دولت اسلامی -
تعداد فیش :
72 ،
تعداد مقاله :
1
1403/02/19
1400/02/12
1398/06/08
1398/02/24
1398/02/18
1398/02/04
1397/06/07
1397/01/25
1397/01/25
1396/12/24
1396/12/19
1396/06/26
1396/06/06
1396/04/05
1396/04/05
1396/02/07
1396/02/05
1395/02/06
1393/02/10
1392/06/06
1391/05/25
1390/07/24
1389/07/14
1389/06/08
1389/04/19
1388/12/08
1388/06/16
1388/02/22
1387/07/07
1387/02/15
1386/04/09
1386/01/17
1385/07/25
1384/07/17
1384/06/08
1384/06/08
1384/05/28
1384/02/06
1383/08/06
1383/06/25
1383/06/10
1383/04/16
1382/11/15
1381/08/13
1381/07/30
1381/02/03
1380/09/21
1379/09/25
1379/09/12
1378/09/23
1378/03/14
1378/01/23
1377/10/04
1377/08/26
1376/05/01
1376/04/25
1375/11/21
1374/09/16
1374/09/13
1371/03/07
1370/12/14
1370/11/14
1370/11/14
1369/03/14
1366/10/11
1366/08/15
1366/08/15
1366/07/24
1366/02/04
1365/12/15
1365/12/01
1365/09/14
مسئلهی سیاست [ائمه مهم] است؛ این همان چیزی است که بنده در آن [بررسی] سالهای زندگی ائمّه، عمدتاً این را دنبال میکردم که ائمّه چه کار میکردند و چه کار میخواستند بکنند. بخش سیاست، بخش خیلی مهمّی است. سیاست ائمّه چه بود؟ اینکه امام با همهی آن مقامات، با همهی آن مرتبتِ الهی که دارد و امانت الهی که دستش هست، اکتفا کند به اینکه مثلاً یک مقدار احکام بگوید و یک مقدار اخلاق بگوید و مانند اینها، این به نظر اصلاً برای انسان وقتی که درست توجّه کند قابل فهم نیست؛ آنها هدفهای بزرگی داشتند. هدف عمدهی آنها هم ایجاد جامعهی اسلامی [بوده]؛ که ایجاد جامعهی اسلامی بدون ایجاد حاکمیّت اسلامی امکانپذیر نیست؛ پس دنبال حاکمیّت اسلامی بودند. یک بُعد مهمّ امامت این است؛ امامت یعنی ریاست دین و دنیا، ریاست مادّه و معنا. خب مادّهاش عبارت است از همین سیاست و ادارهی کشور و ادارهی حکومت. و همهی ائمّه دنبال این بودهاند؛ یعنی بدون استثنا همهی ائمّه دنبال این بودهاند؛ منتها با شیوههای مختلف، در فصول مختلف، با روشها و اهداف کوتاهمدّت مختلف؛ [امّا] هدف بلندمدّت یکی بود.
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بر حسب معیارهای دنیایی و بشری هم یک شخصیّت بینظیر است؛ بعد از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شاید هیچ کس دیگر را نشود نشان داد با این خصوصیّاتی که در امیرالمؤمنین است؛ ... که البتّه در این خصوصیّات، آنهایی که چشمگیرتر است، در درجهی اوّل عدالت آن بزرگوار است؛ آن عدالت بیاغماض و گسترده و بدون هیچ ملاحظه؛ این عدالت عجیب و غریب که انسان واقعاً از شنیدن موارد این عدالت حیرت میکند؛ یا آن زهد و بیاعتنائی به دنیا برای شخص خود؛ این بزرگوار دنیا را آباد میکرد، مردم را به رشد و ترقّی مادّی و معنوی میرساند امّا برای خودش هیچ چیزی نمیخواست که آنچه از ایشان نقل شده واقعاً حیرتآور است؛ یا شجاعت آن بزرگوار، دل رحیم آن بزرگوار نسبت به ضعیفان، عزم راسخ آن بزرگوار نسبت به زورگویان و ستمگران و مستکبران، فداکاری او در راه حق، دریای حکمت او -گفتار او دریای حکمت، رفتار او کوه استوار- واقعاً یک چیزهای عجیبی در زندگی این بزرگوار وجود دارد و این صفات عجیب و غریب [در او] جمع شده که دشمنان ایشان هم به آنها اعتراف کردهاند که حالا مجال نیست که من بگویم. ... در همهی این خصوصیّات هم این بزرگوار در اوج کمال است؛ یعنی این خصوصیّات در ایشان، در منتهای فراوانی و درخشان بودن وجود دارد؛ و اینها است که بایستی ما الگو قرار بدهیم.
البتّه ما خیلی در این زمینهها عقبیم؛ هم از لحاظ شخصی باید در این خصوصیّات به این بزرگوار اقتدا کرد و از ایشان پیروی کرد، هم در آداب حکومت کردن. خب امروز حکومت دست پیروان امیرالمؤمنین است؛ ما بایستی همین شیوه را، همین روش را، همین خصوصیّات را، همین عدالت را، همین شجاعت را، همین زهد را در عمل خودمان، در رفتار خودمان رعایت کنیم که البتّه ماها خیلی عقبیم؛ بایستی سعی کنیم، تلاش کنیم تا در این زمینهها خودمان را به جلو ببریم. شماها اگر چنانچه در این راهی که دارید میروید، استقامت کنید، خسته نشوید، این موانع جلوی پای شما مانع حرکت شما نشود، وقتی به یک مانعی برخورد میکنید، از این مانع عبور کنید، [اگر] نشد راهتان را کج کنید، برگردید بروید دنبال راه، اگر این کار را بکنید مطمئن باشید که فردای این کشور آن چیزی خواهد شد که امروز شما آرزویش را دارید؛ یعنی جامعهی اسلامی، دولت اسلامی، حکومت اسلامیِ واقعی، احکام اسلامی؛ این بدون شک خواهد شد.
یکی از صلاحیّتهای مدیریّتی این است که ببینید این طرف، دارای تقوا است، یعنی کاری که به او میسپرید، با امانت انجام میدهد یا نه. خب اگر این جور شد، آن وقت خدا مهمترین مؤلّفه در همهی تصمیمگیریهای ما خواهد بود؛ معنی اینکه برای خدا کار کنیم، این جوری خواهد شد؛ آن وقت کارتان میشود عبادت. یکی از امتیازات کار برای حکومت اسلامی و دولت اسلامی همین است که اگر چنانچه کار برای خدا شد، کار تبدیل میشود به عبادت؛ خود آن امضائی که میکنید، آن کاغذی که مینویسید، آن حرفی که میزنید، میشود یک عبادت.
امروز هم که بحمدالله نظام اسلامی به وجود آمده، تشکیل شده، ما منتظریم که دولت اسلامیِ به معنای واقعی و سپس جامعهی اسلامیِ به معنای واقعی و سپس تمدّن اسلامیِ به معنای حقیقی به وجود بیاید، حوزهی علمیّه مسئولیّتهای متناسب با این کار بزرگ را دارد، باید انجام بدهد. چه کار باید بکنید؟ باید بنشینید فکر کنید دیگر؛ اینها جزو آن موضوعات و مباحث فکری شما است.
مسئلهی امنیّت شغلی، مسئلهی احترام کارگر، مسئلهی مزد کارگر، اینها مسائل اساسی است؛ باید به اینها بدرستی برسند. کسانی هستند که دنبال سوءاستفادهی خودشان هستند. من اوّلِ سال گفتم،(۲) کارخانهی سرِپا را از دولت میخرد -حالا به چه قیمتی، بحث دیگری است- و کارخانه را از بین میبرد، ماشینآلات را به فروش میرساند، کارگر را بیکار میکند، زمین را برج میسازد؛ باید جلوی اینها گرفته بشود، اینها جزو وظایف اساسی دولت اسلامی است؛
آنچه ما بهعنوان دولت اسلامی و حکومت اسلامی بایستی بهطور دائم در نظر داشته باشیم این است که باید حکومت علوی را معیار خودمان قرار بدهیم، خودمان را با حکومت علوی بسنجیم؛ هر مقداری که بین ما و آن حکومت فاصله است، آن را عقبماندگی بهحساب بیاوریم. اگر چنانچه کارهای خوب انجام میدهیم، از لحاظ معنوی پیشرفت میکنیم یا کارهایی که مایهی افتخارِ بهحسب ارزشهای اسلامی است انجام میدهیم، مبالغه نکنیم در اهمّیّت آن؛ مقایسه کنیم با حکومت علوی و ببینیم چقدر فاصله است بین ما و او. شاخص عمده در حکومت علوی، یکی عدالت است، یکی پارسایی و پاکدامنی است، یکی مردمی بودن و با مردم بودن است؛ حکومت علوی اینها است دیگر؛ زندگی امیرالمؤمنین مظهر عدل است، مظهر زهد است، مظهر مردمی بودن و پاک زیستن است. باید اینها را معیار قرار بدهیم، واقعاً باید در این جهت حرکت کنیم.
«لاالهالّاالله» صرفاً یک مسئلهی اعتقادی و ذهنی محض نیست؛ «لاالهالّاالله» منشأ اثر است، منشأ عمل است. همین دولت اسلامیای که آقای رئیسجمهور اشاره کردند که در مدینه به وجود آمد، ناشی از «لاالهالّاالله» است؛ یعنی حکومت جز به دست خدای متعال و مبعوثین خدا، در ادیان الهی معنی ندارد؛ برای همین هم بهمجرّدی که پیغمبر فرمود: قولوا لا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ تُفلِحوا، صاحبان زر و زور در همان محیط محدود و کوچک مکّه در مقابل او صفآرایی کردند؛ بعد در مدینه که دولت اسلامی تشکیل شد، باز حکومتها و امپراتوریها و قدرتهای جهانی در مقابل اسلام صفآرایی کردند؛ این صفآرایی از روز اوّل تا امروز وجود داشته است و از روز اوّل تا امروز، عقبنشینی در این مصاف، سرنوشت باطل بوده است و پیشروی، سرنوشت حق بوده است. همان جمعیّت محدودی که در مکّه با آن فشار زندگی میکردند، امروز یک جامعهی عظیم بشری است با افتخارات فراوان، با امکانات فراوان و با امید فراوان و با آیندهی روشن. این را باید فهمید: امّت اسلامی باید از بُن دندان به توحید برگردد.
این حملهی سحر دیشب به سوریه یک جنایت است! بنده صریحاً اعلام میکنم رئیسجمهور آمریکا، رئیسجمهور فرانسه و نخستوزیر انگلیس جنایتکارند و جنایت کردند! البتّه طَرْفی هم نخواهند بست، سودی هم نخواهند برد؛ همچنانکه در این سالهای گذشته در عراق، در سوریه، در افغانستان حضور پیدا کردند و از این قبیل جنایات انجام دادند و هیچ سودی هم نبردند. همین چند روز قبل از این، رئیسجمهور آمریکا گفت که هفت تریلیون ما خرج کردهایم در منطقهی غرب آسیا -بهقول او خاورمیانه- و هیچچیز گیرمان نیامد؛ راست میگوید، چیزی گیرشان نیامده. بعد از این هم آمریکا بداند، هرچه خرج کند، هرچه تلاش بکند، قطعاً در این منطقه هیچچیز گیرش نخواهد آمد.
در مقابل این حوادث، ما باید بیدار بشویم، ما باید حواس خودمان را جمع کنیم؛ ملّتهای اسلامی، کشورهای اسلامی، دولتهای مسلمان بایستی تجربه بیندوزند، باید بفهمند چه دارند میکنند. اینها میخواهند به امّت اسلامی ضربه بزنند؛ هدف فقط کشور سوریه یا کشور عراق یا کشور افغانستان نیست؛ هدف، حضور اسلام در این منطقه است؛ به این میخواهند صدمه بزنند. کشورهای اسلامی بفهمند این معنا را؛ دولتهای اسلامی خودشان را در خدمت اهداف آمریکا و بعضی کشورهای غربیِ متجاوز قرار ندهند. این افتخاری نیست برای یک کشور مسلمان که رئیسجمهور آمریکا علناً بگوید «ما نگاه میکنیم به گاو شیرده»! به اینها به چشم گاو شیرده نگاه میکند؛ این افتخار است؟ در همین تبلیغاتِ انتخاباتیِ اخیر در سال گذشته، همین رئیسجمهور کنونی آمریکا این حرف را گفت؛ گفت ما به سعودیها به چشم گاو شیرده نگاه میکنیم! ذلّت از این بیشتر؟ برای یک دولت، برای یک ملّت، ذلّت از این بالاتر؟ پولش را بگیرند، بعد بهعنوان گاو شیرده او را خطاب بکنند، به او توهین بکنند؛ ذلّت یک کشور و یک دولت بیش از این نمیشود؛ اسلام با این ذلّتها مخالف است. هم دولت اسلامی -یعنی مسئولین دولتی، قوّهی مجریّه، قوّهی قضائیّه، قوّهی مقنّنه- هم علما، وظیفهشان این است که تربیت ایمانی کنند این ملّت را؛ تربیت تقوائی کنند این ملّت را؛ تربیت صبر، تربیت احسان بین مردم و بین مؤمنین؛ ما باید مردم را اینجوری تربیت کنیم. از همه مهمتر دستگاههای دولتی هستند که با برنامهریزی میتوانند این کار را انجام بدهند.
در کشورهایی که رؤسای آن کشورها وابستهی به آمریکا بودند، ملّتها در همان کشورها به نفع انقلاب اسلامی شعار دادند. سال ۵۸ و ۵۹ در اوّل انقلاب، تقریباً در همهی کشورهای اسلامی به نفع انقلاب اسلامی حرف زدند و شعار دادند و خطبه خواندند و مقاله منتشر کردند. این [پدیده] اینها را واقعاً متوحّش کرد؛ دیدند ایران که از دستشان رفت -[قبلاً] بر ایران مسلّط بودند- بیم این هست که تسلّط فرهنگ انقلاب بر ملّتها، [شیوع آن] در میان ملّتهای مسلمان موجب بشود که سایر کشورهای اسلامی و سایر دولتهای اسلامی هم از دستشان برود؛ لذا درصدد برآمدند به هر قیمتی هست این انقلاب را نابود کنند؛ جنگ رژیم بعثیِ صدّام علیه ایران از اینجا شروع شد.
گزارشی که از این دانشگاه به من داده شد و امروز هم مسئولین محترم اینجا ابراز کردند، [نشان میدهد] کارهایی که انجام میگیرد کارهای لازم و باارزشی است. هم کارهای علمی، هم کارهای تحقیقی، هم کارهای تجربی، هم مهارتآموزیها، همهی اینها لازم است و باید همواره با جدّیّت دنبال بشود. لازم است ما نیروی انتظامیِ در طراز جمهوری اسلامی، در طراز دولت اسلامی، در طراز یک جامعهی قرآنی و اسلامی داشته باشیم. [البتّه] تا آنجا مبالغی فاصله داریم؛ این فاصله را شما جوانهای عزیز باید طی کنید و پیش بروید و من میدانم که شما میتوانید و به توفیق الهی این کار را انجام میدهید.
اگر انقلاب مبارزه لازم داشت تا به پیروزی برسد، امروز هم مبارزه لازم است تا بتوانیم این هنجارهای انقلاب را تثبیت کنیم؛ باید به نتیجه برسانیم تا جامعه بشود جامعهی اسلامی.
ما جامعهی اسلامی نداریم، ما دولت اسلامی هم نداریم! از آن مراحل چندگانهای که ما مطرح کردیم، هنوز در دولت اسلامیاش ماندهایم؛ بعد از دولت اسلامی نوبت جامعهی اسلامی است؛ ما این مراحل را در پیش داریم. ما توانستیم یک انقلاب اسلامی -یعنی یک حرکت انقلابی- به وجود بیاوریم؛ [بعد] توانستیم بر اساس آن، یک نظام اسلامی به وجود بیاوریم؛ خیلی خب، تا اینجا توفیق حاصل شده که خب خیلی هم مهم است؛ لکن بعد از این، ایجاد یک دولت اسلامی است؛ یعنی [ایجاد] تشکیلات مدیریّتیِ اسلامی برای کشور؛ ما در این قضیّه هنوز خیلی فاصله داریم تا به مقصود برسیم. البتّه معنایش این نیست که کسی احساس ناامیدی کند؛ ابداً؛ داریم پیش میرویم؛ با همهی مخالفتها، با همهی کارشکنیها، با همهی دهنکجیهایی که میشود، حرکت میکنیم و داریم پیش میرویم بلاشک. دلایل زیادی وجود دارد؛ لکن [هنوز] کار داریم، کار دارد؛ هنوز خیلی فاصله داریم تا اینکه بتوانیم یک دولت اسلامی به وجود بیاوریم. بعد که دولت اسلامی به وجود آمد، آنوقت تازه نوبت [ایجاد] جامعهی اسلامی است. خب، بنابراین باید مبارزه کرد عزیزان من. حقیقت این است که امروز امّت اسلامی دچار مشکلات فراوانی است؛ جراحتهایی بر پیکرهی این امّت وارد شده است و وارد میشود؛ مهمترین اینها اختلاف است. سعی دشمنان اسلام این است که بین گروههای مسلمان به بهانههای مختلف ایجاد اختلاف کنند، شقاق و دشمنی ایجاد کنند؛ به بهانهی قومیّت، به بهانهی مذهب، به بهانهی جغرافیا، به بهانهی مشکلات ارضی و مرزی؛ همهی این بهانهها در اختیار آنها قرار گرفته است و متأسّفانه دشمن استفاده میکند و ما که مسئولان دولتهای اسلامی هستیم، از این کار دشمن غفلت میکنیم.
بنده با خودم فکر میکنم، آنوقتی که انسان میشنود که فلان سناتور آمریکایی که با اصل اسلام و کشورهای اسلامی دشمن است، دغدغهی جامعهی سنّی را در مقابل شیعه ابراز میکند، وقتی انسان این ترفند را مشاهده میکند، جا دارد بشدّت نگران بشود، جا دارد بشدّت مراقب باشد. دشمنی که با اصل اسلام مخالف است، حالا نسبت به یک گروه اسلامی، در مقابل یک گروه دیگر ابراز پشتیبانی بکند! این جز خباثت، جز توطئه، جز ایجاد دشمنی چیز دیگری است؟ و این اتّفاقاً متأسّفانه امروز وجود دارد؛ ما باید به فکر باشیم، ما باید بفهمیم. همهی کشورهای اسلامی از تفرقه ضرر میکنند و همهی آنها از اتّحاد سود میبرند. اتّحاد کشورهای اسلامی، نزدیک شدن اینها، به کار نبردن نیروهایشان علیه یکدیگر، به نفع خود کشورهای متّحد است، به نفع خود کشورهای اسلامی است. این را ما باید بفهمیم، این یک حکمت الهی است، یک حکمت اسلامی است؛ متأسّفانه به این توجّه نمیشود. امروز ما در داخل دنیای اسلام دچار مشکلیم، دچار خونریزی هستیم؛ جراحتهای خونبار امروز وجود دارد. یمن یک نمونهی از آنها است. اینها را بایستی توجّه کرد. مسائل سوریه، مسائل عراق، مسائل شمال آفریقا، مسائل گوناگونی که انسان مشاهده میکند در دنیای اسلام، همه نشانههای وجود اختلاف و وجود دعوا است، و این به ضرر اسلام است، به ضرر امّت اسلامی است. این [مشکل] را باید حل کنیم. بنا بر فقه اسلام -چه فقه مذاهب اهلسنّت، چه فقه شیعه و شاید بقیّهی مذاهب دیگر- تردیدی وجود ندارد که وقتی دشمنی بر سرزمین مسلمین تسلّط پیدا کرد، وظیفهی همه است که با او مبارزه کنند، با او جهاد کنند؛ به هر شکلی از جهاد که ممکن است. امروز مبارزهی با رژیم صهیونیست برای همهی دنیای اسلام واجب و لازم است. چرا از این وظیفه سر باز میزنند؟ بحمدالله ملّت ما در این مورد بیدار و هشیار [است]؛ بههرحال دنیای اسلام احتیاج دارد به اتّحاد، احتیاج دارد به ائتلاف، احتیاج دارد به همدلی. ملّتها غالباً با یکدیگر همدلند؛ دولتها هستند که اینجا وظیفه دارند، دولتها هستند که میتوانند نقش ایفا کنند. و ما امیدواریم خدای متعال به برکت ماه مبارک رمضان و به برکت روز عید فطر -که عید مسلمانان و مایهی کرامت و شرف پیامبر معظّم اسلام است- دلهای ما را به هم نزدیک کند؛ مسلمانها را با همدیگر مهربان کند؛ و انشاءالله امّت اسلامی را در مقابل دشمنان اسلام، دارای قدرت و اقتدار لازم و عزم و ارادهی لازم قرار بدهد.
قرآن را باید فهمید؛ ما دوریم از قرآن. از این دوریِ ما از قرآن، دشمن دارد استفاده میکند. دشمن روزبهروز در ما بیایمانی را تزریق میکند، لاابالیگری را تزریق میکند، وابستگی به خود را تزریق میکند. نگاه کنید به دولتهای اسلامی، نگاه کنید به کشورهای اسلامی، ببینید در مقابل آمریکا، در مقابل صهیونیسم، در مقابل دشمن، در مقابل غارتگران چه وضعی دارند! این ناشی از دوری از قرآن است. ما اگر به قرآن نزدیک بشویم، همهی این حفرهها پُر خواهد شد؛ همهی این خُلل و فُرَج بسته خواهد شد؛ هویّت اسلامی در مقابل هویّت کفر خودش را نشان خواهد داد. معنای اینکه ما میگوییم [اگر] به قرآن عمل کنیم، زندگی درست خواهد شد، این است. معارف قرآنی وجود دارد، این معارف باید تبدیل بشود به گفتمانهای عمومی در بین مردم؛ آنقدر تکرار بشود، آنقدر کار بشود، آنقدر دربارهاش تحقیق بشود، آنقدر بنویسند، آنقدر شعرا و اُدبا و هنرمندان دربارهی آن کار هنری بکنند که اینها بشود جزو واضحات و بیّنات جامعهی اسلامی؛ البتّه این نشدنی نیست، دور از دسترس هم نیست، خیال نکنند که حالا این کارها را اگر بخواهیم بکنیم، صد سال طول میکشد؛ نه، اگر اهل دل و اهل دین همّت بکنند، این کارها خیلی زود تحقّق پیدا میکند؛ باید اینجور دنبال قرآن رفت.
این را باید ما مسلمانها در درجهی اوّل بفهمیم که یک وظیفه در قبال غیر مسلمانها است که باید اسلام را معرّفی کنیم، یک وظیفه [هم] درون خود ما است؛ باید خودمان بفهمیم که دشمنیِ با اسلام از سوی نظامهای مستکبر عالَم و قدرتهای زورگوی عالَم بهخاطر چیست؟ این را باید بفهمیم. امروز دولتهای اسلامی باید توجّه کنند که علّت اینکه آمریکا با این دولت اسلامی همراهی میکند، با آن یکی دشمنی میکند، بهخاطر این است که میخواهند اینها با همدیگر همدست نشوند، اینها با همدیگر متّحد نشوند، اینها منافع مشترک خودشان را تشخیص ندهند؛ برای این است. متأسّفانه آمریکا در این سیاستِ اختلافافکنی در منطقهی ما موفّق بوده است؛ این مایهی تأسّف است! دستشان در جیب بعضی از دولتها برای غارت سرمایههای آنها [است]، و برای اینکه این کار آسان بشود، دشمنتراشی [میکنند]؛ یا جمهوری اسلامی را، یا ایران را، یا تشیّع را بهعنوان یک دشمن معرّفی میکنند تا بتوانند آنها را غارت کنند. اینها سیاستهای رایجِ امروز قدرتهایی است که در رأس آنها آمریکا است؛ این را باید همه بفهمیم، این را باید همه احساس کنیم، باید در مقابل این بِایستیم. ایستادن در مقابل این، ایجاد اتّحاد و ایجاد وحدت است بین کشورهای اسلامی.
رهبر انقلاب، مرحلهی سوم را که اکنون در آن قرار داریم، «تشکیل دولت اسلامی» یعنی تشکیل دولتی براساس الگوها و معیارهای کاملاً اسلامی خواندند و افزودند:
تا وقتی این مرحله بهطور کامل محقق نشده است، نوبت به «تشکیل جامعهی اسلامی» نمیرسد و در این صورت، موضوع سبک زندگی اسلامی نیز صرفاً در سطح گفتمانسازی در جامعه باقی خواهد ماند. در اسلام دعوت به ائتلاف است، دعوت به وحدت است، دعوت به همکاری است، دعوت به تراحم است، دعوت به تعاون است؛ این مبنای تفکّر اسلامی در همهی فعّالیّتها است. البتّه تعامل حدودی دارد، ضوابطی دارد، هر کسی حقوقی دارد؛ باید اینها رعایت بشود که در سایهی دولت اسلامی قابل تحقّق است. نگاه تعارضآمیز غلط است؛ نگاه تعاون و تعامل از نظر اسلام درست است؛ و این یک فکری است که در همهی شئون ما، در همهی مسائل مربوط به زندگی، بایستی وجود داشته باشد.
در این جلسهی آغازین با شما دوستان عزیز، یك مروری بكنیم به شاخصهای دولتی كه در این روزگار دولت مطلوب محسوب میشود. البتّه ما ادعا نداریم كه دولت ما یك دولت اسلامی به معنای حقیقی و كامل كلمه است. بنده به خودم نگاه میكنم، نقصها و ضعفهای بیشماری در خودم مشاهده میكنم، این را كه مقایسه میكنم با كوچكْابدالهای مقامات عالیِ مقدّس و مطّهری كه در صدر اوّلْ اسلام را به ما هدیه كردند، میبینم ما خیلی كوچكتر از این هستیم كه بتوانیم آن دولت مطلوب را تشكیل بدهیم یا حتّی طاقت بیاوریم؛ ولی بهحسب آنچه كه در روزگار ما و با شرائط ما میتوان دولت اسلامی نامید، یك شاخصهایی وجود دارد كه من به بعضی از آن شاخصها اشاره میكنم. البتّه حرفهای تازهای نیست، اینها را خود شماها میدانید؛ منتها یادآوری آنچه را كه میدانیم همیشه برای ما مفید است و ضرری ندارد كه اینها را دوباره یك مروری بكنیم. اوّلین شاخص، شاخص اعتقادی و اخلاقی است - بخصوص در مسئولان ردههای بالا - سلامت اعتقادی، سلامت اخلاقی، سلامت عملكردی كه از اعتقاد درست و نگاه درست به حقایق جامعه ناشی میشود. این شاخص اوّل است. ما خوشبختانه برای اعتقاد درست و برای آنچه كه باید آن را حق دانست، دچار ابهام و سردرگمی نیستیم؛ علاوه بر منابع اسلامی - كه حالا ممكن است از منابع اسلامی، افراد گوناگونی تلقّیهای مختلفی داشته باشند - ما مجموعهی رهنمودهای امام بزرگوار را داریم؛ امام، مورد اعتقاد و قبول و اذعان همهی ما است. خب، مجموعهی بیانات امام، مجموعهی موضعگیریهای امام، مجموعهی رهنمودهای امام در اختیار ما است. این شد آن شاخص؛ به این باید اعتقاد داشته باشیم؛ بر طبق این باید عمل بكنیم؛ در موارد اشتباه، به این شاخص اصلی مراجعه بكنیم؛ این میشود سلامت اعتقادی. اصول و ارزشهای انقلاب هم همینها است، مبانی ارزشی انقلاب هم در همین بیانات وجود دارد. اینها چیزهایی است كه اگر به آنها پابند باشیم و دلبستهی به آنها باشیم و برنامه را بر اساس این دلبستگیها انجام بدهیم، به نظر میرسد كه كارْ موفّق و خوشآینده خواهد بود و پیش خواهیم رفت.
یكی از چیزهایی كه من بر روی آن تكیه میكنم در این زمینهی اعتقاد و نگاه قلبی و گرایش قلبی، مسئلهی اعتماد به خدای متعال است، اعتماد به وعدههای الهی است؛ این از جملهی مطالبی است كه بنده اصرار دارم ما روی این كوتاهی نكنیم. وقتی خدای متعال صریحاً به ما وعده میدهد كه «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُركُم»، «وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»، وقتی اینجور خدای متعال با صراحت، با تأكید به ما وعده میدهد كه اگر شما از دین او حمایت كردید، از راه خدا پیروی كردید و آن را نصرت كردید، خدا شما را نصرت خواهد داد، ما باید به این وعده اعتماد داشته باشیم، باید همینجور عمل بكنیم. حالا این برای كسی كه تجربه نكرده، ممكن است از ذهن دور باشد و مورد استبعاد باشد، امّا من و شما كه تجربه كردیم، ما كه دیدیم چطور یك امرِ نشدنی شد؛ نشدنیتر از این وجود نداشت كه انسان خیال كند با دست خالی، با حضور در خیابانها میشود یك رژیم مستبدِّ مستكبرِ متّكی به همهی قدرتهای جهانی را سرنگون كرد و به جای او یك نظام اسلامی آورد؛ آن هم نه یك نظامی منطبق بر معیارها و استانداردهای غربی؛ نظامی اسلامی، نظام فقاهتی. چه كسی باور میكرد چنین چیزی عملی بشود؟ امّا شد؛ همین چیزِ نشدنی اتّفاق افتاد. قضیّهی شورشهای اوّل انقلاب، قبل از شروع دفاع مقدّس، یك مسئلهی دیگر است؛ شورشهایی كه از خارج هم حمایت میشد - یادتان است دیگر - در شرق كشور، در غرب كشور، در شمال كشور، در جنوب كشور؛ كجا بود كه این شورشهای قومی و طائفی و امثال اینها وجود نداشته باشد؟ كدام كشور و كدام دولت تازهپا كه نه یك ارتشی دارد، نه یك نیروی مسلّحی دارد، نه نیروی امنیّتی درستوحسابیای دارد، میتواند با یك چنین چیزی در بیفتد و بر آن فائق بیاید؟ جمهوری اسلامی فائق آمد. جنگ تحمیلی و قضیّهی دفاع مقدّس، نمونهی دیگر است؛ خب اینها حرفهای هزار بار یا هزاران بار گفتهشده است؛ لكن باید به یاد بیاوریم اینها را. جنگ تحمیلی، فقط جنگ یك دولت همسایه با ما نبود؛ یك جنگ بینالمللی علیه ما بود با همهی ابزارها. همهی تلاششان را كردند، نتوانستند بعد از هشت سال یك وجب از خاك كشور را تصرّف بكنند؛ این چیز كمی است؟ و همینطور مسائل گوناگون دیگر. خب، اینها وعدههایی است كه محقق شد. «اِن تَنصُروا اللهَ ینصُركُم» را دیگران اگر در قرآن فقط خواندهاند، ما در زندگی آن را تجربه كردهایم. بنابراین باید اعتماد به خدا داشته باشید، برای خدا كار كنید آقایان، هدفتان را هدف خدایی قرار بدهید، مطمئن باشید خدای متعال راه باز میكند. همین معادلهی چند مجهولی كه آقای دكتر روحانی بیان كردند - كه آدم وقتی نگاه میكند از همه طرف، تعارض و تناقض دارد - این را گاهی اوقات میبینید خدای متعال با یك حركت كوچك حل كرد. اتّفاق افتاده؛ یك جسمی را روی جسم دیگری میخواهید سوار كنید، ده جا مانع وجود دارد، بلد نیست آدم؛ یك آدم ماهر میآید، یك تكان مختصر میدهد، جا میافتد. یعنی همهی این مسائل را میتوان فرض كرد كه با یك نگاه درست عالمانهی بخردانهای - كه البتّه متّكی باشد به توسّل به پروردگار و عنایت الهی و امید و اعتماد به خدای متعال - پیش برد و حل كرد و من اعتقادم این است. به هر حال این یكی از شاخصها است: اعتماد [به خدا] و انس با معنویّات. من خواهش میكنم - البتّه شاید لزومی نداشته باشد كه من این را از شما بخواهم و تحصیل حاصل باشد - با قرآن رابطهتان را قطع نكنید، حتماً هر روز مقداری قرآن بخوانید، با دعا و توسّل رابطهتان را محكم كنید؛ این فشار كار را كم میكند، سختیهای كار را برمیدارد، شما را بانشاط میكند، آمادهی مواجههی با موانع بزرگ میكند، یعنی سر حال میآورد روح انسان معتقد را؛ این خیلی امر مهمّی است؛ و نوافل و مانند اینها كه دیگر حالا جای خود دارد. شاخص دوّم، مسئلهی خدمت به خلق است؛ روحیّهی خدمت، كه این گفتمان اصلی دولت اسلامی همین خدمت است؛ اصلاً فلسفهی وجود ما جز این نیست؛ ما آمدهایم خدمت كنیم به مردم و هیچ چیز نباید ما را از این وظیفه غافل كند. البتّه ما هر كداممان دلبستگیهایی داریم، سلیقههایی داریم؛ در زمینهی سیاسی، در زمینهی مسائل اجتماعی، دوستیهایی داریم، دشمنیهایی داریم، اینها همه حاشیه است؛ متن عبارت است از خدمت؛ نباید بگذاریم این حواشی بر روی این متن اثر بگذارد. و یك نكتهای كه در این زمینهی خدمت هست، این است كه وقت محدود است: چهار سال یا به نگاهی هشت سال؛ وقت محدود است، مثل برق هم میگذرد. من در همین اتاق یا آن اتاق با بعضی از دولتهای قبلی كه بعضی از شماها هم در آنها بودید، همین را مكرّراً تكرار كردم: روز اوّلِ دولت به فكر این باشید كه این مثل برق میگذرد. وقتی انسان به چهار سال پشت سرش نگاه میكند، میبیند كأنّه مثل یك روز گذشت - تَمرُّ مَرَّ السَّحاب - منتها در داخل همین وقت محدود، فرصتها نامحدود است؛ یعنی هر ساعتِ شما یك فرصت برای شما است. هر حادثهای كه پیش میآید یك فرصت برای شما است. هر فكری كه به ذهن شما میرسد، ابتكاری كه به ذهنتان میآید، یك فرصت برای شما است. این فرصتها را از دست ندهید. دوّم اینكه در زمینهی خدمت، كار را باید جهادی كرد؛ جهادی به معنای بیقانونی نیست. دوستانی كه ما سالها با خیلی از شماها كار كردیم - با بسیاری از شما برادرها در زمینههای مختلف همكاری داشتیم - میدانید روحیهی من را، من آدم دعوت كنندهی به بیقانونی نیستم؛ بشدّت ضدّ این بیقانونی هستم، امّا معتقدم در همان چهارچوب قانون، دو جور میشود كار كرد: یك كار كار مرسوم اداری، یك كار كار جهادی. كار جهادی یعنی از موانع عبور كردن، موانع كوچك را بزرگ ندیدن، آرمانها را فراموش نكردن، جهت را فراموش نكردن، شوق به كار؛ این كار جهادی است. كار را باید جهادی انجام داد تا انشاءالله خدمت بخوبی انجام بگیرد. شاخص سوّم، مسئلهی عدالت است. بنده بارها عرض كردهام - در جلسات خصوصی با بعضی از شماها در طول این سالها - معتقد نیستم به پیشرفتِ بدون عدالت. ما این دهه را اسم گذاشتیم به "دههی پیشرفت و عدالت". پیشرفت بدون عدالت همان نتیجهای را خواهد داد كه شما از تمدّن پرجلوهی غرب، امروز دارید مشاهد میكنید. ثروت و قدرت و علم و فناوری، بیشتر از آن چیزی كه اینها دارند برای این دوره تصوّر نمیشده؛ اینها حدّاكثر را دارند، امّا در عین حال شما ملاحظه كنید آنجا عدالت وجود ندارد. حالا در زمینهی عدالت قضایی، در تبلیغات سینمایی و داستانی و مانند اینها، حرف زیاد میزنند - كه غالباً، یعنی صدی هشتاد، دروغ است؛ اطّلاعاتی كه انسان در زمینههای قضایی دارد هم [ نتیجه میدهد كه] این خبرها نیست در غرب - امّا در زمینهی اقتصادی كه كاملاً واضح است. كسانی هستند كه از گرسنگی میمیرند، كسانی هستند كه در سرمای فرض كنید كه ده درجه زیر صفر در فلان كشور میمیرند، یا از گرمای چهل درجه میمیرند! چرا انسان در گرمای چهل درجه به هلاكت بیفتد و بمیرد؟ جز این است كه سر پناه ندارد، خانه ندارد، در گوشهی خیابان است، [در] گرمای چهل درجه، آب هم به او نمیرسد، از بین میرود؟ اینها وجود دارد؛ و [ از طرفی] ثروتهای انبوه افسانهای هم امروز در غرب وجود دارد. این بیعدالتی است، ما این را نمیخواهیم، اسلام این را از ما نخواسته. ما پیشرفت را لازم داریم، پیشرفت به همان معنایی كه امروز در ادبیّات غربی بهعنوان توسعه یاد میشود، ما اسمش را میگذاریم پیشرفت؛ این پیشرفت، قطعاً بایستی همراه با عدالت باشد. خب، در قرآن هم شما ملاحظه میكنید؛ همهی ارسالِ رُسُل و انزال كتب و مانند اینها «لِیَقُومَ النّاسُ بالقِسط» است؛ برای این است كه جامعه با قسط زندگی بكند. بنابراین، این هم شاخص بعدی است كه این را دائماً باید در نظر داشت. شاخص بعدی كه شاخص چهارم است، سلامت اقتصادی و مبارزهی با فساد است. ببینید منصب حكومتی، جایگاه قدرت و منابع مالی است؛ وسوسهها در اینجا انسان را راحت نمیگذارد. حالا شما به خودتان نگاه نكنید كه متدّینید و سطح بالا هستید و مقاومت میكنید در مقابل این وسوسهها؛ در درجات پائین ممكن است در مقابل این وسوسهها نتوانند مقاومت بكنند. شما باید مراقب باشید، شما باید چشم بصیرِ بینای خودتان را بر سرتاسر این دستگاهی كه زیر اشراف شما است و تحت مدیریّت شما است، آنچنان بگسترانید كه نگذارید در یك گوشهای ناسلامتیِ اقتصادی بهوجود بیاید و این وسوسهها كارگر بشود. حتّی قبل از آنكه دستگاههای نظارتی وارد بشوند؛ خب، ما دستگاههای نظارتی در كشور داریم، آنها وظیفهای دارند؛ چه آنچه مربوط به مجلس است، چه آنچه مربوط به قوّهی قضائیّه است، چه آنچه مربوط به خود قوّهی مجریّه است - مثل بازرسیهای قوّهی مجریّه - لكن قبل از آنكه نوبت به آنها برسد، خود مدیر دستگاه مراقب سلامت [ آن] باشد و این احتیاج دارد به نگاه دائم؛ غفلت نباید كرد. بنده گاهی برای این دوستان و مدیرانی كه با اینها مینشینیم صحبت میكنیم، مثال میزنم، میگویم مثل این نورافكنهایی كه ملاحظه كردهاید در بعضی از قلعهها و مانند اینها یك نورافكنی دائم دارد همینطور دوْر میزند، این نورافكنِ نگاه شما باید دائم دوْر بزند؛ یعنی هیچ خلأ [برای] نفوذ وجود نداشته باشد؛ دائم باید نگاه كنیم، مراقبت بكنیم. واقعاً فساد مثل موریانه است؛ نگذارید كه فساد و رشوه و پارتیبازی و اسراف و تجمّل و خرجهای زیادی و مانند اینها، در دستگاهتان نفوذ بكند. بخشی از این علاجی كه در زمینهی مسائل اقتصادی آقای دكتر روحانی اشاره كردند، در همین صرفهجوییها و مبارزهی با فسادها تأمینشدنی است؛ گاهی اوقات یك خرجهای زیاد، بیخود، بیجا - حالا آنجایی كه غیر حرام است، امّا زائد است؛ شاید زائد هم به یك معنا حرام باشد، امّا بالاخره با آن صراحت حرام نیست، امّا خرج زائدی است - جلویش باید گرفته بشود. و میتوان؛ از این طریق میتوان كارهای بزرگ و زیادی كرد. واقعاً در دستگاههای اجرایی، اكثریّت كاركنان، كاركنان زحمتكش و پاك و سالِمَند؛ [ امّا] وقتی كه یك مورد، دو مورد، ده مورد انسانهای ناپاك و ناسالم در یك دستگاهی حضور پیدا میكنند، مثل میكروب، مثل موریانه آنجا فعّالیّت میكنند، زحمات این مجموعهی خدمتگار و زحمتكش واقعاً ضایع میشود، و هم بدنام میشوند، هم زحماتشان از بین میرود؛ [ فساد ]محیطِ اطمینان را از بین میبرد. شاخص بعدی، مسئلهی قانونگرایی است. خب قانونگرایی خیلی مهم است. قانون ریل است؛ از این ریل اگر چنانچه خارج شدیم، حتماً آسیب و صدمه است. گاهی قانون ناقص است، گاهی قانون معیوب است؛ امّا همان قانون معیوب هم اگر چنانچه عمل نشود - كه منتهی به بلبشو و هر كه هر كه خواهد شد - ضرر آن عمل نشدن، بیشتر از ضرر عمل كردن به قانون است. این را باید نهادینه كرد؛ در مجموعهی دستگاهها این باید نهادینه بشود. و جزو رعایت قانون، رعایت اسناد بالادستی است كه امروز خوشبختانه در كشور وجود دارد؛ مثل سیاستهای كلّی، سند چشمانداز، مصوّبات شوراهای عالی از قبیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، از قبیل شورای عالی مجازی؛ كه من دیروز پریروز بود با آقای دكتر روحانی راجع به آن مختصراً صحبت كردم، بیشتر از این هم صحبت خواهیم كرد، شورای عالی مجازی - كه ما در همین اتاق شاید چهار جلسهی سه چهار ساعته با حضور رؤسای سه قوّه، و مجموعهای از قوا نشستیم و این شورا تشكیل شده و بسیار مسئلهی مهمّی است - مصوّباتی دارد، این مصوّبات را بایستی معتبر بدانند و بر طبق این مصوّبات باید عمل بشود. این قانونگرایی و قانونمداری اگر چنانچه جا افتاد، مسلّماً خیلی از آسیبها از بین خواهد رفت. از جملهی چیزهایی كه من خوب است اینجا در سیاستهای كلّی یادآوری كنم، یكی سیاستهای تحوّل نظام اداری است كه تصویب هم شده، ابلاغ هم شده. ما واقعاً در زمینهی مسائل اداری و نظام اداری دچار مشكلات و آسیبهای دیرپا و مزمن هستیم. این سیاستها مطرح شده، در مجمع تشخیص مورد بررسی قرار گرفته و ابلاغ شده، به نظر من سیاستهای بسیار خوبی است، باید برای اینها برنامهی اجرایی گذاشت و عملیاتی كرد كه از جملهی چیزهای بسیار مهم است كه متأسّفانه مانده، تأخیر هم شده است و به جریان نیفتاده. یك شاخص دیگر، مسئلهی حكمت و خردگرایی در كارها است؛ كار كارشناسی، مطالعهی درست، ملاحظهی جوانب و آثار و تبعات یك اقدام، و حتّی گاهی ملاحظهی تبعات یك اظهارنظر. گاهی یك اظهارنظر از سوی یك مسئولِ دارای جایگاه و به اصطلاح دارای تریبون، دارای منبر، یك تأثیرات سوئی میگذارد كه این تأثیرات را اگر انسان بخواهد برطرف كند، مبالغی بایستی كار كند؛ همان قضیّهی سنگِ توی چاه است؛ واقعاً مشكلات ایجاد میكند. بایستی سنجیده اظهارنظر كرد؛ اینجور نباشد كه ما حالا یك مدیری هستیم، یك مسئولی هستیم، دربارهی یك مسئلهای یك مطلبی به ذهنمان میرسد، كارشناسی نشده، بررسی نشده، جوانبْ دیده نشده، این را نباید پرتاب كرد در فضای افكار عمومی؛ گاهی اوقات جمع كردنش كار سخت و مشكلی است. این خردگرایی و حكمت در مدیریّتها و در كارها است. و از جملهی شقوق همین حكمت، استفاده از ظرفیّت بالای كارشناسی است در مسائل كشور كه خوشبختانه ما در زمینهی كارشناسی، امروز ظرفیّت خیلی خوبی در كشور داریم؛ انصافاً انسان نگاه میكند، در بخشهای مختلف، ظرفیّت كارشناسی كشور بالا است، ما اگر از این ظرفیّت و [ از] این نیروهای فراوانی كه بعد از انقلاب پرورش پیدا كردند و به عرصهی خدمت و كار وارد شدند استفاده كنیم، حتماً سود خواهیم برد. یك شاخص دیگر هم عرض بكنیم، این بخش را من دیگر ادامه ندهم بیشتر از این؛ تكیه به ظرفیّت درونزای كشور است؛ نگاهمان به بیرون نباشد. این، توصیهی ما است؛ این معنایش این نیست كه از امكاناتی كه در بیرون هست استفاده نكنیم؛ این دو حرف با هم اشتباه نشود. امیدمان را به بیرون از ظرفیّت داخلی كشور ندوزیم. در بیرون از مجموعهی كشور و نظام جمهوری اسلامی، جبههی بزرگی وجود دارد كه با همهی توان از سی و چند سال پیش به این طرف كوشیده نگذارد كه این انقلاب ریشهدار بشود، نگذارد كه این نظام جمهوری اسلامی پایدار بماند، نگذارد كه پیشرفت كند، نگذارد كه در زمینههای گوناگون الگو بشود. نمیشود از دشمن و روشهای خصمانهای كه كرده، انتظار دوستی و محبّت و صمیمیّت داشت. نمیگوییم از اینها استفاده نكنید، امّا میگوییم اطمینان نكنید، اعتماد نكنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید. در داخل كشور خیلی امكانات وجود دارد كه اگر چنانچه نگاه ما - چه در زمینههای اقتصادی، چه در زمینههای فرهنگی، چه در زمینههای گوناگون دیگر - [ به آنها باشد و] اگر بتوانیم از این نیروهای داخلی استفاده كنیم، كلید حلّ مشكلات اینجا است؛ یعنی در درون كشور و امكانات داخلی كشور است كه از اینها میشود خردمندانه بهرهبرداری كرد. اینها باید شناسایی بشوند. و این است كه رتبهی ما را در دنیا بالا میبرد. در مناسبات بینالمللی سهم هر كشوری به قدر قدرت درونی او است؛ هر مقداری كه واقعاً در درون اقتدار داشته باشد، سهمش از مجموعهی مناسبات بینالمللی به همان نسبت بالاتر است؛ این را باید ما تأمین بكنیم و خوشبختانه در طول این سالهای متمادی بمرور تأمین شده، یعنی مدام بر اقتدار و قوام نظام جمهوری اسلامی در طول این سالها افزوده شده؛ لذا میبینید حیثیّت و موقعیّت جمهوری اسلامی هم بالا رفته كه حالا شواهدش فراوان و الیماشاءالله است. و این شش هفت تا شاخص بود كه خواستیم عرض كنیم؛ البتّه عرض كردیم اینها مطالبی نیست كه برای شماها تازه باشد، لكن تذكّر و تكرار دانستههایی است كه آنها لازم است. طرح مسئلهی فلسطین برای جمهوری اسلامی یك امر تاكتیكی نیست؛ یك امر بنیانی است، از اعتقاد اسلامی ناشی میشود. وظیفهی ماست كه این كشور اسلامی را از سلطه و چنگ قدرت غاصب و پشتیبانهای بینالمللیاش در بیاوریم، به دست مردم فلسطین بسپاریم؛ این وظیفهی دینی است، وظیفهی همهی مسلمانهاست؛ همهی ملتهای اسلامی، همهی دولتهای اسلامی وظیفه دارند كه این كار را انجام بدهند؛ این یك وظیفهی اسلامی است. ما با این چشم به قضیهی فلسطین نگاه میكنیم، دیگران هم باید با همین دید نگاه كنند. این قضیه را در بازیهای سیاسی، در تبادلات سیاسی، در بدهبستانهای سیاسی و احیاناً خائنانه قرار ندهند؛ قضیه، قضیهی دینی است، قضیهی اعتقادی است و بایستی دنبال شود.
من یك نكتهای را در اینجا عرض بكنم. یك زنجیرهی منطقی وجود دارد؛ پیشها این را گفتیم، بحث شده. حلقهی اول، انقلاب اسلامی است، بعد تشكیل نظام اسلامی است، بعد تشكیل دولت اسلامی است، بعد تشكیل جامعهی اسلامی است، بعد تشكیل امت اسلامی است؛ این یك زنجیرهی مستمری است كه به هم مرتبط است. منظور از انقلاب اسلامی - كه حلقهی اول است - حركت انقلابی است؛ والّا به یك معنا انقلاب شامل همهی این مراحل میشود. اینجا منظور ما از انقلاب اسلامی، یعنی همان حركت انقلابی و جنبش انقلابی كه نظام مرتجع را، نظام قدیمی را، نظام وابسته و فاسد را سرنگون میكند و زمینه را برای ایجاد نظام جدید آماده میكند. حلقهی بعد، نظام اسلامی است. منظور من در اینجا از نظام اسلامی، یعنی آن هویت كلی كه تعریف مشخصی دارد، كه كشور، ملت و صاحبان انقلاب - كه مردم هستند - آن را انتخاب میكنند. در مورد ما، مردم ما انتخاب كردند: جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی یعنی نظامی كه در آن، مردمسالاری از اسلام گرفته شده است و با ارزشهای اسلامی همراه است. ما از این حلقه هم عبور كردیم. منظور از دولت اسلامی این است كه بر اساس آنچه كه در دورهی تعیین نظام اسلامی به وجود آمد، یك قانون اساسی درست شد؛ نهادها و بنیانهای ادارهی كشور و مدیریت كشور معین شد. این مجموعهی نهادهای مدیریتی، دولت اسلامی است. در اینجا منظور از دولت، فقط قوهی مجریه نیست؛ یعنی مجموع دستگاههای مدیریتی كشور كه ادارهی یك كشور را برعهده دارند؛ نظامات گوناگون اداره كنندهی كشور. بخش بعد از آن، جامعهی اسلامی است؛ كه این، آن بخش بسیار مهم و اساسی است. بعد از آنكه دولت اسلامی تشكیل شد، مسئولیت و تعهد این دولت اسلامی این است كه جامعهی اسلامی را تحقق ببخشد. جامعهی اسلامی یعنی چه؟ یعنی جامعهای كه در آن، آرمانهای اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگی كه اسلام برای بشر ترسیم كرده است، تحقق پیدا كند. جامعهی عادل، برخوردار از عدالت، جامعهی آزاد، جامعهای كه مردم در آن، در ادارهی كشور، در آیندهی خود، در پیشرفت خود دارای نقشند، دارای تأثیرند، جامعهای دارای عزت ملی و استغنای ملی، جامعهای برخوردار از رفاه و مبرای از فقر و گرسنگی، جامعهای دارای پیشرفتهای همهجانبه - پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی - و بالاخره جامعهای بدون سكون، بدون ركود، بدون توقف و در حال پیشروی دائم؛ این آن جامعهای است كه ما دنبالش هستیم. البته این جامعه تحقق پیدا نكرده، ولی ما دنبال این هستیم كه این جامعه تحقق پیدا كند. پس این شد هدف اصلی و مهمِ میانهی ما.
چرا میگوئیم میانه؟ به خاطر اینكه این جامعه وقتی تشكیل شد، مهمترین مسئولیت این جامعه این است كه انسانها بتوانند در سایهسار چنین اجتماعی، چنین حكومتی، چنین فضائی، به كمال معنوی و كمال الهی برسند؛ كه: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛ انسانها به عبودیت برسند. «لیعبدون» را معنا كردند به «لیعرفون». این معنایش این نیست كه «عَبَدَ» به معنای «عَرَفَ» است - عبادت به معنای معرفت است - نه؛ بلكه به معنای این است كه عبادت بدون معرفت معنی ندارد، امكان ندارد، عبادت نیست. بنابراین جامعهای كه به عبودیت خدا میرسد، یعنی به معرفت كامل خدا میرسد، تخلق به اخلاقالله پیدا میكند؛ این، آن نهایت كمال انسانی است. بنابراین هدف نهائی، آن است؛ و هدف قبل از آن، ایجاد جامعهی اسلامی است، كه هدف بسیار بزرگ و بسیار والائی است. خب، وقتی یك چنین جامعهای به وجود آمد، زمینه برای ایجاد امت اسلامی، یعنی گسترش این جامعه هم به وجود خواهد آمد؛ كه حالا آن مقولهی دیگری و بحث دیگری است. این چیزی كه به عنوان هدف ذكر شد، یك امر بسیار والاست. من اول این را عرض بكنم؛ این مفاهیمی كه گفته شد - مفهوم عدالت، مفهوم آزادی، مفهوم تكریم انسان - با معانی اسلامیِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانی غربی خودش. آزادی در منطق اسلامی معنائی دارد، غیر از آن معنائی كه آزادی در منطق غرب دارد. تكریم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانیتِ انسان در مفهوم اسلامی مغایر است با این مفهوم در معنای غربی و تلقی غربی. یكی از مشكلات ما در طول این سالها این بوده كه افرادی آمدهاند مفاهیم اسلامی را با مفاهیم غربی ترجمه كردهاند، حرفهای غربیها را تكرار كردهاند، دنبال تحقق آنها بودند؛ در حالی كه انقلاب اسلامی برای این نیست. آزادی غربی در زمینهی اقتصاد، همین مطالبی است كه میبینید؛ همین «اقتصاد آدام اسمیتی» و رسیدن به این وضع دیكتاتوری اقتصادی موجود دنیا، كه الان دارد انحلال و فروریختگی خودش را بتدریج نشان میدهد. مراد ما از آزادی كه این نیست. آزادی انسانی به معنای آزادی اخلاقیِ بیبندوباریِ فرهنگیِ غربی نیست. ما نباید برای اینكه خودمان را در چشم غربیها شیرین كنیم، دم از حرفی بزنیم كه آنها میزنند؛ كه حرفِ غلط است، باطل است و امروز دارد بطلان خودش را نشان میدهد. ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف میزنیم؛ این نبایستی اشتباه بشود با آنچه كه در غرب در زیر این مفاهیم ترجمه میشود و گفته میشود و بیان میشود. مفاهیم اسلامی مورد نظر است؛ عدالت با معنای اسلامی خود، آزادی با معنای اسلامی خود، كرامت انسان با معنای اسلامی خود؛ كه اینها همه در اسلام روشن است، مبیّن است. غربیها هم برای خودشان یك حرفهائی دارند. در این زمینهها، در این ارزشگذاری، راه آنها، راه كج و منحرفی است. البته در عمل - این را همه بدانند؛ البته شما میدانید - غربیها به همان مفاهیمِ مورد ادعای خودشان هم هرگز عمل نكردند. یعنی سررشتهداران، سردمداران و قدرتمندان غربی هرگز پای همان عدالتی كه گفتند، پای همان آزادیای كه گفتند، نایستادند؛ اینها را به عنوان یك تابلو مطرح كردند و زیر این تابلو هر كار خواستند، كردند. فرض بفرمائید به افغانستان حمله میكنند، زیر تابلوی ایجاد دموكراسی، اما باطن قضیه این نیست؛ باطن قضیه این است كه آمریكا یا ناتو به افغانستان احتیاج دارد، برای اینكه آنجا یك پایگاه ثابت بسازد، از آن پایگاه چین را بپاید، هند را بپاید، ایران را بپاید، آسیای جنوب غربی را بپاید. عراق را با عنوان مبارزهی با سلاح اتمی مورد تهاجم قرار میدهند، اما باطن قضیه این نیست. البته بعد آمدند داستانسرائی كردند و گفتند بله، گشتیم، پیدا نكردیم؛ اشتباه كرده بودیم! اینجوری نیست. مگر میشود كسی به خاطر یك گزارش غلط و اشتباه و تأیید نشده، این همه خرج، هزینهی انسانی، هزینهی مالی بر خودش هموار كند و به عراق حمله كند؟ هدف از حملهی به عراق، مبارزهی با سلاح شیمیائی نبود؛ بلكه تسلط بر یك كشور ثروتمندِ نفتخیز در همسایگی جمهوری اسلامی، و تسلط بر دنیای عرب، و حمایت از اسرائیل، و تكمیل زنجیرهی استكبار در این منطقه بود. همین حالا نیروهای ناتو مرتباً به لیبی حملهی هوائی میكنند. الان چند ماه است كه این حملات هوائی بدون هیچگونه مجوز واقعی، انسانی، قانونی و بینالمللی ادامه دارد؛ حرفشان این است كه میخواهیم قذافی را بزنیم! قضیه این نیست. مسئله، جاده صاف كردن برای شركتهای نفتی است. لیبی یك منطقهای است كه هم مشرف به مصر است، هم مشرف به تونس است، هم مشرف به سودان است، هم مشرف به الجزائر است، كنار مدیترانه است، یك قدمی اروپاست. اینها میخواهند اینجا یك مركزی داشته باشند، بتوانند بر این منطقه حكومت كنند؛ اسمش را میگذارند مبارزهی با قذافی! در حالی كه قضیه این نیست. یعنی غرب همین مفاهیم و اهدافی را هم كه خودش ادعا میكرد، غالباً پوششی قرار داد برای مقاصد شیطانی. بنابراین اگر ما میگوئیم عدالت، اگر ما میگوئیم آزادی، مقصودمان همان حرفهائی نیست كه آنها میگویند؛ همان دموكراسیِ دروغین. من با قاطعیت عرض میكنم؛ دموكراسیای كه امروز در غرب رائج است - حالا یك جاهائی استثناء است - عمدتاً این دموكراسی دروغین است؛ واقعی نیست. پس منظور ما مفاهیمی است برگرفتهی از منطق اسلام و قرآن و آنچه كه در معارف اسلامی است. پس تشكیل جامعهی اسلامی شد هدف؛ با همین خصوصیات، با همین شاخصهائی كه گفته شد. این هدف هرگز كهنهشونده نیست. مطالبهی عدالت هرگز منسوخ نمیشود. از اولِ تاریخ بشر تا امروز، انسانها به دنبال عدالت بودهاند. هر جا قیامی از طرف مردم هست، غالباً بر ضد بیعدالتی است، بر ضد تبعیض است. انسانها دنبال آزادی هستند. خدای متعال انسان را آزاد آفریده است؛ «لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرّا»؛ خدا تو را آزاد آفریده است. انسان دنبال آزادی است؛ این یك خواستهی فطری است، این كهنهبشو نیست. بنابراین وقتی انسان اهداف و آرمانهای نظام اسلامی را نگاه میكند - یعنی جامعهی اسلامی با این خصوصیات - میبیند اینها هیچ وقت كهنه نمیشود. انسان همیشه دنبال این آرمانهاست. هرچه هم كه حركت بكند، جا برای حركتِ بیشتر وجود دارد. مثلاً یكی از آرمانهای شما پیشرفت است. پیشرفت نهایت ندارد، آخر ندارد. «فوق كلّ ذی علم علیم»؛ هرچه شما دانش داشته باشید، بالاتر از آن، دانشی متصور است. یعنی عرصه، یك عرصهی تمامشدنی نیست. پس اینها كهنه نمیشود؛ لیكن در راه رسیدن به اینها، آن حلقهی قبلی، گفتیم دولت اسلامی است. دولت اسلامی، یعنی سازوكارها و نهادسازیهای لازم برای ایجاد آن جامعهی اسلامی؛ اینها چرا، ممكن است كهنه شود. ممكن است اقتضائات در دنیا جوری بشود كه این سازوكار، این هندسهی نظام، كامل نباشد، مطلوب نباشد، لازم باشد عوض شود؛ هیچ اشكال ندارد. نظام اسلامی این ظرفیت را دارد. اگر نظامی دنبال آن آرمانهاست، آن آرمانها كهنهبشو نیست؛ اما سازوكارها، چینش این نهادهائی كه میخواهد ما را به آن آرمانها برساند، قابل نو شدن است. البته نو شدن به معنای این است كه اقتضائات بیرونی و واقعیتها گاهی یك چیزی را اقتضاء میكند، یك روز چیز دیگری را اقتضاء میكند؛ یك نمونهی عملیِ عینیاش همین سیاستهای اصل 44 در باب اقتصاد است. یك روز تقسیم منابع اقتصادی در كشور به آن شكلی بود كه در صدر اصل 44 قانون اساسی آمده است. اسم آوردند؛ این نهادها، این بنیادها متعلق به بخش عمومی است، اینها متعلق به بخش خصوصی است - احصاء كردند، مشخص كردند - لیكن در ذیل همین اصل آمده است كه این تا هنگامی است كه به شكوفائی اقتصاد كشور كمك كند. معنایش چیست؟ معنایش این است كه اگر شرائط جوری شد كه این تنظیم و این ترتیب به شكوفائی و پیشرفت اقتصاد كمك نمیكند، میتواند تغییر پیدا كند؛ و تغییر پیدا كرد. این، همان جابهجا كردن خطوط هندسی نظام است. فرض بفرمائید ما یك روزی در قانون اساسی نخستوزیر و رئیس جمهور داشتیم، با یك شكل خاصی؛ بعد تجربه به ما نشان داد كه این درست نیست. امام دستور دادند گروهی از خبرگان ملت، از دانشگاهیان، از روحانیون، از مجلس شورای اسلامی، از برجستگان و نخبگان بنشینند و آنچنان كه بر طبق نیاز است، آن را تغییر بدهند. همین كار را هم كردند. یا در زمینهی قضا همین جور. در آینده هم اینها قابل تغییر است. امروز نظام ما نظام ریاستی است؛ یعنی مردم با رأی مستقیمِ خودشان رئیس جمهور را انتخاب میكنند؛ تا الان هم شیوهی بسیار خوب و تجربهشدهای است. اگر یك روزی در آیندههای دور یا نزدیك - كه احتمالاً در آیندههای نزدیك، چنین چیزی پیش نمیآید - احساس بشود كه به جای نظام ریاستی مثلاً نظام پارلمانی مطلوب است - مثل اینكه در بعضی از كشورهای دنیا معمول است - هیچ اشكالی ندارد؛ نظام جمهوری اسلامی میتواند این خط هندسی را به این خط دیگر هندسی تبدیل كند؛ تفاوتی نمیكند. و از این قبیل. البته همین تغییر هم باید متكی به اصول باشد. همین نگاهِ دوباره و نوسازی و بازسازی هم بایستی ناظر به اصول باشد؛ برگرفته و برخاستهی از اصول اسلامی باشد. مثلاً فرض بفرمائید شایستهسالاری. احساس بشود كه شایستهسالاری، به این شكل، بهتر تحقق پیدا میكند؛ یا عدالت، به این شكل، بهتر تحقق پیدا میكند. در زمینهی شایستهسالاری، من باز این حدیث را از پیغمبر اكرم برای شما بخوانم. در فتح مكه، پیغمبر یك جوان نوزده ساله را گذاشتند حاكم مكه. پیغمبر مكه را كه فتح كردند، لازم بود حاكم یا فرمانداری آنجا بگذارند. این همه پیرمردها و بزرگان بودند، اما پیغمبر یك جوان نوزده ساله را منصوب كرد. بعضیها اشكال كردند كه آقا این سنش كم است، چرا او را گذاشتید؟ طبق این روایت، پیغمبر فرمود: «لا یحتجّ محتجّ منكم فی مخالفته بصغر سنّه»؛ كسانی كه با انتصاب این شخص برای فرمانداری مكه مخالفند، استدلالشان را این قرار ندهند كه چون سنش كم است، جوان است؛ این استدلال، استدلال درستی نیست. یعنی اگر استدلال دیگری دارید، خیلی خوب، بیائید بگوئید؛ اما كم بودن سن، جوان بودن، استدلال درستی نیست. «فلیس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر»؛ آن كسی كه بزرگتر است، لزوماً برتر نیست؛ بلكه آن كسی كه برتر است، در واقع بزرگتر است. افضل، یعنی شایستهتر. این شایستهسالاری است؛ خب، اینها باید رعایت شود. در همهی نظامات جمهوری اسلامی، در قوهی مجریه، در قوهی مقننه، در قوهی قضائیه، در نیروهای مسلح، در نهادهای گوناگون، این اصل شایستهسالاری باید رعایت شود. شایستهگزینی؛ گزینش باید بر طبق معیارها و صلاحیتها باشد، نه بر طبق امیال و چیزهای شخصی. این در اسلام خودش یك اصل است. تمام این تغییرها و تبدیلهائی كه در اسلام وجود دارد، بر اساس این است. سیاستها هم همین جور. سیاستهای نظام هم ممكن است تغییر پیدا كند؛ یك روزی یك سیاست اقتصادی در كشور حاكم باشد، یك روز دیگر به اقتضای نیازها، یك سیاست دیگر؛ منتها هر دو باید از اسلام گرفته شده باشد. این تغییر هم بایستی مبتنی باشد بر اصول اسلامی. سیاست دیپلماسی ما ممكن است در یك شرائطی تغییر پیدا كند، لیكن این تغییر هم باید بر اساس اصول اسلامی باشد. اینجور نیست كه اگر چنانچه كسی سلیقهاش اینجور است، یا منفعت شخصیاش اینجور است، یا بقایش در مسند قدرت اینجور اقتضاء میكند، حق داشته باشد كه این سیاست را یا این خط را تغییر دهد؛ نه، لازم است بر طبق معیارها باشد. البته در خود قانون اساسی تضمینهای لازم برای این معنا هم پیشبینی شده است. بنابراین نتیجهای كه میتوانیم بگیریم، این است كه نظام اسلامی آرمانهایش غیر قابل تغییر است؛ علت این است كه آرمانها، آرمانهای فطری است. نگاه به این آرمانها، نگاه هوسگونه و از سر هوسِ گذرا نیست؛ بلكه نیاز طبیعی و جوشیدهی از فطرت انسان است. نیاز به عدالت، نیاز به آزادی، نیاز به پیشرفت، نیاز به رفاه عمومی، نیاز به خُلقیات عالی، اینها نیازهای فطری انسان است. جامعهی اسلامی یعنی این. ما دنبال این هستیم. این قابل تغییر نیست؛ اما نظاماتی كه ما را به اینها میرساند، احیاناً قابل تغییر است؛ بستگی به این دارد كه اقتضائات زمانه چگونه باشد. بنابراین با این دید، نظام جمهوری اسلامی، هم ثبات دارد، هم تحول دارد. ثبات وجود دارد،یعنی حركت، یك حركت مستمری است به سمت آرمانها؛ تذبذب و عوض كردن راه وجود ندارد؛ حركت در خط مستقیم به سمت آرمانهای معین است؛ اما سازوكارها عوض میشود. یك وقت انسان به سمت یك هدفی میرود، ناچار است سوار اتومبیل بشود، در یك بخشی ناچار است سوار قطار بشود، در یك بخشی ناچار است سوار هواپیما بشود، در یك بخشی هم ممكن است لازم باشد پیاده حركت كند؛ اما هدف تغییرناپذیر است، اگرچه شكل حركت تغییرپذیر است. شما بحمداللَّه جوانهائی هستید كه خدای متعال به شماها توفیق داده در محیط دینی و اسلامی پرورش پیدا كنید؛ این فرصت خیلی خوبی است؛ این شبیه همان چیزی است كه امام حسین (علیهالسّلام) در دعای عرفه به خدای متعال عرض میكند و میگوید: من تو را شكر میكنم كه مرا در دولت اسلام - دولت پیغمبر - به وجود آوردی. البته فاصلهی ما با او خیلی زیاد است، فاصلهی زمین تا آسمان است؛ اما در آن جهتیم. این برای ما توفیقی است، برای شما جوانها توفیقی است.
حقاً شهید رجائی و شهید باهنر هم همین جور بودند؛ مظهر كار و تلاش مؤمنانه و پایبندیِ بیاغماض به اصول. آنها در هر نقشی كه حضور داشتند، همین پایبندیِ بدون اغماض به مبانی و ارزشها را در جریان كار كشور اعمال و اجراء كردند.
در سالهای گذشته هم رسم بوده و هفتهی دولت تشكیل میشده و اسم این دو بزرگوار را همه با تجلیل میآوردند؛ لیكن همهی آن كسانی كه از این دو شهید عزیز تجلیل میكنند، واقعاً پایبند نیستند به آن راه و آن جهتگیری و هدفگیریای كه آنها داشتند. این را شما افتخار بدانید كه الحمدللَّه به مبانی انقلاب پایبندید و به اینكه شعارهای انقلاب را قبول دارید و میخواهید اجراء كنید، افتخار میكنید؛ این توفیق بزرگی است. یكی از مهمترین خصوصیات این دولت این است كه شعارهای خودش را شعارهای انقلاب قرار داده و به این، احساس سربلندی و افتخار میكند. مردم هم به خاطر همین به شما اقبال كردند؛ این هم معلوم باشد. مردم به این شعارها دلبستهاند، علاقهمندند. شعار عدالتطلبی، برای مردم جذاب است؛ شعار اجتناب از اشرافیگری، برای مردم شعار مطلوب و شعار جذابی است؛ یا شعار خدمترسانی به مردم، یا شعار استكبارستیزی، یا شعار سادهزیستی، یا شعار كار و تلاش و خدمت به مردم؛ اینها چیزهائی است كه مردم دوست میدارند و اینها را میخواهند. یك جامعه و یك كشور و یك ملت بیدار از مسئولینش این چیزها را مطالبه میكند: مطالبهی عدالت، مطالبهی انصاف، مطالبهی خدمت، مطالبهی ارتباط صمیمی با مردم، مطالبهی دین، پایبندی به ارزشهای دینی، پایبندی به شرع. این چیزها را مردم میخواهند و دوست میدارند. شما هم بحمداللَّه این شعارها را دادهاید، مردم هم قبول و اقبال كردهاند؛ این را مغتنم بشمارید. هر جا بیداری بیشتر باشد، دشمنان بشریت احساس خطر بیشتری میكنند؛ لذا دشمنی بیشتری میكنند. ما معنای دشمنیهائی را كه امروز با جمهوری اسلامی میشود، خوب میدانیم، خوب میشناسیم و علت این دشمنیها را میدانیم: چون جمهوری اسلامی پرچم بیداری ملتهای مسلمان را در دست گرفته است. چون جمهوری اسلامی ملتها و دولتها را به اتحاد و عزت دعوت میكند و میگوید ملتها و دولتها در سایهی اسلام عزت خودشان را قدر بدانند. دشمنی به خاطر این است؛ این را ما میدانیم. ما میدانیم كه این دشمنیها ناكام خواهد شد؛ همچنان كه تا امروز ناكام بوده است. سی و یك سال است كه علیه جمهوری اسلامی تلاش میكنند، و سی و یك سال است كه به فضل پروردگار جمهوری اسلامی روزبهروز ریشهدارتر و قویتر میشود. این روند همچنان ادامه خواهد داشت. دشمنی هرچه ادامه پیدا كند، مردم ما، مردم مسلمان، عقبههای مردمی در دنیای اسلام، بیشتر خود را باز خواهند یافت؛ بیشتر قدر خود را خواهند شناخت.
امیدواریم كه خداوند متعال به همهی دولتهای اسلامی و به همهی ملتهای اسلامی كمك كند كه به خودشان اعتماد كنند، به خودشان تكیه كنند، از قدرتهای مستكبر نترسند؛ بدانند كه این قدرتها نیرویشان رو به زوال است؛ نیروی جعلی و باطل است، و این باطل باقیماندنی نیست؛ آنچه كه میماند، آن چیزی است كه به سود بشریت است، به سود انسانهاست؛ «و امّا ما ینفع النّاس فیمكث فی الأرض». امیدواریم خداوند متعال به بركت بعثت نبوی، همهی ما را به طریق اسلام و به راههای اسلام بیشتر نزدیك كند؛ دلهای ما را با احكام الهی و با معارف الهی، بیشتر آشنا كند؛ دلهای ملتهای مسلمان را به یكدیگر نزدیك كند؛ دستهای دولتهای مسلمان را در دست یكدیگر گره بزند تا امت اسلامی انشاءاللَّه بتواند قدرت خود و عزت خود و آبروی از دست رفتهی خود را باز یابد. فلسطین قطعاً آزاد خواهد شد و به مردم بر خواهد گشت و در آنجا دولت فلسطینی تشكیل خواهد شد؛ در اینها هیچ تردیدی نیست؛ اما بدنامی آمریكا و بدنامی غرب برطرف نخواهد شد. اینها همچنان بدنام خواهند بود. شكی نیست كه بر اساس حقایقی كه خدای متعال تقدیر كرده است، خاورمیانهی جدید شكل خواهد گرفت. این خاورمیانه، خاورمیانهی اسلام خواهد بود؛ كما اینكه مسئلهی فلسطین یك مسئلهی اسلامی است. همهی ملتها در مقابل فلسطین مسئولند. همهی دولتها در مقابل فلسطین مسئول هستند؛ چه دولتهای مسلمان، چه دولتهای غیر مسلمان. هر دولتی كه ادعای طرفداری از انسانیت را دارد، مسئول است؛ منتها وظیفهی مسلمانها وظیفهی سنگینتری است. دولتهای اسلامی موظفند و باید به این وظیفه عمل بكنند و هر دولتی كه به وظیفهی خود در قضیهی فلسطین عمل نكند، لطمهی آن را خواهد دید؛ چون ملتها بیدار شدند و از دولتها مطالبه میكنند و دولتها مجبورند نسبت به این قضیه تن بدهند و تسلیم بشوند.
ما در جمهوری اسلامی مسئلهی فلسطین برایمان یك مسئلهی تاكتیكی نیست، یك استراتژی سیاسی هم نیست، مسئلهی عقیده است، مسئلهی دل است، مسئلهی ایمان است. لذاست كه بین ما و بین مردممان در این زمینه هیچ گونه فاصلهای وجود ندارد؛ همان قدر كه ما برای مسئلهی فلسطین اهتمام قائلیم، مردم ما هم - آنهائی كه میدانند مسئلهی فلسطین چیست كه اكثریت عظیم ملت ما، بلكه قاطبهی ملت ما هستند - همان انگیزه را دارند. و شما مشاهده میكنید در روز قدس و در جمعهی آخر ماه رمضانِ هر سال، كه امام آن را به عنوان روز قدس معین كردند، مردم میآیند در شهرهای بزرگ، در شهرهای كوچك، حتّی در روستاها، مثل راهپیمائی 22 بهمن - 22 بهمن یادآور و سالگرد پیروزی انقلاب ماست كه یك مسئلهی مربوط به خود ملت و داخل كشور است - همان احساسات را به خرج میدهند؛ همان حضوری را نشان میدهند كه در روز 22 بهمن نشان میدهند. اشاره شد مسئلهی فرهنگ بسیار مسئلهی مهمی است. ما در زمینهی فرهنگ و پرداختن به فرهنگ چه كار میخواهیم بكنیم؟ اول، تكلیف این را روشن كنیم. یك وقت هست كه یك دستگاهی به امور فرهنگی بیاعتناء است، یك وقت نه، یك دستگاهی اعتناء و اهتمام به امور فرهنگی دارد، لیكن هدفگذاریهای فرهنگیاش دچار اختلال یا دچار خدشه است. این هدفگذاریها خیلی مهم است؛ از این نبایستی غفلت كرد. ما چه میخواهیم بكنیم با اخلاق مردم، با فرهنگ مردم؟ آیا ما به عنوان دولت اسلامی میتوانیم هدایتِ فرهنگی جامعهی خودمان را رها كنیم؟ قطعاً نه، جزو وظائف ماست. حالا مخالفین، معترضین حرفهائی میزنند، نقد میكنند، گاهی مسخره میكنند، گاهی اهانت میكنند، بكنند؛ ما كه نمیتوانیم تكلیف الهی را با این چیزها فراموش كنیم. ما وظیفه داریم مردم خودمان را هدایت بكنیم؛ هدایت. ریاست در جامعهی اسلامی، ریاست مادی محض و صرف نیست؛ ادارهی امور زندگی مردم هست، همراه با هدایت. تا آنجائی كه میتوانیم، باید راه هدایت مردم را باز كنیم و مردم را هدایت كنیم. خیلی از ابزارهای هدایت در اختیار دستگاههای حكومتی است؛ حالا یك نمونهاش صدا و سیماست و نمونههای فراوان دیگر هم دارد؛ یك نمونه وزارت ارشاد است، یك نمونه وزارت علوم است، یك نمونه وزارت آموزش و پرورش است؛ اینها همه دستگاههای خدماتیِ هدایتی است. ما از اینها چگونه استفاده میكنیم؟ باید در جهتی حركت كنیم كه مردم متدین بار بیایند، متدین عمل بكنند، به مبانی دینی معتقد بشوند، عملاً پایبند بشوند؛ جهتگیری ما در همهی زمینهها باید این باشد.
خدا را شكر میكنیم كه امروز برخلاف دوران طاغوت، دولتها خودشان به سراغ مردم میآیند. یك روزی بود كه مردم باید زحمت میكشیدند، تلاش میكردند تا به حضور دولتها برسند؛ امروز به بركت اسلام، دولتها هستند كه راه میافتند و به استانهای مختلف، شهرهای مختلف و دورافتادهترینِ نقاط كشور میروند؛ رئیس جمهور میرود، وزیر میرود، مسئولین گوناگون میروند. مردم بعضی از این جاهائی كه رئیس جمهور در آنجاها حضور پیدا میكند، میگویند ما در دوران گذشته یك مدیركل را هم در اینجا ندیده بودیم! راست هم میگویند. این از بركت اسلام است. اسلام حكومتها را موظف میكند كه به دشوارترین كارها و به ضعیفترین مردم بیشتر بپردازند تا به كارهای آسان؛ و خوشبختانه امروز این وجود دارد. خدا را سپاسگزاریم.
سؤال میشود كه مأموریت این نسل چیست؟ الزاماتش چیست؟ كی میخواهد او را پیش ببرد و هدایت كند؟ اینها سؤالهای خوبی است. به نظرم میرسد این سؤالها سؤال است، لیكن ابهام نیست. پاسخ به این سؤالها معلوم است. انقلاب برای ایجاد یك دولت به جای دولت كه به وجود نیامد، برای ایجاد یك نظام، یك مجموعهی ملی و انسانی بر اساس یك تفكر به وجود آمد. آن تفكر، تفكر اسلام است. ادعای ما این است- كه این ادعا را اثبات هم میكنیم و ثابت شده است؛ قطعی است- ما معتقدیم راه سعادت انسانها به دست تعالیم انبیاء است، كه كاملترینش هم تعالیم اسلام است. بشر منهای تعالیم انبیاء حتّی پیشرفت مادی هم در این حدی كه پیدا كرده، پیدا نمیكرد؛ چه برسد به تعالی معنوی و بهجت معنوی و آرامش و آسایش روانی كه زمینهساز عروج اوست به معارج والای ملكوتیِ انسان. راه سعادت انسان این است.
برای اینكه تفكر انبیاء در جامعه پیاده شود، یك حركت بلندمدت و طولانی لازم بود. این انقلاب با این هدف به وجود آمد. جامعهی اسلامی، كشور اسلامی، نه فقط دولت اسلامی، نه فقط تشكیل یك نظام اسلامی، بلكه تشكیل یك واقعیت و یك مجموعه مردمی كه بر اساس تعالیم اسلام- كه لبّ لباب تعالیم انبیاء است- زندگی میكنند و آثارش را احساس میكنند. این هدف ماست. خوب، ما به این هدف هنوز نرسیدیم، توقع هم نبود كه در ظرف سی سال برسیم. این هدف، هدف خیلی طولانی مدتی است. باید تلاش كرد، باید كار كرد تا به این هدف رسید؛ شما مسئولیتتان این است. مأموریت این نسل این است؛ كشور و ملتتان را به آن جایگاهی كه معنایش این باشد كه یك جامعهی اسلامی به معنای واقعی تشكیل شده، برسانید. این را الگو كنید. این میشود بزرگترین وسیله برای گسترش این فكر و گسترش این تجربه در عالم؛ این مأموریت این نسل است كه در تصور و در جنبهی نظری، چیز مشكلی نیست. البته كار، كار بسیار دشواری است. همان تحرك جوانی، همان انگیزهی جوانی را لازم دارد؛ با تلاش فراوان جهادی كه حالا گفتهایم و عرض میكنیم. هدف این است: ما كشور اسلامی میخواهیم. كشور اسلامی وقتی تشكیل شد، معنایش این است كه دنیای مردم آباد خواهد شد، نه به معنای آبادیای كه در نظامهای مادی وجود دارد. در نظامهای مادی آبادی وجود دارد؛ یعنی قدر مطلق پیشرفتهای مادی خوب است؛ اما در مورد همان پیشرفتهای مادی هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. یعنی شما الآن مثلًا میبینید كه در كشور ثروتمندی مثل آمریكا، ثروتمندش اولین ثروتمند دنیاست، لیكن فقیرش هم گاهی بدترین فقیر دنیاست؛ از سرما میمیرد، از گرما میمیرد، از گرسنگی میمیرد. طبقهی متوسطی در آنجا زندگی میكنند كه اگر شبانهروز، تماموقت، با همهی توان كار نكنند، نمیتوانند شكمشان را سیر كنند. این برای بشر خوشبختی نیست، این برای یك جامعه خوشبختی نیست. بله، تولید ناخالص داخلیاش را نگاه كنی، ده برابرِ یك كشور دیگر است؛ این كه دلیل نشد. یعنی حتّی در برخورداریهای مادی هم عدالت نیست، همهگیری نیست؛ یعنی همه برخوردار نیستند؛ چه برسد به برخورداری معنوی؛ آرامش روانی نیست، توجه به خدا نیست، تقوا و پرهیزگاری نیست، پاكدامنی و طهارت نیست، گذشت و اغماض نیست، ترحم و دستگیری از بندگان خدا نیست؛ و نیست و نیست و نیست. این، آن پیشرفتی نیست كه كشور اسلامی و جامعهی اسلامی دنبال آن است. آن خوشبختیای كه ما برای جامعهی اسلامی، برخورداریای كه برای جامعهی اسلامی قائلیم، فقط این نیست كه شما اینجا نگاه میكنید؛ بلكه برخورداری مادی و معنوی. یعنی فقر نباید باشد، عدالت باید باشد، تقوا و اخلاق و معنویت و پرهیزگاری هم باید باشد. این، آن هدفی است كه باید دنبال او برویم. من در شیراز اشاره كردم: اگر ما اسراف نكنیم، میتوانیم نیاز كشور را برآورده كنیم. یكی از چیزهایی كه ما در این كشور نتوانستیم بر خودمان فائق بیاییم و اصلاح كنیم، مسئلهی اسراف است و یكی از موارد اسراف، اسراف در آب است؛ اتفاقاً كشور ما جزو مناطقی است كه از لحاظ آب آن چنان غنی نیست؛ اما درصورتیكه اسراف نكنیم و روش كار را آن چنان كه عاقلانه و درست است در پیش بگیریم، با همین آبِ موجود میتوانیم نیاز كشور را برآورده كنیم. اینها وظائف همهی مردم ایران است و دولت اسلامی موظف است كه با ترتیب صحیح و با برنامهی درست، از این آمادگی ملت ایران استفاده كند و انشاءالله یكی پس از دیگری مشكلات را برطرف كنند.
نیازهای مادی مردم با نیازهای معنوی مردم، باید با هم دیده شود؛ یعنی دولت اسلامی فقط به شكم و مسكن و آسایش و آرامش ظاهری زندگی مردم اكتفا نمیكند؛ به اخلاق آنها، به دین آنها، به صراط مستقیمی كه جوانهای آنها باید بروند، به آموزش و پرورش آنها، به رشد علمی آنها، به رشد دینی و تقوائی آنها هم اهمیت میدهد. اینجور نیست كه ما بگوئیم آن دیگر كار دولت نیست؛ نه، دولت باید بسترهای لازم را برای سریان و جریان اندیشهی درست و اخلاق فاضله در كشور به وجود بیاورد. این خود در عین اینكه یك كار فرهنگی است، یك كار سیاسی هم هست.
امروز یكی از سیاستهای رائج و متداول در دست و بال شبكهی خطرناك صهیونیستی دنیا و عوامل دولتیشان در كشورهای مختلف این است كه جوانها را، بخصوص در كشورهای اسلامی و بخصوص در كشورهائی كه ممكن است در مقابل آنها به عنوان یك رقیب علمی یا رقیب سیاسی قد علم كنند و منافع آنها را به خطر بیندازند، از نگاه جدی به زندگی باز بدارند. آنها میخواهند این جوانها را ضایع كنند؛ آنها برای این كار برنامهریزی كردهاند. مقابلهی با این برنامهریزی علاوه بر اینكه یك وظیفه است، یك حركت شجاعانهی سیاسی است؛ لذا بخشهای مربوط به امور دینی، وزارت ارشاد، كارهای علمی، بخشهای وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی و آموزش پزشكی، جزو بخشهای بسیار حساس در برنامهریزیهای كلان دولت محسوب میشوند و وظائف بزرگی را بر دوش دارند. همین مسئلهی امنیت اخلاقی كه این روزها نیروی انتظامی و وزارت كشور دنبالش هستند، بسیار مسئلهی مهمی است. بله، جنجال میكنند - مثل همان قضیهی بنزین و مثل خیلی از قضایای دیگر - ولی به این جنجالها نباید توجه بكنند؛ باید ببینند تكلیف چیست، آن را انجام بدهند. مبارزهی با فساد اقتصادی از جملهی همین كارهاست. در داخل تشكیلات دولتی، اهمیت مبارزهی با فساد اقتصادی بیشتر است از عین همین كار در دستگاه قضائی. دستگاه قضائی مجازات مفسد را بر عهده دارد، دستگاه اجرائی جلوگیری از بروز فساد را بر عهده دارد؛ این مهمتر است؛ این پیشگیری است. در پیچ و خم دالانهای گوناگون اجرائی است - چه در مرحلهی برنامهریزی، چه در مرحلهی اجرا - كه فساد جان میگیرد؛ این میكربهای فساد به وجود میآیند و رشد میكنند و تكثیر میشوند؛ جلوی اینها را باید گرفت. البته مبارزهی با فساد به صلاح احتیاج دارد؛ اول خودمان باید صالح باشیم؛ اهل فساد نباشیم تا بتوانیم با فساد حقیقتاً مبارزه كنیم. اگر در ما نقطهی ضعفی از باب فسادپذیری وجود داشته باشد، آن وقت دیگر خاطرجمع نخواهیم بود از اینكه در میدان قدم بگذاریم. لذا مواظب خودمان باشیم. امروز دنیای اسلامی باید برای عزت خود تلاش كند؛ برای استقلال خود تلاش كند؛ برای پیشرفت علمی و قدرت معنوی خود، یعنی تمسك به دین و توكل به خدا و یقین به كمك خدا تلاش كند. و «عداتك لعبادك منجزة». این وعدهی الهی است؛ وعدهی منجّز الهی است كه «و لینصرنّ اللَّه من ینصره». با اعتماد به این وعده، وارد میدان تحرك و عمل بشوند. این عمل، فقط تفنگ دست گرفتن نیست؛ این عمل، عمل فكری است، عمل عقلانی است، عمل علمی است، عمل اجتماعی است، عمل سیاسی است؛ همه برای خدا و همه در راه اتحاد دنیای اسلام. از این، هم ملتها منتفع میشوند، هم دولتهای اسلامی. دولتهای اسلامی اگر متصل به دریای بیكران امت اسلامی باشند، قویتر خواهند شد، تا متكی باشند به سفیر امریكا و فلان سیاستمدار امریكایی؛ این، برای آنها قدرت نمیآورد. اما اگر دولتهای اسلامی به دنیای اسلام، به امت اسلامی و به این دریای عظیم و خروشان متصل شوند؛ به هم نزدیك شوند، چرا استكبار بتواند یك دولت اسلامی را هدف قرار بدهد و او را از دیگران جدا كند؛ به حساب او برسد، بعد برود سراغ یك دولتِ دیگر؟ همه باید به این مسئله توجه كنند. دولتهای اسلامی، متحد و منسجم باشند و بدانند كه میتوانند.
ما این تجربه را در مقابل امت اسلامی قرار دادیم. ملت ایران، تجربهی ایستادگی و اعتماد به خداوند و اعتماد به قدرت خود را در اختیار دنیای اسلام قرار داده است. دنیای اسلام میتواند نگاه كند. از اول انقلاب تا امروز بیست و هشت سال گذشته است. در این بیست و هشت سال، یك روز نشد كه استكبار علیه ملت ما تلاش نكند؛ كار نكند. و ما هیچ روزی نشد كه از روز قبل جلوتر نرویم و پیشرفت بیشتری نكنیم و قدرت بیشتری پیدا نكنیم. جوانان عزیز! آنچه که امروز اتفاق افتاده است، این نیست که یک دولتی در کشوری با مواضع خاصی بر سر کار آمده، مثل اینکه هر دولتی یا هر کشوری یک مواضع خاص سیاسی دارد؛ مسئلهی ما و مسئلهی جمهوری اسلامی این نیست، مسئلهی یک پدیدهی عظیم و بتدریج توسعهیابنده و ریشهدوانندهی در یک بخش مهمی از دنیاست؛ تشکیل یک نظامی که معنویت، جزو بافت اصلی آن محسوب میشود. این یک پدیدهی بسیار مهم و مورد نیاز بشریت هم هست، که مورد استقبال قرار گرفته است و بیشتر هم خواهد شد. نظامی که بر اساس تفکر و معرفت اسلامی بر سر کار بیاید، نظامی است که مسائل معنوی انسان، جزو عناصر اصلی آن خواهد بود. خصوصیت این نظام، این نیست که به مسائل مادی توجه نخواهد کرد و هدفش را فقط معنویات قرار خواهد داد، نه؛ این یک مغالطه و نشانهی غلط دادن است؛ که در تبلیغات جهانی علیه ما، این نشانه داده میشود. به هیچوجه اینگونه نیست؛ بلکه معنای تشکیل چنین نظامی، این است که عنصر گمشدهی از میان بشر، یعنی عنصر «معنویت» - که تحت تأثیر پنجهی قدرتمندِ قدرتمندان عالم است - به زندگی بشریت برمیگردد. همچنانی که انسان به نان و هوا و غذا و صنعت و علم و پیشرفت و لذایذ زندگی نیازمند است، به ایمان و تقوا و پاکی و پاکدامنی و طهارت دل و نورانیت دل و مجذوب معارف الهی شدن هم نیازمند است؛ به اخلاق حسنه و مکارم اخلاقی هم نیازمند است. این بخش دوم را پنجهی مؤثر قدرتمندان مادی دنیا، بتدریج از میان بشریت دور کردند؛ صد سال پیش مثل امروز نبوده؛ دویست سال پیش باز بهتر بوده است. این خاصیت یک نظام ویژه در وضع کنونی جهان است. این نظم موجود جهان - که از صد سال، صدوپنجاه سال، دویست سال قبل قوّت گرفته - اقتضائش همین بوده که دامن معنویت بتدریج از فضای زندگی انسان جمع بشود و این به ضرر بشریت تمام شده است. بشر به پیشرفت علمی نیازمند است، به اکتشافات پیدرپی - همچنان که امروز بشر سرگرم این اکتشافات است و پیشرفتهای شگفتآوری دارد - نیازمند است؛ اما در کنار معنویت. خوب، نظام اسلامی هم، آن نظامی است که میخواهد این عنصر گمشدهی از تمدن و حیات بشری را به محیط زندگی بشر برگرداند. این در بیان، کارِ آسانی است؛ اما در عمل، هم کار مشکلی است، هم معارضانِ خیلی گردنکلفتی دارد. همهی کسانی که منفعتشان در دنیا با ایجاد جنگ همراه است، با این مخالفند؛ همهی کسانی که کار و بارشان در دنیا با ترویج سکس سکه میشود، با این مخالفند؛ همهی کسانی که میخواهند سررشتهی ثروتهای حیاتی ملتها را به دست گیرند، با این مخالفند؛ همهی کسانی که قدرتطلبی برایشان هدف اصلی است - در حکومتهای کوچک و بزرگ دنیا - با این مخالفند. یعنی معارضانِ گردنکلفتی دارد.
خوب، حالا این نظام در ایران آغاز به کار کرد؛ کلنگش زده شد، بنایش به وجود آمد، تعالیم اولیهاش هم مثل مصالح ابتدایی کار، پای کار ریخته شد و به نحوی، سازندگی و بنّاییِ آن هم شروع شد. اولاً یک نظام مثل یک بنا، مرده نیست؛ مثل یک موجود انسانی است؛ کمبودهایی پیدا میکند و میتواند این کمبودها را جبران کند؛ اگر غفلت کند، جبران نخواهد شد؛ اگر دقت کند و تلاش و سعی کند، زودتر و بهتر جبران خواهد شد؛ یعنی مثل یک موجود پویا و پیشرونده. یک نظام انسانی، اینچنین است. بنابراین ما داریم با چالش پیش میرویم. و البته قضاوت من این است که ما به طور محسوسی هم در همان جهت اهداف و آرمانهای اسلامی این نظام پیش رفتهایم. یکی از دلائلش این است که امروز نسل سوم و چهارم انقلاب، با آرمانهای اسلامی آشنا و به آن علاقهمند است و گرایشش به مظاهر اسلامی زیاد است، و این آمادگی را دارد که اگر تجربهای در کشور به وجود بیاید که کارهای دشوار را از این نسل بخواهد، آنها را انجام بدهد؛ مثل دورهی جنگ تحمیلی. یعنی اینطور نباشد که بعضی وضع کنونی ما را با دوران جنگ تحمیلی مقایسه کنند؛ دوران جنگ تحمیلی، یک آزمایش و کورهی عملی بود؛ اگر در هر کشوری آنچنان وضع و آزمایشی به وجود آید، جانهای تشنه و آمادهی به کار میآیند و استعدادها به فعلیت میرسند. امروز آن شرایط وجود ندارد؛ اما اگر به وجود آید، همان وضعیت پیش خواهد آمد؛ آن چیزی که من دارم مشاهده میکنم، این است. ما پیشرفت داشتهایم و در این ریزش و رویشی که نظام اسلامی دارد، مجموعاً رویش ما از ریزشمان بیشتر بوده است و پیش رفتهایم؛ علاوه بر اینکه در میدانهای گوناگون دیگر - میدانهای علمی و غیره که شماها گفتید و میدانید و بیان شد - پیشرفتهای زیادی داشتهایم. ولی همچنان کار در ابتدای خود قرار دارد؛ ما اولِ راهیم؛ ما ابتدای راهیم. اولاً باید نظام را از لحاظ مبانی معرفتیاش کامل کنیم. ثانیاً بنای نظام را باید بر اساس آن مبانی معرفتی کامل کنیم؛ یعنی نظام اسلامی، دولت اسلامی و کشور اسلامی، هر کدام مترتب بر همدیگر است؛ اینها همه یکسان و یک چیز نیستند. تا کشور، اسلامی بشود، ما خیلی کار داریم. تا مکارم اخلاق اسلامی و دانشگاه اسلامی - همین توقعاتی که شما دارید و آرزوهای بلندی که به حق در نسل جوان ما هست - تحقق پیدا کند، راه طولانیای داریم. اینکه میگویم اول کار هستیم، یکی از نشانههایش این است. و از طرف دیگر، این فکر، فکری نیست که در چهارچوب حصار جغرافیایی یک کشور بگنجد و بتواند بماند؛ این، به طور طبیعی باید انتشار پیدا بکند و عقبهی عاطفی و فکری ملتها را برای خودش کسب کند. البته از اول انقلاب، موارد متعددی از این را ما دیدهایم و پیش آمده است؛ امروز هم همین است؛ منتها احتیاج دارد که این عقبه، هر چه بیشتر استمرار داشته باشد. برای اینکه ما بتوانیم به این آیندههای مطلوب برسیم، احتیاج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگیزهی مؤمنِ تلاشگرِ کاردانِ راهبلد داریم. یکی از شرایط اصلیاش مؤمن بودن و متقی بودن است؛ اینکه میگوییم تشکلهای اسلامی و محیطهای دانشجویی، معارف و معرفت اسلامی را در خودشان عمق ببخشند، برای این است که بتوانند این بار سنگین را بر دوش بگیرند و به منزل برسانند؛ والّا نمیشود. این نکته و حرف اصلی ما با مجموعههای دانشجویی است. عزیزان من! كسانی كه پایشان لغزید، خیلی از مواردش را كه ما دیدیم، ناشی بود از عدم تعمق در امر دین و معارف اسلامی؛ شعائری بود، شعارهایی بود، احساساتی بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت. لذا در گذشته ما كسانی را دیدیم كه آدمهای خیلی تند و داغ و پُرشوری هم بودند، بعد صدوهشتاد درجه وضع اینها عوض شد. سالهای اول انقلاب كسانی بودند - من با خصوصیات، آدمهایش را میشناسم؛ یعنی كلیات نیست - كه افرادی مثل شهید بهشتی را راحت و صریح از نظر انقلابی بودن و فهم درستش از انقلاب و از راه امام، نفی میكردند. بعد از گذشت مدتی، مشی اینها آنچنان شد كه مبانی انقلاب و نظام را انكار كردند! بعضی از آنها كه آدمهای با انصافتری بودند، صریحاً، و بعضیشان ملتویاً و مزوراً انكار كردند. آدمهای بیانصافترشان اینها هستند، كه به یك معانییی هم تظاهر میكنند؛ اما باطنشان اینطور نیست. این به خاطر این بود كه اینها عمق نداشتند. البته این یكی از عوامل است؛ یك عامل هم شهوات و دنیاطلبی و امثال اینهاست كه كسانی را هم كه عمق دارند، منحرف میكند. بسیار كسانی بودند كه عمق نداشتند. یكی از راههایی كه این عمق را در اعتقادات انسان، در مبانی فكری انسان، در روح انسان، در ایمان انسان ایجاد میكند، انس با قرآن است. بنابراین در زندگی حتماً قرآنِ با تدبر را در نظر داشته باشید و نگذارید حذف شود.
یكی هم این دعاهاست. در دعاهای معتبر خیلی معارف وجود دارد كه انسان اینها را در هیچ جا پیدا نمیكند؛ جز در خود همین دعاها. از جملهی این دعاها، دعاهای صحیفهی سجادیه است. در منابع معرفتی ما چیزهایی وجود دارد كه جز در صحیفهی سجادیه یا در دعاهای مأثور از ائمه (علیهمالسّلام) انسان اصلاً نمیتواند اینها را پیدا كند. این معارف با زبان دعا بیان شده. نه اینكه خواستند كتمان كنند؛ طبیعت آن معرفت، طبیعتی است كه با این زبان میتواند بیان شود؛ با زبان دیگری نمیتواند بیان شود؛ بعضی از مفاهیم جز با زبان دعا و تضرع و گفتگو و نجوای با پروردگار عالم اصلاً قابل بیان نیست. لذا ما در روایات و حتّی در نهجالبلاغه از این گونه معارف كمتر میبینیم؛ اما در صحیفهی سجادیه و در دعای كمیل و در مناجات شعبانیه و در دعای عرفهی امام حسین و در دعای عرفهی حضرت سجاد و در دعای ابوحمزهی ثمالی از اینگونه معارف، فراوان میبینیم. از دعاها غفلت نكنید؛ به دعاها بپردازید. دعا هم بكنید. شما بارهای سنگینی بر دوش دارید؛ دشمنهای زیادی هم دارید؛ مخالفان زیادی هم دارید؛ دولت اسلامی همیشه همینطور بوده. از اول انقلاب دولتهای ما، بخصوص وقتی كه تازهنفساند - این دولت شعارهای صریحِ روشنی هم در دلبستگی به مبانی انقلاب دارد، دیگر بیشتر - مخالفانی دارند؛ هم مخالفان بیرونی، هم مخالفان داخلی. جوّسازی میكنند، شایعهپراكنی میكنند، منفیبافی میكنند، دروغ پخش میكنند، احیاناً در صحنهی عمل و در كارهای میدانی كارشكنی میكنند. مقابلهی با این مخالفتها یك مقدار عزم و تصمیم قاطع و جدّ در عمل و خسته نشدن و دنبال كار را گرفتن میخواهد؛ یك مقدار هم توسل و توجه و تضرع و از خدا كمك خواستن لازم دارد. اگر از خدای متعال استمداد و استعانت كنیم، روح خستگیناپذیری را در ما بهوجود خواهد آورد. یكی از نعمتهای بزرگ خدا این است كه آدم خسته نشود و حوصلهاش سر نرود. در راههای طولانی گاهی انسان قوّه هم دارد؛ زانو و پاها اصلاً خسته نشده؛ اما آدم از حركت، خستهی روحی میشود. این خستگی روحی، انسان را از رسیدن به اهداف باز میدارد. برای اینكه این خستگی روحی پیش نیاید - كه از خستگی جسمی گاهی خطرش هم بیشتر است - استمداد از پروردگار، توكل به خدا و امیدواری به كمك الهی لازم است؛ این را از دست ندهید و این را داشته باشید. من و شما پیش خدای متعال عزیزتر نیستیم از كسانی كه قبل از ما بودند و از كسانی كه بعد از ما خواهند آمد؛ مگر اینكه عملمان خوب باشد و تقوایمان بیشتر از آنها باشد؛ این را توجه داشته باشید. اگر تقوای بیشتری به خرج دادیم، از خودمان بیشتر مراقبت كردیم، بهتر كار كردیم، بهتر به وظایفمان عمل كردیم، به قانون بیشتر احترام گذاشتیم و در جهت این اهداف، بیشتر پیش رفتیم، پیش خدای متعال عزیزتر خواهیم بود؛ اما بدون آن، نخیر. باید تلاشمان را در این جهت متمركز كنیم. مواظب باشیم در دامهایی كه دیگران افتادند، ما نیفتیم. هر كس در آن دامها بیفتد، همان بلاها و همان عواقب برایش متصور است؛ لذا فرقی بین ما و آنها نیست. یک نکته در باب دولت اسلامی عرض کنیم. یکی از شعارهای خوبی که آقای رئیسجمهور، هم در دورهی انتخابات، هم بعد از آن تکرار کردند، مسألهی دولت اسلامی است. من به این موضوع در نماز جمعه اشارهیی کردم. باید قدری بیشتر این مفهوم را بشکافیم. نظام اسلامی پس از انقلاب اسلامی تشکیل شد. شورش انقلابی و نهضت انقلابی میتوانست انجام بگیرد، اما نظام غیراسلامی تشکیل شود. خیلی جاها اینطور شده؛ در الجزایر همینطور بود. در الجزایر، نهضت، اسلامی بود. اصلاً پایگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آنکه نهضت به نتیجه رسید، کسانی که اعتقادی به مبانی تفکر اسلامی نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. اینجا هم همین کارها داشت میشد. در همان روز 21 بهمن و 22 بهمن و 23 بهمن از این کارها داشت میشد. بنده از نزدیک در جریان برخی از کارها بودم؛ داشتند حرکت میکردند که به اصطلاحِ خودشان یک جنبش کارگری و یک حرکت کارگری را بر این حرکت عمومی تغلیب کنند و همان فرمولی که در روی کار آمدن نظامهای سوسیالیستی در دنیا معمول است - یعنی انقلاب طبقهی کارگر - تحقق بدهند و بعد هم یک چند نفر سر کار بیایند؛ منتها امام را محاسبه نکرده بودند؛ یعنی این گوهر خدشهناپذیرِ شکستناپذیر را در محاسباتشان ندیده بودند؛ لذا سخت ضربه خوردند. حتّی روز سومِ بعد از پیروزی انقلاب راه افتادند آمدند جلوی بیت امام در مدرسهی علوی و تظاهرات کردند و مطالباتِ بهاصطلاح سوسیالیستی و کارگری را مطرح کردند. ولی نظام اسلامی تشکیل شد.
نظام اسلامی یعنی چه؟ یعنی منبع تقنین و معیار و ملاک اجرا و ارکان تصمیمگیری در کشور معلوم شد چیست؛ ارکان حکومت - قوهی مجریه، قوهی مقننه، رهبری، قوهی قضاییه و دیگر ارکان - چیده شد و قانون اساسی آمد همهی اینها را تثبیت کرد؛ لذا پایهگذاریهای اصولی انجام گرفت. این نظام اسلامی فقط شکل نیست؛ محتوایی دارد؛ یعنی کارهایی باید در واقعیت زندگی مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیتها در زندگی مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را - که دارای صفات و خصوصیات لازم هم باشند - میطلبد؛ این میشود دولت اسلامی. دولت اسلامی شامل همهی کارگزاران نظام اسلامی است؛ نه فقط قوهی مجریه؛ یعنی حکومتگران و خدمتگزاران عمومی. اینها باید جهتگیریها و رفتار اجتماعی و رفتار فردیِ خود و رابطهشان با مردم را با معیارهای اسلامی تطبیق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم باید آن جهتگیریها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و بسرعت به سمت آن جهتگیریها حرکت کنند؛ این میشود دولت اسلامی. از همان اوان کار، تلاش برای تشکیل دولت اسلامی شروع شد. بعضیها میگویند شما بعد از 27 سال میخواهید دولت اسلامی تشکیل دهید؟ نه، تلاش و اقدام برای تشکیل دولت اسلامی از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خیز داشته؛ پیشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهایی موفق بودیم، در برههیی موفق نبودیم. بعضی از ماها وسط راه پایمان لغزید؛ بعضی از ماها در اصل هدف مردد شدیم؛ بعضی از ماها نتوانستیم خود را نگه داریم؛ دلبستهی به رفتارهای طاغوتی شدیم. اسم ما که دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهوری اسلامیِ دیگر در منطقهی ما و آفریقا و جاهای دیگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جایی دولتی تشکیل شد که ما شوخی میکردیم و میگفتیم جمهوری اسلامی امریکاییِ فلان جا! آن دولت با نام جمهوری اسلامی هم بود. بنابراین اسم ما دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ باید عمل و جهتگیری ما اسلامی باشد. اگر در اینها اختلال پیدا شد، حرکت مستمر و مداوم و پویندهیی که لازم است تا دولت اسلامی به صورت کامل شکل بگیرد، دچار نُکث میشود و طبعاً کار عقب میافتد. البته دولت اسلامیِ کامل به معنای واقعی کلمه، در زمان انسان کامل تشکیل خواهد شد؛ انشاءاللَّه. خوشا به حال کسانی که آن روز را درک میکنند. همهی ما انسانهای ناقصی هستیم. ما به قدر توان و تلاشِ خود میخواهیم مجموعهی کارگزاران حکومت را - که خودمان هم جزو آنها هستیم - به نقطهیی برسانیم که با نصاب جمهوری اسلامی تطبیق کند. ما میخواهیم خود را به حد نصاب نزدیک کنیم. اگر دولتی میآید و میگوید هدفم این است که این را تحقق ببخشم، خیلی چیز مبارک و خوبی است. من چهار پنج سال پیش همینجا در حسینیه این مطلب را با مجموعهی کارگزاران مطرح کردم؛ گفتم انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی و بعد کشور اسلامی. اگر دولت ما اسلامی شد، آن وقت کشورمان اسلامی خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازاری، از آن عنصر در ردههای پایین دولتی، از آن کارگر، از آن روستایی، از آن شهری چه توقعی میتوانیم داشته باشیم که اسلامی عمل کنند؟ چرا مردم را بیخود ملامت میکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودی هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ «لوموا انفسکم». اول، ما اسلامی میشویم؛ وقتی اسلامی شدیم، «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»؛آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعی خواهد کرد و کشور، اسلامی خواهد شد؛ هم احکام و مقررات اسلامی است، هم اجرا اسلامی است، هم دولتمردان اسلامیاند، هم مردم به تبع حال و به تبع دولتمردان از لحاظ اخلاقی اسلامی خواهند شد. البته شیطان نمیمیرد؛ شیطان زنده است. همیشه عدهیی، جریانی، مجموعههایی هستند که تسلیم شیطان بشوند؛ اما شکل کلی، اسلامی خواهد شد. معنای شعار دولت اسلامی این است که ما میخواهیم اعمال فردی، رفتار با مردم، رفتار بین خودمان، و رفتار با نظامهای بینالمللی و نظام سلطهی امروز جهانی را به معیارها و ضوابط اسلامی نزدیکتر کنیم. این شعار، بسیار باارزش است؛ انشاءاللَّه به این شعار پایبند بمانید و این تلاش را جدیتر، بیآسیبتر و واقعیتر کنید؛ چون گامی بلند خواهد بود در راه رسیدن به آن هدفها؛ و همانطور که عرض کردم، رسیدن به آن هدفها مردان خودش را میخواهد. البته «مردان» که میگوییم، به معنای «رجال» در قانون اساسی نیست؛ شامل خانمها هم میشود؛ یعنی کسان و عناصر و کارگزارانِ خودش را میخواهد. به قول شاعر، آن دو صد من استخوان را داشته باشند تا بتوانند این صد من بار را بردارند. این نكته را هم در باب عدالت عرض كنیم كه بعضیها میگویند عدالت یعنی توزیع فقر. نخیر، كسانی كه بحث عدالت را میكنند، بههیچوجه منظورشان توزیع فقر نیست؛ بلكه توزیع عادلانهی امكانات موجود است. آنهایی كه میگویند عدالت توزیع فقر است، مغز و روح حرفشان این است كه دنبال عدالت نروید؛ دنبال تولید ثروت بروید تا آنچه تقسیم میشود، ثروت باشد. دنبال تولید ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چیزی میشود كه امروز در كشورهای سرمایهداری مشاهده میكنیم. در غنیترین كشور عالم- یعنی امریكا- كسانی هستند كه از گرسنگی و از سرما و گرما میمیرند؛ اینها كه شعار نیست؛ واقعیتهایی است كه مشاهده میكنیم. كسانی هستند كه در آرزوی یك آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهای سال تلاش میكنند و چون به جایی نمیرسند، میروند خیانت میكنند تا به این امكانات برسند.
دو سه سال قبل یك عضو عالیرتبهی سی. آی. ای را به جرم جاسوسی برای شوروی سابق و دنبالهاش روسیه، دستگیر كردند. در مصاحبهیی از او پرسیدند- كه ما این مصاحبه را در مطبوعهیی خواندیم- چرا این كار را كردی؟ گفته بود من دلم میخواست یك ویلای سه اتاقه داشته باشم، اما دیدم با این حقوق و درآمد نمیشود؛ مجبور شدم بروم نوكری شوروی را بكنم؛ با آن دشمنی و نقاضتی كه آن روز بین آن دو كشور وجود داشت. وقتی دنبال تولید ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به این جاها میرسد كه در جامعهای، كسانی كه زرنگتر و باهوشترند، یكشبه به ثروتهای كلان و انبوه میرسند؛ كسانی هم كه خودشان خانوادهی ثروتند؛ اكثریتی هم هستند كه در زندگیهای معمولی همراه با حسرت، و تعدادی هم در زندگیهای بسیار سخت و دشوار بهسرمیبرند. بنابراین، اینكه ما بگوییم عدالت را مطرح نكنید، تولید ثروت را مطرح كنید؛ بهانه را هم این بیاوریم كه بعد از تولید ثروت سراغ عدالت میرویم، این نمیشود. عدالت یعنی امكاناتی كه در كشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسیم كنیم- نه عادلانهی بیحساب و كتاب- و سعی كنیم همین امكانات را بیشتر كنیم تا به همه بیشتر برسد؛ نه اینكه به قشر خاص و به دستهی خاصی بیشتر برسد. این وظیفه از وظایف دولت اسلامی بود كه شما شعارش را دادید؛ خیلی هم خوب كردید؛ دنبالش هم باشید؛ متعهد به این هم باشید؛ و این اساس كار شماست. عدالت را واقعاً محور همهی برنامهریزیهای خودتان قرار دهید و ببینید در بخشهای مختلف چگونه میشود آن را تأمین كرد. در این زمینه، بخصوص سازمان مدیریت و برنامهریزی نقش خیلی زیادی دارد و بعد هم بخشهای مالی و اقتصادی دولت و بخش خدماتی و دیگر بخشها. وظیفهی حتمیِ دیگرِ دولت اسلامی، گسترش علم و دانایی است؛ چون دولت اسلامی بدون گسترش علم و دانایی به جایی نخواهد رسید. گسترش آزاداندیشی هم مهم است. واقعاً انسانها باید بتوانند در یك فضای آزاد فكر كنند. آزادی بیان تابعی از آزادی فكر است. وقتی آزادی فكر بود، بهطور طبیعی آزادی بیان هم هست. عمده، آزادی فكر است كه انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضای آزاد فكری، امكان رشد وجود ندارد. برای فكر، برای علم، برای میدانهای عظیم پیشرفت بشری اصلًا جایی وجود نخواهد داشت. ما در مباحث كلامی و مباحث فلسفی هرچه پیشرفت داشتیم، در سایهی مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم. اشكالی كه ما همواره به بخشهای فرهنگی داشتهایم، این بوده كه به نقشِ خودشان به عنوان یك دولت اسلامی در صحنهی كارزار فكری درست عمل نمیكنند. كارزار فكری باید باشد؛ منتها كارزار فكری عملًا به این شكل درنیاید كه ما به قول سعدی، سگ را بگشاییم و سنگ را ببندیم؛ حربه را از دست اهل حق و اهل آن فكری كه حق میدانیم، بگیریم؛ اما دست اهل باطل را باز بگذاریم كه هر بلایی میخواهند، سر جوانهای ما بیاورند؛ نه، او حرف بزند، شما هم حرف بزنید و در جامعه فكر تزریق كنید. ما به تجربه دریافتهایم كه آنجایی كه سخن حق با منطق و آرایش لازمِ خودش به میدان میآید، هیچ سخنی در مقابل آن تاب پهلو زدن و مقاومت كردن نخواهد داشت. مبارزهی با فساد، یكی دیگر از وظایف بسیار مهم است. من در بارهی مبارزهی با فساد اینقدر در صحبتهای عمومی و خصوصی حرف زدهام كه فكر میكنم تكراری است. البته بحمد اللّه اركانی در این دولت هم خودشان به این مسئله كاملًا توجه دارند. نكتهی بعد، تأمین عزت ملی است. یك ملت اگر احساس عزت كرد، پیشرفت خواهد كرد و خواهد بالید؛ اما اگر توسری خورد، استعدادها در او خفه خواهد شد. عزت ملی و آنچه را كه امروز به آن غرور ملی گفته میشود- البته تعبیر «غرور» با توجه به معنای لغویاش خیلی رسا نیست، اما رایج است- باید در ملت تقویت كرد تا احساس عزت و توانایی كند. آنچه مایهی عزت یك ملت است، مثل تُراث عظیم فكری و فرهنگی و علمی در مقابل چشم آنها قرار میگیرد؛ شخصیتهای برجستهشان، گذشتهی روشنشان، استعداد والایشان. مبارزهی با سلطه هم یكی از وظایف دولت اسلامی است. نظام سلطه، نظامی است كه مثل بختك سنگینی روی پیكر جامعهی بشری میافتد- و افتاده است- و او را نابود میكند و از بین میبرد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطهگر و سلطهپذیر. با این نظام باید مبارزه كرد. مبارزهاش هم با شمشیر نیست؛ مبارزهاش با عقل، با كار حرفهایِ سیاسی، و با شجاعت در میدانهای لازم و متناسبِ خودش است. دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یك دسته دشمنان شناختهشده هستند. همهی سلطهگران و دیكتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامیاند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیكتاتوری مخالف است. كسانی هستند كه به دین یا به ورود دین در عرصهی زندگی معتقد نیستند- به اصطلاح سكولارها- اینها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ میگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحركات و نشاطهای مردمیِ عمومی از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعی انجام میگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت كردن، تا معارضههای جدی كردن. مترفین بینالمللی- یعنی ثروتمندان عظیم جهانی كه نفت و منابع عمدهی جهانی را در اختیار خودشان میخواهند و برای این كار دارند حد اكثر تلاش علمی و عملی را میكنند- اینها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامیاند. عرض كردیم دشمنها لزوماً دشمنی نمیكنند؛ بعضی از آنها دشمناند، بعضی دشمنی كردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان میشوند و گلاویز میشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هركدام به نحوی برخورد كرد. دستهی دوم دشمنان درونیاند؛ یعنی آفتها، بیماریها و میكروبها. مرگ ما بیش از آنچه ناشی از این باشد كه دیگری بیاید ما را بكُشد، ناشی از این است كه در درون خودمان اختلافی به وجود میآید. غالباً مرگهای ما ناشی از ویروسی، میكروبی، بیماریای و سلول عاصییی است كه سرطان درست میكند؛ كمتر ناشی از این است كه كسی بیاید آدم را بكُشد. دولت اسلامی هم همینطور است؛ باید مواظب دشمنهای درونیاش باشد؛ اینها آفتهایش است. یكی دو مورد از این آفتها را بگویم. اولِ صحبت به بخشی از این آفتها اشاره كردم. غفلت كردن و از راه منحرف شدن، یكی از آفتهایش این است كه ما ادبیات دینی را غلیظ كنیم؛ بدون اینكه مابازایی در عمل داشته باشد. این ما را، هم به ریاكاری میكشاند و هم ریاكاری را در بین مردم تشویق میكند. اینكه ادبیات دینی تقویت شود، من با آن هیچ مخالفتی ندارم؛ ولی باید مابازا داشته باشد. بیش از آنچه در رفتارمان اسلامی عمل میكنیم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهیم خود را جلوه دهیم. بیشتر اهمیت دادن به فرم تا به محتوا، از آن آفتهاست. محتوا را باید اسلامی كرد. اگر میخواهیم حقیقتاً اسلامی شویم، باید در نحوهی مدیریتمان تحول ایجاد كنیم. یكی از حرفهای خوب آقای رئیسجمهورمان در تبلیغات انتخاباتی- كه به نظر من این حرف، عدهی زیادی را جذب كرد- تحول در مدیریت بود. این تحول در مدیریت را چه كسی باید انجام دهد؟ خود ما باید انجام دهیم. اولین گام در تحول این است كه رفتار خودمان، كیفیت كارمان، عزل و نصب خودمان، اعمال مدیریت خودمان، جذبهای كه به خرج میدهیم، انعطافی كه به خرج میدهیم، برخوردی كه با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام میدهیم، اسلامی باشد. ما ملت مسلمانی هستیم. این ملت، با ارادهی راسخ عمومی توانسته است یک نظام مطابق با ایمان و اعتقاد خود را در این کشور سر کار بیاورد. هدف این نظام چیست؟ هدف این ملت چه بود؟ هدف این بود که این کشور با این نظام بتواند از همهی خوبیها و پیشرفتها و خیرات و برکاتی که خدای متعال به ملتهای مؤمن وعده داده است، برخوردار شود؛ یعنی یک کشورِ اسلامی بشود. کشور اسلامی یعنی کشوری که اسلامِ حیاتبخش، اسلامِ نشاطآور، اسلامِ تحرکآفرین، اسلامِ بدون کجاندیشی و تحجر و انحراف، اسلامِ بدون التقاط، اسلامِ شجاعتبخش به انسانها، و اسلامِ هدایت کنندهی انسانها به سوی علم و دانش بر آن حاکم است؛ اسلامی که با همان شکلی که در قرن اولِ اسلامی به آن عمل شد، توانست یک مجموعهی پراکنده را به اوج تمدن تاریخی و جهانی برساند و تمدن و دانش او بر دنیا سیطره پیدا کند. سیطره و تسلط علمی به دنبال خود عزت سیاسی هم میآورد؛ رفاه اقتصادی هم میآورد؛ فضایل اخلاقی هم میآورد؛ اگر کشور به معنای واقعی کلمه اسلامی شود.
برای این که این کار تحقق پیدا کند، در درجهی اول ما یک حرکت انقلابی لازم داشتیم؛ برای اینکه بنای ضایع و پوسیده و کج و بدبنیان رژیمهای استبدادی را از بین ببریم. این کار را ملت با کمال قدرت و با موفقیتِ کامل انجام داد. بعد از آن که این حرکت عظیم را ملت عزیز ما انجام داد، حرکت بعدی این بود که یک نظام اسلامی - یعنی ترتیب ادارهی کشور، همانطوری که اسلام گفته است - در این کشور به وجود بیاورید. این کار را هم ملت ما با موفقیت انجام داد. قانون اساسی تنظیم شد؛ آرایش و چینش سیاسی به وجود آمد؛ مردمسالاری دینی بر این مملکت حاکم شد و مردم مسؤولان کشور را - از رهبری گرفته تا ریاست جمهوری تا دیگر مسؤولان - مستقیم یا غیر مستقیم انتخاب میکنند. دین، مایه و پایه و محور قانون و اجرا در این کشور است. حرکت مردم به سمت اهداف و آرمانهای دینی است؛ این معنای نظام اسلامی است؛ این تحقق پیدا کرد؛ لیکن کافی نیست. برای اینکه آن مقصود - یعنی کشور اسلامی - به طور کامل محقق شود، احتیاج است که دستگاه حاکمهی کشور در عمل خود، در سازماندهی خود و در چگونگی رفتار خود، به طور کامل اسلامی عمل کند؛ که من چند سال قبل عرض کردم که مرحلهی بعد از نظام اسلامی، دولت اسلامی است. در این راه هم حرکت کردیم. مسؤولان مؤمنی، وزرای خوبی، نمایندگان خوبی، رؤسای جمهور باایمانی، یکی پس از دیگری امور کشور را بر عهده گرفتند؛ اما دولت اسلامییی که بتواند مقاصدی را که ملت ایران و انقلاب عظیم آنها داشت، تأمین کند، دولتی است که در آن رشوه نباشد، فساد اداری نباشد، ویژهخواری نباشد، کمکاری نباشد، بیاعتنایی به مردم نباشد، میل به اشرافیگری نباشد، حیف و میل بیتالمال نباشد، و دیگر چیزهایی که در یک دولت اسلامی لازم است. در تعالیم امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه، همهی اینها وجود دارد. نگویند اینها مربوط به هزاروچهارصد سال قبل است. این حرفهای تکراری و شبهههای صدها بار رد شده را بعضیها باز تکرار میکنند. حقایق بشری و اصالتهای بشری با گذشت زمان تغییر پیدا نمیکنند. انسانها از اول تاریخ تا امروز و از امروز تا پایان دنیا، همیشه عدالت را دوست داشتهاند و به عدالت نیازمند بودهاند؛ این تغییر پیدا نمیکند. انسانها از اول تاریخ تا امروز و از امروز تا آخر دنیا به مسؤولانی که نسبت به آنها وفادار باشند، در خدمت آنها باشند و برای آنها صادقانه عمل کنند، احتیاج دارند؛ اینها که تغییرپذیر نیست. درس امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه ناظر به این چیزهاست. این اصالتها و این ثوابتِ حیات بشری در طول تاریخ را امیرالمؤمنین بیان میکند؛ ما آنها را میخواهیم؛ والّا ما که نمیگوییم اگر خواستیم از این شهر به آن شهر برویم، مثل زمان امیرالمؤمنین برویم؛ نه، حالا با هواپیما بروید، ممکن است ده سال دیگر با یک وسیلهی بسیار تندروتر از هواپیما حرکت کنید. آن روز، نامه میفرستادند، که دو ماه در راه بود؛ امروز شما با اینترنت لحظه به لحظه با آن طرف دنیا حرف میزنید. اینها متغیرات است، اما عدالت و صلاح مسؤولان همیشه لازم است؛ حیف و میل نکردن اموال مردم که دست من و امثال من است، همیشه لازم است؛ اینکه تغییرپذیر نیست. اگر به توفیق الهی بتوانیم در این جهت خود را کامل کنیم و قدمهایی را که تا امروز بحمداللَّه برداشته شده، کامل کنیم، آن وقت کشور اسلامی به همان شکلی که گفتم، به وجود خواهد آمد؛ یعنی دولت اسلامی میتواند کشور اسلامی به وجود بیاورد. من و امثال من اگر خودمان صادق باشیم، میتوانیم مردم را صادق بار بیاوریم. اگر خود ما اسیر هوی و هوس نباشیم، میتوانیم مردم را آزاد از هوی و هوس بار بیاوریم. اگر ما شجاع باشیم، میتوانیم مردم را شجاع بار بیاوریم. اگر من و امثال من اسیر هوی و هوس و دنبال طمع و بنده و ذلیلِ ترس و طمع خود بودیم، نمیتوانیم مردم را با فضایل بار بیاوریم. این بسته به شانس و اقبال هر کسی است که در گوشهیی معلم خوبی پیدا کند و به صورت فردی تکامل یابد؛ جامعه پیش نخواهد رفت. دولت اسلامی است که کشور اسلامی به وجود میآورد. وقتی کشور اسلامی پدید آمد، تمدن اسلامی به وجود خواهد آمد؛ آن وقت فرهنگ اسلامی فضای عمومی بشریت را فرا خواهد گرفت. اینها همهاش با مراقبت و با تقوا عملی است؛ تقوای فردی و تقوای جماعت و امت. قیام دولت اسلامی در ایران و برافراشتن پرچم توحید در این كشور- این مركز حساس و منطقهی مهم- امت اسلامی را به هیجان آورد و بیدار كرد؛ آنها را به سرنوشت و قدرت خودشان امیدوار كرد و به آنها اعتماد به نفس داد. این بیداری و اعتماد به نفس، دشمن را به توطئههای پیچیدهیی وادار كرده است؛ این توطئهها امروز پیش روی ماست. آنها با همهی دنیای اسلام مخالفند؛ با حضور اسلام مخالفند؛ با تعلیمات اسلامی مخالفند. رئیسجمهور امریكا صریحاً سخن از جنگ صلیبی به میان آورد. دستگاههای استكباری- امریكا و صهیونیسم- دائم با تبلیغاتِ خودشان فضا را زهرآگین میكنند، برای اینكه بین كشورهای اسلامی و دولتهای اسلامی اختلاف ایجاد كنند.
بنده دو سه سال قبل در یكی از همین جلسات گفتم ما یك انقلاب اسلامی داشتیم، بعد نظام اسلامی تشكیل دادیم، مرحلهی بعد تشكیل دولت اسلامی است، مرحلهی بعد تشكیل كشور اسلامی است، مرحلهی بعد تشكیل تمدن بینالملل اسلامی است. ما امروز در مرحلهی دولت اسلامی و كشور اسلامی قرار داریم؛ باید دولت اسلامی را ایجاد كنیم. امروز دولت ما- یعنی مسئولان قوهی مجریه، قوهی قضائیه، قوهی مقنّنه، كه مجموع اینها دولت اسلامی است- سهم خوبی از حقایق اسلامی و ارزشهای اسلامی را دارد؛ اما كافی نیست؛ اولش خود من. باید بیشتر به سمت اسلامی شدن، مسلمان شدن و مؤمنانه و مسلمانانه زندگی كردن برویم. باید به سمت زندگی علوی برویم. رفتن به سمت زندگی علوی معنایش این نیست كه اگر آن روز لُنگ میبستند و راه میرفتند، امروز هم لُنگ ببندیم و راه برویم؛ نه، امروز دنیا پیشرفته است. باید روح زندگی علوی- یعنی عدالت، تقوا، پارسایی، پاكدامنی، بیپروائیِ در راه خدا و میل و شوق به مجاهدتِ در راه خدا- را در خودمان زنده كنیم؛ باید به سمت اینها برویم؛ این اساسِ كار ماست. و به شما عرض كنم، در آن صورت كارآمدی جمهوری اسلامی هم مضاعف خواهد شد؛ چون مشكل اساسیای كه ممكن است برای نظام اسلامی پیش بیاید، كارآمدی در نگاه جهانی است؛ بگویند آیا توانستند این كار را بكنند، توانستند آن كار را بكنند؟ اگر ما قدمبهقدم تحول درونی خود را جدی بگیریم و پیش ببریم و پایبندی خود را به ارزشها و اصولِ خود عملًا نشان دهیم، كارایی و توفیقات ما هم بیشتر خواهد شد. البته دشمنان نمیخواهند؛ جنجال و هیاهو میكنند؛ اهمیتی هم ندارد.
ما باید به تحرك اقتصادی در درون دنیای اسلام بیشتر اهمیت دهیم و این مركز مهم مالی، كه شما عضو آن هستید، میتواند در این مورد نقشهای بسیار خوبی را ایفا كند. موانع تجارت میان كشورهای اسلامی باید برطرف شود؛ این تصمیمی است كه دولتها باید بگیرند. فكر بازار مشترك اسلامی یك فكر كاملاً عملی است؛ الان سالهاست كه این فكر مطرح است. البته ایجاد بازار مشترك میان دولتهای اسلامی مقدماتی دارد؛ دشوار است، لكن ممكن؛ ما میتوانیم مقدمات آن را در طول چند سال فراهم كنیم. چه بجاست كه هیأت مدیرهی این مجموعه موظف شود تا برای رسیدن به این هدف، مقدمات كار را جستجو كند و كارهایی را كه باید از سوی دولتها و كشورهای اسلامی انجام بگیرد، مشخص كند و دولتهای عضو این مجموعه موظف شوند كه مقدمات كار را بتدریج فراهم كنند. اینها كارهای بزرگی است؛ كارهای بزرگ را با همتهای بلند میتوان انجام داد.
حركت اقتصادی دنیای اسلام و امت اسلامی باید با این توجیه اساسی صورت بگیرد كه اگر در این دنیای متعارض كه قدرتها بر سر تصرف دنیا با یكدیگر در تعارضند، امت اسلامی قدرتمند نباشد، یقیناً دستخوش بحران خواهد شد و مثل طعمه از آن استفاده خواهند كرد؛ این مهمترین هدف و توجیه برای همكاری كشورهای اسلامی با یكدیگر است. اهتمام به اقامه نماز در شمار برترین مواد در برنامه كلان دولت اسلامی است: «الّذین ان مكنّاهم فی الأرض أقاموا الصّلاة و آتوا الزّكاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر.»
شما عزیزان من بدانید كه این كار بزرگ و معجزهآسا؛ یعنی قیام یك دولت اسلامی و مستقل، آن هم در این منطقهی بسیار حساس عالم - كه حقیقتاً كار نشدنی بود - نشد، جز به كمك و پشتوانهی همین اخلاصها و همین صفاها. به اوضاع كشورهای عربی، كشورهای حاشیهی خود ما و مجموعهی كشورهای اسلامی نگاه كنید و ببینید كه اگر بخواهد تلاشی در این كشورها صورت بگیرد كه اندكی با منافع قدرتهای مسلط عالم اصطكاك داشته باشد، چطور جنجال و غوغا درست میكنند و چطور مانع از هرگونه حركتی میشوند كه به نفع عزت ملیِ این كشورهاست.
اگر كسی تبلیغات جهانی را بشنود- برای ما هر روز مثل یك طومار، تبلیغات جهانی را روی كاغذ مینویسند و میآورند؛ میبینیم كه چه میگویند و چه میكنند!- ملاحظه میكند كه همهی تلاش آنها این است كه انتخابات آیندهی ما را- كه پانزده روز بیشتر به زمان اجرای آن نیست- تخریب كنند. این راهبرد كلّی آنهاست. تمام تلاش آنها این است كه انتخابات در كشور برگزار نشود؛ یعنی یك دولت مردمسالار، بدون مجلس؛ یك دولت اسلامی، بدون نمایندگان مردم. معنای این تلاش چیست؟ یعنی پشتوانهی مردمی را از نظام قطع كنند. همهی همّت و تلاش محافل سیاسی خارجی- یعنی كسانی كه دشمن ما هستند- و دستگاههای اطّلاعاتی و تبلیغاتیشان امروز متوجّه به این مسئله است. راهبرد كلّی آنها این است كه انتخابات را تخریب كنند و نگذارند انتخاباتی برگزار شود. آنها از انتخابات به شدّت ناراحت و ناراضیاند و میدانند انتخابات مانع توطئهها و جلوگیر خباثتهای آنها نسبت به این كشور است؛ لذا میخواهند انتخابات برگزار نشود. این راهبرد كلّی آنهاست.
در مورد كشور عزیز و ملت شجاع و مقاوم ولی مظلوم ما، امریكاییها همه چیزها را تجربه كردهاند. این هم یك تجربه است كه فریاد بكشند، تهدید كنند، بترسانند و در سایه ترساندن، كارهای خود را پیش ببرند. آنچه آنها در مورد كشور عزیز ما و شما ملت شجاع و مؤمن ایران - بخصوص شما جوانان - آرزو دارند، مجموعه چند چیز است كه در كنار هم آن را دنبال میكنند: یكی این است كه با ایجاد اختلاف و دلسردی و ناامیدی و خدای نكرده با خریدن بعضیها، عزم دولتمردان را برای اقدامات اساسی و سازنده در كشور متزلزل كنند و نگذارند دولت ایران - كه یك دولت اسلامی است و پرچم اسلام را بلند كرده است - به مطالبات حقیقی و بحقّ مردم رسیدگی كند. نظامی كه میخواهد سلطه خود را در كشور ما مثل گذشته دو مرتبه برقرار كند و پنجه خود را در جسم این ملت فرو ببرد، این یكی از كارهای لازم برای اوست. اگر در این كار موفّق شوند، نتیجه این خواهد شد كه مردم را از نظام اسلامی دلسرد كنند. لذا میبینید در تبلیغات رسانهایِ بسیار وسیع خود، به طور دائم تبلیغ میكنند كه مردم به خواستههای خود نرسیدند و ناراضی و دلسردند.
كسانی كه خیال میكنند اسلام باید برود و در گوشهای بنشیند و مردان اسلام و دین فقط زبان نصیحت را به كار گیرند، اینها دانسته یا ندانسته همان چیزی را میگویند كه مراكز قدرت جهانی آن را میخواهند و آرزو میكنند. مراكز قدرت استكباری از اینكه رهبران اسلامی در گوشهای از دنیا بنشینند و گاهی پیامی بدهند و یك كلمه حرفی بزنند - همچنان كه رهبران مسیحی در هر قضیهای پیامی میدهند، نصیحتی میكنند و جملهای میگویند - هیچ ترسی ندارند؛ میدانند این خطری برای آنها نیست. از اینكه ملتهای مسلمان بیدار شوند و تشكیل حكومت دهند؛ از اینكه ایمان اسلامیِ آحاد مردم در قالب یك نظام و یك دولت و یك حكومت تجسّم پیدا كند، واهمه دارند و میترسند. نظام اسلامی و ملت مسلمان ایران و دولت جمهوری اسلامی بزرگترین قدم را در این راه برداشت و به بركت مجاهدت جوانان و مردان و زنان مؤمن و فداكار این ملت، اسلام در دنیا به عنوان یك قدرت ظاهر شد. هرچه این قدرت بتواند خود را مستقرتر و پایدارتر كند، نظم ظالمانه و شیطانیِ دنیا بیشتر تهدید میشود.
بعضیها بیتوجّه، از جدایی دین و سیاست حرف میزنند؛ یعنی دین را به گوشههای خلوت برانند و انسان دیندار، فقط به نصیحت اكتفا كند! در اینجا نصیحت نمیتواند كاری بكند. آنچه میتواند قدرتها را مهار و تهدید كند و در برابر ظلم و فساد مقاومت نماید و ریشه آن را بَركند یا آن را متزلزل سازد، قدرت الهی و اسلامی است؛ قدرت سیاسیای است كه در اختیار احكام اسلامی باشد. امام زمان ارواحنافداه با اقتدار و قدرت و تكیه بر تواناییای كه ایمان والای خودِ او و ایمان پیروان و دوستانش، او را مجهّز به آن قدرت كرده است، گریبان ستمگران عالم را میگیرد و كاخهای ستم را ویران میكند. ما در داخل كشورمان خوشبختانه از همزیستی ادیان گوناگون برخورداریم؛ یهودیان، مسیحیان، زردشتیان؛ اینها هم در كنار مسلمانان و در ظلّ نظام اسلامی زندگی میكنند؛ با ما همكاری و همزیستی دارند و نقش ایفا میكنند. البته وظیفه هم دارند؛ دولت اسلامی هم نسبت به آنها به عنوان شهروندان ایرانی دارای وظایفی است كه این وظایف را باید انجام دهد و انجام هم میدهد. ما هیچ گلهای از شهروندان اقلیتهای مذهبیِ خودمان نداریم. ملاحظه میكنید كه وقتی تبلیغات دشمنان علیه جمهوری اسلامی شكلهای موذیانهای پیدا میكند، كلیمیان ایران اعلامیه میدهند. در قضیهی دیگری ارامنهی ایران یا برخی گروههای دیگر مسیحی اعلامیه دادند و از جمهوری اسلامی دفاع و حمایت كردند و این جزو افتخارات جمهوری اسلامی است.
من سال گذشته عرض كردم: فرایند تحقّق هدفهای اسلامی، یك فرایند طولانی و البته دشواری است. به طور نسبی انسان به آن اهداف نزدیك میشود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. قدم اوّل كه پُرهیجانتر و پُرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامی است. كار آسانی نبود؛ لیكن این آسانترین است. قدم بعدی، ترتّب نظام اسلامی بر انقلاب اسلامی است؛ یعنی ایجاد نظام اسلامی، كه گفتیم نظام اسلامی، یعنی هندسهی عمومی جامعه، اسلامی بشود؛ كه این هم شد. قدم بعدی- كه از اینها دشوارتر است- ایجاد دولت اسلامی است. دولت نه به معنای هیئت وزیران؛ یعنی مجموعهی كارگزاران حكومت؛ یعنی من و شما. ما باید به معنای واقعی كلمه، در درون این نظامِ اسلامی، اسلامی شویم. این مشكلتر از مراحل قبلی است.
ما مسئولان باید خود را بسازیم؛ مرتّب با خود كلنجار برویم؛ یكدیگر را به حق وصیت كنیم؛ یكدیگر را ارشاد كنیم؛ مثل آینهای در مقابل یكدیگر، عیوبمان را صادقانه به هم نشان دهیم؛ بنا را بر رفع عیب بگذاریم و خود را روز به روز بهتر كنیم. هركس هم كه جدیداً مسئولیت را بر عهده میگیرد، با این نیّت و با این هدف مسئولیت را قبول كند كه میخواهد برای خدمت به مردم، یك انسان صالح شود. آنوقت میشود تشكیل دولت اسلامی. قوای مقنّنه و قضائیّه و مجریّه و مسئولان گوناگون ما باید بتوانند تا حدّ قابل قبولی خود را با این قالبها و معیارهای دینی و اخلاقیِ اسلامی تطبیق دهند. این مرحلهی سوم است؛ ما الآن در این مرحله قرار گرفتهایم و باید دائم تلاش ما این باشد. اگر نمایندهی مجلسیم، اگر عضو دولتیم، اگر از مسئولان قضائی هستیم، اگر روحانی هستیم، هركجا قرار داریم، اوّلین و مهمترین وظیفه را اصلاح كار خود بدانیم؛ چون اصلاح شخص ما، صرفاً اصلاح شخص نیست؛ ما منشأ اثریم و یككلمه حرف و یك امضاء و یك تصمیمگیری من و شما در جامعه تأثیر میگذارد. ما اگر خود را اصلاح كردیم، جامعه را اصلاح كردهایم. دورهی پیش از انقلاب گذشت كه بعضی كسان فقط به خود میپرداختند. ما آن وقت به آنها ایراد میگرفتیم كه به فكر جامعه و مردم هم باشید. گفت: آن یك گلیم خویش به در میبَرد ز موج وین سعی میكند كه بگیرد غریق را میگفتیم به فكر غریقها هم باشید؛ فقط به فكر نجات خودتان نباشید. الآن آن زمان نیست؛ حالا من و شما اگر به فكر خودمان باشیم، به طور طبیعی غریقها را نجات دادهایم. اگر ما خود را اصلاح كنیم، جامعه اصلاح شده است. پس تشكیل دولت اسلامی، مرحلهی سوم است. بعد از این مرحله، مرحلهی تلألؤ و تشعشع نظام اسلامی است؛ یعنی مرحلهی ایجاد كشور اسلامی. اگر این مرحله به وجود آمد، آنوقت برای مسلمانهای عالم، الگو و اسوه میشویم: «لتكونوا شهداء علی النّاس ». اگر توانستیم این مرحله را بهسلامت طی كنیم- كه از همّت مردان و زنان مؤمن، این چیزها اصلًا بعید نیست- آنوقت مرحلهی بعدی، ایجاد دنیای اسلام است. ببینید؛ فرایند تحقّق نظام اسلامی، همینطور قدمبهقدم به نتایج نهایی خود نزدیك میشود. نمیشود توقّع داشت كه من و شما خود را اصلاح نكنیم؛ اما دنیا را اصلاح كرده باشیم یا كشور، اسلامی شود؛ نه. ما باید به خود بپردازیم. پس یكی از چیزهایی كه ما لازم داریم، استقامت و پایداری است. استقامت، یعنی مسیر و جهتگیری را گم نكنیم و مرتب خطاها را اصلاح كنیم و از اینكه به ما بگویند خطا كردهاید، بدمان نیاید. آن حضرت در جایی دیگر از نهج البلاغه میفرماید: «ان الله تعالی فرض علی ائمّة الحق ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ یعنی صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعیان و اشراف مقایسه كنند و بگویند چون اشراف و اعیان اینگونه خانه و زندگی دارند و اینطور گذران میكنند، پس ما هم كه صاحب این منصب و این مسئولیت در جمهوری اسلامی یا در نظام اسلامی و حاكمیت اسلامی هستیم، سعی كنیم مثل آنها زندگی كنیم؛ یا اینكه چون رؤسا و مسئولان و وزرای كشورهای دیگر در نظامهای غیر الهی و غیر حق اینطور زندگی میكنند، اینطور خوشگذرانی میكنند و اینگونه از امكانات مادی استفاده میكنند، ما هم بایستی همانطور زندگی كنیم؛ نه. حق ندارند زندگیشان را با اعیان و اشراف و متمكّنان و یا با منحرفان اندازهگیری كنند. پس با چه كسانی باید زندگیِ خودشان را اندازه بگیرند؟ «ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ با مردم معمولی، آن هم ضعیفها و پایینترهایشان. در این عبارت، این تعبیر نیست كه مثل آنها زندگی كن ممكن است هركسی نتواند آنگونه زندگی را بر خودش تنگ بگیرد اما این هست كه خودت را با او اندازه بگیر و با او مقایسه كن؛ نه با اعیان و اشراف و با فلان پولدار و فلان سرمایه سرمایهدار. مسئول و صاحب یك منصب در نظام اسلامی و نظام حق، نباید طوری زندگی كند كه باب اعیان و اشراف و متمكّنان و برخورداران جامعه، یا مسئولان كشورهای غیر اسلامی است. این فرهنگ غلطی است كه هركس در مسئولیتهای دولتی به مقام و مسئولیتی رسید، باید فلان طور خانه، یا فلان طور وسیلهی رفت و آمد، یا فلان طور امكانات زندگی داشته باشد؛ نه، دستور امیر المؤمنین این نیست؛ فقط مربوط به آن زمان هم نیست؛ مربوط به همهی زمانهاست. آن زمان هم اینگونه نبود كه همهی مردم فقیر باشند. فتوحات اسلامی شده بود؛ در كشور اسلامی ثروتهایی وجود داشت و ثروتمندان و تجّاری بودند كه از راه حرام یا حلال، فعلًا كاری نداریم زندگیهایشان، زندگیهای برخوردارانه بود. امیر المؤمنین در همین زمان میفرماید نباید زندگی شما، زندگی برخوردارانه باشد.؛ این مربوط به مسئولان و صاحبان مناصب در نظام اسلامی است كه باید خودشان را با مردمِ ضعیف بسنجند، نه با برخورداران جامعه.
آن حضرت در نامهی دیگری به اشعث بن قیس میفرماید: «و إنّ عملك لیس لك بطعمة و لكنّه فی عنقك أمانة»؛ یعنی این مسئولیت و منصبی كه در نظام اسلامی داری، طعمه و سرمایه و كاسبی نیست اشتباه نشود مسئولیت در نظام اسلامی باری بر دوش انسان است كه باید آن را به خاطر هدف و نیّتی تحمّل كند. برداشت صحیح از دولت اسلامی و مسئولیت اسلامی این است. مسئولان اسلامی نباید در رفتار و عملِ خودشان مسرفانه و متجمّلانه زندگی كنند. بالاتر از آن، نباید طوری زندگی كنند كه روش اسرافآمیز و تجمّلآمیز به یك فرهنگ تبدیل شود. این هم نقطهی بعدی است كه اهمیتش از اوّلی بیشتر است، یا لااقل كمتر نیست. فرض بفرمایید اگر به وسیلهی یك نفر در سطح عالی و در میان صاحبان مناصب حكومت اسلامی، كیفیّت آرایش محلّ زندگی و محلّ كار، كیفیّت زندگی خانوادگی، چگونگی ازدواج فرزندان، مهریهها و جهیزیهها و از این قبیل، به شكل غیر اسلامی آن به معنای مسرفانه انجام گیرد، این به فرهنگ تبدیل میشود؛ به این معنا كه بقیه نگاه میكنند و یاد میگیرند؛ مهریهها بالا میرود، ازدواجها مشكل میشود، زندگی سخت میشود و همین رفتار بتدریج آثارش در طول مدتی كوتاه یا بلند، در متن جامعه منعكس میگردد. بنابراین مهمترین مطلب اصلی امیر المؤمنین در باب حكومت این است: حاكم نباید حكومت را برای خود وسیلهی اعاشه و زندگی و كسب درآمد و اندوختن ثروت قرار دهد، بلكه باید آن را یك مسئولیت بداند. باری است بر دوش او؛ باید همهی همّت خود را بگذارد كه این بار را به منزل برساند. ما میخواهیم آن نظامی، آن تشكیلاتی و آن حكومتی را كه بتوان این هدفها را در آن محقّق كرد، به وجود آوریم. این یك فرایند طولانی و دشواری دارد و شروعش از انقلاب اسلامی است. البته انقلاب كه میگوییم، حتماً به معنای زدوخورد و شلوغ كاری و امثال اینها نیست؛ برخلاف آن برداشتهایی است كه میبینیم در بعضی از نوشتهها خوششان میآید با كلمهی انقلاب بازی كنند! گاهی میخواهند انقلاب را به معنای شورش، اغتشاش، بینظمی و بیسامانی وانمود كنند و بگویند ما انقلاب نمیخواهیم؛ یعنی انقلاب چیز بدی است! این برداشتهای غلط از انقلاب است. انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی. البته این دگرگونی بنیادی در اغلب موارد بدون چالشهای دشوار و بدون زورآزمایی، امكانپذیر نیست؛ اما معنایش این نیست كه در انقلاب حتماً بایستی اغتشاش و شورش و امثال اینها باشد؛ نه، ولی هر شورش و هر اغتشاش و هر تهیّج عام و تودهای هم معنایش انقلاب نیست؛ هر تحولی هم معنایش انقلاب نیست؛ انقلاب آنجایی است كه پایههای غلطی برچیده میشود و پایههای درستی به جای آن گذاشته میشود. این قدمِ اوّل است. انقلاب كه تحقّق پیدا كرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شكل كلّی اسلامی را در جایی پیاده كردن. مثل اینكه وقتی در كشور ما نظام سلطنتیِ استبدادیِ فردیِ موروثیِ اشرافیِ وابسته برداشته شد، به جای آن، نظام دینیِ تقواییِ مردمیِ گزینشی جایگزین میشود؛ با همین شكل كلّی كه قانون اساسی برایش معیّن كرده، تحقق پیدا میكند؛ یعنی نظام اسلامی. بعد از آنكه نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشكیل دولت اسلامی به معنای حقیقی میرسد؛ یا به تعبیر روشنتر، تشكیل منش و روش دولتمردان یعنی ماها به گونهی اسلامی؛ چون این در وهلهی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید. مسئولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی كه متعلق به یك مسئول دولت اسلامی است، تطبیق كنند. یا چنان افرادی اگر هستند سر كار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت كمال در آن جهت حركت دهند و پیش ببرند. این مرحلهی سوم است كه از آن تعبیر به ایجاد دولت اسلامی میكنیم. نظام اسلامی قبلًا آمده، اكنون دولت باید اسلامی شود. دولت به معنای عام، نه به معنای هیئت وزرا؛ یعنی قوای سهگانه، مسئولان كشور، رهبری و همه. مرحلهی چهارم كه بعد از این است كشورِ اسلامی است. اگر دولت به معنای واقعی كلمه اسلامی شد، آنگاه كشور به معنای واقعی كلمه اسلامی خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشهكن میشود؛ عزّت حقیقی برای مردم به وجود میآید؛ جایگاهش در روابط بینالملل ارتقاء پیدا میكند؛ این میشود كشور اسلامی. از این مرحله كه عبور كنیم، بعد از آن، دنیای اسلامی است. از كشور اسلامی میشود دنیای اسلامی درست كرد. الگو كه درست شد، نظایرش در دنیا به وجود میآید.
ما در كدام مرحلهایم؟ ما در مرحلهی سوّمیم؛ ما هنوز به كشور اسلامی نرسیدهایم. هیچكس نمیتواند ادّعا كند كه كشور ما اسلامی است. ما یك نظام اسلامی را طرّاحی و پایهریزی كردیم «ما»، یعنی همانهایی كه كردند و الآن یك نظام اسلامی داریم كه اصولش هم مشخّص و مبنای حكومت در آنجا معلوم است. مشخّص است كه مسئولان چگونه باید باشند. قوای سهگانه وظایفشان معیّن است. وظایفی كه دولتها دارند، مشخّص و معلوم است؛ اما نمیتوانیم ادّعا كنیم كه ما یك دولت اسلامی هستیم؛ ما كم داریم. ما باید خودمان را بسازیم و پیش ببریم. ما باید خودمان را تربیت كنیم. البته اگر در رأس كار یك امام معصوم مثل امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام باشد كه قولش، فعلش و منشش الگوست، كار برای كارگزاران نظام آسانتر است؛ چون نسخهی كامل را در اختیار دارند و در همهچیزش هدایت هست. وقتی آدمی مثل من در رأس كار باشد، البته كارِ كارگزاران مشكلتر است؛ ولی ثوابشان هم بیشتر است. اگر توانستند در این راه حركت كنند، اجر الهیشان بیشتر خواهد شد. هركدام از شما تلاش كنید كه برای این مسئولیتها خودتان را با الگوی اسلامی منطبق سازید؛ یعنی دینتان، تقوایتان، رعایتتان نسبت به حال مردم، رعایتتان نسبت به شرع، رعایتتان نسبت به بیتالمال، اجتنابتان از خودخواهیها و خودپرستیها و رفیقبازیها و قوموخویشپرستیها و اجتنابتان از تنبلی و بیكارگی و بیعملی و هوی و هوس و این چیزها مطابق با الگوی اسلام باشد. هركدام از شما بتوانید در این زمینهها كار خودتان را بكنید و پیش بروید و خودتان را بسازید، البته ثواب شما از آن كسی كه در زمان امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام این كار را میكرد، یقیناً بیشتر است؛ چون او به امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام نگاه میكرد و آن حضرت الگوی كامل بود؛ اما شما چنین كسی را ندارید كه آنطور به او نگاه كنید و برایتان الگو باشد؛ لیكن ضوابط در دست همهی ما هست و امروز همهمان وظیفه داریم. عمدهترین خطر چیست؟ من در پاسخ به این سؤال یك روایت میخوانم. فرمود: «انّ اخوف ما اخاف علیكم اثنان اتّباع الهوی و طول الأمل». خطر عمده دو چیز است: اوّل، هوسپرستی و هواپرستی است. تعجّب نكنید؛ از همهی خطرها بالاتر، همان هوای نفسی است كه در دل ماست؛ «انّ اعدی عدوّك نفسك الّتی بین جنبیك»؛ از همهی دشمنها دشمنتر، همان نفس، همان «من» و همان خودی است كه در وجود توست؛ آن منیّتی كه همه چیز را برای خود میخواهد. اینجا هم از زبان پیغمبر همین را میفرماید: «انّ اخوف ما اخاف علیكم اثنان اتّباع الهوی و طول الأمل فأمّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحق»؛ یعنی پیروی از هوای نفس، شما را از راه خدا گمراه میكند. غالب این گمراهیها به خاطر هوای نفس است. البته ما برای خودمان هزار رقم توجیه درست میكنیم، برای اینكه از راه خدا منحرف شویم و حرف و عملمان غیر از آن چیزی باشد كه شرع و دین برای ما معیّن كرده است. هوای نفس خصوصیتش این است كه شما را از سبیل الله كه جهاد در سبیل الله لازم است گمراه میكند. «و امّا طول الأمل فینسی الآخرة». طول امل، یعنی آرزوهای دور و دراز شخصی: تلاش كن، برای اینكه فلان طور، خانه برای خودت درست كنی؛ تلاش كن و مقدّمات را فراهم كن، برای اینكه به فلان مقام برسی؛ تلاش كن، زید و عمرو را ببین و هزار نوع مشكل را پشت سر بگذار تا اینكه فلان سرمایه را برای خودت فراهم آوری و فلان فعالیت اقتصادی را در مشت بگیری. این طول الأمل یعنی آرزوهایی كه یكی پس از دیگری میآیند و تمامنشدنیاند جلوِ چشم انسان صف میكشند؛ برای انسان هدف درست میكنند و هدفهای حقیر در نظر انسان عمده میشود. خاصیت این هدفها «ینسی الآخرة» است؛ آخرت را از یاد انسان میبرند؛ انسان دائماً مشغول هدفهای حقیر میشود؛ برای انسان وقتی باقی نمیماند؛ دلِ انسان را میمیرانند؛ میل به دعا، میل به انابه، میل به تضرّع و میل به توجّه را برای انسان باقی نمیگذارند. الآن ما در كشوری قرار داریم و نظامی هستیم كه به ایستادگی مردم، به تواناییهای فكری، به عزم راسخ و به تأثیرناپذیری مردم از دشمن خودشان احتیاج داریم. چه كسی بایستی این مسئولیت را انجام دهد؟ چه كسی بایستی به مردم تفهیم كند كه دشمن كیست و دشمنیِ او چگونه است و امروز نیاز این كشور به چیست؟ چه كسی بایستی دین را كه مایهی سرفرازی و ایستادگی ملت و مایهی فداكاری انسانها و تسلیم نشدن آنها در مقابل جاذبههای گوناگون جاذبههای مادّی است، به مردم، به نسل جوان، به دانشجو و به آدمهای جامعه، منتقل كند و بدهد؟ آیا درست است ما منتظر بنشینیم كه آیا حوزهی علمیه و روحانیت، با همان روشهای قدیمی و با همان جلسات سخنرانی و اینها این كارها را انجام دهند؛ یا نه، ما كه امروز دولت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی هستیم مسئولیتی بر عهده گرفتهایم و بهعنوان رجال دین و مسئولین دینی هستیم؛ چه آنهایی كه معمّم هستند، چه آنهایی كه معمّم نیستند و همهی كسانی كه در نظام، مسئولیتی قبول كردهاند، در واقع مسئولیت قبول كردهاند كه نظام اسلامی را در این كشور، پایدار و مستقر كنند و به تكامل برسانند؟ خوب؛ غیر از ما چه كسی مسئول است كه مردم را اگر متزلزلند، تبدیل به انسانهای مقاوم كند؛ اگر دچار تردیدند، تردید آنها را برطرف كند؛ اگر در باورهای آنها اختلالی وجود دارد، باورهای صحیح و قوی را به آنها بدهد؛ اگر در مقابل اهداف و مسئولیتهای دشمن، دچار تردید و شك و تزلزل هستند، این شك و تردید را برطرف و آنها را عازم و مصمّم كند، تا این مردم از آن حقّی كه امروز پرچم آن را این كشور بهدست گرفته است، جانانه دفاع كنند؟ چه كسی مسئول این است كه مردم را به این سمت بكشاند؟ غیر از ما، غیر از مسئولین، بخصوص مسئولین امور فرهنگی كشور و از جمله همین شورای عالی انقلاب فرهنگی كه برای همین مقصود هم به وجود آمده است؟!اگر ما امروز این مردم را متدیّن و متشرّع و پایبند به دین و آگاه از مبانی دینی و برخوردار از معرفت دینی تربیت كنیم، هرچه به این سمت پیش برویم، این مملكت و آیندهی این كشور و این ملت را تضمین كردهایم؛ هر مقدار كه اجازهی رخنه در این موانع را بدهیم و اجازه دهیم كه در باورها و در مقدّسات دینی مردم در مسألهی شهادت، در مسئله جهاد و در دشمنیِ دشمنان واضح اسلام و مسلمین خدشه شود و همینطور در ذهنهای مردم تسرّب پیدا كند هرچه این را اجازه دهیم آیندهی این مملكت و این ملت را بیشتر به خطر انداختهایم و امكان سعادتی را كه این ملت برای آن قیام كرد و این حركت عظیم را انجام داد، ضعیفتر و امكان حضور و غلبهی دشمن را بیشتر كردهایم! اینها هم عملی نیست، مگر با تقویت كار فرهنگی و حقیقتاً مسئولین فرهنگی كشور چه شورای عالی انقلاب فرهنگی، چه عناصر محترمی از دولت كه در این شورا هستند، چه سازمانهای غیر دولتی مثل سازمان تبلیغات و دیگران و دیگران كه مسئولیت فرهنگی دارند باید احساس مسئولیت و وظیفه كنند و در میدان كار بیفتند. این امروز اساس كار ماست.
من چند مشخّصهی مهم را از مجموعهای كه ما آن را راه امام و خطّ امام به حساب میآوریم، عرض میكنم. چند مطلب از نظر امام، در درجهی اوّل بود؛ اوّل، اسلام و دین بود. امام، هیچ ارزشی را بالاتر از ارزش اسلام به حساب نمیآورد. انقلاب و نهضت امام، برای حاكمیت اسلام بود. مردم هم كه این نظام را قبول كردند، این انقلاب را به پا كردند و امام را پذیرفتند، برای انگیزهی اسلامی بود. سرّ موفقیت امام این بود كه صریح و بدون پردهپوشی، اسلام را روی دست گرفت و اعلام كرد من میخواهم برای اسلام كار كنم و همه چیز در سایهی اسلام است. قبل از دوران انقلاب ما كسانی در كشور ما و در بعضی كشورهای دیگر بودهاند كه حقیقتاً به اسلام اعتقاد داشتند، اما جرأت نمیكردند، یا نمیخواستند صریحاً اسلام را مطرح كنند؛ تحت نامهای دیگری وارد میدان میشدند و عموماً شكست خوردند. علّت اینكه امام پیروز شد، چون هدف خود را كه حاكمیت اسلام است، صریح بیان كرد. البته اسلام كه امام فرمود، در دو بخش قابل توجّه است: یكی بخش اسلام در قالب نظام. امام، اینجا خیلی سختگیر بود و به یككلمه كم یا زیاد، راضی نمیشد؛ به یك مسامحه، چه در مسائل اقتصادی، چه غیره، راضی نمیشد. همه جا مُرّ اسلام. نظام اسلامی، مجلس شورای اسلامی، دولت اسلامی، قضاوت اسلامی و دستگاههای گوناگون باید برطبق مصالح، خطّ اسلام و راه حاكمیت اسلام را دنبال كنند. امام، این را دنبال میكرد و تا آنجا كه توانست، تلاش كرد. چهرهی دوم در مورد پایبندی به اسلام، عمل فردی اشخاص است. در اینجا دیگر آن صلابت و قاطعیت و اعمال قدرت، وجود ندارد. اینجا موعظه، نصیحت، زبان خوش و امر به معروف است. امام، به این عقیده داشت. پس اوّل چیزی كه در خطّ امام، مهم است، تعقیب هدف اسلامی و حاكمیت اسلامی در صحنهی ایمان و در صحنهی عمل است.
ببینید در دنیا چه خبر است! ببینید با مسلمانان كوزوو چگونه عمل میكنند! پانصدهزار انسان بلكه بیشتر بچه، بزرگ، زن، مرد و مریض، در بیابانها، در مرزها؛ آن هم نه مرزها و بیابانهای مهربان كه در بین دشمن، زیر فشار دشمنی كه راه را در مقابلشان مینگذاری میكند و پشت سرشان گلوله میاندازد. هدف این است كه اینها را تارومار كنند.
امروز من به شما عرض كنم دیگر نمیخواهم آن را خیلی باز كنم ارادهی جمعی بر این است كه مسلمانان را در منطقهی بالكان تارومار و پراكنده كنند؛ از سر برآوردن یك دولت اسلامی و یك مجموعهی اسلامی هرگونه اسلامی، و لو اسلامی كه صد سال است معارف الهی را درست به گوشش نرساندهاند جلوگیری كنند؛ چون همان هم برایشان خطرناك است! میدانند كه اگر نسل امروز مسلمانان بالكان، به فرض با اسلام آشنا نباشند، نسل فردای آنها با اسلام آشنا خواهد شد. همین كه هویّت اسلامی در آنها زنده شود، خطر است؛ كه بعضیها هم در بیاناتشان به این نكته اشاره كردند. آن دولتها باهم میجنگند؛ اما آنچه كه در بین این زدوخوردها مورد توجّه قرار ندارد و به آن اهمیت واقعی داده نمیشود هرچند به زبان چیزهایی میگویند وضع مسلمانان مظلوم است؛ «یأمن المظلومون من عبادك». هدف از هر قیامی، هدف از هر انقلابی، هدف از هر قدرت اسلامیای و اصلًا هدف از حاكمیت دین خدا، رسیدگی به وضع «مظلومون» و عمل به فرایض، احكام و سنن الهی است. امام حسین علیهالسّلام در آخر میفرماید: «و یعمل بفرائضك و احكامك و سننك». هدف آن بزرگوار اینهاست. حالا فلان آقا از گوشهای درمیآید و بدون اندك آشنایی با معارف اسلامی و با كلمات امام حسین علیهالسّلام و حتی با یك لغت عربی، در بارهی اهداف قیام حسینی قلمفرسایی میكند، كه امام حسین برای فلان هدف قیام كرده است! از كجا میگویی؟! این كلام امام حسین علیهالسّلام است: «و یعمل بفرائضك و احكامك و سننك»؛ یعنی امام حسین علیهالسّلام جان خودش و جان پاكیزهترین انسانهای زمان خودش را فدا میكند، برای اینكه مردم به احكام دین عمل كنند. چرا؟ چون سعادت، در عملِ به احكام دین است؛ چون عدالت، در عمل به احكام دین است؛ چون آزادی و آزادگی انسان، در عمل به احكام دین است. از كجا میخواهند آزادی را پیدا كنند؟! زیر چتر احكام دین است كه همهی خواستههای انسانها برآورده میشود. وعده الهی این است كه ملتهای مسلمان را عزیز كند. این یكشبه كه ممكن نیست؛ بدون تلاش و عمل هم ممكن نیست. وعده الهی این بود كه هر ملتی در راه خدا مبارزه كند و ایمان داشته باشد، پیروز شود. بسیار خوب؛ شما ملت ایران ایمان داشتید، مبارزه كردید، پیروز شدید. وعده الهی این است كه شما بعد از این پیروزی، با دشمنان خدا درگیر خواهید شد و اگر پافشاری و صبر و ایستادگی كنید، باز هم پیروز خواهید شد؛ یعنی هم وعده پیروزی هست، هم وعده درگیری هست. آری؛ وقتیكه قدرت الهی، قدرت اسلام، قدرت قرآن، قدرت معنویت، در یك جا عَلَم برمیافرازد، كسانی كه مخالف معنویتند، دشمنی میكنند؛ كسانی كه اهل ظلمند، دشمنی میكنند؛ كسانی كه اهل فسادند، دشمنی میكنند؛ كسانی كه به هر جهتی معنویت و دین را برنمیتابند، دشمنی میكنند. «و لما رأی المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنااللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله». وقتی در جنگ احزاب، قریش از یك طرف، یهود از یك طرف، سقیف از یك طرف و انواع و اقسام دشمنان از اطراف حمله كردند و مدینه را محاصره نمودند، در آنجا مردم دو دسته شدند؛ مؤمنین یكطور، غیرمؤمنین و كسانی كه «فی قلوبهم مرض» بود، یك طور دیگر. آنهایی كه در دلشان مرض بود میگفتند: «ما وعدنااللَّه و رسوله الا غرورا»؛ ما فریب خوردیم؛ اسلام نتوانست به ما عزّت و امنیت دهد و ما را نجات بخشد. ببینید؛ اطراف مؤمنین را محاصره كرده بودند. این حزبها و گروههای دشمن، شرقیاش، غربیاش، همسایهاش، دوردستش، همه دست به دست هم داده بودند، سر به هم آورده بودند و به دولت اسلامی حمله كرده بودند؛ اما مؤمنین میگفتند: «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله»؛ ما تعجّب نمیكنیم. این همان چیزی است كه خدا و پیامبر به ما وعده كرده بودند. وعده خدا و پیامبر این است كه «الّذین امنوا یقاتلون فی سبیلاللَّه والّذین كفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت». شما كه مؤمنید، در راه خدا مبارزه میكنید. آنهایی كه با خدا میانهای ندارند، در راه طاغوت مبارزه میكنند. آری؛ آنها هم مبارزه میكنند؛ ولی «فقاتلو اولیاء الشیطان ان كید الشیطان كان ضعیفا». اگر مبارزه كردید، اگر ایستادید، اگر صبر و ثبات خودتان را از دست ندادید، شما پیروزید؛ اما اگر رها كردید، احساس ضعف كردید، احساس نومیدی كردید، عقبگرد كردید، نه. پس، حضور دشمن و حمله دشمن، مایه تعجّب نیست؛ «هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما». بنابراین، وعده الهی مسلّم است؛ یعنی هم در صورت مبارزه، در صورت صبر و در صورت ایستادگی، پیروزی به دست میآید و هم در صورتی كه شما صادق باشید، دشمنیها به سمت شما توجّه پیدا میكند.
شما ببینید چند كشور در دنیا هستند كه اینها ادّعای اسلامیت دارند؛ اما در رادیوهای بیگانه، در تبلیغات استكبار جهانی و امپراتور تبلیغی دنیا هیچگاه شنیده نشده است كه آن كشورها را به خاطر مسلمان بودنشان سرزنش كنند. ایران اسلامی از روز پیروزی انقلاب به این طرف، به خاطر مسلمان بودنش، در تمام بوقهای تبلیغاتی، مورد حمله و سرزنش و تهمت و افترا و بدگویی قرار گرفت. اگر در راهتان صادق باشید، این صدق شما در راه خدا، حتماً دشمنی دشمنان خدا را جلب خواهد كرد؛ اما اگر ایستادگی كردید، پیروزی شما بر آنها هم قطعاً تحقّق پیدا خواهد كرد. همه اینها وعده خداست. امروز نظام و دولت اسلامی، از عزیزترین دولتهای جهان است. جزو برجستهترین مناطق سیاسی دنیا، این محوطهی جغرافیایی و این محوطهی سیاسی است كه امروز اینجا وجود دارد. ملت ما عزیز و سربلند است. دولت ما عزیز و سربلند است. چرخش كارها، چرخش صحیح و روان و بیاشكال و بدون معضل بزرگ است. اینها خیلی با اهمیت است؛ اینها به بركت اسلام است. آن فشارها، آن تهمتها، آن تحقیرها، آن رمیِ به تعصّب كردن، آن رمیِ به افراطیگری و تندروی كردن اثر نكرد و ملت راه خود را ادامه داد؛ امروز هم همینطور است.
عزیزان من! حضور جمهوری اسلامی در این دنیای بزرگ؛ حضور این دولت قدرتمند، این نظام مقتدر و مستقل، این ملت شجاع و سربلند و فعال و كارآمد و مومن، این كشور بزرگ، این انقلابی كه توفیق خود را در اغلب عرصهها تا امروز اثبات كرده است هم در پیروزی انقلاب، هم در پیروزی بر تهاجم دشمن بیگانه در جنگ تحمیلی، هم در عرصهی سازندگی و توانسته است وحدت ملی به صورت كاملی حفظ كند، دشمنان اسلام را به شدت به فكر فروبرده است. آنها میترسند؛ چون میبینند كه این انقلاب جاذبه دارد. هرجا در دنیا مسلمانی هست، وقتی سر بلند میكند و چشمش به این پرچم برافراشته و به اهتزاز درآمده میافتد، به هیجان میآید و احساسات اسلامی در او زنده میشود. شما ببینید از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، هیجانات و احساسات و حركات اسلامی و موفقیتهای گروههای مسلمان در منطقهی اسلامی، چقدر زیاد شده است! از شمال آفریقا و الجزائر بگیرید، تا به اینجا برسید و به طرف شرق بروید. این، به بركت همین پرچم رفیع و بلند است. احساس استقلال، احساس هویت اسلامی و احساس شخصیت در جوامع اسلامی زنده شد و دشمن اسلام و مسلمین، خائف گردید. كسانی كه دهها سال تلاش كرده بودند و تا مسلمانان را ضعیف و دلمرده و بیشخصیت و بیهویت بار بیاورند، ناگهان دیدند كه همهی بافتههایشان پنبه گردید و همهی نقشههایشان نقش بر آب شد. قیام این دولت اسلامی، به مسلمانان احساس اعتزاز داد. دشمنان درصدد برآمدند كه از طرق مختلف، رابطهی بین دولت اسلامی در ایران و بین جوامع و مجامع مسلمان در اقطار عالم را قطع كنند. این كار را میكنند. یكی از آنها، طرق مذهبی است؛ جنگ سنی و شیعه، دعوای سنی و شیعه، عمده كردن و درشت كردن تفاوت مذهبی، كه آنها شیعهاند و به شما كاری ندارند؛ در حالی كه ما در اینجا پرچم حكومت اسلام و قرآن و نام مبارك پیامبر اكرم حضرت محمد مصطفی را بلند كردهایم. این چیزی است كه همهی مسلمانان، مشتاق و عاشق آن هستند. یكی از راهها این است. یكی از راهها این است كه با تهمت تروریسم و امثال آن، جمهوری اسلامی و این ملت بزرگ و این دولت معنوی و اخلاقی و ارزشی را در دنیا از چشمها بیندازند.
نظام جمهوری اسلامی، نظامی است كه اساسا با تامین اجتماعی به این صورتی كه امروز در دنیا رایج است، موافق است؛ در شمار آن نظامهایی نیست كه به شكل فلسفی و زیربنایی، با كارهای تامینی در جامعه مخالفند. ما معتقدیم كه مسوولان كشور و دولت جمهوری اسلامی، باید به شكل ویژهای، طبقاتی را كه نیازمند كمك هستند، مشمول كمكرسانی كنند كه این، در سازمان تامین اجتماعی، به صورت بیمههای اجتماعی و كارهای تامینی گوناگون انجام میگیرد. بنابراین، این كار با اساس و فلسفه نظام اسلامی منطبق است و هر چه تلاش شود، ابتكار عمل به خرج داده شود، پوشش به شكل صحیحی گسترش یابد و نوع كمكرسانیها طوری باشد كه خانوادهها را به تلاش متناسب وادار كند و در جامعه ركود به وجود نیاورد، بلكه حركت ایجاد نماید، این با اهداف نظام جمهوری اسلامی منطبقتر خواهد بود. دولت هم باید انشاالله كمك كند تا قشرهایی كه در پوشش تامین اجتماعی هستند - مثل بازنشستگان - هر كدام به نحوی مورد اعتنا و توجه ویژه قرار گیرند. بازنشستگان، نیروی فعاله كشور در اندكی پیش از این هستند كه تلاش كردهاند، زحمت كشیدهاند، بسیاری از آنها شب و روز و عمر و جوانی خود را صرف كار كردهاند و باید كشور به این تلاش و به این زحمتكشی مستمر دوران عمر پاسخ گوید. این را هم بدانید كه وضع فعلی بازنشستگان، در واقع همیشه به صورت یك الگو در مقابل چشم كاركنان فعلی دولت قرار خواهد گرفت. هرچه وضع بازنشستگان در كشور بهتر باشد، كاركنان فعلی دولت با دلگرمی بیشتری كار خواهند كرد؛ چون میدانند فردا كه به آن وضع رسیدند، اوضاعشان خوب خواهد گذشت. اگر خدای ناكرده نسبت به بازنشستگان بیاعتنایی، بیاحترامی و بیتوجهی شود و آنها دچار مشكل شوند، این آیینه فردای كاركنان امروز خواهد بود. یعنی نگاه میكنند، میبینند كه فردایشان این است؛ از كار دلزده خواهند شد و به كارهای نامتناسب با شغل خود روی خواهند آورد. لذاست كه دستگاه دولتی باید به صورت اساسی به مساله بازنشستگان - بخصوص كسانی كه در پوشش سازمان تامین اجتماعی و سازمانهای دولتی، بیمه و تامین هستند - توجه و به صورت ویژه به آنها رسیدگی كند.
در حال حاضر، محافل سیاسی و اطّلاعاتی كشورهای دارای طمع در این منطقه، كه در رأسشان هم كشور ایالات متّحده امریكا و دستگاههای جاسوسی صهیونیستها حضور فعّال دارند، برای بیاعتماد كردن دولتها نسبت به یكدیگر، با محافل سیاسی كشورها در تماس دائمند. آنها از این طریق، چندین فایده میبرند: یكی از فوایدش، بر هم زدن وحدت دنیای اسلام است. یكی از فوایدش، فروش اسلحه است. یكی از فوایدش، حضور نظامی است. یكی از فوایدش، مسابقه برای ایجاد رابطه با دولت غاصب صهیونیست در سرزمین فلسطین است. اینها، فوایدی است كه استكبار از این تلاشها میبرد. این وضع، برای دنیای اسلام، خیلی خسارتبار است. البته موضوع ملتها در این مورد، خیلی مشكل نیست. مشكل، موضوع دولتهاست. دولتهای اسلامی باید امر سادهای را كه هر عاقلی به آن توجّه میكند، مورد توجّه قرار دهند و آن امر ساده این است كه انسان عاقل از ذخایر و امكاناتی كه در اختیار دارد، استفاد میكند. اسلام، ذخیرهای گرانبها در اختیار كشورهای اسلامی است. دولتهای اسلامی باید از این ذخیره و امكان، استفاده مطلوب كنند؛ گیرم كه خیلی هم پایبند به اسلام نباشند. اسلام موجب میشود امّت اسلامی احساس ارتباط و وحدت كند و این خیل عظیم یك میلیارد و چند صد میلیونی مسلمان، در مسائل گوناگون دنیای اسلام، حضور داشته باشند. بلاشك اگر حمایتهای دنیای اسلام از مسلمانان بوسنی وجودنداشت، امروز از مسلمانان بوسنی در اروپا هیچ خبری نبود و آنها را از بین میبردند. اگرچه همه كشورهای اسلامی به طور كامل حمایت نكردند، امّا همین كه احساس شد اغلب دولتهای اسلامی به این مسأله اهتمام دارند، به آنها كمك كرد. عین این قضیه، در همه جای دنیای اسلامْ عملی است. كشورها از كمك یكدیگر و از وزنه عظیم احساسات امّت اسلامی، بینیاز نیستند. پس، میتوانند از این ذخیره و گنج شایان، استفاده كنند؛ و چرا استفاده نكنند؟ یك محاسبه ساده وجود دارد، كه به آن توجّه نمیشود. لذا، نتیجه به سود دشمنان اسلام است.
امروز، فرض چهارمی هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزه علمیّه مستقلِّ از حكومت كه همكار حكومت است. كار خود را در مجموعه عظیمی كه امروز بر دوش همه است، انجام میدهد. وابسته به دولت نیست؛ اما به دولتْ كمك و از آن پشتیبانی میكند. به آن خدمت میدهد، آن را نصیحت و راهنمایی میكند و مقرّرات اسلامی را به آن میشناساند. امروز دستگاه قضایی در زمینه فقهی، نیازمند حوزههای علمیّه است و دستگاههای اجرایی و قانونگذاری، بیشتر احتیاج دارند. دانشگاهها، نیروی نظامی، كارخانهها و تمام اقشار ملت، نیازمند حوزههای علمیّهاند. همچنین، این نظام، در رأس خود كسی را میخواهد كه پرورده این حوزهها باشد. این همكاری و همگامی، باید به شكل صحیحِ آن باشد. بعضی، امروز تا یك پیشنهاد اصلاحی از طرف كسی برای حوزهها ارائه میشود، میگویند: «اینها میخواهند حوزه را به دولت وابسته كنند.» این، غفلت بزرگی است. ممكن است این حرف از زبان كسانی صادر شود كه سوءنیّتی نداشته باشند. اما شما فضلا و طلّاب عزیز جوان بدانید كه این سخن از طرف كسانی است كه نه به حوزه عقیده دارند و نه به دولت. نه دولت اسلامی را دوست دارند و نه حوزه علوم اسلامی را. نمیخواهند هیچكدام وجود داشته باشد. حوزه همیشه به نحو صحیح و قوی آماده است تا به این حكومت اسلامی كه امروز بحمداللَّه در دنیا به یك قدرت عزیز، منیع و آبرومند تبدیل شده است، كمك كند. امروز هم تا ما یك كلمه حرف میزنیم، بدخواهان میگویند اینها میخواهند حوزه را دولتی كنند! خیر؛ من قویاً این ادّعا را تكذیب میكنم. البته دولت، دولت اسلامی است، رئیس دولت هم یك فردِ فاضل و طلبهی خودِ این حوزه است. رئیس جمهور ما، خودیِ این حوزه است و بیگانه نیست؛ اما من اعتقاد ندارم كه حوزه باید وابسته به یك تشیكلات دیگری شود. این اعتقاد، متعلّق به حالا نیست. از سابق - قبل از انقلاب و بیشتر پس از انقلاب - كه این قضیه مطرح میشد كه آیا اگر دولت اسلامی باشد، باز هم حوزه باید تشكیلات جدایی داشته باشد یا خیر؟ من جزو كسانی بودم كه مستدلاًّ و با تكیه بر ادلّهی قوی، معتقد بودم كه حوزه باید مستقل باشد. الان هم عقیدهام همین است. از كسی هم نمیخواهم تقیه كنم؛ ملاحظهی كسی را هم نمیكنم.
به دهن كسانی كه در مقابل هر حرف اصلاحی، وسوسهای را در وسط میگذارند، بزنید. دشمن به طور قطعی و روشن، همه چیز را میبرد. نمیگویید شاید هر فریاد اصلاحی و هر سخن دردآلودی كه از دل دردمندی بلند میشود، فوراً چیزی به آن بچسبانند؟ این مسأله، علاج دارد. امروز میشود این علاج را انجام داد. امروز، حكومتی الهی و اسلامی و متّكی و معتقد به حوزه و قدردان و پشتیبان آن داریم. من آماده هستم تا هر حركت خوبی را در این زمینه پشتیبانی كنم. بنابراین امروز، روز علاج است. باید علاج كنیم. اگر نكردیم، خدای متعال مؤاخذه خواهد كرد. این، عقیدهی من است. مجلس شورای اسلامی، با مصوبات خود، راهی را كه دولت اسلامی برای ادارهی كشور باید بپیماید، ترسیم میكند و بر این حركت سرنوشتساز، نظارت مینماید. ادای این وظیفه، جز با حمایت از دولت و تعاون و یكرنگی با آن، میسر نیست. امروز كه دولت خدمتگزار، با ریاست یكی از یاران برجستهی امام و یكی از عناصر ممتاز انقلاب، كه عمر و جوانی خود را در این راه صرف كرده، به خدمت مشغول است، این همراهی و مساعدت، وظیفهای روشنتر و فوریتر از همیشه است. این سخن به معنای آن نیست كه نمایندگان، به وظیفهی نقد و بررسی و نظارت و انتقاد دلسوزانه و ارائهی راهحلهای درست نپردازند. مجلس در همه حال باید حریت و صراحت و حقگرایی و استقلال خود را حفظ كند؛ و راه راست را به مجریان امور بنماید و بر پیموده شدن آن نظارت كند. نمایندگان باید پاسخگوی رأی اعتمادی كه به اعضای دولت میدهند، باشند. با این حال، كارشكنی و فتنهگری و اغراء به جهل، از هیچكس قابل قبول نیست.
امروز تمام سطوح علمای اسلامی یك وظیفهی مضاعف دارند - از سطح یك طلبهی كوچك یا یك منبریِ تازهكار بگیرید، تا سطح علمای بزرگ و طراز اول حوزهها - و آن وظیفه عبارت از حمایت از اسلام است كه امروز به شكل حاكمیت اسلامی در این كشورِ مورد نظر ولیّعصر (ارواحنافداه) تحقق پیدا كرده است؛ این یك وظیفهی عمومی است كه به عهدهی همه است؛ استثناءبردار هم نیست. آن بزرگواران قصدشان این بود كه حركت بكنند تا مردم را بیدار كنند؛ امروز مردم بیدار شدهاند، قیام كردهاند، انقلاب كردهاند و حكومتی بر پایهی اسلام تشكیل دادهاند.امروز وظیفهی جهاد هست؛ منتها هدف كوتاهمدت آن جهاد، با هدف كوتاهمدت این جهاد متفاوت است. البته هدف بلندمدت، اعلای كلمهی اسلام در همیشهی زمانهاست. آنها میخواستند جلوی نفوذ دشمن را بگیرند، شاید بتوانند در این كشور اسلام را پیاده كنند؛ اما امروز در این كشور اسلام پیاده شده است و قانون اسلام حكمفرماست؛ اعضای دولت اسلامی و مجریان و مدیران كشور انسانهایی هستند كه برطبق معیارهای اسلامی، شایستهی این منزلت و مقامند. آن روز اگر علمای ما میتوانستند افسدی مثل ناصرالدین شاه را كنار بزنند و یك نفر را كه نسبت به او اقلّ فساداً است، سر كار بیاورند، تأمل نمیكردند؛ اما امروز مسأله، مسألهی بندگان صالح خداست كه در رأس كارها قرار گرفتهاند و امور اجرایی این كشور را در دست دارند. این دولت ماست، این مجلس ماست، این قوهی قضاییهی ماست؛ این نظام است كه توانسته این مجموعه را به وجود بیاورد.
شما سؤال میكنید كه ما از حالا به بعد چه خواهیم كرد؛ من به شما میگویم كه ما در اول راهیم. آن تصویری كه از جامعهی اسلامی در ذهن ماست، با وضع كنونی ما فاصلهی زیادی دارد. ما توانستیم حصاری را بشكنیم و مانع را از سر راه حركت به سمت دولت اسلامی و جامعهی اسلامی و دنیای اسلامی برداریم. آنچه را كه میتوانیم بین خودمان و خدا بگوییم، این است كه ما تلاش كردیم و مردم ما صادقانه حركت كردند و امام ما خوب رهبری كرد و خوب پیش برد؛ اما آنچه را كه در اثنای این جاهلیت مظلم طی كردیم، نسبت به آنچه كه بعداً باید طی كنیم، مطمئناً خیلی كم است.
اولین و مهمترین كاری كه پیش روی ما قرار دارد، تحول معنوی و روحی انسانهاست. ما متأثر از تربیتهای طولانی غیر اسلامی هستیم. آنچه كه هیجان عظیم انقلاب و دوران جنگ انجام داد، البته معجزهآسا بود؛ اما تا این پدیده عمق پیدا بكند، و تا وقتیكه اعماق ضمایر را متحول نماید، كار زیادی لازم است. در یك صحنهی دیگر، ما به فهم مباحث اسلامی به شكل كارساز برای مسائل دنیای این قرن نیاز داریم. امت اسلامی در طول قرنها یعنی در دوران انزوای اسلام كمتر با مسائل واقعی مواجه شد؛ اما امروز ما با مسائل بسیاری كه وضع زمان و پیشرفتهای علمی بر ما تحمیل میكند مواجهیم؛ ما باید برای اینها از متن اسلام جواب پیدا كنیم. اسلام مطمئناً برای همهی نیازهای بشر پاسخ دارد؛ این ما هستیم كه بایستی با ابتكار و استعداد، این جوابها را پیدا كنیم و در مقابل بشرِ سؤالكننده بگذاریم؛ این كارِ علما و متفكران است. البته در این كار بایستی بهشدت مراقب بود كه تحت تأثیر فشارهای تحمیلشدهی از طرف فرهنگ رایج جهانی قرار نگیریم. آنچه كه ما به دست میآوریم، باید در چارچوب عبودیت خدا باشد؛ چون صراط مستقیم، صراط عبودیت است؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»؛ در این هیچ تردیدی نیست. اگر كسانی هستند كه به مفاهیم اسلامی ایراد میگیرند چون اصل عبودیت انسان در مقابل خدا را قبول ندارند ما طبعاً با آنها بحثی نداریم؛ اما وقتی ما قبول داریم كه آنچه را كه میگوییم و آنچه را كه میكنیم و آنچه كه به نام اسلام انجام میگیرد، بایستی در چارچوب عبودیت الهی باشد، طبعاً باید بگردیم و حكم خدا را پیدا كنیم. حسین حبشی: اندونزی بااینكه یك كشور اسلامی است، اما متأسفانه تبلیغات مسیحیت با همكاری غرب صلیبی و حركت لاییك جهانی و صهیونیزم بینالملل در این كشور روزافزون شده است؛ كه ضرورت بررسی راههای مقابله با این حركت تهاجمی را ایجاب میكند. نظر حضرتعالی در این خصوص چیست و به نظر شما بهترین روش مردمی جهت برپایی دولت اسلامی كدام است؟
آنچه كه من حالا میتوانم به شما بگویم، این است كه شما بایستی تلاش خودتان را بكنید و من اعتقادم این است كه خدا هدایت میكند. تجربه نشان داده كه راه برای حاكمیت اسلام یكی نیست؛ شاید بشود به عدد هر كشوری یك تجربه فرض كرد. با شرایط هرجایی، طبعاً وضع فرق میكند. آنچه كه برای علمای دین لازم است كه به آن توجه كنند، این است كه به زمان و مكان خودشان عالم باشند. ما علمای دین، سالهای طولانی فریب خوردیم؛ دیگر بس است! بایستی به این كلام نبی اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) توجه كنیم كه فرمود: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس». بایستی این علمِ به زمان را پیدا كنیم و پیش برویم. من به تجربه به این آیهی شریفه رسیدهام كه میفرماید: «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا». امیدواریم كه إن شاء اللّه خداوند همهی ما را هدایت كند. دومین نقطهیی كه دشمن به آن چشم دوخته، این است كه ایران اسلامی نتواند بهطور شایسته، سازندگی كشور را انجام بدهد. این هم مایهی امید دشمنان است. آنها مایلند كه دولت جمهوری اسلامی نتواند در داخل كشور سازندگی را پیش ببرد، وضع زندگی مردم را سروسامان بدهد، تولید داخلی را افزایش بدهد، اتكای به خارج از كشور را كم كند و مردمان پابرهنه و مستضعف و فقیر را به سروسامان زندگیِ لازم اسلامی برساند. آنها میخواهند دولت اسلامی، توفیق این وظایف بزرگ را به دست نیاورد و نتواند این كارها را انجام بدهد. به این آرزو، چشم دوختهاند. اگر كشور اسلامی، با همت شما مردم و با پیوند مستحكمی كه بحمد اللّه بین شما و دولت هست، به وضع درخشانی نایل بیاید، استعمار، امریكا، دشمنان دلباختهی سادهلوحی كه چشم به دهان آنها دوختهاند و بعضی از گروهكها و جریانهای داخلی، خلع سلاح خواهند شد.
همهی آحاد مردم وظیفه دارند، تا حدی كه میتوانند و برای آنها وظیفه معین میشود، در كار سازندگی كشور شركت كنند. مسئلهی آزادی اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی یك مسئلهی سئوالانگیز و بحثانگیز است و همهی كسانی كه با انگیزههای مختلف به مسئلهی فعالیت اقتصادی نگاه میكنند، روی این مسئله تكیه و توجه دارند و ابعاد این قضیه باید هرچه بیشتر روشن بشود. البته دو سه خطبه در این باب قبلاً عرض شده است و امروز بر روی یكی از نكاتی كه در خطبههای گذشته به اختصار اشاره شد، میخواهم تكیه كنم و بحث كوتاه خطبهی امروز را دربارهی آن نكته قرار بدهم. و آن نكته این است كه گفتیم در اقتصاد جامعهی اسلامی اگرچه مردم در فعالیتهای اقتصادی میدان باز و وسیعی دارند و آزادیهای زیادی دارند و هر كسی این حق را دارد كه فعالیت و تلاش اقتصادی بكند، اما در كنار این حق و اختیار برای مردم یك اختیار و حقی هم برای دولت اسلامی و قدرت حاكم بر جامعهی اسلامی قرار داده شده است و آن حق كنترل و نظارت و مراقبت است. زیرا اگر این حق برای حاكم اسلامی نباشد و مردم بدون نظارت دولت و بدون رعایت سیاستهای دولت تلاش اقتصادی را شروع كنند و انجام بدهند، این یقیناً در جامعه به طغیان، به ظلم، به بغی، به فساد منتهی خواهد شد و همان وضعی پیش خواهد آمد كه در دنیای سرمایهداری هست كه سلاطین فولاد و طلا و نفت و صاحبان كمپانیهای بزرگ از قدرت و ثروت بینهایت برخوردارند و قشر بزرگی از مردم هم از اوّلیات زندگی، یعنی از خانه و خانواده و شام شب و لباس نگهدارندهی از سرما و گرما محرومند و بدتر از آنجا كشورهائی كه دنبالهرو سیاستهای آنها هستند در جهان سوم از جمله نظام منحط گذشتهی این كشور، نظام پادشاهی. اگر نظارت دولت اسلامی و حاكمیت اسلام نباشد، قانون اسلامی به خودی خود، نمیتواند معجزه بكند. قانون هنگامی كاربرد دارد و مؤثر است كه بالای سر قانون، یك دست قوی و نیرومندی باشد و آن دولت اسلامی است. این مطلب را قدری باز كنم. در مقدمه این را بگویم كه یكی از اهرمهای استقرار عدالت در جامعهی اسلامی، حكومت اسلامی و دولت اسلامی و به تعبیر روشنتر دستگاه اجرائی اسلامی است. چون دولت و حكومت را یك وقت به معنای مجموعهی حكومت به كار میبریم كه شامل دستگاه قانونگذاری و قوهی قضائیه و دستگاه اجرائی همه هست، اینجا منظور من آن نیست. علاوه بر قوهی قانونگذاری و علاوه بر قوهی قضائی كه باید مقابل تخلفات از قانون را بگیرند، یك قدرتی هم متعلق است به قوهی اجرائی و دستگاه اجرائی كه با این قدرت، با این قوه، با این اعمال نفوذ و قدرت باید در محدودهی قوانین اسلامی و اصول اسلامی در جامعه حضور دائمی داشته باشد و تخلفات را ببیند و بشناسد و از آنها جلوگیری كند، ظالم را از ظلم منع كند، بغی و طغیان و تعدی و تجاوز را اجازه ندهد و خلاصه مظهر حاكمیت اسلامی باشد؛ یعنی دولت اسلامی و دستگاه اجرائی اسلامی و حاكم اسلامی باید حضور كاملی در همهی فعالیتهای جامعه داشته باشد. این نظر اسلام است كه از خلال شواهد و دلائل فراوانی این را میشود یافت و شاید كسی هم دربارهی اصل این قضیه بحثی و تردیدی ندارد. در زمینهی مسائل اقتصادی هم عیناً همین قدرت و همین حاكمیت متعلق به جمهوری اسلامی است؛ متعلق به دولت و حاكم نظام جمهوری اسلامی است. اینجا هم غیر از دستگاه قانونگذاری كه قانون را وضع میكند و غیر از قوهی قضائیه كه وقتی شكایتی بشود یا وقتی تخلفی از قانون بشود، به سراغ متخلف خواهد رفت و جرم و جنایتی انجام بگیرد، مجرم را مجازات خواهد كرد، خود دولت اسلامی هم با اعمال قدرت و با حضور دائمی و با رابطهی مستمر با قشرهای مردم، باید از تخلفات آنها جلوگیری بكند. اگر این بود، آن وقت آزادی امور اقتصادی در جامعه، ظلم و بغی و تبعیض و اختلاف طبقاتی و از بین رفتن زندگی و رفاه قشر عظیم مستمند اتفاق نخواهد افتاد. اگر این نبود، اگر مجری دستش باز نبود و توان اعمال قدرت نداشت، قانون را براحتی زیر پا میگذارند. لذا در دوران حكومت امیرالمؤمنین میبینیم كه آن حضرت - شخص خود امیرالمؤمنین، نه قاضی - در جامعهی اسلامی بود؛ یعنی مردم به قاضی مراجعه میكردند، قاضی حل و فصل میكرد اگر قتلی، دزدیای، جنایتی اتفاق میافتاد، قاضی به سراغ متجاوز از قانون میرفت؛ اما در عین حال خود امیرالمؤمنین طبق این حدیثی كه چند جا نقل شده: «كان یخرج الی السّوق و معه درّة»، وارد بازار مسلمانها میشد، در حالی كه تازیانه در دستش بود. تازیانه را برای نوازش كه نمیآورند. امیرالمؤمنین نمیرفت كه اگر كسی را در بازار دید تخلف میكند، به قوهی قضائیه بگوید كه او را مجازات كن، میرفت تا خود او اعمال قدرت بكند و خود او مانع از ظلم و تجاوز بشود. در یك روایت دیگر این را با تفصیل بیشتری ذكر كرده: «كان علیّ (علیه الصّلاة و السّلام) كلّ بكرة یطوف فی اسواق الكوفة سوقا سوقا و معه الدّرّة»؛ یعنی هر روز امیرالمؤمنین این كار را میكرد؛ كار دفعی نبود. بلكه كار مداوم و مستمر امیرالمؤمنین این بود كه به همهی مراكز كسب و تجارت و بازارها سر میزد و تازیانه هم - «معه الدّرّة علی عاتقه» - در دستش بود و روی شانهاش؛ یعنی آمادهی به كار، كه اگر دید كسی دارد ظلم میكند، همان جا امیرالمؤمنین تعزیز شرعی را دربارهی او اجرا كند. به عامل خود یعنی استاندار خود در مصر كه جناب مالك اشتر هست، امیرالمؤمنین سفارش میفرمایند كه: «فمن قارف حكرة بعد نهیك ایّاه فنكّل به»؛ یعنی بعد از آنی كه تو مردم را از احتكار و ضبط اشیاء مورد احتیاج مردم نهی كردی، كسی مرتكب این گناه شد، «فنكّل به»؛ با او سختگیری كن، از او انتقام بگیر. البته دنبالش میفرمایند: «فنكّل به و عاقبه فی غیر اسراف»؛ زیادهروی نكن، این شرط اصلی است. كسانی كه مسئول تعزیر و حفظ حدود قانونی در میان مسلمانها هستند، باید مواظب باشند زیادهروی نكنند، باید تقوا را رعایت كنند و دچار اسراف نشوند، آنچنانی كه امیرالمؤمنین فرموده؛ چون خود این اسراف یك فساد است مثل همان فاسدی كه جنس را احتكار كرده؛ فرقی نمیكند، شاید از او هم بدتر است؛ چون از طرف حكومت است. اما اصل اینكه دولت اسلامی و حكومت اسلامی باید در میان مردم حاضر بشود، در آنجائی كه خلاف آشكاری نیست، خلافهای پنهان را خودش كشف كند، در آنجائی كه دستگاه قضائی اطلاعی ندارد، خود او مباشرتاً وارد كار بشود، در اینجا باید دولت اسلامی این كار را بكند. آن روزی كه مسئلهی تعزیرات حكومتی به حكم حضرت امام امت به دولت واگذار شد، این سئوال برای بعضی پیش آمد كه چرا قوهی قضائیه این كار را نمیكند. شكی نیست كه این كار قوهی قضائیه است، اما وقتی قوهی قضائیه دچار یك كمبودهائی است و برادران قوهی قضائیه با همهی تلاش فراوانی كه میكنند، به خاطر نداشتن نیروی انسانی لازم یا قوانین لازم نمیتوانند به همهی موارد برسند، نمیشود مردم را رها كرد؛ نمیشود اجازه داد بعضی از افراد سوءاستفادهچی كه همسلكهای خودشان و همكارهای خودشان و مؤمنین را هم دچار مسئله میكنند و بدنام میكنند، اینها هر كار میخواهند بكنند و هرج و مرج در جامعهی اسلامی به وجود بیاید؛ این نمیشود. دولت اسلامی باید وارد بشود و لذا این حكم را كه از اختیارات حاكم اسلامی یعنی ولیفقیه هست، امام صادر كردند و مسئلهی تعزیرات حكومتی را اجرا كردند. البته تعزیرات حكومتی همان طور كه اشاره كردم، به معنای این نیست كه كسانی كه مباشرتاً این كار را انجام میدهند، از حدود عدل و تقوا و ملاحظه خارج بشوند و دچار اسراف بشوند؛ نه، این چنین كاری اگر بشود، حتماً بایستی برخورد بشود و انشاءاللّه برخورد هم خواهد شد. منتهی مردم باید توجه بكنند كه آنچه به معنای حضور دولت اسلامی است، این یك مسئلهی اساسی است. نباید هم كسی تصور كند كه اینكه امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به بازارهای كوفه میآمدند، این از باب حاكمیت آن حضرت نبود، مثلاً از باب نهی از منكر بود. نه، زیرا اگر از باب نهی از منكر بود، باید در همهی دوران زندگی آن حضرت در مدینه این كار انجام میگرفت. در كوفه امیرالمؤمنین این عمل را انجام دادند؛ یعنی در مقر حكومتشان، مال دوران حكومت است، مال حاكم است. نباید تصور كرد چون امیرالمؤمنین معصوم هستند، این كار را انجام میدهند. معصومین دیگر هرگز وارد بازار نشدند كه به اختیاری كه مال امام معصوم هست، این كار را انجام بدهند. كاملاً روشن و واضح است كه امیرالمؤمنین به عنوان حاكم اسلام، به عنوان امام جامعه و در رأس دولت اسلامی این كار را انجام میدادند؛ این یك چیزی است كه وجود دارد.
اختیارات دولت در خدمت مظلومان و مستضعفان و در راه رفع تعدی و ظلم در جامعه باید به كار برود. یعنی وقتی در جامعه احساس میشود كه نظم موجود به كیفیتی است كه یك عدهای پامال میشوند و حقوقشان تضییع میشود، اینجا آنجائی است كه دولت باید از اختیارات خودش استفاده بكند و نگذارد كه مستضعفان و مظلومان پامال بشوند و این همان اختیاراتی است كه به دولت اسلامی داده شده؛ یعنی قدرت حاكمیت اسلام كه باید با كنترل و نظارت همهی فعالیتها انجام بگیرد. من اینجا خوب است برای رفع شبهه در اذهان بعضی از افراد مختلف اشاره كنم به همین حكمی یا فتوائی كه اخیراً امام دربارهی مسائل مربوط به كار و رابطهی كارگر و كارفرما بیان كردند كه جزو روشنترین احكام اسلامی است و خوشبختانه بعد از آن، از طرف دبیر محترم شورای نگهبان سئوالی از امام شد كه وضوح مطلب را بیشتر كرد و راه همهی سوء استفادهها از بیان امام را بست. امام میفرمایند بر اینكه دولت میتواند در مقابل خدماتی كه انجام میدهد، شروط الزامی مقرر كند. یعنی كارفرما كه در شرایط عادی و بدون نظارت دولت میتواند با كارگر یك رابطهی غیر عادلانه برقرار بكند، میتواند ساعت كار را زیاد كند، مزد كارگر را كم كند، امكانات رفاهی لازم را به كارگر ندهد و فشار بر كارگر بیاید، دولت میتواند كارفرما را اجبار و الزام كند بر رعایت یك سلسله از الزامات و وظایف كه بر عهدهی كارفرما گذاشته بشود. در اختیار دولت اسلامی چنین چیزی هست، در مقابل آن خدماتی كه به كارفرما میكند. یعنی به كارفرما میگوید شما از برق، از آب، از جادهی اسفالته، از اسكله، از بندر، از انواع و اقسام امكانات و خدمات دولتی استفاده میكنی، شرط استفادهی از این خدمات همین است كه شما بایستی این كمك را به كارگر بكنی؛ این شرط را در مقابل كارگر متعهد بشوی؛ برای چی؟ نكتهی اساسی این است: برای اینكه به كارگر ظلم نشود، برای اینكه تبعیض در جامعه به صورت یك چیز رایج و عرف متداول در نیاید، برای حمایت از حقوق محرومان. این یك نكته و نكتهای كه اهمیتش كمتر از این نیست كه هم در سئوال و هم در پاسخ حضرت امام اشارهی روشنی، بلكه تصریحی به آن شده، این است كه این كار، این اقدام دولت اسلامی به معنای بر هم زدن قوانین پذیرفته شده و احكام پذیرفته شدهی اسلامی نیست، كه تكیهی سئوال دبیر محترم شورای نگهبان هم روی همین است. گویا بعضی میخواستند از این فتوای امام و نظر امام اینجور استنباط كنند یا سوء استفاده كنند یا به هر حال نفهمی آنها و عدم تسلط آنها به منابع اسلامی و مبانی اسلامی اینجور ایجاب میكرد كه امام میفرمایند كه دولت میتواند شرط كند با كارفرما كه در صورتی میتوانی از این خدمات استفاده كنی كه این كارها را انجام بدهی؛ چه كارهائی؟ كارهائی كه بر خلاف مقررات پذیرفته شده و احكام پذیرفته شدهی اسلامی است. امام میفرمایند كه نه، اینها شایعاتی است كه افراد مغرض این شایعات را میاندازند. یعنی چه؟ یعنی چنین چیزی در پاسخ امام وجود ندارد. امام كه فرمودند دولت میتواند شرطی را بر دوش كارفرما بگذارد - شرط الزامی - این هر شرطی نیست، آن شرطی است كه در چهارچوب احكام پذیرفته شدهی اسلام است و نه فراتر از آن. این بسیار نكتهی مهمی است در پاسخ حضرت امام كه چون سئوال كننده سئوال میكند كه بعضی اینجور استنباط كردند و استظهار كردند از فرمایشات شما كه میشود قوانین مزارعه و اجاره و مساقات و احكام شرعیه و تساوی پذیرفته شدهی مسلم را نقض كرد و دولت میتواند برخلاف احكام اسلامی شرطی بگذارد، امام میفرمایند نه، این شایعه است. یعنی چنین چیزی اصلاً در حوزهی سئوال و جواب وجود ندارد، در حوزهی سئوال و جواب وزیر كار و امام. ببینید چقدر قضیه جامعالاطراف و روشن است. و در جامعهی اسلامی البته احكام پذیرفته شدهای هم كه میگوئیم، یعنی فتوای ولیفقیه؛ چون در جامعهی اسلامی آن ضابطهی شرعی نظام، فتوای ولیفقیه است. فتاوی فقهای دیگر در مسائل شخصی و فردی برای خودشان و مقلدینشان - اگر مقلدینی داشته باشند - البته مجری و مجراست و حجت است؛ در این حرفی نیست. در باب نماز، در باب روزه، در باب حج، در باب بقیهی عبادات، كارهای فردی كه انجام میدهند، بر طبق فتوای مقلَد دیگری - اگر چنین مقلَدی وجود داشته باشد - مانعی ندارد كه عمل كنند، اما در مسائل كلی كشور، در آن چیزهائی كه ضابطهی عمومی برای كشور هست، برای آن چیزهائی كه مبنای قانونگذاری در مجلس شورای اسلامی است، تنها فتوائی كه معتبر هست، فتوای امام است. ...(6) بنابراین به طور استنتاج و خلاصهگیری عرض میكنم كه در همهی زمینهها و از جمله در زمینهی فعالیتهای اقتصادی دست دولت اسلامی و حاكم اسلامی باز است. البته حاكم اسلامی، یعنی امام و ولیفقیه كه ایشان میتوانند اختیاری را كه متعلق به ایشان هست، به قوهی مجریه یا به قوهی قضائیه یا به بقیهی عناصر و افرادی كه در جامعهی اسلامی هستند، اعطا كنند و دولت اسلامی و دستگاه اجرائی اسلامی به اتكا اختیارات امام میتواند در جامعهی اسلامی اعمال قدرت بكند، جلوی ظلم را بگیرد، جلوی بغی را بگیرد كه این ملاك نظام اسلامی است كه میفرماید: «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی»؛ خدای متعال فرمان میدهد نسبت به عدالت و نیكی كردن و كمك كردن به نزدیكان، «و ینهی عن الفحشاء و المنكر و البغی»؛ از فحشا، از منكرات و از بغی نهی میكند. «بغی» یعنی همین ظلم كردن، تعدی كردن، از حقوق خود تجاوز كردن، طغیان كردن، اموال دیگران را به ناحق و ظلم غصب كردن، به مردمی كه به كار آنها محتاج هستند تعدی كردن، طبقهی مستمند و محروم و مستضعف جامعه را پایمال كردن. خب، امر خدا فقط امر زبانی نیست، نهی خدا فقط نهی ارشادی نیست. امر و نهی خدا یعنی قوام جامعهی اسلامی و نظام جامعهی اسلامی این است و این جز با اختیارات حكومت اسلامی و دستگاه اجرائی و دولت اسلامی امكانپذیر نیست. در جمعهی قبل عرض كردم كه نكاتی در باب آزادی اقتصادی عرض خواهم كرد و پنج نكته را عرض كردم. برای اینكه یك خلاصهای در ذهن برادران و خواهران بماند، آن پنج نكته را به صورت تیتر عرض میكنم، تكرار میكنم و بعد یكی دو نكتهی دیگر هم كه حائز اهمیت هست، به آن اضافه خواهم كرد. نكتهی اول این بود كه اگر گفته میشود كه در اسلام آزادی فعالیت اقتصادی برای همهی مردم هست، این را نباید با آزادی در سرمایهداری غربی اشتباه كرد؛ آن چیزی است و این چیز دیگری. همانقدر كه نظر اسلام در باب آزادی فعالیت اقتصادی با نظر كمونیستها و ماركسیستها اختلاف دارد، شاید بشود گفت به همان اندازه هم با نظر مكتب سرمایهداری كه در غرب حاكم و مورد عمل هست، اختلاف دارد. نكتهی دوم این بود كه آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی برای همهی مردم در صورتی تأمین خواهد شد كه در جامعه مقرراتی وضع بشود و اعمال بشود كه همهی آحاد مردم فرصت استفاده از امكانات طبیعی را و ثروتهای خدادادهی برای همهی مردم را بتوانند پیدا كنند. یعنی همهی مردم بتوانند از زمینها، از جنگلها، از دریاها، از منابع و معادن و از انفال و همهی چیزهائی كه جزو ثروتها و منابع عمومی است، استفاده كنند. اینجور نباشد كه در جامعه از این منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی عدهای بتوانند استفاده كنند و عدهی دیگری به آن حدی نرسند كه از این منابع طبیعی استفاده كنند. مقرراتی این چنین در جامعه لازم است. نكتهی سوم این بود كه برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافیگری، جلوگیری از تُرف در جامعه، كه در قرآن به آن مكرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است كه بر این فعالیت آزاد كنترل و نظارتی وجود داشته باشد كه آن كنترل از طرف دولت و حكومت اسلامی است و حاكم اسلامی حق دارد كه نظارت خود و كنترل خود و حسابرسی خود بر كیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ كند و این تكلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تكلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است. نكتهی چهارم این بود كه اگر ما فعالیت اقتصادی را در جامعهی اسلامی آزاد میدانیم بر حسب نظر اسلام، این آزادی باید به حدی نرسد كه دارندگان سرمایههای بزرگ این قدرت اجتماعی و سیاسی را پیدا كنند كه در سرنوشت سیاسی جامعه دخالت و اعمال نفوذ كنند؛ آنطوری كه امروز در كشورهای غربی هست. در جامعهی غرب همان طور كه گفتم و غالباً میدانید، سرمایهدارها هستند كه سیاستها را تعیین میكنند و سیاستمدارها را بر سر كار میآورند یا كنار میزنند. این در جامعهی اسلامی مقبول نیست و پولدار و سرمایهدار و طبقهی اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا كند كه یك عده پولدار و ثروتمند و گردنكلفت در مسائل سیاسی جامعه دخالت كنند: وكیل بیاورند، وكیل ببرند، قدرتمندان را بیاورند، رئیس جمهور بیاورند، سیاستمدارها را عوض كنند، سیاستها را دیكته كنند، قانونها را بر قوهی قانونگذار تحمیل كنند. این هم در جامعهی اسلامی به هیچ وجه مقبول نیست و هر چیزی كه به اینجا منتهی بشود، یك خطر و واجب الاجتناب است. نكتهی پنجم و نكتهی آخری كه آن روز عرض شد، این بود كه حالا كه در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همهی مردم كارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان كار كنند، خودشان تلاش كنند، خودشان تأمین درآمد بكنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی كه شما در قرآن در آیات متعددی - دهها آیه - میبینید كه اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میكنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر كنند، خود انفاق هم به معنای پر كردن همین خلأهاست. این مطالبی بود كه آن روز در پنج نكته عرض شد و امروز دو سه نكتهی دیگر را هم در همین زمینه اشاره میكنم. نكتهی اولی كه امروز عرض میكنم، این است كه فعالیت اقتصادی در جامعهی اسلامی گفتیم آزاد است؛ اما نه آزاد مطلق، حدودی دارد، مرزهائی دارد، این مرزها - كه طبیعی هم هست كه هر گونه حركت و فعالیت آزادی بالاخره یك حدودی داشته باشد - در مكتب اسلام مرزهای بخصوصی است. در جوامع سوسیالیستی هم یك نوع مرز برای داشتن مال و ثروت هست؛ آن مرزها با مرزهای اسلامی متفاوت است. در جامعهی اسلامی مرز فعالیت آزاد همان چیزهائی است كه به صورت كسبهای حرام و تصرفات حرام در مال در كتب فقهیه معین و مشخص شده. یعنی معاملهی ربوی حرام است، معاملهی ناشی از غَرر و جهالت حرام است، معاملهای كه در آن فریب كسی باشد حرام است، معاملهای كه در آن اضرار بر دیگران باشد ممنوع و حرام است، معاملهای كه ناشی از درآمدهای نامشروع باشد حرام است، احتكار كه موجب ثروتمندی بعضی میشود و معاملات ناشی از آن حرام است و از این قبیل چیزهائی كه در شرع مقدس اسلام هست كه اینها حدود معاملهگری و فعالیت آزاد اقتصادی در جامعهی اسلامی است. بعضی از اجناس و اشیا، معاملهی آنها حرام است. مثلاً خمر یا چیزهای حرام و نجس در مواردی - غیر از موارد استثنائی - معاملهی آنها حرام است. یا بعضی از اموالی كه متعلق به شخص نمیشود و متعلق به دولت اسلامی است مثل انفال، معاملهی آنها، جز در یك موارد استثنائی، برای افراد و برای بخش خصوصی، حرام است. و از این قبیل مواردی هست در فقه اسلام كه روشن و واضح و معین كرده كه این فعالیت آزاد شما ولو آنجائی كه نظارت و كنترل دولت هم آن را منع نمیكند، تا كجا جایز است و تا كجا جایز نیست و ممنوع و حرام است.
جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یك ضد ارزش و یك گناه و شاید یك گناه كبیره است. اینجور نیست كه چون كار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع كند و آن را نگه دارد، در حالی كه جامعه به ثروت او و به امكانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نكند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یك اصل است؛ باید در راه خدا خرج كرد. نمیگویند معامله نكنید و تحصیل مال نكنید، بكنید، اما خرج كنید. اسلام مردم را عادت میدهد كه آنچه را كه به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف كند و خرج كند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر كسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراك مسرفانه، با پوشاك مسرفانه، با مركب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج كرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت كرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد كه من به این دو آیه اشاره میكنم كه اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ كلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛ آن كسانی كه بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میكنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل كردن معنایش این نیست كه فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلكه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه كه در شریعت اسلامی معین شده كه باید ادا كند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی كه جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج كند. آنوقتی كه جهاد متوقف به مال یك ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست كه بدون آن كار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی كه در جامعه فقرای زیادی هستند كه دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بكند، آنوقت آیا اسلام راضی است كه همین طور فقرا در این فقر زندگی كنند یا مشكلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی كند، یك عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع كنند كه از همین امكانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض كنیم كه از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض كنیم كه از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض كردیم فراهم نمیشود كه هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ كنند و نگه دارند در حالی كه جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلكه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است كه: «الّذین یكنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛ آن كسانی كه طلا و نقره را گنج میكنند، ذخیره میكنند و در راه خدا آن را انفاق نمیكنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن كسانی كه پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میكنند و ذخیره میكنند و در حالی كه نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیكنند، آن هم مشمول همین «یكنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه كبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناكی مژده بده؛ یعنی بگو كه منتظر عذاب دردناك الهی باشند كه این عذاب دردناك هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد كه البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلكه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممكن است عذاب اخروی باشد، كه احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این كار خواهد شد. بنابراین انفاق یك عمل واجب و لازم هست كه من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم كرد و عرض خواهم كرد كه این را به عنوان یك وظیفهی عمومی تلقی كنید. انفاق فقط وظیفهی یك عدهی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلكه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میكنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته كمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یك دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی كه جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض كردیم یك روزی را كه هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد كفاف و رفاه دارند و زندگی میكنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فكر نمیكنیم كه ایرادی داشته باشد كه آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد كه آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی كه جامعه احتیاج دارد، میبینیم كه با آن پولی كه این آقا صرف یك میهمانی میكند، صرف یك خرید بیجا میكند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانكهای گوناگون نگهداری میكند، در حالی كه به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میكند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است كه اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، كلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد كرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در كشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند كرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول كنیم كه اینها كنز ثروت كنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نكنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یك شكل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یك حكم اخلاقی فقط نیست، بلكه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بكنند كه حالا انشاءاللّه در خطبهی بعد در دنبالهی همین بحث یك قدری بیشتر در مسائل مربوط به انفاق بحث خواهم كرد.
بحثی كه امروز در خطبهی اول عرض خواهم كرد، دنبالهی بحثهائی است كه در زمینهی انواع آزادیها در جامعهی اسلامی و وظیفهی دولت اسلامی و حكومت اسلامی در حفظ و حراست از این آزادیها در چندین جمعه و خطبه عرض شد. بحث امروز دربارهی آزادی در زمینهی مسائل و فعالیتها و تلاشهای اقتصادی است. این بحث یكی از آن بحثهای بسیار مهم و ضمناً بسیار حساس است و شاید بشود گفت كه در طول این بیست سی سال گذشته كه مسائل اسلامی و تفكرات نوین قرآنی در میان قشرهای روشنفكر اسلامی و بتدریج در بین مردم منتشر شده است، یكی از آن بحثهای حاد و داغ و پرجنجال محیط ما و محیط كارهای فكری ما بوده است. از مسئلهی آزادی اقتصادی در اسلام سوء استفادههای زیادی هم شده است. از طرفی طرفداران مكاتب چپ سوء استفاده كردند و گفتند اسلام طرفدار اقتصاد آزاد است و بنابراین طرفدار استثمار است و اسلام را به این بهانه كوبیدند. عدهای از افرادی كه مایل بودند از اسلام دفاع كنند، اما تفكر عمیق اسلامی را هم درست نمیدانستند، آنها هم سوء استفاده یا اشتباه كردند، از ترس حملهی گروههای چپ بكلی آزادی فعالیت اقتصادی در اسلام را نفی كردند و منكر شدند كه در اسلام چیزی به نام آزادی اقتصادی وجود دارد. یك عده هم عملاً سوء استفاده كردند؛ یعنی در سایهی آزادیهای اقتصادی در اسلام جیبهای خودشان را پر كردند و چه پیش از پیروزی انقلاب كه البته نظامِ آن روز این را بیشتر تشویق میكرد و چه حتی بعد از پیروزی نظام اسلامی از آزادیهائی كه بود، سوء استفاده كردند و بر ثروتها و اندوختهها و سوء استفادههای خودشان هرچه خواستند، افزودند. بههرحال مسئلهی حساسی است و من البته در بحث امروز كه شاید یكی دو خطبهی دیگر هم بعد از آن، بعد از امروز دربارهی این موضوع بحث كنم، نمیخواهم این مسئله را به صورت مشروح در اینجا مطرح كنم. زیرا اولاً خطبهی نماز جمعه گنجایش بحثهای ریز و دقیق و استدلالی را آنقدرها ندارد و ثانیاً به حسب نیاز زمان و موقعیت و بلاغت همهی بحثهائی كه در این باب هست، مورد احتیاج نیست و فعلاً بحثهای اولویتدارتری وجود دارد. آنچه كه من امروز در حول و حوش مسئلهی آزادی اقتصادی عرض خواهم كرد و شاید در دنبال آن در یكی دو خطبهی دیگر، چند مسئلهی كلی در پیرامون این مسئله است كه شاید بشود گفت كه مورد اتفاق همه است و كسانی كه در این مسئله نظرات مختلفی از لحاظ تشخیص موضوع دارند، در این چند موضوع نباید هیچ تردیدی به خودشان راه بدهند و این یك اجمالی از آن بحث تفصیلی است كه من مطرح خواهم كرد. همان طور كه عرض شد این بحث را از جنبههای مختلفی میشود مورد ملاحظه قرار داد. اولین مطلبی كه باید عرض بشود، ولو خیلی كوتاه، این است كه اگر ما میگوئیم و معتقدیم كه آزادی اقتصادی در اسلام هست، این آزادی اقتصادی به هیچ وجه نباید تشبیه بشود به آزادی اقتصادی در دنیای سرمایهداری غرب. دو نوع چیز، دو نوع آزادی، دو نوع تلاش اقتصادی وجود دارد؛ آنچه كه امروز در غرب هست كه من مقداری بیشتر شرح خواهم داد، مورد قبول اسلام نیست و سرمایهداری به معنای غربی آن، به هیچ وجه از نظر اسلام امضا و تأیید نشده، بلكه حتی با آن مبارزه و مقابلهی جدی هم در احكام فراوان صورت گرفته. این اولین نكته كه هم كسانی كه مایلند راجع به این مسئله فكر كنند و هم كسانی كه سخنانی را در زمینهی اقتصاد آزاد و مالكیت خصوصی میشنوند، از اول این را بدانند كه آنچه در باب اسلام گفته میشود، الگوی آن در نظام كاپیتالیستی غربی و سرمایهداریهای موجود دنیا نیست؛ آن چیز دیگری است و این چیز دیگری.
نكتهی بعدی این است كه بهترین راه برای اینكه آزادی اقتصادی تأمین بشود در یك جامعهی اسلامی، این است كه حكومت اسلامی و دولت اسلامی سیاستی اتخاذ بكنند و قوانینی وضع بكنند كه بر طبق آن قوانین همهی افراد در جامعهی اسلامی قادر باشند آزادانه فعالیت اقتصادی كنند و همهی قشرهای مردم از فعالیت اقتصادی خود بتوانند بهرهمند بشوند. این یكی از آن وجوه امتیاز و جدائی بین نظام اسلامی در اقتصاد و نظامهای غربی است. در نظامهای غربی اگرچه به حسب ادعا، به حسب قوانین معمولی و اساسی مردم آزادند كه فعالیت اقتصادی داشته باشند، اما در حقیقت این آزادی متعلق به همهی مردم نیست. این منابع عظیم ثروت، این دریاها، این منابع طبیعی، این دشتهای حاصلخیز، این معادن، این همه امكاناتی كه جزو ثروتهای عمومی جامعه محسوب میشود، اینها اینجور نیست كه راحت در اختیار همهی قشرهای جامعه قرار بگیرد و هر كسی بتواند بر روی آن بهرهبرداری و كار بكند و منتفع بشود. بلكه آن كسانی عملاً و واقعاً آزادند كه دارای ثروتهای انباشته و زیاد هستند كه سررشتهی اقتصاد جامعه، بلكه حتی خواهم گفت سررشتهی سیاست جامعه و ادارهی جامعه در دست آنهاست. آنها هستند كه در حقیقت از منابع ثروت استفاده میكنند و بر آنها تسلط و سیطره دارند و استفاده و بهرهبرداری را آنها میكنند و آنها فضا را برای استفادهی عموم جامعه تنگ كردند. لذا شما میبینید در جوامع سرمایهداری، چه جوامع پیشرفتهی سرمایهداری و چه جوامع عقبافتادهی سرمایهداری، مثل بیشتر كشورهای جهان سوم، اغلب مردم در یك فقر شدیدی هستند؛ بخصوص در این كشورهای عقبافتاده. در حالی كه اجتماعات عظیمی از مردم دچار فقر و بیكاری و بیجائی و بیمسكنی و محرومیت از بیشتر مواهب زندگی هستند، یك عدهی معدودی آزادانه تلاش میكنند، فعالیت میكنند، ثروت در میآورند، معادنی دارند، معادن دیگری را میگیرند؛ كارخانجاتی دارند، كارخانجات دیگری را ایجاد میكنند، دایر میكنند؛ زمینهائی دارند، زمنیهای دیگری را به آن اضافه میكنند؛ از دریاها استفاده میكنند، از همهی منابع طبیعی در حقیقت یك عده معدود از جامعه استفاده میكنند. دیگران چه كسبهی جزء، چه كارگران، چه كارگران معادن، چه كارگران كشاورزی، چه كارگران كارخانجات، در حقیقت ریزهخوار خوان آنها و استفاده كننده از زیادی ثروت آنها و گوشهی سفرهی آنها هستند. خودشان امكان تلاش، امكان تولید، امكان بهرهبرداری، امكان كار سازنده، امكان تولید ثروت به آن معنای حقیقی ندارند. پس راه اینكه ما اقتصاد آزاد را به معنای حقیقی خودش در جامعه به وجود بیاوریم، این است كه از این انحصار جلوگیری كنیم. امكانی در جامعه به وجود بیاید كه اغلب افراد جامعه، بیشتر قشرهای جامعه یا همهی كسانی كه قدرت كار دارند، اینها بتوانند از امكانات طبیعی، از زمین، از دریا، از انفال، از دشتها، از مراتع استفاده كنند. این حدیث معروفی كه از قول امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) نقل میشود كه البته بنده سند آن را درست نمیدانم كه میفرماید: «ما رأیت نعمة موفورة الّا و فی جانبها حقّ مضیّع»؛ یعنی هیچ جا هیچ نعمت فراوان و انباشتهای را ندیدم، مگر اینكه در كنار آن یك حق ضایع شدهای را دیدم. این حدیث یك معنای دقیق و لطیفی دارد كه ناظر به همین مطلبی است كه عرض شد. بعضی تصور كردند معنای این حدیث این است كه هرجا نعمت زیادی هست، این در حقیقت دزدی و غصب از یك عده است؛ پس در كنار آن غاصب، یك عده مردم ضعیف هستند. بعد اشكال كردند به این حدیث كه نه، ما میبینیم كسانی ثروتهائی دارند كه از راه دزدی و غصب هم نیست، از راه تلاش است. این نیست معنای حدیث. معنای حدیث به حسب آنچه كه به ذهن بنده میآید، این است كه آنجائی كه نعمت فراوانی هست، ثروت زیادی هست، امكانات زیادی هست، خود ثروت، خود نعمت موفور، در حقیقت امكانات كسب درآمد بیشتر را به آن صاحب ثروت میبخشد و به همان نسبت این امكان را از دسترس دیگران دور نگه میدارد. آن كسی كه دارای یك سرمایهی زیادی در جامعه هست، او بیشتر میتواند تولید ثروت بكند و از ثروتهای معمولی مردهی افتادهی متعلق به عموم مردم بیشتر میتواند استفاده كند تا آدم فقیر. پس هرجا نعمت زیادی هست، فرصتها در اختیار اوست، امكانات در اختیار اوست، میدان تلاش اقتصادی در اختیار اوست، قوانین در غالب كشورها بر طبق نظر او و این طبقه به وجود میآید. بنابراین فرصت از دست اكثریت مردم كه آن ثروت را ندارند، گرفته میشود. بنابراین، این حرف، این حدیث، چه مستند به مولای متقیان باشد یا نباشد، مضمون، مضمون درستی است. پس بنابراین راه درست اقتصاد آزاد در جامعهی اسلامی این نیست كه ما این آزادی را فقط در اختیار آن كسانی قرار بدهیم كه قدرت مانور اقتصادی دارند، بلكه علاوهی بر اینكه افرادی كه قدرت حركت و فعالیت اقتصادی دارند، آنها باید كار اقتصادی بكنند، باید وضع جامعه، نظام جامعه، قوانین جامعه، كیفیت ارتباطات جامعه به شكلی باشد كه همهی مردم، یعنی همهی آن كسانی كه قدرت كار دارند، آنها همه بتوانند فعالیت آزاد اقتصادی كنند و از كار خودشان منتفع بشوند. این یك نكته. نكتهی بعدی در باب آزادی اقتصادی این است كه همهی انواع آزادی در جامعهی اسلامی باید به وسیلهی قدرت حاكم اسلامی در جامعه كنترل و هدایت و نظارت بشود. این كنترل برای چیست؟ برای این است كه این آزادی به فساد منتهی نشود؛ این آزادی موجب سلب آزادی دیگران نشود. در آزادی بیان هم همین جور است، در آزادیهای سیاسی هم همین جور است، در آزادیهای فرهنگی هم همین طور است كه قبلاً دربارهی اینها بحث مفصلی شده؛ در آزادی اقتصادی هم همین جور است. اگر آزادی فعالیتهای اقتصادی را اینجور معنا كنیم كه آن كسانی كه قدرت فعالیت و مانور اقتصادی دارند، اینها آزادند، هرچه خواستند تولید كنند، هر جور خواستند عرضه كنند، هر وقت خواستند توزیع كنند، هر جور خواستند بفروشند، هر جور خواستند مصرف كنند، این یقیناً نظر اسلام نیست. اسلام در كنار آزادی اقتصادی و مالكیت خصوصی كه به همهی افراد جامعه اعطا كرده و داده، نظارت و كنترل دقیق دستگاه حاكمیت را هم بر همهی اینها لازم دانسته. یعنی باید دستگاه حكومت مراقب باشد كه از این آزادیها سوء استفاده نشود. حتی در مصرف باید مراقبت بشود كه اسراف به وجود نیاید. البته اسراف در یك حدی فقط یك گناه شخصی است. شما اگر در داخل منزلتان یك چیزی را به صورت مسرفانه مصرف كردید، این یك فعل حرام است فقط، یك كار گناه است، چون اسراف كار خلاف است دیگر، كار حرام است، یك كار حرامی كردید. اما اگر همین كار حرام به حدی رسید و به كیفیتی درآمد كه نظام اقتصادی جامعه را تهدید میكند، در جامعه فقر را گسترش میدهد، مایهی محرومیت قشرهای عظیمی از مردم میشود، اشیا و اجناسی را كه با زحمت زیاد و با شركت عمومی تولید میشود، اینها را به فنا و نابودی تهدید میكند، آنوقت دولت اسلامی وظیفه دارد، تكلیف دارد كه بیاید در مقابل این اسراف و در مقابل این زیادهروی و تضییع اموال بایستد. البته این در سطح نظام جهانی اینجور است؛ یعنی مخصوص جامعه نیست، مخصوص داخل جامعه نیست، نظر اسلام در سطح دنیا هم همین جور است. كشورهائی كه امروز دچار اسراف در مواد غذائی هستند كه بعضی از كشورهای ثروتمند دنیا نزدیك هفتاد درصد مواد غذائی را مصرف میكنند - كشورهای پیشرفته - در حالی كه خودشان حدود سی و پنج، شش درصد مردم دنیا و جمعیت دنیا هستند. اگر یك نظام عادلانهی اقتصادی جهانی برقرار باشد، اگر سازمانهای بینالمللیِ مسلط و قویای وجود داشته باشد، جلوی اینها باید گرفته بشود. اگر سازمانهائی در دنیا باشند و حكومتهای دارای وجدان بیداری در دنیا باشند كه قدرتشان را به نفع انسانها و ملتها بخواهند به كار ببرند، باید جلوگیری كنند از اینكه آمریكا مثلاً در هر سالی چند میلیون هكتار زمین مزروعی خودش را اجازهی كشت نمیدهد، برای اینكه جلوگیری از افت قیمتها بكند. در حالی كه در دنیا روزانه چندین هزار كودك زیر پنج سال از گرسنگی و سوء تغذیه میمیرند؛ در حالی كه ده تا پانزده درصد مردم دنیا دچار قحطیزدگیاند؛ در حالی كه سی درصد مردم دنیا دچار كمبود مواد غذایاند. یا جلوگیری باید بكنند از اینكه مثلاً بازار مشترك اروپا چند سال قبل از این، مقدار زیادی از مواد غذائی تولید شدهی خودش را به دریا ریخت، برای اینكه جلوگیری كند از كاهش قیمتها و نگذارد كه قیمتها در دنیا و در بازارهای بینالمللی بشكند. پس مسئلهی مبارزهی با اسراف، مبارزهی با تضییع اموال، مبارزهی با زیادهروی در نظام اقتصادیِ بینالمللی هم با همین قوت از نظر اسلام وجود دارد. البته در نظام یك جامعه به طریق اولی. پس بنابراین اقتصاد آزاد به معنای این نیست، مالكیت خصوصی به معنای این نیست كه كسی حق داشته باشد هر مقداری كه میخواهد مصرف كند، ولو این مصرف زیاد او موجب بشود كه انسانهائی از گرسنگی بمیرند، انسانهائی دچار بیماری بشوند، انسانهائی مواد اولیه و لازم زندگی گیرشان نیاید كه مصرف بكنند. این هم از نظر اسلام درست نیست و ممنوع است. بحثی كه در خطبههای هفتههای اخیر در اینجا مطرح شد، بحث بود در باب آزادی از نظر اسلام و وظائفی كه حكومت اسلامی بر پایهی تعلیمات قرآن در مورد آزادیهای جامعه و افراد بر عهده دارد. اولاً دربارهی مفهوم آزادی از نظر اسلام و تفاوت آن با آنچه در دنیای غرب به آن آزادی میگویند، ذكر شد و تشریح شد و سپس دربارهی آزادی تفكر و همچنین آزادی عقیده - كه عقیدهی دینی و چه عقیدهی سیاسی - مباحثی به اجمال عرض شد. بحثی كه امروز عنوان میكنم، مسئلهی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده در اسلام است كه یك بحث ظریف و در عین حال بحث مهمی است تا وظائف دولت اسلامی در زمینهی تأمین آزادی بیان روشن بشود. امروز اجمالاً نظر اسلام را آنطوری كه از قرائن و شواهد استفاده میشود در كل مسئلهی آزادی بیان عرض میكنم و در یك خطبهی دیگر انشاءاللّه حدود و مرزهای آزادی بیان را بیان خواهم كرد.
مسئلهی آزادی بیان در دنیای امروز یك مسئلهی عمده است و در حقیقت یك شعار است. دنیای غرب و كشورهای دموكراسی یكی از شعارهائی كه مطرح میكنند و به آن افتخار میكنند، همین مسئلهی آزادی بیان است و معنایش این است از نظر آنها كه در جوامع غربی هر كسی، دارای هر عقیدهای، دارای هر مسلك سیاسیای، میتواند آزادانه نظر خودش را ابراز كند و هیچ منع قانونی برای او وجود ندارد. عمدتاً این شعار را دنیای غرب در مقابل دنیای كمونیست مطرح میكند. چون در دنیای كمونیست آزادی اظهار عقیده نیست و اعتقادی هم در نظر سردمداران جهان كمونیست به آزادی عقیده وجود ندارد؛ یعنی آزادی بیان عقیده؛ یعنی در كشورهای كمونیستی همان نظرات و افكار سیاسی یا همان مكتبی كه مورد قبول رژیم حاكم هست، ترویج میشود در روزنامهها، در رسانههای جمعی؛ در بین مردم تنها یك جریان واحد مطرح میشود و هیچ امكانی در اختیار صاحبان عقاید دیگر و مسلكهای دیگر نیست كه بتوانند نظراتشان را ارائه كنند و در سطح جامعه مطرح كنند؛ اختلاف سلائق سیاسی وجود ندارد و روزنامهها و رسانهها همه یك نظر و یك فكر را كه همان فكر دستگاه حاكم هست، تعقیب میكنند و بیان میكنند. دنیای غرب به عنوان یك امتیازی برای خود، مسئلهی آزادی بیان را به صورت یك شعار مطرح كرده و سالهای متمادی است كه بر روی آن كار میكنند و تبلیغ میكنند. البته عملاً در دنیای غرب هم جای بحث است كه آزادی بیان واقعاً چقدر تأمین شده؟ و آیا همهی نظرات سیاسی و افكاری كه برای ملتهای این كشورها مطرح میشود، قدرت خودنمایی دارند یا نه؟ و اگر بدقت نگاه كنیم، خواهیم دید كه شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یك شعار واقعی نیست. یك چیزی كه در صورت و ظاهرْ آزادی است، وجود دارد، اما در واقع آزادی به آن معنایی كه ادعا میكنند، نیست، بلكه حتی سانسور و اختناق به شكل بسیار ظریف و موذیانهای در این كشورها وجود دارد. سانسوری كه در كشورهای غرب هست، تقریباً از جهاتی شبیه هست به همان سانسور و كنترلی كه در دوران ظهور اسلام در مكه نسبت به افكار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی میكردند، اینها در دوران مدرنیسم زندگی میكنند. روشها تفاوت كرده، اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول كفار نقل میكند كه میگفتند: «و قال الّذین كفروا لاتسمعوا لهذا القران و الغوا فیه لعلّكم تغلبون»؛ به هم توصیه میكردند كه گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی كه پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن بود، ولوله میكردند، هلهله میكردند و یك جنجال و غوغائی به وجود میآوردند كه صدای قرآن و صوت كلام الهی از حنجرهی پیغمبر شنیده نشود؛ كه در تواریخ هم این ذكر شده كه رسول خدا در كنار كعبه مینشست و آیات قرآن را میخواند؛ عدهای هم مأمور بودند كه جنجال كنند، غوغا راه بیندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی كه امروز در رسانههای غرب وجود دارد، تقریباً چنین چیزی است. درست است كه قانوناً كسی را از بیان كردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتیای كه به راه میاندازند، امكان و مجال این را نمیدهد كه غیر از همان چیزی كه آنها اراده میكنند و میخواهند، صدایی به گوش كسی برسد. یقیناً امروز مردم آمریكا كه یك كشور دموكراسی است یا بسیاری از كشورهای اروپای غربی كه متمدنند، از بسیاری از جریانات عالم كه به زندگی آنها مربوط میشود، خبر ندارند؛ همان چیزی را میفهمند كه رسانهها به آنها میگویند. و رسانهها هم در یك نظام كاملاً كنترلشدهی سیاسی و حسابشده، چیزهایی را در اختیار افكار مردم میگذارند كه میخواهند. همان طور كه در یكی از بحثهای همین سلسله مباحث شاید در سال گذشته عرض كردم، رسانههای گروهی عمدهی دنیا امروز به وسیلهی دستگاههای صهیونیستی اداره میشوند و هر چند در آن موارد و مطالبی كه به مصالح آنها ربطی ندارد آزادی عمل میدهند؛اما درست در آن بزنگاهها، در آنجایی كه مصالحشان به خطر میافتد، رسانهها با كمال ظرافت حقیقت را میپوشانند و یك باطلی را به صورت حقیقت به خورد ذهن مردم میدهند. از انقلاب اسلامی، از انقلابهای مردمی دنیا، از ایدههایی كه امروز در دنیا هست، از جنایات و فشارها و ظلمهایی كه دولتهای اروپایی و آمریكایی نسبت به ملتها روا میدارند و از بسیاری از حقایق دیگر، مردم آن كشورها خبر ندارند. كسی هم قادر نیست كه این حرف را به گوش مردم برساند. پس دموكراسی غربی كه مدعی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده است، در حقیقت در شعار اینجور است. در عمل آنجا هم آزادی بیان به معنای حقیقی نیست. و اما راجع به اسلام. در آیات قرآن و احادیث چیز صریحی در باب آزادیِ اظهار عقیده و بیان، بنده پیدا نكردم. شاید هست، من متوجه نشدم و برنخوردم، لكن به طور كلی و همان طور كه قبلاً اشاره شد، به قرائن و شواهد زیادی انسان این را میداند كه اسلام علیالاصول طرفدار آزادی اظهار عقیده است. و طبیعتاً هم اسلام باید همین جور باشد؛ زیرا كه آنجایی از اظهار عقیده خوف و ترسی هست كه نظام حاكم، یا آن مكتبی كه سیاست را در اختیار دارد، در خود احساس ضعف كند. اگر منطق قوی است، اگر سیاستی كه اظهار میشود، سیاست قابل دفاعی است، اگر فكر و مكتب یك فكر و مكتب قابل جذب برای افكار عمومی هست، دلیلی ندارد كه از طرح حرف مخالف انسان بترسد. اسلام قویترین مكتبهاست. قویترین روشها را برای اعلام نظرات خودش به كار میگیرد. سیاستهای حكومت اسلامی یك سیاستهای مردمی است، سیاستهای روشن و صریحی است. بنابراین هیچ ابایی در اسلام نیست كه افكار مخالف، نظرات مخالف، مطرح بشود. علی الاصول مسئله این است. البته مرزهایی هست، حدودی هست، سوءاستفادههایی ممكن است بشود كه جلوی آنها را باید گرفت كه آنها را همان طور كه عرض كردم، در بخش دوم این بحث عرض خواهم كرد. در بخش اول میخواهیم همین مطلب را روشن كنیم كه اسلام علیالاصول با این مطلب مخالفتی ندارد. اظهار عقیده یكی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یك عقیدهای را دارد و آزاد است كه این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد كه این نظر خودش را اظهار كند؛ مگر اینكه خود آن اعتقاد یك اعتقاد ممنوعی باشد كه در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت كردیم. بنابراین اسلام كه طرفدار حقوق انسانهاست، طرفدار این آزادی هم هست. عملاً هم در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اول به موردی برنمیخوریم كه جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد. البته این را هم بگویم، به موردی هم بر نمیخوریم كه كسی بخواهد بیاید در معرض عام - مثلاً در مسجد - بایستد یك سخنرانی بر خلاف جهتگیریای كه مثلا پیغمبر یا خلیفهی زمان دارد اجرا میكند، یك چنین سخنرانیای هم بخواهد كرده باشد، یا برود در یك گوشهای مردم را جمع كند با اینها صحبت كند. موارد اینجوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا كم و بیش هست. اما آنجایی كه كسی در این صدد بر میآمد كه به خود رسول خدا یا به خلفای اول مطلبی را بیان بكند، ما میدیدیم كه با كمال آزادی به او اجازه میدادند. در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یك نفری بلند میشد راجع به یك مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض میكرد یا از او سؤال میكرد. یا در جنگ صفین كسانی بودند كه تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یك حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نكرد، تشر نزد، بلكه رفت با آنها صحبت كرد. یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت كرد و حقیقت را برای آنها آشكار كرد. یا در پای منبر خلیفهی دوم وقتی كه خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را كج گذاشتم، من را راست كنید و هدایت كنید، یك نفری بلند شد پای منبر، گفت اگر تو كج بروی، با این شمشیر تو را راست خواهیم كرد. كسی هم به او اعتراض نكرد. و همین طور در زمان خلفای دیگر. و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملك مروان. عبدالملك مروان اول كسی بود كه روی منبر رسماً و علناً اظهار كرد به مسلمانها كه كسی حق ندارد افكار و نظرات خودش را آزادانه بیان كند. گفت: «لا یامرنی احد بتقویاللّه الّا ضربت عنقه»؛ هركس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اول پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بكند، من گردنش را میزنم. او اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی اعمال كرد و اعلام كرد. و الاّ در زمان او هم آنی كه ممنوع شد، اظهارنظر سیاسی بود، باز اظهارنظر دینی و در مسائل دینی، اظهارنظر آسان بود. ما میدیدیم در مسجد پیغمبر یك زندیق و ملحد، یعنی مخالف با اسلام و منكر خدا، نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را میگویند كه همین ماجرای توحید مفضّل از آنجا ناشی میشود. مفضّل دید توی مسجد چند نفر نشستند یك حرفهایی دارند میزنند، به اینها پرخاش كرد كه شما نشستهاید توی مسجد و خانهی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید میزنید، آنها گفتند كه تو شاید از یاران جعفربن محمّد صادق هستی؟ گفت بله. گفتند كه ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت ترش را میزنیم، او این عكسالعمل را نشان نمیدهد و تو چرا این عكسالعمل را نشان میدهی؟ كه او آمد خدمت امام صادق و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی كه امروز به نام «توحید مفضّل» ثبت شده و در كتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت. البته باز خلفای بنی امیه و بیشتر از آنها بنیعباس طاقت نیاوردند و دربارهی مسائل كلامی و خلق قرآن و نمیدانم كلام و مسائل گوناگون یك فشارهای بی حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شكل دیگری برآمد. اما اصولاً در اسلام و در روش حكام اسلامی صدر اول، بیان عقیده در صورتی كه سالم باشد، در صورتی كه تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد، آزاد است - حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و كتب ضلال و اینها را انشاءاللّه در یك خطبهی دیگری عرض خواهم كرد - اساساً هم به نفع جامعهی اسلامی است كه افكار آزاد باشد؛ یعنی كسانی بتوانند افكار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان كنند. در قانون اساسی ما پیش بینی شده كه برخورد سالم افكار موجب رشد اندیشههاست. یعنی كسی یك نظری دارد، دیگری نظر مخالف با او دارد. یك برخورد فكری به وجود بیاید، اما سالم؛ نه توأم با روشهای غلط كه این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاكم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها كه آنها را بعداً عرض میكنیم. كلاً رشد فكری جامعه در این صورت بیشتر تضمین میشود و تأمین میشود و آثار اجتماعی و سیاسیاش هم در جامعه زیاد است. اگر چنانچه كسانی احساس كنند كه نظرات خودشان را میتوانند بیان بكنند، جامعه به طرف سالمسازی و وحدت هم پیش میرود. چون آن افكار را میگویند، كسانی هم آنها را جواب میدهند، نظرات به هم نزدیك میشود؛ اختلافنظرهایی كه ناشی از نگفتن و كتمان كردن و پوشیده داشتن از یكدیگر هست، بتدریج كم میشود و از بین میرود. شكل كلی قضیه این است. و من به طور قاطع و قوی میخواهم ادعا بكنم كه روش ما در انقلاب اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی هم همین بوده؛ یعنی آنی كه در قانون اساسی هست و آنی كه امروز پذیرفتهشدهی در نظر نظام جمهوری اسلامی است، همین است. البته هستند همیشه كسانی در جامعه كه از فضای آزاد استفاده میكنند، میگویند آزادی نیست! كسانی كه در رژیمهای اختناقی و استبدادی، نظیر آن افراد توی زندانهایند و اصلاً قدرت نفس كشیدن ندارند. خود آن افراد هم در دوران رژیم گذشته جرئت نمیكردند نفس بكشند و یك كلمه بگویند، در نظام جمهوری اسلامی آزادانه حرف میزنند، مینویسند، جزوه منتشر میكنند، همهی چیزها را زیر سؤال میبرند. حتّی گاهی این كارهاشان ناسالم هم هست؛ یعنی آن روش سلامتی كه شرط آزادی بیان هست، در كارهایشان نیست. در همان نوشتهای كه با استفادهی از فضای آزاد آن را نوشتند و منتشر كردند، در همان نوشته میگویند آزادی نیست! خب این یك نوع دغل كاری است، این فریب است. لكن حقیقت این است. روزنامهها، نویسندگان مقالات، جزوهها و كتابها، حامل نظرات گوناگون است. امروز در مسائل اسلامی، در مسائل اقتصادی، در مسائل مربوط به حكومت، مسائل سیاسی، نظرات گوناگونی هست. توی كتابها مینویسند، این كتابها را هم دارند چاپ میكنند، كسی هم نمیگوید چرا چاپ میكنید. چرا، ممنوعیتهایی هست كه آن ممنوعیتها باز وظیفهی نظام جمهوری اسلامی است كه همان طور كه گفتم، این را باید در یك خطبهی دیگری مشروحاً عرض بكنم كه چه چیزهایی در نظام جمهوری اسلامی ممنوع است. به طور خلاصه میتوانیم اینجوری بگوییم كه برخورد افكار و آزادی افكار برای هدایت افكار است. یك نظام و یك رژیم و یك دولت كه نمیتواند در راه هدایت افكار قدم برندارد و آن چیزی كه برای هدایت افكار مفید هست، آن را انجام ندهد. درست همان دولت و همان دستگاه و همان نظامی كه مخلصانه میخواهد كار كند، نباید یك حركتی را كه مایهی گمراهی افكار است، آن را اجازه بدهد. اگر آزادی بیان به هدف و به منظور هدایت افكار است، پس آن بیانی كه افكار را هدایت نمیكند بلكه گمراه میكند، مردم را فریب میدهد، حقایق را میپوشاند، باطل را حق جلوه میدهد، حق را باطل جلوه میدهد، آن بیانی كه مایهی گمراهی است، یك بیان مضری است. درست به همان دلیل كه بیان حقیقت برای هدایت افكار لازم است و آزادی بیان برای رشد افكار لازم است، به همین دلیل برخی از آزادیها كه از آن سوء استفاده میشود و افكار گمراه میشوند، حرام است، ممنوع است و نباید انجام بگیرد، كه این موضوع آن بحثی است كه خواهم كرد و مجموعاً با این اصل اسلامی كه از قرائن و شواهد به دست میآید و از آن آیهی شریفهی «فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه»(3) هم به یك نحوی ممكن است استفاده بشود. به طور خلاصه عرض شد كه اسلام طرفدار آزادی عقیده در جامعهی اسلامی است. یعنی كسی را به خاطر داشتن عقیدهی غلط و باطل مورد تعقیب و فشار و زور قرار نمیدهد؛ هرچند كه عقیدهی باطل از نظر اسلام مطرود و نامقبول است. دربارهی این بحث، چون بسیار بحث اساسی و مهمی است و تكلیف ما به عنوان دولت اسلامی را باید معین بكند، امروز هم مطالبی عرض میكنم. ممكن است در آن مطلبی كه در هفتهی قبل گفته شد، تردیدهائی به مناسبت برخی از مسائلی كه در اسلام مطرح هست، به وجود بیاید، من بعضی از آن نكات لازم را در این زمینه عرض میكنم. یك تردید از ناحیهی آیاتی كه در قرآن مربوط به كفار و مشركین و طرفداران عقاید باطل است؛ ممكن است كسی بگوید اگر اسلام آزادی عقیده را در جامعهی خود تأمین میكند، پس این همه آیات قرآنی دربارهی این عقاید باطل چیست؟ جواب این است كه این آیات هیچ كدام - تا آنجائی كه بنده مراجعه كردم - به مسلمانها دستور نمیدهد كه كافر را به خاطر اعتقادش، نه به خاطر عملش، مورد تعرض و آزار قرار بدهند. جنگ با كفار مربوط است یا به آن صورتی كه كافر علیه نظام اسلامی و ایمان اسلامی دست به مبارزه و حمله زده است كه وظیفهی اسلام و مسلمین در اینجا دفاع از حوزهی اسلام و جامعهی اسلامی است یا مربوط است به مبارزه با سران كفر و سردمداران نظامهای ملحد و طاغوتی كه ملتها را اسیر خود كردهاند. اما در مورد خود اعتقاد كفر ما در قرآن آیهای داریم كه بخصوص مسلمانها را امر میكند كه با دارندگان این اعتقاد اگر تجاوز و تعرضی علیهاسلام و مسلمین نكردند، حتی نیكوكاری هم بشود. آن آیه در سورهی مباركهی ممتحنه است كه میفرماید: «لا ینهكم اللّه عن الّذین لم یقاتلوكم فی الدّین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللّه یحبّ المقسطین»؛(2) یعنی آن كفاری كه بر سر ایمان شما و دین شما با شما به جنگ برنخواستند، خدا نمیگوید به آنها نیكی نكنید و خدا نمیگوید با آنها قسط و عدل را رعایت نكنید، بلكه خدای متعال میگوید كه به آنها نیكی هم بكنید و خدای متعال نیكوكاران را دوست میدارد. قسط و عدل در جامعهی اسلامی قاعدتاً به معنای رعایت حقوق افراد آن جامعه است كه آن كافر هم یكی از همان افراد است یا حتی كفاری كه در خارج از آن جامعه زندگی میكنند، ولی با نظام اسلامی، با مسلمین و با اسلام ستیزهای نمیكنند.
مورد بعد در مورد بتشكنیهای معروف تاریخ است. همان طوری كه میدانید، در تاریخ نبوتها، تاریخ توحید، به موارد برجستهای برخورد میكنیم كه پیغمبران به بتشكنی پرداختند و بت را كه مایهی تقدس و ایمان جمعی از مردم بوده، از بین بردند؛ یك نمونه در مورد ابراهیم خلیلاللّه است، یك نمونه در مورد رسول اكرم هنگام ورود به شهر مكه است و پس از فتح مكه كه این را هم ممكن است كسانی تصور كنند كه با آزادی عقیده در اسلام منافی است. لكن در مورد بتشكنی ابراهیم باید توجه كنیم كه حركت ابراهیم برای بیدار كردن ذهن به خواب رفته و تخدیر شدهی مردم آن جامعهی جاهلی بود. مردمی كه در طول زندگی خود هرچه شنیدند، دربارهی شركت و نظام شركآلود شنیدند. اصلاً صدای حقی در میان این جامعه بلند نشده و به گوش آنها نرسیده است. اگر باید این مردم را از این خواب گران بیدار كرد، این كار فقط به وسیلهی یك حركت بزرگ ممكن است. لذا ابراهیم به داخل بت خانه رفت در وقتی كه جوانكی بیش نبود و تبر را برداشت و بتها را شكست و بت بزرگ را نشكست و تبر را به گردن بت بزرگ آویخت. این كار را برای بیداركردن وجدان مردم بود. بعد هم در صحبت كوبندهای كه ابراهیم با آن مردم كرد و هوشمندی و زیركیای كه این بندهی صالح خدا به كار برد، آنچنان پتكی بر سر ذهن خوابآلود آنها زد كه قرآن میفرماید: «فرجعوا الی انفسهم فقالوا انّكم انتم الظّالمون»؛(3) یعنی بعد از آنی كه ابراهیم این حركت را انجام داد، این فریاد رسا را كشید، آن اثری را كه میخواست بگیرد، گرفت. مردم به خودشان مراجعه كردند، میان خودشان به گفتگو پرداختند، وجدانشان بیدار شد و به خود و خودهایشان گفتند كه ما ستمگریم؛ خود ما ظالم هستیم و نباید ابراهیم را ملامت كنیم. در مورد رسول خدا هم بتشكنی پیغمبر به معنای اعمال زور نسبت به مردم مكه نبود. پیغمبر بتها را شكست، در حقیقت سنبل و نشانه و رمز نظام طاغوتی را میشكست. درست مثل همینكه مردم در یك كشور وقتی انقلاب میكنند، نشانههای رمزآمیز رژیم گذشته را از بین میبرند. شما در كشور خودتان همهی علامات حكومت ستم شاهی را از صحنهی جامعه، از میدانها، از ساختمانها، از كاغذها پاك كردید؛ پیغمبر هم بتها را كه نشانه و رمز حكومت مشركانه بودند، از فراز كعبه به زیر انداخت و منهدم كرد؛ والّا ما در تاریخ نداریم كه پیغمبر وقتی وارد مكه شد، مردم را اجبار كرده باشد كه باید همهی شما به اسلام بگروید، یا جستجوی خانه به خانه را شروع كرده باشد كه ببیند در كدام خانه یا صندوقخانه بت كوچكی هست كه آن را بگیرد و بشكند و از بین ببرد. پیغمبر سنبلها و نمودهای نظام باطل و جاهلی را شكست. پس این هم به معنای اعمال زور برای پذیرفتن یك ایمان و عقیدهی قلبی نبود. در مورد ارتداد یك شبههای در بعضی از ذهنهاست كه اسلام درباره مرتد، شدت عمل به خرج میدهد. كسانی كه ایمان آوردند و سپس از ایمان منصرف شدند و به كفر گرایش پیدا كردند، شدت عمل اسلام در مقابل این افراد زیاد است كه ممكن است به معنای اعمال زور در اعتقاد به حساب بیاید. این هم با توجه به آیات مربوط به ارتداد شاید اینجور به نظر میرسد كه اسلام با اینكار درصدد آن هست كه حصار ایمان اسلامی را حفظ كند. در حقیقت اسلام بعد از آنی كه مردم ایمان آوردند، نظام اسلامی را مكلّف كرده است كه از ایمان مردم حفاظت و حراست بكند. این وظیفهی نظام اسلامی و حكومت اسلامی است كه در باب تبلیغات ضداسلامی هم عرض خواهم كرد. بخصوص در آیهی مربوط به ارتداد - «من كفر باللّه من بعد ایمانه الّا من اكره و قلبه مطمئنّ بالایمان»(4) كه دربارهی عمار یاسر وارد شد - در آخر این آیه میفرماید: «ذلك بانّهم استحبّوا الحیاة الدّنیا علی الاخرة»؛(5) علت این خشم الهی بر مرتدین و كسانی كه از دین خارج شدهاند، این است كه اینها زندگی دنیا را، عشرت دنیوی را، هواهای نفسانی را بر خواست معنوی و قلبی خود و فطرت انسانی خود و بر آخرت ترجیح دادند. معلوم میشود مسئله، مسئلهی عوض شدن یك اعتقاد فقط نبوده است. مسئله این بوده كه كسانی به خاطر جاذبههای مادی، به خاطر تأمین هواهای نفسانی، حاضر شدند به حیثیت نظام اسلامی لطمه بزنند و پشت كنند و ایمان اسلامی را رها كنند، كه این یك مقولهی دیگری است و سختگیری اسلام دربارهی این افراد از این مقوله است. البته این نكته هم مورد توجه باید قرار بگیرد كه اگر ما میگوئیم كه عقیده، عقیدهی مذهبی و ایمان در جامعهی اسلامی آزاد است، این به معنای این نیست كه اسلام اجازه بدهد كه فریبگرانی و خدعهپیشگانی در جامعهی اسلامی به راهزنی ایمان مردم بپردازند. این را قطعاً اسلام اجازه نمیدهد. دستهائی كه میتوانند با ارائهی جاذبههای مادی، با تأمین هوسهای بشری، دلهای سست و ضعیفی را به سمت خودشان جذب كنند، اگر در جامعهی اسلامی آزادی عمل داشته باشند، مردم ضعیف را و انسانهای سادهدل را تحت تأثیر قرار خواهند داد و آنها را گمراه خواهند كرد و از بهشت به دوزخ خواهند برد؛ «و الّذین كفروا اولیائهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور الی الظّلمات».(6) اسلام اجازه نمیدهد كه مردمی كه دلشان به نور ایمان منور شده است، به وسیلهی چنین ایادیای به سمت ظلمت باز هم كشیده بشوند. لذا اسلام با تبلیغات ضداسلامی و فریبگرایانه، نه با بحث و جدل استدلالی، با خدعه و فریب تبلیغاتی دربارهی مسائل اعتقادی كه موجب سست شدن ایمان مردم و راهزنی دلهای مردم میشود، مقابله میكند كه نشانههای این را در احكام متعددی از اسلام ما میبینیم. من یك جمعبندی كوتاهی بكنم این بحث مربوط به اعتقاد را در سه جمله: اسلام با ایمان باطل و غلط مخالف است، اما اسلام با كسانی كه مؤمن به باطل هستند و اعتقاد باطلی آوردهاند، با اعمال زور مقابله نمیكند، بلكه آنها را به وسیلهی حكمت، به وسیلهی موعظه، به وسیلهی تبلیغ و بیان حقیقت، به سمت ایمان صحیح جلب و جذب میكند؛ و علاوهی بر اینها، اگر آن كسی كه مومن به غیرحق هست، این ایمان او در عمل او آثار تخریبی علیه جامعه بهجا بگذارد، با این هم اسلام مقابله میكند؛ این سه نكتهی اساسی و اصولی در باب آزادی عقیده است كه خط مشی نظام جمهوری اسلامی هم همین است. در جامعهی اسلامی ما وظیفه داریم كه ایمان اسلامی را برای مردم تشریح كنیم، جاذبههای ایمانی را برای مردم روشن كنیم. برای رسوخ ایمان جامعه، دولت اسلامی موظف است فعالیت بكند. این یك نكته. اما در همین جامعهی اسلامی با كسانی كه ایمان غلط دارند، نظام اسلامی و دولت اسلامی با زور و قدرتمداری و قهر و غلبه برخورد نمیكند. اینی كه گاهی در رسانههای دنیا نسبت به فشار بر اقلیتها در كشور ما جنجال راه میاندازند، این یك دروغ واضح و آشكاری است. در جامعهی اسلامی اقلیتهای مذهبی و صاحبان عقاید و ایمانهای مختلف زندگی خودشان را میكنند. كسی آنها را مجبور به پذیرفتن عقیدهی حق نمیكند، آنها خودشان هستند كه در این جو عظیم اجتماعی قدرت انتخاب دارند. اگر انتخاب درست كردند، به نفع خود آنهاست. و اگر انتخاب درست هم نكردند، دولت اسلامی و جامعهی اسلامی با آنها نه فقط كاری ندارد، بلكه از حقوق اجتماعی هم برخوردارد هستند؛ اما در مقابل تخریب، در مقابل وسوسهها و رهزنی دلها البته جمهوری اسلامی خودش را موظف میداند كه از ایمان قلبی مردم حراست كند و محافظت كند. این هم یك وظیفهی دیگر است كه همان طور كه ملاحظه كردید، از اصول مسلم اسلامی و از آیات قرآن و از سیرهی مسلمانان صدر اسلام و ائمه (علیهمالسّلام) این معنا را ما استفاده كردیم. انشاءاللّه در ادامهی بحثها به انواع دیگر آزادی و نظر اسلام و وظائف دولت اسلامی خواهیم پرداخت. آنچه كه اسلام روی او حساسیت به خرج نمیدهد، خود عقیده است، اما آثاری كه در عمل آن شخص مترتب بر عقیده بشود و مخالف مصالح نظام اسلامی باشد، چرا، در مقابل آنها حساسیت زیادی را اسلام نشان میدهد. یعنی اگر این شخصی كه عقاید حق را قبول ندارد، بر طبق عقاید خود عمل بكند، اما آن عمل به حیثیت جامعهی اسلامی، به امنیت جامعه، به سلامت جامعه، به یكپارچگی جامعه و به دیگر مصالحی كه در این جامعه مورد نظر هست، ضربهای نزند، اشكالی ندارد. برای خودش، بر طبق عقاید خودش عمل میكند. مثلاً در معابد خودشان، در كلیساهای خودشان حاضر میشوند و اعمال دینی را انجام میدهند، اما اگر اعمالی بر طبق عقاید خودشان انجام بدهند كه حیثیت جامعه را، سلامت اخلاق را در جامعه، یكپارچگی جامعه را، استقلال جامعه را و جهات گوناگونی را كه دولت اسلامی برای یك جامعه در نظر میگیرد خدشه دار بكند، اینجا دولت اسلامی عكسالعمل نشان میدهد و آنها را از آن كار باز میدارد و اگر اصرار كردند، آنها را مجازات خواهد كرد. پس بنابراین، این آزادی صرفاً در محوطهی عقیده و نیز اعمالی است كه با چهار چوب جامعهی اسلامی منافاتی ندارد، اما اگر اعمالی از آن شخص مخالف با عقیدهی نظام اسلامی سر بزند كه با مصالح جامعهی اسلامی و با چهار چوبها و مقرراتی كه از آن عقاید اسلامی سرچشمه گرفته منافات دارد، با آنها معارضه دارد، نه، اینجا دیگر نظام اسلامی آن را تحمل نمیكند و با او معارضه میكند. این به معنای مخالفت با آزادی عقیده نیست، این به معنای حراست از مرزهای جامعه است؛ مرزهای فرهنگی، مرزهای اقتصادی، مرزهای سیاسی، و این وظیفهی دولت اسلامی است و بایستی آن را رعایت كند. در همهی عقاید و سلائق دیگر هم همین طور است. در همین مسائل روزمرهی معمولی خودمان در جامعه ملاحظه كنید، من یك مثال بزنم: ممكن است شما معتقد باشید كه سرعت زیاد مثلاً برای انسان بهتر است. وقتی سوار اتومبیل و وسیلهی نقلیه میشوید، با سرعت زیاد دوست دارید حركت كنید، این را دوست میدارید، به او اعتقاد دارید؛ یك فلسفهای برایش دارید. بسیار خوب، این عقیدهی شما برای خودتان، كسی كار به این عقیده ندارد، اما اگر شما بخواهید این عقیده را در عمل اعمال كنید و توی خیابانهای شهر با فوق سرعت مجاز حركت كنید، جلوی شما را میگیرند. یا عقیده دارید كه سرعت زیاد چیز بدی است و باید با سرعت كم حركت كرد. این هم اعتقاد شماست، مانعی ندارد، اما اگر در یك اتوبان وسیعی كه سرعت یك حداقلی دارد و از آن كمتر سرعت جایز نیست، خواستید با سرعت كم حركت كنید، باز اینجا جلوی شما را میگیرند و نمیگذارند. ببینید در مسائل معمولی و روزمرهی زندگی مسئله اینجور است. در مسائل كلی و عقاید هم نظر اسلام این است: عقیدهی شما برای خودتان، اما اگر عملی بر آن عقیده بخواهد مترتب بشود، این در صورتی مجاز هست كه با چهارچوب جامعه منافاتی نداشته باشد.
بحثی كه امروز در این خطبه و در خطبههای اول تا چندین جمعه انشاءاللّه ادامه خواهم داد، یك بحث تازهای است كه البته به مباحث قبلی مرتبط و متصل است، اما درعینحال یك بحث مستقلی هم هست و آن بحث در باب آزادی از نظر اسلام و قرآن است كه یكی از بحثهای مهم اسلامی و اجتماعی است و لازم است كه یك بار - ولو به صورت مجمل - در این تریبون عمومی این مسئله مطرح بشود. ارتباط این بحث با مباحث گذشته به صورت فهرستوار عرض میشود كه رشتهی مطلب در ذهن شنوندگان عزیز گسسته نشود و آن به این ترتیب است كه بحث ما در وظائف حكومت اسلامی در رابطهی با جامعه بود و عرض كردم كه این وظائف دو نوع است: یك نوع وظائف مربوط به امور معنوی و یك نوع وظائف مربوط به رفاه مادی. در وظائف معنوی، یكی از وظائف را كه عبارت بود از تعلیم و تربیت و تزكیهی جامعه، به تفصیل عرض كردم و نقش صدا و سیما را در این باب مشروحاً بیان كردم و عرض شد كه دولت اسلامی موظف است كه جامعه را با فرهنگ بالاتر و معلومات عمیقتر و آگاهیهای همگانی مجهز كند و بدین وسیله جلوِ نفوذ فرهنگ بیگانه را بگیرد. و برای اینكه تأثیر رسانههای عمومی از جمله صدا و سیما و همچنین روزنامهها و مطبوعات روشن بشود، دو نمونه و دو مثال را عرض كردم از تبلیغات ننگین رژیم گذشته كه به وسیلهی صدا و سیما و مطبوعات در جامعه گسترش و عمق پیدا كرده بود: یكی در باب اسراف و فرهنگ مصرفگرائی بود و دیگری در باب فساد و فحشاء جنسی. و این بحثها به همان بحث اصلی مربوط میشد كه عبارت بود از وظائف دولت اسلامی در باب تعلیم مردم و تربیت آنها و تزكیهی آنها و تقویت مبانی آگاهی و فرهنگی آنها. وظیفهی دیگر دولت در رابطهی با وظائف معنوی در جامعه، همین وظیفهی تأمین آزادی است برای افراد جامعه و زمینههای رهائی انسان از عیوب مخرب، مفسد و متوقف كننده و همهی موانع حركت و رشد و جهش انسانها؛ مبارزهی با اینها - كه همان مبارزه برای آزادی افراد جامعه است - این هم یكی از تلاشهای لازم و واجب برای دولت اسلامی است كه یقیناً نمیشود جمهوری اسلامی و حكومت اسلامی باشد و این تلاش نباشد.
برای اینكه این بحث روشن بشود، ناچار باید دربارهی اصل مفهوم آزادی و نظر اسلام در باب آزادی و اینكه آزادی چه معنائی دارد، یك بحثی انجام بگیرد، كه همین بحثی است كه من امروز شروع میكنم و در هفتههای بعدی كه به نماز بیایم، انشاءاللّه آن را ادامه میدهم و امیدوارم مجموعهی بحثی كه انجام میگیرد، یك بحث مفیدی برای آگاهیهای جامعه و همچنین برای عمل ما مسئولان جامعه باشد. اولاً باید مفهوم آزادی را روشن كنیم. آزادی یعنی چه؟ چون تقریباً همهی دولتهائی كه در دنیا نامی و عنوانی و هیاهوئی دارند و بلوكهای شرق و غرب، دم از آزادی میزنند. هم دموكراسیهای غربی، مدعی آزادیاند؛ منتها آزادی در آنجا آزادی فردی است و یك معنای خاصی برای آزادی قائلند و همچنین كشورهای بلوك شرق و رژیمهای سوسیالیستی یا مدعی سوسیالیستی، آنها هم دم از آزادی و دموكراسی میزنند. همان طوری كه ملاحظه میكنید، بیشتر كشورهای شرقی و وابستهی به بلوك شرق، در نام و عنوان دولتشان كلمهی «دموكراتیك» را به كار میبرند كه همان به معنای آزادی و آزاد هست و میخواهند ادعا كنند كه در اینجا هم، در این كشورها هم یكی از هدفها آزادی است، كه البته در آنجا مقصود آنها از آزادی، آزادی فردی نیست، بلكه آزادی در مقیاس جامعه است و حل شدن و هضم شدنِ آزادی فرد در آن چیزی كه آنها آن را آزادی جامعه میشمرند. پس میبینید كه در دنیا ادعای آزادی هست و هر دولتی، هر رژیمی، هر مكتبی و هر دستگاهی، آزادی را به یك نحو خاصی معنا میكنند و همه هم مدعی این هستند كه آزادی را در جامعهی خودشان تأمین كردهاند.
نمودار
مقالات
مرتبط
آخرین مقالات
|