|اقتراح علمی|
بیش از یکدهه از آغاز حرکت علمی نوین کشور میگذرد. فراگیرشدن این روند بهویژه در میان نخبگان جوان، آشکارا در پی راهنماییها و پیگیریهای رهبر انقلاب بوده است. آیتالله خامنهای نخستینبار ایدهی
نهضت نرمافزاری و
تولید علم را اسفندماه ۱۳۷۹ در
دیدار با دانشجویان دانشگاه امیرکبیر مطرح کردند. ایشان تبدیلشدن تولید علم و عبور از مرزهای دانش را به صورت یک گفتمان نویدبخش میدانند، زیرا: «گفتمان یک جامعه مثل هواست. همه تنفسش میکنند؛ چه بدانند، چه ندانند. چه بخواهند، چه نخواهند.» (سخنرانی در سومین نشست اندیشههای راهبردی- ۱۴ دی ۱۳۹۰) در واقع مهمترین وجه گفتمانسازی تولید علم، مطالبهی عمومی آن به عنوان امری گریزناپذیر برای پیشرفت کشور است.
با اینهمه، نگاهی به کارنامهی این نهضت در این یک دهه برخی آسیبها و کاستیها را نشان میدهد که اهتمام به رفع آنها میتواند آثار و ثمرات بیشتری را نمایان کند. در اینجا نقدها و نظرهای برخی استادان و پژوهشگران علوم انسانی کشور دربارهی آسیبشناسی وضعیت کنونی و بهسازی آن گردآوری شده که البته نخبگان و دستاندرکاران این عرصه میتوانند آن را تکمیل کنند.
این نوشته گزارشی است از مهمترین سرفصلهای مباحث مطروحه که بهزودی هر یک را به طور تفصیلی نیز منتشر خواهیم نمود.
بهسوی علوم انسانی اقتدارآفرین
در رشد پرشتاب علمی کشور طی سالهای گذشته، «کمرنگ بودن نقش علوم انسانی» بسیار به چشم میآید.
دکتر عادل پیغامی -رئیس پیشین مرکز تحقیقات میانرشتهای دانشگاه امام صادق علیهالسلام- احتمال میدهد که این کمرنگی آگاهانه بوده باشد، زیرا برجستگی دستاوردها و پیشرفتهای علوم فنی-مهندسی زودتر مردم را قانع میکند و به دیگران انگیزه میبخشد. با اینهمه او معتقد است که حتی رشد فنی-مهندسی دانش در کشور نیز در بستری از علوم انسانی معنی پیدا میکند. «این خط سیر را در اندیشهی آیتالله خامنهای هم میتوان پیدا کرد. مثلاً ایشان بر تولید ثروت از راه علم تأکید دارند، اما همین تولید ثروت از علم نیز به اقتصاد، حقوق و ... نیاز دارد. پس موفقیت علوم فنی و مهندسی نیز نیازمند حاشیهی پررنگی از علوم انسانی است.» این استادیار دانشگاه امام صادق علیهالسلام «علوم انسانی اقتدارآفرین» را دارای دو شاخه میداند: نخست خود این علوم مانند سیاست، اقتصاد، حقوق، روانشناسی و ... که با پیشرفت آنها میتوان جامعه را بهدرستی مدیریت کرد و بر مشکلاتی مانند بیکاری، تورم و ... غلبه نمود تا به اقتدار دست یافت. دیگر اینکه تمامی علوم فنی و مهندسی اگر بخواهند اقتدارآفرین باشند، باید بر بستر مناسبی از علوم انسانی قرار بگیرند. چه بخواهیم از علم ثروت تولید کنیم و چه امنیت و عدالت، در هر صورت باید به علوم انسانی متناسب با آن بپردازیم.
دکتر عادل پیغامی معتقد است آیتالله خامنهای بر تولید ثروت از راه علم تأکید دارند، اما همین تولید ثروت از علم نیز به اقتصاد، حقوق و ... نیاز دارد. پس موفقیت علوم فنی و مهندسی نیز نیازمند حاشیهی پررنگی از علوم انسانی است.
آقای پیغامی همچنین معتقد است که مجموعهی بیانات و مطالبات رهبر انقلاب دربارهی تولید علم در کشور نشانگر واگذاری برخی مباحث تکمیلی و ورود اجرایی به چنین مقولاتی توسط ایشان به عالمان و مدیران متعهد کشور است. در واقع اهتمام رهبری بیشتر به امور زیرساختی است. پیغامی نقشهی جامع علمی کشور را از «زیرساختهای اسنادی» و «بنیاد علمی نخبگان» را از «زیرساختهای نهادی» این حرکت به شمار میآورد که رهبر انقلاب به آن ورود کردهاند. با اینهمه دامنهی امور زیرساختی علمی به این موارد ختم نمیشود. برای نمونه این استاد دانشگاه «برنامهی درسی» و «آموزش» را از مهمترین امور زیرساختی در زمینهی سرمایهی انسانی میداند که باید به آن توجه کافی نمود. وی فروماندن در مرحلهی «سندنویسی» را نیز یکی از معضلات حرکت علمی کشور میداند؛ آن هم در حالی که بسیاری از کارهای اولیه روی زمین مانده است.
دکتر پیغامی بر این باور است که باید به چهرهها و جریانهایی که در ده سال اخیر در کشور رشد کردهاند و اهل پیگیری مطالبات رهبری هستند، میدان داد. در عین حال وی لزوم نگاه کارشناسی و انتقادی را گوشزد میکند: «متخصصان این زمینه باید بازیگران اصلی این عرصه باشند؛ چه موافق و چه مخالف.» پیشنهاد پایانی وی بنیانگذاشتن کانون یا نهادی است که اینگونه بحثها و نقدها از سوی آن ساماندهی شود و انجام بگیرد تا از شکل منحصربهفرد کنونی بیرون بیاید.
نظریهپردازی؛ راه میانبر
دکتر رضا پورحسین، دانشیار دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران رهبر انقلاب را موجد گفتمان علمی انقلاب اسلامی طی دو دههی اخیر میداند و معتقد است: «ایشان هم مطرحکننده بودند و هم شتابدهنده و اجازه ندادند که حرکت علمی دچار روزمرگی شود. شتابدادن به حرکتهای بزرگ کشوری و ملی کار سادهای نیست.»
به باور پورحسین، اشارهی رهبر انقلاب به پیشرفتهای اندک کشور در زمینهی ابعاد متنی و محتوایی تمدنسازی نوین اسلامی به نقش کمرنگ علوم انسانی و اجتماعی در روند پیشرفت کشور و آسیبها و کاستیهای آن اشاره دارد. دربارهی چرایی این وضعیت نیز دو موضوع را مطرح میکند: نخست اینکه رشد علوم انسانی بهطور طبیعی نسبت به رشد علوم پایه سختتر است و زمان بیشتری میبرد. دیگر اینکه ما مرجعیت علمی را در این عرصه از دست دادهایم. در واقع وی اشتغال به تکثیر علوم انسانی موجود در کشور را نشانهی تسلیم به مرجعیت علمی دیگران میداند. در حالی که «باید این دغدغه را داشته باشیم که بر اساس شناختشناسی جلو برویم و مایههای اصلی علوم انسانی را برای خود تعریف کنیم.»
دکتر پورحسین معتقد است در علوم انسانی سرفصلها اسلامی شده است، اما پیش از آن باید انسانشناسی الهی و حتی شناختشناسی دینی را تدریس کنیم. این دانشیار دانشگاه تهران طراحی مکانیسمهای علوم انسانی بومی را کلید برونرفت از وضعیت آسیبزده کنونی میداند که مبتنی بر انسانشناسی الهی خواهد بود. وی به راهکارهای اجرایی تحقق ایدهی خویش نیز اندیشیده است: «بین روانشناسی که در کتابها نوشتهاند، با انسانشناسی الهی یک حلقهی واسطه باید وجود داشته باشد. روانشناسی ما رنگ ترجمه به خود گرفته و هر روز تکثیر علمی میشود و مبتنی و ناظر به فرهنگ و جامعهی ما و ناظر به انسان ترازِ ایران نیست. باید یک درس واسط به عنوان «فلسفهی علوم انسانی» تعریف و تدریس کنیم.»
از نگاه این استاد دانشگاه تهران، «علوم انسانی بومی» در همهجای دنیا رایج است و مخصوص کشور ایران نیست. همین که در غرب نیز روی مطالعات میانفرهنگی کار میکنند، نشان میدهد که به علوم انسانی بومی معتقدند، اما راه میانبر از دید وی، نظریهپردازی است: «باید تئوریهایی طراحی کنیم که تئوری غربی را کنار بزند. بعد از مشخص شدن فلسفه، باید شروع به گزارهنویسی، تحقیق و تئوریپردازی کنیم. کافی است تئوری پشت تئوری آزمایش بشود، آن وقت جای خودش را باز میکند و نظریههای غیر بومی خود به خود کنار میروند.» دکتر پورحسین اجرای این مهم را بر عهدهی گروههایی میداند که مبانی دینی را خوب میدانند و در رشتهی علمی مربوطه هم متخصصاند و بدون اینکه تابلویی داشته باشند، تولید علم میکنند.
زیر چتر مفاهیم بومی
دکتر عبدالحسین کلانتری، معاون آموزشی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. او کانون آسیبهای حوزهی علوم انسانی و اجتماعی را «شبکهی مفاهیم» این دانشها و تکثیر آن در نظام آموزشی کشور میداند. از این جهت که مفهومسازی این علوم بهگونهای است که انسانها را از فطرت خویش و حتی بستر واقعیات جامعهی خود دور میکند: «دنیای غرب توسط «مفهومسازی»ها، دیگران را مُسخّر خود میکند. آنچه که تاریخ یک کشور را میسازد، همین مفهومسازی است. خود غربیها به این إشعار دارند که هر تمدنی زاییدهی نوع مفهومسازیهای خویش است. این میتواند جهت تاریخ را عوض کند. متأسفانه مفهومسازیهای ما از خودمان، گروههایمان، جامعهمان و تعاملاتمان با جهان خارجی، ذیل مفهومسازیهای غربی صورت میگیرد.»
دکتر کلانتری از منطق مسئولان برای تکثیر غیر انتقادی این علوم ناخرسند است و بهانهی ناگزیری چنین وضعیتی را نمیپذیرد: «ما اقتضائات را میفهمیم، اما چرا مشکلات دانشجویان بیکار یا پشتکنکوریها همیشه به حوزهی علوم انسانی سرشکن میشود؟!» وی فقر تولید محتوا در حوزهی علوم اجتماعی را ریشهی بحران کنونی میداند و معتقد است که اغلب تولیدات علمی کشور در این زمینه از نظر طرح مسأله و ساحت معرفتی، ترجمه و تدوین علوم اجتماعی غربی یا در همان مسیر است: «بیش از نود درصد مسائلی که در تحقیقات و انتشارات به آن میپردازیم، اصلاً مسألهی جمهوری اسلامی و جامعهی ایران نیست. نوع نگاهشان نیز با واقعیتها مرتبط نیست.»
دکتر پورحسین معتقد است بین روانشناسی که در کتابها نوشتهاند، با انسانشناسی الهی یک حلقهی واسطه باید وجود داشته باشد. روانشناسی ما رنگ ترجمه به خود گرفته و هر روز تکثیر علمی میشود. باید یک درس واسط به عنوان «فلسفهی علوم انسانی» تعریف و تدریس شود.
این استاد جامعهشناسی معتقد است که نباید گذاشت غرب با این مفهومسازیها، نیروهای انسانی جامعهی ایران را مصادره کند. با اینهمه نسبت به دو برداشت و برخورد نادرست در زمینهی روند تکثیر علوم اجتماعی تقلیدی و ترجمهای هشدار میدهد: «بدنهی مدیریت کشور باید مشکل را از جامعهشناسی بداند نه از جامعهشناسان، چون جامعهشناسان خود قربانی جامعهشناسیاند. برخورد امنیتی این قصه را حل و فصل نخواهد کرد، چون مشکل از جای دیگر است. باید جور دیگری هم حل شود.»
نکته دیگر اینکه افراد فاقد صلاحیت علمی و اخلاقی برای حضور در چنین عرصهای احساس تکلیف نکنند: «متأسفانه منتقدان زیاد شدهاند و بدون اینکه بفهمند صورت مسئله چیست، گاهی چیزهایی میگویند که ما خود متعجب میمانیم. آنها معمولاً فهمی جدی از قضیه ندارند و نقطهی اصلی و کانونی دعوا را که مفهومشناسی علوم اجتماعی است، درک نمیکنند. خط تولید بهراه است، آنوقت میخواهند محصولات را جمع کنند. این کار معقولی نیست؛ بیهوده است.»
دکتر کلانتری با این مفروض که «مسائل» در چهارچوب «نظام مفهومی» شکل میگیرند، بر این باور است که باید مسائل خود را در متن نظام مفهومی خویش جستوجو کنیم، اگرچه این کاری بس دشوار است: «نظام مفاهیم خود را باید از آیات قرآن و روایت و سنت ائمه دربیاوریم. از تعاطی این نظام مفهومی با واقعیتهای اجتماعی است که مسائل وضوح پیدا میکند.» وی تولید شبکههای مفهومی برای ساماندهی مسائل و نیز تبدیل تجربههای بومی به نظریه را از مواردی میداند که با توجه به تجربهی غرب در زمینهی علم و مدیریت آن، میتوان از دیگران آموخت.