بعثت و وحی الهی، حقایقی را برای مردم روشن کرد؛ برای بشریّت حقایقی را روشن کرد. این حقایق به نحوی است که اگر آحاد بشر و جوامع گوناگون بشری به این حقایق ایمان بیاورند و عملاً ملتزم بشوند، حیات طیّبه به اینها خواهد رسید.
...
یک بخش دیگر از این حقایق، منظومهی ارزشیِ اسلام است، ارزشهایی که اسلام آنها را تثبیت کرده است، یعنی به عنوان ارزش آنها را شناخته است؛ که آحاد مردم و جوامع مردمی موظّفند خودشان را به این ارزشها نزدیک کنند [و به سمت آنها] پیش ببرند؛ سعادتشان در این است. از مثل خلقیّات فردی که انسان دارای صبر باشد، دارای حلم باشد، دارای گذشت باشد و امثال اینها که صفات فردی انسانها است، تا مفاهیم عمومی و زندگیساز مثل آزادی، مثل عدالت اجتماعی، مثل کرامت انسانی، مثل سبک زندگی؛ اینها جزو آن سلسلهی ارزشهای اسلامی است که در اسلام بیان شده و تفهیم شده به ما. یک عدّهای بخطا تصوّر میکنند که این مفاهیم رایج مثل عدالت اجتماعی و آزادی و مانند اینها از غرب به عالَم اسلام آمده است، یا متفکّرین اسلامی اینها را از غربیها یاد گرفتهاند؛ این کاملاً اشتباه است. غرب سه چهار قرن بیشتر نیست که با این مفاهیم آشنا شده؛ از بعد از رنسانس با این مفاهیم آشنا شده است؛ در حالی که اسلام ۱۴۰۰ سال قبل از این، این مفاهیم را به طور روشن در قرآن بیان کرده است؛ با این تفاوت که غربیها که اینها را مطرح کردهاند، هیچ وقت صادقانه به آن عمل نکردهاند -نه به آزادی عمل کردند، نه به عدالت اجتماعی عمل کردند- [آنها] گفتند و عمل نکردند؛ [این مفاهیم] در اسلام بود و در زمان پیغمبر عمل شد. این عبارت «اُمِرتُ لِاَعدِلَ بَینَکُم»،(۷) مال قرآن است دیگر؛ دستور پیغمبر این است که اجرای عدالت بکند؛ این همان عدالت اجتماعی و عدالت همهجانبه است؛ یا [میفرماید]: لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنٰتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکـِتٰبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛(۸) یعنی اصل بعثت همهی انبیا و ارسال رسل و کتب برای این بوده است که قسط -یعنی همین عدل اجتماعی، عدل اقتصادی- در بین مردم برقرار باشد؛ بنابراین اینها مفاهیم قدیمیِ اسلامی است.
امروز بىاعتناترین سیاستمداران دنیا به حقوق بشر، همینهایى هستند که مدیریت این چند کشور را برعهده دارند؛ مطلقاً اعتقاد به بشر و حقوق بشر و انسان و انسانیت ندارند؛ رفتار آنها در غزه و امثال این حوادث، این را دارد اثبات میکند. اینها هیچ اعتقادى ندارند: نه به حقوق بشر اعتقاد دارند، نه به حرمت انسان و کرامت انسان اعتقاد دارند، نه به رأى ملتها اعتقاد دارند؛ به هیچ چیز اعتقاد ندارند. تنها چیزى که اینها قبول دارند، عبارت است از پول و زور؛ هیچ منطق دیگرى وجود ندارد. هرچه هم راجع به مسئلهى آزادى و حقوق بشر و مانند اینها بر زبان اینها جارى بشود، به نظر من مسخره کردن آزادى است؛ تمسخرکردنِ حقوق بشر است.
تبریک عرض میکنم این روز بزرگ را به همهى ملتهاى مسلمان، به دنیاى اسلام و یکایک مسلمانان در هر نقطهى عالم و همچنین به همهى آزادگان عالم؛ آن کسانى که از پیام آزادى و پیام عدالت و پیام انسانیت و تکریم انسان، احساس هیجان میکنند و از آن لذت میبرند.
برادران و خواهران عزیز! دربارهى بعثت پیامبر سخنان گوناگونى قابل بررسى کردن و گفتن است؛ آنچه امروز براى ما مردم و براى دنیاى اسلام لازم است و باید به آن توجه شود، دو سه نقطهى اصلى است: یکى آن نقطهاى است که امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام) در خطبهى نهجالبلاغه به آن اشاره فرمود که علت بعثت پیامبر و پیامبران بزرگ الهى را اینگونه معرفى کرده است: لِیَستَأدُوهُم مِیثاقَ فِطرَتِهِ وَ یُذَکِروهُم مَنسِىَ نِعمَتِهِ ... وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول؛ (۱) انسانها را به فطرت انسانى و سرشت انسانیت که همراه با شرف و کرامت است برگردانَد؛ نعمتهاى فراموششدهى الهى را به یاد آنها بیاورَد و خِرَدهاى دفنشده را مبعوث کند.
آنچه امروز دستگاههاى سیاسى غرب ترویج میکنند، همان جاهلیتى است که بعثت پیغمبر براى زدودن آن - از محیط زندگى بشر - بهوجود آمد. نشانههاى همان جاهلیت، امروز در دنیا، در این تمدن رایج فاسد غربى، مشاهده میشود؛ همان بىعدالتى، همان تبعیض، همان نادیده گرفتن کرامت انسان، همان عمده کردن مسائل جنسى و نیازهاى جنسى.
مسئولین با احساس مسئولیت، در عرصههاى گوناگون مشغول کارند؛ امروز بحمدالله دولت ما تازهنَفَس، آمادهى به کار، با احساس اعتزاز به اسلام و مسلمان بودن؛ احساس میکنند بهخاطر ایمان به خدا داراى عزتند - که همین هم هست - مشغول کارند و تلاش میکنند. چالش وجود دارد، مشکلات وجود دارد؛ برسر راه زندگى، این مشکلات هست. اگر زندگى بخواهد عزتمندانه باشد، انسانهاى داراى خِرَد و تدبیر، مشکلات را بهخاطر رسیدن به عزت و شرف انسانى و کرامت انسانى و تقرب الىالله تحمل میکنند؛ انسانهایى که بىخِرَدند همین مشکلات در زندگى آنها هست، آنها را با ذلت تحمل میکنند، به جاى اینکه ولایت الهى را قبول کنند، ولایت شیاطین را قبول میکنند.
اینهایى که براى تئوریزه کردن سازش و تسلیم و اطاعت در مقابل زورگویان، نظام را متّهم میکنند به جنگطلبى یا به تئوریزه کردن جنگ، دارند خیانت میکنند، دروغ میگویند. نه، نظام نظام انسانى است، نظام شرف است، نظام احترام به کرامت بشر است، نظام سلامت است؛ وَ الصُّلحُ خَیر. در همهى این صحنهها، چه عرصهى ادارهى کشور، چه عرصهى فعّالیّتهاى گوناگون اقتصادى، علمى، فرهنگى و غیره، چه عرصهى سیاستگذارى، چه عرصهى تقنین، چه عرصهى مذاکرات خارجى و غیره، باید بدانیم ما در حال مبارزهایم؛ در ادامهى مبارزاتى و راهى که به پیدایش نظام و بقاى نظام منتهى شد، داریم حرکت میکنیم؛ این را باید بدانیم.
مسئلهى رویشهاىنوبهنو در نظام جمهورى اسلامى، یکى از اساسىترین و مهمترین مسائل است. اگر هر انقلابى و هر حرکت و نهضتى در عالم، رویشهاى نوین و پىدرپى نداشته باشد، محکوم به زوال و فنا است. جمهورى اسلامى در طول این ۳۵ سال توانسته است در هر برههاى از خود جلوهاى نو و متناسب با نیاز، بُروز بدهد. افرادى نگران ریزشها بودند؛ گفته شد رویشها بر ریزشها غلبه خواهند کرد؛ و همین شد. آنچه مهم است این است که نگاه نسل نو و همهى کسانى که نیروى جوانى را در خدمت به اهداف و آرمانهاى بلند میخواهند، باید به آیندههاى روشن و دور باشد - فقط جلوى پاى خودمان را نبینیم - آیندهى دور، ایجاد تمدن اسلامى است؛ تمدن نوین، متناسب با نیازها و ظرفیتهاى امروز بشریتى که از حوادث گوناگون قرنهاى اخیر زخم خورده است، مجروح است، غمگین است و نسلهاى جوان آن دچار یأس و نومیدى و افسردگىاند. اسلام میتواند این نسلها را به آفاق جدیدى برساند، دلهاى آنها را شاد کند و آنها را آنچنانکه متناسب و شایستهى کرامت انسان است، کرامت ببخشد؛ تمدن نوین اسلامى یعنى این. و شما هستههاى مهم و اساسى و اصلى در ایجاد این تمدنید. آینده متعلق به شما است. سازندگان آیندهى کشور و آیندهى این تمدن و در واقع آیندهى جهان، شما جوانهاى امروزید. بخشى از مجموعهى روبهرشد رویشها در نظام جمهورى اسلامى در این بخش یعنى در دانشگاه امامحسین تحقق پیدا میکند. در هرجا هستید؛ چه آنهایى که در این دانشگاهند، و چه همهى جوانها در هر نقطهاى از کشور که احساس تعهد میکنند، میتوانند نقشآفرین باشند.
امیرالمؤمنین فرمود: اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سُدادٍ؛ بعد از آنکه شیوهی زندگی خود را - که در آن مقام والا، با آن همه امکانات، با آنچنان زهدی زندگی میکند - بیان کرد، فرمود: شما نمیتوانید مثل من رفتار کنید؛ امّا میتوانید به من کمک کنید؛ با چه چیزی؟ «بِوَرَعٍ»، با ورع خودتان، با پرهیز خودتان از گناه، با اجتهاد و کوشش و تلاش خودتان؛ اینها وظیفهی من و شما است. هدفها را برای ما ترسیم کردند، هم هدفهای فردی و شخصی را، هم هدفهای اجتماعی و سیاسی و کلّی را. در هدف شخصی، رسیدن به اوج مقام کرامت انسانی هدف والای ما است؛ همه هم وعده داده شدهاند که بتوانند این پرواز بلند و بیحد را انجام بدهند؛ توانایی شما جوانها از ماها هم بیشتر است.
امروز بعد از آنكه دعوتهای غیرالهی و مادی، چه دعوت ماركسیزم، كه یك روزی دنیا را به خود متوجه كرده بود، چه دعوت مكاتبِ بهاصطلاح انسانگرایانه و لیبرالیزم، كه تمدن را در بسیاری از مناطق عالم در قبضهی خود گرفته است، نشان دادند كه نمیتوانند سعادت بشر را تأمین كنند، دلها به سوی اسلام متوجه است. هر جا صدای عدالت و عدالتخواهی بلند میشود، این صدای اسلام است، ولو آن كسانی كه این فریاد را سر میدهند، ندانند این از كجاست؛ هر جا ندای كرامت انسان بلند میشود، این ندای اسلام است، ندای ادیان است؛ و البته كانون این همه، مركز اسلام و مركز ایمان و هر جائی است كه در آن، قرآن مورد اعتقاد و ایمان قرار داشته باشد؛ طبعاً دشمنیِ دشمنان اسلام و قرآن هم با آنجا بیشتر است؛ امروز این را دارید مشاهده میكنید.
این حدیث معروفی كه هم از امیرالمؤمنین نقل شده، هم ظاهراً از امام سجاد نقل شده، من در ذهنم هست كه از امام هادی (علیهالسّلام) هم نقل شده، میفرماید: «أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها» - این آزادی است - آیا آزادهای نیست كه این متاع پست را - لماظه را، آب بینی یا دهان حیوان پستی را - جلوی اهلش بیندازد؟ خب، تا اینجا چیزی فهمیده نمیشود. معلوم میشود كه حُر كسی است كه این را جلوی اهلش بیندازد، خودش دنبال این نرود. بعد میگوید: «فلیس لأنفسكم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها»؛ قیمت شما فقط بهشت است. معلوم میشود كه برای آن لماظه میخواستند قیمت بپردازند؛ یعنی آن لماظه را میدادند كه نفْسِ این را ببَرند، هستی این را ببَرند، هویت و شخصیت این را ببَرند؛ بحث معامله در كار بوده، از آن معامله نهی میكند. اگر بناست معامله كنید، چرا نفستان را در مقابل این لماظه میدهید؟ فقط در مقابل بهشت و عبودیت خدا بدهید. بنابراین نقطهی كانونی، این است. البته یك نقطهی كانونی دیگر هم وجود دارد كه عبارت است از همان كرامت انسانی، كه همین «فلیس لأنفسكم ثمن الّا الجنّة» آن را نشان میدهد؛ كه دیگر حالا وارد این قضیه نشویم.
مسئلهی اسلام و تشكیل حكومت در اسلام، مسئلهی یك صیرورت است؛ یك تحول در اندرون انسانی است. در درون ما، هم عناصر فرشتگی وجود دارد، هم عناصر سبعیت؛ «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. ثمّ رددناه اسفل سافلین». یعنی استعداد علوّ و ترقی و تعالی و استعداد تنزل و سقوط، تقریباً شاید بشود گفت بینهایت در ما افراد انسان وجود دارد. فلسفهی آفرینش انسان این است كه آن استعدادهای برجستهی مثبتِ مفید و ممتاز از لحاظ ارزشهای الهی، با اختیار خود انسان و با مجاهدت انسانی، غلبه پیدا كند بر آن خصلتهای حیوانیت و سبعیت؛ كه اگر این غلبه پیدا شد، آن وقت همان استعدادهای حیوانی هم جهتگیری درستی پیدا خواهد كرد. روح تعرض و تطاول اگر چنانچه در خدمت تقوا قرار گرفت، از تعرض به حریمهای مقدس - حریمهای انسانی، حریمهای اجتماعی، حریمهای اخلاقی - جلوگیری خواهد كرد؛ در یك جهت درستی به كار خواهد افتاد. در قرآن و در اسلام به «قتال» امر شده است. قتال یعنی كشتن، یعنی مواجههی با كشتار؛ اما این قتال، استفادهی بهینه از آن روحیهای است كه در انسان وجود دارد؛ در خدمت هدایت بشریت و در خدمت ساختن یك دنیای آباد و آزاد و متعالی به كار میرود. این قتال در واقع به معنای نابود كردن حجابها و موانع دستیابی انسان به قلههای رفیع كرامت بشری و انسانی است. اگر چنانچه این خصلتها و خلقیات و استعدادهای برتر و باكرامت ترجیح داده شد، دنیا، دنیای خوبی خواهد شد؛ دنیای سعادت خواهد شد. در آن دنیا تجاوز نیست، تعدی نیست؛ در آن دنیا پستی و فرومایگی نیست؛ در آن دنیا تعطیل استعدادهای انسانی نیست، به انحراف كشیدن این استعدادها نیست؛ در آن دنیا فقر نیست، تبعیض نیست. ببینید چه دنیای خوبی خواهد شد. در آن دنیا انسان خواهد توانست از همهی ظرفیت وجودیِ خود استفاده كند. ظرفیت وجودی ما این نیست كه تا امروز دانش بشر و تجربهی بشر به آن رسیده؛ ظرفیتها خیلی بیشتر از اینهاست. ما در نگاه به ظرفیتهای جسمیِ خودمان هم دچار تنگنظری هستیم؛ ما ظرفیتهای جسمی خودمان را هم درست نمیشناسیم.
این قضیهای كه دستهای گنهكار دشمنان در مورد اهانت به درگاه قدس آن بزرگوار، در آمریكا انجام دادند، دو طرف دارد، دو رو دارد: از یك طرف نشاندهندهی عمق بغض و كینهی دشمنان و مستكبرین و عوامل آنهاست با پیامبر رحمت، با پیامبر عزت، با پیامبر كرامت، با حامل برترین و ارزشمندترین محامد انسانی و بشری در طول تاریخ زندگی بشر و در همهی عالم وجود؛ نشان میدهد اینها چقدر عمیقاً با پیغمبر دشمنند. از آن طرف، آن اهانتها را میكنند؛ از آن طرف، سیاستمدارانشان در این قضیه موضعی میگیرند كه با موضع دشمنی هیچ تفاوتی ندارد! این یك روی قضیه است؛ كه خب، این برای دنیای اسلام خیلی مفید بود.
نارتباط بین آحاد امت اسلامی، ارتباط قلبی است؛ این با ارتباط آحاد ملتها با یكدیگر حاصل میشود. در دیدار با برادران مسلمانی كه از كشورهای دیگر آمدهاند، آنهائی كه اهل زبانند، میتوانند حرف بزنند، با زبان اظهار محبت كنند، اظهار تعارف كنند، بر روی نقاط مشترك تكیه كنند؛ آنهائی كه اهل حرف زدن نیستند، با عمل: جا بدهید، مهربانی كنید، محبت كنید، بعضی از سختیها و خشونتها را تحمل كنید؛ یكی ممكن است تنه بزند، شما در مقابلش لبخند بزنید. در عمل سعی كنید این ارتباط به وجود بیاید؛ نه فقط برای اینكه آبرو و عزت ایران و ملت ایران را حفظ كنید - كه البته این در جای خودش خیلی مهم است؛ چقدر خوب است كه یك ملت بتواند كرامت خود، ارزش خود، پایبندی خود به آداب و اخلاق انسانی و اسلامی را نشان بدهد - بلكه برای اینكه این ارتباط قلبی برقرار شود. اهل هر نژادی است، اهل هر زبانی است، اهل هر مذهبی است، مسلمان است؛ او هم مثل شما به عشق كعبه آمده، به عشق پیغمبر آمده؛ او هم دارد همین راه را میرود، او هم با خدای متعال دارد حرف میزند. هرچه میتوانید، این وجه مشترك را به رخ یكدیگر بكشید؛ بفهمند كه این وجه مشترك وجود دارد. وقتی مسلمان در اقصی نقاط عالم احساس كرد كه در كشورهای دیگر، در ملتهای دیگر برادرانی دارد، قوّت روحی پیدا میكند، اعتماد به نفس پیدا میكند؛ از ضعفی كه دستهای خبیثِ مستكبر بر مسلمانها تحمیل كردهاند، خودش را نجات میدهد. این حالت باید تقویت شود.
لازم میدانم در اینجا از یك مسئلهی بسیار مهم سخن بگویم؛ كه اگرچه مربوط به منطقهی ما است، ولی ابعاد گستردهی آن از این منطقه فراتر رفته و سیاستهای جهانی را در طول چندین دهه تحت تأثیر قرار داده است و آن، مسئلهی دردآور فلسطین است. خلاصهی این ماجرا آن است كه یك كشور مستقل و دارای شناسنامهی روشنِ تاریخی به نام «فلسطین»، بر اساس یك توطئهی وحشتناك غربی با سردمداری انگلیس در دههی 40 قرن بیستم، از ملت آن، غصب و به زور سلاح و كشتار و فریب، به جماعتی كه عمدتا64B از كشورهای اروپائی مهاجرت داده شدهاند، واگذار گردیده است. این غصب بزرگ كه در آغاز با كشتارهای جمعیِ مردم بیدفاع در شهرها و روستاها و راندن مردم از خانه و كاشانهی خود به كشورهای هممرز همراه بود، در طول بیش از شش دهه همچنان با همین جنایتها ادامه یافته است و امروز هم ادامه دارد. این، یكی از مهمترین مسائل جامعهی بشریت است. سران سیاسی و نظامی رژیم غاصب صهیونیست، در این مدت از هیچ جنایتی پرهیز نكردهاند؛ از كشتار مردم و ویران كردن خانهها و مزارع آنان و دستگیری و شكنجهی مردان و زنان و حتّی كودكان آنان، تا تحقیر و توهین به كرامت این ملت و سعی در نابودی و هضم آن در معدهی حرامخوار رژیم صهیونیستی، و تا حمله به اردوگاههای آنان در خود فلسطین و در كشورهای همسایه كه میلیونها آواره را در خود جای میداده است. نامهای «صبرا» و «شتیلا» و «قانا» و «دیر یاسین» و امثال اینها با خون مردم مظلوم فلسطین در تاریخ منطقهی ما ثبت شده است. اكنون نیز پس از شصت و پنج سال، هنوز همچنان همین جنایتها در رفتار گرگان درندهی صهیونیست با باقیماندگان در سرزمینهای اشغالی ادامه دارد. آنها پیدرپی جنایتهای جدیدی میآفرینند و منطقه را با بحران تازهای روبهرو میكنند. كمتر روزی است كه خبری از قتل و جرح و زندانی كردن جوانهائی مخابره نشود كه به دفاع از وطن و كرامت خود برخاسته و به ویرانگری مزارع و خانههای خود اعتراض كردهاند. رژیم صهیونیستی كه با به راه انداختن جنگهای فاجعهبار و كشتار مردم و اشغال سرزمینهای عربی و سازماندهی تروریسم دولتی در منطقه و جهان، دهها سال ترور و جنگ و شرارت به راه انداخته، ملت فلسطین را كه برای احقاق حق خود به پا خاسته و مبارزه میكنند، تروریست مینامد و شبكهی رسانههای متعلق به صهیونیزم و بسیاری از رسانههای غربی و مزدور نیز با زیر پا گذاشتن تعهّد اخلاقی و رسانهای، این دروغ بزرگ را تكرار میكنند. سردمداران سیاسیِ مدعی حقوق بشر نیز چشم بر این همه جنایت بسته و بدون شرم و پروا، از آن رژیم فاجعهآفرین حمایت كرده و در نقش وكیلمدافع آن ظاهر میشوند.
رابعاً در مقابل سترون و نازا بودن غرب در برونزائی اندیشههای نو - كه بعد از اومانیسم و مكتبهائی كه متكی به اومانیسم هستند و فلسفههای زائیده و منشأ گرفتهی از اومانیسم غربی، دیگر غرب زایش فكری نداشته و ایدهی نو برای بشر و حیات انسان ارائه نداده - جمهوری اسلامی دارای زایش فكری است. ما برای مسائل روحی انسان، برای مسائل اجتماعی انسان، برای مسائل حكومتی انسان، حرفهای تازهای داریم. حرف تازه معنایش این نیست كه اگر گفته شد، همهی دنیا آن را قبول خواهند كرد؛ معنایش این است كه یك جریان جدیدی را در دریاچهی عظیم فكر بشری به وجود میآورد؛ موجآفرینی میكند. ما امروز در زمینهی مسائل سیاسی، «مردمسالاری دینی» را عرضه میكنیم؛ در زمینهی مسائل عمومیِ اجتماعی، «ابتناء تمدن بر معنویت» را ارائه میكنیم؛ در زمینههای گوناگون، «كرامت انسان» را مطرح میكنیم؛ «آمیختگی دین و زندگی» را مطرح میكنیم. اینها حرف نوئی است؛ اینها هیچ وقت در دنیا وجود نداشته؛ حتّی قبل از دوران مادیگری و اومانیسم غرب و روی كار آمدن اندیشههای سكولار هم اینجور نبود كه دین با زندگی توأم و همراه باشد؛ ابداً. بله، در یك بخشهائی از دنیا روحانیون حكومت داشتند؛ حكومت كلیسا. حالا با تاریخ پیچیده و طولانیای كه اروپا دارد، بین دستگاههای كلیسائی و حكومتها یك جنگی بود؛ اما به هر حال دستگاههای كلیسائی هم حكومت داشتند. این معنایش این نبود كه زندگی مردم آمیختهی با دین است؛ دین منشأ مقررات و قوانین زندگی برای مردم است؛ بههیچوجه چنین چیزی در غرب وجود نداشته؛ در كشورهای اسلامی هم هرگز وجود نداشته، جز در صدر اسلام. این حرف نوئی است كه امروز ما داریم مطرح میكنیم و میگوئیم دین با زندگی یكی است. زندگی چیست؟ زندگی یعنی سیاست، فعالیت، تجارت، اقتصاد و همه چیز؛ این حرف نوئی است كه دارد مطرح میشود.
یك مطلب اساسی، در مورد نگاه اسلام به جنس زن است. این نگاه، درست نقطهی مقابل نگاهی است كه فرهنگ غربی به جنس زن دارد. نگاه فرهنگ غربی به زن یك نگاه اهانتآمیز است. اسم آن را آزادی میگذارند، لكن در حقیقت آزادی نیست. غربیها در طول دو سه قرن اخیر، بر روی همهی جنایات خود نامهای زیبا گذاشتند. اگر قتل كردند، اگر غارت كردند، اگر به بردگی كشیدند، اگر ثروتهای ملتها را مصادره كردند، اگر جنگهای تحمیلی میان ملتها به وجود آوردند و دیگر جنایاتی كه كردند، بر روی همهی اینها نامهای خوشظاهر و فریبنده گذاشتند؛ نام آزادیطلبی، نام حقوق بشر، نام دموكراسی و امثال اینها. نام آزادی بر آنچه كه جهتگیری فرهنگ غربی نسبت به زنان است، یك نام دروغین است؛ این، آزادی نیست. اساس فرهنگ غرب این است كه زن را به عنوان یك كالا، به عنوان یك وسیلهی تمتع برای مرد در جامعه عرضه بكند. تشویق و تحریص بر عریانگرائی به این جهت است. در غرب، زنآزاری در طول صد سال و دویست سال گذشته افزایش پیدا كرده است، كاهش پیدا نكرده است. آزادی جنسی و بی بند و باری جنسی در غرب موجب نشده است كه دیگ شهوتِ بشری كه غریزی و طبیعی است، از جوشش بیفتد. قبلا این جور تبلیغ میكردند، میگفتند بگذارید زن و مرد در جامعه روابط آزاد داشته باشند تا حرص شهوت جنسی كم بشود؛ عملاً معلوم شد كه قضیه بعكس است. هر چه آزادی روابط زن و مرد در جامعه بیشتر بشود، با وضعی كه به وجود آوردند، حرص شهوانی بشر بیشتر میشود. امروز غربیها خجالت نمیكشند و مسئلهی همجنسبازی را به عنوان یك ارزش مطرح میكنند. انسانِ با كرامت، عرق شرم بر پیشانیاش مینشیند، اما آنها خجالت نمیكشند. نگاه غرب به زن، نگاهی است منحط، ناقص، گمراهكننده و غلط. نگاه اسلام به زن، نگاهی است عزتبخش، كرامتبخش، رشدآفرین، استقلالدهندهی به هویت و شخصیت زن؛ این ادعای ماست. ما این ادعا را با محكمترین ادله میتوانیم اثبات كنیم. زن در محیط اسلامی رشد علمی میكند، رشد شخصیتی میكند، رشد اخلاقی میكند، رشد سیاسی میكند، در اساسیترین مسائل اجتماعی در صفوف مقدم قرار میگیرد، در عین حال زن باقی میماند. زن بودن، برای زن یك نقطهی امتیاز است، یك نقطهی افتخار است. این افتخاری نیست برای زن كه او را از محیط زنانه، از خصوصیات زنانه، از اخلاق زنانه دور كنیم. خانهداری را، فرزندداری را، شوهرداری را ننگ او به حساب بیاوریم. فرهنگ غربی خانواده را متلاشی كرد. امروز یكی از مشكلات بزرگ دنیای غرب، متلاشی شدن خانوادههاست، افزایش فرزندان بی هویت است. اینها گریبان غرب را خواهد گرفت. حوادث اجتماعی بمرور پیش میآید. غرب از همین نقطه سختترین ضربهها را خواهد خورد و این تمدن مادی پر زرق و برق از همین نقطه فرو خواهد ریخت.
اسلام با نظر كرامت به زن نگاه میكند. همهی خصوصیات انسانی میان زن و مرد مشترك است. یك انسان قبل از آنی كه اتصاف پیدا كند به زن بودن، یا مرد بودن، متصف است به انسان بودن. در انسانیت، زن و مردی وجود ندارد، همه یكسانند. نگاه اسلام این است. خصوصیات جسمیای خدای متعال در دو جنس قرار داده است كه هركدام نقشی در ادامهی آفرینش، در رشد و تعالی انسان، در حركت تاریخ بر عهده دارند؛ و نقش زن مهمتر است. مهمترین كار انسان، تداوم بخشیدن به نسل بشری است؛ یعنی تولید مثل؛ نقش زن در این كار قابل مقایسه با نقش مرد نیست. خانه از این جهت مهم است، خانواده از این جهت مهم است، محدودیتهای اعمال غرائز جنسی از این جهت مهم است؛ با این دید باید به مسائل اسلام و به احكام شریعت اسلامی نگاه كرد. غربِ گمراه، اسم اینها را میگذارد محدودیت. اسم آن اسارت گمراهكننده را میگذارد آزادی! این جزو فریبهای غربی است. این یك نكته دربارهی مسئلهی زن.
این مفاهیمی كه گفته شد - مفهوم عدالت، مفهوم آزادی، مفهوم تكریم انسان - با معانی اسلامیِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانی غربی خودش. آزادی در منطق اسلامی معنائی دارد، غیر از آن معنائی كه آزادی در منطق غرب دارد. تكریم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانیتِ انسان در مفهوم اسلامی مغایر است با این مفهوم در معنای غربی و تلقی غربی. یكی از مشكلات ما در طول این سالها این بوده كه افرادی آمدهاند مفاهیم اسلامی را با مفاهیم غربی ترجمه كردهاند، حرفهای غربیها را تكرار كردهاند، دنبال تحقق آنها بودند؛ در حالی كه انقلاب اسلامی برای این نیست. آزادی غربی در زمینهی اقتصاد، همین مطالبی است كه میبینید؛ همین «اقتصاد آدام اسمیتی» و رسیدن به این وضع دیكتاتوری اقتصادی موجود دنیا، كه الان دارد انحلال و فروریختگی خودش را بتدریج نشان میدهد. مراد ما از آزادی كه این نیست. آزادی انسانی به معنای آزادی اخلاقیِ بیبندوباریِ فرهنگیِ غربی نیست. ما نباید برای اینكه خودمان را در چشم غربیها شیرین كنیم، دم از حرفی بزنیم كه آنها میزنند؛ كه حرفِ غلط است، باطل است و امروز دارد بطلان خودش را نشان میدهد. ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف میزنیم؛ این نبایستی اشتباه بشود با آنچه كه در غرب در زیر این مفاهیم ترجمه میشود و گفته میشود و بیان میشود. مفاهیم اسلامی مورد نظر است؛ عدالت با معنای اسلامی خود، آزادی با معنای اسلامی خود، كرامت انسان با معنای اسلامی خود؛ كه اینها همه در اسلام روشن است، مبیّن است. غربیها هم برای خودشان یك حرفهائی دارند. در این زمینهها، در این ارزشگذاری، راه آنها، راه كج و منحرفی است.
با این محاسبه بروشنی میتوان تشخیص داد كه اصول انقلابهای كنونی منطقه، مصر و دیگر كشورها، در درجهی اول اینها است:
احیاء و تجدید عزت و كرامت ملی كه در طول زمان با دیكتاتوری حاكمان فاسد و با سلطهی سیاسی آمریكا و غرب، در هم شكسته و پایمال شده است.
در نظر سردمداران نظام سلطه، تروریسم عبارت است از هرآنچه منافع نامشروع آنان را تهدید كند. آنان مبارزانی را كه از حق مشروع خود در مقابله با اشغالگر و مداخلهگر استفاده میكنند، تروریست میدانند ولی هستههای خبیث و مزدور خود را كه بلای جان و امنیت مردم بیگناهاند، تروریست نمیشناسند.
یكی از كارهای اساسی نشست كنونی شما میتواند تعریف روشن و دقیق از تروریسم باشد.
ما با تكیه بر تعالیم اسلام كه كرامت انسانی یكی از سرلوحههای آن است و كشتن یك انسان بیگناه در آن به مثابهی قتل همهی انسانها به شمار میرود، و به عنوان ملتی كه در سه دههی گذشته متحمل خسارتهای سنگین از تروریسم خشن شده است، مبارزه با این پدیده شیطانی را تكلیفی تخلفناپذیر برای خود میدانیم و تلاش در راه این مبارزهی بزرگ را با قدرت ادامه خواهیم داد بحول الله و قوته.
دو خصوصیت در این تحولات وجود دارد: یكی عبارت است از حضور مردم، و دیگری عبارت است از سمت و سوی دینی در این حركتها. این، دو عنصر اساسی است. حضور مردم با جسم خودشان؛ همان اتفاقی كه در انقلاب اسلامی افتاد. احزاب و پشت میز نشینها و برج عاج نشینها و تحلیلگرهای ذهنی هیچ كاری نتوانستند انجام دهند. هنر بزرگ امام بزرگوار ما این بود كه توانست مردم را وارد صحنه كند. وقتی مردم به عرصه آمدند، جسم خودشان را، دل خودشان را، نیت و همت خودشان را وارد عرصه كردند، گرههای كور باز شد، راههای بنبست گشوده شد. امروز همین اتفاق دارد در كشورهای دیگر میافتد. در مصر یا در تونس مردم آمدند وارد صحنه شدند؛ والّا روشنفكران و برج عاج نشینها همیشه بودند، همیشه هم حرف میزدند؛ خیلی از اوقات هم مردم را دعوت میكردند، كسی به حرف آنها چندان توجهی نمیكرد. اینجا خود مردم وارد صحنه و عرصه شدند و گرایش و جهتگیری آنها هم جهتگیری دینی است؛ یعنی نماز جمعه است، نماز جماعت است، نام خداست، علمای دینند، افراد مبلّغ دین و بنیانگذاران تفكر نوین دینی در بعضی از كشورها هستند. اینها وارد میدان شدند، لذا مردم هم آمدند توی صحنه. این، خصوصیت این قضیه است. چرا آمدند؟ آن چیزی كه آنها را كشاند، به صورت واضحی مسئلهی عزت و كرامت انسانی آنها بود. در مصر، در تونس و همچنین در كشورهای دیگر، غرور مردم به دست این حاكمان ظالم جریحهدار شده بود. فرض كنید مردم مصر مشاهده میكردند كسی كه در رأس كشورشان قرار دارد، به نیابت اسرائیل، كثیفترین كارها و جنایتها را مرتكب میشود. در قضیهی محاصرهی غزه اگر حسنی مبارك با اسرائیل همكاری نمیكرد، اسرائیل نمیتوانست غزه را آنجور زیر فشار قرار دهد و آن جنایتها را مرتكب شود. حسنی مبارك وارد میدان شد، كمك كرد، راه ورود و خروج غزه به مصر را بست. بعد اطلاع پیدا كردند كه مردم غزه از زیر كانال زدند، از زیرزمین حركت میكنند. برای اینكه مردم مظلوم غزه دیگر نتوانند این كار را هم انجام دهند، دیوارهای فولادی به ارتفاع سی متر درست كردند، كردند توی زمین، تا راه این كانالها را ببندند! این كارها را حسنی مبارك كرد. خب، ملت مصر دارند این را میبینند؛ لذا غرور ملت جریحهدار شد. نظیر این در كشورهای دیگر هم وجود دارد.
در نحوهی ادارهی كشور و ارتباط با انسانها، عزت ملی به این است كه تك تك انسانها در یك جامعه مورد احترام قرار بگیرند. «امّا اخ لك فی الدّین و امّا نظیر لك فی الخلق»؛ اگر همدین شماست، مورد احترام است؛ اگر همدین شما هم نیست، مورد احترام است. در جامعه هركه انسان است، مورد احترام است؛ مورد تكریم است؛ این ایجاد عزت ملی میكند. اینها ابعاد گوناگون عزت ملی است كه رهنمود امام بود؛ انگشت اشارهی امام بود.
عزیزان من! انقلاب اسلامی عظیمِ ملت ایران یك قیام بزرگ بشری بر ضد این وضعیت بود. انقلاب ما فریاد اسلام بود؛ فریاد توحید بود؛ فریاد عدالت بود؛ فریاد كرامت انسان بود در این دنیای سرشار از ظلم كه نعمتهای خدا، هدایای الهی به انسانها، وسیلهای قرار میگیرد برای سركوب انسانها. انقلاب در مقابل یك چنین وضیعتی به وجود آمد.
هر انسانی در درون خود یك نفس سركش دارد، یك پیل مست كه اگر مراقبش بودید، با چكش مرتب بر سر او كوبیدید، او شما را به هلاكت نخواهد انداخت؛ رفتار او كنترل خواهد شد و همین نفس انسانی مایهی پیشرفت شما خواهد شد. نفس، مجموعهی غرائز انسانی است كه اگر این غرائز درست كنترل شوند، در راه صحیح به كار گرفته شوند، درست اعمال شوند، انسان را به اوج كمال خواهند رساند. اشكال این است كه مستی میكنند. بایستی یك كنترل كنندهای وجود داشته باشد. اگر ظلم در دنیا هست، ناشی از بدمستی غرائز و نفسانیات یك یا چند نفر یا یك مجموعه است؛ اگر فحشاء در دنیا هست، همین جور؛ اگر اهانت به انسان و پامال كردن كرامت انسان در دنیا وجود دارد، همین جور؛ اگر فقر در دنیا هست، بخش عظیمی از جامعهی بشری دچار محرومیت از نعم الهی بر روی زمینند، به خاطر همین است. نفسانیاتِ مجموعهی ستمگر، ظلم را به وجود میآورد.
انقلاب حرف نوی را آورده، آن هم حرف نوی كه تا امروز نشان داده كه نامیرا است. هر كار كردند این را از بین ببرند، نتوانستند. روز به روز توسعه پیدا كرده، روز به روز نفوذ بیشتر پیدا كرده و قدرتهای بزرگ را به چالش گرفته و فشارهای اینها را خنثی كرده. شما امروز ببینید كدام ملت در دنیا هستند، كدام كشور، كدام دولت در دنیا وجود دارد كه بتواند صریح در مقابل شعارها و اهداف متجاوزانه و زیادهطلبانهی استكبار بایستد، جز ملت ایران؟ هیچ ملت دیگری وجود ندارد، هیچ دولت دیگری وجود ندارد. این به بركت همین پیام است. این استحكامی را كه ساخت این نظام به بركت این پیام نو پیدا كرده، نمیشود دست كم گرفت؛ این چیز خیلی مهمی است. این پیام باید داده بشود. این پیام، پیام عدالت است؛ این پیام، پیام معنویت است؛ این پیام، پیام تكریم به معنای حقیقی انسان است، نه تكریم آمریكائی كه سر تا پای آن دروغ و دغل است. اینها پیامهای خیلی مهمی است؛ اینها را باید درست منتقل كرد و همان طور كه گفتم، هیچكدام از اینها را هم نمیتوان كپیبرداری كرد و طوطیوار گفتن آنها هم فایده ندارد. یعنی باید اینهارا فهمید، در ذهن حل كرد، حلاجی كرد و داد. این ثروت عظیم شعر كه یك ثروت ملی و یك ثروت عظیم ماندگار هست، در این راهها باید مصرف بشود.
قالبها اشكالی ندارند. تكنولوژی هستهای هیچ گناهی نكرده، گناه مال آن كسی است كه جهت او را جهت تخریب انسانها قرار میدهد. یا مثلاً فناوریهای پیشرفتهی نانو، یا صنایع الكترونیك بسیار پیشرفته و آیرودینامیك و امثال اینها گناهی ندارند؛ اینها خیلی خوبند و ابزارهائی هستند برای اینكه انسان بتواند در دنیا از منابع و فرصتهائی كه خدا در این طبیعت قرار داده، به بهترین وجهی استفاده كند. گناه مال آن كسانی است كه از این نعمت خدادادی و از این گنجینهی الهی، برای زورگوئی به بشر، تسلط به دیگران و پامال كردن حقوق دیگران استفاده میكنند. شما كه مبنای خوبی دارید، شما كه به خدا معتقدید، شما كه به كرامت انسان معتقدید، شما كه با ظلم و غصب و تعدی و تجاوز مخالفید، شما كه استكبار و جامعهها یا حكومتهای برآمدهی از شهوات شخصی و جمعی را تقبیح میكنید، شما این علوم را یاد بگیرید تا ارزشهای خودتان را در دنیا ترویج كنید و معارف خودتان را در دنیا حاكم كنید. این چیز بدی است؟!
دنیای امروز - نگاه كنید به اطراف دنیا، نگاه كنید به نظامهای اقتصادی - بر پایهی نجات انسان تشكیل نشده. این چیزی نیست كه امروز احتیاج به برهان و استدلال داشته باشد. به قلههای رفیع تمدن امروز یا دمكراسیهای رایج و نامدار امروز نگاه كنید و ببینید دعواها در آنجا بر سر چیست. نظامها بر محور و بر روی كاكل چه كسانی و چه چیزهایی دارند حركت میكنند و میچرخند؛ چقدر برای انسان، برای كرامت انسان، برای انسانِ بما هو انسان ارزش قائلند و دل میسوزانند؛ چقدر برایشان حقوق ملتها ارزش دارد و میتوان از حدود حقوق خود در تجاوز به حقوق دیگران كاست و مانع از تجاوز به حقوق دیگران شد. ببینید در دنیا این حرفها چقدر محور تحرك و فعالیت و فكر انسانهاست. خبری از این چیزها نیست.
هر جا هستید و هر یك از قوای سه گانه، در هر رتبهای از رتبهها، این را قدر بدانید و خدا را شكر كنید. به مردم حقیقتاً خدمت كنید و وقت بگذارید. این مردم را، مراجعین را تكریم كنید، احترام كنید. همه جا همهی انسانها در خور تكریمند؛ و آنجائی كه انسان برجستگیهای انسانی و اخلاقی در یك جمعیتی میبیند، بیشتر مایل است آنها را تكریم كند. این، نصیحت عمده و اصلی من به شما برادران عزیز است.
امیرالمؤمنین (علیهالصّلوةوالسّلام) در خطاب و فرمان خود به مالكاشتر این جملهی جاودانه و فراموشنشدنی را دارند كه میفرمایند: كسانی كه تو با اینها در آنجا مواجه میشوی، یا با تو از لحاظ عقیده یكسانند، یا «و امّا شریك لك فی الخلق»؛ یا در انسان بودن با تو شریك هستند. حتی كسانی كه از لحاظ عقیده با تو همراه نیستند، ولی انسانند، باید با انسان برخورد تكریمآمیز داشت. «لا ینهاكم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوكم فی الدّین و لم یخرجوكم من دیاركم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللَّه یحبّ المقسطین» - این دستور قرآن است - با كفار، با كسانی كه با شما همعقیده نیستند، اما به شما تجاوز نكردند؛ تعرض نكردند؛ تعدی نكردند؛ با شما ظالمانه برخورد نمیكنند، به اینها اعمال قسط كنید؛ نیكی كنید. «و ان تبرّوهم»؛ به آنها نیكی كنید. دستور اسلام این است. چطور كسی این را نفهمد و جهاد اسلامی را كه مبارزهی آزادیبخش ملتهاست؛ مبارزهی رها كردن ملتها از چنگال قدرتهای ستمگر ظالم است، این را اینطور تفسیر كند، كه متأسفانه در این بیانات تفسیر شده و متعلق به امروز هم البته نیست؛ قرنها روحانیهای اروپایی این حرفها را نسبت به اسلام میگفتند و ما در دورانهای اخیر تصورمان این بود كه این حرفها تمام شده و روشنگریِ حقیقت كار خودش را كرده است؛ اما انسان متأسفانه باز میبیند كه از این حرفها بر زبانهایی كه نباید جاری شود، جاری میشود.
نعمت امنیت را جز بعد از دچار شدن به ناامنی نمیفهمیم. مردم كوفه، وقتی نعمت امیرالمؤمنین را فهمیدند، كه حجاج بالای سرشان آمد؛ مردم مدینه نعمت وجود امیرالمؤمنین و امام حسن را آن روز فهمیدند، كه مسلمبنعقبه بالای سرشان آمد، قتلعامشان كرد، زنهاشان را بیناموس كرد، بعد هم گفت همهتان باید اقرار كنید كه بردهی یزید هستید. مردم یكی یكی آمدند و جلویش اقرار كردند و هر كس اقرار نكرد، گردنش را زد. آن مردم، آن وقت فهمیدند كه حكومت امیرالمؤمنین و حكومت امن و امان و حكومت احترام و تكریمِ به مردم در دورانِ قبل، چقدر ارزش داشته است.
در مراجعات مردمی باید تسهیل و تسریع كار مردم، تكریم آنان و اعتماد سازی به عنوان چهار شاخص مهم مورد توجه جدی باشد.
برادران عزیز! از اولی كه این انقلاب پیروز شد و این نظام سر كار آمد، ما در كشورمان با یك چالش پیشبینی شده و متوقعی روبهرو بودهایم و هستیم و تا مدتها خواهیم بود. اگر كسی خیال كند كه ما میتوانیم نظام جمهوری اسلامیِ با این معیارها و با این مرزهای تعریف شده را داشته باشیم و در عین حال، قدرتهای مسلط بر جهان - كه نقطهی مقابل این معیارهای ما هستند - سر جای خودشان بنشینند و نه به ما تعرضی بكنند، بلكه حتی به ما كمك بكنند، این انتظار، انتظار كاملاً ناسنجیدهای است؛ اصلاً انتظارش را نباید داشت. ما با معیار «عدالت بینالمللی»، «گرایش به معنویت»، «كرامت دادن به نوع انسان» و «گرایش به دین خدا و به معنویت و اخلاق معنوی»، سر كار آمدهایم؛ ما با معیار تن ندادن به قدرتطلبی و زیادهخواهیِ سیطرهجویان عالم سركار آمدهایم؛ اینها، معیارهای جمهوری اسلامی است. بدیهی است كه وقتی شما بنایتان مواجههی با زورگویی است، زورگوهای عالم با شما سرِ سازش نخواهند داشت؛ و این، چالش ایجاد میكند. این چالش از اول انقلاب بوده، تا الان هم هست، بعد از این هم تا وقتی كه مأیوس نشدهاند، وجود دارد. باید خودتان و این كشور را به جایی برسانید كه مأیوس بشوند. آن وقت هم چالشها باقی خواهد بود؛ منتها با تأثیرات كمتری. بنابراین، همیشه خودتان را در میدان چالش و مواجههی با افزونطلبان بدانید و با این نگاه مسائل خودتان را دنبال كنید.
ما امروز در راه عزت، در راه استقلال، در راه استفاده از استعدادهای طبیعی و انسانی خودمان حركت میكنیم و پیش رفتهایم و دنیا هم تا حدود زیادی به این اعتراف كرده و آن را قبول كرده است؛ چارهیی ندارد؛ اما ما باید این راه را ادامه بدهیم. هیچ ملتی با تنبلی و تنآسایی نخواهد توانست به عزت برسد. رسیدن به استقلال، رسیدن به عزت ملی، رسیدن به كرامت انسانی، برای یك ملت هزینه دارد، كه باید این هزینه را متحمل شد و باید تلاش كرد؛ باید به عاقبت كار، امیدوارانه و واقعبینانه نگاه كرد، كه یك نگاه واقعبینانه، امید به انسان خواهد بخشید. این دشمن است كه میخواهد شما را مأیوس كند. هر بخشی از بخشهای كشور وظیفهیی دارند؛ نیروهای مسلح، ارتش جمهوری اسلامی، نیروی هوایی، وظایف ویژهی خودشان را دارند؛ باید این وظایف را با دقت و با پیگیری و اهتمام انجام دهند.
شعار عدالتطلبی همچنان زنده است؛ شعار كرامت انسانی همچنان زنده است؛ اینها متعلق به اسلام است؛ اینها متعلق به جمهوری اسلامی است. خطِ روشن حركت ملت كه برخاسته از ایمان و رأی مردم است و مظهر آن «مردمسالاری دینی» است، همچنان جذاب است. امروز ملتها و روشنفكران مسلمان این حرفها و این حوادث را میبینند و آنها را مطالعه میكنند و نگاهشان به ایران است؛ نگاهشان به حركت شماست.
حضور در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی یك افتخار است؛ این، فقط یك شعار نیست، حقیقتی است كه هر كس امروز وضعیت جهان بشریت و نظام جمهوری اسلامی ایران و عظمت آرمانهای این ملت را بشناسد، به آن اذعان میكند. ارتش جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران، بسیج و نیروی انتظامی، در كشور ما سربازان آرمانهای بلند انسانیاند. نیروهای مسلح ما خود را آماده و مجهز میكنند تا دفاع كنند؛ نه تنها دفاع از سرزمین - كه خود افتخار بزرگی است - بلكه دفاع از آرمانهای انسانی؛ دفاع از شرف و كرامت انسانیت.
وجود مقدس حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) استمرار حركت نبوتها و دعوتهای الهی است از اول تاریخ تا امروز؛ یعنی همانطور كه در دعای ندبه میخوانید، از «فبعض اسكنته جنّتك» - كه حضرت آدم است - تا «الی ان انتهی الامر» - كه رسیدن به خاتمالانبیاء (صلّیاللَّهعلیهواله) هست - و بعد مسألهی وصایت و اهل بیت آن بزرگوار، تا میرسد به امام زمان، همه، یك سلسلهی متصل و مرتبط به هم در تاریخ بشر است. این، بدین معناست كه آن حركت عظیم نبوتها، آن دعوت الهی بهوسیلهی پیامبران، در هیچ نقطهیی متوقف نشده است. بشر به پیامبر و به دعوت الهی و به داعیان الهی احتیاج داشته است و این احتیاج تا امروز باقی است و هر چه زمان گذشته، بشر به تعالیم انبیا نزدیكتر شده است. امروز جامعهی بشری با پیشرفت فكر و مدنیت و معرفت، بسیاری از تعالیم انبیا را - كه دهها قرن پیش از این، برای بشر قابل درك نبود - درك كرده است. همین مسألهی عدالت، مسألهی آزادی، مسألهی كرامت انسان - این حرفهایی كه امروز در دنیا رایج است - حرفهای انبیاست. آن روز عامهی مردم و افكار عمومی مردم این مفاهیم را درك نمیكردند. پیدرپی آمدن پیغمبران و انتشار دعوت پیغمبران، این افكار را در ذهن مردم، در فطرت مردم، در دل مردم، نسل به نسل نهادینه كرده است. آن داعیان الهی، امروز سلسلهشان قطع نشده است و وجود مقدس بقیةاللَّهالاعظم (ارواحنافداه) ادامهی سلسلهی داعیان الهی است، كه در زیارت آل یاسین میخوانید: «السّلام علیك یا داعیاللَّه و ربّانی آیاته». یعنی شما امروز همان دعوت ابراهیم، همان دعوت موسی، همان دعوت عیسی، همان دعوت همهی پیغمبران و مصلحان الهی و دعوت پیامبر خاتم را در وجود حضرت بقیةاللَّه مجسم میبینید. این بزرگوار، وارث همهی آنهاست و دعوت و پرچم همهی آنها را در دست دارد و دنیا را به همان معارفی كه انبیا در طول زمان آوردهاند و به بشر عرضه كردهاند، فرا میخواند. این، نكتهی مهمی است.
مردان خدا به تاریخ روح میبخشند، و روح بخشیدهاند. تاریخ حقیقی و معنوی بشر را مردان خدا نوشتهاند. شما نگاه كنید؛ امروز با اینكه هزاران سال از دوران ابراهیم و موسی و عیسی میگذرد، مفاهیمی كه هدیهی آنها به بشریت است، امروز برترین مفاهیم رایج بشری است. امروز اگر سخن از آزادی و كرامت بشر میرود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح میشود، اگر عدالت و رفع تبعیض همچنان در دنیا یك شعار جذاب است، اگر مبارزهی با فساد و مفسدان و مبارزهی با ظلم و توجه به ایثار و فداكاری در راه حق در چشم بشریت جذاب و شیرین است، بهخاطر این است كه این مفاهیم را پیغمبران - این مردان خدا - به تاریخ عرضه كردند و آنها را در اختیار بشریت قرار دادند. بنابراین مردان خدا تاریخ را متحول میكنند. آنها با امید به خدا و با خشیت از پروردگار، ناممكنها را ممكن میكنند. با خوف و رجاء مادی و حیوانی نمیشود انسان و انسانیت را متحول كرد. بیم و امید مردان خدا از قبیل بیم و امید اهل دنیا نیست؛ دلبستگی آنها به خداست؛ توكلشان به خداست؛ خشیت آنها از نافرمانی خداست؛ آنها همهی قوانین طبیعت را - كه دست قدرتمند الهی سررشتهدار آنهاست - در خدمت هدفهای خود میبینند و با توكل به خدا حركت میكنند؛ لذا دنیایی را متحول میكنند. امام بزرگوار ما از زمرهی چنین مردانی بود.
شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم كرامت انسان، هم تعیین كننده بودن اراده ی انسان. در مكتب سیاسی امام، هویت انسانی، هم ارزشمند و دارای كرامت است، هم قدرتمند و كارساز است. نتیجه ی ارزشمندی و كرامت داشتن این است كه در اداره ی سرنوشت بشر و یك جامعه، آراء مردم باید نقش اساسی ایفا كند. لذا مردم سالاری در مكتب سیاسی امام بزرگوار ما - كه از متن اسلام گرفته شده است - مردم سالاری حقیقی است؛ مثل مردم سالاری امریكایی و امثال آن، شعار و فریب و اغواگری ذهنهای مردم نیست. مردم با رأی خود، با اراده ی خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب می كنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب می كنند. لذا دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود كه امام اصل نظامِ برآمده ی از انقلاب را به رأی مردم گذاشت. شما این را مقایسه كنید با رفتاری كه كودتاگران نظامی در دنیا می كنند، رفتاری كه حكومتهای كمونیستی می كردند، و رفتاری كه امروز امریكا می كند. امروز امریكا بعد از پانزده ماه كه با اشغال نظامی عراق را گرفته است، هنوز به مردم این كشور اجازه نمی دهد كه بگویند برای حكومتِ خود چه چیز و چه كسانی را می خواهند. نماینده ی سازمان ملل دیروز مصاحبه می كند و می گوید چون امریكایی ها در عراق حضور نظامی دارند، باید رأی حاكم امریكایی در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمكراسی اینها این است. نام دمكراسی، اغواگری است. دمكراسی حتّی در كشورهای خودشان هم، یك مردم سالاری حقیقی نیست؛ جلوه فروشی به وسیله ی تبلیغات رنگین و پولهای بی حسابی است كه در این راه خرج می كنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مكتب سیاسی امام رأی مردم به معنای واقعی كلمه تأثیر می گذارد و تعیین كننده است. این، كرامت و ارزشمندی رأی مردم است. از طرف دیگر امام با اتكاء به قدرت رأی مردم معتقد بود كه با اراده ی پولادین مردم می شود در مقابل همه ی قدرتهای متجاوز جهانی ایستاد؛ و ایستاد. در مكتب سیاسی امام، مردم سالاری از متن دین برخاسته است؛ از «امرهم شوری بینهم» برخاسته است؛ از «هو الّذی ایّدك بنصره و بالمؤمنین» برخاسته است. ما این را از كسی وام نگرفته ایم. عده یی می خواهند وانمود كنند كه نقش مردم در اداره ی حكومتها را باید غربی ها بیایند به ما یاد بدهند! غربیها خودشان هنوز در خم یك كوچه گرفتارند! همین امریكایی ها و همین مدعیان دمكراسی، دیكتاتورهایی از قبیل محمد رضای پهلوی را - كه سی وپنج سال در این مملكت دیكتاتوری مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بیست سال در این كشور دیكتاتوری كرد - در آغوش گرفتند و پشتیبانی كردند و از آنها حمایت كردند. اینها طرفدار دمكراسی اند؟! دروغ می گویند. هر كس می خواهد دمكراسی اینها را ببیند، به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببیند. برود دمكراسی امریكایی را از حمایت بی دریغ امریكا از شارونِ جنایتكار ببیند. دمكراسی آنها این است؛ ما از اینها دمكراسی یاد بگیریم؟! اینها برای انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببینید امروز در فلسطین چه فجایعی دارد اتفاق می افتد. آیا فلسطینی ها انسان نیستند؟ آیا صاحب سرزمین خود نیستند؟ آیا حق ندارند رأی و عقیده داشته باشند؟ امروز زشت ترین و فجیع ترین رفتار در فلسطین و عراق و افغانستان - و قبل از این در بسیاری از مناطق دیگر - دارد صورت می گیرد؛ آن وقت همان كسانی كه این رفتارهای زشت را انجام می دهند، خجالت نمی كشند و ادعای دمكراسی می كنند! رئیس جمهور امریكا وقیحانه ادعا می كند كه رسالت گسترش دمكراسی در دنیا و خاورمیانه بر دوش او سنگینی می كند! دمكراسی آنها را در زندانهای امثال ابوغریب - كه در عراق و گوانتانامو كم هم نیستند - مردم دنیا دارند می بینند. این، دمكراسی و حقوق بشر آنهاست! بسیار غافلانه است اگر كسی در داخل جوامع ما و در میان امت اسلامی خیال كند كه غربی ها باید بیایند به ملتهای ما دمكراسی و مردم سالاری یاد بدهند! ما توقع داریم گویندگان و نویسندگانی كه از انصاف برخوردار هستند، طوری حرف نزنند و طوری ننویسند كه گویی امروز آنها دارند به مردم ما پیام مردم سالاری می دهند. مردم سالاری را امام آورد؛ مردم سالاری را انقلاب آورد. در كشوری كه در طول قرنهای متمادی، جز در برهه های بسیار كوتاه - كه مثل یك لحظه گذشته است - معنای رأی و اراده ی مردم را نمی دانستند (ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأی نیفتاده بود! برای رأی مردم ایران كسی ارزش قائل نبود و دیكتاتورها در تمام دوران حكومتِ خود بیشترین بی اعتنایی را به مردم ما می كردند) امام و انقلاب و نظام اسلامی ما مردم سالاری را آورد. عده یی طوری حرف می زنند كه گویا ما تازه داریم وارد میدان مردم سالاری می شویم! این بی انصافی نیست؟ این چشم بستن بر روی حقیقت نیست؟
امیرالمؤمنین در این مدت نشان داد كه اصول اسلامی و ارزشهای اسلامی یی كه در دوران انزوای اسلام و در دوران كوچكی جامعه ی اسلامی به وجود آمده بود، در دوران رفاه و گسترش و اقتدار و پیشرفت و توسعه ی مادی جامعه ی اسلامی هم قابل پیاده شدن است. اگر به این نكته توجه كنیم، خیلی مهم است. مسأله ی امروز ما هم همینهاست. اصول اسلامی، عدالت اسلامی، تكریم انسان، روحیه ی جهاد، سازندگی اسلامی، مبانی اخلاقی و ارزشی اسلام در دوران پیغمبر با وحی الهی نازل شد و تا آن حدی كه ممكن بود، به وسیله ی پیغمبر در جامعه ی اسلامی اعمال شد.
دستگاه شما، دستگاه نفرت، ظلم، بیاعتنایی و بیاحترامی به كرامت انسانهاست. چرا وارد عراق شدید؟ چرا یك كشور مستقل را زیر چكمهی سربازان خودتان اینطور لگدمال كردید؟ چرا كرامت و ارزش مردم عراق را نادیده گرفتید؟ حالا دارند طرح انتقال قدرت درست میكنند، منتها قدرتی كه در واقع در اختیار خودِ امریكاییها باشد. سیاستمداران و نخبگان عراقی بدانند كه هر قدرتی كه در عراق روی كار بیاید و دستنشاندهی امریكاییها تلقی شود، این قدرت به قدر امریكا پیش مردم عراق منفور خواهد بود. مردم عراق حاضر نیستند كه بعد از رفتن صدام، سلطهی امریكا و دستنشاندههای امریكا را بر آنجا ببینند. انتقال قدرت، به این است كه به مردم عراق انتقال قدرت شود و انتخابات انجام گیرد؛ مردم انتخاب كنند، نه اینكه كسی بیاید آنجا یك طرحی را كه امریكاییها مایلند، به نخبگان و سیاستمداران عراقی دیكته كند و آنها هم تسلیم همان طرح امریكا شوند.
تجلیلی كه ما از مقام معلم یا مقام كارگر می كنیم - چه در این مناسبت و چه در مناسبتهای گوناگون دیگر - صرفاً یك تعارف زبانی نیست؛ بیان منطق اسلام درباره ی تعلیم و تربیت و كار و كارگر است؛ ارائه ی فرهنگ اسلامی در این دو زمینه است. در بسیاری از موارد، مشكل یك جامعه غلط فهمیدن است. وقتی در جامعه یی مثلاً به كارگر فقط به صورت یك وسیله برای تولید نگاه می شود و شخصیت انسانی و كرامت انسانی او نادیده گرفته می شود، هرچه هم به او پاداش مادی بدهند، برای او قانع كننده نیست. یا اگر معلم یك عضو تشریفاتی جامعه به حساب بیاید و در برنامه ها و سیاستها و قوانین، پشتیبانی كلان از معلمان حالت اقتصادی به خود بگیرد و جنبه ی انسانی و اخلاقی و ارزشی معلم نادیده گرفته شود، اهانت به معلم است. یقیناً معیشت، مسأله ی مهمی است و باید هم به آن برسند؛ لیكن مسأله ی انسان و ارزش انسان، در قضیه ی معیشت خلاصه نمی شود.
مردمسالاری غربی یك پایهی فكریِ متقن كه بشود به آن تكیه كرد، ندارد؛ اما مردمسالاری دینی اینطور نیست. چون پایهاش پایهی دینی است، لذا پاسخ روشنی دارد. در مردمسالاری دینی و در شریعت الهی این موضوع مطرح است كه مردم باید حاكم را بخواهند، تا او مورد قبول باشد و حق داشته باشد كه حكومت كند. ای كسی كه مسلمانی، چرا رأی مردم معتبر است؟ میگوید چون مسلمانم؛ چون به اسلام اعتقاد دارم و چون در منطق اسلام، رأی مردم بر اساس كرامت انسان پیش خدای متعال معتبر است. در اسلام هیچ ولایت و حاكمیتی بر انسانها مقبول نیست، مگر اینكه خدای متعال مشخّص كند. ما هرجا كه در مسائل فراوان فقهی كه به ولایت حاكم، ولایت قاضی یا به ولایت مؤمن - كه انواع و اقسام ولایات وجود دارد - ارتباط پیدا میكند، شك كنیم كه آیا دلیل شرعی بر تجویز این ولایت قائم هست یا نه، میگوییم نه؛ چرا؟ چون اصل، عدم ولایت است. این منطق اسلام است. آن وقتی این ولایت مورد قبول است كه شارع آن را تنفیذ كرده باشد و تنفیذ شارع به این است كه آن كسی كه ولایت را به او میدهیم - در هر مرتبهای از ولایت - باید اهلیّت و صلاحیت یعنی عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند. این منطق مردمسالاری دینی است كه بسیار مستحكم و عمیق است. یك مؤمن میتواند با اعتقاد كامل این منطق را بپذیرد و به آن عمل كند؛ جای شبهه و وسوسه ندارد.
امروز مهمترین حرف نظام اسلامی عدالت است. امروز ما میخواهیم عدالت اجرا شود. همه تلاشها و مجاهدتها برای این است كه در جامعه عدالت تأمین شود؛ كه اگر عدالت تأمین شد، حقوق انسان و كرامت بشری هم تأمین میشود و انسانها به حقوق و آزادی خود هم میرسند. بنابراین عدالت محور همه چیز است.
اگر بخواهیم تقوا را در زندگی - چون ادّعای تقوا و بر زبان آوردن آن كافی نیست؛ واقعاً باید متّقی و پرهیزكار بود - و اعمال و رفتار خودمان بروز دهیم، مهمترین عرصه آن برای ما مسؤولان، عرصه مسؤولیتهای اجتماعی و هدفهای انقلاب را بهجد دنبال كردن است. انقلاب اسلامی هدفها و شعارهایی دارد كه برای تحقّق آن جانهای پاك و خونها فدا شده است. این هدفها رشد معنوی و مادّی، ساختن دنیا و آخرتِ مردم و تأثیرگذاری بر روی آنها، تعالی اخلاقی، رسیدن كشور به نقطهای كه شایسته كرامت انسانی است و ایجاد فضایی برای رشد استعدادها و بهرهبردن افراد از مواهب الهی - چه مواهب مادّی و چه مواهب معنوی - است كه از جمله آنها میتوان به آزادی، علم و فضایل اخلاقی اشاره كرد.
نظام به این منظور بهوجود نیامد كه قدرت را از دست عدّهای بگیرد و بهدست عدّه دیگری كه من و شما باشیم، بدهد؛ بدون اینكه این عدّه كه قدرت را میگیرند، تعهّدی در قبال این حركت عظیم مردم داشته باشند. مردم، این موج عظیم و دریای خروشان كه انقلاب را بهوجود آوردند و در بحرانهای گوناگون آن را حفظ كردند و بهسلامت این نظام را از گردنههای خطرناك گذراندند، توقّعاتی دارند. این توقّعات را ما مؤمنانِ به اسلام در نام اسلام خلاصه میكنیم كه حقیقت هم همین است. منتها چون ممكن است اسلام با تفسیرها و تبیینهای غلط در معرض دید خیلیها قرار گیرد و اشتباه شود، «جمهوری اسلامی» شعارهای مشخّص دارد: استقلال، آزادی، رشد معنوی و تعالی مادّی، ایجاد محیط امن و با كرامت برای انسانها. ما باید این خواستهها را دنبال و برای آنها حركت كنیم.
این ایام با یاد برجستگان عالم خلقت - نبیّ مكرّم، سبط معظّم و حضرت علیبنموسیالرّضا علیهمالصّلاةوالسّلام - آمیخته است. در روزهایی كه با یاد تعلیم و تربیت و تولید و كار ارتباط دارد، باید نام پیغمبر اكرم را به یاد آورد و بر زبان جاری كرد؛ چرا كه آن بزرگوار معلّم بشر و برافرازنده پرچم تعلیم و تربیت و تكریم كار و تلاش بود. آن بزرگوار فریادِ عدالت و تكریم انسان و برداشتن تبعیضها در جامعه و اهتمام به معنویت و فضیلت روحی و معنوی را در جهان بلند كرد. امروز هم طنین همان صداها در فضای تاریخ و دنیای كنونی به گوش میرسد. اینهاست كه باید به عنوان مدح پیغمبر و ائمّه، در زبان مدّاحان و گویندگان محترم جاری شود تا ما این بزرگان تاریخ بشر و برگزیدگان عالم خلقت را بشناسیم.
بر ارزش و كرامت معنوی تكیه شود. مجموعههای كارگری و معلّمی توجّه داشته باشند شعارهایی كه میدهند و حرفهایی كه میزنند، به گونهای نباشد كه شرافت معنوی و كرامت حقیقی را در چشم مردم از جامعه معلّمی یا كارگری بگیرد. همانطور كه عرض كردیم، نیازها هم مادی است و هم معنوی؛ اما چیزیكه انسان را دلگرم و قانع و خرسند میكند، تكریم معنوی است. خیلیها حاضرند آبرو و كرامتشان را حفظ كنند و به طرف كسی دست دراز نكنند و از كسی پول نگیرند. انسانِ با شرف، به كرامت معنوی اهمیت میدهد. كرامتی را كه جامعه معلّمی و جامعه كارگری دارند - كه واقعاً هم پیش خدا و عقل و در محاسبات اجتماعی و انسانی كرامت دارند - بشناسیم؛ آن را سردست بگیریم و به همه نشان دهیم. شانه كدامیك از ما تاكنون زیر بار منّت یك معلّم خم نشده است؟ كدامیك از ما تاكنون دست معلّم خود را نبوسیدهایم؟ ارزش معلّم این است. ارزش كارگر هم آنقدر والاست كه پیغمبر دست او را بوسید. حقیرهایی امثال من چهكار كنیم كه جای بوسیدن دست پیغمبر را بگیرد؟ این ارزشهای معنوی را فراموش نكنیم.
ملت ما یك ملت باعزّت است؛ به استقلال و عزّت و كرامت خود اهمیت میدهد و تحقیر و اهانت را از كسی قبول و تحمّل نمیكند. هیچ رژیمی در دنیا حق ندارد ملت ایران را به خاطر مواضع مستقلّش مورد اهانت و تحقیر قرار دهد.
امریكاییها اصولی را به عنوان اصول امریكایی معرفی میكنند و میگویند این اصول، جهانشمول است. این اصول، آزادی انسان، آزادی فكر، كرامت انسان، حقوق بشر و از این قبیل چیزهاست. اینها اصول امریكاییند؟! مشخّصه جامعه امریكاییِ امروز اینهاست؟! مشخّصه حكومت امروز امریكا اینهایی است كه شما ذكر كردید؟! آیا این حكومت نبود كه بومیان اصلی سرزمین امریكا را قتل عام كرد؟ سرخپوستان امریكا را نابود كرد؟ آیا این حكومت و عوامل مؤثّر در این حكومت نبودند كه میلیونها آفریقایی را از داخل خانههایشان به بردگی گرفتند و دختر و پسر جوان آنها را برای بردگی ربودند و سالهای متمادی با سختترین فاجعهها با اینها رفتار كردند؟ امروز یكی از تراژدیترین آثار هنری، اثری است به نام «كلبه عموتام»كه زندگی بردهداری را در امریكا نشان میدهد كه شاید قریب دویست سال است كه این نوشته هنوز زنده است. واقعیّتهای امریكا این است؛ حكومت امریكا این است؛ آن مشخّصه و ممیّزهای كه نظام امریكایی به دنیا نشان داده، این است؛ نه آزادی انسان، نه برابری انسان. كدام برابری؟! شما هنوز هم بین سیاه و سفید برابری قائل نیستید. همین امروز هم از نظر شما رگه سرخپوستی در یك نفر آدم در هر یك از مراحل گزینش اداری یك نقطه ضعف برای او محسوب میشود. برابری انسانها؟! آزادی فكر؟! شما حاضرید همین سخنرانی، یا سخنرانی آقای رئیس جمهور را در رسانههایتان در امریكا پخش كنید؟ اگر آنجا آزادی فكر و آزادی بیان هست، همین سخنرانی نیمساعته آقای خاتمی را بردارید پخش كنید. كدام آزادی فكر؟! رسانهها متنوّع است، اما بند ناف همه متّصل به دستگاه سرمایهداری و سرمایهداران بزرگ امریكاست كه اكثریّتشان در اختیار صهیونیستهاست! این معنی آزادی رسانهها در امریكا است؟! چرا به مردم دنیا دروغ میگویید؟ اینها اصول امریكایی است؟! آن وقت میگویند اصول امریكایی جهانشمول است. شما كی هستید كه به خودتان حق میدهید كه برای بشریّت، اصول جهانشمول وضع كنید؟ خوب؛ قبل از شما هم كمونیستها، اصول جهانشمول داشتند؛ استالین هم اصول جهانشمول داشت؛ میگفت همه دنیا باید از من اطاعت كند؛ از این اصول باید پیروی كند. فاشیستهای دنیا هم به نظر خودشان اصول جهانشمول داشتند. این چه منطقی است كه این اصول ماست؛ این اصول جهانشمول است، هر كه در دنیا قبول نكند، باید برویم با بمب اتم او را بكوبیم. این منطق، منطق یك ملت آزاد است؟! این منطق، منطق یك دولتی است كه حقیقتاً معتقد به كرامت انسان است؟! اینطور به بشریت دروغ میگویید؟!
در ابعاد جهانی - حتّی در دنیای غیر اسلام - هم انقلاب اسلامی تأثیر گذاشت و توجّه به قدرت مذهب در بسیج انسانها را در دنیا مطرح كرد. مذهب - كه یك پدیده منزوی و تشریفاتیِ محض بود - ناگهان آنچنان یك ملت را بسیج كرد كه توانست یك نظام متّكی به حمایتهای بینالمللی را بهكلّی به خاك سیاه بنشاند و اجازه ندهد بر روی ویرانههای آن، خلأ به وجود آید؛ بلكه نظامی با حرفهای نو بر سر پا كند. قائلین همه حرفهایی كه برای بشریّت ایدهآل بود - مسأله عدالت، انسانیّت و تكریم انسان، برابری انسانها، برابری نژادها، لزوم مبارزه و مقابله با زورگوییهای بینالمللی - و كسانی كه در دلهایشان حرفهایی بود، ولی جرأت نمیكردند آنها را ابراز كنند و یا میدانی برای ابراز نمییافتند، دیدند نظام سیاسیِ مستقرّیِ در یك گوشه از دنیا به وجود آمده، این حرفها را روی پلاكارد نوشته و در مقابل چشم جهانیان بلند كرده است. این برای آنها، بسیار فوقالعاده بود.
یكی از سیاستهای دشمنان اسلام این است كه ایمان مردم را بگیرند و اعتقاد آنها به انقلاب را سلب كنند. چند سالی است كه این را در تبلیغاتشان شروع كردهاند. بنده از همان اوایلی كه این تبلیغات در رفتارهای دشمنان كشور، اجرایی و عملیاتی شده بود - حدود ده، یازده سال پیش - متوجّه این نكته شدم و به همه، بخصوص به مسؤولان فرهنگی هشدار دادم و گفتم اینها میخواهند اصل اعتبار انقلاب را زیر سؤال ببرند؛ انقلابی كه یكی از افتخارات تاریخ بشری در زمان ماست؛ انقلابی كه یك ملت با دست خالی و به بركت ایمان، آن هم در مقابل یك دژ علیالظّاهر تسخیرناپذیرِ استكبار در این منطقه آن را بر پا كرد و موفّق شد؛ انقلابی به نام خدا؛ انقلابی در راه ارزشهای اسلامی؛ انقلابی كه ملتهای مسلمان را به اسلامشان امیدوار و به هویّت اسلامیشان دلگرم كرد؛ انقلابی كه در همه نقاط جهان ملتها را خودباوری بخشید و آنها احساس كردند كه یك ملت - وقتی كه عزم و ارادهای از خود نشان دهد - میتواند بر بزرگترین موانع پیروز شود و فائق آید. دشمنان میخواستند پیام آزادی، معنویّت، ارزش و فضیلت و كرامت انسانیای را كه در این انقلاب بود، ندیده بگیرند. این كاری بود كه به صورت برنامهریزی شده و با انواع و اقسام طُرق تبلیغاتی، آن را دنبال كردند.
آن مجموعه معارفی كه خطوط اصلی عملكرد و وظایف ما از آنها بهدست میآید -یعنی جهانبینی و بینش اسلامی- فصول متعددی دارد؛ همه هم در عمل و اقدام فرد و دولت دارای تأثیر است؛ كه من پنج نقطه مؤثّرتر و مهمتر را انتخاب كردهام و عرض میكنم....
ركن دوم، تكریم انسان است؛ یا میتوانیم به آن بگوییم انسانمحوری. البته انسانمحوری در بینش اسلامی، بهكلّی با اومانیسم اروپای قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن یك چیز دیگر است، این یك چیز دیگر است. آن هم اسمش انسانمحوری است اما اینها فقط در اسم شبیه همند. انسانمحوریِ اسلام، اساساً اومانیسم اروپایی نیست؛ یك چیز دیگر است. «ألم تروا انّ اللَّه سخّر لكم ما فی السّموات و ما فی الأرض». كسی كه قرآن و نهجالبلاغه و آثار دینی را نگاه كند، این تلقی را بهخوبی پیدا میكند كه از نظر اسلام، تمام این چرخ و فلك آفرینش، بر محور وجود انسان میچرخد. این شد انسانمحوری. در آیات زیادی هست كه خورشید مسخّر شماست، ماه مسخر شماست، دریا مسخر شماست؛ اما دو آیه هم در قرآن هست كه همین تعبیری را كه گفتم -«سخّر لكم ما فی السّموات و ما فی الأرض»؛ همه اینها مسخر شمایند- بیان میكند. مسخر شمایند، یعنی چه؟ یعنی الآن بالفعل شما مسخر همهشان هستید و نمیتوانید تأثیری روی آنها بگذارید اما بالقوّه طوری ساخته شدهاید و عوالم وجود و كائنات بهگونهای ساخته شدهاند كه همه مسخر شمایند. مسخر یعنی چه؟ یعنی توی مشت شمایند و شما میتوانید از همه آنها به بهترین نحو استفاده كنید. این نشان دهنده آن است كه این موجودی كه خدا آسمان و زمین و ستاره و شمس و قمر را مسخر او میكند، از نظر آفرینش الهی بسیار باید عزیز باشد. همین عزیز بودن هم تصریح شده است: «و لقد كرّمنا بنیآدم». این «كرّمنا بنیآدم» -بنیآدم را تكریم كردیم- تكریمی است كه هم شامل مرحله تشریع و هم شامل مرحله تكوین است؛ تكریم تكوینی و تكریم تشریعی با آن چیزهایی كه در حكومت اسلامی و در نظام اسلامی برای انسان معین شده؛ یعنی پایهها كاملاً پایههای انسانی است.
امروز ظرفیت عالم برای فهم پیام نبوی، از گذشته بسیار بیشتر است. هرچه علم بشر بیشتر شود، توفیق پیام اسلام محتملتر میشود. هرچه قدرتمندان عالم - در هر كجای دنیا - از ابزارهای حیوانی و سبع گونه بیشتر استفاده كنند برای سركوب كردن احساسات انسانی، برای به تسخیر كشیدن انسانها - كه ظلم قدرتها به بشر، به این ترتیب آشكارتر شود - جا برای شناسایی نور اسلام بیشتر باز خواهد شد و انسانها بیشتر تشنه خواهند شد. امروز ما آثار تشنگی بشریّت را به پیام اسلام - كه پیام توحید است، پیام معنویت است، پیام عدالت است، پیام كرامت انسان است - احساس میكنیم؛ انسانها مشتاقند.
