- کارآمدی چیست و در چه سطحی قابل تحلیل و بررسی است؟ کارآمدی را با چه معیارها و ابزارهایی میتوان سنجید؟
کارآمدی مقولهای است که هم برای یک مجموعه یا نهاد کوچک اجتماعی قابل طرح است و هم برای سطوح مدیریتی جامعه. کارآمدی را میتوان هم در سطح مدیریت کلان جامعه بررسی کرد و هم میتوان تأثیر و نقش هرکدام از ارکان جامعه را در زمینهی این کارآمدی مورد تحلیل قرار داد. ما میتوانیم تأثیر و نقش ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران را بررسی و تبیین کنیم و نیز این را که چنین ساختاری چه مقدار در کارآمدی نظام مؤثر بوده است. من فکر میکنم که دو نمونه از کارآمدی ولایت فقیه در سیویک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی عبارت است از یکی «تعمیق و گسترش و دفاع از قانونمداری و مردمسالاری در جهت پیشرفت کشور» و دیگری «ارتقای جایگاه سیاسی و بینالمللی کشور و تشکیل جبههی واحد ضد استکبار جهانی در برابر زیادهطلبیهای استکباری».
این دو مسئله، بسیار اهمیت دارند. به هر حال مردم کشور ما صدها سال در نظامهایی زندگی میکردند که استبداد کامل بر آن حاکم بوده و مردم و حقوق آنها در حاشیه قرار داشته است. بنابراین یکی از آسیبهایی که در آستانهی انقلاب اسلامی مورد نگرانی بود، این بود که ممکن است انقلاب اسلامی ایران هم پس از مدتی به سوی استبداد چرخش داشته باشد، ولی مهمترین و اساسیترین عاملی که طول سه دههی گذشته مانع از استبداد شد، عنصر ولایت فقیه بود.
مؤثرترین نهادی که همیشه مدافع قانونمداری بوده، نهاد ولایت فقیه است. همچنین کارآمدترین عنصری که در نظام به تعمیق و گسترش مردمسالاری پرداخته، نهاد ولایت فقیه بوده است. شما مشاهده میکنید که از همان آغاز حضرت امام (ره) بیشترین تأکید را بر این داشتند که ما باید قانون اساسی داشته باشیم. در زمانی که حتی برخی روشنفکران و چپگرایان تأکیدی بر تدوین قانون اساسی نداشتند، حضرت امام بر این نکته پافشاری میکردند. بعد هم در فرایندی که برای تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران طی شد، از جمله انتخاب خبرگان قانون اساسی، رفراندوم آن و حتی اصلاح و بازنگری آن، مردم نقش اول را ایفا کردند. در چند مقطعی هم که جناحهای زیادهطلب دنبال این بودند که قانون را به نفع خودشان متوقف یا تحریف کنند، ولی فقیه جلوی آنها را گرفت. در حقیقت ما میبینیم که گسترش مردمسالاری در کشور ما مرهون مجاهدتها، تدابیر و تلاشهای رهبری بوده و تعمیق این مردمسالاری و ذیحق دانستن مردم کاملاً اثر کارآمدی نهاد ولایت فقیه است.
- پس آیا میتوانیم بگوییم که تجربهی تاریخی ما کاملاً دلالت بر کارآمدی عنصر ولایتفقیه دارد؟
بله. میخواهم تصریح کنم که وقتی از کارآمدی بحث میکنیم، باید به سراغ عینیت برویم. عینیت جامعهی ما در این سه دهه نشان میدهد که رهبری نقش اساسی و محوری در تعمیق و گسترش قانونمداری و دفاع از مردمسالاری داشته است. یعنی در زمانهایی که بعضیها اساساً نمیخواستند که دانشجویان و دانشگاههای ما سیاسی باشند، رهبری گفتند: لعنت بر کسانی که نمیخواهند دانشجوی ما سیاسی باشند. در حالی که حتی برخی حکومتهای دموکراتیک این مجال را نمیدهند که آزاداندیشی و مباحث جدی بین صاحبنظران بالا بگیرد، در کشور ما رهبری خودش پرچم آزاداندیشی را برافراشته نگهمیدارد. حتی ایشان با زبان گلایه و اعتراض دستاندرکاران را خطاب قرار میدهند که چرا کرسیهای آزاداندیشی را در دانشگاهها تشکیل نمیدهید؟
معلوم است که رهبر معظم انقلاب مهمترین وجه همتش را در گسترش مردمسالاری حقیقی همراه با بصیرت و حضور واقعی مردم قرار دادهاند و از این پیشگیری میکنند که جناحها و احزاب بخواهند مانع حضور جدی مردم بشوند و به نمایندگی از مردم در سرنوشتشان مداخله کنند. امروزه در کشور ما این احساس میشود که تکتک مردم نسبت به رأی و نظر سیاسی خودشان حساس هستند و این هم در اثر یک تربیت سیاسی و رشد فرهنگی سیاسی است که پس از انقلاب ایجاد شده است.
ما اگر بخواهیم نقش رهبری را تحلیل بکنیم، نباید بین عواملی که موقعیت ایجاد کرده است و پارامترهایی که رهبری در آن تصمیمگیری کرده، خلط کنیم. درست است که رهبری به عنوان یکی از عوامل مؤثر در ایجاد موقعیتها نقش ایفا میکند، ولی همهی عواملی که در یک موقعیت اجتماعی ایجاد میشود و تأثیر میگذارد، فقط تصمیمگیریها و اراده رهبری نیست.
- در مورد نکتهی دوم چطور؟ یعنی ارتقای جایگاه سیاسی و بینالمللی کشور؟
باید مقایسه کنیم که کشور ما پیش از انقلاب چه جایگاهی داشت و امروز کشورهایی که با ما قابل مقایسه هستند، در نظام بینالملل چه جایگاهی دارند. کشور ما توانسته است یک جبههی فکری، سیاسی و اجتماعی در برابر زیادهطلبیهای استکباری ایجاد کند. امروزه جمهوری اسلامی ایران پرچمدار یک مبارزهی گفتمانی با غرب است. این نکته بسیار مهمی است که عملکرد رهبری و ولایت فقیه توانسته است چنین جایگاهی را برای ما ایجاد کند. به هر حال دولتهای ما در دورههای چهارسالهای که میگذرانند، آنقدر دچار مشغلههای اجرایی و جاری جامعه می-شوند که اساساً نمیتوانند به مقولههای کلان و درازمدت فکر کنند. این جایگاه رهبری بوده که توانسته برای کشور ما یک سیاست نهادینه شدهی مبتنی بر منطق و برخوردار از حمایت مردم را شکل بدهد که حتی مورد توجه نخبگان دیگر کشورهای جهان و تأثیرگذار در جهان اسلام و فراتر از جهان اسلام قرار گیرد.
بنابراین به نظر من امروز باید بهطور جدی بر این نکته تأکید کنیم که خوشبختانه کارآمدی ولایت فقیه در کشور ما بسیار بالا است. اگر دیگر نهادها و ارگانهای حکومتی هم میتوانستند نقش خودشان را بهتر از این ایفا کنند، قطعاً این کارآمدی بسیار بیشتر خودش را نشان میداد.
- چه عوامل و فاکتورهای دیگری در سنجش این کارآمدی مؤثر است؟
برای سنجش کارآمدی به هر حال باید شاخصهای کمّی را هم در نظر داشته باشیم، ولی در بسیاری مواقع این شاخصهای کمی وجود ندارد و ما باید با روشهای تحلیلی و مشاهدهای به سنجش بپردازیم. مقایسهی وضعیت کنونی جامعهی ما با وضعیت پیش از انقلاب، یک ملاک سنجش است. ثانیاً سنجش و مقایسه با کشورهای مشابه، یک ملاک دیگر ارزشیابی است. به هر حال این نکته درست است که کشورهای مختلف در سالهای گذشته در بعضی از زمینهها رشد و پیشرفت داشتهاند، اما کشور ما هم در برخی زمینهها رشد و پیشرفت داشته. باید نسبت-سنجی کنیم و در مجموع ببینیم کشورهایی مثل ترکیه، مصر، مالزی، لبنان و... در چه وضعیتی بودهاند و هماکنون چه وضعیتی دارند. جمهوری اسلامی ایران هم در سی سال گذشته چه وضعیتی داشته و الان در چه وضعیتی است. یعنی ما میتوانیم به صورت ماتریسی و در یک مقایسهی جغرافیایی و تاریخی این کارآمدی را بسنجیم.
به هر حال وقتی که در سطح جهانی حتی تحلیلگران جناح رقیب ما و دشمنان ما به برخی توانمندیهای برجسته و کارآمدیهای اساسی ما اعتراف میکنند، باید خیلی دیرباور و منکر واقعیات باشیم که این اعترافها را نبینیم و در تحلیلهامان لحاظ نکنیم.
- آیا سنجش با معیارهای کمی، همه جنبههای کارآمدی را پوشش میدهد؟.
برخی شاخصها ممکن است کمّی هم باشند. بالاخره اینکه ضریب جینی کشور ما در مسئلهی توزیع درآمد چیست، به هر حال این یک شاخص کمی است که نشاندهندهی پیشرفت کشور است، ولی قطعاً در سنجش کارآمدی یک نظام نمیتوان فقط به شاخصهای کمی اکتفا کرد. شاخصهای کمی را فقط در بحثهای اقتصادی می-شود به کار گرفت، ولی در بحثهای سیاسی و فرهنگی و تربیتی بیشتر باید سراغ تحلیلهای کیفی رفت.
- سال گذشته و پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری شاهد فتنهی عمیقی بودیم که چندین ماه کشور ما را تحت تأثیر قرار داد. بسیاری معتقدند که اگر رهنمودها و رفتار رهبر معظم انقلاب نبود، شاید این جریان لطمههای بسیار بزرگی میزد و زمان بیشتری کشور را درگیر میکرد. چگونه میتوان این نقش و شأن ولی فقیه را که از کارآمدیهای حکومت ولایی است، تبیین کرد؟
اساساً توانمندی هر مدیری در مواقع بحرانی خودش را نشان میدهد. اینکه مدیران چگونه بحرانها را مدیریت میکنند و با کمترین هزینهها جامعه را از مشکلات بزرگ میرهانند، مسئلهای بسیار مهم است. این اتفاقات هم محدود به کشور ما نیست، بلکه در هر کشوری ممکن است چنین اتفاقاتی رخ دهد. هم در کشورهای غربی، هم در کشورهای شرقی و هم کشورهایی که دموکراتیک یا غیر دموکراتیک اداره میشود، کمابیش چنین اتفاقات میافتد. اتفاقاً در کشورهایی که مردمسالاری بیشتری وجود دارد، زمینهی چنین اتفاقاتی بیشتر خواهد بود. لذا چگونگی مدیریت این حوادث بسیار مهم است و خودش یک شاخص اساسی است.
این برداشت که پس از انتخابات برخی کاندیداها بیانصافی کردند و گفتند که رهبری از قبل مشخص کرده بود که به چه کسی باید رأی داد، برداشت مغرضانهای بود، چون تا قبل از انتخابات هیچکس چنین حرفی را نمیزد. اتفاقاً بعضی روزنامهها که طرفدار جناحهای مختلف بودند، هرکدام آن شاخصهای مد نظر رهبری را با کاندیدای خودشان تطبیق میدادند.
نکتهای که در اینجا مهم جلوه میکند، این است که رهبری ولایی و ولیفقیه برای حل یک مسئله یا چالش اجتماعی در موقعیتهای مختلف میتواند طراحیهای مختلفی را ارائه دهد. ما اگر بخواهیم نقش رهبری را تحلیل بکنیم، نباید بین عواملی که موقعیت ایجاد کرده است و پارامترهایی که رهبری در آن تصمیمگیری کرده، خلط کنیم. درست است که رهبری به عنوان یکی از عوامل مؤثر در ایجاد موقعیتها نقش ایفا میکند، ولی همهی عواملی که در یک موقعیت اجتماعی ایجاد میشود و تأثیر میگذارد، فقط تصمیمگیریها و اراده رهبری نیست. در یک جامعه گروهها و افراد مختلف و نخبگان ذینفوذی هستند که دیدگاهها و جهتگیریهاشان نهتنها ممکن است با رهبری یکسان نباشد، بلکه چهبسا متضاد هم باشد. همچنین گروههای معاند و معارضی هستند که ممکن است حتی خودشان را نشان ندهند و منتظر فرصتها بمانند تا به مقاصد خود دست یابند. در جهان و جامعهای که ارتباطات اینترنتی کاملاً باز و آزاد است و اطلاعرسانی خیلی سریع انجام میشود، دستیابی به بسیاری از اهداف نیز چندان سخت نیست. ما باید بررسی کنیم و ببینیم که با توجه به برخی از موقعیتهایی که وجود داشته، مقام معظم رهبری قبل از انتخابات، در حین و بعد از انتخابات چه تدابیری کردهاند و این تدابیر آیا میتوانسته در وضعیت بهتری هم باشد یا نه؟
به نظر من رفتار رهبر انقلاب در قبل، حین و بعد از انتخابات یک رفتار مدبرانه، اخلاقی، مبتنی بر قانون و در جهت مصالح و تعالی کشور بوده، بهگونهای که هر مقداری که بررسی میکنیم، نمیتوانیم بگوییم در یک نقطهای از این تصمیمگیریها و تدابیر بهتر از آن میتوانسته عمل بشود. البته این هم امری خارج از انتظار نیست که بعضیها میخواهند نسبت به تدابیر رهبری تردید بکنند، چرا که در زمان پیغمبر اکرم (ص)، امام علی (ع) و دیگر امامان معصوم نیز چنین وضعی وجود داشته است.
- اگر ممکن است، این بحث را بیشتر بشکافید؟
مثلاً قبل از انتخابات این امکان بود که رهبری چند نوع برخورد با انتخابات داشته باشند. یک برخورد ممکن بود این باشد که خب قرار است انتخاباتی اتفاق بیفتد و دستگاههایی هم در کشور اعم از مجریان و ناظران مسئول آن هستند. بنابراین ایشان هیچگونه حساسیتی به انتخابات نشان ندهد.
حتی رهبری حرکتهای خیابانی را که هواداران برخی کاندیدها انجام میدادند و بسیاری از متدینین هم ممکن بود از آن ناراحت باشند، آنها را هم رد نکردند. به خاطر اینکه بتوانند این شور را کاملاً حفظ کنند. حتی رهبری فرمودند که من پیغام دادم به بعضی از کاندیداها که اسم نبرند از دیگران و این نشان میدهد که رهبری باز در پیشگیری از حوادثی اقدام کردند که احساس میکردند امکان دارد اتفاق بیفتد.
سناریوی دیگر این بود که مثلاً رهبری اساساً باید روی یک شخص تأکید کند تا مردم متوجه آن فرد بشوند؛ حالا یا به صراحت یا به کنایه. چنین اقدامی از طرف رهبری برخلاف قانون یا عرف هم نیست. یعنی شما میبینید در یک کشوری مثل آمریکا، هنگام انتخابات آن رئیسجمهوری که رهبری جامعه را هم به عهده دارد، صریحاً از کاندیدای حزب خودش حمایت میکند و جامعه هم میداند.
سناریویی سوم این بود که رهبری ضمن اینکه بنا به یک وظیفهی الهی مردم را به شرکت حداکثری در این انتخابات تشویق کردند. تدابیری را هم انجام دادند که تمام جناحهای سیاسی بتوانند در این انتخابات شرکت کنند تا میزان مشارکت افزایش پیدا کند و درواقع آن اقتدار سیاسی نظام بتواند خودش را نشان بدهد. در عین حال شاخصهایی را هم مشخص کردند که به شخص خاصی متوجه نبود، بلکه میشد در بین کاندیداها با نسبتهای مختلف برای آن مصادیق پیدا کرد. این نشان میداد که شاخصهایی را که رهبری مشخص کردند، واقعاً بهطور مشخص انگشت اشاره را به سمت هیچکدام از کاندیداها نشانه نمیرفت.
این برداشت که پس از انتخابات برخی کاندیداها بیانصافی کردند و گفتند که رهبری از قبل مشخص کرده بود که به چه کسی باید رأی داد، برداشت مغرضانهای بود، چون تا قبل از انتخابات هیچکس چنین حرفی را نمیزد. اتفاقاً بعضی روزنامهها که طرفدار جناحهای مختلف بودند، هرکدام آن شاخصهای مد نظر رهبری را با کاندیدای خودشان تطبیق میدادند. حتی رهبری صریحاً مطرح کردند که حمایت من از دولت به معنی موضع انتخاباتی من نیست و این تعبیر صریح رهبری بسیار شفاف و روشن بود.
لذا میخواهم به این نکته برسم که قبل از انتخابات، رهبری تمام تلاش و تدبیر خودشان را به کار بردند که جامعه به-دور از تشنج و درگیری بتواند در یک رقابت پرشور وارد انتخابات شود. حتی رهبری حرکتهای خیابانی را که هواداران برخی کاندیدها انجام میدادند و بسیاری از متدینین هم ممکن بود از آن ناراحت باشند، آنها را هم رد نکردند. به خاطر اینکه بتوانند این شور را کاملاً حفظ کنند. حتی رهبری فرمودند که من پیغام دادم به بعضی از کاندیداها که اسم نبرند از دیگران و این نشان میدهد که رهبری باز در پیشگیری از حوادثی اقدام کردند که احساس میکردند امکان دارد اتفاق بیفتد.
بنابراین در موقعیتهای قبل از انتخابات، رهبری کاملاً بیطرفی و قانونمداری خودشان را بهنحوی با ارائهی نشانههایی مطرح کردند که بتواند جناحهای مختلف را البته با رعایت آن شاخصهای اصولی انقلاب زیر چتر خودش قرار بدهد.
- در حین انتخابات چطور؟
در طول انتخابات هم رهبر انقلاب از هرگونه اظهار نظری که توازن انتخاباتی را به نفع یکی از کاندیداها تغییر بدهد خودداری کردند. بعد از انتخابات هم موقعیتی شکل گرفت که خارج از ادارهی نهادهای جمهوری اسلامی بود. در آن موقعیت باز به نظر میرسد که رهبری بهترین و اثرگذارترین تدابیر را به کار بردند. آن فتنهای را که همه فکر میکردند که تا ماهها ممکن است رشد کند و جامعه را به سوی مسائل غیر قابل پیشبینی ببرد، با تدابیر خودشان و البته با اتکاء به خداوند و آن روحیهی ایمانی و معنویشان، توانستند با حداقل هزینه جامعه را از این چالش به سلامت عبور بدهند. درواقع بردباری مقتدرانهی رهبری، آن اخلاق الهی و انصاف، قانونمداری و حقمداری واقعبینانهی رهبری، اینها توانست کسانی را هم که دچار غفلت یا حتی تردید شدند، بهتدریج هوشیار کند.
نکتهی مهم این است که شما ببینید بعضی از نخبگان جامعه دچار تردید شدند و رهبری فقط با تبیین و ارائهی تحلیل-، با گذر زمان و حوادثی که بعداً اتفاق افتاد، زمینه را فراهم کردند تا آنها خودشان متوجه و متنبه شوند. با وجود اینکه در فضای منفی بعد از انتخابات، قدرتطلبی بعضی جناحها، بیانصافیها، تهمتها، خودخواهیها و کینهورزیها نسبت به رهبری و نظام و انقلاب موج میزد، ما میبینیم که خوشبختانه ایشان با مدیریت بسیار عالی و خویشتن-داری، بدون شتابزدگی و دستپاچگی، با آن اعتماد قلبی که نسبت به توان و همراهی مردم داشتند و با توکل به خداوند متعال توانستند بسیار مدبرانه جامعه را از این مسیر عبور بدهند.
به نظر میرسد خود این جریانهای یک سال گذشته که به تعبیر مقام معظم رهبری امتحان بزرگ بود برای همهی اقشار جامعه، برای شخص رهبری هم یک امتحان الهی بزرگتر بود که ایشان بسیار سربلند و سرافراز از آن بیرون آمدند. امروز هیچ کس نمیتواند بگوید که رهبری بهخاطر رفاقت یا نسبتهای خاصی که با برخی اشخاص داشتند، از آنها حمایتهای خاصی کردند. هیچ کس نمیتواند بگوید که رهبری در این جریانها از یک جناح خاص جانبداری غیر قانونی کردند. هیچ کس نمیتواند بگوید که رهبری راه را برای تبیین و اعتراض منطقی معترضان بستند، چرا که در همان چند روز اول حاضر شدند که بنشینند و با نمایندگان کاندیداها بهطور صریح صحبت کنند و مسائلشان را مطرح کنند. رهبری از لحاظ قانونی شاید چنین وظیفه و تکلیفی نداشتند. اصلاً بعضیها شاید انتقاد کردند که چرا رهبری که باید در ستاد باشند و به صف وارد شدهاند، ولی رهبری برایش این حرفها و جریانها وارد نیست، چرا که برای ایشان انجام تکلیف الهی، حفظ کشور و نظام و انقلاب و پیشبرد جریان امور در جهت مصالح کشور اولویت دارد.
در حالی که حتی برخی حکومتهای دموکراتیک این مجال را نمیدهند که آزاداندیشی و مباحث جدی بین صاحبنظران بالا بگیرد، در کشور ما رهبری خودش پرچم آزاداندیشی را برافراشته نگهمیدارد.
اصلاً در قضایای یک سال اخیر رهبری نظام در مقام این نبود که اقتدار حکومتی خودش را به رخ معترضان بکشد، بلکه بهعکس، دائماً معترضان را هم به عنوان بخشی از مردم و به عنوان کسانی تلقی میکردند که به هر حال اگر حرف قانونی دارند، باید شنیده شود. به نظر میرسد که خود همین برخورد، قضایا را برای خیلی از افراد روشن کرده است. به همین جهت موجب شد که آن پشتیبانی اجتماعی که بعضیها توانسته بودند با یک نوع اغواگری و فریب برای خودشان به دست بیاورند، بهشدت تضعیف شد و جریان فتنه دچار ریزش شدیدی شد. بهگونهای که امروز وقتی آنها حرفی میزنند و اقدامی انجام میدهند، اساساً در جامعه هیچ گوشی به سمت آن برنمیگردد و هیچ چشمی به -آنان نگاه نمیکند.
بنابراین خودبهخود میشود گفت که آنها در حاشیه قرار گرفتهاند. البته این به آن معنی نیست که ما آن لایههای عمیق این فتنه را نادیده بگیریم و از طراحیهای دشمن غافل باشیم، ولی به نظر میرسد آنچه را که تا امروز پشت سر گذاشتهایم، بهترین وضعیتی بوده و این خودش یکی از نمادهای توانمندی و کارآمدی رهبری ولایی است.
- ارتباط رهبری و مردم در انتخابات اخیر خیلی مشهود بود. نهم دی و 22 بهمن درواقع برآیند این ارتباط و اعتماد دوطرفه بود. این علقه و ارتباط دوطرفه چگونه حاصل میشود و ریشهاش چیست؟
اساساً تفاوت نظام الهی با نظام دموکراتیک همین است. در نظام دموکراتیک مردم و حاکمیت هر دو یک نوع مراقبت و رقابت با هم دارند. یعنی حاکمیت میخواهد حقوق مردم را تحدید کند و حقوق خودش را استیفا کند. مردم هم می-خواهند حقوق خودشان را استیفا کنند و درواقع حقوق حاکمیت را محدود کنند، چون در نظام دموکراسی غرب، درواقع نظام دورکنی است؛ یک رکن مردم و یک رکن حاکمیت. حال آنکه نظام الهی سه رکن دارد؛ نظام، امت و اسلام.
رهبری و امت در بطن کار همدل و همسو هستند، یعنی مردم احساس میکنند رهبری همان را میخواهد که مردم میخواهند. رهبری احساس میکند باید همانطور که مردم از اجرای قوانین و ارزشهای اسلام میطلبند، برای به سرانجام رسیدن امور در چارچوب قانون دین نظارت کند. پس این علقه و رابطهی بین امام و امت اصولاً از ویژگیهای منحصر به فرد نظام الهی است.
هیچ کس نمیتواند بگوید که رهبری راه را برای تبیین و اعتراض منطقی معترضان بستند، چرا که در همان چند روز اول حاضر شدند که بنشینند و با نمایندگان کاندیداها بهطور صریح صحبت کنند و مسائلشان را مطرح کنند. رهبری از لحاظ قانونی شاید چنین وظیفه و تکلیفی نداشتند. اصلاً بعضیها شاید انتقاد کردند که چرا رهبری که باید در ستاد باشند و به صف وارد شدهاند.
صاحبنظران علوم سیاسی مدعیاند که ما دو نوع نظام سیاسی داریم؛ یکی نظام سیاسی دیکتاتوری و یکی نظام سیاسی دموکراتیک. بنده تصور میکنم که این تقسیمبندی درست نیست، بلکه ما باید بگوییم که سه نوع نظام سیاسی داریم؛ نظام سیاسی دیکتاتوری که تکمحوری است، نظام سیاسی دموکراتیک که مردم در آن نقش محوری دارند و سوم هم نظام سیاسی الهی. نظام سیاسی الهی درواقع یک نظام سیاسی حداکثری است و صرفاً یک دموکراسی حقوقی نیست، بلکه یک دموکراسی حقیقی است. نظام دموکراسی لیبرال یک دموکراسی حقوقی است. یعنی مردم از نظر حقوقی و قانونی هر چهار سال یک بار میآیند و به کسی رأی میدهند، ولی پشت سر این حق حقوقی مردم درواقع عاطفه و همسویی فکریای از این قبیل وجود ندارد. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، مثلاً رئیس یک اداره را در نظر بگیرید که کارمندانش بالاخره تابعش هستند، یکی هم امام جماعت در یک مسجد که معمومین تابع او هستند. این دو نوع تبعیت تفاوت بسیاری دارد. وقتی شما پشت سر کسی نماز میخوانید، یعنی در تک تک حالات و اذکار همسویی و تبعیت از او دارید، بدون اینکه تبعیت شما تبعیت از شخص امام جماعت باشد. تبعیت شما از خود امام جماعت و از نماز امام جماعت، هر دو تبعیت از خداوند است. به همین جهت کاملاً همسویی وجود دارد. در واقع امام و مأموم همه به یک جهت حرکت میکنند، ولی رابطهی بین رئیس یک اداره و کارمند او، فقط یک تبعیت حقوقی است. ممکن است بیرون از اداره، کارمند و رئیس اداره هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند و چهبسا از یکدیگر تنفر هم داشته باشند. اصلاً این پیوستگی عاطفی، معنوی، اخلاقی و اعتقادی بین امام و امت، تنها از ویژگیهای منحصر به فرد نظام «امام و امت» است که در جمهوری اسلامی بهوضوح مشهود است.