1369/07/08
بیانات در دیدار اعضای شورای مرکزی نمایندگان ولىّ فقیه در دانشگاههای کشور
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)(۲)
خیلى متشکّرم از اظهار لطف آقایان که قبول زحمت فرمودید و این بار سنگین را بر دوش گرفتید و بنده هم فرمایش حضرت آقاى گیلانى را تأیید میکنم(۳) و شهاب ثاقب(۴) بیان و فکر و علم و عمل و اخلاق شما انشاءالله در دانشگاهها، بایستى شیاطین را دنبال کند و حوزهى شیطنت آنها را یا محدود کند یا از بین ببرد؛ همینجور هم بوده و انشاءالله بیشتر و بهتر خواهد بود. آن نامهاى(۵) را که اشاره فرمودند، من دریافت میکنم و با دقّت انشاءالله مطالعه خواهم کرد و هر چیزى از آن که براى من ممکن باشد و طبق تشخیص من هم مورد تأیید باشد از لحاظ مصلحتدار بودن، حتماً انجام میدهم. البتّه جاهایى ممکن است بماند، که تشخیصها مختلف باشد، دیگر آن بر عهدهى آقایان عزیز و محترم است که اگر لازم است در تشخیص ما تصحیحى انجام بگیرد یا تذکّرى داده بشود، آن تذکّر را بدهند. من راجع به مسائل دانشگاهها قبلاً هم با همین جمع ــ حالا با اندکى تفاوت ــ صحبت کردهام؛ در اوقات ریاست جمهورى تشریف آوردید و در آن ساختمان صحبت کردیم. نظرات بنده را غالباً آقایان مسبوقند. در مورد دانشگاهها اعتقاد بنده این است که این کار، خیلى کار مهمّى است، بسیار کار حسّاسى است و حسّاسیّت آن به خاطر محدودهى کار است. فرق میکند که ما محدودهى کار را چه بدانیم؛ [اگر] آن چیزى که بنده تصوّر میکنم ــ که حالا اجمالاً هم تکراراً عرض میکنم ــ باشد، خیلى مهم است. ابتدائاً عرض کنم روحانىاى که در دانشگاه حضور پیدا میکند به عنوان حضور فعّال، حضور غیر منفعل ــ یعنى براى یک کارى میرود دانشگاه، میخواهد تأثیر بگذارد ــ چند خصوصیّت را باید داشته باشد؛ البتّه غیر از آن شرایط عامّه؛ بالاخره کسى که میرود دانشگاه، باید عالِم باشد، باید برخوردار از تقوا و احتیاط در عمل و مانند اینها باشد؛ غیر از این چیزهایى که واضح است، دو سه شرط دیگر هم حتماً لازم است تا مفید باشد: یکى این است که محیط دانشگاه و مسائل دانشجو را بشناسد؛ اگر این نباشد، مفید نخواهد بود، یا خیلى کمفایده خواهد بود. اگر فرض کنیم روحانىاى میخواهد برود دانشگاه و توجّه به تفاوت محیط ذهنى و روحى و عملى و فکرى دانشگاه مثلاً با بازار ندارد، و همانجور که در بازار آدم میرود مثلاً در یک مسجدى، با همان روحیه، با همان خصوصیّات، با همان مطالب میخواهد برود دانشگاه، این به گمان قوى در برخورد اشتباه خواهد کرد. باید دانشگاه را کماهو(۶) بشناسد و مسائل دانشجویان را بداند ــ که من حالا به بعضى از آن مسائل اشاره خواهم کرد ــ [اینکه] مشکل دانشجو چیست و مسئلهاش چیست. این [شرط] اوّل: شناخت محیط و مخاطب. شرط دوّم، علاقه و اعتقاد به دانشجو است. اگر کسى از شکل دانشجو و جوانهاى اینجورى بیزار است، پایش را نگذارد به دانشگاه. اگر کسى علوم رایج در دانشگاه را جهل میداند، اینها را اصلاً علم نمیداند، نرود دانشگاه؛ باید اعتقاد داشته باشد به رسالت دانشجو و رسالت این محیط و درس این محیط؛ و دانشجو را مورد محبّت خود قرار بدهد؛ بداند که او هم مثل همین جوانى است که پسر ما است؛ همین بچّههاى ما آنجا هستند. بچّهى ما هم گاهى بداخلاقى میکند، او هم بداخلاقى میکند؛ بچّهى ما هم گاهى تحت تأثیر یک چیزى قرار میگیرد، او هم قرار میگیرد؛ یعنى به چشم فرزندان و نزدیکان خودش نگاه کند. نمیگویم به قدر بچّهى خودش محبّت داشته باشد ــ خب اینکه معقول نیست و غالباً عملى نیست ــ لکن محبّت داشته باشد؛ این قشر را به چشم تعطّف و علاقه و محبّت نگاه کند و به این علم، به این درس، به این محیط علاقه داشته باشد. سابقها بعضى از علماى خوب بودند که آشنا نبودند با مسائل علوم جدید و اصلاً اینها را علم نمیدانستند ــ واقعاً من دیده بودم؛ این، تصوّر نیست ــ من عالِم متّقىِ مؤمنِ فاضلى را دیده بودم که اصلاً اینها را علم نمیدانست بلکه حتّى هر چه را در یک کتاب غیر عربى نوشته بشود، علم نمیدانست؛ کتاب فارسى را اصلاً جهل میدانست! میگفت کتابهاى فارسى چیست؟ ببینید این یک طرز فکرى است. حالا البتّه این فکرها امروز نیست که آدم کتاب غیر عربى را [علم نداند]. حالا شقوق دیگرى هم دارد که اگر بگویم، بیشتر تعجّب خواهید کرد؛ که حالا اینها هم باز یک خرده مال قدیمىتر است، امّا من خودم درک کردم اینجور کسى را که کتاب چاپ حروفى را قابل خواندن نمیدانست؛ میگفت این کتابها بىربط است؛ چاپ باید چاپ سنگى، روى ورقههاى بزرگ با خطّ عبدالرّحیم(۷) نوشته شده باشد! خب، حالا این را از باب یک نمونهى بارز گفتم؛ معلوم است که در بین علماى حاضر و بخصوص بین علمائى که با محیطهاى جدید انقلابى سر و کار دارند، بخصوص آنهایى که میروند دانشگاه، این افکار نیست؛ این را من میدانم امّا میخواهم بگویم اگر میخواهید در محیط دانشگاه کمترین نشانهاى از بِینونت(۸) شما با آن دانشجو وجود نداشته باشد، بینونتى که پنجاه سال، هشتاد سال با دشمنى دشمنان و با همین طرز فکرهایى که به آن اشاره کردم، به وجود آمده ــ این طرز فکرى که من نقل کردم، بینونت به وجود نمىآورد بین محیطهاى فکر جدید و قدیم؟ دشمن هم که کمک کرد ــ اگر میخواهید آثار این بینونت از بین برود و این زخم لااقل در رابطهى با شخص شما در دانشگاه ملتئم(۹) بشود، باید محبّت و اعتقاد را به حدّ قدر نصاب داشته باشید. [روحانی] با علاقه، با محبّت، ببیند که این جوانها، چه جوانهاى نازنین، پاک، بهدردبخور و مورد کمال ترّحم در مقابلهى با بعضى از جریانات فاسد فکرى و غیره [هستند] که باید آنها را نگه داشت، باید حفظ کرد؛ مثل مرغى که از جوجههاى خودش محافظت میکند؛ نباید رهایشان کرد؛ با این روحیه باید برود دانشگاه. این هم شرط دوّم. شرط سوّم که این هم خیلى مهم است، این است که آن کسى که میرود دانشگاه، بداند که نحوهى تأثیر، نحوهى رابطهى او با این محیط و این مخاطب ــ اثباتاً و نفیاً ــ تأثیر بسیار بزرگى دارد در امور مهمّى. نگوید حالا [مهم نیست]. یک وقتى ما مسافرت میکردیم اینجا و آنجا براى منبر. [مثلاً] یک جا میرفتیم منبر، آدم میفهمید منبرش خراب شد ــ آدم روى منبر خودش میفهمد که دیگر خراب کرد ــ میگفتیم حالا خراب شد که خراب شد؛ حدّاکثر این است که دههى بعد دعوت نمیکنند، یا پولى که میخواست پاکت سنگینترى بدهد، سبکتر خواهد داد دیگر ــ حالا خب، فَلیَکُن؛(۱۰) مشکلى نیست ــ یا خواهند گفت این آخوند تازهکار است، یک منبرىِ دیگر را جاى من دعوت میکنند. تأثیر بد گفتن من و خراب کردن من همین قدر است؛ خب باشد، [امّا] یک وقت انسان میفهمد نه، اگر اینجا خراب کرد، اثرش اثر تعیینکننده است. ببینید؛ فرض کنید فرزند شما افتاده به دام یک عدّه طرّار(۱۱) فکرى، از لحاظ فکر سیاسى یا فکر اعتقادى؛ اوّلبار برخورد کرده با یک عدّهای و اینها او را به چیزهایى متوجّه کردند که البتّه شیطانى و غلط امّا پُرجاذبه است و شما اصلاً نمیگذاشتید که جوان شما به شعاع این چیزها نزدیک بشود؛ این برایش شبهه به وجود آورده، آمده سراغ شما که پدر روحانى هستید، عالِمید، مورد اعتقاد این پسر هستید، میگوید پدر، فلان قضیّه چه جورى است؟ اینجا شما چه احساسى دارید؟ اینجا احساس میکنید که اگر من در پاسخ به این بچّه یک ذرّه اشتباه کنم، بچّهام را از دست دادهام؛ این اوّلِ لغزشگاه است؛ اینجا دیگر کوتاهى نمیکنید، اینجا با عصبانیّت اقدام نمیکنید، زمام ارادهى فکر را به سخن سبُک یا سست یا حتّى تعبیر سست نمیدهید. اگر دیدید از عهده برنمىآیید که شما جواب این جوان را بدهید، میگویید اشکال ندارد میرویم پیش فلانى؛ یک آقاى مسلّطترى را پیدا میکنید تا او بتواند پاسخ آن طرّارىِ دشمن را بدهد. با این احساس با دانشجو باید روبهرو بشوید؛ حالا دانشجو یک نفر نیست، یک خیل عظیمند. اینها همانهایى هستند که در آیندهى نزدیکى ــ نه آیندهى دورى ــ [زمام مملکت را به دست میگیرند]. این کسى که امروز در دانشگاه است، ده سال، پانزده سال، بیست سال قوّه و فعلش فاصله دارد؛ مثل ماها نیست که فعلیّتش با قوّهاش هفتاد سال فاصله داشته باشد. این دو سال دیگر لیسانس میگیرد، پنج شش سال دیگر دکتر میشود، یک رشتهى تخصّصى هم میگیرد، دو سال هم علّافى میکشد، میشود ده سال. ده سال دیگر یک آدم متخصّصى است که همهى دستگاهها پول گزاف به او میدهند و او را با همهى وجود میخواهند. میشود چهکاره؟ میشود یک کارشناس سازمان برنامه و بودجه؛ میشود یک مهندس عالىرتبهى سازمان مسکن؛ میشود یک مدیر فلان ادارهى سیاسى؛ میشود راهاندازندهى فلان بخش عمرانى، کشاورزى و غیره؛ یعنى کار مملکت مىآید دست او، ریش مملکت مىآید دست او؛ به چشم بىاهمّیّت به او نگاه نکنید. اگر چنانچه شما توانستید او را متدیّن، مؤمن، دلسوز، مخلص بار بیاورید ــ که حالا عرض خواهم کرد که ما از دانشجو چه توقّعى باید داشته باشیم و بار بیاوریم ــ او [مفید] خواهد شد. اگر خداى ناکرده شما از عهدهى او برنیامدید ــ حالا یا از لحاظ فکرى، یا از لحاظ عملى، یا از لحاظ عاطفى ــ و جورى شد که بین او و شما به هم خورد، بعید است که او بین شما و روحانیّت تفکیک قائل بشود. [اگر] من و شما سوار ماشین در یک جادّهاى میرویم، یک افسر ژاندارمرى برسد آنجا و چهار تا بد و بیراه بگوید، شما هر افسر ژاندارمى را که فردا در خیابان ببینید، به طور ناخودآگاه و بدون اینکه خودتان بخواهید این حکم ظالمانه را بکنید، دربارهى او در ته قلبتان یک حکم ظالمانهاى دارید. [از او] بدتان مىآید، قهرى است؛ ظالمانه است امّا وجود دارد. اگر چنانچه یک ملبّس فعّال که [جوان] با او مواجه است، با او روبهرو است و به عنوان مظهر روحانیّت و نمایندهى روحانیّت اینجا آمده و خداى ناکرده یک اشکالى در کارش وجود داشته باشد، بعید است که آن جوان آن قضاوت ظالمانه را نکند و بقیّهى روحانیّت را با [مثل] من که در دانشگاه هستم، مقایسه نکند؛ یعنى تأثیر کار این قدر زیاد است ــ این غیر از آن ملبّسى است که در خیابان دارد راه میرود؛ [که جوان] میگوید یک غلطى هم کرد، همه که مثل او نیستند ــ این تأثیر را هم [روحانى] باید بداند. این سه شرط را من حالا عرض کردم؛ این سه شرط را باید کسى که وارد دانشگاه میشود بداند که سوّمى عبارت شد از آگاهى و اطّلاع نسبت به تأثیر عمیقِ نقش مثبت یا منفى او در دانشگاه. خب، حالا [دربارهی] دانشجو؛ البتّه من روانشناسى دانشجو را نمیتوانم بیان کنم؛ علّت این است که خود من اطّلاعاتى ندارم، آگاهىهاى زیادى ندارم ــ البتّه با دانشجوها و مانند اینها خیلى ارتباطات داشتهام امّا اینجور که حالا بتوانم تحلیلگرانه مثلاً بگویم بله، دانشجو این خصوصیّات را دارد، نه، این را من نمیتوانم عرض بکنم ــ امّا برخى خصوصیّات را در دانشجویان مىبینیم؛ خصوصیّات مسئلهساز را میخواهم بگویم، مشکلها را میخواهم بگویم. بعضی از مشکلات درونى و بیرونى دانشجویان اینهایى است که عرض میکنم. یک مشکل، مشکل دچار شدن به ابتذال و بىتفاوتى و نفوذپذیرى در مقابل فرهنگهاى مضرّ بیگانه است؛ دانشجو در معرض این قرار میگیرد و این مشکل دانشگاهها است. بنده مکرّر در این اجتماعات دانشجویى و دانشگاهى گفتهام که چرا وقتى کسى وارد حوزه میشود، قاعدتاً متدیّن خارج میشود امّا وقتى داخل دانشگاه میشود، قاعدتاً متدیّن خارج نمیشود! چرا باید اینجورى باشد؟ واقعاً هم توقّع درستى است و باید در نهایت، این[طور] باشد امّا واقعیّت قضیّه غیر از این است. واقعیّت قضیّه این است که دانشگاه یک محیطى است که به خاطر کثرت جوان در سنین خاص و وجود زن و مرد، در معرض انواع و اقسام انگیزهها و گرایشهاى اخلاقى و فرهنگىِ ناسالم قرار گرفته. [جوان دانشجو] غیر از آن جوان در بازار است که نه از مجلّهى خارجى، نه از کتاب خارجى، نه از معارف بیرون این مرز اصلاً مطّلع نیست؛ او از جایى اصلاً خبر ندارد، و غیر از این جوان است که قاعدتاً اطّلاع پیدا میکند، دانشجو است، آگاه است، هوشیار است، معارف دنیا برایش مطرح میشود. پس این در معرض نفوذ آسیبهاى فرهنگى و بىمبالاتى در مقابل دین، و بىتفاوتى در مقابل ارزشهاى دینى و ارزشهاى انقلابى است. این یکى از مشکلات محیط دانشجویى و دانشجو است. یکى [دیگر] از مشکلات که نزدیک به این است، آسیبپذیرى در مقابل لغزشها و انحرافات فکرى است. این را در گذشته که مارکسیسم(۱۲) خیلى فعّال و پُرنشاط بود، هر کسى که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعاً بروشنى مىیافت. اصلاً در دانشگاه حتّى آن دانشجوى مسلمانى که سوهان تفکّرات مارکسیسم به مغزش نخورده باشد، خیلى بندرت میشد پیدا کرد. بعضى از این عناصر روشنفکرِ نامونشاندار ــ از زنده و مرده ــ که جزو مسلمانها هستند و شما امروز به افکار اینها اعتراض میکنید که اعتراضهاى بجایى هم هست، آن انحراف و آن نقطهى اشکال فکرى اینها همان چیزى است که خاصیّت دوران دانشجویى و دانشگاهى آنها بود؛ تفکّر مارکسیستى وارد میشد، میدیدید زید که میخواهد مارکسیسم را رد بکند، از معارف مارکسیسم استفاده میکند براى ردّ مارکسیسم! یعنى «یُؤتى مِن حیث یَفِرُّ مِنه».(۱۳) توجّه میکنید؟ این مکرّر در تفکّرات و بیانات کسانى که بدون اطّلاع و آگاهىهاى کامل اسلامى در این دو دههى قبل از انقلاب در میدان مارکسیسم وارد میشدند، دیده میشود. اصلاً نفوذ کرده در آنها و تفکّرات مارکسیستی اشراب(۱۴) شده در همهى مغزشان و ذهنشان. آن روز این محسوس بود، امروز آن[جوری] نیست ــ لااقل به شکل مکتبىِ آن نیست، اگر چه تهماندههاى آن باز هم هستند، تهماندههاى آن هنوز زایل نشده ــ لکن انحرافات جدیدى وجود دارد. دنیا که تنها با انحراف مارکسیسم منحرف نشده؛ قبل از مارکسیسم هم تفکّرات غلط و انحرافى و ضدّ اسلام بوده، بعد از مارکسیسم هم وجود دارد، الان هم هست؛ همین تفکّراتى که امروز به وسیلهى بعضى از فیلسوفها یا فیلسوفنماهاى اروپایى در دنیا دارد پخش میشود که «حَمّالَةَ الحَطَبِ»(۱۵) دموکراسى به نوع سوسیالدموکراسىهاى غربى است؛ این تفکّراتى که امروز در دنیا رایج است. حالا نمیخواهم البتّه اسم بیاورم که به جایى نزدیک نشود این حرفى که ما داریم کلّى میگوییم، امّا الان در دنیا تفکّراتى هست که جادّهصافکن تسلّط استعمارى نوع جدید آمریکا و اروپا است بر همهى دنیا؛ یعنى ایجاد جوامع دموکراسى به سبک غربى؛ همین چیزى که شما مىبینید که دنیا روى آن حسّاس است؛ یعنى اگر چنانچه یک ذرّه نسبت به لباس کسی در جهت ایجاد حجاب، اندکى تعرّض بشود، همهى دنیا را غوغا برمیدارد؛ اگر صد برابر آن تعرّض بشود به لباس کسى در جهت کشف حجاب، یکصدمِ آن در دنیا غوغا نمیشود! این امروز یک واقعیّتى است. این یکى از نشانههاى همین تمدّن جدید و نظام جدیدى است که دنیاى استکبارى میخواهد بىسروصدا بر همهى عالم حاکم بکند. البتّه زیاد پیش رفتهاند، مال امروز هم نیست؛ امّا امروز به صورت یک تفکّر و مکتب و ایده و به شکل یک مسلک و مکتب دارد درمىآید. این بهاصطلاح از خصوصیّات «جامعهی باز» [است]. اصلاً «جامعهى باز» یعنى چه؟ چیست که جامعه را باز میکند و چه چیزى اگر نباشد، جامعه دیگر جامعهى باز نیست و ولو هزار نشانهى دموکراسى هم وجود داشته باشد فایدهاى ندارد؟ خب، اینها تفکّرات انحرافى و غلطى است که امروز در دنیا وجود دارد. حالا نمیخواهم وارد این بحث بشوم که ما باید در مقابل اینها چه کار کنیم؛ اجمالاً جوان دانشجو در معرض هجوم این تفکّرات از انواع و اقسام آن است. این هم مشکل دوّم. مشکل سوّم همین مشکل مدرکگرایى و توجّه وافر به زندگى مادّى و اضغاث احلام(۱۶) جوانى است که این هم مشکل دانشجو است. در حوزهها به شکل سنّتى چنین چیزى نیست، اگر چه گاهى به شکل عارضى هست، امّا جوان دانشجو که کارش علم است، کشانده شده و رانده شده به سمت اینکه به فکر آینده و به فکر دکّان آینده و به فکر کار آینده و پول و کدام رشته پُردرآمدتر است و کدام رشته توانایىهاى بیشترى به آدم میدهد [باشد]. این هم یک مشکل بزرگى است که بایستى به فکر آن بود؛ یعنى علم دارد ضربه میخورد، لطمه میخورد. یک مشکل، مشکل آلت دست جریانات سیاسى شدن [دانشجو] و سیاسىکارى دانشگاه است. دانشجو خودش گاهى اوقات هیچ ایده و انگیزهى سیاسى خاصّى ندارد امّا آلت دست یک جریانى، یک گروه سیاسىکارى قرار میگیرد که آنها او را چماق میکنند و میزنند توی سر هر کسى که میخواهند. این هم یک مشکل بسیار بزرگ و حسّاس. یک مشکل، مشکل ابهام در جریانات و عملکردها است. دانشجو به طور طبیعى روشنفکر است، یعنى جزو گروههاى روشنفکر قهرى، گروه دانشجو است؛ نسبت به اوضاع جارى کشور صاحب نظر است، صاحب فکر است، صاحب عقیده است، میخواهد اظهار نظر بکند، قانع نیست به اینکه بگویند که آقا ما اینجور تشخیص دادیم و میخواهیم عمل بکنیم؛ [کارش] منافات با تعبّد هم ندارد، تعبّد هم میکند امّا دلش میخواهد وجه این کارى را که به آن تعبّد کرده بداند. اگر ندانست تدریجاً دچار شبهه میشود، دچار ابهام میشود، و این ابهام، او را حتّى در نفْسِ تعبّد هم تضعیف میکند و تعبّدش بتدریج ضعیف میشود. پس یکى [دیگر] از مشکلات دانشجو این است. دانشجویان غالباً از جریانات هم بىخبرند و از بطون کارها خبر ندارند؛ [وقتی] یک خبرى در رادیو یا در روزنامه پخش میشود، ذهن اینها شروع میکند به کار کردن؛ حالا در صورتى که یک مؤثّر خارجى هم نباشد؛ اگر باشد که دیگر واویلا! پس این هم یکى از مشکلات دانشجو است. و بالاخره آن مشکلى که به نظر بعضىها شاید مهمترین مشکل [دانشجو] است، مشکل بىهویّتى و عدم درک رسالت واقعى در قبال جامعه و در قبال خودش و در قبال تاریخ و آینده است. دانشجو حقیقتاً نمیداند الان چهکاره است و در آینده چه نقشى خواهد داشت ــ مثل یک کاسبى که دنبال نان و نام دارد زندگى میکند و میدود ــ یعنى رسالت حقیقى دانشجو براى خود او درست روشن نیست. خب، اینها مشکلات دانشجو است. بخشى از مشکلات را گفتیم، یقیناً بیش از اینها، مسائل دیگر، مشکلات دیگر، ریزهکارىهاى فراوان، ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدیر و دانشجو، گروههاى گوناگون دانشجویى، دانشجوى بىدین، دانشجوى بادین، و تعارض اینها، حتّى تعارضهاى بین خود دیندارها ــ یعنى انواع و اقسام مشکلات ــ وجود دارد. حالا عالِم روحانى وارد دانشگاه شده، چه کار باید بکند در این دانشگاه؟ این واقعاً یک مسئلهى مهمّى است. این وظایفى که آقایان تدوین کردهاند، وظایف بسیار خوبى است؛ انصافاً جامع و خوب و قوى و برآورندهى بسیارى از خواستهها در دانشگاه [است] و من هیچ نظر منفىاى ندارم لکن آن چیزى که به اعتقاد بنده در دانشگاه اساس قضیّه است، این است که روحانى در محیط دانشگاه، آن قطبى بشود که دانشجو در این مشکلاتى که گفتیم و غیر از این مشکلات، به او پناه بیاورد، به او امید ببندد، از او علاج بجوید، و اگر هم نمیتواند علاج بجوید، لااقل تسلّا بجوید. اگر ما در دانشگاه جلسات فراوانى هم گذاشتیم، سخنرانى هم کردیم، مسجد هم رفتیم، در گزینش هم دخالت و شرکت کردیم، در تعیین استاد معارف هم حاضر و ناظر بودیم و از این قبیل وظایفى که عرض کردیم و همه هم خوب و لازم و مهم است امّا اعتماد و اطمینان و امید و تکیه از سوى دانشجو به ما نشد، به اعتقاد بنده ما نمیتوانیم بگوییم توفیق پیدا کردهایم. البتّه از همان چند سال قبل که مسئلهى نمایندگان روحانى در دانشگاهها مطرح شد، متأسّفانه بعضیها، شاید بعضى از جریانات ــ مسئله فردى هم شاید نبود، جریانى بود ــ به نظرشان رسید که باید این عنصر روحانى را یا در اختیار بگیرند یا حذف کنند؛ این در بعضى از دانشگاهها مشاهده شد. البتّه نمیگویم همهى دانشگاهها لکن در بعضى و شاید در بسیارى از دانشگاهها یک مجادلهاى، زورآزمایىاى به این شکل به وجود آمد که انصافاً اینجور چیزها خیلی مانع بزرگی است بر سر راه انجام تکلیف روحانى و عالِم محترمى که در دانشگاه سکونت میکند و اقامت میکند؛ و میکشاند او را به کارهاى ناخواسته؛ لکن به اعتقاد بنده تا آنجایى که ممکن است بایستى از ورود در میدانهاى ناخواسته اجتناب کرد؛ حالا ولو کسانى نخواهند بگذارند و جورى برخورد بکنند که آدم را گویا ناگزیر میکنند؛ در عین حال بایستى آنجایى که باید باشیم، باشیم. عمدهى تلاش آقایان در دانشگاهها باید این باشد که متعلّق به همهى دانشجویان باشند، حتّى آن دانشجویى که از لحاظ خط و ربط، مورد پسند شما نیست. البتّه کار سختى است، شاید بعضى از جاها ناممکن هم بشود لکن همه جا اینجور نیست. به نظر بنده در بسیارى از جاها، و شاید بتوانیم بگوییم در اغلب جاها، این ممکن است که روحانى جورى مشى کند، جورى عمل بکند که حتّى آن دانشجویى که از لحاظ مشى سیاسى و فکر سیاسى و به قول معروف خط و ربط، او را قبول ندارد، بگوید انصافاً آقاى خوبى است؛ یک جایى دردِ دلى داشته باشد، مشکل روانىاى داشته باشد، عقدهاى در ذهن و فکرش داشته باشد، باز میبیند این آقا ملجأ است؛ یک وقتى میخواهد یک نماز درستى بخواند، برود پشت سر او در مسجد نماز بخواند. باید در این جهت سِیر بشود در دانشگاهها؛ نه اینکه دفتر نمایندگى، یک طرف قضیّه باشد در مقابل بعضىها؛ این مصلحت نیست. البتّه عرض کردم، گاهى میکشانند شما را، من غافل نیستم از این معنا. بعضى از آقایانى که اینجا تشریف دارید [میدانید]، خب من با قضایاى ریز در دانشگاههایى که هستید، از چند سال قبل از این هم بااطّلاعم و میدانم که اذیّت میکنند، نمیگذارند، مشکل درست میکنند، گاهى روحانى را میکشانند به یک ماجراهایى، لکن باید مقاومت کرد تا آنجایى که بشود؛ یعنى از بالاى سر این تعارضات و مانند اینها باید وارد شد و همهى گروهها را نگه داشت. انجمنهاى اسلامى واقعاً جایگاه خوبى براى تجمّع نیروهاى مسلمان است و باید انجمنهاى اسلامى بازوانى باشند براى روحانىای که در دانشگاه حضور دارد. اگر واقعاً انجمن اسلامى با روحانىاى که در دانشگاه هست همراهى داشته باشد، نسبت به او اطاعت داشته باشد، حرف او را و راهنمایى او را پدرانه ببیند و آن را بپذیرد و کارى بکند که روحانى پشت و پناه او باشد، من خیال میکنم خیلى خوب میشود تفکّر دینى را در محیط دانشگاه گسترش داد. الان خب، در مواردى اطّلاع پیدا میکنیم که اینجورى نیست. انجمن اسلامى در مقابل روحانى قرار میگیرد یا اینکه تعارضى ایجاد