- بزرگترین ویژگی حضرت امام (ره) در مدیریت و رهبری جامعه از نظر شما چیست؟
بدون شک بزرگترین ویژگی مشترک رهبری حضرت امام (ره) و حضرت آقا در اقتدار معنوی ایشان است و علت این مسأله هم این است که هر دوی این بزرگواران جهت نگاه و الگوی مدیریتیشان یک منبع مشترک است و آن الگوی مدیریت انبیاء الهی و ائمه هدی(ع) بر پایه بیدارسازی فطرتها و تذکر، استوار است.
- منظور شما دقیقاً از اقتدار معنوی ایشان چیست؟
اقتدار معنوی یعنی اینکه وقتی تعدادی از رؤسای جمهوری کشورهای جهان پس ازحمله ناجوانمردانه رژیم بعث به رزمندگان اسلام به همراه یاسرعرفات میآیند خدمت امام(ره) که به اصطلاح میانجگری کنند و به جنگ فیصله دهند، امام (ره) به اینها و میفرمایند: «بر قلوب مردم خود حکومت کنید نه بر ابدان آنها» و بعد هم میفرمایند که وقت نماز است و من باید نمازم را بخوانم و جلسه را ترک میکنند. این حکومت بر قلوب در مسأله ولایت فقیه متجلی است. آقای «آلوین تافلر» از نظریهپردازان و تئوریپردازان غرب در کتاب تغییر ماهیت قدرت مینویسد: این سؤال که اساساً چه دولتی در قرن بیستم دولت مؤثرتر و حاکم بر جهان است، سؤال بیمعنایی است. زیرا در قرن بیستم، نیرویی فراتر از قدرتهای ملی و محلی در جهان قدرتنمایی میکند و از سنخ اینگونه قدرتنماییها کاری است که آیتالله خمینی در ماجرای فتوای قتل سلمان رشدی انجام داد. پیرمردی 85 ساله که در یکی از محلات تهران فتوای قتل تبعه انگلیس در لندن را میدهد و یکصدهزار نفر به هواداری از این فتوا راهپیمایی میکنند.
در چنین ایامی ما سال گذشته در جریان فتنه تجلی این نیرو را دیدیم. در راهپیمایی بیست و دو بهمن سال گذشته مردم شعار میدادند که «روح منی خمینی، بتشکنی خمینی» درست بیست سال بعد از ارتحال امام، مردم بازگشتند به آن دوران و این یعنی حضور دوباره امام (ره) در جامعه و به تعبیر دقیقتر ظهور امام خمینی (ره) در جامعه و ظهور امام در جامعه یعنی آگاهی مردم و شکست دشمن در اهداف خود. دقیقاً شکست اصلی دشمن در اینجا است. آنها بیش از یکدهه سرمایهگذاری کردند که بین آقا، مردم و امام فاصله بیاندازند و مردم خیلی هوشمندانه از کُنه این ماجرا باخبر شدند.
- به نظر شما اساس دشمنی هژمونی نظام سلطه با مفهوم انقلاب اسلامی و نظام ولایت فقیه حول چه محوری است که بهانهجوییها و کارشکنیها نسبت به اسلام، جمهوری اسلامی و ملت ایران را در برگرفته است؟
به نظر من امروز بزرگترین درد سر و مانع برای استقرار هژمونی نظام سلطه بر منطقه و بر جهان ولایت فقیه است. آن چیزی که تئوریسینهای غربی از آن به عنوان نظم نوین جهان یاد میکنند و تقریباً حدود بیست سال اخیر دنبال این بودهاند که آن را مستقر کنند. «ایمانوئل والراشتاین»، از نظریهپردازان نظم نوین جهانی، به صراحت اقرار میکند که ما برای استقرار نظم نوین جهانی، بزرگترین مانعی که در پیش داریم تفکر آیتالله خمینی است که هنجارهای جهانی را به چالش کشیده است.
- منظور آنها از هنجارهای جهانی و آنچه توسط تفکر حضرت امام (ره) از نظر آنها به چالش کشیده شده چیست؟
هنجارها البته از دید آنها، موازینی است که بر طبق آن بر دنیا تسلط پیدا کنند و در آن هر نوع رفتاری اعم از تجاوز و ظلم و رفتارهای استکباری دیده میشود، شبیه آن چیزی که اخیراً در یورش به کاروان صلح دیده شد. پس با این تصور، هدف نهایی دشمنان تزلزل در مفهوم ولایت فقیه است که برنامههای تبلیغی آنها نیز بر این مبنا مدون شده است از این منظر خوب است به نحوه مقابله آنها به مسأله ولایت فقیه بپردازیم. دقیقاً به همین نحو که شما گفتید اینها برنامهریزی جدی برای مقابله با اصل ولایت فقیه را در دستور خود داشته و دارند. البته در زمان پیروزی انقلاب اسلامی اینها امام و تفکر انقلاب اسلامی را جدی نگرفتند و در واقع تصویر درستی از بحث ولایت فقیه نداشتند و نمیدانستند که کار به کجا خواهد کشید. آنها تصور کرده بودند که امام در سن پیری است و انقلاب را میتوانند مهار کنند.
