others/content
نسخه قابل چاپ

بایدها و نبایدهای فتنه پس از انتخابات


 
روح‌الأمین سعیدی*
غائله‌ی پس از انتخابات ریاست‌‌جمهوری که برای مدتی فضای کشور و خصوصاً پایتخت را آبستن بحران و ناامنی ساخت، پس از چند ماه فرونشست و امنیت و آرامش پیشین دوباره حکم‌‌فرما گردید. این غائله قطع نظر از همه‌ی تلخی‌‌هایش، پیام‌‌ها و نکات درس‌آموزِ بسیار مهمی‌ داشت که تحلیل موشکافانه و درک عمی‌ق آن می‌‌تواند ضامن تداوم حرکت بالنده‌ی انقلاب در دهه‌ی چهارم حیات آن باشد. در ادامه خواهیم کوشید تا به‌دور از احساسات و تعصبات غیر منطقی و ضمن پرهیز از فروغلتیدن در ورطه‌ی موضع‌گیری‌‌های جناحی، با اتخاذ رویکردی علمی‌، اصلی‌ترین پیام‌‌های حوادث اخیر را در چند محور مورد بررسی قرار دهیم:

1. لزوم درک وضعیت گذار از تهدیدات سخت به تهدیدات نرم
از رهگذر تأمل در بحران پس از انتخابات، این حقیقت بر همه‌ی ناظران آگاه مکشوف می‌‌گردد که جنس و ماهیت تهدیدات فراروی نظام از سخت‌افزاری به نرم‌افزاری تغییر یافته است. چنین تغییری را باید پیامد طبیعیِ وقوع گذار از غلبه و رواج قدرت سخت به قدرت نرم در عرصه‌‌ی جهانی در سال‌های اخیر دانست. امروزه دیگر اهمیت فزاینده‌ی قدرت نرم در عرصه‌های نوظهور روابط بین‌الملل برای قاطبه‌ی بازیگران بزرگ آشکار شده است. اکنون کاربرد نیروی نظامی‌ توجیهات اخلاقی و قانونیِ محکمی‌ را برای اقناع افکار عمومی‌ و دریافت مجوز از سازمان‌های حافظ صلح و امنیت می‌‌‌طلبد و یک کشور باید بسیار بکوشد تا بتواند بر اقدامات جنگ‌افروزانه‌اش جامه‌ی مشروعیت بپوشاند. چنان‌که شاهد بودیم پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 پافشاری ایالات متحده بر استفاده از قدرت سخت، ضربه‌ی مهلکی بر حیثیت بین‌المللی آمریکا وارد ساخت و مشروعیت این ابرقدرت را حتی در قلب اروپا کم‌رنگ نمود.
چه می‌شود که عد‌ه‌ای هنجارشکن در ظهر عاشورای حسینی حرمت مقدس‌ترین شعائر شیعیان را لگدمال می‌‌کنند و پرچم عزای سرسلسله‌ی آزادگان عالم را با شعار آزادی و دموکراسی به آتش می‌کشند؟ آیا این شعار‌ها خلق‌الساعه بودند یا معلول یک جریان هدفمند که سال‌‌ها در عمق کالبد فرهنگی و فکری جامعه‌ی ایرانی رخنه کرده بود؟ آن جوانی که حسین (ع) را قهرمان دنیای عرب و نامرتبط با فرهنگ خود می‌پندارد، در کدامین بستر فکری تربیت یافته است؟


از سوی دیگر، کاربرد اهرم‌های سخت‌افزاریِ اقتصادی نیز مستلزم هزینه‌‌هایی گزاف و گاهی اعطای امتیازات قابل توجه است. از همین رو اهمیت و گریزناپذیریِ کاربرد اهرم‌های قدرت نرم، پیوسته بیش از پیش احساس می‌شود. اقبال روزافزون بازیگران بزرگ و پیشرفته‌ی جهانی به مقولاتی هم‌چون دیپلماسی عمومی‌ (public diplomacy) و دیپلماسی رسانه‌ای (media diplomacy) و سرمایه‌گذاری‌های کلان در این عرصه‌ها در سالیان اخیر، حکایت از آن دارد که قدرت نرم چیرگی قدرت سخت را در سیاست جهانی به چالش کشیده است.

ما امروزه در فضایی زندگی می‌کنیم که تیغ یک کارگردان سینمای ‌هالیوود یا یک خبرنگار سی‌اِن‌اِن از تیغ ده‌ها تکاور آموزش‌دیده‌ی ارتش آمریکا بُرنده‌تر است. جنگ‌های نرم به جای زمین، هوا یا دریا، بر روی کاغذ روزنامه‌ها، صفحه‌ی تلویزیون‌ها، امواج رادیو‌ها و در سایت‌ها و وبگاه‌ها رقم می‌خورد. مهاجمانِ این جنگ‌ها اسلحه‌ی نیرومند خود را به سوی ذهن قربانیان نشانه می‌روند و نه کالبد فیزیکی آنان. قربانیان اصلی جنگ نرم رسانه‌ا‌ی، یعنی افکار عمومی‌، غالباً ممکن است حتی از قرارگرفتن خود در معرض چنین بمباران عظیمی‌ بیاطلاع باشند و همین امر، قدرت تخریبگری رسانه‌ها را دوچندان می‌‌سازد. لذا شاهد هستیم که «استیون لوکس» (Steven Lukes) به هنگام بحث پیرامون قدرت نرم، عبارت تأملبرانگیزِ «نبرد قلب‌ها و اذ‌هان» (the battle for hearts and minds) را به کار می‌‌برد.1

بسیار جالب است که قرن‌ها پیش از این، هنگامی‌ که امیرالمؤمنین (ع) وضعیت بحران‌زده‌ی جامعه‌ی خود را به تصویر می‌کشد که شدیداً دستخوش فتنه‌های نرم‌افزاری شده بود، چگونه از هجوم بر قلب‌ها و اذ‌هان مردم سخن می‌گوید: «فإنّا مستقبلون أمراً له وجوهٌ و الوانٌ لا تقومُ له القلوبُ و لا تَثبُتُ علیه العقولُ»2

آفند نرم‌افزاری، پدافند سخت‌افزاری نمی‌‌خواهد
بی‌شک جمهوری اسلامی‌ ایران نیز از تبعات این چرخشِ جهانی به جانب مظاهر قدرت نرم مصون نبوده است. به همین خاطر از ماه‌ها پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری، هم‌‌گرایی و تشریک مساعیِ کم‌نظیری میان معاندان داخلی و خارجی نظام صورت پذیرفت و حجم عظیمی‌ از ظرفیت‌های قدرت نرم بسیج گردید تا پروژه‌ی نافرمانی مدنی و ایجاد اغتشاش با یک سازمان‌دهی دقیق و حساب‌‌شده و با هدف براندازی جمهوری اسلامی‌ آغاز گردد. الگوبرداری بی‌کم و کاستِ این تحرکات از مدل‌های شناخته شده‌ی انقلاب‌‌های رنگی و به‌ویژه دستاویز قراردادن ب‌هانه‌ی نخ‌نمای تقلب در انتخابات، جای هیچ شک و شبه‌های را در خصوص ماهیتِ از پیش طراحی شده‌ی این فتنه باقی نمی‌گذارد.

هر چه که بود، جمهوری اسلامی‌ ایران یک‌باره با هجمه‌ی سهمگینی از جنس قدرت نرم روبه‌رو گردید. قدرتی که در مطبوعات، رسانه‌ها و خبرگزاری‌های دولتی و خصوصیِ ضد انقلاب تجلی یافت و نیز در سایت‌های اینترنتی، وبلاگ‌‌ها، پیامک‌ها، NGO‌ها، تشکل‌های دانشجویی و روشن‌فکری، خرابکاران و واندال‌های سازمانیافته و احزاب و جبهه‌‌های سیاسی مخالف دولت. چنین هجمه‌‌ی عظیمی‌ با صبغه‌ی نرم‌افزاری از حیث عمق، گستره و توان تخریبی آن، ‌چه‌بسا از آغاز پیروزی انقلاب تا کنون بی‌سابقه بوده است.

بررسی عملکرد نظام در کنترل و مهار بحران پس از انتخابات، از وجود نوعی حالت غافلگیری و سردرگمی‌ خصوصاً در روز‌های نخستین آشوب‌ها حکایت دارد. این یعنی جمهوری اسلامی‌ ایران به هیچ وجه آمادگی لازم برای مقابله با شیوه‌های نوین جنگ نرم در مقیاس وسیع را نداشت. مثلاً وقوع حادثه‌ی کهریزک که تا مدت‌ها مورد بهره‌برداری مخالفان برای زیر سؤال بردن نظام قرار گرفت، مصداق بارز عملکرد ناهماهنگ و شتاب‌زده‌ی نهاد‌های ذی‌ربط در امر خطیر مدیریت بحران بود.

اگرچه آتش غائله‌ی پس از انتخابات با گذشت چند ماه اطفاء گردید و حربه‌ی نرم‌افزاریِ طیف معاند نظام به دلایل مختلفی با شکست روبه‌رو شد که ذکرشان نیازمند بررسی جداگانه‌ای است، اما نباید از یاد برد که تهدید نرم هم‌چنان بر نظام ما سایه افکنده است. این عرصه می‌تواند همواره مستعد تولید بحران و ناامنی برای کشور باشد. دکتر محمدرضا تاجیک در مقاله‌ای با عنوان «ایران و انقلاب‌های رنگی» می‌نویسد: «تردیدی نیست که عصر ما عصر مقولات نرم‌تنی چون قدرت نرم، انقلاب نرم، تهدید نرم، براندازی نرم، خشونت نرم، جنگ نرم و ... است. هم‌چنین تردیدی نیست که نظم و نظام کنونی ما در مقابل زهر نرم‌تنان آسیب‌پذیرتر از زهر سخت‌تنان است. ... پاشنه آشیل نظم و نظام مستقر در ایرانِ امروز از ماهیتی نرم برخوردار است. لذا به چالش کشیدن آن نیز جز از رهگذر ساماندهی یک انقلاب نرم ممکن نیست.»3

بنابراین باید ضمن درک و تفسیر صحیح تحولات جهانی، متعاقب وقوع چرخش از غلبه‌ی قدرت سخت به قدرت نرم، تهدیدات نرم‌افزاری را در صدر تهدیدات فراروی نظام در خلال دهه‌ی چهارم قرار دهیم و بستر‌های لازم را برای مقابله‌ی مؤثر با این تهدیدات فراهم سازیم. باید توجه داشته باشیم که با پدافند سخت‌افزاری نمی‌‌توان به مقابله با آفند نرم‌افزاری رفت، بلکه طبیعتاً برای بی‌اثر کردن زهر نرم، تنها پادزهر نرم به کار می‌‌آید.

2. لزوم تقدم منافع ملی بر مصالح حزبی
حوادث پس از انتخابات ریاست‌جمهوری آشکارا نشان داد که مع‌الأسف نخبگان و سیاسیون جامعه‌ی ایرانی هنوز به درک درستی از قواعد رقابت سیاسی و نیز ضرورت التزام کامل به منافع ملی و ترجیح آن بر هر منفعت حزبی و جناحی نائل نشد‌ه‌اند. مردم ایران در آئینه‌ی این حوادث تلخ به‌‌وضوح دیدند که نخبگان نام‌آشنای‌شان حتی تحمل شکست سیاسی را ندارند و به مجرد این‌که دستشان از حلقه‌های قدرت کوتاه می‌شود، بی‌پروا حاضرند همه چیز را با خود به زیر بکشند و برای فرار از ورطه‌ی هلاک سیاسی، از همه چیز و حتی از کیان اسلام، از آبروی کشور، از منافع و امنیت ملی و از خون جوانان وطن هزینه کنند. بسیار دردناک است که سیاسیون کشور در بزنگاه حادثه و بحران، ذبح منافع ملی را در پای مصالح حزبی برتافتند و شقاق درونی‌شان را به میان صفوف ملت کشاندند و به نیابت از خود، مردم را رویاروی یک‌دیگر قرار دادند.

نخبگان و سیاسیون در جمهوری اسلامی‌ ایران هنوز نتوانسته‌اند موضع خود را در کشاکش گزینش میان منافع ملی و مصالح حزبی و جناحی معین سازند. از همین رو معمولاً پیروزی یک جریان سیاسی و ورود آن به کانون قدرت به معنی حاشیه‌نشینی و عزلت‌گزینی دیگر جریانات و تبدیل آن‌‌ها به اپوزیسیونِ مخالف دولت مستقر است. لذا این‌بار جدال بر سر قدرت‌، حتی پس از پایان انتخابات نیز تداوم یافت و جریان‌‌های سیاسی به جای ایستادن در کنار یکدیگر و تجمیع ظرفیت‌هاشان برای ارتقای منزلت کشور، در مقابل یک‌دیگر صف‌آرایی کردند و منافع ملی را به‌راحتی فدای مصالح حزبی و جناحی نمودند. نیازی به گفتن نیست که نادید‌ه‌انگاریِ منافع ملی از سوی سیاسیون و پافشاری آن‌‌ها بر مطالبات جریان مورد حمایت‌شان، کشور را آبستن بحران سیاسی امنیتیِ قابل توجهی ساخت.

با این حساب یکی از ملزومات پایایی و مانایی نظام در دهه‌‌ی چهارم حیات آن و در مواجهه با تهدید‌های براندازنده، همانا دقیق‌تر و روشن‌تر کردن هر چه بیشترِ تعریف منافع ملی جمهوری اسلامی‌ ایران توسط نخبگان در محافل عالی تصمیم‌سازی کشور است؛ به نحوی که تمامی‌ جریان‌های حاضر در صحنه‌ی سیاسی، خطوط مشی‌شان را عیناً بر وفق آن ترسیم نموده و هرگز در ترجیح منافع ملی بر هر منفعت و ملاحظه‌ی دیگر، اندک تردیدی به خود راه ندهند. در راستای ترویج فرهنگ پای‌بندی به منافع ملی، محافل دانشگاهی و نخبه‌پرور رسالت سنگینی را بر عهده دارند.

3. لزوم بازنگری بنیادین در علوم انسانی
حقیقت دیگری که از برآیند بحران پس از انتخابات مکشوف گردید، سیطره‌ی جریان منوّرالفکریِ غرب‌زده بود بر فضای اندیشه‌ورزی جامعه‌ و بالأخص در عرصه‌‌ی فلسفه و علوم انسانی. به‌وضوح آشکار شد که کم‌کاری نخبگان اسلام‌گرای حوزه و دانشگاه برای تولید علوم انسانی بومی‌ با صبغه‌ی اسلامی‌-ایرانی چه عواقب وخیمی‌ را به همراه خواهد آورد. این مسئله‌ای است که تصمیم‌سازان و اصحاب اندیشه‌ی کشور باید با نگاهی ژرف و با لحاظ نمودن شرایط نوین جامعه‌، متعاقب حوادث اخیر بدان بنگرند و توجه داشته باشند که آن‌چه آقای «سعید حجاریان» در خلال اعترافاتش در دادگاه با عنوان «کاربست نامُنقّح تئوری‌های غربی» از آن یاد کرد، چگونه می‌تواند ظرف چند سال یک تهدید امنیتی جدی را فراروی نظام جمهوری اسلامی‌ قرار دهد.

جریان منورالفکری که تقریباً از ابتدای دهه‌ی هفتاد سایه‌ی سنگین اندیشه‌ورزی به سبک غربی را شتابان بر فضای محافل علمی‌ و دانشگاهی کشور گسترانیده بود، وقتی که از خرداد 1376 قدرت سیاسی و اجرایی را در قبضه‌ی اقتدار خود دید، طی هشت سال کاملاً بی‌پروا و لجام‌گسیخته کمر به هدم سنت‌ها و باور‌های دینی ملت و اصول اساسی انقلاب بست. نیرو‌های مستعد و خوش‌فکرِ این جریان با همه‌‌ی ظرفیت و توان به میدان آمدند تا به زعم خود موانع برکندن جامه‌ی ارتجاع و پوشاندن جامه‌ی فاخر مدرنیته را از سر راه بردارند. یکی نبوت را تا حد تجربه‌ی شخصی پیامبر فروکاست؛ یکی کلام وحی را غیر قابل استناد خواند؛ یکی الگوی فاطمی‌ را برای زنان امروز منسوخ دانست؛ یکی حسین (علیه‌السلام) را خشونت‌طلب نامید؛ یکی از کهنگی و تحجر قوانین اسلام سخن گفت؛ یکی عصمت اهل بیت را انکار نمود؛ یکی موجودیت امام زمان را زیر سؤال برد؛ یکی ولایت فقیه را دیکتاتوری نامید؛ یکی حجاب و عفاف را آفت حضور اجتماعی زنان تلقی کرد، یکی به جواز عصیان و اعتراض حتی در مقابل احکام الهی فتوا داد و ...

همگی این‌‌ها تابلو‌های دل‌ربایی را از مدرنیته‌ی غرب به تصویر کشیدند؛ تابلو‌هایی که هر بینند‌ه‌ای را مُجاب می‌کرد که برای خلق دوباره‌ی چنین تابلو‌هایی باید به سبک نقاشان چیره‌دست مغرب‌زمین قلم بزنیم و اگر آن‌‌ها با ترویج سکولاریسم دیوار حائلی میان دین و دنیا ساختند، ما نیز باید چنین کنیم. اگر آن‌‌ها دین و اخلاقیات را به پای بُت اومانیسم قربانی کردند، ما نیز محتاج این قربانی هستیم. اگر آن‌‌ها از قول «فردریش نیچه» مرگ خدا را اعلام نمودند، ما نیز برای ملبّس شدن به جامه‌ی زربافت مدرنیته باید ابتدا تشییع جنازه‌ی خداوند را برپا سازیم و رشته‌ی اتصال آسمان و زمین را از هم بگسلیم. عجیب است که اینان درنیافتند یا شاید نخواستند دریابند که مدرنیته‌ی غربی یک پدیده‌ی خاص تاریخی و معلول و محصول شرایط منحصر به فرد جامعه‌ی اروپایی بود که تکرار آن با همان سبک و سیاق در یک بستر تاریخی و اجتماعیِ کاملاً متفاوت امکان‌پذیر نیست.

ثمره‌ی مجاهدت منورالفکری
درنتیجه، روشنفکران جامعه‌ی ما -گرفتار افسون اندیشه‌ی غرب مدرن- مبدل به ماشین‌های مترجم و کپی‌برداری شدند که آموزه‌های وارداتی را بدون این‌که کمترین خلاقیتی در جهت بومی‌سازی و هم‌سنخ کردنشان با شرایط جامعه‌ی ایرانی اسلامی‌ بروز دهند، برگردان نمودند و به خورد دانشجویان علوم انسانی کشور دادند. متون ترجمه‌ای هم‌چون قارچ تکثیر یافتند و قفسه‌ی کتابخانه‌ها را به تسخیر درآوردند. نخبگان منورالفکر ما در صحنه‌ی دانشگاه نیز با افتخار تمام مقابل دانشجویان مشتاق ایستادند تا تکرارگرِ بی‌کم و کاستِ همه‌ی چیز‌هایی باشند که زمانی پیش‌‌تر در دانشگاه‌های اروپا و آمریکای شمالی تقریر شده بود.
نخبگان و سیاسیون در جمهوری اسلامی‌ ایران هنوز نتوانسته‌اند موضع خود را در کشاکش گزینش میان منافع ملی و مصالح حزبی و جناحی معین سازند. از همین رو معمولاً پیروزی یک جریان سیاسی و ورود آن به کانون قدرت به معنی حاشیه‌نشینی و عزلت‌گزینی دیگر جریانات و تبدیل آن‌‌ها به اپوزیسیونِ مخالف دولت مستقر است.


اینک که دو دهه از تلاش علمی‌ جریان منورالفکری می‌گذرد، می‌توان رسوب القائات رهبران آن را در ذهن قشر‌هایی از نسل جوان و به‌وضوح در محتوای شعار‌های آشوبگران و معترضان حوادث پس از انتخابات مشاهده کرد. به‌راستی چه رخ داده که در لفافه‌ی اعتراض به نتایج انتخابات، ناگاه جماعتی نوک پیکان حملات را به جانب اسلام نشانه می‌‌روند؟ چرا جمهوری ایرانی بر جمهوری منبعث از شریعت اسلام ترجیح داده می‌شود؟ چرا جمعی از جوانان این کشور اسلامی‌ در روز قدس از هم‌دردی با ملت مظلوم فلسطین و اعلام برائت از رژیم نژادپرست صهیونیست امتناع می‌ورزند؟ چرا ولایت فقیهِ مأذون از امام معصوم را دیکتاتوری خطاب می‌کنند؛ حال آن‌که دموکراسی هم‌چون بتی مُنزه از هر کژی، تسبیج و تقدیس می‌گردد؟ چه می‌شود که عد‌ه‌ای هنجارشکن در ظهر عاشورای حسینی حرمت مقدس‌ترین شعائر شیعیان را لگدمال می‌‌کنند و پرچم عزای سرسلسله‌ی آزادگان عالم را با شعار آزادی و دموکراسی به آتش می‌کشند؟ آیا این شعار‌ها خلق‌الساعه بودند یا معلول یک جریان هدفمند که سال‌‌ها در عمق کالبد فرهنگی و فکری جامعه‌ی ایرانی رخنه کرده بود؟ آن جوانی که حسین (ع) را قهرمان دنیای عرب و نامرتبط با فرهنگ خود می‌پندارد، در کدامین بستر فکری تربیت یافته است؟

به نظر می‌رسد در طول سه دهه حیات جمهوری اسلامی‌ ایران نوعی اهمال و سهل‌انگاری در واگذاری اتاق‌های فکر و کرسی‌های نظریه‌پردازی علوم انسانی به جریان منورالفکر غرب‌زده صورت گرفته که اختلافات عقیدتیِ بنیادینی با معماران انقلاب دارند و چندان پای‌بند و دل‌بسته‌ی آرمان‌های اسلامی‌ و انقلابی نیستند. جمهوری اسلامی‌ ایران تاکنون فاقد یک راهبرد جامع و مشخص در زمینه‌ی علوم انسانی بوده و اصولاً رفعت جایگاه علوم انسانی در امر تداوم انقلاب به‌درستی درک نگردیده است. لکن بحران سیاسی اجتماعی اخیر هم‌چون تلنگری بود که بسیاری از مسئولان ذی‌ربط را تکان داد و متوجه این معنی ساخت که غفلت از جریان حرکت فکر و اندیشه در جامعه چه‌بسا می‌تواند به پیداییِ تهدیدات امنیتی عظیمی‌ علیه نظام بینجامد.

4. لزوم توجه به بافت عمیقاً مذهبی جامعه‌‌ی ایرانی
نکته‌ی درخور توجه دیگری که از تحلیل حوادث پس از انتخابات مُستفاد می‌گردد، این است که با وجود تنوعات قومی‌، کلیّت جامعه‌ی ایرانی بافتی عمیقاً مذهبی و ارزش‌مدار دارد. به گونه‌ای که ایرانیان در طول سده‌های اخیر مقدسات اسلام را در زمره‌ی اساسی‌ترین منافع ملی خود قلمداد کرده و هم‌واره نشان داد‌ه‌اند که هرگاه ارزش‌ها و باور‌های دینیشان مورد هجمه قرار گیرد، حاضر به مماشات با هیچ گروه یا جریان سیاسی نیستند. این نکته‌ای بود که جریان اصلاحات به درک صحیح آن نائل نشد و همین برداشت نادرستِ جامعه‌شناسانه، زمینه‌ی بروز خطا‌های فاحش محاسباتی را در عملکرد سیاسی اصلاح‌طلبان فراهم ساخت.

جالب است که بسیاری از رهبران و مهره‌های کلیدی اصلاحات پیوسته دچار عارضه‌ی استقراء ناقص بود‌ه‌اند؛ تا جایی که به مجرد دریافت تعدادی بازخورد مثبت از سوی اقشار خاصی از جامعه -معمولاً نخبگان، دانشجویان و فرهنگیان نواندیش و طبقات مرفه- ناخودآگاه یک استقراء ناقص برقرار کرده و در این توهم مطبوع غرق شد‌ه‌اند که آرمان‌های مطلوب آن‌‌ها ریشه در بطن و متن کل جامعه‌ی ایرانی دارد و هواخواه ایشان نه‌فقط طیفی از دانشجویان و روشن‌فکران، بلکه قاطبه‌ی ملت ایران هستند.

در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری نیز ابتلا به عارضه‌ی «استقراء ناقص» منجر به تحلیل‌های غلط و خلاف واقعِ جریان اصلاحات از وضعیت سیاسی اجتماعی کشور گردید و آنان را مُجاب ساخت که بی‌شک پیروزمندانه از میدان انتخابات خارج خواهند شد؛ رؤیایی که چون تحقق نیافت، جای خود را به کابوس آشوب‌ها و فتنه‌گری‌ها سپرد.
اگرچه آتش غائله‌ی پس از انتخابات با گذشت چند ماه اطفاء گردید و حربه‌ی نرم‌افزاریِ طیف معاند نظام به دلایل مختلفی با شکست روبه‌رو شد که ذکرشان نیازمند بررسی جداگانه‌ای است، اما نباید از یاد برد که تهدید نرم هم‌چنان بر نظام ما سایه افکنده است.


اگر رهبران اصلاحات درک واقع‌بینانه‌ای از بافت مذهبی جامعه‌ی ایرانی داشتند، هیچگاه اشتباه فاحش و نابخشودنیِ کشاندن هواخوا‌هان‌شان به خیابان‌ها در ظهر عاشورای حسینی را برای هتک حرمت مرتکب نمی‌شدند؛ اشتباهی که آتش در انبار باروت ملت ایران انداخت و به خروش سراسری آنان در حماسه‌ی نهم دی انجامید. جریان فتنه بسیار ناشیانه و خیلی زود ماهیت غیر مذهبی و سکولار خود را نمایان ساخت و در کمال ناباوری، با عکس‌العمل قاطع و کوبنده‌ی ملت روبه‌رو گردید و بالاخره پس از نهم دی به دلیل آگاهی از قلّت جمعیت خود مجبور به انفعال و عقب‌نشینی شد. درنتیجه شاهد بودیم که بار دیگر در معادلات سیاسی اجتماعی ایران، عنصر مذهب در نقش یک شاخص تعیین‌کننده ظهور یافت و از این حیث می‌توان بحران پس از انتخابات را به ماقبل و مابعد حرمت‌شکنی عاشورا تقسیم نمود.

5. لزوم توجه به نقش ثبات‌بخش ولایت فقیه در بحران‌های سیاسی
به هنگام تحلیل حوادث پس از انتخابات و در مقام واکاوی دلایل مهار بحران، هرگز نمی‌توان نقش محوری ولایت فقیه را نادیده انگاشت. رهبری معظم انقلاب به‌عنوان سکان‌دار نظام جمهوری اسلامی‌، چنان جلوه‌ی بی‌نظیری از مدیریت هوشمندانه‌ی بحران را به نمایش گذارد و برای فرونشاندن تلاطم شدید سیاسی و اعاده‌ی آرامش و ثبات چنان کوشید که حتی اعجاب تحلیلگران خارجی را برانگیخت و آنان را واقف ساخت که جمهوری اسلامی‌ به واسطه‌ی وجود یک رهبر مقتدرِ و برخوردار از پشتیبانی عظیم توده‌های مردمی‌ در رأس هرم قدرت سیاسی خود، پتانسیل بسیار بالایی برای از سرگذراندن تهدیدات براندازنده دارد.

محمد حسنین هیکل، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی مشهور مصری در تحلیل اوضاع پس از انتخابات ایران می‌گوید: «بنده به چند دلیل اعتقاد دارم که می‌توان مسائل را ترمیم و از آن عبور کرد. دلیل اول این‌که نظام هنوز قوی است. دلیل دوم این‌که قدرت رهبر هنوز مورد احترام است و همه وی را داور می‌دانند. ... پس از آن‌که رهبری بعد از انتخابات سخنرانی کرد، صدای راهپیمایی‌ها در خیابان‌ها کاهش یافت و آن‌چه بعد از آن مشاهده کردیم، تحرکات بسیار کوچک و محدودی بود؛ خصوصاً در شمال تهران، جایی که طبقه‌ی متوسط سکونت ندارند.»4

می‌توان گفت نظام سیاسی جمهوری اسلامی‌ ایران از حیث وجود یک اقتدار سیاسی عالی و فراتر از قوای سه‌گانه که عهده‌دار راهبری کلان کشور است و در مواقع بروز شقاق و تنش میان جریانات سیاسی به‌عنوان داوری عمل می‌کند که حکمش فصل‌الخطاب انگاشته می‌شود، یک نمونه‌ی منحصر به فرد در جهان به حساب می‌‌آید. مدل حکومت مبتنی بر ولایت فقیه که معمار انقلاب اسلامی‌، حضرت امام خمی‌نی (ره) برای نخستین بار آن را به محیط بین‌الملل ارائه نمود، امروزه پس از گذشت سه دهه و با پشت سر نهادن آزمون‌های دشوار، به یک مدل موفق نظام سیاسیِ بدل گردیده که پایگاه اجتماعی بسیار مستحکمی‌ دارد و در عرصه‌ی مدیریت بحران، شیو‌ه‌ای بدیع را جهت برون‌رفت از تنگنا‌های حاد سیاسی به دنیای سیاست معرفی کرده است.

بررسی نحوه‌ی عملکرد رهبری انقلاب اسلامی‌ در مهار بحران انتخابات از ظهور تا افول آن، از جمله روشنگری‌های توأم با صبر و حوصله‌ی فراوان به منظور تنویر تدریجی افکار عمومی‌ که شدیداً در معرض هجمه‌های مسموم تبلیغاتی بودند، مطرح کردن ادبیات فتنه و جنگ نرم در سطح جامعه، ارائه‌ی شاخص‌هایی برای تمییز جریان اصیل انقلاب از جریان‌‌های بدعت‌گذار و منحرف و نیز تلاش مجدانه برای ترویج فضای هم‌دلی و وفاق میان سیاسیون، می‌‌تواند موضوع یک پژوهش مبسوط باشد، اما چیزی که برای ما موضوعیت دارد، این است که حوادث اخیر ظرفیت‌‌های عظیم ولایت فقیه را در امر ثبات‌آفرینی و مهار بحران‌های سیاسی، بیش از پیش نمایان ساخت که بی‌شک در تحلیل شرایط دهه‌ی چهارم کشور نیز جایگاهی بسیار رفیع خواهد داشت.

بر کسی پوشیده نیست که ولایت فقیه یکی از مهم‌‌ترین دلایل ثبات و امنیت مثال‌زدنیِ جمهوری اسلامی‌ ایران آن هم در دل یکی از بی‌ثبات‌ترین مناطق جهان است. حراست از این رکن رکین نظام، ضامن تداوم ثبات و امنیت کشور در دهه‌ی چهارم و دهه‌های آینده خواهد بود.

* دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل دانشگاه تهران

پی‌نوشت:
1. Steven Lukes, “Power and the Battle for Hearts and Minds: On the Bluntness of Soft Power”, in Power in World Politics, Edited by Felix Berenskoetter & M. J. Williams, London & New York: Routledge, 2007.
2. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 90
3. محمدرضا تاجیک، «ایران و انقلاب‌‌های رنگی»، فصل‌نامه‌ی رهیافت‌‌های سیاسی و بین‌المللی، شماره‌ی 9، ب‌هار 1386، ص 47 و ص 50
4. مصاحبه‌ی محمد حسنین هیکل با شبکه‌ی الجزیره، به نقل از نشریه‌ی فرهنگی تحلیلی راه، شماره‌ی 43.
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی