newspart/index2
وظایف روحانیت / وظایف روحانیون/ وظایف علمای دین/ وظیفه روحانی‌ها
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
توصیه امام خمینی(ره) مبنی بر اقدام بدون ترس از آمریکا

ایجاد یك فكر، یك گفتمان، یك جریان فكری در جامعه، به دست خواص جوامع است؛ به دست اندیشمندان جامعه است؛ آنها هستند كه میتوانند فكر ملتها را به یك سمتی هدایت كنند كه مایه‌ی نجات ملتها شود؛ همچنان كه خدای نخواسته میتوانند به سمتی ببرند كه مایه‌ی بدبختی و اسارت و تیره‌روزی ملتها شود. این دومی متأسفانه در طول هفتاد هشتاد سال اخیر در برخی از كشورها، از جمله در كشور خود ما اتفاق افتاد.
روایتی است از رسول مكرم اسلام، حضرت محمدبن‌عبدالله، كه میفرماید «:لا تصلح عوامّ هذه الأمّة الاّ بخواصّها قیل یا رسول‌الله و من خواصّها قال العلماء»؛ اول علما را ذكر كرد، بعد چند دسته‌ی دیگر را. بنابراین اساتید دانشگاه، فرزانگان و نخبگان علمی در هر كشوری میتوانند سررشته‌دار حركت مردم شوند؛ البته به شرط اخلاص، به شرط شجاعت، به شرط نترسیدن از دشمنان. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر تنبلی آمد، كار خراب خواهد شد. اگر ترس نبود، شجاعت بود، اگر طمع نبود، اگر غفلت نبود، هوشیاری و بیداری بود، آن وقت كار درست خواهد شد.
اوائل انقلاب، سی و یكی دو سال قبل از این، در یك قضیه‌ی بسیار مهمی، من و دو نفر دیگر كه آن روز عضو شورای انقلاب بودیم، از تهران رفتیم قم خدمت امام - امام آن وقت هنوز در قم بودند، تهران نیامده بودند - تا نظر ایشان را نسبت به آن قضیه و اقدام مهم بپرسیم. وقتی قضیه را برای ایشان شرح دادیم، امام رو كردند به ما، گفتند از آمریكا میترسید؟ گفتیم نه. گفتند پس بروید اقدام كنید. ما هم آمدیم اقدام كردیم و موفق شدیم. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر گرایشهای انحرافی پا در میان گذاشت، كارها مشكل خواهد شد.1391/09/21

لینک ثابت
تحلیل جنگ احزاب

وظیفهی شما [طلاب]خیلی زیاد است. از لحاظ معنوی باید خودتان را بسازید؛ هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ تهذیب، هم از لحاظ تدین، هم از لحاظ پایبندی و تقید به فرایض و نوافل و تلاوت قرآن. این طلبهی عزیز ما چه قرآن خوبی تلاوت كردند، و چه آیاتی: «لقد كان لكم فی رسولاللّه اسوة حسنة لمن كان یرجوا اللّه و الیوم الأخر و ذكر اللّه كثیرا». اگر «یرجوا اللّه و الیوم الأخر» هستیم، اسوه، پیغمبر است. نه اینكه ما مثل او عمل كنیم - كه محال است - راه او را باید ادامه دهیم. آن وقت در آیهی بعد، وضع مؤمنان به این پیغمبر روشن میشود: «و لمّا رءا المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله».در جنگ احزاب، از همه طرف حمله كردند. در جنگ بدر یك گروه بودند، در جنگ احد یك گروه بودند، در جنگهای دیگر قبائلِ كوچك بودند؛ اما در جنگ احزاب، همهی قبائل مشرك مكه و غیر مكه و ثقیف و غیره آمدند متحد شدند؛ ده هزار نفر نیروی رزمنده فراهم كردند؛ یهودیهایی هم كه همسایهی پیغمبر بودند و امانیافتهی پیغمبر بودند، خیانت كردند؛ اینها هم با آنها همكاری كردند. اگر بخواهیم این را با امروز مقایسه كنیم، یعنی آمریكا با آنها مخالفت كرد، انگلیس مخالفت كرد، رژیم صهیونیستی مخالفت كرد، فلان رژیم مرتجعِ نفتخوار مخالفت كرد. پولهاشان را خرج كردند، نیروهاشان را جمع كردند، یك جنگ احزاب درست كردند؛ جنگ احزابی كه دلها را خیلی ترساند. اوائل همین سوره میفرماید: «و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لكم فارجعوا»؛ مردم را میترساندند. الان هم همین جور است. الان هم یك عدهای مردم را میترسانند: آقا بترسید. مقابلهی با آمریكا مگر شوخی است؟ پدرتان را در میآورند! آن جنگ نظامیشان، این تحریمشان، این فعالیتهای تبلیغی و سیاسیشان. در آخر این سوره باز میفرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّك بهم». مرجفون همینهایند. در یك چنین شرائطی، شرح حال مؤمن این است: «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله»؛ ما تعجب نمیكنیم؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند كه اگر پابند به توحید باشید، پابند به ایمان به خدا و رسول باشید، دشمن دارید؛ دشمنها سراغتان میآیند. بله، گفته بودند، حالا هم راست درآمد؛ دیدیم بله، آمدند. «و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الاّ ایمانا و تسلیما»؛ ایمانشان بیشتر شد. منافق، ضعیفالایمان، فی قلوبهم مرض - كه طوائف گوناگونیاند - وقتی دشمن را میبینند، تنشان مثل بید میلرزد؛ بنا میكنند به مؤمنین باللّه و زحمتكشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذیت كردن و فشار آوردن: آقا چرا اینجوری میكنید؟ چرا كوتاه نمیآئید؟ چرا سیاستتان را اینجوری نمیكنید؟ همان كاری كه دشمن میخواهد، انجام میدهند. اما از آن طرف، مؤمنینِ صادق میگویند: ما تعجبی نمیكنیم؛ خب، باید دشمنی كنند؛ «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله.» یك جا هم فرموده: «و لن ترضی عنك الیهود و لا النّصاری حتّی تتّبع ملّتهم»؛ تا وقتی كمند آنها را به گردن نیندازید، دنبالهرو آنها نشوید، همین آش است و همین كاسه. خودت را قوی كن كه كمندش در گردن تو تأثیر نگذارد؛ یك تكان بدهی، كمندش پاره شود. خودت را قوی كن. چرا خودت را ضعیف میكنی تا در مقابل او تسلیم شوی، خاكسار شوی، به خاك بیفتی؟ «و ما زادهم الاّ ایمانا و تسلیما». اینجوری باشید عزیزان من، فرزندان من، جوانهای طلبه! با نیت صادقانه درس بخوانید، به قصد اینكه در این میدان عظیم كه در صفوف مقدمش خواهید بود، جزو برجستگان صفوف مقدم باشید.1391/07/19
لینک ثابت
مخاطب شناسی شرط لازم در تبلیغ