میکند. خب طبیعى است که نیروها تقسیم میشود، گاهى حتّى اصطکاک پیدا میکنند و همدیگر را از بین میبرند. و بنده گمان میکنم که میتوان؛ یعنى باید اینجور باشد که ما دانشجو را بخواهیم جزو قشرهاى برگزیدهى دینى در جامعهى خودمان قرار بدهیم؛ هدف ما باید این باشد که در این دانشگاه، این دانشجویان را تبدیل کنیم به عناصر زبدهى برگزیدهى دینى، هم از لحاظ آگاهى و معرفت، هم از لحاظ استحکام ایمان؛ که طبیعى است خدمت براى جمهورى اسلامى در آینده را هم اینها تضمین خواهد کرد. در این جهت انشاءالله بایستى پیش برویم. البتّه به مساجد خیلى باید اهتمام بشود. بنده به این سنّت پیشنمازى خیلى معتقدم؛ حالا شاید بعضىها هم واقعاً قبول نداشته باشند. خود بنده چون مدّتها پیشنماز بودم و پیشنمازى کردهام، میدانم پیشنمازى چقدر کار خوبى است، چقدر کار مؤثّرى است، چقدر کار پُرفعّالیّت و پُرتلاشى است. غالباً کسانى که پیشنمازى نکردهاند، نمیدانند پیشنمازى یعنى چه؛ بعضىها هم که رفتند در مسجد نمازى خواندند و فورى دویدند بیرون به دنبال کار دیگر، نه آنها طعم پیشنمازى را میفهمند، نه دیگران طعم آنها را میفهمند؛ نه، پیشنمازى یعنى آدم مسجد را واقعاً محلّ کار خودش بداند؛ قبل از وقت برود آنجا، حتّى قبل از دیگران برود آنجا، اوضاع مسجد را ببیند، اگر اشکالاتى در وضع ظاهرى مسجد هست برطرف کند، سجّادهاش را پهن کند، بنشیند آنجا، منتظر مردم بماند که مردم بیایند، با یکیک آنها که مىآیند تا آنجایى که میتواند تماس بگیرد، به آنها محبّت بکند، از آنها احوالپرسى کند، مشکلى دارند در آن حدّى که برایش میسور است برطرف کند ــ نه اینکه بشود پادوى کارهاى خدماتى مردم که در بعضى از مساجد چنین چیزهایى وجود دارد که قطعاً غلط است؛ نه ــ بنشیند آنجا تا مردم به او مراجعه بکنند، درد دل بکنند، خودش را عرضه کند بر مردم، در معرض مراجعات مردم قرار بدهد، نماز را که تمام کرد براى مردم مسئلهاى بگوید، براى مردم دینى بگوید، تفسیرى بگوید، حرفى بزند و پا شود برود بیرون. یعنى اینجور [باشد]، ساعتى از وقت خودش را در اینجا صرف بکند؛ اینجور پیشنمازى به نظر بنده خیلى فرد مفید، مؤثّر، بابرکت و جلبکنندهى عواطف [است]. در سایهى این پیشنمازى است که وقتى این پیشنماز به آن کسانى که دیگر با مسجد او سر و کار دارند و رفت و آمد دارند، حتّى کسانى که وقت هم نمیکنند بروند مسجد امّا دورادور میدانند این آقا چه آقاى خوبى است، از دیگران شنیدهاند، وقتى در حوزهى اینها اشاره کند که فلان کار باید انجام بگیرد، نه بودجه میخواهد، نه قدرت قانونى میخواهد، نه بخشنامه میخواهد؛ آن کار طبق نظر او و گفتهى او انجام خواهد گرفت. اگر چنانچه این روحانى بشود صاحب این مسجد در دانشگاه، آنجا برود، بنشیند، بحث کند [دانشجویان میآیند]. البتّه مدّتى ممکن است نیایند، عدّهاى بدجنسى کنند لکن احتیاج دارند، اصلاً دانشجو احتیاج دارد به یک نفرى که مثل پدر [باشد]. خب، بعضى از آقایان بودند؛ مثلاً من خبر دارم ایشان(۱۷) در دانشگاه تشریف داشتند، دانشجویان مراجعه میکنند، اگر روحانى آنجا باشد، اصلاً امکان ندارد مراجعه نکنند؛ این دانشجو که عقدهى روحى دارد، قهراً مراجعه میکند. جوانى یک چیز عجیبى است؛ خب آقایان همه جوانى را گذراندهاند، آن احساسات دوران جوانى اصلاً میطلبد یک تکیهگاه روحى را. خب این آقا نشسته آنجا با عقل، با معرفت، با منطق، با متانت، با بلندنظرى و سعهى صدر، حرف را بشنود، جواب بدهد؛ نفر اوّل، دوّم و سوّم، «مشترى بر وى بجوشد»؛(۱۸) آن وقت این آقا صاحب نفوذ معنوى در دانشگاه خواهد شد؛ حالا رئیس دانشگاه، یا رئیس فلان ارگان انقلابى، یا رئیس فلان انجمن، گیرم حرف دیگرى بزنند؛ خب بزنند؛ [امّا] آنچه او میگوید، خواهد شد. وقتى گفته شد که اگر پاى درس آن آقا بروید، من بر دین شما میترسم، دانشجو دیگر نمیرود پاى درس آن آقا؛ وقتى گفته شد که این رئیس به درد این دانشگاه نمیخورد، بچّهها دیگر او را به ریاست قبول نمیکنند؛ یعنى نفوذ کلمه اینجورى خواهد شد. البتّه در جمهورى اسلامى طبیعى است که یک روحانى خوب، کارى هم نمیکند که اسباب زحمت دستگاه دولتى و ادارهکنندهی کشور بشود که برای رئیس دانشگاه و دیگران مشکل پیش بیاید؛ یعنى من نمیخواهم که خداى نکرده این در ذهنها جاى بگیرد لکن از این جهت عرض میکنمکه یک روحانىِ اینجورى، مالک قلوب دانشگاهیان یا جمع کثیرى از آنان و بخصوص جوانان خواهد شد؛ این خوب است. خلاصه میل من بیشتر به این طرف متوجّه است؛ بنده این را بیشتر مهم میدانم. اگر چه عرض کردم آن وظایفى که ذکر شده و گفته شده و بنده هم از آن مطّلع شدم، وظایف مهمّى است، وظایف لازمى است، کارهاى خوبى است لکن امید شما بیشتر به این باشد که عرض کردم. امیدواریم که خداوند انشاءالله آقایان را موفّق و مؤیّد بدارد و اجر بدهد به خاطر زحماتى که متحمّل میشوید. بنده میدانم که سخت است، گاهى باندى برخورد میکنند، آدم را خسته میکنند، کسل میکنند، از این چیزها هست، این هم وجود دارد. هر چه زحمت بیشتر باشد، اجر هم قهراً بیشتر خواهد بود. از حضرات آقایان جناب آقاى محمّدى، جناب آقاى محفوظى، جناب آقاى جنّتى هم حقیقتاً صمیمانه تشکّر میکنم. بزرگوارانى که این همه هم اشتغال و مسئولیّتهاى گوناگون به آنها متوجّه میشود امّا اهمّیّت این کار به این مهمّى را مورد توجّه قرار دادند و این مسئولیّت را قبول فرمودند. خداوند انشاءالله که وجود شریف آقایان را محفوظ بدارد، برکاتتان را ادامه بدهد و مستدام بدارد؛ انشاءالله همهی ما را بیشتر نسبت به وظایفمان آگاه کند و توفیق عمل بدهد. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ آیتالله محمّد محمّدىگیلانى، آیتالله احمد جنّتى، آیتالله عبّاس محفوظى
(۲ در ابتدای این دیدار، آیتالله محمّد محمّدیگیلانی (عضو شورای مرکزی نمایندگان ولیّفقیه در دانشگاهها) مطالبی بیان کرد.
(۳ آیتالله محمّد محمّدىگیلانى، مسئولان دفاتر نمایندگى ولىّفقیه در دانشگاهها را مانند شهاب ثاقبى دانست که در آسمانِ عقایدِ نسلِ جوان، به رمى شیطانهاى وسوسهگر مشغولند.
(۴ شکافنده
(۵ این نامه حاوى طرح مشکلات نمایندگان ولىّفقیه در دانشگاهها و نیز درخواست افزایش اختیارات آنها بود.
(۶ همانجور که هست
(۷ عبدالرّحیم خوشنویس تبریزی از خطّاطان معروف در نیمهی دوّم سدهی سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم قمری که بسیاری از کتب درسی حوزه با چاپ سنگی را به خطّ نسخ و نستعلیق نگاشته است.
(۸ جدایى، اختلاف
(۹ بهبودیافته
(۱۰ پس باشد
(۱۱ دزد
(۱۲ مارکسیسم یکى از مکاتب و جنبشهاى فکرى عمده در قرن نوزدهم و بیستم به شمار مىآید. مارکسیسم در متن جنبش کارگرى و سوسیالیستى شیوع یافت و همواره به عنوان یکى از بزرگترین مکاتب انتقادى در برابر لیبرالیسم اقتصادى و نظام سرمایهدارى مطرح بوده است.
(۱۳ از همان جایی که از آن فرار میکند، وارد میشود.
(۱۴ سیراب
(۱۵ هیمهکش [آتشافروز]. (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهی مسد، آیهی ۴)
(۱۶ خوابهاى آشفته. (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهی یوسف، آیهی ۴۴)
(۱۷ آیتالله عبّاس محفوظى
(۱۸ سعدی. دیوان، غزلیّات، از غزلی با مطلع «هر که شیرینى فروشد مشترى بر وى بجوشد / یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد»
جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|