
حضرت آیتالله خامنهای: «واقعهی دفاع مقدّس یک برههی برجسته و مهمّی از تاریخ کشور ما است. این مقطع را، این واقعهی مهم را باید درست بشناسیم و آن را به اذهان نسلهای بعدی معرّفی کنیم. عقیدهی راسخ بنده این است که اگر نسلهای پیدرپی ما، جوانب مهم و معنادار دفاع مقدّس را بشناسند و بدانند که در این واقعهی مهم چگونه ملّت ایران توانست خود را به سکّوی پیروزی برساند و در آنجا با قدرت و با سربلندی بِایستد، برای آنها در این شناخت درسهای بزرگی وجود خواهد داشت؛ و کارهای بزرگی پیش خواهد رفت.» ۱۴۰۲/۰۶/۲۹
در سلسله مطالب پرونده «شرححال نویسی شهدا»، در این یادداشت ابتدا ماجرای شکلگیری ادبیات مقاومت و تاریخ شفاهی جنگ بررسی شده است و از این رهگذر به بیان تاریخچهی تأسیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت در حوزهی هنری پرداخته و سپس نقش دو نفر از مجاهدان عرصه فرهنگ دفاع مقدس را تبیین کرده که اگر همت نمیکردند امروز با این حجم از آثار مکتوب دفاع مقدسی روبهرو نبودیم.

نوشتن از ادبیّات جهاد و مقاومت از آن کارهای آسان و سخت است. آسان از این جهت که تصور رایج این است که به دلیل کثرت آثار تولید شده در این حوزه، با موضوع مبهم و پیچیدهای طرف نیستیم، ولی سخت از این منظر که وقتی خوب به آن نگاه میکنیم میبینیم ریزهکاریهایی دارد که اتّفاقاً همین کثرت تولیدات، توضیح و تفسیر آن را سختتر میکند و نوشتن دربارهی آن را به چنین نقطهای میرساند که کار راحتی نباشد. شاید اگر قرار باشد به سبک نوشتههای رایج در این عرصه، بخواهیم این مطلب را آغاز کنیم، باید از توصیف و تشریح واژه شروع کنیم تا بتوانیم سراغ مصادیق برویم. روشی که اتّفاقاً شاید غلط هم نباشد زیرا وقتی دربارهی ادبیّات جهاد و مقاومت سخن گفته میشود یک تصوّر غالب در ذهن شنونده شکل میگیرد و مصادیقی در ذهن کسی که این واژه برایش تا حدودی مأنوس است، ردیف میشود ولی وقتی سراغ تعاریف میرویم میبینیم آنچه از این واژه در ذهن پژوهشگران و واضعان آن وجود دارد با آنچه در ذهن مخاطبان شکل گرفته اختلافهایی دارد. فاصلهای که در مواردی به هم نزدیک میشود و میتوان در همان نقاط اشتراک به تفاهم رسید.
در واقع اغلب وقتی حرف از ادبیّات پایداری میشود منظور ادبیّاتی است که ضدّ ظلم و استبداد باشد و دربارهی ملّتهای تحت ستم سخن میگوید که برای کوتاه کردن دست متجاوزان و تبهکاران و رسیدن به آزادی، مبارزه و از خودگذشتگی میکنند. ولی در ذهن مخاطبان، این ادبیات مساوی است با آثاری که از نبردها و فتحها و احتمالاً شکستهای نظامی سخن میگوید که معمولاً این تعریف، تعریفی کلی و بدون چفت و بست است که حدود آن روشن نیست و میتواند دایرهی گستردهای را در بگیرد در حالی که آثاری که ذیل این تعریف نام برده میشوند محدود به یک دوره تاریخی است. آنچه که این دو برداشت را به هم نزدیک میکند آنجا است که ادبیات جنگ تحمیلی هم روایتی است از ظلم و تجاوز حزب بعث عراق و همپیمانانش به ملّت ایران و جهاد و مقاومت آحاد مردم در برابر این تجاوز. در همین نقطه است که ادبیّات جنگ ایران نیز از میان تعاریف سر بلند میکند و روی پای خود میایستد. به خصوص اینکه در تعریف ادبیّات پایداری اغلب گفته میشود که دورهی زمانی خاصی، موجب تولد این ادبیّات میشود که این ادبیّات میتواند پا را از مرزهای ملّی و محلّی فراتر بگذارد و با مخاطب جهانی گفتوگو کند، زیرا جنگ پدیدهای انسانی است و تمام انسانها در معرض این پدیدهی شوم و تاریک قرار دارند و از این حیث ادبیّات آن نیز میتواند با مخاطبان غیرمحلّی و در مرزهای بسیار دور ارتباط برقرار کند.
