newspart/index2
نظام سلطه / استکبار جهانی/زرسالاران زورمدار/استکبار/صهیونیسم / سلطه جهانی/سلطه‌گران جهانی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
مجسمه سردار انگلیسی در هند

یکی از به‌اصطلاح لوازم و تبعات این نظام سلطه‌، این است که آن کشورهایی که ابتکار دارند، پیشرفت دارند، اعتماد به نفس دارند؛ عادات خودشان و رسوم خودشان و جهان‌بینی خودشان را منتقل میکنند به کشورهای زیر سلطه؛ اینها هم از آنها قبول میکنند؛ به‌صورت کتاب، به‌صورت تحقیقات و انواع و اقسام [دیگر] که اینها هرکدام شواهد تاریخی واضح و روشنی دارد که [اگر] اهل مطالعه باشید و اینها را دنبال کنید، کاملاً پیدا میکنید. آن‌وقت علاوه‌ی بر همه‌ی اینها، برنامه‌ریزی برای ادامه‌ی همین حالت. یعنی آن کشورهایی که مسلّط بودند، برنامه‌ریزی علمی دقیقی کردند برای اینکه این حالت ادامه پیدا کند؛ یعنی ابدی بشود؛ تغییرپذیر نباشد. یک همچنین حالتی در دنیا به وجود آمد. این وضعیّت دنیا در این دو سه قرن اخیر بوده.

البتّه در این میان، حوادثی اتّفاق افتاده و بعضی از کشورها توانستند خودشان را از این منجلاب نجات بدهند؛ البتّه نه به‌طور کامل، لکن در بخشی؛ مثلاً فرض کنید کشور ایالات متّحده‌ی آمریکا که تحت سلطه‌ی انگلیس و تحت استعمار انگلیس بود، توانست ازلحاظ سیاسی و اقتصادی، خودش را نجات بدهد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی کاملاً تحت تأثیر و منفعلِ در مقابل اروپا بود و همان‌طور هم ادامه پیدا کرد و تا امروز هم ادامه پیدا کرده. یا مثلاً کشوری مثل هند، ازلحاظ سیاسی توانست خودش را نجات بدهد یا ازلحاظ اقتصادی توانست تا حدود زیادی خودش را بیرون بکشد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی نتوانست خودش را نجات بدهد؛ که حالا چیزهایی وجود دارد. بنده در یکی از شهرهای هند، وسط میدان دیدم یک مجسّمه‌ای است. پرسیدم این مجسّمه‌ی چه کسی است؟ گفتند این مجسّمه‌ی سردار انگلیسی است که بر این شهر حکومت میکرده. پناه بر خدا! چرا مجسّمه‌ی یک ظالمی را که شما سالها مبارزه کردید و اینها را بیرون کردید، حالا اینجا نصب کرده‌اید؟ مجسّمه‌اش آنجا بود؛ شاید الان هم هست؛ در یکی از استانهای جنوبی هند. در آفریقا هم شبیه همین را من دیدم. در یکی از کشورهای آفریقایی، وسط یک جنگل خیلی توریستی -از جنگلهایی بود که ما را برای بازدید به آنجا بردند- آنجا هم دیدم یک مجسّمه‌ای است؛ گفتم چه کسی است این؟ گفتند این کسی است که حاکم مثلاً انگلیسی بر این کشور بوده؛ اسمش هم آنجا هست، جنگل هم به اسم او است! [یعنی] ازلحاظ فرهنگی نتوانستند خودشان را نجات بدهند. این وضع دنیا است.1396/03/17

