news/content
نسخه قابل چاپ
1369/09/14

بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

الحمد لله ربّ العالمین و صلّى الله على سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فى الارضین.

بسیار جلسهى مهم و فضاى عطرآگینى است؛ جمع کارگزاران نظام الهى جمهورى اسلامى، یعنى خدمتگزاران اهداف پیامبران در طول تاریخ و برآورندگان آرزوى صلحا و ازکیا و بندگان شایستهى خدا در اینجا جمع شدهاید. نفْس این اجتماع و تبادل نظرها و محبّتها و پیامها و تقویت رابطهها بین شما برادران که در بخشهاى مختلف مشغول کار هستید، هدف اوّلى و اصلى ما از این جلسه است. گرد هم آمدن، تجمّع جسمانى و تبادل نظر و فکر و عاطفه و محبّتها و نفْس این قضیّه براى مجموعهى شما برادران عزیز و زحمتکش، کار خوب و لازمى است. فکر کردیم که در این اجتماع صمیمى و برادرانه انشاءالله [این هدف] حاصل بشود. در مرتبهى دوّم، تذکّراتى هم بنده فقط به عنوان تذکره و یادآورى عرض میکنم، وَالّا اینها چیزهایی [است] که همهى شما آنها را میدانید بلکه بسیارى از شما مبلّغان زبانى و عملى این مطالبی هستید که ما بیان خواهیم کرد لکن همیشه در شنیدن اثرى است که در دانستن نیست. همه احتیاج داریم، بنده هم شدیداً محتاجم که از کسانى مطالبى را بشنوم. آموختن انسان یک مرحلهى گذرا نیست؛ همیشه ما باید بیاموزیم، بشنویم، تکرار کنیم؛ این تذکّرات از این قبیل است.

آنچه عرض خواهم کرد عمدتاً دو مسئله است: یک مسئله، وضع کلّى کارگزاران حکومت اسلامى است؛ چون حکومت اسلامى ــ این نام ــ با خود تعهّداتى را در همهى شئون به همراه مىآورد و از جمله در شأن کارگزارى این حکومت که توضیحاتى عرض خواهم کرد؛ مسئلهى دوّم هم دربارهى این اصل اساسى همیشگى ما است که عبارت است از اتّحاد کلمه، وحدت جهت، هماهنگى و التیام نیروها در خطّ مقدّسى که اسلام و مبیّن حقیقى اسلام و مرشد این امّت و این نسل یعنى امام بزرگوارمان ترسیم کرده؛ وحدت در این جهت، وحدت در این راه.

مقدّمتاً این نکته را عرض بکنم که این نظام اسلامى یک عطیّهى الهى است. حقیقتاً خداى متعال ــ البتّه بر طبق سنّتهاى تاریخى و قواعد و قوانین حاکم بر بشریّت و بر جهان بشریّت ــ این پدیدهى علىالظّاهر مستبعد(۲) را با قدرت کاملهى خود به وجود آورد. عطیّهى الهى بود در درجهى اوّل به مردم ایران و در درجهى بعد به همهى مسلمین عالم و شگفت نیست اگر بگوییم که در درجهى بعد هم به همهى مظلومین عالم. این عطیّهى الهى، این تفضّل بزرگى که خداى متعال کرد، مثل همهى تفضّلات الهى یک سند تضمینشدهاى از طرف خدا در دست مردم ندارد؛ مثل همهى نعمتها است؛ اگر نگه داشتیم این نعمت را، خواهد ماند؛ اگر خوب نگه داشتیم، روزبهروز بهتر و بالندهتر خواهد شد، برکات آن بیشتر خواهد شد؛ اگر خداى نکرده آن را تضییع کردیم، حمل نکردیم این بار را، مثل همان کسانى خواهیم شد که در قرآن بارها و بارها، آن هم براى درس گرفتن ما، خداوند متعال اسم آنها را آورده: مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّورىٰةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوها؛(۳) در باب بنىاسرائیل، مکرّر خداى متعال فرموده است که ما اینها را فضیلت دادیم، اینها را بر دشمنانشان پیروز کردیم، به اینها حکومت دادیم، به اینها مُلک و قدرت دادیم؛ همین بنىاسرائیل هم کسانى هستند که خداى متعال دربارهى آنها فرمود: ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسکَنَةُ وَ باٰءو بِغَضَبٍ مِنَ الله؛(۴) و تعبیرات گزندهى متعدّدى در قرآن دربارهى بنىاسرائیل [هست].

این نعمت شکر لازم دارد؛ شکر این نعمت و نگهدارى این عطیّه و تفضّل بزرگ الهى به این است که ما به وظایفمان در قبال این لطف الهى آشنا بشویم و به آنها عمل کنیم؛ هدف را فراموش نکنیم؛ یادمان نرود که خداى متعال این انقلاب را پیروز کرد و مسلمین ایران را عزّت بخشید به برکت این انقلاب و به برکت آن رهبر استثنائى. خداى متعال اصلاً او را ذخیره کرده بود براى یک چنین نقطهى عطف تاریخى؛ ظاهراً آدم خیال میکند خداى متعال این وجود گرانبها و گرانمایه را تربیت کرده بود و نگه داشته بود تا یک چنین حرکتى را در دنیا و در تاریخ به وجود بیاورد. وقتى این انقلاب به برکت این عطایاى متواترهى الهى به پیروزى رسید، شما که انقلابى هستید، مؤمن به این راهید، مؤمن به این هدفید، فکر کردید که چرا وارد محدودهى مؤمنین و کارگزاران و عاملان این مجموعه شدید؟ آیا جز این انگیزهاى وجود داشت که خداى متعال وعدهاش را عمل کرد و ما را از ضعف و ذلّت و اِدبار(۵) و توسرىخورىِ همهى قدرتهاى ظالم و دورى از هویّت اسلامى نجات داد؟ بسیار خوب، حالا در راه اسلام بایستى با همهى وجودمان حرکت کنیم. این هدف باید یک لحظه از یاد من و شما نرود؛ همه هم مثل هم هستیم. عرض کردم، همین حرفها را باید کسى به خود من بزند؛ بنده خودم اگر از شما محتاجتر نباشم به شنیدن این حرفها، حدّاقل به قدر شما محتاجم؛ همهی ما همینجور هستیم. ما باید این هدف را از یاد نبریم؛ استقامت یعنى این: یعنى بیراهه نرفتن، خط را گم نکردن، هدف را فراموش نکردن و این قدر این امر، حسّاس و مهم است که خداى متعال به پیغمبرش هم ــ با آن عظمت مقام پیغمبر ــ همین توصیه را میکند که ما حالا میخواهیم به خودمان این توصیه را بکنیم. میفرماید: فَاستَقِم کَماٰ اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک؛(۶) مواظب باش راه را گم نکنى، اشتباه نکنى. خب، این گم کردن راه یک حرف کلّى و مبهمى است؛ هر کسى میگوید که راه این است؛ در اختلاف سلیقهها، در اختلاف دیدگاهها، در اختلاف مبانى، در زمینههاى سیاسى، در زمینههاى اقتصادى، دو رفیق، دو برادر ممکن است دو جور فکر داشته باشند، ]هر یک[ بگوید راه من راه درستى است. آیا این است معناى استقامت در راه؟ نه، این اختلافات سلایق که خب هست.

برادران! داراى هر سلیقهاى که هستید، داراى هر جناحى و فکرى و خطّى به قول معروف که هستید، یک جا راه منشعب میشود؛ بدانید یک جا است نقطهى انشعاب؛ مواظب آنجا باشید و آنجا عبارت است از آن نقطه و لحظهاى که احساس میکنید به جاى «خدا»، «خود» وارد میدان میشود؛ آنجا انحراف است؛ نقطهى انحراف اینجا است. اَعدىٰ عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیک؛(۷) از همهى دشمنها، این دشمنتر است؛ آن نفْس، آن «من»، آن چیزى که براى ارضاء آن، گاهى ممکن است خداى نکرده حاضر بشویم شریفترین و عزیزترین ارزشها را هم از یاد ببریم؛ اینجا نقطهى انحراف است؛ مواظب این باید بود. این هم هر لحظه در انتظار ما است. این از آن اشتباهاتى نیست که ما در تاریخ زندگىمان دنبال آن بگردیم، حدس بزنیم نقطهى آن را و آنجا مواظبش باشیم؛ نه، این هر لحظه براى ما ممکن است پیش بیاید؛ همین حالا که من دارم حرف میزنم، در وسط حرف زدن، این دوراهى وجود دارد؛ شما که دارید میشنوید، در اثناى شنیدن، این دوراهى وجود دارد؛ در اقدامى که میخواهیم بکنیم، این دوراهى وجود دارد؛ در آنجایى که شهوتى از شهوات نفسانى ما حضور پیدا میکند، عمده میکند خودش را، این دوراهى وجود دارد؛ آنجایى که میخواهیم یک تصمیمى بگیریم ــ چه تصمیم شخصى، چه تصمیم دولتى و کلّى ــ این دوراهى وجود دارد؛ در ظریفترین و لطیفترین حالات این دوراهى وجود دارد.

چقدر واقعاً این ظرافتها در ذهن و زبان ائمّهى بزرگوار ما هست. لذا شما در دعاى مکارمالاخلاق مىبینید که [عرض میکند]: خدایا به من عزّت بده، به من جاه بده، وَ لا تَبتَلِیَنّى بِالکِبر؛(۸) [ولى] مرا مبتلاى به غرور نکن؛ مرا به عبادت موفّق بکن، [امّا] مرا مبتلاى به عُجب نکن؛ یعنى حتّى در اثناى عبادت این دوراهى هست. همان لحظهى خودشگفتى که «این منم»، از این جادّهى مستقیمِ مبارکِ خوشعاقبت، میلغزیم به یک جادّهى پُررنج و گمراهکننده. این نقطهى انحراف است؛ به این باید توجّه کرد. لذا شما در هر نمازى اقلّاً دو بار و هر روزى اقلّاً ده بار عرض میکنید خدمت پروردگار: اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم؛(۹) خب، دعا را یک بار انسان میکند؛ [امّا] دائم صراط مستقیم را از خدا میخواهیم؛ همان استقامت و استجابت «اِستَقِم کَماٰ اُمِرت» [میباشد]. بخصوص ماها که کارگزاریم، مسئولیم، بارمان سنگینتر است.

برادران عزیز! ما سؤال خواهیم شد، دو جا ما محاکمه میشویم: یکى در تاریخ؛ همانطور که همه میدانیم، آینده دربارهى ما قضاوت خواهد کرد. من فراموش نمیکنم، همیشه در حوزههاى علمیّه، در جمعهاى مبارزى، در جمعهاى روشنفکرى، در آن سالهاى اختناق، ماها در بین خودمان محاکمه میکردیم آن کسانى را که در فاصلهى بین سالهاى ۲۰ و ۳۲ که اختناق مجدّد محمّدرضاخانى مسلّط شد بر این مملکت ]کاری نکردند[؛ میگفتیم چرا در آن ده دوازده سالى که یک مقدارى گشایش بود و میشد کارى کرد، کارى نکردند. همین حالا شاید خود ما، بعضى از خودهامان یا خودمان را در بُرهههایى از همین ده دوازده سال گذشته مورد سؤال و ملامت قرار بدهیم که فلان جا که میشد فلان کار را بکنیم، چرا نکردیم. در آینده مردم این کشور و مسلمانان دنیا از ما سؤال خواهند کرد که یک فرصت به این گرانبهائى در اختیار شما قرار گرفت، در این فرصت چه کردید؟ آیا به همهى وظیفهی خود عمل کردید یا نه؟ اگر یک ذرّةٌمثقالى ما کوتاهى کرده باشیم، زیر ذرّهبینها مورد مداقّه و مؤاخذه قرار خواهد گرفت. این یکى از موارد است که مسئلهی بزرگى هم هست. همین سرزنش احتمالى تاریخ و نسلهاى آینده خیلىها را وادار میکند به صحّت عمل، امّا ما از این بالاتر را داریم و آن محاکمهى در پیشگاه الهى است. آن را چه کار کنیم؟ واقعاً دل انسان تکان میخورد وقتى بعضى از این آیات قرآن را مرور میکند: وَقِفوهُم اِنَّهُم مَسئولون؛(۱۰) آنها را نگه دارید. پروردگار نمیگذارد ما قدم از قدم برداریم در آن عرصهى عجیب و هولانگیز. یکىیکى کارهاى ما و حرکات ما و حرفهاى ما و اعمال ما، حتّى گاهى تصوّرات ما، مورد مداقّه قرار خواهد گرفت، زنده خواهد شد: فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یَرَه؛(۱۱) خود آن خیر را شما مىبینید در قیامت؛ خود آن عمل آنجا در مقابل ما مجسّم و زنده خواهد شد؛ وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه.(۱۲) لحظهلحظهى ما در زیر پرتو نافذ علم الهى و بصیرت الهى است؛ به همان بیان عارفانه و برخاسته از بصیرتِ کاملِ آن انسان الهى و عبد صالح که فرمود: عالم محضر خدا است؛(۱۳) ما الان در محضر خدا هستیم، به زوایاى فکر ما و ذهن ما خداى متعال واقف است. با این فکر باید ما کارگزاران حکومت اسلامى، به وظایف این بُرههى حسّاس توجّه کنیم و به آنها عمل بکنیم.

خب حالا مطلب اوّل مربوط به کارگزاران است. وقتى ما گفتیم «حکومت اسلامى»، یک چیزهایى را متعهّد شدیم در زندگى مردم، در نظام اجتماعى، در وضع عامّهى مردم، در افکار، در فرهنگ، در همهى مناسبات اجتماعى، از جمله در روش و منش کارگزار حکومت اسلامى. این حکومت اسلامى یک معناى خاصّى دارد؛ حکومت اسلامى غیر از حکومت سلطنتى است، غیر از حکومت دنیایى است، غیر از حکومت طاغوتى است، غیر از سلطهى بر مردم است، غیر از زندگى به صورتِ اغتنامِ فرصتِ شهوات براى کسانى است که دستشان میرسد و میتوانند. حکومت اسلامى یعنى کارگزارانِ آن براى اسلام و براى خدا کار میکنند، نه براى خود. ما باید خودمان را خدمتگزار واقعى مردم بدانیم به معناى واقعى کلمه، نه به معناى تعارفى کلمه. در هر سطحى از سطوح که ما هستیم، باید این فکر را که حالا میتوانیم از امکاناتى که در اختیار ما هست، براى تأمین خواستههاى خودمان و هوسهاى خودمان استفاده کنیم، بکلّى دور بیندازیم. مسئولین کشور باید از لحاظ قناعت، از لحاظ زهد به معناى واقعى کلمه ــ یعنی از لحاظ بىرغبتى به زخارف(۱۴) دنیایى ــ سرمشق دیگران باشند؛ حدّ آن هم حدّ ورع است.

امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در نامهى معروف [خود] به عثمانبنحنیف، بعد از آنکه میفرمایند که تو سر چنین سفرهاى بودى و چنین و چنان، زندگى خودشان را میفرمایند: اَلا وَ اِنَّ اِمامَکُم قَدِ اکتَفىٰ مِن دُنیاهُ بِطِمرَیهِ وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیه. بعد میفرمایند: اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلىٰ ذٰلِک؛(۱۵) یعنى من از شماها توقّع اینجور زندگى را ندارم. من و شما کجا میتوانیم به خاطرمان خطور بدهیم که میتوانیم در آن حدّ اوج پرواز کنیم؟ مگر شوخى است؟ بحث این نیست که ما از خودمان مسئولیّت را دفع کنیم؛ نه، اگر کسى میتواند، باید بکند؛ بحث این نیست که توجیهى براى عمل خودمان درست کنیم؛ نه، آنجور زندگى کردن یک عمل تصنّعى نیست؛ متّکى است به یک روح پولادین و آن روح در امیرالمؤمنین هست. در دنبال آن میفرمایند: وَ لٰکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد؛ ورع کنید و هر چه میتوانید کوشش کنید در این راه؛ سعى کنید در این راه؛ حالا آنجورى نمیتوانید، تا هر جا که میتوانید. ما اگر میخواهیم و شعار میدهیم و میگوییم که باید جامعهى ما روحیهى مصرفگرایى را کنار بگذارد و خودش را رها کند از آن چیزهایى که در فرهنگهاى غربى ترویج میشود، خیلى خوب، عمل به آن متوقّف به عمل ما است؛ ما هستیم که باید این را به مردم یاد بدهیم. مگر میشود از مردم توقّع داشت، در حالى که خود ما دچار انواع و اقسام آنچه ممکن است براى ما از تشریفات و تجمّلات و مانند اینها باشیم؟

از رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) روایت شده که فرمود: لا تُصلِحُ عَوامُ هذِهِ الاُمَّةِ اِلّا بِخَواصِّها قیلَ یا رَسولَ اللهِ وَ ما خَواصُّ هٰذِهِ الاُمَّة؛(۱۶) [پرسیده شد] اینکه شما میفرمایید که عامّهى مردم اصلاح نمیشوند مگر از طریق خاصّهى مردم، این خاصّه چه کسانىاند؟ فرمود: اَلأُمَراءُ وَ العُلَماء؛ و دو طبقهى دیگر ــ که الان یادم نیست؛ شاید یکى مثلاً «وَ التُّجّار» و یک طبقهى دیگر؛ حالا این دو گروه در یادم هست: اَلأُمَراءُ وَ العُلَماء ــ خیلى خب، امرا و علما عملاً بایستى بىرغبتى به دنیا را تعلیم بدهند به دیگران؛ اگر در جاهاى دیگر شعار آن را میدهند، ما باید عمل کنیم. این یک نکته.

یک نکتهى دیگر، نحوهى رابطهى با مردم است. رابطهى اخلاقى با مردم در نظام اسلامى یک رابطهى مخصوصى است؛ مردم را در همهى کارها مالک دانستن، صاحب امر دانستن، یک مُراجعِ مزاحم ندانستن. شما برادران عزیزى که در بخشهاى گوناگون دولتى و قوّهى قضائیّه مشغول کار هستید، یکى از اوّلین تعلیماتتان به زیردستها و چیزى که از آنها مؤاخذه میکنید، باید رفتار خوش با مردم باشد. حقیقتاً مردم صاحب قضیّهاند؛ حقیقتاً مردم ولىنعمت ما و کارگزاران این نظامند؛ این تعارف نیست؛ بعضى خیال میکنند امام تعارف کردند که این حرفها را زدند. اگر این مردم با جان خودشان، با فرزندان خودشان، با تن خودشان در این جبههها نمیرفتند و دفاع نمیکردند، از این نظام چه باقى بود؟ اگر این مردم حمایت خودشان و پشتیبانى خودشان را از ماها در طول این دوازده سال، با همهى وجود و با انحاء طرق نشان نمیدادند، چه چیزى مایهى قدرت و عزّت ما در دنیا بود؟ مگر ما چه داریم که دیگران ندارند؟ ما به عنوان یک حکومت مگر چه در اختیارمان هست ــ از آنچه بتوانیم آن را به کار ببریم و خرج کنیم ــ که این قدرتها، این دولتها، این طواغیت، این گردنکشان، این پُرروها، این امپراتورهاى عالم آن را ندارند؟ چه هست جز ایمان یک ملّت شجاع و بهپاخاسته؟ پشتوانهى این حکومت غیر از کمک این مردم چیست؟ پس اینها صاحب قضیّهاند؛ اینها بودند که رژیم شاه را سرنگون کردند. اگر این مردم به فرمان امام گوش نمیکردند و نمیرفتند در خیابانها و جوانهایشان را نمیدادند، حالا بنده و شما که این افتخار را هم با خودمان یدک میکشیم که جزو مبارزین آن زمان بودیم، صد سال باید مبارزه میکردیم؛ مبارزهى آنجورى! مردم [بودند که] رفتند در خیابانها و مردم بودند که جان خودشان را فدا کردند. خب، حالا این مردم به ما مراجعه میکنند، باید ]با آنها[ مثل یک مزاحمى که دائم اذیّت میکند ما را برخورد کنیم؟ این مسئله یک مسئلهى اخلاقى نیست. من عرض میکنم یک ترتیبى باید داده بشود، یک مکانیسمى باید به وجود بیاید که کارگزاران حکومتى خودشان را به معناى حقیقى کلمه، خدّام و خدمتگزاران مردم بدانند. همان قدرى که برایشان مقرّر شده و معیّن شده، بروند کار کنند؛ زحمت بکشند، وظیفهشان را انجام بدهند؛ کوتاهى نباید باشد.

یک مسئلهى اساسىتر از اینها، در مسائل اجرائى و سیاستهاى ما است، اعم از آنچه در مجلس تصویب میشود و آنچه در دولت اجرا میشود و آنچه در قوّهى قضائیّه عمل میشود و آن، این است که جهت کلّى سیاستهاى ما در همهى این مراکز، بایستى جهت تأمین و حفظ منافع طبقات محروم و مستضعفى باشد که متأسّفانه در کشور ما، در طول دهها سال بلکه بیشتر، اکثریّت بودند و هنوز هم همینطور است؛ [تأمین] منافع اینها؛ این هدف است. من نمیگویم که ما جورى رفتار بکنیم که اوضاع اقتصادى را به هم بپاشیم، کسانى را که میخواهند یک کارى بکنند، اقدامى بکنند، سرمایهگذارىای بکنند، بتارانیم؛ نه، خب سیاستها باید عاقلانه و مدبّرانه باشد؛ در این هیچ شکّى نیست ــ همانجور که بحمدالله در ترتیباتى که هست، همینجور هم هست ــ لکن مسئله این است که در تمام سیاستگذارىها، در تمام روشهایى که شما براى اجرا در نظر میگیرید، باید نگاه کنید ببینید این قانون، این روش، این آئیننامه در مجموع به سود چه کسى تمام میشود، و چه کسى از این منتفع میشود. آن کسانى که تضییع شده است حقوق آنها [چه کسانیاند]. بینش اسلامى ما این است دیگر؛ مگر غیر از این است؟

ما معتقدیم که در نظام اسلامى، در یک جامعه که برکات و نعمات مال همهى مردم است، اگر چنانچه کسانى هستند که در محرومیّت به سر میبرند، و حقّ اینها تضییع شده و حقوق آنها به آنها داده نشده، خیلى خب، حالا نگاه کنیم ببینیم آن کسانى که در عسرت و تنگدستى و ناراحتى از لحاظ امور زندگى به سر میبرند، چه کسانى هستند، کجا هستنند، چند درصد جامعهى ما هستند؛ حقّ اینها را باید به اینها برگردانیم. این، محور همهى سیاستهاى ما باید باشد. عرض کردم، این از مجلس شروع میشود، در قوّهى اجرائى تحقّق پیدا میکند و در قوّهى قضائیّه تضمین میشود. همهى این سه قوّه و همهی کسانى که در حول و حوش اینها کار میکنند ــ مثل بعضى از نهادهایى که وابستگى خاصّى به یک دستگاهى ندارند ــ جهت حرکتشان باید این باشد. ما اگر توانستیم این جهت حرکت را به طور دقیق پیدا کنیم و تأمین بکنیم، آن وقت احساس میکنیم که هر حرکت ما، هر کار ما، هر قدمى که برمیداریم، قدمى است که خداى متعال از آن راضى است. به هر حال نکات متعدّدى در زمینهى مسائل کارگزاران هست که من به معدودى از آنها اشاره کردم و اجمال آنچه میخواهم در یک جمله عرض بکنم، [این است:] کارگزاران حکومت اسلامى باید به سمت نمونه و الگو شدن از لحاظ ایمانى پیش بروند؛ یعنى نمونهى انسان متدیّنِ انقلابىِ مسلّطِ بر نفْس و عامل براى خدا؛ این، آن چیزى است که اگر در بین تودهى مردم ما افراد زیادى از این قبیل هستند، باید به این سمت برویم که در کارگزاران حکومت ما، همه اینجورى باشند. این لازمهى حکومت اسلامى است و حکومت اسلامى با این پایدار خواهد شد و استقرار خواهد یافت.

و امّا آن نکتهى دوّم که مربوط به وحدت کلمه است. میدانید که وحدت کلمه، ضامن همهى امور در یک حرکت دستهجمعى است. بدون وحدت کلمه حرکت دستهجمعى امکان ندارد، ولو آن حرکت متوقّف باشد به پنج نفر آدم، به ده نفر آدم. اگر همان ده نفر با همدیگر همسخن نباشند، همکلام نباشند، همکارى نکنند، امکان ندارد آن کار پیش برود. نظام جمهورى اسلامى یک حرکت عظیم الهى است که ابعاد این حرکت به ابعاد مرزهاى این کشور محصور نیست. این حرکت حتّى به حصارهاى زمان کنونى محدود نمیشود؛ یک حرکت عظیم تاریخى است؛ باید جورى باشد که نسلهاى دیگر و ملّتهاى مسلمان معاصر ما از این حرکت نیرو بگیرند، درس بگیرند، راهشان را پیدا کنند. یک مقطع عجیبى است این مقطع. حقیقتاً هر چه انسان بیشتر غُور میکند در این مسئله، این پدیدهى عظیم حکومت دینى ــ آن هم دین اسلام که این قدر مورد خصومت و دشمنىِ حسابشده و دقیق بوده و دویست سال و شاید بیشتر است که بخصوص با توجّه به اسلام کسانى دارند در دنیا برنامهریزى میکنند و کار میکنند؛ حالا در این بُرههى از زمان، در زمان اقتدار روزافزون و از همیشه بیشتر قدرتهاى جهانى و این تکنولوژى انحصارى که در اختیار آنها است که هیچ وقت قدرتهاى عالم اینجور مسلّح نبودند و ابزار فشار در اختیارشان نبوده، آن هم در کشورى که روى فرهنگ آن، روى روحیهى آن سالهاى متمادى کار منفى شده بوده، این نهال ناگهان در این سرزمین رویید و بالید ــ هم به وجود آمدن آن، هم پیشرفت آن و ادامهى آن تا امروز جز لطف الهى و دست پنهان قدرت الهى چیزى نبود. این نکتهاى بود که امام بزرگوارمان به آن عمیقاً معتقد بودند. یک وقتى در یک جریانى میفرمودند که من از اوّل انقلاب احساس کردم یک دست قدرتى در همهى مراحل دارد به ما کمک میکند و ما را راهنمایى میکند.(۱۷) واقعاً همینجور است؛ یک دست قدرتى است. البتّه این دست قدرت را خداى متعال تصادفى و شانسى و بیهوده نمیفرستد؛ این دست قدرت را خداى متعال به عنوان پاداش یک مجاهدت، یک از خودگذشتگى میفرستد. یعنى قوانین تاریخ به هم نخورده؛ اینجور نیست که کسى تصوّر کند آنچه پیش آمده کُترهاى(۱۸) بوده؛ نه، آنچه پیش آمده، منطبق بر قواعد عالم است منتها بر طبق قوانین و قواعدِ مادّىِ شناختهشده نیست؛ عنصر معنوى در آن کار، مؤثّر و کنندهى کار است.

خب، حالا این رسالت تاریخى است؛ این حادثهى عظیم است؛ با توجّه به خصومت و عناد روزافزون قدرتها نسبت به نظام جمهورى اسلامى، ممکن است ما فرض کنیم که خطر قدرتهاى بزرگ براى انقلاب و براى کشور، امروز کمتر از اوایل انقلاب است؛ چون امروز نظام اسلامى ریشهدار شده، سخن حقّ او در خیلى از اقطار عالم پیچیده، طرفداران زیادى در دنیا دارد، در داخل کارهاى زیادى انجام گرفته، مسلّط بر کار خودش است، جاافتاده است. ممکن است اینجور فرض کنیم؛ حالا نمیخواهیم هم به طور قاطع قضاوتى در این مورد بکنیم؛ خطر، کمتر است امّا عناد و دشمنى و استنتاج مخالف دشمنان اسلام، امروز قطعاً بیشتر از اوّل انقلاب است. به نظر میرسد در اوّل انقلاب ابعاد این پیروزى مردمى و اسلامى براى بسیارى از دشمنان هنوز واضح نبود؛ امروز میفهمند که این پیروزى چه حادثهى عظیمى بود؛ مىبینند که مسلمین در سرتاسر عالم چه احساس شخصیّتى میکنند، چه حرکاتى، چه قیامهایى، چه آرمانهاى فراموششدهاى که دوباره به یادها آمد و براى آنها حرکت شد. یکى همین مسئلهى فلسطین است که شما ملاحظه میکنید؛ چه شعارهاى جدیدى که در اختیار ملّتها قرار گرفت؛ اینها را امروز مشاهده کردند. حتّى نقش پیروزى اسلامى را در زودرستر کردن زوال امپراتورى مارکسیسم و بلوک شرق در دنیا اینها خوب میفهمند و خوب حس میکنند. این انقلاب نقش داشت، نقش آشکارى هم داشت در فروپاشى آن تشکیلات و آن نظام و مشکل شدن کار براى آن ادارهکنندگان تا کار به اینجا رسید. خب، اینها را مشاهده میکنند؛ بنابراین دشمنىشان بیشتر است و عنادشان بیشتر است.

و اگر دشمنِ معاندِ بیدارى در مقابل ما است، ما باید لحظهبهلحظه بیدارىمان را حفظ کنیم، یک لحظه غفلت روا نیست: وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنه؛(۱۹) امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمود: اگر شما غفلت کردید، دیگران از شما غفلت نمیکنند؛ مواظب باشید.

خب، حالا در این شرایط خاصّ زمانى، این تهاجم و لشکرکشى(۲۰) عظیم دشمنان همیشگى ما به این منطقه، آمریکا دیگر از ما چند هزار کیلومتر دورتر نیست؛ آمریکا حالا بیخ گوش ما در خلیج فارس است. امروز با حضور آمریکا و تجهیزاتش ]در منطقه[، امکان توطئهی علیه ما در داخل کشور بیشتر است. خطر انواع تهاجمها امروز از سوى آمریکا و متّحدانش براى ما بیشتر از گذشته است. این هم شرایط حسّاس منطقه است که متأسّفانه به خاطر ضعف دولتهاى بهاصطلاح مسلمان منطقه، به خاطر ذلّتپذیرى آنها، به خاطر فقدان روح ایمان و توکّل در آنها، کار به اینجاها میرسد که وقتى احساس خطر میکنند، به جاى اینکه از نیروى ذاتى خودشان استفاده بکنند، به جاى اینکه علاج را در درون خودشان پیدا کنند، متوسّل میشوند به بیگانه! او هم از خدا میخواهد، لشکرکشى میکند و مىآید اینجا. اگر به نفعش نبود که نمىآمد؛ او براى خودش نفع بزرگى در این قضایا معتقد و قائل است.

خب، این شرایط حسّاس ما است، آن از لحاظ اصولى، این از لحاظ منطقهاى و زمانى، و آن هم از لحاظ اهمّیّت وحدتکلمه. شما دیدید که امام بزرگوارمان روى وحدتکلمه چقدر تأکید میکرد؛ در پیامهاى مختلف، در سخنرانىهاى گوناگون، در توصیههاى خصوصى. من یادم مىآید در آن سالهایى که فتنهى لیبرالها همهى حواس این کشور را به خودش جلب کرده بود(۲۱) ــ ماها خب، غالباً میرفتیم خدمت ایشان، یا شکایت میکردیم، یا کارى داشتیم، یا کارى داشتند ــ مکرّر ایشان میفرمودند که شماها اگر با هم اختلاف هم دارید، دعوا هم دارید، این دعوا را در درون خودتان تمامش کنید؛(۲۲) چرا در ملأ عام؟ البتّه یک دسته گوش میکردند، ماها گوش میکردیم؛ وقتى ایشان فرمودند، ماها دهانمان را بستیم. شما یادتان هست که مرحوم شهید بهشتى (رضوان الله علیه) با اینکه آدمى بود که خیلى حرف داشت، خیلى قدرت گفتن هم داشت، سکوت کرد؛ آن طرف دیگر نه. خب، امام پاس وحدت را داشتند؛ نگذاشتند وضع به آن صورت پیش برود. مسئلهى وحدت این قدر مهم است.

من میخواهم این را عرض بکنم به برادران: آنچه بین شماها هست ــ بین جناحهایى که هست، خطوطى که هست و البتّه شامل همهى شما نمیشود، این را من قطعاً میدانم ــ که یک جمعى از برادران از یک جناح، یک جمع از یک جناح دیگر، در مجلس، در بیرون مجلس با هم اختلاف نظر دارند، اختلاف سلیقه دارند، بگومگو دارند، یک مقدارش طبیعى است، که مکرّر گفته شده، همه هم میدانند، امّا به یک نکته توجّه کنید و آن، این است که همین اظهارنظرهاى سلیقهاى که خیلى هم طبیعى به نظر مىآید و در یک جامعه، بخصوص یک جامعهى اسلامى و آزاد مثل جامعهى ما اجتنابناپذیر، بلکه لازم است، اگر از حدود خود خارج شد، قطعاً به نفع دشمن است. در این مخالفتهاى جناحى و گروهى با یکدیگر، حدود را باید نگه دارید؛ حدود را نگه دارید. امام یک وقتى خطاب به مجلس میفرمودند مثل مباحثهى طلبهها با هم بحث کنید؛(۲۳) آن کسانى که طلبه بودند یا هستند، میدانند واقعیّت هم همین است، طلبهها گاهى در مقام بحث با همدیگر تندى میکنند، خشونت میکنند، به هم بد میگویند، کسى اگر از بیرون نگاه کند، خیال میکند که دیگر بین اینها کدورت تا آخر عمر تمامشدنى نیست؛ مباحثه که تمام شد، همه چیز تمام میشود؛ مىنشینند با همدیگر چاى میخورند، صحبت میکنند، با همدیگر مسافرت میروند، گردش میروند، حرف میزنند. به مجلس میفرمودند اینجور با هم بحث کنید؛ اختلاف هم اینجوری ]باشد[؛ نگذارید هر کدام از هر جناح که هستید اختلاف به حدّى برسد که دشمن خوشحال بشود.

این تریبونِ بازِ مجلسِ شوراى اسلامى جزو افتخارات جمهورى اسلامى است؛ ]نمایندگان[ هر هفته چندین ساعت مستقیم حرف میزنند و همهى مردم ــ خودى و غریبه ــ میتوانند رادیویشان را باز کنند و بشنوند. وقتى [دشمنان ما] پاى این رادیو نشستند ــ که قطعاً هم مىنشینند و بیش از همه منتظر آن حرفهاى شماها در نطق پیش از دستور هستند؛ ]به صحبتهای شما[ از هر جناح که باشید گوش میکنند ــ و دیدند که یک حرف غلیظ مسئلهدارى از دهان شما خارج شد، قطعاً خوشحال میشوند. نمیگویند این جزو جناح (الف) یا جناح (ب) است؛ نمیگویند جزو آن جناح یا این جناح است؛ کارى به خیر و شرّ دو جناح ندارند؛ آنها جناح نمیفهمند، آنها یک جناح قائلند، خودشان هم در یک جناح دیگرند. یک جناح وجود دارد در مقابل آنها و آن جناح معتقد به اسلام و معتقد به امام و معتقد به اهداف اسلامى و معتقد به نظام جمهورى اسلامى [است] که باید در راه این نظام با همهى وجود مبارزه کرد؛ این، آن جناحى است که آنها در مقابل خودشان میشناسند.

هر دو جناح را هم جزو این جناح میدانند، لذا هر کدام که یک حرفى بزنید، آنها بدون اینکه ملاحظه کنند شما از چه جناح هستید، خوشحال میشوند؛ میگویند در صف دشمن یعنى شما ــ آنها شما را دشمن میدانند، درست هم هست ــ زمزمهى اختلاف به گوش میرسد؛ خوشحال میشوند؛ فَفى ذٰلِکَ سُرورُ عَدُوِّک.(۲۴)

از طرف دیگر، دوستان واقعى شما دلهایشان مجروح میشود. در تاکسى، در خانه، در مغازه این رادیوها را مردم باز میکنند، وقتى دیدند که یک نفر آنجا ایستاده، جورى دارد با طرف مقابلش حرف میزند که گویى دارد با آمریکا حرف میزند، گویى دارد با دشمن خونى خودش حرف میزند، گویى پشت این دروازهها دشمن با همهى وجود نَایستاده، اینها قلبشان مجروح میشود. خدا میداند در این تلفنهایى که اینجا میشود و ]گزارشش را[ مىآورند براى من، یا کسانى که به بنده مراجعه میکنند ــ از مردم معمولى، ائمّهى جمعه ــ آن قدر راجع به همین مسئله در این مدّتها ــ در این چند سال، از جمله در همین یکى دو سال اخیر ــ به بنده گفته شده! هر کس هم میگوید، آدم جواب ندارد؛ از آن حرفهایى است که هیچ جواب نداریم. این را مواظبت کنید، این را مراقب باشید، حریمها را نشکنید.

همانطور که عرض کردم دو خط بیشتر نیست: یک خط، خطّ انقلاب و طرفداران انقلاب و طرفداران امام است، یک خط، خطّ دشمنان این انقلاب است. کسانى الان از جناحهاى مختلف، از غربىِ غربى تا شرقىِ شرقىِ سابق ــ که حالا همه یکى شدند ــ ]با جمهوری اسلامی[ بَغضاء(۲۵) دارند؛ کسانى که وابستگىهاى گوناگون گروهى و باندى و حزبى و تشکیلاتى داشتند به جاهاى مختلف، امروز همه زیر این خیمهى ننگین جمع شدهاند که با جمهورى اسلامى با تمام ابزارها و با روشهاى مختلف مخالفت کنند.

امروز به نظر من از همه خطرناکتر در داخل، روشهاى فرهنگى است که حالا متأسّفانه مجال نیست دیگر راجع به مسائل فرهنگى جامعه صحبت بکنم که از اساسىترین مسائل ما، مسائل فرهنگى است و من احساس میکنم ما در زمینهى ادارهى فرهنگ اسلامى این جامعه دچار یک نوع غفلت و بیهوشى داریم میشویم یا شدهایم که بایستى خیلى سریع و هوشیارانه علاج کنیم. در جبههى فرهنگى و غیر فرهنگى و سیاسى و اقتصادى یک عدّهاى از دشمنان اسلام و دشمنان این نظام دُور هم جمع شدهاند؛ آن یک خط است، خطّ دوستان انقلاب، دوستان امام و دوستداران این راه [هم یک خط]؛ چه کسانى که سابقه دارند، چه کسانى که ندارند. بنده نمیخواهم حالا خیلى فاصله قائل بشوم بین آنهایى که سوابق دارند [یا ندارند]؛ نه، سوابق هم کسى دارد، بالاخره براى خدا است و در راه خدا است. همینهایى که در انقلاب آمدند ــ این جوانهایى که هیچ سابقهاى هم نداشتند و در آن دورانى که ماها خیال میکردیم کارى داریم میکنیم، اینها بچّهاى بودند ــ آمدند و از ماها میدانها جلو رفتند؛ ما به گرد و خاک آنها هم نمیرسیم؛ آنهایى که دارند کار میکنند براى این نظام؛ آنهایى که مؤمن به این نظامند و با ایمان دارند کار میکنند؛ این هم یک خط است. در هر جا هستید، جزو این جناحید؛ در هر تشکیلاتى دارید کار میکنید، جزو این جناحید؛ هر سلیقهاى دارید، جزو این جناحید؛ این یادتان نرود که هر مسلک سیاسى و به تعبیر رایج، خطّ سیاسىای دارید، جزو این جناحید؛ این را همیشه به یاد داشته باشید. اختلافات درونگروهى، اختلافات و بگومگوهاى داخلى تا آنجایى مجاز است که این صف را در مقابل آن صف مقابل متزلزل نکند؛ حواستان جمع باشد؛ خودتان را زیر سؤال نبرید و «یکى بر سرِ شاخ و بُن میبُرید»(۲۶) نباشید. عزّت ما، حیات ما، بقاى ما، آرزوهاى بزرگ مقدّس ما در گرو این است؛ این را باید حفظ کنید. از این مرحله که گذشتید، خب، هر کسى دیدگاهى دارد، فکرى دارد، حرفى میزند؛ خب بزند. ]پس[ تعرّض به همدیگر کمتر بکنید یا نکنید.

امام یک وقتى در همان پیامى که گمان میکنم به مجلس دوّم دادند، فرمودند که اگر چنانچه در این مجلس به کسى اهانت شد، حق داشته باشد آن آدم بیاید در همین مجلس از خودش دفاع کند.(۲۷) برادران و خواهرانى که در آن مجلس بودند، لابد یادشان هست. پیام امام هم که موجود است. آنچه امام راجع به مجلس فرمودند، همانها را موبهمو عمل کنید؛ آنها درسهاى جاودانهاى است.

امام یک حکیم به معناى واقعى کلمه بود؛ حکمت به همان معناى حقیقى. وَلَقَد ءاتَینا لُقمٰنَ الحِکمَة؛(۲۸) از آن نوع حکمت، خداى متعال به این مرد داده بود. یک بصیرتى داشت؛ خیلى از چیزهایى که ماها حتّى با دقّت گاهى ممکن است نبینیم و نمىبینیم، او در نگاه عادّى آنها را میدید و مشاهده میکرد. حرفهاى او یک چنین حرفهایى است؛ برخاستهى از یک چنین دلى است؛ فراوردهى آن چنان حکمتى است. این هم نکتهى دوّم.

بنده هم خودم را خدمتگزار شماها میدانم؛ خدمتگزار این مردم میدانم و افتخار میکنم اگر چنانچه این لقب خدمتگزارى تطبیق کند به بنده. واقعاً من خودم را کوچکتر از حتّى این تعبیر «خدمتگزارى» میدانم. از بس امام فرمودند من یک طلبهاى هستم،(۲۹) بنده به خودم اجازه نمیدهم که این تعبیر را به کار ببرم که بگویم من یک طلبهاى هستم، وَالّا منهاى این فرمایش امام حقیقتاً اینجورى است؛ ماها یک طلبهاى، یک آدم معمولىاى هستیم؛ حالا یک وظیفهاى به عهدهى ما است که بایستى آن را انجام بدهیم. نگاه من به برادران گوناگون در جاهاى مختلف همین نگاه است؛ نگاه من به هر دوى شما ــ شما که عرض میکنم، خطاب به همه نمیکنم؛ میدانم بسیارى از شماها خارج از این خطبندىها هستید؛ آن برادرانى که در این خطبندىها قرار دارند و در هر یک از این خطوط و جناحها هستند ــ همین نگاه است؛ من هر دوی شماها را جزو این جناح و این خطّ اصلى میدانم و معتقدم هر دوى شما به یک اندازه نسبت به این انقلاب مدیونید و موظّفید. هیچ کدامِ ماها طلب نداریم؛ هیچ کس از انقلاب طلب ندارد؛ یَمُنّونَ عَلَیکَ اَن اَسلَموا قُل لا تَمُنّوا عَلَیَّ اِسلامَکُم بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیکُم اَن هَدىٰکُم لِلایمان.(۳۰) ماها که خداى متعال توفیق داد که بتوانیم در صفوف مقدّم این انقلاب حرکت بکنیم و کار بکنیم، مدیون این انقلابیم؛ ما که طلبکار نیستیم از این انقلاب؛ چرا، مسلمانهاى عالم طلبکارند از این انقلاب؛ مسلمانها و عامّهى مردم ما طلبکارند از این انقلاب که خوشبختانه آنها هم در این انقلاب احساس طلبکارى نمیکنند، آنها هم خودشان را سرباز انقلاب میدانند.

همهى شما در هر جا هستید به یک اندازه مسئولید در حراست از این نظام، در حفاظت از این نظام، در حل کردن مشکلات این کشور. ما اگر نتوانیم مشکلات این کشور را حل کنیم، نمیتوانیم انقلاب را حفظ کنیم و طبعاً نمیتوانیم صادر کنیم. همه موظّفند به کارگزاران کشور و بخصوص به دولت کمک کنند؛ این یک وظیفه است؛ این همان حرفى است که امام در طولِ قریبِ یازده سال امامت پُربرکت و رهبرى استثنائىشان همیشه گفتند. نگاه نمیکردند در رأس دولت کیست؛ عجیب این است. یک وقتى که بنا بود نخستوزیر معرّفى کنیم، به بنده فرمودند هر کسى که از مجلس بیرون بیاید، من از او حمایت خواهم کرد، من از او دفاع خواهم کرد. نمیدانستند چه کسى بنا است بیاید، گفتند هر کسى بیاید، هر کسى ]در رأس[ دولت باشد. مسئله این است که بار سنگین ادارهى کشور بر دوش ارگانهاى خدمتگزار و کارگزار است. مجلس بخشى از این بار را دارد، دستگاه قضائى بخشى از این بار را دارد امّا مُعظَم این بار بر دوش دولت است، اساسىترین بخشهاى آن بر دوش دولت است لذا همه وظیفه دارند از دولت حمایت بکنند؛ این یک توقّع زیاد نیست. هر کسى هستید، مال هر جا هستید، در هر بخشى هستید، مال هر خطّى هستید، عواطف سیاسىتان، آرزوهایتان، احساساتتان هر چه هست، که همه هم خوب است ــ عواطف و احساسات که چیز بدى نیست ــ سلایقتان هر چه هست ــ حالا یک خرده بهتر، یک خرده بدتر، یک خرده درستتر؛ هر کسى یک نظرى دارد ــ فرقى نمیکند، همه موظّفند تلاش کنند، کار کنند، از دولت حمایت کنند، از دستگاههاى مسئول حمایت بکنند تا گرهها باز بشود، مشکلات برداشته بشود؛ تا انقلاب درخشندگى و تابناکى خودش را حفظ کند.

خب، این عرایض ما ]بود[ خدمت برادران که یک قدرى هم به طول انجامید. انشاءالله که خداوند متعال نیّتهاى ما را خالص کند؛ دلهاى ما را به نور هدایت خودش منوّر کند؛ ما را یک آن به خودمان وانگذارد؛ دلهاى ما را نسبت به هم بیش از پیش مهربان کند؛ وسوسهى خنّاسان و شیاطین را از این انقلاب دور کند؛ شرّ دشمنان را به خودشان برگرداند؛ و دشمنان را همیشه به خودشان مشغول بدارد؛ و نظام اسلامى را روزبهروز مستحکمتر کند؛ و قلب مقدّس ولىّعصر را از ما راضى و خشنود کند؛ و دعاى آن بزرگوار را شامل حال ما کند؛ و روح ملکوتى امام عزیز و بزرگوارمان که حقّ حیات به گردن این کشور و به گردن این ملّت و بخصوص ماها دارند، با اولیا و اطیاب(۳۱) از آلمحمّد (علیهم السّلام) محشور کند؛ و روح آن بزرگوار را از ما راضى و خشنود بگرداند.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته

 
در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمیرفسنجانی (رئیسجمهور) مطالبی بیان کرد. حجّتالاسلام والمسلمین سیّداحمد خمینى در این دیدار حضور داشت.
بعید، دور
سورهى جمعه، بخشى از آیهى ۵؛ «مَثَل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بِدان مکلّف گردیدند]، آنگاه آن را به کار نبستند...»
سورهى بقره، بخشى از آیهى ۶۱؛ «... و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند...»
بدبختی، سیهروزی
سورهى هود، بخشى از آیهى ۱۱۲؛ «پس همان گونه که دستور یافتهاى، ایستادگى کن و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند] ...»
عدّةالدّاعى، ص ۳۱۴
صحیفهى سجّادیّه، دعاى بیستم
سورهى فاتحه، آیهى ۶؛ «به راه راست ما را راهبر باش.»
(۱۰ سورهى صافّات، آیهى ۲۴
(۱۱ سورهى زلزال، آیهى ۷؛ «پس هر که هموزن ذرّهاى نیکى کند [نتیجهى] آن را خواهد دید.»
(۱۲ سورهى زلزال، آیهى ۸؛ «و هر که هموزن ذرّهاى بدى کند [نتیجهى] آن را خواهد دید.»
(۱۳ از جمله، صحیفهی امام، ج ۸، ص۱۱۰؛ سخنرانی در جمع امدادگران هلال احمر (۱۳۵۸/۳/۲۱)
(۱۴ چیزهای آراسته و زیبا، و بهمجاز، مال دنیا و هر آنچه مربوط به زندگی اینجهانی است.
(۱۵ نهجالبلاغه، نامهى ۴۵؛ «بدانید که امام شما از همهى دنیا به دو جامهى کهنه و از همهى خوردنىهایش به دو قرص نان اکتفا کرده و شما قادر نیستید که چنین باشید.»
(۱۶ ناسخالتّواریخ، ج ۵، ص ۳۹۲ (با اندکی تفاوت)
(۱۷ از جمله، صحیفهی امام، ج ۱۲، ص ۱۶۰؛ پیام به ملّت ایران در هفتهی بسیج (۱۳۵۸/۱۲/۱)
(۱۸ تصادفی، بیحساب
(۱۹ نهجالبلاغه، نامهى ۶۲
(۲۰ ر.ک: بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم (۱۳۶۹/۵/۲۴)، پینوشت شمارهی ۶
(۲۱ «فتنهى لیبرالها» اشاره به وقایع سالهاى ۱۳۶۰ ـ ۱۳۵۸ است. در آن روزها کسانى امثال سیّدابوالحسن بنىصدر و همفکرانش در شوراى انقلاب و دولت و ریاست جمهورى تلاش میکردند تا به قیمت رودررویى با اصل نظام و جمهورى اسلامى، رهبرىِ سیاسى و معنوى انقلاب را که با پذیرش عمومى و مردمى در وجود امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) تجسّم یافته بود، تصرّف کنند. آنها در این راه از هر امکان و ابزار قابل استفادهاى، حتّى ائتلاف با گروههاى تروریست نیز بهره گرفتند. «لیبرال» نامیده شدن این جریان سیاسى، به دلیل نزدیکى فکرى و معرفتى به اندیشههاى لیبرالیستى غرب بود و «فتنه» خوانده شدن آن نیز به خاطر ابتلاء بخشى از جامعه به شعارهاى فریبندهی برخى از چهرههاى شاخص این جریان بود.
(۲۲ از جمله، صحیفهی امام، ج ۱۴، ص ۷؛ سخنرانی در جمع هیئت دولت و نمایندگان مجلس (۱۳۵۹/۱۱/۴)
(۲۳ صحیفهی امام، ج ۱۸، ص ۲۰۲؛ سخنرانی در جمع اعضای کمیسیونهای مجلس شورای اسلامی (۱۳۶۲/۸/۱۴)؛ «مجلس باب مباحثه است، و باید مثل مباحثهی طلبهها باشد که با هم دوست هستند و با یکدیگر بحث و گفتگو میکنند ولی معلوم است که مباحثه هست.»
(۲۴ این کار موجب خوشحالى دشمنت میگردد. (برگرفته از دعاى ابوحمزهى ثمالى)
(۲۵ دشمنی، کینه
(۲۶ سعدی. بوستان، باب اوّل، در عدل و تدبیر و رأی، حکایت برادران ظالم و عادل؛ «یکى بر سرِ شاخ و بُن میبُرید / خداوند بُستان نگه کرد و دید»
(۲۷ صحیفه‌‌ی امام، ج ۱۸، ص ۴۶۸؛ پیام به نمایندگان مجلس به مناسبت گشایش دوّمین دورهی مجلس (۱۳۶۳/۳/۷)
(۲۸ سورهى لقمان، بخشى از آیهى ۱۲؛ «و براستى لقمان را حکمت دادیم ...»
(۲۹ از جمله، صحیفهی امام، ج ۷، ص ۳۹۷، سخنرانی در جمع کارکنان ادارهی ثبت احوال کشور (۱۳۵۸/۲/۳۰)؛ ج۱۰، ص ۴۲۵، سخنرانی در جمع دانشآموزان مدارس تهران (۱۳۵۸/۸/۱۱)
(۳۰ سورهى حجرات، بخشى از آیهى ۱۷؛ «از اینکه اسلام آوردهاند، بر تو منّت مینهند. بگو "بر من از اسلام آوردنتان منّت مگذارید؛ بلکه [این] خدا است که با هدایت کردن شما به ایمان، بر شما منّت میگذارد" ...»
(۳۱ بهترینها

جمله‌های برگزیده این دیدار
آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی