1394/04/14
طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن | خلاصهی جلسه چهارم: ایمان زاینده و همراه با تعهدات عملی
عمل به تکلیف، شرط تحقق وعدههای الهی
حضرت آیتالله خامنهای در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۳ در مسجد امام حسن علیهالسلام مشهد جلساتی با عنوان «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن» داشتهاند و طی آن به «تبیین پایههای تفکر اسلامی» بر مبنای آیات قرآن پرداختهاند. ایشان با اشاره به اهمیت این مباحث گفتهاند: «این جلسات، پایههای فکری برای ایجاد یک نظام اسلامی است.» ۸۱/۴/۴ پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان، گزیدهای از هفت جلسهی ابتدایی این سخنرانیها را که به بحث «ایمان» اختصاص داشته به مرور منتشر میکند.
حضرت آیتالله خامنهای در چهارمین جلسهی سلسله سخنرانیهای «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن» در ادامهی موضوع «ایمان» به یکی از ویژگیهای دیگر ایمان واقعی و راستین در مقابل ایمانهای غیر واقعی و دروغین میپردازند: تعهد عملی و تکلیف الهی. ایشان در این جلسه این نکتهی مهم را متذکر میشوند که ایمان واقعی صرفاً یک اعتقاد قلبی نیست بلکه با مأموریتهای دشواری همراه است. در این جلسه همچنین در تکمیل جلسهی قبل که به برخی تکالیف مؤمنین (از قبیل اقامهی نماز، اصلاح ذات البین، انفاق و توکل) اشاره شده بود، تکلیف دیگری مطرح میشود به نام «هجرت». اما هجرت صرفاً بهمعنای مسافرت از شهری به شهر دیگر نیست و سخنران روز پنجم ماه رمضان مسجد امام حسن
علیهالسلام مشهد بیانات خود را با توضیح معنای صحیح این واژهی قرآنی به پایان میبرد.
جلسهی چهارم: ایمان زاینده و همراه با تعهدات عملی
عمل به تکلیف، شرط تحقق وعدههای الهی |
آیات این جلسه |
آیات ۷۷ و ۷۸ سورهی مبارکهی حج و ۷۲ سورهی مبارکهی انفال |
واژگان کلیدی: |
تکلیف و تعهد |
امت
برگزیده |
ایمان زاینده |
وعدههای الهی |
هجرت |
آیه |
نکات کلیدی |
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
﴿حج:٧٧﴾
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیکو انجام دهید، مگر موفقیت یابید. |
ایمان، بر طبق فرهنگ قرآن، صرفاً یک امر قلبی نیست. درست است که ایمان، یعنی باور، و باور مربوط است به دل، اما قرآن هر باوری را به رسمیت نمیشناسد. ایمان مجرد، ایمان قلبیِ خشک و خالی، ایمانی که در جوارح و اعضای مؤمن مشهود نیست؛ این ایمان از نظر اسلام ارزشمند نیست. اولْمؤمن به خدا، شیطان است. ابلیس سالیانی خدای متعال را عبادت میکرد و دلش کانون معرفت خدا بود، اما در آن بزنگاه، در آنجایی که ایمانها همه آنجا به کار میآیند؛ یعنی در هنگام انتخاب، در هنگام تعین راهِ نهایی، این ایمان به کار ابلیس نیامد، این ایمان در همان دل ماند. ایمانی که فقط در دل بماند، میپوسد و میخشکد.
... آن ایمانی از نظر اسلام ارزش دارد که با عمل، با مسئولیت، با تکلیف، با تعهد همراه است. اگر تعهدی احساس نکردی، در مؤمن بودن خودت شک کن. جامعهای که به تعهدات ایمانی عمل نمیکند، نام خود را جامعهی مؤمن نگذارد.