لینک ثابت
13 آبان؛ نماد مبارزه ملت ایران با دخالت و زیاده‌خواهی آمریکا

مناسبتهای تاریخی غالباً حكم یك نماد و یك سمبل را دارند. روز سیزده آبان به خودی خود با روزهای قبل و روزهای بعد تفاوتی ندارد؛ اما یك نماد است. نماد یعنی چه؟ یعنی یك رمزی كه پشت سر خود، در دل خود، معانی فراوانی نهفته دارد. انسان یك كلمه بر زبان می‌آورد، معانی و حقایق بسیاری در دل این كلمه هست؛ سیزده آبان از این قبیل است. این روز یك نماد است و عقبه‌ی وسیعی دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلی كه به هیچ وجه تاریخی نیستند، بلكه مسائل امروز ما هم به حساب می‌آیند. یك نگاهی بكنیم به مناسبتهای این روز.
اولین مناسبت این روز این است كه در سال 1343 در مثل یك چنین روزی، امام بزرگوار ما را تبعید كردند. چرا تبعید كردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یك سخنرانی پرشور كه در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیله‌ی نوار و نوشته در سراسر كشور پخش شد، یك حق ملی را مطالبه كردند. آن حق ملی، شكستن قانون ظالمانه‌ی كاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنی بداند؛ بداند كه ما از چه گذرگاه‌هائی عبور كرده‌ایم كه حالا به اینجا رسیده‌ایم.
آمریكائی‌ها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند؛ در داخل مجموعه‌ی مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهای اطلاعاتی، چه در بخشهای برنامه‌ریزی، چه در بخشهای گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما برای آمریكا كار میكردند. این كار بدی بود كه در كشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگی‌اش به آمریكا، به خاطر مزدوری‌اش برای آمریكا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل كشور آورده بود. تا اینجای كار، بد بود؛ اما آنچه كه اتفاق افتاد، یك چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن كار بدِ مضاعف این بود كه آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن روز تصویب كردند كه مأمورین آمریكائی از دادگاه‌های ایران و امكانات قضائی و امنیتی ایران معافند. یعنی اگر فرض كنید یكی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتكب شود، دادگاه‌های ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاكمه كنند و محكوم كنند؛ این اسمش كاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یك ملت است كه بیگانگان بیایند در این كشور، هر كاری دلشان میخواهد، بكنند؛ دادگاه‌های كشور و پلیس كشور اجازه نداشته باشند اندك‌تعرضی به اینها بكنند. آمریكائی‌ها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان كرد: قانون كاپیتولاسیون.
البته بی‌سر و صدا این كارها را میكردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعكاس پیدا كند؛ ولی امام اطلاع پیدا كردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد كشیدند كه این چه قانونی است. تعبیر امام این بود كه اگر یك مأمور دون‌پایه‌ی آمریكائی در كشور، یك مرجع تقلید را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور كاملاً خنثی هستند؛ هیچ كسی حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمریكائی‌ها میدانند با او چه كار كنند؛ كه خوب، معلوم است چه كار میكردند. امام در مقابل این قانون ظالمانه فریاد كشید. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماهه‌ی امام چند ماهی بود كه تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفته‌ی ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند كه ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود، اما امام اطلاع داشت. دیده‌بان حقیقی منافع و مصالح یك كشور اینجور است؛ وقتی اطلاع پیدا میكند كه چه بلائی دارند سر ملت می‌آورند، چطور دارند ملت را تحقیر میكنند، چطور دارند شرف یك ملت را پامال میكنند، ساكت نمیماند؛ فریاد میزند. آن روز، فریاد هم خطرناك بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر كردند و به تهران آوردند. امام را در ایران هم نگه نداشتند؛ ایشان را به تركیه تبعید كردند. این، حادثه‌ی اول.
پس سیزده آبان، اینجا شد نماد دو حقیقت بزرگ، دو حقیقت بسیار حساس و خطیر: یكی طمع‌ورزی آمریكائی‌ها؛ كه اگر یك ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نكند، استبداد و استكبار تا اینجا پیش می‌آیند كه یك قانون ظالمانه‌ای مثل كاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل میكنند. هدف سلطه‌های استكباری این است. اینجور نیست كه روابط دولتی مثل دولت آمریكا با یك كشوری كه به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا كشور عادی باشد؛ نه، از نظر خود آمریكائی‌ها، رابطه‌ی بین آمریكا و كشورهای به قول خوشان جهان سوم، رابطه‌ی ارباب و رعیت است؛ آنها اربابند، اینها رعیتند. آنها هر اختیاری در این كشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریكا را در اینجا تأمین كنند، ملت را هم اینجور تحقیر كنند.
یك استوار آمریكائی توی گوش یك امیر ارشد ارتش ایران میزد، كسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگانهای گوناگون كشور، وقتی یك نظامی دون‌پایه‌ی آمریكائی با یك افسر ارشد ایرانی روبه‌رو میشد، مثل یك ارباب حرف میزد! ارتشی‌ها ناراحت بودند، جرأت نمیكردند؛ اما كاری نمیتوانستند بكنند. این مطلب اول است، كه سیزده آبان نماد استكبار آمریكائی است؛ نماد روح تعدی و تجاوز استكبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ایران است.
رؤسای جمهور آمریكا در دوره‌های مختلف بعد از پیروزی انقلاب خیلی دولّا راست شدند، خیلی حرفهای چرب و نرم زدند، شاید بتوانند این راه بسته را دوباره باز كنند. ظاهراً حرفهائی میزنند، اما باطن قضیه همان پنجه‌ی چدنی است كه من گفتم در زیر دستكش مخملی پنهان شده است.
