معمولاً تصورات و تصاویری که افراد از پدیدهها در ذهن دارند، مبنا و پایهی محاسبات و نظام منطقی ایشان برای قضاوت و عمل دربارهی آن است. به همین دلیل یکی از ارکان مهم قدرت نرم، تأثیرگذاری بر تصورات، تصاویر و برداشتهای فکری افراد از پدیدهها و وقایع است. در این عرصه معمولاً بازیگران سیاسی و رسانهها تلاش میکنند تا روی برداشتهای ذهنی مردم تأثیر بگذارند.
موضوع هستهای ایران نیز از سوی رسانههای بینالمللی در نقطهی کانونی تأثیرها و تأثرات قرار گرفته و یکی از مراجع مهم قضاوت مردم جهان در مورد رفتارهای اجتماعی و سیاسی بینالمللی است. لذا در مسیر جاری مذاکرات هستهای ایران، برخی تصاویر هستند که شفافکردنشان سبب میشود نظام محاسباتی و تحلیلی، در کوران حوادث دچار اختلال نشود.
تصویر اول: راه حلهای مختلف برای مسألهی اقتصاد ایران
فروردین ۱۳۹۲ در حالی که کمتر از سه ماه مانده بود به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در ایران، رهبر انقلاب اسلامی در
سخنرانی حرم مطهر امام رضا علیهالسلام مذاکره با آمریکا را نفی کردند و آن را تاکتیک آمریکاییها برای فریب افکار عمومی دانستند. ایشان در همان دیدار اذعان کردند که البته دولتها در چهارچوب خطوط و در موضوعات خاص، مجوز مذاکره داشتهاند. رهبری همچنین در آن دیدار اشاره کردند که اگر چندین سال پیش، دولتمردان تکنوکرات ماجرای «خامفروشی نفت» ایران را به گونهی دیگری مدیریت کرده بودند، امروز آمریکاییها نمیتوانستند از نقطهضعف «اقتصاد وابسته به نفت» بهره ببرند و ما را دچار مشکل کنند. رهبر انقلاب برای عبور از مشکلات، این دیدگاه را ارائه دادند که «وظیفهی همهی ما این است که سعی کنیم کشور را مستحکم، غیر قابل نفوذ، غیر قابل تأثیر از سوی دشمن، حفظ کنیم و نگهداریم.»
دو ماه و اندی پس از سخنرانی رهبر انقلاب در حرم مطهر رضوی، انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد و مردم گزینه و نامزدی را انتخاب کردند که راه عبور از مشکلات اقتصادی را «دیپلماسی لبخند» با رعایت خطوط قرمز میدانست. ظواهر امر نشان میداد که «مذاکره» برای حل مسألهی اقتصاد، جایگزین «استحکام درونی» شد. حال این سؤال مطرح میشود که چرا رهبری در عین خوشبین نبودن به نتیجهی مذاکرات، از آن حمایت میکنند؟
از آن دیدار و از میان این عبارات آن، میتوان چهار نکته را استخراج کرد؛ نکاتی که به مرور زمان و با توضیحات بیشتر در دیدارهای دیگر رهبری پررنگتر و شفافتر هم شد:
* نکتهی نخست این بود که «
مسألهی اقتصاد» و حل مشکلات پدیدآمده برای آن، اولویت اول کشور است.
* نکتهی دوم که بعدها با کلیدواژهی «خوشبین نبودن به مذاکره با آمریکا» در اذهان نشست، این بود که رهبر انقلاب بارها از «
تجربهی مذاکره با آمریکا» در موضوعات مختلف یاد کرده بودند و اینکه آن تجربهها نشان میدهد مذاکره با آمریکا نتیجهبخش نخواهد بود.
* نکتهی سوم، اجازهی رهبری به دولتها و «حمایت از دولتها در چهارچوب خطوط قرمز» برای اینکه در موضوعاتی خاص و موردی با آمریکا مذاکره کنند. به نظر میرسد در این دوره کلیدواژهی «
بچههای انقلاب» برای تیم دیپلماسی ایران که مأمور به این کار شدند، سرنخ این راهبرد شد.
* نکتهی چهارم هم راه حل و راهکار رهبری برای «
عبور از مشکلات» است که آن را نه در مذاکره، که در مستحکمشدن و قویشدن کشور عنوان و بر آن تأکید کردهاند. با جستوجو در سایت
KHAMENEI.IR آشکار میشود که در بیانات رهبری طی سالهای ۹۲ و ۹۳، بیش از ۴ هزار واژه توضیح برای کلمهی «
استحکام درونی» وجود دارد.
سبک مدیریتی رهبر انقلاب بر مبنای حمایت از دولتها و برنامههای آنان است: «دولتهای متعددی سر کار بودند [...] موضع بنده همین موضع بود؛ بدون کم و کاست. معتقدم همه باید از رئیسجمهور و از دولت حمایت و به آنها کمک کنند.» جدا از حمایت رهبری از برنامهی دولت، طرح «نرمش قهرمانانه» در راستای وظایف رهبری برای مشخصکردن سیاست کلان، خطوط و اصول «دیپلماسی لبخند» قابل تحلیل است.
تصویر دوم: چرا خوشبین نیستیم، اما حامی مذاکره هستیم؟
دو ماه و اندی پس از سخنرانی رهبر انقلاب در حرم مطهر رضوی، انتخابات ریاستجمهوری ایران برگزار شد و مردم گزینه و نامزدی را انتخاب کردند که راه عبور از مشکلات اقتصادی را «دیپلماسی لبخند» با رعایت خطوط قرمز میدانست. ظواهر امر نشان میداد که از نکات چهارگانهی فوق، «مذاکره» برای حل مسألهی اقتصاد، جایگزین «استحکام درونی» شد. حال این سؤال مطرح میشود که چرا رهبری در عین خوشبین نبودن به نتیجهی مذاکرات، از آن حمایت میکنند؟ آیا این یک پارادوکس و تناقض نیست؟
اولاً سبک مدیریتی رهبری انقلاب بر مبنای حمایت از دولتها و برنامههای آنان است. در همهی دورانی که «دولتهای متعددی سر کار بودند [...] موضع بنده همین موضع بود؛ بدون کم و کاست. معتقدم همه باید از رئیسجمهور و از دولت حمایت و به آنها کمک کنند. هیچ دولتی و هیچ کسی هم نیست که ما بتوانیم بگوییم از همه جهت کامل است. [...] باید این را دید که وسط این میدان و وسط این گود، مجموعهای به نام دولت قرار گرفته [...] و بیشترین بار بر دوش اینهاست. [...] این وظیفهی بزرگ ماست که دولت را تقویت کنیم.»
۱۳۸۴/۶/۱۷
جدا از حمایت رهبری از برنامهی دولت، طرح «نرمش قهرمانانه» در راستای وظایف رهبری برای مشخصکردن سیاست کلان، خطوط و اصول «دیپلماسی لبخند» قابل تحلیل است.
ثانیاً اینکه این مذاکرهای که در موضوع هستهای طی یک سال اخیر با آمریکا در حال انجام است، یک تجربهی «دو سر برد» برای کشور ما خواهد بود. اگر این مذاکره با رعایت خطوط قرمز موفق شود و به نفع ما پایان یابد، در مسیر افول آمریکا و مُهری خواهد بود بر پایان دوران سلطه. اگر دیپلماسی ایرانی بر سر «منافع ملی» و «سرمایهی ملی» خود بایستد و توافقی صورت بگیرد، معنیاش این است که آمریکاییها از خطوط قرمز خودشان عدول کردهاند و این نشانهای است بر آغاز دوران و اتفاق نوینی در نظم جهانی. درست مثل کنفرانس یالتای پس از جنگ دوم جهانی که با عقبنشینی انگلیسیها در مذاکرات و سپردن امور به آمریکاییها، نظم جدید جهانی در قالب بلوک غرب و شرق آغاز شد.
اما اگر مذاکرات به توافق نرسد، نسل جدید و جوان انقلاب اسلامی نتیجهی مذاکره با سلطهگران را عیناً تجربه خواهد کرد. در واقع نسلی که در آینده سکاندار مدیریت کشور خواهد بود، این مسأله را در چهارچوب درستش تجربه میکند و ضریب فریبخوردنش در آینده پایینتر میآید.
مذاکرهای که در موضوع هستهای طی یک سال اخیر با آمریکا در حال انجام است، یک تجربهی «دو سر برد» برای کشور خواهد بود. اگر مذاکره با رعایت خطوط قرمز به نفع ما پایان یابد، در مسیر افول آمریکا و مُهری خواهد بود بر پایان دوران سلطه. اما اگر مذاکرات به توافق نرسد، نسل جدید و جوان انقلاب اسلامی نتیجهی مذاکره با سلطهگران را عیناً تجربه خواهد کرد.
ثالثاً اینکه تجربهی مذاکرات یک نقطهی عطف است. هر چند این تجربه را دیگران و نسل قبلی انقلاب کسب کرده، اما لمس عینی آن میتواند در شیوه و سبک زندگی امروز ایرانیان تغییراتی اساسی ایجاد کند: «با تلاشی که دولت محترم و مسئولین کشور دارند انجام میدهند، ما موافقیم. یک کاری است، یک تجربهای است، احتمالاً یک اقدام مفیدی است. این کار را انجام بدهند؛ اگر نتیجه گرفتند که چه بهتر، امّا اگر نتیجه نگرفتند، معنایش این باشد که برای حلّ مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد.»
۱۳۹۲/۸/۱۲
واقعیت این است که هیچکدام از قدرتهای امروز جهان این جایگاه و قدرت را از راه دیپلماسی کسب نکردهاند. مثلاً اگر آمریکاییها و آلمانیها قدرتمندان بزرگ دو قارهی اروپا و آمریکا قلمداد میشوند، تاریخ این دو کشور نشان میدهد آلمانها در اواخر قرن ۱۹ با تلاش صدر اعظم قدرتمندشان و با ساماندادن مدارس و نظام آموزشی و رشد کارخانههای صنعتی توانستند خود را به عرصهی رقابت با ابرقدرتها بر سر توسعهی قدرت و ثروت بیشتر برسانند و حتی از رقبایشان جلو بزنند. باید توجه داشت همین آلمانِ امروز، دو جنگ جهانی پرهزینه و پرخسارت را از سر گذرانده و چون نیروی انسانی و زیرساخت داخلیاش خوب بوده، توانسته ضمن بازسازی خودش پس از جنگ، امروز و در قرن ۲۱اُم یکی از کشورهای قدرتمند اتحادیهی اروپا باشد. از سوی دیگر، آمریکاییها نیز با تقویت تجارت و اقتصاد خود و با دور ماندن از خسارات جنگهای جهانی به این موقعیت دست یافتهاند. در هر دوی این کشورها دیپلماسی به عنوان یک عنصر کمکی برای «قدرت درونی» کمک کرده و نه اینکه تنها تکگزینهی پیشرفت آنها باشد.
تصویر سوم: «تک» مقابل «چند» گزینه
تیم دیپلماسی ایران با دولتی روبهرو است که با «گزینههای روی میز» به مذاکرات پا گذاشته است. باید یادآوری کنیم که گزینههای روی میز اعم از تهدید نظامی، فعالیت امنیتی، تحرک دیپلماسی، تهدید اقتصادی، تهاجم رسانهای و مانند آن است. ایکاش در طول این دوره برای ایجاد پشتوانه و بالابردن قدرت چانهزنی، دولت ما تیم مذاکرهکنندهمان را فقط با تکگزینهی «مذاکره»، به سوی مذاکرات بدرقه نمیکرد. مثلاً اگر دولت ما بخشی از بار کارشناسی خود را بر ارائه و طراحی مدلهای کارگشای اقتصادی با احتساب باقیماندن تحریمها میگذاشت، این پیام را برای آمریکاییها فرستاده بود که ما مذاکرات را تنها راه عبور از مشکلات نمیدانیم. در این صورت آیا دست تیم مذاکرهکنندهی ما در مذاکرات بازتر و پشتوانه و قدرت ایشان بیشتر نمیشد؟
تیم دیپلماسی ایران با دولتی روبهرو است که با «گزینههای روی میز» به مذاکرات پا گذاشته است: تهدید نظامی، فعالیت امنیتی، تحرک دیپلماسی، تهدید اقتصادی، تهاجم رسانهای و مانند آن. بازی «گل یا پوچ» یکی از نمونههای سادهی تعاملات راهبردی در تئوری بازیها است. وقتی تیم مقابل با گزینههای بسیاری روبهرو باشد، تمرکز و قدرت انتخابش پایین میآید و ضریب اشتباهش بالا میرود.
