نسل اوّل انقلاب که عمدتاً فعّالان دههی ۶۰ و یکی دو سال از دههی ۵۰ هستند، در همهی این بخشها -چه بخشهای بالادستی، چه بخشهای خُرد و پاییندستی- کارهایی را انجام دادند؛ کارهای خوبی با هدایت امام بزرگوار انجام گرفت. حادثهی دشوارِ جنگ تحمیلی به این تجربهآموزی کمک کرد، و کمک کرد تا بتوانند در این زمینهها تجربههایی به دست بیاورند؛ یا تحریمهایی که از همان روز اوّل گذاشته شد، یا حوادث خونینی که در اوایل انقلاب پیش آمد، اینها همه مجموعهی نسل اوّل انقلاب را آماده میکرد و هدایت به سمت محقّق کردن این مقاصد اصلی انقلاب و مقاصد اصلی جمهوری اسلامی؛ ولیکن یک حقیقتی وجود دارد که آن را نبایستی نادیده گرفت و آن، این است که رسیدن به این آرمانها با این عظمتی که این آرمانها دارد، پیچیدگیهای زیادی دارد؛ آن روز ما به این پیچیدگیها توجّه نداشتیم؛ آن روز ما مسائل را خیلی با نگاهِ اوّلی نگاه میکردیم؛ در واقع بسیاری از مسائل آسانگیری میشد. شور انقلابی موجب بود که کار انجام بگیرد منتها با یک نگاه ابتدائی، با یک نگاه ساده و بدون در نظر گرفتن پیچیدگیها و دشواریها و گردنههای سرِ راه.
حالا مثلاً من به عنوان مثال یک مورد را مثال میزنم؛ مسئلهی اسلامی شدن دانشگاهها. خب امام (رضوان الله علیه) روی مسئلهی اسلامی شدن دانشگاهها اصرار داشتند. ایشان برای دانشگاه خیلی اهمّیّت قائل بودند و معتقد بودند بایستی دانشگاهها را اسلامی کرد و حرکتهایی هم انجام گرفت، کارهای زیادی انجام گرفت؛ خود من هشت سال در دورهی ریاست جمهوری، رئیس شورای انقلاب فرهنگی بودم که مخصوص کارهای دانشگاهی بود که کارهای فراوانی انجام گرفت، لکن در همهی این دورههایی که ما کار میکردیم و خود من جزو فعّالان این مجموعه بودم، آن ظرافتهای لازم، آن دشواریهای موجود، آن پیچیدگیهایی که این کار دارد مورد توجّه ماها نبود و کار را با نگاه ساده نگاه میکردیم.
خب دانشگاه در کشور ما، در واقع در دوران تسلّط سیاستهای غربی به وجود آمد؛ یعنی برای اینکه دشواریهای کار معلوم بشود و روشن بشود، من این را عرض میکنم. دانشگاه در دوران حاکمیّت برگزیدگان و در واقع دستنشاندگان غربیها اتّفاق افتاد. دانشگاه در زمان رضاشاه که به وسیلهی انگلیسها سر کار آمده بود، پایهگذاری شد؛ به دست عوامل غربیها هم پایهگذاری شد، یعنی آن کسانی که اوّلبار دانشگاه کشور را ایجاد کردند، کسانی بودند که دلباختهی غرب بودند. من نمیگویم عامل نفوذی غرب بودند، یعنی این را آدم نمیتواند قاطعاً ادّعا کند امّا بلاشک دلباخته و فریفتهی فرهنگ غربی بودند و مطیع غرب بودند و در واقع هیچ رأیی در مقابل آراء غربیها نداشتند و ارائه نمیکردند. بنابراین دانشگاه را برابرِ برنامههای غربِ استعمارگر به وجود آوردند؛ اصلاً برنامهی دانشگاه در کشور ما، برنامههای [آن] غربی بود که آن روز در اوج استعمارگری بود -بعدها خب کشورهای استعماری یکییکی خارج شدند امّا آن روز اوج استعمارگری غربیها بود- اینها در مورد تشکیل دانشگاه در کشورهای اقماری خودشان یک برنامهی مشخّصی داشتند.
برنامهی آنها این بود که در این کشورها نخبههایی تربیت کنند که این نخبهها مطیع غرب باشند و مصرفکنندهی غرب باشند؛ نخبهی مطیع و مصرفکننده. هدف دانشگاهها این بود که نخبهی مطیع و مصرفکننده تربیت کنند. مصرفکننده یعنی چه؟ یعنی سرریز دانشِ تولیدشده و البتّه کهنهشدهی در غرب را فرا بگیرد و بتواند جامعهی خودش را به بازار مصرف محصولات غربی تشویق کند و جامعه را تبدیل کند به بازار مصرف محصولات غربی؛ یعنی یک نخبهی مصرفکنندهای را تولید میکردند که آن نخبهی مصرفکننده، یک جامعهی مصرفکننده را به وجود بیاورد؛ اصلاً هدف این بود؛ که حالا این برنامه -برنامهی ایجاد دانشگاه- هم در کشورهای استعماریای که آن روز رسماً در استعمار انگلیس -عمدتاً- و بعضی کشورهای دیگرِ غربی بودند اجرا میشد و هم در کشورهایی که رسماً مستعمره نبودند؛ مثل کشور خود ما که مستعمرهی رسمی نبود امّا کاملاً تحت نفوذ و تحت سلطهی سیاسی غرب قرار داشت؛ دانشگاه این جوری به وجود آمد. البتّه تفکّر اسلامی در همین دانشگاه هم توانست نفوذ کند، که این به خاطر قدرت نفوذ تفکّر اسلامی بود لکن شیب عمدهی این دانشگاه به سمت همان تفکّر غربی و غربیسازی فکر و عمل نخبگان کشور بود؛ که نخبهای تربیت کنند که غربی فکر کند، غربی عمل بکند، برای غربیها کار بکند و جامعهی مصرفکننده بسازد؛ که همان نخبهها طبعاً به مقامات حکومتی هم میرسیدند.
خب این دانشگاه را نظام اسلامی بخواهد تبدیل کند به دانشگاه اسلامی، کار سادهای است؟ کار آسانی است؟ دانشگاهی که مثلاً پنجاه سال با آن شکل حرکت کرده و با آن ترکیب و برنامهریزی اداره شده، تبدیل آن به یک دانشگاه اسلامی کار سادهای نیست. آن روز ما به پیچیدگی این کار بدرستی توجّه نمیکردیم؛ [لکن] خب بعدها بتدریج خود عناصر دانشگاهی به نکات مهمّی در این زمینه برخورد کردند، تذکّر دادند، عمل کردند، یک مقداری بهتر شد، امّا همچنان این قضیّه، یک قضیّهی مهمّ روی دست نظام اسلامی است و بایستی تحقّق پیدا کند و جز با یک تحوّل امکانپذیر نیست. حالا این یک مثال بود که من زدم و خب در بقیّهی بخشها هم همین جور است؛ در بخش مسائل اقتصادی و جریان اقتصادی کشور، جریان علمی کشور و امثال اینها همین وجود دارد. لذا شما میبینید که ما در خلال این سالها گاهی کارهای خوبی را شروع کردهایم که نیمهکاره مانده و به نتیجه نرسیده؛ این به خاطر همین است که یک سادهنگریهایی در مشاهدهی مسائل وجود دارد که بایستی اینها را با نگاه دقیق تصحیح کرد و به جهت درست رساند.
همهی این بحثهای دنیایی، مقدّمه است؛ مقدّمه است برای تعالی روحی، برای عروج؛ قدر بدانید ماه رمضان را. این دعای «اَللّهُمَّ اِن لَم تَکُن رَضیتَ عَنّی فی ما مَضیٰ مِن شَهرِ رَمَضان فَمِنَ الانَ فَاَرضَ عَنّی» دعای مهمّی است؛ اگر تاکنون نتوانستهایم رضایت الهی را، خشنودی الهی را به دست بیاوریم، از خدا بخواهیم که از همین لحظه مشمول رضایت الهی بشویم یا مشمول مغفرت الهی بشویم.
بالاخره شماها که تربیتکنندهی جوانها هستید، میتوانید در مجموعهی زیر ولایت علمی و فکری خودتان هم اثر بگذارید؛ شما که اهل توجّه و اهل تضرّع و اهل ارتباط قلبی با خدا باشید، جوانها هم در زیر چتر تعلیم شما و ولایت علمی شما، بهطور طبیعی به همین سمت حرکت میکنند. یکی از مشکلاتمان در مجموعهی دانشگاه همین است؛ اگر اساتید ما در جنبههایی که برای کشور مورد نیاز است، حرکت و پیشرفت داشته باشند، در زیرمجموعه -که مجموعهی دانشجویی است- تأثیرات آشکاری خواهد گذاشت.
از جملهی آرمانها رشد علمی است؛ از جملهی آرمانها کار و تلاش و پرهیز از تنبلی و نیمهکاره کار انجام دادن است. از جملهی آرمانها، ایجاد دانشگاه اسلامی است؛ اینها آرمانها است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سیاستهای کلی علم و فناوری (نظام آموزش عالی، تحقیقات و فناوری)
...
۳- حاکمیت مبانی، ارزشها، اخلاق و موازین اسلامی در نظام آموزش عالی، تحقیقات و فناوری و تحقق دانشگاه اسلامی با تأکید بر:
۱-۳- اهتمام به نظام تعلیم و تربیت اسلامی و اصل پرورش در کنار آموزش و پژوهش و ارتقاء سلامت روحی و معنوی دانش پژوهان و آگاهیها و نشاط سیاسی آنان.
۲-۳- تربیت اساتید و دانشجویان مؤمن به اسلام، برخوردار از مکارم اخلاقی، عامل به احکام اسلامی، متعهد به انقلاب اسلامی و علاقمند به اعتلای کشور.
۳-۳- حفظ موازین اسلامی و ارزشهای فرهنگی و اجتماعی در استفاده از علم و فناوری.
مصوّبات اینجا بایستی اجرا بشود؛ حالا سازوكاری برای ضمانت اجرا تدوین میكنید، فبهاونعمة؛ اگر فرض كنیم كه یك سازوكار خاصّی هم برای ضمانت اجرای مصوّباتِ اینجا تدوین نمیشود، خودِ حضور رئیس جمهور و رئیس قوّهی مقنّنه برای قانونگذاری - آنجاهایی كه احتیاج به قانونگذاری است - و وزرای محترم و مسئولان دستگاههای ذیربط، باید به معنای ضمانت اجرا باشد؛ یعنی وقتی كه فرض بفرمایید نقشهی جامع علمی - كه واقعاً یكی از كارهای بزرگ شورا تدوین این سند نقشهی جامع علمی كشور بود كه كار بسیار خوبی شد و سازوكار اجرایی خوبی هم برای آن تدوین شد كه این جزو كارها است - تدوین میشود، دستگاههای اجرایی هر كدام به سهم خودشان بایستی اهتمام داشته باشند به اینكه این انجام بگیرد؛ یا مثلاً فرض كنید سند مهندسی فرهنگی - كه شنیدم كار آن نزدیك به اتمام [است] یا اتمام پیداكرده - [كه] باید برای آن هم سازوكار اجرایی حتماً تهیّه بشود كه تحقّق پیداكند؛ یا سند دانشگاه اسلامی؛ یا سند تحوّل بنیادی آموزش و پرورش كه وزیر محترم آموزش و پرورش خود را متعهّد بدانند كه این را عملی كنند و اجرایی كنند؛ یا سند راهبردی نخبگان كشور - كه در آن جلسه خود بنده هم شركت كردم كه سند بسیار مهمّی است - كه این مسئله را خب معاونت محترم رئیس جمهور بایستی تعقیب كنند؛ و خلاصه باید خود اعضا و دستگاههای فرهنگی قبول كنند و باور داشته باشند كه ما این جایگاه را بهعنوان یك قرارگاه مركزی [قرار دادیم].
جوان دانشجوی ما انصافاً امروز بینظیر است؛ اساتید ما هم همینجور. این همه استاد مؤمن، متدین، فعال، علاقهمند به سرنوشت دینی و اسلامیِ کشور و ملت، در کشور ما نه فقط هیچوقت وجود خارجی نداشته است، بلکه در مخیلهی کسی هم نگنجیده است؛ کمااینکه امروز هم در دنیا چنین چیزی وجود ندارد. محیط دانشگاههای ما یک چنین محیطی است؛ محیط دین است، محیط اسلام است. البته نه اینکه ما به این اندازه قانع باشیم؛ نه، بحث قانع بودن نیست؛ اما انسان نمیتواند عمیقاً راضی و خشنود نباشد. این، نعمت بزرگ خداست. پس اینها واقعیات است. محیط دانشگاه یک محیطی است حقیقتاً مساعد، حقیقتاً مناسب؛ و با انتظاراتی که از این محیط وجود دارد، حقیقتاً برجسته از لحاظ دینی.
قبل از انقلاب، بعضی از روحانیون، از جمله بندهی حقیر با دانشجوها ارتباطاتی داشتیم. این ارتباطات، ارتباطات سازمانی نبود، ارتباطات تشکیلاتی نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتیِ تند نبود؛ ارتباط فکری و تبیینی بود؛ یعنی جلساتی داشته باشیم که دانشجوها در آنجا شرکت کنند، یا ما احیاناً در جلسهای از جلسات دانشجوئی در دانشگاه شرکت کنیم. در آن اوقات، بنده در مشهد جلسهای داشتم که بین نماز مغرب و عشاء برگزار میشد. پای تخته میایستادم و به قدر بیست دقیقه یا نیم ساعت صحبت میکردم. مستمعین هم نوددرصد جوان بودند؛ جوانها هم غالباً دانشجو و بعضاً دبیرستانی. یک شب مرحوم شهید باهنر (رحمة اللَّه علیه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعیت را که دید، شگفتزده شد. حالا آقای باهنر کسی بود که در تهران با مجامع جوان و دانشجوئی هم مرتبط بود. ایشان گفت که من به عمرم اینقدر جمعیت دانشجوئی و جوان در یک مسجد ندیدهام. حالا توی مسجد ما مگر چقدر جوان بود؟ حد اکثر مثلًا سیصد و چهل پنجاه نفر. در عین حال برای یک روحانیِ روشنفکرِ مرتبط با جوانها، مثل آقای باهنر، که خودش هم دانشگاهی بود و دورههای دانشگاهی را دیده بود و محیطهای دانشجوئی را میشناخت و از فعالیتهای مذهبیِ بهروز و متجددانه هم مطلع بود، جمع شدن حدود سیصد یا سیصد و پنجاه نفر جوان- که شاید از این تعداد، مثلًا دویست نفرش دانشجو بودند- چیز عجیبی بود و ایشان را دهشتزده و تعجبزده کرده بود: دویست تا دانشجو یکجا جمع بشوند و یک روحانی برایشان صحبت کند؟!
حالا این را مقایسه کنید با وضعیتی که امروز شما توی دانشگاه دارید. دسترسی روحانی فاضل جوان- مثل شما- به محیط دانشگاهی، به دانشجو، به استاد؛ این را مقایسه کنید، ببینید چه فرصت عظیم و گرانبهائی است. این فرصت را باید نگه دارید، این فرصت را باید خیلی مغتنم بشمرید؛ نکتهی اصلی این است.
اهمیت این حادثه و پدیده از اینجا هم فهمیده میشود که انگشت اشارهی بسیاری از بدخواهیها و تبلیغات سوء، اتفاقاً به سمت همین محیط دانشگاه است. میبینید توی این تبلیغاتی که میشود، یکی از چیزهائی که رویش فشار میآورند، مسئلهی اسلامی کردن دانشگاههاست، که چرا جمهوری اسلامی میخواهد دانشگاهها اسلامی بشود؛ که یکی از مظاهر اسلامی شدنش همین است.
ما پیشرفت داشتهایم و در این ریزش و رویشی که نظام اسلامی دارد، مجموعاً رویش ما از ریزشمان بیشتر بوده است و پیش رفتهایم؛ علاوه بر اینکه در میدانهای گوناگون دیگر- میدانهای علمی و غیره که شماها گفتید و میدانید و بیان شد- پیشرفتهای زیادی داشتهایم. ولی همچنان کار در ابتدای خود قرار دارد؛ ما اولِ راهیم؛ ما ابتدای راهیم. اولًا باید نظام را از لحاظ مبانی معرفتیاش کامل کنیم. ثانیاً بنای نظام را باید بر اساس آن مبانی معرفتی کامل کنیم؛ یعنی نظام اسلامی، دولت اسلامی و کشور اسلامی، هرکدام مترتب بر همدیگر است؛ اینها همه یکسان و یک چیز نیستند. تا کشور، اسلامی بشود، ما خیلی کار داریم. تا مکارم اخلاق اسلامی و دانشگاه اسلامی- همین توقعاتی که شما دارید و آرزوهای بلندی که به حق در نسل جوان ما هست- تحقق پیدا کند، راه طولانیای داریم. اینکه میگویم اول کار هستیم، یکی از نشانههایش این است. و از طرف دیگر، این فکر، فکری نیست که در چهارچوب حصار جغرافیایی یک کشور بگنجد و بتواند بماند؛ این، به طور طبیعی باید انتشار پیدا بکند و عقبهی عاطفی و فکری ملتها را برای خودش کسب کند. البته از اول انقلاب، موارد متعددی از این را ما دیدهایم و پیش آمده است؛ امروز هم همین است؛ منتها احتیاج دارد که این عقبه، هرچه بیشتر استمرار داشته باشد.
اگر شما بتوانید گوهر اسلام ناب و آن درخشندگیها را، به آن شکلی که بتواند در جامهی آراستهی علم، خودش را نشان بدهد، ارائه دهید، کار بزرگی که کردهاید، این است که راه را برای ورود نخبگان در این میدانها باز کردهاید. آمیزش علم و معنویت، علم و ایمان، علم و اخلاق، آن خلأ امروز دنیاست. دانشگاه اسلامی، علم و ایمان، علم و معنویت، علم و اخلاق را باهم همراه میکند. علم را میآموزد و جهتگیری علم را از اخلاق و ایمان میگیرد. اینکه گفتند علم با دین میسازد یا نمیسازد، این ندیدن منطقهی نفوذ علم و دین است؛ اینها هرکدام یک منطقهی نفوذی دارند؛ تلفیق اینها، این است که علم- یعنی این سلاح را- ایمان- یعنی آن به کار برنده- میگیرد و جهتش را مشخص میکند؛ با این سلاح میشود بهترین و بدترین آدمها را هدف قرار داد؛ منتها تا این سلاح دست که باشد؟ این سلاح «علم» است و «ایمان» جهت آن را مشخص میکند. اگر ایمان بر دانش غربی تسلط داشت، دانش غربی به بمب اتم نمیرسید، تا بعد اینقدر تویش گیر کنند که چه کارش کنیم؛ محدودش کنیم؛ نگذاریم تا دنیا ویران نشود. کارشان اصلًا به اینجا نمیرسید. اگر ایمان با دانش همراه بود، اصلًا استعمار و استعمار نو- که استعمار نو مخلوق دانش بود- به وجود نمیآمد. تسلط بر کشورها، تصرف کشورها، تسلط قهرآمیز بر ملتها و بردن ثروت ملتها- که این بلای این دویست سال گذشتهی دنیا و ملتهاست- اینها اصلًا به وجود نمیآمد. علمِ جدا از ایمان، این است و شما در دانشگاه اسلامی، میخواهید این خلأ را پُر و علم را با ایمان آمیخته کنید؛ یعنی دانش را چه در بافت درونی خودش، چه در استنتاجش و چه در جهتگیریهایی که در آن به کار خواهد رفت، از ایمان سیراب کنید.
دانشگاه امام صادق یک پدیدهی ممتاز است؛ صرفاً یک دانشگاه مثل بقیهی دانشگاهها نیست که فقط میخواهند دانشجو و عالم تربیت کنند؛ این هم هست؛ منتها علاوهی بر این، میخواهد از همه جهت، یک الگوی دانشگاه اسلامی باشد؛ از جهت انگیزههای ایمانی، رعایتهای عملی و رفتاری، و عشق به علم و علمآموزیِ عاشقانه و مؤمنانه. اینکه امام میفرماید: «من دوست داشتم بر سر شاگردان تازیانهها بلند میشد، برای اینکه اینها را به علم بکشانند»، این معنایش چیست؟ علم را اسلام قدسیت بخشیده، علم یک امر مقدس است؛ دنبال علم رفتن دارای قدسیت است. اینطور نیست که علم مثل هر ابزار دیگری، فقط وسیلهای برای پول در آوردن باشد- حالا پول هم از آن در میآید- اما قدسیت علم باید حفظ شود؛ «العلم نور»؛ نور بودن علم باید مورد نظر باشد و از جملهی شئون دانشگاه اسلامی، یکی همین است. همه خیال میکنند دانشگاه اسلامی که میگوییم، یعنی حجابها اینطوری باشد، پسرها آستین کوتاه نپوشند و زلفها بلند نباشد؛ اینها که معنای دانشگاه اسلامی نیست! دانشگاه اسلامی از لحاظ ایمان، انگیزه، شور مقدس، رفتار اسلامی و علمآموزی مؤمنانه، اینها شرط دانشگاه اسلامی است. آن وقت جهت دادن؛ جهت دادن به این علمآموزی؛ که بهترین کاری که در دانشگاه شد، یکی همین بود که این دانشگاه را مخصوص علوم انسانی کردند؛ که این منطقهی واقعاً خلأ و فراغی بود؛ یک خلأ است که آن باید پُر شود. خوب، اگر شما که دانشجوی این دانشگاه هستید و در این بیست و چند سالی که این دانشگاه سرپاست، توانسته باشد این رسالت را انجام دهد- که یک نمونهی دانشگاه و متخرّجین دانشگاه، به صورت مطلوب و اسلامی فراهم بیاورد- این دانشگاه به دستاورد بسیار بزرگی رسیده است. این دانشگاه، این است. از این دانشگاه، توقع چیز دیگر و فراتر از این است.
چرا پس از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب فرهنگی، هنوز دانشگاهها اسلامی نشده است؟ مسئولیت آن به عهدهی چه کسی است؟
البته کارهای خیلی خوبی شده؛ اما بله، شما راست میگویید؛ دانشگاهها صددرصد اسلامی نیست. اسلامی هم فقط به معنای رعایت کردن حجاب و این حرفها نیست؛ همین تحقّق علم و تحقیق، اسلامی است. اگر بخواهیم دانشگاه بهطور کامل اسلامی باشد، باید همهی جنبهها در آن رعایت شود، که نشده است. البته باید تلاش کنید؛ کار دست شما دانشجویان است.
به نظر شما نقش مدیریّت اسلامی در دانشگاه و تأثیر آن بر حرکتهای اسلامی دانشجویان چیست؟
اگر به معنای حقیقی کلمه، موازین اسلامیِ مدیریّت مورد توجّه قرار گیرد، بدون تردید در همهی حرکتهای علمی و فرهنگی دانشگاه تأثیر میگذارد و در همهی بخشها خیلی ساماندهی میکند؛ به اعتقاد ما اینطور است. بنده الآن هرچه نگاه میکنم، در بخشهایی که موفّقیتهای چشمگیر داریم- چه در دانشگاه و چه در خارج دانشگاه- جای پای عناصر مؤمن و مسلمان و معتقد را میبینم. در دانشگاهِ شما هم بنده کارهای برجستهای را مشاهده کردم که کار همین بچههای مؤمن و متدیّن و معتقد است. کارهای خوب، از انسانهای مؤمن صادر میشود. علیالقاعده مدیریّت اسلامی بر حرکت اسلامی دانشجویان تأثیر مثبتی خواهد داشت؛ هم کمک میکند به این حرکتها، و هم کمک میکند تا این حرکتها راه درستشان را ادامه دهند و دچار اشتباه و خطا نشوند.
مسئولان دانشگاهی (که اسم آنها در این برگه آورده شده است) برای سرپوش گذاشتن بر تخلّفات خود، قوانین را از دید دانشجو مخفی میکنند، تا جایی که عدّهای از دانشجویان برای احقاق حقّ خود ناچار به مراجعه به محاکم قضائی میشوند. ضمناً وضعیت ظاهر اسلامی در دانشگاه علوم پزشکی بسیار زشت و تأسّفبار است؛ چرا کسی رسیدگی نمیکند؟
مگر میشود قانون را مخفی کرد؟ انسان قانون را میخواند. قانون که دست کسی نیست؛ قانون چاپ شده است و میشود رفت آن را پیدا کرد. بنابراین، این حرف درست نیست. اما در بارهی وضعیت اسلامی در دانشگاه علوم پزشکی؛ اگر همینطور باشد، باید آقایان رؤسا که اینجا تشریف دارند، آن را دنبال کنند. بله، هم بواطن را باید رعایت کنند، هم ظواهر را.
میبینم که در محیط کار فرهنگی ما بهعنوان اسلام، کارِ خیلی کمی انجام میگیرد. فرض بفرمایید وزارت ارشاد نمیآید اعلان کند که من میخواهم «سینمای اسلامی» درست کنم! مگر ما از چه خجالت میکشیم؟! یک روز در این دنیا کسانی بودند که از گفتن «بسماللَّه» و از بردن نام اسلام، خجالت میکشیدند؛ ما آمدیم اسلام را در دنیا سکّهی رایج و نرخ شاهعبّاسی کردیم. حالا خجالت بکشیم از اینکه بگوییم سینما و تئاتر اسلامی میخواهیم؟! چرا اعلان نمیکنند؟ صریحاً بگویند که ما میخواهیم سینمایمان را اسلامی کنیم. «سینمای اسلامی» یعنی چه؟ یعنی ما میخواهیم محتوای این تکنیک، این قالب و این هنر را که از دیگران گرفتهایم - مثل خیلی چیزهای دیگر - اسلامی کنیم. ما میخواهیم از قالب این، هرچه را که با اسلام منافات دارد، حذف کنیم. چه مانعی دارد این گفته شود؟! چرا گفته نمیشود که ما در هنرهای نمایشیمان و در دانشگاه و در فلان برنامه، کارگردان مسلمان میخواهیم؟! به این معنا تصریح شود که ما میخواهیم کارگردان مسلمان، فیلمنامهنویس و بازیگر مسلمان درست کنیم و فضای جامعه را اسلامی کنیم. چرا این تصریح نمیشود؟! چرا در محیط دانشگاه تصریح نمیشود که ما میخواهیم دانشگاه را اسلامی کنیم؟! من چند سال قبل، این را مطرح کردم. البته اطّلاع دارم که آقایان جلساتی دارید؛ انشاءاللَّه که این جلسات به نتایج خوبی هم برسد. من میگویم از اینکه شما بگویید «ما میخواهیم دانشگاه، اسلامی باشد»، خجالت نکشید و از این نترسید. این، آن چیزی است که این ملت برای آن قیام کرده است و من و شما پوستهی رویی و ظاهر این ملت هستیم. ارادهی ما، فکر، گمان و روحیّات ما حاکی از اعماق عظیم قشرهای این ملت نیست! قشرهای ملت، همان کسانی هستند که این انقلاب را بهوجود آوردند، این جنگ را اداره کردند و این همه شهید دادند. الان هم حاضرند؛ اگر امتحانی پیش آید، همانطور شهید خواهند داد، کشته خواهند شد و گرسنگی خواهند کشید. مردم، مؤمنند.
امروز بحمد اللّه دانشگاه مانند دیگر محیطهای اجتماعی کشور اسلامی ما، مزیّن به نشانههای دینی و آراسته به صفا و دیانت و روحیهی انقلابی است. دانشگاه انقلاب در طول دو دهه در همهی صحنههای انقلابی حضور فعال داشته و شهیدان بلند آوازهای تقدیم کرده است. شما دانشجویان عزیز و شما استادان گرامی امروز امانتدار این بخش مؤثر از پیکرهی فعال و پرنشاط کشور اسلامی عزیزمان میباشید.
انقلاب اسلامی، جهتگیری دانشگاه را یکسره دگرگون کرد و خودباوری، و ابتکار، و استقلال، و پایبندی به ارزشهای اسلامی، و جهاد علمی، و آزادی از اسارت و تبعیت، را جهت اصلی آن قرار داد.
امروز رسالت اول دانشگاهیان، حفظ این جهتگیری و تلاش برای شکوفا شدن استعداد علمی و فکری نسل جوانِ بالندهی کشور است. نظام اسلامی نشان داده است که ملت ایران، دارای ظرفیت عظیمی برای پیشرفت در همهی عرصههای زندگی است. گام بلند انقلاب، در این راه طولانی، قطع وابستگی و تبعیت است. محیط علمی باید در عین آنکه بالاترین بهرهی ممکن را از دانش پیشرفتهی جهان میبرد، متکی به خود و مبتکر و خلاق و کاوشگر باشد. نظام سلطهی جهانی همیشه کوشیده است که بوسیلهی عوامل تبلیغی خود، احساس حقارت و ناتوانی و نیاز را در ملتهایی که از قافلهی علم و فناوری عقب ماندهاند، تقویت کند و آنان را همیشه نیازمند خود نگاهدارد.
لطفاً ویژگیهای دانشگاه اسلامی را که مدّ نظر حضرتعالی است، بیشتر تشریح فرمایید.
من در این زمینه، چند سخنرانی کردهام و اینطور هم نیست که حالا بشود در دو کلمه گفت. من به طور خلاصه دانشگاه اسلامی را دانشگاهی میدانم که در آن، علم یک ارزش حقیقی است. آدم علم را برای گردهی نانی که از آن طریق میشود به دست آورد، تحصیل نمیکند. ببینید، نبیّ اکرم میفرمایند: «اطلبوا العلم و لو بالصّین». یعنی با شرایط آن روز، اگر لازم است از حجاز به چین بروید تا علم به دست بیاورید، بروید. آن روز برای چقدر پول و چقدر درآمد ممکن بود یک نفر سوار شتر یا سوار کشتی شود و به چین برود؟! مگر امکان دارد چنین تلاشی در مقابل درآمد مادّی باشد؟! این معنایش آن است که علم ارزش است. این در دانشگاه اسلامی باید باشد.
شما باید علم را دوست بدارید، ارزش بدانید، آن را برای خدا و با نیّت خالص دنبال کنید. ضمناً عزیزان من! باید به تهذیب نفس بپردازید و بنیانهای اخلاقی را در خودتان تقویت کنید. برای یک کشور، عالم و محقّق و پژوهشگر و نابغه، ثروت خیلی بزرگی است؛ اما به شرط اینکه در او بنیانهای اخلاقی استوار باشد؛ وجدان اخلاقی زنده باشد، و الّا آن علم به درد نمیخورد.
تکلیف نیروهای علمی تازه جذب شده به اعضای هیئت علمی دانشگاه در خصوص کمک به اسلامی کردن دانشگاهها چیست؟
مسألهی اسلامی کردن دانشگاهها در برنامهی شورای عالی انقلاب فرهنگی است که برایش برنامههایی دارند، کارهایی انجام میدهند و در زمینههای مختلف آن را ریز کردهاند. در این جهت، نیروی تازه جذب شده و نیروی قدیمی، فرقی نمیکند؛ گمان نمیکنم تفاوتی داشته باشد. بههرحال، در روش این کار، من هیچ دخالتی نمیکنم و نکردهام. روش، مربوط به مسئولان دانشگاهها و اعضای برجستهی شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ آنها باید تصمیم بگیرند. من ایده را مطرح نمودم و از آنها مطالبه کردم و مطالبه هم خواهم کرد و اگر دانشگاهها اسلامی شده، فهمیده بشود و معلوم گردد که من چه خواستم و چه گفتم. فکر نمیکنم حتّی یک نفر در دانشگاهها باشد که ضرورت و خوب بودن و مفید بودن آن را احساس نکند. بنابراین، همه تکلیف دارند که در این زمینه کار کنند. البته من هم میتوانم این را احساس کنم که منظور از اسلامی شدن دانشگاهها، همیشه و همه جا و نزد همه درست فهمیده نشده باشد. بعضیها آن را خیلی محدود، کوچک و ضعیف فهمیدهاند. مقصود، یک مسألهی خیلی والاتر از این حرفهاست.
نظر شما در بارهی طرح «انطباق امور پزشکی با قوانین شرع» چیست؟
من این طرح را اصلًا ندیدم و از وجودش هم خبر نداشتم. از جنجال روزنامهها فهمیدم چنین طرحی هست؛ یک عدّه مخالفند، یک عدّه موافق. من نمیدانم این طرح چیست و چگونه است. اصلًا من در بارهی قوانین و مقرّرات اظهار نظر نمیکنم. عمداً هم اظهار نظر نمیکنم؛ چون مجرایی دارد که باید خودش به طور طبیعی آن مجرا را طی کند. البته اگر قانونی شد، من از قانون اطاعت میکنم؛ همه هم وظیفه دارند که اطاعت کنند. بههرحال، اگر معنای این کار این است که ما میخواهیم موازین اسلامی را در دانشگاهها رعایت کنیم، این چیز خوب، بلکه لازمی است. البته اگر اشکالاتی دارد، آن اشکالات را باید برطرف کنیم.
من معتقد به همبستگیم. من معتقد به روابط حسنهام؛ روابط حسنهای که به معنای عدول از دانستههای صحیح و یقینی نیست. من معتقدم بین گروههای دانشجویی، با هر سلیقهای که هستند، باید روابط حسنه برقرار باشد. شما نگاه کنید؛ کشورهای دنیا، گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در عالم، با وجود اختلافات فراوانشان، دور یک میز مینشیند، حرف میزنند، مذاکره میکنند؛ بالاخره به جایی هم میرسند. معنا ندارد که در محیط دانشگاه اسلامی، افرادی که به اصول واحدی معتقدند، اسلام را قبول دارند، امام را قبول دارند، انقلاب را قبول دارند، ارزشها را قبول دارند؛ اما سلایق مختلفی هم دارند، اینها با همدیگر کنار نیایند. من نمیتوانم این را بفهمم و قبول کنم.
من انتظار و خواهشم از شورای عالی انقلاب فرهنگی این است که مسألهی تهاجم فرهنگی را بحث کنید. اصلًا این موضوع را مورد مطالعه قرار دهید. البته به نحو حمل شایع صناعی، قطعاً مسائلی هست که مربوط به تهاجم فرهنگی است و الآن بحث میشود؛ شکّی نیست. مثلًا بحث در مورد همین مسألهی اسلامی کردن دانشگاهها به حمل شایع، بحث از تهاجم فرهنگی است؛ ولی باید به حمل اوّلی و ذاتی در بارهی خود تهاجم بحث کنید! آیا واقعاً آنکه بنده در قضیهی تهاجم فرهنگی میفهمم، اصلًا درست است یا نه؟ این را مناقشه کنیم؛ اگر دیدیم که درست است، اگر دیدیم که حقیقتاً ارزشها، اصول، پایهها و مبانی، مورد تهاجم قرار دارد، ستاد اصلی مقابله با این تهاجم، اینجاست و اینجا نبایستی از این قضیه و این کار غفلت کند. باید إن شاء اللّه با جدّیت دنبال فرمایید.
البته من باید اقرار کنم که از کارکرد شورا، حقیقتاً و قلباً راضی هستم؛ یعنی این مجموعهی باارزشی که الآن دور هم جمع شدهاید، شاید واقعاً با این سنگینی و با این وزانت علمی هیچ مجموعهای را در کشور نداشته باشیم. یعنی مجموعهای رسمی نداریم، شاید مجموعهای غیر رسمی باشد که ما نمیشناسیم. واقعاً بین مجموعههای رسمی، با این وزانت علمی و فرهنگی که این مجموعه دارد، شاید هیچ مجموعهای نباشد. بنده هم خوشحالم که ما این مرکز بسیار مهم را داریم. من از اینکه شنیدم و گزارش داده شد که بعضی از حضرات برای حضور، و برای شرکت در بحثها، خیلی اهتمام دارند، بسیار خوشحالم و از این حضرات هم تشکّر میکنم.
البته از همهی برادران و خواهرمان بایستی درخواست کنیم که نسبت به حضور در جلسه هم کمّاً و هم کیفاً اهتمام داشته باشند. این جلسه در سابق، هر هفته تشکیل میشد؛ حالا ظاهراً دو هفته یکبار تشکیل میشود. دو هفته یکبار، زمان خیلی زیادی هم نیست، برای اینکه همه مقیّد باشند که حتماً در هر جلسه از اوّل تا آخر و در بحثها شرکت کنند؛ یعنی حضورشان در جلسه، حضور فعّال و مثبتی در بحثها باشد. إن شاء اللّه اگر این طور باشد، این جلسه به نتایجش خواهد رسید. در ضمن آن چیزهایی که در گزارش دیدم، مصوّباتی که بوده، مصوّبات خوبی بوده است. مجموعههایی هم که درست شده است برای بعضی مقاصد، مثل همین مسألهی اسلامی شدن دانشگاهها و بعضی چیزهایی دیگر، یا تغییر و اصلاح ساختار که برخی مخصوص رسیدگی به این قضیه شدهاند همه مثبت و باارزش است و بنده صمیمانه از همهی آقایان متشکّرم.
نقطهی سوم هم بیاعتقادی مردم به اسلام و نظام و ایمان اسلامی است. این را هم به شدّت تبلیغ میکنند. خوب؛ در داخل کشور، جوانان ما، دانشجویان ما، همین دانشگاه تهران ما، همین مسجد دانشگاه، شاهد عبادت و راز و نیاز و نماز جماعت و اعتکاف و روزهداریِ برجستهترین جوانان این مملکت است. بهترین جوانان هر کشور، جوانانی هستند که صاحبفکر و با اندیشه باشند. قاعدتاً و غالباً در میان دانشجویان، اینطور کسانی به صورت وافر پیدا میشوند؛ البته در بین غیر دانشجویان هم اینطور جوانان خوب هستند. ولی در زمان قدیم زمان ما که جوان بودیم در میان دانشجویان، در دانشگاه تهران و بعضی دانشگاههای دیگر و در همهی ایران، شاید هزار نفر اعتکاف نمیکردند! در قم که مرکز دین و عبادت بود، شاید چند صد نفر طلبه اعتکاف میکردند. معمول نبود؛ مردم دور بودند.
عزیزان من! من این را همینجا بگویم که دستهایی تبلیغات دروغین و گاهی احمقانه و گاهی خبیثانه میخواهند اینطور وانمود کنند که مردم در سابق، از حالا دیندارتر و بااخلاقتر بودند! این، دروغ است.
سابق یعنی چه وقت؟ یعنی دویست سال قبل؟ بله، ممکن است؛ البته آن را هم ما چیزهایی شنیدهایم، ندیدهایم.
آن سابقی که ما یادمان است پنجاه سال قبل، چهل سال قبل، سی سال قبل انسان که در ماه رمضان به شهر تهران وارد میشد، اصلًا حال و هوای روزه در این شهر نبود! مردم راه میرفتند و راحت سیگار میکشیدند، غذا میخوردند، ساندویچ میخوردند! اصلًا کسی احساس نمیکرد که اینجا روزه است! مشهد که شهری مذهبی بود ما در مشهد بودیم مردم راحت و علنی روزه میخوردند؛ کأنّه در بعضی از بخشهای شهر، اصلًا ماه رمضان نیامده است! در مساجد ظهر ماه رمضان در غالب مساجدی که انسان سر میزد و میرفتیم، میدیدیم پنجاه نفر، چهل نفر، حد اکثر صد نفر جمعیت نشسته بودند؛ مگر اینکه در جایی یک منبریِ معروفِ خوشبیانی باشد!
امروز شما نگاه کنید! همه جا روزهدار است، همه جا در حال ذکر و در حال توجّه است و بهترین روزهداران از میان جوانانند. جلسات قرآن، جلسات دعا، جلسات توسّل، جلسات تضرّع و سخنرانیهای طولانی هست. اصلًا آیا با گذشته قابل مقایسه است؟ اعتکاف نیز همینطور بود. اصلًا اعتکاف در گذشته خیلی کم بود؛ سخت بود، کار مشکلی بود. باید سه روز، روزه میگرفتند، در مسجد میماندند و از مسجد بیرون نمیرفتند؛ همهکس حاضر نبود.
امروز جوانان ما در دنیایی که نسل جوان روز به روز، رو به فساد بیشتر میرود در این مملکت، روز به روز پاکیزهتر، طاهرتر و نورانیتر میشوند. آن وقت تبلیغات استکباری، این کشور و این جوانان، این دانشگاه، این دانشجو و این استاد دانشگاه و نیز این طبقات گوناگون مردم را که همه سعی میکنند به خدا نزدیک شوند، و خودشان را بیشتر با اسلام و احکام اسلامی منطبق کنند، میکوشد اینگونه وانمود کند که از اسلام دور شدهاند!
ما در تمدّن اسلامی و در نظام مقدّس جمهوری اسلامی که به سمت آن تمدّن حرکت میکند، این را هدف گرفتهایم که دانش را همراه با معنویّت پیش ببریم. اینکه میبینید دنیای غرب نسبت به پایبندی ما به معنویّت، حسّاس است؛ بر دینداری ما اسم تعصّب و تحجّر میگذارد و علاقهمندی ما به مبانی اخلاقی و انسانیت را مخالفت با حقوق بشر قلمداد میکند، به خاطر آن است که این روش، ضدّ روش آنهاست. آنها علم را پیش بردند البته کار مهمّ و بزرگی بود اما جدای از اخلاق و معنویّت بود و شد آنچه که شد. ما میخواهیم علم با اخلاق پیش برود. دانشگاه همچنان که مرکز علم است، مرکز دین و معنویّت هم باشد. متخرّجِ دانشگاههای کشور، مثل متخرّجِ حوزههای علمیه، دیندار بیرون بیاید. این، آن چیزی است که آنها نمیپسندند و نمیخواهند. به همین خاطر، سالهاست که با انواع تهمتها، به جمهوری اسلامی تهمت میزنند. این تهمتها آنقدر مکرّر شده که برای شنوندگان تهوّعآور است! جمهوری اسلامی را به تعصّب و تحجّر و به قول خودشان بنیادگرایی، یعنی خشکی بیحدّ و اندازهای که هیچ انعطافی در آن نیست، متّهم میکنند! اسلام را اینگونه معرفی میکنند؛ در حالی که خشکی آنجاست، زندگی دور از معنویّت و عطوفت و رحمت و انسانیّت آنجاست که حتّی محیط گرم خانواده هم قادر نیست کودکان را در خود نگهدارد.
فرزندان عزیزم! شما در دانشگاهها به نام اسلام و برای تأمین هدفهای عالیهی اسلامی، فعالیت میکنید. این خصوصیت اگر در عمل تحقق یابد، میتوان گفت که کمتر فعالیتی، از لحاظ ارزش با آن برابری تواند کرد. نامهای گوناگون مهم نیست و سلائق مختلفی که به جدایی این نامها از یکدیگر میانجامد، تعیینکننده نیست؛ آنچه مهم است، عمل و نیت شماست.
نیتهای خود را خالص کنید و با هر نامی که در دانشگاه به فعالیت اسلامی سرگرمید، آن فعالیت را منتظم، هوشمندانه، همراه با حکمت و کاردانی و به دور از جنجالهای بیهوده و تعارضهای بدفرجام شکل دهید.
امروز کشور به دانشگاهی که حقیقتاً اسلامی باشد، نیازمند است. در دانشگاه اسلامی علم، با دین، و تلاشگری با اخلاق، و تضارب افکار با سعهی صدر، و تنوع رشتهها با وحدت هدف، و کار سیاسی با سلامت نفس، تعمق و ژرفنگری با سرعت عمل، و خلاصه دنیا با آخرت همراه است.
چنین دانشگاهی است که کشور را آباد میکند، و به نظام اسلامی آبرو میبخشد. و به پیشرفت توأم علم و اخلاق در جهان کمک میکند.
اگر اسلامی شدن دانشگاه را با این دید در نظر آورید، خواهید دید که برای این کار، تلاش استاد و شاگرد و مدیر دانشجو و درس و برنامه و کتاب، همه و همه ضرور و دخیل است و البته نقش مجتمعات دانشجویی اسلامی و به ویژه دفاتر نمایندگی در آن ممتاز و برجسته است.
عظمت فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها، در سیرهی آن بزرگوار آشکار است. یک مسئله این است که ما چه شناختی از فاطمه زهرا سلاماللهعلیها داریم؟ این یک حرف است. بالاخره دوستان اهل بیت علیهمالسّلام، در طول زمان، تا آنجا که توانستند سعی کردند به حقِّ دختر پیغمبر، فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها معرفت پیدا کنند. چنین هم نیست که کسی خیال کند همانطور که در زمان ما، این بزرگوار اینقدر در دلها عزیز و در چشمها شیرین است، همیشه همینطور بوده است. امروز بحمد اللّه دورانِ اسلامی است، دورانِ حکومت قرآن است، دورانِ حکومت علوی و حکومت اهل بیت علیهمالسّلام است و آنچه در دلهاست، بر زبانها جاری میشود. قدیمیترین دانشگاه اسلامی در دنیای اسلام- مربوط به قرن سوم و چهارم- به نام فاطمهی زهرا سلاماللهعلیهاست. نام دانشگاه معروف «الازهر» در مصر از نام فاطمه زهرا سلاماللهعلیها گرفته شده است. در گذشته به نام فاطمه زهرا سلاماللهعلیها دانشگاه تأسیس میکردند. حتّی خلفای فاطمی که بر مصر حکومت میکردند، شیعه بودند. قرنهاست که شیعه سعی کرده به حقِّ این بزرگوار معرفت پیدا کند. این، یک مسئله است. مسألهی دیگر این است که ما باید راه را از همهی ستارگان بیاموزیم؛ «و بالنّجم هم یهتدون». انسان عاقل اینگونه است. از ستاره باید استفاده کرد. ستاره در آسمان است و میدرخشد. آنجا عالمِ عظیمی است. مگر این ستاره همینی است که من و شما میبینیم؟ بعضی از ستارگان که در آسمانند و مثل یک نقطه سوسو میزنند، کهکشانی هستند. گاهی یک ستاره بزرگتر است از کهکشان راه شیری که میلیاردها ستاره داخل آن است!- قدرت الهی که حدّ و اندازهای ندارد- ولی من و شما آن را یک ستارهی کوچکِ درخشان میبینیم. خوب؛ مقصود از این مطالب چیست؟ مقصود این است انسان عاقلی که خدا به او چشم داده است، باید از این ستاره برای امری در زندگی استفاده کند. قرآن میگوید: «و بالنّجم هم یهتدون»؛ به وسیلهی آن راه را پیدا میکنند.
محیط دانشگاهها بسیار مهم است. در محیط دانشگاهها، خانمهای دانشجو و استاد باید بکوشند روحیه و فرهنگ اسلامی را ترویج کنند. اجازه ندهید به کسانی اگر خدای نکرده در دانشگاههای کشور هستند که نسبت به حجاب اسلامی یا زنان و دانشجویان دختر مسلمان بیاحترامی کنند. اجازه ندهید که اینها بتوانند افکار فاسد را منتشر کنند. محیط دانشگاه باید محیط اسلامی باشد؛ محیطی برای رشد انسان طراز اسلام؛ انسانی که الگویش فاطمهی زهرا سلاماللهعلیهاست. و این، برای آیندهی کشور فوقالعاده مهم است. مخصوصاً بعضی از دانشگاهها، مثل دانشگاه تربیت مدرس که در حقیقت یک نهاد انقلابی است، عنایت بیشتری داشته باشند. من همیشه گفتهام: انتظاری که ما از دانشگاه تربیت مدرس داریم، حتی از دانشگاههای دیگر ما بیشتر است. اگرچه امروز بحمد اللّه همهی دانشگاهها در زیر سایهی اسلام فعالیت میکنند؛ اما دانشگاه تربیت مدرس، پروردهی اسلام و مولود اسلام و انقلاب و ساختهشده با هدف تربیت استادان و مدرسین عالیمقام اسلامی است. لذا انتظار از این دانشگاه، بیشتر از دانشگاههای دیگر است. توجه مسئولین به اینگونه مراکز هم باید توجه شایسته و بایستهی آنها باشد.
شما دانشجویان و دانشآموزان چه پسران و چه دختران وظایف سنگینی بر دوش دارید. غیر از وظیفهی درس خواندن، که وظیفهی دانشجویی و دانشآموزی است؛ وظیفهی انقلابی بر دوش دارید، وظیفهی اسلامی و دینی هم بر دوش دارید. چه در محیط دانشگاهها و چه در محیط مدارس. این مبارزه، مبارزهی امروز و یک روز و دو روز و یک سال و دو سال نیست؛ مبارزهی نسلهاست. آن نسلی که از مبدأ و آغاز انقلاب فاصله گرفته است، اگر بخواهد ایران را به عزت برساند و بسازد و عظمت ببخشد و الگوی زندهای در مقابل ملتهای دیگر قرار دهد و بینی استکبار را به خاک بمالد، باید یک نسل انقلابی و اسلامی و متدین باشد و آن، شما هستید. امروز دانشجویید، امروز دانشآموزید و فردا گردانندگان چرخهای این کشورید. امروز خودتان را بسازید. دانشگاهها را بسازید. محیط دانشگاه را محیط انقلابی و اسلامی کنید. محیط دبیرستانها را نیز همینطور. نمیبینید که دشمن، بیشترین توجهش را به این محیطها معطوف کرده است!؟ این، برای چیست؟ برای این است که از این محیطها میترسد. در محیط دانشگاه، جوانان انقلابی و مسلمان باید مانند یک دست، مانند یکتن، با یک فکر فکر اسلام و انقلاب حرکت کنند. محیط را محیط انقلابی و اسلامی کنید. از هر چیزی که مخلِ به این یگانگی در راه خدا و در راه انقلاب باشد پرهیز کنید، تا بتوانید دانشگاهی را بسازید که فردای ایران را تأمین کند؛ جمهوری اسلامی را در مقابل دشمنان و بدخواهان و ملت ایران را در مقابل دوستان و امیدواران عالم روسفید کند. محیط دبیرستانها نیز همینطور.
ما را در مورد دانشگاه باید مشخص بکند. یعنی ما بایستی در دانشگاه، دین و روحیهی انقلابی و بیزاری از وابستگی ملی را مورد توجه قرار بدهیم؛ بخصوص این نکتهی وابستگی، یعنی همان چیزی که متأسفانه امروز کشورهای کوچک دنیا کوچک از لحاظ وضع سیاسی و موقعیت سیاسی و کشورهای سابق به اصطلاح جهان سوم و عمدتاً کشورهای اسلامی، دچار آن هستند و چشمشان به آن طرف است.
این وابستگی را نباید با اشتیاق به فراگیری علم که هرجا انسان آن را بیابد، دنبال آن خواهد رفت اشتباه کرد. گاهی علم در دست دشمن ماست؛ پیش دشمن میرویم، زانو میزنیم و از او علم را فرامیگیریم؛ این اشکالی ندارد. ارزش علم فراتر از این است که انسان به خاطر آن، حتّی سراغ کسی که با او مخالف است، نرود. این یک بحث است؛ تحت تأثیر آن دشمن قرار گرفتن از غیر جنبهی علم یعنی جنبهی سیاست، فرهنگ و چیزهای دیگر یک بحث دیگر است. آنچه که برای ما درست کردند، این دومی است. آنچه که برای به اصطلاح رایج جهان سوم خواستند و برنامهریزی کردند، این دومی است. اتفاقاً کاری کردند که اولی انجام نگیرد.
این معضل بزرگ فرار مغزها که الآن دهها سال است در جهان عقبافتادهی کنونی مطرح است، بخشی از همین قضیه است. اینها زبدهها و خوبها را میربایند و میبرند و اجازه نمیدهند حتّی آنهایی که یاد میگیرند و استعداد دارند، برای آن کشورها به کار بیفتند. بنابراین، این مسألهی دوم، اگر نگوییم که بیشتر از مسألهی اول در دانشگاهها اهمیت دارد، حد اقل به قدر مسألهی اول اهمیت دارد.
دین را باید در دانشگاهها زنده کرد. دانشگاه ما بیدین متولد شده است؛ اینکه روشن است. دانشگاه به سبک کنونی، از ابتدا بیدین متولد شده؛ یعنی طراحی کردند که دانشگاه، بیدین زاییده بشود. این معنایش آن نیست که فلان مؤسس یک دانشگاه، آدم متدینی بوده یا نبوده؛ اصلًا به آن ربطی ندارد؛ بنای دانشگاه، یک بنای غیر دینی، بلکه ضد دینی بوده است؛ مثل روشنفکری کشور ما، که از ابتدا بیدین متولد شده است.
خاصیت دین اصیل و عمیق این است که برای نفوذ در دستگاهها و در جاهای مختلف و در محیطهای انسانی، منتظر اجازهی کسی نمیماند. دین، در دانشگاه و در محیط روشنفکری و در علم هم نفوذ کرد و همه جا رفت؛ لیکن بنا، بنای غلطی بود. این بنا بایستی دگرگون بشود و نگذاریم دوباره آنگونه بشود؛ البته دشمن هم بیکار نمیماند.
بعد از انقلاب، برای انقلاب فرهنگی به معنای برگرداندن محیط دانشگاه به جهتگیری اسلامی واقعاً تلاش مشکوری شده است. تعدادی از اساتید، تعدادی از دانشجویان و تعدادی از مسئولان گوناگون، واقعاً کارهایی کردند که جزو ذخایر جاودانهی آنها پیش خدا و پیش این ملت است. این کارها تماماً مشکور، لیکن نیمهتمام است؛ کامل نیست. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید یکی از اهم وظایف و واجبات خودش را این قرار بدهد که ما چه کنیم تا محیط دانشگاه، محیطی باشد که در آن، پرورش دانشجو، دینی، انقلابی، توأم با آگاهی سیاسی و با روحیهی بانشاط دانشجویی باشد. این، یکی از کارهایی است که شما باید بکنید؛ اگر شما نکردید، دشمنان این ملت، نقطهی مقابلش را خواهند کرد؛ کمااینکه الآن هم دارند میکنند؛ البته طرق مختلفی دارند.
اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامی است، یکی از بزرگترین مظاهرش بایستی احترام بیش از حد معمول دنیا به اساتید باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد باید به استاد، بیقید و شرط احترام کند. اگر آن استاد بد هم است، باید او را احترام کنند. فرض کنید استاد کافری را آوردند و در یک کلاس پُر حزباللهی گذاشتند. آیا این حزباللهیها باید به این کافر احترام کنند، یا باید اهانت نمایند؟ نخیر، باید احترامش کنند، از او تجلیل نمایند، او را بر خودشان مقدّم بدارند؛ چون استاد آنهاست، هیچ دلیل دیگر نمیخواهد. این در حالی است که گفتیم این شخص اصلًا معتقد به اعتقاد اینها نیست؛ چه رسد که استادی مؤمن و مسلمان باشد. بههرحال، احترام استاد در محیط دانشجویی و دانشگاهی بایستی خیلی محفوظ باشد.
ما باید کاری بکنیم که در جامعهی خودمان، دانشجو جزو قشرهای برگزیدهی دینی باشد. یعنی هدف ما باید این باشد که در دانشگاه، دانشجویان را هم از لحاظ آگاهی و معرفت و هم از لحاظ استحکام ایمان، به عناصر زبدهی برگزیدهی دینی تبدیل کنیم. طبیعی است که اینها در آینده، خدمت برای جمهوری اسلامی را هم تضمین خواهند کرد. إن شاء اللّه بایستی در این جهت پیش برویم.
مسألهی دیگر به دانشگاهها برمیگردد. البته مدارس هم هستند؛ اما بخصوص دانشگاهها مهمترند. باید به ذهنیت دانشجویان و جوانان و اعتقادات و روحیهی اسلامی و انقلابی آنها، خیلی توجه بشود. حقیقتاً جوانان موتور و راهاندازندهی حرکتهای بزرگ- هم مثبت و هم منفی- در جامعه هستند. اگر ما بتوانیم این مجموعهی جوان بافرهنگ را که در نقطهیی به نام دانشگاه جمع شدهاند، به سمت روحیهی انقلابی و اسلامی جهت بدهیم، به نظرم میرسد که کشور و انقلاب، بزرگترین سود را از این بابت خواهد برد.
در گذشته، دانشگاه نقطهیی بود که در آن، بیفرهنگی اسلامی بیش از جاهای دیگر و یا در ردیف بدترین جاها بود. این، کاری بود که رژیم و دستگاههای فرهنگیِ گذشته دنبال میکردند و توجه داشتند که این کار در دانشگاهها انجام بگیرد. مقاصد سیاسی پشت سر این قضیه بود. به نظر من، امروز باید طوری باشد که ورود در دانشگاه، مثل ورود در حوزهی علمیه باشد. همچنان که در حوزهی علمیه، انسان معرفت و دین و تعبد میآموزد، کسی هم که به دانشگاه وارد شد، حتّی اگر از مبانی اسلامی و انقلابی فاصله هم دارد، دانشگاه در طی این مدت، او را با مبانی اسلامی و انقلابی آشنا کند و متعبد سازد.
به همین خاطر است که بایستی به تربیت دینی و گرایشها و روحیهی پُرشور انقلابی جوانان در دانشگاه اهمیت داد. فقط با زبان هم نمیشود. این کار، مقدماتی لازم دارد. عناصری که در دانشگاهها به کار گرفته میشوند، آنهایی که مؤثرند، آنهایی که در مراکز حساس واقع میشوند، واقعاً باید از کسانی باشند که این انقلاب را از بن دندان قبول داشته باشند. البته ما نمیخواهیم بگوییم که هر استاد و یا متخصصی که در دانشگاهها تحقیق و یا تدریس میکنند، بایستی یک انقلابی طراز اول باشد. نه، ممکن است این فرد کاملًا قابل قبول باشد و دانش وافری داشته باشد و انقلاب از دانش او استفاده کند. ما بیش از دانش او، چیزی از او نمیخواهیم. منتها در همین مورد هم نباید انگیزهی ضدیت با انقلاب در او وجود داشته باشد؛ چون اگر این انگیزه وجود داشت، دانش او در اختیار انقلاب قرار نخواهد گرفت.
امروز، هر اندیشهای که جوان را دچار این احساس بکند که از مسئولان و پیشروان انقلاب و مدیران کشور جداست، این اندیشه و تفکر، از نوع همان تفکرات سیاسیِ غلطِ تزریق شده است. امروز باید ملت و دولت، پشت به پشت و دست به دست هم و در کنار یکدیگر، با تمام توان تلاش کنند تا همهی طلسمهای استکبار و سلطه را بشکنند و از بین ببرند. این، صحنهی بسیار مهم و حساسی است. تفکری که شما را هدایت خواهد کرد و باید بکند، تفکر اسلامی است. باید در دانشگاهها به تفکرات اسلامی و کار اسلامی، خیلی اهمیت بدهید.
اهمیّت دانشگاه و نقش دانشگاهیان در نظام جمهوری اسلامی و برای آیندهی آن، از جمله اموری است که مدیران کشور و مخصوصاً متصدیان امور فرهنگی، نباید لحظهیی نسبت به آن غفلت ورزند. امام فقید و عظیمالشّأن ما، در دهها سند مکتوب و توصیهی شفاهی مضبوط، این مهم را گوشزد و نسبت به آن تأکید فرمودهاند. دانشگاه ما اگر اسلامی باشد، خواهد توانست بار علمی و اداری جامعه را در جهت استقلال و آزادی و سربلندی کشور بر دوش بکشد و پایهای برای رشد و تعالی علمی و سیاسی در آینده باشد و اگر اسلامی نباشد، به همان بلیهای دچار خواهد شد که در دهها سال حاکمیت رژیم گذشته، به آن مبتلا شده بود: سقوط علمی و اخلاقی و ناتوانی از برآوردن نیازهای ملتی که اراده کرده است عقبماندگی و ضعفی را که بر او تحمیل شده است، با عزم و ایمان انقلابی خود جبران کند.
شک نیست که رابطهی دانشگاه با علمای دینی که معلّمان دین و اخلاق و امنای معارف اسلامی میباشند، تأثیر شایستهیی در صلاح دانشگاه و سَمتگیری اسلامی و رشد معنوی آن خواهد داشت و این چیزی است که برای آیندهی کشور و نظام جمهوری اسلامی، دارای اهمیتی حیاتی است. از این رو، حضرات آقایان محترم را بهعنوان نمایندگان خود در دانشگاههای سراسر کشور معیّن میکنم تا با تشکیل شبکهیی متین و کارآمد از فضلای روحانی و حضور مستمر و توأم با نظارت و برنامهریزی آنان در دانشگاهها، روند اسلامی کردن دانشگاه را سرعت بخشید.
اساتید و مدیران مراکز آموزشی و تحقیقاتی، در کنار اهتمام بلیغ نسبت به ارتقای سطح دانش و پژوهش- که پایهی اصلی رشد و توسعهی کشور محسوب میگردد- بر اسلامی کردن محیط آموزش و زدودن آثار سوء فرهنگ وارداتی و تقویت بنیهی دینی و سیاسی دانشجویان و دانشآموزان- که امیدهای آیندهی کشورند- همت گمارند و با برنامههای ابتکاری و ضربتی، ریشهکن ساختن بیسوادی و گسترش دانش در سطح جامعه را، چون هدفی مقدس تعقیب کنند.
عامل دوم، جهت فکری و سیاسی و انقلابی دانشگاه است؛ آن چیزی که به علم هم جان و روح و جهت خواهد داد. در بیانات حضرت امام (ره) و وصیتنامهی ایشان، به این نکتهی اساسی بسیار توجه شده است. دانشگاه لاابالی و بیگانه از ارزشهای دینی و بیتفاوت و خونسرد نسبت به مفاهیم و جهتگیریهای انقلابی، دانشگاهی که در او نبض انقلاب نزند، دانشگاهی که اعضایش- چه دانشجو و چه استاد- نسبت به حرکت انقلابی ملت ایران و برای پیشاهنگی و پیشقراولی، احساس تکلیف نکند و نقش درجهی یک را در کار انقلاب نداشته باشد، دانشگاهی نیست که امیدبخش و تضمینکنندهی آینده و مورد نظر امام (ره) باشد.
دانشگاه جهتدار و دیندار، بهشدت متمایل به ارزشهای انقلابی و اسلامی است. البته ارزشهای انقلابی از ارزشهای اسلامی بههیچوجه تفکیکپذیر نیست؛ اینها باهم یکی است. کسی نمیتواند بگوید من مسلمانم؛ اما انقلاب را قبول ندارم، و یا بگوید من انقلابی هستم؛ اما اسلام را قبول ندارم! امروز زندهترین تپشهای انقلابی در اینجاست؛ بسیجکنندهترین نیروهای مردمی، این انقلاب است؛ در حالی که سرتاسر دنیا، انباشته از انقلابهای گوناگون است. پس انقلابی غیر اسلامی و اسلامی غیر انقلابی نداریم. ارزشهای انقلابی، همان ارزشهای اسلامی است.
اگر قرار باشد كه دانشگاه ما در عین اینكه دانشگاه اسلامی است -یعنی علوم اسلامی در آنجا تدریس میشود، مسائل ضد اسلامی در آن جاها نمیآید، قیافه و شكل ظاهری دانشگاه هم اسلامی است- اما همان اخلاق دانشگاه غربی و سوغات فرنگی را باز هم داشته باشد و حفظ كند این چیز مطلوبی نیست، چیز خوبی نیست. چون غیر از محتوای درسی و علمی محتوای اخلاقی كه بخش عمدهای از فرهنگ انسان را و یك مجموعه را تشكیل میدهد این چیز قابل توجهی است، باید به آن توجه بكنید.
ما هم حوزه لازم داریم هم دانشگاه، وحدت از آن طرف به این معنا هم نیست كه اینها یك وحدت جهتگیری كلی داشته باشند، چون این حاصل است، انقلاب این را بوجود آورده است. انقلاب فرهنگی به خصوص در دانشگاه یك چنین چیزی را بوجود آورده و باید بیاورد. ما اگر شعار وحدت حوزه و دانشگاه را هم سر نمیدادیم جهت دانشگاهایمان هم باید عوض میكردیم باید اسلامی میكردیم. باید به سمت هدفها و آرمانهای انقلاب دانشگاه را هدایت میكردیم و بر اساس آنها باید برنامهریزی میكردیم، این یك چیز طبیعی است. بنابراین وحدت حوزه و دانشگاه كه میگوئیم یك چیزی بیش از اینها و زائد بر اینها بایستی باشد. والّا اینها بطور طبیعی وجود دارد. ما اگر بعد از آنی كه یك انقلاب بر مبنای اسلام كردیم و مردم ما در راه این انقلاب این همه فداكاری كردند، تلاش كردند، شهید دادند، سرمایهگذاریهای بسیار گران قیمت كردند، با استكبار جهانی به خاطر تكیهی به اسلام و محور قرار دادن اسلام ما درافتادیم، دشمنیهای قطبهای عظیم قدرت را در دنیا به سمت خودمان متوجه كردیم، به خاطر اینكه دم از اسلام زدیم. اگر بعد از همهی این ماجراها یكهو این ملت ببیند كه دانشگاهش، محل پرورش انسانهای ادارهكنندهی كشور در آیندهاش، جهت این انقلاب و این آرمانها و این اسلامها را ندارد، اینكه نقض غرض است. اینكه قابل قبول نیست، قابل تَوَفُّه نیست، طبیعی است كه دانشگاه انقلاب و دانشگاه جامعهی اسلامی باید همان جهتگیریها را و همان هدفها را داشته باشد. این هم بنابراین مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه این نمیتواند باشد.