newspart/index2
ایستادگی امام خمینی(ره) / ایستادگی در راه خدا
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
امام خمینی آیات قرآن را با ایستادگی خود معنا کرد

یک خصوصیّت از خصوصیّات امام هست که بنده امروز درباره‌ی آن بیشتر میخواهم صحبت کنم و آن، خصوصیّت «مقاومت» است؛ مقاومت، ایستادگی. آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، یک اندیشه، یک تفکّر، یک راه، مطرح کرد برای زمان خود و در تاریخ، بیشتر این خصوصیّت بود؛ خصوصیّت ایستادگی، مقاومت، عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع. در برابر طاغوتها امام مقاومت خودش را به رخ همه‌ی دنیا کشید؛ چه طاغوت داخل در دوران مبارزات که خیلی‌ها خسته‌ شدند، خیلی‌ها مشرف به ناامیدی شدند امّا امام محکم ایستاد، امام بدون ذرّه‌ای عقب‌نشینی در راه مبارزه ایستاد؛ که این مال دوران قبل از پیروزی انقلاب بود. و بعد از پیروزی انقلاب هم فشارها از نوع دیگر و به صورت همه‌جانبه‌تر در مقابل امام ظاهر شد، [امّا] امام باز هم اصل مقاومت را، ایستادگی را از دست ننهاد، مقاومت کرد. بنده وقتی به این خصوصیّت امام نگاه میکنم و به آیات قرآن مراجعه میکنم، میبینم امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی خود و مقاومت خود معنا کرد. فرض بفرمایید اینکه قرآن میفرماید «فَلِذالِکَ فَادعُ وَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ لا تَتَّبِع اَهواءَهُم»،(1) تهدید و تطمیع و فریب در امام اثر نگذاشت؛ نه اینکه تهدید نکردند یا تطمیع نکردند یا به فریب متّصل نشدند؛ چرا، [امّا] در امام مطلقاً اثر نمیگذاشت، ایستادگی او را مخدوش نمیکرد. مهم این است که تلاش دشمن و تهدید دشمن نمیتوانست دستگاه محاسباتی امام را به هم بریزد؛ چون یکی از کارهای مهمّ دشمنان همین است: با شما که مواجه میشود، نیّت شما را که میداند، تصمیم شما را که میداند، در صدد برمی‌آید کاری کند تا محاسبات شما عوض بشود، دستگاه محاسباتی شما را دچار اختلال کند؛ یکی از کارهای مهمّ دشمنی در عرصه‌های گوناگون این است. دشمن نمیتوانست دستگاه محاسباتی امام بزرگوار را که به بیّنات دین مبین اسلام متّکی بود، دچار اختلال بکند.
معنای مقاومت چیست؟ معنای مقاومت این است که انسان یک راهی را انتخاب کند که آن را راه حق میداند، راه درست میداند، و در این راه شروع به حرکت کند و موانع نتواند او را از حرکت در این راه منصرف کند و او را متوقّف کند؛ این معنای مقاومت است.1398/03/14


1 ) سوره مبارکه الشورى آیه 15
فَلِذٰلِكَ فَادعُ ۖ وَاستَقِم كَما أُمِرتَ ۖ وَلا تَتَّبِع أَهواءَهُم ۖ وَقُل آمَنتُ بِما أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتابٍ ۖ وَأُمِرتُ لِأَعدِلَ بَينَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنا وَرَبُّكُم ۖ لَنا أَعمالُنا وَلَكُم أَعمالُكُم ۖ لا حُجَّةَ بَينَنا وَبَينَكُمُ ۖ اللَّهُ يَجمَعُ بَينَنا ۖ وَإِلَيهِ المَصيرُ
ترجمه:
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شده‌ای استقامت نما، و از هوی و هوسهای آنان پیروی مکن، و بگو: «به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آورده‌ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم؛ خداوند پروردگار ما و شماست؛ نتیجه اعمال ما از آن ما است و نتیجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصی در میان ما نیست؛ و خداوند ما و شما را در یکجا جمع می‌کند، و بازگشت (همه) به سوی اوست!»
لینک ثابت
لانه جاسوسی, تسخیر لانه جاسوسی, ایستادگی امام خمینی(ره)

بنده در جزئیّات وقایع تسخیر سفارت آمریکا قرار داشتم؛ میدانم که چه تحرّکاتی از گوشه‌وکنار انجام میگرفت برای خنثی کردن این حرکت؛ امّا امام ایستاد.1395/08/12
لینک ثابت
ایمان؛ دلیل ایستادگی محکم امام (ره)

اینکه دیدید امام بزرگوار ما ایستاد؛ خب، امام اوّل کار تنها بود، بعدها مردم آمدند، بعدها خواص آمدند و توده‌ی مردم آمدند؛ از همان اوّل که تنها بود محکم ایستاد، تا آخر هم میگفت که اگر همه هم پشت به من بکنند من این راه را خواهم رفت، خدا به پیغمبرش هم میفرماید که اگر تو تنها هم بودی باید بروی جهاد؛ تک و تنها هم بودی باید بروی جهاد؛ البتّه «حَرِّضِ المُؤمِنینَ عَلَی القِتالِ»،(۱) به دیگران هم بگو امّا اگر تنها هم ماندی باید بروی؛ این به‌خاطر ایمان است، وقتی ایمان در کسی قوی شد تنها هم بماند میرود. آن‌وقت این مشکلاتی که حالا گوشه کنار پیدا میشود که یکی طعنه‌ای میزند، یکی یک حرفی میگوید، یکی یک مخالفتی میکند، اینها دیگر در سر راه، مانع به حساب نمی‌آید.1395/04/12

1 ) سوره مبارکه الأنفال آیه 65
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ المُؤمِنينَ عَلَى القِتالِ ۚ إِن يَكُن مِنكُم عِشرونَ صابِرونَ يَغلِبوا مِائَتَينِ ۚ وَإِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ يَغلِبوا أَلفًا مِنَ الَّذينَ كَفَروا بِأَنَّهُم قَومٌ لا يَفقَهونَ
ترجمه:
ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می‌کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز می‌گردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمی‌فهمند!
لینک ثابت
ایستادگی و رهبری مقتدر و آگاه دو عامل پیروزی ملت در مبارزات

هرجا ملّتها حرکت کنند، ایستادگی کنند، صبر و مقاومت نشان بدهند، پیروزی قطعی است؛ همه‌جا همین‌جور است. اشکال کار مبارزاتی که به شکست می‌انجامد، این است که یا ملّتها طاقت ندارند و ایستادگی نمیکنند، یا رهبرانی که بتوانند اینها را درست اداره کنند ندارند. ما در زمان این سالهای اخیر دیدیم جاهایی را که ملّتها حرکت کردند، عزم و اراده‌ی خودشان را نشان دادند، به نتایجی هم رسیدند؛ [امّا] رهبرانی که بتوانند اینها را درست اداره کنند، هدف را درست تشخیص بدهند، راه را در مقابل مردم درست ترسیم کنند، وجود نداشتند، [لذا] شکست خوردند؛ این را در همین سالهای اخیر همه‌ی شماها دیدید؛ من نمیخواهم اسم از کشوری و جایی بیاورم.

ملّت ایران راه را درست رفت، حرکت را درست انجام داد؛ رهبری مقتدر، آگاه، مصمّم و دارای توکّل به خدا، اتّکاء به خدا، اتّکاء به وعده‌ی الهی که «اِن تنصُروا اللهَ یَنصُرکُم»؛(1) موجب شد که این ملّت بتواند به پیروزی برسد و حکومت تحمیلی وابسته‌ی سیاهِ خاندان پهلوی و حکومت پادشاهی مشئوم و ننگ‌آلود -که برای هر کشوری حکومت پادشاهی مایه‌ی ننگ است در منطق صحیح انسانی- در ایران از بین رفت و تمام شد؛ مردم شدند صاحب اختیار.1394/08/12


1 ) سوره مبارکه محمد آیه 7
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری می‌کند و گامهایتان را استوار می‌دارد.
لینک ثابت
اختلاف امام(ره) با دولت موقت بر سر حضور آمریکایی ها در ایران

[یکی از اصول امام(ره)]در بُعد خارجی [است‌]. امام صریحاً در جبهه‌ی مخالف قلدران بین‌المللی و مستکبران قرار داشت، هیچ ملاحظه‌ای نمیکرد. این است که امام در مقابله‌ی میان قلدران و مستکبران و قدرتهای زورگوی عالم با مظلومان، در جبهه‌ی مظلومان بود؛ صریح و بدون ملاحظه و بی‌تقیّه این را بیان میکرد. طرف‌دار جدّیِّ مظلومان جهان بود. امام با مستکبرین سرِ آشتی نداشت. واژه‌ی «شیطان بزرگ» برای آمریکا، یک ابداع عجیبی از سوی امام بود. امتداد معرفتی و عملی این تعبیر شیطان بزرگ خیلی زیاد است. وقتی شما یک کسی را، یک دستگاهی را شیطان دانستید، معلوم است که باید رفتار شما در مقابل او چگونه باشد، باید احساسات شما نسبت به او چگونه باشد؛ امام تا روز آخر، نسبت به آمریکا همین احساس را داشت؛ عنوان شیطان بزرگ را، هم به کار میبرد، هم از بن دندان اعتقاد به این معنا داشت. در مقابل از اوّل انقلاب کسانی بودند که توجّه نمیکردند که آمریکا عقبه‌ی تغذیه‌کننده‌ی رژیم طاغوتی است که به‌وسیله‌ی ملّت ایران برافتاد. ملّت ایران رژیم طاغوت را ساقط کردند، امّا کسانی بودند آن روز که با حضور آمریکایی‌ها، با فعّالیّت آنها - حتّی فعّالیّت برخی از نهادهای آمریکایی - در داخل کشور موافق بودند! اختلاف عمده‌ی دولت موقّت با امام بزرگوار سر این قضیّه بود؛ ما از نزدیک میدیدیم. آنها توجّه نمیکردند که آمریکا تغذیه‌کننده‌ی رژیم طاغوت بود؛ این رژیم حالا برافتاده است امّا آن دستگاه تغذیه‌کننده هنوز باقی است، فعّال است، اگر به او میدان داده شود، مجال داده شود، دوباره مشغول خواهد شد و ضربه خواهد زد و نقاط ضعف را جستجو خواهد کرد و از آن نقاط ضعف وارد خواهد شد؛ این را توجّه نمیکردند. امام این را میدید، لذا موضع‌گیری امام در زمینه‌ی مسئله‌ی لانه‌ی جاسوسی ناشی از همین نگاه و همین دیدگاه بود. در دنیا کسانی به این نقطه توجّه نکردند و ضربه‌اش را خوردند که حالا نمیخواهیم کسانی را شماتت و ملامت کنیم؛ امّا این ضربه‌ای است که بعضی خوردند، به‌خاطر اینکه رژیم‌های مرتجع و مستکبر را ساقط کردند، [ولی‌] عقبه‌ی آنها را نادیده گرفتند. امام این عقبه را از روز اوّل دید، با آن مقابله کرد؛ لذا تا آخر، امام علیه آمریکا و دستگاه سیاسی و امنیّتی آمریکا موضع داشت.1394/03/14
لینک ثابت
تلاش عناصری از ارتش برای نابودی آن در اوائل انقلاب

بدون شک یکی از برجسته‌ترین و مفیدترین اقدامات و ابتکارات امام بزرگوار، اعلام «روز ارتش» بود. اگر یک نگاهی بکنیم به انگیزه‌هایی که آن روز در سطح کشور و نسبت به همه‌ی زوایای کشور در ذهن دشمنان ایران و انقلاب وجود داشت، میفهمیم که اعلان یک روز به عنوان روز ارتش کار بزرگی بود، کار مفیدی بود، کار ضروری و لازمی بود. بعضی از شما جوانها یادتان نیست آن روزها را، بعضی هم اصلاً در آن ایّام در دنیا نبودید؛ انگیزه‌ی بسیار قوی و خطرناکی وجود داشت حتّی از درون خود ارتش برای نابود کردن ارتش ایران؛ تلاش میکردند؛ برای این کار، منطق و فلسفه ارائه میکردند. در داخل خود ارتش عناصری وجود داشتند که به‌عنوان ارتش مکتبی و ارتش توحیدی، میخواستند ارتش را از بین ببرند و نابود کنند؛ چنین انگیزه‌هایی وجود داشت، امام در مقابل این انگیزه‌ها ایستاد؛ امام تشخیص دادند که ارتش باید با قوّت و قدرت بماند و نقش ایفا کند و عوارضی را که توانسته بود در دوران طاغوت، ارتش را از مردم جدا بکند، بایستی زائل کرد؛ و زائل کردند. ارتش به‌عنوان یک مجموعه‌ی انقلابی و نه فقط انقلابیِ به زبان و ادّعا، بلکه انقلابیِ در عمل، در عرصه‌ها باقی ماند، در وسط میدان باقی ماند و نقش ایفا کرد.1394/01/30
لینک ثابت
اقتدار نظامی, ایالات متحده امریکا, انقلاب ضدّ آمریکایی, استکبار, استکبارستیزی, ایستادگی مقابل استکبار, امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه), ایستادگی امام خمینی(ره), شجاعت امام خمینی (ره), ایستادگی مقابل ظلم, دشمن‏‌ستیزی

آن روزی كه امام علنا فرمود «آمریكا هیچ غلطی نمی‌تواند بكند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریكا در دنیا بود.1388/02/22
لینک ثابت
فشار عدّه‌ای بر امام و مسؤولان برای قبول آتش‌بس در جنگ تحمیلی

آن روزی كه كشور به كودتای امریكایی 28 مرداد تهدید شد، اگر حضور مردم در صحنه تأمین می‌شد و مردم به صحنه می‌آمدند، بیست‌وپنج سال آن دیكتاتوری سیاه و از دست رفتن آن دوران بسیار حسّاس و مهم و هدر رفتن آن همه ثروت مادّی و معنوی را تجربه نمی‌كردند. مردمی كه نقطه‌ی مقابل این را هم تجربه كردند؛ یعنی در انقلاب اسلامی به صحنه آمدند، حضور پیدا كردند و دیدند چطور می‌توان با حضور در صحنه بدون سلاح، مستحكم‌ترین دژ استكبار را در منطقه تصرّف كرد؛ می‌توان امریكا را از یك نقطه‌ی بسیار مهم و اساسی اخراج كرد؛ می‌توان امریكا را از ایران بیرون راند؛ پایگاه قدرت و نفوذ امریكا علیه تمام منطقه را تبدیل كرد به پایگاهی علیه منافع و سلطه‌گری امریكا. این را مردم امتحان كردند و دیدند.
در جنگ نیز همین‌طور بود. در جنگ هم عدّه‌ای تردید می‌كردند كه چطور می‌خواهیم دفاع كنیم. آن وقتی كه هزاران كیلومتر مربع از خاك ما زیر چكمه‌ی دشمن بود و دشمن در آن شرایط به ما پیشنهاد آتش‌بس و گفتگو و مذاكره می‌داد، عدّه‌ای بر امام و مسؤولان دیگر فشار می‌آوردند كه آتش‌بس را قبول كنند. امام ایستاد؛ مردم ایستادند؛ مسؤولان ایستادند و نتایج شیرین این ایستادگی را دیدند. بله، هرگونه عزّت و عظمتی، از راه فداكاری، شجاعت و اقدام می‌گذرد. با تسلیم شدن، با تن‌پروری، با تن ندادن به مشكل، هیچ قلّه‌ای به دست نمی‌آید. همین‌هایی كه امروز شما می‌بینید در دنیا دانش و ثروت را جمع كرده و در اختیار مطامع خودشان قرار داده‌اند، اینها هم روزهای سختی را پشت سر گذاشتند؛ راههای دشواری را طی كردند. بزرگترین جرم حكومتهای خودكامه و مستبد در طول تاریخ ما این است كه نگذاشتند ملت در آن وقتی كه باید با حضور خود، با شجاعت خود، منافع خود را تأمین كند، در میدان حاضر شود. اشرف افغان و محمود افغان و لشكریانشان اطراف اصفهان را گرفته بودند. مردم دلشان وَل وَل می‌زد برای این‌كه بروند دفاع كنند؛ اما حاكمان تن‌پرورِ خودباخته‌ی ترسیده، نگذاشتند مردم از خودشان دفاع كنند. آنها تسلیم شدند و در واقع مردم را هم تسلیم كردند. نتیجه این شد كه بعد از سالهای سخت و سیاه، وقتی كه مهاجمان مجبور شدند از ایران خارج شوند، صدها و شاید دویست‌هزار نفر از زنان و دختران و نوجوانان ایرانی را با خودشان به اسارت بردند؛ یعنی حتی وقتی كه می‌رفتند نیز این‌گونه با مردم رفتار كردند.
مردم، مردمی آماده‌اند. مهمترین كاری كه امام بزرگوار ما كرد، این بود كه به انگیزه‌ها و احساسات مردم میدان داد؛ حضور مردم را ممكن كرد. امام در جنگ هیچ وقت الزام و اجبار نكرد كه بروند، جوانان می‌آمدند التماس می‌كردند كه بروند. نتیجه‌اش را ملت ایران دید؛ سربلندی خودش را مشاهده كرد؛ خفّت و ذلّت دشمن را به چشم خود دید؛ اقرار دنیا را به حقانیّت و مظلومیّت خودش - البته بعد از گذشت چند سال - به گوش خود شنید. ملتی مجرّب، متّكی به فرهنگی غنی، سرشار از سرچشمه‌های معنویّت اسلام، با مسؤولانی بحمداللَّه آگاه، مستحكم و قوی. بنابراین یك عنصر، «ایرانِ» با آن خصوصیات است؛ یك عنصر، این نظام و این مردمند با این خصوصیات، كه به دام انداختن اینها، تسلیم كردن و به دنبال خود كشیدن اینها، كار آسانی نیست. تطمیع كردن و فریفتن اینها، انداختن یك گروه دست‌نشانده به جان این مردم - همچنان كه در خیلی از كشورها این كار را می‌كنند - كار آسانی نیست.1380/12/27

لینک ثابت
قدرت طلب بودنِ آقایانی که در اوایل انقلاب قدرت را در اختیار گرفتند

عزیزان من! آن چیزی که بعضی کسان را به یک موضعگیری می‌کشاند - برخلاف آنچه که ادّعا می‌کنند - و گاهی اوقات علت آن قابل تشخیص نیست؛ حبّ و بغضها، خُلقیات، ضعفها، طمع‌ورزیها، ترسها و از این قبیل چیزهاست. آینده‌ای را برای خودشان ترسیم می‌کنند؛ برای این‌که مبادا از آن آینده دور بیفتند، موضعگیری‌ای می‌کنند. این موضعگیریِ صحیحی نیست؛ این اقدامِ پرهیزگارانه و برخاسته‌ی از تقوا نیست.

بعضی افراد انگیزه‌شان فقط کسب قدرت است؛ این را هم ما دیده‌ایم. در همین دوره‌ی بیست‌ویکی دو ساله‌ی انقلاب کسانی را دیدیم که حرفهای به ظاهر موجّهی می‌زدند؛ اما حرفهایشان برخاسته از دلی شیفته و تشنه‌ی قدرت بود. در همان اوایل انقلاب، آقایانی که قدرت را در اختیار گرفتند و امام هم از آنها نهایت پشتیبانی را کردند، می‌خواستند راه انقلاب را به‌کلّی عوض کنند - که اگر هوشیاری و قاطعیت و صلابت امام و دقّت بعضی از کسانی که دست‌اندرکار مسائلِ اینها بودند، نمی‌بود، معلوم نبود که نتیجه‌ی این تلاش و این انقلاب عظیم مردم چه می‌شد - و من نه در یک ماجرا، بلکه در ماجراهای متعدّد این را آزمودم که برای آنها آنچه مهم بود، در درجه‌ی اول دست یافتن به قدرت بود؛ چه برای شخص خودشان، چه برای گروه خودشان! گروه‌گرایی به آنها اجازه نمی‌داد که حتی دوستان خودشان را که از غیر گروه خودشان بودند، به دایره‌ی قدرت و مسؤولیت راه دهند! خوشبختانه مسؤولیتهای آنها ادامه پیدا نکرد؛ چون آگاهی و هوشیاری امام مانع شد. البته برخوردی که اینها با انقلاب و با خطّ امام و با پیروان امام و پیروان انقلاب و علاقه‌مندان به اسلام انقلابی داشتند، همیشه برخورد نامناسب و غیر خیرخواهانه‌ای بوده است.1379/09/17

لینک ثابت
پیشقدمی امام(ره) در مخالفت با قانون انجمن‌های ایالتی ولایتی

در سال ۱۳۴۰ مرحوم آیةاللَّه بروجردی - مرجع تقلید - درگذشت. مراجع بزرگواری بودند که مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را میآوردند. این‌جا صحنه‌ای شد برای این‌که این مرد - امام بزرگوار - به همه نشان دهد این درس اخلاقی که میگفته است، فقط زبانی و به قصد یاد دادن به دیگران نبوده است؛ بلکه خود او اوّلین عامل به درسهای تهذیب نفس است. همه دیدند، همه فهمیدند و تصدیق کردند که این مرد از مقام و از مطرح شدن برای ریاست - حتّی اگر آن ریاست، مرجعیّت باشد که یک ریاست روحانی و معنوی است - رویگردان است و برای مقام و منصب و رتبه و شخصیت، هیچ‌گونه تلاشی نمیکند؛ بلکه اگر دیگران هم بخواهند برای مطرح‌کردنش تلاش کنند، تا آن‌جایی که بتواند، مانع میشود. بعد از گذشت حدود یک سال‌ونیم از فوت مرحوم آیةاللَّه بروجردی، نهضت اسلامی شروع شد. در نیمه دوم سال ۱۳۴۱، بُعد دیگری از ابعاد این شخصیت آشکار شد و آن، هوشیاری و تیزفهمی و توجّه به نکاتی که غالباً به آن توجّه نمیکردند، از یک طرف، و غیرت دینی از طرف دیگر بود. خیلیها شنیدند که تصویب‌نامه دولت در آن زمان، قید مسلمان بودن و سوگند به قرآن برای فرد منتخب را حذف کرده است؛ اما خیلی توجّه نکردند که این چقدر اهمیت دارد! درعین‌حال خیلی اهمیت داشت؛ دلیل هم این بود که با آن‌که مجلس شورای ملىِ آن زمان، مجلس فرمایشی بود - خودشان آن را تشکیل میدادند و فقط نامزدهای مورد قبول خودشان به آن‌جا میرفتند؛ در واقع انتخاب مردم وجود نداشت و انتصاب بود - با وجود این، آن رژیم جرأت نکرد آن مقرّرات مربوط به انجمنها و این مسأله اسلام را در وقتی که مجلس سرِپا بود، مطرح کند. ترسیدند منعکس شود؛ گذاشتند در غیاب مجلس! مجلس را در آن وقت منحل کرده بودند؛ مجلس نبود؛ در محیط دربسته‌ای آن را تصویب کردند! این نشان میداد که پشت سرِ این قضیه، حرفهای فراوان و مقاصد زیادی هست. این را کسی نمیفهمید؛ اما امام این را فهمید و ایستاد. غیرت دینی او، او را وادار کرد که در این مسأله پیشقدم شود و مبارزه برای این زاویه علیالظّاهر کوچکِ ضدّ اسلامی را شروع کند و این کار را هم کرد.

در همین‌جا یک نکته مهم وجود دارد: امام بزرگوار حتّی در میدان مبارزه هم نخواست جلو بیفتد. خود ایشان برای ما نقل کرد که در اوّل شروع نهضت، در منزل مرحوم آیةاللَّه حائری، با یک نفر از مراجع معروفِ وقت آن زمان، و از همدوره‌های خودشان صحبت میکرد و به ایشان گفته بود شما جلو بیفتید، ما هم دنبال شما حرکت میکنیم. امام مقصودش این بود که تکلیف انجام بگیرد؛ آن فریضیه‌ای را که بر دوش خود احساس میکرد، انجام دهد؛ جلو افتادن مطرح نبود. البته دیگران آن‌قدر توانایی و جرأت ورود در این میدان را نداشتند و به امام نمیرسیدند. امام به طور طبیعی رهبری و سررشته‌داری این حرکت را برعهده داشت؛ این مبارزه را شروع کرد و به مردم تکیه نمود. تا آن روز هیچ کس از بزرگان حوزه‌های علمیه و مراجع حدس نمیزد که یک حرکت دینی، آن هم در آن دوران اختناق، این‌گونه بتواند پشتیبانی مردم را جلب کند؛ اما امام در همان روز گفت من به پشتیبانی این مردم حرکت میکنم؛ مردم را به این بیابان قم دعوت میکنم. او میدانست که اگر مردم را دعوت کند، از همه ایران جمع میشوند و یک اجتماعِ عظیمِ غیرقابل علاج برای دولت آن وقت و رژیم فاسد به وجود میآورند.1378/03/14

لینک ثابت
اتکا امام خمینی(ره) به اسلام و خواستهای مردم؛ عامل پیروی انقلاب اسلامی

وقتی در سال چهل و یك فریاد امام بلند شد، بغض مردم تركید. مردم در طول دهها سال بغض كرده بودند. بعضیها به آن وضع عادت كرده بودند، بسیاری هم بغض كرده بودند. حرف امام به دلها نشست. بدانید آن روزی كه امام این فریاد را بلند كردند، هنوز مرجع تقلیدِ معروفی نبودند. البته ایشان در قم بین علما و بزرگان، فضلا و طلّاب حوزه، خیلی موجّه بودند و پایگاه بسیار بلندی داشتند؛ اما در بین مردم سراسر كشور، آن‌چنان شناخته شده نبودند. این فریاد كه بلند شد، چون درست بود، چون بحق بود - زیرا متّكی به خواستهای مردم و در اصل به اسلام و دین متّكی بود - بلافاصله همه جا به‌طور طبیعی منتشر شد؛ دهن به دهن، دست به دست، دل به دل سیر كرد، به همه جا رسید و مردم را به امام علاقه‌مند كرد. امام بزرگوار ما كه در سال چهل و یك به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتی نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پایگاهشان در دلهای مردم به آن‌جایی رسیده بود كه حادثه‌ی پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا كردند. این بر اثر حقانیت آن فریاد بود.
امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان كردند؛ معنای حكومت را بیان كردند؛ معنای انسان را بیان كردند و برای مردم تشریح كردند كه چه بر آنها می‌گذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را كه اشخاص جرأت نمی‌كردند بگویند، ایشان به‌طور صریح - نه به شكل درون گوشی، نه به شكل شبنامه، نه آن طوری كه گروهها و احزاب به‌صورت بسته و سلّولهای حزبی و برای كادرهای حزبی بیان می‌كنند - روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان كردند. این بود كه مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزی كه امام شروع كردند، تا آن روزی كه این انقلاب پیروز شد، پانزده سال طول كشید؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دستپروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشن‌بین جامعه، اعماق و روح این پیام را درك كردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهای مختلف، آن را گفتند. گفت و باز گفتِ این سخنان و ایستادگی در راه این سخنان، مشكلات فراوانی ایجاد كرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چند برابر اینها زیر شكنجه‌ها افتادند. دوران خیلی سختی گذشت. بعضیها در طول این پانزده سال، یك شب با امنیت و راحت به خانه‌هایشان نرفتند؛ یك روز با اطمینان از این‌كه به آنها آسیب نمی‌رسد، از خانه‌هایشان بیرون نیامدند. سختیها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حكیمانه و شجاعانه رهبری می‌كردند و بالاخره در یكی، دو سال آخر، این امواج خروشان مردمی به‌وجود آمد. هرجا كه آحاد مردم با انگیزه‌ی دینی، با انگیزه‌ی خدایی و بدون چشمداشت مادّی وارد میدان شوند، هیچ قدرتی نمی‌تواند در مقابلشان ایستادگی كند. همان‌طور كه امام فرمودند، آنها با همه‌ی آن ساز و برگشان، در مقابل ملتِ دست خالی ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب به‌وجود آمد و پیروز شد.1377/11/13

لینک ثابت
خداوند اجر تحمل سختی و تقوا داشتن را زود میدهد

عزیزان من؛ دختران و پسران من! شما این را هم بدانید که خدای متعال از هیچ رنج شما صرف‌نظر نمیکند. هر رنجی که شما بکشید، اگر پای خدا حساب کنید، خدای متعال پاداش مضاعفتان خواهد داد. بله؛ بعضی وقتها انسان رنجهایی میکشد و پای خدا حساب نمیکند؛ خدا هم هیچ‌چیز به آدم نمیدهد. شاید در بعضی از زیارتها و دعاها و در بعضی از کلمات دیده، یا شنیده‌اید که «صبراً و احتساباً»؛ خطاب به امام(1) - مثلاً به امام حسین علیه‌السّلام - صبر کردی و احتساب کردی. احتساب، یعنی به حساب خدا نوشتی، پای خدا حساب کردی. یک لحظه رنج تو، یک لحظه فشاری که از لحاظ روحی و معنوی بر تو وارد می‌آید، یک آزار جسمی، یک گرسنگی، یک تشنگی، یک پا به سنگ خوردن و خون آمدن، یک تهمت، یک دشنام، یک بیعدالتی، یک ناحق‌گویی، نیم نمره کمتر در آن جایی که از روی غرض‌ورزی به تو داده نمیشود و یک اهانت از هر کسی؛ وقتی بدانید این کار را که میکنید، از روی هوس و گناه نیست، یا برای خاطر خداست، یا زمینه‌ای است که خدای متعال از آن ناراضی نیست، این پیش خدا اجر دارد و از بین نمیرود. خدای متعال هم «سریع الحساب» است. من در روز چهلم امام، با هلیکوپتر از مرقد به طرف منزل برمیگشتم که خیل عظیم جمعیت را دیدم. ما ایام درگذشت امام هم آن‌جا رفتیم و حال چهل روز گذشته بود. این گنبد و گلدسته‌ای که از زمین روییده بود، این بنایی که تقریباً دلهای همه‌ی مسلمانان دنیا به یاد آن میتپید، این سیل جمعیت، خیل عظیم مردم که پیاده در آن هوای گرم - تیرماه - میرفتند، یا میآمدند، بچه‌ها، پیرمردان و پیرزنان. من گفتم: پروردگارا! چه زود جواب دادی.

اخلاص این مرد - امام - همه‌ی کارهای زیبایی که در عمرش کرد، آن مجاهدت، آن تلاش، آن فریادها، آن ایستادگیها، آن تصمیم‌گیریهای دشوار و آن رنجهایی که در دوران عمر بازنشستگی - یعنی بین هشتاد سالگی و نود سالگی - دید. همه‌ی این ماجراهای بعد از انقلاب، تقریباً از حدود هفتاد و نه سالگی، تا هشتاد و نه سالگی از امام سر زد. یک جسم بود که یک روح داشت و آن روح، عبارت از اخلاص بود. اگر آن روح نبود، همه‌ی این کارها ارزش نداشت؛ اثر هم نمیکرد. اخلاص! اخلاص این مرد، چه زود نتیجه داد! چهل روز از وفات او گذشته، ببین چه دستگاهی! و این دستگاه، تا ابد خواهد ماند. عزیزان من! این دستگاه، از بین رفتنی نیست. خدای متعال، زود جواب داد؛ چون هفت سال و چهارده سال، وقتی که در حال گذشتن است، خیلی زیاد به نظر می‌آید؛ ولی وقتی که گذشت، شما میبینید یک «لحظه» بود و تمام شد! در مقابل عمر دنیا، چهارده سال چیست؟ در مقابل عمر خود ما هم چهارده سال چیست؟ گاهی انسان، شبها یا روزهایی را میگذراند و به‌نظرش خیلی طولانی و دراز می‌آید؛ لحظه‌ها این گونه است دیگر. البته خدای متعال، لحظه‌لحظه را حساب میکند؛ اما وقتی خود انسان، پشت سرش را نگاه میکند، میبیند زود گذشت...

«ان اللَّه سریع الحساب» (2)؛ خدا سریعاً محاسبه کرد و پاداش داد؛ بعد به مقام عزیزی مصر رسید. زمینه، طوری فراهم شد که برادران بیوفا به او احتیاج پیدا کردند، سراغش آمدند و در امتحان دشواری، او را شناختند. بعد او این جمله را که اوّل صحبت خواندم، گفت: «انّه من یتق و یصبر فان اللَّه لایضیع اجر المحسنین» (3) هرکس که تقوا پیشه و صبر کند - صبر، یعنی پای فشردن بر موضع درست، استقامت - «فان اللَّه لایضیع اجر المحسنین»؛ خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمیکند. در دعای امام سجاد هم میخوانیم: «یا ضامن جزاء المحسنین و یا مستصلح عمل المفسدین». (4)1377/10/24


1 )
تهذيب الأحكام ، ج‏3، ص: 112؛
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 611؛
إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 26؛

...ِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنَا قِيَامَهُ وَ صِيَامَهُ وَ بُلُوغَ الْأَمَلِ فِيهِ وَ فِي قِيَامِهِ وَ اسْتِكْمَالَ مَا يُرْضِيكَ عَنِّي صَبْراً وَ احْتِسَاباً وَ إِيمَاناً وَ يَقِيناً ثُمَّ تَقَبَّلْ ذَلِكَ مِنِّي بِالْأَضْعَافِ الْكَثِيرَةِ وَ الْأَجْرِ الْعَظِيمِ يَا رَبَّ الْعَالَمِين‏...
ترجمه:
2 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 199
وَإِنَّ مِن أَهلِ الكِتابِ لَمَن يُؤمِنُ بِاللَّهِ وَما أُنزِلَ إِلَيكُم وَما أُنزِلَ إِلَيهِم خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشتَرونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَليلًا ۗ أُولٰئِكَ لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ۗ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الحِسابِ
ترجمه:
و از اهل کتاب، کسانی هستند که به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گردیده، ایمان دارند؛ در برابر (فرمان) خدا خاضعند؛ و آیات خدا را به بهای ناچیزی نمی‌فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سریع الحساب است. (تمام اعمال نیک آنها را به سرعت حساب می‌کند، و پاداش می‌دهد.)
3 ) سوره مبارکه يوسف آیه 90
قالوا أَإِنَّكَ لَأَنتَ يوسُفُ ۖ قالَ أَنا يوسُفُ وَهٰذا أَخي ۖ قَد مَنَّ اللَّهُ عَلَينا ۖ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصبِر فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجرَ المُحسِنينَ
ترجمه:
گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟!» گفت: «(آری،) من یوسفم، و این برادر من است! خداوند بر ما منّت گذارد؛ هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز می‌شود؛) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کند!»
4 )
صحیفه سجادیه دعای 40

دعای چهلم صحیفه سجادیه: وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا نُعِيَ إِلَيْهِ مَيِّتٌ، أَوْ ذَكَرَ الْمَوْتَ: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِيفَاءَ يَوْمٍ بَعْدَ يَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ، وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ، وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَيْنَ أَيْدِينَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِكْرَنَا لَهُ غِبّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِيرَ إِلَيْكَ، وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْكِ اللَّحَاقِ بِكَ حَتَّى يَكُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِي نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِي نَشْتَاقُ إِلَيْهِ، وَ حَامَّتَنَا الَّتِي نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَيْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً، وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً، وَ لَا تُشْقِنَا بِضِيَافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِيَارَتِهِ، وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِكَ، وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِيحِ رَحْمَتِكَ أَمِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ، طَائِعِينَ غَيْرَ مُسْتَكْرِهِينَ، تَائِبِينَ غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا مُصِرِّينَ، يَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِينَ.
ترجمه:
خداوندا بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و آل او درود فرست و ما را از آرزوهاى دراز باز دار و با عمل درست، آرزوهاى ما را كوتاه كن تا اينكه ساعتى پس از ساعت ديگر را آرزو نكنيم و فردا را بعد از امروز، و حياتى پس از اين حيات و قدمى بعد از اين قدم را انتظار نكشيم. و ما را از غرور آرزوى دراز محافظت فرما و از شرور آن در امان نگهدار و مرگ را همواره در برابر ما نصب العين قرار ده و ياد مرگ را براى ما هر از گاهى قرار مده (بلكه هميشگى كن). و از كارهاى شايسته، عملى به ما عطا فرما كه با آن به عنوان زاد و توشه به سوى تو سير كنيم و به خاطر آن بر قرب ديدار تو حريص گرديم، به گونه‌اى كه مرگ، زمان انس ما باشد و موعد الفتى باشد كه به آن اشتياق پيدا كنيم و پناهگاهى باشد كه دوست داشته باشيم به آن نزديك شويم. پس هر گاه مرگ را بر ما فرود مى‌آورى و اجل را بر ما نازل مى‌كنى، ما را به زيارت آن سعادتمند گردان و ما را با او مأنوس كن و ما را در ميهمانى مرگ شقاوتمند مساز و به ديدار مرگ ما را پست و خوار مگردان. و مرگ را بابى از ابواب آمرزش و كليدى از كليدهاى رحمت خود مقرر بدار. و ما را درحالى‌كه هدايت شده‌ايم، گمراه نيستيم، مطيع توييم، از ديدار تو كراهت نداريم، تائب‌ايم، گناهكار نيستيم و بر گناه اصرار نداريم، بميران. اى ضمانت كنندۀ پاداش نيكو كاران و اى اصلاح كنندۀ اعمال تبهكاران.-]
لینک ثابت
خودباختگی خطر بزرگی که انقلابها را تهدید میکند

همین قضیه [خودباختگی و انفعال]، به شکل بسیار خطرناکتر، در زمینه مسائل اعتقادی و مواضع اصولی مطرح میشود. در اواسط این قرن، بسیاری از کسانی که با اتّکا به موج چپ، در آفریقا و آسیا، انقلابها و نظامهایی به وجود آوردند، بعد از گذشت پنج سال، ده سال، پانزده سال، زیر فشار دشمنان مسلّط و دارندگان زر و زور و بوقهای تبلیغاتی، همه مواضع اصولی خودشان را از دست دادند و بتدریج به آنها نزدیک شدند! فقط اسمهایشان با هم فرق داشت؛ اما باطنشان یکی بود.
خطر بزرگی که انقلابها و اصالت ملتها را تهدید میکند، این خطر است. خطر بزرگی که صاحبان فکر و اندیشه را در کشورها تهدید میکند، این خطر است. امام، در مقابل این خطر، مثل کوه استوار ایستاد؛ «کالجبل لا تحرکه‌العواصف»(۱). از ساعت اوّل، از نام نظام جمهوری اسلامی بگیرید، تا بقیه قضایا. آن روزها معمول بود که کلمه «دمکراتیک» را در کنار نام جمهوری بیاورند؛ یعنی یک کلمه غربی، دارای محتوای دوگانه. هم غربیها ادّعا میکردند که ما دمکراتیک هستیم، هم کشورهای سوسیالیستی و شرقىِ آن روز میگفتند ما دمکراتیکیم! در دنیا مُد بود که اسم کشورها و نظامهای سیاسی را دولت دمکراتیک فلان جا بگذارند. اصرار داشتند که این کلمه را بر کلمه جمهوری اسلامی اضافه کنند. البته صرفِ اضافه کردن یک کلمه نبود؛ دنباله این اضافه کردن، خیلی از حرفها و مسائل وجود داشت که امام با آن دیدِ تیزبین خود دید.
امام از اوّل اعلام کرد: «جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد». جمهوری اسلامی، همان است که انسان از قرآن میگیرد. در هر مرحله‌ای، بخصوص در سالهای اوّل که هنوز قاطعیت امام بزرگوار برای تصمیم‌گیرندگان جهانی در داخل دولتهای استکباری، درست معلوم نشده بود، از این فشارها زیاد میآوردند؛ ولی البته بعدها مأیوس شدند. این، آن نکته‌ای است که همه باید توجّه داشته باشند.1376/03/14


1 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 454؛
من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 592؛
الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 242

قال رسول الله صلی الله علیه و اله؛ ...يَا أَبَا الْحَسَنِ كُنْتَ أَوَّلَ الْقَوْمِ إِسْلَاماً وَ أَخْلَصَهُمْ إِيمَاناً وَ أَشَدَّهُمْ يَقِيناً وَ أَخْوَفَهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْظَمَهُمْ عَنَاءً وَ أَحْوَطَهُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ آمَنَهُمْ عَلَى أَصْحَابِهِ وَ أَفْضَلَهُمْ مَنَاقِبَ وَ أَكْرَمَهُمْ سَوَابِقَ وَ أَرْفَعَهُمْ دَرَجَةً وَ أَقْرَبَهُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَشْبَهَهُمْ بِهِ هَدْياً وَ خَلْقاً وَ سَمْتاً «4» وَ فِعْلًا وَ أَشْرَفَهُمْ مَنْزِلَةً وَ أَكْرَمَهُمْ عَلَيْهِ فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنِ الْمُسْلِمِينَ خَيْراً قَوِيتَ حِينَ ضَعُفَ أَصْحَابُهُ وَ بَرَزْتَ حِينَ اسْتَكَانُوا وَ نَهَضْتَ حِينَ وَهَنُوا وَ لَزِمْت‏ مِنْهَاجَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ هَمَّ أَصْحَابُهُ وَ كُنْتَ خَلِيفَتَهُ حَقّاً لَمْ تُنَازَعْ وَ لَمْ تَضْرَعْ بِرَغْمِ الْمُنَافِقِينَ وَ غَيْظِ الْكَافِرِينَ وَ كُرْهِ الْحَاسِدِينَ وَ صِغَرِ الْفَاسِقِينَ «1» فَقُمْتَ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا وَ نَطَقْتَ حِينَ تَتَعْتَعُوا وَ مَضَيْتَ بِنُورِ اللَّهِ إِذْ وَقَفُوا فَاتَّبَعُوكَ فَهُدُوا وَ كُنْتَ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلَاهُمْ قُنُوتاً «3» وَ أَقَلَّهُمْ كَلَاماً وَ أَصْوَبَهُمْ نُطْقاً وَ أَكْبَرَهُمْ رَأْياً وَ أَشْجَعَهُمْ قَلْباً وَ أَشَدَّهُمْ يَقِيناً وَ أَحْسَنَهُمْ عَمَلًا وَ أَعْرَفَهُمْ بِالْأُمُورِ كُنْتَ وَ اللَّهِ يَعْسُوباً لِلدِّينِ أَوَّلًا وَ آخِراً الْأَوَّلَ حِينَ تَفَرَّقَ النَّاسُ وَ الْآخِرَ حِينَ فَشِلُوا كُنْتَ لِلْمُؤْمِنِينَ أَباً رَحِيماً إِذْ صَارُوا عَلَيْكَ عِيَالًا فَحَمَلْتَ أَثْقَالَ مَا عَنْهُ ضَعُفُوا وَ حَفِظْتَ مَا أَضَاعُوا وَ رَعَيْتَ مَا أَهْمَلُوا وَ شَمَّرْتَ إِذَا اجْتَمَعُوا وَ عَلَوْتَ إِذْ هَلِعُوا وَ صَبَرْتَ إِذْ أَسْرَعُوا وَ أَدْرَكْتَ أَوْتَارَ مَا طَلَبُوا وَ نَالُوا بِكَ مَا لَمْ يَحْتَسِبُوا كُنْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ عَذَاباً صَبّاً وَ نَهْباً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ عَمَداً وَ حِصْناً فَطِرْتَ وَ اللَّهِ بِنَعْمَائِهَا وَ فُزْتَ بِحِبَائِهَا وَ أَحْرَزْتَ سَوَابِغَهَا وَ ذَهَبْتَ بِفَضَائِلِهَا لَمْ تُفْلَلْ حُجَّتُكَ وَ لَمْ يَزِغْ قَلْبُكَ وَ لَمْ تَضْعُفْ بَصِيرَتُكَ وَ لَمْ تَجْب
ترجمه:
لینک ثابت
تبیین نقش خواص در وقایع کوفه

وقتى به اسامى کسانى که از کوفه براى امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشتند و او را دعوت کردند، نگاه مى‌کنید، مى‌بینید همه جزو طبقه‌ى خواص و از زبدگان و برجستگان جامعه‌اند. تعداد نامه‌ها زیاد است. صدها صفحه نامه و شاید چندین خورجین یا بسته‌ى بزرگ نامه، از کوفه براى امام حسین علیه‌السّلام فرستاده شد. همه‌ى نامه‌ها را بزرگان و اعیان و شخصیّتهاى برجسته و نام و نشاندار و همان خواص نوشتند. منتها مضمون و لحن نامه‌ها را که نگاه کنید، معلوم مى‌شود از این خواصِ طرفدارِ حق، کدامها جزو دسته‌اى هستند که حاضرند دینشان را قربانى دنیایشان کنند و کدامها کسانى هستند که حاضرند دنیایشان را قربانى دینشان کنند. از تفکیکِ نامه‌ها هم مى‌شود فهمید که عدّه‌ى کسانى که حاضرند دینشان را قربانى دنیا کنند، بیشتر است. نتیجه در کوفه آن مى‌شود که مسلم بن عقیل به شهادت مى‌رسد و از همان کوفه‌اى که هجده هزار شهروندش با مسلم بیعت کردند، بیست، سى هزار نفر یا بیشتر، براى جنگ با امام حسین علیه‌السّلام به کربلا مى‌روند! یعنى حرکت خواص، به دنبال خود، حرکت عوام را مى‌آورد.
نمى‌دانم عظمت این حقیقت که براى همیشه گریبان انسانهاى هوشمند را مى‌گیرد، درست براى ما روشن مى‌شود یا نه؟ ماجراى کوفه را لابد شنیده‌اید. به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشتند و آن حضرت در نخستین گام، مسلم‌بن عقیل را به کوفه اعزام کرد. با خود اندیشید: «مسلم را به آن‌جا مى‌فرستم. اگر خبر داد که اوضاع مساعد است، خود نیز راهى کوفه مى‌شوم.» مسلم بن عقیل به محض ورود به کوفه، به منزل بزرگان شیعه وارد شد و نامه‌ى حضرت را خواند. گروه گروه، مردم آمدند و همه، اظهار ارادت کردند. فرماندار کوفه، «نعمان‌بن‌بشیر» نام داشت که فردى ضعیف و ملایم بود. گفت: «تا کسى با من سرِ جنگ نداشته باشد، جنگ نمى‌کنم.» لذا با مسلم مقابله نکرد. مردم که جوّ را آرام و میدان را باز مى‌دیدند، بیش از پیش با حضرت بیعت کردند. دو، سه تن از خواصِ جبهه‌ى باطل - طرفداران بنى‌امیّه - به یزید نامه نوشتند که «اگر مى‌خواهى کوفه را داشته باشى، فرد شایسته‌اى را براى حکومت بفرست؛ چون نعمان بن بشیر نمى‌تواند در مقابل مسلم‌بن عقیل مقاومت کند.» یزید هم عبیداللَّه بن زیاد، فرماندار بصره را حکم داد که علاوه بر بصره - به قول امروز، «با حفظ سمت» - کوفه را نیز تحت حکومت خود درآور. عبیداللَّه بن زیاد از بصره تا کوفه یکسره تاخت. (در قضیه‌ى آمدن او به کوفه هم نقش خواص معلوم مى‌شود، که اگر دیدم مجالى هست، بخشى از آن را برایتان نقل خواهم کرد.) او هنگامى به دروازه‌ى کوفه رسید که شب بود. مردم معمولى کوفه - از همان عوامى که قادر به تحلیل نبودند - تا دیدند فردى با اسب و تجهیزات و نقاب بر چهره وارد شهر شد، تصوّر کردند امام حسین علیه‌السّلام است. جلو دویدند و فریاد «السّلام علیک یا بن رسول‌اللَّه» در فضا طنین افکند!
ویژگى فرد عامى، چنین است. آدمى که اهل تحلیل نیست، منتظر تحقیق نمى‌شود. دیدند فردى با اسب و تجهیزات وارد شد. بى آن‌که یک کلمه حرف با او زده باشند، تصوّر غلط کردند. تا یکى گفت «او امام حسین علیه‌السّلام است» همه فریاد «امام حسین، امام حسین» برآوردند! به او سلام کردند و مقدمش را گرامى داشتند؛ بى آن‌که صبر کنند تا حقیقت آشکار شود. عبیداللَّه هم اعتنایى به آنها نکرد و خود را به دارالاماره رساند و از همان جا طرح مبارزه با مسلم بن عقیل را به اجرا گذاشت. اساس کار او عبارت از این بود که طرفداران مسلم بن عقیل را با اشدّ فشار مورد تهدید و شکنجه قرار دهد. بدین جهت، «هانى بن عروه» را با غدر و حیله به دارالاماره کشاند و به ضرب و شتم او پرداخت. وقتى گروهى از مردم در اعتراض به رفتار او دارالاماره را محاصره کردند، با توسّل به دروغ و نیرنگ، آنها را متفرق کرد.
در این مقطع هم، نقش خواصِ به اصطلاح طرفدارِ حق که حق را شناختند و تشخیص دادند، اما دنیایشان را بر آن مرجّح دانستند، آشکار مى‌شود. از طرف دیگر، حضرت مسلم با جمعیت زیادى به حرکت درآمد. در تاریخ «ابن اثیر» آمده است که گویى سى هزار نفر اطراف مسلم گرد آمده بودند. از این عدّه فقط چهار هزار نفر دوْرادوْر محلّ اقامت او ایستاده بودند و شمشیر به دست، به نفع مسلم بن عقیل شعار مى‌دادند.
این وقایع، مربوط به روز نهم ذى‌الحجّه است. کارى که ابن زیاد کرد این بود که عدّه‌اى از خواص را وارد دسته‌هاى مردم کرد تا آنها را بترسانند. خواص هم در بین مردم مى‌گشتند و مى‌گفتند «با چه کسى سر جنگ دارید؟! چرا مى‌جنگید؟! اگر مى‌خواهید در امان باشید، به خانه‌هایتان برگردید. اینها بنى‌امیّه‌اند. پول و شمشیر و تازیانه دارند.» چنان مردم را ترساندند و از گرد مسلم پراکندند که آن حضرت به وقت نماز عشا هیچ کس را همراه نداشت؛ هیچ‌کس!
آن گاه ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و اعلان عمومى کرد که «همه باید به مسجد بیایند و نماز عشایشان را به امامت من بخوانند!»
تاریخ مى‌نویسد: «مسجد کوفه مملو از جمعیتى شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند.» چرا چنین شد؟ بنده که نگاه مى‌کنم، مى‌بینم خواصِ طرفدارِ حقْ مقصرّند و بعضى‌شان در نهایتِ بدى عمل کردند. مثل چه کسى؟ مثل «شریح قاضى». شریح قاضى که جزو بنى‌امیّه نبود! کسى بود که مى‌فهمید حق با کیست. مى‌فهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتى «هانى بن عروه» را با سر و روى مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیله‌ى او اطراف قصر عبیداللَّه زیاد را به کنترل خود درآوردند.
ابن زیاد ترسید. آنها مى‌گفتند: «شما هانى را کشته‌اید.» ابن زیاد به «شریح قاضى» گفت: «برو ببین اگر هانى زنده است، به مردمش خبر بده.» شریح دید هانى بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانى به شریح افتاد، فریاد برآورد: «اى مسلمانان! این چه وضعى است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمى‌آیند مرا از این‌جا نجات دهند؟! مگر مرده‌اند؟!» شریح قاضى گفت: «مى‌خواستم حرفهاى هانى را به کسانى که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللَّه آن‌جا حضور داشت و جرأت نکردم!» «جرأت نکردم» یعنى چه؟ یعنى همین که ما مى‌گوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام مى‌داد، تاریخ عوض مى‌شد. اگر شریح به مردم مى‌گفت که هانى زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیداللَّه قصد دارد او را بکشد، با توجّه به این‌که عبیداللَّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها مى‌ریختند و هانى را نجات مى‌دادند. با نجات هانى هم قدرت پیدا مى‌کردند، روحیه مى‌یافتند، دارالاماره را محاصره مى‌کردند، عبیداللَّه را مى‌گرفتند؛ یا مى‌کشتند و یا مى‌فرستادند مى‌رفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیه‌السّلام مى‌شد و دیگر واقعه‌ى کربلا اتّفاق نمى‌افتاد! اگر واقعه‌ى کربلا اتّفاق نمى‌افتاد؛ یعنى امام حسین علیه‌السّلام به حکومت مى‌رسید. حکومت حسینى، اگر شش ماه هم طول مى‌کشید براى تاریخ، برکات زیادى داشت. گرچه، بیشتر هم ممکن بود طول بکشد.
یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات مى‌دهد و گاهى یک حرکت نابجا که ناشى از ترس و ضعف و دنیاطلبى و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه‌ى گمراهى مى‌غلتاند. اى شریح قاضى! چرا وقتى که دیدى هانى در آن وضعیت است، شهادتِ حق ندادى؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده‌ى دنیا بر دین، همین است.
به داخل شهر کوفه برگردیم: وقتى که عبیداللَّه بن زیاد به رؤساى قبایل کوفه گفت «بروید و مردم را از دُورْ مسلم پراکنده کنید وگرنه پدرتان را در مى‌آورم» چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤساى قبایل که همه‌شان اموى نبودند و از شام نیامده بودند! بعضى از آنها جزو نویسندگان نامه به امام حسین علیه‌السّلام بودند. «شَبَثْ بن ربْعى» یکى از آنها بود که به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانى است که وقتى عبیداللَّه گفت «بروید مردم را از دُوْر مسلم متفرّق کنید» قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندنِ اهالى کوفه پرداخت!
چرا چنین کارى کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعى در یک لحظه‌ى حسّاس، به جاى این‌که از ابن زیاد بترسند، از خدا مى‌ترسیدند، تاریخ عوض مى‌شد. گیرم که عوامْ متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمنى که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادى خوب و حسابى بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جا، اشتباه کردند.
البته آنهایى که در کربلا شهید شدند، کفّاره‌ى اشتباهشان داده شد. درباره‌ى آنها بحثى نیست و اسمشان را هم نمى‌آوریم. اما کسانى از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتى امام حسین علیه‌السّلام کشته شد؛ وقتى فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتى فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتى حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عدّه‌ى توّابین، چند برابر عدّه‌ى شهداى کربلاست. شهداى کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثرى که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثرى که شهداى کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ى خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند.
چرا مسلم بن عقیل را با این‌که مى‌دانستید نماینده‌ى امام است، تنها گذاشتید؟! آمده بود و با او بیعت هم کرده بودید. قبولش هم داشتید. (به عوام کارى ندارم. خواص را مى‌گویم.) چرا هنگام عصر و سرِ شب که شد، مسلم را تنها گذاشتید تا به خانه‌ى «طوعه» پناه ببرد؟! اگر خواص، مسلم را تنها نمى‌گذاشتند و مثلاً، عدّه به صد نفر مى‌رسید، آن صد نفر دُوْر مسلم را مى‌گرفتند. خانه‌ى یکى‌شان را مقرّ فرماندهى مى‌کردند. مى‌ایستادند و دفاع مى‌کردند. مسلم، تنها هم که بود، وقتى خواستند دستگیرش کنند، ساعتها طول کشید. سربازان ابن زیاد، چندین بار حمله کردند؛ مسلم به تنهایى همه را پس زد. اگر صد نفر مردم با او بودند، مگر مى‌توانستند دستگیرش کنند؟! باز مردم دورشان جمع مى‌شدند. پس، خواص در این مرحله، کوتاهى کردند که دوْر مسلم را نگرفتند.
ببینید! از هر طرف حرکت مى‌کنیم، به خواص مى‌رسیم. تصمیم‌گیرىِ خواص در وقت لازم؛ تشخیص خواص در وقت لازم؛ گذشتِ خواص از دنیا در لحظه‌ى لازم؛ اقدام خواص براى خدا در لحظه‌ى لازم. اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات مى‌دهد و حفظ مى‌کند! در لحظه‌ى لازم، باید حرکتِ لازم را انجام داد. اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد. در الجزایر، جبهه‌ى اسلامى آن کشور برنده‌ى انتخابات شده بود؛ ولى با تحریک امریکا و دیگران، حکومت نظامى بر سرِ کار آمد. روز اوّلى که حکومت نظامى در آن‌جا شکل گرفت، از قدرتى برخوردار نبود. اگر آن روز - بنده، پیغام هم برایشان فرستاده بودم - و در آن ساعات اوّلیه‌ى حکومت نظامى، مسؤولین جبهه‌ى اسلامى، مردم را به خیابانها کشانده بودند، قدرت نظامى کارى نمى‌توانست بکند، و از بین مى‌رفت. نتیجه این‌که امروز در الجزایر حکومت اسلامى بر سرِ کار بود. اما اقدامى نکردند. در وقتِ خودش بایستى تصمیم مى‌گرفتند، نگرفتند. عدّه‌اى ترسیدند؛ عدّه‌اى ضعف پیدا کردند؛ عدّه‌اى اختلال کردند، و عدّه‌اى بر سرِ کسبِ ریاست، با هم نزاع کردند.
در عصرِ روزِ هجدهم بهمن ماهِ سال 57، در تهران حکومت نظامى اعلام شد. امام به مردم فرمود: «به خیابانها بریزید.» اگر امام در آن لحظه چنین تصمیمى نمى‌گرفت، امروز محمّدرضا در این مملکت بر سرِ کار بود. یعنى اگر با حکومت نظامى ظاهر مى‌شدند، و مردم در خانه‌هایشان مى‌ماندند، اوّل امام و ساکنان مدرسه‌ى «رفاه» و بعد اهالى بقیه‌ى مناطق را قتل عام و نابود مى‌کردند. پانصدهزار نفر را در تهران مى‌کشتند و قضیه تمام مى‌شد. چنان که در اندونزى یک میلیون نفر را کشتند و تمام شد. امروز هم آن آقا بر سرِ کار است و شخصیت خیلى هم آبرومند و محترمى است! آب هم از آب تکان نخورد! اما امام، در لحظه‌ى لازم تصمیمِ لازم را گرفت. اگر خواصْ امرى را که تشخیص دادند به موقع و بدون فوتِ وقت عمل کنند، تاریخ نجات پیدا مى‌کند و دیگر حسین‌بن‌على‌ها به کربلاها کشانده نمى‌شوند. اگر خواصْ بد فهمیدند، دیر فهمیدند، فهمیدند اما با هم اختلاف کردند؛ کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد.
به افغانها نگاه کنید! در رأس کار، آدمهاى حسابى بودند؛ اما طبقه‌ى خواصِ منتشر در جامعه، جواب ندادند. یکى گفت: «ما امروز دیگر کار داریم.» یکى گفت: «دیگر جنگ تمام شد. ولمان کنید، بگذارید سراغِ کارمان برویم؛ برویم کاسبى کنیم. چند سال، همه آلاف و اُلوف جمع کردند؛ ولى ما در جبهه‌ها گشتیم و از این جبهه به آن جبهه رفتیم. گاهى غرب، گاهى جنوب، گاهى شمال. بس است دیگر!» خوب؛ اگر این گونه عمل کردند، همان کربلاها در تاریخ، تکرار خواهد شد!
خداى متعال وعدّه داده است که اگر کسى او را نصرت کند، او هم نصرتش خواهد کرد. برو، برگرد ندارد! اگر کسى براى خدا تلاش و حرکت کند، پیروزى نصیبش خواهد شد. نه این‌که به هر یک نفر پیروزى مى‌دهند! وقتى مجموعه‌اى حرکت مى‌کند، البته، شهادتها هست، سختیها هست، رنجها هست؛ اما پیروزى هم هست: «وَلَیَنْصُرَنَ‌ّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ.» نمى‌فرماید که نصرت مى‌دهیم؛ خون هم از دماغ کسى نمى‌آید. نه! «فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ»؛ مى‌کشند و کشته مى‌شوند؛ اما پیروزى به دست مى‌آورند. این، سنّتِ الهى است. وقتى که از ریخته شدن خونمان ترسیدیم؛ از هدر شدن پول و آبرو ترسیدیم؛ به خاطر خانواده ترسیدیم؛ به خاطر دوستان ترسیدیم؛ به خاطر منغّص شدن راحتى و عیش خودمان ترسیدیم؛ به خاطر حفظ کسب و کار و موقعیتْ حرکت نکردیم؛ به خاطر گسترش ضیاع و عقار حرکت نکردیم؛ معلوم است دیگر! ده تن امام حسین هم سرِ راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد و از بین خواهند رفت! کمااین‌که امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام شهید شد؛ کمااین‌که امام حسین علیه‌السّلام شهید شد.1375/03/20