آن کسانی که از قرآن شنیدهاند: «و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون اِنْ کُنتُم مُؤمِنین» سست نشوید غمگین نشوید، اگر مؤمن باشید از همه برترید؛ آن کسانی که این صلای عجیب را از قرآن شنیدند، بعد به واقعیتها نگاه میکنند میبینند مؤمنین به قرآن از همه برتر نیستند، بلکه گروکش همه هستند و تعجب میکنند که این وعدهی قرآن پس کو؟ و اگر زمانی برای انجاز این وعده پیدا نکردند، منتظر ظهور ولیعصر صلواتاللهعلیه میمانند. به این عده باید خاطرنشان ساخت که بله، وعدهی الهی حق است، هم در زمان ظهور مهدی موعود صلواتاللهعلیه و هم هر جایی که ایمان صورت بندد. اما ایمانی که قرآن آن را همراه با عمل میداند، ایمانی که آن را از تعهد جدا نمیداند. ایمان، نه فقط یک امر قلبی.
... اگر فقط تصدیق و پذیرش در صدق کلمهی ایمان کافی بود، من میگویم اولْمؤمنِ به پیغمبر ابولهب یا ولیدبنمغیرهی مخزومی بود آن هوشمندان عرب خوب میفهمیدند که رسول خدا راست میگوید. اما شما بعد از چهارده قرن از آن تاریخ او را شیعه نمیدانی.
یا عمروعاصی که دربارهی امام علی علیهالسلام شعر میگوید و دم احتضار، در آن حساسترین لحظهها، اظهار ندامت و پشیمانی میکند و میگوید دینم را به دنیای معاویه فروختم، با علی که میدانستم حق است جنگیدم؛ اگر فقط تشخیص و ایمان قلبی و باور کافی بود، عمروعاص باید اولْشیعهی عالم باشد.
قرآن صریحاً نفی میکند ایمان را از آن کسانی که بهطور مطلق پایبند تعهدات ایمانی خود نیستند. بنابراین ایمانی که در اسلام معتبر است ایمان زاینده و تعهدآفرین است. |
وَجَاهِدُوا فِی اللَّـهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَـٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّـهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ
﴿حج:۷۸﴾
و در راه خدا آنچنان که شایسته است مجاهدت نمایید. اوست که شما را برگزیده و در دین بر شما هیچ دشواری و ناسازی قرار نداده. این شیوه و آئین پدرتان ابراهیم است. او شما را از پیش و در این نوبت «مسلم» نامیده است تا پیامبر گواه و دیدهبان شما باشد و شما گواهان و دیدبان بشریت باشید. و بهپا دارید نماز را و بدهید زکات را و به خدا متکی و پناهنده گردید (به آئین او متوسل شوید) اوست سرپرست و پشتیبان شما، نیکو سرپرست و نیکو یاوری است.
|
۱. ای ملت اسلام! یعنی چه برگزیده؟ یعنی شما را بهصورت دردانههای نازپروردهای گذاشته کنار، گفته اینها تافتهیجدابافتهاند، گناه و اشتباه هم کردند، برخلاف فرمان ما هم عمل کردند، بهشت بهنام اینهاست؟ این حرفی است که یهودیها هم دربارهی خودشان مدعی بودند. قرآن در مقابل یهودیها، آن کسانی که خیال میکردند که احبا و اولیا و دوستان، بلکه فرزندان خدایند با لحن خیلی ملامتآمیزی اعلام میکند که این دوستی و ولایت در گرو این است که به فرمان خدا عمل کنید.
خدا امت اسلام را انتخاب کرد، اما قبل از اسلام، بنیاسرائیل را هم انتخاب کرده بود. این انتخاب بهمعنای انتخاب آمادهترین فرد است برای بزرگترین کار.
۲. این بار را به شما دادیم و این گزینش را نسبت به شما به عمل آوردیم، برای چه؟ تا چه بشود؟ [تا] مسئول مستقیم شما پیغمبر باشد و مسئول همهی بشریت شمایید. تا پیامبر بر شما گواه و مراقب و دیدبان باشد و شما بر مردمان و بر بشریت مراقب و نگهبان و دیدبان.
۳. حالا که شما از طرف پروردگار، به مأموریتی دشوار دارید گسیل میشوید، بهپادارید نماز را. بازهم تکلیف و تعهد. ایمان خشک و خالی نداریم. |
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَّنَصَرُوا أُولَـٰئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُم مِّن وَلَایَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّىٰ یُهَاجِرُوا ۚ ...
﴿انفال:۷۲﴾
به یقین کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند (بهخاطر خدا و جامعهی اسلامی از خانه و زندگی دست شستند) با مال و جان خود در راه خدا مجاهدت نمودند.
و آن کسانی که پناه دادند و یاری کردند آنان بههم پیوستگان و همجبههگان یکدیگرند
و آنان که ایمان آوردند ولی هجرت نکردند (و به عضویت جامعهی اسلامی که متضمن تعهدات فراوان است درنیامدند) شما را با آنان پیوند و پیوستگیئی نیست تا وقتی هجرت کنند. |
علاوه بر تعهدات ایمانی از نوع زکات، نماز و اعتصام به خدا که در آیات آخر سورهی حج مطرح شد در آیات آخر سورهی انفال تعهدات ایمانی دیگری نیز مطرح میشود: هجرت و جهاد و ...
هجرت کردند یعنی چه؟ یعنی از مشهد رفتند تهران ماندند؟ از شهری به شهری مهاجرت کردند و بس؟ نه. اولاً هجرت کردن بهمعنای یکباره از همه چیز دست شستن بهخاطر هدف، بهخاطر پیوستن به جامعهی اسلامی، بهخاطر قبول تعهد در مجموعهی تشکیلات جامعهی اسلامی محسوب میشود. از مکه که بلند میشدی بیرون میآمدی، مغازهی پرمتاع و پرکالای خود را از دست میدادی و اموالت به تاراج میرفت. هجرت یعنی این. آن کسانی که هجرت میکردند همهی این محرومیتها و ناکامیها را بهجان میپذیرفتند.
از سوی دیگر هجرت، یعنی برای بنای کاخ عظیم جامعهی اسلامی یک خشت بردن... جامعهی اسلامی که در مدینه بهوجود آمده بود محتاج بود به عناصر مؤمن، فعال، پرتلاش، پرتوان، سابقهدار، اسلامفهم، محب و معتقد به این راه، با دلی سرشار از ایمان. آن کسی که هجرت میکرد از مکه، از انس و محبت و خاطره و راحتی و عیش و نوش میگذشت. و در حقیقت به سهم خودش، گام بزرگی برداشته بود در راه بنای آن چنان جامعهای.
اینها به همپیوستگان و همجبههگان یکدیگرند. اینها همه یک عنصرند و خشت و آجر یک دیوار و سقفند. |
بخشی از بیانات آیتالله خامنهای در ۵۳/۰۶/۳۱ در مسجد امام حسن علیهالسلام مشهد:
یک صفتی است در انسان که همیشه دنبال کارهای راحتتر میرود، حالت سهولتطلبی، سهلگرایی در انسان هست. بین دو کار اگر مخیّرش کنید، هر کدام آسانتر است، هر کدام تلاش کمتری، مایهی کمتری میبرد، آن را انسان انتخاب میکند، خاصیت آدم این است، معمولاً انسانها اینجوریاند. ... از طرفی ایمان مذهبی میگوید، بهشتت از دست رفت. برای اینکه هم سهلگرایی بهجای مانده باشد، هم بهشت از دست نرفته باشد، مجبوریم بنشینیم فرمول درست کنیم، فرمولهایی که نتیجه میدهد رفتنِ آدمِ بیکارهی تنبل را به بهشت. پای فرمولها میایستیم، گیر میدهیم، نمیفهمیم؛ تا وقتی به بهشت نرفتیم میفهمیم که فرمولها غلط بود. من میگویم حالا یک تجدیدنظری بکنیم ببینیم آیا واقعاً این فرمولها درست است؟ ... امام علیهالسلام در روایتی این مضمون را میفرمایند که نمیرسد به شفاعت ما، مگر بهوسیلهی کوشش و جدّ و جهد. حالا ما با تنبلی، با زانوی غم به بغل گرفتن و غم گذشته و آینده را با بیغیرتی خوردن، ما با این حالت منفیِ پستِ بیخاصیت، مینشینیم به امید شفاعت، در حالی که خود امام علیهالسلام، طبق این روایت میفرماید که شفاعت ما به آن کسانی میرسد که جدّ و جهد و کوشش داشته باشند، درست نقطهی مقابل آنچه که در مغزهای ماست.