تحلیل حضرتعالی از دلایل قیام امام حسین علیهالسلام چیست؟ آیا قیام امام صرفاً مبتنی بر رفع ظلم و ستم است، یا انگیزهی حضرت اقامهی حکومت و تحقق حاکمیت دینی هم بود؟
در درجهی اوّل، امام حسین سلاماللّهعلیه وظیفهی نهی از منکر در برابر حاکمیت یزید را داشتند. در واقع، روی کارآمدن یزید بزرگترین منکری بود که دین و دنیا و آخرت مردم را تهدید میکرد و اسلام را با خطر نابودی مواجه میکرد؛ چون روی کارآمدن یزید هم برخلاف شرع بود، هم برخلاف عرف و اخلاق؛ چراکه اوّلاً، طبق فرمودهی پیغمبر دین اجازه نمیدهد کسانی که عهد و پیمان خدا را میشکنند، با سنت نبوی به مخالفت برخیزند، حرام خدا را حلال کنند، بین بندگان خدا به ستم رفتار کنند و بر جامعهی مسلمین حاکم شوند. ثانیاً، منکر عرفی هم بود؛ چون پیش از این در جامعه پذیرفته نشده بود و سابقه هم نداشت که خلیفهای جانشین خود را از خاندان و فرزند خود قرار دهد. لذا، خلاف عرف بود. خلافت امام حسن علیهالسلام هم نه با تعیین امیرالمؤمنین علیهالسلام، بلکه با خواست خود مردم کوفه محقق شده بود. ثالثاً، منکر اخلاقی هم بود؛ چون معاویه در پیمان صلح با امام حسن علیهالسلام تعهد کرده بود که جانشین تعیین نکند و اگر او از بین رفت حکومت به امام حسن علیهالسلام و بعد از ایشان به امام حسین سلاماللّهعلیه برسد.
این اصلی بود که امام حسین علیهالسلام بر مبنای آن باید در برابر چنین منکری میایستاد؛ امّا زمانی که خبر ایستادگی امام حسین علیهالسلام در برابر حاکمیت طاغوتی یزید لعنتاللّه به کوفه میرسد و کوفیان که خود حاضر نبودند حکومت یزید را تحمل کنند، از این فرصت استقبالکرده و از امام حسین علیهالسلام دعوت بهعمل میآوردند که به کوفه بیاید و با یاری مردم کوفه هم حاکمیت اموی را از بین ببرند و هم حاکمیت اهل بیت علیهمالسلام را محقق کنند.
ما میدانیم که حکومت بر جامعهی اسلامی از شئون و حقوق امام معصوم علیهالسلام است، امّا باید مردم هم آمادگی و ظرفیت پذیرش این مهم را داشته باشند؛ چون بدون اطاعت مردم و همراهی آنها حکومت حق نمیتواند مستقر شود. لذا، وقتی مردم کوفه چنین خواستهای داشتند، برای امام حسین علیهالسلام تکلیف ایجاد شد که به خواست آنها پاسخ مثبت بدهد و بهسوی کوفه حرکت کند. به تعبیری دیگر، میتوان گفت که در این موقعیت وظیفهی جدید و تکلیف تازهای برای امام حسین علیهالسلام ایجاد شد و آن تشکیل حکومت با فراهمشدن شرایطش بود. لذا، از این حیث، امام بهسوی کوفه حرکت کردند تا بزرگترین معروف را که حاکمیت اهل بیت علیهمالسلام است برپا کنند، ولی متأسفانه با خیانت مردم کوفه این مهم عملی نشد.
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که دلایل اطرافیان، ریشسفیدان و سایر افراد برای وساطت و سفارش به حضرت برای عدم خروج از مکه چه بود؟ بهعبارت دیگر، چرا خواص جامعه در قبال انحراف در اسلام دچار سکوت و انفعال شدند؟
وقتی امام حسین علیهالسلام در مدینه به دستور ولیدبنعتبهبنابیسفیان، حاکم شهر، بین بیعتکردن با یزید و یا کشتهشدن مخیّر بودند، مدینه را بهسوی مکه ترک کردند. در موقع مهاجرت ما هیچ موردی نداریم که کسی مانع حضرت شده باشد، یا سفارش و توصیهای کرده باشد که به این حرکت دست نزند؛ امّا در مکه بعد از چهار ماه و چند روز که حضرت حضور داشتند و تصمیم گرفته شد که بهسوی کوفه حرکت کنند، برخی خویشاوندان امام مثل محمد حنفیه، عبداللّهبنجعفر و عبداللّهبنعباس به ایشان سفارش کردند که بهسوی کوفه نرود، چراکه مردم کوفه سابقهی خیانت به امیرالمؤمنین علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام دارد. برخی هم به حضرت پیشنهاد کردند که بهسوی یمن یا یکی از مرزها برود تا در امان باشد.
در کنار این افراد، امام حسین علیهالسلام اشخاصی مثل عبداللّهبنعمربنخطاب را دعوت کرد به یاریاش بشتابند، ولی نپذیرفتند. بحثشان این بود که جان امام به خطر میافتد، حال آنکه نمیفهمیدند که اینجا مسئله جان امام نیست، بلکه انجام وظیفه و تکلیف شرعی است. حضرت باید به تکلیف خود عمل کند، هر چند که در این راه خطراتی متوجه وجود مقدسش باشد و جانش هم تهدید شود. لذا، این افراد نهتنها درک درستی از وظیفهی امام نداشتند، بلکه از روی دلسوزی میخواستند مانع حرکت امام شوند و اینگونه بگویند که ما مصالح را بهتر از امام تشخیص میدهیم. متأسفانه این افراد نه خودشان امام را همراهی میکنند و نه اجازه میدهند نزدیکانشان با امام علیهالسلام همراه شوند. علتش هم این بود که نعوذباللّه حرکت امام علیهالسلام بهسوی کوفه را اشتباه میدانستند. مضافاً اینکه ماندن حضرت در مکه به نفع ایشان نبود و امنیت نداشتند، چراکه در مکه فرماندار جدیدی از سوی یزید لعنتاللّه برای غافلگیری حضرت هنگام موسم حج و کشتن ایشان تعیین شده بود. حضرت به مدینه هم که نمیتوانست بازگردد. لذا، بهترین گزینه حرکت بهسوی کوفهای بود که دهها هزار نفر مسلح با سوابق و تجربههای فراوان نظامی داشت.
امّا چرا خواص در قبال انحراف در اسلام دچار سکوت و انفعال شدند؟ خواص و نخبگان جامعهی اسلامی در طول دوران حکومت معاویه بعد از صلح امام حسن سلاماللّهعلیه دچار دگرگونیهای گستردهای شدند. برخی از این خواص و نخبگان -که شیعهی اهل بیت و امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند- توسط معاویه قلعوقمع شده بودند، بسیاری از آنها به شهادت رسیده بودند و شماری هم در تبعید بودند. لذا، آنهایی که معرفت کافی و کامل به اهل بیت علیهمالسلام داشتند، بسیار اندک و کم بودند؛ امّا بقیهی نخبگان و سرشناسان مثل عبداللّهبنجعفر و عبداللّهبنعباس معرفت کافی به ولایت و امامت اهل بیت علیهمالسلام نداشتند و یا شماری از اینها توسط دستگاه اموی خریده شده بودند و بهسوی آنها رفته بودند. عدهای هم بهخاطر عافیتطلبی و به خطر نینداختن خود حاضر نبودند امام حسین علیهالسلام را یاری کنند و در برابر این انحراف سکوت کردند.
شگفتآور این است که مردم و خواص آن زمان از پیغمبر شنیده بودند که خلافت بر بنیاُمیه حرام است و اگر معاویه را بر منبر من دیدید، پایین بیاورید و بکُشید و امام حسن و امام حسین علیهالسلام هم آن را بهصراحت فرموده بودند؛ امّا بااینحال، خواص جامعهای که از مسیر پیغمبر در اثر توطئهی سقیفه فاصله گرفته بودند و منحرف شده بودند، نهتنها امیرالمؤمنین را در زمان خلافت یاری نمیکنند، بلکه در جنگ صفین در آستانهی پیروزی کامل به امیرالمؤمنین علیهالسلام خیانت میکنند و با توقف جنگ حکمیت را به حضرت تحمیل میکنند و باعث تضعیف شدید حکومت حق و تقویت معاویه میشوند؛ حتی خواصی مثل عبداللّهبن عباس و امثالهم با معاویه و یزید هم بیعت کردند و با علم بر اینکه آنها را غاصب و خائن میدانستند، ولی فکر میکردند اینگونه در برابر وقایع میتوانند خود را حفظ کنند.
به نظر شما چرا جامعهی اسلامی پس از پیامبر دچار چنین شرایطی میشود که فجایع و مصائب کربلا بر خاندان اهل بیت علیهمالسلام وارد میشود؟ بعد از چند دهه از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) چه اتفاقی میافتد که تا این اندازه جامعهی اسلامی دچار انحراف، بدعت و دوری از مسیر اسلام میشود؟
پیغمبر اکرم در طول رسالت خود با همهی وجود برای تغییر ارزشهای جامعهی عربی که در جاهلیت فرو رفته بود بهسوی ارزشهای الهی تلاش کرد. بسیاری از کسانی که به حضرت ایمان آورده بودند، حتی از سابقون برای تغییر ارزشها هنوز آمادگی کافی نداشتند. لذا، رگههایی از جاهلیت مثل تعصب قبیلگی، کسب افتخارات بیشتر برای خاندان یا عشیرهی خود، حسادت و رقابت با دیگر تیرهها و ... کماکان در اینها وجود داشت. ازاینرو، حتی بعد از ۲۳ سال که زمان اعلام ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام فرامیرسد، پیغمبر خوف دارد که با اعلام آن بسیاری از اصحاب این مهم را برنتابند و حاضر به پذیرش آن نباشند. لذا، در آیهای که به پیغمبر نازل میشود، میفرماید تو ابلاغ کن، ما تو را از شرّ مردم حفظ میکنیم. شرّ چه کسانی؟ مسلمانانی که با پیغمبر در حج بودند و دارند از حج برمیگردند. بنابراین، رگههایی از انحراف و جاهلیت در اینها هنوز وجود داشت. البته خداوند برای اینکه این رگهها را از بین ببرد، برای تداوم اقدامات پیغمبر و ضمانت اینکه دین مردم بهدرستی بعد از آن حضرت ادامه و امتداد داشته باشد، ولایت اهل بیت علیهمالسلام را تشریح و تدبیر کرد.
زمان میبرد که ارزشهای الهی در جامعه کاملاً پذیرفته شود و مردم منافع و مصالح قومی و باندی و جریانی خود را بر مصالح و تعالیم دینی ترجیح ندهند. رسالت انجام شده بود، امّا برخی با ایمانآوردن به پیغمبر خواستار نگهداشتن بتهایشان برای مدتی بودند، یا به پیغمبر میگفتند ایمان میآوریم، ولی اجازه بدهید نماز نخوانیم. بسیاری از مردم اینگونه بودند. بنا بود امامت و ولایت این کار را به کمال برساند، ولی متأسفانه با خیانتی که در سقیفهی بنیساعده در روز رحلت پیغمبر صورت گرفت، سنگ بنای انحراف از مسیر پیغمبر نهادینه شد و کسانی روی کار آمدند که در دین دست بردند و بدعتها در دین ایجاد کردند؛ چرا؟ چون جامعه ولایت را رها کرده بود و تن به بدعتها و انحرافات داد.
این جامعه هرچه به جلو رفت، وضع خرابتر شد تا جایی که بعد از ۵۰ سال بهمراتب بدتر از دوران جاهلیت شد؛ یعنی یک روحیه و پوستهی ظاهری از اسلام داشتند، ولی از درون چنان از تعالیم پیغمبر دور شدهاند که جاهلیت بدتر از گذشته به اینها بازگشت و با علم بر اینکه میدانستند امام حسین علیهالسلام فرزند رسول خداست نهتنها یاریاش نمیکنند، بلکه به جنگش هم میروند و آن وجود مقدس را به شهادت میرسانند. واقعهای که در دورهی جاهلیت هم امکان وقوعش نبود!
نقش قیام اباعبدالله علیهالسلام در جامعهی اسلامی در مقابله با ظلم و جور و طاغوت و انحراف و بدعت چیست؟ از منظر تاریخی این قیام چه تأثیر سیاسی و اجتماعی داشته است؟
بعد از غصب خلافت در پی رحلت پیغمبر تصور غلطی جا افتاد که هر کس به خلافت میرسد، جانشین پیغمبر است و باید او را اطاعت کرد و کسی حق مقابله و مخالفت با او را ندارد. این دیدگاه در جامعهای که ولایت اهل بیت علیهمالسلام را نپذیرفته، جا افتاده بود. کسانی که به امامت و ولایت معتقد بودند، میدانستند که این حاکمان غاصب و نامشروع هستند و باید جامعه را نسبت به این تباهی آگاه کرد تا خود مردم بهسوی حق رهنمون شوند و خود و آیندگان و اسلام را از یوغ چنین بدعت و انحرافی نجات بدهند؛ امّا آنهایی که به ولایت اهل بیت علیهمالسلام باور نداشتند، این قضیه را پذیرفته بودند.
لذا، معاویه هم از این جهل حاکم بر جامعه استفاده کرد و راضی به این هم نبود که او را خلیفهی پیغمبر بدانند، بلکه طوری عمل میکند که عوامل او مردم را فریب میدهند و او را بهعنوان خلیفهی خدا بر روی زمین میشناسانند. امام حسین علیهالسلام با قیام خود این طرز تفکر غلط را در هم کوبید که بفهماند معنا ندارد اگر کسی در جایگاه رهبری اسلام و خلافت نشست هرگونه بخواهد عمل کند، هر انحرافی را پیش بگیرد و بدعتی را بنا نهد و مردم هم مقابل او نایستند. امام نشان داد که باید در برابر این انحرافات و بدعتها ایستاد، حتی اگر یکه و تنها باشد.
لذا، این درس بزرگ را امام حسین علیهالسلام داد و بعد از شهادت آن حضرت و بعد از وقوع فاجعهی جانسوز کربلا نهتنها پیروان اهل بیت علیهمالسلام و کسانی که به امامت و ولایت آنها اعتقاد دارند، بلکه دیگران حتی خوارجی که با امیرالمؤمنین علیهالسلام دشمن بودند و بنیاُمیه توانسته بود آنها را در دوران حاکمیت فاسد خود بهسوی خویش جلب کند، این درس را میگیرند و شورشها و قیامهای متعددی علیه بنیامیه میکنند؛ حتی عبداللّهبنزبیر هم که نمیخواست حکومت اموی را بپذیرد و داعیهی خلافت داشت و در آغاز قادر نبود و نمیتوانست بر ضدّ یزید قیام کند، از راهی که امام حسین علیهالسلام نشان داد، بهره برد و مردم را بهسوی خود خواند و یاری هم شد.
بعد از آن هم، هر چند دستگاه خلافت جائر اموی و عباسی میخواستند تصور جانشین خدا و پیغمبر و مخالفتنکردن با او را در جامعه القاء کنند، ولی پذیرفته نشد و قیامهای متعددی بر ضدّ ظلم و جور خلفا صورت گرفت که همه ناشی از درسی بود که امام حسین علیهالسلام به مسلمانان داد.
نقش عالمان دینی و اندیشمندان معاصر(امام خمینی، رهبر انقلاب، شهید مطهری و ...) در تبیین قیام امام حسین علیهالسلام را چگونه ارزیابی میکنید؟
مسلّم است که عالمان و فقهای برجسته بهسبب جایگاهی که در جامعهی شیعی دارند، اگر بهدرستی به تحلیل و تبیین قیام امام حسین علیهالسلام بپردازند، بسیار مؤثر در فهم صحیح فلسفهی قیام و همچنین گرفتن آموزهها و الگو از این قیام واقع خواهند شد. نمونهی اعلای آن حضرت امام رضواناللّهتعالیعلیه است. ایشان در جریان انقلاب اسلامی با تأسی به سیرهی امام حسینالسلام وارد عرصهی مبارزه با طاغوت شد و مردم را در این راه راهنمایی کرد و فرمود که ما بر پایهی روش و ایستادگی امام حسین علیهالسلام در این نهضت وارد شدهایم. لذا، مردمی که به عزاداریهای سنتی رایج عادت کرده بودند، در جریان انقلاب اسلامی تبدیل به بزرگترین حرکت ضدّ طاغوتی میشوند که ریشهی حکومت فاسد پهلوی را همین اندیشه و حرکتی که امام با تأسی امام حسین علیهالسلام پی گرفت، از بین بُرد و رژیم را سرنگون کرد.
شهید مطهری رضواناللّهعلیه هم در پی ریشهیابی قیام امام حسین علیهالسلام در سخنرانیهای خود این مهم را مطرح کرده بود، منتها مخاطبان شهید مطهری قشر خاص نخبگان دینی بودند که شمار آنها کم و در بین جامعهی قبل از انقلاب و اوّل انقلاب خیلی نفوذ نداشتند؛ امّا سخنرانیهای رهبر انقلاب قبل از انقلاب علاوه بر نخبگان مردم عادی را هم دربرمیگرفت و ایشان در تبیین حرکت امام حسین علیهالسلام بسیار مؤثر بودند و موج بزرگی را در مشهد و جاهای دیگر ایجاد کردند. بعد از انقلاب هم چه در جایگاه امامت جمعه و چه در دوران ریاستجمهوری و رهبری با تحلیلهای بسیار ناب و ارزشمند توانستند بهخوبی حرکت امام حسین علیهالسلام را از زوایای گوناگون تبیین کنند که نهتنها در کشور ما، بلکه در سایر کشورها تأثیرگذار شد و الگو گرفتند
به نظر شما رسالت انقلاب اسلامی با تکیه بر فرهنگ حسینی و اندیشه عاشورایی چیست؟ درس ها و عبرت های عاشورا برای امروز جامعه چیست؟
انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی رضواناللّهتعالیعلیه نشان داد با درسگرفتن از مکتب امام حسین علیهالسلام و نهراسیدن از خطراتی که پیش رو هست، باید در برابر ظلم و جور و فساد و بیعدالتی و انحراف و بدعت در دین ایستاد، حتی اگر یکه و تنها باشند. امام رضواناللّهعلیه فرمود اگر خمینی یکه و تنها باشد، به راه حق خود که آن را پی گرفته ادامه خواهد داد و ما مثل امام حسین علیهالسلام وارد این انقلاب شدیم و این راه را ادامه میدهیم.
بنابراین، انقلاب اسلامی تابوی قدرتهای تادندانمسلح را شکست و نشان داد در صورت باورداشتن به ارزشهای الهی و دینی و مسئولیتهای بزرگ اجتماعی در دین میتوان در برابر بزرگترین و مسلحترین قدرتها ایستاد، هر چند که امکاناتی برای این رویارویی فراهم نباشد. بله، سختیها فراوان است، امّا نهایتاً پیروزی است. همانگونه که امام حسین علیهالسلام پیروز شد و طومار بنیاُمیه با خون پاک ایشان در هم پیچیده شد و امروز کسی نیست که یادی از بنیاُمیه کند. لذا، ما این رسالت را بر عهده داریم، چراکه خود در انقلابمان از امام حسین علیهالسلام الگو گرفتیم و به دیگران هم باید این مهم را انتقال دهیم. اگرچه هر کس اندک مطالعهای در تاریخ انقلاب اسلامی ما در این چهلوسه سال داشته باشد، میفهمد که استقامت و پایداری این نظام و رهبری فرزانهی آن در برابر این همه تهدیدات برگرفته از مکتب عاشوراست و توانسته است تمام توطئههای دشمنان قدر و نظام سلطه را خنثی کند و یکه و تنها بدون داشتن پشتوانههای خارجی در برابر همهی این توطئهها بایستد.
اگر این درس را ممالک دیگر بهدرستی یاد میگرفتند، میتوانستند در برابر تباهیها مقاومت کنند. ما دیدیم که در مصر با انگیزههای اسلامی و دینی بر علیه طاغوت و فرعون مصر (حسنی مبارک) انقلابی پدید آمد و دولتی مثلاً اسلامی هم روی کار آمد، منتها چون از مکتب امام حسین علیهالسلام و تجربهی انقلاب اسلامی بهره نگرفت، فکر کرد برای بقای خود باید با آمریکا و اسرائیل رابطه داشت. لذا، یکسال بیشتر دوام نیاورد و سرنگون شد و از بین رفت و دوباره همان طاغوتها حاکم شدند، در حالیکه انقلاب اسلامی ما به لطف خدا و بهرهمندی از اندیشهی عاشورایی ۴۳ سال است که در برابر سختترین توطئهها ایستادگی کرده است.