حضرت آیتالله خامنهای اخیراً پس از مطالعهی کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت» که روایتی از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا با استفاده از اسناد به دست آمده از سفارت است، تقریظی نگاشتهاند که روز چهارشنبه و در آستانهی سالگرد ۱۳ آبان منتشر خواهد شد. «ایستگاه خیابان روزوِلت» از کتابهای مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی است که زمستان ۱۴۰۲ روانه بازار نشر شده و به روایتی مستند از تسخیر سفارت آمریکا در تهران پرداخته است. این کتاب با اشاره به فعالیتهای اطلاعاتی و عملیاتی آمریکا در ایران پس از انقلاب، شرح جامعی از روابط ایران و آمریکا از روز تسخیر سفارت در آبان ۱۳۵۸ تا آزادی گروگانها در دی ۱۳۵۹ ارائه داده و همچنین شماری از اسناد منتشرنشده سرویس اطلاعاتی آمریکا را برای نخستین بار منتشر کرده است.
رسانه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در یادداشتی به قلم آقای محسن سام، پژوهشگر تاریخ معاصر به معرفی کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت» پرداخته است.
آبان امسال (۱۴۰۳)، چهل و پنج سال از واقعهی تسخیر سفارت آمریکا میگذرد و البته جای تعجب دارد که چرا تا سال گذشته، هنوز یک اثر تحقیقی و روایی خوب از واقعهی مذکور، با چاشنی روایت از زاویهی دید ایرانی، وجود خارجی نداشت. اگر کتابهایی که بهعنوان خاطرات برخی دانشجویان پیرو خط امام منتشر شده -در قالب خودنوشت یا مجموعه مصاحبه- کنار بگذاریم، عملاً از سوی جامعهی درگیر ایرانی، روایت دیگری از واقعهی تسخیر تولید نشده است. این شگفتی و تعجب، زمانی افزونتر میشود که بدانیم، دهها کتاب از سمت طرف دیگر ماجرا، در قالبهای گوناگون تحلیلی، خاطرهای و... منتشر شده است که در تعداد و تبلیغات، به هیچوجه با کارنامهی طرف مقابل قابل مقایسه نیست. با این حال، میتوان بر این حجم از شگفتی و تعجب، تاحدودی غلبه کرد، هنگامی که بدانیم در سال گذشته، به ناگاه، و در سکوت کامل خبری، بالاخره کتابی به زبان فارسی و از زاویهی نگاه یک محقق ایرانی منتشر شده است که میتوان آن را جامعترین، تحقیقیترین و تحلیلیترین اثر –تا به اینجا- درباره واقعهی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران بدانیم.
نویسندهی اثر با داشتن سابقهای طولانی در پژوهش و تتبع موضوعات و اسناد تاریخی، و انتشار چندین کتاب در حوزههای مختلف امنیتی و سیاسی، از معیارهای خود نیز فراتر رفته و در اثر حاضر، «ایستگاه خیابان روزوِلت» (روایتی مستند از تسخیر سفارت آمریکا در تهران)، جلوهی دیگری از توان تحقیقاتی و ذوق تحلیلی خود را به نمایش گذاشته است. این کتاب ششصد صفحهای، ماجرا را از نخستین مراودات دیپلماتیک و کنسولی ایران و آمریکا از عهد قاجار آغاز کرده و تا پایان واقعهی تسخیر، و پیمان الجزایر روایت میکند. و این سیر طولانی وقایع، در عین روانی و سرعت مناسب روایت، البته جامع و پرجزئیات است. نویسنده، نمونهی یک کار تحقیقیِ با تتبع قابل قبول را ارائه داده است. قلت ارجاع به تاریخ شفاهی در این کتاب، به دلیل پر بودن دست راوی از اسناد و مدارک درجه یک میباشد. افزون بر اسناد لانه، و اسناد ساواک و دیگر مراکز امنیتی ایران، اسناد غیرایرانی قابل توجهی از وزارت خارجه و وزارت دفاع آمریکا، اسناد دولتی ایالات متحده، دفتر نخست وزیری بریتانیا و وزارت خارجه انگلستان، کانادا و استرالیا مورد مطالعه و بهرهبرداری قرار گرفته است. این حجم قابل تأملِ منابع دسته اول، و تتبع در آن، هم عیار اسنادی کار را بالا برده و هم رسیدن به یک تحلیل همهجانبه و روایت دقیق و گامبهگام از ماجرا، -با کمترین حلقههای مفقود از سیر ماوقع- را میسر کرده است.
ایستگاه خیابان روزوِلت، در بیان جزئیات رویدادها دقیق عمل کرده است. آنچنان که اگر یک داستاننویس یا نویسندهی فیلمنامه بخواهد تنها به یک منبع مراجعه کند تا قصهی تسخیر را بنویسد، همین یک کتاب برای او کافی خواهد بود. در یک نمونه، هنگامی که نویسنده در مقام روایت جلسات هماهنگی دانشجویان چهار دانشگاه کشور در روزهای پیش از آغاز تسخیر میباشد، با جزئیات دقیق، افراد حاضر در جلسهی هر دانشگاه، محل جلسات، و کیفیت مباحث مطرح شده در آنها را شرح میدهد. این دقت در جزئیات، البته نویسنده را از ارائه سیر کلی حوادث غافل نکرده است و بلکه با افزودن توان تحلیلی او، کمک کرده تا از برخی حوادث کهنه نیز تحلیلهای تازه ارائه دهد. نمونهی آن، ارزیابی موشکافانهی نویسنده از ماجرای حمله به سفارت آمریکا در بهمن ۱۳۵۷ میباشد که برای نخستین بار توانسته روایتی دقیق از عاملان آن حمله به دست دهد. تحلیل درست از ماجرای فرار شش گروگان آمریکایی از ایران، با کمک سفارت کانادا، نمونهی دیگری از موفقیتهای کتاب است که دست روایتسازان هالیوودی را رو میکند و به مخاطب کمک میکند تا پس از تماشای اثر سینمایی ناپختهی آرگو، سهم واقعیت از خیالپردازی را دربیابد.
ارزشمندیِ دیگر این کتاب، تجزیه و تحلیل اسناد لانه جاسوسی آمریکا است. آنچه از اسناد لانه باقی ماند، حجم قابل توجهی از اسناد محرمانه بود که با کوشش دانشجویان پیرو خط امام (واحد اسناد)، احیا، بازسازی و ترجمه شد. (هرچند حجم قابل توجهتری از اسناد، پودر شده بودند و دیگر قابل بازیابی نبودند.) این اسناد، در سالیان نخست، بیشتر در امر افشای افراد و گروههای همدست و همفکر با آمریکاییها در داخل کشور استفاده شد. کار قابل توجهی که در کتاب حاضر انجام شده، استخراج اطلاعات روایی و تحلیلی از مسائل مختلف است که نشان میدهد این گنجینهی دستنخورده، تا چه اندازه ارزشمند و پراطلاعات میباشد و البته باید از این دستنخوردگی تاکنون افسوس خورد. یکی از درخشانترین دقتهایی که در کتاب ایستگاه خیابان روزوِلت، در رابطه با اسناد لانه انجام شده، افشای سندی است که براساس آن برنامهریزی سفارت آمریکا برای یک کودتای احتمالی در ایران برملا شده است. در این سند، تامِس اهرن، رییس ایستگاه سی.آی.ای در ایران، به استنسفیلد ترنر، رییس سازمان مذکور در ایالات متحده گزارش میدهد که فعلاً، به دلیل قرار داشتن ارتش در دوره نقاهت، باید صبوری پیشه کرد و پس از گذشت مدت زمانی که احتمالاً محبوبیت امام خمینی هم کاهش خواهد یافت، دست به اقدام در ایران زد. آنچه اهرن برای مرحلهی فعلی پیشنهاد میدهد، ایجاد ائتلافی میان نیروهای غیرانقلابی یعنی «لیبرالهای سیاسی، چهرههای دینی میانهرو، سران ارتشی متمایل به غرب» است که با محوریت آیتالله سیدکاظم شریعتمداری، برای روز مبادا آماده باشند. این گزارش، تنها یک هفته پیش از تسخیر لانه جاسوسی نوشته شده است.
در برخی فرازهای کتاب حاضر، میتوان ردپای حضور آیتالله خامنهای در برخی حوادث مرتبط با تسخیر سفارت آمریکا را نیز جستجو و پیدا کرد. روحانی انقلابی و عضو شورای انقلاب، البته در هنگام وقوع حادثه در ایران نبود و اعمال حج ابراهیمی را در حجاز به جا میآورد. ایشان، به مجرد شنیدن خبر وقوع حادثه، به گمان آنکه این بار هم جمعی از وابستگان به گروههای چپ کمونیستی در این اقدام مشارکت داشتهاند، موضعی توام با بدبینی و نگرانی اتخاذ میکند اما با اعلام نظر حمایتی امام
رضوانالله علیه و افشای ماهیت خط امامیِ دانشجویان تسخیرکننده، به جمع پشتیبانان این اقدام انقلابی میپیوندد. با این وجود، سرمنشأ ارتباط آیتالله خامنهای با ماجرای لانه، به قبل از وقوع حادثه باز میگردد. آنجا که حلقهی نخست دانشجویان طراح تسخیر، حدود یک ماه پیش از انجام نقشه، با جمعی از شخصیتهای سیاسی کشور، جلساتی را برگزار کردند تا به تحلیل و تبیین "خط امام" بپردازند. در این جلسات، پنج شخصیت سیاسی، آقایان سیدعلی خامنهای، سیدابوالحسن بنیصدر، سیدمحمد موسوی خوئینی، حسن حبیبی و شیخ محمد مجتهد شبستری، دیدگاههای رقیب خود را در توضیح مفهوم خط امام بیان کرده بودند. هدف ثانوی دانشجویان از برگزاری این جلسات، یافتن فردی بود که بیشترین قرابت فکری را با آنها داشته باشد تا وی را، واسطِ میان دانشجویان و امام قرار دهند. به ادعای دانشجوها، از میان جمع مذکور، صرفاً آقایان خامنهای و خوئینی بودند که در تبیین مفهوم خط امام، نظراتی را ارائه داده بودند که با پسند دانشجوها مطابقت داشت. از این رو، در اوایل آبان ۵۸، و هنگامی که برنامهی تسخیر قطعیت یافته بود، دانشجوها بر آن شدند تا واسطهای میان خود و بیت امام انتخاب کنند که در روند تسخیر، آنها را از نظر رهبری انقلاب آگاه کند. به روایت رهبران تسخیر، از آنجا که آیتالله خامنهای در سفر حج حضور داشت، دانشجویان ناگزیر به سراغ آقای موسوی خوئینی رفتند و ایشان را برای هدف مذکور انتخاب کردند.
اقدام دیگر آیتالله خامنهای در ماجرای تسخیر، مخالفت با تحویل گرفتن گروگانها از دانشجوها و احالهی نگهداری از آنها به شورای انقلاب بود. این پیشنهاد، که از سوی بنیصدر و جمعی از اعضای شورای انقلاب مطرح و با جدیت دنبال میشد، مطابق با پژوهش قابل تأمل کتاب، در چهارچوب طرحی انجام میشد که حاصل مذاکرات مخفیانه صادق قطبزاده با مأموران آمریکایی در برن سوییس بود. در این برنامهریزی دقیق، قرار بود که پس از خلع مسئولیت از دانشجوها و سپردن تعیین تکلیف گروگانها به شورای انقلاب، در یک روند گامبهگام و با حضور یک کمیسیون تحقیق از سوی سازمان ملل، امکان آزادی آمریکاییها فراهم شود. با این وجود، اقدامات منفی برخی روحانیون خط امامیِ شورای انقلاب همچون آقایان خامنهای، بهشتی، و هاشمی رفسنجانی، که بهشدت نسبت به این طرح بدبین بودند، موجب شد تا امام خمینی
رحمهالله، با انجام انتقال مذکور اعلام مخالفت کند. چندی بعد، و در آستانه تشکیل مجلس شورای اسلامی، امام اعلام کرد که سرنوشت نهایی گروگانها در مجلس ایران تعیین خواهد؛ که از آن پس، هرگونه ایدهی دیگری کنار گذاشته شد و آیتالله خامنهای هم در نماز جمعه تهران، همین تصمیم را تبیین و بر آن پافشاری کرد.
سکانس دیگر ارتباط آیتالله خامنهای با واقعهی تسخیر که در کتاب به آن اشاره شده، ماجرای طبس و حمله ناکام ارتش آمریکا برای نجات گروگانها است. پس از وقوع این رسوایی بزرگ و شکست طرح حملهی نظامی به ایران انقلابی، آیتالله خامنهای، به همراه تنی چند از اعضای شورای انقلاب و مسئولان کشور، با سفر به طبس، از بقایای اجساد و ادوات سوختهی آمریکاییها بازدید کرد. ایشان پس از بازدید، گزارشی از آنچه دیده بود را در نماز جمعهی تهران بیان کرد که حکایتگر درسهای عبرتآموزی از شکست آمریکاییها بود. با نزدیک شدن به پایان فرآیند تسخیر و برنامهریزی مجلس برای رسیدن به راه حلی جامع برای تعیین تکلیف گروگانها، آیتالله خامنهای به عضویت کمیسیون مرتبط با این موضوع درآمد. با این حال، رسیدگی نهایی به این موضوع، به دولت واگذار شد و آقای بهزاد نبوی، مسئولیت مستقیم انجام مذاکرات را بر عهده گرفت که به انعقاد پیمان الجزایر، میان ایران و دولت ایالات متحده انجامید. نویسندهی کتاب تصریح میکند که این نخستین تجربهی مذاکرهی جمهوری اسلامی با طرف آمریکایی، «بیش از آنکه دستاورد داشته باشد، تجربه داشت.» با آزادی گروگانها و آشکار شدن بیمیلی آمریکاییها در انجام تعهداتشان، مشخص شد که پیمان مذکور و توافقنامههای امضاشده از سوی مقامات ایران، «سرشار از حفرههای حقوقی است، بندهای آن تأویلپذیر هستند و مناطق مبهم و مسکوتی در آن» وجود دارد.
ایستگاه خیابان روزوِلت (روایتی مستند از تسخیر سفارت آمریکا در تهران)، حاصل طبع بلند، هوش پژوهشی و قلم روان محمد محبوبی است که چاپ نخست آن در سال ۱۴۰۲، و با همت و حمایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شده است. این کتاب، علیرغم آن که از لحاظ پژوهشی و معیارهای علمی، رتبهی بالایی را احراز میکند، از نظر روایی و لطف کلام نیز، خواندنی و جذاب نوشته شده است. مواجهه با این روایت تحقیقی، برای نخبگان، سیاستمداران و آحاد جامعه، -بهویژه جوانان- شیرین، لذتبخش و البته درسآموز خواهد بود.