سوزاندن افراد فرقه داوودی؛ نمونه ای از نقض حقوق بشر در آمریکا آن چیزی كه در این بین[گفتارهای سران کشورهای دیگر در مورد انتخابات 88] از همه بدتر و زشتتر به چشم من آمد، این حرفهائی بود كه به عنوان دلسوزی از حقوق بشر و سختگیری به مردم، از زبان این دولتمردان آمریكائی صادر شد كه: ما از اینكه با مردم چنین رفتار بشود، مخالفیم؛ ما نگرانیم! شما نگران مردمید؟! شما چیزی به نام حقوق انسان را اصلاً قبول دارید؟! افغانستان را كی به خاك و خون كشید و هنوز هم دارد میكشد؟ عراق را كی زیر چكمهی نظامیان خودش تحقیر كرد؟ در فلسطین چه كسی به دولت صهیونیست ظالم این همه كمك سیاسی و مادی كرد؟ در خود آمریكا - انسان واقعاً تعجب میكند - در زمان دولت همین حزب دمكرات، در زمان ریاست جمهوری شوهر همین بانوئی كه حالا اظهار نظر میكند، هشتاد و چند نفر از وابستگان فرقهی داوودی را زنده زنده در آتش سوزاندند. این كه دیگر جای انكار نیست. همین حضرات، همین دمكراتها این كار را كردند. فرقهی داوودیها به قول خودشان دیویدیها - به دلیلی مورد غضب دولت آمریكا قرار گرفتند و به منزلی رفتند و در آنجا متحصن شدند. هر چه كردند، بیرون نیامدند. اینها خانه را آتش زدند و هشتاد تا مرد، زن، بچه تو این خانه، زنده زنده سوختند. شما حقوق بشر میفهمید یعنی چه؟! به نظر من این مسئولان و سیاستمداران اروپائی و آمریكائی قدری بایستی شرم و حیا را هم برای خودشان وظیفه بدانند. جمهوری اسلامی، پرچمدار حقوق انسان است. دفاع ما از مردم مظلوم در فلسطین، در لبنان، در عراق، در افغانستان، در هر نقطهای كه مردم مظلوم واقع شدند، نشانهی همین است. نشانهی این است كه پرچم حقوق بشر به وسیلهی اعتقاد به اسلام، ایمان به اسلام در این كشور برافراشته شده است. ما احتیاج نداریم كه برای حقوق بشر كسی ما را نصیحت كند.1388/03/29
با حجاب بودن زنان اعیان و اشراف ایرانی و اروپایی در گذشته در قضیهی زن، آنیكه باید جواب بدهد، آنیكه گریبانش گیر هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهوری اسلامی. آنهائی كه مرزهای دو جنس را بكلی از بین بردند، آزادی جنسی را در عمل، در زبان، در تبلیغات، حتّی در فلسفه ترویج كردند، باید پاسخ بدهند. نتیجه این شد كه با توجه به خوی تجاوزگری طبیعی و قوّت طبیعیای كه مرد نسبت به زن دارد، زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حقكشی انجام بگیرد. زن را وسیلهای برای فروش كالاهایشان قرار بدهند؛ مثل یك كالا، مثل یك متاع! شما این مجلات فرنگی را نگاه كنید؛ برای فروش یك متاع، پیكر لخت یك زن را نشان میدهند! آخر اهانتی از این بالاتر برای یك زن ممكن است؟ آنها باید جواب بدهند. حجاب، تكریم آن كسی است كه در حجاب است. حجاب زن، تكریم زن است. در بیشتر كشورها- حالا من «بیشتر» كه میگویم، چون همه را اطلاع ندارم- در گذشته، در قدیم، در همین اروپا تا دویست سیصد سال پیش زنهای اعیان و اشراف حجابی روی صورتشان میانداختند؛ در بعضی از فیلمهای قدیمی شاید دیده باشید. یك حجاب میانداختند كه چشمها به روی آنها نیفتد. این، تكریم است. در ایران باستانی زنهای اعیان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند؛ زنهای افراد پائین و طبقات پست، نه، بیحجاب هم میآمدند؛ مانعی هم نبود. اسلام آمد این تبعیض را گذاشت كنار، گفت نخیر، زن باید باحجاب باشد؛ یعنی این تكریم مال همهی زنان است. آن وقت آنها حالا شدهاند طلبكار، ما شدهایم بدهكار! آنها بدهكارند؛ آنها باید بگویند چرا زن را مثل یك كالا وسیلهی شهوترانی قرار دادند.1386/10/13
رفتار مهربانانه مسلمانان با یهودیان بعد از فتح روم شرقی نتیجهی تسلط فرهنگ غرب را دارید میبینید در دنیا. در دنیا عدالت نیست، امنیت نیست، روح برادری و اخوت بین انسانها نیست، دشمنی و نفاق و کینهورزی الی ماشاءاللَّه فراوان است. سلطهی بیمهار قدرتها هم در دنیا هست. خوب، اینها همه مولودات فرهنگ غربی و سلطهی فرهنگی غرب بر دنیاست.
شما ببینید با اقلیتهای مسلمان در کشورهای مدعىِ آزاداندیشی، امروز چگونه رفتار میکنند. این را مقایسه کنید با رفتار اسلام در دورانهای مختلف با اقلیتهائی که در کشورهای اسلامی وجود داشتند. در فتوحاتی که در زمان خلفای راشدین انجام گرفت، به هر نقطهای که مسلمانها رفتند - در بعد از مرحلهی جنگ - در مرحلهی حاکمیت رفتارشان با غیر مسلمانها، رفتار مهربانانهای بود. در همین منطقهی روم شرقىِ آن روز، که امروز مجموعهای از کشورهای اسلامی را تشکیل میدهند، عدهای یهودی زندگی میکردند - این را در تواریخ ذکر کردهاند - که وقتی مسلمانها رفتند، آنها قسم خوردند، گفتند: «والتّوراة»؛ قسم به تورات، «لعدلکم أحبّ إلینا ممّا مضی علینا»؛ به این مضمون. عدالت مسلمین را ستودند. امروز هم در کشورهای اسلامی شما میبینید؛ در کشور ما یهودیها، مسیحیها، زردشتیها آزادنه زندگی میکنند، نماینده به مجلس میفرستند، مراسم عبادی خودشان را انجام میدهند؛ در کشورهای دیگر هم همینجور. این اسلام است. رفتار اسلام با اقلیتها را مقایسه کنید با رفتار امروز متمدنین به ظاهر طرفدار حقوق بشر با اقلیتهای مذهبی کشورهاشان، با مسلمانها به طور خاص.
امروز دنیا تشنهی عدالت است، تشنهی امنیت است، تشنهی عدم تبعیض است. اینها را اسلام میتواند تأمین بکند.1386/09/14
تجلیل مدعیان دموکراسی _کارتر_از دیکتاتور محمد رضا پهلوی امروز روحانیت ما با دوگونه چالش مواجه است. شاید در بعضی از ادوار تاریخی هم همینطور بوده است؛ لیكن در اكثر ادوار تاریخی، روحانیت با یك چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یك چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت- كه در ادوار مختلف، حوزههای علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند- تبیین و تعلیم دین به معنای واسع كلمه بوده است؛ ... چالش دوم- كه خیلی هم حرف دارد- مسألهی سیاسی است. شما طلبهی جوانی هستید در مدرسهی آقای آخوند، یا مدرسهی زنگنه، یا مدرسهی مرحوم آقای آقا شیخ علی دامغانی، و دارید در همدان، در ملایر، در فامنین و هرجای دیگر درس میخوانید. اگر بحث سیاستهای جهانی و استكبار جهانی و امریكای با آن عظمتِ ظاهری بشود و بگویند اینها با شما مخالفند، شما نباید بگویید مگر من چه كسی هستم كه با من مخالفند؛ من یك طلبهی گوشهی مدرسهی آقای آخوند در همدان هستم. من میخواهم بگویم این فكر اشتباه است. اینها با یكیك شما نه تنها مخالفند، بلكه دشمناند. به هركدام از شماها به چشم منبعی برای روشنگری و افشاگری نگاه میكنند؛ كه اگر این منبع فعال شود و كار بكند و باطن و استعداد و ظرفیت خودش را بروز دهد، كار بر استكبار دشمن دشوار خواهد شد. از نظر آنها هریك از شما بالقوه یك امام خمینی هستید. اینها با یكیك عمامهبهسرها و طلبهها و روحانیون دشمناند؛ چرا؟ چون بنای كار آنها بر ظلمات، بر چشمبندی و بر كتمان حقیقت و پرده روی كار كشیدن است. الآن شما نگاه كنید؛ در امریكا اسم دمكراسی و حقوق بشر برده میشود. امریكاییها یكی از ارزشهایی كه فكر میكنند یا ادعا میكنند كه باید در دنیا برایش بجنگند، حقوق بشر است؛ ملت امریكا هم این را باور كرده است. یكوقت مسألهیی مثل زندان ابو غریب به وجود میآید و گوشهیی از آن برملا میشود، كه آن را هم ماستمالی میكنند؛ كمااینكه كردند و به گردنِ هم انداختند و مسئله را تمام كردند. اینها توانستهاند با كمك ابزارهای پیشرفتهی تبلیغاتی و ارتباطاتی- با همین تلویزیون، با همین هنر، با همین هالیوود، با همین بازیهای اینترنتی و رایانهای، با همین ارتباطات سریع در دنیا- سر بشریت را كلاه بگذارند. ادعای تمدن میكنند، اما تمدن ندارند؛ واقعاً وحشیِ محض هستند. قبلًا گفتم؛ خانم جوانِ مرتبِ منظمی وقتی در خیابان راه برود،میگویند آزار او به مورچه هم نمیرسد؛ اما شما ناگهان این خانم جوان را در زندان ابو غریب پیدا میكنید؛ با دستِ خودش مرد عراقی را شكنجه میكند و قهقهه سر میدهد و با خونسردی آدم میكُشد! یكوقت كسی عصبانی میشود و آدم میكُشد؛ نه، اینها با خونسردی و در حال قهقهه آدم میكُشند و ادعای دمكراسی هم میكنند! اینها با جبارترین حكومتها، حكومتهای كودتایی، حكومتهای نظامی و حكومتهایی مثل حكومت محمد رضا پهلوی، در عین استبداد، چون در خدمت آنها و منافع آنها هستند، نه تنها مخالفت نمیكنند، اصلًا از آنها حمایت هم میكنند. اواخر سال 56 یا اوایل سال 57 كه طلیعههای انقلاب آشكار شده بود، كارتر- رئیسجمهور وقت امریكا- به ایران آمد و در یك جلسه، نطقی را كه برایش فراهم كرده بودند، نخواند؛ ارتجالًا بنا كرد نطقی سرتاپا ستایش از محمد رضا ایراد كردن. امروز هم همین كار را در خیلی از جاهای دنیا دارند میكنند؛ قبلًا هم كردهاند، بعد از این هم خواهند كرد؛ درعینحال ادعای دمكراسی هم میكنند! دنیا هم این ادعاها را باور كرده؛ ما هم وقتی به جامعهی خودمان نگاه میكنیم، میبینیم یك عده آدمهای درسخوانده و تحصیلكرده و مدعی روشنفكری وقتی اسم دمكراسی و یا مردمسالاری و احترام به رأی مردم میآید، فوراً ذهنشان به طرف امریكا میرود! آنها دروغ میگویند و مطلقاً به دمكراسی و آزادی و آراء مردم احترام نمیگذارند؛ نمونهاش ممنوعیت حجاب در مدارس برخی كشورهای اروپایی است. اجازه نمیدهند دختر محصل با روسری به كلاس برود و درس بخواند. پس امروز مشی اساسی استكبار عبارت است از كلاه سر دنیا گذاشتن، كلاه سر بشریت گذاشتن؛ به قول عربها: «التعتیم الاعلامی»؛ یعنی غبارآلود كردن فضا، یا به تعبیر قدیمیِ خود ما «گلآلود كردن آب». اگر در این فضا كه همه جا را تاریك كردهاند، یك نفر پیدا شود كه نورافكنی بیندازد، اینها چه حالی دارند و نسبت به او چه موضعی میگیرند؟ شما همان كسی هستید كه نورافكن میاندازید. لذا با روحانیت اسلام و بخصوص با روحانیت شیعه مخالفند؛ علتش هم این است كه روحانیت شیعه مستقل است.1383/04/15
نابودی نسل مسلمان از اروپا؛ هدف جنايات دشمنان عليه مسلمانان کوزو و بوسني اگر ولایت اسلامی باشد، زندگی زیر سایهی امیرالمؤمنین، برای همه حاصل خواهد شد - برای مؤمن، برای فاسق و برای كافر - حتی كفّار هم در آن، راحت زندگی میكنند. این طور نیست كه در آن، فقط آدمهای پرهیزكار، راحت باشند، غیر پرهیزكار هم از امنیت آن محیط، از مساوات، از عدالت و از آرامش معنوی در آن محیط، استفاده میكند. اگر حكومت الهی نشد، جامعه، جامعهی تبعیضآمیز است. تبعیض هم انواعی دارد. آنجایی كه زمامداران حكومت و قدرت، مردمانی باشند كه یا از كسی نترسند، یا اخلاقیّاتی نداشته باشند و در درون آنها ناظری از خدا نباشد، همین وضعی است كه امروز شما در دنیا ملاحظه میكنید! كشتن مسلمانان كوزو و به دنبال مسلمانان بوسنی و هرزگوین، با هدف نابود كردن نسل مسلمان از منطقهی اروپا! این كار انجام میگیرد! مسلمانان در اروپا صاحب مملكتی باشند، نمیشود. اگر بهعنوان یك انسان درجهی دو زندگی كنند، مانعی ندارد! اینها حقایقِ حوادث این روزگار است. این هدف كسانی است كه از همه طرف، دست بهدست هم دادند تا قضایای بوسنی راه افتاد و امروز قضایای كوزوو راه افتاده است! شما ملاحظه كنید، یوگسلاوی از یك طرف و متّحدین غربی - ناتو - از یك طرف، با هم جنگ دارند؛ اما نتیجه چیست؟ آیا یك مسلمان بهخاطر اینكه - ظاهراً - یوگسلاوی را مجازات میكنند، احساس آرامش كرد؟! ابداً! از روزی كه این حملات شروع شده است، شدّت عمل نسبت به مسلمانان بیشتر است! البته ارتباط خودشان با هم بر سر قضیهی حكومت و استبداد و قلدری - و اینكه یكی حتماً باید صربها را زیر بند و فرمان خود بیاورد - چیزهایی را ایجاب میكند؛ اما برای مسلمانان فرقی نمیكند. مسلمانان در بوسنی و هرزگوین هم چند سال مورد تجاوز قرار گرفتند، كتك خوردند، كشته و در گورهای دستجمعی دفن شدند؛ به قصد اینكه آنها را متفرّق و متلاشی كنند! آخرِ سر آمدند و با شكل بهكلّی نامطلوبی، صلح را برقرار كردند. البته وقتی دیدند چارهای نیست، اقدام كردند؛ زیرا مسلمانان بوسنی، انصافاً ایستادگی كردند. اگر چارهای بود، آنقدر ادامه پیدا میكرد تا یك نفر از آن جمعیتی كه در بوسنی و هرزگوین بودند، در آن منطقه باقی نماند! با اینكه خیلی از آنها هم از همان نژاد «اسلاو» و جزو همان جمعیتند؛ منتها دینشان فرق میكند! اینجاهم همین است؛ تا راندن مسلمانان و نابود كردن اسلام و اجتماع و تجمّع اسلامی ادامه میدهند! چرا؟ بهخاطر اینكه وجود مسلمانان را در اینجا برخلاف اهداف خود خواهانه و مستبدانهی خودشان میدانند. حالا اسمش دمكراسی است، باشد؛ اسم كه چیزی را عوض نمیكند! همهی این آقایانی كه در آنجا هستند، حاكمان دمكراتیك و حكومتهای دمكراسی هستند! آیا این دمكراسی است؟! معنای دمكراسی، این است؟! آیا بشریت برای این مقاصد، باید تحمّل این همه مشكلات را بكند؟! اگر واقعاً دمكراسی این است، پس استبداد و دمكراسی فرقی با هم ندارد! كشورهای دمكرات دنیا و كسانی كه با حكومتهای بهاصطلاح دمكراسی بر سرِ كارند، در برخورد با جماعاتی كه با آنها همفكر نیستند - یا به دلیلی وجود آنها را برای خودشان مفید نمیدانند، یا مضر میدانند - حق داشته باشند با شدیدترین ابزارها رفتار كنند! پس اگر بشریت، دمكراسی غربی را رد كند، نفی و انكار كند و از آن اظهار برائت نماید، حق دارد. ولایت اسلامی اینگونه نیست. ولایت اسلامی اینطور است كه وقتی مخالفین در حكومت امیرالمؤمنین، خلخال از پای زن یهودی بیرون میآورند، امامِ آن جمعیت و حاكمِ حكیم میگوید: اگر مسلمانی از این امر بمیرد - از غصّهی اینكه در حكومت او خلخال از پای یك زن یهودی درآوردهاند - حق دارد! مثل امیرالمؤمنین كه مبالغه نمیكند؛ میگوید اگر از این غصّه، انسان بمیرد، حق دارد. این، حكومت و ولایت اسلامی است.1378/01/16