تاریخچه زبان فارسی من خیلی نگران زبان فارسیام؛ خیلی نگرانم. سالها پیش ما در این زمینه كار كردیم، اقدام كردیم، جمع كردیم كسانی را دُور هم بنشینند. من میبینم كار درستی در این زمینه انجام نمیگیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همینطور دارند اصطلاحات خارجی [بهكار میبرند]. ننگش میكند كسی كه فلان تعبیر فرنگی را به كار نبرد و به جایش یك تعبیر فارسی یا عربی به كار ببرد؛ ننگشان میكند. این خیلی چیز بدی است؛ این جزو اجزاء فرهنگ عمومی است كه باید با این مبارزه كرد. دوستان! زبان فارسی یك روزی از قسطنطنیّهی آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمی بوده تا شبه قارّهی هند؛ اینكه عرض میكنم از روی اطّلاع است. در آستانه- مركز حكومت عثمانی - زبان رسمی در یك برههی طولانیای از زمان، زبان فارسی بوده. در شبه قارّهی هند برجستهترین شخصیّتها با زبان فارسی حرف میزدند و انگلیسها اوّلی كه آمدند شبه قارّهی هند، یكی از كارهایی كه كردند این بود كه زبان فارسی را متوقّف كنند؛ جلو زبان فارسی را با انواع حیَل و مكرهایی كه مخصوص انگلیسها است گرفتند. البتّه هنوز هم زبان فارسی آنجا رواج دارد و عاشق دارد؛ كسانی هستند در هند - كه بنده رفتهام دیدهام، بعضیهایشان اینجا آمدند آنها را دیدیم - عاشق زبان فارسیاند؛ امّا ما در كانون زبان فارسی، داریم زبان فارسی را فراموش میكنیم؛ برای تحكیم آن، برای تعمیق آن، برای گسترش آن، برای جلوگیری از دخیلهای خارجی هیچ اقدامی نمیكنیم.1392/09/19
مصادیق تهاجم فرهنگ غرب بر دیگر فرهنگ ها ما برای ساختن این بخش [ اصلی و اساسی] از تمدن نوین اسلامی[كه همان سبك زندگی است ]، بشدت باید از تقلید پرهیز كنیم؛ تقلید از آن كسانی كه سعی دارند روشهای زندگی و سبك و سلوك زندگی را به ملتها تحمیل كنند. امروز مظهر كامل و تنها مظهر این زورگوئی و تحمیل، تمدن غربی است. نه اینكه ما بنای دشمنی با غرب و ستیزهگری با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشی از بررسی است - ستیزهگری و دشمنیِ احساساتی نیست. بعضی بمجرد اینكه اسم غرب و تمدن غرب و شیوههای غرب و توطئهی غرب و دشمنی غرب میآید، حمل میكنند بر غربستیزی: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدركشتگیِ آنچنانی نداریم - البته پدركشتگی داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسیشده است. تقلید از غرب برای كشورهائی كه این تقلید را برای خودشان روا دانستند و عمل كردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّی آن كشورهائی كه بظاهر به صنعتی و اختراعی و ثروتی هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است كه فرهنگ غرب، یك فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودكنندهی فرهنگهاست. هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگهای بومی را نابود كردند، بنیانهای اساسیِ اجتماعی را از بین بردند؛ تا آنجائی كه توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل كردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبهقارهی هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مكاتبات دستگاههای حكومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهای برجسته، با زبان فارسی انجام میگرفت. انگلیسها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع كردند، زبان انگلیسی را رائج كردند. شبهقارهی هند كه یكی از كانونهای زبان فارسی بوده، امروز در آنجا زبان فارسی غریب است؛ اما زبان انگلیسی، زبان دیوانی است؛ مكاتبات دولتی با انگلیسی است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسی است - باید انگلیسی حرف بزنند - این تحمیل شده. در همهی كشورهائی كه انگلیسها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسی را بر هیچ جا تحمیل نكردیم. زبان فارسی كه در هند رائج بود، به وسیلهی خود هندیها استقبال شد؛ شخصیتهای هندی، خودشان به زبان فارسی شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجری تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیسها، شعرای زیادی در هند بودند كه به فارسی شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی - كه اهل دهلی است - و بسیاری از شعرای دیگر. اقبال لاهوری اهل لاهور است، اما شعر فارسی او معروفتر از شعر به هر زبان دیگری است. ما مثل انگلیسها كه انگلیسی را در هند رائج كردند، زبان فارسی را رائج نكردیم؛ فارسی با میل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعی رائج شد؛ اما انگلیسها آمدند مردم را مجبور كردند كه باید فارسی حرف نزنند؛ برای فارسی حرف زدن و فارسی نوشتن، مجازات معین كردند. فرانسویها هم در كشورهائی كه تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجباری كردند. یك وقتی یكی از رؤسای كشورهای آفریقای شمالی - كه سالها فرانسویها بر آنجا سلطه داشتند - زمان ریاست جمهوری با بنده ملاقات داشت. او با من عربی حرف میزد؛ بعد میخواست یك جملهای را بگوید، واژهی عربیِ آن جمله یادش نیامد، بلد نبود. معاونش یا وزیرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت كه این جمله به عربی چه میشود؟ او هم گفت كه بله، این جمله به عربی میشود این. یعنی یك عرب نمیتوانست مقصود خودش را با عربی ادا كند، مجبور بود با فرانسه از رفیقش بپرسد، او هم بگوید كه این است! یعنی اینقدر اینها از زبان اصلیِ خودشان دور مانده بودند. این مسئله را سالها بر اینها تحمیل كردند. پرتغالیها هم همین جور، هلندیها هم همین جور، اسپانیائیها هم همین جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحمیل كردند؛ این میشود فرهنگ مهاجم. بنابراین فرهنگ غرب، مهاجم است. غربیها آنجائی كه توانستند، بنیانهای فرهنگی و اعتقادی را از بین بردند. در مثل كشور ما كه استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به بركت مجاهدت یك عده از بزرگان، انگلیسها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادی را عامل خودشان كردند. اگر قرارداد 1299، یعنی 1919 میلادی - كه معروف به قرارداد وثوقالدوله است - در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضی از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمیشد و این قرارداد عملیاتی میشد، استعمار ایران حتمی بود - مثل هند - مردانی نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما آنها به وسیلهی عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوی و تقویت او و گذاشتن روشنفكران وابستهی به غرب در كنار او - كه باز لازم نیست من اسم بیاورم، دوست ندارم اسم بیاورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل كردند. بعضی از وزرا و نخبگان سیاسی دستگاه پهلوی كه جنبهی فرهنگی داشتند، اینها عامل غرب بودند برای دگرگون كردن فرهنگ كشورمان؛ و هرچه توانستند، كردند؛ یك مقولهاش مسئلهی كشف حجاب بود، یك مقولهاش فشار بر روحانیون و زدودن حضور روحانیون از كشور بود، و مقولات فراوان دیگری كه در دوران رضاخان پهلوی دنبال میشد. فرهنگ غربی، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هویتزدائی میكند؛ هویت ملتها را از بین میبرد. فرهنگ غربی، ذهنها را، فكرها را مادی میكند، مادی پرورش میدهد؛ هدف زندگی میشود پول و ثروت؛ آرمانهای بلند، آرمانهای معنوی و تعالی روحی از ذهنها زدوده میشود. خصوصیت فرهنگ غربی این است.1391/07/23
سلطه فرهنگی، اقتصادی و علمی؛ عناصر حفظ رابطه سلطهگر و سلطهپذیر عمدهی موضوعهایی كه قدرتهای سلطهگر در نظام سلطهی جهانی برای حفظ این رابطهی سلطهگر و سلطهپذیر رویش تكیه میكنند، سه موضوع است: سلطهی فرهنگی، سلطهی اقتصادی، سلطهی علمی. لازمهاش هم این است كه نگذارند آنطرف سلطهپذیر یا آن كسی كه سلطه بر او تحمیل شده، در این سه زمینه به استقلال و به خودباوری و به پیشرفت برسد؛ نه در زمینهی مسائل فرهنگی، شامل ایمان و اعتقاد و فرهنگیِ به معنای خاص؛ ارزشها و هدفها و جهتگیریها؛ نه در زمینهی اقتصادی، و نه در زمینهی علمی. كشورهای تحت سلطه هرگز یك اقتصاد درست و حسابی نداشتهاند. گاهی یك رونق ظاهری داشتهاند، كه میبینید در بعضی از كشورهای تحت سلطه رونق ظاهری دارند؛ اما ساخت اقتصادی خراب است؛ یعنی اگر یك شیر را رویشان ببندند؛ یك حساب را مسدود كنند، یا تصرف اقتصادی كنند، همه چیز فروخواهد ریخت و نابود خواهند شد. شما دیدید كه یك سرمایهدار توانست چند كشور آسیای جنوب شرقی را در مدت دو سه ماه به ورشكستگی برساند؛ آن هم دو سه كشوری كه توسعهی نسبتاً خوب و رونق اقتصادی داشتند. رئیس یكی از همین كشورها در همان روزها بهمناسبتی به تهران آمده بود و با بنده ملاقات كرد و گفت همین قدر به شما بگویم كه ما در یك شب بكلی فقیر شدیم! یك سرمایهدار امریكایی، یهودی مثل نخی كه بهیكباره میكشند و یك بنا؛ بنای عروسكی، روی هم میریزد، عمل كرد و یك نخ را كشید و همه چیز را به هم ریخت. آمریكاییها آنجایی كه لازم داشتند، پنجاه، شصت میلیارد تزریق كردند- پنجاه میلیارد به یكی، سی میلیارد به یكی دیگر- اما آنجایی كه لازم نداشته باشند، تزریق نمیكنند و آن كشور را به خاك سیاه مینشانند. البته تزریق كردن یعنی اینكه دوباره همان ساخت عروسكی را به شكل دیگری برپا كنند. بههرحال، نمیگذارند اقتصاد این كشورها استحكام پیدا كند. در رابطه با فرهنگ كشورهای تحت سلطه، اولین كاری كه سلطهگران میكنند- كه از قدیم مرسوم بوده است- این است كه فرهنگ این كشورها را؛ زبانشان، ارزشهایشان، سنتها و ایمانشان را با تحقیر، با فشار، با زور، و در مواقعی بهزور شمشیر و درآوردن چشم- كه در تاریخ مواردی از آن را داریم- نابود میكردند و نمیگذاشتند كه مردم به زبان خودشان تكلم كنند؛ برای اینكه زبان وارداتی را قبول كنند. وقتی انگلیسیها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسی را كه زبان دیوانی رایج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند كه حق ندارید فارسی حرف بزنید؛ فارسی را منسوخ كردند؛ انگلیسی را به جایش آوردند. در دورهی حكومت سیاه پهلویها هم باورهای مذهبی و عمومی و نیروبخش به جامعه؛ ایمان و اعتقادات، را از مردم بتدریج بیرون كشاندند و غیرتزدایی و ایمانزدایی كردند. یكی از موضوعهایی كه نمیگذارند در كشورهای زیر سلطه رشد كند و بهشدت مانع آن میشوند، مسألهی علم است؛ چون میدانند علم ابزار قدرت است. خود غربیها با علم به قدرت رسیدند؛ این یكی از پدیدههای تاریخ بود. البته علم بین شرق و غرب دست به دست گشته و برای مدتی هم آنها در جهالت بودند. در همان دورهی قرون وسطا، كه خودشان توصیف میكنند، در این طرف دنیا وقت شكوفایی علم بوده است؛ اما بمجردی كه آنها به علم رسیدند، از علم به صورت یك ابزار برای اقتدار و كسب ثروت و گسترش سلطهی سیاسی و جذب ثروت ملتها و تولید ثروت برای خودشان استفاده كردند و از آن ثروت باز تولید علم كردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آنها میدانند كه علم چقدر در قدرت بخشیدن به یك ملت و به یك كشور، تأثیر دارد، لذاست كه اگر بخواهند نظام سلطه؛ یعنی رابطهی سلطهگر و سلطهپذیر باقی بماند و حاكمِ بر نظم جهانی باشد، باید نگذارند آن بخشی كه آنها مایلند سلطهپذیر باشند، دارای علم شوند؛ این یك استراتژی است كه بروبرگرد ندارد و الآن رفتارشان هم در دنیا بر همین منوال است؛ لذا باید برای كسب علم و تحقیق جهاد كرد؛ باید كار كرد.1383/04/01
قصیده عربی سید علی خان مدنی برای عید نوروز عید نوروز از آن عیدهایی است كه ما، به خلاف بعضی كسان، به آن خیلی ارادت داریم. باری؛ سید علیخان مدنی از علمای شیرازی تبارِ اهل و ساكن مدینه است. یعنی پدرانش، چند نسل در مدینه زندگی كردهاند. سید علی خان، مردی بزرگ، ادیبی طراز اوّل، شاعری توانا و عالمی فحل است. در بین كسانی كه خارج از میهن زندگی كردهاند تقریباً شیخ بهایی دوم یا شیخ بهایی درجهی دو است. البته او در آخر عمرِ خود به شیراز رفت، در آنجا زندگی كرد و به گمانم در شیراز هم از دنیا رفته است. نمیدانم قبرش كجاست. وی كتابهای بسیار خوب و وزینی دارد و ادبای معروف، دائماً به كلام نثر و نظم او استناد میكنند. پدر سید علی خان هم از علمای مدینه بود كه یك روز به دعوت یكی از سلاطین محلّی هند، كه مذهب تشیع هم داشته و ظاهراً در دكن حكومت میكرده است، از مدینه به هند میرود و سالها در آنجا میماند. سید علیخان به مرحلهی نوجوانی كه میرسد، همراه با مادرش از مدینه عازم هند میشوند و با زحمت و مشقّت زیاد، به پدر خانواده میپیوندند. پدر، وقتی نوجوان خود را میبیند، او را برای فراگیری علوم متداول زمان، نزد اساتید مبرّز میفرستد و به تربیتش میكوشد. پدر، چندین سال است در هند زندگی میكند (درست توجّه كنید!) محیط، هند است و در هندِ آن زمان هم زبان فارسی، زبان رایج بوده است. دوره، دورهی تیموریهاست و گاهِ اوجِ زبانِ فارسی در هند. اما اینها عربند، و به زبان عربی تكلّم میكنند. سید علیخان كه شاعر است، قصاید غرّایی به زبان عربی میسراید. عید نوروز كه از راه میرسد، سید علیخان برای تهنیت عید به پدرش، قصیدهای به زبان عربی میگوید و به او تقدیم میكند. عناصر قصّه را جمع كنید!شاعر، عرب. ممدوح، عرب. مكان، هندوستان. زبانِ رایج، فارسی. قصیده در بارهی عید نوروز، به عربی! آیا قصیدهی عربی سید علیخان مدنی در خصوص عید نوروز، مایهی افتخار به یك سنّت تاریخی نیست؟1375/02/13
تلاش انگلیس برای کنار زدن زبان فارسی در هند از اوایل قرن نوزدهم دستگاههایی که مباشر امور ادبیات هستند، باید اثبات کنند که ادبیات، فقط یک سرگرمی و یک امر تشریفاتی و زایدهای در زندگی نیست؛ بلکه یک چیز ضروری است. فرض بفرمایید ما امروز مایلیم که آن ملتهایی که در اطراف عالم با فرهنگ و ادبیات ایرانی آشنا بودند، این ارتباط و اتصالشان محفوظ بماند. میدانید که استعمار دهها سال متمادی شاید در بعضی جاها قرنها تلاش کرد تا آثار فرهنگ ایرانی را که در خیلی از نقاط دنیا وجود داشت، بزداید؛ مثلًا در هند این معنا کاملًا واضح است. آن وقتیکه کمپانی انگلیسی هند شرقی وارد هند شد، یکی از اولین تلاشهایش این بود که زبان فارسی را کنار بزند. این زبان اردو را که ملاحظه میکنید، ابتدا رسمی کردند، برای اینکه زبان فارسی را کنار بگذارند؛ بعد خودِ زبان اردو را هم کنار زدند و زبان انگلیسی را زبان رسمی کردند! از اوایل قرن نوزدهم این کار شروع شده و تا امروز هم ادامه دارد. اگر شما امروز به هند تشریف ببرید و با مردمِ غیر طبقات پایین انگلیسی حرف بزنید، همه آن را میدانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمی، زبان دولتی و زبان اداری، زبان انگلیسی است؛ یک روز همینها زبان فارسی بوده است؛ یعنی زبان رسمی، زبان حکومت، زبان دیوان، زبان مراسلات و احکام و قوانین، فارسی بوده است. حالا ما میخواهیم این را برگردانیم؛ به چه وسیلهای میشود این زبان را برگرداند؟ ما گلستان سعدی و دیوان حافظ و کتابهای فارسیِ همان چیزهایی که از نسلهای گذشته، این زبان و ادبیات و فرهنگ را دارند منتقل میکنند، میفرستیم؛ آنها هم استقبال میکنند و میخوانند؛ این نقش ادبیات است، که به نظر بنده بسیار حایز اهمیت است.1370/12/05
دلایل نفوذ زبان فارسی در قلمروهای عثمانی و هند در کار زبان فارسی تقصیر شده است. نه فقط در این چندسالهی اول پیروزی انقلاب که هرکسی به کاری مشغول بود، به این مهم چندان پرداخته نشد، بلکه در گذشته نیز تقصیرهای بزرگتر و بیشتری صورت گرفت و بااینکه در این کشور ادبا و شعرا و فارسیدانان و فارسیگویانِ بزرگی بودند، اما در این سنین متمادی، زبان فارسی آن رشدی را که بایستی میکرد و آن سعهیی را که در دنیا باید پیدا میکرد، پیدا نکرد. همانطور که اشاره کردید، یک روز از چین تا روم و همین آسیای صغیر، مرز زبان فارسی را تشکیل میدادند. انسان میبیند که در دوران عثمانی، دیوان و مکاتبات آنها به زبان فارسی بوده است و شعرایی به زبان فارسی داشتند. بهترین شعرای بخشی از دوران عثمانی، شعرای فارسیگو هستند؛ وضع هند و شبه قارهی هند هم که معلوم است. بنابراین، نفوذ زبان فارسی بسیار بوده است. هر زبانی که سعهی نفوذ آن زیاد باشد، طبیعی است که با خود فرهنگی را حمل میکند. کاری که امروز دولتهای استعمارگر و سلطهطلب میخواهند با خرجهای زیاد و با اعمال نفوذهای فراوانی در دنیا انجام بدهند، زبان فارسی آن کار را با نفوذ طبیعیِ خودش کرده است.نمیشود باور کرد که نفوذ زبان فارسی به خاطر قدرت سیاسی کشور فارسیزبان است. آن روزی که زبان فارسی در هند زبان رسمی بود، پادشاهان مغولی هند و تیموریها، اگر از سلاطین صفویه که در ایران بودند مقتدرتر نبودند، قدرت کمتری نداشتند. اورنگ زیب از معاصر خودش در ایران به مراتب قویتر بود؛ یعنی یک کشور بسیار ثروتمند در اختیارش بود؛ از لحاظ سیاسی قوی بود و تقریباً بر تمام منطقهی شرق آسیا نیز مسلط بود؛ اما زبان آن مردم، زبان فارسی بود. نمیشد گفت که زبان فارسی را که خود این سلاطین و خانوادهها و دیوانها و زنان و رعیتشان با شوق و ذوق میپذیرفتند، به خاطر این میپذیرفتند که مثلًا کشور ایران و حکومت صفوی یا حکومت نادری روی آنها نفوذ داشتند؛ نخیر، مسألهی نفوذ سیاسی نیست؛ بایستی در چیز دیگری جستجو کرد. هیچوقت ایران در دولت عثمانی نفوذی نداشته، که زبان فارسی را نفوذ سیاسی ما به آنجا ببرد؛ خودشان دولت مقتدری بودند؛ همیشه هم با کشور ایران در حال جنگ و درگیری بودند. اتفاقاً دورانی که زبان فارسی در ترکیه نفوذ داشته، تقریباً همان دوران صفویه است که در خود ایران زبان فارسی خیلی اوجی نداشته است. شعرای خوب ما در آن دوران فرار میکردند و از ایران میرفتند؛ اما ما میبینیم که در کشور عثمانیِ آن روز، زبان فارسی، زبان دیوانی و زبان شعری و زبان علمی و ادبی است؛ پس ناشی از نفوذ سیاسی نیست؛ یعنی نمیتوان گمان کرد که علت گسترش زبان فارسی، نفوذ سیاسی دولت فارسی ایران است. علاوه بر این، خیلی از سلاطین ایران اصلًا فارس نبودند. غزنویان و سلجوقیان شاید زبان فارسی را درست هم نمیفهمیدند. خود صفویه و قاجاریه هیچکدام فارسیزبان نبودند؛ اینها با فارسی خیلی انس و خویشاوندی نداشتند. بنابراین، علت نفوذ زبان فارسی در چیز دیگری است؛ شاید یک مقدار در خود ذات این زبان است؛ یعنی ترکیب و شیوایی ویژه و آهنگی که این زبان دارد. من از بعضی کسانی که در مجامع جهانی خیلی حضور پیدا میکنند و نطقهای مختلف را میشنوند، شنیدم که میگفتند آهنگ زبان فارسی و نطقهای فارسی، گیراتر از آهنگ زبانهای دیگر است. ما هم گاهی میبینیم که بعضی از اشخاصی که از کشورهای متعدد به ایران میآیند و در اینجا صحبت میکنند، آن زیبایی و فراز و نشیب لطیف زبان فارسی در کلامشان احساس نمیشود. البته اینها را بایستی زبانشناسان بگویند؛ چیزی نیست که با گوش بشود فهمید؛ لا بد موازین و معیارهایی دارد که اینها را زبانشناسان میفهمند. علت دیگر نفوذ زبان فارسی، آن بار معنایی است که این زبان با خودش حمل میکند. زبان فارسی، فرهنگ غنییی را با خودش میبرده است؛ این فرهنگ امروز در اختیار ماست؛ عمدتاً هم فرهنگ اسلامی است؛ یعنی اسلام در این منطقهی شرق عالم، از شبه قاره گرفته تا چین و تا هرجای دیگر که رفته، با زبان فارسی رفته است. خیلی نزدیک به نظر میآید که یکی از عوامل گسترش زبان فارسی در دنیا و لااقل در این ناحیه همراهی آن با دین و پیام دین و معارف دینی باشد؛ یعنی آن کسی که این دین و این معارف را میپذیرد، زبانی را هم که حامل آن است، میپذیرد. من دیدهام که قوالها در هند در آن مقبرهی شاه ولیاللّه مینشینند و اشعاری را به زبان فارسی هم میخوانند. البته فارسی را هم خیلی بد میخوانند؛ یعنی صدایشان خوب است، لیکن خواندنشان خیلی غلط دارد؛ درعینحال اشعار، همان اشعار عرفانی و معنوی فارسی است؛ که یا از اشعار خود شاه ولیاللّه و یا از اشعار دیگران میخوانند. بنابراین، ما میتوانیم آن محتوای عرفانی و آن فرهنگ اسلامی را که شکل لطیف و زیبای خودش را در ایران داشته، عامل گسترش زبان بدانیم. امروز هم همینطور است؛ امروز هم حقیقتاً زبان فارسی در دنیا جاذبهی جدیدی پیدا کرده است. من کسانی را از کشورهای عربی و غیر عربی دیدهام که اینها زبان فارسی را از طریق رادیوی جمهوری اسلامی یاد گرفته بودند. جاذبهی سخنان امام و حقایق انقلاب و مفاهیم انقلابی، اینها را با زبان فارسی مأنوس کرده بود و این زبان را میفهمیدند. هم در منطقهی شرقی عربستان که صدای ما به آنجا میرسد، هم در پاکستان و بخصوص در هند، و هم در آفریقا ما این را دیدیم. من سال 59 هند بودم؛ در آنجا دیدم که کسانی به خاطر سرودهای انقلابی، زبان فارسی را میفهمند؛ مطمئناً در جاهای دیگر هم این معنا وجود دارد. بنابراین، هرجا که جاذبهی این فرهنگ و این تفکر بتواند راهی باز کند و نفوذی بکند، زبان فارسی هم هست.1370/11/27