در اینجا باید شعبهی تازهای از مطلب ایجاد کنیم و یادآوری کنیم که فرق ادبیّات جنگ ما با ادبیّات جنگ کشورهای دیگر در این است که ما نه در نقش متخاصم و متجاوز بلکه در نقش مدافع از مرزها و خاک خود وارد جنگی تحمیلی شدیم. از همین رو تفاوت ادبیّات جنگ ایران با ادبیّات جنگ آلمان در این است که ما شرح مقاومت و دفاع خود برای کوتاه کردن دست بیگانگان از خاک کشور را بازگو میکنیم ولی آنها دست به تولید ادبیّات ضد جنگ میزنند تا روح جنگ و شخصیتهای جنگافروز را نکوهش کنند. از همین رو ادبیّات ما هرچند که از جنگ سخن میگوید ولی تفاوتی بنیادین با ادبیّاتهای جنگ مرسوم در جهان دارد و آن هم روایت دفاع است که موجب ایجاد شاخهای به نام ادبیّات دفاع مقدّس شده است. ادبیّاتی که در دورهای به ادبیّات دفاع مقدّس و دورهای به ادبیّات پایداری شناخته میشد و زمان تولد و شکلگیری آن هم به اولین ماههای آغاز جنگ تحمیلی باز میگردد. همینجا باید بین دو گونه از ادبیّات که هر دو نیز میتوانند نمایندهی ادبیّات جنگ در ایران باشند تفکیک قائل شد: یکی ادبیّات داستانی جنگ است و دیگری مستندنگاری و تاریخ شفاهی جنگ.
در این نوشتار آنجا که از ادبیّات پایداری سخن گفته میشود منظور دستهی دوم است که مستندنگاری و تاریخ شفاهی است. گونهای نوظهور که در دنیا هم قدمت زیادی ندارد (کمتر از صد سال). دربارهی اینگونه از تاریخنگاری که اغلب با عباراتی مثل «تاریخ از پایین»، «ضد تاریخ» و... از آن اسم برده میشود تعاریف مختلفی وجود دارد ولی وقتی به پیشینهی این شیوه نگاه میکنیم، آنچه که بیش از سایر نکات جلب توجه میکند این است که در این شیوه مردم به جای نخبگان و افراد مطرح، در جایگاه راوی نشستهاند و مشاهدات خود از رویداد تاریخی را بازگو کردهاند. هرچند که به مرور این شیوه هم از اصول خود فاصله گرفت و در روایت تاریخ شفاهی هم باز نخبگان و افراد مهم جای تودهی مردم را اشغال کردند ولی همچنان سنت تاریخ شفاهینویسی مبتنی است بر روایتهای شاهدان و فعّالان در صحنه از تودههای مردم.
ادبیّات پایداری یا همان تاریخ شفاهی جنگ، سابقهای به قدمت جنگ تحمیلی دارد. شاید باورکردنی نباشد ولی واقعیّت این است که تاریخ شفاهی جنگ با وقوع حملهی نظامی عراق به ایران تنها چند ماه لازم داشت تا متولد شود و به مرور تبدیل به شیوهی مسلّط روایت جنگ شود. تاریخ شفاهی جنگ خیلی زودتر از روایتهای رسمی از جنگ متولّد شد و به سرعت شاخ و برگ پیدا کرد و بارور شد. پیش از آن که فرماندهان و چهرههای تصمیمگیر در جنگ به بیان خاطرات و مشاهدات خود دست بزنند، حاضران در صحنهی جنگ، راوی آنچه در جریان بود شدند و جنگ را از زاویهی مردم بازگو کردند.