اگر میخواهید[شما طلاب] تبلیغِ خوب بکنید، از قبل مخاطب خودتان را انتخاب کنید. میخواهید با جوانها حرف بزنید؛ خیلی خوب، اگر مخاطب خودتان را انتخاب کردید - که جوانها هستند - باید بدانید سؤال او چیست.
یک طلبه‌ای بود، مشهد درس ما میآمد؛ بعد مدتی بود، نبود؛ او را توی درس نمیدیدم. بعد از مدتی او را دیدم، گفتم کجا بودی؟ گفت فلان جا - یکی از شهرهای دور استان خراسان - مشغول تبلیغ بودم. گفتم خب، بالاخره چی؟ گفت به نتیجه‌ای که رسیدم، این است که من هیچی برای این مردم یاد نگرفتم. گفت من هرچه بلدم، به درد اینها نمیخورد! خب، این مخاطب‌نشناسی است. مخاطب را باید شناخت؛ روستائی، شهری، تحصیلکرده.1390/07/20

لینک ثابت
مصادیق تاریخی استفاده علما از دشمنی دشمنان

حوزه‌های علمیه - بخصوص حوزه‌ی علمیه‌ی قم - در هیچ دوره‌ای از تاریخ خود، به قدر امروز مورد توجه افكار جهانی و انظار جهانی قرار نداشته‌اند؛ به قدر امروز مؤثر در سیاستهای جهانی و شاید مؤثر در سرنوشت جهانی و بین‌المللی نبودند. حوزه‌ی قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزه‌ی علمیه‌ی قم، امروز از همیشه‌ی این تاریخ، دوستان بیشتری دارید؛ دشمنان بیشتر و خطرناك‌تری هم دارید. امروز حوزه‌ی علمیه‌ی قم - كه در قله‌ی حوزه‌های علمیه قرار گرفته است - یك چنین موقعیت حساسی را داراست.
در اینجا یك مغالطه‌ای هست كه باید به آن اشاره كنم. ممكن است بعضی بگویند اگر حوزه‌های علمیه وارد مسائل جهانی، مسائل سیاسی، مسائل چالشی نمیشدند، اینقدر دشمن نمیداشتند و محترم‌تر از امروز بودند. این مغالطه است. هیچ جمعی، هیچ نهادی، هیچ مجموعه‌ی باارزشی به خاطر انزوا و كناره‌گیری و گوشه‌نشینی و خنثی حركت كردن، هرگز در افكار عمومی احترام‌برانگیز نبوده است، بعد از این هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهای بی‌تفاوت و تنزه‌طلب كه دامن از مسائل چالشی برمیچینند، یك احترام صوری است؛ یك احترامِ در معنا و در عمق خود بی‌احترامی است؛ مثل احترام به اشیاء است، كه احترام حقیقی محسوب نمیشود؛ مثل احترام به تصاویر و تماثیل و صورتهاست؛ احترام محسوب نمیشود. گاهی این احترام، اهانت‌آمیز هم هست؛ همراه با تحقیر باطنیِ آن كسی است كه تظاهر به احترام میكند. آن موجودی كه زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمی‌انگیزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّی در دل دشمنان خود. دشمنی میكنند، اما او را تعظیم میكنند و برای او احترام قائلند.
اولاً حاشیه‌نشین شدن حوزه‌ی علمیه‌ی قم و هر حوزه‌ی علمیه‌ی دیگری به حذف شدن می‌انجامد. وارد جریانات اجتماع و سیاست و مسائل چالشی نبودن، بتدریج به حاشیه رفتن و فراموش شدن و منزوی شدن می‌انجامد. لذا روحانیت شیعه با كلیت خود، با قطع نظر از استثناهای فردی و مقطعی، همیشه در متن حوادث حضور داشته است. برای همین است كه روحانیت شیعه از یك نفوذ و عمقی در جامعه برخوردار است كه هیچ مجموعه‌ی روحانی دیگری در عالم - چه اسلامی و چه غیر اسلامی - از این عمق و از این نفوذ برخوردار نیست.
ثانیاً اگر روحانیت میخواست در حاشیه و در پیاده‌رو حركت كند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - كه نمونه‌ی برجسته‌ی آن، انقلاب عظیم اسلامی است - كناره میگرفت و در مقابل آن بی‌تفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است.
ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحریك دشمنی‌هاست، این دشمنی‌ها در یك جمع‌بندی نهائی مایه‌ی خیر است. آن دشمنی‌هاست كه غیرتها و انگیزه‌ها را تحریك میكند و فرصتهائی برای موجود زنده می‌آفریند. هر جا به مجموعه‌ی روحانیت یا به دین یك خصومت‌ورزی و كین‌ورزی‌ای انجام گرفت، در مقابل، حركتی سازنده از سوی بیداران و آگاهان انجام گرفت. یك وقتی در جمعی گفتم كه نوشتن یك كتاب به وسیله‌ی یك نویسنده‌ی متعصب ضد شیعه، موجب به وجود آمدن چندین كتاب منبع بزرگ شیعی شد. در همین شهر قم اگر كتاب «اسرار هزار ساله» از سوی یك فرد منحرف كه تركیبی از تفكرات سكولاریستی و گرایشهای وهابیگری داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتی تعطیل كند و كتاب «كشف الاسرار» را بنویسد؛ كه در این كتاب، اهمیت حكومت اسلامی و ولایت فقیه، نخستین جوانه‌هایش مشاهده میشود. بازتولید این تفكر مهم فقهی و شیعی در ```كتاب «كشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرك گرایشهای چپ و ماركسیستی و حزب توده در دهه‌ی 20 و اوائل دهه‌ی 30 نمیبود، كتاب ماندگاری مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمیشد و به وجود نمی‌آمد. بنابراین، این دشمنی‌ها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزی انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه - یعنی حوزه‌ی علمیه - از خود واكنشی نشان داد و فرصتی آفرید. دشمنی‌ها فرصت‌آفرینند؛ آن وقتی كه ما بیدار باشیم، آن وقتی كه ما زنده باشیم، آن وقتی كه ما غافل نباشیم.
در همان دوران رضاخانی، آن حركت خصمانه‌ای كه با روحانیت شد، موجب شد مرجع تقلیدی مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) اجازه‌ی صرف وجوهات را در تولید نشریه‌های دینی و مجلات دینی بدهد؛ كه این یك چیز بی‌سابقه‌ای بود، در آن روز هم چیز عجیبی بود. بنابراین نشریه‌ی دینی با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دینی با اتكای به سهم امام به وجود آمد. یعنی شخصیتی مثل سید اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) برخلاف آنچه كه برخی تصور میكردند و میكنند، به فكر مسائل فرهنگی كشور ما و دنیای شیعه و كشور شیعه است و صرف سهم امام را در یك چنین كاری مجاز میشمرد؛ اینها فرصتهاست. دشمنی‌ها یك چنین فرصتهای بزرگی را به وجود می‌آورند.
رابعاً با بی‌طرف ماندن روحانیت در مسائل چالشیِ اساسی، موجب نمیشود كه دشمن روحانیت و دشمن دین هم بی‌طرف و ساكت بماند؛ «و من نام لم‌ینم عنه». اگر روحانیت شیعه در مقابل حوادث خصمانه‌ای كه برای او پیش می‌آید، احساس مسئولیت نكند، وارد میدان نشود، ظرفیت خود را بروز ندهد، كار بزرگی را كه بر عهده‌ی اوست، انجام ندهد، این موجب نمیشود كه دشمن، دشمنی خود را متوقف كند؛ بعكس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف كردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال كردند، به فعالیت خودشان افزودند و پیش آمدند. غربی‌ها ظرفیت عظیم فكر شیعه برای مواجهه‌ی با ظلم جهانی و استكبار جهانی را از مدتها پیش فهمیده‌اند؛ از قضایای عراق، از قضایای تنباكو؛ لذا آنها ساكت‌بشو نیستند؛ آنها به تجاوز خود، به پیشروی خود ادامه میدهند. سكوت و بی‌طرفی علما و روحانیون و حوزه‌های علمیه به هیچ وجه نمیتواند دشمنی دشمن را متوقف كند. بنابراین حركت حوزه‌های علمیه، بی‌طرف نماندن حوزه‌های علمیه در قبال حوادث جهانی، در قبال مسائل چالشیِ ملی و بین‌المللی یك ضرورتی است كه نمیشود از آن غافل شد.1389/07/29

لینک ثابت
نوشته شدن کتاب کلثوم ننه توسط عالم معروف مرحوم اقاجمال خوانساری برای مبارزه با خرافات

[یك چیز كه در باب روحانیت شرط و لازم است مسئله] مبارزه‌ی با خرافات است. در كنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینی و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه كرد. كسانی دارند روزبه‌روز خرافات جدیدی را وارد جامعه‌ی ما می‌كنند. مبارزه‌ی با خرافات را باید جدی بگیرید. این روش علمای ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانساری، عالم معروف، مُحشیِّ شرح لمعه - كه حاشیه‌های او را در حواشی شرح لمعه‌های قدیم دیده‌اید. نمی‌دانم حالا هم چاپ می‌شود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانساری (كه پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعه‌اند) - سیصد سال پیش برای اینكه خرافات را برملا كند، كتابی به نام «كلثوم ننه» را نوشت، كه الان هست. بنده چاپهای قدیمش را داشتم و اخیراً هم دیدم مجدداً چاپ شده است، كه چاپ جدیدش را هم برای من آوردند. ایشان با زبان طنز، معروفترین خرافات زمان خودش را به زبان فتوای فقهای زنان درآورده و می‌گوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یكی‌اش، كلثوم ننه است! یكی، دده بزم‌آراست! یكی، بی‌بی‌شاه زینب است! یكی، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلاً در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبی را نقل می‌كند. یعنی عالم دینی به این چیزها می‌پردازد. ما خیال می‌كنیم اگر با یك مطلبی كه مورد عقیده‌ی مردم است و خرافی و خلاف واقع است، مقاومت كردیم، بر خلاف شئون روحانی عمل كرده‌ایم؛ نه، شأن روحانی این است.1385/08/17
لینک ثابت
ازدواج پیامبر(ص) با زینب ؛ حرکتی در جهت مبارزه با خرافات

[یك چیز كه در باب روحانیت شرط و لازم مسئله] مبارزه‌ی با خرافات است. در كنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینی و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه كرد. كسانی دارند روزبه‌روز خرافات جدیدی را وارد جامعه‌ی ما می‌كنند. مبارزه‌ی با خرافات را باید جدی بگیرید. این روش علمای ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانساری، عالم معروف، مُحشیِّ شرح لمعه - كه حاشیه‌های او را در حواشی شرح لمعه‌های قدیم دیده‌اید. نمی‌دانم حالا هم چاپ می‌شود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانساری (كه پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعه‌اند) - سیصد سال پیش برای اینكه خرافات را برملا كند، كتابی به نام «كلثوم ننه» را نوشت، كه الان هست. بنده چاپهای قدیمش را داشتم و اخیراً هم دیدم مجدداً چاپ شده است، كه چاپ جدیدش را هم برای من آوردند. ایشان با زبان طنز، معروفترین خرافات زمان خودش را به زبان فتوای فقهای زنان درآورده و می‌گوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یكی‌اش، كلثوم ننه است! یكی، دده بزم‌آراست! یكی، بی‌بی‌شاه زینب است! یكی، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلاً در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبی را نقل می‌كند. یعنی عالم دینی به این چیزها می‌پردازد. ما خیال می‌كنیم اگر با یك مطلبی كه مورد عقیده‌ی مردم است و خرافی و خلاف واقع است، مقاومت كردیم، بر خلاف شئون روحانی عمل كرده‌ایم؛ نه، شأن روحانی این است. همین آیه‌ای كه الان این آقای عزیزمان با صدای خوبی خواندند: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه ولا یخشون احدا الّا اللَّه و كفی باللَّه حسیباً» در مورد چیست؟ این آیه در مبارزه‌ی با یك خرافه است. «و اذ تقول للّذی انعم اللَّه علیه و انعمت علیه امسك علیك زوجك واتّق اللَّه و تخفی فی نفسك مااللَّه مبدیه و تخشی النّاس واللَّه احقّ ان تخشاه فلمّا قضی زید منها وطرا زوّجناكها لكن لا یكون علی المؤمنین حرج فی ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهنّ وطرا»؛ این آیه مربوط به قضیه‌ی «زید» است. آیه‌ی بعدی: «سنّة اللَّه فی الذّین خلوا من قبل و كان امراللَّه قدراً مقدورا. الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه ولایخشون احدا الّا اللَّه» راجع به یك خرافه است. پیغمبر اكرم از طریق جبرئیل مطلع شد كه زینب (دختر عمه‌اش) كه یك روزی برای مبارزه‌ی با اشرافیگری، او را به عقد پسرخوانده‌ی آزاد شده‌ی خودش (یعنی زیدبن حارثه) درآورده بود، همسرش خواهد شد. پیغمبر زیدبن حارثه را كه غلامش بود، خرید، آزاد كرد و به عنوان پسرخوانده‌ی خودش انتخاب كرد و بعد هم دختر عمه‌ی خودش زینب را - كه جزو اشراف و خانواده‌ی قریش و بنی‌هاشم بود - به تزویج او در آورد. با هم زندگی می‌كردند. جبرئیل خبر داد كه این زینب، زن تو خواهد شد. پیغمبر سكوت كرد، «و تخشی النّاس واللَّه احبّ ان تخشاه». بعد خود زید آمد و به پیغمبر شكایت كرد كه من نمی‌توانم با این خانم زندگی كنم؛ خانم و اشراف زاده و اعیان‌زاده، و من، غلام و سابقه‌ی بردگی؛ اصرار داشت كه او را طلاق بدهد. پیغمبر اكرم سفارش كرد كه: «امسك علیك زوجك»؛ او را نگهدار. «و تحفی فی نفسك ما اللَّه مبدیه». بعد بالاخره آنچه كه تقدیر و امر الهی بود، انجام گرفت. پیغمبر هم كه مطیع امر پروردگار است. زید، زینب را طلاق داد و پیغمبر زنِ پسر خوانده‌ی خودش را خواستگاری كرد و گرفت؛ و این در حالی بود كه زنِ پسر خوانده را مثل زنِ فرزند می‌دانستند؛ خرافه یعنی این. بر حسب سنتهای قدیم جاهلی، مسلمانها هم هنوز در همان فكرها بودند كه كسی زنِ پسرخوانده‌ی خودش را نمی‌تواند بگیرد؛ اما پیغمبر زن پسرخوانده‌ی خودش را گرفت. این است كه می‌گوید: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه»؛ یعنی ناظر بر این قضیه است. البته كلی است؛ اما در این قضیه وارد شده؛ مبارزه‌ی با خرافات این‌قدر مهم است. در مبارزه‌ی با خرافات شجاع باشید. البته خرافه چیست؟ خود این مهم است. بعضیها هستند كه حقایق دینی را هم به عنوان خرافه انكار می‌كنند. ما كاری با آنها نداریم. آنچه كه با كتاب و سنت متقن و معتبر ثابت شده، از دین است؛ چه حالا عقول بپسندند یا نپسندند. از این حمایت و دفاع كنید. آنچه كه با دلیل معتبر ثابت نشده است و با مبانی و اصول دینی معارضه ندارد، درباره‌ی آن ساكت بمانید. آنچه كه با یكی از اصول دینی معارضه دارد و مدرك معتبری ندارد، ردش كنید. این می‌شود خرافه، و معیار خرافه این است.امروز شما ببینید مدعیان ارتباط با امام زمان و ارتباط با غیب، با شكلهای مختلف در جامعه دارند كار می‌كنند. البته این همه نشانه‌ی این است كه گرایش به دین، یك عنصر اصلی در زندگی مردم است. مردم به مسائل دینی علاقه دارند كه آدم خرافه ساز می‌رود خرافه درست می‌كند؛ چون آن كالای اصلی در اختیارش نیست، كالای تقلبی را به میدان می‌آورد تا اینكه مردم را جذب كند. این نشانه‌ی گرایش مردم به دین است. اما خوب، این خطرناك است. در مقابله‌ی با خرافات و آن چیزهایی كه از دین نیست، شجاع باشید و بگویید. ملاحظه‌ی اینكه حالا ممكن است كسی بدش بیاید یا ممكن است چه بكند، نكنید؛ كه غالباً در مواردی انسان متأسفانه می‌بیند كه این مراعاتها هست.1385/08/17
لینک ثابت
به طلاب جوان میگفتم: بیمایه فطیر است

یکی از کارهای دیگر ما که مهم است، کسب مهارتهای دینی است. ما باید در رشته و حرفه‌ی خودمان مهارت پیدا کنیم. باید عالم و با سواد بشویم؛ فارسی اش این است. در دوران مبارزات و بحبوحه‌ی مبارزات - که دائم ما را میگرفتند و آزاد میکردند - یک مشت طلبه‌ی جوان با ما مرتبط بودند و ما با اینها کار سیاسی میکردیم. من به اینها میگفتم: بیمایه فطیر است. باید درس را هم بخوانید. آن رفقایی که آن وقت ما در مشهد داشتیم - که از لحاظ سیاسی و انقلابی با ما مرتبط بودند - همه‌شان جزو طلبه‌های درسخوان بودند. باید با سواد شد و درس خواند.1385/08/17
لینک ثابت
نوشته شدن کتاب لؤلؤ و مرجان توسط میرزا حسین نوری در شرایط منبر روضه‌خوانان

همان‌طور که عرض کردیم، این ارتباط با مردم که در مسجد و جلسات مذهبی هست، از آن کارهای اثر گذار است؛ ولی شرایطی دارد. من سالها پیش - شاید چهل، پنجاه سال قبل - یک کتاب از مرحوم شیخ محمد باقر بیرجندی - که از علما و بزرگان خراسان و از شاگردان میرزای شیرازی بوده است؛ پدرِ مرحوم آیتی بیرجندی که او هم از علمای بزرگ بود. ما مرحوم آیتی را دیده بودیم - به نام «لؤلؤ و مرجان در شرایط پله‌ی اول و دوم منبر روضه‌خوانان» (شاید هم از مرحوم آمیرزا حسین نوری است؛ الان شک کردم) دیدم. آن روز، یعنی صد سال قبل، یک عالم حرِّ فاضلِ درس خوانده‌ای برای پله‌ی اول و دوم منبر روضه‌خوانان شرایط قائل میشد. من عرض میکنم این شرایط، امروز شده هزار برابر. شما با همه‌ی قشرها مواجه میشوید و باید خودتان را آماده کنید. جامعه‌ی روحانیت در مجموع با قشر عامی، با قشر تحصیلکرده، با جوانان، با پیر، با زن، با مرد، با فقیر، با غنی، با وابستگان به جناحهای مختلف سیاسی، مواجه میشود و باید برای همه‌ی اینها خودش را آماده کند. ببینید، چقدر سخت است1385/08/17
لینک ثابت
تلاش علامه طباطبائی و شهید مطهری در زدودن شبهات زمانشان

شما [طلاب]امروز با این چالش[تبیین و تعلیم دین در ابعاد مختلف از جمله رشد دادن فكر و عقل مردم و رفع شبهات] مواجه‌اید و مسأله‌ی شما مهم‌تر و دشوارتر است از مسأله‌ی علامه‌ی حلی یا مسأله‌ی علامه‌ی مجلسی یا مسائل علمای بزرگی كه در طول تاریخ بوده‌اند؛ با آن‌ها قابل مقایسه نیست. امروز نشر افكار باطل نه فقط به وسیله‌ی ابزارهای ارتباط جمعیِ فراوان- مثل رادیو، تلویزیون، اینترنت و انواع و اقسام روشهای الكترونیكی- انجام می‌گیرد، بلكه از شیوه‌های هنری هم استفاده می‌شود. امروز در دنیا پول خرج می‌كنند و فیلمهای گران‌قیمت می‌سازند، برای اینكه غیر مستقیم فكری را وارد ذهنها كنند یا فكری را از ذهنها بیرون بیاورند. یكی از مهم‌ترین نقاط آماج این كارها، افكار دینی و بخصوص افكار اسلامی است. البته بعد از برپا شدن جمهوری اسلامی، بخصوص افكار شیعه هم آماج همین چیزها قرار گرفته است. شما شاید شنیده باشید كه در سرزمین فلسطین به وسیله‌ی صهیونیست‌ها یا در امریكا كنفرانس‌های شیعه‌شناسی تشكیل می‌شود و كسانی روی آراء و لایه‌های فكری و شكل اجتماعی شیعیان تحقیق می‌كنند؛ این برای این است كه بتوانند با شیعه مبارزه كنند. باید شیعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه كنند.
شبهات زیاد است. شما اگر در میان جوانان بروید، می‌بینید جوان خوبِ ما هم گاهی در ذهنش شبهه وجود دارد. ایرادی هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه می‌آید؛ نباید به جوان ایراد گرفت كه تو چرا شبهه داری. وقتی ذهن فعال و كارگر شد، شبهه به ذهن می‌آید. بر عهده‌ی ما طلبه‌هاست كه این شبهه‌ها را با پیشگیری یا با درمان برطرف كنیم. چالش عمده‌ی امروز شما این است؛ چه‌كار می‌خواهید بكنید؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزه‌هاست، هم به طلاب و فضلای جوان حوزه‌ها: چه كار می‌خواهید بكنید؟ درس را باید خواند. یقیناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفایه و درسهای خارجِ معمول سنتیِ ما لازم است. من قبلًا گفتم بی‌مایه فطیر است. علوم عقلی كلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آیا این‌ها كافی هم هست؟ من به شما عرض می‌كنم: نه، كافی نیست. ما در برنامه‌های كاریِ خود باید جریان خلّاق فكری‌یی را كه در حوزه‌های ما بحمد اللّه از دوره‌ی قبل از ما شروع شده و تا حدودی اتساع هم پیدا كرده است، وسعت و عمق بیشتری بدهیم. كسی مثل مرحوم علامه‌ی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) در حوزه‌ی علمیه‌ی قم پیدا شد؛ ایشان، هم فقیه بود و هم اصولی؛ هم می‌توانست درس خارج فقهِ مفصلی بدهد؛ هم می‌توانست درس خارجِ اصول مفصلی ترتیب دهد و فضلا را جمع كند؛ اما او به كاری پرداخت كه آن روز آن را لازم می‌دانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر اینكه این‌ها لازم است. او گفت من می‌بینم كه دارند تفكرات و فلسفه‌ی كاذب ماركسیستی را در ذهنها جا می‌دهند؛ نمی‌شود با توضیح المسائل این‌ها را پاسخ دهیم؛ توضیح المسائل جای خودش را دارد؛ جواب این شبهه‌ها را با چیز دیگری باید داد. ایشان «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت. یكی از تربیت‌شده‌های او مرحوم شهید مطهری (رضوان اللّه علیه) است. كاری كه شهید مطهری كرد، امروز باید همه‌ی فضلای جوان درصدد باشند خود را برای آن آماده كنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام كنند. شهید مطهری به عرصه‌ی ذهنیت جامعه نگاه كرد و عمده‌ترین سؤالات ذهنیت جامعه‌ی جوان و تحصیل‌كرده و روشن‌فكر كشور را بیرون كشید و آن‌ها را با تفكر اسلامی و فلسفه‌ی اسلامی و منطق قرآنی منطبق كرد و پاسخ آن‌ها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسأله‌ی عدل الهی و قضا و قدر و علل گرایش به مادی‌گری بگیرید- كه مسائل، بیشتر ذهنی و عقلی است- تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ایران و اسلام، كه این هم تلاشی بود برای روشن كردن ذهنها. آن روز عده‌یی با گرایشِ ایران‌مداری می‌خواستند با اسلام مبارزه كنند؛ ایشان گفت نه، اسلام به ایران خدمت كرده؛ ایران هم به اسلام خدمت كرده. «خدمات متقابل ایران و اسلام» همانقدر ارزش دارد كه كتاب «عدل الهی» شهید مطهری. مرحوم شهید مطهری نمونه‌ی یك شخصیت روحانیِ متناسب با زمان است كه می‌تواند در چالش اول، كارِ درست بكند و اقدام بجا انجام دهد. البته شبیه ایشان بازهم داشتیم و بحمد اللّه امروز هم داریم. امروز در قم فضلای جوانی به این كارها مشغول هستند؛ خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضی از آن‌ها و آثارشان آشنایم؛ اما این در حوزه‌های ما باید به صورت یك جریان اصیل در بیاید. همه باید خود را با این حركت و این جریان آشنا كنند.1383/04/15

لینک ثابت
خاطره مقام معظم رهبری از تدوین کتاب جهان بینی اسلام در قبل از انقلاب

من لازم می‌دانم و بارها هم این نكته را گفته‌ام كه همه‌ی طلاب و همه‌ی اهل منبر، یك دور آثار آقای مطهری را بخوانند. مرحوم شهید مطهری (رضوان اللّه علیه) گرایش سلوكی و معنوی هم داشت؛ یك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردی امام، یك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردی مرحوم علامه‌ی طباطبایی، یك مقدار هم بعدها با بعضی از اهل دل و اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ایشان اهل گریه و تضرع و دعای نیمه‌شب بود؛ بنده از نزدیك اطلاع داشتم. در آثار ایشان این رشحه‌ی معنوی، توحیدی و سلوك كاملًا مشهود است. یكی از كارهای لازم در حوزه‌ها مطالعه‌ی آثار ایشان است. جوانان عزیز ما باید با آثار شهید مطهری آشنا شوند. اگر بنده می‌خواستم برنامه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم را بنویسم، بلاشك یكی از مواد برنامه را این می‌گذاشتم كه كتابهای آقای مطهری خوانده شود، خلاصه‌نویسی شود و امتحان داده شود. البته در این آثار هم نباید متوقف شد. من به دست‌اندركاران برگزاری همایش «حكمت مطهر» كه در تهران با من ملاقات داشتند، همین نكته را یادآوری كردم؛ گفتم در آقای مطهری متوقف نشوید. این، نهایت كار نیست؛ مرحله‌یی از كار است كه گردونه‌ها و گیتی‌هاست ملك آن جهانی را. گفت:
یك‌عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت‌
در بند آن نباش كه مضمون نمانده است‌
این‌قدر حرف هست برای گفتن. دریای آب شیرینِ بی‌نهایت قرآن و حكمت قرآنی این‌قدر مطلب دارد كه هرچه شما بنوشید، هرچه ذخیره كنید و هرچه بردارید، كم نمی‌شود و تكراری هم نمی‌شود. مبنا را تفكرات شهید مطهری بگذارید و كارهای بعدی را روی آن بنا كنید؛ «العلی محظورة الّا علی/ من بنا فوق بناء السلف».
سال 56 به اتفاق جمعی از دوستان بنا بود جهان‌بینی اسلام را بنویسیم. بعد با تبعید بنده و بعضی دیگر از دوستان به ایرانشهر، جمع تقریباً متلاشی شد؛ لیكن بنا گذاشتیم كار را انجام دهیم. از جمله‌ی افراد این مجموعه، مرحوم شهید باهنر بود؛ به ایرانشهر آمد و گفت شما كه اینجا كاری ندارید، این تحقیق را انجام دهید. دیدیم حرف خوبی است. بعد ایشان نكته‌یی گفت كه بسیار مهم بود. كتاب تعلیمات دینیِ سال سوم و چهارم دبیرستان را- كه به‌وسیله‌ی خود ایشان و یك جمع دیگر و با برنامه‌ریزیِ مرحوم شهید بهشتی تنظیم می‌شد- آورد و به من داد؛ گفت این را شما بخوانید، ببینید پایه‌ی معرفت دینیِ جوان دانش‌آموز ما چقدر است؛ فراتر از این، چشم‌اندازی را در مسائل دینی تعریف كنید. كتاب را خواندیم، دیدیم مطالب خیلی خوب و باارزشی است. بنابراین، بر اساس آنچه امثال شهید بهشتی و شهید مطهری و دیگر بزرگان فكر و اندیشه‌ی اسلامی كار كرده‌اند، باید نوشت و گفت.1383/04/15

لینک ثابت
تجلیل مدعیان دموکراسی _کارتر_از دیکتاتور محمد رضا پهلوی

امروز روحانیت ما با دوگونه چالش مواجه است. شاید در بعضی از ادوار تاریخی هم همین‌طور بوده است؛ لیكن در اكثر ادوار تاریخی، روحانیت با یك چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یك چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت- كه در ادوار مختلف، حوزه‌های علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند- تبیین و تعلیم دین به معنای واسع كلمه بوده است؛ ... چالش دوم- كه خیلی هم حرف دارد- مسأله‌ی سیاسی است. شما طلبه‌ی جوانی هستید در مدرسه‌ی آقای آخوند، یا مدرسه‌ی زنگنه، یا مدرسه‌ی مرحوم آقای آقا شیخ علی دامغانی، و دارید در همدان، در ملایر، در فامنین و هرجای دیگر درس می‌خوانید. اگر بحث سیاستهای جهانی و استكبار جهانی و امریكای با آن عظمتِ ظاهری بشود و بگویند این‌ها با شما مخالفند، شما نباید بگویید مگر من چه كسی هستم كه با من مخالفند؛ من یك طلبه‌ی گوشه‌ی مدرسه‌ی آقای آخوند در همدان هستم. من می‌خواهم بگویم این فكر اشتباه است. این‌ها با یك‌یك شما نه تنها مخالفند، بلكه دشمن‌اند. به هركدام از شماها به چشم منبعی برای روشنگری و افشاگری نگاه می‌كنند؛ كه اگر این منبع فعال شود و كار بكند و باطن و استعداد و ظرفیت خودش را بروز دهد، كار بر استكبار دشمن دشوار خواهد شد. از نظر آن‌ها هریك از شما بالقوه یك امام خمینی هستید. این‌ها با یك‌یك عمامه‌به‌سرها و طلبه‌ها و روحانیون دشمن‌اند؛ چرا؟ چون بنای كار آن‌ها بر ظلمات، بر چشم‌بندی و بر كتمان حقیقت و پرده روی كار كشیدن است. الآن شما نگاه كنید؛ در امریكا اسم دمكراسی و حقوق بشر برده می‌شود. امریكایی‌ها یكی از ارزشهایی كه فكر می‌كنند یا ادعا می‌كنند كه باید در دنیا برایش بجنگند، حقوق بشر است؛ ملت امریكا هم این را باور كرده است. یك‌وقت مسأله‌یی مثل زندان ابو غریب به وجود می‌آید و گوشه‌یی از آن برملا می‌شود، كه آن را هم ماست‌مالی می‌كنند؛ كمااینكه كردند و به گردنِ هم انداختند و مسئله را تمام كردند. این‌ها توانسته‌اند با كمك ابزارهای پیشرفته‌ی تبلیغاتی و ارتباطاتی- با همین تلویزیون، با همین هنر، با همین هالیوود، با همین بازیهای اینترنتی و رایانه‌ای، با همین ارتباطات سریع در دنیا- سر بشریت را كلاه بگذارند. ادعای تمدن می‌كنند، اما تمدن ندارند؛ واقعاً وحشیِ محض هستند. قبلًا گفتم؛ خانم جوانِ مرتبِ منظمی وقتی در خیابان راه برود،می‌گویند آزار او به مورچه هم نمی‌رسد؛ اما شما ناگهان این خانم جوان را در زندان ابو غریب پیدا می‌كنید؛ با دستِ خودش مرد عراقی را شكنجه می‌كند و قهقهه سر می‌دهد و با خونسردی آدم می‌كُشد! یك‌وقت كسی عصبانی می‌شود و آدم می‌كُشد؛ نه، این‌ها با خونسردی و در حال قهقهه آدم می‌كُشند و ادعای دمكراسی هم می‌كنند! این‌ها با جبارترین حكومتها، حكومتهای كودتایی، حكومتهای نظامی و حكومتهایی مثل حكومت محمد رضا پهلوی، در عین استبداد، چون در خدمت آن‌ها و منافع آن‌ها هستند، نه تنها مخالفت نمی‌كنند، اصلًا از آن‌ها حمایت هم می‌كنند. اواخر سال 56 یا اوایل سال 57 كه طلیعه‌های انقلاب آشكار شده بود، كارتر- رئیس‌جمهور وقت امریكا- به ایران آمد و در یك جلسه، نطقی را كه برایش فراهم كرده بودند، نخواند؛ ارتجالًا بنا كرد نطقی سرتاپا ستایش از محمد رضا ایراد كردن. امروز هم همین كار را در خیلی از جاهای دنیا دارند می‌كنند؛ قبلًا هم كرده‌اند، بعد از این هم خواهند كرد؛ درعین‌حال ادعای دمكراسی هم می‌كنند! دنیا هم این ادعاها را باور كرده؛ ما هم وقتی به جامعه‌ی خودمان نگاه می‌كنیم، می‌بینیم یك عده آدم‌های درس‌خوانده و تحصیل‌كرده و مدعی روشن‌فكری وقتی اسم دمكراسی و یا مردم‌سالاری و احترام به رأی مردم می‌آید، فوراً ذهنشان به طرف امریكا می‌رود! آن‌ها دروغ می‌گویند و مطلقاً به دمكراسی و آزادی و آراء مردم احترام نمی‌گذارند؛ نمونه‌اش ممنوعیت حجاب در مدارس برخی كشورهای اروپایی است. اجازه نمی‌دهند دختر محصل با روسری به كلاس برود و درس بخواند. پس امروز مشی اساسی استكبار عبارت است از كلاه سر دنیا گذاشتن، كلاه سر بشریت گذاشتن؛ به قول عربها: «التعتیم الاعلامی»؛ یعنی غبارآلود كردن فضا، یا به تعبیر قدیمیِ خود ما «گل‌آلود كردن آب». اگر در این فضا كه همه جا را تاریك كرده‌اند، یك نفر پیدا شود كه نورافكنی بیندازد، این‌ها چه حالی دارند و نسبت به او چه موضعی می‌گیرند؟ شما همان كسی هستید كه نورافكن می‌اندازید. لذا با روحانیت اسلام و بخصوص با روحانیت شیعه مخالفند؛ علتش هم این است كه روحانیت شیعه مستقل است.1383/04/15
لینک ثابت
مصادیق خفقان و رعب بوجود آمده برای طلاب توسط پهلوی

وجود یك مجموعه‌ی روحانیِ عالم، روشن‌بین، روشن‌فكر، شجاع، پارسا، پاك‌دامن، دارای آگاهی وسیع و برخوردار از خشیت الهی، در جامعه‌ای كه در حال پیشرفت است، نویدبخش این است كه این پیشرفتها در جهت گمراهی و ضلالتِ هرچه بیشتر، و در فرایند تاریخی در جهت سقوط به كار نخواهد رفت؛ این نقش شما جوانهای طالب علم و محصل علوم دینی است؛ این را قدر بدانید؛ خیلی مهم است. البته مشكلاتی در سر راه شماها وجود دارد. امروز طلاب و روحانیون ما مشكلات بسیاری دارند؛ مشكلات مادی دارند، مشكلات حیثیتی دارند، سختی‌های گوناگون دارند، محرومیتهایی دارند؛ منتها این‌ها در راه این هدف بزرگ صفر است. هیچ مجموعه‌یی بدون دست و پنجه نرم كردن با مشكلات نتوانسته است یك نقش اثرگذار و ماندگار ایفا كند و به وجود بیاورد. طبیعت بشر این‌طور نیست كه با راحت‌طلبی و برخورداری از آسایشِ مطلق بتواند به‌جای والایی دست پیدا كند؛ سختی‌ها را باید تحمل كرد؛ این همان سمت‌گیری به سوی رضای الهی و نقش آفرینی در سعادت یك جامعه است. حوزه‌های علمیه امروز می‌توانند خود را آن‌چنان بسازند كه به معنای حقیقی كلمه نقش‌آفرین باشند. حوزه‌ی قم در سال 1340 قمری- یعنی تقریباً هشتاد و پنج سال قبل- توسط مرحوم حاج شیخ عبد الكریم حائری به وجود آمد و در سال 1355 قمری- یعنی پانزده سال بعد- با درگذشت مؤسس آن حوزه، بظاهر متلاشی شد؛ یعنی در اوج اقتدار و اختناق رضاخانی. وقتی مرحوم آقا شیخ عبدالكریم حائری از دنیا رفت، همان چند صد طلبه‌یی هم كه در قم بودند، متفرق شدند. گرسنه و بی‌پول و بی‌منشأ درآمد و ترسان، روزها بیرون شهر قم می‌رفتند و در باغهای اطراف قم مباحثه می‌كردند؛ شب به مدرسه‌ی فیضیه یا به خانه‌هایشان برمی‌گشتند. اما در میان همان طلاب آواره‌ی پراكنده‌ی ترسانِ مرعوبِ از اقتدار دستگاه و زیر فشار شدید اقتصادی و حیثیتی و سیاسی، كسی مثل امام خمینی بیرون آمد. چهل سال بعد از تشكیل حوزه‌ی قم- یعنی در سال 1381 قمری- نهضت‌ روحانیت شروع شد؛ این‌ها خیلی معنا دارد. تازه از این چهل سال، چندین سالش با این شدت گذشته بود.
در فروردین سال 1342 شمسی كه حوادث مدرسه‌ی فیضیه و زدن طلاب و انداختن آنها از بالای پشت‌بام پیش آمد، همان روز ما منزل امام رفتیم. بنده آن‌وقت طلبه‌ی جوانی بودم در سن الان شماها. دستگاه اختناق محمدرضا علیه حوزه‌ی علمیه، شمشیر را از رو بسته بود. در خیابان ارم قم طلبه جرأت نمی‌كرد - این را من به چشم خودم دیدم - از این طرف خیابان به آن‌طرف برود! كماندوهای دستگاه شاه مثل شمر می‌ریختند سرش، كتكش می‌زدند، عمامه‌اش را برمی‌داشتند و لباسش را پاره می‌كردند. در چنین حالت رعب‌آوری، آن روز امام (رضوان‌اللَّه‌علیه) بعد از نماز مغرب و عشا به خانه‌شان رفتند - همین خانه‌یی كه الان هم در قم هست - طلبه‌ها هم رفتند، بنده هم بودم. ایشان خاطره‌ی اختناق دوران رضاخانی و رفتن طلبه‌ها به بیرون از قم را یادآوری كردند و گفتند آن‌روز ما این‌طور زندگی كردیم؛ آنها رفتند و ما ماندیم؛ حالا هم اینها خواهند رفت و شما خواهید ماند. این پیشگوییِ امام بود؛ پیشگوییِ مبنی بر وعده‌ی الهی. خدای متعال وعده كرده است كه اگر جماعتی در راه او مجاهدت و ایستادگی كنند و دارای ایمان باشند، قطعاً به هدف خواهند رسید. وعده‌ی الهی دروغ نیست. خدای متعال راه را جلوی پای انسان می‌گذارد و قدم به قدم دست انسان را می‌گیرد. وقتی هدف، خدا بود، «والذّین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا». عمده، وجود این انگیزه و این ایمان است؛ وارد میدان شدن و تلاش كردن است. هر جا این باشد، موفقیت بدون تردید حاصل خواهد شد.1383/03/22

لینک ثابت
لزوم توجه طلاب به معنویت

طلبه امروز باید به این بُعد از زندگی خود [معنویت]، بسیار توجّه کند. شما جوانید؛ دلهای شما نورانی است و تعلّقاتتان کم است؛ اما همیشه این طور نمی‌مانید. این سرمایه را امروز فراهم کنید تا آن روز که گرفتاریها و تعلّقاتْ از اطراف به شما حمله کرد، بتوانید از آن ذخیره معنوی خود استفاده کنید.

من یقین دارم، آن پیرمرد نورانی، معنوی، عالم، زاهد و عارف که این انقلاب با دست توانای او بنا، غرس، آبیاری و میوه چینی شد، اگر در جوانی، آن راز و نیازها و آن عبادتها، تفکّرها و توسّلها را نداشت و آن دل مؤمن و نورانی در او پدید نمی‌آمد، این کارهای بزرگ از او صادر نمی‌شد. مرحوم آقای حاج میرزا جواد آقای تهرانی که از علمای بسیار مؤمن، زاهد و خالص بود و در مشهد، بسیاری ایشان را می‌شناختند، نزدیک سی سال پیش از این، به بنده گفت: «من در جوانی برای تحصیل به قم رفتم و آن زمان، امام را در حرم مطهّر دیدم. نمی‌شناختم ایشان کیست. دیدم که یک سیّد طلبه جوان و نورانی در حرم ایستاده، تحت الحنک را انداخته، نماز می‌خواند و اشک می‌ریزد و تضرّع می‌کند.» حاج میرزا جواد آقای تهرانی می‌گفت: «من او را نشناخته، مجذوبش شدم و از بعضی پرسیدم این آقای نورانی کیست؟ گفتند این آقا روح‌اللَّه خمینی است. وقتی آقا روح‌اللَّه، در دوره جوانی، آن سرمایه و ذخیره را پدید می‌آورند، آن وقت در سنّ هشتاد سالگی، امام و بنیانگذار حکومت جمهوری اسلامی می‌شوند.»

معمولاً پیرمردها، در زودتر از این سن بازنشسته می‌شوند و حال اداره زندگی شخصی خودشان را هم ندارند؛ اما امام در آن سن، چنین بنای عظیم و توصیف ناپذیری را به وجود آوردند و در مقابل دشمن، آن‌طور ایستادند که انسان از شجاعت و پایداری ایشان در مقابل حوادث و مصائب، مبهوت می‌ماند.

در همین قم، اوایل انقلاب، به مناسبتی ما خدمت ایشان رسیده بودیم. صحبتی شد و ایشان درباره سیّد احمد آقا مطلبی را فرمودند که درست و دقیق، یادم نیست. اما مضمون آن این بود که «اگر این احمد را بگیرند یا شکنجه کنند و یا بکشند، من در باطن قلبم هم متزلزل نخواهم شد. نه این‌که بخواهم خودم را نگهدارم؛ تظاهر و تصبّر کنم.» این، تعبیر ایشان بود. مفهوم «لا تحّرکه العواصف و قور عند الحزائز»، این است.

عزیزان من! وقتش حالاست. از این فضای معنوی، مواریث و یادگارهای معنوی‌ای که در این فضا انباشته است، استفاده کنید. مرحوم سیّد حسین رضوی، از همین آستان مقدّسه و از علمای اوایل قرن چهاردهم است که از حالاتش نقل می‌کنند، مثلاً در قنوت نماز وتر، دعای «ابی حمزه» را از ابتدا تا انتها می‌خوانده است! چنین عابدان و زاهدانی رااین حوزه تربیت کرده است. من از بزرگان حوزه خواهش می‌کنم، درس اخلاق و تهذیب را برای جوانان مستعد، روشن و نورانی - که در این حوزه فراوان هستند - جدّی بگیرند.1374/09/16

لینک ثابت
حضور اوّل صبح مرحوم آقاى گلپایگانى و مرحوم آقاى مرعشى در انتخابات

حوزه‌ى علمیه، باید در صفِ اولِ حرکتِ عظیمِ جامعه قرار داشته باشد. همچنان که ملاحظه کردید، مراجع بزرگ ما مثل مرحوم آیةاللَّه‌العظمى گلپایگانى، مرحوم آیةاللَّه‌العظمى نجفى و امروز آیةاللَّه‌العظمى اراکى، حفظه‌اللَّه و ادام‌اللَّه بقائه الشریف و رحمهم‌اللَّه، چه در زمان امام رضوان‌اللَّه‌علیه و چه بعد از زمان امام تا امروز، در صف اوّل قرار داشتند. در هر حادثه‌ى مهمى که در جامعه اتّفاق مى‌افتاد، اینها مقدّم بودند. روز رأى‌گیرى، اوّل صبح، مرحوم آقاى گلپایگانى و مرحوم آقاى مرعشى، اوّلین کسانى بودند که رأى مى‌دادند. کار اینها، یک کار رمزى و نمادین بود. خوب؛ رأى را عصر هم مى‌شود داد. اما اوّلِ صبح رأى دادن، یک کار رمزى است. امام، رضوان‌اللَّه‌علیه را دیده بودید که چقدر مقیّد بودند! حالا وضع ایشان که معلوم است. مراجع قم این‌طور بودند. در کارهاى اساسى؛ جنگ، حضور در جبهه‌ها، تحریض بر حضور در جبهه‌ها، کارهاى اقتصادى و غیره، همیشه در صفِ مقدّم بودند. حوزه، باید این‌طور باشد.1373/06/20
لینک ثابت
تلاش فکری تاثیرگذار شهید مطهری در قبل از انقلاب اسلامی

آقایان محترم؛ روحانیون، علما و خطبای گرامی و زحمتکش و ارزشمند! امروز جوانان ما، با ذهن سیّال خودشان سؤالهایی دارند. این سؤالها را نباید حمل بر ایرادگیری کنید. تا یک جوان سؤالی کرد، بگوییم: «آقا، ساکت!» گویا دارد کفر می‌گوید! جوان است. ذهن جوان، سیّال است. افکار غلط و استدلالهای نادرست، امروز در همه جای دنیا با توجه به روابط صوتی و بصری‌ای که وجود دارد، گسترده است. جوان ما، برایش سؤال به‌وجود می‌آید. چه کسی باید این را برطرف کند؟ من و شما باید برطرف کنیم. اگر شما نروید و آن خلأ فکری را به شکل درست پُر نکنید، یا آن سؤال و اشکال را برطرف نکنید، کس دیگری می‌رود و به شکل غلط، جواب او را می‌گوید. روحانی باید با اندیشه‌ی ناب اسلامی از بهترینش، مستدلترینش و قویترینش مجهّز باشد. ما این طور اندیشه‌ها و حرفها، بسیار داریم. یک نفر مثل شهید مطهّری رضوان‌اللَّه‌تعالی‌علیه، یک جامعه‌ی دانشگاهی را در مقابل خود، به قبول و اذعان و تسلیم وا می‌داشت. در همان دانشکده‌ای که آن بزرگوار تدریس می‌کرد،کسانی بودند که به‌طور صریح، ضدّ دین تبلیغات می‌کردند و درس می‌گفتند. آن بزرگوار نرفت با آنها دعوا کند و دست به یقه شود. حرف زد، فکر داد، حقایق را گفت؛ از ذهنیّت صحیح استفاده نمود و فضا را قبضه کرد.
پیش از انقلاب، روحانیونی که با دانشگاهها و محیطهای فکری جوان و احیاناً مرتبط با افکار بیگانه اتّصال داشتند، ابزاری که قدرت و زوری به آنها بدهد نداشتند. اما فضا در قبضه‌ی آنها و به دست آنها بود. در یک مسجد، یک روحانی می‌ایستاد برای مردم حرف می‌زد و می‌دیدید کلاسهای درس در دانشگاه، تعطیل یا خلوت می‌شد و می‌رفتند پای صحبت آن آقا؛ که چهار کلمه تفسیر از او بشنوند یا شرح نهج‌البلاغه‌ی او را یاد بگیرند. قبل از انقلاب، این گونه بود. ما باید این گونه خودمان را مجهّز کنیم. منبرها، این طور باید باشد. البته، این، مخصوص منبرها هم نیست. من نسبت به همه‌ی مراسم عزاداری عرض می‌کنم. نوحه‌خوانی نیز همین‌طور است. روضه‌خوانی نیز همین‌طور است.1372/03/26

لینک ثابت
نیاز کشور و دنیا به مبلغان حوزه علمیه

هرکس از دوستان ما برای معالجه یا کار دیگر به خارج رفت، آمد گفت به فلان کشور مبلّغ بفرستید؛ اما من به آنها میگویم آن نیازی را که شما احساس کرده‌اید، من پیش از شما از آن خبر داشتم؛ اما کسی را نداریم؛ شما آدمی را معرفی کنید تا من بفرستم؛ میگویند نداریم! از کشورهای مختلف میآیند و از ما مبلّغ میخواهند؛ اما نداریم! از داخل شهرهای ایران میآیند و از ما مبلّغ و امام جمعه میخواهند؛ اما نداریم؛ خیلی عجیب است! بنده به مسائل امامت جمعه اشراف پیدا کرده‌ام. من دایماً گزارش آقایان دبیرخانه‌ی ائمه‌ی جمعه و جناب آقای رسولی را - که رئیس دبیرخانه هستند - میبینم و خبرها را میخوانم. جاهایی هست که گاهی شش ماه یا یک سال بدون امام جمعه میماند؛ این در حالی است که ما حوزه‌ی به این عظمت را داریم! مگر ما گفتیم به جنگلهای آمازون بروید و تبلیغ کنید!؟ آقایان نمیروند؛ میگوییم چرا نمیروید، میگویند میخواهیم درس بخوانیم! برادران! من این روش را قبول ندارم؛ حالا شما هرچه میخواهید بگویید، بگویید؛ من واللَّه این را الهی نمیدانم! چند نفرتان بیایید از مرجعیت و از ریاست و از مدرّسی و از فضل و سوادِ در آن حد بگذرید؛ حوزه را طوری راه بیندازید که بعداً هزار نفر مثل خودتان را به‌وجود بیاورید.
تبلیغ که اولیترین کار ماست، حوزه‌ی علمیه‌ی قم این کار را نمیکند! با زحمت و تلاش زیاد، در فصل تابستان و یا به مناسبتی، آقایان عده‌یی را برای تبلیغ میفرستند؛ بنده هم پشتیبانی و کمک میکنم و بر این معنا اصرار میورزم. ما در این دو، سه ساله، از سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات خواهش کردیم، عده‌یی را فرستادند؛ ولی این کافی نیست. جاهایی هست که اصلاً روحانی پایش به آن‌جا نمیرسد! در سفر به استان بوشهر به منطقه‌یی رفتیم و وارد ده بزرگی شدیم؛ گفتیم روحانی و عالم شما کیست؟ گفتند ما روحانی نداریم! پرسیدیم چرا؟ گفتند نمیآیند بمانند! من از شما سؤال میکنم که چرا نمیروید بمانید؟ این واقعاً سؤال جدی است؛ چرا نمیروید بمانید؟ بروید در یک ده بمانید؛ چه اشکالی دارد؟ حوزه نمیتواند برای این‌طور جاها مبلّغ بفرستد.1370/11/30

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی