انقلاب اسلامی هم خود طرحی جدید در عالم هستی و تاریخ جدید بشر بود و هم انسانهای برآمده از آن انسانهای خاصّی بودند که در عالم انسانشناسی، برگ جدیدی به نام یاران خمینی(ره) برای خود ثبت کردند. انسانهایی که کوره مبارزات انقلاب اسلامی و بعد از آن جنگ تحمیلی، آنها را تبدیل به شاخصهایی کرده بود که از عالم و آدم دیگری سخن میگفتند و قلّه و آرمانهایی را نشانه رفته بودند که برای بشر جدید عجیب مینمود. جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس، بستر اصلی بروز و ظهور ظاهر و باطن این انسانها بود و شهدا هم قدمنهادگان در این مسیر که توانسته بودند با بودنِ خویش، قوّت و قدرت جهانبینی و هستیشناسی دیگری را به رخ بکشند. احتمالاً هم یکی از دلایل تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی برای خواندن سیره شهدا، آشنایی با این جهانبینی و هستیشناسی است. به همین منظور در سلسله مطالب پرونده «شرححال نویسی شهدا»، به گفتگو با حجّتالاسلام سعید فخرزاده پرداختهایم. فخرزاده در دوران دفاع مقدّس مسئولیت تبلیغات در سپاه پاسداران را به عهده داشت و اکنون در کنار افراد و اساتیدی مانند مرتضی سرهنگی، هدایتالله بهبودی و علیرضا کمرهای یکی از چهرههای مهم در ادبیّات جهاد و مقاومت محسوب میشود.
دوران دفاع مقدّس، منشأ بروز و ظهور انسانهای جدیدی بود که تا پیش از این در تاریخ معاصر کمتر دیده شده بودند. ویژگی و خصوصیّات این انسانهای جدید چه بود؟
در اعتقادات دینی ما، این مسئله وجود دارد که علاوه بر اینکه ما یکسری وظایف شهروندی یا اجتماعی داریم که شاید به صورت قانون در یک کشور یا حاکمیت هم درآید، وظایف فردی هم توصیه شده است. این وظایف توصیه شده به نوعی مفهوم ایثار را دارد، چون فراتر از وظیفه است، مثل نماز که ۱۷ رکعت در روز واجب است خوانده شود، اما فراتر از آن مستحب است. غالباً افرادی به نمازهای بیشتر میپردازند، خصوصاً کسانی که نیمه شب نماز میخوانند، امتیازات بهتری نزد خداوند پیدا میکنند. اکثر آدمهای بزرگ یک جامعه اسلامی، کسانی هستند که به این نوع عبادات نیز در کنار عبادات واجب خود توجّه دارند.
به نظر میرسد خداوند متعال جریان توسعه و تعالی انسان را بر مبنای ایثار قرار داده است نه وظایف عادی هر فرد. وظایف عادی به نگهداشت جامعه منجر میشود، اما برای رشد و تعالی، نیاز به ایثار دارد و ایثار است که جامعه را متحوّل میکند. برای مثال، در دوران رژیم پهلوی، خیلی از خانوادههای مذهبی بودند که وظایف دینی خود را انجام میدادند. حتّی مدارس اسلامی تشکیل میدادند که دختران مسلمان هم درسشان را بخوانند و هم وظایف دینی خود را انجام دهند. این گروهها در حدّ وظیفهی دینی، کار خود را انجام میدادند اما برای اینکه تغییری ایجاد شود و جامعه اسلامی شکل گیرد، جامعه به اقداماتی فراتر از یک وظیفهی عادی و معمولی نیاز داشت. نوعی ایثار لازم داشت که عدّهای زندگی روزمرهی خود را کنار بگذارند، جان خود را به خطر بیندازند، شغل و خانواده را در معرض خطر قرار دهند تا جامعه تبدیل به یک جامعهی انقلابی و اسلامی شده و رژیم پهلوی ساقط شود.
در ادامه و پس از پیروزی انقلاب نیز چنین فرهنگی نیاز است. شاید به دلیل فشارهای فرهنگی و دیکتاتورمآبانهای که در طول تاریخ گذشته ایران وجود داشته، اجازه داده نشده بود، یا به درستی جامعه نمیتوانست به شناخت افرادی برسد که در مسیر تعالی جامعه به صورت ایثارگری نقش ایفا میکنند. فقط مردم کلیاتی دربارهی این افراد میدانستند. به نظر میرسد اگر قرار است انقلاب اسلامی در مسیری پیش برود که به انقلاب جهانی امام زمان
عجلاللهتعالیفرجهالشریف پیوند بخورد، نیاز است فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت طلبی رشد کند.
چگونه میتوان این نوع خصوصیّات انسانی را به خصوصیّات غالب جامعه تبدیل کرد؟
جریان ایثارگری اگر به یک فرهنگ و جریان غالب جامعه تبدیل شود، میتواند برای جامعه موفقیّت بسیار عالی باشد. در جریان انقلاب اسلامی و مبارزه علیه رژیم پهلوی، ایثارگری مردم به یکدیگر پیوند خورد که در نهایت جامعه را به سمت مدینهی فاضله پیش برد. معتقدم در جامعهی ما هنوز این اتفاق نیفتاده اما در جبهههای جنگ تحمیلی این فضا شکل گرفت. چون میتوانیم بگوییم که شکلگیری فرهنگ ایثارگری در جبهه، مانعی بر سر راه خود نداشت و در مجموعهی کسانی که در دوران دفاع مقدّس در جبهه حضور داشتند، خلوص وجود داشت. حاکمیّت جوانان ایثارگر در جبهه تبدیل شده بود به یک رفتار و فرهنگی که از آن بهعنوان فرهنگ جبهه و جنگ و به نظرم فرهنگ اسلام و انقلاب یاد میکنیم. حاکمیّت این رزمندگان ایثارگر در فضای جبهه باعث شکلگیری فرهنگی انقلابی و اسلامی شده بود که در نتیجهی آن، نوعی از ساختار، نظام و کردار اجتماعی را در جبهه شاهد بودیم که شاید این رفتارها را پشت جبهه نمیتوانستیم ببینیم.
در دوران دفاع مقدّس که ما در تبلیغات سپاه بودیم، معتقد بودیم که این فرهنگ باید به نوعی به جامعه معرفی شود. این فرهنگ، مفاهیمی مانند صداقت، درستی، تلاش بدون هیچ درخواست مادّی و فراتر از آن ایثار جان را شامل میشد. شاید شایستهسالاری که این روزها حرفش را زیاد میزنیم، در فضای جبهه حاکم بود. به نوعی فرآیند انتخاب اکثر فرماندهان براساس تلاشها و شایستگیهایی که داشتند، صورت میگرفت. گاهی همین فرمانده، امام جماعت هم بود. احساس میکردیم این فرهنگ را باید به پشت جبهه منتقل کنیم که البته همزمان با دوران دفاع مقدّس و چه بعد از آن، تلاشهایی در این زمینه انجام شد. پس از جنگ هم مراکز دیگری به این موضوع پرداختند، با این حال به نظرم هنوز بهعنوان یک مدل به فرهنگ دفاع مقدّس توجّه نکردهایم و بیشتر دنبال قطعهپردازی بودهایم به این شکل که در حال جمعآوری قطعات هستیم تا پازل این فرهنگ تکمیل شود. اما هنوز این اتفاق نیفتاده و هنوز جای کار زیادی دارد.
به نظرم در فرهنگ شهدا، باید بتوانیم این را تبیین کنیم که کسانی که جلودار و در صف اول فرهنگ شهادت و ایثار حضور داشتند، چطور این تعالی را کسب کردند. این افراد حتی گمنام بودند، این موضوع قابل مطالعه است اما اکنون بیشتر به افراد به عنوان مصادیق پرداختهایم و کمتر مطالعات اجتماعی و علوم انسانی در این حوزه تمرکز داشته تا بتوانیم این مدل فرهنگی را شناسایی کنیم.
با توجّه به اینکه سالهای جنگ را تجربه کرده و آن انسانها را از نزدیک دیدهاید چگونه میتوان آن انسان را بهعنوان الگو به انسانِ امروزیِ پسا۱۴۰۰ معرفی و ارائه کرد؟
الان میبینم و میشنوم که در مراکز فرهنگی یا نظامی به دنبال تجربهنگاری از دوران دفاع مقدّس هستند تا این تجربیّات را به نسلهای آینده منتقل کنند. مانند خاطراتی که رزمندگان اطّلاعات و عملیّات درباره آزمون و خطاهایشان برای شناسایی و طراحی نقشه عملیّاتی و غیره داشتند. این تجربیات از جهت اینکه در تاریخ ثبت شود، بسیار مفید است اما با توجه به توسعهیافتگی نظامی که اکنون داریم، چنین تجربهنگاریهایی صرفاً تاریخنگاری است و منجر به تولید علم نمیشود.
آنچه اکنون کمتر به آن توجّه میشود این است که مدلی در جبهه شکل گرفته بود که به ابعاد آن پرداخته نشده است. وقتی میگوییم فرهنگ جبهه، منظور ما رفتارهای جدا از هم نبود. این فرهنگ در واقع مجموعهای بهم پیوسته بود که مدل مدینهی فاضله و جامعهی ایدهآل انقلاب اسلامی در جبهه شکل داده بود. این سؤال که چرا این فرهنگ جامعهی ایدهآل در جبهه شکل گرفت و در پشت جبهه شکل نگرفت، باید از سوی پژوهشگران و با مطالعه علمی پاسخ داده شود.
ابعاد این جامعهی ارزشی، چارچوب و ساختار آن را باید بشناسیم و این ساختار را که توانسته نه تنها مسئلهی مرگ و پوچی زندگی را حل کند، بلکه احساس هدر رفتن عمر انسان را نیز از بین ببرد، به مردم معرفی کنیم. در جبهه هرگز کسی احساس اینکه پس از مرگ تمام میشود، نداشت. فرهنگ شهادت به قدری دامنهی وسیع پیدا کرده بود که افراد برای رسیدن به آن از یکدیگر سبقت میگرفتند. این همان چیزی است که انقلابیون به دنبال آن بودند که در جامعه اجرا کنند.
ما هنوز روی این موضوعات به طور کامل کار نکردهایم. پیشنهادم این است که برای مدل جامعهای که در جبهه شکل گرفت، باید مطالعهی عمیقی صورت گیرد و ابعاد آن شناخته شود. بخشهای مختلف این فرهنگ، جزء به جزء و جداگانه تا حدودی شناخته شده است، اما اینکه این ساختار چگونه بدون هیچ قانونی بر رفتار رزمندگان حاکم شده بود و خود به خود شکل گرفته بود، موضوع مطالعات عمیقی باید باشد.
با این حال آن زمان سؤالات زیادی مطرح بود. یک پاسخ به این سؤال که «چرا این ساختار فرهنگی و فکری در جبهه شکل گرفته و پشت جبهه نه؟» میتواند این باشد که در پشت جبهه یک ساختار فکری و فرهنگی به ارث مانده از رژیم پهلوی وجود داشت که جامعه را اداره میکرد. البته از سوی انقلابیون در نهادهای مختلف تغییراتی شکل گرفته بود و نهادهای انقلابی هم در کنار نهادهای پیشین کار میکردند اما آن ساختار مطلوب جامعهی اسلامی نبود و چون وجود داشت، اجازه بروز و ظهور به یک ساختار جدید را نمیداد. حتی معتقدم اگر بسیج نیروهای مردمی در همان ساختارهای موجود سابق صورت میگرفت، با توجه به اینکه اینها یک ساختار مشخص از گذشته داشتند و رفتارها براساس آن ساختار تعریف و تعیین میشد، فرهنگ امروزی جامعه ما شکل نمیگرفت. اما ساختار سپاه و در نهایت بسیج در یک بستری شکل گرفت که آن نهاد بدون هیچ پیش فرض ساختارمند گذشته و در فرآیند فرهنگ انقلاب و فرهنگ جنگ شکل گرفته بود و از این جهت بستر خوبی بود برای رشد و تعالی فرهنگ جبهه که در دامن سپاه شکل و نضج گرفت.
اگر الان در جامعه با مشکلاتی روبهرو هستیم، به دلیل این است که ساختارهای از پیش طراحیشده، اجازهی بروز و ظهور ساختار جدید را نمیدهند. در شرایط فعلی اگر کسی بخواهد فراتر از ساختار سازمان فعالیّت کند، ساختار جلوی او را میگیرد. بنابراین شرایط شکلگیری، ابعاد و کارکرد این ساختار از موضوعاتی است که باید به آن توجه شود. یعنی ما از تکنگاری به موضوعنگاری در حوزهی ساختار فرهنگ جبهه برویم.
در سالهای جنگ با فرهنگ خاصّی روبهرو بودیم که در فضای جبهه و رزمندگان جاری بود. این طرف در جامعه هم، فرهنگ ساختاری و نهادی خاص خود در جریان بود. ارزیابی شما از مواجههی این دو جریان بعد از پایان جنگ چیست؟
به ضرس قاطع میگویم که ستونها و رهبران اصلی در دوران دفاع مقدس غالباً جوانان مبارز انقلاب بودند. اکثر فرماندهان جنگ، قبلاً جزو مبارزان انقلابی علیه رژیم پهلوی بودند. این افراد در جریان مبارزهی انقلابی رشد پیدا کرده بودند و حتّی به یک تشکل مبارزاتی تبدیل شده بودند. اعتقاد من این است که لزوماً اینطور نبود که جوانان بیایند و در جبهه متحوّل شوند. این تحوّل از قبل وجود داشته و در جبهه به هم پیوند خوردند و چون حاکمیّت این جریان زیاد بود، جریان حاکم بر جبههها فرهنگ ایثار و شهادت شد و دیگران که وارد این فضا میشدند، تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفته و رفتارشان تغییر میکرد. افرادی بودند که به جبهه میآمدند و متحوّل میشدند، اما اینطور نیست که همهی رزمندگان اینطور بودند. آنان از قبل خودساخته و برساخته بودند که در جبهه کنار هم قرار گرفتند. بنابراین اعتقاد ندارم که اکثریت رزمندگان در جبهه متحوّل شدهاند، این افراد متحوّل شده بودند و به جبهه رفتند، اما تعدادی بودند که در جبهه تحت تأثیر فرهنگ شهادت و ایثار قرار گرفتند و متحوّل شدند.
وقتی فرهنگ جبهه به جامعه برگشت، با مقاومت ساختارمند موجود در جامعه روبهرو بود. در دههی اول انقلاب و همزمان با دوران دفاع مقدّس، بعضی از مسئولان کشوری ما برای ادارهی جامعه به این نتیجه رسیده بودند که اگر میخواهیم جامعه را اداره کنیم، باید نظمی حاکم باشد. این حرف کاملاً منطقی است، اما اینکه چه نظمی بر جامعه حاکم باشد، باعث شد به همان ساختارها و قواعد اداری گذشته برگردند. حتی گفتند که بسیجیان دنبال درس و بحث خود بروند و کار را به ساختار اداری بسپارند که جامعه را پیش ببرد. این حرفها و شعارها وجود داشت و شاید هم از روی خیرخواهی گفته میشد تا انسجام به جامعه دهند اما این انضباطبخشی باعث شده بود که بتوانند جلوی فعالیّتهای ایثارگرانهای را که در جبهه شکل گرفته بود، بگیرند. البته این فرهنگ در پشت جبهه و در پشت سد این ساختار اداری متراکم شده بود و میخواست حضور پیدا کند، اما بستر را در اختیار آن قرار نمیدادند، مثلاً میگفتند که فعالیّت بسیج باید محدود شود و دیگر در مساجد فعالیّت نکنند. این اتفاق داشت میافتاد که با تدبیر رهبر انقلاب اسلامی که فرمودند بسیج جایگاه مهمی دارد و بستر فعالیّت بسیج باید ایجاد شود و غیره، این فرصت ایجاد شد که این فرهنگ در جامعه جایی برای خود باز کند. تأکید رهبر انقلاب مبنی بر اینکه کانونها و مجموعههای مردمی شکل بگیرد و جامعه نیاز به کمک حرکتهای مردمی دارد، در کنار فرصتهایی که برخی نهادهای انقلابی فراهم کردند، موجب ایجاد گروههای جهادی شد. این گروههای جهادی، خارج از ساختار اداری و تشکیلاتی دولت کار خود را شروع کردند که اتّفاقاً فعالیّتهای مهمی انجام دادهاند که متأسفانه آنطور که باید و شاید به آنها پرداخته نشده است.
به نظر من الان با توجه به وضعیتی که در جامعهی امروز ما به وجود آمده و مسئولین هم اعتقاد به این نوع حرکتهای جهادی و ایثارگرانه دارد، باید این فرهنگ را ساختارمند کنیم. البته به هیچ عنوان معتقد نیستم که باید به معنای سازماندهی دستوری و اداری باشد، اما باید بستر این طور فعالیّتها فراهم شود. یکی از بسترهای مهم برای اصلاح و رشد جامعه، ایجاد یک جریان فکری متخصص در جامعه است. یعنی اگر کسی تخصص در حوزهی خاطره دارد، دیگر نباید دربارهی رمان یا سینما قضاوت کند. باید بتوانیم این نوع نقدها را تخصصی کنیم.
رهبرانقلاب اسلامی سالها پیش از جریانات دانشجویی خواستند کرسیهای آزاداندیشی را در دانشگاه شکل دهند که دانشجویان در رشته و تخصص خود با نگاه علمی به تحلیل شرایط و مسائل جامعه بپردازند و در مسیر رشد و اصلاح آن گام بردارند و مسئولان را به سوی اهداف رهنمون شوند. اقدامات خوبی هم در حوزه های صنعت، کشاورزی، اقتصاد و غیره با شکلگیری شرکتهای دانشبنیان و فعالیّتهای جهادی صورت گرفته است. اما در حوزهی فرهنگی و اجتماعی هنوز عقب هستیم. ساختارهای ادارات و مدلهایی که برای جامعهی اسلامی نیاز است، کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. به نظر من اگر مسئولان دولتی و غیردولتی به این زاویه توجه کنند میتوانند برای غلبهی فرهنگ جبهه در جامعهی اسلامی نقشآفرین باشند.