تابلوی «به خرمشهر خوش آمدید، جمعیت ۳۶ میلیون نفر» را در ورودی شهر خرمشهر پس از آزادی آن از دست صدام، اغلب دیدهایم. تابلویی که در واقع اثری است، هنری که هنرمند جوان، رزمندهی شهید «بهروز مرادی» آن را خلق کرده و میخواسته نشان دهد این شهر جمعیتی به اندازهی جمعیت ایران دارد (در آن زمان کشور ۳۶ میلیون نفر جمعیت داشت). شهیدی که نامش در لابهلای خاطرات و روایتهای راویان جنگ گاهی دیده میشود. کسی که چهل روز قبل از پایان جنگ در شلمچه به شهادت رسید. او یکی از کسانی است که در ثبت و ضبط خاطرات جنگ تلاش میکرد و هر روز با کمک ضبط صوت، خاطرات و مشاهداتش را ضبط میکرد تا روزشماری از وقایع جنگ باقی بماند. خاطرات او از شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر از جمله روایتهای تاریخ شفاهی موجود از این وقایع تاریخی است.
علاوه بر بهروز مرادی که یادداشتهای مکتوب و نوارهای ضبط شدهی او گویای تاریخ روزهای جنگ است، زنان نیز از همان روزهای اول در صحنه حضور داشتند و پرچم روایتگری را به دوش کشیدند. اتّفاقی که امروز ادامه دارد و زنان بسیاری را میبینیم که در این عرصه مشغول نقشآفرینی و خلق ادبیّاتاند. «مریم شانکی» نامی است که باید او را پیشگام در این عرصه نامید. شانکی در نیمه
ی دوم سال ۱۳۵۹ با عدهی زیادی از رزمندگانی که در خرمشهر جنگیده و مقابل ارتش صدام مقاومت کرده بودند، در قالب تاریخ شفاهی مصاحبههایی انجام داد. علاوه بر مردان رزمنده، شانکی با عدّهای از دختران و زنان پرستار در خط مقدم جبهه یا پشت جبهه نیز گفتوگوهایی انجام داده بود که بخشی از آن گفتوگوها بعد از جنگ با عنوان «در کوچههای خرمشهر» منتشر شد. این در حالی است که تصوّر میشود مردان، بار روایتگری را به دوش کشیدند ولی حضور امثال مریم شانکی در این فضا از سال اول جنگ، فضا را برای حضور زنان بعد از خودش باز کرده بود تا آنها نیز بتوانند راوی رنج جنگ باشند. از این رو میبینیم برخلاف تصوّر رایج که بر این باورند تاریخ شفاهی جنگ سالها بعد از پایان جنگ و قبول قطعنامه و تبادل اسرا شکل گرفت و پا به عرصه گذاشت، از همان روزهای اول گرماگرم نبرد تولّد یافت و حرکت خود را آغاز کرد.
علاوه بر این دو مورد که از آنها نام برده شد، باید خبرنگاران و نویسندگانی که خود در جبههها حاضر بودند و مشاهدات خود را چه برای رسانهها و چه برای خود ثبت و حفظ میکردند، به این جریان افزود که حامل جریان تاریخ شفاهی جنگ بودند. حتی مستندهای «روایت فتح» سیدمرتضی آوینی در لایههای زیرین نیز حامل چنین فرمی بود. آوینی و گروه مستندسازش آگاهانه یا ناآگاهانه در مستندها سراغ رزمندگان رده پایین مستقر در خطوط دفاعی میرفتند و با آنها دربارهی جنگ و کم و کیف ماجرا گفتوگو میکردند. در آن مستندها که با بیان شاعرانهی شهید آوینی حال و هوای عرفانی پیدا میکرد، کمتر شاهد حضور فرماندهان و مقامات عالیرتبه جنگ هستیم و اغلب شاهد رزمندگان در موقعیتهای مختلف از لحظه اعزام تا لحظات شهادتیم که حاوی بار تاریخ شفاهی جنگ است و این پیکره را ذرهذره میساختند. مشهور است که ادبیات جنگ را سرباز مینویسد نه مورخ و در ماجرای شکلگیری ادبیات مقاومت هم چهرههایی مانند بهروز مرادی، حبیب غنیپور و... را میتوان نام برد که در عین حالی که اسلحه در دست داشتند، قلم را هم در اوقات خالی به دست میگرفتند تا عرصه از روایت خالی نباشد.
عبارت معروفی وجود دارد که میگوید: «ادبیات جنگ با شلیک اولین گلوله به دنیا میآید، در زمان جنگ رشد میکند و پس از پایان جنگ به بلوغ میرسد.» از اینرو با شلیک اولین گلوله، ادبیّات پایداری و مستندنگاری جنگ متولّد شد ولی بلوغ آن به روزهای پایان جنگ باز میگردد. در واقع آن تصوّر که گمان میشود تاریخ شفاهی و ادبیّات جنگ بعد از جنگ پا به عرصه گذاشته، از روزهای اول جنگ چشم گشوده بود ولی اغلب بلوغش را به اشتباه با تولّدش یکی گرفته و تصوّر کردند که تازه متولّد شده است. در واقع سالهای پایانی دههی شصت و ابتدای دههی هفتاد، سالهای بلوغ و راه افتادن این جریان است که نمیتوان از نقش دو چهره در این حرکت چشم پوشید؛ مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی. این دو مانند دو یار جدانشدنی نامشان یادآور ادبیّات مقاومت و تاریخ شفاهی جنگ است و با شنیدن نام سرهنگی و بهبودی بیدرنگ تصویر کتابهایی که با تلاش این دو پا به عرصه وجود گذاشتهاند، در ذهن تداعی میشود. هرچند پس از جنگ فعّالیتهای ثبت و ضبط و انتشار خاطرات، از سوی نهادهای مختلفی پیگیری شد ولی شاید اگر حضور این دو نبود، جریان تاریخ شفاهی جنگ مسیری که امروز طی کرده و جایگاهی که امروز دارد را نداشت. این را در پیگیری و پشتکاری که در تولید و به ثمر رساندن کتابهای این عرصه دارند میتوان دید و تأیید کرد که اگر سرهنگی و بهبودی نبودند، احتمالاً امروز با این حجم از آثار مواجه نبودیم، آثاری که الهامبخش بسیاری بوده و جریانی قدرتمند و مهم در روایت جنگ تحمیلی ایجاد کرده است.
برگردیم به ماجرا. ماجرایی که از گوشهی حیاط حوزه هنری در سالهای بعد از جنگ آغاز شد. آن روزها که جنگ تمام شده و قطعنامه پذیرفته شده بود، سرهنگی و بهبودی طرح راهاندازی فضایی برای کار فراگیر علمیِ تاریخنگاری جنگ را نوشتند که با موافقت رئیس وقت حوزهی هنری، این دفتر تأسیس و فعّالیتهای آنها نیز آغاز شد. ماجرای دفتر ادبیات و هنر مقاومت هم در نوع خود جالب است. دفتری که از یک کانکس در حیاط حوزهی هنری فعّالیتش را آغاز کرد و امروز حجم آثار تولید شدهی این دفتر را نمیتوان شمرد. حجتالاسلام محمدمهدی بهداروند که اغلب با کتاب «زندان الرشید»، او را به خاطر میآوریم، دربارهی این کانکس و فعّالیتهای این دفتر خاطرهای بازگو کرده است که نشان میدهد انگیزهی این دو نفر چقدر برای ثبت خاطرات و تاریخ جنگ جدّی و بالا بوده است. «اولین مرتبه با اسم آقای سرهنگی از طریق یک کانکسی در حوزهی هنری واقع در زیر پل حافظ آشنا شدم و دوقلوهای سرهنگی و بهبودی را آنجا شناختم، که از روزنامه جمهوری اسلامی هجرت کردند و پایهگذار ثبت تاریخ شفاهی هشت سال دفاع مقدّس شدند.» در این خاطرهی کوتاه چند عنصر جالب به چشم میآید که نمیتوان ساده از کنارشان رد شد. یکی کانکسی که از آن به عنوان دفتر در حوزهی هنری استفاده میشده و دیگری هجرت از روزنامه به این کانکس برای ثبت تاریخ شفاهی جنگ! این دو عبارت یعنی «کانکس» و «هجرت» نشان میدهد آدمهایی که پشت این قصّه بودند نه دنبال میز و دفتر و دستک بودند، نه دنبال یکجانشینی و مزایای موجود در استخدام و از این قبیل حواشی. آنها دنبال علاقهشان رفتند و صابون تمام سختیها را هم به تنشان مالیدند و در این مسیر کفش آهنین به پا کردند تا جهاد رزمندگان فراموش نشود. جریانی که از دل یک کانکس در روزهای بعد از جنگ و پیش از آغاز تبادل اسرا آغاز شد و قبل از اینکه پای رزمندگان اسیر به کشور باز شود چند کتاب تولید کرده بود تا به رزمندگان نشان دهد در سالهای اسارتشان، جهاد آنها فراموش نشده است.
