كنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا میكند سمپاشی كردن؛ كه در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهای بدحجاب، اینطور عمل شود! این واجبِ به این عظمت را، كه قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایرهای محدود، در خیابانهای تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنی كه وضع حجابشان مثلًا درست نیست. این است معنای امر به معروف؟! این است معنای حضور نیروهای مؤمن در صحنههای گوناگون جامعه؟! قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یك اندازه و یك نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهای فردی نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمی است كه پایههای نظام را سست میكند. نومید كردن مردم، نومید كردن دلهای امیدوار، كج نشاندادنِ راه راست، گمراه كردن انسانهای مؤمن و بااخلاص، سوءاستفاده كردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامی، كمك كردن به دشمن، مخالفت كردن با احكام اسلامی و تلاش برای به فساد كشاندن نسل مؤمن. امروز دستهایی تلاش میكنند تا فساد را به صورت نامحسوس نه آن طوری كه شما در خیابان آن را ببینید و بفهمید و مشاهده كنید به شكلهای گروهكی، ترویج كنند و جوانان را به فساد بكشانند؛ پسرها را به فساد بكشانند؛ مردم را به بیاعتنایی بكشانند. منكرات اینهاست؛ منكرات اخلاقی، منكرات سیاسی، منكرات اقتصادی. همه جا، جای نهی از منكر است. یك دانشجو هم، در محیط درس میتواند نهی از منكر كند. یك كارمند شریف هم، در محیط كار خود میتواند نهی از منكر كند. یك كاسب مؤمن هم، در محیط كار خود میتواند نهی از منكر كند. یك هنرمند هم، با وسایل هنری خود، میتواند نهی از منكر كند. روحانیون در محیطهای مختلف، یكی از مهمترین عوامل نهی از منكر و امر به معروفند. نمیشود این واجبِ بزرگ الهی را در دایرههای كوچك، محدود كرد. كار هم كار همه است. اینطور نیست كه مخصوص عدّه خاصی باشد. البته هركس وظیفهای دارد. من در پیام تشكّری كه منتشر شد، عرض كردم: قشرهای مختلف، باید جایگاه خود را در امر به معروف و نهی از منكر، پیدا كنند. هركس جایگاهی دارد. كجا باید نهی از منكر كنید؟ شما در مقابل كدام منكر میتوانید مقاومت كنید و بایستید؟ كدام را میشناسید؟ كار، كار مردمی است. البته، علمای دین باید مردم را هدایت و راهنمایی كنند؛ كیفیّت نهی از منكر را بیان كنند و منكر را برای آنها شرح دهند. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1371/05/07 حسین بن علی علیهالسّلام، در بیانات خود فهماند كه برای دنیای اسلام در چنین شرایطی، مبارزه با اصل قدرت طاغوتی و اقدام برای نجات انسانها از سلطه شیطانی و اهریمنی این قدرت، واجبترین كارهاست. بدیهی است كه حسین بن علی علیهالسّلام، اگر در مدینه میماند و احكام الهی را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت را بیان میكرد، عدّهای را پرورش میداد. اما وقتی برای انجام كاری به سمت عراق حركت میكرد، از همه این كارها بازمیماند: نماز مردم را نمیتوانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر را نمیتوانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل میشد و از كمك به ایتام و مستمندان و فقرایی كه در مدینه بودند، میماند. اینها هركدام وظیفهای بود كه آن حضرت انجام میداد. اما همه این وظایف را، فدای وظیفه مهمتر كرد. حتّی آنچنان كه در زبان همه مبلّغین و گویندگان هست، زمان حجّ بیتاللَّه و در هنگامی كه مردم برای حج میرفتند، این، فدای آن تكلیف بالاتر شد. آن تكلیف چیست؟ همانطور كه فرمود، مبارزه با دستگاهی كه منشأ فساد بود: «اریدُ ان آمُرَ بالْمَعْروف وَ أَنْهی عَنِ الْمُنْكَر وَ اسیرَ بِسیرة جَدّی .» یا آنچنان كه در خطبه دیگری در بین راه فرمود: «ایها النّاس! انَّ رَسول اللَّه، صلّی الله علیه و آله، قال مَنْ رأی سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللَّه، ناكِثاً لِعَهْد اللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَولٍ كانَ حَقّاً عَلَی الله انْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَه .» یعنی اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتی كه فساد میپراكند و دستگاهی كه انسانها را به سمت نابودی و فنای مادّی و معنوی میكشاند. این، دلیل حركت حسین بن علی علیهالسّلام است كه البته این را، مصداق امر به معروف و نهی از منكر هم دانستهاند؛ كه در باب گرایش به تكلیف امر به معروف و نهی از منكر، به این نكات هم باید توجّه شود. لذاست كه برای تكلیف اهمّ، حركت میكند و تكالیف دیگر را و لو مهم فدای این تكلیف اهمّ میكند. تشخیص میدهد كه امروز، كار واجب چیست؟ هر زمانی، یك حركت برای جامعه اسلامی متعیّن است. یك دشمن و یك جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمین را تهدید میكند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه كردیم، در جهتی كه از آن جهت، اسلام و مسلمین خسارت میبینند و به آنها حمله میشود، دچار اشتباه شدهایم. خسارتی كه پیدا خواهد شد، جبرانناپذیر است. فرصتهای بزرگ از دست میرود. امروز ما در دنیای اسلام، مكلَّفیم كه همین هشیاری و توجّه و دشمنشناسی و تكلیفشناسی را به اعلا درجه ممكن، برای امّت اسلام، جهان اسلام و ملت خودمان تدارك ببینیم. امروز با توجّه به تشكیل حكومت اسلامی و برافراشته شدن پرچم اسلام چیزی كه در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد چنین امكانی در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه كنیم. حق نداریم در آگاهی نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شویم. لذا، از اوّل پیروزی انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و دیگر كسانی كه در راه آن بزرگوار حركت كردند عَلی اخْتِلافِ مَراتِبِهْم: برحسب امكان و توانایی و بینششان این بوده است كه معلوم شود در دنیای امروز، برای مسلمانان، برای جامعه اسلامی در ایران و برای پایههای عدل و حق، چه تهدیدی از همه بالاتر و چه دشمنی از همه خطرناكتر است؟ امروز هم، مثل تمام این سالهای متمادی، دشمنی اساسی، حمله بزرگ و خطر بنیان كن از سوی سلطه جهانی و سلطه كفر و استكبار جهانی است. این، بزرگترین خطری است كه اسلام و مسلمین را تهدید میكند. درست است كه ضعفهای درونی یك جامعه، زمینهساز حمله دشمن است؛ اما همین ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امكانات خود بر یك جامعه سالم تحمیل میكند. نباید دچار اشتباه شویم. جهت حركت جامعه اسلامی، امروز باید همان جهتِ ضدّ استكباری و ضدّ سلطه جهانی باشد كه متأسفانه پنجه بر همه دنیای اسلام افكنده است. با اسلام دشمنند؛ با بیداری مسلمین دشمنند؛ با ایران اسلامی، به خاطر اسلامی بودنش دشمنند. همه تلاش آنها این است كه حركت اسلامی در دنیا زنده نشود. در رأس این خصومت البته دولت متجبّر و متجاوز امریكاست و پشت سرِ او، همه قدرتهای كوچك و بزرگی كه نسبت به اسلام، خصومت دیرین دارند، یا اصطكاك منافع دارند، یا از اسلام میترسند. با ایران اسلامی هم كه دشمنند، به سبب همین است كه بیداری اسلامی، از اینجا جوشید و امروز ملتهای مسلمان در هرجای دنیا كه هستند، امیدشان را از این حركت و این انقلابِ پیروز میگیرند و گامهایشان را محكم میكنند و به پیش میروند. اگر بتوانند، اسلام را در این نقطه، العیاذ باللَّه، شكست دهند، بزرگترین پیروزی خود را در مقابل موج اسلامی در سرتاسر عالم به دست آوردهاند. این، آن حقیقتی است كه امروز وجود دارد. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون1371/05/07 درست است كه ضعفهای درونی یك جامعه، زمینهساز حمله دشمن است؛ اما همین ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امكانات خود بر یك جامعه سالم تحمیل میكند. نباید دچار اشتباه شویم. جهت حركت جامعه اسلامی، امروز باید همان جهتِ ضدّ استكباری و ضدّ سلطه جهانی باشد كه متأسفانه پنجه بر همه دنیای اسلام افكنده است. با اسلام دشمنند؛ با بیداری مسلمین دشمنند؛ با ایران اسلامی، به خاطر اسلامی بودنش دشمنند. همه تلاش آنها این است كه حركت اسلامی در دنیا زنده نشود. در رأس این خصومت البته دولت متجبّر و متجاوز امریكاست و پشت سرِ او، همه قدرتهای كوچك و بزرگی كه نسبت به اسلام، خصومت دیرین دارند، یا اصطكاك منافع دارند، یا از اسلام میترسند. با ایران اسلامی هم كه دشمنند، به سبب همین است كه بیداری اسلامی، از اینجا جوشید و امروز ملتهای مسلمان در هرجای دنیا كه هستند، امیدشان را از این حركت و این انقلابِ پیروز میگیرند و گامهایشان را محكم میكنند و به پیش میروند. اگر بتوانند، اسلام را در این نقطه، العیاذ باللَّه، شكست دهند، بزرگترین پیروزی خود را در مقابل موج اسلامی در سرتاسر عالم به دست آوردهاند. این، آن حقیقتی است كه امروز وجود دارد. نباید در شناخت دشمن اشتباه كرد. نباید این گمان و تصوّر را پیدا كرد كه دشمن از دشمنی با اسلام و مسلمین دست برداشته است. ببینید امروز با مسلمانان اروپا، با این كشور مسلمان كوچك در قلب اروپا مسلمانان بوسنی هرزگوین چه میكنند!... دشمنی با اسلام، یكی از مظاهرش این است و بالاترین مظاهرش، فشار بر جمهوری اسلامی است. همانطور كه قرآن كریم بیان فرموده؛ و این حقیقتاً از معجزات قرآن است كه فرمود: «وَ لَنْ تَرْضی عَنْكَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم .» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اینها راضی نمیشوند. مقصود این است كه دشمن میخواهد آن روح اسلامی، آن احكام زنده اسلام و آن نیروی حیاتی اسلام در میان مسلمانان نباشد. البته آنها با یك عدّه مسلمانِ مرده بیاطّلاع از مبانی عالیه اسلام، و لو عامل به ظواهر مختصری از اسلام هم باشند، چندان كاری ندارند؛ دشمنی هم با آن ندارند. اما اینكه اسلام نیست! اسلامی اسلام است كه پیغمبر آورد و قرآن فرمود كه «كُنْتُم خَیْرَ امَّةٍ اخْرِجَت للنّاس .» آن اسلام نیست كه عدّهای بنشینند و تماشاگر حوادث عالم، یا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بیدار، مسلمانان آگاه، مسلمانانی كه نیروی خودشان را برای بنای عالم، به شكل صحیح به كار میگیرند و مسلمانانی كه از هیچ مانعی نمیترسند؛ این اسلام و اینگونه مسلمانان مورد حد اكثر بغض استكبار جهانیاند و ما در این چند سال، اعمال این بغض را به انواع مختلف دیدهایم و امروز هم، بیشترین شكلش را در زمینههای مختلف فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی، مشاهده میكنیم. امروز علیه ما، تهاجم نظامی نیست. در هشت سال جنگ تحمیلی، دشمن علناً با ما صفآرایی داشت. ظاهر قضیه، عراق بود؛ اما پشتِ سرِ عراق، امریكا بود؛ پشت سرِ عراق، ناتو بود؛ پشت سرِ عراق، همه مرتجعین بودند. این را ما در تمام طول هشت سال جنگ، بارها و بارها گفتیم. خیلیها حاضر نبودند باور كنند؛ ولی همان كسانی كه عراق را در این مدّت تجهیز كردند، امروز اعتراف میكنند. جنگ، جنگی نظامی بود. در حقیقت همه دنیای استكبار و كفر، با اسلام در جمهوری اسلامی مبارزه میكرد. امروز فقط جنگ نظامی نیست؛ اما همه تهاجمهای دیگر، با شدّت كم سابقهای وجود دارد. در مقابل این تهاجم، این جامعه اسلامی، باید زنده، هوشیار، آسیبناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه زدن و به صورتِ یك موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت كند. این، چگونه ممكن است؟ این است كه بنده موضوع امر به معروف و نهی از منكر را مطرح كردم. موضوع امر به معروف كه موضوع جدیدی نیست. این، تكلیف همیشگی مسلمانان است. جامعه اسلامی، با انجام این تكلیف زنده میماند. قوام حكومت اسلامی، با امر به معروف و نهی از منكر است، كه فرمود: اگر این كار نشود، آن وقت «لَیُسلِّطَنَّ اللَّه عَلَیْكم شِرارُكم فَیَدْعُوا خِیارُكُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم ». قوام حكومت اسلامی و بقای حاكمیت اخیار، به این است كه در جامعه امر به معروف و نهی از منكر باشد. امر به معروف فقط این نیست كه ما، برای اسقاط تكلیف، دو كلمه بگوییم. آن هم در مقابل منكراتی كه معلوم نیست از مهمترین منكرات باشند. وقتی یك جامعه را موظّف میكنند كه آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منكر نهی كنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممكن است آحاد یك ملت آمر به معروف و ناهی از منكر باشند؟ وقتیكه همه، به معنای واقعی در متن مسائل كشور حضور داشته باشند؛ همه كار داشته باشند به كارهای جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروفشناس و منكرشناس باشند. این، به معنای یك نظارت عمومی است؛ یك حضور عمومی است؛ یك همكاری عمومی است؛ یك معرفت بالا در همه است. امر به معروف، اینهاست. و الّا اگر ما امر به معروف را در یك دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومی، زندانی كنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا میكند سمپاشیكردن؛ كه در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهای بدحجاب، اینطور عمل شود! این واجبِ به این عظمت را، كه قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایرهای محدود، در خیابانهای تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنی كه وضع حجابشان مثلًا درست نیست. این است معنای امر به معروف؟! این است معنای حضور نیروهای مؤمن در صحنههای گوناگون جامعه؟! قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یك اندازه و یك نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهای فردی نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمی است كه پایههای نظام را سست میكند. نومید كردن مردم، نومید كردن دلهای امیدوار، كج نشاندادنِ راه راست، گمراه كردن انسانهای مؤمن و بااخلاص، سوءاستفاده كردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامی، كمك كردن به دشمن، مخالفت كردن با احكام اسلامی و تلاش برای به فساد كشاندن نسل مؤمن. امروز دستهایی تلاش میكنند تا فساد را به صورت نامحسوس نه آن طوری كه شما در خیابان آن را ببینید و بفهمید و مشاهده كنید به شكلهای گروهكی، ترویج كنند و جوانان را به فساد بكشانند؛ پسرها را به فساد بكشانند؛ مردم را به بیاعتنایی بكشانند. منكرات اینهاست؛ منكرات اخلاقی، منكرات سیاسی، منكرات اقتصادی. همه جا، جای نهی از منكر است. یك دانشجو هم، در محیط درس میتواند نهی از منكر كند. یك كارمند شریف هم، در محیط كار خود میتواند نهی از منكر كند. یك كاسب مؤمن هم، در محیط كار خود میتواند نهی از منكر كند. یك هنرمند هم، با وسایل هنری خود، میتواند نهی از منكر كند. روحانیون در محیطهای مختلف، یكی از مهمترین عوامل نهی از منكر و امر به معروفند. نمیشود این واجبِ بزرگ الهی را در دایرههای كوچك، محدود كرد. كار هم كار همه است. اینطور نیست كه مخصوص عدّه خاصی باشد. البته هركس وظیفهای دارد. من در پیام تشكّری كه منتشر شد، عرض كردم: قشرهای مختلف، باید جایگاه خود را در امر به معروف و نهی از منكر، پیدا كنند. هركس جایگاهی دارد. كجا باید نهی از منكر كنید؟ شما در مقابل كدام منكر میتوانید مقاومت كنید و بایستید؟ كدام را میشناسید؟ كار، كار مردمی است. البته، علمای دین باید مردم را هدایت و راهنمایی كنند؛ كیفیّت نهی از منكر را بیان كنند و منكر را برای آنها شرح دهند. باید خطر را بشناسیم. باید نقاطی را كه خطر، از آن نقاط جامعه اسلامی را تهدید میكند، درست بشناسیم. آن عبرتهای قضایای صدر اسلام را برای مردم و برای خودمان، باز كنیم. مهمترین وظیفهای كه در صراطِ امر به معروف و نهی از منكر وجود دارد، این است كه نیروهای مؤمن و آمر به معروف و ناهی از منكر و آنهایی كه در نظام اسلامی انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همه جا باید حضور داشته باشند. حزباللّهی بودن، یعنی آماده كار بودن برای انجام تكلیف الهی. این، یك ارزش است؛ یك ارزش انقلابی است. در نظام اسلامی، همه جا، كسی كه دارای روحیه حزباللّهی است بر كسی كه دارای روحیه حزباللّهی نیست، ترجیح دارد. از جمله، یك مدیر حزباللّهی، یك استاد حزباللّهی، یك صاحبمنصب حزباللّهی، یك فرمانده حزباللّهی، یك هنرمند حزباللّهی، یك نویسنده حزباللهی ... مبادا گمان شود كه حزباللّهی، یعنی جوان پرسروصدا و پرهیاهویی كه نه سواد درستی دارد، نه معلومات درستی! اینطور نیست. در میان متخصّصین ما، در میان برگزیدگان ما، در میان مدیران ما، در میان علما و اساتید ما، انسانهای حزباللّهی، زیادند. مفهوم حزباللّهی را در ذهن خودمان، غلط تصوّر نكنیم. در محیطهای مختلف، حضور عناصر حزباللّهی، باید حضور برجستهای باشد. بیانات در دیدار فرماندهان گردانهای عاشورا1371/04/22 مسألهی امر به معروف و نهی از منكر، مثل مسألهی نماز است. یاد گرفتنی است. باید بروید یاد بگیرید. مسئله دارد كه كجا و چگونه باید امر به معروف و نهی از منكر كرد؟ البته من عرض میكنم قبلًا هم گفتهام در جامعهی اسلامی، تكلیف عامهی مردم، امر به معروف و نهی از منكر با لسان است؛ با زبان. اگر كار به برخورد بكشد، آن دیگر تكلیف مسئولین است. آنها باید وارد شوند. اما امر به معروف و نهی از منكر زبانی، مهمتر است. عاملی كه جامعه را اصلاح میكند، همین نهی از منكر زبانی است. به آن آدم بدكار، به آن آدم خلافكار، به آن آدمی كه اشاعهی فحشا میكند، به آن آدمی كه میخواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. ده نفر، صد نفر، هزار نفر! افكار عمومی روی وجود و ذهن او باید سنگینی كند. این، شكنندهترین چیزهاست. همین نیروهای مؤمن و بسیجی و حزباللهی؛ یعنی همین عامهی مردم مؤمن؛ یعنی همین اكثریت عظیم كشور عزیز ما؛ همینهایی كه جنگ را اداره كردند؛ همینهایی كه از اول انقلاب تا به حال با همهی حوادث مقابله كردند، در این مورد مهمترین نقش را میتوانند داشته باشند. همین نیروهای مردمی، كه اگر نبودند این بسیج اگر نبود، این نیروی عظیم حزب الله اگر نبود در جنگ هم شكست میخوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم در این چند سال شكست میخوردیم و آسیبپذیر بودیم. بیانات در دیدار فرماندهان گردانهای عاشورا1371/04/22 اولین عبرتی كه در قضیهی عاشورا ما را به خود متوجه میكند، این است كه ببینیم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه، جامعهی اسلامی به آن حدی رسید كه كسی مثل امام حسین علیهالسّلام، ناچار شد برای نجات جامعهی اسلامی، چنین فداكاریای بكند؟ این فداكاری حسین بن علی علیهالسّلام، یكوقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یكوقت در قلب كشورها و ملتهای مخالف و معاند با اسلام است؛ این یك حرفی است. اما حسین بن علی علیهالسّلام، در مركز اسلام، در مدینه و مكه مركز وحی نبوی وضعیتی دید كه هرچه نگاه كرد چارهای جز فداكاری نداشت؛ آن هم چنین فداكاری خونین باعظمتی! مگر چه وضعی بود كه حسین بن علی علیهالسّلام، احساس كرد كه اسلام فقط با فداكاری او زنده خواهد ماند، و الّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعهی اسلامی، از همان مكه و مدینه پرچمها را میبست، به دست مسلمانها میداد و آنها تا اقصی نقاط جزیزة العرب و تا مرزهای شام میرفتند؛ امپراتوری روم را تهدید میكردند؛ آنها از مقابلشان میگریختند و و لشكریان اسلام پیروزمندانه برمیگشتند؛ كه در این خصوص میتوان به ماجرای «تبوك» اشاره كرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعهی اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم میخواند و مردم را موعظه میكرد و آنها را در جادهی هدایت با سرعت پیش میبرد. ولی چه شد كه همین جامعه، همین كشور و همین شهرها، كارشان به جایی رسد و آنقدر از اسلام دور شدند كه كسی مثل یزید بر آنها حكومت میكرد؟! وضعی پیش آمد كه كسی مثل حسین بن علی علیهالسّلام، دید كه چارهای جز این فداكاری عظیم ندارد! این فداكاری، در تاریخ بینظیر است. چه شد كه به چنین مرحلهای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم. ما امروز یك جامعهی اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعهی اسلامی، چه آفتی پیدا كرد كه كارش به یزید رسید؟ چه شد كه بیست سال بعد از شهادت امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری كه او حكومت میكرد، سرهای پسرانش را بر نیزه كردند و در آن شهر گرداندند؟! كوفه یك نقطهی بیگانه از دین نبود! كوفه همان جایی بود كه امیر المؤمنین علیهالسّلام در بازارهای آن راه میرفت؛ تازیانه بر دوش میانداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منكر میكرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشكیلات بلند بود. این، همان شهر بود كه پس از گذشت سالهایی نهجندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیر المؤمنین علیهالسّلام را، با اسارت میگرداندند. در ظرف بیست سال چه شد كه به آنجا رسیدند؟ اگر بیماریای وجود دارد كه میتواند جامعهای را كه در رأسش كسانی مثل پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین علیهماالسّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناكی است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اكرم صلوات الله و سلامه علیه محسوب میكرد، سر فخر به آسمان میسود. امام، افتخارش به این بود كه بتواند احكام پیغمبر را درك، عمل و تبلیغ كند. امام ما كجا، پیغمبر كجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعهی ما خیلی باید مواظب باشد كه به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یك خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب كنیم. به نظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوریتر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد كه حسین بن علی علیهالسّلام، آقازادهی اول دنیای اسلام و پسر خلیفهی مسلمین، پسر علی بن ابی طالب علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهری كه پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مینشست، سر بریدهاش گردانده شد و آب از آب تكان نخورد! از همان شهر آدمهایی به كربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیر المؤمنین علیهالسّلام را به اسارت گرفتند! حرف در این زمینه، زیاد است. من یك آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح میكنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفی میكند. آن آیه این است كه میفرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا .» دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یكی دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن نماز است. فراموش كردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگی جدا كردن و توجه و ذكر و دعا و توسل و طلب از خدای متعال و توكل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی كنار گذاشتن. دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یك جمله: دنیاطلبی. به فكر جمعآوری ثروت، جمعآوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش كردن. این، درد اساسی و بزرگ است. ما هم ممكن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامی، آن حالت آرمانخواهی از بین برود یا ضعیف شود؛ هركس به فكر این باشد كه كلاهش را از معركه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینكه «دیگری جمع كرده است، ما هم برویم جمع كنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم»، معلوم است كه به این درد دچار خواهیم شد. نظام اسلامی، با ایمانها، با همتهای بلند، با مطرح شدن آرمانها و با اهمیت دادن و زنده نگه داشتن شعارها به وجود میآید و حفظ میشود و پیش میرود. شعارها را كم رنگ كردن؛ اصول اسلام و انقلاب را مورد بیاعتنایی قرار دادن و همه چیز را با محاسبات مادی مطرح كردن و فهمیدن، جامعه را به آنجا خواهد برد كه به چنان وضعی برسد. آنها به آن وضع دچار شدند. روزگاری برای مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضای خدا مطرح بود؛ تعلیم دین و معارف اسلامی مطرح بود؛ آشنایی با قرآن و معارف قرآن مطرح بود؛ دستگاه حكومت، دستگاه ادارهی كشور، دستگاه زهد و تقوا و بیاعتنایی به زخارف دنیا و شهوات شخصی بود و نتیجهاش آن حركت عظیمی شد كه مردم به سمت خدا كردند. در چنان وضعیتی، شخصیتی مثل علی بن ابی طالب علیهالسلام، خلیفه شد. كسی مثل حسین بن علی علیهالسلام شخصیت برجسته شد. معیارها در اینها، بیش از همه هست. وقتی معیار خدا باشد، تقوا باشد، بیاعتنایی به دنیا باشد، مجاهدت در راه خدا باشد؛ آدمهایی كه این معیارها را دارند، در صحنهی عمل میآیند و سر رشتهی كارها را به دست میگیرند و جامعه، جامعه اسلامی میشود. اما وقتیكه معیارهای خدایی عوض شود، هركس كه دنیاطلبتر است، هركس كه شهوترانتر است، هركس كه برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگتر است، هركس كه با صدق و راستی بیگانهتر است، بر سر كار میآید. آن وقت نتیجه این میشود كه امثال عمر بن سعد و شمر و عبید الله بن زیاد به ریاست میرسند و كسی مثل حسین بن علی علیهالسلام، به مذبح میرود، و در كربلا به شهادت میرسد! این، یك حساب دودوتاچهارتاست. باید كسانی كه دلسوزند، نگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض شود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است كه انسان باتقوایی مثل حسین بن علی علیهالسلام، باید خونش ریخته شود. اگر زرنگی و دست و پا داری در كار دنیا و پشتهماندازی و دروغگویی و بیاعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاك قرار گرفت، معلوم است كه كسی مثل یزید باید در راس كار قرار گیرد و كسی مثل عبید الله، شخص اول كشور عراق شود. همهی كار اسلام این بود كه این معیارهای باطل را عوض كند. همهی كار انقلاب ما هم این بود كه در مقابل معیارهای باطل و غلط مادی جهانی بایستد و آنها را عوض كند. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1371/03/30 در ماجرای غدیر، حقایق بسیاری نهفته است. صورت قضیه این است كه برای جامعهی نو پای اسلامی در آن روز، كه در حدود ده سال از پیروزی اسلام و تشكیل آن جامعه گذشته بود، نبی مكرم صلی الله علیه و آله و سلم، موضوع حكومت و امامت را با همان معنای وسیعی كه دارد حل میكردند و در غدیر خم و در بازگشت از حج، امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام را به جانشینی خود نصب میفرمودند. خود همین ظاهر قضیه، البته بسیار مهم است و برای كسانی كه در مسائل یك جامعهی انقلابی، اهل تحقیق و تدبر باشند، یك تدبیر الهی است. ولی ماورای این ظاهر، حقایق بزرگی وجود دارد كه اگر امت و جامعهی اسلامی به آن نكات برجسته توجه كند، خط و راه زندگی روشن خواهد شد. اساساً اگر در قضیهی غدیر، عموم مسلمین چه شیعیان كه این قضیه را قضیهی امامت و ولایت میدانند و چه غیر شیعیان كه اصل قضیه را قبول دارند، اما برداشت آنها از این موضوع، امامت و ولایت نیست بیشتر توجه خودشان را امروز متوجه و متمركز به نكاتی كنند كه در قضیهی غدیر است، برای مصالح مسلمین دستاوردهای زیادی خواهد داشت. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1371/03/30 امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در همان چند سالی كه به خلافت و حكومت رسیدند، نشان دادند كه اولویت در نظر آن بزرگوار، استقرار عدل الهی و اسلامی است. یعنی عدالت، یعنی تأمین كردن هدفی كه قرآن برای ارسال رسل و انزال كتب و شرایع آسمانی، بیان فرموده است: «لیقوم الناس بالقسط .» اقامهی قسط الهی. قسط و عدل با دستوری كه اسلام معین كرده، بهترین تضمین و تأمینكنندهی عدالت است. این، در نظر امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، اولویت درجهی اول بود. جامعهی اسلامی، با عدل و قسط است كه قوام پیدا میكند و میتواند به عنوان شاهد و مبشر و هدایتگر و الگو و نمونه، برای ملتهای عالم مطرح شود. بدون عدل، ممكن نیست. و لو همهی ارزشهای مادی و ظاهری و دنیایی هم فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقیقت هیچ كاری انجام نشده است. این، آن برجستهترین مسئله در زندگی حكومتی امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام بود. پیغمبر اكرم صلوات الله و سلامه علیه كه چنین عنصری را به حكومت و ولایت مسلمین منصوب میكردند، در حقیقت اهمیت عدل را بیان فرمودند. پیغمبر میدانستند امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در چه جهتی فكر میكنند و حركت خواهند كرد. آن حضرت دستپروردهی پیغمبرند؛ شاگرد پیغمبرند؛ مطیع و عملكننده به فرمان و درس پیغمبرند. پیغمبر با منصوب كردن امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در حقیقت عدل را در جامعهی اسلامی اهمیت بخشیدند و امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در طول همان چهار سال و نه ماه یا ده ماه حكومت ظاهری كه داشتند، بیشترین اهتمامشان بر استقرار عدل در جامعه بود. آن حضرت، عدالت را مایهی حیات اسلام و در حقیقت روح مسلمانی و جامعهی اسلامی میدانستند. و این، آن چیزی است كه ملتها به آن نیاز دارند و جوامع بشری در دورههای مختلف، از آن محروم بودهاند. در آن زمان هم محروم بودند؛ قبل از آن زمان هم محروم بودند؛ امروز هم اگر به صحنهی عالم و كاری كه ابرقدرتها میكنند و روش حكومتی كه حكام مادی در دنیا عمل میكنند نگاه كنید، بازهم میبینید مشكل همین است. مشكل بشریت، در حقیقت فقدان عدالت و اسلام و حكومت علوی و روش و منهاج امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام است. امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، عدالت را در بین مسلمانان و جامعهی اسلامی جاری میكردند و مانع از این شدند كه بیتالمال به اسراف مصرف شود. نگذاشتند دست تطاول باز شود. نگذاشتند كسانی بیتالمال مسلمین را به ناحق مصرف كنند. البته بیتالمال مسلمین در آن روز، به این شكل بود كه درآمدهای جامعهی اسلامی به شكل سرانه، بین مردم تقسیم میشد. این روش مالیهی جدید و این شكلی كه امروز در دنیا وجود دارد، آن روزها معمول نبود. همان درآمد را، امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، بالسویه تقسیم میكردند. بیتالمال را بین صحابی و غیر صحابی و قرشی و هاشمی و غیر قرشی و غیر خاندان پیغمبر و همه و همه، به شكل یكسان تقسیم میكردند و این، مایهی اعتراض خیلیها شد؛ اما امیر المؤمنین، علیه الصّلاة و السّلام، اعتنایی نكردند. امروز وضع تقسیم بیتالمال به شكل عادلانه، آنطور نیست. امروز تقسیم سرانه نیست و روشهای دیگری در استقرار عدالت وجود دارد. امروز كسانی كه با بیتالمال مسلمین سروكار دارند، باید از مصرف و خرج كردن بیتالمال در غیر مصارف عمومی و مردمی، خودداری كنند. این، راه تقسیم عادلانهی بیتالمال است. اگر مسئولی خدای ناخواسته، در امر بیتالمال اسراف بورزد، یا آن را در مصارف شخصی و یا برای دوستان و نزدیكان و مرتبطین خود مصرف كند، این، تخلف از عدل و قرار واقعی در امر بیتالمال است. باید بیتالمال مسلمین در همان طریقی كه قانوناً معین شده و همان مصارف عمومی و بخشهایی كه وظیفهای از وظایف كشور را بر عهده دارد، مصرف شود. لذا امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، آن روز به كسانی كه مسئولیت امور كشور را بر عهده داشتند، سختگیری را به جایی رساندند كه به قول امروز، بخشنامه كردند: «ادقوا اقلامكم»؛ سر قلمهای خودتان را كه با آن مینویسید، ریز بتراشید. هم صرفهجویی در قلم، هم صرفهجویی در كاغذ، هم صرفهجویی در مركب! «و قاربوا بین سطوركم»؛ سطوری را كه در كاغذ مینویسید به هم نزدیك بنویسید و در كاغذ صرفهجویی كنید. «و اقصدوا قصد المعانی»؛ مطالب لازم را بنویسید. از زیادهروی و زیادهنویسی پرهیز كنید. اگر امروز بخواهند این حرفها را تكرار كنند، به این شكل خواهد بود كه از ایجاد دستگاههای زاید، استخدامهای زاید و توسعه دادنهای زاید، خودداری كنید. یعنی باید از كاغذپراكنی و زیادهنویسیهای بیهوده و وقت تضییع كن، خودداری كنیم. این خصوصیات را، امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، رعایت میكردند. در آخر این جمله هم، كه بعضی از فقراتش را من عرض كردم، میفرمایند: «فإن اموال المسلمین لا یحتمل الاضرار.» ضرر رساندن به اموال مسلمانان را تحمل نمیكردند كه كسی بخواهد و لو به اندازهی كمی به اموال عمومی ضرر برساند. این، یعنی امانتدار دانستن خود و همهی مسئولین بیتالمال. این، آن عدل امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام است. و این آن قلهای است كه ما باید به آن برسیم. آن بزرگوار امام رضوان الله تعالی علیه هم فرمودند، و همهی ما هم گفتیم: بدیهی است كه ما به امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، نمیرسیم. بدیهی است كه بشر معمولی، نه در این زمان، نه حتی در آن زمان، قادر بر این نیست و نبود كه مثل آن بزرگوار، مشی كند، یا عدالت را آنگونه اجرا كند و یا آنطور زندگی كند. موضوع این است كه آن حضرت نمونهی كاملند. باید تلاش كنیم خودمان را به آن نمونهی كامل نزدیك و شبیهتر كنیم. اگر حركت ما به گونهای باشد كه در حال دور شدن از آن نمونهی كامل باشیم، این، انحراف و خطاست. این متمركز شدن روی عدالت و دل بستن به عدالت، راز اصلی دشمنی دشمنان اسلام با اسلام، بخصوص در روزگار ماست. در زمانهای قدیم هم البته همینگونه بوده است. اما امروز، علت اینكه میبینید ابرقدرتها با ما با جمهوری اسلامی؛ با شما ملت مخالفت دارند، احساس دشمنی دارند، اگر بتوانند ضربهای وارد كنند وارد میكنند و پرهیز نمیكنند، همین است. چون جمهوری اسلامی، منادی چنان عدالتی است. عدالت بین همهی ملتها؛ بین همهی انسانها؛ بدون اینكه ملاحظه شود كه كی مال كدام نژاد، یا كدام خون، یا كدام رنگ است. امیر المؤمنین، علیه الصّلاة و السّلام، در جامعهی اسلامی آن روز و تحت حكومت خود، نگاه نمیكردند كه این مسلمان است و این مسیحی است یا یهودی است. نسبت به همهی آنها، مثل یك پدر بودند. حافظ منافع آنها بودند. امروز جامعهی اسلامی ما، این را میخواهد و ابرقدرتها حاضر نیستند چنین چیزی را تحمل كنند. زندگی ابرقدرتها، بر زورگویی بنا شده است؛ بر زیادهطلبی بنا شده است؛ بر تصرف محیطهای زندگی ملتها و محروم كردن آنها به نفع خود، بنا شده است. لذا میبینید از جمهوری اسلامی، ناخشنود و ناراضیاند. تبلیغات میكنند؛ فشارهای تبلیغاتی وارد میآورند؛ فشارهای سیاسی وارد میكنند؛ محاصرهی اقتصادی میكنند و با هرچه كه در توان و قدرت دارند، سعی میكنند جمهوری اسلامی را در انزوا و در زیر لطمات و ضربات خود قرار دهند. این، به خاطر ترس از عدالت است؛ ترس از آن عدالت اسلامی كه منادی آن، شما ملت ایران هستید. بیانات در دیدار جمعی از معلّمان و کارگران1371/02/09 وقتیكه پیغمبر، «معاذ بن جبل» را برای ادارهی مردم یمن و پیاده كردن اسلام در بین آنها به آن سرزمین میفرستاد، توصیههایی به او كرد. از جمله توصیههای آن حضرت این بود كه «و بس فی الناس المعلمین.» معلمین را در بین مردم منتشر كن؛ یعنی معلمین در میان مردم بروند و به آنان بیاموزند. این، جزو پایههای اولی است؛ یعنی آنجا كه اسلام برای اول بار میخواهد وارد شود و جامعه را اداره كند، یكی از كارهای اساسیاش میدان دادن به معلمین در بین مردم است. در روایتی دیگر، اینگونه آمده است: سه نفرند كه اگر كسی به آنها اهانت كند، منافق است یعنی به این تعبیر كه «هیچكس به آنها اهانت نمیكند مگر منافق.» اولی یك امر تشریفی است و به عنوان یك ارزش تشریفی در اسلام است: «ذو شیبة فی الاسلام»؛ كسی كه در اسلام و در راه اسلام، عمرش را به سر آورده و محاسنش را سفید كرده است. دومی كه مسألهی مهمی است، «امام مقسط»؛ رهبر و پیشوای عادل. و سومی «معلم الخیر»؛ معلم آموزندهی نیكیها؛ یعنی همانكه درس و سواد و دین و دانش را به مردم میآموزد. اهانت به او، عملی است كه هیچكس آن را مرتكب نمیشود، مگر منافق. این قدر ارزش تعلیم و تربیت و معلم در جامعه بالا رفته است. این، نكتهی بسیار مهمی است. اما ممكن است معلم در محیط خانواده، در محیط كار، در محیط زندگی و در دادوستد، با كسی بگومگو كند. یككلمه این بگوید، یككلمه آن بگوید. این طور نیست كه حالا اگر یكی بگومگوای با معلم كرد، بگوییم «این منافق است»! نه. از این قضایا در محیط اجتماعی و محیط زندگی اتفاق میافتد. این نكته برای روشن كردن ارزشها و معیارها در جامعه است؛ یعنی معلم آن قدر ارزش دارد كه كسی حق ندارد به او اهانت كند. در سالهای اخیر، در جامعهی ما راجع به معلمین خیلی صحبت شده است. در بارهی حقوق معنوی معلمین، در بارهی ارزش معلمین، در بارهی حقوق مادی معلمین، در بارهی اینكه باید برای این قشر تلاش كرد، فكری كرد، كمكی كرد و خاطرشان را از امور زندگی آسوده كرد تا بتوانند به فرزندان مردم برسند. اینها حرفهایی است كه زیاد گفته شده است. كار هم تا حدود زیادی انجام گرفته است و مسئولین، بازهم مشغولند و كار میكنند. امیدواریم إن شاء اللّه به روزی برسیم كه قشر معلم، دیگر غم و تشویش زندگی مادی نداشته باشد و بتواند به كار تعلیم و تربیت بپردازد. لكن به نظر من، قضیه از این بالاتر است. مسئله در این حد منحصر نمیماند كه ما به معلم احترام بگذاریم یا زندگی او را تأمین كنیم. قضیه این نیست. بسیاری از معلمین ارزش خودشان را بالاتر از این حرفها میدانند و حق هم با آنهاست. این روایات و تأكید اسلام بر روی تعلیم و مقام معلم، برای امر دیگری است. برای چیست؟ به گمان من برای این است كه محیط جامعهی اسلامی باید مثل یك مدرسه، محیط تعلیم و تعلم باشد. اصل قضیه این است. همهی شما باید احساس كنید كه در جامعهی اسلامی، در حال تعلم؛ یعنی یاد گرفتن هستید. هركس در هر مرحلهای كه هست، میتواند یاد بگیرد. یاد گرفتن كه حد ندارد. و لو علامه دهر باشد، باید یاد بگیرد. اتفاقاً كسانی كه معلومات بیشتری دارند و مزهی معلومات را چشیدهاند، بیشتر در فكر یاد گرفتند. شما كدام عالم را پیدا میكنید كه چند جلد كتاب كنار دستش نباشد و شب و روز و وقت و بیوقت آنها را مطالعه نكند؟ اهل علم، اهل معرفت، اهل دانش و كسانی را كه طعم علم چشیدهاند، نمیشود از دانش جدا كرد. مهم این است كه در محیط جامعه، احساس میشود كسانی كه معلومات كمتری دارند، متأسفانه برای یاد گرفتن بیرغبتند. این، مسألهی خطرناكی است و باید درست به عكس شود. یعنی شما در جامعه چه كارگر باشید، چه كاسب؛ چه معلم باشید، چه دانشجو؛ چه مشاغل تولیدی داشته باشید، چه مشاغل خدماتی؛ چه مرد باشید و چه زن؛ هركه و در هر سنی هستید، باید در حال تعلم و یاد گرفتن باشید. إلی ما شاء اللّه كتاب هست. پس، وقتهایی را برای كتاب خواندن بگذارید. چقدر وقت ما در رفت و آمدها، در اتوبوسها، در انتظار نشستنها و در این گوشه و آن گوشه به حرف زدنهای بیهوده تلف میشود! این وقتهای تلف شده را اگر روی هم بگذارید، از عمر یك دانشجوی پركار، بیشتر میشود. اگر این اوقات را به كار بكشیم و از آنها استفادهی آموزشی كنیم در خانه، در محیط كار، در بین راه ببینید جامعه چه خواهد شد! مهم، داشتن معلومات، انس با كتاب و انس با تعلیم و تعلم است. این، یك طرف قضیه. اما طرف دیگر قضیه این است كه همه سعی كنند معلم هم باشند؛ یعنی چیزی را كه میدانند به دیگران تعلیم دهند. باز در روایات در باب تعلیم، این معنا زیاد تكرار شده است. عالمی كه علم خود را كتمان میكند، لعنت شده است! این فقط مخصوص علم دین نیست كه البته حساب جداگانه و اهمیت ویژهای دارد. پزشكی كه علم خود را كتمان كند و به شاگردانش تعلیم ندهد؛ مهندسی كه علم خود را كتمان كند؛ كارگر خبرهای كه تجربه و علم خود را كتمان كند و در انحصار خویش قرار دهد، و هركس دیگر كه علم خود را كتمان كند، لعنت شده است؛ مگر وقتیكه ارائهی علم و افشای مطلب علمی، به طور عام مفسدهای داشته باشد. بههرحال باید محیط جامعه، محیط تعلیم و تعلم و یاد گرفتن و یاد دادن شود. مسئله این است. ارزش معلم، به جهت نشان دادن ارزش علم است. اگر همهی آفرینش به معلم درود میفرستند، برای این است كه معلم، علم را در اختیار متعلم میگذارد. این در حقیقت به معنای ارزش دادن به معلومات است. سالهای متمادی است كه سعی میشود علم از محیط جامعه دور گردد. روزگاری این طور نبود. نمیگویم در گذشتههای دور، همهی مردم عالم بودند؛ نه. بیسوادی زیاد بود، علم كم بود؛ اما در محیط اهل معرفت، شوق به علم، روزافزون بود. علم را برای خود علم میخواستند. سالهای متمادی سعی كردند این فرهنگ را در جامعهی ما عوض كنند. علم، تبدیل به یك وسیله شد و علمآموزی وسیلهای برای پر كردن شكم! این ارزش علم را كم میكند. اگر جامعهای با معلومات باشد، مقاومتش در مقابل دشمن زیاد میشود. اگر جامعهای نسبت به علم حساسیت داشته باشد، هنگامی كه با كشورها و ملتهای دیگر هم ارتباط برقرار كرد، اول سعی میكند علم آنها را بگیرد. فرمانروایان ایران در سالهای پیش و در دورانهای گذشته، كاری كردند كه وقتی موضوع تبادل بین كشور ما و كشورهای دیگر به وجود آمد، به جای اینكه ما معلومات و فرهنگ عظیم خودمان را در معرض دید مردم عالم قرار دهیم خیلی چیزها داریم كه میتوانیم به دیگران بیاموزیم و به جای اینكه ما هم از بیگانگان علمشان را یاد بگیریم؛ این طور شد كه ما به آنها فرض بفرمایید مصنوعات دستیمان را دادیم تا در نمایشگاههایشان آویزان كنند یا نفتمان را دادیم تا كارخانههایشان را به كار بیندازند و خودمان هم منتظر نشستیم كه آنها فرهنگ فاسدشان را به ما بدهند! كسانی كه پیشروان ارتباط فرهنگی ایران با غرب بودند، نگفتند «هر ایرانی باید علم غرب را تا آنجا كه میتواند یاد بگیرد.» اگر این را میگفتند، خوب بود. ما از این استقبال میكنیم. ما الآن هم میگوییم: دنیا پیشرفتهایی در معلومات دارد. ما را دویست، سیصد سال عقب نگه داشتند و نگذاشتند ترقی كنیم. ما باید خودمان را به آنها برسانیم و معلومات آنها را یاد بگیریم. پیشروان مذكور، این را نگفتند. گفتند: «ایران باید از لحاظ ظاهر و باطن و لباس و شكل و صورت و اخلاق، فرنگیمآب شود!» اخلاق آنها را بگیرد، لباس آنها را بگیرد، وضع زندگی آنها را بگیرد و ارتباطات ناسالم آنها را بیاموزد! این را گفتند و نتیجهاش همان شد كه در اواخر دوران منحوس پادشاهی دیدیم كسانی هم كه بودند و یادشان هست، دیدند و هنوز هم آثار و تهنشینها و رسوبهایی تا امروز دارد. بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی1371/01/15 اجمالًا، بشر دو نوع موانع بر سر راه خود دارد: یكی موانعی است كه درون وجود خود او قرار دارد و دیگر، موانعی كه بیرون از وجود اوست و در داخل شخصیت و روان او نیست. هر دو نوع این موانع، خطرناك و بازدارندهی حركتند. از موانع درونی انسان، میتوان به «خلقیات فاسد» اشاره كرد. مثلًا در راه تكامل، خودخواهی انسان یك مانع است. خودپرستی و خودبینی كه انسان فقط شخص خود را به حساب بیاورد و دیگران را به چیزی نشمارد مانع بزرگی در راه تكامل انسان است كه در او حسد، طمع، حرص و برادركشی ایجاد میكند. انسان مبتلا به این گرفتاریها، بسیاری از جنگها را به راه میاندازد و بسیاری از ظلمها و نامردمیها را به وجود میآورد. منشأ همهی اینها، خودخواهی است. از جمله موانع دیگری كه انسان را از راه كمال بازمیدارد، تنبلی، تنپروری، بیاعتنایی به كار و بیشوقی نسبت به حركت است. شما در دعای شب اول ماه رمضان میخوانید: «اللهم اجعلنا ممن نوی فعمل و لا تجعلنا ممن شقی فكسل و لا ممن هو علی غیر عمل یتكل. » ببینید چه عبارتهای پرمغز و چه درسی در پوشش دعاست! دعاكننده از اینكه جزو كسانی باشد كه دچار كسالت و بیعملی هستند، به خدا پناه میبرد. نمیخواهد از جمله كسانی باشد كه میخواهند، اما عمل نمیكنند و انتظار دارند بدون كار كردن نتیجه بگیرند و بدون كشتن بدروند. «و لا تجعلنا ممن شقی فكسل و لا ممن هو علی غیر عمل یتكل.» میگوید: خداوندا! مرا جزو كسانی كه فقط به آرزو تكیه میكنند و به عمل و تلاش نمیپردازند، قرار مده. شما به جوامع عقبافتادهی عالم از جمله جوامع اسلامی خود ما در كشورهای متعدد نگاه كنید! یكی از رازهای عقبافتادگی و انحطاط این كشورها از لحاظ مادی و معنوی این است كه عمل در زندگیشان، نقش زیادی ندارد. اینها دردها و مرضهای درونی است اینها موانع درونی انسان است كه او را از كار بازمیدارد. از جمله، شهوترانی یا میل به شهوات؛ كه هرچه میخواهد انجام دهد، فكر عاقبت را نكند و دنبالهرو هوی و هوس خود باشد. در روایت معروفی نقل شده است كه فرمودهاند: «ان اخوف ما اخاف علیكم اثنان، اتباع الهوی و طول الامل»؛ ترسناكترین بلایی كه از ابتلای شما مسلمانان به آن میترسم، این است كه دنبالهرو هوای نفس خودتان باشید؛ یعنی شهوترانی كردن و شهوات را بر عقل مسلط ساختن. اینها همه موانع درونی انسان است. یك نوع موانع هم، خارج از وجود انسان است. مثلًا حكومتهای ظالم و دیكتاتور، در طول تاریخ مانع تكامل انسانها بودهاند. سرمایهداران بزرگ و زراندوز كه همهی تلاش خود را صرف این میكردهاند كه خود به نوایی برسند، دیگران را برای رسیدن به مقاصد خود استخدام و استثمار میكردند. اینها جزو موانع كمال بشرند. فساد آنها، ظلم آنها، قدرت آنها، پول آنها، شلّاق آنها، شمشیر آنها، امروز بمب اتم آنها، موشكهای بالستیك آنها، سیاستهای پیچیدهی آنها، توطئههای تبلیغاتی آنها، نیروهای نظامی آنها، همه و همه، موجب میشود كه میلیاردها انسان، از راه كمال بازبمانند. در كشورهایی هم كه سلاطین مستبد بر انسانها حكومت میكنند، یا حكام وابسته به اجانب و قدرتها زمام امور را در دست دارند، انسانها نمیتوانند راه كمال را بپیمایند. وقتی نظام اجتماعی، غلط و ظالمانه است و براساس صحیحی استوار نیست؛ وقتی انسانها از حكومت سالم، قانون درست و رجال مؤمن و دلسوز برخوردار نباشند، در چنین شرایطی انسان نمیتواند به تكامل برسد. اگر این موانع وجود نداشت، چهرهی عالم و تاریخ به گونهای دیگر بود؛ یعنی این همه ظلم و فقر و فساد و بدبختی و این همه پایمال كردن حقوق ضعفا در عالم نبود؛ یعنی این همه برادركشی و محرومیت و فاصلهی طبقاتی وجود نداشت. همهی بدبختیهایی كه در طول تاریخ بشر بوده است، امروز هم كه قرن پیشرفتهای عظیم علمی است، عیناً در دنیا دیده میشود. این همه باعث میشود كه انسان، فرصت و توفیق تكامل پیدا نكند. در این صورت، انسانها ناقص و تربیت نشده باقی میمانند و دنیای انسان تربیت نشده، دنیای فاسد و سیاه و ظلمانی و پر از رنج و دردی است كه در گذشته تاریخ به ما نشان داده است و امروز هم به چشم خودمان در سطح عالم مشاهده میكنیم. اما تكاملی كه از آن یاد میكنیم به چه معناست؟ اینكه انسان كامل شود، یعنی چه؟ آیا وقتیكه انسان با اختراعات و دانشها و پیشرفتهای علمی گوناگون مجهز شد كامل است؟ آیا یك ملت، وقتی ثروتمند شد كامل است؟ آیا وقتی زندگی یك ملت با رایانه و موشكهای فضایی و ارتباطات از راه دور مجهز شد، میتوان گفت آن ملت كامل شده است؟ نه. كمال در منطق ادیان الهی و دید انسانهای فرزانه، اینها نیست. امكاناتی كه امروز كشورهای پیشرفتهی عالم از آن برخوردارند، مایهی قدرت آنهاست؛ اما لزوماً باعث كمالشان نیست. درست است كه پول و سلاح و اختراعات و دانش و فناوری و پیشرفت علمی، برای یك ملت قدرت میآورد؛ اما هر قدرتمندی كامل نیست. فرض كنید شما یك انسان فرزانهی عاقل و عالم باتقوای پرهیزكار را مقابل یك دزد سبیل از بناگوش دررفتهی گردن كلفت قلدر بگذارید. مرد دانشمند پرهیزكار، جسماً از طرف مقابل ضعیفتر است؛ اما قوت و زور طرف مقابل، به معنای كامل بودن او نیست. غلط است اگر كسی خیال كند «ما باید تلاش كنیم تا به آنجا برسیم كه مثلًا امروز ملتهای غربی رسیدهاند»! البته علم آنها را باید به دست آوریم. علم شكوفا و پیشرفته اگر در اختیار یك ملت سالم و كامل باشد، مایهی خیر و بركت است. سلاح مدرن اگر در اختیار یك ملت عاقل و كامل باشد، بیخطر است. انرژی اتمی اگر در اختیار فرزانگان عالم و انسانهای سالم دنیا باشد، مایهی رشد انسانهاست؛ اما اتم، در دست ملتی كه از كمال برخوردار نیست، تهدیدكنندهی حیات بشری است. موشكهای قارهپیما، كلاهكهای اتمی، زرادخانههای پیشرفته، فناوری فضایی و ارتباطات شگفتآور، وقتی در اختیار قدرتهای امروز مستكبر دنیا باشد، نتیجهاش چه میشود؟ نتیجهاش ظلمی میشود كه امروز امریكا یا قدرتهای دیگر و دیروز شوروی سابق در حق ملتها و میلیونها انسان روا میداشتند و میدارند. وقتی سلاح و قدرت و پول و سیاست و مطبوعات و تبلیغات در اختیار قدرتهای تربیتنشدهی عالم باشد، نتیجه این میشود كه امریكا از آن طرف دنیا به خلیج فارس میآید و ناوگان خود را در اینجا مستقر میكند تا كشوری را بمباران و كشورهایی را تهدید كند؛ خلیج فارس را از حالت سالم زیستی خارج كند و به تهدید دنیا و آخرت مردم منطقه بپردازد. چرا این كار را میكند؟ چون به قول خودش، میخواهد منافعش را در این نقطهی عالم تأمین كند! یعنی همان حالتی كه یك انسان استثمارگر و ظالم، نسبت به زیردستان خود دارد. البته یك ملت هم ممكن است به ملتی دیگر ظلم كند. در دوران استعمار، ملتهایی از آن سوی عالم و از آن طرف اقیانوسها حركت كردند و به این سوی دنیا آمدند تا هندوستان، شبه قارهی هند، كشور بزرگ چین، كشورهای آسیا و كشور عزیز خود ما را زیر لگدهایشان بكوبند. آمدند تا انسانها، شرفشان، حیثیتشان، منافعشان و دین و فرهنگشان را به خاطر منافع خود، لگدمال كنند. امكاناتی كه آنها دارند، علم است، قدرت است، سلاح است؛ اما كمال نیست. نشانهی كمال این نیست كه انسانی، انسان دیگری را بدرد! میبینید كه قدرتها، با سلاح و پولی كه در اختیار دارند، ملتهای ضعیف را میدرند. در داخل كشورهای خودشان هم، وضعیت بهتر از این نیست؛ یعنی در داخل جامعهی ثروتمند و پیشرفته و برخوردار از ترقی و تكامل مادی امریكا، اختلاف طبقاتی، بسیار زیاد است. آنجا به سیاهان، فقرا و كارگران ظلم میشود. انسانهای بسیاری در آن مركز علم و ثروت و فناوری، شب، كنار سگهای ولگرد در خیابانها میخوابند. انسانهایی، انسانهای دیگر را به ناحق، میكشند. آمار قتل و آدمكشی و جنایت در امریكا به نسبت از همه جای دنیا بیشتر است؛ بااینكه آنها علم، فناوری، ثروت و پیشرفتهای مادی دارند. با این حساب، میبینیم كه پیشرفتهای مادی، كمال بشر نیست. كمال بشر، چیز دیگری است. كمال بشر این است كه دل و فكر او پاكیزه شود. انسان خیرخواه، انسان بامعرفت، انسان خداشناس و خداپرست، انسانی است كه عمل، حركات، گفتار، كردار و حتی خاطرات و خطورات ذهنی او، طبق رضای خدا انجام میگیرد. از او ظلمی به كسی نمیرسد؛ نسبت به همنوع، مهربان است و در مقابل انسانهای دیگر و حقوق آنها، احساس تكلیف و مسئولیت میكند. انبیا، چنین انسانی را میخواهند به وجود آورند. جامعهای الهی، جامعهای است با دل انسانی؛ جامعهای است با احساسات و عواطف صحیح و سالم؛ جامعهای است كه در آن، كسی به كسی و آن جامعه به جوامع دیگر ظلم نكند؛ جامعهای است كه در آن، هر كاری با این احساس كه «خدا میبیند و مؤاخذه میكند» انجام میگیرد؛ جامعهای است كه آحادش دچار غفلت نیستند؛ غرق در مادیت نیستند؛ غرق در خودخواهی و خودپرستی نیستند و كار برای خدا و برای رسیدن به آستان لقای او انجام میگیرد. چنین جامعهای كامل است و انسانی كه در این جامعه زندگی كند، در نیل به كمال، موفق است. انبیا آمدند تا چنین جامعهای را به وجود آورند. اگر جامعهای كه انسانها و مردمش درست میاندیشند و عمل میكنند، دارای رحم و مروتند، دارای احساسمسئولیت در پیش خدای بزرگند، دارای احساس معنویتند، غرق در ماده نیستند و همه چیز را برای خود نمیخواهند؛ قدرت و رفاه مادی بیابند، آن پول و قدرت و آن پیشرفت و رفاه مادی، برای همهی انسانهای دنیا، خیر به وجود میآورد. همانطور كه در صدر اسلام، اسلام آمد و چراغ علم و معنویت را در دنیا روشن كرد. اسلام آمد و به همان اندازه كه جوامع فاتح صدر اسلام از معنویات برخوردار بودند، عدالت اجتماعی را در سطح عظیمی از دنیا مستقر كرد و در سطح دنیا به تربیت انسانها پرداخت. اكنون این سؤال پیش میآید: «پیغمبران برای اینكه انسانها به این مرحله برسند و موانع راه را برطرف كنند، چه ارمغان و برنامه و دستوری دارند؟ آیات قرآن جواب میدهد. آیهای كه در آغاز سخن تلاوت كردم، اصل هدف را بیان میكند: «انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجا منیرا»؛ ای پیامبر! تو را چراغی روشن قرار دادیم دعوتكننده به خدا؛ بشارتدهندهی مردم به ثواب الهی و ترسانندهی آنها از عقاب و غضب الهی و از بدبختیهایی كه در سر راه بشر كمین كرده است. اما در راه این هدف، مرحلهی دیگری هم وجود دارد و آن، تشكیل نظام و جامعهی اسلامی است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط »، یعنی جامعهی عادلانه. انبیا آمدند تا جامعهی عادلانه درست كنند. جامعهی عادلانه نشانههای متعددی دارد. نشانهی اولش این است كه حكومت در آن جامعه، تحمیلی، فاسد و ضد مردمی نباشد. حكومت پیغمبران، حكومتی مردمی بود؛ برای مردم و در خدمت منافع آنان بود و مردم به پیامبران عشق میورزیدند. وقتی پیغمبر ما حكومت تشكیل داد، مردم به او عشق میورزیدند. وقتی ابو سفیان در شب قبل از فتح مكه، به وسیلهی عباس عموی پیغمبر آهسته و مخفیانه، در اردوگاه مسلمین گردش كرد و هنگام صبح دید كه مردم آب وضوی پیغمبر را از یكدیگر میربایند و به سر و صورتشان میریزند، به عباس گفت: «عجبا! من كسری و قیصر، پادشاه ایران و امپراطور روم را دیدم؛ اما شوكتی را كه برادرزادهی تو دارد، در هیچكدام از آنها ندیدم. آنها به زور و با سرنیزه بر مردم حكومت میكردند؛ اما این، بر دلهای مردم حكومت میكند؛ عواطف مردم را دارد؛ ایمان مردم را دارد و عشق مردم متوجه به اوست.» چنین حكومتی، با چنان پایه و قاعدهی مردمی است كه میتواند اصلاحات كند. اگر آن روالی كه نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، شروع و پایهگذاری كرد، به وسیلهی سلطنت بنی امیه و بنی عباس در هم شكسته نمیشد، چهرهی دنیا به گونهی دیگری میشد. بیانات در دیدار مسئولان کمیته امداد امام خمینی(ره)1370/12/14 الآن در بعضی از كشورهای اسلامی سنت خوبی وجود دارد كه در تمام ماه رمضان، اغلب مساجد افطاری میدهند؛ یعنی هركس برود و وارد مسجد بشود، پذیرایی میشود. البته خانوادهها محروم میمانند؛ فقط مردان افطاری میخورند و برمیگردند! اگر بشود در اینجا هم همین سنت در خصوص افراد تحت پوشش شما رواج پیدا كند البته با حضور تمام افراد خانواده خوب است. در زمان رژیم گذشته، این ارتباطات معنوی، كم و یا منجمد شده بود؛ كه البته متأسفانه بقایایش همچنان باقی است. ما بایستی در دوران اسلامی، این ارتباطات را زنده كنیم. امروز درآمدها با گذشته قابل مقایسه نیست؛ درآمدها از سابق خیلی بیشتر است. سابق كجا این همه درآمد بود؟ آیا این همه امكان درآمد بود؟ این كارخانهها و این وسایل مكانیزه نبود؛ طبعاً درآمدها خیلی محدود بود؛ درآمد یك فرد بود. امروز هر فردی ممكن است درآمد یك مجموعه یا شبیه یك مجموعه را داشته باشد؛ بنابراین درآمدها بیشتر است؛ به همین نسبت باید انفاقها بیشتر باشد. جامعه بزرگتر شده و سطح زندگیها هم بالا رفته است؛ هركس كه چیزی از این سطح عالی را نداشته باشد، قهراً فقیر است. بنابراین، روح انفاق و نیكوكاری بایستی در جامعه توسعه پیدا كند و جزو ایمان مردم بشود و هركس بنا را بر این بگذارد كه در اموالش «و فی اموالهم حقّ للسّائل و المحروم» واقعاً برای محرومان حق قائل باشد؛ یعنی این را حق آنها بر خودش بداند؛ تفضل خودش بر دیگران نداند؛ قرآن اینطوری میگوید؛ نمیگوید كه شما به دیگری تفضل میكنید؛ میگوید او در مال شما حق دارد؛ «حقّ للسّائل و المحروم». در جای دیگر میفرماید: «حقّ معلوم. للسّائل و المحروم». بههرحال، ما در جامعهی اسلامی باید این را به عنوان یك فرهنگ در بیاوریم. جامعهی اسلامی به این است كه رفتارهای اسلامی، یا به معنای وسیعتر، احكام اسلامی هم وجود داشته باشد. حكم اسلامی، فقط بكن و نكن به صورت واجب نیست؛ بلكه بكنهای مستحب و نكنهای مكروه هم جزو احكام اسلامی است، كه شامل رفتارها و خُلقیات و نفسانیات ما میشود؛ ما باید به این طرف برویم. در جامعهی اسلامی دائماً باید صیرورت و تحول وجود داشته باشد، تا در این تزریقات بیگانه یا رسوبات گذشته، افراد استحاله نشوند. بحمد اللّه شما موفقید. بنده از اینكه كمیتهی امداد هست و اینطور خوب كار میكند و در رأسش شما آقایانی هستید كه بحمد اللّه همیشه در همین فكرها و در همین كارها و در همین راهها بودهاید، حقیقتاً خوشحالم. اثر كار هم پیداست؛ اگر شماها نبودید، لا بد معلوم نبود كه اینطور بشود؛ بحمد اللّه حالا خیلی خوب است. بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری1370/12/12 تشكیل مجلس خبرگان، یكی از مظاهر حركت اسلامی و پایهی اسلامی جامعه و نظام ماست و ما به آن افتخار میكنیم. اینكه بر اساس تعالیم و ارزشهای الهی جامعهای تشكیل بشود و یك حكومت و قدرت سیاسی به وجود بیاید، خود یكی از معجزات اسلام است كه در این زمان اتفاق افتاد و ملت شجاع ما پشت سر امام بزرگوار و عظیمالشّأن توانست این واقعیت را تحقق ببخشد و معلوم شد كه بحمد اللّه این سرآغازی برای یك حركت عظیم جهانی است؛ همچنان كه مشاهده میشود كه از اول انقلاب تا امروز، در همهی مناطقی كه مسلمانان زندگی میكنند، احساسات اسلامی و ایمان اسلامی و شوق به زندگی و حیات اسلامی روز به روز افزایش پیدا كرده است. حوادث دنیا را ملاحظه میكنید؛ كشورهای اسلامی شاهد حركتهای مردمی با نام اسلام و با گرایش اسلامی هستند؛ و این بیشك از بركات تشكیل حكومت اسلامی در این نقطه از عالم است. در داخل كشور هم خدای متعال در مقاطع مختلف به این ملت و برگزیدگان آن توفیق داده كه راه را آنچنان بروند كه به سمت زندگی و حیات طیبهی اسلامی حركت كنند. بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی1370/11/02 یكایك شهروندان باید از ته دل به نیروی انتظامی اعتماد و اطمینان داشته باشند؛ یعنی مثلًا وقتی دكانش را میبندد، اگر نگران باشد، بگوید مأمور نیروی انتظامی هست؛ اگر به مسافرت میرود و خانهاش را میگذارد، بگوید نیروی انتظامی هست؛ اگر سوار اتومبیلی میشود تا جایی را ترك كند و به جای دیگری در بیابانها برسد، بگوید نیروی انتظامی هست. هر مشكلِ مربوط به امنیت كه برای او پیش میآید اگر گفتند دزد آمده، اگر گفتند متخلفان در خیابان پیدا شدهاند، اگر گفتند كسانی آبروی مردم را تهدید میكنند، اگر گفتند كسانی مواد مضره تقسیم میكنند، اگر گفتند كسانی به نوامیس مردم تعرض میكنند در دلش شمع امیدی روشن باشد كه بالاخره نیروی انتظامی هست. مردم باید به نیروی انتظامی، مثل یك صاحب امنیت و مدار امنیت نگاه كنند؛ شما باید این را به وجود بیاورید. در جامعهی اسلامی اجازه داده نمیشود و نباید داده بشود كه در ملأ عام، كسانی به حیثیتهای دینی مردم اهانت كنند و آن را هتك نمایند. چه مركزی باید جلوی اینها را بگیرد؟ نیروی انتظامی. در جامعهی اسلامی اجازه داده نمیشود و نباید داده بشود كه از مقررات زیستی و شهری و روستایی و صحرایی جمهوری اسلامی تخلف انجام بگیرد؛ كسانی فضا را مخدوش كنند و سلامت فضا را از بین ببرند. چه مركزی باید جلوی اینها را بگیرد؟ نیروی انتظامی. در جامعهی اسلامی و نظام اسلامی، هرآنچه كه طبق قوانین شرعی و قوانین مجلس شورای اسلامی و مقررات رایج كشور، در بخش آشكار زندگی مردم خفا، كار دیگران است ممنوع است و مجاز نیست كه تحقق پیدا كند، اگر دیده شد، دست قوی و قدرتمندی باید بیاید و جلوی این قانونشكنی را بگیرد. آن چیست؟ دست نیرومند نیروی انتظامی. نیروی انتظامی محبوبیت خود را باید در چه چیزی بهدست بیاورد؟ در قاطعیت بر اساس قانون و بر اساس همان چیزی كه در مقررات از او طلب شده است؛ نه در ملاحظهی كسی، ملاحظه جمعی، رعایت میل قشری یا گروهی؛ ابداً. اگر چنین كاری بشود و چنین رعایتهای خارج از قانونی انجام بگیرد، تخلف شده است. تنها رعایتی كه نیروی انتظامی باید بكند، عبارت است از رعایت قانون و رعایت اخلاق در اجرای قانون. البته در اجرای قانون، دوگونه میشود عمل كرد: یكی با بداخلاقی و كجخلقی و عبوس بودن و تكبر و نخوت و امثال اینها؛ یكی هم با خوشاخلاقی و مهربانی، اما با قاطعیت. این نوع دوم باید معمول باشد؛ اعمال قاطعیت، باضافهی اخلاق خوب. گاهی به اینجا تلفن میكنند، یا نامه مینویسند و شكایت میكنند كه سرِ فلان محله، كسانی پیدا شدهاند كه به نوامیس مردم تعرض میكنند. ما در این امور به كجا مراجعه خواهیم كرد؟ به شما؛ معلوم است كه وظیفهی شماست. گاهی تلفن میكنند، شكایت میكنند كه مثلًا فلان خانه را به محل فساد تبدیل كردهاند و نمیگذارند استراحت كنیم و بخوابیم؛ سر و صدا و هایوهوی راه میاندازند و از لحاظ اخلاقی، ناامنی ایجاد میكنند. ما واقعاً در اینگونه امور به كجا باید مراجعه كنیم؟ به نیروی انتظامی. گاهی شكایت میكنند كه افرادی میآیند و موادی را در فلان كوچه توزیع میكنند، یا خرید و فروش انجام میدهند. در اینگونه موارد ما به كجا باید مراجعه كنیم؟ به نیروی انتظامی. فراموش نكنید كه معیار، جامعهی اسلامی و انقلابی است. اگر جامعهای اسلامی و انقلابی نیست، نیروی انتظامی حساسیتهای مناسب آن جامعه را دارد؛ اما در جامعهای كه معیار و ملاك اسلام است، حساسیت نیروی انتظامی باید متناسب با آن چیزی باشد كه در این جامعه مورد نظر است. حساسیتهای این جامعه چه چیزهایی است؟ حفظ و حراست و عمل برطبق این حساسیتها، بدون هیچ ملاحظهیی، به شما كه نیروی انتظامی هستید، برمیگردد. این كارِ سخت و سنگینی است، اما كار بسیار مؤثری است. بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی1370/11/02 فراتر از تفكیك مسئولیتها و مأموریتها و جدایی بین بخشهای مختلف، مأموریتی هست كه آن مأموریت، مسألهی اساسی است. برای انجام آن مأموریت، نیروی انتظامی و روحانیون محترمی كه در این نیرو مشغول انجام خدمتند، همه باید مجتمعاً و مشتركاً كار كنند. آن مأموریت، عبارت است از حفظ امنیت اسلامی در محیط جامعه؛ این اساسیترین كار نیروی انتظامی است؛ كار بسیار بزرگی هم هست. شنیدهاید كه: «نعمتان مجهولتان الصّحّة و الأمان». این كلام، چه كلام حكما باشد، چه كلام اولیا باشد، امنیت را عِدل سلامتی و صحت قرار داده است؛ این خیلی مهم است. در قرآن از این بالاترش هست؛ آنجایی كه در سورهی قریش میفرماید: «فلیعبدوا ربّ هذا البیت»، بعد میفرماید: «الّذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»؛ یعنی نجات از گرسنگی را، با نجات از ناامنی در كنار هم قرار داده است. بیانات در خطبههای نماز جمعه1370/07/05 خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است كه از پیامبر تبعیت كنیم. این تبعیت، در همه چیز زندگی است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلكه در رفتار خود، در هیئت زندگی خود، در چگونگی معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معاملهاش با دشمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست. جامعهی اسلامی ما آن وقتی به معنای واقعی كلمه جامعهی اسلامیِ كامل است، كه خود را بر رفتار پیامبر منطبق كند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملی نیست كه نیست لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عكس جریان زندگی نبیّ اكرم بر زندگی ما حاكم نباشد؛ در آن خط حركت بكنیم.در سه صحنه از صحنههای مهم زندگی، جملات مختصری از آن بزرگوار عرض میكنم. البته در این باب كتابهای مفصل نوشته شده است و سخن، طولانیتر و مبسوطتر از آن است كه در گفتارهایی از این قبیل بشود حق آن را ادا كرد. از هر خرمن گلی، خوشهیی باید چید؛ برای اینكه در ذهن ما یاد آن بزرگوار همیشه زنده باشد. بیانات در دیدار معلمان نمونهی کشور1370/02/12 معنای بزرگداشت، همین است كه در محیط جامعه، هركسی احساس كند كه به معلم خود و به سایر معلمان، قلباً و روحاً احترام میگذارد و آنها را بزرگ میشمارد. این، بزرگترین مشوق برای تعلیم و تربیت است؛ همان چیزی كه در اسلام هم هست. در اسلام، رعایت معلم هست. كیست كه در جامعه معلمی نداشته باشد؟ این حكم اسلامی برای آن است كه بازار تعلیم رایج باشد، نه كاسد. معلمان در كلّ كشور، حقاً و انصافاً به این احتیاج دارند. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1370/01/26 برادران! امیر المؤمنین میگوید زندگی به سمت زهد باید برود. امروز در جمهوری اسلامی، اگر ما احساس بكنیم كه زندگی به سمت اشرافیگری میرود، بلاشك این انحراف است؛ بروبرگرد ندارد. ما باید به سمت زهد حركت بكنیم. نمیگوییم هم زهدهای آنچنانی، كه متعلق به اولیاء اللّه است؛ نه، مسئولان درجهی یك، مسئولان درجهی دوتا، آن مسئولان درجات بعد هم باید در حد خود زهد داشته باشند؛ بعد هم به عامهی مردم میرسد. عامهی مردم هم نباید اسراف و تجملگرایی بكنند. اینطور نیست كه زهد فقط مخصوص مسئولان باشد. این مهریههای گرانقیمت كه برای عقدهای دخترهایشان میگذارند، خطاست. نمیگویم حرام است، اما پدیدهی بد و زشتی در جامعه است؛ زیرا ارزشهای انسانی را تحتالشعاع ارزش طلا و پول قرار میدهد. در محیط و جامعهی اسلامی، قضیه این نیست. همین كار حلال را پیامبر نكرد. بعضی میگویند پیامبر حلال كرده، اما شما حرام میكنید؟! نه، ما هم حرام نمیكنیم. پیامبر نخواسته كه محدود كند؛ محدود هم نكرده است. شما برو، هرچه میخواهی بكن. اصلًا همهی زندگیت را روی هم بگذار و جهیزیهی دخترت بكن، یا مهر عروست بكن. بحث سر این است كه این كار، صحیح و عاقلانه و منطبق بر خواست و مصلحت اسلامی نیست. خطبههای نماز جمعهی تهران1369/11/19 امروز فكر كردم كه در خطبهی اول، كدام مطلب از مطالب اسلامی و دینی ما از همه مهمتر و فوریتر است كه آن را مطرح بكنم؛ دیدم كه مسألهی تقوا از همه چیز مهمتر است. در تمام مراحل زندگی یك جامعه و یك فرد، تقوا از ضروریترین نیازهاست و در تمام دوران دوران مبارزه و پیروزی، هنگام جهاد، هنگام سازندگی و در مراحل مختلف برای جامعهی دینی و ملت مسلمان، تقوا ضروری است. امروز كه ما بعد از دوازده سال از پیروزی، تجربههای باارزشی در اختیار داریم، راه را تا حدود زیادی شناختهایم، هدفها را در قالب مشخص و معینی تصویر كردهایم و به سمت آن حركت میكنیم، شاید بشود گفت كه بیشتر از همیشه، به تقوا احتیاج داریم. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1369/09/14 جمعی از برادران از یك جناح، و جمعی از جناح دیگر، در مجلس و یا در بیرون از مجلس، باهم اختلاف نظر و اختلاف سلیقه و بگومگو دارند. البته شامل همهی شما نمیشود؛ من این را قطعاً میدانم. مكرر گفته شده، همه هم میدانند كه یك مقدار از این اختلاف نظرها هم طبیعی است؛ اما به یك نكته توجه كنید كه اگر همین اظهار نظرهای سلیقهیی كه خیلی هم طبیعی به نظر میآید و در یك جامعه، بخصوص در یك جامعهی اسلامی و آزاد مثل جامعهی ما، اجتنابناپذیر، بلكه لازم است از حدود خود خارج شد، قطعاً به نفع دشمن است. در این مخالفتهای جناحی و گروهی با یكدیگر، باید حدود را نگه دارید. بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان1369/06/07 وظیفهی جمعی ما به عنوان یك جامعه و یك نظام و یك دولت و یك حكومت، این است كه احكام الهی قانون بر اساس دین خدا را در سطح جامعه، معیار و ملاك عمل عمومی قرار بدهیم؛ همچنان كه مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان ما، بحمد اللّه این مسئولیت را داشتهاند و همیشه هم رعایت شده است. دولت، در خط دین خداست. همهی كارگزاران دولتی، در سایهی دین و دستورات الهی هستند. همین برادران امور تربیتی كه در اینجا هستند، تربیت بر اساس دین و معیارهای آن را برنامهی خودشان قرار بدهند و كوچكترین كوتاهی و سستی در این راه را روا ندارند. برادرانی كه در دستگاه بانكی كشور مشغول كار و خدمت هستند، تكلیفشان را بر اساس تفكر اسلامی و دینی دنبال كنند و انجام بدهند. مسئولان و كارگزاران دستگاههای مختلف دولتی، در برخورد و مواجههی با مردم، با اخلاق اسلامی برخورد كنند. بانكداری اسلامی پول را در جامعه به شكل اسلامی مطرح كردن و دادوستد كردن مسألهی بسیار مهمی است. اگر بتوانیم این حقیقت را به معنای جامع كلمه در جامعه به وجود بیاوریم، فتح عظیمی در دنیا خواهد بود. فتح، فقط فتح قلعهها و سنگرها نیست. اگر كارگزاران دستگاه بانكی بتوانند این را به معنای جامع و كامل مسئله اجرا و پیاده كنند، بزرگترین سنگر اقتصادی امروز دنیاست. خصوصیت بانكداری اسلامی و از لوازم آن، دادوستد پول بر اساس غیر ربا، تنظیم مبادلات پولی بر اساس قوانین اسلامی و معاملات اسلامیِ صحیح است، كه در آنها ظلم و استثمار و كنز و تبعیض و اختلاف طبقاتی و امثال اینها به وجود نمیآید. دانشمندانی هم كه اهل تحقیق هستند و جمعی از آنها به مناسبتی در این مجلس تشریف دارند، تحقیق علمی را به معنای واقعی كلمه، برای رسیدن به حقایقِ نامكشوف دنبال كنند. تحقیق، یعنی كاویدن، كاوش، تلاش كردن برای رسیدن به چیزی كه تا به حال به آن دسترسی پیدا نشده است. این محقق، در مسائل طبیعی و علمی و فلسفی و مسائل مربوط به جهان خارجی و واقعی یا مسائل مربوط به انسان و تاریخ و غیره تحقیق میكند. این محقق، در مقابل چه چیزی تحقیق میكند؟ چه میگیرد و تحقیق میكند؟ جواب این است كه محقق تحقیق میكند، تا به حقیقت برسد. پاداش او، این است. پول، مال و حتّی تشویق، پاداش محقق نیست؛ در مقابل تحقیقِ او كوچك است. البته باید اینها نثار بشود، پولها باید خرج بشود، كارها باید انجام گیرد، تسهیلات باید فراهم بشود، تا تحقیق انجام بگیرد؛ اما اینها هیچكدام پاداش تحقیق نیست. پاداش تحقیق، رسیدن به حق است. اینها احكام اسلامی است. اینها از لحاظ جمعی، عبارة الاخرای ارتباط جامعه با خداست. بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت وزیران1369/06/01 ما باید در جهت كمك به محرومان جامعه حركت كنیم. درست است كه در جامعهی اسلامی، عدل برای همه است؛ یعنی اگر شما ببینید كه دزدی از دیوار كسی كه فرضاً تمكنی هم دارد، بالا میرود، جلوی دزد را خواهید گرفت؛ نمیگویید كه اشكالی ندارد، برود از خانهی این شخص دزدی كند. یا اگر دیده شود كه یك فرد متوسط و معمولی جامعه، مورد ستم قرار میگیرد، باید جلویش گرفته شود؛ منتها ببینیم در وضع جامعه و نظام اجتماعی و تاریخ ما، كدام اقشار و كدام طبقات، بیشتر مورد ظلم و ستم و بیعدالتی قرار داشتند و عقبند؛ باید به اینها كمك بشود. روشن است كه قشرهای پابرهنهی كشور، این گونهاند. بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت وزیران1369/06/01 در صورتی این شوق و این امید در ملتها باقی میماند كه ما از ایمان بیقیدوشرط و پایبندی كامل به دین خدا، یك سرسوزن تنزل و تنازل نكنیم. در معاملهی با قدرتهای جهانی، همینطور است. در برخورد با مسائل جهانی، همینطور است. در تنظیم سیاست خارجی، همینطور است. در ادارهی داخلی كشور، همینطور است. باید آن راز سعادت جامعه را كه گردآمدن بر محور ایمان به خداست در زندگی و نظام اجتماعی خودمان، هر لحظه قویتر و برجستهتر كنیم؛ ملت را به سمت تربیت اسلامیِ بیشتر و عمیقتر سوق بدهیم؛ عناصر جوان جامعه را به تربیت اسلامی تربیت بكنیم؛ دانشگاههای ما، وظیفهی تربیت جوان مسلمان و متخصص و عالم مسلمان نه صرفاً عالم را بر دوش خودشان احساس كنند؛ مدارس ابتدایی هم همینطور. كاری كنیم كه در جامعه، ارزشهای اسلامی، ارزشهای مطلق به حساب بیاید و همهی ارزشهای دیگر، در مقابل آنها كمرنگ باشد. صدا و سیما در این جهت، حركت و تلاش و برنامهریزی بكند. خلاصه، آنچنانكه ملتهای عالم، ملت ما و نظام جمهوری اسلامی را شناختهاند كه سرباز و فدایی اسلام است و در راه اسلام حركت میكند، همینطور عمل كنیم و این معنا را اثبات نماییم. این، البته همان تصمیمی است كه ملت و دولت و مسئولان داشتند و برطبق آن، اینهمه تلاش و مجاهدت هم شده است و در آینده هم باید همینطور باشد. بیانات در دیدار کارگزاران نظام1369/04/20 علت اهمیت عید غدیر، مسألهی ولایت است. در این ماه ذی حجة الحرام هم عید غدیر را داریم و هم روز مباهله را كه آن هم اشارهی روشنی به مسألهی ولایت است. به خاطر این دو خاطره كه هر دو مربوط به ولایت است بعضی از بزرگان، این ماه را «شهر الولایة» و افضل ماهها دانستهاند. وقتی برای یك ملت، قضیهی ولایت و حكومت حل شود، آن هم به شكلی كه در غدیر خم حل شد، حقیقتاً آن روز برای آن ملت، عید است. چون اگر ما بگوییم كه مهمترین و حساسترین مسألهی هر ملتی، همین مسألهی حكومت و ولایت و مدیریت و حاكمیتِ والای بر آن جامعه است، این تعیینكنندهترین مسئله برای آن ملت است. ملتها هركدام به نحوی، این قضیه را حل كردهاند؛ ولی غالباً نارسا و ناتمام و حتّی زیانبخش. پس، اگر ملتی توانسته باشد این مسألهی اساسی را به نحوی حل كند كه در آن، همه چیز آن ملت كرامت او، معنویت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنیایی او و بقیهی چیزهایی كه برای یك ملت مهم است رعایت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، برای آن ملت عید است. در اسلام، این قضیه اتفاق افتاد. روز عید غدیر، ولایت اسلامی یعنی رشحه و پرتوی از ولایت خدا در میان مردم تجسم پیدا كرد و اینچنین بود كه دین كامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص میماند و به همین خاطر بود كه نعمت اسلام بر مردم تمام شد. مسألهی ولایت در اسلام، اینطور مسألهیی است. ولایت، یعنی حاكمیت و سرپرستی در جامعهی اسلامی، طبیعتاً چیزی جدا از ولایت و سرپرستی و حكومت در جوامع دیگر است. در اسلام، سرپرستی جامعه، متعلق به خدای متعال است. هیچ انسانی این حق را ندارد كه ادارهی امور انسانهای دیگر را بهعهده بگیرد. این حق، مخصوص خدای متعال است كه خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالك امور انسانها، بلكه مالك امور همهی ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعهی اسلامی، چیز كمنظیری است. هیچ قدرتی، هیچ شمشیر برایی، هیچ ثروتی، حتّی هیچ قدرت علم و تدبیری، به كسی این حق را نمیدهد كه مالك و تصمیمگیرنده در بارهی سرنوشت انسانهای دیگر باشد. اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامداری مردم را به كسی اعطا نمیكند. این حق، متعلق به خداست. خدای متعال، این ولایت و حاكمیت را از مجاری خاصی اعمال میكند. یعنی آن وقتی هم كه حاكم اسلامی و ولیّ امور مسلمین، چه بر اساس تعیین شخص آنچنانكه طبق عقیدهی ما، در مورد امیر المؤمنین و ائمه (علیهمالسّلام) تحقق پیدا كرد و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتی این اختیار به او داده میشود كه امور مردم را اداره بكند، باز این ولایت، ولایت خداست؛ این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهی است كه بر مردم اعمال میشود. آن انسان هركه و هرچه باشد منهای ولایت الهی و قدرت پروردگار، هیچگونه حقی نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد. خود این، یك نكتهی بسیار مهم و تعیینكننده در سرنوشت جامعهی اسلامی است. و اما آن كسی كه این ولایت را از طرف خداوند عهدهدار میشود، باید نمونهی ضعیف و پرتو و سایهیی از آن ولایت الهی را تحقق ببخشد و نشان بدهد، یا بگوییم در او باشد. خصوصیات ولایت الهی، قدرت و حكمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهی كه ادارهی امور مردم را به عهده میگیرد، باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حكمت الهی باشد. این خصوصیت، فارق بین جامعهی اسلامی و همهی جوامع دیگری است كه به شكلهای دیگر اداره میشوند. جهالتها، شهوات نفسانی، هوی و هوس و سلایق شخصیِ متكیِ به نفع و سود شخصی یا گروهی، این حق را ندارند كه زندگی و مسیر امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامی، عدالت و علم و دین و رحمت باید حاكم باشد؛ خودخواهی نباید حاكم بشود، هوی و هوس از هركس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصیتی نباید حكومت كند. سرّ عصمت امام در شكل غایی و اصلی و مطلوب در اسلام هم همین است كه هیچگونه امكان تخطی و تخلفی وجود نداشته باشد. آنجایی هم كه عصمت وجود ندارد و میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حكومت كند كه نمونهیی از ولایت الهی محسوب میشود. پس، روز عید غدیر، روز ولایت و روز تعیینكنندهای در سرنوشت جامعهی اسلامی است. اهمیتی كه به این روز دادهاند، چه خود نبیّ اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) كه بنا به وحی الهی، یك موقعیت استثنایی و روز گرم و جایگاه سختی را انتخاب كرد، تا اهمیت قضیه را نشان بدهد، و چه روایات ما و ائمهی اطهار (علیهمالسّلام) كه به این روز، اینقدر اهمیت دادند، به خاطر این است كه مسألهی ولایت و حكومت در اسلام، مسألهی اساسی و مهم است. اگر اسلام كه دین خداست و میخواهد زندگی مردم را بر اساس ارزشهای الهی اداره بكند در امر حكومت، دچار یك وضعیت دنیایی شد؛ دچار همان چیزی شد كه جوامع دیگر به آن مبتلا هستند، مصالحِ مترتب بر نظام اسلامی، بكلی از آن سلب خواهد شد. در دستگاه ادارهكننده و مدیریت و حاكمیت، باید یك نظام معنوی و الهی باشد. اینكه علمای اسلام و ملت انقلابی ما و دلسوزان جامعه، اینقدر روی مسألهی ولایت فقیه عادل تكیه میكنند و امام بزرگوار ما (رضوان الله تعالی علیه)، آن را آنقدر مهم میشمردند، به خاطر همین بود كه اگر این مسألهی معنوی را از جامعهی اسلامیمان سلب بكنیم همچنان كه آن كسانی كه دلسپرده به روشهای غربی بودند و ارزشهای غربی برای آنها اصل بود، در باب حكومت در جامعهی اسلامی، میخواستند در سالهای اول، به همان شیوههای غربی عمل بكنند و اگر ما این اشتباه را میكردیم و بكنیم كه در مسألهی حكومت و مدیریت جامعه، ملاك و معیار اسلامی را فراموش بكنیم و به سمت همان فرمهای رایج دنیایی برویم، معنای جامعهی اسلامی ما از بین خواهد رفت. این نقطه، تعیینكننده است. شاید این حدیث را ماها بارها گفتهایم و شنیدهایم و نقل كردهایم كه «لاعذّبنّ كلّ رعیّة فی الإسلام اطاعت اماما جائرا لیس من الله عزّ و جلّ و ان كانت الرّعیّة فی اعمالها برّة تقیّة و لأعفونّ عن كلّ رعیّة فی الإسلام اطاعت اماما هادیا من الله عزّ و جل و ان كانت الرّعیّة فی اعمالها ظالمة مسیئة». حاصل، اینكه اگر دستگاه مدیریت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه، قابل اغماض است و در مسیر جامعه، مشكلی به وجود نخواهد آورد. اما اگر مدیریت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، و لو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنهی مردم، نمیتواند این جامعه را به سرمنزل مطلوب هدایت كند. یعنی تأثیر رأس قله و هرم و مجموعهی مدیریت و دستگاه ادارهكننده در یك جامعه، اینقدر فوقالعاده است. این است كه ما روی مسألهی غدیر، اینقدر تكیه میكنیم. مسألهی غدیر، یعنی گزینش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداكاری در راه خدا و سبقت در ایمان و اسلام و تكیه روی اینها در تشخیص و تعیین مدیریت جامعه. این قضیه، یك قضیهی ارزشی است. به این معنا، غدیر نه برای شیعیان، بلكه برای همهی مسلمانان، آموزنده و حاوی درس است و میتواند مورد تجلیل و تكریم قرار بگیرد كه حالا نمیخواهیم در این زمینهها، وارد بحثهای فرقهیی و طایفهیی بشویم و نباید بشویم. عید غدیر، حقیقتاً برای مردم عید است؛ چون به یادآورندهی یك امر حساس و مهم است. امروز گرفتاریهای عمدهی ملتها در دنیا، گرفتاری ناشی از مدیران و دستهای گردانندهی جامعه است. آنها فاسدند كه فساد در ملتها، ریشهی همهی ارزشها و اصالتها را میكند و از بین میبرد. آنها فاسدند كه ملتها، ذلیل و برده و نوكرصفت بار میآیند. آنها فاسدند كه قدرتهای شیطانی، بر ملتهایشان تسلط پیدا میكنند. آنها فاسد و بیبندوبارند كه در متن جوامعشان، ایمان بكلی رخت برمیبندد. امروز، این بلای عمومیِ جوامع غربی است؛ بلای بیایمانی و سردرگمی و عدم تكیهی روحی به یك نقطهی مطمئن و بقیهی انواع فسادهایی كه در دنیا هست. چیز خیلی خطرناك و بلای بزرگی است و همین نقطه، جوامعی را كه به آن دچار هستند، به باد فنا خواهد داد. این ظواهر، تعیینكننده نیست. این مهم است كه آحاد یك ملت، بر گرد یك محور ایمانی جمع نشده باشند. البته آقایان و بخصوص مسئولان، این نكته را توجه داشته باشند كه اگر ما بر نقش مدیریت و سرپرستی در جامعهی اسلامی تكیه میكنیم و آن را تعیینكننده معرفی مینماییم، با یك گزینش، قضیه تمام نمیشود. اینطور نیست كه یك شخص، در رأس برگزیده بشود و شرایط لازم را داشته باشد، بعد دیگر همه چیز بهخودیخود، حل خواهد شد. تأثیر مدیران بالا در سرنوشت جامعه هم تا حدود زیادی از این جهت است كه مدیر برتر و بالاتر، این قدرت را دارد كه دستها و ایادی چرخانندهی چرخهای كشور را سالم انتخاب بكند. یعنی سلامت آنها، جزو سلامت دستگاه حكومت است. وقتی امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب (علیه الصّلاة و السّلام) در رأس حكومت قرار میگیرد، تمام شاخههای مدیریت در جامعه، به طرف صلاح حركت میكند؛ بهطوریكه اگر یكگوشه از مجموعهی این دستگاه مدیریت، ناسالم و ناپاك و غیر منطبق با معیارها باشد، برای قطع و قلعوقمع آن، امیر المؤمنین (ع) جنگِ چندینماهه را بر خودش هموار میكند. یعنی مجموعهی دستگاه مدیریت كشور، باید علوی باشد. آن دستگاهی كه حكومتش به شكل ولایت است، ارتباط بین ولیّ و مردم، غیر قابل انفكاك میباشد. ولایت، یعنی سرپرستی، پیوند، ارتباط، اتصال، به هم پیچیدهشدن دو چیز، بههمجوشیدگی و بههمپیوستگی كسانی كه با یكدیگر ولایت دارند. معنا و شكل و مفهوم ولایت در جامعه و نظام اسلامی، این است. از این جهت، در جامعهی اسلامی، كلمهی ولایت به حكومت اطلاق میشود و رابطهی بین ولیّ و مردم، یك رابطهی ولایتی است و ارتباط و اتصال آنها، غیر قابل انفكاك میباشد و تمام اجزای این جامعه، با یكدیگر متصلند و از هم جدا نیستند. قضیه، مثل دستگاههای سلطنت، دستگاههای قدرت و كودتاچیهایی كه بر یك جامعه مسلط میشوند، نیست. در جامعهی اسلامی، دستگاه مدیریت و حاكمیت جامعه، همه و همه، متكی به مردم، جزو مردم، همراه با مردم، متصل به مردم به تمام معنای اتصال هستند و جدا نیستند. آنجایی كه دستگاههای حكومت، به راهی میروند و مصالح مردم، به راه دیگری، به خاطر همین احساس جدایی است. مصالح دستگاه حاكم، یك چیز است؛ مصالح مردم، یك چیز دیگر. مصالح دستگاه حاكم، پیوند با امریكا و قدرتهای مسلط و استعمارگران و غارتگران منابع نفتی و این چیزهاست همچنان كه در دوران رژیم منحوس پهلوی، در كشور ما بود و امروز در خیلی از كشورهای دیگر هست مصالح مردم، یك چیز دیگر است. مصالح مردم در این است كه آن دستگاه حاكم و آن نوكران و پیوستگان بیگانه را از سر راه كمال خودشان بردارند. مصالح این دو، بكلی در دو جهت قرار دارد. لیكن در نظام اسلامی، اینطور نیست. در نظام اسلامی، حاكم، ولیّ و دوست و سرپرست و برادر و مرتبط و برای مردم است. این، یكی از افتخارات جمهوری اسلامی است كه توانسته ولایت اسلامی را پیاده كند. ما هنوز نتوانستهایم خیلی از احكام اسلامی را بهطور كامل تحقق ببخشیم. یك جامعه، تا بهطور كامل اسلامی بشود، زمانِ زیادی لازم است؛ لیكن بحمد اللّه مسألهی حكومت و ولایت، در جامعهی اسلامی ما تحقق بخشیده شد. شكل اسلامی، علیرغم طرد و نفی و بغض و عناد قدرتهای جهانی، در جامعهی ما پیاده شد. دشمنان اسلام، مخالفت هم كردند؛ اما بحمد اللّه روز به روز در جامعهی ما، ثابتتر و درخشانتر و ماندگارتر شده است. ما مسئولان وظیفه داریم كه ولایت الهی و اسلامی را در جامعهی خودمان، در شكل پرجاذبهی آن، برای انسانهای مشتاق و محروم، هرچه بیشتر تحقق ببخشیم. قدم اول این است كه از راه مردم جدا نشویم و فراموش نكنیم كه همین مردم، پابرهنگان، طبقات ضعیف، این كسانی كه در معیارهای مادّی جوامع، چیزی به حساب نمیآیند، صاحبان اصلی كشورند و پیروزیهای این انقلاب و این كشور و عزت ایران، به خاطر فداكاریهای آنان بهدست آمده است. فراموش نكنیم كه این مردم بودند كه اسلام را برای این كشور الهی و اسلامی خواستند و اراده كردند و آن را تحقق بخشیدند. از مردم جدا نشوید. این، افتخار نظام و جامعهی اسلامی است كه قریب دوازده سال از پیروزی این انقلاب میگذرد و با وجود اینهمه تبلیغات و كارشكنیهای دشمنان، مردم روز به روز به آرمانهای این انقلاب و این نظام اسلامی، علاقهمندتر و دلبستهتر شدهاند و دشمن حقیقتاً در مقابل خواست و ارادهی این مردم، عاجز مانده است. امروز دنیای اسلام، به جامعهی اسلامی ما متوجه است. هرچه در اینجا اسلام، بهتر و قویتر و واقعیتر پیاده بشود، مسلمانان در كشورهای اسلامی و در سرتاسر عالم، امیدوارتر میشوند. این جوانان و گروههای اسلامی كه با مظلومیت، در فلسطین و در بسیاری از كشورهای اسلامی، با كفر و استكبار و ایادی آنها مبارزه میكنند، پشتگرمی و دلگرمیشان، به جمهوری اسلامی است. ایستادگی این ملت است كه آنها را شاداب نگهداشته و سختیها را بر آنها هموار كرده است. پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)1369/03/10 در انقلاب اسلامی ایران، چند خصوصیت مهم وجود داشت كه همه منطبق بر حركت اسلامی صدر اول بود: نخست، هدفگیری سیاسی؛ یعنی ارادهی قاطع بر حاكمیت دین خدا و اینكه قدرت از دست شیطانهای ظالم و فاسد گرفته شود و حاكمیت و قدرت سیاسی جامعه بر اساس ارزشهای اسلامی شكل گیرد. پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)1369/03/10 این نهضت مردمی و انقلاب بینظیری كه در منتهای مبارزات پانزدهسالهی آن پدید آمد و حماسهی عظیمی كه در عمر یازدهسالهی این نظام به ظهور رسید و شهادت نفوس طیبه و تحمل آن همه دشواریها و شكنجهها و مصیبتها از سوی ملت مؤمن و مبارز ما، همه و همه به خاطر اسلام بود. این ملت بزرگ و امام بزرگوارش، سعادت را در پیروی حقیقی از اسلام دانستند و حاكمیت اسلام را وسیلهی نجات از سلطهی شیطانها و طاغوتها و ستمگران دیدند و رضای خدا را در پیگیری از حاكمیت اسلام جستجو كردند. ملتهای مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نیز به خاطر اسلام بوده و هست كه این انقلاب و این نظام را متعلق به خود دانسته و از آن حمایت و دفاع كردند و میكنند. از این رو، جمهوری اسلامی بزرگترین وظیفهاش آن است كه اسلام را در زندگی مردم تحقق بخشد و جامعه را به صورت یك جامعهی نمونهی اسلامی درآورد.برای عملی شدن این هدف كه گامهای اساسی و بلند آن، از آغاز پیروزی به وسیلهی همهی دستاندركاران و با اشراف و اهتمام شدید امام (رضوان اللّه علیه) برداشته شده باید قوای سهگانهی كشور هماهنگ و پیگیر عمل كنند و حوزههای علمیه و مراكز فرهنگی و پژوهشی اسلامی، به تلاش وسیع دست زنند و سرچشمهی پایانناپذیر تفقه و اجتهاد آگاهانه و بصیر را در خدمت عمق و گسترش معارف اسلامی به كار گیرند و دستگاه فكری و عملی نظام جمهوری اسلامی، باهم و در كنار هم، جامعه را در راه اسلامی شدنِ روزافزون و به سمت هدفهای اسلامی پیش ببرند. تمامی آحاد ملت مسلمان، در حفظ و حراست از احكام نورانی آن و سعی در گسترش و تعمیق آن در جامعه، دارای وظیفهای بزرگند. امر به معروف و نهی از منكر كه یكی از اركان اساسی اسلام و ضامن برپاداشتن همهی فرایض اسلامی است، باید در جامعهی ما احیا شود و هر فردی از آحاد مردم، خود را در گسترش نیكی و صلاح و برچیده شدن زشتی و گمراهی و فساد، مسئول احساس كند. ما هنوز تا یك جامعهی كاملًا اسلامی كه نیكبختی دنیا و آخرت مردم را بهطور كامل تأمین كند و تباهی و كجروی و ظلم و انحطاط را ریشهكن سازد، فاصلهی زیادی داریم. این فاصله، باید با همت مردم و تلاش مسئولان طی شود و پیمودن آن، با همگانی شدن امر به معروف و نهی از منكر آسان گردد. مساجد به عنوان پایگاههای معنویت و تزكیه و هدایت، روز به روز گرمتر و پُررونقتر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامی، در گوشه و كنار جامعه، از جمله در مراكز دولتی و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروی از تعالیم نورانی قرآن تشویق نماید. كتاب خدا در میان مردم حضور واقعی بیابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، برای همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امری رایج و دایر گردد. در این مورد، مسئولیت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانههای عمومی، بسی مهم و خطیر است. پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)1369/03/10 در نظام اسلامی باید همهی افراد جامعه، در برابر قانون و در استفاده از امكانات خداداد میهن اسلامی، یكسان و در بهرهمندی از مواهب حیات، متعادل باشند. هیچ صاحب قدرتی قادر به زورگویی نباشد و هیچكس نتواند برخلاف قانون، میل و ارادهی خود را به دیگران تحمیل كند. طبقات محروم و پابرهنگان جامعه، مورد عنایت خاص حكومت باشند و رفع محرومیت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظیفهی بزرگ دولت و دستگاه قضائی محسوب شود. هیچكس به خاطر تمكن مالی، قدرت آن را نیابد كه در امور سیاسی كشور و در مدیریت جامعه دخالت و نفوذ كند و هیچ تدبیر و حركتی در جامعه، به افزایش شكاف میان فقرا و اغنیا نینجامد. پابرهنگان، حكومت اسلامی را پشتیبان و حامی خود حس كنند و برنامههای آن را در جهت رفاه و رفع محرومیت خود بیابند. امام بزرگوار ما، این را یكی از اساسیترین مسائل جمهوری اسلامی دانسته و قویترین بیانات را در این باره ایراد نمودهاند و این، خصوصیت غیر قابل تفكیك جمهوری اسلامی است. هیچ حایلی نباید بتواند مسئولین نظام و مدیران بخشهای مختلف آن را از این هدف اساسی غافل كند. پابرهنگان و كوخنشینان و اكثریت مردم ما كه بر اثر سیاستهای خائنانه و خانهبرانداز رژیم ستمشاهی، در فقر و محرومیت به سر میبرند، همواره صادقترین و بااخلاصترین یاوران این انقلاب و این نظام بودهاند و هستند و نظام اسلامی باید رفع محرومیت از آنان را در صدر برنامههای سازندهی خود قرار دهد. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1369/03/02 دو چیز بایستی در كنار هم، روز به روز قویتر در كشور تحقق پیدا كند: اول، حفظ آثار و شعایر و ظواهر و نمای اسلامی جامعه است. این، خیلی مهم است. دشمنان سعی میكنند كه این حرفها را بمباردمان تبلیغاتی كنند؛ لیكن گوش به حرف دشمن ندهید. دشمن، دشمن است. ظواهر اسلامی جامعه باید حفظ بشود. این جامعه، جامعهی اسلامی نمونه است. زنان باید مواظب باشند. مردان باید مواظب باشند. كسانی كه مأموریت دارند، بیشتر باید مواظب باشند. كسانی كه در لباس انقلابند مثل روحانیون و دیگر كسانی كه لباسهای وابسته به انقلاب را دارند بیشتر از دیگران باید مواظب باشند. همهی آحاد جامعه باید سعی كنند كه صورت جامعه را یك صورت اسلامی قرار بدهند. من همینجا، خلأ اذان در جامعهمان را یادآور بشوم. در این تهران، صدای اذان به گوش انسان نمیرسد. چرا؟ اذان، یك شعار اسلامی است. ما بااینكه پشت بلندگو، تا دیر وقتی از شب، شعر یا قرآن یا نوحه بخوانند و مزاحم همسایهها بشوند، مخالفیم. با چنین چیزی، مقابله هم میكنیم؛ اما بااینكه صدای اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، بخصوص از حنجرهها خارج بشود، صددرصد موافقیم. اذان، چیز خیلی خوبی است؛ «حیّ علی الصّلاة»، «حیّ علی الفلاح»، «اللّه اكبر». چرا در جامعه اذان نیست؟ اذانِ با توجه، به دلها امید میدهد. بانگ اذان، دلهای افسرده را روشن میكند. البته در سحرها، برای اذان صبح، از بلندگو استفاده نكنند؛ با حنجره اشكالی ندارد. هرچند وقتِ بیداری است، اما بلندگو ممكن است اسباب زحمت بشود. همهی ظواهر جامعه، اینطور باشد. مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامالِ از انسانهای ذاكر و ساجد و راكع باشد. چشمها، ظواهر را میبینند و پشت چشمها، دلها قرار دارند. خیال نكنید چشمها، شیشهیی هستند كه در اینجا گذاشتهاند. نخیر، پشت چشم، دل و جان و ذهن انسانی است. این چشمها و نیز دلهایی كه پشت آنهاست، باید از نشانههای اسلام پُر بشوند. سخنرانی در دیدار اقشار مختلف مردم در روز بیستوسوم ماه مبارک رمضان1369/01/30 در جمهوری اسلامی، همهی قشرها، چه كسانی كه مسئولیتی در نظام جمهوری اسلامی دارند كه البته نسبت به اینها، تكلیف سنگینتر و فوریتر و واجبتر است چه مردم معمولی جامعه كه سمت و منصب و شغل و اعتباری ظاهری را یدك نمیكشند، اگر سعی كنند همین یك خصوصیت را تواضع، زدودن روح تكبر و استعلا و علو، كه موجب طغیان است در خودشان به وجود آورند، بسیاری از مشكلات حل خواهد شد و جامعه، جامعهی حقیقتاً اسلامی خواهد شد. باید این كارها را بكنیم؛ منتظر چه هستیم؟ آن احساس و وسوسهای كه درون من و شما وجود داشته باشد، دائم به ما بگوید كه ما از دیگران بالاتریم، حرف ما از حرف دیگران قابل قبولتر است، شأن ما از شأن دیگران بیشتر است؛ این، موجب فساد و اختلاف و گسستن همه چیز در نظام اسلامی است؛ این را باید از بین برد. اگر ما این صفت شیطانی را در وجود خودمان و در صحن جامعه از بین بردیم، برادری و همكاری به وجود خواهد آمد و روز به روز، وحدت بهتر و بیشتری ایجاد خواهد شد و جامعه، التیام الهی و اسلامی خودش را به دست خواهد آورد. خطبههای نماز جمعهی تهران1369/01/10 من به شما برادران و خواهران نمازگزار توصیه میكنم كه در همهی امور و آنات زندگیتان، تقوای الهی را بر خود فرض و لازم بشمارید؛ مخصوصاً كسانی كه در جامعه مسئولیت بیشتری دارند. اگرچه در جامعهی اسلامی همه مسئولند، اما هرچه مسئولیت بیشتر و بار سنگینتر باشد، زاد و توشهی تقوا بیشتر مورد نیاز است. آن كسانی كه در جامعه مسئولند، باید بر مایهی تقوای خود بیفزایند؛ بدانند كه چه میكنند و بفهمند كه آیا رضای الهی در این حرفی كه میزنند، در این اقدامی كه انجام میدهند و در این عملی كه میكنند، هست یا نه؟ این، معیار و ملاك است. اگر ما تقوا را پیشهی خودمان بكنیم، و اللّه قویترین قدرتهای مادّی هم نخواهند توانست سرسوزنی در این راه مستقیمی كه ما طی میكنیم، انحراف به وجود بیاورند. بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران1368/11/09 معناى عزّت این است که جامعهی اسلامى و نظام اسلامى در هیچ یک از برخوردهاى بینالمللیاش بایستى جورى حرکت نکند که به ذلیل شدن اسلام و مسلمین منتهى بشود. البتّه ذلیل شدن غیر از ضعیف بودن است؛ ممکن است کسى ضعیف باشد، امّا ذلیل نباشد. بین این دو تفاوت هست؛ که کارآمدانِ این کارها خوب میتوانند بفهمند. بیانات در دیدار مسئولان، اساتید و طلّاب بنیاد فرهنگى باقرالعلوم (علیه السّلام)1368/11/01 امروز اوضاع جور دیگرى است. امروز در داخل کشور خودمان و مرزهاى خودمان، ملّت بزرگى زندگى میکنند که براى آنها دیگر اسلام یک امر زائد، یک امر تشریفاتى، یک امر خارج از بناى زندگى و موازین زندگى و رفتار زندگى نیست؛ اسلام همهچیزِ زندگى است، مبناى زندگى و نظام اجتماعى است. امروز توحید در زندگى عمومى و اجتماعى ملّت ما و کشور ما قاعدهی زندگى است؛ مبناى حکومت، مبناى ادارهی کشور و مدیریّت امور، مبناى زندگى همهجانبهی مردم، توحید و معارف اسلامى است. مردم به فراگرفتن دین و اطّلاع از حقایق دین شائقند. بیانات در دیدار مسئولان، اساتید و طلّاب بنیاد فرهنگى باقرالعلوم (علیه السّلام)1368/11/01 اصلاً امکان براى تبلیغ دین هست، [ولى] در گذشته این امکان نبود. در گذشته اگر روحانى، خیلى دستوپادار و زرنگ و آمادهی کار بود، یک مسجدى، یک مَدرَسى،(۲) یک گوشهاى از زندگى را میتوانست تصرّف کند و در آنها خیمهی تفکّرات اسلامى و تعالى خودش را بزند. در محیطهاى اصلى زندگى -در محیط کار، در محیط ادارهی کشور، در ادارات، در محیط قانونگذارى- اصلاً جایى براى دین نبود. آنجایى هم که بهعنوان مبلّغ دین میرفتید، شما کار خودتان را میکردید و نظام اجتماعى هم کار خودش را میکرد؛ اگر به فرض به کارخانهاى میرفتید که تعلیم دین بدهید، شما حرف خودتان را میزدید، و قوانین کار هم کار خودش را میکرد و غالباً کار آن بر کار شما فائق بود. امروز جور دیگرى است. امروز امکان کار هست، امکان تعلیم هست، امکان قضاوت هست، امکان حاکمیّت احکام اسلامى هست. جوانهاى ما و دانشگاههاى ما مشتاقند؛ صاحبنظران ما میخواهند بدانند، از معارف اسلامى مطّلع بشوند، سر در بیاورند؛ میخواهند پایهی فکرى و اعتقادىِ آن چیزى را که امروز نظام اجتماعى در جامعه فرض کرده و به وجود آورده -علاوه بر احکام فراوان و قوانین و مقرّرات زیادى که نظام در انتظار املا کردن آن از ناحیهی دین است- دستشان بیاید که قضیّه چیست. خب، این در داخل کشور. بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان و طلّاب بهمناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه1368/09/29 بنای توحید- كه مبنای فكری و اعتقادی و اجتماعی و عملی ماست- در وحدت است. تفكرات شركآلود، انسانها را هم تقسیم میكرد. جامعهای كه بر مبنای شرك بنا شده باشد، طبقات انسان هم جدا و بیگانهی از یكدیگر است. وقتی در یك جامعهی شركآلود، ربط انسانها به مبدأ هستی و نیروی قاهر و مسلط عالم مطرح میشود، به طور طبیعی و قهری، در این جامعه انسانها از هم جدا میافتند؛ یكی به یك خدا، دیگری به خدایی دیگر و سومی هم به خدایی دیگر. جامعهای كه بر مبنای شرك باشد، میان آحاد و طوایف انسان، یك دیوار غیر قابل نفوذ و یك درهی جداییِ غیر قابل وصل وجود دارد. درست بعكس آن در جامعهی توحیدی، كه وقتی مبدأ و صاحب هستی و سلطان عالمِ وجود و حیّ و قیومی و قاهری كه همهی حركات و پدیدههای عالم، مرهون اراده و قدرت او میباشد، یكی است، انسانها- چه سیاه و چه سفید و چه دارای خونهای مختلف و نژادهای گوناگون و وضعیت اجتماعی مختلف- با یكدیگر خویشاوندند؛ چون به آن خدا وصلند، به یك جا متصلند و از یكجا مدد و كمك میگیرند. این، نتیجهی قهری اعتقاد به توحید است. در این دیدگاه، نه فقط انسانها به یكدیگر مرتبطند، بلكه با نگاه و نگرش توحیدی، اشیا و اجزای عالم و حیوانات و جمادات و آسمان و زمین و همه چیز، به یكدیگر متصل و مرتبطند و همه با انسان خویشاوندند. بنابراین، همهی آنچه كه انسان میبیند و احساس و درك میكند، یك افق و یكعالم و یك مجموعه است كه در یك دنیای سالم و یك محیط امن قرار میگیرد. اینكه در قرآن میفرماید: «یهدی به الله من اتّبع رضوانه سبل السّلام»، كسانی كه به خدا ایمان پیدا كنند، خداوند آنها را هدایت میكند و به راههای سِلم و همزیستی سوق میدهد، به خاطر مبنای توحیدی جامعهی اسلامی است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنی پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحكم و غیر قابل انفصال و انفكاك. جامعهی اسلامی كه دارای ولایت است، یعنی همهی اجزای آن به یكدیگر و به آن محور و مركز این جامعه- یعنی ولیّ- متصل است. لازمهی همین ارتباط و اتصال است كه جامعهی اسلامی در درونِ خود یكی است و متحد و مؤتلف و متصل به هم است و در بیرون نیز اجزای مساعد با خود را جذب میكند و اجزایی را كه با آن دشمن باشند، به شدت دفع میكند و با آن معارضه مینماید. یعنی «اشدّاء علی الكفّار رحماء بینهم»، لازمهی ولایت و توحید جامعهی اسلامی است. این مبنای توحید و اعتقاد به وحدانیت حضرت حق (جلّ و علا)، در تمام شئون فردی و اجتماعیِ جامعهی اسلامی تأثیر میگذارد و جامعه را به صورت یك جامعهی هماهنگ و مرتبط به یكدیگر و متصل و برخوردار از وحدت (وحدت جهت و وحدت حركت و وحدت هدف) میسازد. این جوامع، نقطهی مقابل تأثیر شرك و مشركان و آلههی شركآفرین هستند. لذا هرجا در میان مؤمنین و بندگان صالح خدا وحدت هست، آنجا توحید و خدا هم هست. هرجا بین مؤمنین و بین بندگان صالح خدا اختلاف هست، آنجا قطعاً شیطان و دشمنِ خدا حاضر است. هرجا شما اختلاف دیدید، جستجو كنید، بدون دشواری شیطان را در آنجا خواهید یافت، یا شیطانی را كه در درون نفوس خود ماست و نفس اماره نام دارد و خطرناكترین شیطانها هم است، پیدا خواهید كرد. بنابراین، پشت سر همهی اختلافات، یا خودخواهیها و جاهطلبیها و منیّتهای ماست و یا شیطانهای خارجی، یعنی دستهای دشمن و استكبار و قدرتهای ظالم و ستمگر. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1368/08/03 برای بازسازی و آبادانی و عمران سرتاسر كشور، برای تقویت دولت و برای پیشرفت هدفها و برنامههای اقتصادیای كه مسئولان طرح میكنند، همهی مردم خودشان را متعهد بدانند. این، به آبادی كشور خواهد انجامید و همان چیزی است كه همیشه چهرهی انقلابی ملت ما را در مقابل ملتهای دیگر، چهرهی باصلابت و قدرتمندی نشان خواهد داد و این رابطهی معنوی حفظ خواهد شد. البته، تأییدات الهی شرط اول است. باید رابطهی قلبی با خدا را قویاً حفظ كرد. باید حالت تقوا و پرهیزگاری و معنویتی را كه در انقلاب ما بوده و هست و باید باشد، قویاً حفظ كنید. در این كار، مخصوصاً جوانها باید پیشقدم باشند؛ زیرا محبوبترین انسانهای جامعه در نزد پروردگار، جوانهای پارسا و پرهیزكار و مؤمن هستند. این، بركات الهی را جلب میكند و روح نشاط اسلامی را در جامعه زنده نگه میدارد. این رابطهی قلبی و ارتباط معنوی با خدا را حفظ كنید. خدای متعال هم، الطاف و فضل و فیض و كمك خود را بر شما نازل خواهد كرد. خطبههای نماز جمعهی تهران1368/07/28 بحثی را كه امروز در خطبهی اول مطرح خواهم كرد، نگاهی اجمالی و كلی به سیرهی رسول خداست. در ابتدا لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط معظّم او - امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) - را به همهی شما و ملت ایران و همهی ملتهای مسلمان تبریك عرض كنم. نكتهیی كه امروز در بحث زندگی رسول اكرم(ص) مورد نظر من میباشد، عبارت از این مطلب است كه پیامبر اسلام برای آن كه ارزشها و اخلاق اسلامی كاملاً در جامعه جابیفتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضای زندگی را با ارزشهای اسلامی آغشته میكرد. یك وقت كسی دستور میدهد یا توصیه میكند كه مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نكنند و دنبال اقامهی عدل و داد باشند؛ یعنی توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است - كه البته كار لازمی است و پیامبر اسلام هم تعلیم میداد یعلّمهم و درس معرفت و زندگی به مردم میآموخت - اما یك وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنی معلم كاری میكند و رفتاری در پیش میگیرد كه این اخلاق و وظیفهی اسلامی، در جامعه به شكل رنگ ثابت درمیآید، با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلی و تهماندههای رسوب كردهی اخلاق غیراسلامی مبارزه میكند و مقابل میشود، به جامعه و مردم شوك وارد میكند و در مقاطع مناسب و با روشهای مناسب، كاری میكند كه فضای جامعه و محیط زندگی مردم، با این صفت و اخلاق و روش خوب كاملاً ممزوج میشود. اگر یك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود بهوجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیهی قرآن كه «یزكّیهم» پس از «یعلّمهم» یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزكیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنی پاك كردن و طاهر كردن و پیراسته كردن مردم؛ مثل طبیبی كه به مریض خود فقط نمیگوید این كار را بكن و این كار را نكن، بلكه او را در محل مخصوصی قرار میدهد و آنچه را كه او لازم دارد، به او میدهد و میخوراند و آنچه كه برای او مضر است، از او باز میگیرد. پیامبر اكرم(ص)، چنین وضعیت و روشی را در طول بیستوسه سال نبوّت دنبال میكردند؛ مخصوصاً در ده سالی كه در مدینه زندگی میكردند و دوران حاكمیت اسلام و تشكیل حكومت اسلامی بود. من، چند مثال و نمونه را آماده كردهام تا مطرح بكنم. این، برای امروز ما در نظام اسلامی خیلی مهم است؛ هم برای آحاد مردم و هم بخصوص برای مسؤولان و كسانی كه با جمعی سر و كار دارند و مجموعهیی از مردم به دهان آنها نگاه میكنند و به حرف آنها گوش میدهند. ما باید توجه كنیم كه اگر بخواهیم آن تهماندهها و پسماندههای اخلاق دوران طاغوت را - كه برای رشد و تعالی ما بسیار هم مضر است - از خودمان دور كنیم و بزداییم، چارهیی نیست جز اینكه در زندگی خود، همین روشهای رسول اكرم را با شجاعت و قاطعیت عمل كنیم. یك مثال، به ایجاد فضای سالم و دور از تعصبهای جاهلانه در محیط زندگی مردم مربوط است. میدانید كه همهی ملتها همینطور هستند و جز افرادی كه از لحاظ معرفت، به سطح خیلی بالایی رسیده باشند، وضعشان اینگونه است كه در موارد زیادی تعصبات و غرضها و مرضها و حقدها و امثال آن، بر زندگی آنها حكومت میكند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمیدارد و فضا را فضای ناسالم میكند. باید این فضا را سالم كرد. برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوشبینی میان مردم، رسول اكرم(ص) غیر از توصیههایی كه داشتند، روشهایی را هم اعمال میكردند. بخصوص در آن دوران كه این مسأله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلی بین خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظنهای زیاد و تعصبات قبیلهیی و فامیلی بسیاری داشتند و پیامبر اكرم(ص) باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میكشید و دلهای آنها را نسبت به یكدیگر پاك و صاف و روشن میكرد. روایتی از پیامبر اكرم نقل شده كه فرمود: «لایبلغنی احد منكم عن احد من اصحابی شیئا فانّی احبّ ان اخرج الیكم و انا سلیمالصّدر». پیش پیامبر میآمدند و از یكدیگر بدگویی میكردند و چیزهایی را دربارهی یكدیگر میگفتند؛ گاهی راست و گاهی هم خلاف واقع. پیامبر اكرم(ص) به مردم فرمودند: هیچكس دربارهی اصحابم به من چیزی نگوید. دایماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی كنید. من مایلم وقتی كه میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیمالصّدر» باشم؛ یعنی با سینهی صاف و پاك و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم. این، سخنی از پیامبر و دستوری دربارهی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت است. ببینید چهقدر این رفتار رسول اكرم(ص) كمك میكند به اینكه مسلمانها احساس كنند كه در جامعه و محیط اسلامی، باید بدون سوءظن و با خوشبینی با افراد برخورد كرد. در روایات داریم كه وقتی حاكمیت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءظن داشته باشید؛ اما وقتی حاكمیت با خیر و صلاح در جامعه است، سوءظنها را رها كنید، به یكدیگر حسنظن داشته باشید، حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش كنید، بدیهای یكدیگر را نبینید و خوبیهای هم را مشاهده كنید. بین مسلمانها رسم بود كه نزد پیامبر میآمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهایی میزدند و به صورت نجوا، حدیث مخفی و محرمانهیی را میگفتند كه آیهی شریفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشی با پیامبر نهی كرد؛ چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءظن میكرد. در این ردیف، آن خاطره و حادثهیی كه خیلی مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور كردم و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه كردم، حادثهی «افك» است. در سورهی مباركهی نور، چند آیه مربوط به همین حادثه میشود. حادثهی «افك» به طور خلاصه این است كه یكی از همسران پیامبر، در یكی از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پیامبر، آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند، وقتی كه برمیگشتند و میآمدند، او را ندیدند. حالا به هر جهتی، یا آن مخدره خواب مانده بود و یا به دنبال حاجتی رفته بود. مسلمانها آمدند، یك وقت دیدند كه همسر پیامبر در میان آنها نیست. مردی از مسلمانها پیدا شد و همسر پیامبر را به مدینه آورد. حالا آن زن، كدامیك از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است. شیعه در روایاتشان میگویند «ماریهی قبطیه» بوده و اهل سنت میگویند «عایشه» بودهاست. این، تعیین بحث انحرافی در روزگار ماست كه بگوییم كدامیك از زنان پیامبر بوده است. اصلاً قضیه این نیست كه ما بخواهیم ببینیم كدام زن پیامبر بوده كه این آیات دربارهی تهمت به او نازل شده است. مسأله، مسألهی دیگری است؛ یك دستور اخلاقیِ اجتماعی بسیار مهم است. بعد از آن كه این مخدره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزهگو و یاوهگو، زمزمهیی را میان مردم انداختند كه این خانم كجا بود و چرا عقبماند و این شخصی كه او را آورد، چه كسی بود؟! بدون این كه تصریح كنند و تهمت مشخصی را متوجه بكنند، زمزمه و شایعهیی را در میان مردم پخش كردند. مسأله این نیست كه آن مخدره، زن پیامبر است و باید او را احترام كرد؛ در آیات قرآن، مسأله چیز دیگری است. آیات سورهی نور دربارهی «افك» - یعنی همین سخن دروغی كه منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شایع میكردند - به شدت حساسیت نشان میدهد و چند آیهی پیدرپی، با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذكر میشود كه چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گویندهی آن شدت عمل بخرج ندادید - مستفاد از آیات این است - و چرا این شایعه را قاطعاً رد نكردید. در این آیه، دو جا جمله با «لولا» شروع میشود. اهل ادبیات عرب توجه دارند كه «لولا»ی تحذیریه وقتی بهكار میرود كه انسان میخواهد با كمال شدت و توبیخ كامل، به مخاطب خود بگوید: چرا این كار را نكردید؟ «لولا اذ سمعتموه ظنّالمؤمنون والمؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افك مبین»: چرا وقتی كه شما مسلمانها (مؤمنین و مؤمنات) این شایعه را شنیدید، به یكدیگر حسنظن نشان ندادید و به طور قاطع نگفتید كه این دروغ است؟ یكجای دیگر میفرماید: «و لولا اذ سمعتموه قلتم ما یكون لنا ان نتكلّم بهذا سبحانك هذا بهتان عظیم»: چرا وقتیكه این شایعه را شنیدید، نگفتید كه ما حق نداریم این شایعه را تكرار كنیم؟ این، یك بهتان بزرگ است. بعد در آخر این آیات هم میفرماید: «یعظكماللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان كنتم مؤمنین». یعنی خدا به شما موعظه و نصیحت میكند كه هرگز دیگر گِرد چنین شایعههایی نگردید و دیگر چنین حادثهیی میان جامعهی اسلامی به وجود نیاید؛ اگر مؤمن هستید. یعنی شرط ایمان این است. همانطور كه اشاره كردم، مسأله این نیست كه این شخص، همسر پیامبر بود. اگر همسر پیامبر هم نبود، همین عتاب و خطاب و همین تكلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا در اسلام اینگونه است كه اگر كسی، كس دیگری را به بعضی از تهمتهای خاص متهم كند، اگر نتواند آن را با چهار شاهدِ عادل ثابت كند، خود تهمت زننده محكوم است كه بر او حد جاری بشود. اینطور نیست كه شما حرفی را همینطور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت كنید و اگر توانستید ثابت كنید كه ثابت كردهاید و اگر هم نتوانستید، سرتان را بگیرید و به راه خود بروید! نه، اگر نتوانستید برخی از تهمتهایی را كه بر طبق آنها حد به مجرم زده میشود، ثابت كنید، خود شما بایستی به خاطر زدن این تهمت، حد بخورید و مجازات بشوید. به نظر من، این حادثهی عظیمی در تاریخ اسلام و زمان پیامبر است كه به این وسیله در محیط اسلامی، ریشهی شایعهپراكنی در مسایل شخصی افراد - كه موجب سوءظن و بدبینی نسبت به یكدیگر میشود و محیط و فضا را ناسالم میكند - كنده شد. اسلام، اینگونه است. پس، یكی از كارهای رسول اكرم(ص) این بود كه فضای جامعه را یك فضای مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همهی مردم در آن، نسبت به یكدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبینی به یكدیگر نگاه كنند. امروز هم تكلیف ما همین است. یك مورد و نمونهی دیگر از همین تلاشِ فضاسازی پیامبر این بود كه دشمنیها و كینهها را از دلهای مردم بزداید. در مورد قبلی، ایجاد حسنظن و فضای سالم بود؛ ولی در این مورد، مسأله بالاتر از این است. یعنی باید مسلمانان در جامعهی اسلامی، از حالت بیتفاوتی نسبت به یكدیگر خارج بشوند. اینكه مسلمانها با هم كاری نداشته باشند و هر كسی برای خود، دنیای جداگانهیی باشد و كاری به كار مسلمانهای دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست و یكی از فصول زندگی رسول اكرم این بود كه این فضای بیتفاوتی را، به فضای محبت و همكاری و برادری و ایجاد یك مجموعهی همكار با یكدیگر تبدیل كند. این، همان چیزی است كه امروز هم در نظام خود، به او احتیاج داریم. مسلمانها نسبت به یكدیگر، باید با علاقه و دلسوزی و بدون ذرهیی بیتفاوتی، سروكار داشته باشند. اینطور نیست كه اگر شما دیدید مسلمانی مورد ابتلا به حادثهیی قرار گرفته است، از كنار او بیتفاوت بگذرید. نه، همكاری و همدردی و دلسوزی و محبت متقابل بین مسلمانها، یكی از كارهای بزرگ رسول اكرم(ص) بود. آن بزرگوار، تا آن جا كه حضور داشت و در سعهی وجودش بود، نمیگذاشت كه در جامعهی اسلامی، مسلمانها - حتّی در یك مورد - نسبت به كسی بغض و كینه و عداوت داشته باشند. یعنی پیامبر با حكمت و حلم خود، حقیقتاً یك محیط شیرین و سالم و فضای آغشته به محبت را به وجود میآورد. نقل كردهاند كه عرب بیابانگردی - كه از تمدن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمیدانست - با همان خشونت صحراگردی خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود - حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهی - بودند. او، از ایشان چیزی خواست كه پیامبر هم به او كمكی كردند و مثلاً پول و غذا و لباسی به او دادند. بعد كه این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیكی كردم؟ راضی هستی؟ آن مرد، بهخاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بیتعارفییی هم كه اینگونه افراد دارند، بهخاطر آن كه ظاهراً این محبتها كمش بوده است، گفت: نه، هیچ كاری انجام ندادی و هیچ محبتی نكردی و اصلاً این چیزی نبود كه تو به من دادی! طبعاً اینگونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یك چیز ناخوشایند سنگینی بود. همه عصبانی شدند. چند نفری كه اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیت و خشم، به این عرب چیزی بگویند و عكسالعملی نشان بدهند؛ اما پیامبر فرمود: نه، شما به او كاری نداشته باشید، من با او مسأله را حل خواهم كرد. از جمع خارج شدند و این اعرابی را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم میشود كه پیامبر در آن جا چیزی نداشتند كه به او بدهند؛ والّا بیشتر هم به او میدادند. او را به منزل بردند و باز چیزهای اضافهیی - مثلاً غذا یا لباس یا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضی شدی؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت كرد. پیامبر(ص) به او فرمودند: تو چند لحظهی پیش، در مقابل اصحاب من حرفهایی زدی كه آنها دلشان نسبت به تو چركین شد. دوست داری برویم همین حرفهایی كه به من گفتی و اظهار رضایت كردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبر(ص) شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال میكند كه از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبر(ص) كرد و گفت: بله، من خوشحال و راضیم و - مثلاً - از رسول اكرم خیلی متشكرم؛ چون ایشان به من محبت كردند. این سخنان را گفت و رفت. بعد كه او رفت، رسول اكرم(ص) رو به اصحابشان كردند و فرمودند: مَثَل این اعرابی، مَثَل آن ناقهیی است كه از گلهیی كه چوپانی آن را میچراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان میدود. شما دوستان من، برای این كه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله میكنید و از اطراف، دنبال او میدوید. این حركت شما، رمیدگی او را بیشتر و وحشتش را زیادتر میكند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد كرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه كه رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبر(ص) است. رسول اكرم، به هیچ عنوان نمیخواهد كه در فضای زندگی جامعهی اسلامی و در میان مسلمانها، اندكی كینه و حقد و دشمنی باشد. او، در ایجاد محبت و صمیمیت بین مردم سعی داشت. حتّی آنوقتی كه دایرهی اسلام وسیعتر شد و رسول اكرم مكه را هم گرفتند، مردم آن شهر را عفو كردند. مردم مكه همان كسانی بودند كه پیامبر را از شهر خود بیرون كرده بودند. پیامبر، از همان اهالی مكه، سیزده سال ناراحتی تحمل كرده بود و زجر كشیده بود. بعد هم چندین جنگ با ایشان كرده بودند و چهقدر از مسلمانها را كشته بودند و متقابلاً مسلمانها هم از آنها كشته بودند. اگر قرار بود كه اینها با همان وضعیت، میزبان لشكر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امكان اینكه بین اینها آشتی برقرار بشود، وجود نداشت. لذا به مجرد اینكه پیامبر وارد مكه شد، اعلام عمومی كرد كه: «انتمالطّلقاء»؛ یعنی من همهی شما را آزاد و عفوتان كردم. او، قریش را عفو كرد و تمام شد. یكی از كارهایی كه پیامبر شاید در همان ماههای اولِ ورود به مدینه انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر كردند. اینكه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یك تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یكدیگر، دارای حق برادری هستند و نسبت به هم طلبكارند؛ همچنان كه برادران نسبت به هم، مدیون یكدیگر هستند و باید نسبت به هم، حقوق متقابلی را عمل كنند. پیامبر، این را عملی كرد. او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر كرد و طبقات و خانوادههای اینها و اشرفیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نكرد. غلام سیاهی را با یك شخص بزرگ و آزادشدهیی را با یك آقازادهی معروف بنیهاشم یا قریش برادر كرد. بههرحال این برادری ابعاد مختلفی داشت كه یكی از مهمترین ابعاد آن، همین بود كه مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بكنند. یك مثال دیگر میزنم تا نشان بدهم كه پیامبر(ص) چگونه فضای جامعه را با ارزشهای اسلامی میآغشت. در اسلام - منهای عقاید و سلایق سیاسی و خط و ربط و بقیهی امور - این روح وفاداری و حقشناسی و پاسِ زحمات و خدمات افراد را داشتن است كه مهم میباشد و در سلامت جامعه بسیار مؤثر است و پیامبر عملاً روی آن زیاد تكیه میفرمودند. ایشان، صرفاً به زبان اكتفا نمیكردند و مثلاً بفرمایند پاس عهد و پیمان و حقشناسی نسبت به یكدیگر را داشته باشید؛ بلكه در عمل هم این فضا را به وجود میآوردند. در حدیثی دیدم كه هیأتی از سوی نجاشی - پادشاه حبشه - نزد رسول اكرم در مدینه آمدند كه لابد پیامی بیاورند؛ همچنانكه بین دولتها معمول و متداول است. نجاشی در كشور حبشه پادشاه بود و هم مثل خیلی دیگر از سلاطین و امرایی كه در آن روز در اطراف دنیا بودند، مسیحی و غیرمسلمان بود؛ اما وقتی كه هیأت حبشی آمدند، دیدند خود پیامبر(ص) از جا بلند شدند و برای این هیأت مشغول پذیرایی شدند. اصحاب گفتند: یا رسولاللَّه! ما كه هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایی كنیم. فرمود: نه، آنوقتی كه مسلمانها به حبشه هجرت كردند، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تكریم زیادی كرد؛ من میخواهم جبران كنم. این، حقشناسی است. لذا شما میبینید كه پیامبر اكرم در زمان حیات خود، هر چند با كفار قریش جنگهای زیادی داشتند و چند جنگ هم علیه امپراتور روم شرقی - كه منطقهی شامات و فلسطین در آن دوران متعلق به او بود - به راه انداختند و در جنگهای یرموك و موته و تبوك شركت كردند و تا آن نقاط مشغول جهاد و فتوحات و كشورگشایی بودند؛ اما هیچ لشكركشییی به طرف حبشه نكردند و به آنطرف نرفتند. اینطور نبود كه هر پادشاهی كه ایمان اسلامی را قبول نمیكرد، پیامبر با او جنگ داشته باشد. نه، عهدشناسی و حقشناسی و پاس محبتهای نجاشی، تا دوران حكومت اسلامی و آن وقتی كه پیامبر رئیس نظام اسلامی هم میشود، همچنان باقی است. از این قبیل، در زندگی رسول اكرم(ص) زیاد است كه اگر بخواهیم هر كدام از این موارد را ذكر كنیم، طولانی میشود. یك مورد دیگر را هم مطرح كنم: در دوران حكومت اسلامی، زنی در مدینه به دیدن پیامبر آمد. اصحاب دیدند كه رسول اكرم(ص) نسبت به این زن خیلی اظهار محبت كرد و احوال خود و خانوادهاش را پرسید و با كمال صمیمیت و محبت با او رفتار كرد. بعد كه آن زن رفت، پیامبر برای رفع تعجب اصحاب فرمودند كه این زن در زمان خدیجه (دوران اختناق و شدت در مكه) به منزل ما رفت و آمد میكرد. لابد در زمانی كه همه، یاران پیامبر را محاصره كرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلاماللَّهعلیها) - همسر مكرم پیامبر - نمیآمدند، این خانم آنوقت با خدیجه رفت و آمد میكرده است. در این روایت هم ندارد كه این زن، مسلمان شده بود. نه، احتمالاً این زن هنوز هم مسلمان نبود، اما به صرف اینكه در گذشته چنین خصوصیتی داشته و چنان صمیمیت و محبتی را ابراز میكرده است، پیامبر اكرم سالها بعد از آن، این حقشناسی را رعایت میكردند. یك نمونهی دیگر هم، همین مسألهی ایجاد فضای كار و تلاش در جامعه است كه پیامبر اكرم به اینكه دستور بدهند مردم باید كار و تلاش كنند، اكتفا نمیكردند. ایشان، با روشهای مختلف، روحیهی كار و تلاش را در مردم زنده میكردند و گاهی اگر جوانی را مشاهده میكردند كه بیكار است، میفرمودند: «انّاللَّه لایحبّ الشّابّ الفارغ»: خدا از جوانی كه عمر خود را تلف میكند و به بیكاری میگذراند، خشنود نیست. در روایتی دارد كه رسول اكرم(ص) وقتی جوانی را میدیدند كه «كان یعجبه» و از اندام و سلامت و جوانی او خوششان میآمد، از او دو سؤال میكردند و میپرسیدند: ازدواج كردی و آیا شغلی داری یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نكردم و شغلی ندارم، پیامبر میفرمود: «سقط من عینی»: این جوان از چشمم افتاد. او، با اینطور روشها و برخوردها، مردم را به اهمیت كار و تلاش متوجه میكرد. یك وقت، چند نفر خدمت رسول اكرم آمدند و از شخصی تعریف كردند و گفتند: یا رسولاللَّه! ما با این مرد همسفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاك و باخدایی بود، دایماً عبادت میكرد، در هر منزلی كه فرود میآمدیم، از لحظهی فرود تا وقتیكه مجدداً سوار میشدیم، او مشغول نماز و ذكر و قرآن و اینها میشد. وقتی كه این تعریفها را كردند، پیامبر(ص) با تعجب از آنها سؤال كردند: پس چه كسی كارهایش را میكرد؟ كسی كه وقتی از مركب پیاده میشود، دایم مشغول نماز و قرآن است، چه كسی غذای او را میپخت؟ چه كسی وسایل او را فرود میآورد و سوار میكرد؟ چه كسی كارهایش را انجام میداد؟ اینها در جواب گفتند: یا رسولاللَّه! ما با كمال میل، همهی كارهای او را انجام میدادیم. پیامبر فرمود: «كلّكم خیر منه»: همهی شما از او بهترید. اینكه او كار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما میانداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود كه او مرد خوبی باشد. مردِ خوب، شما هستید كه كار و تلاش میكنید و حتّی كار دیگری را هم شما به عهده میگیرید. با این گونه روشها، فضای زندگی در جامعهی اسلامی، از علاقهی به كار و تلاش زندگی پُرمیشود. همهی این مواردی كه مطرح كردم، امروز مورد ابتلا و احتیاج ماست. همهی مردم مسلمان در ایران و جامعهی اسلامی، باید نسبت به سرنوشت كشور و بازسازی آن، احساس وظیفه كنند. هیچ كس نباید در كاری كه انجام میدهد، هدف سازندگی جامعهی اسلامی را فراموش كند؛ ولو كاری كه شما میكنید، برای زندگی خودتان باشد. همهی مردم حق دارند برای اعاش و زندگی و تأمین آتیهی شخصی و خانوادگی خود كار كنند؛ اما در این تلاش و كاری كه انجام میدهید، مسألهی سازندگی كشور هم باید مورد نظر باشد. یعنی اگر كاری كه شما انجام میدهید، برای خود شما خوب است، اما برای ایران مضر و برای سازندگی كشور بد و مزاحم است، این كارِ شما نامطلوب است و درست نمیباشد. همه باید احساس كنند كه نسبت به سرنوشت جامعه تكلیف دارند؛ آن تكلیف را جستجو و پیدا كنند. در كار شخصی خود - چه كار فرهنگی، چه كار اداری، چه كار تجاری، چه كار فنی، چه كارهای بزرگ و چه كارهای كوچك - باید احساس همهی مردم این باشد كه این خانه، بایستی به دست صاحبان خانه - یعنی آحاد مردم - ساخته بشود و دولت هم مدیر و سرپرست این خانه است كه باید برنامهریزی بكند و كار هر كس و وظیفهی هر مجموعه و قشری را معلوم بكند تا مردم بدانند تكلیفشان چیست و انجام بدهند. همهی آحاد مردم وظیفه دارند كه فضا را فضای سالم قرار بدهند؛ فضایی كه در آن، محبت بر خصومت فایق و غالب باشد. این، در اسلام بسیار مهم است. انسان، تركیبی از دوست داشتن و دشمن داشتن است. هم احساس محبت و هم احساس بغض و عداوت، در وجودتان هست. این، طبیعیِ هر انسان است كه یك روحِ دوست داشتن و یك روحِ دشمن داشتن و كینه ورزیدن، در او وجود دارد. اسلام، تكلیف اینها را معیّن كرده و گفتهاست روح خصومت و دشمنیِ شما، مخصوص به دشمنان خدا و نظام اسلامی و مردم است. ببینید آن كسانی كه با خدا و رسولش و جامعهی اسلامی و ملت مسلمان دشمنند، چه كسانی هستند؛ دشمنی را متوجه آنها كنید تا مابقی وجود شما، دوستی و محبت نسبت به آحاد جامعه باشد. سعی كنید همه را دوست بدارید. این، یك تكلیف و یك تعلیم اسلامی است. این، چیز بدی نیست. برای دشمن داشتن، نباید بهانه پیدا كرد و انسان هر كسی را به بهانهیی، از مجموعه و لیست محبت خود خارج كند و دور بیندازد. نه، فضای جامعهی اسلامی، فضای صمیمیت است؛ ولو كسی را كه نمیشناسید. همینطور، باید روح سوءظن و بدبینی نسبت به افراد را در نظام اسلامی از بینبرد. سوءظن، متعلق به نظام غیراسلامی است. وقتی شر و ظلم، غالب و حاكم است؛ وقتی در جامعه، غیرخدا زمام امور را به دست دارد؛ روایت داریم كه حسن ظن، سادهلوحی است و به هر پدیدهیی، باید با چشم تردید و سوءظن نگاه كرد. اما آنوقتی كه غلبه با حق است، حكومت متعلق به خدا و بندگان اوست و راه، راه صراط مستقیم دین است، در اینجا باید سوءظنها را كنار گذاشت و حسنظن داشت؛ مگر آن كه برای انسان چیزی ثابت بشود. این، آن تكلیف اسلامی است. فضای اسلامی و جامعهی اسلامی، باید از این خصوصیات پُر باشد و این، آن كاری است كه نبیّ مكرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، با روشها و تعلیمات و حضور خود در میان قشرهای مردم و ابتكارهای جالبی در هر مورد - همچنانكه نمونههای مختصری مطرح شد - انجام میداد. پیام به سوّمین کنگرهی جهانى حضرت امام رضا (علیه السّلام)1368/07/26 كاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه كه به فحص و شرح زندگی امام موسی بن جعفر (علیهماالسّلام) پرداختهاند، سهم شایستهیی از توجه و تفطن را كه باید به حادثهی عظیم و بینظیر حبس طویل المدّهی ی این امام هُمام اختصاص مییافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل ماندهاند. در زندگینامهی آن امام عالیمقام، سخن از حوادث گوناگون و بیارتباط با یكدیگر و تأكید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلالهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و كلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری كه همهی عمر سیوپنجسالهی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام میماند. تشریح و تبیین این خط است كه همهی اجزای این زندگی پرفیض را به یكدیگر مرتبط میسازد و تصویری واضح و متكامل و جهتدار كه در آن هر پدیدهای و هر حادثهیی و هر حركتی، دارای معنایی است، ارایه میكند. چرا حضرت امام صادق (علیهالسّلام) به «مفضّل» میفرماید: امر امامت این جوانك را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبد الرحمن بن حجاج» به جای تصریح به كنایه میگوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیك چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفی میكند؟ و چرا بالاخره در وصیتنامهی خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر میآورد كه نخستین آنان «منصور عباسی» و سپس حاكم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنانكه پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمیدانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیستساله است؟ چرا در گفتگو با هارون كه به او خطاب میكند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انكارآمیز میگشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالكلمهای به نام «حسن بن عبد الله» سخن را به معرفت امام میكشاند و آنگاه خود را امام مفترض الطّاعة، یعنی صاحبمقامی كه آن روز خلیفهی عباسی در آن متمكن بود، معرفی میكند؟ چرا به «علی بن یقطین» كه صاحبمنصب بلندپایهی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیهآمیز را فرمان میدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میكند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرامیخواند؟ چگونه و با چه وسیلهای آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستردهی اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید میآورد و شبكهیی كه تا چین گسترده است، میسازد؟ چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی»، هركدام در برههای از دوران خود، كمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنانكه از برخی روایات دانسته میشود، آن حضرت در برههای از دوران سیوپنجساله، در اختفا به سر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفهی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش كرده كه اگر خلیفه در بارهی من از شما پرسید، بگویید او را نمیشناسیم و نمیدانیم كجاست؟ چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حدّ اعلی تجلیل میكند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را میدهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون كه وی روش مكتوبات، سال1368، ص: 142 ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد كرده بود، تعریفی از فدك میكند كه بر همهی كشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آنجا كه خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفهی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن میشود كه آن حضرت را به زندانی سخت میافكند و پس از سالها حبس، حتّی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار مییابد و او را جنایتكارانه مسموم و شهید میكند؟ اینها و صدها حادثهی توجه برانگیز و پرمعنی و درعینحال ظاهراً بیارتباط و گاه متناقض با یكدیگر در زندگی موسی بن جعفر (علیهمالسّلام) هنگامی معنی میشود و ربط مییابد كه ما آن رشتهی مستمری را كه از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهی شهادتش ادامه داشته، مشاهده كنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزهی ائمه (علیهمالسّلام) است كه در تمام دوران دویستوپنجاهساله و در شكلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولًا تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایهی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیاً، تبیین مسألهی امامت و حاكمیت سیاسی در جامعهی اسلامی و ثالثاً، تلاش و كوشش برای تشكیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام (صلّی الله علیه و آله) و همهی پیامبران؛ یعنی اقامهی قسط و عدل و زدودن أنداد اللّه از صحنهی حكومت و سپردن زمام ادارهی زندگی به خلفاء اللّه و بندگان صالح خداوند. امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) نیز همهی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگیهای خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتی مییافت؛ عیناً مانند دیگر ائمهی هشتگانه، از زمان امام سجّاد (علیهالسّلام) تا امام عسكری (علیهالسّلام) كه هریك یا هرچند نفر، مختصاتی در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگی آنان، دورهی چهارم از زندگی دویستوپنجاهساله را تشكیل میدهد كه خود نیز به مرحلههایی تقسیم میگردد. جای آن است كه این بحث اساسی، از این دیدگاه مورد توجه فضلا و محققان قرار گیرد و در آیینهی این دوران پرشكوه و این مجاهدت بینظیر، راه كمال مسلمین و مخصوصاً پیروان و دوستداران اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آشكار گردد. بیشك مجامعی از این قبیل، فرصتهای مغتنم و دیریابی را در اختیار پژوهندگان این حقیقت میگذارد. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد پیامبر اکرم و حضرت امام جعفر صادق (صلوات الله علیهما)1368/07/26 مهم این است كه ما به عنوان ادامهدهندگان راه آن بزرگواران- كه لااقل ادعای ما این است و مردم دنیا ما را به این ادعا شناختهاند- سعی كنیم ابعاد گوناگون آن شخصیتهای عظیم و الهی را در وجود شخص خودمان- و لو به نحو ضعیف- به وجود آوریم و احیا كنیم. كافی نیست كه مجاهدان فی سبیل الله و مبارزان راه حاكمیت اسلام، صرفاً در فكر ساختن جامعه و نظام اسلامی باشند- اگرچه این یك وظیفهی اعلی و یك واجب بزرگ و شاید اصلیترین واجبات یك مؤمن و مسلم است- اما در كنار مجاهدتی كه برای ایجاد نظام اسلامی و تكمیل و پیروزی آن میكنیم، مجاهدت دیگر و شاید سختتری لازم است تا در وجود و دل و جان خود هم تحول و انقلابی به وجود آوریم. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1368/06/08 حالت ناامنی واقعاً در جامعه چیز بدی است، باید با آن مبارزه كرد. خدای متعال بر مردم قریش منت میگذارد و میفرماید: «الّذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف». حضرت ابراهیم به پروردگار عرض میكند: «رب اجعل هذا بلدا امنا». امنیت این قدر مهم است. ما كه حكومت اسلامی هستیم، باید در جامعهمان امنیت وجود داشته باشد و مردم باید خاطرشان جمع باشد. بیانات در دیدار جمعى از علما و روحانیّون سراسر کشور در آستانهی ماه محرّم1368/05/11 ما كه امروز این نظام اسلامی را لمس میكنیم و بركات آن را از نزدیك میبینیم، بیشتر از اسلاف خود، قدر نهضت حسینی (علیهالسّلام) و معنای آن را درك میكنیم و باید بكنیم. آن بزرگوار، برای چنین چیزی حركت كرد. آن بزرگوار، برای همین قیام كرد كه رژیمهای فاسد و مخرّب انسان و دین و ویرانگر صلاح، در جامعه نباشند و نظام اسلامی و الهی و انسانی و مبنی بر صلاح، در جامعه استقرار پیدا كند. البته، اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار و یا در زمان ائمهی بعدی (علیهمالسّلام)- كه معصومند و به منبع وحی متصلند- تحقق پیدا میكرد و آنها در رأس آن نظام قرار میگرفتند، طبیعی است كه وضعشان با ما متفاوت بود. درعینحال، هیكل و هندسهی قضیه، یكی است و آنها هم برای همینطور نظامی، حركت میكردند. حالا این یك بحث طولانی است كه نمیخواهم در اینجا وارد آن بشوم كه آیا ائمه (علیهمالسّلام) برای ایجاد نظام اسلامی، عزم جدی داشتند یا كار آنها صرفاً به عنوان سرمشق بود. آنچه كه از روایات مربوط به زندگی ائمه (علیهمالسّلام) بهدست میآید و شواهد زیادی بر آن وجود دارد، این است كه ائمه (علیهمالسّلام) جداً میخواستند نظام اسلامی به وجود آورند. این كار- آن طور كه تصور میشود- با علم و معرفت امام منافات ندارد. آنها واقعاً میخواستند نظام الهی برقرار كنند. اگر برقرار میكردند، تقدیر الهی همان بود. تقدیر الهی و اندازهگیریها در علم پروردگار، با شرایط گوناگون اختلاف پیدا میكند كه حالا این موضوع را بحث نمیكنیم. اجمالًا، در اینكه حركت آنها برای این مقصود بوده است، شكی نیست. ما امروز، به بركت آن نهضت و حفظ فرهنگ و روحیهی آن نهضت، در جامعهی خودمان این نظام را به وجود آوردهایم. اگر در جامعهی ما، عشق به امام حسین (ع) و یاد او و ذكر مصایب و حوادث عاشورا معمول و رایج نبود، معلوم نبود كه نهضت با این فاصلهی زمانی و با این كیفیتی كه پیروز شد، به پیروزی میرسید. این، عامل فوقالعاده مؤثری در پیروزی نهضت بود و امام بزرگوار ما، در راه همان هدفی كه حسین بن علی (علیهالسّلام) قیام كرده بودند، از این عامل حد اكثر استفاده را كردند. بیانات در دیدار مدرّسان، فضلا و طلّاب حوزهی علمیّهی مشهد1368/04/20 وظیفهای كه امروز در نظام جمهوری اسلامی بر عهدهی علما و روحانیون است، از چند جهت وظیفهی استثنایی است: هم برای خود ما در طول تاریخ روحانیت شیعه و فقاهت اسلام استثنایی است و هرگز چنین دورانی را نداشتیم كه فقها و علما وظیفهی سنگینی مانند امروز داشته باشند، و هم نسبت به سایر علمای دین در سراسر جهان این وظیفه استثنایی است؛ چون در كشور و جامعهی ما نظامی استقرار پیدا كرده است كه بر مبنای تفكر و شریعت اسلامی شكل گرفته و اداره میشود و این نظام پذیرفته است كه به سمت تحقق كامل شریعت و اهداف اسلامی حركت كند. علما در بلاد اسلامی، از این جهت بار سبكتری بر دوش دارند.اگرچه به یك معنا وظیفهی دفاع از دین عمومی است و سكوت علما در مقابل سلاطین و رؤسای ظالم و ضد دین و مماشات آنها در برابر سیاستهای استكباری- چه شرقی و چه غربی- قابل قبول نیست و خدای متعال وظیفهی دفاع از دین را بر عهدهی علما و مرشدان ملت و معلمان امت گذاشته است و این امر اختصاص به زمان و مكان خاصی ندارد و در همهی اقطار اسلامی، دفاع از اسلام و قرآن و شریعت اسلامی در درجهی اول بر عهدهی علماست و در هیچ شرایطی از این كار معاف نمیشوند، منتها در آن كشورها كار علما آسانتر و سادهتر است و پیچیدگی كار در نظام اسلامی را ندارد. در آنجا مسئولیت دفاع از حیثیت جهانی اسلام و تنظیم سیستم و نظامی كه لزوماً تمام جوانب آن براساس اسلام شكل بگیرد، بر دوش آنها نیست. آنها وظیفهی امر به معروف و نهی از منكر را تا حدی كه در فقه مشخص شده و به اندازهای كه امكان اثر و یا قدرت انجام آن باشد، لازم میدانند؛ اما ادارهی نظام و مردم و ساختن و پرداختن و جمع و جور كردن مجموعهی زندگی انسانها براساس اسلام، كار بسیار پیچیده و ظریف و دشواری است كه در این زمان بر دوش ما و علما در جامعهی اسلامی است. ممكن است آنها از لحاظ مبارزهی سیاسی، بعضی از دشواریها را داشته باشند؛ اما آن سختیها به مراتب آسانتر و سبكتر از مسئولیتهایی است كه برای دفاع از حیثیت جهانی اسلام در نظام ما وجود دارد. باید باور كنیم كه اگر امروز جمهوری اسلامی بد و ضعیف عمل كند، فقط به حیثیت این نظام صدمه نمیخورد؛ بلكه به تمام حیثیت اسلام صدمه خواهد خورد. در حقیقت از نظر ناظران جهانی، قبة الإسلام و عَلَم و مظهر جامعهی نمادین اسلام اینجاست. اگر ما ضعیف و بد عمل كنیم و نتوانیم احكام اسلامی و عدالت اجتماعی را استقرار ببخشیم و استعدادها را جوشان سازیم و از آنها استفاده كنیم و نتوانیم اخلاق اسلامی را در جامعه رواج دهیم و روابط انسانها را به صورت مطلوب تنظیم كنیم، قضاوت دنیا این خواهد بود كه اسلام نتوانست به وعدههای خود عمل كند. میبینید كه این مسئولیت فقط بر عهدهی ماست، و علمای كشورهای دیگر كه با نظامهای متفاوت زندگی میكنند، این احساس را در خود ندارند. داستانی را مولوی نقل كرده است كه البته نمادین (سمبلیك) است؛ ولی هرگاه به یادم میآید، بر خودم میلرزم و به خدا پناه میبرم. او میگوید: در شهری كه هم مسلمانها و هم مسیحیها زندگی میكردند، مؤذن بدصدایی وارد محلهی مسلمانها شد و چند وعده اذان گفت. روزی یك مرد نصرانی از محلهی خود به محلهی مسلمانها آمد و سراغ مؤذن را گرفت؛ او را راهنمایی كردند، تا بالاخره مؤذن را پیدا كرد و بعد از دیدنش تشكر فراوانی از او كرد! مؤذن گفت: چرا از من تشكر میكنی؟ مرد نصرانی پاسخ داد: تو حق بزرگی بر گردن من داری كه هیچكس ندارد؛ زیرا من دختر جوانی در خانه دارم كه مدتی است محبت اسلام به دلش افتاده است و تمایل به مسلمانی دارد. هر كار میكردم، به كلیسا نمیآمد و در مراسم ما شركت نمیكرد و به عقاید ما بیاعتنا بود. ما در كار این دختر، عاجز و درمانده شده بودیم. دو، سه روز پیش كه تو اذان گفتی و این دختر صدایت را شنید، گفت: این صدای كریه از كجاست؟! گفتم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه بود كه ما راحت شدیم و بكلی محبت اسلام از دل این دختر رفت و در حال حاضر مثل زمان عادی گذشته، به زندگی خود مشغول است و در كلیسا حاضر میشود و مراسم را انجام میدهد! بنابراین، تو بودی كه دختر ما را به ما برگرداندی! بارها به خود و دوستانم گفتهام كه مبادا ما آن مؤذن بدصدا باشیم كه عشق به اسلام را در دلها فروبنشانیم و استفهام عظیمی را كه در دنیا برای شناخت اسلام به وجود آمده است، با پاسخ منكر و زشتی پاسخ دهیم. ما مبارزهی خود را برای اسلام و خدا شروع كردیم و قصد قدرتطلبی و قبضه كردن حكومت را هم نداشتیم. چندین بار از امام عزیزمان (أعلی اللّه كلمته) پرسیده بودم كه شما از چه زمانی به فكر ایجاد حكومت اسلامی افتادید، و آیا قبل از آن چنین تصمیمی داشتید؟ (این پرسش به خاطر آن بود كه در سال 1347، درسهای «ولایت فقیه» ایشان در نجف شروع شده بود و 48 نوار از آن درسها نیز به ایران آمده بود). ایشان گفتند: درست یادم نیست كه از چه تاریخی مسألهی حكومت برایمان مطرح شد؛ اما از اول به فكر بودیم ببینیم چه چیزی تكلیف ماست، به همان عمل كنیم؛ و آنچه كه پیش آمد، به خواست خداوند متعال بود. امام عزیز (ره)، با ایمان و جهاد و اخلاص و عمل صالح خود، سنگ بنای حكومت اسلامی را در ایران گذاشت و خدای متعال هم نصرت خود را بر او نازل كرد. پروردگار عالم اصدق القائلین است كه فرمود: «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»، «من كان للّه كان الله له» ، «و لینصرن الله من ینصره» . این آیات و روایات، بیان حقیقت و واقعیت است. در كشور ما، جهاد و مبارزه و تلاش و اخلاص در میان مردم نمود پیدا كرد و خدای متعال هم بركت داد و پیروزی به دست آمد و اسلام حاكمیت یافت و قرآن عزیز شد و مسلمانها در دنیا اعتزاز معنوی پیدا كردند و رویآوری به اسلام را افتخار خود دانستند و از مسلمان بودن خویش خجالت نكشیدند. اسلام در ایران ریشه دواند و مردم ده سال با مشكلات مبارزه كردند. اینها همه از نعمات و بركات الهی است. بایستی شكرگزار و قدرشناس این نعمات باشیم و همچنان به تكلیف حساس و دقیق و ظریف خود عمل كنیم. اگر ما نتوانیم قضای اسلامی به معنای واقعی را در جامعه پیاده كنیم و عدل اسلامی را در دستگاه قضاوت و حكومتمان نشان دهیم و نتوانیم زمینههای تداول ثروت بین اغنیا را كه اسلام آن را منع كرده است، با نظام اقتصادی درست در جامعهی اسلامی از بین ببریم و نتوانیم اخلاق و ارزشهای اسلامی را در جامعه مجسم و محقق كنیم، در نتیجه نظامی با پرچم و اسم اسلام، اما با حقیقت و معنای غیر اسلامی- و احیاناً جاهلی- خواهیم داشت؛ كه هر چیز غیر اسلامی باشد، جاهلی است؛ «فما ذا بعد الحقّ الّا الضّلال» . اگر خدای نكرده چنین شد، ما همان مؤذن بدصدایی خواهیم بود كه صدا و آهنگ ناخوش ما، به جای آنكه به اسلام عزت و آبرو ببخشد، آن را دچار سرشكستگی خواهد كرد. در این میان، جامعهی روحانیت و حوزههای علمیه نقش اول را دارند و مسئولند كه اسلام را درست تبیین كنند و هرجا كه احتیاج به متصدیان لایق و مؤمن و عارف و آشنا به رموز اسلامی است، آنجا را پُر كنند و مردم را ارشاد و حكومت را نصیحت نمایند و با قدرت معنوی خود، مسیر مشكلات را هموار سازند. حوزههای علمیه باید بر سه مبنا تحرك خودشان را افزایش دهند و سازماندهی و نوآوری كنند: مبنای اول، فقه سنتی و جواهری است، كه تعبیر امام بزرگوارمان بود. صاحب جواهر، مظهر یك فقیه مقید به مقررات فقاهت و قواعد اصولی و فقهی است. او یك ملای اصولیِ مقید و دقیق و منظم بود كه از موازین رایج فقهی بین اصولیین، هیچ تخطی نكرد و در بررسی هر مسئله، شهرت و اجماع و ظواهر ادله و اصول و هرچه را كه جزو ابزارهای معمولی كار فقاهت شمرده میشود، در اختیار گرفت و آنها را با همان دقتِ یك فقیه اصولی به كار میبست. بنابراین، فقه جواهری، یعنی همان فقه سنتی رایج با متد فقاهت. این روش و متد، همان كیفیت رسیدگی یك مسئله در فقه است. روش رایج فقها، بدین ترتیب است: اولًا، استفاده از ظواهر و علاج مشكلات ظواهر و امارات؛ و هنگامی كه فقیه دستش از امارات كوتاه شد، مراجعه به اصول، و پیدا كردن اصلی كه اینجا مجرای آن است؛ و اگر معارضهیی میان اصول وجود داشته باشد، علاج كردن آن معارضه و دیگر مشكلات باب اجرای اصول ... و بالاخره از آب در آوردن مسألهی فقهی. این، فقه جواهری است. ما دو فقه، یكی سنتی و دیگری پویا نداریم. فقه پویا، همان فقه سنتی ماست. پویاست، یعنی علاجكنندهی مشكلات انسان و پاسخگوی حوادث واقعه است؛ و سنتی است، یعنی دارای شیوه و متدی است كه برطبق آن «اجتهاد» انجام میگیرد، و این شیوه قرنها معمول بوده و كارایی خود را نشان داده است. باید فقاهت تقویت شود و درسها و حوزههای فقاهت مورد اهتمام قرار گیرند. اصولًا بیمایه فطیر است و بدون درس خواندن و زحمت كشیدن و ملا شدن، نمیتوان مفید واقع شد. مبنای دوم، تزكیهی اخلاقی است، كه اگر در افراد حوزوی نباشد، همان مسألهی دزدی است كه با چراغ میآید و كار را مشكلتر میكند. این قسمت، مستغنی از بیان است. مبنای سوم، آگاهیهای سیاسی است. اگر شما اعلم علما هم باشید، ولی زمانتان را نشناسید، محال است بتوانید برای جامعهی اسلامیِ امروز مفید واقع شوید. اگر ندانیم كه استكبار چه كار میخواهد بكند و دشمنان ما چه كسانی هستند و از كجا نفوذ میكنند، و اگر متوجه نباشیم كه در جامعهی ما چه میگذرد و چه مشكلاتی وجود دارد و علاجش چیست، و اگر اطلاع نداشته باشیم كه در جبههبندیهای امروز جهان چه جایگاهی داریم، نمیتوانیم نقش واقعی خود را ایفا كنیم. همیشه كتك و توسری را كسانی میخورند كه بین دو جناحِ بازیگر قرار گیرند و ندانند چه اتفاقی میخواهد بیفتد و چه عواملی صحنهی بازی را به نفع خود تغییر میدهند. بصیرت و علم به زمان و استفاده از موقعیتها برای هر عاملی- چه اعلم العلماء باشد، و چه كسی كه در یك محله احكام دین را به چند نفر تعلیم میدهد- ضروری است؛ منتها هرچه مقام بالاتر باشد، آگاهیهای بیشتر و وسیعتری مورد لزوم است. ما در طول تاریخ تشیع، به خاطر عدم آگاهی علما از حقایق جریانات دنیا، خیلی ضربه خوردیم؛ بخصوص در دویست سال اخیر كه دنیا شكل جدیدی پیدا كرد و استعمار پدید آمد و سیاستها عوض شد و دولتهای اروپایی وارد میدان سیاست جهانی شدند و به كشورهای اسلامی تعرض كردند. هرگاه ما عالِم دین و تقیّ و باهوش و زرنگ و دقیقی مثل میرزای شیرازی و شیخ انصاری داشتیم، از شر دشمن محفوظ میماندیم و برنده بودیم؛ ولی آنجا كه قدری غفلت و ناآگاهی در كار بوده است، ضرر میكردیم، كه آن ضرر، به یك نفر و یك حوزه و یك مجموعه و یك شهر و یك سال و چند سال محدود نمیشد؛ بلكه در برخی موارد اثرش تا پنجاه سال تمام، جامعهی اسلامی را تحت فشار قرار میداد. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1368/04/12 انقلاب ما دارای دو بُعد بود: بُعد داخلی و بُعد خارجی. در بُعد داخلی، ملت فداكار ایران زندگی دستساختهی فرهنگ غرب و آلوده به فساد قدرتهای استكباری را به زندگی اسلامی- كه آرزوی همهی مردم ایران بود - تبدیل كرد. در این بُعد، پیشرفتهای بسیار چشمگیری هم پدیدار شد. امروز روحیات و واقعیات زندگی ملت ایران، با آنچه كه قبل از پیروزی انقلاب وجود داشت و دستهای استعماری روی آن كار كرده بودند، تفاوتهای بسیار زیادی دارد. البته نمیگوییم كه امروز زندگی ما كاملًا اسلامی است؛ ولی معتقدیم در مقایسه با گذشته، به مراتب به زندگی اسلامی نزدیك شدهایم و باید تلاش كنیم كه بازهم نزدیكتر شویم. زندگی و حیات طیبهی اسلامی، یعنی سعادت دنیا و عقبی و رفاه مادّی و تعالی معنوی. انقلاب ما این حركت را در كشور به وجود آورد و دست قدرتمند الهی رهبر و امام بزرگوار آن را به پیش برد، و از این جهت امروز بحمد اللّه در دنیا ملتی نمونه هستیم. اهمیت بُعد خارجی انقلاب، كمتر از بُعد داخلی آن نیست. در بُعد خارجی، انقلاب ما توانست ملتهای مسلمان را باهم آشنا، و نسبت به یكدیگر دلسوز و علاقهمند كند. سالهای متمادی استعمار در میان كشورهای اسلامی كار كرد، تا آنها را از هم جدا كند و یا در مقابل یكدیگر قرار دهد؛ فارس در مقابل عرب، هر دو در مقابل ترك، هر سه در مقابل ملت پاكستان، و همه در مقابل ملتهای دیگر مسلمان. استعمار قصد داشت با این كار، بین كشورها و دولتها، مرزهای جغرافیایی و نژادی و ملی به وجود آورد. اینكه امروز میبینید بعضی از سلاطین و رؤسای دستنشاندهی استعمار فریاد ملیتگرایی و قومیتگرایی را در دنیا سر میدهند، در اصل همان خطوط و روشهای استعماری را دنبال میكنند. انقلاب ما ملتها را باهم آشنا و نزدیك كرد. امروز كشورها و ملتهای اسلامی، به بركت انقلاب ایران احساس میكنند كه روحیهی مسلمانی در آنها زنده شده است. ملتهای عرب، پیش از آنكه به عرب بودن خود افتخار كنند- اگر وجدان و ایمانشان آزاد باشد- به مسلمانی خویش افتخار میكنند. ملت مسلمان شبه قارّهی هند و آفریقا و سایر ملتهای مسلمان آسیا نیز به مسلمانی خود افتخار میكنند. اسلام به بركت انقلاب، به صورت یك ارزش درآمد و مسلمانها با احساس اسلام، به هم نزدیك شدند؛ و از سوی دیگر، دشمنان جهانی اسلام- یعنی استكبار جهانی و شرق و غرب متجاوز و امریكای تجاوزكار و غارتگر- كه از اعماق وجود با اسلام مخالفند، از وحدت اسلامی و آشنایی ملتهای مسلمان با یكدیگر، دچار وحشت شدهاند. ما كه امروز برای امام (ره) عزادار هستیم، باید این دو بُعد را با كمال جدیت مورد توجه و نظر قرار دهیم؛ و الّا اگر خدای ناخواسته راه و وصیت امام فراموش بشود - كه إن شاء اللّه هرگز فراموش نخواهد شد- نتایج زحمات طولانی آن بزرگوار از بین خواهد رفت. امروز هر دو بُعد انقلاب برای ما حایز اهمیت است. در بُعد داخلی، باید تمام اقشار ملت و مسئولان و علمای اعلام و معلمان و گویندگان و نویسندگان و سازندگان و برنامهریزان و سیاستگذاران تلاش كنند، تا بازهم جامعه را به سمت زندگی اسلامی جلوتر ببریم و به آرمانها نزدیكتر كنیم. و در بُعد خارجی انقلاب نیز، باید همهی ملتهای مسلمان- بخصوص علما و روشنفكران و كسانی كه حرفشان بر ذهن مردم اثر میگذارد - تلاش كنند، تا وحدت و نزدیكی و آشناییِ ایجادشده، حفظ و تقویت شود. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم1368/04/11 بارها به مردم عزیزمان كه دلهاشان پُر از امید و ایمان است، گفتهام كه نسبت به آینده هیچ تردید و نگرانییی ندارم. ملت ما به فضل پروردگار خواهد توانست حیات طیبهی اسلامی را كه دنیا و آخرت و مادّه و معنا و علم و عبادت و رفاه در آن جمع شده است، به وجود آورد. اگر توانستیم چنین جامعه و نظامی را تشكیل دهیم، آن روز شكست واقعی را برای دشمنان جهانی اسلام ایجاد كردهایم. بیانات در دیدار جمعى از مسئولین، قضات و کارکنان قوّهی قضائیّه1368/04/07 در تمام دنیا، قوّهی قضائیه، ملاك و معیار سلامت جامعه است. اگر قوّهی قضائیهیی سالم و دقیق و عامل به عدل و انصاف و مقررات اسلامی وجود داشته باشد، به مرور تمام دستگاههای كشور و جامعهی اسلامی اصلاح خواهند شد. ممكن نیست كه كشوری به سلامت كامل اجتماعی برسد، مگر آنكه دستگاه قضائی سالم و بیعیبی به وجود آید. اگر دستگاه قضائی سالم نباشد، دستگاههای دیگر هم بتدریج به فساد خواهند گرایید. به همین دلیل، اسلام نسبت به قضا و قضاوت و قاضی و محكمه و مقدمات كار و ابزار كار قضائی، حد اكثر اهتمام را ورزیده است و شاید در تعالیم اسلامی، چیزی به اندازهی عدالت در قضا مورد تأكید واقع نشده باشد. بیانات در دیدار جمعى از کارگران سراسر کشور1368/04/05 تكلیف الهی ما و مقتضای عدالت اسلامی این است كه همهی افراد جامعه- از هر قشری- برخورداریهای لازم و مناسب شأن انسانی یك مؤمن را داشته باشند و تبعیضها و بهرهمندیهای ناحقی كه در جوامع فاسد دنیا وجود دارد و در جامعهی قبل از انقلاب ما نیز به بدترین شكل وجود داشت و هنوز بقایای آن بكلی از بین نرفته است، برچیده شود. خطبههای نماز جمعه تهران1366/10/11 بحثی كه در خطبهی اول امروز عرض خواهم كرد، در دنبالهی بحثهای گذشته در باب مسائل مربوط به آزادی و آزادی اقتصادی است كه همان طوری كه در اوائل این بحث عرض شد، مسئلهی آزادی اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی یك مسئلهی سئوالانگیز و بحثانگیز است و همهی كسانی كه با انگیزههای مختلف به مسئلهی فعالیت اقتصادی نگاه میكنند، روی این مسئله تكیه و توجه دارند و ابعاد این قضیه باید هرچه بیشتر روشن بشود. البته دو سه خطبه در این باب قبلاً عرض شده است و امروز بر روی یكی از نكاتی كه در خطبههای گذشته به اختصار اشاره شد، میخواهم تكیه كنم و بحث كوتاه خطبهی امروز را دربارهی آن نكته قرار بدهم. و آن نكته این است كه گفتیم در اقتصاد جامعهی اسلامی اگرچه مردم در فعالیتهای اقتصادی میدان باز و وسیعی دارند و آزادیهای زیادی دارند و هر كسی این حق را دارد كه فعالیت و تلاش اقتصادی بكند، اما در كنار این حق و اختیار برای مردم یك اختیار و حقی هم برای دولت اسلامی و قدرت حاكم برجامعهی اسلامی قرار داده شده است و آن حق كنترل و نظارت و مراقبت است. زیرا اگر این حق برای حاكم اسلامی نباشد و مردم بدون نظارت دولت و بدون رعایت سیاستهای دولت تلاش اقتصادی را شروع كنند و انجام بدهند، این یقیناً درجامعه به طغیان، به ظلم، به بغی، به فساد منتهی خواهد شد و همان وضعی پیش خواهد آمد كه در دنیای سرمایهداری هست كه سلاطین فولاد و طلا و نفت و صاحبان كمپانیهای بزرگ از قدرت و ثروت بینهایت برخوردارند و قشر بزرگی از مردم هم از اوّلیات زندگی، یعنی از خانه و خانواده و شام شب و لباس نگهدارندهی از سرما و گرما محرومند و بدتر از آنجا كشورهائی كه دنبالهرو سیاستهای آنها هستند در جهان سوم از جمله نظام منحط گذشتهی این كشور، نظام پادشاهی. اگر نظارت دولت اسلامی و حاكمیت اسلام نباشد، قانون اسلامی به خودی خود، نمیتواند معجزه بكند. قانون هنگامی كاربرد دارد و مؤثر است كه بالای سر قانون، یك دست قوی و نیرومندی باشد و آن دولت اسلامی است. این مطلب را قدری باز كنم. در مقدمه این را بگویم كه یكی از اهرمهای استقرار عدالت در جامعهی اسلامی، حكومت اسلامی و دولت اسلامی و به تعبیر روشنتر دستگاه اجرائی اسلامی است. چون دولت و حكومت را یك وقت به معنای مجموعهی حكومت به كار میبریم كه شامل دستگاه قانونگذاری و قوهی قضائیه و دستگاه اجرائی همه هست، اینجا منظور من آن نیست. علاوه بر قوهی قانونگذاری و علاوه بر قوهی قضائی كه باید مقابل تخلفات از قانون را بگیرند، یك قدرتی هم متعلق است به قوهی اجرائی و دستگاه اجرائی كه با این قدرت، با این قوه، با این اعمال نفوذ و قدرت باید در محدودهی قوانین اسلامی و اصول اسلامی در جامعه حضور دائمی داشته باشد و تخلفات را ببیند و بشناسد و از آنها جلوگیری كند، ظالم را از ظلم منع كند، بغی و طغیان و تعدی و تجاوز را اجازه ندهد و خلاصه مظهر حاكمیت اسلامی باشد؛ یعنی دولت اسلامی و دستگاه اجرائی اسلامی و حاكم اسلامی باید حضور كاملی در همهی فعالیتهای جامعه داشته باشد. این نظر اسلام است كه از خلال شواهد و دلائل فراوانی این را میشود یافت و شاید كسی هم دربارهی اصل این قضیه بحثی و تردیدی ندارد. در زمینهی مسائل اقتصادی هم عیناً همین قدرت و همین حاكمیت متعلق به جمهوری اسلامی است؛ متعلق به دولت و حاكم نظام جمهوری اسلامی است. اینجا هم غیر از دستگاه قانونگذاری كه قانون را وضع میكند و غیر از قوهی قضائیه كه وقتی شكایتی بشود یا وقتی تخلفی از قانون بشود، به سراغ متخلف خواهد رفت و جرم و جنایتی انجام بگیرد، مجرم را مجازات خواهد كرد، خود دولت اسلامی هم با اعمال قدرت و با حضور دائمی و با رابطهی مستمر با قشرهای مردم، باید از تخلفات آنها جلوگیری بكند. اگر این بود، آن وقت آزادی امور اقتصادی در جامعه، ظلم و بغی و تبعیض و اختلاف طبقاتی و از بین رفتن زندگی و رفاه قشر عظیم مستمند اتفاق نخواهد افتاد. اگر این نبود، اگر مجری دستش باز نبود و توان اعمال قدرت نداشت، قانون را براحتی زیر پا میگذارند. لذا در دوران حكومت امیرالمؤمنین میبینیم كه آن حضرت - شخص خود امیرالمؤمنین، نه قاضی - در جامعهی اسلامی بود؛ یعنی مردم به قاضی مراجعه میكردند، قاضی حل و فصل میكرد اگر قتلی، دزدیای، جنایتی اتفاق میافتاد، قاضی به سراغ متجاوز از قانون میرفت؛ اما در عین حال خود امیرالمؤمنین طبق این حدیثی كه چند جا نقل شده: «كان یخرج الی السّوق و معه درّة»، وارد بازار مسلمانها میشد، در حالی كه تازیانه در دستش بود. تازیانه را برای نوازش كه نمیآورند. امیرالمؤمنین نمیرفت كه اگر كسی را در بازار دید تخلف میكند، به قوهی قضائیه بگوید كه او را مجازات كن، میرفت تا خود او اعمال قدرت بكند و خود او مانع از ظلم و تجاوز بشود. در یك روایت دیگر این را با تفصیل بیشتری ذكر كرده: «كان علیّ (علیه الصّلاة و السّلام) كلّ بكرة یطوف فی اسواق الكوفة سوقا سوقا و معه الدّرّة»؛ یعنی هر روز امیرالمؤمنین این كار را میكرد؛ كار دفعی نبود. بلكه كار مداوم و مستمر امیرالمؤمنین این بود كه به همهی مراكز كسب و تجارت و بازارها سر میزد و تازیانه هم - «معه الدّرّة علی عاتقه» - در دستش بود و روی شانهاش؛ یعنی آمادهی به كار، كه اگر دید كسی دارد ظلم میكند، همان جا امیرالمؤمنین تعزیز شرعی را دربارهی او اجرا كند. به عامل خود یعنی استاندار خود در مصر كه جناب مالك اشتر هست، امیرالمؤمنین سفارش میفرمایند كه: «فمن قارف حكرة بعد نهیك ایّاه فنكّل به»؛ یعنی بعد از آنی كه تو مردم را از احتكار و ضبط اشیاء مورد احتیاج مردم نهی كردی، كسی مرتكب این گناه شد، «فنكّل به»؛ با او سختگیری كن، از او انتقام بگیر. البته دنبالش میفرمایند: «فنكّل به و عاقبه فی غیر اسراف»؛ زیادهروی نكن، این شرط اصلی است. كسانی كه مسئول تعزیر و حفظ حدود قانونی در میان مسلمانها هستند، باید مواظب باشند زیادهروی نكنند، باید تقوا را رعایت كنند و دچار اسراف نشوند، آنچنانی كه امیرالمؤمنین فرموده؛ چون خود این اسراف یك فساد است مثل همان فاسدی كه جنس را احتكار كرده؛ فرقی نمیكند، شاید از او هم بدتر است؛ چون از طرف حكومت است. اما اصل اینكه دولت اسلامی و حكومت اسلامی باید در میان مردم حاضر بشود، در آنجائی كه خلاف آشكاری نیست، خلافهای پنهان را خودش كشف كند، در آنجائی كه دستگاه قضائی اطلاعی ندارد، خود او مباشرتاً وارد كار بشود، در اینجا باید دولت اسلامی این كار را بكند. آن روزی كه مسئلهی تعزیرات حكومتی به حكم حضرت امام امت به دولت واگذار شد، این سئوال برای بعضی پیش آمد كه چرا قوهی قضائیه این كار را نمیكند. شكی نیست كه این كار قوهی قضائیه است، اما وقتی قوهی قضائیه دچار یك كمبودهائی است و برادران قوهی قضائیه با همهی تلاش فراوانی كه میكنند، به خاطر نداشتن نیروی انسانی لازم یا قوانین لازم نمیتوانند به همهی موارد برسند، نمیشود مردم را رها كرد؛ نمیشود اجازه داد بعضی از افراد سوءاستفادهچی كه همسلكهای خودشان و همكارهای خودشان و مؤمنین را هم دچار مسئله میكنند و بدنام میكنند، اینها هر كار میخواهند بكنند و هرج و مرج در جامعهی اسلامی به وجود بیاید؛ این نمیشود. دولت اسلامی باید وارد بشود و لذا این حكم را كه از اختیارات حاكم اسلامی یعنی ولیفقیه هست، امام صادر كردند و مسئلهی تعزیرات حكومتی را اجرا كردند. البته تعزیرات حكومتی همان طور كه اشاره كردم، به معنای این نیست كه كسانی كه مباشرتاً این كار را انجام میدهند، از حدود عدل و تقوا و ملاحظه خارج بشوند و دچار اسراف بشوند؛ نه، این چنین كاری اگر بشود، حتماً بایستی برخورد بشود و انشاءاللّه برخورد هم خواهد شد. منتهی مردم باید توجه بكنند كه آنچه به معنای حضور دولت اسلامی است، این یك مسئلهی اساسی است. نباید هم كسی تصور كند كه اینكه امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به بازارهای كوفه میآمدند، این از باب حاكمیت آن حضرت نبود، مثلاً از باب نهی از منكر بود. نه، زیرا اگر از باب نهی از منكر بود، باید در همهی دوران زندگی آن حضرت در مدینه این كار انجام میگرفت. در كوفه امیرالمؤمنین این عمل را انجام دادند؛ یعنی در مقر حكومتشان، مال دوران حكومت است، مال حاكم است. نباید تصور كرد چون امیرالمؤمنین معصوم هستند، این كار را انجام میدهند. معصومین دیگر هرگز وارد بازار نشدند كه به اختیاری كه مال امام معصوم هست، این كار را انجام بدهند. كاملاً روشن و واضح است كه امیرالمؤمنین به عنوان حاكم اسلام، به عنوان امام جامعه و در رأس دولت اسلامی این كار را انجام میدادند؛ این یك چیزی است كه وجود دارد. اختیارات دولت در خدمت مظلومان و مستضعفان و در راه رفع تعدی و ظلم در جامعه باید به كار برود. یعنی وقتی در جامعهاحساس میشود كه نظم موجود به كیفیتی است كه یك عدهای پامال میشوند و حقوقشان تضییع میشود، اینجا آنجائی است كه دولت باید از اختیارات خودش استفاده بكند و نگذارد كه مستضعفان و مظلومان پامال بشوند و این همان اختیاراتی است كه به دولت اسلامی داده شده؛ یعنی قدرت حاكمیت اسلام كه باید با كنترل و نظارت همهی فعالیتها انجام بگیرد. من اینجا خوب است برای رفع شبهه در اذهان بعضی از افراد مختلف اشاره كنم به همین حكمی یا فتوائی كه اخیراً امام دربارهی مسائل مربوط به كار و رابطهی كارگر و كارفرما بیان كردند كه جزو روشنترین احكام اسلامی است و خوشبختانه بعد از آن، از طرف دبیر محترم شورای نگهبان سئوالی از امام شد كه وضوح مطلب را بیشتر كرد و راه همهی سوء استفادهها از بیان امام را بست. امام میفرمایند بر اینكه دولت میتواند در مقابل خدماتی كه انجام میدهد، شروط الزامی مقرر كند. یعنی كارفرما كه در شرایط عادی و بدون نظارت دولت میتواند با كارگر یك رابطهی غیر عادلانه برقرار بكند، میتواند ساعت كار را زیاد كند، مزد كارگر را كم كند، امكانات رفاهی لازم را به كارگر ندهد و فشار بر كارگر بیاید، دولت میتواند كارفرما را اجبار و الزام كند بر رعایت یك سلسله از الزامات و وظایف كه بر عهدهی كارفرما گذاشته بشود. در اختیار دولت اسلامی چنین چیزی هست، در مقابل آن خدماتی كه به كارفرما میكند. یعنی به كارفرما میگوید شما از برق، از آب، از جادهی اسفالته، از اسكله، از بندر، از انواع و اقسام امكانات و خدمات دولتی استفاده میكنی، شرط استفادهی از این خدمات همین است كه شما بایستی این كمك را به كارگر بكنی؛ این شرط را در مقابل كارگر متعهد بشوی؛ برای چی؟ نكتهی اساسی این است: برای اینكه به كارگر ظلم نشود، برای اینكه تبعیض در جامعه به صورت یك چیز رایج و عرف متداول در نیاید، برای حمایت از حقوق محرومان. این یك نكته و نكتهای كه اهمیتش كمتر از این نیست كه هم در سئوال و هم در پاسخ حضرت امام اشارهی روشنی، بلكه تصریحی به آن شده، این است كه این كار، این اقدام دولت اسلامی به معنای بر هم زدن قوانین پذیرفته شده و احكام پذیرفته شدهی اسلامی نیست، كه تكیهی سئوال دبیر محترم شورای نگهبان هم روی همین است. گویا بعضی میخواستند از این فتوای امام و نظر امام اینجور استنباط كنند یا سوء استفاده كنند یا به هر حال نفهمی آنها و عدم تسلط آنها به منابع اسلامی و مبانی اسلامی اینجور ایجاب میكرد كه امام میفرمایند كه دولت میتواند شرط كند با كارفرما كه در صورتی میتوانی از این خدمات استفاده كنی كه این كارها را انجام بدهی؛ چه كارهائی؟ كارهائی كه بر خلاف مقررات پذیرفته شده و احكام پذیرفته شدهی اسلامی است. امام میفرمایند كه نه، اینها شایعاتی است كه افراد مغرض این شایعات را میاندازند. یعنی چه؟ یعنی چنین چیزی در پاسخ امام وجود ندارد. امام كه فرمودند دولت میتواند شرطی را بر دوش كارفرما بگذارد - شرط الزامی - این هر شرطی نیست، آن شرطی است كه در چهارچوب احكام پذیرفته شدهی اسلام است و نه فراتر از آن. این بسیار نكتهی مهمی است در پاسخ حضرت امام كه چون سئوال كننده سئوال میكند كه بعضی اینجور استنباط كردند و استظهار كردند از فرمایشات شما كه میشود قوانین مزارعه و اجاره و مساقات و احكام شرعیه و تساوی پذیرفته شدهی مسلم را نقض كرد و دولت میتواند برخلاف احكام اسلامی شرطی بگذارد، امام میفرمایند نه، این شایعه است. یعنی چنین چیزی اصلاً در حوزهی سئوال و جواب وجود ندارد، در حوزهی سئوال و جواب وزیر كار و امام. ببینید چقدر قضیه جامعالاطراف و روشن است. و در جامعهی اسلامی البته احكام پذیرفته شدهای هم كه میگوئیم، یعنی فتوای ولیفقیه؛ چون در جامعهی اسلامی آن ضابطهی شرعی نظام، فتوای ولیفقیه است. فتاوی فقهای دیگر در مسائل شخصی و فردی برای خودشان و مقلدینشان - اگر مقلدینی داشته باشند - البته مجری و مجراست و حجت است؛ در این حرفی نیست. در باب نماز، در باب روزه، در باب حج، در باب بقیهی عبادات، كارهای فردی كه انجام میدهند، بر طبق فتوای مقلَد دیگری - اگر چنین مقلَدی وجود داشته باشد - مانعی ندارد كه عمل كنند، اما در مسائل كلی كشور، در آن چیزهائی كه ضابطهی عمومی برای كشور هست، برای آن چیزهائی كه مبنای قانونگذاری در مجلس شورای اسلامی است، تنها فتوائی كه معتبر هست، فتوای امام است. ... بنابراین به طور استنتاج و خلاصهگیری عرض میكنم كه در همهی زمینهها و از جمله در زمینهی فعالیتهای اقتصادی دست دولت اسلامی و حاكم اسلامی باز است. البته حاكم اسلامی، یعنی امام و ولیفقیه كه ایشان میتوانند اختیاری را كه متعلق به ایشان هست، به قوهی مجریه یا به قوهی قضائیه یا به بقیهی عناصر و افرادی كه در جامعهی اسلامی هستند، اعطا كنند و دولت اسلامی و دستگاه اجرائی اسلامی به اتكا اختیارات امام میتواند در جامعهی اسلامی اعمال قدرت بكند، جلوی ظلم را بگیرد، جلوی بغی را بگیرد كه این ملاك نظام اسلامی است كه میفرماید: «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی»؛ خدای متعال فرمان میدهد نسبت به عدالت و نیكی كردن و كمك كردن به نزدیكان، «و ینهی عن الفحشاء و المنكر و البغی»؛ از فحشا، از منكرات و از بغی نهی میكند. «بغی» یعنی همین ظلم كردن، تعدی كردن، از حقوق خود تجاوز كردن، طغیان كردن، اموال دیگران را به ناحق و ظلم غصب كردن، به مردمی كه به كار آنها محتاج هستند تعدی كردن، طبقهی مستمند و محروم و مستضعف جامعه را پایمال كردن. خب، امر خدا فقط امر زبانی نیست، نهی خدا فقط نهی ارشادی نیست. امر و نهی خدا یعنی قوام جامعهی اسلامی و نظام جامعهی اسلامی این است و این جز با اختیارات حكومت اسلامی و دستگاه اجرائی و دولت اسلامی امكانپذیر نیست. خطبههای نماز جمعه تهران1366/08/29 بحثی هم كه امروز در خطبهی اول عرض میكنم، بحث در باب انفاق فی سبیل اللّه است كه بحثهای خطبههای قبلی در باب مسائل مربوط به آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی به اینجا رسید. عرض كردیم كه وقتی اسلام معتقد به اقتصاد مردمی است و فعالیت اقتصادی را در انحصار دولت و كارمندان دولت قرار نمیدهد و به آحاد انسان در جامعه این اجازه را میدهد كه تلاش كنند و فعالیت كنند و تحصیل مال بكنند، طبیعی است كه لازمهی این طرز فكر، این است كه اگر درجامعهی اسلامی خلائی، نیازی وجود داشت، همهی افراد جامعه بدون استثنا، كسانی كه توانستهاند تحصیل مالی بكنند، موظفند بر حسب اختلاف تمكن خودشان آن خلأ را پر كنند. اسلام نمیگوید كه مردم تحصیل مال بكنند، اما آن مال را فقط صرف مصارف شخصی خودشان بكنند، بلكه اسلام میگوید مردم تحصیل مال بكنند و از آن مالی كه تحصیل كردهاند، حوائج معمولی زندگی و نیاز خود را برآورده بكنند و مابقی آن را در راه خدا انفاق بكنند. «و یسئلونك ما ذا ینفقون قل العفو»؛ از تو سئوال میكنند كه چه چیزی را انفاق بكنند - كه ظاهر قضیه این است كه سئوال كننده از جنس مورد انفاق سئوال كرده است - قرآن جواب را از سئوال او منصرف میكند، جواب نمیدهد كه از چه جنسی انفاق بكن و از چه جنسی نكن، بلكه جواب میدهد «قل العفو»؛ به آنها بگو كه زیادیها را، هرچه مورد نیاز لازم زندگی شماست، خرج كنید؛ اما هر چیزی كه مورد نیاز حقیقی زندگی نیست، آن را در راه خدا انفاق كنید. این یك اصل اسلامی است. بنابراین خیلی طبیعی است كه ثروتاندوزی بر طبق نظر اسلام یك حركت غیر اسلامی است كه آیهی شریفهی «و الّذین یكنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشرّهم بعذاب الیم» را در هفتهی گذشته عرض كردم و گفتم كه بشارت به عذاب دردناك در این آیه دلیل بر این است كه كنز ذهب و فضه و به عبارت امروز نگهداری ثروت و ندادن آن در راه خدا یك عمل مغضوب پروردگار است و شاید بشود گفت یك گناه كبیره است. این طرز فكر اسلام در باب انفاق است. امروز در این خطبه من از بحث اصلی كه در خطبههای قبلی آن را تعقیب میكردم، قدری به حاشیه خواهم رفت و بحث انفاق را كه در حاشیهی آن بحث قرار داشت، به عنوان یك مسئلهی اصلی مطرح میكنم. البته منظور من بحث تحلیلی و استدلالی و فلسفی نیست، بلكه فقط مایلم متون اسلامی را، آن هم بعضی از متون را در باب انفاق برای شما بخوانم. ما امروز باید نظر قرآن و اسلام را در باب مال و انفاق آن دائماً در مد نظر داشته باشیم و به دنبال آن عمل كنیم. والّا گفتن بیعمل، فلسفهبافی در عالم ذهن، استدلال و بحث و فرمول دادن بدون نتیجه، شأن و دأب اسلام نیست. در این آیهای كه در اول این خطبه - این خطبه و خطبهی قبل - خواندم، میفرماید: «و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة»؛ یعنی در راه خدا انفاق كنید و به دست خودتان، خودتان را در هلاكت نیندازید. كه یك روایتی در بعضی از تفاسیر نقل كردند در ذیل این آیه كه در یكی از جنگهای مسلمین با روم كه ابوایوب انصاری صحابی پیغمبر اكرم هم در آن شركت داشت، یكی از سربازان اسلام كه مرد متهور و شجاعی بود، رفت به میدان و جنگید و در صفوف دشمن رخنه كرد تا اینكه رفت به قلب دشمن. عدهای كه در این طرف او را نگاه میكردند، فریادشان بلند شد كه: «سبحان اللّه القی بنفسه الی التّهلكة»؛ این شخص خودش را به هلاكت انداخت، یعنی اشارهی به آیهی قرآن كه: «و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة». حالا حساسیت یك مسلمان قرآنشناس را اینجا ببینید كه چقدر زیاد است. ابوایوب انصاری در آنجا حاضر بود، دید اینها دارند در معنای «و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة» اشتباه میكنند و فكر میكنند معنای اینكه نباید انسان خود را به دست خود در هلاكت بیندازد، این است كه نباید به قلب لشگر دشمن بزند و دارند این جوان مسلمان شجاع را به خاطر شجاعتش محكوم میكنند؛ فریادش بلند شد، گفت ساكت باشید، این آیه دربارهی ما نازل شد. ما آنجا بودیم و میدانیم كه این آیه برای چه نازل شد. ماجرا این بود كه وقتی اسلام بعد از گذشت چند سالی بعد از هجرت یك عزتی پیدا كرد و یاوران اسلام زیاد شدند، ما كه انصار بودیم با خودمان فكر كردیم كه خب، روز اول مهاجرین محتاج به كمك ما بودند، ما آنها را كمك میكردیم و به مصارف جامعهی اسلامی مدد میرساندیم. امروز دیگر خوب است ما یك قدری به خودمان برسیم، برویم سراغ كسب و كارمان و ترمیم خرابیهامان و تهیهی لوازم زندگی به قدر یك زندگی مرفه و از جهاد در راه خدا و از انفاق در راه خدا غافل میشدیم. این آیه نازل شد، به ما گفت: «و انفقوا فی سبیل اللّه»؛ در راه خدا انفاق كنید، «و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة»؛ خودتان در تهلكه نیندازید با این فكر غلط، با این تصوری كه دیگر حالا ما كار خودمان را كردیم، خوب است یك قدری هم به خودمان بپردازیم و برسیم. «فتهلكة فی الاقامة فی المال و الولد»؛ ابوایوب انصاری گفت: تهلكه در این است كه مسلمان پابند مال خود و زندگی خود و خانوادهی خود بشود و از تكلیف الهی كه جهاد و انفاق هست، غافل بشود. تهلكه این نیست كه انسان شجاعی با دشمن خدا مقابله كند، اگرچه جانش به خطر بیفتد. این برداشت مسلمان صدر اسلام از آیهی «و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیكم الی التّهلكة» است. آن مسئلهای كه در باب انفاق باید مورد توجه قرار بگیرد و من خیلی گذرا از آن عبور میكنم تا به آیاتی كه یادداشت كردم برسم، این است كه برای رفع فقر در جامعه، برای پر كردن خلأهای مالی در جامعه، برای شریك كردن همهی آحاد مردم در ادارهی جامعه، بهترین راه و موفقترین وسائل، همان وسیله و راهی است كه اسلام معین كرده. یعنی اینكه كسانی كه تمكن دارند، به هر اندازهای كه تمكن دارند، به مخارج عمومی، به مصارف عمومی كمك كنند كه یكی از آنها كمك به فقراست، اما منحصر در كمك به فقرا هم نیست. این نمیشود كه در جامعهی اسلامی كسانی كسب مال و ثروت بكنند و تصور بكنند كه آنچه دارند، «انّما اوتیتوه علی علم»، حرف قارون را بزنند. قارون وقتی میگفتند این اموال را جمع میكنی، میگفت من با زیركی خودم، با دانائی خودم، با كوشش و تلاش خودم به دست آوردم، ناز شصتم. این فكر، فكر غلطی است كه كسی بگوید آنچه من به دست آوردم، با تلاش و زیركی و هوشیاری خودم بوده، پس ناز شصتم. نه، مسئله این نیست در منطق اسلام، مسئله این است كه همه موظفند به نیازهای اجتماعی كمك كنند. اگر در همین جامعهی كنونی ما رفع فقر در جامعه با یك برنامهریزی به وسیلهی كمكهای مردمی مورد توجه قرار بگیرد، مطمئناً در طول چند سالی وضعیت جامعه و چهرهی كشور عوض خواهد شد و در همه جای دنیا همین جور است. البته در مقیاس جهانی هم بین كشورهای فقیر و غنی مسائلی از همین قبیل و حادتر از این وجود دارد كه حالا او از محل بحث ما خارج است؛ ما در چهارچوب جامعهی خودمان بحث میكنیم. پس برای اینكه در جامعه تعادل ثروت به وجود بیاید، جامعه دو قطبی از لحاظ ثروت نشود، اسراف و فساد مالی به وجود نیاید، فقر به وجود نیاید، بهترین راه و موفقترین شیوهها همین شیوهی انفاق است. شما لذا میبینید كه در قرآن آیات متعددی، دهها آیه دربارهی انفاق هست و برای راههای مختلف، از جمله برای جهاد فی سبیل اللّه كه گمان میكنم هفت تا، هشت تا آیه در قرآن، جهاد با مال را در كنار جهاد با جان قرار داده. همچنانی كه جهاد با نفس واجب است، پس جهاد با مال هم واجب است. «و تجاهدون فی سبیل اللّه باموالكم و انفسكم»؛ هم مال و هم جان، در یك ردیف، در یك طراز، با یك لحن مورد توجه قرار گرفته. این راجع به مسئلهی انفاق؛ اما من مقید شدم امروز یك مقداری صرف وقت بكنم و آیات را از كلام اللّه مجید استخراج بكنم. البته این بخش كوچك آیاتی است كه در باب انفاق است؛ منتهی در هر كدامی یك نكتهای را مورد توجه قرار دادم و اینجا ذكر كردم. چند آیهای را عرض میكنم و البته مقصود من این است كه ما حقایق اسلامی را عادت كنیم كه از زبان قرآن و متون اسلامی و حدیث بیابیم و متنی فكر كنیم. ما به یاد داشته باشیم توصیههای قرآن را، هم مؤثرتر است، نورانیتش بیشتر است، دلها از آن بیشتر متأثر میشود و همین كه به واقع و حقیقتِ تفكر اسلامی نزدیكتر است. یك بخش از آیات آنی است كه در انفاق باید بهترینها را انفاق كرد كه چند آیه در قرآن هست. این یك تمرین است، یك آزمایش است كه یك آیه این است كه: «یا ایّها الّذین امنوا انفقوا من طیّبات ما كسبتم و ممّا اخرجنا لكم من الارض و لا تیمّموا الخبیث منه تنفقون»؛ یعنی ای كسانی كه به خدا ایمان آوردید، از بهترینها، از زیباترینها، از آنچه كه نفیستر و قیمتیتر هست، در راه خدا انفاق كنید. نروید سراغ جنس بد و آن را در راه خدا بخواهید بدهید، زیادیها، لباس زیادی، خوراك زیادی، آن چیزی كه از دهن افتاده و خود شما آن را كنار گذاشتید، آن را در راه خدا انفاق كنید. نه، از بهترین آنچه كه دارید، در راه خدا انفاق كنید كه این آیهی سورهی بقره است و آیهی سورهی آل عمران هم كه معروف است، در ذهن همه هست كه: «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون»؛ آن عزیزترهاش را در راه خدا بده، آنچه كه بیشتر به آن علاقه داری. یك آیه، یا یك دسته آیات در این باب است كه انفاق در راه خدا مثل نماز یك عبادت است و ریا آن را باطل میكند. اگر انفاق را برای این بكنیم كه دیگران بگویند به به، فلانی انفاق در راه خدا كرد، تحسین كنند ما را، این عمل را خراب میكند و باطل میكند كه: «لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الاذی كالّذی ینفق ماله رئاء النّاس»، كه معلوم میشود كه آن كسی كه رئاء النّاسْ مالش را میدهد، برای ریا، او هم كار خودش را باطل میكند. اما در عین حال اگر چنانچه بدون ریا باشد، هم در راه خدا آشكارا انفاق كردن خوب است و هم پنهان انفاق كردن. این موجب نشود كه كسانی انفاق آشكار نكنند، بكنند، بدون ریا باشد، اما آشكار بودن، در معرض دیدها بودن، هیچ اشكالی ندارد كه میفرماید: «ان تبدوا الصّدقات فنعمّا هی»؛ چه بهتر كه آنچه را كه در راه خدا میدهید، آن را آشكار كنید، دیگران ببینند، تشویق بشوند و كار خیر فضای جامعه را پر كند. چند آیه در قرآن هست كه میفهماند به ما كه انفاق نكردن در راه خدا و خشكدستی در راههای خیر علامت نفاق است؛ نفاق كه شاخ و دم ندارد. آن كسانی كه ادعای ایمان میكنند و اگر به آنها بگوئید بیایمان، بدشان میآید؛ اما حاضر نیستند یك ریال از مال خودشان را در راه خدا خرج بكنند و حاضر نیستند بخش متناسبی از مال را در راه خدا بدهند، اینها یا الان منافقند یا خوف نفاق دربارهشان هست كه یك جا در علائم منافقین میفرماید: «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنكر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم»؛ دستهاشان را میبندند؛ یعنی انفاق نمیكنند و در یك جای دیگر هم آن كسانی هستند كه با خدا عهد میكنند كه اگر خدا به آنها چیزی بدهد، در راه خدا انفاق كنند: «فلمّا اتاهم من فضله بخلوا به و تولّوا»؛ اینها هم كه بعد از آنی كه چیزدار شدند، بخل میكنند، اینها را خدا میفرماید: «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللّه ما وعدوه»؛ چون وعدهی خدا را تخلف كردند، بنابراین خدای متعال در دل اینها نفاق میاندازد. پس حاصل مطلب اینكه یكی از نشانههای منافق این است كه او قبض ید میكند، یعنی انفاق نمیكند. نه، نمیتوانیم حالا بگوئیم كه هر كسی كه قبض ید میكند، این مطلقاً منافق است، اما مطمئناً یكی از علائم منافق این است. در آیاتی، عذاب الهی را برای كسانی كه انفاق نمیكنند، وعده داده. به چه دل خوش هستند كسانی كه در راه خدا حاضر نیستند انفاق بكنند؟ كه این آیهی بسیار شدیدالحن: «خذوه فغلّوه. ثمّ الجحیم صلّوه. ثمّ فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه. انّه كان لا یؤمن باللّه العظیم. و لا یحضّ علی طعام المسكین»؛ اینجا مسئلهی انفاق نكردن نیست، مسئلهی بیتفاوت بودن در مقابل فقرِ فقرا و مستمندان است. خونسرد بودن در مقابل نیازهای جامعه است؛ خونسرد هم نباید بود. حتی آن كسی كه خودش هم نمیتواند انفاق كند، باید دیگران را وادار كند به انفاق. در آخر سورهی منافقون میفرماید: «و انفقوا ممّا رزقناكم من قبل ان یأتی احدكم الموت فیقول ربّ لو لا اخّرتنی الی اجل قریب فاصّدّق و اكن من الصّالحین»؛ یعنی در آنوقتی كه مرگ به سراغ او میآید - كه ناگهانی هم مرگ به سراغ همه میآید، همه ناگهان با مرگ روبهرو میشوند، پیشبینیاش را نكردند - آنجا ناگهان به خود میآید، میگوید پروردگارا عقب بینداز این مهلت را، شاید بتوانم من تصدق بدهم در راه خدا، بتوانم انفاق كنم. حسرت انفاق نكردن اموالی كه حالا او خواهد رفت و آنها خواهد ماند. و آیات فراوانی كه باز هست از جمله آیاتی كه انفاق را، قرض دادن به خدا میداند و از این قبیل كه حالا آیات دیگری هم یادداشت كردم. یك روایتی را در آخر عرایضم عرض كنم كه یك قدری باز حدود كار را برای ما روشن میكند و آن روایت این است كه رسول خدا (صلّی اللّه علیه و اله و سلّم) وارد منزلشان شدند و دیدند بلال حبشی كه خادم حضرت و خدمتگزار منزل آن حضرت بود، یك مقداری خرما، یك كوتی از خرما یك گوشهای گذاشته، پیغمبر چشمشان افتاد به این خرماها و فرمودند كه اینها را برای چه میخواهی؟ «ما هذا یا بلال»، این چیه اینجا جمع كردی؟ گفت یا رسول اللّه چون شما گاهی مهمان برایتان میآید و وقتی مهمان دارید، ممكن است چیزی در منزل نباشد و شما میخواهی از مهمان پذیرائی كنی، این را من نگه داشتم برای روز مبادا كه مهمانی برای شما بیاید. «اعدّ ذلك لاضیافك»؛ برای صرف شخصی خودمان هم نیست، برای مهمانهاست. پیغمبر در جواب او، برای یك مشت خرمائی كه برای مهمان نگه داشته شده، ببینید چه میفرماید. فرمود: «اما تخشی ان تكون لك دخان فی نار جهنّم»؛ نمیترسی كه این خرمائی كه اینجا جمع كردی، این دودی بشود برای تو در آتش جهنم. معلوم میشود مردم محتاج بودند. به عبارت دیگر در حالی كه مردم در بیرون به اینی كه شما تو خانهات جمع كردی، احتیاج دارند و شما این را نگه میداری و نمیدهی، نمیترسی كه خدای متعال این را وسیلهی عذاب تو قرار بدهد؟ بعد فرمود: «انفق یا بلال»؛ انفاق كن. «و لا تخش من ذی العرش اقلالا»؛ از خدای متعال ترس كم و كسری نداشته باش، خدا خواهد رساند. یك روز هم حالا مهمان آمد تو خانه، نبود، خب، نباشد؛ خدا خواهد رساند انشاءاللّه، از خدا نترس كه كم و كسر در كار تو بگذارد، بده در راه خدا، آنوقتی كه لازم است. و امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه الصّلاة و السّلام) هم به فرزندش امام جواد نامهای نوشت، ایشان هم عین همین تعبیر را با مختصر تفاوتی خطاب به امام جواد به كار برد. «فانفق و لا تخش من ذی العرش اقتارا»؛ در راه خدا انفاق كن پسرم و نترس از اینكه خدای متعال تو را در سختی و تنگدستی نگه دارد. این طرز فكر اسلام است و این طرز فكر اسلام فقط مال متوسطین و فقرا نیست كه هر وقت ما یك چیزی را اعلام كردیم، یا برای جنگ، یا برای سیل یا برای نیازهای گوناگون، اولین كسانی كه اجابت كردند، طبقهی متوسط مردم است. میآیند انگشتری را، طلائی را به آدم میدهند كه آدم خجالت میكشد، اشك انسان در میآید، میبیند كه این چه خانوادهی ضعیفی است، انگشتری كه به حسب قیمت ظاهری كمبهاست، اگرچه در باطن بسیار باارزش و قیمتی است، اینها هستند غالباً كه میآیند میدهند؛ افراد متوسط و افراد فقیر، آن كسانی كه پولهای بیشتر دارند، كمتر میآیند، نمیگویم هیچ نمیآیند، اما كمتر میآیند، این نمیشود. در جامعهی اسلامی آن كسانی كه بیشتر دارند، آنها بایستی بیشتر بدهند، فكر نكنند از مالشان كم میشود، آنچه گیر آنها میآید، بمراتب ارزشمندتر و بزرگتر است از آنچه كه از دست آنها میرود. آنچه نمیدهند، او از دستشان میرود، آنی كه میدهند، او میماند. رسول خدا گوسالهای را یا بزغالهای را قربانی كردند و آمدند فقرای مدینه و این گوشت را هی قطعه قطعه پیغمبر برید، داد به اینها و بردند. یك كتف این بزغاله ماند در خانه، یكی از زوجات رسول اللّه عرض كرد یا رسول اللّه! این بزغاله همهاش رفت، فقط كتفش ماند. پیغمبر فرمودند همهاش ماند، فقط كتفش خواهد رفت. همین كتفی كه من و تو آن را میخوریم و هضم میشود و نابود میشود، این در حقیقت نابود شده و از بین رفته، بقیهای كه دادیم، ماند پیش خدا. نترسند از اینكه آنچه دادند، از بین رفت، بدهند در راه خدا و نیازها را برآورده كنند. ما مایلیم كه با دعوت اسلامی، با دعوت موعظهآمیز و نصیحتآمیز، آن كسانی كه تمكن دارند، بیایند نیازهای جامعه را پر كنند. البته امروز مسئلهی جهاد مالی است كه فوقالعاده هم مهم است، اما همیشه هم انواع و اقسام انفاقها در جامعه هست و مخصوص امروز نیست، انفاق را باید همیشه كرد و برای همیشه آن را قدر شناخت. خطبههای نماز جمعه تهران1366/08/15 بحثی كه امروز در خطبهی اول عرض میكنم، دنبالهی بحث جمعهی قبل است كه دربارهی مسائل مربوط به آزادیهای اقتصادی در جامعهی اسلامی بود. همان طور كه عرض شد، بحث ما در باب آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی است؛ یعنی یك بُعد و یك مسئله از مسائل فراوان مربوط به اقتصاد اسلامی. نه اینكه ما بخواهیم در اینجا مسئلهی عمومی و كلی اقتصاد اسلامی را مطرح كنیم؛ چون مسائل متعددی در باب اقتصاد اسلامی مطرح میشود كه یقیناً در زمان و مكان جمعه و جماعت، جای طرح آنها به صورت لازم نیست، لكن به مناسبت مباحث مربوط به تأمین آزادیها در محیط اسلامی وجامعهی اسلامی این بحث یك بحث لازمی است و بخصوص از آن بُعدی كه بنده در جمعهی قبل مسئله را مطرح كردم و بحث را شروع كردم، با مسائل روز ما و با تكلیف عمومی و مردمی و دولتی ما كاملاً متناسب و شاید انشاءاللّه راهگشاست. در جمعهی قبل عرض كردم كه نكاتی در باب آزادی اقتصادی عرض خواهم كرد و پنج نكته را عرض كردم. برای اینكه یك خلاصهای در ذهن برادران و خواهران بماند، آن پنج نكته را به صورت تیتر عرض میكنم، تكرار میكنم و بعد یكی دو نكتهی دیگر هم كه حائز اهمیت هست، به آن اضافه خواهم كرد. نكتهی اول این بود كه اگر گفته میشود كه در اسلام آزادی فعالیت اقتصادی برای همهی مردم هست، این را نباید با آزادی در سرمایهداری غربی اشتباه كرد؛ آن چیزی است و این چیز دیگری. همانقدر كه نظر اسلام در باب آزادی فعالیت اقتصادی با نظر كمونیستها و ماركسیستها اختلاف دارد، شاید بشود گفت به همان اندازه هم با نظر مكتب سرمایهداری كه در غرب حاكم و مورد عمل هست، اختلاف دارد. نكتهی دوم این بود كه آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی برای همهی مردم در صورتی تأمین خواهد شد كه در جامعه مقرراتی وضع بشود و اعمال بشود كه همهی آحاد مردم فرصت استفاده از امكانات طبیعی را و ثروتهای خدادادهی برای همهی مردم را بتوانند پیدا كنند. یعنی همهی مردم بتوانند از زمینها، از جنگلها، از دریاها، از منابع و معادن و از انفال و همهی چیزهائی كه جزو ثروتها و منابع عمومی است، استفاده كنند. اینجور نباشد كه در جامعه از این منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی عدهای بتوانند استفاده كنند و عدهی دیگری به آن حدی نرسند كه از این منابع طبیعی استفاده كنند. مقرراتی این چنین در جامعهلازم است. نكتهی سوم این بود كه برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافیگری، جلوگیری از تُرف در جامعه، كه در قرآن به آن مكرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است كه بر این فعالیت آزاد كنترل و نظارتی وجود داشته باشد كه آن كنترل از طرف دولت و حكومت اسلامی است و حاكم اسلامی حق دارد كه نظارت خود و كنترل خود و حسابرسی خود بر كیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ كند و این تكلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تكلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است. نكتهی چهارم این بود كه اگر ما فعالیت اقتصادی را در جامعهی اسلامی آزاد میدانیم بر حسب نظر اسلام، این آزادی باید به حدی نرسد كه دارندگان سرمایههای بزرگ این قدرت اجتماعی و سیاسی را پیدا كنند كه در سرنوشت سیاسی جامعه دخالت و اعمال نفوذ كنند؛ آنطوری كه امروز در كشورهای غربی هست. در جامعهی غرب همان طور كه گفتم و غالباً میدانید، سرمایهدارها هستند كه سیاستها را تعیین میكنند و سیاستمدارها را بر سر كار میآورند یا كنار میزنند. این در جامعهی اسلامی مقبول نیست و پولدار و سرمایهدار و طبقهی اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا كند كه یك عده پولدار و ثروتمند و گردنكلفت در مسائل سیاسی جامعه دخالت كنند: وكیل بیاورند، وكیل ببرند، قدرتمندان را بیاورند، رئیس جمهور بیاورند، سیاستمدارها را عوض كنند، سیاستها را دیكته كنند، قانونها را بر قوهی قانونگذار تحمیل كنند. این هم در جامعهی اسلامی به هیچ وجه مقبول نیست و هر چیزی كه به اینجا منتهی بشود، یك خطر و واجب الاجتناب است. نكتهی پنجم و نكتهی آخری كه آن روز عرض شد، این بود كه حالا كه در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همهی مردم كارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان كار كنند، خودشان تلاش كنند، خودشان تأمین درآمد بكنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی كه شما در قرآن در آیات متعددی - دهها آیه - میبینید كه اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میكنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر كنند، خود انفاق هم به معنای پر كردن همین خلأهاست. این مطالبی بود كه آن روز در پنج نكته عرض شد و امروز دو سه نكتهی دیگر را هم در همین زمینه اشاره میكنم. نكتهی اولی كه امروز عرض میكنم، این است كه فعالیت اقتصادی در جامعهی اسلامی گفتیم آزاد است؛ اما نه آزاد مطلق، حدودی دارد، مرزهائی دارد، این مرزها - كه طبیعی هم هست كه هر گونه حركت و فعالیت آزادی بالاخره یك حدودی داشته باشد - در مكتب اسلام مرزهای بخصوصی است. در جوامع سوسیالیستی هم یك نوع مرز برای داشتن مال و ثروت هست؛ آن مرزها با مرزهای اسلامی متفاوت است. در جامعهی اسلامی مرز فعالیت آزاد همان چیزهائی است كه به صورت كسبهای حرام و تصرفات حرام در مال در كتب فقهیه معین و مشخص شده. یعنی معاملهی ربوی حرام است، معاملهی ناشی از غَرر و جهالت حرام است، معاملهای كه در آن فریب كسی باشد حرام است، معاملهای كه در آن اضرار بر دیگران باشد ممنوع و حرام است، معاملهای كه ناشی از درآمدهای نامشروع باشد حرام است، احتكار كه موجب ثروتمندی بعضی میشود و معاملات ناشی از آن حرام است و از این قبیل چیزهائی كه در شرع مقدس اسلام هست كه اینها حدود معاملهگری و فعالیت آزاد اقتصادی در جامعهی اسلامی است. بعضی از اجناس و اشیا، معاملهی آنها حرام است. مثلاً خمر یا چیزهای حرام و نجس در مواردی - غیر از موارد استثنائی - معاملهی آنها حرام است. یا بعضی از اموالی كه متعلق به شخص نمیشود و متعلق به دولت اسلامی است مثل انفال، معاملهی آنها، جز در یك موارد استثنائی، برای افراد و برای بخش خصوصی، حرام است. و از این قبیل مواردی هست در فقه اسلام كه روشن و واضح و معین كرده كه این فعالیت آزاد شما ولو آنجائی كه نظارت و كنترل دولت هم آن را منع نمیكند، تا كجا جایز است و تا كجا جایز نیست و ممنوع و حرام است. در مكتب سوسیالیسم و مكاتب برخاستهی از تفكر ماركسیستی حدودی برای مالكیت خصوصی هست، اما آن حدود غیر از حدود اسلامی است. آنجا مثلاً مالكیت ابزار تولید ممنوع است، یعنی هیچ یك از افراد نمیتوانند آن چیزی را كه وسیلهی تولید هست، مثل زمین، مثل كارخانه و از این قبیل را مالك باشند؛ این در اسلام با این كلیت و به این شكل نیست. داشتن ابزار تولید در صورتی كه با شرایطی كه در اسلام و در فقه اسلامی ذكر شده و اشاره شد منطبق باشد، از نظر اسلام مانعی ندارد. یا در بعضی از اَشكال، مالكیت زمین اِشكال دارد، در بعضی از اَشكال مالكیت زمین هم ایرادی ندارد. بنابراین حدودی كه در اسلام برای مالكیت و برای فعالیت اقتصادی ذكر شده، با حدود مكاتب دیگر اشتباه نباید بشود. اینی كه بعضی مشاهده میشود كه چون دیدند و فهمیدند كه اسلام برای فعالیت اقتصادی حدودی را معین كرده، ذهنشان فوراً به حدود ماركسیستی و سوسیالیستی میرود و خیال میكنند كه همان چیزهائی كه در عرف تفكرات ماركسیستی هست، اینجا هم وجود دارد؛ نه، این غلط و ناشی از كجفهمی است؛ ناشی از عدم توجه به احكام و فقه اسلامی است. در مكاتب ناشی از ماركسیستی، این سوسیالیسمهائی كه امروز در دنیا رایج است و شكل و قالب نظام حكومتی در كشورهای سوسیالیستی است - كه البته اینها هم با هم تفاوتهائی دارند و همه یك جور نیستند - كلاً معاملهگری و خرید و فروش و بیع و شرا یك چیز محكوم و یك عمل ضد ارزش تلقی شده؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام خریدن، فروختن، معاملهگری كردن، با سرمایه كار كردن، ممنوع نیست. در حالی كه در آن مكاتب خریدن، فروختن، برای خود، برای كسی كه سرمایهای دارد، آن سرمایه كم باشد یا زیاد باشد، ممنوع است. البته بگذریم از اینكه همین كشورهای بزرگی كه امروز با آن مكتب اداره میشوند، مجبور شدند تجدیدنظرهائی را در شكل ادارهی اقتصادی در جامعهی خودشان به وجود بیاورند و بخشهائی را به فعالیت آزاد اقتصادی اختصاص بدهند كه این ضرورت و ناگزیریای بود كه بر آنها تحمیل شد. اما كلاً در تفكر ماركسیستی خریدن و فروختن و معاملهگری یك نوع دلالی زشت و بد و نامطلوب است؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام داریم كه: «احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا»؛ خرید و فروش، معاملهگری، كاسبكاری در صورتی كه با موازین اسلامی منطبق باشد، توش حرام نباشد، توش كمفروشی نباشد، توش ربا نباشد، توش خرید و فروش اجناس ممنوعه نباشد، هیچ اشكالی ندارد و كاسب بودن، بازاری بودن یك فحش نیست كه بعضی حالا خیال میكنند اگر به كسی گفتند فلانی كاسبكار است یا تاجر است یا بازاری است، این یك تهمت و دشنامی است. نه، این هم یك افراطی است كه در برخی از عناصر كه حقیقتاً غرضی هم غالباً ندارند و از تفكرات اسلامی بیاطلاع هستند، در زبان اینها رایج شده. از اول انقلاب هم ما توجه داشتیم، این را اول گروهكها به وجود آوردند. «بازاری» شد یك فحش، «حاج بازاری» شد یك اهانت؛ فلانی ولش كن، بازاری است؛ یا: حاج بازاریها هر چی گفتند، شما مثلاً فرض كنید كه تكرار میكنید؛ این شد یك اهانت و یك دشنام. در حالی كه نه، حاج بازاری هم دو جور است: یك حاج بازاریِ مؤمنِ متدینِ خوبِ انقلابیِ علاقهمند؛ یك آدمِ نابابِ ناجور هم در كنار او، او هم ممكن است كه كاسب و معاملهگر و بازاری باشد. بازاری بودن جرم نیست؛ این طبق تفكر ماركسیستی است كه كاسب بودن و معاملهگری كردن و خرید و فروش كردن با سرمایهی شخصی را یك گناه میداند، یك جرم میداند، یك نوع دلالی موجب بالا رفتن قیمت میداند، یك خیانت به طبقات مستضعف میداند، از نظر اسلام چنین چیزی نیست. وقتی كه اصل معاملهگری و خرید و فروش و كسب و كار ممنوع نبود، آنوقت باید ببینیم حدودش چیه؟ البته بعضی از این آزادیِ خرید و فروش و معاملهگری استفاده كردند كه آن روز هم عرض كردم و با استفاده از آزادیهائی كه در اسلام داده شده با چپاول - حقیقتاً چپاول و دزدی - كیسههای خودشان را پر كردند. این از نظر اسلام ممنوع است؛ اما نفس معامله كردن، خریدن، فروختن، جنسی را از جائی به جائی بردن و معامله كردن كه عرفاً به آن تجارت میگویند یا اینكه جنسی را تهیه كردن و به مشتری فروختن، اینها هیچ اشكالی ندارد از نظر اسلام، هیچ مانعی ندارد. و من میخواهم تذكر بدهم به برخی از برادران ناآگاه و ناآشنا به معارف اسلامی كه ذهنیت خودشان را تصحیح كنند. اینجور نباشد كه خیال كنند بازاری یعنی یك عمل خلاف، یك جرم، یك كاری كه ضد ارزش هست. نه، اینجور نیست. ما در دوران انقلاب هم، در دوران اوج نهضت و شروع نهضت و آغاز پیدایش نهضت هم دیدیم كه كسبه و بازاریها بزرگترین خدمت را آن روز به انقلاب كردند. شما تاریخچهی انقلاب را اگر خودتان نبودید، نگاه كنید، مطالعه كنید، یا اگر بودید، در خاطرتان مرور كنید، خواهید دید از اول همین كسبهی معمولی و همینهائی كه توی بازارها و خیابانها مغازه داشتند، همینها بودند كه به حركت انقلاب كمك كردند. بله یك عده پولدارهای بزرگ، معاملهگرهای بزرگ، افرادی كه هیچ حدی را برای كار خودشان نمیشناسند كه غالباً هم آنها از این طبقهی متوسط و معمولی بازاریها نبودند، طبقات دیگری بودند، خیلی از آنها روشنفكرهای از فرنگ برگشته و تحصیلكردهای بودند كه آمده بودند با استفاده از زرنگی و سواد و آگاهی خودشان، شركتها به ثبت داده بودند، به وجود آورده بودند، كارخانهها تولید كرده بودند، از بانكها وامهای غیر منصفانه گرفته بودند، ثروتهای زیادی داشتند، به خدا و دین و هیچی هم اعتقاد نداشتند، بیشترین ضربه را هم به اقتصاد جامعه آنها زدند. امروز هم كم و بیش، گوشه و كنار اینجور آدمهای زرنگِ خدانشناسِ دیننشناسِ در حقیقت ضد انقلاب وجود دارند كه البته با اینها بایستی مبارزه بشود. این یك بحث است، اینی كه خود معامله كردن و كسب و كار یك جرم باشد، یك خلاف باشد، یك ضد ارزش باشد، این یك بحث دیگر است؛ چنین چیزی در اسلام وجود ندارد. بنابراین ما به طور خلاصه در این نكتهی آخر این را میگوئیم كه آن حدودی كه برای كسب و كار آزاد در اسلام معین شده، غیر از آن حدودی است كه در ماركسیست معین شده و بایستی این را از هم تفكیك كرد و از هم جدا كرد. نكتهی دیگری كه امروز نكتهی آخری خواهد بود كه عرض میكنم، این است كه جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یك ضد ارزش و یك گناه و شاید یك گناه كبیره است. اینجور نیست كه چون كار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع كند و آن را نگه دارد، در حالی كه جامعه به ثروت او و به امكانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نكند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یك اصل است؛ باید در راه خدا خرج كرد. نمیگویند معامله نكنید و تحصیل مال نكنید، بكنید، اما خرج كنید. اسلام مردم را عادت میدهد كه آنچه را كه به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف كند و خرج كند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر كسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراك مسرفانه، با پوشاك مسرفانه، با مركب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج كرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت كرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد كه من به این دو آیه اشاره میكنم كه اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ كلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛ آن كسانی كه بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میكنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل كردن معنایش این نیست كه فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلكه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه كه در شریعت اسلامی معین شده كه باید ادا كند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی كه جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج كند. آنوقتی كه جهاد متوقف به مال یك ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست كه بدون آن كار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی كه در جامعه فقرای زیادی هستند كه دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بكند، آنوقت آیا اسلام راضی است كه همین طور فقرا در این فقر زندگی كنند یا مشكلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی كند، یك عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع كنند كه از همین امكانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض كنیم كه از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض كنیم كه از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض كردیم فراهم نمیشود كه هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ كنند و نگه دارند در حالی كه جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلكه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است كه: «الّذین یكنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛ آن كسانی كه طلا و نقره را گنج میكنند، ذخیره میكنند و در راه خدا آن را انفاق نمیكنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن كسانی كه پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میكنند و ذخیره میكنند و در حالی كه نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیكنند، آن هم مشمول همین «یكنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه كبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناكی مژده بده؛ یعنی بگو كه منتظر عذاب دردناك الهی باشند كه این عذاب دردناك هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد كه البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلكه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممكن است عذاب اخروی باشد، كه احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این كار خواهد شد. بنابراین انفاق یك عمل واجب و لازم هست كه من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم كرد و عرض خواهم كرد كه این را به عنوان یك وظیفهی عمومی تلقی كنید. انفاق فقط وظیفهی یك عدهی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلكه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میكنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته كمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یك دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی كه جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض كردیم یك روزی را كه هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد كفاف و رفاه دارند و زندگی میكنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فكر نمیكنیم كه ایرادی داشته باشد كه آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد كه آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی كه جامعه احتیاج دارد، میبینیم كه با آن پولی كه این آقا صرف یك میهمانی میكند، صرف یك خرید بیجا میكند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانكهای گوناگون نگهداری میكند، در حالی كه به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میكند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است كه اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، كلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد كرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در كشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند كرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول كنیم كه اینها كنز ثروت كنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نكنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یك شكل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یك حكم اخلاقی فقط نیست، بلكه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بكنند كه حالا انشاءاللّه در خطبهی بعد در دنبالهی همین بحث یك قدری بیشتر در مسائل مربوط به انفاق بحث خواهم كرد. خطبههای نماز جمعه تهران1366/04/12 همهی برادران و خواهران نمازگزار را توصیه میكنم و دعوت میكنم به تقوای الهی و رعایت امر و نهی خدا و سعی در تزكیهی نفس و تزكیهی باطن و اینكه خدای متعال را در همهی حركات و سكنات و گفتنها و سكوتها در نظر داشته باشیم و آنی خودمان را به دست غفلت نسپاریم. البته كمك الهی هم باید ما را دریابد و ما را خدای متعال به خودمان وانگذارد. بحثی كه در خطبههای اول چندین هفته تعقیب كردیم، بحث در آزادیهای اسلامی است و رسیدیم به آزادی سیاسی درجامعهی اسلامی. آزادی سیاسی در یك جامعه شامل حق انتخاب برای افراد جامعه است كه چه زمامدار و رهبر جامعه را و سرپرست نظام اسلامی را و چه كارگزاران عمده را در این نظام، خود مردم بدون وساطت جمع خاصی انتخاب كنند و همچنین شامل اختیار مردم در هدایت جامعه و تعیین سیاستهای اصولی نظام اسلامی و همین طور برخی از فعالیتهای عمدهی دیگر است. همهی اینها مشمول آزادیهای سیاسی است. وقتی گفته میشود كه در جامعه اسلامی مردم آزادیهای سیاسی دارند، این بدین معناست كه هم حق انتخاب را در اموری كه اشاره شد، دارا هستند و هم حق فعالیت سیاسی، انتشار مطبوعات و روزنامهها، ایجاد تشكلها و سازمانها و احزاب، ایجاد اجتماعات سیاسی، بیان افكار و نظرات سیاسی و خلاصه انتخاب راه سیاسی خود را در جامعه دارا هستند كه هر كدام از این مباحث با زبانی كه متناسب با اجتماع نماز جمعه است، میتواند قدری مورد تشریح و بحث قرار بگیرد. خطبههای نماز جمعه تهران1366/04/12 من یك دو، سه تا از روایاتی را كه در این باب هست میخوانم؛ البته بیشتر یادداشت كردم، لكن چون وقت نمیخواهم زیاد گرفته بشود، به دو سه روایت اكتفا میكنم تا معلوم بشود كه در نظر اسلام حق رأی مردم و انتخاب مردم چقدر مهم است و اگر كسی در باب اسلام غیر از این نظر بدهد، یقیناً نسبت به اسلام جفا شده. یك روایت، روایت امیرالمؤمنین است كه در كتاب معروف سلیم بن قیس هلالی نقل شده؛ در آنجا از قول امیرالمؤمنین اینجور نقل شده كه: «و الواجب فی حكم اللّه و حكم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت امامهم او یقتل»؛ وقتی كه رئیس یك جامعه و حاكم یك كشور و یك امت اسلامی از دنیا برود یا كشته بشود، واجب است بر مردم به حكم اسلام و به حكم خدا كه: «ان لا یعملوا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدّموا یدا و لا رجلا و لا یبدئوا بشیء قبل ان یختاروا لانفسهم اماما»؛ هیچ كاری نباید بكنند، هیچ اقدامی را شروع نباید بكنند، به هیچ عمل بزرگ و كوچكی دست نباید بزنند، در هیچ كاری سرمایهگذاری نباید بكنند، تا اینكه یك امامی را معین بكنند و اختیار بكنند. اینجا مسئلهی «اختیار» دارد. یعنی گزینش حاكم برای جامعهی اسلامی و رئیس امت اسلامی و كشور اسلامی به عنوان یك واجب برای مردم معرفی شده، آن هم واجبی با این اهمیت كه باید از همهی كارها مردم او را جلوتر بیندازند و مقدم بدانند و به او اقدام بكنند. آنوقت شرایط آن رئیس كشور و نظام اسلامی را ذكر كرده: «اماما عفیفا عالما ورعا عارفا بالقضاء و السّنة»، تا آخر حدیث كه اینجا تعبیر، تعبیر اختیار است؛ یعنی انتخاب و گزینش. یك روایت دیگر باز از قول امیرالمؤمنین نقل شده كه در روزی كه با آن حضرت مردم بیعت كردند كه روز جمعه هم بود، حضرت آمدند مسجد، جمعیت بسیار زیادی در مسجد مدینه جمع شده بودند و امیرالمؤمنین با صدای بلند به مردم اینجور فرمودند: «ایّها النّاس انّ هذا امركم لیس لاحد فیه حقّ الّا من امّرتم»؛یعنی ای مردم این مسئلهی شماست، قضیه قضیهی شماست، كاری است متعلق به شما مردم و هیچ كس حقی در این كار، یعنی در خلافت و حكومت ندارد، «الّا من امّرتم»؛ مگر كسی كه شما او را امارت بدهید و حاكمیت بدهید. اینجا هم باز ملاحظه میكنید كه امیرالمؤمنین نه در مقام احتجاج با دشمن، نه در مقام مباحثه و مجادله و اخذ به حجت خصم، بلكه با مردم خودش، با همان كسانی كه او را قبول دارند، با او بیعت كردند، از او تقاضا كردند كه همه چیز را میتواند با آنها صریحاً در میان بگذارد، به آنها میگوید كه هیچ كس حق ندارد، مگر آن كسی كه شما او را امارت دادید. البته روشن است همان طور كه گفتیم این در آنجائی است كه به نصب الهی اخذ نشده. یعنی امیرالمؤمنین كه منصوب خدا و به دست پیغمبر هست، به این نصب عمل نشده، حالا كه عمل نشده، جز امیر كردن مردم و انتخاب مردم هیچ راه دیگری برای انتخاب كسی وجود ندارد. خطبههای نماز جمعه تهران1366/03/22 همهی برادران و خواهران عزیز را دعوت میكنم به رعایت و حفظ تقوای الهی و خویشتنداری در مقابل گناهان و تخلفات و تمرین و ریاضت دادن نفس به انجام واجبات. همه را و خودم را توصیه میكنم به اجتناب از هوای نفس و تمكین در مقابل اوامر الهی و امیدوارم خدای متعال همهی ما را بر انجام این فریضهی بزرگ و رسیدن به ارزش حقیقی تقوا كمك كند. در خطبهی اول دنبال بحثهای مربوط به آزادی را میگیریم و بحثی كه امروز عرض خواهم كرد در باب آزادیهای سیاسی در نظام اسلامی است. آزادی سیاسی به طور خلاصه یعنی اینكه افراد جامعهی اسلامی در تكوین و همچنین در هدایت نظام سیاسی جامعه دارای نقش و اثر باشند. اینطور نباشد كه یك قشری یا یك جمعی یا وابستگان به یك نژادی در جامعهحق و توانائی تصرف در امور ادارهی كشور را داشته باشند و دیگران نه. آزادی سیاسی یعنی اینكه همهی مردم با قطع نظر از وابستگیهای قومی و زبانی و نژادی و دینی در یك جامعه بتوانند نظام سیاسی جامعه را به وجود بیاورند و در آن مؤثر باشند و بتوانند آن نظام را به سمت مطلوب خودشان هدایت كنند. طبیعی است كه وقتی در جامعه اختلاف رأی و نظری پیدا شد، آن عقیدهای كه طرفداران بیشتری دارد - البته در چهارچوب اصول و ارزشهای پذیرفته شدهی آن نظام - رأیش و حرفش متّبع خواهد بود و دیگران باید از آن تمكین كنند. امروز هنوز هم در دنیا نظامهائی هست، كشورهائی هست كه در آن فقط یك دسته از مردم حق دارند در زمینهی مسائل ادارهی جامعه صاحبنظر باشند، رأی بدهند، انتخاب بكنند و دیگران باید تسلیم جریانی باشند كه آن عدهی اول به وجود میآورند. مثل همین نظامهای فاشیستی دنیا، نظامهای نژادپرست، مثل نظام آفریقای جنوبی، نظام صهیونیستی، نظامهای ارتجاعی، بسیاری از نظامهای پادشاهی و بسیاری از نظامهائی كه به صورت تك حزبی در جامعه اداره میشوند؛ مثل نظامهای كمونیستی در دنیا. در این نظامهائی كه اشاره كردم همهی افراد جامعه حق رأی دادن و اظهار نظر كردن و انتخاب كردن دربارهی مدیران جامعه را ندارند. در نظامهای غربی چرا، انتخاباتی هست، مبارزاتی هست. البته در همان نظامها هم قبلاً در بعضی از بحثها مختصراً اشاره شد كه سلطهی تبلیغات و جنجالهای تبلیغاتی باز هم مانع از آن است كه همهی افراد جامعه واقعاً بتوانند انتخاب بكنند. حالا در آن باره امروز بحثی ندارم. بحث در باب نظر اسلام در این زمینه است. در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاكم و در كاری كه حاكم انجام میدهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما میبینید كه امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینكه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آنوقتی كه كار به رأی مردم و انتخاب مردم میكشد، روی نظر مردم و رأی مردم تكیه میكند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یك شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است. اگر یك زمامداری بود كه مردم با او بیعت نكردند، یعنی آن را قبول نكردند، آن زمامدار خانهنشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حكومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حكومت به بیعت مردم وابسته است. خطبههای نماز جمعه تهران1366/02/18 همهی برادران و خواهران عزیز را دعوت میكنم و توصیه میكنم به رعایت تقوای الهی و استفادهی از وسیلهی تقوا یعنی روزهی ماه رمضان؛ و از این ایام و ساعات پربركت استفاده كردن، ساعاتی كه برای بندهی خدا حتی تنفس در آن ساعات عبادت است. دلها را با یاد خدا آبادان كنید و به جان خود طراوت و نشاط ببخشید و به آب توبه زنگار دل و غبار جان را بشوئید. توجه و تذكر در این ساعات، در این روزها و شبها بیش از اوقات دیگر موجب نزدیكی به خداست و روزهی شما امساك از مشتهیات نفسانی و چیزهای دلخواه موجب رشد و تعالی و ترقی شماست. در این روزها تقوا، یعنی مراقبت كامل از گفتار و كردار و حتی خاطرات و خطرات ذهنی، یك تمرین بزرگ برای بقیهی اوقات و ایام سال است. امیدوارم در این ایام و لیالی مبارك این توفیق به همهی ما دست بدهد كه خودمان را كنترل كنیم، مراقبت كنیم و گفتار و رفتار خودمان را منطبق كنیم با موازین الهی و شرعی. و آن حالت ضبط نفسی كه در این روزها به بركت روزه و به بركت این ورزش معنوی حاصل میشود، این را به عنوان ذخیرهای برای دورهی سال خودمان نگه بداریم. بحثی كه امروز دنبال میكنم در خطبهی اول، بحث در باب آزادی بیان و اظهار عقیده است. در خطبهی قبل عرض شد كه هر چند در منابع اسلامی چیز صریحی در باب آزادی اظهار عقیده بنده نیافتم، اما مجموعاً از قرائن و شواهد قرآنی و تاریخی و حدیثی استفاده میشود كه بیان معتَقَد انسان در جامعهی اسلامی برای او جایز و آزاد است و هر كسی به شرط اینكه به حدود این آزادی - كه امروز آنها را عرض خواهم كرد - تخطی نكند، میتواند عقیدهی ذهنی خود را چه در زمینهی اعتقادات و چه در زمینهی امور سیاسی و چه در زمینهی سلائق گوناگون اجتماعی بیان كند. اما همان طوری كه عرض شد، این آزادی دارای یك حدودی است مثل همه چیز دیگر؛ مثل همهی آزادیهای دیگر. این حدود باید نقض نشود و امروز دربارهی این حدود بحث كوتاهی را عرض میكنم. قبلاً این نكته را باید برادران و خواهران توجه كنند كه این بحث یك بحث ظریف و دقیقی است. چون از هر دو طرف سوء استفادههائی شده است و میشود. هم به عنوان آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده كسانی سوء استفاده میكنند و سوء استفادهها كردهاند و علیه مصالح عمومی مردم و به زیان آگاهیِ مردم اقداماتی را كردهاند كه در هیچ عرفی و در هیچ منطق درستی جایز نیست. از آن طرف هم به عنوان مقابلهی با سوء استفادهی از آزادی و به عنوان حفظ مصالح، شدت عملهائی و فشارهائی در طول زمان، در طول تاریخ، در همه جای دنیا انجام گرفته است كه آن هم قابل قبول نیست. بنابراین اگر گفته شود كه اظهار عقیده جایز است، نباید از آن این استفاده را كرد كه حتی در موارد آن سوء استفادهها جایز است و اگر گفته شود كه مصالح عمومی و افكار عامهی مردم در جامعه رعایتش لازم است و اگر بیان و اظهار عقیده به ضرر اینها باشد جایز نیست، از این هم نباید استفاده كرد كه هر جا سوء استفادهای از نام مصالح بشود، مورد قبول ماست. در نظام اسلامی این حد و مرزی كه میان این دو مصلحت بزرگ و این دو اصل اسلامی وجود دارد، حد و مرز روشنی است كه به آن به قدر گنجایش وقت اشاره میكنم. البته بیان عقیده و بیان فكر همه جا یكسان نیست؛ پس حكم واحدی هم قهراً ندارد. بعضی از گفتنها شعاع اثر محدودی دارد، بعكس بعضی از گفتنها شعاع اثر بسیار وسیعی دارد. بعضیها اگر چیزی را، فكری را، نظری را اظهار كنند، هر اثری كه بر این اظهار نظر مترتب بشود، در یك دایرهی محدودی خواهد بود. بعكس بعضی دیگر اگر اظهارنظر بكنند، هر اثری كه مترتب بشود - چه خوب و چه بد - در یك دائرهی وسیع و گستردهای خواهد بود. بعضیها مطلبی را با زبان معمولی و عادی بیان میكنند كه اثر آن عمیق نیست. اما بعضی ممكن است مطلبی را به زبان هنری بیان كنند، زبان مؤثری را به كار ببرند كه دارای اثر عمیقی در دل مردم باشد. این دو با هم یكسان نیستند و اگر آثار سوئی بر اینجور بیانی مترتب بشود، اسلام میان این دو شیوهی بیان فرق میگذارد. بعضی از بیانها و اظهار عقیدهها در شرایط عادی انجام میگیرد؛ روی اینجور اظهار بیان حساسیتی نیست؛ حتی اگر بیان گمراه كنندهای باشد. چون امكان مقابلهی با این بیان و خنثی كردن آثار سوء آن در جامعه هست. اما گاهی یك اظهار نظر، یك بیان عقیده در شرایط حساس اجتماعی انجام میگیرد؛ در آنوقتی كهجامعه و نظام اسلامی محتاج یكپارچگی است، محتاج آرامش است، محتاج تمركز است، جنگی در بین است، تهدید امنیت مرزها مطرح است، حفظ مصالح عمومی نظام مطرح است؛ اینها یك جور نیستند. حساسیت نسبت به این دو گونه ابراز بیان یكسان نیست. گاهی یك بیانی از بیانهای ممنوع مثل اهانت مثلاً به یك شخص، اهانت به یك شخص معمولی درجامعه است. گاهی اهانت به شخصی است كه اهانت او، زیر سئوال بردن او، تحقیر او، تحقیر یك ملت است، اهانت به یك نظام است، زیر سئوال بردن یك جامعه است، یك كشور است، این دو با هم یكسان نیستند. پس نمیشود كه ما به طور كلی چشمهامان را بگذاریم روی هم، بگوئیم در اسلام بیان عقیده و ابراز عقیده جایز است به طور كلی یا جایز نیست به طور كلی. شرایط مختلف است، بیانها مختلف است، گویندهها مختلفند، شنوندهها مختلفند، محتوای مطلب مختلف است. لذا در صدر اسلام عكسالعمل پیغمبر و خلفای اول را در مقابل بیانهای گوناگون، شما میبینید یكسان نیست. یك جا رسول خدا در مقابل یك مخالف میایستد و او هرچه میتواند به او اهانت میكند، پیغمبر نه فقط از او انتقام نمیگیرد، بلكه به او احسان هم میكند. یعنی این بیان اهانت به پیغمبر از نظر اسلام و پیغمبر كه مجسمهی اسلام است، هیچ اشكال و تعقیب قانونی ندارد؛ والّا پیغمبر او را تعقیب میكرد. یك جا هم شما میبینید پیغمبر اكرم فاتحانه وارد مكه میشود و چند هزار نفر مشركِ معاندِ مخالف خود را كه در میان آنها شخصیتهای برجستهای مثل ابوسفیان وجود دارند، اینها را معاف میكند، عفو میكند، از تعقیب مصون میدارد، اما یك شاعری را كه در همان مكه علیه پیغمبر شعر گفته و اهانت كرده و پیغمبر را و اسلام را زیر سئوال قرار داده، غیاباً محكوم به اعدام میكند و میگوید هر كس این را پیدا كرد، خون این انسان مباح است. این ناشی از چیست؟ ناشی از این است كه نوع بیان و محتوای بیان و محیط بیان و مخاطب بیان و ابزار بیان دارای احكام مختلفی هستند، یكسان نیستند و شرایط گوناگون، اوضاع و احكام و احوال گوناگونی را به وجود میآورد. این به طور مجمل در ذهن شما برادران و خواهران باشد تا بعضی از حدود ممنوعیت بیان را من عرض كنم. البته بحث میتواند مفصل بیان بشود؛ من نمیخواهم وارد بحث به طور گسترده بشوم كه خطبههای دیگری را هم اختصاص بدهم؛ به طور اجمال بیان میكنم. اگر بعد باز مطلبی به نظرم رسید كه ناگزیر باید گفت، در خطبهی دیگری عرض خواهم كرد. یكی از حدود اصلی در بیان، مسئلهی اضلال است. یعنی هر بیان عقیدهای آزاد است، مگر بیان اغواگر و گمراه كننده. بیان اغواگر و گمراه كننده و به تعبیر رایج ضال یا مضل، كتب مضله یا كتب ضاله، این غیر از بیان باطل و خلاف حق است. گاهی یك مطلبی خلاف حق است، باطل است، اما گمراه كننده نیست، كسی را تحت تأثیر قرار نمیدهد. مثل مطالب باطل در حوزههای علمی، در میان دانشمندان، برای اهل فن و خبرگان، كتاب گمراه كنندهای كه اگر دست یك آدم كم سواد بیفتد، او را اغوا خواهد كرد، برای یك دانشمند وسیلهی كار است؛ نه فقط اغوا كننده نیست، بلكه از او نظر دشمن را به دست میآورد و علیه او فكر میكند و اندیشه و بیان ابراز میكند. پس مضر كه نیست، مفید هم هست. گاهی در یكجامعهای یك سخن به خاطر سطح بالای افكار مردم گمراه كننده نیست؛ حرفی است كه اگر گفته بشود، كسی را گمراه نخواهد كرد، ولو باطل است. گاهی شرایط گفتن یك حرف باطل با شرایط آن كسی و آن دستگاهی كه میخواهد جواب به آن حرف باطل بدهد، شرایط برابری است. مثل اینكه مثلاً در پای منبر امیرالمؤمنین كسی بلند میشود، مطالبی را بیان میكند كه اگر آن مطالب را در غیاب امیرالمؤمنین، در غیر مسجد جامع كوفه كه خود علی (علیه السّلام) آنجا حاضر است، بیان كند، شاید دلهای بسیاری از مردم را گمراه كند. اما بیان آن حرف در مسجد امیرالمؤمنین اغوا كننده و گمراهگر نیست؛ لذا امیرالمؤمنین با این بیان ولو مغرضانه است، از روی غرض این بیان صادر شده، سالم نیست، انتقاد توأم با سلامت نیست، اما با او برخورد امیرالمؤمنین یك برخورد كاملاً خونسرد و دور از موضعگیری است. چرا؟ چون شرایط، شرایط یكسانی است. یك نفری بلند شده، یك حرفی را زده، یك شبههای را القا كرده، امیرالمؤمنین هم آنجا حاضر است، این شبهه را برطرف خواهد كرد و همه به حقانیت منطق علی ایمان خواهند آورد و گمراهی منطق او را میفهمند. این اشكالی ندارد، ولو بیان، بیان باطلی است و در یك جائی هم ممكن است گمراه كننده باشد. پس شرایط بیان یك حرف باطل، چگونگی بیان یك حرف باطل متفاوت است؛ همه جا حرف باطل حرف گمراه كننده و اغواگر نیست. آنجائی كه اغواگر است، مقابلهی با او لازم است و ممنوع است از نظر اسلام و مقررات اسلامی جلوی بیان او را میگیرد. مثل اینكه ما همین امروز در بسیاری از مجالس و مجامع میبینیم كه مسئولین نظام یا گویندگان عالیقدری كه در نظام جمهوری اسلامی ولو مسئولیتی هم ندارند اما مبیّن و مدافع نظرات نظام و جمهوری اسلامی هستند، اینها در مجامعی، در مجالسی مطالبی را بیان میكنند، در همان مجلس سئوالاتی از آنها میشود، این سئوالات بعضی هم گاهی مغرضانه است، بعضی شبهه است، اشكال است، فقط سئوال نیست، اما پاسخ به آنها به عنوان پاسخ به یك سئوال هست. یعنی هرگز هیچ مسئولی را شما ندیدید در هیچ مجلسی كه از سئوالی كه از او میشود، ولو آن سئوال مغرضانه باشد، برآشفته بشود، عصبانی بشود، آن سئوال كننده را نكوهش كند یا احیاناً مورد تعقیب قرار بدهد. نه، سئوال است، ولو سئوال مغرضانهای هست، جوابش را خواهد داد. آنچه كه در پای منبر امیرالمؤمنین و خلفای اول بیان میشد، از این قبیل بود. این بیان اگرچه باطل است، اما گمراه كننده نیست. اما بعضی از بیانها گمراه كننده است، او را اسلام اجازه نمیدهد. اگر یك سخنی از گویندهای در فضا و محیطی و در شرایطی و با مخاطبینی صادر بشود كه مایهی گمراهی جمعی از مردم هست، این از نظر اسلام ممنوع است. دلیل و فلسفهی این ممنوعیت هم واضح است؛ چون اساساً آزادی برای هدایت افكار است، برای رشد افكار است، برای پیشرفت جامعه است. آن آزادیای كه موجب گمراهی افكار باشد، موجب ركود افكار باشد، موجب عقبگرد جامعه باشد، این یقیناً قابل قبول نیست. پس یكی از مرزهای آزادی بیان عبارت است از اغواگری، گمراهسازی. هر سخنی كه گمراه كننده و به خطا افكنندهی دلها و ذهنها در جامعه باشد، این ممنوع است. یكی از مرزها، تشنج عمومی در جامعه است. در قرآن، اگر برای آزادی بیان عرض كردم من یك دلیل و مدرك صریحی پیدا نكردم، برای آزاد نبودن بیان در موارد تشنج عمومی، دلیل واضحی هست كه در سورهی احزاب در آیهای میفرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّك بهم». «مرجفون» یعنی آن كسانی كه درجامعه تشنجآفرینی میكنند، جامعه را به اضطراب میكشانند، به حركات ناسالم میكشانند؛ اینها مرجفون در مدینهاند. «مرجف» یعنی آن كسی كه با سخن خود، با شایعهپراكنی خود، با موضعگیری خود، با اظهارنظر خود جو عمومی جامعه را به تشنج میكشاند. این قابل قبول نیست، حتی در جامعهی كوچك زمان پیغمبر. مدینه مگر چقدر بوده؟ همهی مدینه به قدر یكی از محلات تهران نه وسعت داشته و نه جمعیت داشته؛ این سر تا پای نظام اسلامی در زمان پیغمبر است. اما در همان جو هم چون دشمنی زیاد است، چون مخالفت دشمنان جدی است، چون قدرتهای بزرگ متحد شدند علیه اینكه نظام مدینهی نبوی را از بین ببرند، چون احزاب همدست شدند برای اینكه اسلام را ریشهكن كنند، چون هنوز افكار و ایمانها و دلها آن عمق لازم را در زمینهی مسائل اسلامی به طور عام پیدا نكرده، لذا مرجف در مدینه قابل گذشت نیست: «لنغرینّك بهم»؛ یعنی اگر دست بر ندارند این شایعهپراكنها، این تشنجآفرینها، این كسانی كه جامعه را از سلامت و از سكون و آرامش خودش میخواهند خارج كنند، ما تو را «اغرا» خواهیم كرد به آنها؛ یعنی تو را به جان آنها خواهیم انداخت تا انتقام مردم را بگیری. یعنی یك لحن شدیدِ خشن در مقابل كسانی كه جو سالم جامعه را حاضر نیستند تحمل كنند و سلامت جامعه را به حال خود بگذارند. حالا جنجال كنیم كه این بر خلاف روشهای دموكراسی غربی است، دموكراسی غربی این را قبول ندارد. خب ما در بسیاری از جهات موكراسی غربی را اصلاً قبول نداریم؛ آن آزادی و دموكراسی نیست، آن فتنه است، آن دروغ است، آن فریب است و همان طور كه در خطبهی قبل عرض كردم، حتی در خود دموكراسیهای غربی هم علیرغم اینكه شعار آزادی بیان را علم كردند و آن را تو سر بلوك شرق زدند - یعنی جوامع سوسیالیستی و كمونیستی، كه میگویند شما ندارید، ما داریم - در عین حال در خود آن كشورها هم آزادی بیان به معنای حقیقی كلمه اصلاً وجود ندارد و جنجالی كه آنها میكنند علیه یك بیان درست و حقیقتگو از قبیل همان جنجالی است كه كفار قریش اطراف پیغمبر میكردند. كسی نمیآمد دهن پیغمبر را بگیرد كه آیهی قرآن نخواند؛ چون به هر دلیلی این كار را نمیتوانستند بكنند، اما آنقدر جنجال علیه اطراف پیغمبر به راه مینداختند كه كسی صدای تلاوت قرآن به گوشش نرسد. امروز روش غرب، روش آمریكا، روش تبلیغات صهیونیستی جهانی این است. بنابراین آنها هم آزادی به هیچ وجه ندارند؛ اما بههرحال ما روشها و پایههائی را كه از روی سیاستهای مغرضانه اساساً در زمینهی مسائل آزادی در غرب گذاشته شده - كه بنده مفصل دربارهی این مطلب در چند خطبه در همین سلسلهی بحثها صحبت كردم - قبول نداریم و تكرار نمیكنم. به هر حال اسلام اینجوری است؛ تشنجآفرینی را در جامعه قبول نمیكند. این یكی از مرزهاست. كسی حق ندارد بگوید كه من میخواهم عقیدهی خودم را بیان كنم و بیان در اسلام آزاد است؛ اجازه بدهید من حرفم را بزنم. بله، بیان آزاد است، اما اگر با این بیان كسی بخواهد جو آرام جامعه را، سلامت محیط همزیستی مردم این جامعه را به هم بزند، اسلام به هیچ وجه این را قبول ندارد. میفرماید: «لنغرینّك بهم»؛ دستگاهها موظف خواهند بود كه یك چنین بیانی را در مقابلش بایستند و تعقیب قانونی و سیاسی و حقوقی بكنند؛ این قابل قبول نیست. این هم یكی از مرزهای آزادی است. پس بیان اظهار عقیده غیر از تشنجآفرینی است. یكی از مرزهای آزادی بیان، افشای اسرار مملكتی است كه این هم باز در قرآن موردی دارد كه به آن اشاره یا تصریح شده و آن سورهی نساء است كه در باب جنگ و تحریص مردم به جهاد و مسائل گوناگون جنگ در سورهی نساء مفصلاً بحث پرشور و كاملی را بیان میكند؛ بعد در باب آن كسانی كه مخالف روال جامعهی اسلامی هستند، میفرماید كه: «و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به»؛ خصوصیت این آدمهای ناباب به حسب این آیه و آیات این است كه اگر از امن یا خوف، به هر حال اسرار مملكتی، چه اسراری كه برای مردم در جای خود خبر خوش ممكن است به حساب بیاید، چه اسراری كه برای مردم خبر ناخوش ممكن است به حساب بیاید، گیرشان بیاید، بدون هیچ ملاحظهای، بدون رعایت هیچگونه مصلحتی، میآیند این خبر را در مقابل مردم افشا میكنند، كه به حسب این آیه و در شرع مقدس، این مذموم و ممنوع است. مفسرین در ذیل این آیه میگویند مثلاً اگر خبر پیروزی برسد؛ خب، خبر پیروزی كه خبر خوبی است، اما مگر هر خبر خوبی را باید آناً افشا كرد؟ نه، ممكن است افشای این خبر یك مفاسد جنبی داشته باشد. آنجائی كه نیروهای ما در جبههی نبرد بر دشمن پیروز میشوند، این پیروزی را در جای خود، در وقت خود، به اندازهای كه هیچگونه سوء استفادهای علیه مردم و علیه جنگ از او نشود، باید بیان كرد؛ والّا اگر همین خبر پیروزی هم بیملاحظه گفته بشود، ممكن است دشمن استفادهی نوع دیگری از این بكند. لذا بایستی خبر را: «ولو ردّوه الی الرّسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الّذین یستنبطونه منهم»، برگردانند به اولی الامر؛ یعنی به مسئولین. حتی خبر را هم به مسئولین برگردانند، مسئولین با ملاحظهی مصالحی كه وجود دارد، این خبر را در اختیار مردم بگذارند. اوائل انقلاب شعارهائی گاهی روی در و دیوار هم نوشته میشد كه فلان مطلب را مثلاً افشا كنید، فلان لیست را كه در پروندههای پنهانی مراكز اسناد هست، چرا افشا نمیكنید؟ چرا در اختیار مردم نمیگذارید؟ خطاب به مسئولین، خطاب به دولت و شورای انقلاب و مسئولین آن روز. ما همان وقت میفهمیدیم كه دستهای خائن دارند این كار را میكنند. اینجور میخواستند وانمود كنند كه یك اسراری وجود دارد كه این اسرار را باید مسئولین برای مردم افشا كنند، اما افشا نمیكنند؛ چون به مردم اطمینان ندارند یا اینكه به دلیلی مصالحشان ایجاب نمیكند. بعد البته كاملاً روشن شد كه كدام گروهك و برای چه مقصودی میخواسته كه اینها افشا بشود؛ نه برای اینكه مردم بفهمند، برای اینكه خودش بفهمد. برای اینكه آن ابرقدرتی كه این دارد برای او كار در كشور میكند، او بفهمد. خیلی از اسرار اینجوری است. مردم یقیناً امین همهی اسرار حكومت هستند، آنی كه امین نیست، آن گوش نامحرمی است كه در میان مردم خودش را جا میزند؛ آن عامل دشمن، آن جاسوس دشمن، آن شنود دشمن و از این قبیل چیزها. یا خبری كه اگر به گوش دوست هم برسد، او بدون توجه این خبر را افشا میكند، یك چنین خبرهائی را در اسلام اذاعه و افشای آن را جایز ندانستند. حالا اگر كسی بیاید به عنوان آزادی بیان مسائلی را راجع به جنگ، راجع به مسائل سیاسی، راجع به مسائل درونی كشور یا درونی دستگاهها كه برای ذهن مردم ممكن است تشنجآور باشد، ممكن است اسرار مملكتی را در اختیار دشمن قرار بدهد، ممكن است یك نقطهی ضعفی را برای دشمن از نظام اسلامی آشكار كند، افشا بكند، این هم ممنوع است؛ اسلام اجازه نمیدهد كه اینگونه خبر هم پخش بشود. این بیان هم بیان ممنوع است. همین طور تحریف. از مرزها، مرزهای عدم آزادی، یكیاش تحریف است. البته تحریف چون جنبهی علمی دارد، قاعدتاً زبانهای علم و زبان دانشمندان میتوانند سریع در مقابل او بایستند و باید هم بایستند، جنبهی سیاسیاش كمتر است. اما اگر در مواردی تحریف حقایق، تحریف دین، تحریف مسائلی كه از اسلام در اختیار مردم قرار باید بگیرد، این به شكل محرّفی، تحریف شدهای، این مطالب بیان بشود و تحریف بشود، اینجا هم آنجائی است كه حكومت اسلامی و نظام اسلامی باید برخورد كند. اینها بخشی از مرزهای آزادی بیان است. بنابراین بیان، بیان عقیده و اظهار عقیده در محیط سالم آزاد است. آنجائی كه مصالح مملكت، مصالح كشور به این دلایلی كه اشاره شد - شایعه پراكنی، تشنج، به هم زدن سلامت عمومی جامعه، و مصالح عمومی - با این بیان تهدید میشود، این ممنوع است و مصالح عمومی آنقدر مهم است كه اسلام برای خاطر مصالح عمومی یك جاهائی مسجدی را آتش میزند. پیغمبر اكرم یك مسجد را آتش زد، چون این مسجد محلی شده بود كه منافقین در آن جمع میشدند، گرد میآمدند، و بنا بر این بود كه دور هم در این مسجد بنشینند، جمع بشوند و علیه پیغمبر مطالبی را با همدیگر تفاهم كنند و خوراك برای تشنجآفرینی در جامعه به وجود بیاورند. پیغمبر از جنگ تبوك كه برگشت، سر راه هنوز به مدینه نرفته، این مسجد را خراب كرد و آتش زد و صاف كرد و آمد وارد شهر شد؛ یك چنین برخورد قوی و قاطعی را اسلام با مصالح عمومی جامعه دارد. البته در این باب همان طور كه عرض كردم، بحث زیاد است. آنجاهائی كه حساسیت در تأثیر بیان بیشتر هست، طبعاً برخورد اسلام هم قویتر است. حتی در مسائل شخصی؛ لذا شما میبینید كه تهمت زدن به زن مؤمن، خب در قرآن منع شده، ممنوع شده و چقدر اسلام برای این كار مجازات معین كرده كه تهمت به زنان مؤمن زده نشود؛ اما یك جا یك شایعه نسبت به همسر پیغمبر در سورهی احزاب به قدر شاید بیش از همهی آن آیات رویش بحث میشود كه قضیهی «افك» باشد كه یكی از همسران پیغمبر - حالا بین مفسرین اختلاف هست كه یا ماریهی قبطیه بوده یا عایشه - مورد یك سوء ظنی قرار میگیرند و منافقین علیه اینها مطالبی را پخش میكنند و اشاعه میدهند و رسول خدا برخورد میكند با این قضیه و مغموم میشود، غمگین میشود، جبرئیل نازل میشود، آن آیات بسیار تند و ملامتآمیز سورهی احزاب نازل میشود كه چرا شما اجازه میدهید - حتی به مؤمنین - كه كسانی یك چنین شایعهپراكنی را بكنند؟ چرا؟ چون مورد، مورد حساسی است، مسئلهی پیغمبر است، مسئلهی شأن پیغمبر و آبروی پیغمبر و شخصیت پیغمبر مطرح است. نسبت به یك زن عادی هم قضیه مهم است، اما نه به این اهمیت. بنابراین موارد مختلف است. این راجع به حدود آزادی بیان. اما نكتهی پایانی در این بحث امروز من این است كه اسلام یك خصوصیت دیگری دارد و آن این است كه یك جاهائی عدم بیان را اسلام ممنوع كرده. یعنی مسئله فقط این نیست كه بیان كردن مجاز است، بلكه بالاتر از این، بیان نكردن حرام است. یك جاهائی باید بیان كرد؛ آنجاهائی كه كتمان حقیقت علیه مصالح نظام اسلامی است، علیه منافع رشد فكریجامعه است، آنجا بیان واجب است، كتمان حقیقت حرام است، كه این هم یكی از خصوصیات اسلام است كه آیات فراوانی در قرآن دارد؛ برادرانی كه میخواهند دنبال كنند، آیات بیان و تبین: «لتبیّننّه للنّاس و لا تكتمونه»، آیات كتمان، اینها را در قرآن ملاحظه كنید، خواهید دید كه بیان كردن و ارائهی حقیقت كردن در یك جاهائی لازم است و این تضمین واقعی بقای نظام بر خط اسلام است. یعنی اگر مصالح نظام اسلامی و مصالح مسئولین، مصالحی كه ارتباط به اسلام دارد، نه مصالح شخصیشان، آنقدر مهم است كه یك جاهائی بیان كردن را غیر مجاز میكند، اما همین نظام، همین دستگاه، همین مسئولین، اگر قرار شد از خط اسلام منحرف بشوند، اگر بنا شد كه راه را عوضی بروند، اگر سرنوشت نظام اسلامی تهدید به انحراف از مبانی اسلامی شد، اینجا تكلیف چیز دیگری میشود، اینجا بیان كردن واجب است، امر به معروف و نهی از منكر لازم است، نصیحت لائمة المسلمین لازم است و افشای حقایق برای مردم لازم است كه مجموعهی اینها نظر اسلام را در باب بیان و آزادی اظهار عقیده روشن میكند. خطبههای نماز جمعه تهران1366/02/04 همهی برادران و خواهران نمازگزار را توصیه میكنم و دعوت میكنم به رعایت تقوای الهی و حفظ نفس از ورود در حوزهی محرمات پروردگار؛ و تداوم ذكر و توجه و تضرع در این چند روزی كه از ماه مبارك شعبان باقی مانده است؛ و آماده شدن برای ورود در آستانهی ضیافت الهی در ماه مبارك رمضان و گشودن گرههای فراوانی كه به وسیلهی شیطان و نفس اماره، در جان ما و دل ما به وجود آمده است، تا انشاءاللّه بتوانیم از ماه مبارك رمضان به صورت كامل و درست استفاده كنیم و بهره ببریم و ماه رمضان را به معنای حقیقی كلمه برای خودمان مبارك كنیم. از همین حالا باید آماده شد و دل را مهیا كرد برای استضاء به انوار الهی در آن ماه شریف و مبارك. بحثی كه در خطبههای هفتههای اخیر در اینجا مطرح شد، بحث بود در باب آزادی از نظر اسلام و وظائفی كه حكومت اسلامی بر پایهی تعلیمات قرآن در مورد آزادیهای جامعه و افراد بر عهده دارد. اولاً دربارهی مفهوم آزادی از نظر اسلام و تفاوت آن با آنچه در دنیای غرب به آن آزادی میگویند، ذكر شد و تشریح شد و سپس دربارهی آزادی تفكر و همچنین آزادی عقیده - كه عقیدهی دینی و چه عقیدهی سیاسی - مباحثی به اجمال عرض شد. بحثی كه امروز عنوان میكنم، مسئلهی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده در اسلام است كه یك بحث ظریف و در عین حال بحث مهمی است تا وظائف دولت اسلامی در زمینهی تأمین آزادی بیان روشن بشود. امروز اجمالاً نظر اسلام را آنطوری كه از قرائن و شواهد استفاده میشود در كل مسئلهی آزادی بیان عرض میكنم و در یك خطبهی دیگر انشاءاللّه حدود و مرزهای آزادی بیان را بیان خواهم كرد. مسئلهی آزادی بیان در دنیای امروز یك مسئلهی عمده است و در حقیقت یك شعار است. دنیای غرب و كشورهای دموكراسی یكی از شعارهائی كه مطرح میكنند و به آن افتخار میكنند، همین مسئلهی آزادی بیان است و معنایش این است از نظر آنها كه در جوامع غربی هر كسی، دارای هر عقیدهای، دارای هر مسلك سیاسیای، میتواند آزادانه نظر خودش را ابراز كند و هیچ منع قانونی برای او وجود ندارد. عمدتاً این شعار را دنیای غرب در مقابل دنیای كمونیست مطرح میكند. چون در دنیای كمونیست آزادی اظهار عقیده نیست و اعتقادی هم در نظر سردمداران جهان كمونیست به آزادی عقیده وجود ندارد؛ یعنی آزادی بیان عقیده؛ یعنی در كشورهای كمونیستی همان نظرات و افكار سیاسی یا همان مكتبی كه مورد قبول رژیم حاكم هست، ترویج میشود در روزنامهها، در رسانههای جمعی؛ در بین مردم تنها یك جریان واحد مطرح میشود و هیچ امكانی در اختیار صاحبان عقاید دیگر و مسلكهای دیگر نیست كه بتوانند نظراتشان را ارائه كنند و در سطحجامعه مطرح كنند؛ اختلاف سلائق سیاسی وجود ندارد و روزنامهها و رسانهها همه یك نظر و یك فكر را كه همان فكر دستگاه حاكم هست، تعقیب میكنند و بیان میكنند. دنیای غرب به عنوان یك امتیازی برای خود، مسئلهی آزادی بیان را به صورت یك شعار مطرح كرده و سالهای متمادی است كه بر روی آن كار میكنند و تبلیغ میكنند. البته عملاً در دنیای غرب هم جای بحث است كه آزادی بیان واقعاً چقدر تأمین شده؟ و آیا همهی نظرات سیاسی و افكاری كه برای ملتهای این كشورها مطرح میشود، قدرت خودنمایی دارند یا نه؟ و اگر بدقت نگاه كنیم، خواهیم دید كه شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یك شعار واقعی نیست. یك چیزی كه در صورت و ظاهرْ آزادی است، وجود دارد، اما در واقع آزادی به آن معنایی كه ادعا میكنند، نیست، بلكه حتی سانسور و اختناق به شكل بسیار ظریف و موذیانهای در این كشورها وجود دارد. سانسوری كه در كشورهای غرب هست، تقریباً از جهاتی شبیه هست به همان سانسور و كنترلی كه در دوران ظهور اسلام در مكه نسبت به افكار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی میكردند، اینها در دوران مدرنیسم زندگی میكنند. روشها تفاوت كرده، اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول كفار نقل میكند كه میگفتند: «و قال الّذین كفروا لاتسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلّكم تغلبون»؛ به هم توصیه میكردند كه گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی كه پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن بود، ولوله میكردند، هلهله میكردند و یك جنجال و غوغائی به وجود میآوردند كه صدای قرآن و صوت كلام الهی از حنجرهی پیغمبر شنیده نشود؛ كه در تواریخ هم این ذكر شده كه رسول خدا در كنار كعبه مینشست و آیات قرآن را میخواند؛ عدهای هم مأمور بودند كه جنجال كنند، غوغا راه بیندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی كه امروز در رسانههای غرب وجود دارد، تقریباً چنین چیزی است. درست است كه قانوناً كسی را از بیان كردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتیای كه به راه میاندازند، امكان و مجال این را نمیدهد كه غیر از همان چیزی كه آنها اراده میكنند و میخواهند، صدایی به گوش كسی برسد. یقیناً امروز مردم آمریكا كه یك كشور دموكراسی است یا بسیاری از كشورهای اروپای غربی كه متمدنند، از بسیاری از جریانات عالم كه به زندگی آنها مربوط میشود، خبر ندارند؛ همان چیزی را میفهمند كه رسانهها به آنها میگویند. و رسانهها هم در یك نظام كاملاً كنترلشدهی سیاسی و حسابشده، چیزهایی را در اختیار افكار مردم میگذارند كه میخواهند. همان طور كه در یكی از بحثهای همین سلسله مباحث شاید در سال گذشته عرض كردم، رسانههای گروهی عمدهی دنیا امروز به وسیلهی دستگاههای صهیونیستی اداره میشوند و هر چند در آن موارد و مطالبی كه به مصالح آنها ربطی ندارد آزادی عمل میدهند؛اما درست در آن بزنگاهها، در آنجایی كه مصالحشان به خطر میافتد، رسانهها با كمال ظرافت حقیقت را میپوشانند و یك باطلی را به صورت حقیقت به خورد ذهن مردم میدهند. از انقلاب اسلامی، از انقلابهای مردمی دنیا، از ایدههایی كه امروز در دنیا هست، از جنایات و فشارها و ظلمهایی كه دولتهای اروپایی و آمریكایی نسبت به ملتها روا میدارند و از بسیاری از حقایق دیگر، مردم آن كشورها خبر ندارند. كسی هم قادر نیست كه این حرف را به گوش مردم برساند. پس دموكراسی غربی كه مدعی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده است، در حقیقت در شعار اینجور است. در عمل آنجا هم آزادی بیان به معنای حقیقی نیست. و اما راجع به اسلام. در آیات قرآن و احادیث چیز صریحی در باب آزادیِ اظهار عقیده و بیان، بنده پیدا نكردم. شاید هست، من متوجه نشدم و برنخوردم، لكن به طور كلی و همان طور كه قبلاً اشاره شد، به قرائن و شواهد زیادی انسان این را میداند كه اسلام علیالاصول طرفدار آزادی اظهار عقیده است. و طبیعتاً هم اسلام باید همین جور باشد؛ زیرا كه آنجایی از اظهار عقیده خوف و ترسی هست كه نظام حاكم، یا آن مكتبی كه سیاست را در اختیار دارد، در خود احساس ضعف كند. اگر منطق قوی است، اگر سیاستی كه اظهار میشود، سیاست قابل دفاعی است، اگر فكر و مكتب یك فكر و مكتب قابل جذب برای افكار عمومی هست، دلیلی ندارد كه از طرح حرف مخالف انسان بترسد. اسلام قویترین مكتبهاست. قویترین روشها را برای اعلام نظرات خودش به كار میگیرد. سیاستهای حكومت اسلامی یك سیاستهای مردمی است، سیاستهای روشن و صریحی است. بنابراین هیچ ابایی در اسلام نیست كه افكار مخالف، نظرات مخالف، مطرح بشود. علی الاصول مسئله این است. البته مرزهایی هست، حدودی هست، سوءاستفادههایی ممكن است بشود كه جلوی آنها را باید گرفت كه آنها را همان طور كه عرض كردم، در بخش دوم این بحث عرض خواهم كرد. در بخش اول میخواهیم همین مطلب را روشن كنیم كه اسلام علیالاصول با این مطلب مخالفتی ندارد. اظهار عقیده یكی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یك عقیدهای را دارد و آزاد است كه این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد كه این نظر خودش را اظهار كند؛ مگر اینكه خود آن اعتقاد یك اعتقاد ممنوعی باشد كه در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت كردیم. بنابراین اسلام كه طرفدار حقوق انسانهاست، طرفدار این آزادی هم هست. عملاً هم در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اول به موردی برنمیخوریم كه جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد. البته این را هم بگویم، به موردی هم بر نمیخوریم كه كسی بخواهد بیاید در معرض عام - مثلاً در مسجد - بایستد یك سخنرانی بر خلاف جهتگیریای كه مثلا پیغمبر یا خلیفهی زمان دارد اجرا میكند، یك چنین سخنرانیای هم بخواهد كرده باشد، یا برود در یك گوشهای مردم را جمع كند با اینها صحبت كند. موارد اینجوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا كم و بیش هست. اما آنجایی كه كسی در این صدد بر میآمد كه به خود رسول خدا یا به خلفای اول مطلبی را بیان بكند، ما میدیدیم كه با كمال آزادی به او اجازه میدادند. در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یك نفری بلند میشد راجع به یك مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض میكرد یا از او سؤال میكرد. یا در جنگ صفین كسانی بودند كه تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یك حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نكرد، تشر نزد، بلكه رفت با آنها صحبت كرد. یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت كرد و حقیقت را برای آنها آشكار كرد. یا در پای منبر خلیفهی دوم وقتی كه خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را كج گذاشتم، من را راست كنید و هدایت كنید، یك نفری بلند شد پای منبر، گفت اگر تو كج بروی، با این شمشیر تو را راست خواهیم كرد. كسی هم به او اعتراض نكرد. و همین طور در زمان خلفای دیگر. و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملك مروان. عبدالملك مروان اول كسی بود كه روی منبر رسماً و علناً اظهار كرد به مسلمانها كه كسی حق ندارد افكار و نظرات خودش را آزادانه بیان كند. گفت: «لا یامرنی احد بتقویاللّه الّا ضربت عنقه»؛ هركس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اول پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بكند، من گردنش را میزنم. او اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی اعمال كرد و اعلام كرد. و الاّ در زمان او هم آنی كه ممنوع شد، اظهارنظر سیاسی بود، باز اظهارنظر دینی و در مسائل دینی، اظهارنظر آسان بود. ما میدیدیم در مسجد پیغمبر یك زندیق و ملحد، یعنی مخالف با اسلام و منكر خدا، نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را میگویند كه همین ماجرای توحید مفضّل از آنجا ناشی میشود. مفضّل دید توی مسجد چند نفر نشستند یك حرفهایی دارند میزنند، به اینها پرخاش كرد كه شما نشستهاید توی مسجد و خانهی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید میزنید، آنها گفتند كه تو شاید از یاران جعفربن محمّد صادق هستی؟ گفت بله. گفتند كه ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت ترش را میزنیم، او این عكسالعمل را نشان نمیدهد و تو چرا این عكسالعمل را نشان میدهی؟ كه او آمد خدمت امام صادق و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی كه امروز به نام «توحید مفضّل» ثبت شده و در كتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت. البته باز خلفای بنی امیه و بیشتر از آنها بنیعباس طاقت نیاوردند و دربارهی مسائل كلامی و خلق قرآن و نمیدانم كلام و مسائل گوناگون یك فشارهای بی حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شكل دیگری برآمد. اما اصولاً در اسلام و در روش حكام اسلامی صدر اول، بیان عقیده در صورتی كه سالم باشد، در صورتی كه تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد، آزاد است - حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و كتب ضلال و اینها را انشاءاللّه در یك خطبهی دیگری عرض خواهم كرد - اساساً هم به نفع جامعهی اسلامی است كه افكار آزاد باشد؛ یعنی كسانی بتوانند افكار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان كنند. در قانون اساسی ما پیش بینی شده كه برخورد سالم افكار موجب رشد اندیشههاست. یعنی كسی یك نظری دارد، دیگری نظر مخالف با او دارد. یك برخورد فكری به وجود بیاید، اما سالم؛ نه توأم با روشهای غلط كه این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاكم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها كه آنها را بعداً عرض میكنیم. كلاً رشد فكری جامعه در این صورت بیشتر تضمین میشود و تأمین میشود و آثار اجتماعی و سیاسیاش هم در جامعه زیاد است. اگر چنانچه كسانی احساس كنند كه نظرات خودشان را میتوانند بیان بكنند، جامعه به طرف سالمسازی و وحدت هم پیش میرود. چون آن افكار را میگویند، كسانی هم آنها را جواب میدهند، نظرات به هم نزدیك میشود؛ اختلافنظرهایی كه ناشی از نگفتن و كتمان كردن و پوشیده داشتن از یكدیگر هست، بتدریج كم میشود و از بین میرود. شكل كلی قضیه این است. و من به طور قاطع و قوی میخواهم ادعا بكنم كه روش ما در انقلاب اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی هم همین بوده؛ یعنی آنی كه در قانون اساسی هست و آنی كه امروز پذیرفتهشدهی در نظر نظام جمهوری اسلامی است، همین است. البته هستند همیشه كسانی در جامعه كه از فضای آزاد استفاده میكنند، میگویند آزادی نیست! كسانی كه در رژیمهای اختناقی و استبدادی، نظیر آن افراد توی زندانهایند و اصلاً قدرت نفس كشیدن ندارند. خود آن افراد هم در دوران رژیم گذشته جرئت نمیكردند نفس بكشند و یك كلمه بگویند، در نظام جمهوری اسلامی آزادانه حرف میزنند، مینویسند، جزوه منتشر میكنند، همهی چیزها را زیر سؤال میبرند. حتّی گاهی این كارهاشان ناسالم هم هست؛ یعنی آن روش سلامتی كه شرط آزادی بیان هست، در كارهایشان نیست. در همان نوشتهای كه با استفادهی از فضای آزاد آن را نوشتند و منتشر كردند، در همان نوشته میگویند آزادی نیست! خب این یك نوع دغل كاری است، این فریب است. لكن حقیقت این است. روزنامهها، نویسندگان مقالات، جزوهها و كتابها، حامل نظرات گوناگون است. امروز در مسائل اسلامی، در مسائل اقتصادی، در مسائل مربوط به حكومت، مسائل سیاسی، نظرات گوناگونی هست. توی كتابها مینویسند، این كتابها را هم دارند چاپ میكنند، كسی هم نمیگوید چرا چاپ میكنید. چرا، ممنوعیتهایی هست كه آن ممنوعیتها باز وظیفهی نظام جمهوری اسلامی است كه همان طور كه گفتم، این را باید در یك خطبهی دیگری مشروحاً عرض بكنم كه چه چیزهایی در نظام جمهوری اسلامی ممنوع است. خطبههای نماز جمعه تهران1365/12/15 همهی برادران و خواهران عزیزِ نمازگزار را توصیه میكنم به استفاده از این ایام و لیالی متبرك، ماه رجب، ماه دعا و تضرع و خشوع و اظهار بندگی و كسب ذخیرهی تقوا. فرصت مغتنم این ماه و ماه شعبان و ماه رمضان را باید برای تسویهی دلها و جانها مغتنم شمرد و گوش دل را به الهام ربانی و معنوی این ماههای مبارك داد و جان و دل را انشاءاللّه به ذكر خدا زنده كرد. بحثی كه در هفتههای گذشته عرض شد دربارهی آزادی و اخیراً آزادی عقیده در اسلام و از نظر اسلام بود. به طور خلاصه عرض شد كه اسلام طرفدار آزادی عقیده در جامعهی اسلامی است. یعنی كسی را به خاطر داشتن عقیدهی غلط و باطل مورد تعقیب و فشار و زور قرار نمیدهد؛ هرچند كه عقیدهی باطل از نظر اسلام مطرود و نامقبول است. دربارهی این بحث، چون بسیار بحث اساسی و مهمی است و تكلیف ما به عنوان دولت اسلامی را باید معین بكند، امروز هم مطالبی عرض میكنم. ممكن است در آن مطلبی كه در هفتهی قبل گفته شد، تردیدهائی به مناسبت برخی از مسائلی كه در اسلام مطرح هست، به وجود بیاید، من بعضی از آن نكات لازم را در این زمینه عرض میكنم. یك تردید از ناحیهی آیاتی كه در قرآن مربوط به كفار و مشركین و طرفداران عقاید باطل است؛ ممكن است كسی بگوید اگر اسلام آزادی عقیده را در جامعهی خود تأمین میكند، پس این همه آیات قرآنی دربارهی این عقاید باطل چیست؟ جواب این است كه این آیات هیچ كدام - تا آنجائی كه بنده مراجعه كردم - به مسلمانها دستور نمیدهد كه كافر را به خاطر اعتقادش، نه به خاطر عملش، مورد تعرض و آزار قرار بدهند. جنگ با كفار مربوط است یا به آن صورتی كه كافر علیه نظام اسلامی و ایمان اسلامی دست به مبارزه و حمله زده است كه وظیفهی اسلام و مسلمین در اینجا دفاع از حوزهی اسلام و جامعهی اسلامی است یا مربوط است به مبارزه با سران كفر و سردمداران نظامهای ملحد و طاغوتی كه ملتها را اسیر خود كردهاند. اما در مورد خود اعتقاد كفر ما در قرآن آیهای داریم كه بخصوص مسلمانها را امر میكند كه با دارندگان این اعتقاد اگر تجاوز و تعرضی علیهاسلام و مسلمین نكردند، حتی نیكوكاری هم بشود. آن آیه در سورهی مباركهی ممتحنه است كه میفرماید: «لا ینهكم اللّه عن الّذین لم یقاتلوكم فی الدّین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحبّ المقسطین»؛ یعنی آن كفاری كه بر سر ایمان شما و دین شما با شما به جنگ برنخواستند، خدا نمیگوید به آنها نیكی نكنید و خدا نمیگوید با آنها قسط و عدل را رعایت نكنید، بلكه خدای متعال میگوید كه به آنها نیكی هم بكنید و خدای متعال نیكوكاران را دوست میدارد. قسط و عدل در جامعهی اسلامی قاعدتاً به معنای رعایت حقوق افراد آن جامعه است كه آن كافر هم یكی از همان افراد است یا حتی كفاری كه در خارج از آن جامعه زندگی میكنند، ولی با نظام اسلامی، با مسلمین و با اسلام ستیزهای نمیكنند. مورد بعد در مورد بتشكنیهای معروف تاریخ است. همان طوری كه میدانید، در تاریخ نبوتها، تاریخ توحید، به موارد برجستهای برخورد میكنیم كه پیغمبران به بتشكنی پرداختند و بت را كه مایهی تقدس و ایمان جمعی از مردم بوده، از بین بردند؛ یك نمونه در مورد ابراهیم خلیلاللّه است، یك نمونه در مورد رسول اكرم هنگام ورود به شهر مكه است و پس از فتح مكه كه این را هم ممكن است كسانی تصور كنند كه با آزادی عقیده در اسلام منافی است. لكن در مورد بتشكنی ابراهیم باید توجه كنیم كه حركت ابراهیم برای بیدار كردن ذهن به خواب رفته و تخدیر شدهی مردم آن جامعهی جاهلی بود. مردمی كه در طول زندگی خود هرچه شنیدند، دربارهی شركت و نظام شركآلود شنیدند. اصلاً صدای حقی در میان این جامعه بلند نشده و به گوش آنها نرسیده است. اگر باید این مردم را از این خواب گران بیدار كرد، این كار فقط به وسیلهی یك حركت بزرگ ممكن است. لذا ابراهیم به داخل بت خانه رفت در وقتی كه جوانكی بیش نبود و تبر را برداشت و بتها را شكست و بت بزرگ را نشكست و تبر را به گردن بت بزرگ آویخت. این كار را برای بیداركردن وجدان مردم بود. بعد هم در صحبت كوبندهای كه ابراهیم با آن مردم كرد و هوشمندی و زیركیای كه این بندهی صالح خدا به كار برد، آنچنان پتكی بر سر ذهن خوابآلود آنها زد كه قرآن میفرماید: «فرجعوا الی انفسهم فقالوا انّكم انتم الظّالمون»؛ یعنی بعد از آنی كه ابراهیم این حركت را انجام داد، این فریاد رسا را كشید، آن اثری را كه میخواست بگیرد، گرفت. مردم به خودشان مراجعه كردند، میان خودشان به گفتگو پرداختند، وجدانشان بیدار شد و به خود و خودهایشان گفتند كه ما ستمگریم؛ خود ما ظالم هستیم و نباید ابراهیم را ملامت كنیم. در مورد رسول خدا هم بتشكنی پیغمبر به معنای اعمال زور نسبت به مردم مكه نبود. پیغمبر بتها را شكست، در حقیقت سنبل و نشانه و رمز نظام طاغوتی را میشكست. درست مثل همینكه مردم در یك كشور وقتی انقلاب میكنند، نشانههای رمزآمیز رژیم گذشته را از بین میبرند. شما در كشور خودتان همهی علامات حكومت ستم شاهی را از صحنهی جامعه، از میدانها، از ساختمانها، از كاغذها پاك كردید؛ پیغمبر هم بتها را كه نشانه و رمز حكومت مشركانه بودند، از فراز كعبه به زیر انداخت و منهدم كرد؛ والّا ما در تاریخ نداریم كه پیغمبر وقتی وارد مكه شد، مردم را اجبار كرده باشد كه باید همهی شما به اسلام بگروید، یا جستجوی خانه به خانه را شروع كرده باشد كه ببیند در كدام خانه یا صندوقخانه بت كوچكی هست كه آن را بگیرد و بشكند و از بین ببرد. پیغمبر سنبلها و نمودهای نظام باطل و جاهلی را شكست. پس این هم به معنای اعمال زور برای پذیرفتن یك ایمان و عقیدهی قلبی نبود. در مورد ارتداد یك شبههای در بعضی از ذهنهاست كه اسلام درباره مرتد، شدت عمل به خرج میدهد. كسانی كه ایمان آوردند و سپس از ایمان منصرف شدند و به كفر گرایش پیدا كردند، شدت عمل اسلام در مقابل این افراد زیاد است كه ممكن است به معنای اعمال زور در اعتقاد به حساب بیاید. این هم با توجه به آیات مربوط به ارتداد شاید اینجور به نظر میرسد كه اسلام با اینكار درصدد آن هست كه حصار ایمان اسلامی را حفظ كند. در حقیقت اسلام بعد از آنی كه مردم ایمان آوردند، نظام اسلامی را مكلّف كرده است كه از ایمان مردم حفاظت و حراست بكند. این وظیفهی نظام اسلامی و حكومت اسلامی است كه در باب تبلیغات ضداسلامی هم عرض خواهم كرد. بخصوص در آیهی مربوط به ارتداد - «من كفر باللّه من بعد ایمانه الّا من اكره و قلبه مطمئنّ بالایمان» كه دربارهی عمار یاسر وارد شد - در آخر این آیه میفرماید: «ذلك بانّهم استحبّوا الحیاة الدّنیا علی الاخرة»؛ علت این خشم الهی بر مرتدین و كسانی كه از دین خارج شدهاند، این است كه اینها زندگی دنیا را، عشرت دنیوی را، هواهای نفسانی را بر خواست معنوی و قلبی خود و فطرت انسانی خود و بر آخرت ترجیح دادند. معلوم میشود مسئله، مسئلهی عوض شدن یك اعتقاد فقط نبوده است. مسئله این بوده كه كسانی به خاطر جاذبههای مادی، به خاطر تأمین هواهای نفسانی، حاضر شدند به حیثیت نظام اسلامی لطمه بزنند و پشت كنند و ایمان اسلامی را رها كنند، كه این یك مقولهی دیگری است و سختگیری اسلام دربارهی این افراد از این مقوله است. البته این نكته هم مورد توجه باید قرار بگیرد كه اگر ما میگوئیم كه عقیده، عقیدهی مذهبی و ایمان در جامعهی اسلامی آزاد است، این به معنای این نیست كه اسلام اجازه بدهد كه فریبگرانی و خدعهپیشگانی در جامعهی اسلامی به راهزنی ایمان مردم بپردازند. این را قطعاً اسلام اجازه نمیدهد. دستهائی كه میتوانند با ارائهی جاذبههای مادی، با تأمین هوسهای بشری، دلهای سست و ضعیفی را به سمت خودشان جذب كنند، اگر در جامعهی اسلامی آزادی عمل داشته باشند، مردم ضعیف را و انسانهای سادهدل را تحت تأثیر قرار خواهند داد و آنها را گمراه خواهند كرد و از بهشت به دوزخ خواهند برد؛ «و الّذین كفروا اولیائهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور الی الظّلمات».(6) اسلام اجازه نمیدهد كه مردمی كه دلشان به نور ایمان منور شده است، به وسیلهی چنین ایادیای به سمت ظلمت باز هم كشیده بشوند. لذا اسلام با تبلیغات ضداسلامی و فریبگرایانه، نه با بحث و جدل استدلالی، با خدعه و فریب تبلیغاتی دربارهی مسائل اعتقادی كه موجب سست شدن ایمان مردم و راهزنی دلهای مردم میشود، مقابله میكند كه نشانههای این را در احكام متعددی از اسلام ما میبینیم. من یك جمعبندی كوتاهی بكنم این بحث مربوط به اعتقاد را در سه جمله: اسلام با ایمان باطل و غلط مخالف است، اما اسلام با كسانی كه مؤمن به باطل هستند و اعتقاد باطلی آوردهاند، با اعمال زور مقابله نمیكند، بلكه آنها را به وسیلهی حكمت، به وسیلهی موعظه، به وسیلهی تبلیغ و بیان حقیقت، به سمت ایمان صحیح جلب و جذب میكند؛ و علاوهی بر اینها، اگر آن كسی كه مومن به غیرحق هست، این ایمان او در عمل او آثار تخریبی علیه جامعه بهجا بگذارد، با این هم اسلام مقابله میكند؛ این سه نكتهی اساسی و اصولی در باب آزادی عقیده است كه خط مشی نظام جمهوری اسلامی هم همین است. در جامعهی اسلامی ما وظیفه داریم كه ایمان اسلامی را برای مردم تشریح كنیم، جاذبههای ایمانی را برای مردم روشن كنیم. برای رسوخ ایمان جامعه، دولت اسلامی موظف است فعالیت بكند. این یك نكته. اما در همین جامعهی اسلامی با كسانی كه ایمان غلط دارند، نظام اسلامی و دولت اسلامی با زور و قدرتمداری و قهر و غلبه برخورد نمیكند. اینی كه گاهی در رسانههای دنیا نسبت به فشار بر اقلیتها در كشور ما جنجال راه میاندازند، این یك دروغ واضح و آشكاری است. در جامعهی اسلامی اقلیتهای مذهبی و صاحبان عقاید و ایمانهای مختلف زندگی خودشان را میكنند. كسی آنها را مجبور به پذیرفتن عقیدهی حق نمیكند، آنها خودشان هستند كه در این جو عظیم اجتماعی قدرت انتخاب دارند. اگر انتخاب درست كردند، به نفع خود آنهاست. و اگر انتخاب درست هم نكردند، دولت اسلامی و جامعهی اسلامی با آنها نه فقط كاری ندارد، بلكه از حقوق اجتماعی هم برخوردارد هستند؛ اما در مقابل تخریب، در مقابل وسوسهها و رهزنی دلها البته جمهوری اسلامی خودش را موظف میداند كه از ایمان قلبی مردم حراست كند و محافظت كند. این هم یك وظیفهی دیگر است كه همان طور كه ملاحظه كردید، از اصول مسلم اسلامی و از آیات قرآن و از سیرهی مسلمانان صدر اسلام و ائمه (علیهمالسّلام) این معنا را ما استفاده كردیم. انشاءاللّه در ادامهی بحثها به انواع دیگر آزادی و نظر اسلام و وظائف دولت اسلامی خواهیم پرداخت. خطبههای نماز جمعه تهران1365/12/01 بحثی كه امروز در خطبهی اول عرض خواهم كرد، دنبالهی بحث آزادی فكر و عقیده در اسلام است كه در هفتهی قبل دربارهی آن به طور مجمل مطالبی عرض شد و سه محور در باب این نوع از آزادی ارائه شد: یكی، محور آزادی تفكر و تعقل در اسلام كه دربارهی آن بحثی انجام گرفت. دوم، محور آزادی عقیدهی مذهبی و سوم، آزادی تفكرات و عقائد و سلائق سیاسی. دربارهی محور دوم یعنی آزادی عقائد مذهبی لازم است قدری بحث را توسعه بدهیم و این مسئله را كه امروز در دنیا هم مطرح است، از دیدگاه اسلام تا حدودی كه ظرفیت این مجمع اجازه میدهد، باز كنیم. مسئلهی آزادی عقیده در اسلام یك مسئلهی مهم و اساسی است كه نظر متفكران اسلامی هم به صورت جمعبندی شده در این زمینه و مبسوط ارائه نشده است و بعضی از متفكرین و نویسندگان و محققین در آن باره بحث كردهاند، لكن به اعتقاد بنده این بحث باز هم محتاج بررسی و دقت نظر بیشتری است. بعضی تحت تأثیر موج آزادی عقیده در غرب و اینكه اینجور رایج شده است كه هر عقیدهای محترم است و به هیچ عقیدهای نباید تعرض كرد قرار گرفتند و نظر اسلام را به سمت آزادی عقیده با همان معنای غربی سوق دادند. بعضی دیگر در طرف مقابل با توجه به بعضی از آیات كریمهی قرآن و روایات مسئله را بسیار محدود و مضیّق گرفتند و كلاً عقیدهی مذهبی آزادِ غیر عقیدهی اسلامی حق را از دیدگاه اسلامی دور میدانند. شاید هر یك از این دو دسته نویسندگان و محققان نظر واقعی و بحث مستوفایشان - اگر این بحث را بخواهند بكنند - نتیجهای غیر از آنچه كه از گفتههای آنها استفاده میشود باشد، ولی به هر حال آن مطلبی كه بنده با مراجعهی به آیات و بعضی از روایات و گفتههای بزرگان در این زمینه به نظرم رسیده و فعلاً در حد یك عقیدهای است كه جای بحث و مطالعه و تبادل نظر دارد، این چیزی است كه امروز عرض خواهم كرد و همان طور كه عرض كردم، باب بحث بسته نیست، این چیزی است كه بنده فعلاً از منابع اسلامی و شرعی استفاده میكنم. اولاً عقیدهی قلبی چیزی كه بتوان آن را مورد فشار و زور قرار داد، نیست. آنچه كه میتواند مورد زور و فشار و تحمیل قرار بگیرد، او عمل انسانی است، منش انسانی است، نه عقیدهی قلبی. لذا شما میبینید سختگیریهائی كه در قرون وسطی در اروپا نسبت به عقاید مذهبی و سیاسی و اجتماعی و علمی انجام گرفت و به كشته شدن و زنده در آتش افكنده شدن هزاران نفر انجامید، نتوانست آن عقاید را از بین ببرد و منسوخ كند و آن عقاید مثل دیگر عقایدی كه در طول تاریخ مورد فشار قرار گرفتند، در جامعه ماند. عقیده زور بردار نیست. عقیده را با ابزار خاص خودش میشود تغییر داد یا در كسی ایجاد كرد. ما میتوانیم در یك جمله بگوئیم عقیده در اسلام آزاد است، منتهی این آزادی عقیده را باید باز كنیم و معنا كنیم. یعنی چه آزاد است؟ آزادی عقیده به این معنا نیست كه اسلام اجازه میدهد و جایز میشمارد و روا میداند كه انسانها از عقیدهی حق، از بینش درست منحرف بشوند و یك اعتقاد غلط و نادرست را در قلب و فكر خود بپذیرند. اگر كسی بگوید آزادی عقیده در اسلام معنایش این است كه هركسی از نظر اسلام میتواند و برایش مباح و رواست كه هر نوع عقیدهای را ولو باطل و غلط انتخاب بكند، این یقیناً راه ثواب را نپیموده است (طبیعی است كه همچنانی كه اعضا و جوارح انسان وظائفی دارند و اعمالی را باید انجام بدهند، قلب و فكر انسان هم وظیفهای دارد كه در روایات هم به وظائف قلب و روح اشاره شده است و آن وظیفه عبارت است از اینكه خدای متعال را به وحدانیت و صفات حسنی بشناسد و دربارهی نبوت و دربارهی معاد و دربارهی بقیهی معارف اسلامی همان عقیدهی حق و صحیح را بپذیرد.) پس، معنای آزادی عقیده این نیست. معنای آزادی عقیده در اسلام این است كه حالا اگر كسی این وظیفهی اسلامی و قلبی خود را انجام نداد و یك عقیدهی غلط و باطلی را به عنوان اعتقاد خود انتخاب كرد، آیا اسلام با اینگونه انسانی چگونه رفتار میكند؟ آیا در برابر او بزور متوسل میشود كه باید از عقیدهی خود برگردی؛ شمشیر را بالای سر او میگیرد كه باید به عقیدهی حق ایمان بیاوری؟ او را از حق حیات در جامعه محروم میكند؟ او را از حقوق شهروندان در جامعهی اسلامی محروم میكند؟ او را از میان خود اخراج میكند؟ نه. اسلام هر چند آن عقیده را قبول ندارد و آن را ناروا و ناجایز میداند، اما دارندهی عقیده باطل و غلط را نه فقط از حق حیات محروم نمیكند، بلكه از حقوق اجتماعی هم در حد مقررات و چهارچوبهای آن جامعه محروم نمیكند. این یك مطلبی است كه ما هم در آیات قرآن، هم در سیرهی پیغمبر و تاریخ صدر اسلام بروشنی آن را مشاهده میكنیم. پس آزادی عقیده به این معناست كه هیچ كس در جامعهی اسلامی به خاطر عقیدهی غلط و باطل خود زیر فشار قرار نمیگیرد. اسلام مثل اروپای قرون وسطی نیست كه كسی را به خاطر یك عقیدهای تهدید به قتل كند؛ مثل روش نظام اُموی و عباسی نیست در صدر اسلام كه كسانی را به خاطر داشتن عقایدی كه دستگاه حكومت آنها را قبول نداشت و غلط میدانست، زیر فشار قرار بدهد و از حق زندگی محروم كند یا تحت تعقیب قرار بدهد یا كیفر كند یا مالیات و مجازات مالی برای یك عقیدهای معین كند. هیچ یك از اینها در اسلام نیست، بلكه اسلام كفار را و كسانی را كه به اعتقاد او معتقد نیستند و از دایرهی عقاید اسلامی بیرونند، در جامعهی اسلامی تحمل میكند، برای آنها حق قائل است، از آنها دفاع میكند، اگر دزدی خانهی آنها را بزند هم، مجازاتش میكند و امنیت و سلامت و بقیهی حقوق اجتماعی را برای آنها هم در صورتی كه آنها به شرایط زندگی در این جامعه عمل كنند - كه اشاره خواهم كرد - مجرا میداند. در یكی از خطبهها دربارهی هجوم سپاهیان اموی به شهر انبار امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) میفرماید: «بلغنی انّ الرّجل منهم كان یدخل علی المراة المسلمة و الاخری المعاهدة»؛(2) شنیدم كه این غارتگران، این مهاجمین وارد خانهی زن مسلمان یا زن اهل كتاب میشدند كه مسلمان نیست و زیور آلات او را از او میگرفتند و دستبند و پا بند او را كه طلا بوده، از پایش خارج میكردند. و بعد در آخر همین بیان، امیرالمؤمنین میفرماید كه جا دارد اگر انسان مسلمان از این غم بمیرد؛ غمِ تهاجم دشمنان و متجاوزین به خانهی زن مسلمان یا زن یهودی و نصرانی كه در زیر سایهی اسلام و در جامعهی اسلامی زندگی میكند. این یك مطلب. و در كنار این، چند مطلب دیگر را هم باید دانست. اولاً آنچه كه اسلام روی او حساسیت به خرج نمیدهد، خود عقیده است، اما آثاری كه در عمل آن شخص مترتب بر عقیده بشود و مخالف مصالح نظام اسلامی باشد، چرا، در مقابل آنها حساسیت زیادی را اسلام نشان میدهد. یعنی اگر این شخصی كه عقاید حق را قبول ندارد، بر طبق عقاید خود عمل بكند، اما آن عمل به حیثیت جامعهی اسلامی، به امنیت جامعه، به سلامت جامعه، به یكپارچگی جامعه و به دیگر مصالحی كه در این جامعه مورد نظر هست، ضربهای نزند، اشكالی ندارد. برای خودش، بر طبق عقاید خودش عمل میكند. مثلاً در معابد خودشان، در كلیساهای خودشان حاضر میشوند و اعمال دینی را انجام میدهند، اما اگر اعمالی بر طبق عقاید خودشان انجام بدهند كه حیثیت جامعه را، سلامت اخلاق را در جامعه، یكپارچگی جامعه را، استقلال جامعه را و جهات گوناگونی را كه دولت اسلامی برای یك جامعه در نظر میگیرد خدشه دار بكند، اینجا دولت اسلامی عكسالعمل نشان میدهد و آنها را از آن كار باز میدارد و اگر اصرار كردند، آنها را مجازات خواهد كرد. پس بنابراین، این آزادی صرفاً در محوطهی عقیده و نیز اعمالی است كه با چهار چوب جامعهی اسلامی منافاتی ندارد، اما اگر اعمالی از آن شخص مخالف با عقیدهی نظام اسلامی سر بزند كه با مصالح جامعهی اسلامی و با چهار چوبها و مقرراتی كه از آن عقاید اسلامی سرچشمه گرفته منافات دارد، با آنها معارضه دارد، نه، اینجا دیگر نظام اسلامی آن را تحمل نمیكند و با او معارضه میكند. این به معنای مخالفت با آزادی عقیده نیست، این به معنای حراست از مرزهای جامعه است؛ مرزهای فرهنگی، مرزهای اقتصادی، مرزهای سیاسی، و این وظیفهی دولت اسلامی است و بایستی آن را رعایت كند. در همهی عقاید و سلائق دیگر هم همین طور است. در همین مسائل روزمرهی معمولی خودمان در جامعه ملاحظه كنید، من یك مثال بزنم: ممكن است شما معتقد باشید كه سرعت زیاد مثلاً برای انسان بهتر است. وقتی سوار اتومبیل و وسیلهی نقلیه میشوید، با سرعت زیاد دوست دارید حركت كنید، این را دوست میدارید، به او اعتقاد دارید؛ یك فلسفهای برایش دارید. بسیار خوب، این عقیدهی شما برای خودتان، كسی كار به این عقیده ندارد، اما اگر شما بخواهید این عقیده را در عمل اعمال كنید و توی خیابانهای شهر با فوق سرعت مجاز حركت كنید، جلوی شما را میگیرند. یا عقیده دارید كه سرعت زیاد چیز بدی است و باید با سرعت كم حركت كرد. این هم اعتقاد شماست، مانعی ندارد، اما اگر در یك اتوبان وسیعی كه سرعت یك حداقلی دارد و از آن كمتر سرعت جایز نیست، خواستید با سرعت كم حركت كنید، باز اینجا جلوی شما را میگیرند و نمیگذارند. ببینید در مسائل معمولی و روزمرهی زندگی مسئله اینجور است. در مسائل كلی و عقاید هم نظر اسلام این است: عقیدهی شما برای خودتان، اما اگر عملی بر آن عقیده بخواهد مترتب بشود، این در صورتی مجاز هست كه با چهارچوب جامعه منافاتی نداشته باشد. نكتهی دیگر در زمینهی آزادی عقاید این است كه علیرغم این بلند نظری و سعهی صدری كه اسلام در برابر عقیدهی باطل و خلاف به خرج میدهد، اینجور هم نیست كه اسلام دوست بدارد و راضی بشود كه انسانها دستخوش عقاید باطل و غلط و انحرافی و كج باقی بمانند. عقیدهی یك انسان پایهی زندگی اوست. عقیدهی یك انسان سرنوشت ساز حركت اوست. محبت به انسان كه در اسلام یك امر مسلّم هست، اجازه نمیدهد كه اسلام راضی بشود كه انسانها در ورطهی عقاید باطل غرق بشوند و به كمك آنها نشتابد. چرا، اسلام كمك میكند، منتهی این كمك كردن، كمك كردن بزور نیست - همان طور كه گفتیم - ریشهی عقاید فاسد چند چیز است، اسلام این ریشهها را از بین میبرد و میخشكاند. گاهی ریشهی یك اعتقاد غلط، خصوصیات نفسانی یك انسان است. بعضی انسانها لجوجند، بعضی متعصبند، بعضی خودخواهند، بعضی در انتخاب یك فكر و یك عقیده عجولند، با صبر و حوصله و همه جانبه نگریستن، با مطالعه و تفكر آن عقیده را انتخاب نمیكنند. این خصوصیات نفسانی است كه انسانها را دچار انحراف عقیده میكند. اسلام با این مقابله میكند. اسلام در نظام تربیتی خود مردم را وادار به تفكر میكند، مردم را از لجاجت در عقاید و در اعمال باز میدارد، مردم را از تعصب به آنچه كه از گذشتگان شنیدهاند منع میكند، مردم را از اینكه با عجله یك فكر را بپذیرند و جوانب آن را مطالعه نكنند باز میدارد و منع میكند. ریشهی آنگونه انحرافهای اخلاقی را و خلقی را در انسانها از بین میبرد. بعضی از انحرافات ناشی از هوسرانیها و هواپرستیها و شهوترانیهاست، سود پرستی است، بعضی به خاطر منافع خودشان هست كه یك عقیدهی درست را قبول نمیكنند. اسلام در نظام اجتماعی جلوی سوء استفادههای گوناگونی از این قبیل را میگیرد، راه بهرهبرداریهای غلط و ظالمانه، چه اقتصادی و چه فرهنگی، را سد میكند تا ریشهی آن نوع گرایشهای انحرافی هم خشكیده بشود. گاهی دور ماندن از شنیدن سخن حق و تبلیغ سخن حق، تك ماندن، تنها ماندن، انسانها را دچار انحراف فكری و عقیدتی میكند. اسلام در بافت اجتماعی خود اجازه نمیدهد انسانها از شناخت سخن حق و تبلیغ سخن حق دور بمانند، آنها را با حقایق آشنا میكند و اجازه نمیدهد كه كسانی در هر گوشهی دنیا كه زندگی میكنند، سخن حق به گوش آنها نرسد. وظیفهی تبلیغ دین را كه همان رساندن پیام دین هست، بر عهدهی همهی مسلمانها میگذارد كه این وظیفه وسیلهای است برای اینكه كسی در ابهام، در كج فكری نماند و راه برای پیدا كردن عقاید حق جلوی او باز بشود و بالاخره با فتنهگری و اعمال فشار روی عقاید حَقّه هم اسلام بشدت مقابله میكند كه مسئلهی ارتداد به اینجا ارتباط پیدا میكند كه من در یك خطبهی دیگری انشاءاللّه در این زمینه باز یك قدری بیشتر صحبت میكنم. به طور خلاصه آنچه كه امروز عرض كردم، در یك جمعبندی این میشود كه اسلام كسی را بزور و اجبار وادار به پذیرفتن یك عقیدهای یا اعراضی از یك عقیدهای نمیكند، اما از اینكه آن عقیدهی غلط و باطل منشأ فساد در جامعه بشود جلوگیری میكند و راههای اعتقاد درست را روی انسانها باز میكند و راههای اعتقاد غلط را روی انسانها میبندد. در جامعهی اسلامی اگر به این ترتیب مشی بشود، انسان میداند و میتواند درك كند كه در مدت كوتاهی عقاید عمیق اصیل روشن و ناشی از تفكر سالم در همهی افراد جامعهی انسانی به وجود میآید و آگاهی و روشنفكری در جامعه پیدا میشود. تا انشاءاللّه دنبالهی این بحث را در یك خطبهی دیگری عرض كنم. خطبههای نماز جمعه تهران1365/11/17 عقیدهی مذهبی هم تا آنجائی كه در صدد مبارزهی با عقیدهی اسلامی نباشد، دارا بودن آن عقیده ممنوع نیست؛ یعنی مجازات ندارد. البته «ممنوع نیست» یا «آزاد است»، بعد در بحثهای بعدی باید درست شكافته بشود تا حدود این مسئله آشكار بشود. به طور اجمال اگر كسی در جامعهی اسلامی عقیدهی غیر اسلامی داشت، اما عقیدهای كه او را امر به مخالفت و معارضهی با نظام اسلامی نمیكند، دارا بودن آن عقیده اشكالی ندارد. لذا در جامعهی اسلامی یهودیان، مسیحیان، زردشتیان، صابئیان و دیگر مذاهب كه مسلمان نیستند، زندگی میكنند، از حقوق خودشان استفاده میكنند و طبق اصل بیست و سوم قانون اساسی اینها آزاد در عقیدهی خودشان هستند و عقیده در جامعهی اسلامی و بنا بر اسلام ممنوع نیست. در ذیل این آیهی شریفهی «لا اكراه فی الدّین»،(6) اینجور نوشتند كه عدهای از جوانان یثرب قبل از آمدن پیغمبر به مدینه كه هنوز مردم مدینه مسلمان نشده بودند و مدینه یثرب نامیده میشد، عدهای از این جوانها با یهود كه در اطراف مدینه سكنا داشتند، معاشرت پیدا كردند و چون یهودیها با فرهنگتر از كفار و مشركین بودند، این جوانها به مقتضای جوانی به آن یهودیها گرایش پیدا كردند. بعضی از آنها یهودی شدند، بعضی هم كه به دین یهود در نیامدند، اما قلباً نسبت به آنها اعتقاد و گرایش پیدا كردند. بعد كه رسول خدا به مدینه آمدند و مدینه، مدینهی اسلام شد و مردم مسلمان شدند و چند سالی هم با یهود پیغمبر مماشات كرد، بعد به خاطر اینكه قبیلهی بنیالنظیر علیه پیغمبر و اسلام توطئه میكردند، خدای متعال دستور داد كه بنیالنظیر را از اطراف مدینه دور كنند و آنها را وادار به جلای این منطقه كنند. پیغمبر آنطوری كه در سورهی حشر هم آمده، اینها را از اطراف مدینه اخراج كرد و یهودیان بنیالنظیر رفتند. وقتی كه یهودیها میرفتند، عدهای از این جوانها كه خانوادههایشان هم مسلمان شده بودند و خود این جوانها هنوز به اسلام نگرویده بودند، اظهار علاقه كردند كه با یهودیها آنها هم جلای وطن كنند. خانوادههایشان مانع میشدند، به آنها میگفتند باید بمانید و باید مسلمان هم بشوید. اینجا آیهی شریفه وارد شد كه: «لا اكراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ».(7) اكراه و اجبار در ایمان مذهبی وجود ندارد؛ چون امروز روزی نیست كه حقیقت بر مردم پنهان مانده باشد و راه اسلام و راه هدایت از راه كفر آشكار شده. این جوانها را حق ندارید شما اجبار كنید كه باید مسلمان بشوید؛ بلكه میتوانند بمانند و مسلمان هم نباشند. این آیهی شریفهی «لا اكراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ» هست و این هم حدیثی است كه در ذیل آن آیه وارد شده. البته این نكته هم گفتنی است كه «این عقیده آزاد هست» بدین معناست كه آیا اسلام موافق و راضی است به اینكه كسانی به غیر عقیدهی حق باشند؟ قهری است كه نه. «آزاد است» یعنی مؤاخذهای دنبال این كار نیست؛ مجازاتی نمیكنند؛ كسی را كه در جامعهی اسلامی عقیدهی غیر اسلامی را داشته باشد، مادام كه آن عقیده در صدد معارضه و مبارزهی با نظام اسلامی و عقیدهی اسلامی نباشد؛ با نكات و تفاصیلی كه در خطبهی دیگری باید عرض بشود. محور سوم فكر سیاسی است كه گرایشهای سیاسی و اندیشههای سیاسی در جامعهی اسلامی آزاد است. هیچ كس را به جرم داشتن یك فكر سیاسی یا یك فكر علمی نمیتوان مورد تعقیب قرار داد و اسلام اجازهی این كار را نمیدهد. آنطوری كه در قرون وسطی در اروپا رایج بود و دانشمندانی را به خاطر اعتقاد به كشفیات جدید و اكتشافات علمیِ روزبهروز زیر فشار قرار میدادند، عدهای را میكشتند، بعضی را به خاطر عقاید سیاسی از بین میبردند، هیچ كدام از اینها در اسلام نیست و اجازهی این سختگیریها هم به مسلمانها داده نمیشود. علاوهی بر همهی اینها، تفتیش عقاید در اسلام نیست. اینكه كسی را زیر فشار قرار بدهند، كه تو عقیدهات راجع به فلان كس، فلان جریان سیاسی، فلان عقیدهی مذهبی چیست؟ این یك فكر غلط است. یعنی همان چیزی كه در اروپا بود، سالهای متمادی بلكه قرنهای متمادی و اروپا آن روزی كه علیه تفتیش عقاید در نهضت علمی اروپا - كه اصطلاحاً رنسانس به آن میگویند - شورید، خیال كرد چیز جدیدی را در دنیا آورده. در حالی كه در دنیای اسلام از این مسائل خبری نبود. در دنیای اسلام همیشه افرادی بودند با عقایدی بر ضد یا خلاف عقاید دستگاههای مسلمان حاكم، كسی متعرض آنها نمیشده. یهود و نصاری بودند، ادیان دیگر بودند. البته برهههائی را هم ما در تاریخ، چه تاریخ خلفای بنیعباس و بنیامیه و چه تاریخ سلاطین سلجوقی و غزنوی در كشور خودمان داشتیم كه با عقاید گوناگون مبارزه میشده و نسبت به آنها فشار وارد میآمده؛ لكن این از اسلام نیست. اسلام سلطان محمود غزنوی مثلاً مثل اسلام بسیاری از رهبران و زمامداران مسلمان امروز است كه به پای اسلام نمیشود گذاشت آنها را. اسلام اجازهی سختگیری در عقاید سیاسی را نمیدهد، تفتیش عقاید ممنوع است، مؤاخذهی كسی به خاطر عقیده و زیر فشار قرار دادن او ممنوع است، كما اینكه در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به این همه تصریح شده. خب، پس خلاصهی صحبت كوتاه امروز ما این شد كه آزادی تفكر در اسلام تأمین شده است، آزادی عقاید مذهبی تضمین شده است، آزادی عقاید سیاسی و علمی و غیره هم تضمین شده است؛ اما ضدیت و معارضهی با نظام اسلامی و سعی در به انحراف كشاندن مردم در جامعهی اسلامی این البته قابل قبول نیست و اجازهی این كار داده نمیشود. یك مواردی هم وجود دارد از قبیل ارتداد و غیره كه اینها را باید بحث كنیم و انشاءاللّه در خطبهی آینده نسبت به این مسئله، بحث مشروحتر و مفصلتری را خواهیم كرد. خطبههای نماز جمعه تهران1365/11/03 بحثی كه در خطبهی اول امروز عرض خواهم كرد، دنبالهی مباحث مربوط به تأمین آزادی در جامعهی اسلامی و وظیفهی حكومت اسلامی در این باره است. در معنای آزادی و حدود آزادی مقداری صحبت كردیم و دو فرق اساسی بین آزادی در فرهنگ اسلامی و آزادی در فرهنگهای بشری و بخصوص در فرهنگ غربِ امروز را ذكر كردم كه دومی آن عبارت بود از اینكه در مفهوم آزادیِ اسلامی توحید و عبودیت انحصاری پروردگار نهفته است و این ریشهی آزادی است و گفتم كه آزاد بودن انسان بدین معناست كه از هر آنچه غیر خداست، چه قانون، چه آداب و عادات، چه قدرتها و سلطهها باید رها باشد و فقط تحت فرمان خدای متعال باشد و این است كه به انسان كرامت و ارزش میدهد و آزادی او را به معنای واقعی كلمه تأمین میكند و لذا اسلام به خاطر اهمیتی كه برای آزادی بدین معنای وسیع و درخشان قائل است، جهاد آزادیبخش را جزو احكام اصلی دین قرار داده است و جهاد در حقیقت یك وسیلهای است برای كسب و حفظ آزادی. تفاوت سومی هم هست كه عرض میكنم، البته به اختصار تا اولاً بتوانیم به مباحث جزئیتر و عینیتر در مسئلهی آزادی بپردازیم و ثانیاً چون امروز مباحث و مسائل خطبهی دوم احتمالاً طولانی است، این خطبه را كوتاهتر بكنم. تفاوت سوم این است كه در اسلام قانون كه محدود كنندهی آزادی انسان است، فقط در زمینهی مسائل اجتماعی نیست، بلكه شامل مسائل فردی و شخصی و خصوصی انسان هم میشود. توضیح این مطلب را در چند جملهی كوتاه عرض كنم. در فرهنگ غربی كه قانون مرز آزادی را معین میكند، این قانون ناظر به مسائل اجتماعی است. بدین معنی كه قانون میگوید آزادیِ هیچ انسانی نباید آزادی دیگران را تهدید كند و منافع آنها را به خطر بیندازد. در اسلام مرز فقط این نیست، یعنی قانونی كه آزادی انسان را محدود میكند، به انسان میگوید كه استفادهی از آزادی علاوهی بر اینكه باید آزادی دیگران را به خطر نیندازد و منافع جامعه را و دیگران را تهدید نكند، باید منافع خود او را هم، خود انسان و خود آن شخص را به خطر نیندازد. قوانین بشری برای انسان تا آنجائی كه هیچ گونه كار او رابطهای با جامعه نداشته باشد، تكلیفی معین نمیكند؛ توصیه چرا، اما تكلیف و الزام نه. اسلام و ادیان الهی علاوه بر اینكه به فكر حفظ حقوق و آزادیهای دیگران هستند و میگویند یك انسان نباید به بهانهی آزاد بودن، حقوق دیگران را تهدید كند و به خطر بیندازد، همچنین میگویند كه یك انسان به بهانهی آزاد بودن و اختیار داشتن، حق ندارد و نمیتواند منافع شخص خودش را هم به خطر بیندازد. خود او هم نباید از قِبل آزادی او ضرر ببیند. لذا ضرر زدن به خود در اسلام ممنوع است، خودكشی ممنوع است. بر اساس فكر اسلامی هیچ كس نمیتواند بگوید كه من آزادم، پس اموال خودم را از بین میبرم، جان خودم را نابود میكنم یا به سلامتی خودم ضرر میزنم. او همان طور كه موظف است كه با حركات خود و اعمال خود و رفتار خود و گفتار خود، حقوق دیگران و آزادی آنها را محدود نكند و به خطر نیندازد، موظف است آزادی خود و حدود خود و حقوق خود را هم به خطر نیندازد. این یك مرز اساسی و اصلی بین آزادی از دیدگاه اسلام و آزادی از دیدگاههای دیگر و در فرهنگهای بشری است. لذا در اسلام انظلام هم جایز نیست، یعنی زیر بار زور رفتن هم ولو به خود یك شخص مربوط بشود، حرام است. در اسلام عمل نكردن به واجبات و نپیمودن راه تكامل هم حرام است. در اسلام راكد گذاشتن استعدادهای خود حتی در آنجائی كه فقط به شخص خود او مربوط میشود و به اجتماع ربط پیدا نمیكند، ممنوع و حرام است. خودكشی، خودزنی و خودآزاررسانی هم ممنوع و حرام است. بنابراین یك انسان نمیتواند بگوید من اختیار خودم را دارم و به اختیار خودم میخواهم آزادی خودم را سلب كنم یا خودم را در اختیار دیگران قرار بدهم یا فلان تحمیل را و زور را تحمل كنم یا روح خودم و دل خودم را تربیت و تكامل نبخشم. البته یك نكتهی بسیار مهم و قابل توجه این است كه این ممنوعیت آزادی او در رابطهی با حقوق خود او و ضرر وارد كردن به خود او، خود این حفظِ آزادی، باز یك تكلیف شخصی است. یعنی هیچ دولتی و حكومتی و قانونی حق ندارد كسی را بر اینكه او حفظ حقوق خودش را بكند، اگر به جامعه مربوط نیست، مجبور كند یا او را تعقیب كند و یا محاكمه كند. لذا اسلام در آن مواردی كه آسیبرسانی كسی فقط به خود او است، تجسس را و تفحص و پیگیری را و افشاگری را ممنوع میكند. بعضی از كارهای خلاف و حرام در شرع مقدس اسلام وجود دارد كه ضرر آنها به اجتماع فقط در آن صورتی است كه درجامعه این كار افشا بشود؛ اگر افشا نشود، كار مضری است، اما فقط به خود آن گناه كننده و مرتكب این عمل ضرر خواهد رساند، نه به دیگران. در یك چنین مواردی اسلام دستور نمیدهد كه تفحص كنید، تجسس كنید، ببینید آیا این آدم در خانهی خود، در خلوت خود كار حرامی، خلافی انجام میدهد یا نه؟ مردم وظیفه ندارند كه كار خلاف دیگران را تحقیق و تفحص كنند، مادامی كه آن كار خلاف به خود آن شخص بر میگردد. اما به خود او این تكلیف الهی هست، یعنی خدا او را مجازات خواهد كرد. حفظ خود و حفظ حقوق خود یك واجب است. قرآن به انسانها میفرماید یا به مؤمنین: «قوا انفسكم و اهلیكم نارا»؛(2) جان خودتان را، وجود خودتان را و همین طور اهل خود را، یعنی آن كسانی كه تحت تأثیر شما هستند، حفظ كنید؛ نگذارید در آتش غضب الهی بسوزند؛ نگذارید به مجازات الهی مبتلا بشوند. «یا ایّها الّذین امنوا علیكم انفسكم»؛(3) بر عهدهی شما، حفظ نفوس خود شماست. آنجا كه به جامعه ارتباط پیدا میكند، قانون، دولت، دستگاه اجرائی، دستگاه قضائی، باید مواظب باشد و مرتكب را طبق قانون ممنوع كند یا مجازات كند. اما آنجائی كه استفادهی از امكانات به ضرر خود انسان فقط تمام میشود، قانون تكلیفی ندارد، اما انسان مسلمان از نظر اسلام آزادیِ وارد آوردن این ضربه بر خود را هم ندارد؛ نابود كردن حقوق خود را هم مجاز نیست كه انجام بدهد. این یك فرق اساسی است بین آزادی از نظر اسلام و آزادی در مفهوم و فرهنگ غربی. خطبههای نماز جمعه تهران1365/10/05 بحثی كه از هفتهی گذشته به مناسبت وظائف دولت اسلامی و حكام مسلمین مطرح شد، یعنی بحث تأمین آزادی برای افراد جامعه، به اینجا رسید كه اصل تعبیر آزادی و مفهوم آزادی با همین عنوان و با همین تعبیر در اسلام دارای سابقه است. خطاست اگر كسی تصور كند كه مسئلهی آزادی و آزادیهای اجتماعی و آزادیهای فردی از غرب و از فرهنگ غربیان وارد كشور ما و جوامع اسلامی شده است؛ نه، در اسلام و در آثار اسلامی مسئلهی آزادی دارای اهمیت زیادی است، با یك ابعاد بسیار وسیع و حتی وسیعتر از آنچه كه امروز در دنیا مطرح است و در خطبهی گذشته، من دو سه فراز از قرآن و حدیث را عرض كردم، امروز هم یك حدیث دیگر در این باره عرض میكنم و آن جملهای است از امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) كه فرمود: «انّ ادم لمیلد عبدا و لا امة و انّ النّاس كلّهم احرار»؛ یعنی آدم، غلام و كنیز به دنیا نیامده است؛ همهی انسانها آزادند. این یك جملهی كوتاه و بسیار پرمعناست كه همهی آزادیهائی كه امروز غرب و شرق و تمدنها و فرهنگهای جهانی از آن دم میزنند، در این وجود دارد و این افتخار، متعلق به ادیان است و متعلق به اسلام است كه اعلان آزادی بشر را كردهاند. خطبههای نماز جمعه تهران1365/09/14 بحثی كه امروز در این خطبه و در خطبههای اول تا چندین جمعه انشاءاللّه ادامه خواهم داد، یك بحث تازهای است كه البته به مباحث قبلی مرتبط و متصل است، اما درعینحال یك بحث مستقلی هم هست و آن بحث در باب آزادی از نظر اسلام و قرآن است كه یكی از بحثهای مهم اسلامی و اجتماعی است و لازم است كه یك بار - ولو به صورت مجمل - در این تریبون عمومی این مسئله مطرح بشود. ارتباط این بحث با مباحث گذشته به صورت فهرستوار عرض میشود كه رشتهی مطلب در ذهن شنوندگان عزیز گسسته نشود و آن به این ترتیب است كه بحث ما در وظائف حكومت اسلامی در رابطهی با جامعه بود و عرض كردم كه این وظائف دو نوع است: یك نوع وظائف مربوط به امور معنوی و یك نوع وظائف مربوط به رفاه مادی. در وظائف معنوی، یكی از وظائف را كه عبارت بود از تعلیم و تربیت و تزكیهی جامعه، به تفصیل عرض كردم و نقش صدا و سیما را در این باب مشروحاً بیان كردم و عرض شد كه دولت اسلامی موظف است كه جامعه را با فرهنگ بالاتر و معلومات عمیقتر و آگاهیهای همگانی مجهز كند و بدین وسیله جلوِ نفوذ فرهنگ بیگانه را بگیرد. و برای اینكه تأثیر رسانههای عمومی از جمله صدا و سیما و همچنین روزنامهها و مطبوعات روشن بشود، دو نمونه و دو مثال را عرض كردم از تبلیغات ننگین رژیم گذشته كه به وسیلهی صدا و سیما و مطبوعات در جامعه گسترش و عمق پیدا كرده بود: یكی در باب اسراف و فرهنگ مصرفگرائی بود و دیگری در باب فساد و فحشاء جنسی. و این بحثها به همان بحث اصلی مربوط میشد كه عبارت بود از وظائف دولت اسلامی در باب تعلیم مردم و تربیت آنها و تزكیهی آنها و تقویت مبانی آگاهی و فرهنگی آنها. وظیفهی دیگر دولت در رابطهی با وظائف معنوی در جامعه، همین وظیفهی تأمین آزادی است برای افراد جامعه و زمینههای رهائی انسان از عیوب مخرب، مفسد و متوقف كننده و همهی موانع حركت و رشد و جهش انسانها؛ مبارزهی با اینها - كه همان مبارزه برای آزادی افراد جامعه است - این هم یكی از تلاشهای لازم و واجب برای دولت اسلامی است كه یقیناً نمیشود جمهوری اسلامی و حكومت اسلامی باشد و این تلاش نباشد. برای اینكه این بحث روشن بشود، ناچار باید دربارهی اصل مفهوم آزادی و نظر اسلام در باب آزادی و اینكه آزادی چه معنائی دارد، یك بحثی انجام بگیرد، كه همین بحثی است كه من امروز شروع میكنم و در هفتههای بعدی كه به نماز بیایم، انشاءاللّه آن را ادامه میدهم و امیدوارم مجموعهی بحثی كه انجام میگیرد، یك بحث مفیدی برای آگاهیهای جامعه و همچنین برای عمل ما مسئولان جامعه باشد. اولاً باید مفهوم آزادی را روشن كنیم. آزادی یعنی چه؟ چون تقریباً همهی دولتهائی كه در دنیا نامی و عنوانی و هیاهوئی دارند و بلوكهای شرق و غرب، دم از آزادی میزنند. هم دموكراسیهای غربی، مدعی آزادیاند؛ منتها آزادی در آنجا آزادی فردی است و یك معنای خاصی برای آزادی قائلند و همچنین كشورهای بلوك شرق و رژیمهای سوسیالیستی یا مدعی سوسیالیستی، آنها هم دم از آزادی و دموكراسی میزنند. همان طوری كه ملاحظه میكنید، بیشتر كشورهای شرقی و وابستهی به بلوك شرق، در نام و عنوان دولتشان كلمهی «دموكراتیك» را به كار میبرند كه همان به معنای آزادی و آزاد هست و میخواهند ادعا كنند كه در اینجا هم، در این كشورها هم یكی از هدفها آزادی است، كه البته در آنجا مقصود آنها از آزادی، آزادی فردی نیست، بلكه آزادی در مقیاس جامعه است و حل شدن و هضم شدنِ آزادی فرد در آن چیزی كه آنها آن را آزادی جامعه میشمرند. پس میبینید كه در دنیا ادعای آزادی هست و هر دولتی، هر رژیمی، هر مكتبی و هر دستگاهی، آزادی را به یك نحو خاصی معنا میكنند و همه هم مدعی این هستند كه آزادی را در جامعهی خودشان تأمین كردهاند. در داخل اجتماعات اسلامی و از جمله اجتماع خود ما هم عدهای هستند كه دم از طرفداری از آزادی میزنند؛ چه افراد انقلابی و مؤمن كه نام آزادی را به عنوان یك شیء مقدس بر زبان میآورند و طرفدار تأمین آزادیها به شكلهای مختلف هستند - بعضی آزادی سیاسی، بعضی آزادی اقتصادی و انواع آزادیهای دیگر - چه كسانی كه آزادی را و طرفداری از آزادی و مطالبهی آزادی را یك وسیلهای قرار دادهاند برای اینكه اغراض سیاسی خودشان را در زیر آن بپوشانند. پس در داخل جامعه هم در بین گروههای روشنفكر، آگاه، مردم معمولیِ ما كه بحمداللّه این روزها از آگاهیهای سیاسی بالائی برخوردار هستند، باز كلمهی آزادی به معانی مختلف و با تعبیرات مختلف تكرار میشود؛ هر كسی از آزادی یك معنائی و یك مفهومی را در ذهن خود میآورد. باز اینجا حدود آزادی مشخص نیست. البته بعضیها هم هستند از افرادی كه طرفدار بیبندوباریهای گوناگون هستند - بیبندوباریهای جنسی، بیبندوباریهای اخلاقی - كه اینها هم باز با شعار آزادی و اینكه ما آزاد هستیم كه هر كاری میخواهیم بكنیم و با مطرح كردن همان نوع آزادیای كه در غرب است - متأسفانه آن چیزی كه اسم او را آزادی گذاشتند - باز اسم آزادی را میآورند كه غالباً وقتی در جامعهی ما گفته میشود آزادی، همان معنای آزادی غربی در ذهنها تداعی میكند، كه ما حالا دربارهی آن آزادی انشاءاللّه صحبت خواهیم كرد و شاید اگر معنای آزادی و تعریف درست آزادی را بنده توفیق پیدا كنم كه درست بیان كنم، شاید بسیاری از این ادعاهای آزادی در دنیا زیر سؤال برود. یعنی ما ببینیم كه نه، در كشورهای غربی، در همین دموكراسیها، همین جاهائی كه علیالظاهر روزنامهها میتوانند هر حرفی را بنویسند یا تلویزیونها چیزهائی را بگویند - كه نمایش و دكور آزادی وجود دارد - این در حقیقت یك بَزك غلیظی است كه بر چهرهی زشت نظامهای مستبد و دیكتاتور كشیده شده و در واقع آزادی آنجا هم وجود ندارد. شاید آن آزادیها با بیانی كه بعد انشاءاللّه خواهم كرد و معنای آزادی كه بیان میكنیم و بحثی كه میكنیم، اصلاً زیر سؤال برود و شاید بتواند این بحث یك سررشتهای بشود برای اینكه خیلی از ملتهای كشورهای بهاصطلاح آزاد، در آزاد بودن خودشان شك كنند و مطالبهی آزادی را بكنند. بیانات در مراسم سالگرد شهادت دکتر مفتح1364/09/26 ما هم حوزه لازم داریم هم دانشگاه، وحدت از آن طرف به این معنا هم نیست كه اینها یك وحدت جهتگیری كلی داشته باشند، چون این حاصل است، انقلاب این را بوجود آورده است. انقلاب فرهنگی به خصوص در دانشگاه یك چنین چیزی را بوجود آورده و باید بیاورد. ما اگر شعار وحدت حوزه و دانشگاه را هم سر نمیدادیم جهت دانشگاهایمان هم باید عوض میكردیم باید اسلامی میكردیم. باید به سمت هدفها و آرمانهای انقلاب دانشگاه را هدایت میكردیم و بر اساس آنها باید برنامهریزی میكردیم، این یك چیز طبیعی است. بنابراین وحدت حوزه و دانشگاه كه میگوئیم یك چیزی بیش از اینها و زائد بر اینها بایستی باشد. والّا اینها بطور طبیعی وجود دارد. ما اگر بعد از آنی كه یك انقلاب بر مبنای اسلام كردیم و مردم ما در راه این انقلاب این همه فداكاری كردند، تلاش كردند، شهید دادند، سرمایهگذاریهای بسیار گران قیمت كردند، با استكبار جهانی به خاطر تكیهی به اسلام و محور قرار دادن اسلام ما درافتادیم، دشمنیهای قطبهای عظیم قدرت را در دنیا به سمت خودمان متوجه كردیم، به خاطر اینكه دم از اسلام زدیم. اگر بعد از همهی این ماجراها یكهو این ملت ببیند كه دانشگاهش، محل پرورش انسانهای ادارهكنندهی كشور در آیندهاش، جهت این انقلاب و این آرمانها و این اسلامها را ندارد، اینكه نقض غرض است. اینكه قابل قبول نیست، قابل تَوَفُّه نیست، طبیعی است كه دانشگاه انقلاب و دانشگاه جامعهی اسلامی باید همان جهتگیریها را و همان هدفها را داشته باشد. این هم بنابراین مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه این نمیتواند باشد. بیانات در مراسم سالگرد شهادت دکتر مفتح1364/09/26 امروز هنوز هم در جامعهی انقلابی و اسلامی ما آن كسانی كه در دانشگاههای گذشته درس خواندند، جامعهی تحصیلكردهها و درسخواندهها -یك مجموعهای را فرض كنیم تحصیلكردهها و درسخواندهها- كسانی كه متخصص شدند و مدرك گرفتند، این مجموعه، كه البته این مجموعه توی آن همه جور آدم هست. از بهترین آدمها ممكن است توی اینها باشد، آدمهای متوسط هم باشند، آدمهای منفی هم باشند، اما این مجموعه بطور كلی -مثل بقیهی مجموعههایی كه در خدمت انقلاب قرار گرفتند- نمیتواند بگوید در خدمت انقلاب قرار گرفته. خطبههای نماز جمعه تهران1364/01/23 بحثی كه در خطبهی اول امروز در نظر است كه عرض شود، بحثی در باب زندگی موسیبن جعفر (علیه الصّلاة و السّلام) است. اول قصدم این بود كه این بحث را درخطبهی دوم به مناسبت نزدیكی وفات آن حضرت عرض كنم، بعد احساس كردم كه این فرصت لازم است بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد و جامعهی ما و ذهنیت مردم ما نسبت به زندگیِ همچنان مبهم و نگفته ماندهی ائمه(علیهم السّلام) بیش از پیش روشن بشود. حقیقت این است كه علیرغم عشق و علاقهی وافری كه مردم ما به ائمه (علیهم السّلام) دارند و ابراز میكنند، معرفت نسبت به زندگی ائمه و هدف جهاد و مبارزهی پیگیر آنها بسیار كمتر از آن چیزی است كه باید باشد. امروز دربارهی تاریخ زندگی موسیبن جعفر حتی یك كتاب كه بتوان گفت تشریح كنندهی زندگی سیاسی موسیبن جعفر است، ما نداریم و این واقعاً خسارت بزرگی است. كتابهای زیادی نوشته شده است، حرفهای زیادی زده شده است، منابع زیادی در باب زندگی ائمه از گذشته در اختیار ماست، اما حقاً و انصافاً زندگی ائمه و تلاش سیاسی آنها و حیات سیاسی آنها هنوز برای مردم ما روشن نیست و این خسارت است. ما امروز برآورندهی همان مقصودی هستیم كه ائمه (علیهم السّلام) برای آن مبارزه كردند و به خاطر آن به شهادت رسیدند. ائمه (علیهم السّلام) مبارزهشان و تلاش بلند مدتشان برای این بود كه حكومت اسلامی، یعنی حاكمیت اسلام در جامعه تأمین بشود. با توضیحی كه امروز به اندازهی وقت یك خطبه مختصراً عرض خواهم كرد، این مطلب روشن خواهد شد. این مقصود در طول تاریخ اسلام بعد از صدر اول تا امروز برآورده نشده است. یعنی در هیچ دورانی از دورههای تاریخ اسلام بعد از صدر اسلام در هیچ كجای دنیا، آن جامعهای كه منشأ و مبدأ احكام و قوانین و مناسبات اجتماعی و مقررات زندگی را قرآن كریم و تعالیم اسلام قرار داده باشد و صادقانه در پی آن باشد كه اسلام را پیاده كند، تحقق پیدا نكرده و ائمهی ما برای این مبارزه میكردند. امروز ما توانستهایم اسكلت این جامعه را به وجود بیاوریم. تا این اسكلتِ كلی با همهی خصوصیات و ریزهكاریها یك جامعهی اسلامی بشود، راه زیادی در پیش است بلاشك؛ اما مهم این است كه جامعهای و نظامی با این خصوصیات و با این چهارچوب در دنیا بنیانگذاری شد؛ این افتخار مال شماست، شما ملت ایران. خطبههای نماز جمعه تهران1364/01/23 بنده بارها گفتهام زندگی ائمه (علیهم السّلام) را كه دویست و پنجاه سال طول كشیده، زندگی یك انسان به حساب بیاورید؛ یك انسان دویست و پنجاه ساله؛ از هم جدا نیستند، «كلّهم نور واحد». هر كدام از اینها كه یك حرفی زدند، این حرف در حقیقت از زبان آن دیگران هم هست. هر كدام از اینها كه یك كاری انجام دادند، این در حقیقت كار آن دیگران هم هست. یك انسانی كه دویست و پنجاه سال گوئی عمر كرده است. تمام كارهای ائمه در طول این دویست و پنجاه سال، كار یك انسان با یك هدف، با یك نیت و با تاكتیكهای مختلف است. ائمه (علیهم السّلام) وقتی كه احساس كردند كه اسلام رو به غربت افتاد و جامعهی اسلامی تشكیل نشد، چند هدف را اهداف اصولی خود قرار دادند: یكی تبیین اسلام به شكل درست. اسلام از نظر آن كسانی كه در رأس قدرت در طول این سالیان طولانی و درازمدت قرار داشتند، یك چیز مزاحم بود. اسلام پیغمبر، اسلام قرآن، اسلام جنگ بدر و حنین، اسلام ضد تجملپرستی، اسلام ضد تبعیض، اسلام طرفدار مستضعفان، اسلام كوبندهی مستكبران، به درد آن كسانی نمیخورد كه میخواستند با ماهیت فرعونی، لباس موسوی بپوشند؛ با ماهیت نمرودی، لباس ابراهیمی بپوشند؛ امكان نداشت، مجبور بودند اسلام را تحریف كنند. امكان نداشت كه اسلام را از دل مردم، از ذهن مردم یكباره دور كنند؛ چون مردم مؤمن بودند؛ مجبور بودند اسلام را از روح و محتوا و ماهیت خودش عوض كنند و خالی كنند. عین همان كاری كه شما یادتان هست و شاهد بودید در دوران رژیم گذشته نسبت به مظاهر اسلامی انجام میگرفت. در رژیم گذشته با تظاهرات اسلامی مخالفت نمیشد، اما با معنای اسلام و با روح اسلام چرا؛ با جهاد اسلام چرا؛ با امر به معروف و نهی از منكر اسلام چرا؛ با بیان حقایق اسلامی چرا؛ اما با ظواهر اسلامی كه به گاو و گوسفند آنها صدمهای نزند، مخالفت نمیشد. این حالت در دوران خلافتهای اموی و عباسی هم وجود داشت. لذا برای اینكه اسلام را از روح و حقیقت خود خالی كنند، عدهای مزدور قلم به مزد و زبان به مزد داشتند. پول میدادند، حدیث درست میكردند؛ پول میدادند، منقبت برای آنها درست میكردند؛ پول میدادند، كتاب برای آنها مینوشتند. میگوید وقتی سلیمانبن عبدالملك از دنیا رفت، ما دیدیم كتابهای فلان عالم بزرگ - كه اسمش را نمیآورم - بر حیوانات بار شد، بر استرها بار شد و از خزانهی سلیمانبن عبدالملك بیرون آمد. یعنی این كتابنویس، این محدث بزرگ، این عالم معروف كه این همه نام او در كتابهای اسلامی وجود دارد، این برای سلیمانبن عبدالملك كتاب مینوشت! خب، كتابی كه برای سلیمانبن عبدالملك نوشته بشود، شما توقع دارید در این كتاب چیزی باشد كه سلیمانبن عبدالملك را ناخوش بیاید؟ خب سلیمانبن عبدالملكی كه ظلم میكند، شراب میخورد، با كفار میسازد، مسلمین را زیر فشار قرار میدهد، بین مردم تبعیض قائل میشود، فقرا را رویشان فشار میآورد، اموال مردم را میگیرد، این چه جور اسلامی را میپسندد؟ این درد بزرگ جامعهی ما، جامعهی اسلامی در طول قرنهای اول بود. ائمه (علیهم السّلام) این را میدیدند، احساس میكردند كه میراث ارزشمند پیغمبر - یعنی احكام اسلامی كه باید برای طول تاریخ بماند و انسانها را در تمام ادوار تاریخ هدایت بكند - دستخوش تحریف شده. یكی از هدفهای ائمه كه خیلی هم مهم بود، تبیین درست اسلام و تفسیر حقیقی قرآن و افشاگری تحریفها و تحریف كنندهها بود. نگاه كنید در كلمات ائمه (علیهم السّلام)، میبینید آنچه كه گفته شده، در موارد بسیاری ناظر به آن چیزهائی است كه به نام اسلام، علما و فقها و محدثین وابستهی به دستگاههای حكومت و دربارهای سلطنتی گفته بودند. ائمه آنها را رد میكردند و حقایق را بیان میكردند؛ این یك هدف اصلی و بزرگ برای ائمه، كه تبیین احكام اسلامی بود؛ این یك. خب خود همین كار یك ماهیت سیاسی دارد. یعنی وقتی كه ما میدانیم كه تحریف با تحریك دستگاه سلطنت و خلافت انجام میگیرد و قلم به مزدها و مزدورهای علیالظاهر عالم، برای خاطر سلاطین و حكمرانان تحریف میكنند، طبیعی است كه اگر كسی علیه آن تحریفها اقدام بكند، یقیناً كاری برخلاف سیاست آن حكام و سلاطین انجام داده. امروز كه در بعضی از كشورهای اسلامی، بعضی از قلم به مزدها و نویسندگان مزدور و عالمان مأجور از طرف دستگاهها كتاب مینویسند تا ایجاد تفرقهی بین مسلمانها بكنند یا چهرهی برادران مسلمان خودشان را زشت نشان بدهند، اگر تو این كشورها یك نویسندهی آزادمنش پیدا بشود كه كتابی بنویسد و دربارهی وحدت اسلامی و دربارهی برادری بین جماعات اسلامی در آن قلم فرسائی كند، این كار یك كار سیاسی است در حقیقت، ضد دستگاههای حاكم است. ائمه یكی از قلمهای درشت فعالیتشان این بود، احكام اسلامی را كه بیان میكردند، معنایش این نبود كه احكام اسلامی در آن روز درجامعهی اسلامی گفته نمیشد. چرا، در هر گوشه و كناری از دنیای اسلام كسانی بودند كه قرآن میگفتند، حدیث میگفتند، از پیغمبر نقل میكردند، هزاران حدیث را بعضی از محدثین بلد بودند، مخصوص مكه و مدینه و كوفه و بغداد و اینها هم نبود؛ در تمام اقطار عالم اسلامی، شما نگاه كنید به تاریخ. در خراسان، فلان جوان دانشمند چندین هزار حدیث مثلاً تدوین میكند. در طبرستان فلان عالم بزرگ چندین هزار حدیث از پیغمبر و از صحابه نقل میكند. حدیث وجود داشت، حكم اسلامی بیان میشد. آنچه بیان نمیشد، تفسیر و تبیین درست اسلام در همهی شئون و امور جامعه اسلامی بود كه ائمه (علیهمالسّلام) میخواستند جلو این را بگیرند؛ این یك كار از كارهای مهم ائمه (علیهم السّلام) بود. كار مهم دیگر تبیین مسئلهی امامت بود. امامت یعنی زمامداری جامعهی اسلامی. مسئلهی عمدهای كه برای مسلمانها آن روز روشن نبود و عملاً و از لحاظ تئوری دچار تحریف شده بود، مسئلهی امامت بود. امامت جامعهی اسلامی با كیه؟ كار به جائی رسیده بود كه كسانی كه به اغلب احكام اسلامی عمل نمیكردند و بیشتر محرمات را علناً انجام میدادند، ادعا میكردند كه جانشین پیغمبرند و مینشستند در مسند پیغمبر و خجالت هم نمیكشیدند. یعنی اینجور هم نبود كه مردم ندانند. مردم میدیدند كه یكی به نام خلیفه، مست و لایعقل به محل نماز جمعه میآید و پیشنماز مردم میشود و بهش هم اقتدا میكردند. مردم میدانستند كه یزیدبن معاویه دچار بیماریهای بزرگ اخلاقی و عامل به گناهان بزرگ است، درعینحال وقتی بهشان گفته میشد كه علیه یزید قیام كنید، میگفتند ما با یزید بیعت كردیم، نمیشود قیام كنیم! مسئلهی امامت بر مردم روشن نبود. مردم خیال میكردند كه امام مسلمین و حاكم جامعهی اسلامی میتواند با این گناهان، با این خلافها، با این ظلمها، با این اعمالی كه برخلاف صریح قرآن و اسلام هست، آمیخته و آلوده باشد؛ برای مردم مسئلهی مهمی نبود؛ این یك مشكل بزرگی بود كه با توجه به اهمیت مسئلهی حكومت در یك جامعه و تأثیر حاكم در جهتگیری جامعه، بزرگترین خطر برای عالم اسلام بود. لذا ائمه (علیهم السّلام) لازم میدانستند دو چیز را به مردم بگویند: یكی اینكه بگویند امام دارای این شرایط است، حاكم اسلامی دارای این خصوصیات است. این عصمت، این تقوا، این علم، این معنویت، این رفتار با مردم، این عمل در مقابل خدا؛ خصوصیات امام یعنی حاكم اسلامی را برای مردم بیان كند؛ این یك و دوم مشخص كنند كه آن كسی كه دارای این خصوصیات هست، امروز كیه، كه معرفی میكردند و خودشان را بیان میكردند؛ این هم یك كار بزرگ ائمه. و میبینید كه این یكی از مهمترین كارهای سیاسی و تبلیغات و تعلیمات سیاسی است. اگر ائمه (علیهم السّلام) غیر از این دو تا كاری كه گفتم هیچ كار دیگر نداشتند، كافی بود كه ما بگوئیم زندگی ائمه از اول تا به آخر یك زندگی سیاسی است. آنجائی كه تفسیر هم میگویند، بیان معارف اسلامی را هم میكنند، در حقیقت یك عمل سیاسی انجام میدادند. آنجائی هم كه دربارهی خصوصیات امام حرف میزنند، باز یك عمل سیاسی دارند انجام میدهند. یعنی ائمه تعلیماتشان اگر در همین دو خصوصیت، دو عنوان و دو موضوعی كه گفتم خلاصه هم میشد، باز ائمه زندگیشان یك زندگی سیاسی بود، اما به این هم اكتفا نمیكردند. علاوهی بر همهی اینها، ائمه (علیهم السّلام) حداقل از دوران امام حسن مجتبی به بعد، یك حركت زیر زمینی همه جانبهی سیاسی و انقلابی را به قصد قبضه كردن حكومت شروع كرده بودند. هیچ شكی باقی نمیماند برای كاوشگر زندگی ائمه كه ائمه (علیهم السّلام) این حركت را داشتند. آنی كه من عرض میكنم، ناشناخته است. این نكتهی قضیه است كه متأسفانه در كتابهائی كه در زندگی ائمه نوشته شده، دربارهی زندگی امام صادق، در زندگی موسیبن جعفر، در زندگی بسیار از ائمهی دیگر، این نكته معرفی نشده است. اینی كه ائمه (علیهم السّلام) یك حركت سیاسی تشكیلاتی وسیع و گسترده را انجام میدادند، با اینكه این همه شواهد وجود دارد، این ناگفته مانده و ذكر نشده و این مشكل عمدهی فهم زندگی ائمه (علیهم السّلام) است. حقیقت این است كه ائمه این كار را شروع كردند. البته شواهد خیلی زیادی هست. ممكن است بعضی اشكال كنند كه ائمه (علیهم السّلام) چطور برای قبضه كردن حكومت مبارزه میكردند، در حالی كه با علم الهی خودشان میدانستند كه به حكومت نخواهند رسید؟ خب معلوم است دیگر، زندگی ائمه (علیهم السّلام) نشان داد كه اینها نتوانستند به حكومت دست پیدا كنند و جامعهی اسلامی را و نظام اسلامی را آنطوری كه میلشان بود و وظیفهشان بود، آن را تشكیل بدهند. چطور ائمه با اینكه این را میدانستند و به الهام الهی از آن واقف بودند، این كار را انجام دادند؟ ممكن است این به ذهن بعضی برسد. در جواب این فكر باید بگویم دانستن اینكه به هدف نخواهند رسید، مانع از انجام وظیفه نمیشود. در زندگی پیغمبر شما نگاه كنید: پیغمبر اكرم میدانستند در جنگ احد شكست خواهند خورد. پیغمبر اكرم میدانستند آنهائی كه در شكاف كوه نشاندند، آنها نخواهند نشست و به طمع غنیمت پایین خواهند آمد. پیغمبر آن روزی كه به طائف رفت تا بنیثقیف را هدایت كند و از شر مكیها به طائفیها پناه برد، میدانست كه طائفیها با پاره سنگ از او استقبال میكنند. اینقدر سنگ به او میزنند كه ساق مباركش خونی میشود و مجبور میشود برگردد؛ ائمه (علیهم السّلام) همهی اینها را میدانستند. آن كسی كه علم ائمه (علیهم السّلام) و علم معصومین را میخواهد دلیل بگیرد بر اینكه اینها مبارزهی سیاسی نمیكردند، با علم پیغمبر چه میكند، كه پیغمبر اكرم همهی اینها را میدانست. امیرالمؤمنین میدانست كه در بیست و یكم ماه رمضان به شهادت خواهد رسید، اما در عین با اینكه میدانست، اندكی قبل از ماه رمضان یك اردوگاه وسیعی درست كرد در بیرون كوفه برای اینكه به ادامهی جنگ خود با معاویه بپردازد. اگر دانستن امیرالمؤمنین موجب میشود كه او برطبق روال عادی و معمولی عمل نكند، چرا این اردوگاه را درست كرد، چرا این لشكركشی را كرد؟ مردم را برد بیرون كوفه منتظر نگه داشت، چرا؟ چه فایدهای داشت؟ اینكه ائمه میدانستند كه به حكومت نمیرسند، نباید موجب آن بشود كه تلاش خودشان را نكنند. باید تلاش بكنند، مبارزه بكنند. آنجوری عمل كنند؛ مثل آن كسی كه نمیداند، مثل آن كسی كه اطلاع ندارد چه پیش خواهد آمد. تمام آن كارهائی را كه یك آدمی كه نمیداند چه پیش خواهد آمد، ائمه (علیهم السّلام) باید انجام بدهند. بیانات در پنجمین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه1364/01/19 ما، ملت ایران، به عنوان كسانی كه پایههای این نظام را روی دوشمان گرفتهایم اگر امروز به نهج البلاغه مراجعه كنیم در آن چیز جالبی خواهیم یافت. بیماریهایی كه در این موقعیت ما را تهدید میكند و درمان این بیماریها، برای ما ارزنده و حیاتی است كه برویم و این درمانها را جستجو كنیم. نمیخواهم بگویم همه آن حوادثی كه در صدر اسلام اتفاق افتاده، امروز هم همانها موبهمو اتفاق میافتد، نه. اما جهتگیریها یكی است. دل مؤمنین با دل مؤمنان آن روز است، امید مؤمنین امروز با امید مؤمنان آن روز، تردید منافقین و ضعاف الایمان امروز همانند تردید منافقین و ضعاف الایمان آن روز است. همدستی مخالفان و توطئهگران امروز همانند همدستی مخالفان و توطئهگران آن روز است. محوری بودن نظام ما مانند محوری بودن نظام صدر اسلام، مردمگرایی نظام ما مانند مردمگرایی نظام صدر اسلام است. قبول قرآن به عنوان سند اصلی، نسخه كامل و مجسم كننده وضعیت آرمانی و ایدهآل، اینها جهتگیریهای كلی است و این جهتگیریها یكی است. پس طبیعی است اگر ما منتظر بیماریهایی باشیم مشابه بیماریهای آن روز كه اگر آن بیماریها را از پیش بشناسیم خودمان را برای مقابله با آنها آماده خواهیم كرد. نهج البلاغه آن بیماریها را یكی یكی به ما معرفی میكند. با این كه علی الظاهر كتاب گزارش تاریخی نیست، اما سخن امیرالمؤمنین گزارش تاریخی است، البته اگر من میخواستم در این زمینه شاهد ذكر بكنم و بگویم كه امیرالمؤمنین چطور جامعه معاصر خودش را با بیان دردها و درمانها ترسیم میكند، اگر میخواستم تشریح كنم كه چطور امیرالمؤمنین نسخهای به دست ما میدهد كه وقتی آن نسخه را مطالعه میكنیم، میفهمیم مخصوص چه نوع بیماری است، و ما امروز بیماریش را میشناسم، اگر میخواستم این را بگویم، بایستی یك رساله بنویسیم. متأسفانه همانطور كه گفتم از ما دیگر نباید توقع داشت، برادرانی كه فراغت دارند دنبال این كارها بروند. اما باید بگویم كه جستجوی این مسأله از نهج البلاغه خیلی زحمت هم ندارد، بگردید، همینطور تورّق بكنید خودش را به شما نشان خواهد داد. اما نمونهوار چند فقره از بیماریهای آن روز را كه امیر المؤمنین «علیه السلام» در صدد معالجه آنهاست، ذكر میكنم: یكی از این بیماریها مسأله دنیا است. در نهج البلاغه چه بسیار علیه دنیا و دنیاطلبی و دنیافریفتگی، علیه خطرات و كمینهای دنیا هشدار داده شده است، و یكی از بخشهای مهم نهج البلاغه زهد آن است. این زهد برای چیست این كدام واقعیت آن دوران را نشان میدهد آن دورانی كه پیغمبرش میگفت: «الفقر فخری» و افتخار میكرد كه فقیر است، مردمش افتخار میكردند كه به مال دنیا آلوده نیستند، ابوذرها و سلمانها و عبداللّه بن مسعودها و اصحاب صفّهشان جزو اشراف آن امت بودند، و اصلا به دنیا، و طلا و نقره و زر و زیور و زخارف مالی اعتنایی نداشتند، اصلا زخارف مالی در برابر زخارف غیرمالی چیزی به حساب نمیآمد، كه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: «أشراف أمّتی أصحاب اللّیل و حملة القرآن»،(۵) اشراف امت من، اشراف جامعه اسلامی آنهایی هستند كه شب با خدا سر و كار دارند و خدمت و عبادت میكنند، آنهایی كه با قرآن آشنا هستند. در جامعه اسلامی چه حادثهای روی داده كه از صد كلمه سخنان امیرالمؤمنین تقریبا پنجاه كلمهاش در باره زهد است. این كه نهج البلاغه پر است از زهد و ترغیب به زهد چه چیز را نشان میدهد؟ بله، بیماری را نشان میدهد، این نسخه امیرالمؤمنین كه این قدر راجع به دنیا گرم و پرشور و پرهیجان و زیبا و بلیغ حرف میزند، نشان میدهد كه مردم بدجوری گرفتار دنیا شده بودند، بیست و سه سال پس از رحلت پیامبر بدجوری مردم اسیر شده بودند، و این دست گرهگشا سعی میكند گرههای این كمند را از دست و پای آنها باز كند. در نهج البلاغه وقتی ما به ذكر دنیا میرسیم اوجی میبینیم، احساس میكنیم كلام امیرالمؤمنین در باب دنیا اصلا یك لحن و لون دیگر است، البته از صدها نمونه كه در این زمینه وجود دارد من نتوانستم كه این چند سطر را یادداشت نكنم و اینجا نخوانم از بس زیباست.«فانّ الدّنیا رنق مشربها، ردغ مشرعها، یونق منظرها، و یوبق مخبرها، غرور حائل، و ضوء آفل، و ظلّ زائل و سناد مائل، حتّی اذا أنس نافرها، و اطمأنّ ناكرها، قمصت بأرجلها، و قنصت بأحبلها، و أقصدت بأسهمها، و أعلقت المرء أوهاق المنیّة قائدة له الی ضنك المضجع و وحشة المرجع». ببینید چقدر زیبا است، البته قابل ترجمه نیست، باید بلغا و شعرا بنشینند كلمه كلمه اینها را بسنجند و ترجمه كنند، آن كه توجه انسان را جلب میكند، یعنی توجه من را جلب كرد این بود كه وقتی در باره دنیا صحبت میكند میفرماید: «غرور حائل، وضوء آفل، و ظل زائل، و سناد مائل». بعد نكتهای را ذكر میكند «حتی اذا آنس نافرها» آن چنان دنیا با جلوههایش و فریبندگیهایش خودنمایی میكند كه آنان كه از دنیا میگریختند و از آن وحشت داشتند، به آن انس میگیرند «و اطمأن ناكرها»(۶) آنها كه حاضر نبودند به دنیا دست بزنند، در كنار دنیا احساس آرامش میكنند. این همان بیماری است، یعنی همان انسانهایی كه در دوران پیغمبر خانه و زندگی و باغهای مكه و ثروت و تجارت، و حتی زن و بچه را رها كردند و برای اسلام در كنار پیامبر به مدینه آمدند، با گرسنگی ساختند، با سختی ساختند، همینها بعد از بیست - سی سال پس از رحلت پیامبر وقتی از دنیا میروند طلاهایی را كه از اینها مانده برای تقسیم بین وارث باید با تبر بشكنند، اینها مصداق «حتی اذا آنس نافرها و اطمأن ناكرها» است. این اوج سخن امیر المؤمنین است. این یك نمونه از سخنان آن حضرت در مورد دنیاست. یك موضوع دیگر كه در نهج البلاغه بارها تكرار شده است تكبر است، یعنی همان كه محور اصلی خطبه قاصعه است، و البته مخصوص خطبه قاصعه هم نیست، خیلی جاها هست. مسأله تكبر یعنی خود را از دیگران بالاتر دانستن، همان آفتی است كه اسلام را و نظام سیاسی اسلام را منحرف كرد، خلافت را به سلطنت تبدیل كرد، یعنی به كلی نتایج زحمات پیامبر را تقریبا در برههای از زمان از بین برده است. این است كه امیرالمؤمنین در نهج البلاغه به آن بسیار اهمیت میدهد. در همین خطبه قاصعهای كه میدانید و معروف است، امیرالمؤمنین چقدر زیبا و پرمغز و برانگیزاننده و هشداردهنده سخن گفته است. قسمتی از آن خطبه را یادداشت كردهام: «فاللّه اللّه فی كبر الحمیّة، و فخر الجاهلیّة، فانّه ملاقح الشّنآن، و منافخ الشّیطان الّتی خدع بها الأمم الماضیة، و القرون الخالیة، حتّی أعنقوا فی حنادس جهالته و مهاوی ضلالته، ذللا عن سیاقه، سلسا فی قیادة... الا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم الّذین تكبّروا عن حسبهم و ترفّعوا فوق نسبهم». این هشدار امیرالمؤمنین است، افراد جامعه را از دو چیز به شدت پرهیز میدهد: یكی از تكبر و كبر ورزیدن و خود را برتر از دیگران دانستن. دوم از قبول این تصور غلط از دیگران، یعنی نه خودتان خود را از دیگری بالاتر بدانید نه این تصور غلط را اگر دیگری داشت شما قبول كنید. اینها ضامن اجرای اخلاق اسلامی بین مردم و بین مسؤولان در جامعه اسلامی است. امیرالمؤمنین تأكید میفرماید كه هرگز از دیگران ترفع و تكبر قبول نكنید و حضرت امیرالمؤمنین نه خودش كبر میورزید و نه از كسی كبر و خیلاء را قبول میكرد. خوب این هم حاكی از این است كه آن روز این بیماری و در واقع هر دو بیماری وجود داشته است، برای این كه مسلم بشود، بروید تاریخ را نگاه كنید، آنها كه به تاریخ آن دوره آشنایند میدانند كه سهمگینترین بیماری مردم آن روز همین دو چیز بوده: عدهای خودشان را بالاتر از دیگران میدانستند، قریش از غیر قریش، وابستگان به فلان قبیله عربی از وابستگان به فلان قبیله دیگر. و متأسفانه این بیماری و این كه كسانی خود را برتر از جمعی دیگر بدانند بعد از پیغمبر خیلی زود پیدا شد، و نتیجه این حال همان بود كه امیرالمؤمنین فرمود: «فانه ملاقح الشّنآن...» وقتی كسی خودش را بالاتر از دیگری دانست، قشری خودش را از قشر دیگر بالاتر دانست، آن روز اول اختلاف است، اول جدایی است، وقتی به این نكات در سخنان امیرالمؤمنین توجه كنید میبینید تمام خصوصیات را ذكر كرده است. دومی بیماری كبرپذیری بود، یعنی گروه محكوم قبول كنند كه محكومند و باید محكوم باشند، حالا بروید شما به تاریخ آن وقت مراجعه كنید. آن قدر نشانههای ظلمپذیری، كبرپذیری و رجحانپذیری در زندگی آن مردم، میبینید كه واقعا تأسف میخورید. آن عده مردمی كه سری بلند میكردند و نمیپذیرفتند، همیشه مورد تهاجم بودند، و همیشه یكی از خصوصیات مردم عراق همین بود. البته كوفیها را از قدیم نقل میكردند كه بیوفایی كردهاند و این خصلتی است كه از چیزهای بسیاری ناشی میشود. اما مردم عراق آن روز، مردم بلند طبعی بودند و حكام شام را قبول نمیكردند. من گمان میكنم یكی از علل این مسأله حضور امیرالمؤمنین در میان آنها بود، و در برههای از زمان این خلق اسلامی را از امیرالمؤمنین آموخته بودند. به هر حال مشاهده میكنیم كه در طول حكومت تقریبا ششصد ساله بنی امیه و بنی عباس، اساسیترین ضربتگاه و نقطه ضعف و آسیبپذیری جامعه اسلامی همین بوده، و از اینجا فساد وارد شده است. لذا دستورات امیرالمؤمنین در موارد بسیاری راجع به مخالفت با مسأله تبعیضپذیری یعنی همان كبرپذیری است، این مضمونی است كه امیرالمؤمنین در نهج البلاغه به آن بسیار توجه دارد. بیانات در چهارمین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه1363/01/26 یك مطلب این است كه كتاب نهجالبلاغه - این مجموعهای كه به همت و تلاش سید بزرگوار شریفِ رضی تهیه شده و بحمدالله تا امروز محور ملاحظه و مطالعهی خواص و اندیشمندان بوده اگر چه نه محور معرفت و كار عمومی مردم - این كتاب شاید در تمام دورانی كه تألیف شده و بوجود آمده تا امروز به قدر این روزگار مورد نیاز و متناسب با اوضاع زمان و مكان نبوده. البته نهجالبلاغه از جهات مختلفی حائز اهمیت است، شاید بشود گفت كه نهجالبلاغه یك مجموعهای است از عمدهترین مباحث معارف اسلامی؛ و همهی چیزهایی كه برای یك انسان مسلمان و یك جامعهی مسلمان لازم است در نهجالبلاغه از آن سخنی و حرفی و به آن اشارهای یا دربارهی آن بحثی و هدایتی هست. از توحید و عقاید اسلامی و اصول دین تا اخلاق و تهذیب و تزكیهی نفسانی؛ و از سیاست ملكداری و كیفیت ادارهی صحنههای عظیم فعالیت اجتماعی تا تنظیم روابط اخلاقی و خانوادگی؛ از جنگ و سیاست و حكمت و علم و مغیبات و همه چیز در این كتاب شریف هست. لكن این كتاب در مجموع درس زندگی اجتماعی برای مسلمانهاست؛ مطالب این كتاب به طور مجردِ از زندگی مطرح نشده. گویندهی این كلمات یك رئیس مملكت، یك حاكم و فرمانروای بزرگی است كه سلطنت او و حكومت او بر یك كشور پهناور و عظیمی گسترش داشته و این انسان بزرگ - كه مسؤولیت ملكداری و زمامداری را هم بر دوش داشته - با احساس این مسؤولیت عظیم این مطالب را بر زبان جاری كرده. مانند گفتههای یك حكیمی نیست كه دور از غوغای زندگی و فارغ از واقعیتها و مسائل گوناگونی كه در یك جامعه ممكن است مطرح باشد مینشیند و معارف اسلامی را بیان میكند. مانند عارفی نیست كه به حالات و كیفیات درونی و نفسانی خود تكیه میكند. انسانی است كه بار مسؤولیت ادارهی یك جامعهی عظیم را بر دوش خود احساس میكند، و دانای دین و بصیر به همهی معارف اسلامی و قرآنی است؛ با این دل پرمعرفت، با این روح بزرگ و در مقام این مسؤولیت با مردم روبرو میشود، با آنها حرف میزند، از آنها میخواهد، به آنها میگوید و پاسخ سؤالها و استفهامهای آنها را میدهد؛ این شرائط صدور نهجالبلاغه است. شاید با همهی روایاتی كه ما از ائمهی معصومین علیهمالسّلام داریم از این جهت فرق میكند، آنها مربوط به دوران حاكمیت مورد قبول اسلامی از دیدگاه ائمه علیهمالسّلام زندگی نمیكردند. آنها در دوران اختناق به سر میبردند، مسائل از دیدگاه یك حاكم و مسؤول ادارهی مملكت بر زبان آنها جاری نمیشد. اما امیرالمؤمنین به عنوان یك حاكم اسلامی حرف میزند، با یك جامعهای كه تحت اشراف و حكومت خود اوست حرف میزند، و این بیشترین سخنانی است كه از امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه نقل شده. البته در كلمات آن حضرت سخنانی هم هست كه مربوط به دوران حكومت ایشان نیست. ما امروز در همان شرائط قرار داریم، شرائط كنونی جامعهی اسلامی همان شرائط است. البته نهجالبلاغه مخصوص كشور ما نیست، مال همه دنیای اسلام است، اما دنیای اسلام هم امروز در حال یك بیداری و حیات دوبارهی اسلامی است، در كشور ما و در جامعهی ما - كه در سایهی همین آموزشهای امیرالمؤمنین و با اتكاء به نَفَس نهجالبلاغه این انقلاب به پیروزی رسیده، و امروز همان جامعه اسلامی و علوی تشكیل شده و همان شرائط تقریباً در بیشتر ابعاد برجامعهی ما و كشور ما حكومت میكند - امروز روز استفادهی هر چه بیشتر از نهجالبلاغه است. من در این مورد مختصری توضیح بدهم، حتی شرائط زندگی رسولاكرم هم با شرائط زندگی دوران حكومت امیرالمؤمنین متفاوت است. در دوران رسول اكرم جامعه جامعهی اسلامی صددرصد بود، یعنی جهتگیری جامعه همان جهتگیری صددرصد اسلامی بود؛ اما خصوصیتی كه در آن دوران از اول تا آخر دوران زندگی ده سالهی پیغمبر در دوران حكومت اسلامی وجود داشت این بود كه در آنجا صفبندیها آشكار بود؛ شعارهای اسلامی شعارهای مشخص و واضح و تعیین كننده و مشخص كننده بود؛ جناحبندیهایی كه در جانب پیغمبر و در جانب مخالفان پیغمبر قرار داشت جناحبندی واضح و آشكاری بود؛ معلوم بود كه دوست و دشمن كیها هستند. حتی حركت نفاق - كه در جامعهی اسلامی از اول تشكیل حكومت اسلامی حداقل از دوران زندگی مدینه به وجود آمد در جامعهی اسلامی و تحقق پیدا كرد - نمیتوانست آنطوری كه لازمهی حركت نفاق هست جامعه را تحت تأثیر قرار بدهد. خود پیغمبر بود، آیات منافقین نازل میشد، منافقین تهدید به افشاگری میشدند، خیلی از منافقین بوسیلهی پیغمبر شناخته میشدند و به دیگران شناسانده میشدند. حركات موزیانهی نفاق انجام میگرفت اما بر مجموع جامعهی اسلامی یك صراحت و یك حالت افشاگری مسلط بود. كسانی كه در جنگ در مقابل پیغمبر شركت میكردند دشمنانی بودند كه دشمنی آنها و ابعاد این دشمنی و میزان دوری و نزدیكی آنها از اسلام حتی معلوم بود. یهود چقدر مخالف اسلاماند، قریش چقدر مخالفند، قبائل دیگر چقدر مخالفند، كیفیت مبارزهی آنها با اسلام و مسلمین چگونه است؛ مسلمانها دچار تردید نبودند، دچار حیرت نبودند. دوران امیرالمؤمنین این خصوصیت را نداشت، و این یكی از بزرگترین دشواریهای حكومت كوتاه كمتر از پنج سالهی امیرالمؤمنین است. در دوران امیرالمؤمنین وقتی كه دو لشگر در مقابل هم قرار میگرفتند هر دو لشگر نماز میخواندند، هر دو لشگر اگر ماه رمضان پیش میآمد روزه میگرفتند، از میان هر دولشگر آهنگ تلاوت قرآن شنیده میشد. مسلمانها در هر دو لشگری كه در مقابل هم قرار داشت احساس میكردند كه صراحت و راحتی خیال دوران پیغمبر را ندارند، لذا در جنگ صفین در نیروهای امیرالمؤمنین چند بار زمزمهی سؤال و حیرت به وجود آمد، و مسلمانهایی كه اسلام قدیمی و از دوران پیغمبر را داشتند و حقایق و مسائل اسلامی را از اولین روزهای ولادت اسلام و به خصوص ولادت حكومت اسلامی تعقیب كرده بودند - مثل عمار و یاسر - میتوانستند گرهگشا باشند و مشكل را برطرف كنند؛ بسیاری مردد میبودند. در ماجراهای دوران امیرالمؤمنین این حالت آشكار نبودن، اختلاط صفوف، اشتراك در شعارها به قدری فضا را تنگ كرده بود كه امیرالمؤمنین بارها میفرمود «لایحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر» تنها مقاومت كافی نیست، بینایی لازم است، هوشمندی لازم است، تیزنگری لازم است، این خصوصیت ممتاز زمان امیرالمؤمنین است؛ رنجهای امیرالمؤمنین و دردسرهای امیرالمؤمنین هم ناشی از همین است. ما امروز در دنیای عظیمی كه با شعارهای زیبا در بسیاری از نقاط این دنیا شعار داده میشود كم و بیش همان وضعیت را داریم. حتی ما امروز در دنیای اسلام - كه درك و دریافت و بینش اسلامی در آن گاهی با فاصلههایی به اندازهی فاصلهی ایمان و كفر از هم دور هستند - با یك چنین واقعیتی مواجه هستیم. امروز آشكارترین و روشنترین حقایق اسلامی بوسیلهی بعضی از مدعیان اسلام در كشورهای اسلامی نادیده گرفته میشود. امروز همان روزی است كه شعارها یكسان است اما جهتگیریها به شدت مغایر یكدیگر است، امروز شرائطی مشابه شرائط دوران حكومت امیرالمؤمنین است، پس روزگار نهجالبلاغه است. امروز میشود از دیدگاه دقیق و نافذ امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام به واقعیتهایجامعه و واقعیتهای جهان نگاه كرد و بسیاری از حقایق را دید و شناخت و علاج آنها را پیدا كرد. لذاست كه به نظر ما امروز از همیشه به نهجالبلاغه ما محتاجتریم. این یك جهت كه ضرورت پرداختن به نهجالبلاغه و بازگشت به این مجموعهای كه از زبان امیرالمؤمنین و مولای متقیان نقل شده، و هر چه بیشتر كار كردن روی اینها از لحاظ مقدماتی كه آنها را بتواند معتبرتر و قابل استنادتر و قابل فهمتر و قابل تطبیقتر بكند از همیشه ضروریتر و لازمتر است. پیام تلویزیونی به مناسبت بیست و دوم بهمن1361/11/19 از اوّلین روز پیروزی این انقلاب، همهی ما گفتیم و همهی ملّت باور كردند كه كار با پیروزی بر ایادی آمریكا در كشورمان تمام نمیشود، كار در بیست و دوّم بهمن به پایان نمیرسد، بلكه كار در این روز بزرگ و مبارك تازه آغاز میشود. ما در بیست و دوّم بهمن قدم در جادّهای گذاشتیم كه انتهای این جادّه، جامعهی اسلامی و انسانیِ آسوده و پر نعمت و پر بركت و برابر امر خدا و قوانین الهی است؛ بتدریج به آن نهایت نزدیك خواهیم شد. تا امروز هم هرچه گذشته است، به آن عاقبت و فرجام نیك نزدیك شدهایم؛ باز هم باید تلاش كنیم تا هرچه نزدیكتر بشویم. در این تلاش، لطف خدا و راهنمایی رهبر و امام عزیز و بیبدیلمان و ارادهی عمومی مردممان، مهمترین عناصر هستند. با این حال ما باید پرچمهای برافراختهی این راه را نیز از نظر دور نداریم؛ باید راه را گم نكنیم؛ آنچه موجب میشود كه ما راهمان را گم نكنیم، از انقلابمان عدول نكنیم، این است كه شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و شعارهای اصولیِ از قبیل اینها را همواره به یاد داشته باشیم. هر سخنی، هر عملی، هر حركتی كه ما را از اسلام دور كند، از مقرّرات اسلامی بر كنار بدارد و یا به سیاست «نه شرقی و نه غربی» ما لطمه وارد بكند، در حقیقت ما را از آن نهایت و عاقبت نیك دور خواهد كرد. پیام بهمناسبت برگزاری سمینار هفته وحدت حوزه و دانشگاه1360/09/27 «وحدت» نه با شعار بدست میآید و نه با امریه و فرمان. و اگر امروز در جامعهی انقلابی، وحدت حوزه و دانشگاه و وحدت روحانی و دانشجو مطرح میشود، ناشی از این واقعیت است كه تاكنون، و حداقل تا قبل از انقلاب، این وحدت وجود نداشته است. و این دو قلمرو علم و روحانیت، باید نخست از هر آنچه با فرهنگ اصیل جامعهی اسلامی ما بیگانه است، تطهیر و پاك شوند و نخستین گام در راه وحدت را از اینجا بردارند. بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران1360/04/05 در روز قیامت طبق تصویری كه قرآن برای ما در سورهی مباركهی مُلك میكند در هنگامی كه كافران را به عذاب خدا و دوزخ الهی وارد میكنند ملائكهی خدا از آنها میپرسند «{قالوا} أ لم یاتكم نذیر»(۲) آیا شما كه دچار این گمراهی شدید مگر از طرف خدا بیم دهندهای به سوی شما نیامد؟ مگر كسی نبود كه شما را آگاه كند؟ «قالوا بلی قد جاءنا نذیر»(۳) آنها میگویند چرا، بیم دهنده از سوی خدا آمد، به ما حقایق را هم گفت، ولی ما او را تكذیب كردیم. بعد از آنی كه این گفتگو میان آنها انجام میگیرد خود آن گناهكاران و گمراهان دنیا و دوزخیان آخرت میگویند «و قالوا لوكنا نسمع او نعقل ما كنا فی اصحاب السعیر»، میگویند اگر ما در دنیا میشنیدیم و تعقل میكردیم امروز در میان اصحاب دوزخ نبودیم. بلافاصله قرآن دربارهی آنها قضاوت میكند، میفرماید: «فاعترفوا بذنبهم» پس خود اینها به گناه خودشان اعتراف كردند. «فسحقاً لاصحاب السعیر» یعنی آنهایی كه دچار دوزخ شدند دور باشند از رحمت و فضل خدا. این یك تصویر قرآنی از روز قیامت است، اما اشارهی رسایی است به یكی از اصول اساسی اسلام، كه آن عبارت است از اصل تعقل و تدبر. خدای متعال به انسان قدرت تشخیص داده است؛ «تبارك الذی بیده الملك»(۴) تا آن جایی كه «الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوكم ایكم احسن عملا»(۵) خدا آفرینش را برای این قرار داد كه ببیند چه كسی عمل بهتری دارد. در روایت میفرماید «لیبلوكم ایكم أشد عقلاً» برای این بود كه ببیند چه كسی از نیروی تعلق و تدبر بیشتر استفاده میكند. این قدرت تشخیصی كه خدا به انسان داده است برای شناختن راه خطا و صواب كافی است؛ هیچكس نیست كه بشنود و بیاندیشد مگر آنكه میتواند راه خطا را از راه صواب تشخیص بدهد. اساس جامعهی اسلامی هم بر این است كه به مردم فرصت فكر كردن داده بشود. یعنی آنچه گفتنی است به مردم گفته شود تا مردم بتوانند در سایهی معرفتی كه پیدا میكنند بنشینند با خود حساب كنند و حق را از باطل تشخیص بدهند. لذا اساس حكومتهای ظالمانه در طول تاریخ بشر و همچنین امروز در دنیا بر این بوده كه وسیلهی تشخیص حق و باطل یعنی فكر كردن و اندیشیدن را از مردم بگیرند. ما، یعنی ملت مسلمان ایران امروز بیش از همیشه محتاج تعلق و تدبریم. یك وظیفه دستگاههای اداره كننده دارند و آن ارشاد و هدایت مردم است. یك وظیفه مردم دارند و آن شنیدن ارشادها و هدایتها و فكر كردن دربارهی آنهاست. دشمن كه میخواهد مردم نفهمند به هر دو ضربه میزند. اوّلاً سعی میكند صدای هدایت كنندهها را در میان غوغای تبلیغاتی جهانی گم كند، نگذارد فریاد رسای هادیان امت به گوش مردم برسد. ثانیاً سعی میكنند مردم را از شنیدن باز بدارند، یعنی گویندهها را تخطئه میكنند، تبلیغات را دروغ وانمود میكنند، برای اینكه ایمان مردم از آنچه هادیان و منادیان حق بیان میكنند سلب شود و مردم باور خود را به گفتهی دلسوزها از دست بدهند. این كار در همهی تاریخ انجام گرفته، امروز هم در ایران و در جو انقلابی جامعهی ما، همچنین در سطح جهان انجام میگیرد. من با طرح این مسأله اوّلاً یكی از اصول اسلامی را اعلام میكنم تا همهی شما مردم برای امروز و برای همیشه بدانید كه حكومت اسلامی آن حكومتی است كه مردم را به فكر كردن دعوت میكند، و هدایت ذهن مردم را به عهده میگیرد. مردم را سرگرم هواها و هوسها و سخنان بیارتباط به سیاست و زندگی مشغول نمیكند، سرگرم نمیكند؛ ثانیاً در جامعهی اسلامی مردم در مقابل كسانی قرار میگیرند كه آنها میخواهند مردم نشنوند صدای هادیها و منادیها را. امروز در جو ایران این اصل اساسی نظام اسلامی به شدت از سوی دشمنان مورد تهدید قرار میگیرد. دشمن با یك انقلاب عظیم مردمی و ضد شرق و غرب روبهرو شده. این انقلاب را چگونه خنثی كند و از بین ببرد؟ انقلاب ما بر روی دوش مردم قرار دارد، چگونه مردم را از این انقلاب دلسرد بكند؟ برای اینكه مردم از محور انقلاب دور بشوند خیلی راهها را دشمن تاكنون پیموده است. امروز شیوهی دشمن این است كه نگذارد مردم دربارهی حوادثی كه در ایران و نسبت به اسلام در حال انجام شدن است فكر كنند. شما در این هفتهای كه گذشت و به طور كلی در این ماههای اخیر حوادث عظیم و مهمی را گذرانیدهاید. این حوادث هر كدامی در طول تاریخ اگر یكی از این حوادث در تاریخ ملتی واقع بشود به عنوان یك نقطهی برجسته خواهد ماند. شما در طول چند ماه متعددی از این حوادث را گذرانیدهاید و در تمام این حوادث موفق هم بودهاید؛ این برای دشمن غیر قابل تحمل است. برای اینكه این پیروزی و موفقیت برای جامعهی ما نماند دشمن سعی میكند جامعهی ما را از راه جلو گرفتن از نیروی فكر و اندیشهی آنها به بیتفاوتی بكشاند. ما از مردم میخواهیم بشنوند و فكر كنند، این چیزی است كه اسلام از مردم میخواهد. دشمن از مردم میخواهد كه به سخن افراد دلسوز و هدایت كننده گوش ندهند و دربارهی آن فكر نكنند. چطور دشمن این كار را انجام میدهد؟ از راه ایجاد غوغا این كار را انجام میدهد. دشمن میخواهد با ایجاد جو غوغا و تشنج حالت تعقل را از مردم بگیرد. یك حركت انقلابی عظیم در جامعه به وجود آمد بر مبنای تشخیص و فكر، و آن حركت عبارت بود از عزل بالاترین مقام اجرایی دولت جمهوری اسلامی. این یك كار بیسابقه است؛ یك جراحی حساس و دقیقی است كه در هر جای دنیا میخواست اتفاق بیفتد با خونریزی شدیدی توأم بود؛ اما دست نیرومند انقلاب این جراحی را به شكلی انجام داد كه هیچ خونریزی نداشت. ضد انقلاب این را تحمل نمیتواند بكند. چه كار میكند؟ سعی میكند جو غوغا و تشنج در جامعه به وجود بیاورد تا این جراحی موفقیتآمیز را در دنیا، همچنین در داخل كشور ناموفق جلوه بدهد. بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه1360/02/29 مسألهی اول مسألهی مفهوم حكومت است. در تعبیرات رائج در زبان عربی برای حاكم این تعبیرات وجود داشته و دارد، سلطان، مَلِك. كلمهی سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاكم است، یعنی آن كسی كه حاكم هست این از این بُعد سلطهگری او مورد توجه است، دیگران نمیتوانند در شئون مردم و در امور مردم دخالت كنند، او میتواند. ملك، ملوكیت، مالكیت، متضمن مفهوم تملك مردم یا سرنوشت مردم است. در نهجالبلاغه به عنوان ملك یا سلطان هرگز از حاكم جامعهی اسلامی سخنی گفته نشده، این تعبیرات در نهجالبلاغه هست: امام، پیشوا و رهبر. مفهوم رهبر با مفهوم راهنما هم فرق دارد؛ رهبر آن كسی است كه اگر جمعیتی را، امتی را به دنبال خود میكشاند خود پیشقراول و طلایهدار این حركت است، مفهوم حركت و پیشروی و پیشگامی در این خطی كه مردم حركت میكنند در كلمهی امام وجود دارد. تعبیر دیگر تعبیر والی است، والی از كلمهی ولایت است و با مشتقات دیگر والی كه از وِلایت با وَلایت گرفته میشود می توان به بُعد مورد نظر در این كلمه توجه كرد. ولایت در اصل معنای لغت به معنای پیوند و به هم جوشیدگی دو چیز است. لغت میگوید اتصال دو شیء به همدیگر به طوری كه هیچ چیزی میان آن دو فاصله نشود. در تعبیر فارسی به هم جوشیدگی، به هم پیوستگی، ارتباط تام و تمام، این معنای ولایت است. البته برای ولایت در تعبیرات مختلف معانی مختلفی ذكر شده، ولایت به معنای محبت، ولایت به معنای سرپرستی، ولایت به معنای آزاد كردن برده، ولایت به معنای بردگی یا ارباب برده بودن، نوع ارتباطاتی كه در معنای ولایت ذكر میشود به نظر میرسد كه كلاً مصادیق همان پیوند و پیوستگی هستند. والی امت و والی رعیت آن كسی است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است، این بُعد خاصی از مفهوم حكومت را از نظر نهجالبلاغه و امیرالمؤمنین روشن میكند. ولی امر. ولی امر یعنی متصدی این كار، هیچ امتیازی توی كلمهی متصدی این كار خوابیده نیست. جامعهی اسلامی مانند یك كارخانهی عظیم تشكیل شده از بخشها، از پیچها، از مهرهها، از قسمتهای كوچك و بزرگ، پرتأثیر و كمتأثیر؛ یكی از این بخشها، یكی از این قسمتها آن قسمتی است كه مدیر جامعه آن را تشكیل میدهد. او هم مانند بقیهی قسمتهاست، او هم مانند بقیهی اجزاء و عناصر مشكلهی این مجموعه است، ولی امر است، متصدی این كار است. متصدی این كار هیچگونه امتیازی را طلب و توقع نمیكند و عملاً هیچگونه امتیازی به او تعلق هم نمیگیرد؛ از لحاظ وضع زندگی، از لحاظ برخورداریهای مادی. اگر بتواند وظیفهی خودش را خوب انجام بدهد به اندازهای كه این وظیفه و انجام آن برای او جلب حیثیت معنوی بكند به همان اندازه حیثیت متعلق به او میشود؛ بیش از آن نه. این مفهوم حكومت در نهجالبلاغه است. حكومت بنا بر این تعبیر در نهجالبلاغه هیچ نشانهای و اشارهای از سلطهگری ندارد، هیچ بهانهای برای امتیازطلبی ندارد. از آن طرف مردم در تعبیر نهجالبلاغه رعیتاند، رعیت یعنی آن كسانی، آن جمعی، كه رعایت آنان و مراقبت آنان و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولی امر است. البته مراقبت و حفاظت یك وقت نسبت به یك موجود بیجان است این یك مفهوم پیدا میكند، یك وقت مربوط به حیوانات است این یك معنا پیدا میكند. اما حراست و حفاظت یك وقت مربوط به انسانهاست، یعنی انسان را با همهی ابعاد شخصیتش، با آزادیخواهیاش، با افزایشطلبی معنویش، با امكان تعالی و اوج روحیاش، با آرمانها و اهداف والا و شریفش، اینها را به عنوان یك مجموعه در نظر بگیرید. این باید با همهی این مجموعه مورد رعایت قرار بگیرد. این همان چیزی است كه در فرهنگ آل محمّد در طول زمان مورد ملاحظه بوده و كمیت اسدی میگوید «ساتتٌ لا تمن یرا رعیتة الناس سواءً و رعیة الانعامی»، سیاستمدارانی كه مراعات انسانها را مانند مراعات حیوانها به نظر نمیگیرند. یعنی انسان با انسانیتش باید مراعات بشود، این مفهوم رعیت و تعبیری از مردم در نهجالبلاغه است. به طور خلاصه وقتی در نهجالبلاغه میخواهیم مفهوم حكومت را به دست بیاوریم از آن طرف نگاه میكنیم میبینیم آنكه در رأس حكومت است والی است، ولی امر است، متصدی كارهای مردم است، یك وظیفهدار و مكلف بزرگ است، یك انسانی است كه بیشترین بار و سنگینترین مسؤولیت بر دوش اوست و در سوی دیگر انسانها قرار دارند كه باید با همهی ارزشهایشان، با همهی آرمانهایشان، با همهی عناصر مشكلهی شخصیتشان مورد رعایت قرار بگیرند؛ این مفهوم حكومت است، نه سلطهگری است، نه زورمداری است، نه افزونطلبی است. امیرالمؤمنین در بخشهای مهمی از نهجالبلاغه به حیطهی حكومت اشاره میكند. شاید دهها جمله در نهجالبلاغه میتوان نشان داد كه مفهوم شریف حكومت را از نظر علیبنابیطالب علیهالسّلام مشخص میكند. از جمله در ابتدای فرمان مالك اشتر « ولّاه مصر جبایة خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها» این است معنای حكومت. اگر مالك اشتر به عنوان استاندار و والی و حاكم مصر معین میشود نمیرود آنجا تا برای خود عنوانی و قدرتی كسب كند، یا سود و بهرهی مادی را به خود متوجه كند؛ میرود آنجا تا این كارها را انجام بدهد، سهم مردم را در ادارهی امور مالی كشور از آنها بگیرد، با دشمنان مردم مبارزه كند، آنها را در مقابل دشمنهایشان مصونیت بدهد، آنها را به صلاح نزدیك كند؛ صلاح با بُعد وسیع مادی و معنویاش كه از نظر علی علیهالسّلام و در منطق نهجالبلاغه مطرح است. شهر را و حیطهی حكومت خود را آباد كند. یعنی به طور خلاصه انسانها را بسازد، سرزمین را آباد كند، اخلاق و ارزشهای معنوی را بالا ببرد، وظائف مردم و آنچه را كه در جنب حكومت برعهدهی آنهاست آنها را استنقاذ كند و استعداء كند. بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه1360/02/29 آیا حكومت یك حق است یا یك تكلیف؟ و امیرالمؤمنین به طور خلاصه و مجمل حكومت را هم یك حق میداند هم یك تكلیف. اینجور نیست كه هر كسی كه برایش شرائط تولیت امور مردم فراهم شد و توانست به نحوی با كسب وجاهت، با تبلیغ، با كارها و شیوههایی كه معمولاً طالبان قدرت خوب بلدند آن شیوهها را انجام بدهند، به هر نحوی توانست نظر مردم را جلب كند، این بتواند حكومت كند. حق متعلق به كسان معینی است، این به معنای این نیست كه یك طبقه، طبقهی ممتازند. در جامعهی اسلامی همه فرصت و میدان دارند كه خود را به آن زیورها بیارایند؛ همه میتوانند آن شرائط را برای خود كسب كنند. البته در دوران بعد از پیامبر اكرم یك فصل استثنائی وجود دارد، اما نهجالبلاغه بیان خودش را به صورت عامّی ارائه میدهد و به این حق بارها و بارها اشاره میكند. |