«این فیلم دیپلماتهای بریتانیایی را ناراحت میکند؛ کسانی که به آمریکاییها در ایران کمک کردند.» این بخشی از گزارشی است که یک رسانهی انگلیسی در مورد فیلم «آرگو» منتشر کرده است. فیلم به عملیات یک مامور
CIA در ایران میپردازد که پس از تسخیر لانهی جاسوسی وارد ایران شده است. او مأموریت دارد ۶ آمریکایی باقیمانده را که هر کدام بنا به دلایلی در هنگام تصرف سفارت آمریکا از آنجا گریخته و به سفارت انگلیس و در ادامه هم به سفارت کانادا پناه بردهاند، از ایران خارج کند. روایت فیلم اما بهحدی گلدرشت و در راستای طرح تبلیغاتی سازمان جاسوسی آمریکاست که صدای رسانهها و دیپلماتهای انگلیسی هم درآمد.
مأمور آمریکایی در نقش یک ابرقهرمان با سفر به ایران باید در پی نجات آمریکاییهایی باشد که بهزعم سازندگان فیلم از خشم انقلابیون جوان، به یک سفارتخانهی خارجی پناه بردهاند. روایت فیلم از ایران انقلابی سال ۵۸ و ۵۹ یک کشور و جامعهی ملتهب و هیجانی است که انگار برای جبران ناکامیهای خود دنبال مقصر میگردند. در ادامه هم مبتنیبر طرح توهم توطئهی انقلاب، ستیزهجویان ایرانی تصمیم میگیرند همهی کاسهوکوزهها را بر سر آمریکا بشکنند. تصرف سفارت آمریکا و گروگان گرفتن ساکنان سفارتخانه هم در ادامهی همین منطق صورت میگیرد. حالا یک فرشتهی نجات راهی ایران شده تا آمریکاییهای بیگناه را نجات دهد.
اعتراف جیمی؛ اعلام میشل
فیلم آنقدر تبلیغاتی و
CIA پسند بود که نقش کاناداییها را هم نادید گرفته بود. از سیاسیون آمریکایی جیمی کارتر بود که به این موضوع اعتراف کرد. او که در زمان حادثهی تسخیر سفارت آمریکا رئیسجمهور وقت ایالات متحده بود و در نهایت هم در انتخابات بعدی ریاست جمهوری شکست خورد، بعد از تماشای فیلم گفت: «این یک درام عالی است. امیدوارم که جایزهی بهترین فیلم اسکار را هم دریافت کند؛ چون شایسته آن است. البته نکتهی دیگری که میتوانم بگویم این است که ۹۰ درصد کمک به ایده و بهسرانجامرساندن این طرح کانادایی بود؛ ولی این فیلم اعتبار کامل موضوع را به
CIA آمریکا میدهد.»
کار در اختتامیهی هشتادوپنجمین جایزهی اسکار عیانتر هم شد وقتی که اعلام نام برندهی بهترین فیلم توسط همسر رئیسجمهور وقت آمریکا انجام گرفت. میشل اوباما در ارتباطی مستقیم و زنده از کاخ سفید، برندهی بخش بهترین فیلم اسکار را اعلام کرد تا کل آمریکایی بودن روایت تاریخ رسماً مُهر تأیید بخورد. همهی اینها در کنار این واقعیت که این فیلم با همکاری و حمایت سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا (
CIA) ساخته شده بود اهمیت زاویهی دید آمریکایی در روایت یکی از بزنگاههای تاریخ معاصر را دوچندان میکند.
«آرگو» نه یک اتفاق، بلکه بخشی از فرایند روایت تاریخ از زاویهی دید آمریکایی بود. زاویهی دیدی که بر یک نگاه فلسفی استوار است: تمدن غرب در معرض هجوم ستیزهجویانی قرار گرفته است که بویی از مدنیت و دنیای مدرن نبردهاند. این خلاصهی تمامعیار نگاه غرب به شرق بهطور عام و جهان اسلام بهطور خاص در یک قرن اخیر است. هر آنچه مربوط به این بافتار جغرافیایی است بر مبنای این نگاه تحلیل و بررسی میشود. فرقی هم نمیکند که تسخیر سفارت آمریکا در تهران باشد یا تسخیر و غصب یک سرزمین و بیرون راندن فلسطینیان از موطن خویش.
پس ابتدای قصه کجاست؟!
مهمترین ویژگی در روایت آمریکایی از ایران و تقاطعهای تاریخی ایران و آمریکا گفتن قصه نه از اول بلکه از نیمهی آن است. این دقیقاً همان خصوصیتی است که در روایت امپراطوری رسانهای و فرهنگی غرب از فلسطین هم رخ میدهد. تعریف کردن تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا از میانهی قصه فقط در این نگاه محدود و بسته باقی میماند که ایرانیان خشمگین بهدلیل امتناع آمریکا از عودت شاه سابق ایران که صرفاً بهدلیل مسائل پزشکی به آمریکا پناه آورده بود، از دیوارهای سفارت آمریکا در تهران بالا رفتند و برخلاف همهی شیوهنامهها و اصول بینالمللی آنجا را اشغال کردند؛ بربریت محض و یک حرکت غیرمتمدنانه!
در چنین رویکردی به موضوع است که حتی رسانههای جدیتری مانند آتلانتیک هم با این عبارات با موضوع برخورد میکنند: «جمهوری اسلامی از بدو تولد انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ به دیپلماسی گروگانگیری پرداخته است.» گویی این حادثه و رویداد، یکباره و در خلأ رخ داده و هیچ عقبه و سابقهای نداشته است. تسخیر نه حاصل خشم انقلابی مردم ایران، بلکه بادی بود که آمریکاییها از ابتدای دههی ۳۰ شمسی در ایران کاشتند و طوفانش را ۲۸ سال بعد در خیابان روزوِلت تهران درو کردند.
حافظهی جمعی ایرانیان آنقدر ضعیف نشده بود که کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و برگرداندن دوبارهی محمدرضا پهلوی به کشور را فراموش کنند. ایرانیان یادشان نرفته که شاه ایران از کشور فرار کرده بود و به مدد این کودتا به ایران بازگشت تا کاخ استبداد فردی، برخوردهای خشن پلیسی و وابستگی به بیگانگان را از نو بنا کند. سابقهای آنقدر روشن و واضح که حتی محصولی تبلیغاتی مانند «آرگو» هم نمیتواند از کنارش رد شود و سعی دارد با اشاراتی سریع و نامحسوس به این موضوع اعتراف کند که بله خب البته ایرانیها هم گلایههایی داشتند. کودتایی که البته سیا ۶۰ سال بعد در سال ۲۰۱۳ به آن اعتراف کرد.
تاریخ یک نقطه نیست. فرایندی است بههم پیوسته از گذشته و حال و آینده. لاجرم وقتی قرار است بزنگاه و گردنهای مهم از آن روایت شود باید به عقبه و سابقه و فرایندی که منتج به آن بزنگاه شده هم اهمیت داد. اینجا دقیقاً همان نقطهای است که در روایت تبلیغاتی آمریکایی اشارهای به آن نمیشود و گم است. تسخیر سفارت جمع حوادث و اتفاقاتی بود که از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شروع شد و بعد از آن هم نه فقط تا بهمن ۵۷ و آبان ۵۸ بلکه تا امروز ادامه داشته است. کافی است به همین روزها نگاه کنید و حمایت تمامعیار کاخ سفید از جنگافروزان صهیونیست و سامانههای مختلفی که با پرسنل آمریکایی روانهی سرزمینهای اشغالی میکنند تا مانعی شوند برای حملات ایران به صهیونیستها.
شبکهی مخوف سلطه
تسخیر لانهی جاسوسی ثمرهی یک فرایند بود. فرایندی که آمریکاییها بذرش را با کودتا کاشتند و در ادامه هم با پیشروی گامبهگام، شبکه و سلطهی خویش بر ارکان حکومت و کشور را گسترش دادند تا ایران نه یک کشور و جامعهی مستقل، بلکه حکم ژاندارم خاورمیانه و پاسدار ارزش و تمدن غرب را در غرب آسیا داشته باشد. در راستای همین راهبرد هم بود که روابط رژیم پهلوی با آمریکا که از بعد جنگ جهانی دوم شروع شده بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد بهشدت راهبردی شد تا جایی که طرفین به متحدین استراتژیک تبدیل شدند.
ایجاد ایستگاههای اطلاعاتی
CIA در ایران، کمک برای تأسیس و اداره و آموزش نیروهای ساواک، نوسازی ارتش و نیروهای سهگانهی آن با کمک، هدایت و تجهیزات آمریکایی، قرارگرفتن ایران در زمرهی کشورهای حائز شرایط دکترین ترومن و طراحی برنامههای اصلاح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در راستای منافع راهبردی آمریکا در ایران به پیمانکاری رژیم پهلوی و سیل فروش تسلیحات مدرن آمریکایی در دهههای ۴۰ و ۵۰، شدت اعتماد و اتکای بلوک غرب و در رأسشان آمریکاییها را به جایی رساند که رئیسجمهور وقت ایالات متحده در سفر سال ۱۳۵۶ به ایران با حضور در ضیافت محمدرضا پهلوی، شاهی با سابقهی ۲۶ سال استبداد را «شاه محبوب ایران» و ایران را هم «جزیرهی ثبات منطقه» توصیف کرد.
سخنانی که انگیزهی پهلوی دوم برای برخوردهای چکشی با مردم را دوچندان کرد. حافظهی ایرانیان این فرایند را از کودتای ۲۸ مرداد تا دخالتها و توسعهی شبکهی سلطه فراموش نکرده بودند. بر همین مبنا هم تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا در ایران، درویِ طوفانی بود که بادش از ۳ دهه قبل در ایران کاشته شده بود. اتفاق ۱۳ آبان ۱۳۵۸ ثمرهی سیاستهایی بود که آمریکاییها در ایران در پیش گرفته بودند. منطق قضیه بهحدی روشن است که حتی تحلیلگران غیرهمسو با جمهوری اسلامی ایران هم به این امر اذعان دارند که نمیتوان تغییرات عمیق تاریخ سیاسی ایران را بدون درنظرگرفتن مداخلات مکرر آمریکا در ۱۹۵۳ و دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی درک کرد.
در ادامه و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ هم حسب اسناد مسلمی که از سفارت به دست آمد، سفارت به مکانی برای برقراری ارتباط با مخالفان و اپوزیسیون و پیشبردن طرحهای براندازی علیه انقلاب تبدیل شد. اینها بخشهای مهمی از قصه است که روایت آمریکایی برای افکار عمومی بازگو نمیکند. قصهی سفارت آمریکا، شروعی دارد و پایانی. خصوصیت روایت آمریکایی از قصه آن است که صرفاَ روی پایانش متمرکز شدهاند بدون اینکه این دورهی تاریخی را از ابتدایش روایت کنند.
این نگاه به تاریخ در عصر فعلی تعدد رسانهها، در خوشبینانهترین حالت هم اگر دروغ نگوید اما همهی واقعیت را هم نشان نمیدهد. این یک روایت کاریکاتوری از واقعیت است. کاریکاتور دروغ نیست اما کاریکاتوریست با برهمزدن نسبتهای واقعیت، تصویر تحریفشدهای از آن ارائه میکند که درست نیست. روایت آمریکایی از تسخیر سفارت هم با برهمزدن نسبتهای واقعیت و حتی ندیدن عامدانهی بخشهایی از آن، تصویری تحریفشده از واقعیت را ارائه میکند. این روایت بعضاً آنقدر تحریفشده که صدای همپیمانان انگلیسی و سیاسیون کاخ سفید هم در میآید.