نهالی که با سختی و مشقّت فراوان کاشته شده و با تنگناهای مختلف رشد کرده بود، در گذر زمان به جایگاهی رسید که نادیده گرفتنش کار دشواری بود. جریانی که گاهی با سختگیریهای مختلفی در بازگو کردن اطلاعات و خاطرات مواجه شد ولی فعّالان آن دلسرد نشدند و سعی کردند راه تازهای باز کنند و مسیر را هموار کنند. تلاش کردند اعتماد بسازند تا بتوانند کارهای بزرگی انجام دهند. این طبیعی است که در برابر روایتهای این جنگ، گاهی مقاومت وجود داشته باشد، ولی همّت بلند و پشتکار این افراد، سبب شد دلهای بسیاری نرم شود و به این جریان با خوشبینی نگریسته شود. در این بین نباید از حمایتهای رهبر انقلاب چشم پوشید که از همان اولین سالها به این جریان توجّه داشتند و از آن حمایت کردند و همین حمایتها موجب شد بسیاری به این حرکت اعتماد کنند.
باز هم شاید تصوّر شود که جریان حمایتها برای یکی دو دههی اخیر است ولی شاید بازگو کردن یک نمونه نشان دهد که عمر این حمایتها کمتر از عمر دفتر ادبیات و هنر مقاومت نیست. «خدا غریق رحمت کند این شهید عزیز را که در سالهای منتهی به ۶۴ یعنی در بحبوحهی شور و هیجان دفاع مقدّس و بسیج سراسری ملت در این راه، دردمندانه، نقاط منفی را به نظر آورده و از آن نالیده و دم از غربت رهروان راه جهاد زده است!» آنچه آمد بخشی از یادداشت تجلیل رهبر انقلاب در «نهم بهمن سال هزار و سیصد و هفتاد» است که بر پیشانی کتاب «یادداشتهای خرمشهر؛ یادداشتها و نامههای شهید بهروز مرادی» نوشتهاند. این یادداشت و یادداشتهای مشابه نشان میدهد ایشان پیگیر و دنبالکنندهی آثار تولید شده در این زمینه بودهاند و با نظرات و نکاتی که بر کتابها مینوشتند از این جریان حمایت میکردند. کتابهایی که منشأ آن، همان کانکس حیاط حوزهی هنری در سال ۶۷ است و شاید اگر حجم آثار تولید شده و جریان ایجاد شده را ببینیم، باور نکنیم که «اتاق عملیات» چنین جریانی یک کانکس در گوشهی حیاط حوزهی هنری بوده است. جریانی که میخواست از جنگ و رزمندگان بگوید مانند همان جنگ و رزمندگانش با کمترین امکانات به دل میدان زده بود تا بتواند معبری باز کند برای شنیده شدن صدای جنگ. سرهنگی و بهبودی با جمع کردن آدمهای مختلف که دغدغه این مسئله را داشتند، بدون توجه به حرف و حدیثها، کار خود را شروع کردند و فقط به قلّه چشم دوخته بودند.
جریانی که از سال ۶۷ آغاز شد، امروز ریشههایش در سراسر کشور دویده است. امروز حجم زیادی از کتابهای ارزشمند و قابل اعتنا که حاوی سبک خاص خود هستند و نمایانگر قالب و فرمی مختصّ به تاریخ شفاهی جنگند با مخاطب و ادبیات روز گفتوگو میکنند. مرتضی سرهنگی در جایی گفته بود: «ما به اندازهی خودمان کار کردیم نه به اندازهی بزرگی جنگ!» این نقل قول بیانگر بزرگی و عظمت دفاع مقدّس و کارهای نکرده در این عرصه است. این در حالی است که نسل مخاطبانی که جنگ را ندیدهاند، از دریچهی آثار تولید شده در این قالب، جنگ و تبعات آن را شناختند و وارد دنیای آن شدند. میزان علاقه و پشتکار کسانی مانند مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی در مواجهه با خاطرات و تاریخ جنگ، یادآور ضربالمثل معروف «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری» است! درواقع گنجینهای بهنام دفاع مقدّس که رهبر انقلاب از آن با تعبیر «گنج» یاد کردهاند، نیاز به گوهرشناسانی مانند سرهنگی، بهبودی، قدمی، علامیان و... داشت تا قدر خاطرات و روایتهایی که به دستشان میرسد را بدانند.