پس سیزده آبان یادآور یك حقیقت تلخ و بسیار مهم است و آن حقیقت عبارت است از روح استكبار در قدرتهای استكباری و سلطه‌های استكباری. آحاد ملتهای كشورهای گوناگون - از جمله ملت ما - باید هرگز این را از یاد نبرند؛ بدانند این چهره‌ای كه در آنجا قرار گرفته است، چهره‌ی متجاوز است، چهره‌ی متعرض است، قصد پیشروی دارد؛ تا اینجا كه شرف یك ملت را لگدمال كند، تجاوز ناموسی بكند، تجاوز عرضی بكند، به جان و مال تجاوز كند و كسی هم نتواند از او سؤال كند و توضیح بخواهد.
دومین مطلبی كه سیزده آبان نماد آن محسوب میشود، فریاد رسای امام بزرگوار ماست. آن فریاد، سالمترین و پاكیزه‌ترین فریادها بود كه از پاكترین حلقومها بیرون آمد. خیلی‌ها ممكن است گوشه و كنار یك حرفی بزنند، یك چیزی بگویند، یك اعتراضی بكنند؛ لیكن حلقومی كه فریاد سیزده آبان را در سال 43 در عالم منتشر كرد، پاكیزه‌ترین حلقومها بود. اولاً این فریاد، برخاسته‌ی از حس دین بود؛ ثانیاً برخاسته‌ی از آن عِرق پاكیزه‌ی مسلمانی و ملی بود - نمیتوانست تسلط دشمن را بر این ملت تحمل كند - ثالثاً فریادی متكی به حمایت عمومی مردم بود. گفتم؛ با اینكه مردم اول اطلاع نداشتند، اما وقتی فریاد امام بلند شد، مردم حمایت كردند. همان حمایتها بود كه چهارده سال بعد به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. آن فریاد پاكیزه مثل فریاد رسائی بود كه پیامبران الهی در میان مردم سر دادند و مردم و دلهای مردم را جذب كردند. امام یك چنین حركت عظیمی را در كشور انجام داد، بعد هم متحمل هزینه‌اش شد؛ امام را از خانه و زندگی و خانواده و دوستان و نزدیكانش جدا كردند و به یك گوشه‌ی دنیا تبعید كردند. پس مطلب دوم هم این بود كه سیزده آبان نماد یك چنین فریادی است.
مطلب بسیار مهم سومی كه پشت سر این نماد قرار دارد، قضیه‌ی دانش‌آموزان سال 57 است. چهارده سال از آن حادثه كه گذشت، در سال 57 جوانهای ما، نوجوانهای ما، دانش‌آموزان دبیرستانی ما به عنوان پاكترین و بی‌آلایش‌ترین قشرها توی میدان آمدند و كشته شدند. سیزده آبان روز كشتار دانش‌آموزان است توی همین خیابانهای تهران. وقتی این نوجوانها و جوانها توی میدان آمدند و فریاد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمریكا از اینها انتقام گرفتند؛ روی اینها آتش گشودند، خون اینها روی اسفالت خیابانهای تهران ریخت و آن را رنگین كرد. این هم مطلب مهمی است؛ نه فقط به خاطر اینكه تعدادی جوان و نوجوان به شهادت رسیدند - البته این مهم است - بلكه به خاطر این نكته‌ی مهمتر كه حركت عظیمی كه امام در سال 42 و 43 آغاز كرد، آنقدر زنده و باطراوت و بانشاط است كه یك عده جوان پاكیزه‌ی دانش‌آموز را توی میدان می‌آورد، احساس مسئولیت میكنند، احساس تعهد میكنند و در مقابل سرنیزه‌ی دستگاه جبار و طاغوت می‌ایستند. در دنیا اینجور چیزی كم‌نظیر است.
امروز هم همین‌جور است. امروز هم دانش‌آموزان دبیرستانی ما در كنار دانشجویان، در كنار قشرهای دیگر، در كنار بسیج و در جاهای دیگر، جزو پیشقدم‌ترین گروه‌های اجتماعی ما هستند. در دوران دفاع مقدس هم باز دانش‌آموزان جزو پیشروان و خط‌مقدم‌ها محسوب میشدند. شما اگر با خانواده‌های شهدا تماس بگیرید - من با خیلی از اینها تماس دارم و می‌بینم - و از آنها بپرسید جوانتان چند ساله بود، میگویند شانزده ساله، هفده ساله، چهارده ساله. این یعنی چه؟ یعنی احساس تعهد، روحیه‌ی انقلابی، احساس مسئولیت ناشی از روشن‌بینی و بصیرت به اینجا رسیده كه جوان دانش‌آموزِ این ملت وسط میدان می‌آید، سینه‌ی خودش را سپر میكند، از همه‌ی آرزوهای جوانی‌اش میگذرد، برای اینكه آرمانهای بزرگ و هدفهای الهی و اسلامی را در جامعه تحقق ببخشد. این هم حادثه‌ی بزرگ دیگری بود كه در سال 57 اتفاق افتاد؛ مفهوم بسیار عظیم دیگری كه پشت سر كلمه‌ی سیزده آبان قرار دارد. سیزده آبان نماد اینهاست.
آخرین قضیه‌ای كه در سیزده آبان پیدا شد، تسخیر لانه‌ی جاسوسی بود. در سال 58 به مناسبت سالروز تبعید امام و شهادت دانش‌آموزان، باز هم جوانها آمدند كاری كردند كه دنیا را خیره كرد و آمریكا را به زانو درآورد. این واقع قضیه است؛ اینها شعار نیست. شما بدانید؛ آن روزی كه لانه‌ی جاسوسی تسخیر شد، دولت آمریكا آبرو و اعتبار و هیمنه‌اش چندین برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نكنید كه آمریكا در چشمها سبك شده، كوچك شده، ملتها علناً علیه آمریكا دشنام میدهند و آنها را نفرین میكنند. آن روز اینجور نبود؛ آن روز آمریكا در دنیا یك هیمنه‌ی ابرقدرتیِ درجه‌ی یك داشت. جوان دانشجوی ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبه‌ی اصلی جبهه‌ی مقاومت ملت ایران، سفارتخانه‌ی آنچنان آمریكائی را تسخیر كرد؛ كسانی را كه آنجا بودند، زندانی كرد. البته امام محبت كردند، ملاطفت كردند و بعد از اندكی گفتند عناصری از آنها - مثل زنهاشان - برگردند بروند آمریكا؛ لیكن آن عناصر اصلی تا مدتی طولانی در اینجا ماندند. این هم حركت عظیمی بود كه قدرت آمریكا را در دنیا متزلزل كرد؛ آمریكای با آن هیمنه و با آن عظمت، ناگهان در چشم ملتها فروكش كرد. كار به جائی رسید كه رئیس جمهور آمریكا برای نجات این گروگانها دست به حمله‌ی نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج كردند، مقدمات فراوانی فراهم كردند، آدم دیدند، جا دیدند، با هلیكوپتر و هواپیما حمله كردند، آمدند كه طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگانها را خلاص كنند و ببرند؛ كه آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد، خدای متعال آبروی اینها را برد، هواپیماها و هلیكوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند. قضایای سیزده آبان اینهاست.
سیزده آبان نماد است؛ در دل خود، در عقبه‌ی خود معانی فراوانی دارد؛ كه این معانی، همه برای ما درس است؛ باید اینها را به یاد داشته باشیم: طمع‌ورزی آمریكا، وابستگی رژیم طاغوت به آمریكا و فساد آن دستگاه، ایستادگی ایمانِ متكی به بصیرت امام بزرگوار و مردم، حضور نسل جوان، شجاعت و جسارت نسل جوان انقلابی در مقابل هیمنه و چهره‌ی آرایش كرده و بزك كرده‌ی آمریكا؛ اینها همه در دل كلمه‌ی سیزده آبان است. پس سیزده آبان یك حرف كوچكی نیست.1389/08/12

بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان
سیزده آبان, تبعید امام خمینی(ره), کشتار دانش‌آموزان در 13 آبان, استکبارستیزی, ایستادگی مقابل استکبار, عملکرد استکبار, نماد, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, کاپیتولاسیون, دخالت‌های آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالت‌های بیگانگان در ایران, تبعید امام خمینی(ره), نفوذ بیگانگان در ایران, دخالت‌های آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالت‌های آمریکا در ایران, دخالت آمریکا در ارتش رژیم پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد استکبار, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), نظام سلطه, استکبارستیزی, عملکرد استکبار, دستکش مخملی روی پنجه‌ی چدنی, طبیعت استکبار, تسخیر لانه جاسوسی, کشتار دانش‌آموزان در 13 آبان, دانش‌آموزان, افول آمریکا, افول آمریکا, انقلاب ضدّ آمریکایی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, مبارزه تاریخی ملت ایران با آمریکا, ماجرای طبس, مناسبت تاریخی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران
روایت تاریخی
لینک ثابت
تبعید امام خمینی(ره) در سال 43، به علت مخالفت با قانون کاپیتولاسیون

مناسبتهای تاریخی غالباً حکم یک نماد و یک سمبل را دارند. روز سیزده آبان به خودی خود با روزهای قبل و روزهای بعد تفاوتی ندارد؛ اما یک نماد است. نماد یعنی چه؟ یعنی یک رمزی که پشت سر خود، در دل خود، معانی فراوانی نهفته دارد. انسان یک کلمه بر زبان می‌آورد، معانی و حقایق بسیاری در دل این کلمه هست؛ سیزده آبان از این قبیل است. این روز یک نماد است و عقبه‌ی وسیعی دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلی که به هیچ وجه تاریخی نیستند، بلکه مسائل امروز ما هم به حساب می‌آیند. یک نگاهی بکنیم به مناسبتهای این روز.
اولین مناسبت این روز این است که در سال 1343 در مثل یک چنین روزی، امام بزرگوار ما را تبعید کردند. چرا تبعید کردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یک سخنرانی پرشور که در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیله‌ی نوار و نوشته در سراسر کشور پخش شد، یک حق ملی را مطالبه کردند. آن حق ملی، شکستن قانون ظالمانه‌ی کاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنی بداند؛ بداند که ما از چه گذرگاه‌هائی عبور کرده‌ایم که حالا به اینجا رسیده‌ایم.
آمریکائی‌ها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند؛ در داخل مجموعه‌ی مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهای اطلاعاتی، چه در بخشهای برنامه‌ریزی، چه در بخشهای گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما برای آمریکا کار میکردند. این کار بدی بود که در کشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگی‌اش به آمریکا، به خاطر مزدوری‌اش برای آمریکا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل کشور آورده بود. تا اینجای کار، بد بود؛ اما آنچه که اتفاق افتاد، یک چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن کار بدِ مضاعف این بود که آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن روز تصویب کردند که مأمورین آمریکائی از دادگاه‌های ایران و امکانات قضائی و امنیتی ایران معافند. یعنی اگر فرض کنید یکی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتکب شود، دادگاه‌های ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاکمه کنند و محکوم کنند؛ این اسمش کاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یک ملت است که بیگانگان بیایند در این کشور، هر کاری دلشان میخواهد، بکنند؛ دادگاه‌های کشور و پلیس کشور اجازه نداشته باشند اندک‌تعرضی به اینها بکنند. آمریکائی‌ها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان کرد: قانون کاپیتولاسیون.
البته بی‌سر و صدا این کارها را میکردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعکاس پیدا کند؛ ولی امام اطلاع پیدا کردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد کشیدند که این چه قانونی است. تعبیر امام این بود که اگر یک مأمور دون‌پایه‌ی آمریکائی در کشور، یک مرجع تقلید را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور کاملاً خنثی هستند؛ هیچ کسی حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمریکائی‌ها میدانند با او چه کار کنند؛ که خوب، معلوم است چه کار میکردند. امام در مقابل این قانون ظالمانه فریاد کشید. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماهه‌ی امام چند ماهی بود که تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفته‌ی ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند که ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود، اما امام اطلاع داشت. دیده‌بان حقیقی منافع و مصالح یک کشور اینجور است؛ وقتی اطلاع پیدا میکند که چه بلائی دارند سر ملت می‌آورند، چطور دارند ملت را تحقیر میکنند، چطور دارند شرف یک ملت را پامال میکنند، ساکت نمیماند؛ فریاد میزند. آن روز، فریاد هم خطرناک بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر کردند و به تهران آوردند. امام را در ایران هم نگه نداشتند؛ ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این، حادثه‌ی اول.
پس سیزده آبان، اینجا شد نماد دو حقیقت بزرگ، دو حقیقت بسیار حساس و خطیر: یکی طمع‌ورزی آمریکائی‌ها؛ که اگر یک ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نکند، استبداد و استکبار تا اینجا پیش می‌آیند که یک قانون ظالمانه‌ای مثل کاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل میکنند. هدف سلطه‌های استکباری این است. اینجور نیست که روابط دولتی مثل دولت آمریکا با یک کشوری که به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا کشور عادی باشد؛ نه، از نظر خود آمریکائی‌ها، رابطه‌ی بین آمریکا و کشورهای به قول خوشان جهان سوم، رابطه‌ی ارباب و رعیت است؛ آنها اربابند، اینها رعیتند. آنها هر اختیاری در این کشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریکا را در اینجا تأمین کنند، ملت را هم اینجور تحقیر کنند.
یک استوار آمریکائی توی گوش یک امیر ارشد ارتش ایران میزد، کسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگانهای گوناگون کشور، وقتی یک نظامی دون‌پایه‌ی آمریکائی با یک افسر ارشد ایرانی روبه‌رو میشد، مثل یک ارباب حرف میزد! ارتشی‌ها ناراحت بودند، جرأت نمیکردند؛ اما کاری نمیتوانستند بکنند. این مطلب اول است، که سیزده آبان نماد استکبار آمریکائی است؛ نماد روح تعدی و تجاوز استکبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ایران است.1389/08/12

لینک ثابت
وجود جنگهای پی‌درپی در دوران جنگ سرد

داستان تسلیحات و هزینه‌های نظامی، امروز در دنیا یکی از داستانهای غم‌انگیز بشریت است. امروز در دنیا کارخانه‌های اسلحه‌سازی انواع سلاحها را میسازند، برای اینکه این سلاحها فروش برود. در دنیا جنگ ایجاد میکنند، انسانها را به جان هم می‌اندازند، دولتها را در مقابل هم قرار میدهند، ایجاد تهدید میکنند تا بتوانند فکر خائنانه و طمع خباثت‌آلود خودشان را تأمین و اشباع و ارضاء کنند.
لذا تا وقتی که ابرقدرتها سلسله‌جنبان مسائل جهانی هستند، جنگ در دنیا تمام نمیشود. جنگ برای آنها دارای منافع مادی است. این جنگ، جنگ در راه عدالت نیست. دروغ میگویند آمریکائی‌ها و دیگران که میگویند ما جنگ میکنیم برای اینکه امنیت بدهیم؛ نه، درست عکس این است. هر جا حضور نظامی و حرکت نظامی دارند، موجب ناامنی و موجب بی‌عدالتی و موجب سخت کردن زندگی برای انسانها هستند. از وقتی که این ابزارهای مدرن در دنیا به وجود آمده است، انسانها دچار فشارند. در طول چهل و پنج سال - یعنی از بعد از جنگ جهانی دوم تا سال 1990 مسیحی - که به اصطلاح دوران «جنگ سرد» نامیده میشود، در گزارشهای رسمیِ بین‌المللی آمده است که فقط سه هفته در دنیا جنگ وجود نداشته است! در تمام این چهل و پنج سال، در گوشه و کنار دنیا جنگهائی وجود داشته است. این جنگها را کی به وجود می‌آورد؟ همان کسانی که تسلیحات را تولید میکنند. هزینه‌های نظامی قدرتهای بزرگ، امروز یکی از سرسام‌آورترین هزینه‌هاست.1389/04/19

لینک ثابت
دخالت آمریکا در عزل و نصب‌های محمدرضا پهلوی

بنده مكرر در دیدار جوانها، دانشجویان، قشرهای مختلف مردم، بر روی بصیرت تكیه میكنم، برای این است كه در وضع بسیار مهم امروزِ دنیا و موقعیت استثنائی كشور عزیز ما - امروز در دنیا كه موقعیت ممتازی است - هرگونه حركت عمومی به یك بصیرت عمومی احتیاج دارد. البته من این را هم به شما بگویم: امروز بصیرت جوانهای ما هم از جوانان آن روزگارِ اول انقلاب و در اثنای انقلاب، یقیناً بیشتر است. خیلی چیزها را شما امروز میدانید، برای شما جزو واضحات است، كه آن روزها باید برای جوانها، آنها را شرح میدادیم، بیان میكردیم؛ اما امروز جوانهای ما اینها را میدانند؛ بصیرت بالاست. در عین حال من تأكید میكنم بر روی بصیرت.
حالا اولین مسئله‌ی بصیرت این است كه این استكبار چیست كه باید با آن مبارزه كرد. استكبار یعنی قدرتی در دنیا یا قدرتهائی در دنیا؛ چون نگاه میكنند به خودشان، می‌بینند دارای امكانات پولی و تسلیحاتی و تبلیغاتی هستند؛ بنابراین باید به خودشان حق بدهند كه در امور زندگی كشورها و ملتهای دیگر، دخالتهای مالكانه بكنند؛ این معنای استكبار است. روح سلطه‌‌گری؛ این در كشور ما قبل از انقلاب به صورت واضحی بود. یعنی آمریكا مستكبرانه بر این كشور پهناور، بر این ملت بزرگ با این تاریخ غنی پنجه انداخته بود و در امور مهم و اساسی كشور ما دخالت میكرد. علت هم این بود كه زمامداران كشور فاسد بودند، در ملت جایگاهی نداشتند، دنبال تكیه‌گاه میگشتند، به آمریكا تكیه میكردند. آمریكا هم كه مفت به كسی چیزی نمیدهد؛ حمایت از آنها را در گرو دخالت كامل در امور كشور قرار داده بود. شاید برای شما تعجب‌آور باشد، اما بدانید
شاه - محمدرضا - برای اینكه یك نخست‌وزیری را از كار بركنار كند و یك نخست‌وزیر دیگر را جای او بیاورد، مجبور شد برود آمریكا، دو هفته، سه هفته در آمریكا بماند، تا موافقت آنها را جلب كند كه این زید را از كار بركنار كند، این عمرو را به جای او بگذارد! كار كشور ما به اینجا رسیده بود. در سالهای آخرِ حكومت پهلوی از این هم زشت‌تر بود. بحث رفتن به آمریكا دیگر نبود؛ همین‌جا سفیر آمریكا و سفیر انگلیس به كاخ شاه میرفتند، به او میگفتند شما در قضیه‌ی نفت اینجوری عمل كنید، در قضیه‌ی ارتباطات جهانی اینجوری عمل كنید، با ملت اینجوری عمل كنید، با مبارزین اینجوری عمل كنید؛ دستور میدادند. شاه هم قبول میكرد. خوب، وقتی كه رئیس یك مملكت اینقدر ضعیف، اینقدر زبون، اینقدر در مقابل بیگانگان تسلیم باشد، دیگران وضعشان معلوم است. این وضع كشور ما بود. استكبار معنایش این است.1388/08/12

لینک ثابت
سیاهان امروز آمریکا؛ فرزندان فقرا اسیرشده کشورهای آفریقایی

مشكل اصلی دنیای دوران علم، دنیای متجدد و مدرن، این بود كه علم در این دنیا در خدمت فساد، در خدمت طغیان، در خدمت تجاوز قرار گرفت. دانش یك موهبت خدائی است. بزرگترین ناسپاسی در قبال این موهبت بزرگ این است كه دانش را یك نسلی، یك ملتی، یك مجموعه‌ای در برهه‌ای از زمان در خدمت ظلم و طغیان و تعدی و سركوب كردن ارزشهای انسانی قرار بدهند. و این اتفاق در دو سه قرن اخیر بخصوص و در ده‌ها سال گذشته در دنیا افتاد.
ملتهائی به دانش دست پیدا كردند؛ این طبیعی است. دانش در طول تاریخ در میان ملتها دست به دست می‌گردد. یك‌وقتی مركز دانش، مناطق شرقی جهان بود، یك‌وقتی هم مركز دانش، مناطق غربی جهان شد. این ملتها وقتی به دانش دست پیدا كردند، دانش را در خدمت استعمار به كار بردند، در خدمت سركوب ملتها به كار بردند. كشورهای زیادی با ملتهای بسیار انبوهی در شرق و غرب عالم- در آفریقا، در آسیا- به واسطه‌ی دانش كشورهای غربی سركوب شدند؛ به استعمار كشیده شدند؛ نسلهای انسانی به اسارت گرفته شدند. سیاهانِ امروز آمریكا، فرزندان همان مستمندانی هستند كه به وسیله‌ی استعمارگران غربی از كشورهای آفریقائی به اسارت گرفته شدند؛ از میان خانه و زندگی و مزرعه و زیستگاه خودشان این‌ها را مثل حیوانات صید كردند و به كار سخت گماشتند و آواره كردند. این كار در سرتاسر دنیا، در شبه قاره‌ی هند، در منتهاالیه آسیا، در دورانهای سیاه هم اتفاق افتاد. با علم خود، با دانشی كه به دست آورده بودند و موهبت الهی بود، بندگان خدا و خلق خدا را به ذلت كشیدند؛ به ستم دچار كردند؛ زندگی‌های آن‌ها را برای دورانهای طولانی تباه كردند.
بعد هم از همین دانش‌هائی كه در اختیار گرفتند- و هر دانشی مثل پله‌ای است از یك مجموعه‌ی پلكان. وقتی انسان یك پله بالا رفت، فرصت و امكان پیدا می‌كند كه به پله‌ی بعد و پله‌های بعد هم دست پیدا كند؛ این هم طبیعی است- با بالا رفتن از پلكان علم، بمب اتم ساخته شد؛ سلاحهای شیمیائی ساخته شد؛ نسل‌هائی نابود شدند؛ انسان‌هائی به ماتم عزیزان خود نشستند؛ و دنیا آن چیزی شد كه شما در جغرافیای سیاسی عالم مشاهده می‌كنید: تقسیم عالم به دو جناحِ زورگو و زورپذیر؛ ستمگر و ستم‌پذیر؛ آن هم با فاصله‌ی بسیار زیاد. این جغرافیای سیاسی عالم، جغرافیای فرهنگی عالم در دورانهای اخیرِ این قرنهای سیاه به این شكل رسید.1388/01/26

لینک ثابت
دخالت آمریکا درتعیین وزراء و فرماندهان ارتش درزمان پهلوی

انقلاب اسلامی خود یك نوآوری بزرگِ تاریخی بود كه ملت ایران آن را در تاریخ خودش و تاریخ بشریت به ثبت رساند. انقلاب نوآوری بود؛ جمهوری اسلامی نوآوری بود. از بعد از دوران شروع استعمار، دنیا به دو بخش تقسیم شد: یك بخش سلطه‌گر، یك بخش سلطه‌پذیر؛ دولتها و قدرتهایی با تكیه به دانش، با تكیه به سلاح، با تكیه به فریب‌گری، توانستند كشورهای دیگری را زیر سلطه بگیرند؛ آن‌ها شدند سلطه‌گر، این ملتها و این كشورها- خواه و ناخواه- شدند سلطه‌پذیر. دنیا عادت كرد به تقسیم میان سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ به طور سنتی، جمعی از ملتها باید زیر فرمان و یوغ استثمار و استكبار دولتها و ملتهای دیگری قرار می‌گرفتند. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آمد و این خطكشی باطل و این نظام غلط را در هم شكست. جمهوری اسلامی اعلام كرد با سلطه‌گری مخالف است و خود هم اگر بتواند و قدرت داشته باشد، هرگز سلطه‌گری نخواهد كرد؛ نه ملت دیگری را و نه مسئولان كشور، ملت خود را زیر سلطه‌ی ناخواسته‌ی خود نخواهند كشید. با سلطه‌گری مخالف است؛ اما با سلطه‌پذیری بیشتر مخالف است.
سلطه‌پذیری به معنای تسلیم شدن و تشویق كردن سلطه‌گران است. آن ملتی كه می‌نشیند تا بیایند و منابع او را غارت كنند و بر سرنوشت او مسلط بشوند، دارد سلطه‌گران را تشویق می‌كند و به دست خود گور خود را می‌كند. از لحاظ اخلاقی، سلطه‌گری و استثمار یك كشور و تسلط ظالمانه‌ی بر یك كشور، تحقیر ملتها و سلب هویت آن‌هاست. ملتها وقتی زیر سلطه قرار گرفتند، فرهنگ خود و هویت خود و شخصیت خود را بتدریج از دست می‌دهند و آن عزت ملی و غیرت عمومی و مردمی و ملی از آن‌ها گرفته می‌شود. از لحاظ سیاسی، سلطه‌گری یعنی سرنوشت یك ملت را در دست گرفتن. همچنانی كه در دوران طاغوت، امریكائیها و رژیم امریكا بر كشور ما سلطه داشتند و ملت هم هیچ‌كاره بود؛ یك مستبدی را بر سر كار گذاشته بودند و با فرمان او و پشت سر او این ملت را تحت سلطه قرار داده بودند و در امور داخلی این ملت دخالت می‌كردند: نصب می‌كردند، عزل می‌كردند، خط مشی برای دولت تنظیم و تعیین می‌كردند، نخست‌وزیر می‌آوردند، نخست‌وزیر می‌بردند، حتی در تعیین وزراء و در تعیین فرماندهان ارتش دخالت می‌كردند. از لحاظ اقتصادی هم سلطه‌گری یعنی غارت منابع یك كشور یا معطل گذاشتن منابع یك كشور. این نتائج سلطه‌گری است. انقلاب اسلامی آمد و خط بطلانی بر همه‌ی این‌ها كشید.1387/01/01

لینک ثابت
ایجاد فجایع عظیم در اروپای شرقی توسط شوروىِ

از وقتی‌كه استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنیا با یكدیگر و پیشرفت علم به وجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امكانات جدید و وسایل ارتباطیِ سریع و فوق‌العاده‌یی كه وجود دارد و امكانات نظامی و پولی و تبلیغاتی و غیره، نظام سلطه هرچه میخ‌های خود را بر سرزمین محل زندگی ملتها و انسانها بیشتر فروكرده، انسانها محكوم شده‌اند به توسری‌خوری و سلطه‌پذیری. نظام ما آمد این مدار را قطع كرد؛ گفت نمی‌شود. هرچند كمونیسم هم در دنیا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنیا را تقسیم كرده بودند؛ البته نه از روی طوع و رغبت؛ تقسیمِ از روی ناچاری؛ یك قسمت دست این، یك قسمت دست آن. بنابراین مدار سلطه در آنجا هم وجود داشت. همان شورویِ مدعیِ سوسیالیسم و كمونیسم و عدالت اجتماعی، در اروپای شرقی فجایع عظیمی به راه انداخت كه لابد بعضی از شماها یادتان هست- ماها كه یادمان هست- بعضی‌ها هم لابد در كتابها و نوشته‌ها خوانده‌اید. لهستان یك طور، مجارستان یك طور، چكسلواكی یك طور. خونها ریختند، آدم‌ها كشتند، تانكها بردند؛ همان كاری كه امروز امریكایی‌ها در عراق دارند می‌كنند؛ همان كاری كه امریكایی‌ها چند صباحِ قبل در افغانستان كردند. سلطه، سلطه است. بنابراین مدار حركت سلطه‌آمیز و متكیِ به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ایران اسلامی آمده این مدار را قطع كرده؛ می‌گوید ما قبول نداریم. این طرح، در دنیا بی‌جواب هم نمانده است. ملتها به این طرح خیلی معتقد شده‌اند.1383/08/06
لینک ثابت
سلطه فرهنگی، اقتصادی و علمی؛ عناصر حفظ رابطه سلطه‌گر و سلطه‌پذیر

عمده‌ی موضوعهایی كه قدرتهای سلطه‌گر در نظام سلطه‌ی جهانی برای حفظ این رابطه‌ی سلطه‌گر و سلطه‌پذیر رویش تكیه می‌كنند، سه موضوع است: سلطه‌ی فرهنگی، سلطه‌ی اقتصادی، سلطه‌ی علمی. لازمه‌اش هم این است كه نگذارند آن‌طرف سلطه‌پذیر یا آن كسی كه سلطه بر او تحمیل شده، در این سه زمینه به استقلال و به خودباوری و به پیشرفت برسد؛ نه در زمینه‌ی مسائل فرهنگی، شامل ایمان و اعتقاد و فرهنگیِ به معنای خاص؛ ارزشها و هدفها و جهت‌گیریها؛ نه در زمینه‌ی اقتصادی، و نه در زمینه‌ی علمی.
كشورهای تحت سلطه هرگز یك اقتصاد درست و حسابی نداشته‌اند. گاهی یك رونق ظاهری داشته‌اند، كه می‌بینید در بعضی از كشورهای تحت سلطه رونق ظاهری دارند؛ اما ساخت اقتصادی خراب است؛ یعنی اگر یك شیر را رویشان ببندند؛ یك حساب را مسدود كنند، یا تصرف اقتصادی كنند، همه چیز فروخواهد ریخت و نابود خواهند شد. شما دیدید كه یك سرمایه‌دار توانست چند كشور آسیای جنوب شرقی را در مدت دو سه ماه به ورشكستگی برساند؛ آن هم دو سه كشوری كه توسعه‌ی نسبتاً خوب و رونق اقتصادی داشتند. رئیس یكی از همین كشورها در همان روزها به‌مناسبتی به تهران آمده بود و با بنده ملاقات كرد و گفت همین قدر به شما بگویم كه ما در یك شب بكلی فقیر شدیم! یك سرمایه‌دار امریكایی، یهودی مثل نخی كه به‌یكباره می‌كشند و یك بنا؛ بنای عروسكی، روی هم می‌ریزد، عمل كرد و یك نخ را كشید و همه چیز را به هم ریخت. آمریكاییها آنجایی كه لازم داشتند، پنجاه، شصت میلیارد تزریق كردند- پنجاه میلیارد به یكی، سی میلیارد به یكی دیگر- اما آنجایی كه لازم نداشته باشند، تزریق نمی‌كنند و آن كشور را به خاك سیاه می‌نشانند. البته تزریق كردن یعنی اینكه دوباره همان ساخت عروسكی را به شكل دیگری برپا كنند. به‌هرحال، نمی‌گذارند اقتصاد این كشورها استحكام پیدا كند.
در رابطه با فرهنگ كشورهای تحت سلطه، اولین كاری كه سلطه‌گران می‌كنند- كه از قدیم مرسوم بوده است- این است كه فرهنگ این كشورها را؛ زبانشان، ارزشهایشان، سنتها و ایمانشان را با تحقیر، با فشار، با زور، و در مواقعی به‌زور شمشیر و درآوردن چشم- كه در تاریخ مواردی از آن را داریم- نابود می‌كردند و نمی‌گذاشتند كه مردم به زبان خودشان تكلم كنند؛ برای اینكه زبان وارداتی را قبول كنند. وقتی انگلیسی‌ها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسی را كه زبان دیوانی رایج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند كه حق ندارید فارسی حرف بزنید؛ فارسی را منسوخ كردند؛ انگلیسی را به جایش آوردند. در دوره‌ی حكومت سیاه پهلوی‌ها هم باورهای مذهبی و عمومی و نیروبخش به جامعه؛ ایمان و اعتقادات، را از مردم بتدریج بیرون كشاندند و غیرت‌زدایی و ایمان‌زدایی كردند.
یكی از موضوعهایی كه نمی‌گذارند در كشورهای زیر سلطه رشد كند و به‌شدت مانع آن می‌شوند، مسأله‌ی علم است؛ چون می‌دانند علم ابزار قدرت است. خود غربی‌ها با علم به قدرت رسیدند؛ این یكی از پدیده‌های تاریخ بود. البته علم بین شرق و غرب دست به دست گشته و برای مدتی هم آن‌ها در جهالت بودند. در همان دوره‌ی قرون وسطا، كه خودشان توصیف می‌كنند، در این طرف دنیا وقت شكوفایی علم بوده است؛ اما بمجردی كه آن‌ها به علم رسیدند، از علم به صورت یك ابزار برای اقتدار و كسب ثروت و گسترش سلطه‌ی سیاسی و جذب ثروت ملتها و تولید ثروت برای خودشان استفاده كردند و از آن ثروت باز تولید علم كردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آن‌ها می‌دانند كه علم چقدر در قدرت بخشیدن به یك ملت و به یك كشور، تأثیر دارد، لذاست كه اگر بخواهند نظام سلطه؛ یعنی رابطه‌ی سلطه‌گر و سلطه‌پذیر باقی بماند و حاكمِ بر نظم جهانی باشد، باید نگذارند آن بخشی كه آن‌ها مایلند سلطه‌پذیر باشند، دارای علم شوند؛ این یك استراتژی است كه بروبرگرد ندارد و الآن رفتارشان هم در دنیا بر همین منوال است؛ لذا باید برای كسب علم و تحقیق جهاد كرد؛ باید كار كرد.1383/04/01

لینک ثابت
نقش آفرینی دولت امريكا در سرنگونی چهل دولت مستقل از سال 1945 تا امروز

آن روزی كه بعد از فروپاشی اردوگاه كمونیزم، رئیس جمهور وقت امریكا نظم نوین جهانی را اعلام كرد، هدف استكباریِ دیرین امریكا را آشكار كرد؛ ما فی‌الضّمیر خودش و دستگاه سیاستگذار امریكایی را نشان داد و آشكار كرد. البته این مخصوص آن روز نبود؛ از دهها سال پیش تصمیم گرفتند و اعلان كردند كه اجازه نخواهند داد هیچ قدرت دیگری وارد امریكای لاتین شود. امریكای لاتین به عنوان یك منطقه‌ی اختصاصی دولت ایالات متحده امریكا به حساب آمد. بعد بتدریج این به همه‌ی دنیا توسعه داده شد؛ منتها این را به عنوان یك هدف اعلام‌شده ذكر نمی‌كردند و بر زبان نمی‌آوردند. بعد از آن‌كه احساس كردند در مقابلشان رقیب بزرگی مثل شوروی وجود ندارد، این هدف را تقریباً به‌صراحت اعلام كردند: دنیای تك قطبی؛ نظم نوین جهانی با یك قدرت واحد و مسلّط بر همه‌ی عالم. هدفی كه برنامه‌های كاری امریكا در طول این دهها سال گذشته، همه همین را نشان می‌دهد. هدف، گسترش سلطه‌ی نظامی و به دنبال آن، سلطه‌ی سیاسی و اقتصادی است؛ و تماماً در جهت منافع كمپانیهایی كه در واقع سیاست دولت امریكا را آنها تعیین می‌كنند؛ جهتگیریها را آنها به وجود می‌آورند. اینها واقعیّاتی است كه بشرِ امروز اگر این واقعیات را بداند، به‌موقع تصمیم خواهد گرفت. انسانها اگر بفهمند در دنیای آنها چه می‌گذرد، قدرت تصمیم‌گیری و موضعگیری دارند. آحاد ملتها كارهای بزرگی می‌توانند انجام دهند.
به من آماری دادند كه دولت امریكا از سال 1945 تا امروز در سرنگونی چهل دولت مستقل، كه تابع امریكا نبودند، نقش ایفا كرده و در بیست و چند مورد دخالت نظامی داشته است! این دخالتها بدون استثناء با كشتار عمومی و با فجایع بزرگ همراه بوده است. البته در مواردی موفّق شده و در مواردی هم ناكام مانده و موفّق نشده است. آنچه كه در ذهن خود ماست و از یاد ماها دور نیست، مثالهای روشنی است؛ از جمله بمباران اتمی ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم، كه آقای رئیس جمهور اشاره كردند؛ مثال ویتنام، آن جنگهای خونین، آن فجایع فراموش نشدنی كه بالاخره هم با ناكامی امریكا تمام شد؛ مثال شیلی؛ مثال خود ایران در كودتای 28 مرداد - كه مأمور امریكایی به تهران آمد و مشغول برنامه‌ریزی و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان این موضوع را اعلام كردند و اسنادش نیز منتشر شد كه الان در دسترس همه است - و همچنین در جاهای متعدّد دیگر. عامل همه‌ی اینها، كمپانیهای بزرگ اقتصادی، سردمداران مالی بزرگ امریكا، احزاب اقتدارطلب، دستجات پُرنفوذ صهیونیستی، شخصیتهای معیوب از لحاظ فكری و اخلاقی - كه در رأس كارها هستند - می‌باشند. این پرونده‌ی بسیار سنگین و گذشته‌ی بسیار ننگینی است. اینها چیزهای كوچكی نیست. برای اینها نابودی انسانها مهم نیست، نابودی ثروتها مهم نیست، نابودی عدالت مهم نیست، فاجعه‌های بشری مهم نیست؛ این مسائل هیچ كدام مانع سر راه اینها محسوب نمی‌شوند. البته برای حفظ ظاهر، امكانات فراوان تبلیغی و رسانه‌ای را هم در اختیار دارند. تعبیر كردند به «صدای بلندتر»، تعبیر درستی است. سعی می‌كنند با صدای بلندتری فضای دنیا را آن‌طور تنظیم كنند كه این فاجعه‌آفرینی را بپوشاند؛ چهره‌ی آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردم‌سالاری و دموكراسی، طرفدار حقوق بشر نشان دهد.1380/12/27

لینک ثابت
حفظ نظام سلطه؛ مسئله مورد توافق نظام غرب و شرق

معنای نظام سلطه آن است كه كشورها، ملتها و دولتها یا باید سلطه‌گر باشند، یا سلطه‌پذیر. دنیا تا چند سال قبل، دو قطبی بود؛ یك طرف نظام غربی به سرپرستی و رهبری امریكا بود، یك طرف هم نظام شرقی به سرپرستی شوروی. این دو نظام، در صد مسأله هم با یكدیگر توافق داشتند. یكی از آن مسائل حفظ نظام سلطه بود. یعنی هر دو این را پذیرفته بودند كه دنیا به دو منطقه تقسیم می‌شود. با هم توافق كرده بودند كه هر دو طرف به یكدیگر كاری نداشته باشند و هر كدام نظام سلطه را در مجموعه‌ی خودش مستقر كند. امروز هم كه یكی از این دو قطب فرو پاشید و از بین رفت، آن دیگری از فروپاشی رقیب عبرت نمی‌گیرد؛ بلكه در فكر دست‌اندازی و كسب میراث بازمانده از اوست.1374/08/10
لینک ثابت
ادعای ریاست دنیا توسط آمریکا بعد از فروپاشی شوروی و واکنش ملت‌ها به آن

فروپاشیِ شورویِ سابق را هیچ‌کس باور نمی‌کرد. نه خودِ سردمداران آن اتّحاد جماهیری، نه آمریکاییها، نه اقمار آن دو قدرت بزرگ جهانی و نه توده‌های مردم، باور نمی‌کردند که چنین حادثه‌ای اتّفاق بیفتد. ناگهان یک امپراتوری عظیم از هم فرو پاشید و شوروی سابق به چندین کشور کوچک و بزرگ تبدیل شد که بعضی از آنها هنوز هم با یکدیگر جنگ و دعوا و اختلاف دارند. دیگر آن قدرتی که خود را مالکِ نیمی از دنیا می‌دانست، وجود ندارد. به‌خلاف انتظار همه، دود شد و از بین رفت! پس از گذشت چند صباحی از آن حادثه، قدرتهای گوناگون و ریز و درشت عالم، گیج بودند و نمی‌دانستند چه حادثه‌ای رخ داد و چگونه اتّفاق افتاد! لکن، پس از مدّتِ کوتاهی، آن قدرت دیگر آمریکا - به وسطِ میدان آمد و گفت: «امروز من رئیس کلّ دنیایم!» چون رقیب را در صحنه ندید، فکر کرد همه‌ی دنیا زیرِ نگینِ اوست.
مردمِ دنیاپرستِ کوته‌بین، همین گونه‌اند و نمی‌توانند دو واسطه آن طرفترِ حوادث را ببینند. «یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا.» ظواهر دنیا و همین پدیده‌های ظاهری را می‌بینند، و بر اساس آنها حکم می‌کنند. اما حکمِ خدا، چیز دیگری است. آمریکا به گمان خود، به عنوان رئیس دنیا و رهبر سیاسی عالم، وارد میدان شد، به امر و نهی کردن پرداخت و عدّه‌ای هم باورشان آمد. بخصوص بعد از قضیه‌ی خلیج فارس و جنگ با عراق - بمباران عراقِ بی‌دفاع و کشتن مردم - هم خودِ آمریکاییها و هم بعضی دیگر، امر برایشان مشتبه شد. خیال کردند که واقعاً آمریکا رئیس دنیاست. اما آنچه که برای شما برادران و خواهران عزیز اهمیت دارد، این نکته است که امروز، هم برای خودِ آمریکاییها، هم برای همپیمانانشان، هم برای رقبایشان در اروپا و آسیا و هم برای دولتهای وابسته‌ی ضعیفِ بی‌عرضه، این حقیقت روشن شده است که نه آمریکا و نه هیچ قدرت دیگری نمی‌تواند زمام ریاست ملتهای دنیا را به دست گیرد. بعضی از آنها پیش از این فهمیدند و بعضی هم امروز می‌فهمند که خیلی کوچکتر از آنند که بخواهند رهبریِ ملتهایِ دنیا را به دست گیرند. البته به دست گرفتن رهبری و ریاست دولتهای ضعیف و دست‌نشانده، در توان آنها هست؛ اما ابداً نمی‌توانند چنین وضعیتی را بر ملتها تحمیل کنند. چون ملتها هرگز زیر بار ظلم و تحمیل قدرتهایِ تحمیلیِ دیگر نمی‌روند.1373/03/17

لینک ثابت
مصداق قلدری آمریکا در دنیا

استکبار، یعنی گردن کلفتی و قلدری و آدمکشی و شرم نکردن و ابا نکردن و تجاوزِ توأم با وقاحت و سر را بالا گرفتن و سینه را سپر کردن. نظامی که امروز قدرتهای مقتدر عالم دارند، نظام استکباری است. امریکا وارد یک کشور دیگر میشود و با مردم آن کشور میجنگد. مردم با امریکا جنگیدند؛ بحث بر سر زید و عمرو نیست. مردم مایل نبودند که امریکا وارد کشورشان بشود و آنها را بکشد و خانه‌هایشان را خراب کند و در خیابانها و جلوی مغازه‌ها و مدرسه‌ها و خانه‌هایشان، تانک و نفربر زرهی و سرباز بیگانه بیاورد و از آن طرف هم، دولت انگلیس و فلان و بهمان دولت از او حمایت کنند و عده‌ی دیگری هم در دنیا بنشینند و تماشا و سکوت کنند. نظام جهانی و سلطه‌ی استکبار، یعنی این.
چند سال پیش که ما در کنفرانس عدم تعهد و در سازمان ملل شرکت کرده بودیم، همین نکته را به مردم دنیا گفتیم. گفتیم: مردم دنیا! رهبران دنیا! امروز بر دنیا نظام سلطه حاکم است. نظام سلطه، یعنی این‌که کسی در دنیا به اتکای سر نیزه و زور، قلدری بکند و شرم نکند و دیگران هم قلدری او را تحمل کنند. امروز، شما نمونه‌اش را مشاهده می‌کنید و رئیس جمهور فعلی امریکا، علی‌رغم چهره‌ی ملایمی که در اول کار به خود گرفته بود و تظاهر می‌کرد که با سیاستهای ریگان مخالف است، نشان داد که این هم برادر اوست و با هم فرقی ندارند و سیاست، یک سیاست و استکبار، یک طبیعت است و نمی‌توانند طور دیگر باشند. او هم در دو سه سال اولِ ریاست جمهوریش، به گرانادا حمله کرد و حکومتی را ساقط نمود. این هم مثل او.
اینها با همین روحیه، تقریباً بیست و پنج سال حکومت شاه را در ایران سر پا نگهداشتند. در سال 32، در این‌جا کودتا کردند و حکومتی را سرنگون نمودند و شاه را سر کار آوردند و بیست و پنج سال از او حمایت کردند. همینها هستند که امروز علیه مردم کشورها، از نظامهای مرتجع و دیکتاتور دنیا حمایت می‌کنند. همینها هستند که صهیونیستها را در فلسطین آوردند و کاشتند و یک کشور را از دست ملتش گرفتند و غاصبی را در آن جا گذاشتند و دایم در طول چهل سال گذشته، از دولت اسرائیل حمایت کردند. این، نظام سلطه است. بزرگترین بلاهای عالم برای ملتهای دنیا، همین نظام سلطه است. اگر ملتها در کشور و خانه‌ی خودشان، اختیار نداشته باشند، از وبا و طاعون و بدترین مرضها خطرناکتر است.1368/10/06

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی