رهبر انقلاب اسلامی در آخرین دیدار رئیسجمهور و هیئت دولت دوازدهم (۱۴۰۰/۰۵/۰۶) درباره تجربه دولتهای یازدهم و دوازدهم را چراغ راه سیاستمداران و مسئولان و آیندگان دانستند: «این تجربه عبارت است از بیاعتمادی به غرب؛ آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمیدهد؛ به ما کمک نمیکنند و هر جا بتوانند ضربه میزنند؛ آنجایی که ضربه نمیزنند، آنجایی است که امکانش را ندارند؛ هر جا امکان داشتهاند ضربه زدهاند؛ این تجربهی بسیار مهمّی است.» پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در همین رابطه و در قالب پرونده «عبرت آیندگان» یادداشتی از آقای محمد صرفی منتشر میکند.
در ششم شهریورماه سال ۱۳۹۲، نخستین دیدار هیئت دولت یازدهم با رهبر انقلاب برگزار شد؛ دیداری که طی آن حضرت آیتالله خامنهای از آقای روحانی تعریف و تمجید کردند و در ادامه به حاضرین توصیه میکنند که: «نمیشود از دشمن و روشهای خصمانهای که کرده، انتظار دوستی و محبّت و صمیمیّت داشت. نمیگوییم از اینها استفاده نکنید، امّا میگوییم اطمینان نکنید، اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید.»
هشت سال بعد، ششم مردادماه ۱۴۰۰، در آخرین دیدار رئیسجمهور و اعضای کابینهی دولت دوازدهم با رهبر انقلاب، ایشان به نکتهی مهمی اشاره کردند و فرمودند: «یک تجربه را من بهخصوص یادداشت کردهام، حرفی است که من مکرّر [در گفتوگو] با شماها و با مردم تکرار کردهام، حالا هم همان حرف را تکرار میکنم؛ این تجربه عبارت است از بیاعتمادی به غرب؛ آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمیدهد؛ به ما کمک نمیکنند و هر جا بتوانند ضربه میزنند.»
اعتماد در لغت بهمعنای تکیهکردن و سپردن کاری به کسی است. دولتمردان یازدهم و دوازدهم ممکن است بگویند که در جریان مذاکره و توافق هستهای به آمریکا اعتمادنکرده، امّا واقعیت چیز دیگری را نشان میدهد. روند کلی دولت سابق، پیشرفت کشور و حل مشکلات و رفع نیازهای اساسی ملت را به توافق به غرب سپرد و دربارهی نفس توافق نیز هیچ تضمینی برای عمل آمریکا و اروپا به تعهداتشان وجود نداشت. این یعنی به حرف و امضای آنها تکیه شد. این اگر اعتماد نیست، پس چیست؟!
وقتی منتقدان دلسوز به آقای ظریف هشدار دادند که آمریکا به تعهدات خود عمل نمیکند و زیر میز خواهد زد، او با اطمینان خاطر گفت امکان ندارد آنها از توافق خارج شوند و اگر چنین کنند مقبولیت خود را از دست میدهند. آمریکاییها بهراحتی و با یک امضا از برجام خارج شدند و این خروج برای آنها عملاً هیچگونه هزینهای اعم از سیاسی، حقوقی، اقتصادی و امنیتی نداشت. این بیهزینگی چنان واضح و البته تأسفبار بود که ایران حتی نتوانست بر اساس سازوکار برجام در برابر بدعهدی آمریکا دعوی حقوقی علیه واشنگتن اقامه کند و مجبور شد بر اساس عهدنامه مودت سال ۱۹۵۵ به لاهه شکایت کند. شکایتی که عملاً هیچ تغییری در موازنهی وضعیت ایجاد نکرد.
وقتی مذاکرات هستهای میان ایران و ۱+۵ در جریان بود، رهبر انقلاب از عدم خوشبینی خود به مذاکرات گفتند، ولی در عین حال مانع ادامهی آن هم نشدند. همان زمان برخی عنوان کردند که مذاکره و دیپلماسی میدان خوشبینی و بدبینی نیست، امّا گذر زمان و رخدادهای بعدی ثابت کرد حق با کدام دیدگاه بود. اگر امروز مواضع پیشین را بازخوانی میکنیم، غرض و هدف گرفتن مچ این و آن و سرزنش دولتمردان سابق بابت خطاهای محاسباتی و تحلیلیشان نیست. مسئله اینجاست که این تقابل همچنان ادامه دارد و کسی که از تجارب تلخ پیشین درس نگیرد، دچار خسران مضاعفشده و لطمات بیشتری در آینده خواهد خورد.
حضرت آیتالله خامنهای از دهههای گذشته همواره استدلالهایی برای بیاعتمادی به غرب و ضررهای مذاکره با آمریکا بیان کردهاند که طرفداران مذاکره با آمریکا جوابی برای این استدلالها نداشتهاند. در نماهنگ «
عبرت آیندگان»، دیدیم که ایشان در در دیدار اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام در فروردین سال ۱۳۹۱ با اشاره به سابقه این بحث با آقای هاشمی رفسنجانی گفتند: «با خود ایشان جلسات متعددی صحبت کردم صدای آقای هاشمی ضبط است در شورای عالی امنیت ملی که گفتند فلانی در این زمینه استدلالهایی دارد که ما جواب آن استدلالها را نداریم.» جملاتی که صحت آن در همین جلسه توسط خود آقای هاشمی هم که در جلسه حضور دارد، تأیید میشود.
رهبر انقلاب علیرغم بیاعتقادی و بیاعتمادی به هرگونه احتمال کسب منفعت از مسیر ارتباط با آمریکا از همان سالها اجازه دادند که دولت برای ایفای حق ملت در زمینه رفع تحریمها مذاکره کند. مذاکرهای طولانی و فرسایش که منجر به توافق نقض شده برجام شد.
حال آنهایی که امروز از ضرورت مذاکره و توافق با آمریکا دم میزنند، به نظر میرسد دچار یکی از این دو خطای تحلیلی هستند: نخست آنکه به ماهیت و ریشه این تقابل توجهنکرده و آن را به مسائل و پروندههایی مانند فعالیتهای هستهای ایران، بُرد موشکها و نفوذ و حضور منطقهای ایران تقلیل میدهند. حال آنکه جوهره و ماهیت این تقابل بسیار راهبردیتر و فراتر از پروندههای عینی است. همان چیزی که آمریکاییها بهدرستی به آن توجه داشته و در مقطعی -زمان اوباما- از آن بهعنوان «روح برجام» یاد میکردند. اوباما امید داشت برجام مسیری را برای انقلابزدایی از ایران بگشاید و جمهوری اسلامی را بهسوی نرمالیزاسیون سوق دهد.
خطای دوم هم به این ادعا برمیگشت که دشمن بسیار قوی است و ما ضعیفیم و چارهای جز کوتاهآمدن نیست. دربارهی توازن قوای دو طرف و مقایسه آن میتوان مباحث متعددی را مطرح کرد، امّا فارغ از وضعیت این موازنه، این تصور که سازشکردن موردی با آمریکا و دادن امتیاز در پروندهای فشار را کاهش میدهد، تحلیلی کاملاً غلط است. تجربه نیز مؤید این ادعاست. امتیازدادن در یک پروندهی خاص آمریکا را برای افزایش فشار و امتیازگیری در سایر پروندهها تشجیع میکند. همانطور که دیدیم دولت بایدن بهطور رسمی احیای برجام را منوط به آغاز مذاکرات موشکی و منطقهای کرده بود.
حالا دولت آقای روحانی بهکار خود پایان داده؛ دولتی که شعار آن تدبیر و امید بود و عملکرد و کارنامهی هشتسالهاش در اعتماد به غرب بیش از هرچیز موجب عبرت و تجربه شد.