1371/08/13
بیانات در دیدار دانشآموزان، دانشجویان، معلمان و پرستاران
به مناسبت روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اوّلاً به شما عزیزان، دانشآموزان، دانشجویان، معلمان و پرستاران، که این اجتماع پرشور و صمیمی را تشکیل دادهاید، خوشامد عرض میکنم و از خداوند متعال برای همه شما، در هر سنگری که هستید و به هر وظیفهای که اشتغال دارید، تقاضای موفقیّت و پیشرفت و تکامل دارم.
روز سیزدهم آبان، به لحاظ التقای سه حادثه تاریخی که به شکل عجیبی به هم وصلند، روز مهمّی در تاریخ ماست. امروز فرصتی است که از یک درد بزرگ جهانی و یک بیماری سیاسی مهلک که بر جهان بشریّت حاکم است و ملتهای بسیاری از آن در رنجند، سخن گفتهشود. این سه حادثه هم، اتّفاقاً در ارتباط با همین مسأله اساسی است.
حادثه اوّل، تبعید امام است. ملتی در زیر فشار حکومتی فاسد، دست و پا میزد و عدّه کثیری ازمردم در خشم و ناراحتی بودند و کسی که میتوانست احساسات مردم را هدایت کند و افکار آنها را جهت بدهد ودرد دل آنها را بیان کند و از خطرات این راه نترسد، فقط امام بزرگوار ما بود. او را در نیمه شبی - در مثل چنین روزی - از خانه و مسکن خودش ربودند و از میان این ملت، اوّل به زندان و بعد به تبعید فرستادند؛ تا شاید خشم ملت هدایت نشود و مبارزهاش سرنگیرد. ولی برخلاف نظر آنها، امام، رهبری خود را از تبعیدگاه هم ادامه داد و دست از افشاگری و بیان حقایق و هدایت مردم برنداشت. این ملت - بخصوص جوانان - وارد یک مبارزه عمومی شدند که پانزده سال ادامه پیدا کرد. در ادامه همین مبارزه، در چنین روزی بود که همان دستگاه جبّار و وابسته و فاسد و تحت تأثیر سیاستهای آلوده به همان بیماری - که عرض خواهم کرد - دست جنایت از آستین در آورد و دانشآموزانی را به شهادت رساند. اما بالأخره، حق پیروز شد. مبارزه محقّانه مردم ایران پیروز گردید و آن دستگاه جبّار و فاسد، مجبور شد بساط خود را جمع کند و امریکا از کشور ما برود. باز در مثل چنین روزی، خشم مقدّس و حق طلبانه یک عدّه جوان و دانشجوی مسلمان، حادثه سوم، یعنی تسخیر لانه جاسوسی راپیش آورد. پس، حوادث امروز، برای ملت ایران، حوادثی است به هم پیوسته و کلاًّ مربوط به همین مطلبی است که امروز مختصری درباره آن عرض خواهم کرد.
آن بلای بزرگ در جهان امروز، عبارت است از چیزی که بنده میتوانم آن را به نام «استبداد بینالمللی» و «دیکتاتوری جهانی» معرفی کنم. این اسم، برای آنچه که امروز بر ملتها میگذرد، اسم مناسبی است. استبداد بینالمللی، مرتبه اعلای استکبار بینالمللی و جهانی است. استکبار جهانی معنایش این است که دولتها و قدرتهایی در دنیا هستند که نسبت به ملتهای دیگر، با برخورد استکباری مواجه میشوند: ثروت آنها را میبرند، در حکومتهای آنها به دخالت میپردازند، در سیاستهای آنها اعمال نظر میکنند و آنها را به این سمت و آن سمت میکشانند. این، استکبار بینالمللی است. همان چیزی که در قرن هجدهم و نوزدهم، با استعمار شروع شد و بعد در قرن بیستم به استعمار نوین مبدّل گردید، و امروز، یا در دوران اوج قدرتهای استکباری، به شکل استکبار جهانی درآمد، که دنیا را بین دو قطب و دو قدرتتقسیم کرده بودند و هر کدام به نحوی ملتی را میدوشیدند و در پنجه خود میفشردند.
امروز چیزی که به استبداد بینالمللی اضافه شده، عبارت از این است که قدرتهای مستکبر جهانی و در رأس آنها ایالات متّحده امریکا، برای ملتهای دیگر حقّ حرف زدن واظهار نظر کردن هم قائل نیستند. هر کاری که برای سیاست خودشان مفید و لازم بدانند، ولو به ضرر ملتی یا ملتهایی باشد، انجام میدهند. مثلاً در قضیه عراق، زیر لگدهای خودشان و به وسیله نیروهای مسلّح و سلاحهای کشنده خودشان، منطقه را خرد و خمیر میکنند و یا در مناطق گوناگون عالم، با اشاره و یا کمک آنها، انواع فجایع و جنایات انجام میگیرد. فرض بفرمایید در فلسطین اشغالی و یا در لبنان و مناطق دیگر، آن همه فاجعه آفرینی صورت میگیرد، اما اگر ملتی، نظری بر خلاف این مطالب ابراز کند یا دولتمردانی در دنیا مخالفت کنند، با استبداد و دیکتاتوری کامل، آن ملت و یا آن دولت را به انواع اتّهامات متّهم مینمایند؛ برای اینکه آنها را از میدان خارج کنند.
قدرتهای مستکبر جهانی، وسایل و ابزاری هم دارند. رادیوها، خبرگزاریها، وسایل سریعالسّیر انتقال خبر و تحلیل، دستگاههای استعماری، تحلیلگران سیاسی و سلاحهای کشنده و مرگبار، همه در اختیار آنهاست. خود را محق جلوه میدهند و سعی میکنند هر کس را که مخالف با آنهاست، با فشار سیاسی یا نظامی و اقتصادی، ازمیدان خارج کنند تا آب از آب تکان نخورد. اگر از باب نمونه بخواهیم اسم بیاوریم، در همین کشورهای اسلامی ما - مثلاً در الجزایر - انتخاباتی اتّفاق افتاد، جناحی پیروز گردید و بعد با اشاره وپشتیبانی قدرتهای استکباری، وضع به کلّی عوض شد؛ یعنی آن چیزی که ملت خواسته بود، به کلّی به عکس شد. یا همین منطقه خونبار بوسنی هرزگوین را ملاحظه کنید! دیگر ملتها دم از استقلال زدند، همه آنها مورد قبول واقع شد، اما وقتی نوبت به ملت مسلمان بوسنی هرزگوین رسید - که اکثریت این کشور مسلمانند و حکومت خودشان را انتخاب کردند - فاجعه آفرینی و کشتاری پیش آمد که با سکوت تبلیغاتی دنیا همراه بود. بعد هم با تبلیغات کمرنگ و بیمعنی، به رها کردن متجاوز و جنایتکار انجامید. این، آن وضعیتی است که بر دنیا حاکم است. یعنی فشار یک عدّه قدرتمند، که اگر در صد مسأله با هم اختلاف دارند، در تقسیم دنیا به مناطق نفوذ و فشار آوردن براکثریّت مردم عالم، یکی هستند و با هم اختلافی ندارند. اگر در تقسیم منابع غارت زده جهان سوم یا کشورهای فقیر، با هم درگیری دارند - که دارند - اما در اصل غارت منابع و فشار روی دولتهایی که مقاومت کنند، با هم هیچ اختلافی ندارند. یک طرف اینهایند که در اقلیّتند - هم از لحاظ تعداد دولتها و هم از لحاظ آحاد مردم - یک طرف هم اکثریّت دولتها و ملتهای عالم، که محکومند از آنها پیروی کنند!
البته ملتها مستضعفند، ناچارند و امکاناتی ندارند. بسیاری از دولتها و دولتمردان هم برای مطامع خودشان و برای چهار روز در رأس قدرت ماندن، تسلیم میشوند. این، وضع دنیاست. و این، یعنی چه؟ یعنی دیکتاتوری. یعنی همان چیزی که اگر در کشوری این وضعیت به وجود آید، اقلیّتی حاکم میشود که مقتدر است و امکانات، پول و تبلیغات دارد. اینها در یک طرف قرار میگیرند و اکثریّت عظیمی که مستضعفند، ناراضیاند، خشمگینند و مخالفند، در طرف دیگر قرار میگیرند، که جا دارد همه عقلای عالم، این وضع را تقبیح کنند. حال همین وضعیت، در سطح جهان بهوجود آمده است و روشنفکران عالم تماشا میکنند. نگاه میکنند و خونسرد از آن میگذرند. آنها مسائل جزئی را بزرگ میکنند ولی مسأله به این عظمت را مورد توجّه قرار نمیدهند! نویسندگان، فیلمسازان، هنرمندان و نامآوران عرصه نویسندگی و هنرنماییهای گوناگون در سطح عالم و عمدتاً در کشورهای اروپایی وامریکا، ساکتند. ببینید در دنیا چه وضعیتی است! به چیزهای کوچک و گناهانی میپردازند که به نظر آنها گناه است، اگر چه کوچک است. اگر در نقطهای از دنیا حادثهای برای فردی اتّفاق بیفتد - البته فردی که آنها برای او ارزشحیات قائل باشند - چه جار و جنجالها به راه میاندازند. و الّا اگر سیاهپوست باشد که ارزش حیات ندارد! مسلمان باشد که ارزش حیات ندارد! اگر یک اروپایی یک جا گروگان گرفته شود، یا اسیر شود، یا رنجی ببیند، یا احتمال اینها برای او باشد؛ شما میبینید نویسندگان فلان کشور، مطبوعاتچیهای فلان کشور، خبرنگاران فلان کشور، شعرای فلان کشور، طومار امضا میکنند و در همه دنیا پخش میکنند و اظهار وجود میکنند. امّا در مقابل این حادثه عظیم؛ یعنی حادثه دیکتاتوری یک قدرت کوچک، ولی ثروتمند و دارای فناوری و ابزار پیشرفته که به یک اکثریّت عظیم از انسانها حقّ حیات نمیدهد، حقّ اعتراض و انتخاب و حق برخورداری از دمکراسی نمیدهند! این آقایان نشستهاند وتماشا میکنند. خودِ همین بیاعتنایی روشنفکران هم، جزء متمّم آن استبداد و دیکتاتوری جهانی است. این، وضع دنیاست.
بعد ازفروپاشی شوروی، همین استبداد به نفع امریکا و بلوک غرب افزایش پیدا کرده است. بنده در دو، سه نطق بین المللی، در مجامع بینالمللی، روی این نکته به عنوان «سلطه جهانی» تکیه کردم و امروز احساس میکنم استعمال اصطلاح «استبداد جهانی» یا «دیکتاتوری بینالمللی» گویاتر است. اینها نسبت به ملتهای عالم، دیکتاتوری به خرج میدهند و این، آن بلای بزرگ امروز بشریّت است. ملتها از دو حال نمیتوانند خود را بیرون نگه دارند: یا باید تسلیم شوند، و آن، چیزی است که متأسفانه دولتها آن را میخواهند که غارت بشوند و آیندهای برای آنها نماند و به این ترتیب به پیشرفت همین روال استعماری و استبدادی در سطح عالم کمک میکنند. امّا راه دیگر این است که ملتها بایستند و مبارزه کنند. با چه کسی مبارزه کنند؟ طرف مبارزه، اگر چه یک جنس است، اما مختلف است. باید با آن دستگاه و جهتی که دیکتاتوری جهانی را تقویت میکند، مبارزه کنند. گاهی با یک دولت است، گاهی با یک دولت دیگر است. گاهی با خود امریکاست و گاهی با روشهایی است مجاهدانه و همراه با از خود گذشتگی؛ مثل آنچه که در فلسطین و لبنان اتّفاق میافتد. اینها مبارزات ملتهاست. این مبارزات بحقّ است یا نه؟ آیا با انصافهای عالم میتوانند مبارزه یک ملت یا آحادی از ملت را که در مقابل آن موج عظیم قدرت، میخواهد مقاومت کند، مورد ملامت قرار دهند؟
تأسّفآور این است که تبلیغات جهانی، علیه این مبارزهها و مقاومتهاست. تبلیغات جهانی، ملتهای مبارز را با انواع و اقسام تهمتها متّهم میکند، برای اینکه آنها را ازمیدان خارج کند. یکی از این تهمتها، موضوع «حقوق بشر» است که مثل ابزاری در دست قدرتهای جهانی است، تا اگر دیدند دولتیبا نظرات آنها مخالفت میکند، آن دولت را - و اگر لازم شد آن ملت را - متّهم کنند. یک ملت را هم گاهی متّهم میکنند! متّهم میکنند به نقض حقوق بشر و به طرفداری از تروریسم! امروز شما میبینید نسبت به جمهوری اسلامی ایران، زدن چه تهمتهایی را شروع کردهاند! همین تهمتِ نقض حقوق بشر و از این قبیل چیزها، که ساخته و پرداخته مغزهای خبیث تحلیلگران آنهاست و فعّالان تحلیل سیاسی در اختیارشان قرار میدهند. کسانی هستند که مینشینند و برای ملتها و دولتها چیزهایی را میسازند و خلق میکنند. اینها، ابزارهایی در دست آنهاست.
آنچه را که به ملتها به صورت اتّهام وارد کردهاند، کمتر از آن چیزی نیست که به دولتها به صورت اتّهام وارد میکنند. در همین نظام جمهوری اسلامی، اینها به ملت ایران، بارها تهمت زدهاند. مسأله این نیست که اینها با دولتمردان جمهوری اسلامی مخالفند. اینها با ملت ایران مخالفند! همینها بودند که میگفتند: «کسانی که در نماز جمعه شرکت میکنند - آن اجتماعات میلیونی نماز جمعه، با آن شوری که در اوایل انقلاب بود - پول میگیرند و میآیند!» این، اهانت به یک ملت نیست؟ یک ملت را کهنه پرست خواندن، یک ملت را متعبّد به امور غیر منطقی دانستن، یک ملت را دُگم معرفی کردن؛ اینها اهانت به یک ملت نیست؟ جرم این ملت چیست؟ این است که در آن مبارزه رویاروی، انتخاب دوم را قبول کرده است.
حالا این شخص جدیدی که در صحنه سیاست امریکا، ممکن است روی کار بیاید، با فاصله چند روز، باز شعار حقوق بشر را مطرح خواهد کرد و دنیا شاهد تکرار همین صحنه مفتضح خواهد بود که دیگران را متّهم به نقض حقوق بشر کنند. امروز در دنیا چه کسی نقض حقوق بشر میکند؟ حقوق بشر را کسی نقض میکند که از اسرائیل غاصب حمایت میکند. آیا آنچه که امروز در فلسطین میگذرد، بزرگترین نمونه نقض حقوق بشر نیست!؟
چرا اینها اعتراض نمیکنند؟ اگر اینها طرفدار حقوق بشرند، چرا به اسرائیل کمک میکنند ؟ آنچه که امروز در شرق اروپا میگذرد - در همین منطقه بوسنی هرزگوین - آیا فجیعترین و شنیعترین نمونه نقض حقوق بشر نیست؟! آیا کسانی از دستگاههای غیر مسؤول دنیا، نرفتند آنجا و گزارش نیاوردند و نگفتند که چه فجایعی اتفاق میافتد؟! همه خبر ندادند که زمستان اینها زمستان سخت و مهلکی است!؟ عکسها را ندیدند!؟ فیلمها را نشان ندادند!؟ اردوگاهها را توصیف نکردند!؟ چرا وارد نمیشوند؟! چرا محکوم نمیکنند؟! چرا از زبان فراتر نمیروند؟! چرا وقتی که سیاستهای خودشان مطرح است و پای اسلام ومسلمین و مستضعفین در میان نیست، آنطور لشکرکشی میکنند که در قضیه کویت کردند؟! آنجا برای امریکا مشکلی وجود نداشت. به خرج دیگران وارد کشوری شدند و جنگ و بمباران کردند. عراق خراب بشود که به ضرر آنها نیست! کویت ویران بشود که به ضرر آنها نیست! امّا آیا حاضرند چنین چیزی را در ایالات و مرزهای خودشان؛ در کشورهای خودشان تحمّل کنند؟
در خلیجفارس آنطور فاجعه آفرینی به راه انداختند و محیط زیست را که این قدر از آن دم میزنند، از بین بردند. امّا آیا حاضرند درمناطق زیست خودشان چنین کاری انجام گیرد؟! اینها به فکر حقوق بشر نیستند. اگر به فکر حقوق بشر بودند، وضع دنیا دگرگونه بود؛ رابطه آکل ومأکول بین آنها و ملتها وجود نداشت و این همه فشار بر ملتهای ضعیف وارد نمیآمد. مسأله این نیست. این شعار، شعارِ مفتضحی است. خوب است این شعار را اینها دیگر ندهند. دنیا گوش نخواهد داد؛ کسی اعتنا نخواهد کرد. باز نیایند بگویند که «موضوع حقوق بشر در دنیا مطرح شد» و التزاماتی برای ملت ایران درست کنند. اینها کیستند که حقوق بشر را مطرح کنند؟! اینها دشمنان حقوق بشرند. اینها ناقضین حقوق بشرند. منتها وقیحند؛ پررو هستند. بلندگوها هم دست آنهاست. هر کس را بخواهند، متّهم میکنند. مثل اینکه یک انسان فاسقِ فاجرِ بدکاره منحرف، در کناری بایستد و انسانهای پاکدامن را متّهم به فسق و فجور و بدرفتاری و ناپاکدامنی کند! امروز در مسأله حقوق بشر، وضعیّت اینطور است. این، وضعیّت دنیاست. تنها جایی در دنیا که ملت و دولت، متّفقاً و متّحداً، در مقابل این سیاست زورگویانه ایستادهاند، ایران اسلامی عزیز شماست.
در جاهای دیگر، اگر دولتها مشاهده کنند که در ملتها انگیزه مقاومت وجوددارد، به آنها کمکی نمیکنند. دولتهایی را هم میشناسیم که احساسات ضدّ سلطهگری دارند - اینطور نیست که همه دولتها، آن طرفی باشند - اما جرأت نمیکنند. نه جرأت میکنند خودشان اقدامی کنند و نه جرأت میکنند ملتهایشان را به اقدامی وادار کنند. درحالی که این اشتباه است. اقدام ملتها اقدامی است که دشمنِ مستکبر و مستبد نمیتواند هیچ پاسخی به آن بدهد. اقدام ملتها، اقدامهای شکننده است. چرا ملتها را واردِ صحنه نمیکنند؟
ملت ما بحمداللَّه در صحنه است. ملت ما، امروز نقطه امید یگانهای است که در میان ملتهای زیر ستم، مثل ستارهای میدرخشد. مواظب باشید این نقطه امید برای ملتها کور نشود و این ستاره درخشان، روزبهروز نور امید را به دل ملتها بیشتر بتاباند. این، وظیفه تاریخىِ ملت ماست. گمان نکنید اگر مبارزه ملت ایران سر نمیگرفت و نمیایستاد، برای او در محیط زندگی مشکلاتی وجود نمیداشت. این، تبلیغ آنهاست. مبادا چنین تصوّر شود که اگر ملت ایران تسلیم زور، تسلیم امریکا و تسلیم استبداد جهانی گردد، حال و زندگی خوبی خواهد داشت. این اشتباه است. نگاه کنید به کشورهایی که تسلیم شدند؛ ببینید چه روزگاری دارند. نمیخواهم از این کشورها اسم بیاورم. ببینید چه وضع فاجعهباری در این کشورها حاکم است. اگر عزّتی هست، اگر رفاهی هست، اگر آزادی و استقلالی هست، در سایه ایستادگی مقابل استکبار جهانی است.
بیشترین امید من در این مورد، به شما جوانان است. حرف درباره شما جوانان بسیار است؛ ولی امروز، مجال نیست. شما هم میخواهید بروید و انشاءاللَّه به تظاهرات امروز ملحق شوید. نمیخواهم وقت را بگیرم. اجمالاً عرض میکنم: شما دانشجویان و دانشآموزان - چه پسران و چه دختران - وظایف سنگینی بر دوش دارید. غیر از وظیفه درس خواندن، که وظیفه دانشجویی و دانش آموزی است؛ وظیفه انقلابی بر دوش دارید، وظیفه اسلامی و دینی هم بر دوش دارید. چه در محیط دانشگاهها و چه در محیط مدارس. این مبارزه، مبارزه امروز و یک روز و دوروز و یک سال و دوسال نیست؛ مبارزه نسلهاست. آن نسلی که از مبدأ و آغاز انقلاب فاصله گرفته است، اگر بخواهد ایران را به عزّت برساند و بسازد و عظمت ببخشد و الگوی زندهای در مقابل ملتهای دیگر قرار دهد و بینی استکبار را به خاک بمالد، باید یک نسل انقلابی و اسلامی و متدیّن باشد و آن، شما هستید. امروز دانشجویید، امروز دانشآموزید و فردا گردانندگان چرخهای این کشورید. امروزِ خودتان را بسازید. دانشگاهها را بسازید. محیط دانشگاه را محیط انقلابی و اسلامی کنید. محیط دبیرستانها را نیز همینطور. نمیبینید که دشمن، بیشترین توجّهش را به این محیطها معطوف کرده است!؟ این، برای چیست؟ برای این است که از این محیطها میترسد. در محیط دانشگاه، جوانان انقلابی و مسلمان باید مانند یک دست، مانند یک تن، با یک فکر - فکر اسلام و انقلاب - حرکت کنند. محیط را محیط انقلابی و اسلامی کنید. از هر چیزی که مخلِّ به این یگانگی در راه خدا و در راه انقلاب باشد پرهیز کنید، تا بتوانید دانشگاهی را بسازید که فردای ایران را تأمین کند؛ جمهوری اسلامی را در مقابل دشمنان و بدخواهان و ملت ایران را در مقابل دوستان و امیدواران عالم روسفید کند. محیط دبیرستانها نیز همینطور.
جوانان مسلمان و بچههای مؤمن ما، در این انقلاب نقش داشتند. امروز سالروز به خون غلتیدنِ عدّهای از همین دانشآموزان است. رژیم منحوس پهلوی هم با دانشآموز مؤمن و انقلابی، مخالف بود و میخواست او را یا ضایع و فاسد کند، یا اگر نشد، بکُشد. امروز خوشبختانه استکبار و استبداد جهانی، دستش نمیرسد که به دانشآموزان عزیز ما آسیب جسمانی برساند. بحمداللَّه سدّی به ارتفاع جمهوری اسلامی جلو تجاوز دشمن را با قدرت گرفته است. اما ممکن است از لحاظ تضییع و افساد معنوی، بتواند کاری انجام دهد. باید مواظب بود. این تکلیف بردوش شماست.
امام بزرگوار، چند صباحی را در میان ما زندگی کرد. همیشه همینطور است. فرد که ابدی نیست. فرد باید بتواند وظیفه خودش را در مدّت عمر کوتاهش در همین چند صباح، انجام دهد. امام رفت و همه ما رفتنی هستیم. امّا این انقلاب ماندنی است. این ملت ماندنی است. این کشور ماندنی است و عزّت و استقلال ما، انشاءاللَّه پایدار است. و این، به کمک شما جوانان و با خودسازی شما شدنی است. خودتان را بسازید.
همه آن توطئهها و دشمنیها و خباثتها که ذکر شد، در مقابل اراده و عزم ملتها، پوچ و هیچ است. هیچ کار نمیتوانند بکنند. این، دولتها هستند که آسیبپذیرند؛ آن هم دولتهایی که به مردم متّکی نباشند. دولتها هم، اگر به مردم متّکی باشند، مثل دولتهای جمهوری اسلامی خواهند شد که مشاهده کردهاید، بحمداللَّه محکم و قوی بودند. دولتهایی که به مردم خوشان متّکی نیستند، آسیبپذیرند و مجبورند با امثال امریکا بسازند، برای اینکه بمانند! اما ملتها و دولتهای متّکی به ملتها، آسیبپذیر نیستند. این، برای ما و برای همه ملتها یک درس است. ما میتوانیم بینی استکبار را به خاک بمالیم. ما میتوانیم مانع از نفوذ استبداد جهانی باشیم.
بالاتر عرض کنم: ما میتوانیم دژ استبداد جهانی را، در سطح بینالمللی، بشکنیم. البته با صبر، با حوصله، با استمرار مبارزه و تلاش، این کارها شدنی است. یک روز، قدرت شوروی را هم کسی خیال نمیکرد از بین برود، امّا دیدید که رفت. ملتها میتوانند معجزهها کنند، و این معجزه، انشاءاللَّه، به وقوع خواهد پیوست. من همه شما جوانان و عزیزان را به خدا میسپارم و امیدوارم که موفّق باشید. توصیه پایبندی به اسلام و روش انقلاب را، در هیچ حالی از حالات، فراموش نکنید، و این روز را انشاءاللَّه، گرامی بدارید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.