حجتالإسلام و المسلمین سیداحمد خاتمی
معنای بصیرت و نقش آن
بصیرت به معنای روشنبینی و روشندلی است. «بصر» چشم ظاهری است و «بصیرت» چشمِ دل. جهتبخش زندگی، دومی است و بصر بیبصیرت، کوری است. کفار و دنیاپرستان این چنینند: «یَعّمَلونَ ظاهِراً مِن الحَیوهِ الدنیا و هُم عن الاخِرَهِ هُم غافِلونَ ؛ آنها تنها ظاهری از زندگی دنیا را میبینند و از آخرت غافلند!»
اینان چشم دارند اما نابینایند، چون بصیرت ندارند. از دیدگاه قرآن، این بیبصیرتان از چهارپایان نیز گمراهترند؛ چرا که چهارپایان استعدادها و امکانات انسان را ندارند ولی این کوردلان «چندین چراغ دارند و بیراهه میروند»! «لَهُم قُلوبٌ لایِفقَهونَ بِها و لَهُم اعْیُنٌ لایُبصِرونَ بِها و لَهُم اذانٌ لایَسْمَعونَ بِها؛ اُولئکَ کالانعامِ بَل هُم اَضَلُّ اولئکَ هُمُ الْغافِلونَ؛ آنها دلهایی دارند که با آن نمیاندیشند، چشمانی دارند که با آن نمیبینند، گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر؛ اینان همانا غافلانند.»
برای بیبصیرتها، در زندگی تنها لذت مطرح است و بس؛ ارزشها و فضایل و کمالات برایشان واژههایی بیمعناست و به تعبیر زیبای امیر سخن امام علی علیهالسلام «کالبَهِیمَهِ المَرْبوطَه هَمُّها عَلَّفُها ؛ همانند حیوانات پرواری که تنها به علف میاندیشند و بس!»
اما صاحبان بصیرت با چشم دل، راه زندگی پاکیزه (حیات طیبه) را مییابند؛ برای آنها تنها حق مطرح است و بس! جلوههای زیبای زندگی دنیا آنها را نمیفریبند، آنان دنیا را مسلخ ارزشها قرار نمیدهند، آنان آخِر بینند نه آخوربین!
باز به تعبیر امام علی علیهالسلام: «اِنّ اولیاءَ اللهِ هُمُ الَّذینَ نَظَرَُوا الی باطِن الدُنیا اِذا نَظَرَ النّاسُ اِلی ظاهِرِها، و اشْتَغَلوا باَجِلِها اِذا اشْتَغَلَ النّاسُ بعاجِلِها... ؛ دوستان خدا کسانی هستند که به باطن دنیا مینگرند، زمانی که مردم به ظاهر آن نگاه میکنند و به آینده آن مشغولند، آنگاه که مردم به امروز آن سرگرمند».
صاحبان بصیرت با قطبنمای حق، تمامی موضعگیریهای خود را تنظیم میکنند و محور دیگری در زندگی نمیشناسند. در حالی که بیبصیرتها تنها قطبنمایی که زندگی آنها را تنظیم میکند، دنیا است. آنجا که جلوههای دنیا (لذت، ریاست، مال، شهوت و...) باشد، حاضرند و هرجا که چنین نباشد، غایبند! قرآن کریم اینان را کر و کور مینامد و به حق اینچنین است: «صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُم لا یَعْقِلُون»
این کوری بدترین و خطرناکترین کوریهاست، امام علی علیهالسلام فرمود: «فَقْدُ الَبصَرِ اهْوَنُ من فَقْدِ البَصیرَهِ ؛ نابینایی آسانتر است از کوردلی!» و در روایتی پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: نابینای واقعی کوردلانند؛
«لیس الأعمی مَن یُعمی بَصَرُهُ، اِنْما الأعْمی مَن تُعْمی بَصیرَتُهُ ؛ کور آن کسی نیست که چشم ندارد، بلکه کسی است که چشمِ دل ندارد».
مشکل برجسته در حکومت حدود چهارسالهی حضرت امام علی ابتلا به چنین انسانهایی بود. کسانی که مولا چنین توصیفشان میکند: «حَیاری عَنِ الحَقِّ لا یُبْصِرونَهُ... کسانی که از حق رویگردانند و آن را نمیبینند...» آنان که به خاطر بیبصیرتی نتوانستند بین ظاهر یعنی خط و جلد آن و معنای آن تفکیک قائل شوند، لذا فریب نیرنگ سادهی معاویه و عمروعاص را خوردند. این بیبصیرتها معمولاً ابزار و آلت دست شیادان سیاستباز قرار میگیرند و سدّ راه مصالح عالی اسلامی واقع میشوند. امام علی علیهالسلام در کلامی وضع این بیبصیرتان را چنین ترسیم میکند: همانا شما بدترین مردم هستید؛ شما تیرهایی هستید در دست شیطان که از وجود پلید شما برای زدن نشانهی خود استفاده میکند و به وسیلهی شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی میافکند...
خواص و بصیرت
از ویژگیهای خواص، بصیرت است. آنان در پی حقند و حقشناس و تنظیمکننده موضعگیریهای آنان نیز جز این نیست. بدین جهت است که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلّم ابتدا «خواص» را با «بصیرت» میسازد، آن گاه آنان را به میدان جهاد میفرستد.
حضرت در تمام مدت اقامت در مکه علیرغم سختیها و فشارها و اصرار دوستان بر صدور فرمان جهاد، این فرمان را صادر نکرد و تنها به سازندگی فکری و عقیدتی یارانش پرداخت؛ و این یعنی تزریق «بصیرت» و به تعبیر استاد شهید آیتالله مطهری (قدس سره): "در دورهی مکه، مسلمانان تعلیمات دیدند، با روح اسلام آشنا شدند، فرهنگ اسلامی در اعماق روحشان نفوذ یافت. نتیجه این شد که پس از ورود در مدینه، هر کدام یک مبلّغ واقعی اسلام بودند و رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سلّم که آنها را به اطراف و اکناف میفرستاد، خوب از عهده برمیآمدند. هنگامی که به جهاد میرفتند میدانستند برای چه هدف و ایدهای میجنگند و به تعبیر امیرمؤمنان علی علیهالسلام: حَمَلوا بَصائرَهُم عَلی اسْیافِهِم... ؛ آنان بصیرتها و اندیشههای روشن و حساب شده خود را بر شمشیرهای خود حمل میکردند». چنین شمشیرهای آب دیده و انسانهای تعلیمات یافته بودند که توانستند رسالت خود را در زمینه اهداف اسلام انجام دهند.
در همهی نبردهای اسلام، «بصیرت» حرف اول را میزد؛ به ویژه در نبردهای امامالمتقین علی علیهالسلام؛ چرا که در این نبردها رویارویی جبههی حق با کفر پنهان بود؛ کفری که خود را در هالهای از سالوس و ریا و مقدسمآبی پوشانده بود. این هنر بزرگِ جانشین به حق پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم، امام علی علیهالسلام بود که با بصیرت الهی توانست با آنان قاطع و انقلابی برخورد کند و این از مفاخر اوست: «... ایها الناسَ فاِنّی فَقَاْتُ عینَ الفِتْنَهِ و لم یکن لِیَجْتَرِیءَ علیها احدٌ غیری... ؛ مردم! این من بودم که چشم فتنه را درآوردم و جز من کسی را جرأت بر این کار نبود!»
حضرت راز اینهمه پایمردی و شجاعت را بصیرت خویش میداند: «... و اِنّی مِن ضلالِهِمُ الذی هُم فیهِ، و الهُدی الذی أنا علیه، لعَلی بَصیرهٍ من نَفْسی و یقین من رَبّی... ؛ من هم چنان بر این باورم که آنان گمراهند و من در مسیر هدایت؛ و این را با بصیرت خود و یقینی میگویم که خدایم بر من ارزانی داشته است».
حضرت به یارانش فرمود: جنگ امروز من جنگ با اهل قبله است! آنان که در ظاهر با دین دمخورند! تنها آنان یارای برافراشتن پرچم نبرد با این بیبصیرتان را دارند که اهل «بصیرت» باشند: «... و لا یَحْمِلُ هذا العَلَمَ الّا اهلُ البَصَرِ والصَّبرِ والْعِلْمِ بِمواضِعِ الحَقَّ ؛ این پرچم را جز اهل بصیرت و مقاومت و آگاهان به موضعگیریهای حق نمیتوانند به دوش کشند».
برای خواص اهل بصیرت تنها «حق» محور است و بس. و حق مطلق جهان هستی فقط خداوند است؛ «... ذلِکَ بانّ اللهَ هو الحقُّ...» و هر حقی آبرو گرفته از اوست که «... الحَقُّ من ربِّک» و امام و رهبر آنها در تمامی موضع گیریها «امام حق» است. راهی جز راه امام حق را گزینش نمیکنند؛ همان که صراط مستقیم است و امام صادق علیهالسلام آن را تفسیر به امام «واجب الإطاعه» فرمود؛ «فاَمّا الصِراطُ الذّی فی الدنیا فهو الإمامُ المُفْتَرضُ الطاعة... ؛ صراط مستقیم دنیا همان امام واجبالإتّباع است...» و این راه، راه امامان معصوم علیهمالسلام و جانشینان خاص و عام آنهاست.
«اهل بصیرت» پس از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلّم راه خویش را یافتند و دانستند که صراط حق، صراط علی است؛ همانند سلمان، ابوذر، مقداد و... و اینان در تنهایی و غربت مولا از او جدا نشدند. این معیار بصیرت در تمامی ادوار تاریخ است؛ یعنی پیرو امام حق بودن، پیرو حجت بودن و بر اساس آن حرکت کردن!
عبدالرحمن بن حجاج (از یاران امام کاظم علیه السلام) گوید: روزی در مجلس «اَبان بن تغلب» (از خواص یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلام) بودم. جوانی از او پرسید: چند نفر از اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم در رکاب امام علی علیه السلام بودند؟ اَبان به او گفت: گویا تو میخواهی فضیلت و عظمت علی علیهالسلام را با اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بشناسی؟! جوان گفت: همینطور است! اَبان گفت: «واللهِ ما عَرَفْنا فَضْلَهُم إلاّ باتِّباعِهِم إیّاهُ ؛ به خدا قسم ما ارزش اصحاب پیامبر را جز با پیروی از مولا علی علیهالسلام نمیشناسیم». یعنی میزان حق، علی علیهالسلام است که «علیٌ مع الحقّ والحقُّ مع علی» اصحاب پیامبر را باید با این میزان سنجید، نه امام را با اصحاب!
از ارزشهای والای شهیدان کربلا این است که: از بصیرت والایی برخوردار بودند و همگی مفتخر بودند که در رکاب امام حق میجنگند. کودک کربلایی میگفت: «امیری حسین وَ نِعْمَ الامیر ؛ فرمانده من حسین است و خوب فرماندهی است». پیرمرد جواندل کربلایی مسلم بن عوسجه نیز در واپسین لحظات عمر مبارکش وصیت به حمایت از حسین کرد و سردار کربلا حضرت ابوالفضل علیهالسلام نیز دربارهی حضرتش گفت: «... و عن اِمامٍ صادقِ الیقینی نَجل النبی الطاهِرِ الأمین
من از امامم که یقیناً صادق است و فرزند پیامبر امین، حمایت میکنم».
این یعنی بصیرت. این همان مدالی است که امام صادق علیهالسلام به عموی شهیدش ابوالفضل داده است: «کان عَمُّنا العُبّاس بن علی علیهالسلام نافِذَ البَصیرة... ؛ عموی ما ابوالفضل بصیرتی عمیق داشت».
خواص همهی امامان که محبوب آنان بودند، جملگی از این ویژگی برجسته برخوردار بودند؛ به عنوان نمونه عبداله بن اَبی یَعْفور که از خواص یاران امام صادق علیهالسلام است، به حضرت عرض کرد: به خدا قسم اگر اناری را به دو نیمه تقسیم کرده نصفش را حلال و نصف دیگر را حرام بنامی، من بی چون و چرا تسلیم هستم.
حضرت دو مرتبه او را دعا کرد و فرمود: «رحمکالله؛ خداوند تو را مشمول رحمتش سازد ». تجلیلی که امام صادق علیهالسلام از او میکند این است که او «یَقْبَلُ وَصیّتی و یُطیعُ امری... ؛ نصایح مرا میپذیرد و مطیع من است». معرفت امام حق و پیروی از او ستون فقرات بصیرت مردان خداست. دربارهی یاران حضرت امام مهدی عجلالله تعالی فرجهالشریف نیز آمده است: «هُم أطْوَعُ مِن الاُمَّهِ لِسیِّدِها ؛ آنان فرمانبردارتر از کنیز در مقابل ارباب، در برابر امام خویشند».
خواص اهل بصیرت در تمام موضعگیریها سؤالشان این است که امروز «حجت» کیست؟ و موضعش چیست؟ حجت یعنی آن کس که پیروی از سعادت آن جهان را در پی دارد؟ بینش ما این است که حجت امروز بقیةالله الأعظم ارواحنا له الفدا است و در غیبت او، ولیفقیه حجتی است که از ناحیهی آن حضرت منصوب است.
*پینوشتها در تحریریه "دیگران" موجود است.
**برگرفته از کتاب رسالت خواص؛ بوستان کتاب قم