ابتدا گفتند در کف خیابان این کار را میکنیم که نشد تا ماجرای بیست و یکم بهمن و کودتا و بنیصدر و امثال آن تا حمله صدام، که به لطف خدا و درایت امام خمینی (ره) نقش بر آب شد و هیچکدام برای آنها موفقیتآمیز نبود. این شد که به هر حال دوره امام (ره) برای نظام سلطه جهانی یک دوره تلخی بود. به همین جهت پس از ارتحال امام (ره) - البته از تحلیلهاشان در همان دوره کسالت حضرت امام (ره) میتوان دریافت- به شدت امیدوار بودند تا بتوانند طومار نظام جمهوری اسلامی را که با رهبری ولی فقیه در برابر نظام سلطه ایستاده درهم بپیچانند. آنها به همین جهت کار را به نحو جدیتری دنبال کردند و به عبارتی تغییر استراتژی دادند؛ یعنی آنها که در طول دهه ۶۰ جنگ سخت را از کودتا گرفته تا ترورهای کور منافقین و حمله صدام و بمبگذاریها و اینگونه ابزارها آزموده بودند و این شیوه ناکارآمدی خود را ثابت کرده بود، برای آنکه مغز متفکر نظام و پایه اصلی نظام یعنی ولایت فقیه را سرکوب کنند به جنگ نرم روی آوردند.
- به نظر شما آیا دشمنان تا این برهه به شناخت و درک صحیحی از مسأله ولایت فقیه و رابطه آن با مردم و مسئولین نظام رسیدهاند؟
سؤال دقیق و مهمی کردید. آنها دقیقاً در دوران امام (ره) متوجه شدند که جنس حکومت ولی فقیه از جنس حکومت سایر حاکمان نیست. همچین رفتار ولی فقیه با سنخ رفتار سایر فرمانداران و پادشان و رؤسای جمهوری دنیا متفاوت است. رابطه، یک رابطه جدیدی است که به عنوان یک نظریه در تئوری حکومتها مطرح است. حتی میتوان ادعا کرد نظریه ولایت فقیه یک رنسانس در عالم حکومت و حکومتداری در عصر جدید است. آنها آرامآرام توانستند شناخت پیدا کنند و فهمیدند باید روی باورها تأثیر بگذارند و روشهای نظامی و سخت بدون نتیجه است.
دریافتند که این ارتباط، یک ارتباط لطیف و عمیق و حتی فراتر از علقهها و ارتباطات عاطفی است که بین مردم و ولی فقیه و بین مسئولین و ولی فقیه وجود دارد. گرچه مردم و مسئولین میبایست بر اساس قانون به دستورات ولی فقیه عمل کنند و شرعاً هم ملت خود را مکلف میدانند به اطاعت از ولی فقیه، اما این رابطه بازهم فراتر از اینهاست. رابطه مردم و مسئولین با ولایت فقیه نوعی ارتباط روحی و به معنای دقیقتر حکومت بر دلهاست. لذا استراتژی را در این دوره جنگ نرم گذاشتند.
- از چه زمانی برنامههای جنگ نرم آنها آغاز شد؟
دقیقاً از زمانی که بحث تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی، شبیخون فرهنگی و در سالهای بعد آن جنگ نرم از سوی حضرت آقا مطرح شد، خط اصلی حرکت دشمن، نشان داده شد. چون دشمن در این سالها در هر برهه یک جریان و یک فضای خاصی را برای مقابله با نظام اسلامی تعریف کرده است. بهطور قطع اینها چند مرحله مشخص را دنبال میکردند به امید اینکه در هر کدام از این مراحل بتوانند فاصله خود را با پیروزی تبلیغاتی بر نظام جمهوری اسلامی کمتر کنند. لذا چند مرحله مشخص را برای خود تعریف کردند. نخست آمدند به صورت تئوریک به مسأله ولایت فقیه خدشه وارد کردند. در برخی نشریات دهه ۷۰ که ابزار دشمن در داخل کشور بودند و سوابق آن، اکنون نیز موجود است، کاملاً میتوان این جریان را مشاهده کرد. تأکید بر غیر بدیهی بودن و غیر شرعی بودن و غیر عقلی بودن اصل ولایت فقیه و مقایسه مع الفارق آن با الگوهای حکومتی غربی - که عموماً نتیجه از قبل گرفته میشد- همه با هم بر یک نکته اتکا داشتند و آن خدشه بر اصل ولایت فقیه بود.
