از یک سو ولایت فقیه، مقولهای فقهی است و از سوی دیگر، مقولهای کلامی. حتی ابعادی عرفانی نیز مییابد. در این نوشتار، به دو وجه توأمان کلامی/ اعتقادی و فقهی ولایت فقیه از دیدگاه آیتالله جوادی آملی میپردازیم.
نباید اشتباه شود که مرحوم جناب خویی بحث ولایت فقیه را نپذیرفتند و امام پذیرفتند. چراکه ما هیچ فقیهی را در تاریخ شیعه نداریم که بحث ولایت فقیه را کلا منکر باشد، بلکه بحث برسر حدود و اختیارات فقیه است.
بحث از «ولایت فقیه»، بحث از مشروعیت تعیین تکلیف برای مردم است؛ یعنی بحث از جواز و عدمجواز تصرف از ناحیه فقیه و بحث از وجوب یا عدم وجوب تبعیت از ناحیه مردم.
مهمترین خدمت صدرا به فلسفه سیاسی اسلام، آنجاست که با ارائه گونهای از حکمت نظری و جهانبینی در دستگاه فلسفی خود، نوعی از حکمت عملی و جهانسازی را نیز پیش روی ما مینهد که در آن، بیش از هرچیز...
آن کسی که بهعنوان ولایت فقیه در راس هرم قدرت قرار میگیرد، بیشترین وظیفه را درمورد پیاده کردن وظایف حکومت برعهده دارد. یعنی رسالت و مأموریت ولی فقیه در راستای رسالت و مأموریت حکومت اسلامی تعریف میشود.
بهنظر فرهنگستان، نقش اصلی دولت، «سرپرستی توسعه انسانی و تکامل اجتماعی و هماهنگسازی همه شئون حیات جامعه در جهت رسیدن به مقصدی خاص» است که این مقصد در نظامهای الهی، توسعه پرستش و تقرب الهی است.
اندیشمندان مسلمان شیعه درباره مبنای مشروعیت سیاسی یکی از این سه دیدگاه را داشته اند: دیدگاه نخست، نصب از جانب خداوند؛ تقریبا دیدگاه همه فقیهان و اندیشمندان شیعه، از ابتدا تا دوره تجدد و بسیاری از متفکران معاصر بوده است.
نگاه امام خمینی(ره) به مسئله ولایت فقیه را باید نگاه حقوقی اجتماعی دانست، زیرا مبتنی بر نیاز اجتماع به نهاد حکومت و دولت برای اداره جامعه است و حقوق اساسی مردم برای داشتن دولتی کارآمد را در نظر دارد.
ولایت فقیه، مهمترین دستاورد قیامِ بزرگمردِ تاریخ تشیع حضرت امام خمینی(ره) است. قیامی که در آن غبار عزلت و گوشهنشینی از فقه شیعی رخت بربست و اسلام انقلابی - اجتماعی که صورت حقیقی اسلام ناب است، ظهور پیدا کرد.
از نظر امام، ولی فقیه باید دینشناس باشد یعنی علاوهبر آنکه در فقه دارای قدرت اجتهاد است باید در حیطه معارف دینی نیز صاحب نظر باشد. لذا با آن فرمایش ملاصدرا که گفته باید در فقهین دارای نظر باشد، منافاتی ندارد.
آیتالله حسینی طهرانی در باب نوع حکومت اسلامی و چگونگی ساختار نظام حاکم دارای نگرشی خاص و بدیع بودند که با صورت حاکمه امروز متفاوت است و در کل میتوان گفت که با نظریات قرن بیستمی تفاوت جوهری دارد