لینک ثابت
مصادیق استقامت امام(ره) در قبل و بعد از انقلاب

امام بزرگوار ما در این خصوصیت[استقامت]، به طور کامل دنباله رو امام حسین علیه‌السّلام شد. لذا، این خصوصیت امام، انقلاب را به پیروزى رساند. ثانیاً، پیروزىِ بعد از رفتن خودش را هم تضمین کرد؛ هم پیروزى فکرش و هم پیروزى راهش را که مظهر آن، همین اجتماع عظیم شما مردم و مظهر وسیعترش در سطح عالم، گرایش ملتها به اسلام و به راه امام است. کسب این پیروزیها، به خاطر استقامت او بود.

روزى به امام گفتند: «اگر شما این نهضت را ادامه دهید، حوزه‌ى علمیه‌ى قم را تعطیل خواهند کرد.» این‌جا صحبتِ جان نبود که امام بگوید: «جان مرا بگیرند. اهمیت ندارد.» خیلى کسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتى بگویند «با این اقدام شما ممکن است حوزه‌ى علمیه‌ى قم تعطیل شود.» پاى همه مى‌لرزد. اما امام نلرزید؛ راه را عوض نکرد و پیش رفت.

روزى به امام گفتند: «اگر این راه را ادامه دهید، ممکن است همه‌ى علماى بزرگ و مَراجع را علیه شما بشورانند و تحریک کنند.» یعنى اختلاف در عالم اسلام پیش آید.» پاى خیلى کسان، این‌جا مى‌لرزد. اما پاى امام نلرزید و راه را ادامه داد تا به نطقه‌ى پیروزىِ انقلاب رسید. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ایران را به ایستادگى در مقابل رژیم پهلوى تشویق مى‌کنید. جواب خونهایى را که بر زمین مى‌ریزد چه کسى مى‌دهد؟» یعنى در مقابل امام رضوان‌اللَّه علیه، خونها را - خونهاى جوانان را - قرار دادند. یکى از علماى بزرگ، در سال 42 یا 43، به خود بنده این مطلب را گفت. گفت: «در پانزده خرداد که ایشان - یعنى امام - این حرکت را کردند، خیلى کسان کشته شدند که بهترین جوانان ما بودند. جواب اینها را چه کسى خواهد داد؟» این طرز فکرها بود. این طرز فکرها فشار مى‌آورد و ممکن بود هر کسى را از ادامه‌ى حرکت منصرف کند. اما امام، استقامت ورزید. عظمت روح او و عظمت بصیرتى که بر او حاکم بود، در این‌جاها دیده مى‌شد.

به‌هرحال؛ این همه، مربوط به دوران مبارزه با رژیم ستمشاهى بود. آنچه که براى ما درس است، مربوط به بعد از پیروزى انقلاب است. همه باید به این نکته التفات و توجّه داشته باشند و همان‌طور که عرض کردم، اندیشمندان سیاسى، صاحبان فکر سیاسى و اهل تحلیل، روى این کار کنند. واقعاً مهمّ است.
خوب؛ جمهورى اسلامى تشکیل شد. تا قبل از آن، مبارزه با رژیم ستمشاهى بود. از وقتى رژیم جمهورى اسلامى تشکیل شد و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد، دایره‌ى مبارزه، وسیع شد. شکل مبارزه عوض شد؛ اما دایره، وسیع گشت. مبارزه با نظام جمهورى اسلامى، از سوى دشمنان جهانى آغاز گردید. دشمنان جهانى چه کسانى هستند؟ کسانى هستند که ما به آنها «استکبار جهانى» مى‌گوییم. استکبار جهانى، همه‌ى زورگوهاى عالم، همه‌ى قلدرها و همه‌ى پُرروهاى مسلّط بر ملتها را شامل مى‌شود. این، استکبار جهانى است. چرا با جمهورى اسلامى مبارزه مى‌کردند؟ جواب این سؤال، طولانى است و بارها هم گفته شده است. به طور خلاصه مى‌توان گفت: منافعشان به خطر افتاده بود. توسعه‌طلبى‌شان به خطر افتاده بود. حضور جمهورى اسلامى در میان کشورهاى مسلمان، ادامه‌ى تسلّط آنها را بر آن کشورها به خطر انداخته بود و از این قبیل. به‌هرحال، مبارزه‌ى سختى را شروع کردند. هر قدم به قدم این مبارزه، جاى این بود که اگر انسان ضعیفى به جاى امام بود، حرکت را متوقّف کند و به سبب وجود مانع و عذر بگوید: «نمى‌شود با استکبارى چنین عریض و طویل مبارزه کرد. چاره‌اى نیست؛ لذا عقب‌نشینى مى‌کنیم.» اما امام، عقب‌نشینى نکرد.

به این دو، سه مقطع توجّه کنید تا اهمیت قضیه معلوم شود: یک حمله‌ى از همه‌ى جوانب به ایران، از جهت سیاسى بود. همه‌ى دستگاههاى تبلیغاتى، در چند برهه به ما حمله‌ى سیاسى کردند که فلج کننده است. گاهى حمله‌ى سیاسى، براى کشورها به ستوه‌آورنده است. امروز که تبلیغات رسانه‌هاى صوتى و تصویرى، همه‌ى دنیا را فرا گرفته است، غالباً حملات سیاسى، دولتها را خیلى مى‌ترساند؛ چون روى افکار ملتهایشان اثر مى‌گذارد. چنین حمله‌اى را علیه نظام جمهورى اسلامى، از همه طرف شروع کردند. البته ملت ما بصیر و مستحکم بود و تکان نخورد. امام هم نگفت «حال که همه علیه ما همدستند، پس عقب بنشینیم.» نگفت «به تنهایى با امریکا مى‌شود مبارزه کرد؛ اما امریکا و شوروى را چطور از عهده برآییم؟» چون آن زمان که دنیا دو قطبى بود، هر دو قطب، علیه ما اتّحاد و اتّفاق و همدستى داشتند. امام استقامت ورزید؛ عقب‌نشینى نکرد و از حرف و شعار و راهش برنگشت. یک کلمه از آن حرفهایى که دشمنان مى‌خواستند بر زبان امام جارى شود، بر زبان او جارى نشد. این، استقامتِ حسینى است. شبیه ایستادگیهاى امام حسین علیه‌السّلام در مقیاس و در قالبهاى امروز است.

یا آن وقتى که جنگ تحمیلى شروع شد. شما فکرش را بکنید! ملتى با آن همه ویرانیهاىِ دوران ستمشاهى و آن همه احتیاج به کار و نوسازى، ناگهان مورد حمله‌ى دشمن قرار گیرد و همان چیزى را هم که دارد از کار بیندازند! راه آهن را از کار انداختند، پالایشگاهها را از کار انداختند، صادرات نفت را از کار انداختند، کارخانه‌هاى آهن را از کار انداختند. خوب؛ هر کس باشد، در مقابل چنین حرکتى به زانو در مى‌آید. طرف هم که فقط رژیم عراق نبود! همه مى‌دانستند که رژیم عراق، به اضافه‌ى شوروى، به اضافه‌ى فرانسه، به اضافه‌ى «ناتو»، به اضافه‌ى کارشناسان امریکایى - همه و همه - بودند. اگر امام ضعیف بود، این‌جا ممکن بود بگوید «دیگر تکلیف از ما برداشته شده است. اینها مى‌خواهند که ما بر قوانین اسلام چندان اصرار نکنیم؛ خیلى خوب، نمى‌کنیم! اینها مى‌خواهند که ما با اسرائیل مبارزه نکنیم؛ خیلى خوب، مبارزه نمى‌کنیم. چون فشار زیاد است. چه کار کنیم؟!» امام، چنین چیزى نگفت و ایستادگى کرد. قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به‌خاطر این فشارها نبود. قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتى بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادى کشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمى‌کِشد و نمى‌تواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ به‌خاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت مى‌کرد. وانگهى؛ اگر همه‌ى دنیا در امر جنگ دخالت مى‌کردند، امام رضوان‌اللَّه علیه، کسى نبود که رو برگرداند. بر نمى‌گشت! آن، یک مسأله‌ى داخلى بود؛ مسأله‌ى دیگرى بود.

در تمام عمر ده ساله‌ى حیات مبارک امام رضوان اللَّه تعالى علیه، پس از پیروزى انقلاب، یک لحظه اتّفاق نیفتاد که او به خاطر سنگینىِ بارِ تهدیدِ دشمن، در هر بُعدى از ابعاد، دچار تردید شود. این، یعنى همان برخوردارى از روحیه‌ى حسینى.1375/03/14

لینک ثابت
امام(ره)؛شخصیتی شکست ناپذیر

خداى متعال، امام بزرگوار و آن شخصیت را این طور آفریده بود که احساس شکست و خستگى نمى‌کرد و ناکامى در روح او راه نداشت. در سخت‌ترین حالات هم قصد پیشرفت داشت. شما خودتان در دوره‌ى هشت ساله‌ى جنگ، از نزدیک دیدید که در سخت‌ترین حالات هم، آن کسى که تصمیم بر عقب‌نشینى نداشت، شخص امام بود که مثل کوه محکم ایستاده بود. وقتى یک کوه به آن استوارى، پشت سر انسان است، راحت مبارزه مى‌کند.
او در دوران مبارزه نیز همین‌طور بود. با این همه شکست و سختى و کتک و فشار و تبعید و کهولت سن، باز هم به مبارزه ادامه مى‌داد. امام بزرگوار که مشغول مبارزه شد، جوان نبود. ایشان، در ابتداى شروع مبارزه، یک مرد شصت و سه ساله بود! من یادم است که در همان سخنرانیهاى سال چهل و یک مى‌گفتند که من چرا و از چه چیزى بترسم؟ اگر مرا هم بکشند، شصت و سه سالم است و تازه در سن پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السّلام که از دنیا رفتند، از دنیا خواهم رفت. چه سعادتى از این بهتر؟ این، منطق او بود.
آن روز، امام شصت و سه سالش بود که از همان دوران پیر مردى، شروع به مبارزه کرد و چون موقعیت آن روز مناسب بود، ایشان تمام زحمات را در دوران پیرى، تحمّل کرد. در هشتاد سالگى هم رهبرى این انقلاب با عظمت را به عهده گرفت و تا نود سالگى، آن را با قضایاى عظیمى که شما شاهدش بودید، هدایت کرد. تهدید امریکا و شوروى و اتّحاد دو ابرقدرت و جنگ هشت ساله و حمله به طبس و محاصره‌ى اقتصادى و تبلیغاتى و سیاسى و ... هیچ گاه این کوه استوار را تکان نداد: «لا تحرکه العواصف». هیچ توفانى نتوانست او را تکان دهد و لذا پیروز شد.1374/10/05

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی