انتخابات در جمهوری اسلامی ایران، همواره مظهر مردمسالاری دینی بوده است. نظریهی مردمسالاری دینی به عنوان الگوی عمل جمهوری اسلامی در پیوند مفهومی با نظریهی «ولایت فقیه» قرار دارد. در این میان رهبر معظم انقلاب اسلامی مفهوم مردمسالاری دینی را ترکیبی از دو عنصر غربی و اسلامی نمیدانند: «اینطور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعهی کامل داشته باشیم؛ نه. خودِ این مردمسالاری هم متعلّق به دین است.» دکتر منصور میراحمدی، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشت زیر این موضوع را مورد بررسی قرار داده است:
دربارهی
مردمسالاری دینی رویکردهای متعددی وجود دارد. از یک زاویه میتوان این رویکردها را به دو دسته تقسیم کرد؛ رویکردهای مرکب و رویکردهای بسیط. در دستهی نخست، مردمسالاری دینی به عنوان یک امر مرکب را تعبیر مشابه جمهوری اسلامی در نظر میگیرند. در دستهی دوم اما مردمسالاری دینی شبیه جمهوری اسلامی را به عنوان یک امر مرکب نمیدانند.
مردمسالاری به مثابه «روش» یا به مثابه «ارزش»؟
مردمسالاری دینی به عنوان یک امر مرکب، از دو مؤلفهی مردمسالاری و دین ترکیب یافته است. بر اساس این دیدگاه، مردمسالاری به عنوان یک جزء، به مثابه «روش» و نه به مثابه «ارزش» در نظر گرفته میشود. از این رو، مردمسالاری دینی به مفهوم پذیرش شیوهی اِعمال قدرت دموکراتیک بر اساس آموزههای دینی مطرح است. این ایده بر اساس تفکیک دموکراسی به مثابه روش از دموکراسی به مثابه ارزش مطرح میگردد که بر طبق آن، گاهی دموکراسی به الگوی نظام سیاسی برآمده از مبانی فلسفی و ارزشی خاصی اشاره دارد. همچنین گاهی اسلام صرف نظر از مبانی مذکور، بر شیوهی دموکراتیک اعمال قدرت و مبتنی بر مشارکت مردم دلالت دارد. بر اساس این دیدگاه، چنانچه مردمسالاری را به مثابه ارزش در نظر بگیریم، قهراً با مبانی و آموزههای دینی ناسازگار خواهد بود؛ چرا که دین اسلام، حاکمیت را امری الهی دانسته و در نتیجه حاکمیت مردم را به گونهی مستقل به رسمیت نمیشناسد. از این رو نمیتوان مردمسالاری به مفهوم حق حاکمیت مردم را با دین اسلام -که حاکمیت را امری الهی میداند- همنشین ساخت و از ایدهی مردمسالاری دینی به عنوان ایدهای منسجم دفاع کرد.
مردمسالاری دینی دو چیز نیست؛ اینطور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم؛ نه. خودِ این مردمسالاری هم متعلّق به دین است ... یک سرِ مردمسالاری عبارت است از اینکه تشکّل نظام به وسیله اراده و رأی مردم صورت گیرد ... سرِ دیگر قضیه مردمسالاری این است که حالا بعد از آنکه من و شما را انتخاب کردند، ما در قبال آنها وظایف جدّی و حقیقی داریم.
(۷۹/۹/۱۲)
چنین مفهومی از مردمسالاری دینی لاجرم تناقضگونه مینماید و از این رو به لحاظ مفهومی ممتنع به نظر میرسد. متقابلاً چنانچه مردمسالاری را به مثابه روش در نظر بگیریم، با مبانی و آموزههای دینی سازگار خواهد بود، زیرا اسلام اگرچه حاکمیت را امری الهی میداند، اما شیوهی دموکراتیک اعمال قدرت از سوی حاکمان برحق الهی را میپذیرد. حاکمان اسلامی از این دیدگاه، در اعمال قدرت باید حقوق اساسی مردم را رعایت کرده، زمینههای مشارکت فعال آنان را در ادارهی جامعه فراهم آورند. در این صورت شیوهی اعمال قدرت دموکراتیک و با مشارکت مردم صورت خواهد گرفت و در نتیجه میتوان مردمسالاری به مثابه روش را به عنوان روش مورد پذیرش اسلام در ادارهی جامعه دانست. چنین نگرشی لاجرم، تناقضی در ایدهی ترکیبی مردمسالاری دینی به همراه نمیآورد و میتوان به لحاظ مفهومی به امکان مردمسالاری دینی اذعان کرد.
ظرفیت جدید برای مردمسالاری دینی
این برداشت از مردمسالاری دینی، برداشتی مشابه جمهوری اسلامی به دنبال میآورد. همانطور که در تعبیر ترکیبی جمهوری اسلامی، «جمهوری» را به عنوان یک شکل مطرح از ادارهی جامعه در غرب در نظر میگیرند و با افزودن پسوند «اسلامی» سازگاری آن با مبانی و آموزههای اسلامی را مورد توجه قرار میدهند، در تعبیر ترکیبی مردمسالاری دینی نیز مردمسالاری به عنوان یک شکلِ ادارهی جامعه تلقی میگردد که ریشه در ادبیات سیاسی و تجربهی حکمرانی غرب دارد، اما با افزودن پسوند دینی به آن، سازگاری این شکل ادارهی جامعه را با مبانی و آموزههای دینی مورد تأکید قرار میدهند.
همانطوری که با در نظر گفتن جمهوری به مثابه شکل و اسلامی به عنوان محتوا ترکیب منسجمی به نام جمهوری اسلامی قابل طرح مینماید، با در نظر گرفتن مردمسالاری به مثابه روش و دینی به مثابه محتوا ترکیب منسجمی به نام مردمسالاری دینی ظهور میکند. در نتیجه مردمسالاری دینی به لحاظ مبنایی و ماهوی در امتداد جمهوری اسلامی قابل تعبیر است؛ هر چند که ممکن است به لحاظ مفهومی میان این دو تفاوتهایی در نظر گرفت. به عنوان نمونه، جمهوری اسلامی بیشتر ناظر بر شکل خاصی از حکمرانی است که جمهور مردم در تأسیس نظام سیاسی نقش ایفا میکنند. مردمسالاری دینی اما بیشتر ناظر بر روش حکمرانی است که اکثریت مردم در ادارهی جامعه دارای نقش دانسته میشوند. در این دو تعبیر، به رغم این تفاوت مفهومی، ترکیبی مشابه پدید میآید که در آن یک مؤلفهی شکلی و روشی با یک مؤلفهی محتوایی کنار هم قرار میگیرد.
در برابر، ایدهی مردمسالاری دینی به مثابه یک امر بسیط تلقی میگردد. مردمسالاری دینی به مثابه یک امر بسیط، حقیقتی واحد دانسته میشود که ریشه در متون و منابع دینی دارد. در این دیدگاه، مردمسالاری نه به عنوان یک شیوه و روش اعمال قدرت غربی، که به عنوان نوعی نظام سیاسی در نظر است که با مختصات خود از منابع دینی استخراج میشود و به عنوان یک الگوی بومی نظام سیاسی اسلامی مطرح میگردد. بر طبق این دیدگاه، اسلام ذاتاً دینی مردمی است و الگوی نظام سیاسی مورد توجه آن، الگویی مردمسالار است. به دیگر سخن، مردمسالاری دینی به مثابه یک امر بسیط، حقیقتی واحد دارد که امکان تجزیهی محتوایی آن وجود ندارد. از این رو نمیتوان مردمسالاری دینی را ترکیبیافته از دو مؤلفه با دو خاستگاه متفاوت دانست. خاستگاه مفهومی در مردمسالاری در ایدهی مردمسالاری دینی، متون و منابع دینی است.
تمایز مردمسالاری دینی با دیگر گونههای مردمسالاری
مردمسالاری دینی به مثابه یک امر بسیط مرجعیت دین (اسلام) را در تنظیم زندگی سیاسی اجتماعی به رسمیت میشناسد و بدین ترتیب، از دیگر گونههای مردمسالاری همچون لیبرالدموکراسی و سوسیالدموکراسی، تفاوت مبنایی و ماهوی پیدا میکند. در حالی که در لیبرالدموکراسی، لیبرالیسم و در سوسیالدموکراسی، سوسیالیسم مرجعیت مییابد، در مردمسالاری دینی، اسلام از چنین مرجعیتی برخوردار میگردد. مرجعیت اسلام در مردمسالاری دینی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، چرا که تمایز ماهوی مردمسالاری دینی را از دیگر گونههای مردمسالاری به دنبال میآورد. مرجعیت اسلام در مردمسالاری دینی را حداقل در سه سطح میتوان مطرح کرد: توجیه، تحلیل و تبیین مؤلفههای مردمسالاری. مقصود از نقش دین در توجیه مردمسالاری این است که در مردمسالاری دینی، دین و آموزههای دینی موجهبودن مردمسالاری را توضیح میدهند. بدیهی است که این فرایند مبتنی بر مبانی و ادلهی دینی است که در مرحلهی دوم در قالب تحلیل مردمسالاری صورت میگیرد. در تحلیل، مبانی و پیشفرضهایی که تدارککنندهی شالودهی مردمسالاری است، کشف و ارائه میگردد.
مردمسالاری نه به عنوان یک شیوه و روش اعمال قدرت غربی، که به عنوان نوعی نظام سیاسی در نظر است که با مختصات خود از منابع دینی استخراج میشود و به عنوان یک الگوی بومی نظام سیاسی اسلامی مطرح میگردد.
نهایتاً و بر پایهی مبانی و آموزههای دینی، حدود و قلمرو سالاربودن مردم تبیین میگردد. بر این اساس، دین موجهبودن مردمسالاری، بنیانها و قلمرو آن را تبیین میکند و از این طریق، به عنوان منبع برتر معرفتشناختی در مردمسالاری دینی شناخته میشود. در نتیجه پسوند دینی در مردمسالاری دینی اشاره به حقیقت واحد آن دارد؛ حقیقتی که آن را از دیگر الگوهای دموکراسی متمایز میسازد. در واقع در این نگرش، مردمسالاری در تعبیر مردمسالاری دینی را دیگر معادل دموکراسی نمیدانند و در تبیین معنی و ماهیت مردمسالاری دینی را صرفاً به مفهوم مردمسالاری برخاسته از متون و منابع دینی در نظر میگیرند. در چنین صورتی، پرواضح است که مردمسالاری دینی امری بسیط در نظر گرفته میشود. این تحلیل دیگر مردمسالاری دینی را تعبیر مشابه جمهوری اسلامی نمیداند که جمهوری آن از غرب و اسلامیت آن از دین گرفته شده باشد. در این نگرش، ظرفیت جدیدی برای مردمسالاری دینی رخ مینماید که بر طبق آن، مردمسالاری دینی را به عنوان الگوی بدیل و رقیب لیبرالدموکراسی و ... قابل طرح میکند.
مردمسالاری دینی بر این اساس، الگویی برآمده از متون و منابع دینی است که از هویت متمایزی برخوردار بوده و میتواند به عنوان یک الگوی دینی در برابر الگوهای غیر دینی دموکراسی مطرح باشد. جمهوری اسلامی ایران امروزه با چنین نگرشی از مردمسالاری دینی سخن میگوید و بر این باور است که با تقویت آن و تلاش مستمر برای تحقق آن، توانسته راه جدیدی برای تحقق حکومت مردمی بر پایهی دین و آموزههای دینی بگشاید. این الگو، از چنان ظرفیتی برخوردار است که میتواند تجربهی جدیدی را در عرصهی حکومتهای مردمی به دنیا معرفی کند.