|
گفتاری از دکتر حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقای وزارت امور خارجه و عضو هیأت مذاکرهکننده ایران با آمریکا در موضوع عراق|
دربارهی مذاکرهی گذشتهی ایران و آمریکا پیرامون مسألهی عراق، باید بگویم که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اول فروردینماه سال ۱۳۸۵ اعلام کردند که به خاطر وضعیت عراق، استثنائاً در این موضوع ما اجازه دادیم مذاکرهای انجام شود. توصیهی آن زمان رهبر انقلاب به تیم مذاکرهکننده هم این بود که: مذاکره باید منطقی و حکیمانه و بانزاکت باشد؛ به دنبال این نباشید که به هر قیمتی مذاکره را به نتیجه برسانید، بلکه چهارچوب اصولی ما باید حفظ شود. خط قرمز ما نیز طبق نظر رهبر انقلاب، این بود که جز موضوع عراق، در مورد هیچ موضوع دیگری مذاکره نداریم.
من فکر میکنم آن مذاکره الگوی بسیار خوبی شد برای دوستان ما در عراق که کشورشان را زیر چکمهها و تانکهای آمریکایی و خارجی میدیدند، زیرا گفتمانی که ایران با آمریکا داشت، گفتمانی منطقی و در عین حال مقتدرانه بود و این الگوی بسیار خوبی برای دوستان ما در عراق شد.
ما انتظار داشتیم آنها وقتی حرفی منطقی میشنوند، پاسخ منطقی بدهند، اما وقتی حرفهای منطقی ما به جایی میرسید که حتی طرف عراقی هم معترض به طرف آمریکایی میشد، آنها چارهای نمیدیدند جز اینکه صحنه را ترک کنند. این روحیهی آنها در مذاکره بود.
منطق مذاکرهی آمریکایی
اما باید به چند نکته دربارهی روش و منطق آمریکاییها در آن مذاکره اشاره کنم. آمریکاییها در آن مذاکرات نشان دادند که اولاً خیلی شتابگر و عجول هستند. یعنی فکر میکنند در هر مذاکرهای که میآیند، باید بهسرعت به نتیجه برسند. ثانیاً با آن روحیهی سلطهگری که دارند، فکر میکنند آنها باید دستور جلسه را تعیین کنند. تیم مذاکرهکنندهی ایران چنین اجازهای به آنها نداد. یعنی به آنها فهماندیم که دستور جلسه باید با توافق طرفین تعیین شود و نهفقط با خواست یک طرف.
نکتهی سوم روش و منطق آمریکاییها در سه دور مذاکره و بحث خروجی جلسه بود. خروجی جلسه معمولاً یک ملزوماتی دارد و قرار نیست شما که برای یک نیازی به مذاکره آمدهاید، یک مقدماتی را فراهم کنید و در اولین نشست نیاز شما تأمین شود و بروید. بالأخره برای ما مسألهی عراق مطرح بود و باید حل میشد.
نکتهی دیگر اینکه آمریکاییها وقتی حرف منطقی ما را میشنیدند و پاسخی منطقی نداشتند، صحنه را خالی میکردند. من خودم تصورم این بود که وقتی با آمریکاییها مینشینیم و مذاکره میکنیم، اینها باید با یک اقتدار و صلاحیتی در مذاکرات حاضر شوند. در حالی که ما به عنوان تیم مذاکره از طرف جمهوری اسلامی ایران اختیار کامل داشتیم اما هیأت آمریکایی چنین اختیاری نداشت؛ علیرغم اینکه از همهی نهادهای مهم آمریکا مثل پنتاگون، وزارت خارجه و CIA در گروه مذاکرهکنندهی آنها حضور داشتند.
ما انتظار داشتیم آنها وقتی حرفی منطقی میشنوند، پاسخ منطقی بدهند، اما وقتی حرفهای منطقی ما به جایی میرسید که حتی طرف عراقی هم معترض به طرف آمریکایی میشد، آنها چارهای نمیدیدند جز اینکه صحنه را ترک کنند. این روحیهی آنها در مذاکره بود. در عین حال این ویژگی نیز در آمریکاییها بود که سعی میکردند همان صراحت ما در مذاکره را به کار ببرند، آنها هم صراحتشان را به کار ببرند. با این حال ما چنین استنباطی نداشتیم که طرف آمریکایی در مذاکره منطق دارد. علت آن هم این است که آمریکاییها هر جایی که نشستند و مذاکره کردند، یک متنی را دیکته کردند و رفتند.