نکته جالبتر که دست این جریان را رو میکند، مرور سابقه فعالیت رسانههای بیگانه در این برهه است که به پشتیبانی جدی از این مباحث میپرداخت. رادیوهای بیگانه همین مباحث روزنامهها را تبدیل به موجی میکردند و روی این مسأله مانور تبلیغاتی میدادند که مثلاً فلان شخص بحث ولایت فقیه را زیر سؤال برده و سعی میکردند، خیلی زیرکانه این مباحث مطرح شده را دامن بزنند. جالب است که آقای «هنری فراید» که مسئول امور ایران در وزارت امور خارجه آمریکا در آن دوران، در یک اظهار نظری در خصوص مسایل ایران میگوید: اگر موجی که در مطبوعات ایران با اندیشه امکان ارتباط ایران با آمریکا شروع شده و اکنون به ایجاد تردید در ارکان انقلاب اسلامی مشغول است، از طریق روحانیت به این مسأله بپردازد و از این طریق بتواند ولایت فقیه را بر کشتی تردید سوار کند، بار سنگینی را از دوش آمریکا خواهد برداشت.
از طرف دیگر اینها از این نکته مهمتر هم غافل نشدند و به مصداق ولایت فقیه هم پرداختند؛ یعنی برای مقابله با شخص رهبری هم بهطور خیلی دقیق و فنی و شناختهشده وارد شده و هجوم رسانهای را آغاز کردند. اولاً شخص رهبر معظم انقلاب و اخبار مرتبط به ایشان را در رسانههای بیگانه و جریان رسانههای داخلی وابسته به شدت تحت سانسور قرار دادند. این جریان تا جایی پیش رفت که حتی مثلاً نماینده مرکز اسلامی لندن، سال هفتاد و شش یا هفتاد و هفت در خصوص
انتشار پیام آقا به مناسبت سفر حجاج و مراسم برائت از مشرکین به مجله گاردین مراجعه میکند و پس از پیگیریهای مداوم با سختی و با پرداخت پول زیاد در نهایت موفق به چاپ پیام میشود. اما بعد از چاپ، آنها را به دادگاه میکشانند و از آنها تعهد میگیرند که دیگر از اینگونه کارها انجام ندهند.
- چرا؟
برای فهمیدن این قضیه باید به نکته مهمی اشاره کنم که در برخی اسناد تاریخی به ثبت رسیده است. مسئول بخش خاورمیانه یکی از تلویزیونهای معروف آمریکا وقتی در اواخر دهه هفتاد به ایران آمده بود، در دیدار با یکی از مدیران مسئول روزنامههای کثیرالانتشار ما میگوید: ما از دوران امام درسی گرفتیم و آن این بود که غربیها فکر میکردند که وقتی آیتالله خمینی و افکارش را از طریق رسانههایشان به مردم معرفی میکنند، یک وازدگی به وجود میآید و امام و افکارش و انقلاب و ولایت فقیه در گوشه انزوا قرار میگیرد. اما به یکباره دیدند که این پیام در بین صغیر و کبیر در چهارگوشه دنیا، میان مسیحیها و یهودیها و حتی عدالتخواهان عالم که شعارهای غیر دینی برای مبارزاتشان در نظر گرفته بودند، طرفدار پیدا کرده است. لذا غربیها دیگر نمیخواهند این بلا سرشان بیاید و الآن که دیگر افکار امام نهادینه شده است، نمیخواهند دیگر جانشین امام و افکار و نظریات و دیدگاههایش را به جهان منتقل کنند تا از این منظر متضرر شوند.
در این میان همچنین شروع کردند از طریق سخنگوهاشان در داخل و حتی تریبونهای رسمیشان به القای انفکاک بین خط امام و آقا پرداختند و خیلی سالوسانه این را مطرح کردند که دیگر خط امام (ره) تمام شده و خط رهبری که آمده غیر از خط امام (ره) است. این جریان فتنه ظریفی بود که متأسفانه از نگاه خیلیها مغفول واقع شد که بیایند و ریشههای اصلی آن را بررسی کنند. از این رو نیز برخی از افراد در این زمینه به خطاهای عمیقی مبتلا شدند. در وصیتنامه مرحوم حاج احمد آقا یادگار گرامی امام (ره) که اواخر عمر مبارکشان به رشته تحریر در آوردهاند، آمده است: «این توصیه را می کنم که همیشه در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است. و بدانند که ایشان موفقیت اسلام و نظام و کشور را میخواهند. همه باید به دستورات رهبری عمل کنند. ما امروز موظف هستیم پشتسر مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای حرکت کنیم و هرچه ایشان گفت، گوش کنیم. اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند بدانید که نقص از ماست. اطاعت از خامنهای اطاعت از امام است. هرکس که منکر این معنا شود، مطمئن باشید که در خط امام نیست. و هرکس بگوید اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیتالله خامنهای است، در خط آمریکاست» میخواهم عرض کنم مرحوم حاج احمد آقا این جریان خاص را به خوبی تشخیص داده بودند و خط آمریکایی را در این باره دیده بودند. ایشان وصیت میکنند و نه نصیحت؛ زیرا بار مفهومی وصیت خیلی بیشتر از نصیحت است و وصیت، حاصل تدقیق و مجموع همه نتیجهگیریها است. البته متأسفانه برخی چهرهها نیز متأسفانه تحتتأثیر این القائات گرفتار شده و خواسته یا ناخواسته به آن دامن زدند.
بحث انتهایی ماجرا نیز این بود این افراد در برهههای اخیر همتشان را بر این گذاشتند که آقا را متهم کنند به ناکارآمدی و به این که مثلاً ایشان به وظایفشان عمل نمیکنند و باید آنچه مد نظر ماست را بگویند و یا عمل کنند! البته همه اینها به شکست انجامید. قرآن مجید می فرمایند: «ما ننسخ آیة و او ننسها نأت بخیر منها او مثلها؛ اگر آیهای را خدا برد یا بهترش را میآورد یا مثل آن را» این وعده الهی است که تخلفناپدیر است. البته در همین فتنه اخیر خیلی از دشمنان نیز لابهلای تحلیلهای خود اعترافات جدی میکنند. مثلاً وقتی خیلی از ماجراهای فتنه سال گذشته فروکش کرد و با حضور مردم، دشمنان از شکست انقلاب مأیوس شدند؛ آقای بنیصدر در یکی از همین رسانههای سلطه به عنوان مثلاً مهمان برنامه صحبت کرد و گفت: به نظر من اگر آقای خمینی زنده میشد از آیتالله خامنهای تشکر میکرد که این جریانات را اینچنین کنترل کرد. البته این مطلب را با غیض و ناراحتی میگفت.
- به نظر شما الگوی تدبیر ولایت فقیه چه الگویی است؟
الگوی تدبیر ولی فقیه این است که امت خودش راه را پیدا کند البته با هدایت، نه با امر و نهی بلکه با رهنمود و توصیه. اما از آنجایی که این توصیهها از نفوذ بالایی برخوردار است، از هر امر و نهی کارسازتر است. تا جایی که افراد در جبههها جانفشانی میکردند و میگفتند امام باید از ما راضی باشد. امام در فتنهها و شرایط پیش آمده بعد از انقلاب به نحوی هوشمندانه عمل کردند که دشمن نتواند از این جریانها یارگیری کند. درست کاری که رهبر معظم انقلاب در فتنه اخیر تدبیر کردند و در خطبه معروف نماز جمعه به دشمنان اعلام کردند که دعواهای پیش آمده در خصوص انتخابات، دعوای خانوادگی است و دشمن روی عناصر داخلی نظام حساب باز نکند و از سوی دیگر هم مردم را به هوشیاری و بصیرت دعوت کردند.
حضرت امام(ره) در برهههای مختلف، کار را به نحوی مدیریت میکردند که مردم خودشان تصمیم بگیرند. از همین رو در فتنههای بنیصدر و ماجراهای دیگر – که الآن با گذشت حدوداً 20 سال بهتر می شود فهمید- امام چگونه ماجرا را به بهترین نحو مدیریت کردهاند و با وجود بسیاری از فشارها در برخی مراحل چرا در ابتدای کار شخصاً اعمال نفوذ نمیکردند. از نظر اسلامی، سیاست فقط ساماندهی قدرت نیست بلکه مدیریت قدرت به سمت و سویی است که باعث رشد و هدایت امت شود که این کار با شیوه امر و نهی محقق نمیشود؛ «و ما علیک الاّ البلاغ».
* نویسنده کتاب «عصر امام خمینی»