به آنها گفتیم که مسألهی تروریسم یک بستهای است که گروههای زیادی را دربرمیگیرد. نمیتوان با آن گزینشی برخورد کرد. آنها گفتند بله، ولی ما نیامدهایم که مشکل شما را حل کنیم. برای این با شما مذاکره میکنیم که مشکل ما حل شود.
آمریکا که به فرانسه و آلمان اجازهی ورود به عراق را نداده بود، حالا اصرار میکرد که با ایران وارد مذاکره شود. نکتهی جالب اینکه در آن مقطع مذاکرهی دوجانبه از سوی آنها مطرح شد، اما...
آمریکاییها در آن مذاکرات نشان دادند که اولاً خیلی شتابگر و عجول هستند. یعنی فکر میکنند در هر مذاکرهای که میآیند، باید بهسرعت به نتیجه برسند. ثانیاً با آن روحیهی سلطهگری که دارند، فکر میکنند آنها باید دستور جلسه را تعیین کنند.
آمریکاییها در سال ۱۳۵۷ وارد یک شرایط کاملاً استثنایی در مورد ایران شدند. پیش از پیروزی انقلاب در واقع «مردم ایران» در برابر آمریکا ایستاده بودند، اما پس از پیروزی انقلاب مردم ایران به همراه دولت برگزیدهشان به مقابله با سلطهی آمریکا میپرداختند.
اشتباه آمریکاییها و غربیها در این است که در سالهای اخیر تلاش میکنند تا چهرهی مثبتی از خود به مردم ایران نشان دهند اما در عین حال با تشدید تحریمها به مردم فشار میآورند.
یک دورهای بود که ملتها برتری و قدرت غرب را یک امر اجتنابناپذیر میدیدند / جالب است که در کشور خود ما هم نهضتهای قبل از انقلاب تابع همین حمایت و قدرت بود.
روند مداوم و بیوقفهی خصومت، مردم ایران را به یک باور جاافتادهی بیناذهنی و یک آگاهی مشترک رسانده است که باید آمریکا را دشمن خویش بپندارند و نسبت به آن بیاعتماد باشند.
امروز جریان قابیلی به مرموزترین نقشهها دست یافته است و به رساترین رسانهها مجهز است. یک سر سوزن خوشبینی همان و رشتهی کار از دست رفتن همان. در کدام عصر و زمان چنین رویارویی پیش آمده است؟
با ارجاع منافع به لایههای دیگری همچون هنجارها، هویتها و نقشها میتوان دلیل رفتارهای گوناگون بازیگران را دریافت. برای نمونه چرا دو بازیگر با منافع نزدیک گاهی با هم به رقابت و نزاع برمیخیزند و نیز گاهی میان دو بازیگر با منافع دور از هم، شاهد همکاری و ائتلاف هستیم؟