مصطفی غفاری
شرط اساسی پیشرفت
چه چیزی باعث میشود یک کشور پیشرفت جهشی و مستمر داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش دستکم از دو جهت دشوار و پیچیده است. نخست به این علت که عوامل مؤثر و تعیینکننده در فرایند پیشرفت یک کشور به یک یا دو مورد منحصر نیستند و چه بسا قابل احصاء کامل نیز نباشند. دیگر اینکه دستکم بخشی از پاسخ به چنین پرسشی در گرو فهم و تعریف پاسخگوینده از مقولهی پیشرفت و زمینهی ذهنی وی است. با این حال میتوان با دقیقتر نمودن این پرسش و با تعیین پیشفرضها به پاسخی درخور نزدیک شد.
در مورد ملاحظهی نخست میتوان به یک تحدید قلمرو دست زد که منظور از پرسش را به عوامل زمینهسازِ زیرساختی محدود میکند؛ یعنی آنچه به عنوان شرط لازم برای پیشرفت به شمار میرود و بدون آن اساساً فضای حیاتی مساعد برای پیشرفت فراهم نیست. در مورد ملاحظهی دیگر نیز میتوان بر این پیشفرض تکیه نمود که مفهوم پیشرفت در اینجا در معنایی عامتر از توسعه، آن هم در پسزمینهی اسلامی ـ ایرانی بهکار رفته است.
با در نظر گرفتن این دو ملاحظه، شاید رسیدن به پاسخ کمی آسانتر شود. واقعاً چه چیزی موجب میشود روند پیشرفت یک کشور به شکل جهشی و مستمر درآید؟ به نظر میرسد کسانی که در فرایندهای اجتماعی رشد علم و اقتصاد و فرهنگ دستی دارند و این مسائل را از منظر کلی و روندی تحلیل میکنند، در این نقطه اشتراک نظر دارند که «ثبات سیاسی» شرط حداقلی و لازم، نه تنها برای آغاز و تداوم پیشرفت در عالم واقع بلکه حتی شرط اندیشیدن به آن است. هنگامی که ثبات سیاسی قابل ملاحظهای در یک کشور وجود نداشته باشد، یا گامی جدی و مؤثر به سمت رشد علمی و فرهنگی و اقتصادی برداشته نمیشود و یا این گامها لرزان و دستاوردهای آن شکننده خواهد بود.
کسانی که در فرایندهای اجتماعی رشد علم و اقتصاد و فرهنگ دستی دارند، در این نقطه اشتراک نظر دارند که «ثبات سیاسی» شرط حداقلی و لازم، نه تنها برای آغاز و تداوم پیشرفت در عالم واقع بلکه حتی شرط اندیشیدن به آن است. هنگامی که ثبات سیاسی در یک کشور وجود نداشته باشد، یا گامی جدی به سمت رشد برداشته نمیشود و یا گامها لرزان و دستاوردها شکننده خواهد بود.
یک ایده پرکشش
تأمین ثبات مستمر و مثبت برای یک کشور، خود در گرو عوامل متعددی است که مهمترین آنها ـ در جهان و زمانی که مردمسالاری در آن یک هنجار به شمار میرود ـ دستیافتن به یک سازوکار کارآمد برای گردش قدرت سیاسی میان اندیشهها و برنامههای سیاسی در ادارهی کشور است؛ بهگونهای که با زمینههای فرهنگی و شرایط اجتماعی آن همخوانی داشته باشد.
از سوی دیگر برخی عوامل میتوانند با حضور خود نقشی منحصربهفرد و بسیار تعیینکننده به ثبات سیاسی بدهند. از مهمترین این عوامل، طرح ایدهها و نظریههای سیاسی تازه و توانایی در عملیاتی کردن آنها است. چیزی که امروزه در قلمرو سیاسی جمهوری اسلامی ایران، شاهد آن هستیم. البته طرح ایدههای تازه در گسترهی اندیشه سیاسی بهطور طبیعی در هر جامعهی در آستانهی انقلاب یا جامعهی پساانقلابی رخ میدهد؛ ولی اولاً شدت اختلاف و میزان تازگی آنها نسبت به وضعیت موجود متفاوت است و ثانیاً شرایط خاص جوامعی که یک انقلاب بزرگ در آنها رخ داده است، به سختی و بسیار دیر، اجازهی عملیاتی شدن این ایدهها را میدهد.
مورد خاص جمهوری اسلامی ایران از این حیث یک نمونهی منحصربهفرد و پرکشش برای مطالعهی اندیشمندان اجتماعی و سیاسی است. زیرا هم ایدهی بسیار متفاوتی را نسبت به همهی نظریههای موجود سیاسی در زمانهی خود ارائه نموده که مبتنی بر دخالت مستقیم و مؤثر دین در عرصهی عمومی و امر سیاسی است؛ و هم موفق شده تا این نظریه را با فاصلهی اندکی از پیروزی انقلاب، تبدیل به پیکرهی نظام سیاسی با عنوان جمهوری اسلامی نماید.
تأمین ثبات مستمر یک کشور، در گرو عوامل متعددی است که مهمترین آنها دستیافتن به یک سازوکار کارآمد برای گردش قدرت سیاسی است؛ مورد خاص جمهوری اسلامی ایران از این حیث یک نمونهی منحصربهفرد و پرکشش برای مطالعهی اندیشمندان است. زیرا ایدهی بسیار متفاوتی را ارائه نموده که مبتنی بر دخالت مستقیم و مؤثر دین در عرصهی عمومی و امر سیاسی است.
دو عامل پویایی مردمسالاری دینی
تازگی مردمسالاری دینی تنها در سطحِ منابع مشروعیت (خدا و مردم) متوقف نمانده و به عرصههایی نو در زمینهی مشارکت سیاسی مانند مناسک سیاسی همچون راهپیمایی ۲۲ بهمن و روز قدس و ... نیز کشیده شده است. با این حال، ایدهای که به عنوان «مردمسالاری دینی» یعنی مردمسالاری مبتنی بر دین و متکی به آن نامیده شده و در یک ساختار حقوق اساسی به عنوان «جمهوری اسلامی» صورتبندی شده است، به همان اندازه که از منظر علوم اجتماعی و سیاسی نوآورانه است، از سوی نظامهای سیاسی رقیب مورد هجمه و تخریب قرار گرفته است. البته دامنهی این رویکرد گاهی به مراکز دانشگاهی جهان نیز کشیده شده و ترکیبی از بایکوت ـ تخطئه را در محیطهای علمی دامن زده است.
در چنین پسزمینهای، دو عامل ـ بیش از همه ـ به پویایی مردمسالاری دینی و ثبات روزافزون جمهوری اسلامی مدد رساندهاند:
۱. تداوم مردمسالاری دینی در ایران به عنوان نظریه مبنا و غالب
در طول چهار دههای که از پیروزی انقلاب میگذرد، مردمسالاری دینی از سطح ایده و ساختار گذر کرده و به لایهی فرهنگ رسیده است. در واقع فرهنگ ویژهی رقابت و مشارکت سیاسی در دل مردمسالاری دینی پدید آمده و رشد کرده است که خود را در برگزاری منظم و سالم انتخاباتها و نیز برپایی مناسک سیاسی سالانه همچون راهپیمایی ۲۲ بهمن نمایان میسازد. این فرهنگ با تجربهی زیست جمعی ایرانیان در سالیان پس از انقلاب که مبتنی بر ارزشها و هنجارهای سیاسیِ دینی است، چهرهی نهادینهای به خود گرفته و یک چهارچوب راهنمای رفتاری برای کنشگران اجتماعی پدید آورده است. اگرچه در دورههای مختلف، نیروهای فراوانی از بیرون تمایل داشتهاند که چهرهی این مردمسالاری را تیره و تار بنمایانند و از درون نیز برخی نیروهای سیاسی از چهارچوبها خارج شدهاند.
سطوح گسترش نظریهی مردمسالاری دینی
۲. رشد علمی کشور و دستاورهای آن در برخی حوزههای راهبردی
با پایان جنگ تحمیلی و آغاز دوران سازندگی ـ در حالی که یک دهه از پیروزی انقلاب میگذشت و ویرانیهای مضاعفی نیز پدید آماده بود ـ حرکت درونزای فزایندهای در کشور پدید آمد که زیرساخت بنیادی آن تولید علم در کشور و تکیه بر نیروی انسانی مستعد داخلی بود. از سویی این حرکت روزبهروز رنگ خودآگاهانهتری به خود گرفت و از سوی دیگر دستاورهای آن با گذشت زمان برای عموم مردم نمایان شد و خود را در رشد چشمگیر علمی در زمینهی سلولهای بنیادی، نانو، هستهای و ... نشان داد. این پیشرفتها نیز در شرایطی محقق شد که کشور بهطور تشدیدشونده مورد تحریمهای علمی و اقتصادی قرار داشته است.
روزهای حساس جمهوری اسلامی
تهاجم نظامی، تخطئهی علمی، تخریب رسانهای، تحریم اقتصادی، تهاجم فرهنگی و ... سیاستهایی هستند که به تناوب و تناسب در همهی سالهای پس از انقلاب، جمهوری اسلامی ایران را نشانه گرفتهاند. با این حال به نظر میرسد هر روز که بر عمر نهال تازهی مردمسالاری دینی در ایران افزوده میشود و میتواند تعادل خود را در این جوّ پر توفان حفظ کند، آرزوی قطع این درخت برای رقیبان و بدخواهان، هر روز دیریابتر و دشوارتر میشود. به بیانی ساده در این وضعیت تاریخی، گذشت زمان خودبهخود به عنوان یک عامل مثبت برای جمهوری اسلامی عمل میکند، اما هرگونه ذهنیت و اقدامی که بخواهد این باد موافق را تبدیل به فضای خوابآلوده و سستی نماید، ویرانگرتر از هر عامل مهاجم بیرونی خواهد بود.
تهاجم نظامی، تخطئهی علمی، تخریب رسانهای، تحریم اقتصادی، تهاجم فرهنگی و ... سیاستهایی هستند که به تناوب و تناسب در همهی سالهای پس از انقلاب، جمهوری اسلامی ایران را نشانه گرفتهاند. مقاومت جمهوری اسلامی در برابر دستاندازهای طبیعی و دستدرازیهای تحمیلی، هر دو وابسته به استحکام ساخت درونی نظام است.
در واقع مقاومت جمهوری اسلامی در برابر دستاندازهای طبیعی و دستدرازیهای تحمیلی، هر دو وابسته به استحکام ساخت درونی نظام است. اما مسأله این است که گذشت زمان موجب پیچیدهتر شدن عواملی شده که به این ساخت درونی استحکام میبخشند و کوچکترین اشتباهی ـ حتی اگر از سر غفلت باشد ـ ممکن است غیرقابل جبران باشد. در شرایطی که ایران سرسختانه خود را در برابر ترفندهای پیچیدهی رقیبان سرپا نگاه داشته است، حجم انبوهی از کارهای برزمینمانده بهویژه در عرصههای علمی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد که اگر بههنگام و بهدرستی به انجام نرسند، مقاومت نیز بیاثر خواهد بود؛ زیرا ساخت درونی نظام از درون پوک خواهد شد.
فضای حیاتی برای پیشرفت
از سویی لایههای علمی، اقتصادی و فرهنگیِ جامعه نسبت به مردمسالاری دینی در وضعیت تأثیر متقابل هستند و از سوی دیگر لایههای مختلف در درون مردمسالاری دینی ـ یعنی ایده، ساختار و فرهنگ ـ بر یکدیگر اثراتی همافزایانه دارند. از این رو به نظر میرسد با مشارکت حماسی مردم در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ و نیز در مناسک سیاسی ۲۲ بهمن سال گذشته، یک «فضای حیاتی» پدید آمده است تا سیاستگذاران و تلاشگران علم، اقتصاد و فرهنگ، هم دورهی جدید و بهویژه سال نو را به مثابه فرصتی برای پیشرفت در قلمرو خود قدر بدانند و هم سهم خود را در همافزایی با ثبات سیاسی بپردازند. چرا که در افقی بلندمدت، ثبات سیاسی بدون اقتدار علمی، پویایی فرهنگی و رشد اقتصادی، دوام نخواهد آورد.