صلح باید برخاسته از ایمان و اندیشه باشد. انبیاء كوشیدهاند این حقیقت را واقعیت ببخشند. محیط سكوت ناشی از زور و رعب و فریبی كه كارگزاران زر و زور در بخشهایی از عالم پدید میآورند، با صلحی كه مبشّران رستگاری انسان بدان فرا میخوانند، بكلّی متفاوت و متناقض است. صلح باید بر مبنای عدالت و با معرفت به كرامت انسان و به دور از اغراض قدرتمداران عالم باشد.
درباره معلّمان و كارگران باید عرض كنم كه این دو قشر، شریفترین یا لااقل باید گفت جزو شریفترین اقشار هر جامعهای، بخصوص جامعه ما هستند. معلّم هم در واقع یك كارگر است. یكی از فاخرترین كارها را معلّمان انجام میدهند كه كار تعلیم و تربیت و تولید انسان كامل است. كارگران هم به نوبه خود، هم اهل علمند، هم اهل عملند؛ زیرا اگر كارگر به كار خود عالم و دانا نباشد، كاری انجام نمیگیرد. مجموعاً این دو قشر، مجموعهای از علم و عملند؛ یعنی دو ارزش والا. خدمات این دو قشر هم به كشور ما، خدمات كمنظیری است. بنده، هم در دوران قبل از انقلاب نقش معلّمان و نقش كارگران را به یاد دارم و هم در آن سالهای اوّل پیروزی انقلاب كه اگر كارگران مؤمن ما نبودند، دهها توطئه در این كشور به وقوع میپیوست كه هر كدام آنها میتوانست كشور را به مشكلاتی دچار كند. معلّمان هم عیناً همینطور بودند. در دوران جنگ نیز، هم معلّمان و هم كارگران، در ترتیب صفوف مقدّم جبهه، در تقویت پشت جبهه و در اعزام اشخاص به جبهه، یكی از بالاترین نقشها را داشتند. دو قشری كه در حسّاسترین زمانهای یك كشور اینطور نقش آفرینی میكنند، دو قشری هستند كه خیلی باید مورد تكریم قرار گیرند.
اخلاق الهی و مكارم اخلاق در شرع مقدّس اسلام، توضیح و تفصیل داده شده است؛ چه آن چیزهایی كه مربوط به خود انسان است - مثل صبر، شكر، اخلاص و قناعت -. چه آنها كه در رابطه با انسانهای دیگر است - مثل گذشت، تواضع، ایثار و تكریم انسانها - و چه چیزهایی كه در رابطه با مجموعه جامعهی اسلامی است. اخلاق اسلامی دامنه وسیعی دارد. اینها همان چیزهایی است كه بیشترین تلاش همه انبیا و اولیا و بزرگان ادیان الهی - و در اسلام، تلاش نبیّ مكرّم اسلام و ائمّه و بزرگان - برای آن بوده است كه اینها به وجود آید.
امیرالمؤمنین برای كسانی كه مسؤول بخشی از بخشهای تشكیلات دولتی هستند، الگوست. گویا در جمع شما، عدّهای از مسؤولین محترم دستگاههای اداری و دولتی حضور دارند. در هرجا كه هستند چه كوچك، چه بزرگ باید كار را با دلسوزی برای مردم انجام دهند. باید بدون منّت انجام دهند. و مُراجع خود را احترام و تكریم كنند. آنها را تحقیر نكنند. بر آنها منّت نگذارند. از آنها توقّع نكنند. سلامت دست، سلامت چشم، سلامت زبان، سلامت جیب، بلكه سلامت قلب كه از همهی اینها مشكلتر است را از ما خواستهاند كه داشته باشیم. امیرالمؤمنین در راه احیای انسانها كار كرد.
ملت سرافراز ایران، شایسته احترام و تكریم است. ملتی است كه عظمت و كرامت خود را در عمل ثابت كرده است، نه در ادّعا و توقّع از این و آن. خودشان هم میدانند كه نظام جمهوری اسلامی، مردمی ترین نظامی است كه امروز در اقطار عالم میشناسیم. صمیمیّتِ بین مردم و نظام، نزدیكی مسؤولین نظام با احساسات مردم - بهخاطر اینكه از درون خود آنها برخاستهاند - و بیاعتنایی مسؤولین نظام به زخارف دنیا - كه برای همه مسؤولان كشورهای دنیا یك امر عادّی است - از نكات برجسته نظام ماست.
میلاد پیامبر بزرگ الهی حضرت عیسای مسیح را به همه مسیحیان و مسلمانان مخصوصاً به هم میهنان مسیحی تبریك می گویم. این رسول مكرم مانند همه ی انبیاء عظام الهی مبشر سعادت بشر و حامل پرچم توحید و تكریم انسان بود و امروز بشریت بیش از همیشه به این پیام نجات بخش نیازمند است.
حقوق بشر به شیوه فرهنگ غربی، ضدّ حقوق بشر، و حقوق ستمگران بر آحاد بشر است. این حقوق بشر، حقوق بشر نیست. ما طرفدار حقوق بشریم و اسلام طرفدار حقوق انسان است. هیچ مكتبی بهقدر اسلام، ارزش و كرامت انسان را والا نمیداند. یكی از اصول اسلامی كه همیشه در تعریف و معرفی اسلام مطرحشدهاست، اصلِ «تكریم انسان» است. ما كه منتظر نمینشینیم غربیها بیایند حقوق بشر را به ما یاد بدهند یا ما را توصیه به حفظ حقوق انسان كنند! ما خودمان، اوّل طرفدار حقوق انسان هستیم. منتها حقوق انسان در سایه اسلام قابل دفاع میشود و حقوق انسان به حساب میآید. اسلام است كه بااحكام خود - همه گونه احكام: چه احكام قضایی و جزایی، و چه احكام مدنی و حقوق عمومی و مسائل سیاسی - از حقوق انسانها دفاعكردهاست؛ نه آنچه كه در اختیار آنهاست، نه آنچه كه آنها - به فریب - حقوق انسان به حساب آوردهاند و اسم گذاری كردهاند.
آری، استكبار و دارودستهی خبری و تبلیغاتی و قلمها و بوقهای مزدورش، از اینكه كشوری در اعماق كهنهپرستی، و ملتی در حال و هوای سنتهای جاهلی خود سر كند، ولی درهای خزاین مادّی خود را به روی آنان بگشاید و تسلیم فزونخواهی و سلطهطلبی آنان شود و فرهنگ فساد و فحشا و مصرفزدگی و میخوارگی و شهوترانی را از آنان بپذیرد، نه تنها نگران نیستند، بلكه بسی خشنودند! آنان از بازگشت ملتها به گذشتهیی كه به آنان عزت و عظمت را یادآوری كند، راه جهاد و شهادت را به روی آنان باز كند، كرامت انسانی را به آنان برگرداند، دست سلطهگران را از غارت و چپاول به مال و ناموس آنان قطع كند، آیهی «ولن یجعلاللَّه للكافرین علیالمؤمنین سبیلا» را به آنان بیاموزد، كریمهی «وللَّه العزّة ولرسوله وللمؤمنین» را بر آنان فرو خواند، خطاب «و ما لكم لاتقاتلون فیسبیلاللَّه والمستضعفین» را به گوش و دل آنان برساند، فرمان «ان الحكم الّا للَّه» را در زندگی آنان اجرا كند و خلاصه، خدا و دین و قرآن را محور زندگی آنان سازد و دست طواغیت مستكبر و مستبد و سلطهطلب را از زندگی آنان قطع كند، از بازگشت به چنین گذشتهیی و پیوند با چنین تاریخی، ناخشنود و سراسیمه و بیمناكند و لذا با هر بهایی میخواهند از آن مانع شوند.
در نظام جمهوری اسلامی، تكریم شأن انسان - كه یكی از ویژگیهای اسلام است - ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در كار شایستهی خودش به كار گرفتن و نیروهای او را در خدمت اهداف متعالی جوشاندن، یكی دیگر از گرایشهای اصولی است.
واقعاً قرآن مایهی هنری خیلی عجیبی دارد كه اصلاً برای ما قابل تصویر نیست. اگر از اول تا آخر قرآن و همینطور بیانات رسول اكرم(ص) را ملاحظه كنید، خواهید دید توحید و دشمنی با شرك و بت و شیطان - كه مظهر شر و بدی و پلیدی است - وجود دارد و موج میزند. همچنین تصمیم بر تلاش و كار و خسته نشدن و محبت به مردم و تكریم انسان و انسانیت موج میزند. به عبارت دیگر، اصول اسلامی و چیزهایی كه پایههای انقلاب هستند، در تمام قرآن و از اول تا آخر ادبیات صدر اسلام و ادبیات درست اسلامی - یعنی همین روایاتی كه از ائمه(ع) رسیده و نیز نهجالبلاغه - موج میزند.
او، آن روحاللَّه بود كه با عصا و ید بیضای موسوی و بیان و فرقان مصطفوی، به نجات مظلومان كمر بست؛ تخت فرعونهای زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور امید روشن ساخت. او به انسانها كرامت، و به مؤمنان عزت، و به مسلمانان قوّت و شوكت، و به دنیای مادّی و بیروح معنویت، و به جهان اسلام حركت، و به مبارزان و مجاهدان فیسبیلاللَّه شهامت و شهادت داد.
خدای متعال تفضل كرده و ما را از شرك ممنوع كرده است. این تكریم انسان است كه پروردگار متعال او را از عبادت غیر خود منع كرده است؛ همانطور كه حضرت یوسف(سلاماللَّهعلیه) به همراهان زندانیش فرمود: «ذلك من فضلاللَّه علینا و علی النّاس»(1)؛ یعنی این فضل خدا بر انسانهاست كه شرك را ممنوع كرده و فقط عبودیت خودش را خواسته است. ما باید این تكریم الهی را درك كنیم و از آن بهرهمند شویم و نگذاریم كه نیت و عمل ما به اندكی شرك آلوده شود؛ شركی كه ممكن است با اتباع از هوای خود و دیگران، در مراتب بالای ادارهی نظام جمهوری اسلامی و زعامت امت اسلامی تجلی پیدا كند.
در معنای آزادی و حدود آزادی مقداری صحبت كردیم و دو فرق اساسی بین آزادی در فرهنگ اسلامی و آزادی در فرهنگهای بشری و بخصوص در فرهنگ غربِ امروز را ذكر كردم كه دومی آن عبارت بود از اینكه در مفهوم آزادیِ اسلامی توحید و عبودیت انحصاری پروردگار نهفته است و این ریشهی آزادی است و گفتم كه آزاد بودن انسان بدین معناست كه از هر آنچه غیر خداست، چه قانون، چه آداب و عادات، چه قدرتها و سلطهها باید رها باشد و فقط تحت فرمان خدای متعال باشد و این است كه به انسان كرامت و ارزش میدهد و آزادی او را به معنای واقعی كلمه تأمین میكند و لذا اسلام به خاطر اهمیتی كه برای آزادی بدین معنای وسیع و درخشان قائل است، جهاد آزادیبخش را جزو احكام اصلی دین قرار داده است و جهاد در حقیقت یك وسیلهای است برای كسب و حفظ آزادی. تفاوت سومی هم هست كه عرض میكنم، البته به اختصار تا اولاً بتوانیم به مباحث جزئیتر و عینیتر در مسئلهی آزادی بپردازیم و ثانیاً چون امروز مباحث و مسائل خطبهی دوم احتمالاً طولانی است، این خطبه را كوتاهتر بكنم.