با حضور نخبگان و اساتید کشور، نخستین نشست «اندیشههای راهبردی» حول موضوع «الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت» در محضر آیتالله خامنهای برگزار شد. در این نشست که بیش از چهار ساعت به طول انجامید، اساتید و صاحبنظران در این حوزه، به بیان نظرات خود پرداختند. دکتر عادل پیغامی از جمله اساتیدی بود که به بیان نظرات خود پرداخت. به این بهانه پای صحبتهای او نشستیم. ارزیابی نشست و الزامات الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت از مهمترین محورهای این گفتوگو است.
شما یکی از سخنرانان نشست «اندیشههای راهبردی» بودید. لطفاً نظر خود را دربارهی این نشست بیان کنید.
این نشست همانطور که رهبر انقلاب اشاره کردند، نخستین جلسه از نوع خود بود. قطعاً انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران در این سه دهه، از مراحل راهبردی متعددی گذر کرده و جریانهای متعددی را در معرفی و تثبیت خود پشت سر گذاشته است. امروز و در دههی چهارم انقلاب اسلامی که دههی «عدالت و پیشرفت» نامگذاری شده است، ملاحظات استراتژیک و راهبردی دیگری پیش روی نظام و نخبگان این کشور هست تا بر اساس آنها بتوانیم کارآمدی انقلاب اسلامی را تعریف کنیم و ارتقا بخشیم.
با این مفهوم و با توجه به کارکرد جدیدی که از انقلاب اسلامی و پروژهی انقلاب اسلامی در دههی چهارم انتظار میرود و با توجه به گفتمانی که رهبری در قالب الگوی اسلامی پیشرفت مطرح کردهاند، به یک معنی این نخستین نشست راهبردی برای بررسی مسألهی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بود.
این نشستها چه اثراتی میتواند بر جامعهی نخبگان داشته باشد؟
اولین اثر این قبیل نشستها ایجاد یک گفتمان عمومی بین آحاد مردم و همچنین نخبگان با مردم، در خصوص مسائل راهبردی کشور است. ضمن اینکه این قبیل نشستها در ایجاد زبان مشترک بین نخبگان نیز بسیار موثر است. نخبگان جامعهی ما طی سالهای گذشته با برخی اختلافات زبانی در ذهنیتها و چهارچوبها مواجه بودند که رسیدن به نتیجهی واحد را مشکل میکرد. این نشستها میتواند نقش مؤثری را برای شکلگیری یک زبان مشترک در بین نخبگان ایفا کند.
ضمن اینکه این نشستها میتواند مفاهیم و واژگان و ایدههای نوینی را به نخبگان کشور در حوزه و دانشگاه تزریق کند.
ما قریب نیم قرن است که با مسألهی مسکن مواجهایم. اما هنوز در دانشکدههای اقتصادی کشور رشتهای به نام اقتصاد زمین و مسکن نداریم و بدنهی سیاستگذاری چه در وزارت مسکن و چه در وزارت علوم اصلاً از دانشکدههای اقتصاد چنین مطالبهای نمیکنند.
نکتهی دیگر اینکه رهبر انقلاب با طرح مسألهی «کرسیهای آزاداندیشی» و «جنبش نرمافزاری» به دنبال شکلگیری این هستهها بودند که مقداری پیش رفت؛ اگرچه کافی نیست. حالا این نشستها باعث میشود که کرسیهای نقد و نظریهپردازی و آزاداندیشی در ارتباط مستقیم با مسائل نظام، سیاستگذاری و تصمیمسازی متمرکز شود.
شما در سخنان خود در نشست «اندیشههای راهبردی» از تعبیر «تنگهی احد» استفاده کردید. این موضوع را بیشتر توضیح بدهید.
من در سه سطح به یک نوع آسیبشناسی پرداختم؛ آحاد مردم، نخبگان و راهبران، اگرچه تنها فرصت شد که دربارهی آحاد مردم صحبت کنم. از تنگهی احد هم استفاده کردم. چراکه معتقدم باید مراقب باشیم تا دور نخوریم و بدون توجه کافی به آنها نیز به موفقیت لازم نخواهیم رسید.
اگر بخواهیم در دههی «عدالت و پیشرفت» موفق باشیم، باید تکتک مردم که ولینعمتان این انقلاب هستند، نسبت به مسألهی عدالت و پیشرفت واجد عناصر معرفتی، شناختی، گرایشی و رفتاری باشند، آگاهیها و بصیرتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی لازم را داشته باشند، تا پذیرای برنامههای دههی عدالت و پیشرفت، سیاستهای کلان، ایدههای نخبگان بشوند و مطابق نیازمندیهای این دهه عمل کنند.
مثلاً اگر قرار است که در دههی چهارم نوآوری و بهرهوری داشته باشیم، این را باید مردم در رفتارهایشان داشته باشند. بالاخره چه بازاریها، چه مدیران و چه کسانی که مشغول تأمین اقتصاد خانوار خود هستند، همه باید متناسب با دههی عدالت و پیشرفت حرکت کنند. اگر بخش انرژی، صنعت، بخش خدمات و ... واجد عناصر لازم برای دههی «عدالت و پیشرفت» نباشند، قطعاً به مطلوبمان نخواهیم رسید.
بنابراین آحاد مردم بازیگران پروسه و فرآیند تحقق عدالت هستند. کما اینکه عامل اصلی همه تحولات و موفقیتهای انقلاب چه در شکلگیری، چه در دفاع مقدس، چه در سازندگی و همه مراحل خطیر دیگر که این نظام بحمدالله پشت سر گذاشته است، این مردم بودند که نقش خود را به خوبی ایفا کردند. حال سؤال این است که شاکلهی فکری و رفتاری مردم در راستای این مهم چگونه شکل میگیرد؟ چه کانونهایی به آحاد مردم بصیرتبخشی کردهاند و یا باید بکنند؟ چه مراکزی میباید وظیفه خود را در شکلگیری عقلانیتی مبتنی بر آرمانها و ارزشهای انقلاب به خوبی انجام دهند و یا این وظیفه را به قدر کفایت انجام ندادهاند و لذا انقلاب در تحول در آن بخشها دچار کاستی و نقصان شده است؟ از نظر من در این کانونهایی که شاکلهی فکری را میسازند، «تنگهی اُحد» وزارت آموزش و پرورش است، «تنگهی اُحد» نقشهی مهندسی فرهنگی و دستگاههای فرهنگی هستند؛ یعنی نظام تعلیم و تربیت رسمی و نظام تعلیم و تربیت غیر رسمی. در ادبیات تخصصی، اولی را با برنامهی درسی آشکار تعیین میکنند و دومی را با برنامهی درسی پنهان.
بر همین مبنا مطالبهای از سوی رهبر انقلاب مطرح شد، اما به نظر من، بعضی مسئولان و سیاستگذاران بهخوبی این خواستهی رهبری را مورد توجه قرار ندادهاند. ایشان خواستار تحول و نوآوری آموزشی بودند که منجر به تهیهی اسنادی هم شده است؛ مثل سند فلسفهی تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، سند تحول راهبردی آموزش و پرورش و سند برنامهی درسی ملی.
اما متأسفانه شاهد هستیم که مثلاً در فلسفهی تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی، بعضی از موارد واجد شرایط مطلوب برای ورود به دههی چهارم لحاظ نشده است. یا برنامهی ملی درسی ما این دقت لازم را ندارد که ایران اسلامی در حال ورود به چه پروژهی بزرگی است؟ مقتضیات دههی عدالت و پیشرفت چیست؟ اینها در سند برنامهی درسی ملی کمرنگ است. یا مثلاً سند تحول راهبردی آموزش و پرورش ایران آنقدر ضعیف و دور از مطلوب است که از نظر من گویی برای کشوری دیگر نوشته شده است. سند تحول راهبردی فعلی برای کشوری نوشته شده مسلمان، ولی نه اسلام ناب محمدی (ص) که حضرت امام (ره) معرفی کردند. برای کشوری مسلمان نوشته شده که البته مرجع و آمال مستضعفین جهان نیست. در معرض انواع تهدیدات و تحریمهای استکبار جهانی نیست. راهی متفاوت از جهان غرب و مدرنیته و سرمایهداری ندارد. بحمدالله نواقص این سند توسط بسیاری از نخبگان حوزوی و دانشگاهی نقد و بررسی شده و به همین دلیل در شورای انقلاب فرهنگی به نحوی متوقف شده است. امیدوارم مشمول فرآیند اداری و تشریفات بوروکراتیک نشده و تصویب نگردد.
بنده معتقدم چه در اجرا و طراحی اندیشههای اسلامی و چه در ارزیابی میزان پیشرفت کار و بازخوردگیری، نیاز به شاخصهایی داریم که بتوانند الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را به شکل پسینی و پیشینی بسنجند.
رهبر انقلاب چند سال پیش در جلسات خصوصی که با کارشناسان آموزش و پرورش داشتند، خواستار توجه به مسألهی خلاقیت و نوآوری حتی از سنین کودکی و از آموزش ابتدایی بودند، ولی ما در سندهای تحولی آموزش و پرورش میبینیم که این مطالبات به قدر کفایت مورد توجه قرار نگرفته است. این کمکاریها و بیتوجهیهایی که به لحاظ مهارتهای بنیادی و تفکر خلاق، حل مسأله، ریسکپذیری و ... وجود دارد، منجر به این میشود که برای دستیابی به عدالت و پیشرفت، عرصهی فکر و عرصهی علم -که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند- در آموزش و پرورش و سپس در دانشگاه آنچنان که باید شکل نگیرد.
وقتی ما دانشآموز خودمان را در طی دوازده سال آموزش با ادبیات اسلامی، با نیازمندیهای رفتار اقتصاد اسلامی، رفتار سیاسی اسلامی، بصیرت اسلامی و مسائل روزمره در حقوق اسلامی آشنا نمیکنیم، دیگر نمیتوانیم مردم را به عنوان بازیگران عرصهی دههی «عدالت و پیشرفت» واجد عناصر لازم برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی بدانیم. این یکی از تنگههای اُحد است که باید به آن توجه کنیم.
دلیل این کمبودها چیست و تا چه اندازه به جامعهی نخبگان ما برمیگردد؟
دلایلش بسیار متفاوت است، اما علت اصلی آن به جامعهی نخبگانی برمیگردد که اساساً با مسائل و چالشهای نظام آنچنان که باید درگیر نمیشوند. جامعهی نخبگانی چه حوزوی و جه دانشگاهی در پذیرش مسئولیتهای اجتماعی، در بررسی و تمرکز بر روی مسائل به قدر کفایت حضور ندارند.
علم و دانش ما مخصوصاً در بخش علوم انسانی، عمدتاً غیر بومی و ناقص است. رصد و پایش دقیق از نیازهای علوم انسانی و اجتماعی دههی «عدالت و پیشرفت» نداریم. بسیاری از گرایشهای تخصصی و عرصههای علوم انسانی و اجتماعی مورد نیاز ما به یک معنا هنوز کلید نخورده است. ما در عرصهی نخبگانی اطلاع دقیقی از بسیاری مسائل مبتلابه بدنهی اجرایی و سیاستگذاریمان نداریم.
مثلاً ما قریب نیم قرن است که با مسألهی مسکن مواجهایم. اما هنوز در دانشکدههای اقتصادی کشور رشتهای به نام اقتصاد زمین و مسکن نداریم و بدنهی سیاستگذاری چه در وزارت مسکن و چه در وزارت علوم اصلاً از دانشکدههای اقتصاد چنین مطالبهای نمیکنند. یا از سالهای ابتدای انقلاب درگیر تحریم و تهدید بودهایم، اما یک کتاب در حوزهی اقتصاد تحریم نداریم، مقالهای پایاننامهای در مسائل مربوط به تحریم حوزه پولی و بانکی، نداریم.
یک برآوردی در زمینهی اقتصاد انجام دادم. در اقتصاد حدود 800 شاخه وجود دارد که متأسفانه ما در کشور روی قریب به هفتاد درصد این شاخهها کاری انجام ندادهایم. یعنی یا کار نکردهایم یا اگر هم کاری کردهایم، به درد چالشهای اقتصاد ایران نمیخورد و مشکل ما را حل نمیکند.
البته این کمبودها نافی ظرفیتهای بالفعل فراوانی حوزه و دانشگاه نیست. بهویژه نسل جوان که نسل اصلی انقلاب هستند، چه در حوزه و چه در دانشگاه بسیار امیدبخشاند. من معتقدم برای مشاهده ظرفیت اصلی انقلاب کافی است همین نشست راهبردی را با حضور پژوهشگران و استادان حوزوی و دانشگاهی بین 30 تا 45 سال برگزار کنیم تا رویش نسل انقلابی نخبگان و تفاوت شگرف گفتمانی آنها را ببینیم. ما در این نسل جدید رویکردهایی را شاهدیم که در دههی اول و دوم انقلاب شاهد نبودیم.
اما کارهای نشده هم کم نیست. ما در حوزهی علوم انسانی که از نظر من در حوزههای علوم کشورداری، مدیریت اجتماع و تمدنسازی است، دچار یک غفلت شدهایم. یکی از مسئولان پژوهشی وزارت علوم میگفت که اکثر پایاننامههای تکمیلی در دانشگاهها مسألهای را از کشور و بدنهی نظام حل نمیکند. چرا؟ این یعنی که بدنهی نخبگان ما در دانشگاهها و مخصوصاً در علوم انسانی با مسائل و چالشهای نظام بیگانهاند.
اما فراموش نکنیم که طراحان اصلی الگوی اسلامی ایرانی عدالت و پیشرفت و مجریان آن طی دهه گذشته فرهیختگانی هستند که الان در دهه سوم عمر خود بسر میبرند و با انقلاب هم سن هستند. افسران طراح و مجری این عملیات تمدنی ایشانند. البته از ایدههای ژنرالهای باسابقه باید استفاده کرد ولی نباید فراموش کنیم که این قبیل نشستها، جای افسران عملیاتی است و نه ژنرالهای بازنشسته!
یک آسیب نیز به مبانی معرفتی شاخصسازی ما برمیگردد. باید اذعان کرد که زحمات فراوانی هم در این عرصهها کشیده میشود، اما به این دلیل که ما در شاخصسازی و به تبع آن معیارهایمان نیز دچار غفلت هستیم، گاهی اوقات به بیراهه میرویم. نظر شما در اینباره چیست؟
بنده معتقدم چه در اجرا و طراحی اندیشههای اسلامی و چه در ارزیابی میزان پیشرفت کار و بازخوردگیری، نیاز به شاخصهایی داریم که بتوانند الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را به شکل پسینی و پیشینی بسنجند.
در اقتصاد حدود 800 شاخه وجود دارد که متأسفانه ما در کشور روی قریب به هفتاد درصد این شاخهها کاری انجام ندادهایم. یعنی یا کار نکردهایم یا اگر هم کاری کردهایم، به درد چالشهای اقتصاد ایران نمیخورد و مشکل ما را حل نمیکند.
ما فاقد شاخصهای مورد نیاز هستیم؛ مانند شاخص عدالت. وقتی عدالت شانزده تعریف دارد که جز یک یا دو موردش در کلاسها از سوی اساتید به دانشجوهای ما تزریق نمیشود، یعنی یک فقر علمی و فرهنگی شدید حتی در چیستی عدالت. این نقص اثرش را در کجا نشان میدهد؟ در بدنهی اجرایی که میخواهد برای بخشهای مختلف شاخصسازی کند.
شاخصی که مربوط به عدالت آموزشی میشود، با عدالت صنعتی یا عدالت بازرگانی و ... یکسان شمرده میشود. در سند راهبردی و در مورد تحول آموزش و پرورش که در آن به عدالت تربیتی تعبیر شده است، مشخص است که اساساً در چیستی تعریف عدالت مشکل وجود دارد. آنجا وقتی خواسته برای عدالت شاخص تعریف کند، آن را مساوات تلقی کرده است. به همین جهت یکی از معیارهای عدالت را برابری در ضریب نفوذ اینترنت در روستاها و شهرها گرفتهاند، در حالی که این برابری نهتنها هدف و مطلوب نیست، چهبسا مشکل امنیتی و فرهنگی نیز ایجاد کند. اگر ضریب نفوذ اینترنت را در روستاها همانند شهرهای بزرگ فرض کنیم، درواقع مثل یک تیغ دولبه است که مشخص نیست ما را به اهداف برساند. بنابراین این نوع فقر معرفتی در طراحی اسناد بالادستی و در شاخصگذاری و در ارزیابی میزان موفقیت و دستیابی به اهداف وجود دارد.