پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در راستای تغییر نظام طاغوتی به نظام اسلامی، یکی از مباحث مهم و اساسی در این زمینه، تحول در نگرش و ساختارهای نظام آموزشی و پرورشی کشور بود. این دغدغه ذهن بسیاری از صاحبنظران در این عرصه را به خود مشغول ساخت. شهید باهنر از جملهی این افراد بود که بهعنوان وزیر آموزش و پرورش دولت شهید رجایی مجال چندانی برای بسترسازی این تحول نیافت. در ادامه بخشی از مصاحبهی ایشان را پیرامون ضرورت این تحول با روزنامهی جمهوری اسلامی در مرداد ماه 58 را میخوانید. |
شهید محمدجواد باهنر
شرکت ما را در آموزش و پرورش بهعنوان شرکت یک مقامی که در کار اداری و اجرایی به معنای معمول وزارتخانهها میخواهد حضور به هم برساند، نباید تفسیر کرد. بلکه شرکت ما و حضور ما به معنای حضور یک نمایندهای است از شورای انقلاب تا بتواند این وزارتخانه را در جو متناسب با نیاز انقلابی بررسی کند و براساس نیاز ظرفیت انقلابمان، پیشبینی دگرگونیها و تحولات لازم را در این وزارتخانهی بسیار وسیع و گسترده که با سرنوشت تمامی خانوادههای کشور بهطور مستقیم ارتباط دارد، طرحها را تهیه کند و به شورای انقلاب برای تصویب و به دولت برای اجرا ارائه نماید.
بهطور کلی به نظر میرسد برای دگرگونی در آموزش و پرورش لازم است بینش حاکم بر آموزش و پرورش تغییر یابد، یعنی فلسفهی آموزش و پرورش، هدفهای آموزش و پرورش، نوع تربیت و سازندگی که بایستی در این نسل به وجود آید، باید تغییر کلی درونش پیدا شود. در رژیم گذشته اصراری بود بر اینکه نسل ما را از داشتن یک ایدئولوژی مثبت و فعال و جهتدار تهی کنند و او را به صورت بیتفاوت و تهی و پوچگرا بار بیاورند و احیاناً با التقاطی از فرهنگ غربی، زمینه را برای یک نوع زندگی مصرفی، متناسب با بازار مصرف برای فرآوردههای صنعتی و اقتصادی و فنی و حتی صادرات فرهنگیشان آماده بسازند و نیز بقایایی از رسوم و سنتها و فرهنگ باستانی و ملی را به نسل ما تحمیل کنند؛ آن هم از محدودههای اسارتبار و ذلتباری که بتواند نسل ما را با تحمل استبداد و تواضع در برابر قدرتهای حاکم با روح تملق و چاپلوسی و خضوع و ذلت، بار بیاورد و قدرت تصمیمگیری و تفکر آزاد و اندیشه و اراده را از نسل ما بگیرد. بنابراین هدف این بود که جامعهای سنتگرای غربزدهی مصرفی، وابستهی بالمآل، بیتفاوت و تهی از خودی و شخصیت و هویت بار بیاورند و بنابراین زمینهای باشد برای استعمار و برای سلطهی ابرقدرتها و خودباختگی و خودفروختگی در برابر قدرتهای دیگر.
ما تأکید و اصرار داریم که بایستی این نوع بینش حاکم، به کلی دگرگون شود و ما انسانهایی آزاداندیش، مستقل، باشخصیت و با هویت بار بیاوریم و براساس ایدئولوژی غنی اسلام، نسلی بسازیم متحرک، هدفدار و کارآمد که بخواهد جامعهی خودش را در تمام ابعاد متحول کند، دگرگون کند و پیشرفت دهد و بسازد و یک روح انسانی بینالمللی در او به وجود بیاید که به صلاح و سعادت همهی انسانها بیاندیشد، از موضع حمایت از مستضعفین جهان به کل دنیا بنگرد. نسل ما نسلی باشد و بار آید که از حرکتهایی که در دنیا برای مستقر کردن حاکمیت مستضعفین بود آمده است، حمایت کند و پیوند خودش را با محرومان جهان و با مظلومان جهان و مستضعفان جهان مستحکمتر کند و در برابر طاغوت، در برابر استکبار، در برابر زورگویی، در برابر سلطهجویی، احساس قدرت و مقاومت و مبارزه کند و علاوه بر این، نوعی روشنبینی و هوشیاری در این نسل به وجود آید که بتواند درون خودش بجوشد مبارزه ضدتوطئه و دسیسه و مداومت در سازندگی و جهت دادن و سرعت بخشیدن به حرکت تکاملی اجتماعیمان در روند اسلام.
و نیز ما تأکید داریم بر اینکه بایستی هدف از مدارس خصوصاً دبیرستانهای ما آن نباشد که به صورت یک ماشین مدرکسازی و دیپلمسازی درآید، برای آنکه افرادی را برای پشتمیز نشینی آماده کند، بلکه بایستی نیاز جامعهی خودمان را از لحاظ فنی و کشاورزی و صنعتی و مدیریتها و غیره... در نظر بگیریم و تربیت ما در مورد نسلمان به گونهای باشد که مناسب با زمان و نیاز، افراد را بسازیم، بهطوری که به سرعت جذب بازار کار و نیازهای اجتماعی ما گردند و این، احتیاج به برنامهریزی دقیق و مشارکت وزارتخانههای دست در کار و همفکری و همکاری و آمارگیری سالم دارد.
بایستی بخش عمدهای از کار مدارس ما به تربیت افراد براساس مهارتهای فنی و حرفهای در سطوح مختلف بسیج شود و ما بتوانیم برای نیاز آیندهی مملکتمان در زمینهی احیای صنعتمان، صنعت مستقل و احیای کشاوزیمان و بازسازی جامعهمان در همهی سطوح اجتماعی، کارشناسها، تکنسینها و حتی کارگرهای فنی و ماهر به اندازهی کافی تربیت بکنیم. البته در همهی این مراحل آن سازندگی فکری و روحی و تربیت اخلاقی و انسانی باید دقیقاً حاکم شود که ما در درجهی اول میخواهیم انسان بسازیم و انسان مسلمان، در درجهی دوم یک تکنسین و یا کارگر فنی یا مهندس و یا دبیر و نیز در موارد درسی که در سابق عادت بر آن جاری شده بود که در سطوح مختلف تدریس می-شد، وقتی آن دو اصل یاد شده را در نظر بگیریم که چه میخواهیم و چه میسازیم و به چه نوع افرادی نیاز داریم، وقتی آن دو اصل رعایت شد، چه بسا عنوان بسیاری از این درسها در سطوح مختلف محفوظ بماند. یعنی ما ریاضیات را احتیاج داریم، فیزیک را احتیاج داریم، جامعهشناسی و فلسفه را احتیاج داریم، اقتصاد را احتیاج داریم، ادبیات را نیز احتیاج داریم، اما آیا همهی این درسها را برای همهی این رشتهها احتیاج داریم؟ آیا چه مقدار از این درسها مورد نیاز عموم نیست یا مورد نیاز برخی از رشتههای خاص نیست؟ اینها بایستی دقیقاً بررسی شود و مقدار زایدش حذف و نیز محتوای این درسها و جهت این درسها دقیقاً باید بررسی شود.
ما تاریخ خواهیم داشت و نمیتوانیم درس تاریخ را حذف کنیم، اما آیا تاریخ مجموعهای است، مونتاژی است از یک سلسله رویدادها و داستانها، آن هم با بینش حاکم بر تاریخ؟ تا سلطهی سلاطین و بیدادگران و قدرتمندان را توجیه کند و تاریخ مجموعهای باشد از کشورگشاییها و قدرتنماییها و زورگویی مستبدان یا تحلیلی باشد از رویدادها و حرکت جوامع و امتها و علل سقوط و علل پیشرفتها و درسی باشد برای آیندهها؟ بنابراین نیاز داریم و همینطور درس جامعهشناسی ما و درس اقتصاد ما و درس فیزیولوژی ما و همهی دروس ما.
آیا ادبیات فارسی ما صرفاً بدان منظور است که ما بچههای خودمان را آشنا کنیم با اینکه چگونه در یک جمله ترکیب کنند کلمات را و یک جمله بسازند و صفت و قید را در کجای جمله قرار دهند و همین؟ و یا احیاناً از نظر محتوا، ما فقط متون مختلفی از ادبیات گذشته خودمان که احیاناً ممکن است محتوای بدآموز داشته باشد، باز هم همان متون را در کتابهای خودمان به کار ببریم؟ یا اینکه ضمن آنکه میخواهیم لغت بیاموزیم و جملهسازی و صرف و نحو و تجزیه و ترکیب و غیر ذالک. در عین حال فراموش نکردهایم که هر جملهای و هر لغتی پیامی دارد و اثری دارد و بنابراین درست درحالیکه ما در ادبیات فارسی خودمان زبانآموزی را تعقیب میکنیم، سازندگی را و جهت دادن را و محتوای فکری و محتوای اخلاقی و اجتماعی متون را نیز بایستی دقیقاً رعایت کنیم. بنابراین شاید بسیاری از عناوین درسها محفوظ بماند اما حد و مرز و محتوا و جهت این درسها بایستی تغییر کند و متناسب با روند انقلابمان باشد.
گزیدهی بیانات رهبر انقلاب دربارهی آموزش و پرورش
پروندهی زنگ تحول