توپ در زمین کیست؟
با توجه به آن تجربه، دربارهی پیشنهاد جدید مذاکره که آمریکاییها به ما دادهاند، باید بگویم که درست است که در دور جدید ریاستجمهوری آقای اوباما، آنها سیگنالهای جدیدی برای مذاکره فرستادهاند اما الان توپ کاملاً در زمین آمریکاییها است. این آمریکاییها هستند که باید در مقابل این گفتمان منطقی دست به انتخاب بزنند. یعنی یا مثل گفتوگوهای عراق صحنه را ترک کنند و بروند در لاک قبلی خودشان، یا اینکه رفتارشان را با نکاتی که رهبر انقلاب در این خصوص گفتند، تنظیم کنند و بعد ببینند جمهوری اسلامی ایران با نگاه به رفتار آمریکا چه واکنشی خواهد داشت.
آمریکاییها در آن مذاکرات نشان دادند که اولاً خیلی شتابگر و عجول هستند. یعنی فکر میکنند در هر مذاکرهای که میآیند، باید بهسرعت به نتیجه برسند. ثانیاً با آن روحیهی سلطهگری که دارند، فکر میکنند آنها باید دستور جلسه را تعیین کنند.
برای ما رفتار آمریکا ملاک است، اما اگر از بنده به عنوان کسی که تجربهای در مذاکره با آنها دارم، بپرسید که آیا واقعاً آمریکاییها دنبال مذاکره هستند یا نه، برداشت شخصی من این است که آمریکاییها دنبال مذاکره هستند، اما دنبال حل مسأله نیستند. آمریکاییها اگر واقعاً دنبال حل مسأله باشند، باید در رفتار عملیشان مشهود باشد. اکنون اما آنها در رفتار عملیشان به دنبال تحقیرکردن جمهوری اسلامی ایران هستند. میخواهند شکستشان را در صحنهی خاورمیانه و تحولات جدید بیداری اسلامی را به نحوی جبران کنند و به این دلیل میخواهد اُبُّهت جمهوری اسلامی ایران را بشکند.
جمهوری اسلامی ایران با توجه به رفتار گذشتهی آمریکاییها که هرجا بنابر نیازشان وارد مذاکره شدند، سعی کردند بدون توجه به خواستهها و صحبتهای طرف مقابل خواستهی خود را تحمیل کنند و بروند، این بار دیگر این اجازه را به آنها نداده است. در دورهی آخر بوش، آمریکاییها بارها ادعا کردند شمارش معکوس برای حمله را آغاز کردیم. بحثهایی بود مبتنی بر اینکه در دقیقهی نود میزنیم و درمیرویم و بعدش هم رئیسجمهور جدید ادای سوگند ریاستجمهوری میخورد و میگوید این تصمیم بوش بود. آقا فرمودند اگر بزنید و بروید، ما رهایتان نمیکنیم. این سیاست بزن و برو در قبال ایران جواب نمیدهد.
به هر حال ما مخالف گفتوگو نیستیم، اما گفتوگو شرط دارد. اقتدار جمهوری اسلامی ایران باید در گفتوگو حفظ شود. دو نکته را آمریکاییها از سخنان رهبر انقلاب در رابطه با مذاکره دریافت کردند؛ اینکه ما از گفتوگو با آمریکا خاطرات تلخی از گذشته داریم.
نکتهی دوم این که اگر آمریکاییها راست میگویند، شرایط ایران را فراهم کنند؛ قطعاً خواهند دید که جمهوری اسلامی ایران با همان نگاه منطقی و حکیمانه پیش میرود. اما واقعاً آیا این اتفاق میافتد؟ بسیار دور از ذهن است که ما چنین انتظار خوشبیانهای از شاکلهی سیاست خارجی و از حاکمیت آمریکا داشته باشیم.