بازی «گل یا پوچ» یکی از نمونههای سادهی تعاملات راهبردی در تئوری بازیها است. وقتی تیم مقابل با گزینههای بسیاری روبهرو باشد، تمرکز و قدرت انتخابش پایین میآید و ضریب اشتباهش بالا میرود. از سوی دیگر، قدرت مانور آن تیمی بالاتر است که گل در دستان اوست. گل یا پوچ بخشی از بازی دیپلماسی است که هرچه گزینههایش بیشتر باشد، احتمال موفقیتش هم بیشتر است. تصور اینکه دولت تنها با یک گزینه پا به مذاکرات گذاشته، تأثیر مهمی بر ارزیابی عملکردی این مجموعه دارد.
با وجود همهی اینها، دورنمای مسیر مذاکرات معلوم است و حدسزدنی و شاید به همین دلیل است که پس از مذاکرات وین، اوباما در مصاحبهاش با نیویورکتایمز گفت: «موفقیت در مذاکرات کمتر از پنجاه درصد است.» این در حالی بود که او قبلاً از احتمال موفقیت ۵۰ درصدی صحبت کرده بود.
تصویر چهارم: تصویر اختصاصی
تیم دیپلماسی ایرانی باید از خودش و از عملکردش چه تصویر ویژهای ارائه دهد؟ این تصویر تنها به تیم مذاکرهکننده مربوط میشود و بسیار مهم است که این روزها و در امتداد مذاکرات، این تیم تصویر درستی از خودش و از شاخص موفقیتش ارائه نماید. موفقیت تیم مذاکرهکنندهی ما قطعاً به معنی «توافق به هر قیمتی» نیست. ارزیابی عملکردی این تیم فقط با توافق یا عدم آن بررسی نخواهد شد. چهبسیار توافقاتی که در طول تاریخ معاصر ایران به انجام رسیده، اما مردم و تاریخ از آنها بهنیکی یاد نکرده و قضاوت سخت و خشنی دربارهی آن داشتهاند. امروزه شاخص موفقیت تیم دیپلماسی ما در مذاکرات دو چیز است: اول اینکه از منافع و سرمایههای ملی ایران حراست و حفاظت شود، دوم اینکه حصار رسانهای دشمن بشکند و افکار عمومی بینالمللی نسبت به پروژهی رسانهای «ایرانهراسی» به آگاهی درست، لازم و مناسبی برسد.
راه مذاکره هنوز ادامه دارد و تصاویری که طی آن در اذهان مینشیند -جدا از عوامل تحلیل و قضاوت- در جایگاه تجارب گرانقیمت قرار دارد؛ تجاربی که فقط در این چند مورد خلاصه نمیشود. هنوز باید این مسیر را ارزیابی کرد و ابعاد دیگری از این تجربهی ذیقیمت را شناسایی نمود تا بتوان در آینده آن را به کار بست. برای ملتی که «تمدنی» نگاه میکند و برای نسل جوانِ پیش رویی که میخواهد آینده را بسازد، همواره باید این نکتهگویی و آموزهی لسانالغیب حافظ شیرازی آویزهی گوش باشد که «مَن جَرَّبَ المُجَرّب، حَلّت بِهِ النّدامَة»
۱.
پینوشت:
۱. کسی که آزموده را بیازماید پشیمانی عایدش میشود.