1399/02/25
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن | خلاصه جلسه بیست و دوم: تعهد ایمان به نبوت
مؤمن بودن یعنی پایبندی به تعهدات ایمانی نبوت
حضرت آیتالله خامنهای در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۳ در مسجد امام حسن علیهالسلام مشهد جلساتی با عنوان «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن» داشتهاند و طی آن به «تبیین پایههای تفکر اسلامی» بر مبنای آیات قرآن پرداختهاند. ایشان با اشاره به اهمیت این مباحث گفتهاند: «این جلسات، پایههای فکری برای ایجاد یک نظام اسلامی است.» ۸۱/۴/۴ پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در سال ۱۳۹۴ در هفت گزیده بیانات جلسات ابتدایی این سخنرانیها را که به موضوع «ایمان» اختصاص داشته است را منتشر کرده است. جلسات مبحث «توحید» نیز در شش گزیده بیانات در ماه رمضان امسال منتشر شد. اکنون و در ادامه مباحث کتاب جلسات مبحث «نبوت» در نُه گزیده بیانات منتشر میگردد.
حضرت آیتالله خامنهای در آخرین جلسه از سلسله جلسات نبوت به بررسی ایمان به نبوت و تعهدِ برآمده از آن پرداختند.
ایشان با طرح دیدگاه غلطی که اعلام زبانی به نبوت و پذیرش آن در دل را کلید ورود به بهشت میداند فرمودند: «مسئولیتی که انسان معتقد به نبوت نبی، بر دوش میگیرد، عبارت است از دنبالهگیری از راه نبی و قبول مسئولیت به منزل رساندن بار نبی».
ایشان افرادی که دیدگاه نادرست نسبت به نبوت دارند را مؤمن ندانسته و افزودند: «مؤمن آن وقتیست که به تعهدات و مسئولیتهایی که ایمان به نبوت برای انسان میآورد، پایبند باشد.»
حضرت آیتالله خامنهای تعهد ایمان به نبوت را کمک به بنیان عظیمی دانستند که پیامبر سعی بر بنای آن داشتند؛ یعنی ساختن دنیایی اسلامی.
ایشان با اشاره به صفبندی جدید ساخته شده توسط نبی و هدایت مردم به سمت خداوند و تعارض ایجاد شده بین جبههی پیامبر و صف دشمنان ایشان؛ افرادی را که بین دو صف در نقطهای امن مانده و به کمک جبهه حق نمیروند را، علیه حق خواندند و فرمودند: «در جنگ حق و باطل، اگر با حق نبودی، با باطلی. با باطل بودن به این معنا نیست که حتماً با حق بجنگی، بلکه حتی آن صورتی که برای حق نجنگی هم داخل است در مفهوم باطل بودن.» و در ادامه با شواهد تاریخی افرادی از این دست، به سراغ تفسیر آیاتی رفتند که تعهد ایمان به نبوت را بیان میکند.
جلسه بیست و دوم: تعهد ایمان به نبوت
مؤمن بودن یعنی پایبندی به تعهدات ایمانی نبوت |
آیات این جلسه |
آیات ۷۲ تا ۷۴ سورهی مبارکهی انفال
آیه ۸۱ سورهی مبارکهی آل عمران |
واژگان کلیدی |
تعهد به نبوت |
مسئولیت |
صف بندی حق و باطل |
مؤمن |
آیه |
نکات کلیدی |
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلَایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴿۷۲انفال﴾
همانا کسانی که ایمان آوردهاند و هجرت کردند. و به وسیلهی جان و مال در راه خدا مجاهدت نمودند و کسانی که پناه دادند و یاری کردند.
اینان بعضیشان، پیوستگان و همجبهگان بعضی دیگرند. و آنان که ایمان آوردند ولی مهاجرت نکردند شما را با آنان پیوستگی و ارتباطی نیست مگر وقتی مهاجرت کنند.
و اگر این دسته از شما یاری خواستند باید یاریشان کنید، مگر آنکه بر ضد مردمی باشد که با شما پیمان صلح دارند و خدا به آنچه میکنید بیناست. |
-
[این حکم] برای زمان پیغمبر است، نه اینکه بخواهم بگویم برای زمانهای دیگری نیست، نه، این حکم کلیست. در مورد زمان پیغمبر دارد گفته میشود، که مسئلهی هجرت هم آنجا مطرح بوده؛ هجرت به جامعهی اسلامی. آن روز یک عدهای مسلمان میشدند، طرز فکر پیغمبر را قبول میکردند، اما حاضر نبودند از مکه بیایند بیرون، میگفتند خب، چرا بروم بیرون؟ مکه مغازهی دارم، تلفن شمارهی رُند عالی دارم، مشتریهای شناخته و دانسته دارم، قوم و خویش و رفیق و هم پیاله دارم، اینها همه را بگذارم و بروم پهلوی پیغمبر؟ خب چرا؟ ایمان لازم است؟ ایمان دارم، صد بار هم میگویم، در دلم، به زبانم، یواش که کسی البته نشنود، خدا یکیست، پیغمبر هم بر حق است. نماز از من میخواهد پیغمبر، میخوانم، روزه میخواهد، عوض سی روز، شصت روز میگیرم، چرا بروم مدینه؟ بعضی این جوری فکر میکردند. [درحالیکه] هجرت در آنجا لازم بود. جامعهی اسلامی نوبنیاد بود، باید میرفتند، باید تقویت میکردند و باید آن جامعه را در مقابل دشمنانش آسیب ناپذیر میساختند؛ لذا هجرت شرط قطعی قبول ایمان بود.
-
اینها بعضی پیوستگان و همجبهگانِ بعض دیگر هستند. اینها همان مؤمنینی هستند که مثل آجرهای توی هم فرورفتهاند. یک بنیان را نگاه کنید، این عمارت را نگاه کنید، آجرها تو هم رفته، چوبها تو هم رفته، اجزای یک عمارت با سایر اجزا در هم پیوسته و گره خورده، مؤمنین در جامعهی اسلامی همین جورند، همه به هم پیوسته و جوشیده و گرهخورده هستند. اولیا یعنی این، ولایت یعنی این، پیوستگی کامل، الصاق و التصاق کامل، این ولایت است.
-
تا هجرت نکردند و آنجا هستند، بیگانهی از شما هستند. هیچ رابطه و پیوند اسلامی و برادری میان شما نیست. منتها یک حکم دیگری در کنارش هست؛ همانهایی که در آنجا هستند، اگر چنانچه با گروه دیگری جنگشان افتاد و از شما یاری خواستند، شما البته باید بروید آنها را یاریشان بدهید؛ چون با شما همفکرند و چون در حال جنگند. اگر مسلمانی با گروه کافر مشغول جنگ بود، بر شما واجب است که ولو آن مسلمان پهلوی شما نیست، در وطن شما نیست، هجرت نکرده با شما، واجب است بر شما که بروید او را کمکش کنید. مگر در یک صورت و آن این است، آن کسی که آن مسلمان دارد با او میجنگد، با شما پیمان صلح بسته باشد؛ در این صورت کمک به آن مسلمان هم دیگر واجب نیست. اینجا چه میفهماند این آیه به ما؟ اولاً میفهماند کمک به مسلمان، در هر نقطهای از جهان که باشند واجب است، ولو هجرت نکرده باشند. ثانیاً میگوید آن مسلمانی که هجرت نکرده است، و در دارالکفر باقی مانده، این آدم اگر با یک نفر یا یک دسته کافر جنگش افتاد و شما با آن کافر پیمان صلح دارید و عدم تعرض، حق ندارید بروید به کمک برادر مسلمانتان. چرا؟ چون هجرت نکرده، چون برادر شما نیست، مهاجرت نکرده به سوی شما.
|
وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ ﴿۷۳انفال﴾
و کسانى که کفر آوردند، بعضی همجبهگان و پیوستگان بعضی دیگرند. اگر چنین نکنید در زمین فتنه و فسادی بزرگ پدید خواهد آمد. |
-
شاید مراد این باشد که اگر این جبههبندی و این صفبندی را مراعات نکنید، اگر ندانید و ندانسته باشید که صف شما در مقابل صف دشمنان خدا، یک صف مشخص و مُلحاظیست و اگر ندانید که هر که بین دو صف باشد، از صف دشمنان و معارضان است اگر اینها را ندانید و به مقتضای اینها عمل نکنید، در زمین فتنه خواهد شد، فساد خواهد شد.
|
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿۷۴انفال﴾
کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند. و کسانی که پناه دادند و یاری رساندند، آنهایند مؤمنان راستین. برای آنهاست مغفرت و روزی بزرگوارانه.
|
-
[پس] آنی که ایمان آورده است و مهاجرت و مجاهدت و پناه داد و نصرت نمودن از او سر نزده است، او چیست؟ هُم المؤمنون غیرَحقٍ؛ مؤمنین الکی، مؤمنین دروغی.
|
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ ﴿۸۱آل عمران﴾
و به یاد آور که خدا پیمان از پیامبران گرفت (بدین صورت که:) از آنچه از کتاب و حکمت بر شما فروفرستادیم. پس از شما هرگاه پیامبری آمد که آنچه را شما دارید تصدیق میکرد لازم است که بدو ایمان آورید و او را یاری کنید. آیا بدین پیمان اقرار کردید و گردن نهادید و از امّت خود بر این همه از سوی من تعهد گرفتید؟ پیغمبران گفتند: اقرار کردیم و گردن نهادیم. گفت: پس گواه باشید و من نیز با شما از گواهانم. |
-
ما از پیغمبران گذشته، حتی تعهد گرفتیم، گفتیم به آنها، به پیغمبر گذشته، مثلاً به موسی، اگر بعد از تو پیغمبری آمد که آنچه را حالا به تو دادیم تأیید کرد و امضا کرد، تو لازم است که به آن پیغمبر ایمان داشته باشی و او را یاری کنی؛ یعنی موسی از پیغمبرهای بعد خودش، عیسی از پیغمبرهای بعد از خودش، هر پیغمبری که بعد از پیغمبر دیگری بیاید و سخن پیغمبر قبلی را امضا کند، لازم است بر پیغمبر قبلی که او را تصدیق کند، به آن پیغمبر بعد از خودش ایمان بیاورد، علاوه براین، او را یاری هم بکند.
-
حالا نصرت پیغمبر چیست؟ نصرت پیغمبر این است؛ موسی مثلاً چگونه پیغمبر ما را یاری میکند؟ اینکه به امّتش، دوستانش، یارانش، سفارش میکند: مبادا، مبادا، مبادا اگر این پیغمبر با این نشانهها آمد، مخالفت با او بکنید. خب نصرت است.
-
یهودیهای عالم، الان از طرف موسی بن عمران مورد مؤاخذهی این میثاقند، الآن موسی بن عمران به زبان حال و قال، کانّه دارد به آنها میگوید: ای نامردها! مگر من از شما پیمان نگرفتم که تا ابد، هر کسی که به موسی ایمان دارد -موسی خودش به پیغمبر خاتم ایمان دارد- باید به پیغمبر خاتم ایمان بیاورد و او را یاری کند، کمک کند.
|
بخشی از بیانات آیتالله خامنهای در روز ۵۳/۰۷/۱۸ در مسجد امام حسن علیهالسلام مشهد:
تعهد رسالت، ساختن یک دنیایی به شکلی است که اسلام گفته است؛ این تعهد رسالت است. رسول که میآید، میآید تا جهانی را با قوارهای که اسلام پیشنهاد میکند، بسازد. پیغمبر برای این مبعوث میشود تا شکل زندگی و نظام زندگی انسانها را به صورتی که خدا میگوید، درست کند. اگر شما در زمان خودتان دیدید که بشریت با شکلِ خدافرموده زندگی نمیکند، دیدید که انسانیت از داشتن یک جامعهی الهی محروم است، دیدید که مکتبهای گوناگون دارند بشریت را به این سو و آن سو میکشند و اسلام برای گوشهی مغز و گوشهی دل انسانها باقی مانده و بس، وظیفهی شما و تعهد شما بر اساس شهادتی که به رسالت پیغمبر میدهید این است که بکوشید تا دنیا را به شکل اسلامفرموده در بیاورید؛ این مسئولیت و تعهد نبوت است.