شهید رجائی, شهید باهنر شهید رجائی و شهید باهنر. یک نکتهای اینجا وجود دارد [و آن اینکه] ما از این دو شهید، چه نمادی در ذهن داریم که بخواهیم وزرای ما و مسئولین و مدیران ارشد ما در هدایت به سمت آن نماد پیش بروند؟ [آن نماد] چیست؟ کارکرد اینها که جلوی چشم ما نیست؛ فرصتی نشد؛ شهید رجائی حدود یک ماه رئیسجمهور بود، شهید باهنر [هم] در همین مدّت نخستوزیر بود؛ شهید رجائی چند ماه هم نخستوزیر بود، با آن شرایط سختی که آن روز داشت. بنابراین، کارکرد این دو بزرگوار مورد نظر نیست و هیچ نشانهای و اثری از کارکرد اینها نداریم. پس مسئله چیست؟ نکتهی مطرح شدن این دو نفر چیست؟ نکته در نیّت آنها است، در جهتگیری آنها است. جهتگیری این دو نفر شهید عزیز، جهتگیری انقلابی و الهی بود. آن کسانی که این دو نفر را از نزدیک میشناختند تصدیق میکنند این عرض ما را که این دو نفر چیزی را طلب میکردند که همهی شهدا و مجاهدین راه خدا آن را طلب میکنند؛ دنبال این بودند؛ یعنی زندگی آنها درست منطبق بود با سرنوشت آنها؛ یعنی دنبال رضای الهی بودند، همچنان که همهی شهدای ما و همهی مجاهدین فیسبیلالله که مخلصانه در کار جهاد هستند، هدفشان رضای الهی است؛ رضای الهی و کار برای مردم که این هم مشمول رضای الهی است؛ یعنی خدای متعال این را از ماها خواسته که برای مردم کار کنیم.1402/06/08
شهدای دولت, شهید رجائی, شهید باهنر اولاً از یاد شهیدان عزیزمان، مرحوم شهید رجائی و شهید باهنر و همچنین شهید عراقی غفلت نكنیم؛ اینها در واقع سرسپرده و دلسپردهی به ارزشهای انقلاب بودند. علت اینكه خدای متعال نام و یاد اینها را باقی گذاشته، شاید همین است. این، نوعی شكر الهی و شكر پروردگار عالم است از بندگان خودش؛ «انّ اللَّه شاكر علیم». (1) با اینكه ما هیچ طلبی نداریم، خدا هم شكرگزاری میكند. خدای متعال از بندگانی كه با اخلاص كار كردند و همهی سرمایهی خودشان را آوردند وسط، شكرگزاری میكند. یكی از بخشهای شكرگزاری هم همین است كه این نام نیك در سالهای متمادی برای اینها باقی میماند. امیدواریم كه انشاءاللَّه این چهرههای نورانی، در جامعهی ما همچنان زنده باشند؛ چون اینها نماد ارزشها هستند. زنده بودن اسم اینها به معنای زنده بودن ارزشهاست، یا باید به این شكل انشاءاللَّه جریان پیدا كند1389/06/08
شهدای دولت, شهید رجائی, شهید باهنر یعنی شهید رجائی و شهید باهنر. حقاً شهید رجائی و شهید باهنر هم همین جور بودند؛ مظهر كار و تلاش مؤمنانه و پایبندیِ بیاغماض به اصول. آنها در هر نقشی كه حضور داشتند، همین پایبندیِ بدون اغماض به مبانی و ارزشها را در جریان كار كشور اعمال و اجراء كردند. در سالهای گذشته هم رسم بوده و هفتهی دولت تشكیل میشده و اسم این دو بزرگوار را همه با تجلیل میآوردند؛ لیكن همهی آن كسانی كه از این دو شهید عزیز تجلیل میكنند، واقعاً پایبند نیستند به آن راه و آن جهتگیری و هدفگیریای كه آنها داشتند.1389/06/08
تعجب شهید باهنر از تعداد دانشجویان حاضر در در جلسه آیت الله خامنه ای وجود مجموعهی روحانی در دانشگاهها، بسیار مسئلهی مهمی است. مثل دیگر مسائل مهم، ما به این پدیده عادت كردهایم و اهمیت آن را درست تقویم و برآورد نمیكنیم. شما ملاحظه كنید كه بنای دانشگاه در كشور چگونه بوده؛ جهتی كه از آغاز برای دانشگاه ترسیم شده بوده است، چگونه بوده؛ نوع دروسی كه از جنبهی ارزشی و جهتگیریهای فكری یك معنای خاصی دارند، چگونه تنظیم شده؛ بعد مقایسه كنید دوران پیش از انقلاب را با وضعیتی كه امروز به بركت انقلاب اسلامی و به بركت اسلام در دانشگاههای ما از لحاظ حضور روحانیون، فضلا، اهل معرفت و اهل معنا وجود دارد و انسی كه اینها با استاد و دانشجو دارند؛ آن وقت میبینید چقدر حضور روحانیون معظم و فضلای محترم در میان دانشجویان و در محیط دانشگاه اهمیت دارد. وقتی كه این اهمیت را ملاحظه كردیم، اولین اثری كه باید ایجاد كند، این است كه خود ما - یعنی من و شما - كه مرتبط با دانشگاه هستیم، این وضع را مغتنم بشمریم، قدر این وضعیت را بدانیم و این نعمت بزرگ را به معنای حقیقی كلمه شكرگزاری كنیم. شكر، شناختن نعمت، از خدا دانستن نعمت و به كار بردن نعمت در آن جائی است كه خدا خواسته است؛ این معنای عملی و كامل شكر است. این نعمت را شكر كنید؛ كه در این صورت، فهرستی از وظائف و مسئولیتها و تذكرات را متوجه ما میكند. من برای همین قسمتِ مقایسه عرض بكنم: قبل از انقلاب، بعضی از روحانیون، از جمله بندهی حقیر با دانشجوها ارتباطاتی داشتیم. این ارتباطات، ارتباطات سازمانی نبود، ارتباطات تشكیلاتی نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتیِ تند نبود؛ ارتباط فكری و تبیینی بود؛ یعنی جلساتی داشته باشیم كه دانشجوها در آنجا شركت كنند، یا ما احیاناً در جلسهای از جلسات دانشجوئی در دانشگاه شركت كنیم. در آن اوقات، بنده در مشهد جلسهای داشتم كه بین نماز مغرب و عشاء برگزار میشد. پای تخته میایستادم و به قدر بیست دقیقه یا نیم ساعت صحبت میكردم. مستمعین هم نود درصد جوان بودند؛ جوانها هم غالباً دانشجو و بعضاً دبیرستانی. یك شب مرحوم شهید باهنر (رحمة اللَّه علیه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعیت را كه دید، شگفتزده شد. حالا آقای باهنر كسی بود كه در تهران با مجامع جوان و دانشجوئی هم مرتبط بود. ایشان گفت كه من به عمرم اینقدر جمعیت دانشجوئی و جوان در یك مسجد ندیدهام. حالا توی مسجد ما مگر چقدر جوان بود؟ حداكثر مثلاً سیصد و چهل پنجاه نفر. در عین حال برای یك روحانیِ روشنفكرِ مرتبط با جوانها، مثل آقای باهنر، كه خودش هم دانشگاهی بود و دورههای دانشگاهی را دیده بود و محیطهای دانشجوئی را میشناخت و از فعالیتهای مذهبیِ بهروز و متجددانه هم مطلع بود، جمع شدن حدود سیصد یا سیصد و پنجاه نفر جوان - كه شاید از این تعداد، مثلاً دویست نفرش دانشجو بودند - چیز عجیبی بود و ایشان را دهشتزده و تعجبزده كرده بود: دویست تا دانشجو یك جا جمع بشوند و یك روحانی برایشان صحبت كند؟! حالا این را مقایسه كنید با وضعیتی كه امروز شما توی دانشگاه دارید. دسترسی روحانی فاضل جوان - مثل شما - به محیط دانشگاهی، به دانشجو، به استاد؛ این را مقایسه كنید، ببینید چه فرصت عظیم و گرانبهائی است. این فرصت را باید نگه دارید، این فرصت را باید خیلی مغتنم بشمرید؛ نكتهی اصلی این است.1389/04/20
شهدای دولت, شهید باهنر یك شب مرحوم شهید باهنر (رحمة اللَّه علیه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعیت را كه دید، شگفتزده شد. حالا آقای باهنر كسی بود كه در تهران با مجامع جوان و دانشجوئی هم مرتبط بود. ایشان گفت كه من به عمرم اینقدر جمعیت دانشجوئی و جوان در یك مسجد ندیدهام. حالا توی مسجد ما مگر چقدر جوان بود؟ حد اكثر مثلًا سیصد و چهل پنجاه نفر. در عین حال برای یك روحانیِ روشنفكرِ مرتبط با جوانها، مثل آقای باهنر، كه خودش هم دانشگاهی بود و دورههای دانشگاهی را دیده بود و محیطهای دانشجوئی را میشناخت و از فعالیتهای مذهبیِ بهروز و متجددانه هم مطلع بود، جمع شدن حدود سیصد یا سیصد و پنجاه نفر جوان- كه شاید از این تعداد، مثلًا دویست نفرش دانشجو بودند- چیز عجیبی بود و ایشان را دهشتزده و تعجبزده كرده بود: دویست تا دانشجو یكجا جمع بشوند و یك روحانی برایشان صحبت كند؟!1389/04/20
شهدای دولت, شهید رجائی, شهید باهنر ، یاد شهیدان عزیزمان، شهید رجائی و شهید باهنر را گرامی میداریم؛ برای آنها طلب علو درجات میكنیم و مغتنم میشمریم كه نام این دو شهید بزرگوار و فرزانه و بااخلاص بر روی دولتهای ما به مناسبت هفتهی دولت گذاشته میشود؛ با یاد آنها هر سال دولت آغاز به كار بكند.1388/06/16
شهدای دولت, شهید رجائی, شهید باهنر و یاد شهیدانی را كه بحمد اللَّه هفتهی دولت مزین به نام آنهاست، گرامی میداریم. این ذكر شهید رجایی و شهید باهنر- كه این دو برادر عزیز، حقیقتاً مظهر علم و عمل بودند- در هفتهی دولت، یك امر مغتنمی است؛ یك چیز نمادین و باارزشی است. معنایش این است كه ما- كه مسئولین بخشهای مختلف كشور هستیم- در رفتار عمومی خودمان، نگاهمان به همان ارزشهایی باشد كه برجستگی شخصیت این دو عزیز، به خاطر آن ارزشهاست.1387/06/02
شهدای دولت, شهید باهنر یكی از بهترین سنتهائی كه در این كشور بعد از انقلاب گذاشته شد - مرحوم شهید باهنر كه رحمت و رضوان خدا بر او باد، پایهگذار این كار بود - همین معاونت پرورشی است1387/02/12
ارزشهای انقلاب اسلامی, شهید رجائی, شهید باهنر, عدالت, عدالتخواهی حقیقتا آنچه شهید رجایی و شهید باهنر را به حركت وامیداشت؛ عشق به عدالت و ارزشهای انقلاب بود.1386/06/04
شهدای دولت, شهید رجائی, شهید باهنر شهید رجایی و شهید باهنر هم حقیقتاً از كسانی بودند كه امروز برای ما، دو نقطه برای همین مفاهیم والا و باارزش محسوب میشوند؛ یعنی حقیقتاً آنچه آنها را به حركت وامیداشت- كه ما از نزدیك میدیدیم- عشق به عدالت و عشق به ارزشهای انقلاب و اینها بود. جا دارد كه شما هفتهی دولت را به یاد آنها بزرگ و گرامی بشمارید و خودتان را به آن بزرگوارها منتسب بدانید. إن شاء اللَّه یادشان گرامی باشد1386/06/04
شهدای دولت, شهید رجائی, شهید باهنر یاد شهید رجایی عزیز و شهید باهنر عزیز را- كه در همان مدت كوتاه مسئولیتشان، طوری عمل كردند كه از خودشان برای ما الگو باقی گذاشتند- گرامی میدارم و حقیقتاً با تلاش سختی كه كردند، با تحملی كه به خرج دادند و با تمسكی كه به عقیده و ایمان خودشان در عمل ورزیدند، موجب شدند كه ما امروز بتوانیم برای تعریف مدل مورد نظر خودمان، اسم و یاد اینها را مطرح كنیم. در یك جملهی كوتاه، كتابی از معنا را از نام اینها بفهمیم، این خیلی ارزش دارد. یادشان گرامی باد1385/06/06
شهدای دولت, شهید رجائی, شهید باهنر مناسبت خوبی است برای تجدید یاد این دو شهید عزیز و عالیقدر؛ شهید رجایی و شهید باهنر. این حرف درستی است كه این دو نفر حقاً نماد دولتمردان متعهد و پایبند و مردان جمهوری اسلامی بودند. امیدواریم إن شاء اللّه خداوند متعال با رحمت و مغفرت و فضل بیپایانش با آنها رفتار كند و ما را هم موفق بدارد تا بتوانیم إن شاء اللّه در همان راه و مسیر حركت كنیم.1384/06/08
خاطره مقام معظم رهبری از اختناق موجود در دوران پهلوی من خاطرهیی را برای شما نقل كنم. شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادی كه بودند، میدانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزلقلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانی را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم كه دارند حرف میزنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر كردهاند. قدری خوشحال شدم؛ گفتم چند روزی كه بگذرد و بازجوییها تمام شود، داخل زندانِ انفرادی هم گشایشی پیش میآید؛ با اینها تماس میگیریم و حرفی میزنیم و بالاخره یك همصحبتی پیدا میكنیم. شب شد؛ دیدیم یكییكی آنها را صدا كردند و بردند. یك ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یك نفر دریچهی روی درِ سلول را كنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتیم. دیدم یكی از همان تهرانیهاست. گفتم در را باز كن، بیا تو. در را باز كرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتی؟ معلوم شد آنها را پای منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكیها هجوم میآورند و عدهیی را همینطوری میگیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزلقلعه بردند. از این افراد بازجویی میكنند، میبینند نه، اینها كارهیی نیستند و فعالیت مهمی ندارند؛ لذا آنها را رها میكنند. وقتی وسایل جیب آنها را میگردند، تقویمی از این شخصی كه او را باز گردانده بودند، پیدا میكنند كه در یكی از صفحات آن با خط بدی یك بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود:
جمله بگویید از برنا و پیر
لعنتاللَّه رضا شاه كبیر
او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ كرده بود، نه جایی آن را نقل كرده بود؛ فقط در تقویم جیبیاش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محكوم كردند!
بحث این نبود كه كسی در جایی شعار بدهد، حرفی بزند یا در تریبونی اظهارنظری بكند. بنده سال 50 در مشهد برای دانشجوها درس تفسیر میگفتم و اوایل سورهی بقره - ماجراهای بنیاسرائیل - را تفسیر میكردم. بنده را به ساواك خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنیاسرائیل حرف میزنید؟ گفتم آیهی قرآن است؛ من دارم آیهی قرآن را معنا و تفسیر میكنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنیاسرائیل - چون اسم اسرائیل در آن بود - تعطیل كردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت امریكا، نه از سوی دولت فرانسه، و نه از طرف دولتهای دیگر مطلقاً رژیم طاغوت به مخالفت با آزادی و دمكراسی متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار میشد؛ اما مردم اصلاً نمیفهمیدند كی آمد، كی رفت و چه كسی انتخاب شد. به آن صورت رأیگیری وجود نداشت؛ صندوق رأیی درست میكردند و اسم نمایندهیی را كه خودشان میخواستند و از دربار تأیید شده بود، از صندوق بیرون میآوردند. با این كار، صورت مسخرهیی از یك رأیگیری را به نمایش میگذاشتند. امروز هم كه در بعضی از كشورهای منطقهی ما از این چیزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نیستند؛ اما ایران اسلامی كه در طول بیست و شش سال تقریباً بیست و پنج انتخابات برگزار كرده، باز متهم به این است كه مردمسالاری ندارد و اینجا انتصابات است و انتخابات نیست!1384/02/19
شهدای دولت, شهید باهنر شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكی ها هجوم می آورند و عده یی را همین طوری می گیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل قلعه بردند1384/02/19
حمایت غربی ها از حکومت پهلوی با وجود اختناق آن دوران آنها[غربی ها] نمىخواهند ما از درون بجوشیم، جوانه بزنیم و رشد کنیم. آنها فقط اسم آزادى و دمکراسى را مىآورند.
من خاطرهیى را براى شما نقل کنم. شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادى که بودند، مىدانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزلقلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانى را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم که دارند حرف مىزنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر کردهاند. قدرى خوشحال شدم؛ گفتم چند روزى که بگذرد و بازجویىها تمام شود، داخل زندانِ انفرادى هم گشایشى پیش مىآید؛ با اینها تماس مىگیریم و حرفى مىزنیم و بالاخره یک همصحبتى پیدا مىکنیم. شب شد؛ دیدیم یکىیکى آنها را صدا کردند و بردند. یک ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یک نفر دریچهى روى درِ سلول را کنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتیم. دیدم یکى از همان تهرانىهاست. گفتم در را باز کن، بیا تو. در را باز کرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتى؟ معلوم شد آنها را پاى منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواکىها هجوم مىآورند و عدهیى را همینطورى مىگیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزلقلعه بردند. از این افراد بازجویى مىکنند، مىبینند نه، اینها کارهیى نیستند و فعالیت مهمى ندارند؛ لذا آنها را رها مىکنند. وقتى وسایل جیب آنها را مىگردند، تقویمى از این شخصى که او را باز گردانده بودند، پیدا مىکنند که در یکى از صفحات آن با خط بدى یک بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود:
جمله بگویید از برنا و پیر
لعنتاللَّه رضا شاه کبیر
او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ کرده بود، نه جایى آن را نقل کرده بود؛ فقط در تقویم جیبىاش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محکوم کردند!
بحث این نبود که کسى در جایى شعار بدهد، حرفى بزند یا در تریبونى اظهارنظرى بکند. بنده سال 50 در مشهد براى دانشجوها درس تفسیر مىگفتم و اوایل سورهى بقره - ماجراهاى بنىاسرائیل - را تفسیر مىکردم. بنده را به ساواک خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنىاسرائیل حرف مىزنید؟ گفتم آیهى قرآن است؛ من دارم آیهى قرآن را معنا و تفسیر مىکنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنىاسرائیل - چون اسم اسرائیل در آن بود - تعطیل کردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت امریکا، نه از سوى دولت فرانسه، و نه از طرف دولتهاى دیگر مطلقاً رژیم طاغوت به مخالفت با آزادى و دمکراسى متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار مىشد؛ اما مردم اصلاً نمىفهمیدند کى آمد، کى رفت و چه کسى انتخاب شد. به آن صورت رأىگیرى وجود نداشت؛ صندوق رأیى درست مىکردند و اسم نمایندهیى را که خودشان مىخواستند و از دربار تأیید شده بود، از صندوق بیرون مىآوردند. با این کار، صورت مسخرهیى از یک رأىگیرى را به نمایش مىگذاشتند. امروز هم که در بعضى از کشورهاى منطقهى ما از این چیزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نیستند؛ اما ایران اسلامى که در طول بیست و شش سال تقریباً بیست و پنج انتخابات برگزار کرده، باز متهم به این است که مردمسالارى ندارد و اینجا انتصابات است و انتخابات نیست!1384/02/19